مقالات
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف شناخت فهم کارگزاران نظام تربیت رسمی و عمومی دوره ابتدایی از تربیتِ اخلاقی انجام شده است. روش این تحقیق کیفی است و از طریق55 مصاحبه نیمه ساختارمند با کارگزاران (معلم/مدیر/معاون/مربی) و مشاهدات کیفی از دوازده مدرسه ابتدایی دخترانه و پسرانه شهر تهران اطلاعات مورد نیاز آن جمع آوری شده است. اطلاعات به دست آمده با روش تحلیل محتوای کیفی، تحلیل شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که آنچه در مدارس ابتدایی با عنوان تربیتِ اخلاقی از منظر تجارب کارگزاران صورت می گیرد «شبه تربیتِ اخلاقی» است که دارای چهار ویژگی «ضعف در توجه به بعد توانایی های شناختی در اخلاق»، «تأکید بر روش الگویی و تقلید»، «اقتدارگرایی» و «تأکید بر روش های تأییدی (پاداش و تنبیه)» است.
آموزش مفاهیم و تفسیر قرآن با استفاده از تکنولوژی آموزشی و روان شناسی رنگ ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سال های اخی ر نقش رس انه های آم وزشی در ارائه اط لاعات و م هارت های لازم برای کمک به درک بهتر مخاطبان از موضوعات آموزشی، کاربردی کردن و تسهیل آموزش بیش ازپیش مورد توجه قرار گرفته است. در مقاله حاضر شیوه ای برای آموزش مفاهیم و تفسیر قرآن با استفاده از تکنولوژی آموزشی (چارت ها و نمودارها) و روان شناسی رنگ ها پیشنهاد می شود که آشنایی سریع و آسان مخاطب را با مفاهیم قرآن امکان پذیر می سازد. در این شیوه موضوعات کلی هر سوره در قالب یک چارت یا نمودار دایره ای ارائه می شود، که در آن، علاوه بر عینی کردن مفاهیم آموزشی برای مخاطب، او را با حجم تقریبی آیات مربوط به هر یک از موضوعات اصلی در سوره آشنا و تصویری روشن از محتوای سوره را به ذهن وی منتقل خواهد کرد. تاکنون در دیگر شیوه های موجود آموزش مفاهیم و تفسیر قرآن به این روش عمل نشده است. این شیوه از انعطاف پذیری خاصی برخوردار است و با در نظر گرفتن شرایط و ویژگی های مخاطب آموزش در دو سطح عمومی و تخصصی را پیشنهاد می کند، به طوری که هم در آموزش های رسمی (دانشگاه ها و مدارس از جمله دبستان ها) و هم در آموزش های غیررسمی قابل استفاده خواهد بود.
آسیب شناسی و تحلیل کارکردهای تربیتی هنر در کتب درسی قبلی و تازه تألیف هنر پایه هفتم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش تبیین ضابطه هایی برای شناخت هنر و کارکردهای آن در تعلیم وتربیت و مواجهه درست با آن و سپس تحلیل محتوای کتاب هنر قبلی و کتاب تازه تألیف پایه هفتم و مقایسه این دو کتاب بر اساس این کارکردها بود. در زمینه تبیین ضابطه ها با رویکردی استنتاجی این نتیجه حاصل شد که کارکردهای هنر در تعلیم وتربیت در سه سطح قابل بررسی است. سطح بنیادین که شامل مؤلفه های اصلی هنر یعنی خلاقیت، احساس و هوش است. سطح میانی که شامل مؤلفه های تولید، نقد و ارزیابی است و سطح فرعی که شامل مؤلفه هایی چون تربیت ابعاد اخلاقی، اجتماعی، دینی و ارتباطی می باشد. اکنون، در قسمت دوم این مقاله که به آسیب شناسی کتب هنر با توجه به این سطوح و ضابطه ها پرداخته است، با روش تحلیل محتوای توصیفی این نتیجه به دست آمده است که در کتاب قبلی هنر پایه هفتم، سطح اول که دربردارنده خصایص اصلی هنر بوده و بیشترین اهمیت را دارد و سطح سوم که مد نظر سند برنامه درسی ملی است به کلی نادیده گرفته شده و تنها به سطح دوم پرداخته شده بود، اما در کتاب تازه تألیف این وضعیت معکوس شده و به سطوح اول و سوم به طور مناسب توجه شده است. در نتیجه پرداختن به سطح دوم، که همان قواعد آفرینش اثر هنری است، در کتب جدید نادیده گرفته شده است؛ لذا توجه به بازنگری مجدد کتاب هنر به منظور تحقق خصیصه دوم ضروری است.
