مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
پدیدارشناسی
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسی اخلاق تنها رشته ای است که می تواند جنبه های تجربی یا کیفی قلمرو ارزش ها را بررسی کند و همانند روان شناسی اخلاق صرفاً به جنبه های کارکردی آن محدود نیست. پدیدارشناسی یا تجربه پدیداری به چند معنا به کار می رود و آنچه در این جا مورد نظر است، پدیدارشناسی به معنای از سرگذراندن حالتی ذهنی به صورت اول شخص است، اما در مورد این که کدام حالات ذهنی می توانند تجربه پدیداری داشته باشند، اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی برای آن خصیصه پدیداری را لازم می دانند و برخی نمی دانند؛ کسانی هم که لازم می دانند، یا خصیصه پدیداری را مختص به ادراکات حسی می دانند یا در مورد حالات ذهنی غیرحسی هم قائل به خصیصه پدیداری اند. در این مقاله به چگونگی امکان پدیدارشناسی اخلاق بر اساس این سه دیدگاه و مسئله اشتراک و تمایز میان تجربه های اخلاقی می پردازیم و در پایان، به دو اشکال که درباره امکان پدیدارشناختی اخلاق مطرح شده می پردازیم.
کاربرد دیدگاه پدیدارشناسی ون منِن در مطالعات برنامه درسی
حوزه های تخصصی:
مقدمه: مطالعات پدیدارشناسی عموماً با ادراک یا مفاهیم، نگرش و عقاید، احساسات و عواطف افراد سروکار دارد. در این رویکرد، با استفاده از مصاحبه یا محصولات فرهنگی و یا آنچه نویسنده طراحی میکند (مانند فیلم، عکس و ...)، میتوان تجارب افراد از پدیدههای ویژه را استخراج کرد. این مقاله به بررسی کاربرد دیدگاه پدیدارشناختی ون منن در مطالعات برنامه درسی پرداخته است. هدف این مقاله بررسی و توصیف دیدگاه پدیدارشناختی ون منن در زمینه برداشت ها از برنامه درسی، میزان اهمیت دادن آن به معلم، اهمیت تدریس و انتخاب محتوی و مواد درسی بود.
نتیجه گیری: زیست جهان شخصی هر فرد میتواند در معرفت عمومی تجربههای روزمره شناخته شود؛ این تایید، راهی برای ملاحظه توصیفهای مربوط به زیست جهان دیگران میگشاید. البته مطالعات ناظر بر این است که گزارشهای دانشآموزان از زیست جهان شان بسیار متغیر و خلاصهتر از آن است که الگوی کلی و روشن از آن پدیدار شود.
نگاهی انتقادی بر رویکرد پدیدارشناسانه پیتر برگر درباره دین و نظم اجتماعی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
پیتر برگر در مکتب پدیدارشناسی تربیت یافته است. رویکرد او در مطالعات دین، رویکردی پدیدارشناسانه است. پیتر برگر دین را نوعی معرفت اجتماعی می داند که در زندگی اجتماعی، به ویژه زندگی روزمره در جهت معنابخشی به آن ساخته و پرداخته می شود. تحقیق حاضر با رویکرد تحلیلی و نظری تلاش می کند با استفاده از آثار در دسترس، و به روش اسنادی، ضمن اشاره ای کوتاه به زندگی نامه برگر و نیز اندیشه های موثر بر او، که نقشی اساسی در آراء و اندیشه های فلسفی، اجتماعی و دینی او داشته است، رویکرد برگر به دین را از منظری انتقادی بررسی کند.
