مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۶۱.
۱۶۲.
۱۶۳.
۱۶۴.
۱۶۵.
۱۶۶.
۱۶۷.
۱۶۸.
۱۶۹.
۱۷۰.
۱۷۱.
۱۷۲.
۱۷۳.
۱۷۴.
۱۷۵.
۱۷۶.
۱۷۷.
۱۷۸.
۱۷۹.
۱۸۰.
پدیدارشناسی
حوزه های تخصصی:
عدالت مفهومی آرمانی است که یکی از غایات علم سیاست به شمار می رود. خارج ساختن این مفهوم از حالت ذهنی و تحقق آن در واقعیت عینی، اجتماعی و سیاسی، نیازمند روش است. امام علی(ع) در نامه هایش به یاران و کارگزاران خود، شیوه های اجرایی و عملی رسیدن به عدالت را ترسیم می کند. در این پژوهش با مطالعه موردی نهج البلاغه، با استفاده از تحلیل محتوای آثار با روش پدیدارشناسی به نقد و ارزیابی اندیشه آن بزرگوار در مورد عدالت می پردازیم. چارچوب نظری به کار گرفته شده در این پژوهش، تکنیک های قدرت برگرفته از آثار مارتین هایدگر، میشل فوکو و جورجو آگامبن می باشد، که در مورد اخلاق جایگاهی اندرزنامه نویسی اسلامی به کار گرفته شده است. بر این اساس، چهار اصل راهبردی مستخرج از متن نهج البلاغه بررسی می شوند که عبارتند از: 1- اصل شایسته سالاری؛ 2- اصل انصاف؛ 3- اصل استحقاق و نفی تبعیض؛ 4- اصل اعتدال و میانه روی.
نقد و بررسی رومن اینگاردن از پدیدارشناسی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۴
143 - 160
حوزه های تخصصی:
اینگاردن پدیدارشناس واقع گرایی است که معتقد است هوسرل در کتاب پژوهش های منطقی نوعی واقع گرایی را پذیرفته که مبنای آن تمایز صریح واقعیت و آگاهی است. اعتقاد به این تمایز و دیدگاه واقع گرایی با آغاز تفکر استعلایی هوسرل رها شده و جای خود را به محوریت آگاهی و در نتیجه ایدئالیسم استعلایی می دهد. اینگاردن با این چرخش ناگهانی مخالفت ورزیده و معتقد است که تفکر استعلایی به دلیل هدف و روش مورد نظر خود خالی از نقص نیست. کلیت ایدئالیسم استعلایی که از نظر اینگاردن نتیجه چرخش یاد شده است کلیتی منطقی و سازگار نیست. طرح مفهوم پدیدارشناسی استعلایی، روش و هدف نهایی آن سبب سردرگمی و در نتیجه برخی ناسازگاری ها در فلسفه استعلایی هوسرل شده است. هوسرل با توسل به اپوخه، فعلیت و وجود اشیا را نادیده گرفت و با اعمال روش تقلیل پدیدارشناختی به مطلق بودن حوزه آگاهی و اگوی استعلایی رسید و در نهایت با طرح نظریه تقویم، معنا یا همان نوئما را جایگزین اعیان واقعی کرد. همین اقدامات سبب بی اعتبار شدن وجود واقعی شد و هدف اولیه هوسرلی را که همان شناخت داده های عینی بود، مورد تردید قرار داد. فلسفه متقنی که با چنین روشی به دست می آید، به ادراک درونی و حلولی محدود می شود و راهی از پیش نمی برد. اینگاردن ضمن اشاره به مشکل دوری که هوسرل در طرح روش تقلیل در فلسفه استعلایی اش با آن مواجه می شود، مدعی است که نتایج هوسرل در تفکر استعلایی محصولِ صرف معرفت شناسی او نیست و در بسیاری از موارد علاوه بر این که این نتایج شبیه به گزاره های متافیزیکی جلوه می نمایند، خود متخذ از نوعی مبانی مضمر و پنهان متافیزیکی و وجود شناختی اند. (اعتقاد به وجود مستقل از شناخت).
