مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، شناسایی عوامل کلیدی موفقیت در آموزش و توسعه حرفه ای معلمان از طریق بازی وارسازی (گیمیفیکیشن) است. پژوهش حاضر از لحاظ نوع داده کیفی و روش آن سنتزپژوهی است. پژوهش های علمی معتبری از سال 2010 تا 2019 در مورد آموزش و توسعه حرفه ای از طریق بازی وارسازی در پایگاه های تخصصی و علمی داخل و خارج از کشور ثبت شده اند. ابتدا با استفاده از کلیدواژه های بازی نمایی، بازی وارسازی و ... و بر اساس معیار ورود، 325 پژوهش علمی شناسایی و سپس با توجه به معیار خروج، تعداد 288 مقاله کنار گذاشته و در نهایت 37 پژوهش برای تحلیل نهایی انتخاب شدند. داده های پژوهش از تحلیل کیفی اسناد مورد مطالعه گردآوری شدند د و برای تجزیه و تحلیل کیفی اسناد از «الگوی شش مرحله ای سنتزپژوهی روبرتس» با استفاده از روش های کدگذاری خط به خط «10 MAXQDA» استفاده شد. بر اساس کدهای شناسایی شده، 39 کد باز، 13 مقوله و 5 مضمون (عامل) استخراج شدند که عبارت اند از عوامل 1. فردی، 2. ساختاری، 3. طراحی بازی نمایی، 4. میان فردی، 5. آموزشی. در طراحی و اجرای دوره آموزشی و توسعه حرفه ای معلمان بر مبنای بازی وارسازی داشتن طرحی راهبردی و شناخت صحیح کاربران از پیش شرط های موفقیت در این گونه دوره هاست.
آموزش مبتنی بر تجسم خلاقانه از منظر انواع دانش رهیافتی بر الزام تدریس هنر در مدارس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به منظور دستیابی به تعریف درست و تبیین آنچه امروز به عنوان دانش می شناسیم، یکی از کوشش های انجام شده، دسته بندی انواع دانش است. اما مشکل این است که گاهی مبنای دسته بندی از خود آن مهم تر می شود. هدف از نگارش این مقاله دستیابی به مبنای درست دسته بندی انواع دانش بوده است تا از این رهگذر به این سؤال پاسخ داده شود که: «چه رابطه ای بین انواع دانش شناخته شده و انواع فراموش شده آن وجود دارد؟» در ادامه، ضمن ترسیم ماتریس متقاطع از مؤلفه های سازنده انواع دانش، در این مقاله بدین موضوع پرداخته شده است که «دانش تجسمی» را می توان حلقه مغفول اتصال دهنده انواع دانش در نظر گرفت که متضمن ارتباط درست بین انواع دانش خواهد بود. در واقع می توان این دانش را به عنوان فضای ترکیب انواع دیگر دانش محسوب کرد. از سوی دیگر، پرداختن به نوع چهارم دانش، رهیافتی خواهد بود بر الزام تدریس هنر در مدارس؛ چرا که به نظر می رسد دانش تجسمی، بیش از هر دیسیپلین و برنامه دیگری می تواند در برنام ه درسی هنر مورد توجه قرار گیرد.
مدل یابی نقش میانجی احساس تنهایی در رابطه بین سبک های دل بستگی با وابستگی شبکه های اجتماعی مجازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر مدل یابی نقش میانجی احساس تنهایی در رابطه بین سبک های دل بستگی با وابستگی به شبکه های اجتماعی مجازی بود. در این مطالعه توصیفی- همبستگی، جامعه آماری کلیه دانش آموزان دختر مدارس دوره دوم متوسطه شهر تهران در سال تحصیلی 1399-1398 بودند، که به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی 425 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار استفاده شده در این تحقیق، پرسش نامه اعتیاد شبکه های اجتماعی مجازی (ASNQ) خواجه احمدی، پولادی و بحرینی (1395)، سبک های دل بستگی بزرگسالان (AAS) کولینز و رید (1990) و احساس تنهایی (ULS-8) وائو و یائو (2008) بودند. ارزیابی مدل پیشنهادی با روش معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار SPSS و AMOS نسخه 24 صورت گرفت. نتایج نشان داد که بین سبک دل بستگی ایمن با وابستگی به شبکه های اجتماعی رابطه منفی و معنادار وجود دارد (0/01>P). بین سبک های دل بستگی دوسوگرا، اجتنابی و احساس تنهایی با وابستگی به شبکه های اجتماعی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (0/01>P). براساس یافته هایاین پژوهش، مدل پیشنهادی از برازش مطلوبی برخوردار بود (0/059= RMSEA و 0/920=GFI و 0/940=IFI و 6/632=x2 و 0/05>P-value). به طورکلی نتایج نشان داد تمام مسیرهای مستقیم معنادار شدند (0/050>P). همچنین مسیرهای غیرمستقیم سبک های دل بستگی نیز از طریق احساس تنهایی با وابستگی به شبکه های اجتماعی مجازی معنادار بود. مدل ارزیابی شده از برازندگی مطلوبی برخوردار است و گام مهمی در جهت شناخت عوامل مؤثر بر وابستگی به شبکه های اجتماعی مجازی دانش آموزان است و می تواند به عنوان الگویی مناسب برای تدوین و طراحی برنامه های پیشگیری از وابستگی به شبکه های اجتماعی مجازی مفید باشد.