نگاهی روش شناسانه بر تدوین برنامه های توسعه اقتصادی- اجتماعی بافت قدیم شهری
حوزه های تخصصی:
کسب دانش معتبر از بافت های قدیمی شهرها به عنوان یک پدیدار که در یک فرآیند زمانی و متکی بر تعاملات انسانی افراد ساکن در آن شکل گرفته است، نیازمند ورود سازمان یافته و منطقی به آنهاست. هر گونه برنامه ریزی در بافت های قدیمی به عنوان یک واقعیت اجتماعی در حقیقت به منزله پی گیری یک فرآیند تحقیق علمی در این بافت هاست. هویت هر تحقیق علمی وابسته به روش شناسی حاکم بر آن است. در روش شناسی علمی سه عنصر هستی شناسی، معرفت شناسی و روش نقش آفرینی می کنند. روش شناسی های کمی گرایانه و کیفی گرایانه هر کدام با پیش فرض های خاص خود از مسیرهای متفاوت در این سه عنصر، به واقعیت وارد و سپس جهت تحلیل و تصمیم سازی پیرامون آنها از آن خارج می شوند. بافت های قدیمی شهرها که محصول ساخت و ساز انسانی است از یک هویت فرهنگی منحصر به فرد برخوردارند که هر نگاه کمی گرایانه، محیط محور و یا پروژه محور نمی تواند به شناخت درست از آن ها منجر شده و تغییراتی جهت تحولات ساختاری در آنها پیشنهاد نماید. نگاه کیفی گرایانه که متکی بر روش شناسی کیفی است به این بافت ها به عنوان یک پدیدار می نگرد و معتقد است که محقق با یک تجربه زیسته مواجه است که این حیات به لحاظ زمانی، فضائی و روابط درونی آن قابل تعمق است. بر اساس این روش شناسی، بافت قدیمی شهر در فرآیندی که به وجود آمده هر گونه دخالت نتیجه مدار، باعث مقاومت های ساکنان در مقابل تغییرات پیشنهادی توسط برنامه ریزان شهری می شود. این مقاله ضمن معرفی روش شناسی های علمی (اثباتی، تفسیری و انتقادی) و تعریف آنها از واقعیتی که برنامه های توسعه جهت شناسائی دقیق و تغییر در آن طراحی می گردند، به ارزیابی برنامه های توسعه اقتصادی- اجتماعی بافت های قدیمی شهرها در ایران می پردازد. در این بررسی سعی بر این است که ضمن معرفی و توضیح روش شناسی پدیدار شناسانه، بافت قدیم را به عنوان یک پدیدار در نظر گرفته تا نگاه برنامه ریز از اعتبار نظری و عملیاتی لازم برخوردار گردد. در نهایت با توجه به تجربیات علمی موجود، به مختصات نگاه فرهنگ مدار بجای بسترمدار، انسان گرا به جای محیط گرا و فرآیندی بجای نتیجه ای پرداخته می شود.
فهم جوهره تجربه بازنشستگی کارکنان در بخش دولتی؛ پژوهشی پدیدارشناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هر کارمند در کارراهه شغلی خود، دوره ای را به نام بازنشستگی تجربه می کند. این پدیده، دارای پیامدهای مختلف جسمی، روحی و روانی برای افراد است. هدفِ این مطالعه، فهم تجربه بازنشستگی کارکنان بازنشسته در بخش دولتی است که کسب بینش عمیق تر و غنی تر درباره این پدیده را نشانه رفته است. پژوهش حاضر، صبغه کیفی دارد و بر پارادایم تفسیری استوار است که به مدد راهبرد پژوهش پدیدارشناسی به اجرا درآمده است. شیوه گردآوری داده ها، مصاحبه های نیمه ساختاریافته بوده که با سیزده نفر از بازنشستگان صورت گرفته است. به منظور تحلیل داده های مصاحبه از روش ون منن (تجزیه وتحلیل درون مایه ای) استفاده شده است. یافته های حاصل از پژوهش، مشتمل بر سه درون مایه است که عبارت است از: «ماهیت پدیده بازنشستگی»، «پیامدهای بازنشستگی» و «مواجهه با مشکلات دوره بازنشستگی». یافته های این مطالعه، تجلی تجربه بازنشستگیِ بازنشستگان بخش دولتی است. نتایج پژوهش نشان می دهد پدیده بازنشستگی دارای دو درون مایه فرعی «رهایی» و «طردشدگی» است و پیامدهایی نظیر «افزایش مشکلات اقتصادی»، «کاهش منزلت اجتماعی»، «نقصان سلامتی و ازکارافتادگی» و «افزایش اوقات فراغت» را به همراه دارد. بازنشستگان از راهبردهایی نظیر «ارتباط با خدا»، «یافتن شغل به منظور تأمین هزینه های زندگی» و «فعالیت های غیرشغلی» برای مواجهه با پیامدهای بازنشستگی استفاده می کنند.