ارزشیابی برنامه درسی اجراشده و کسب شده رشته مکانیک خودرو، شاخه فنی وحرفه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برای ارزشیابی رشته مکانیک خودرو تعداد 233 فارغ التحصیل، 357 هنرجو، 69 هنرآموز و 25 مدیر و معاون از 16 هنرستان از پنج استان خراسان رضوی، قم، کرمانشاه، چهارمحال و بختیاری و خوزستان انتخاب شدند و ارزشیابی از طریق آن ها انجام گرفت. داده های گردآوری شده به وسیله پرسش نامه و چک لیست با استفاده از روش های آماری توصیفی تحلیل شدند. برخی از مهم ترین یافته های پژوهش به شرح زیر خلاصه شده است: - عملکرد هنرجویان در دروس مختلف به ویژه درس های عمومی و نظری تخصصی و پایه نامطلوب است. - خانواده های هنرجویان و فارغ التحصیلان این رشته عمدتاً به طبقه اجتماعی و اقتصادی پایین جامعه تعلق دارند. - 7/22 درصد فارغ التحصیلان توانسته اند شغلی به دست آورند، اما مشاغل حدود 58 درصد این افراد ارتباطی با آموخته ها و رشته تحصیلی شان ندارد. - مشاغل بیشتر شاغلان موقت و روزمزد است، لذا عمدتاً حقوق و درآمد پایینی دارند و از رضایت شغلی کافی برخوردار نیستند. - وضعیت معیشتی، رفاهی و درآمد هنرآموزان مطلوب نیست و کاستی هایی در دانش، مهارت ها، صلاحیت آن ها وجود دارد و انگیزه و رضایت شغلی کافی ندارند. لازم است تدابیری جهت بهبود اجرای برنامه و در نتیجه تحقق اهداف تعیین شده و تأمین نیاز جامعه به نیروی انسانی در این زمینه اندیشیده شود و اقدامات عملی برای بهبود ورودی ها و کیفیت مهارت و اشتغال به ویژه اشتغال مرتبط فارغ التحصیلان انجام گیرد.
فراتحلیل اثربخشی روش های تدریس گروهی بر انواع شاخص های شناختی، عاطفی و اجتماعی فراگیران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طی چند دهه گذشته روش های آموزش گروهی مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است. وجود پژوهش های متعدد در این حوزه لزوم انجام یک فراتحلیل، یا پژوهش ترکیبی در این حوزه را مورد تأکید قرار می دهد. پژوهش حاضر با روش فراتحلیل و با هدف ترکیب پژوهش های انجام شده در زمینه تأثیر روش های تدریس گروهی (مشارکتی و بحث) بر شاخص های شناختی، عاطفی و اجتماعی فراگیران انجام شده است. جامعه آماری پژوهش شامل مطالعات در دسترس مرتبط بود که در فاصله سال های 1370 تا 1392 در داخل کشور به صورت مقاله تمام متن، پایان نامه و طرح پژوهشی در پایگاه های اطلاعاتی و کتابخانه های دانشگاه ها یا مراکز دولتی در دسترس بود. بر اساس ملاک های ورود و خروج و نیز تحلیل حساسیت 323 اندازه اثر از تقریباً 172 تحقیق مورد بررسی قرار گرفت. نتایج مربوط به اندازه اثر ترکیبی برای مدل اثرات تصادفی (0/643) به دست آمد. همچنین، نتایج نشان داد که این روش ها، به ترتیب، بر بازده های اجتماعی و شناختی تأثیر بیشتری می گذارند. یکی از نتایج دیگر این پژوهش بررسی اندازه اثر هر بازده به تفکیک شاخص های مربوط به آن بازده بود که در این میان شاخص تفکر انتقادی برای بازده شناختی، شاخص عزت نفس برای بازده عاطفی و شاخص مهارت های شهروندی برای بازده اجتماعی دارای بیشترین اندازه اثر بود. یافته های این فراتحلیل دارای پشتوانه نظری و تجربی مکفی است و لزوم بازنگری و استفاده از این روش ها را در نظام آموزشی کشور موجّه می سازد.