ارزشیابی بار شناختی و روش های نمره دهی آزمون های مبتنی بر نقشه مفهومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استفاده از آزمون های مبتنی بر نقشه مفهومی به عنوان ابزارهای ارزشیابی، یکی از روش های نوین ارزشیابی است که می تواند جایگزین روش های سنتی ارزشیابی شود. لذا هدف پژوهش حاضر، ارزشیابی بار شناختی و روش های نمره دهی این آزمون ها بود. آزمودنی های پژوهش حاضر شامل دانش آموزان چهار کلاس درس زیست شناسی از چهار دبیرستان متفاوت بودند (در مجموع 109 نفر) که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل یک آزمون چهارگزینه ای (محقق ساخته)، چهار آزمون مبتنی بر نقشه مفهومی (محقق ساخته) و مقیاس بار شناختی «NASA-TLXL» (هارت و استیولند، 1988) بود. طرح پژوهشی مورد استفاده نوعی طرح ارزشیابی بود. روش های آماری شامل ضریب همبستگی پیرسون، آزمون t مستقل و تحلیل واریانس یک راهه (آزمون ولچ و آزمون تعقیبی گیمز-هاول) بود. بر اساس نتایج، آزمون های ترسیم نقشه مفهومی نسبت به آزمون های تکمیل نقشه مفهومی، به طور معناداری بار شناختی بیشتری روی آزمودنی ها تحمیل می کردند. همچنین، سه روش نمره دهی رابطه ای، ساختاری و شباهت به نقشه متخصص، شاخص های روایی ملاکی، روایی تمییزی و پایایی قابل قبول و معناداری داشتند. در مجموع، روش های نمره دهی رابطه ای، ساختاری و شباهت به نقشه متخصص می توانند برای نمره دهی آزمون های مبتنی بر نقشه مفهومی به خوبی مورد استفاده قرار گیرند. همچنین، استفاده از آزمون های تکمیل نقشه مفهومی می تواند راهکار مناسبی برای غلبه بر اضافه بار شناختی در جریان ارزشیابی های مبتنی بر نقشه مفهومی باشد. بنابراین، نتایج پژوهش حاضر می تواند به طراحی آزمون های مبتنی بر قواعد شناختی کمک کند و پلی بین فرایند ارزشیابی آموزشی و علوم شناختی برقرار کند.
بررسی رابطه معلم ارشدی با خودکارآمدی معلمان تازه کار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه، منتورینگ در اکثر سازمان ها و همچنین آموزش وپرورش بسیاری از کشورها مرسوم است. در کشور ما با وجود نبود نقش رسمی ای تحت این عنوان، بسیاری از وظایف و کارکردهای منتور (معلم ارشد) را مدیر مدرسه و معلمان باسابقه، به طور غیررسمی پوشش می دهند. هدف این پژوهش، بررسی میزان پوشش این کارکردها در مدارس ابتدایی جنوب شهر تهران و یافتن رابطه بین این متغیر و خودکارآمدی معلمان تازه کار بود. تحقیق حاضر، از نوع کاربردی و روش تحقیق، توصیفی و همبستگی می باشد. جامعه آماری، کلیه معلمان تازه کار ابتدایی مناطق 15تا 19تهران به تعداد524 نفر بود. حجم نمونه، براساس فرمول کوکران 245 نفر محاسبه و 232 پرسش نامه تکمیل شد. از دو پرسش نامه خودکارآمدی شان موران و ولفولک هوی (2001) و پرسش نامه ای که محقق با اقتباس و رعایت ساختار عاملی پرسش نامه منتورینگ نوئه (1988) برای سنجش معلم ارشدی ساخته است استفاده و آلفای کرونباخ آن ها 961/0و 945/0 محاسبه شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آمار توصیفی و روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و اسپیرمن، تی تک نمونه ای و رگرسیون یک متغیره استفاده گردید. نتایج، حاکی از پایین بودن میزان کاربست معلم ارشدی به ویژه کارکرد مربی گری (با میانگین 21/2 از 5) بود که نیاز به تعریف نقش رسمی ای تحت عنوان منتور را در نظام آموزشی ما ضروری نشان می دهد. همچنین بین معلم ارشدی و تمام کارکردهای فرعیِ آن به جز مشاوره با خودکارآمدی معلمان تازه کار، رابطه مثبت و معناداری وجود داشت (712/0=r). در آخر، معلم ارشدی توانست حدود 50 درصد، خودکارآمدی را پیش بینی کند.