مقایسه دو دیدگاه پدیدارشناسی و تاریخینگری در بررسی هنر اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متون دینی؛ از قداست تا ادبیت (کلان روش پژوهش های ادبی معاصر درباره متون مقدس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تبیین تلقی پدیدارشناسانه مرلوپونتی از نقاشی های سزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موریس مرلوپونتی(1961-1908) اساس تفکرش در کتاب پدیدارشناسی ادراک را بر مفهوم «در- جهان – بودن» استوار کرده است. او به تأسی از هوسرل و هیدگر، سعی دارد در خصوص نسبت ما و جهان تأمل کند. یکی از مفاهیم بسیار مهم در اندیشه های پدیدارشناسانه هوسرل، بازگشت به شیئ است که علم معاصر از آن غافل مانده است و مرلوپونتی سعی دارد با تکیه بر طبیعت و شیئ به تصویر درآمده در آثار سزان، مسئله پدیدارشناسانه بازگشت به شیئ و طبیعت را تبیین کند. او می کوشد تا نقاشی های سزان را حد واسط دو نوع تحویل متمایز یعنی تحویل استعلایی و ذات گرا قرار دهد و از این طریق شکاف میان این دو تحویل را پر نماید. تحقیق حاضر به شیوه ای پدیدارشناسانه به اهتمام مرلوپونتی در خصوص مفهوم طبیعت، شیئ و رهیافت هنرمندانه سزان به این مفاهیم می پردازد و سعی دارد تبیین نماید که بنا بر آموزه های مرلوپونتی نقاشی های سزان چگونه می تواند شکاف میان آگاهی و جهان را پرنماید.
مبانی فلسفی و روان شناختی تعلیم و تربیت: بررسی تطبیقی دیدگاه های سهروردی و هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصول و روش هایی که در تعلیم و تربیت مورد استفاده قرار می گیرند، از مبانی مختلفی سرچشمه می گیرند. هدف این مقاله آن است که مبانی فلسفی و روان شناختی تعلیم و تربیت، بر اساس دو دیدگاه مشابه در شرق و غرب مورد بررسی قرار گیرد: فلسفه اشراقی شهاب الدین سهروردی و فلسفه پدیدار شناختی ادموند هوسرل. سوال های پژوهش ناظر به تعیین مبانی فلسفی و روان شناختی تعلیم و تربیت از دیدگاه هر دو فیلسوف و مقایسه آنها از حیث مشابهت و تفاوت هاست. در مبنای فلسفی هوسرل، پدیدارشناسی جایگاه اساسی دارد و در آن دو گام اساسی مطرح است. در مرحله نخست، تاکید بر توصیف تجربه های آدمی و در مرحله دوم، نظر بر کاهش دادن تجربه های زیسته است. در مبنای روان شناختی، به جای درون بینی تاکید بر تأمل است. در مبنای فلسفی و معرفت شناختی سهروردی، علم حضوری جایگاه ویژه دارد. در مبنای روان شناختی، درون بینی از اهمیت به سزایی برخوردار است. در مقایسه سهروردی و هوسرل این نکته قابل توجه است که هر دو فیلسوف به نحو اساسی تحت تأثیر افلاطون قرار دارند و هر دو از عینیت گرایی دور می شوند. در خصوص تفاوت ها باید اشاره کرد که در معرفت شناسی، هوسرل در حیطه علم حصولی و سهروردی در عرصه علم حضوری سخن می گوید. در مبنای روان شناختی، هوسرل بر تأمل و سهروردی بر درون بینی تاکید می ورزند. چنین مبناهایی، تعلیم و تربیت در دیدگاه هر دو فیلسوف را به سوی نوعی شهودگرایی سوق خواهد داد.
