مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر طراحی چارچوب برنامه درسی مبتنی بر شایستگی رشته مکانیک صنایع در دوره دوم متوسطه است. رویکرد تحقیقی حسب مفهوم و ماهیت تحقیق «آمیخته یا ترکیبی» و هدف آن کاربردی است و برای انجام آن از روش های تحلیل محتوا و روش تحقیق توصیفی بهره گرفته می شود. نمونه های موردنظر برای گردآوری داده ها عبارت اند از 44 متخصص برنامه ریزی درسی، هنرآموز و خبره حرفه مکانیک صنایع، و 35 منبع مرتبط با موضوع. علاوه برآن، داده های حاصل از فن دلفی، با استفاده از آزمون کندال، فراوانی، درصد و درصد تراکمی تجزیه وتحلیل می شوند. یافته های این پژوهش چارچوب برنامه درسی است مبتنی بر شایستگی رشته مکانیک صنایع، شامل اجزای منطق برنامه درسی، کارکرد برنامه درسی، محدوده و قلمرو برنامه درسی، الگوی طراحی برنامه درسی، ساختار، جدول برنامه درسی، اهداف برنامه درسی، محتوا، فعالیت های یادگیری و روش های ارزشیابی و ویژگی های هر یک از آن ها. این چارچوب که با توافق صاحب نظران حاصل می شود، برای نخستین بار در کشور طراحی می شود و توجه به گزاره های برنامه درسی ملی و قانون نظام جامع آموزش و تربیت فنی، حرفه ای و مهارتی از ویژگی های اصلی در طراحی آن محسوب می شوند. نتایج این پژوهش می تواند علاوه بر تدوین برنامه درسی مبتنی بر شایستگی رشته مکانیک صنایع دوره دوم متوسطه، برای سایر رشته های فنی وحرفه ای، به منظور تدوین چارچوب برنامه درسی مبتنی بر شایستگی، برای نمونه مورد استفاده قرار گیرد.
ارائه الگوی تناسب آموزش های فنی وحرفه ای با نیازهای بازارکار از دیدگاه صاحبان صنایع شهر یزد بر اساس نظریه داده بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر در پی ارائه الگویی برای تبیین تناسب آموزش های فنی وحرفه ای با نیازهای بازارکار از دیدگاه صاحبان صنایع شهر یزد است. به لحاظ کفایت نداشتن مدل های ارائه شده در ادبیات موجود برای تبیین تناسب آموزش های فنی وحرفه ای با نیازهای بازارکار و برای به دست آوردن داده هایی متناسب با زمینه مورد مطالعه، از روش کیفی نظریه داده بنیاد استفاده شد. داده های مطالعه از مصاحبه با 14 نفر از صاحبان صنایع و مدیران سازمان فنی وحرفه ای شهر یزد گردآوری شد. با طبقه بندی مفاهیم، مقوله های فرعی و محوری و یافتن مقوله محوری با استفاده از روش کدگذاری باز، محوری و انتخابی، مقوله های شکل دهنده الگوی تناسب آموزش های فنی وحرفه ای با نیازهای بازارکار و روابط بین آن ها در قالب مدل پارادایمی ظهور یافت که شامل موجبات علّی (هفت مقوله)، مقوله محوری (هم راستایی آموزش ها)، راهبردها (هشت مقوله)، شرایط محیطی (شش مقوله)، ویژگی های زمینه ای (چهار مقوله) و پیامدها (سه مقوله) می شود. بر اساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت با استفاده از راهبردهای نیازسنجی، مشارکت ذینفعان، آموزش مربیان، همکاری های داخلی و خارجی، آینده پژوهی شغلی، آمایش سرزمینی و برنامه ریزی، آشنایی کارآموزان با بازارکار، و مشاوره و هدایت شغلی، می توان تناسب آموزش های فنی وحرفه ای با نیاز های بازارکار را محقق کرد.
