آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۶

چکیده

هدف: هدف این پژوهش، بررسی ارتباط فرایند چندمعنایی یکی از افعال ساده فارسی با عوامل شناختی است. پژوهش حاضر این فرضیه را بررسی کرده است که چندمعنایی به عنوان فرایندی زبانی که طی آن یک عنصر واژگانی (در اینجا یک فعل ساده) چندین معنای مختلف می یابد، رخدادی تصادفی نبوده، بلکه اساس آن قوای شناختی است و تفاوت های روش شناختی بر بررسی معنایی واژگان تاثیر می گذارد. روش: این پژوهش با توجه به هدف، یک تحقیق نظری و براساس جمع آوری داده ها، یک تحقیق توصیفی (غیرآزمایشگاهی) و پس رویدادی (علی- مقایسه ای) است. نمونه های پژوهش به طور تصادفی از آثار کلاسیک، نو و زبان محاوره جمع آوری شدند. یافته ها: از ویژگی های نظام فعلی زبان فارسی، تعداد بسیار محدود افعال ساده (تقریباً 115 تا 130) است، در حالی که در زبا ن هایی مثل انگلیسی و فرانسه این نوع افعال بسیار زیاد ند. چندمعنایی یا در واقع وجود چندین معنی برای یک عنصر واژگانی، جانشین مناسبی برای جبران این کمبود می باشد. در این پژوهش، چندمعنایی فعل ساده «افتادن» براساس مفاهیمی چون مقوله بندی، نمونه نخستین، طرحواره های تصوری و مقوله های شعاعی (مبانی اساسی در زبان شناسی شناختی) بررسی می شود. نتیجه گیری : پس از بررسی نمونه ها، فرضیه تایید و نشان داده شد که گرایش ها و تجارب جسمانی و مادی بشر بر چگونگی مفهوم سازی و درک او از افعال چندمعنایی تاثیر می گذارد. همچنین، معلوم شد که بهترین کاربرد نمونه نخستین، در چندمعنایی است و روابط معنایی در یک واژه رابطه ای مدرج (و نه مطلق) می باشد.

تبلیغات