بررسی تأثیر متغیرهای خانوادگی بر میزان آگاهی دانش آموزان دختر دوره راهنمایی نسبت به بهداشت بلوغ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر آن است تا به بررسی تأثیر متغیرهای خانوادگی بر میزان آگاهی دانش آموزان نسبت به بهداشت بلوغ بپردازد. این پژوهش به دو روش کمی و کیفی انجام گرفته است. در ابتدا به روش پدیدارشناسی، با نمونه گیری هدفمند و به وسیله مصاحبه ژرف نگر به بررسی تجربه های دوران بلوغ 25 نوجوان دختر پرداخته، سپس با شیوه توصیفی و پیمایشی و با کمک پرسشنامه خود ایفا بر روی 400 نفر از دانش آموزان دختر دوره راهنمایی در استان آذربایجان شرقی مطالعه انجام گرفته است. در روش کمی برای انتخاب واحدهای مورد مطالعه از روش نمونه برداری خوشه ای استفاده شده است.
برای اعتبار ابزار سنجش، از آزمون آلفای کرونباخ استفاده شده که ضریب اعتبار پرسشنامه ها 95/0 برآورد شده است. بر اساس یافته های این پژوهش میزان آگاهی دانش آموزان نسبت به تمام ابعاد بهداشت بلوغ متوسط است.
نتایج نشان دادند که بین درآمد خانواده و سطح تحصیلات والدین و میزان آگاهی دانش آموزان نسبت به بهداشت بلوغ رابطه معنا داری وجود دارد. هم-چنین بین میزان آگاهی دانش آموزان بر حسب محل سکونت، شغل پدر و منبع کسب آگاهی آنان تفاوت معنا داری وجود دارد. بر اساس نتایج رگرسیون چندمتغیره، متغیرهای مدل، در نهایت توانسته اند 62 درصد از واریانس متغیر وابسته را تبیین کنند. هم چنین قوی ترین پیش بینی کننده، متغیر تحصیلات مادر است.
رویکرد پدیدارشناختی در شعر سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اشعار سهراب سپهری از رازناکترین و پیچیدهترین آثار ادبیات نوین فارسی است. این پژوهش نشان میدهد که سپهری در چند دفتر آخر عمیقاً تحت تأثیر دیدگاههای پدیدارشناختی قرار داشته شخصیت فکری، محتوا، زبان و سبک شعر او نیز دچار دگرگونی فراگیر شده بود. بسیاری از توصیههای نظری او همخوان با آموزهها و آرای پدیدارشناسان بویژه ادموند هوسرل(1859- 1938) است. حضور قاطع «من» متفکر شاعر در تعریف پدیدهها و ارائه ی گزارهها، ابراز تردید در آموزههای عرفی، سنتی و علمی، به تعلیق درآوردن پیشفرض ها و رجوع به عین اشیاء، تأکید بر فهم وادراک پدیدهها، بازتعریف پدیدههای مادی و انتزاعی، عادتگریزی، داشتن نگاه چند بعدی و توصیه به کشف و بعد پنهان پدیدهها،تعلیق دلالت واژگان، ارائه ی صورتگرایی متفاوت و تحولات بنیادگرایانه در محور همنشینی و جانشینی زبان و نیز ماهیت متفاوت «تنهایی» در پنج دفتر اخیر شعر سهراب سپهری از نشانههای رویکرد پدیدارشناختی اوست. پژوهش نشان میدهد وجود پربسامد و گاه هنجارشکنانهی کلماتی مانند سفر، عبور، معنی، یعنی، آگاهی، تجربه، فهم، ادراک، بُعد، جهت، سمت، ضلع، پشت و مواردی از این دست در اشعار اخیر سپهری در شبکه ی نشانهشناختی پدیدارشناسی قرار میگیرد.