طراحی الگوی آموزش کارآفرینانه در مدارس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه تقریباً در تمام کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه در همه پایه های تحصیلی، آموزش و ترویج کارآفرینی جایگاه ویژه ای دارد، به طوری که نوآوری در ابعاد گوناگون نظام آموزشی زمینه ساز تربیت و پرورش نسلی خلاق و چندبعدی است. هدف اصلی پژوهش حاضر «طراحی الگوی آموزش کارآفرینانه در مدرسه» است. به منظور دستیابی به این منظور، روش پژوهش ازنظر هدف کاربردی با استفاده از نظریه برخاسته از داده ها است. جامعه آماری، شامل مسئولان و متخصصان حوزه آموزش وپرورش، متخصصان حوزه مدیریت و برنامه ریزی آموزشی، روان شناسی، جامعه شناسی و همچنین صاحب نظران حوزه آموزش کارآفرینی است که با بهره گیری از الگوی نمونه گیری نظری و با انجام 30 مصاحبه عمیق، یافته های پژوهش به اشباع نظری رسید. نتایج پژوهش نشان می دهد، «آموزش مبتنی بر خلق ارزش» مقوله محوری آموزش کارآفرینانه است که متأثر از عوامل سبب ساز نگرش کارآفرینانه معلم، مسئولان و تصمیم گیران در حوزه آموزش مدرسه و والدین است. مهم ترین عوامل زمینه ای، جو کارآفرینانه، طراحی محیط بازی گونه، طراحی فضاهای جذاب در مدرسه به همراه شرایط محیطی لازم همچون هوشیاری کارآفرینانه، برنامه ریزی آموزشی و آگاهی کارآفرینانه است. این عوامل به اجرا و اتخاذ راهبردها و اقدامات لازم، برای آموزش همراه با انجام یادگیری کارآفرینانه، تکالیف کارآفرینانه، تیم های کارآفرینانه، شوق کارآفرینانه، تعامل مدرسه با دنیای واقعی، ارزشیابی انعطاف پذیر و چندجانبه و تأکید بر شناخت و فراشناخت کمک می کند. درنهایت «خلق ارزش جدید، تربیت دانش آموز خلاق، نوآور و چندبعدی و دانش آموز توانمند- بامهارت» پیامدها و برون داد اصلی آموزش کارآفرینانه در مدرسه است که طی آن دانش آموزان با قرار گرفتن در مسیر آموزش صحیح تحصیلی و شغلی، به خلق ارزش برای خود و جامعه می پردازند.
تأثیر بسته آموزش کارآفرینی مبتنی بر برنامه آموزشی دانشگاه ساسکاچئون بر روحیه کارآفرینی دانش آموزان: یک طرح ترکیبی لانه ای هم زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این تحقیق با هدف سنجش تأثیر بسته آموزش کارآفرینی مبتنی بر برنامه آموزشی دانشگاه ساسکاچئون بر روحیه کارآفرینی دانش آموزان در دوره اول متوسطه صورت گرفته است. جامعه آماری آن شامل همه دانش آموزان دختر دوره اول متوسطه اصفهان در سال تحصیلی 98-1397 بود. روش انجام پژوهش به شیوه ترکیبی لانه ای هم زمان بود. به منظور سنجش کمی روحیه کارآفرینی،30 نفر به روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب و به تصادف در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) گمارش شدند. هر دو گروه در مراحل پیش آزمون و پس آزمون به پرسش نامه روحیه کارآفرینی پاسخ دادند. برای گروه آزمایش 13 جلسه آموزش برگزار شد، اما گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. برای «تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چند متغیره» استفاده شد. در مرحله دوم، به منظور بررسی و تأیید یافته های کمّی، در پایان هر جلسه با دانش آموزان مصاحبه ای صورت گرفت. نتایج پژوهش نشان دادند، بسته آموزش کارآفرینی مبتنی بر برنامه آموزشی دانشگاه ساسکاچئون، بر روحیه کارآفرینی دانش آموزان مؤثر بوده است (001/0). از این رو مؤلفه های «نوآوری»، «ریسک پذیری»، «موفقیت طلبی» و «استقلال طلبی» در سطح 001/0 معنادار بودند و مؤلفه های «ابهام پذیری» و «کنترل پذیری» معنادار نبودند. نتایج مصاحبه های به دست آمده هم تحلیل کمی را تأیید کرده اند. بنابراین می توان گفت: با توجه به اهمیت آموزش کارآفرینی در مدرسه، در کنار سایر برنامه ها و روش های موجود می توان از بسته آموزش کارآفرینی مبتنی بر دانشگاه ساسکاچئون استفاده کرد.
شناسایی و اولویت بندی مؤلفه های شهر یادگیرنده با تأکید بر یادگیری مادام العمر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«شهر یادگیرنده» مفهومی جدید است که هدف آن بسیج منابع برای یادگیری همه شهروندان در تمام طول عمر و همه مکان ها است تا موجب رشد فردی، توسعه اقتصادی و انسجام اجتماعی افراد شود. این مفهوم ابعاد و مؤلفه های متفاوتی دارد که توسط محققان و نهادهای گوناگون استخراج شده اند. در این تحقیق به بررسی ابعاد و شاخص های شهر یادگیرنده از دیدگاه «شورای یادگیری کانادا»، «کمیسیون اروپا» و «مؤسسه یادگیری مادام العمر یونسکو»، و با تأکید بر مفهوم یادگیری مادام العمر پرداخته شده است. نوع پژوهش توصیفی-تحلیلی و جامعه آماری پژوهش،20 نفر از متخصصان حوزه آموزش رسمی و استادان دانشگاهی در محدوده مطالعاتی شهر قزوین بود. پس از جمع بندی، مؤلفه های نهایی شهر یادگیرنده در پنج بعد که شامل «نظام آموزش وپرورش رسمی»، «یادگیری در جوامع و خانواده ها»، «یادگیری در محل کار»، «فناوری و کیفیت یادگیری» و «فرهنگ یادگیری» است، استخراج و به روش «تحلیل سلسله مراتبی (AHP)» و توسط نرم افزار «اکسپرت چویس» مورد تجزیه وتحلیل قرار و اولویت ها در هر بعد مشخص شد. نتایج تحقیق نشان می دهند که مهم ترین ابعاد شهر یادگیرنده، یادگیری رسمی و یادگیری در جوامع و خانواده هاست و بر اساس آن مهم ترین مؤلفه ها عبارت اند از: «گسترش آموزش رسمی»، «استفاده از مربیان آموزش دیده»، «حمایت از آموزش گروه های محروم»، «تشویق یادگیری مداوم در خانواده و جامعه» و «یادگیری از طریق رسانه ها و فرهنگ ها» که با توجه به شرایط کشور برای دستیابی به شهر یادگیرنده می تواند در اولویت قرار گیرد.