گذار از فضای اگزیستانسیال به فضای محض هندسی و وجاهت پدیدارشناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم بهار ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۵۳)
61 - 84
حوزه های تخصصی:
در این مقاله نشان خواهیم داد که از نظر هایدگر، رهیافت دکارتی به شیء ممتد ( res extension) و فرض امتداد به منزله بنیادی ترین تعیّن ماهوی شئ پیشِ دستی خالی از وجاهت پدیداری نیست، اگرچه آنتولوژی وی، غنای کافی برای تبیین ربط و نسبت آن با حیث مکانی دازاین و پیرامون نگری او را ندارد. به منظور روشن شدن موضع هایدگر، نخست ممیزات فضای اگزیستانسیال و مبانی آنتولوژیکی آن را بررسی می کنیم. در این جا، معلوم می شود که فضای اگزیستانسیال نهایتاً بر اگزیستانس خود دازاین ابتناء دارد. سپس، کیفیت گذار از فضای اگزیستانسیال به فضای ممتد دکارتی را از رهگذر فرایند جهان زدایی توصیف می کنیم. بدین ترتیب مشخص خواهد شد که فضای دکارتی حاصل زدودن غنای معنایی و صبغه دازاینی فضای اگزیستانسیال است. در چارچوب این آنتولوژی وسیع تر، نسبت فضای دکارتی با فضای اگزیستانسیال و حیث مکانی دازاین، از یک سو، و نقص آنتولوژیک فضای دکارتی، از دیگر سو، آشکار می شود. در نهایت، نشان خواهیم داد که فرض امتداد به منزله تعیّن ذاتی شئ پیشِ دستی و به تبع آن، فضای دکارتی، به منزله یک زیرساخت تماماً تهی از معنا و پیراسته از دلمشغولی های پیرامون نگرانه دازاین که در بن فضای اگزیستانسیال و تجربه ی هرروزه دازاین نهفته و پنهان است، هم از وجوه پدیدارشناختی برخوردار است و هم تمهید مسیری است که نهایتاً به تغییر پارادایم علوم ریاضی و فیزیک نظری منتهی می شود.
فلسفه تطبیقی هنر با رویکرد پدیدارشناسانه هانری کربن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
63 - 81
حوزه های تخصصی:
کربن در طرح عام تطبیقی خود، جایگاهی ویژه برای فلسفه تطبیقی هنر قائل است؛ فلسفه تطبیقی هنر با نشان دادن مشترکات انضمامی تر فرهنگ های دینی، امکان برابر نهی آن ها و کشف تناظرات موجود را سهل تر می کند؛ این رویکرد با روش «تأویل باطنی» یا پدیدارشناسی (البته پدیدارشناسی به معنایی کربن مراد می کند) میسر خواهد بود؛ این تأویل باطنی مبتنی بر دریافت خاصی از زمان و حقیقت است که فهم به معنای واقعی کلمه که چیزی جز «وعی» نخواهد بود را ممکن می سازند. به رأی کربن ما با این تأویل باطنی می توانیم بدون درافتادن به دام تناقض گویی، قرابت های موجود میان اجزاء یک اثر هنری در گوشه ای از عالم را با ساختارهای مشابهی که در مکان های دیگر یافتنی هستند، مقایسه کنیم و تطبیق دهیم؛ کاری که در صورت توفیق مهیا کننده زمینه های گفتگو در دیگر عرصه ها نیز خواهد بود. تلاش ما بر این بوده است تا با بررسی این تلاش تطبیقی کربن، به فهمی از الگویی که بر مبنای آن، این «فلسفه تطبیقی هنر» رخ می دهد، دست یابیم؛ کاری که با طرح نمونه هایی از نوشته های کربن که در این چهارچوب قرار می گیرند، صورت پذیرفته است؛ ازاین رو نوشتار حاضر با معرفی عناصر روش شناسانه ای آغاز می شودکه هانری کربن در تدوین فلسفه تطبیقی هنر به کار می بندد و با پژوهشی در تحلیل های او در این چهارچوب پایان خواهد پذیرفت.