پرورش بُردباری در داوری (تفکر)؛ منظری پدیدارشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرورش قوهی تفکر در دانش آموزان همواره یکی از دغدغه ها و اهداف مهم نظامهای آموزش و پرورش رسمی بوده است. کلیدی ترین عنصر در تفکر داوری کردن است که معطوف به موضوعات مختلف است. غالباً داوریِ شتابزده به عنوان آفت تفکر شناخته شده است. از بدو پیدایش نظام های تعلیم و تربیت در عصر جدید به منظور پرورش تفکر رویکرد های مختلفی به این موضوع وجود داشته است که متأثر از پرسش از ماهیت خود تفکر و انتظاراتی که میتوان از تعلیم و تربیت با توجه به این برداشت های مختلف داشت است. عمدة رویکرد هایی که مطرح بوده اند توجه خود را به مهارت های تفکر که در زیرمجموعه قواعد منطقی گرد هم آمده اند معطوف کرده اند. در مقالهی حاضر ضمن تایید اهمیّت تعلیم قواعد منطقی برای درست اندیشیدن تلاش بر آن است با مولفه هایی از رویکرد پدیدارشناختی برخی از کاستیهای رویکردهای موجود را جبران نماید و زمینه را برای پرورش بردباری در داوری فراهم کند. این مولفه ها عبارتست از: حیث التفاتی و بینا ذهنیت که در پرتو آنها رویکرد پدیدارشناختی به پرورش بردباری در تفکر (داوری) تبیین می شود.
ژاک دریدا و سیر نزولی فلسفه سیاسی غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله پیش رو در تلاش است تا با بررسی سه دوره گفتمانی مدرنیته در مغرب زمین روند رو به انحطاط نظریه پردازی را روشن نماید. در این ارتباط، به موج گفتمانی عقلانیت خواهی غرب اشاره خواهد شد، عقلانیتی که ادعا داشت که چراغی از روشنایی فروزان خواهد ساخت که دایره هستی برای همیشه از تاریکی و تاریک اندیشی رهایی یابد. سر برکشیدن گفتمان ارزش گرای مارکسیستی در موج دوم مدرنیته از یک سو ظرفیتی فکری در برابر یکه تازی های عقلانیت شناختی بود و از سوی دیگر با گستره گفتمانی خود حاشیه سازی موج اول را در سر می پروراند. حقیقتاً گفتمان موج دوم ارزش گرا به حساب می آمد، گفتمانی که موجب شد تا با ارائه دستگاه های فکری و متنوع خود سطح نظریه پردازی های لیبرال نیز نسبت به گذشته کلاسیک خود ارتقاء یابد. تقابل های دو موج مدرنیته بخصوص آبشخور واحد آن دو از روش شناسی اثباتی مورد توجه جدی است.