کج فهمی های دانش آموزان در یادگیری مفاهیم الکتروشیمی در دبیرستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بر اساس نظریه ساختن گرایی، دانش آموزان هنگام ورود به هر مرحله یا موقعیت جدید آموزشی، در مورد موضوع آموزشی، با توجه به تجارب قبلی شان، دارای مجموعه ای از باورهای درس و غلط هستند، بنابراین در مورد موضوع جدید آموزشی نیز ممکن است تصورات نادرستی در ذهن آن ها شکل گیرد. آن دسته از تصورات دانش آموزان که با اصول علمی پذیرفته شده مغایر بوده یا در تناقض باشد و فراگیران به وسیله آن ها قادر به توضیح درست پدیده های علمی نباشند، "کج فهمی" یا مفاهیم جایگزین نامیده می شود. کج فهمی ها در یادگیری به ویژه یادگیری علوم اهمیت زیادی دارند. محققان زیادی در کشورهای مختلف کج فهمی های فراگیران در موضوعات مختلف را بررسی کرده اند. هدف این تحقیق تشخیص کج فهمی های دانش آموزان در یادگیری مفاهیم الکتروشیمی در دوره متوسطه است. برای این منظور از بین دانش آموزان دوره پیش دانشگاهی مناطق آموزشی مختلف شهر تهران در سال تحصیلی 87-1386 به طور تصادفی 331 دانش آموز از مناطق 2، 5، 6، 9 و 16 انتخاب شدند که شامل 141 نفر پسر و 190 نفر دختر بودند. به منظور شناسایی کج فهمی های رایج دانش آموزان از پرسش نامه ای حاوی هفت پرسش چهارگزینه ای و یک پرسش باز پاسخ استفاده گردید. پرسش ها دربرگیرنده مفاهیم اکسایش- کاهش، پتانسیل های الکترودی، مفهوم آند و کاتد، چگونگی کامل شدن مدار الکتریکی در سلول های گالوانی، الکترود استاندارد هیدروژن و نقش پل نمکی در سلول های الکتروشیمیایی بود. از تحلیل هر سؤال، کج فهمی های دانش آموزان در آن موضوع استخراج گردید. موارد شناسایی شده از کج فهمی های رایج دانش آموزان می تواند در بهبود روش های تدریس و تهیه محتوای آموزشی مورد استفاده قرار گیرد.
تأثیر آموزش علوم تجربی با رویکرد زمینه محور بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه هفتم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی تأثیر آموزش علوم تجربی با رویکرد زمینه محور بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه هفتم بوده است. روش پژوهش در این مطالعه نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پسر پایه هفتم دوره اول متوسطه شهرستان بهارستان (استان تهران) در سال تحصیلی 93- 1392 می باشد. حجم نمونه متشکل از 67 نفر دانش آموز پسر پایه هفتم بود که 33 نفر آن ها گروه آزمایش و 34 نفر گروه گواه بودند و با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای اندازه گیری این پژوهش شامل آزمون هوش ریون و آزمون پیشرفت تحصیلی (دانشی، مهارتی و نگرشی) بر اساس مطالب درس علوم تجربی پایه هفتم بود. در ابتدا از هر دو گروه آزمایش و گواه، پیش آزمون پیشرفت تحصیلی به عمل آمد، سپس متغیر آزمایشی (آموزش زمینه محور) در 12 جلسه به گروه آزمایش آموزش داده شد درحالی که گروه گواه با همان رویکرد مرسوم آموزش دیدند. در پایان، پس آزمون بر روی هر دو گروه انجام شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار) و در بخش استنباطی از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده گردید. نتایج به دست آمده نشان داد که میزان پیشرفت تحصیلی درس علوم تجربی گروه آزمایشی که با رویکرد زمینه محور آموزش دیده بودند نسبت به گروه گواه که با رویکرد مرسوم آموزش داده شدند بیشتر و تفاوت بین میانگین های آن ها معنادار است. بنابراین می توان گفت که آموزش زمینه محور می تواند به عنوان یک رویکرد مناسب در تألیف کتب درسی و آموزش علوم تجربی مورد استفاده قرار گیرد.