در این مقاله ابتدا یافته های دو دهه گذشته در مورد مدار قشری - زیر قشری مرور می شود و بویژه بر نقش هسته های قاعده ای تاکید می گردد. سپس با توجه به این پس زمینه، تئوری گروه UCLA در مورد اختلال وسواسی – جبری به اختصار بیان می شود و در نهایت این تئوری با توجه به یافته ها و مقالات منتشر شده در سال های گذشته از نظر پیش فرض ها، ابزار تحقیق، روش تحلیل داده ها، نارسایی های درونی و شواهد متفاوت و یا مخالف آن مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. از جمله انتقادات مطرح شده در مورد تئوری حلقه های متعدد موازی، شک و تردید های عنوان شده در زمینه توانایی تصویربرداری کارکردی برای کشف تغییر در فعالیت نورونی، ابهامات موجود در مورد آناتومی میکروسکوپی این تئوری و شواهد دال بر نقص و اختلال عملکرد (و نه پر فعالیتی) هسته های قاعده ای در اختلال وسواسی جبری مرور می شود.