تا آنجا که بحث به روش شناسی واحد دو موج لیبرال و ارزش گرایی مارکسیستی مربوط می شود،روش شناسی پسا تجدد بر نقد بنیادین روش اثباتی برکشیده شده است. ورود به موج سوم مدرنیته آن هم از گذر فلسفه دریدایی روشنگر این حقیقت است که علی رغم اینکه دریدا کلان روایت متافیزیک حضور غرب را شالوده شکنی کرده است لیکن پیامدهای نظری فلسفة او راه را برای روایت های متنوع می گشاید که به شکل خاصی امکان فعل اخلاقی را در روزگار پسامدرن منتفی می نماید. او با گره زدن فلسفه، زبان شناسی و تا حدودی روان شناسی فضای فکری جهان را برای مطالعات بین رشته ای همانند تجزیه و تحلیل گفتمان و تجزیه و تحلیل روانی گشوده است. فهم این دستاوردهای بشری از دو جهت اهمیت دارند: اول اینکه این مطالعات یک دوره کامل اندیشه و فلسفه سیاسی غرب است و دوم اینکه افول اندیشة سیاسی غرب به وضوح خود را در پردازش های نظری متفکران موج سوم نشان می دهد. در جمع، پرداختن به سیر نزولی فلسفه سیاسی غرب باید بتواند بسترها را برای پیگیری روندهای بومی فلسفه اسلامی باز نماید. از یک نقطه نظر عمده این مهم می تواند از دریچة فهم بحران در ساحت اخلاقی تمدن غرب انجام شود.
بررسی نگاه آرای هانری کربن و سید احمد فردید: در باب گفت وگو میان عرفان اسلامی و فلسفة آلمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقالة حاضر خوانشی است از کلیات نگاه هانری کربن و سید احمد فردید در باب مطالعة تطبیقی عرفان اسلامی و فلسفة آلمانی، و همچنین مقایسة نگاه دو متفکر با هم. دو متفکر در نقاط بسیاری با هم اتفاق نظر دارند؛ مثلاً این که هر دو مطالعة تطبیقی را با نقد تاریخی انگاری شروع می کنند، هر دو دل بستة پدیدارشناسی هستند، و هر دو در تلاش اند با این مطالعات بر بحران های تاریخ تفکر غربی فائق آیند. در کنار این اتفاق نظرها، هر یک از آن ها راه خود را در برخی مسائل از دیگری جدا می کند؛ فردید با تلقی خاصی که از تاریخ دارد حیث تاریخی افکار و اندیشه ها را برجسته می کند و دائماً مطالعات خود را در متن تاریخ انجام می دهد، در حالی که کربن به فراتاریخ نظر دارد. همچنین فردید مطالعة خود را با الهام از هایدگر بر اتیمولوژی متمرکز می کند، در حالی که کربن با نگاهی زبان شناسانه در پی تشکیل شبکه ای مفهومی در دو ضلع مطالعه است.
وجوه اشتراک و شباهت در دیدگاه های معرفت شناختی ملاصدرا و هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه به عنوان دانشی که متکفّل مسائل زیر بنایی است؛ نیازمند اتصاف به صفت تیقّن و یقینی بودن است. در غیر این صورت به عنوان دانش پایه ای نمی تواند مسائل زیر بنایی سایر علوم را در قلمرو خود مورد بحث قرار داده و به وضوح تبیین کند.
هوسرل و ملاصدرا دو فیلسوفی هستند که با وجود تفاوت در نظام فکری شان به مسئله تیقن و ماهیت یقین پرداخته اند. هوسرل با طرح فروکاهش ها «reduce» و اپوخه «epoche» و ملاصدرا با طرح مسئله « اتحاد عقل و عاقل و معقول» راه رسیدن به یقین و کیفیت یقین را شرح داده اند. ما در این نوشتار به وجه اشتراک میان دو فیلسوف از این جنبه معرفت شناسی خواهیم پرداخت.
ملاصدرا با طرح نظریه اتحاد عقل ، عاقل و معقول و نیز پر اهمیت جلوه دادن فاعل انسانی در مسئله شناخت ؛ علم و نفس را از گونه مجردات دانستن و عدم غیبت مجردات از یکدیگر ؛ معنای ویژه ای از یقین را ارائه داده است که مسبوق به سابقه نیست. البته در این معنای یقین نباید جایگاه علم حضوری و ابتنای علم حصولی بر علم حضوری را فراموش کرد.