بی انگیزگی تحصیلی دانش آموزان پسر دوره متوسطه اول نواحی روستایی: یک مطالعه داده بنیاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بی انگیزگی تحصیلی یکی از معضلات و آسیب های جدی کنونی نظام آموزشی کشور در تمام سطوح تحصیلی است. بدین نظر، هدف پژوهش حاضر، مطالعه کیفی پدیده بی انگیزگی تحصیلی دانش آموزان دوره متوسطه اول در نواحی روستایی و ارائه نظریه ای داده بنیاد است. جامعه آماری شامل دانش آموزان پسر متوسطه دوره اول در کلاس های هفتم، هشتم و نهم در نواحی روستایی شهرستان دهلران در سال تحصیلی 97-1396 هستند. شرکت کنندگان در پژوهش 17 دانش آموز بودند که به شیوه هدفمند انتخاب شدند و در مصاحبه های نیمه ساختاریافته شرکت کردند. فرایند تحلیل داده ها شامل سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی (گزینشی) بود. به این ترتیب، مرحله کدگذاری باز به تعداد 59 مفهوم اولیه منجر شد که با حذف و تعدیل کدهای همسان، در مرحله دوم به تعداد 27 مضمون تقلیل یافتند و با انجام پالایش مفاهیم، هشت مقوله اصلی شامل «سرمایه خانواده»، «میدان های متقاطع»، «منش و سبک تدریس معلم»، «خود پنهان»، «پرسه زنی متنوع»، «چالش های تردد»، «اشکال و تناقضات نظام ارزیابی» و «تقلیل گرایی سواد به خواندن و نوشتن» شکل گرفتند. در پایان، به استناد مقولات اصلی کشف شده، مقوله مرکزی پژوهش، یعنی بی انگیزگی تحصیلی، به مثابه فقر رفتاری، نهادی و فرهنگی تعیین و در قالب یک نظریه داده بنیاد ترسیم شد.
تأثیر سوادآموزی بر افزایش سرمایه اجتماعی و روان شناختی سوادآموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی پژوهش حاضر که با روش نیمه آزمایشی گروه کنترل همراه با پیش و پس آزمون انجام شد، بررسی میزان تأثیر شرکت در دوره های سوادآموزی و دریافت محتوای آموزشی مرتبط با آن بر افزایش سرمایه اجتماعی و روان شناختی سوادآموزان بود. به این منظور از جامعه آماری، یعنی تمامی زنانی که در نیمه دوم سال 1396 در سطح کشور در یکی از دوره های سوادآموزی (دوره سوادآموزی و انتقال) ثبت نام کرده و با حضور در کلاس درس، مشغول سوادآموزی بودند، به روش غیر تصادفی از نوع در دسترس، 480 نفر از سه استان سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی و البرز انتخاب شدند؛ به طوری که نیمی از آنان به گروه آزمایش (120 نفر دوره سوادآموزی و 120 نفر دوره انتقال) و نیمی دیگر به گروه کنترل تعلق داشتند. سپس با استفاده از دو مقیاس محقق ساخته، متغیرهای پژوهش موردسنجش قرار گرفتند. تحلیل داده های جمع آوری شده با استفاده از تحلیل کوواریانس نشان داد، شرکت در دوره های سوادآموزی به طور معنی داری بر افزایش سرمایه اجتماعی و روان شناختی سوادآموزان تأثیر دارد. به طوری که با تداوم سوادآموزی میزان تأثیر آن بر سرمایه اجتماعی 6/12 درصد (میزان اثر در دوره سوادآموزی 502/0 و دوره انتقال 628/0) و سرمایه روان شناختی 4/32 درصد (میزان اثر در دوره سوادآموزی 327/0 و در دوره انتقال 651/0) به طور معنی دار افزایش می یابد. لذا، نتیجه می گیریم: سوادآموزی بر افزایش سرمایه اجتماعی و روان شناختی سوادآموزان زن شرکت کننده در دوره های سوادآموزی به طور معنی دار تأثیر دارد و با تداوم سوادآموزی بر میزان آن افزوده می شود.