شناسایی ابعاد و مؤلفه های توسعه تفکر پژوهشی دانش آموزان در نظام آموزش عمومی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روش پژوهش حاضر کیفی و مبتنی بر نظریه داده بنیاد با رویکرد نظام مند (سیستماتیک)، و جامعه آماری پژوهش شامل متخصصان حوزه تعلیم و تربیت در سال تحصیلی 98-1397 بود. در این پژوهش از روش نمونه گیری به شیوه هدفمند با به کارگیری معیار اشباع نظری داده ها، و مصاحبه های نیمه ساختاریافته با 13 نفر از متخصصان تعلیم و تربیت استفاده شد. برای به دست آوردن اعتبار و روایی داده ها از دو روش بازبینی مشارکت کنندگان و مرور خبرگان غیرشرکت کننده در پژوهش بهره گرفتیم. به منظور تجزیه و تحلیل داده های گردآوری شده از فرایند سه مرحله ای کدگذاری (باز، محوری و انتخابی) استفاده کردیم. ابتدا پس از جمع آوری و تلخیص 126 کد باز اولیه حاصل از متن مصاحبه ها، 74 کد باز و 16 کد محوری (مؤلفه ها) در نظر گرفته شد. سپس در مرحله کدگذاری انتخابی، پنج مقوله اصلی شامل: اولویت پژوهش در سیاست گذاری کلان، قابلیت های محیطی، توانمندسازی و کارآمدی نیروی انسانی، نظام آموزشی مسئله محور و توسعه ساختاری و مالی تبیین شدند و الگوی مفهومی (نظری) پیشنهادی توسعه تفکر پژوهشی دانش آموزان در نظام آموزش عمومی ایران ارائه شد
طراحی راهنمای عمومی تألیف کتاب های درسی و ویژگی های کتاب درسی مطلوب در دوره ابتدایی: یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش کاوش راهنمای عمومی تألیف کتاب های درسی و تعیین ویژگی های کتاب درسی مطلوب در دوره ابتدایی بود. در این خصوص، بر اساس یک مطالعه کیفی، مراحل و مؤلفه های تألیف کتاب های درسی و ویژگی های مطلوب آن ها با استفاده از ابزار مصاحبه نیمه ساختارمند بررسی و برای اطمینان از صحت روایی و پایایی داده ها از شاخص گوبا و لینکلن استفاده شد. روش نمونه گیری در پژوهش هدفمند بود و داده ها بر اساس اشباع داده ها در مصاحبه با 17 نفر از متخصصان برنامه ریزی درسی و مؤلفان کتاب های درسی در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی با معیار داشتن تجربه در برنامه ریزی درسی و تألیف کتاب های درسی گردآوری شدند. داده های به دست آمده از طریق تحلیل مضمون مورد تحلیل قرار گرفت و برای اعتباریابی داده های کیفی از روش همسوسازی نتایج حاصل از شبکه مضامین و تحلیل اسناد استفاده شد. نتایج نشان داد که فرایند عمومی تألیف کتاب های درسی دوره ابتدایی شامل هشت مرحله گردآوری، تحلیل و استخراج دلالت ها، طراحی تألیف کل کتاب، طراحی تألیف واحدهای یادگیری، اعتبارسنجی عملی، تألیف کتاب های درسی، اعتبارسنجی از منظر معلمان و متخصصان و اصلاح و تألیف کتاب های درسی است. همچنین معیارها و ویژگی های کتاب درسی مطلوب در دوره ابتدایی شامل انطباق با برنامه درسی حوزه یادگیری و تأکیدات دوره تحصیلی، ساختار، محتوا، زبان، تصاویر و صفحه بندی است و هریک دارای مؤلفه های گوناگونی است که در یافته های تفصیلی پژوهش مطرح شده اند.
تحلیل محتوای کتاب های فارسی دوره ابتدایی بر اساس شاخص های شورای عالی انقلاب فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تحلیل محتوای کتاب های فارسی بخوانیم دوره ابتدایی انجام گرفت. در اجرای این پژوهش از روش تحلیل محتوا استفاده شد. شاخص های «شورای عالی انقلاب فرهنگی» در قالب «نظریه پارسونز»، به عنوان چارچوب نظری مورد استفاده قرار گرفت. به نحوی که ابتدا شاخص های شورای عالی انقلاب فرهنگی بر اساس نظریه پارسونز در چهار خرده نظام اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی همسان سازی و جایگذاری شدند. سپس به بررسی کتاب های فارسی بخوانیم پرداخته شد. جامعه آماری شامل شش کتاب فارسی بخوانیم در دوره ابتدایی در سال تحصیلی95-1394 بوده است که به روش تمام شماری مورد بررسی قرار گرفتند. یافته های پژوهش نشان داد که از مجموع صفحه های تحلیل شده، تعداد 16227 مضمون مبتنی بر چهار خرده نظام پارسونز وجود دارد، به نحوی که حدود 66 درصد این مضامین مربوط به خرده نظام اجتماعی، 26 درصد متعلق به خرده نظام فرهنگی، 6 درصد مربوط به خرده نظام سیاسی و 1 درصد مرتبط با خرده نظام اقتصادی است. بنابراین محتوای کتاب های فارسی بخوانیم در دوره ابتدایی را در درجه اول شاخص های اجتماعی و سپس شاخص های فرهنگی تشکیل داده اند. به منظور تعیین ثبات و اعتباربخشی به یافته ها، از کدگذار دوم برای بیش از 50 درصد موارد استفاده شد و میزان توافق برابر با90/0به دست آمد.