همین معنای یقین در هوسرل نیز مشاهده می شود . وی آگاهی را ساحت سه جانبه – فعل آگاهی ،اگو، متعلق آگاهی- می داند که با عقل ، عاقل و معقول متناظر هست. و باز این سه امر در اندیشه هوسرل در اتصاف با یکدیگر قرار دارند.هوسرل چونان صدرالمتالهین نقش فاعل شنا سا به عنوان نقطه مرکزی می پذیرد؛ و از آن به عنوان (( اگوی استعلایی )) یاد می کند.
تحلیل سوانحالعشاق از دیدگاه «من استعلایی» پدیدارشناختی (رویکردی پدیدارشناختی به قلمرو عرفان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متون ادب فارسی به سبب برخورداری از تنوع وگستردگی فراوان از دیرباز توجه منتقدان را به خود معطوف داشته است. در این میان، سوانح احمد غزّالی از دو جهت، یکی به دلیل نظریهپردازی های معرفتشناسانه و دیگر نوع نگاه مؤلف به توصیف پدیدارهایی چون عشق، عاشق و معشوق، از وجهه معرفتی بالایی برخوردار است؛ پژوهش حاضر روش نقد پدیدارشناختی رابا توجه به یکی از دغدغه های اصلی خود که رسیدن به «التفات» و «طلبگاهی» منحصراً عرفانی و نیز ارائه پاسخی برای چگونگی ارتباط میان آگاهی با مسأله فناست، در تحلیل رخدادهای معرفتی سوانح به کار گرفته است.
روش انتقادی این مقاله، پدیدارشناسی استعلایی است تا با اتکا به تحلیل آن، از کیفیّت ظهور رخداد آگاهی و «من استعلایی»، موضوع را به تعبیر سوانح از «طلبگاه» عرفان قرن ششم ارزیابی، و اهمیت انتخاب عشق را در ایجاد و تکوین فرایند آگاهی بیان کند. دستاورد عملی این مقاله، معرفی عینی یک الگوی کاربردی به منظور بررسی فرایند معرفت شناسی در حوزه ادبیات عرفانی است.
مطالعة تطبیقی فلسفة تعلیم و تربیت در رویکردهای پدیدارشناختی سهراب سپهری و اریک فروم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعات مهم در شعر سهراب سپهری، فلسفة تعلیم و تربیت و توجه او به این ساحت بنیادین حیات بشری است. این موضوع به این دلیل اهمیت دارد که جهانبینی، شخصیت و زندگی عملی خود سپهری نیز از دهة چهل خورشیدی بدین سو، دگرگونی عظیمی داشته است. هدف از این پژوهش، نشان دادن ابعادی از تأثیرپذیری سهراب سپهری از رویکردهای پدیدارشناختی در تعلیم و تربیت و مشخص کردن همسویی و همخوانی نظرات وی با نظریات اریک فروم (1980- 1900) است. در نگاه پدیدارشناسانة سپهری و فروم، کودکی مفهومی فلسفی دارد و معادل آزادی، ادراک شهودی پدیدهها و کسب تجربة فردی است، بروز غرایز و سائقها، زمینة کسب «فردیت» کودک است و بلوغ، زمان استقلال از افکار و اعمال تقلیدی است. ستیز با عادات، نهی و نفی دانش تحمیلی، ستایش تنهایی و پذیرش مرگ از دیگر موارد همسویی نظرات سپهری و اریک فروم به شمار می روند.
تمایز میان ذات و واقعیت دین: رفع یک ابهام در روش پدیدارشناسی دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسیِ دین، بالاخص در قرن بیستم، به عنوان روش یا رهیافتی در دین پژوهی، همچون یک روشِ تکمیلی برای تاریخ ادیان به کار گرفته شد تا در ورای پدیدارهای متکثر تاریخی ادیان، «ذات»ی واحد را صورت بندی و کشف نماید. از سوی دیگر، به اقتضاء پایندی به «مبانی» روشی که عمدتاً از پدیدارشناسی ادموند هوسرل متأثر بوده است، «واقعیت» دین را نوعی واقعیت بین الاذهانی قلمداد می کند که شباهت این واقعیت، با «واقعیت» دین که الاهیات یا کلام سنتی بدان قائل است، صرفاً اشتراک لفظ بوده و لذا تمایز ماهوی دارند. در این مقاله با بررسی پدیدارشناسی هوسرل و بیان تمایزات و تشابهات آن با پدیدارشناسی دین، کوشیده ایم تا اولاً تمایز میان «ذات» و «واقعیت» دین در پدیدارشناسی دین و ثانیاً تمایز «واقعیت» دین در پدیدارشناسی و «واقعیت» دین در الاهیات سنتی را تبیین نماییم. در بخش نتیجه گیری به این نکته اشاره شده است که عدم توجه به این تمایزِ مهم، سبب ناکامی در پژوهش های دینی، از جمله پژوهش های پدیدارشناختی خواهد شد.
نقش مخاطب در نگاهداشت شبیه خوانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شبیه خوانی سنتی نمایشی است که مضمون غالب آن را نمایش واقعه های تاریخی ـ مذهبی زندگی و مصائب خاندان پیامبر و به ویژه واقعة کربلا تشکیل می دهد. جنبة آیینی این سنت نمایشی به گونه ای است که مخاطب سنتی در نسبتی خاص با آن قرار می گیرد و این ویژگی در برداشت و فهم مخاطب از آن نقش عمده ای ایفا می کند. در حالی که فهم مخاطب نیز شکل نخواهد گرفت مگر به واسطة تماشا کردن قدسیانه و فهم پیشین برآمده از متن سنت. از سویی دیگر به دلیل ارتباط دو سویه بین مخاطب و این نمایش، شبیه خوانی نیز جز با وجود مخاطبانی که به فهم آن نائل آیند تداوم نخواهد یافت.
این نوشته بر آن است تا بر اساس رویکرد پدیدارشناختی ـ هرمنوتیکی، تفاوت مخاطب با تماشاگر صرف را در شبیه خوانی مشخص کرده و نشان دهد که مخاطب در شبیه خوانی نقش نگاهبان کار هنری را ایفا کرده و در نهایت در این نمایش، چهار وجه مخاطب ـ بازیگر ـ نگاهبان ـ شاعر شکل می گیرد.
تجربه ی نخبگان از موانع تجاری سازی ایده ها؛ مطالعه موردی: اعضای بنیاد نخبگان شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در بررسی موانع تجاری سازی ایده های نو، دو رویکرد وجود دارد؛ یکی رویکرد عینی که به بررسی موانع مشهود و قابل اندازهگیری تجاری سازی می پردازد و دیگری رویکرد ذهنی است که بر روی ادراکات و برداشت کنش گران از این موانع تاکید دارد. این مطالعه ذیل رویکرد دوم، در سنت پدیدارشناسی و با بهرهگیری از تکنیک مصاحبهی عمیق در گروه های کانونی صورت گرفت. مصاحبه ها با سه گروه شش نفری که به صورت هدفمند از بین اعضای بنیاد ملی نخبگان انتخاب شده بودند، انجام شد و پس از پیاده سازی و استخراج با استفاده از روش کلایزی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
تجربه ی نخبگان، در سه سطح توصیفی، تفسیری و تبیینی حاکی از شکل گیری نخبه ای معضله دار می باشد که در میدان اقتصادی- اجتماعی، سوژه ای تنها؛ در میدان آموزشی سوژه ای نابالغ؛ و در میدان اداری، سوژه ای سرگردان است. محققان مفهوم «تحقق نخبگی» را به عنوان راه حلی برای پرکردن شکاف میان رویکرد عینی به نخبگان و رویکرد ذهنی به مسئله(تجربه ی آنان از خود به عنوان نخبه) ارائه کردند.