پدیدار شناسی اراده آزاد در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۳
115 - 125
حوزه های تخصصی:
شهودی که انسان از اراده آزاد دارد، همواره تکیه گاهی مستحکم در مقابل چالش های تردیدبرانگیز اراده آزاد به حساب آمده است. در سنت فلسفه اسلامی این شهود منحصراً در قالب علم حضوری به اختیار مطرح شده و امری غیر قابل تردید به حساب آمده است، اما آن چنان که شایسته است درباره جنبه های مختلف و درجات شدت و ضعف این علم حضوری بحث نشده است. در این مقاله با استفاده از مبانی حکمت متعالیه و با روش تحلیلی برهانی، به پدیدار شناسی اراده آزاد پرداخته ایم، به این معنا که شهود خود نسبت به اراده آزاد را بررسی کرده و ارزش معرفتی آن را مشخص کرده ایم. تحلیل پدیدارشناسانه اراده آزاد ما را به این نتیجه رساند که شهود اراده آزاد مجموعه ای درهم تنیده از ده مؤلفه ادراکی است. این مؤلفه ها از حیث اعتبار معرفت شناختی یکسان نیستند و در سه گروه مختلف دسته بندی می شوند. برخی از آنها به نحو علم حضوری با درجه وضوح زیاد هستند و یا گزاره هایی هستند که برگرفته از این علم حضوری خاص هستند (گزاره های وجدانی). این گروه به طور مطلق و بدون هیچ شرطی به لحاظ معرفت شناختی معتبرند. گروه دیگر به علم حضوری با درجه وضوح زیاد مستند نیستند و برای معتبر بودن، به تکمیل و تتمیم برخی قراین و شواهد احتیاج دارند. گروه سوم از امور تشکیکی و دارای مراتب هستند و هر مرتبه از اعتبار معرفتی متفاوتی نسبت به سایر مراتب برخوردار است.
تحول هرمنوتیکیِ پدیدارشناسی: هایدگر و ریکور(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۷ شماره ۷۵
109 - 138
حوزه های تخصصی:
هستی شناسی و هرمنوتیک در قرن بیستم تعاملاتی جدی با هم داشته اند؛ تعاملی که البته از طریق پدیدارشناسی ممکن شد و اوج این ارتباط را در آثار سه فیلسوف مطرح این قرن یعنی هایدگر، گادامر و ریکور می توان مشاهده کرد. در این مقالله مروری بر ویژگی های برجسته خط سیر فلسفی ریکور ارایه می شود؛ مسیری که او با گرفتن سرنخ از متفکران هرمنوتیک آلمان از جمله دیلتای، هایدگر و گادامر سعی در تلفیقی منطقی از دو شق عمده هرمنوتیک، یعنی هرمنوتیک رمانتیک و پدیدارشناختی دارد؛ تلفیقی که به دنبال آن است تا حق هر دو نگاه هرمنوتیکی را ادا نموده، در عین حال نقاط ضعف آنان را نیز تا حدودی پوشش دهد. درحقیقت ریکور در روند فلسفی خویش به جای اینکه همانند هایدگر مستقیماً به مسیله هستی شناسی بپردازد، با گذار از سطح معناشناسی و تلفیق آن با فلسفه تأملی درنهایت هستی شناسی را نیز مورد توجه خویش قرارمی دهد؛ ازاین رو برای ریکور نیز هستی شناسی مسیله بنیادین بود؛ اما او مسیری طولانی تر را برای رسیدن به این هدف برگزید؛ مسیری که در آن لازم بود پدیدار شناسی نیز در ساختاری جدید و به شکلی متفاوت از هوسرل و هایدگر مطرح شود. تلاش این نوشتار بررسی این مسیر طولانی تر در مقایسه با نگاه مستقیم هایدگر به مسیله هستی شناسی و بیان این ادعاست که برگزیدن این راه با وفادارماندن به هستی شناسی هم ممکن و هم لازم بوده است؛ از سوی دیگر بررسی و ایضاح نقش هایدگر و ریکور در تحول پدیدارشناسی هوسرل از طریق تزریق هرمنوتیک به آن، بخش دیگری از این نوشتار را تشکیل می دهد؛ همچنین این موضوع را نقد و ارزیابی خواهیم کرد که ریکور تا چه میزان توانسته است تاریخی بودن فهم انسان را در کنار جنبه عینی گرایانه معرفت شناسی حفظ کند و رویکرد او در تلفیق میان تبیین و فهم با چه چالش هایی روبروست.
تحلیل پدیدارشناسانه نوعی تصویر در شعر سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
189 - 207
حوزه های تخصصی:
بررسی ها نشان می دهد که میان بنیادهای فلسفی شعر سپهری و مباحث پدیدارشناسی مطابقت ها و هم سانی هایی وجود دارد. لُبّ سخن سپهری هم صدا با پدیدارشناسان آن است که آدمی باید خود مستقیماً از طبیعت شناختی ناب پیدا کند نه از راه علم و کتاب. ما در این مقاله که به روش توصیفی و تحلیل محتوا انجام گرفته است، تنها به واکاوی جنبه های پدیدارشناختی در خلق نوعی تصویر نوآورانه در شعر سپهری توجه کرده ایم. گمان ما آن است که در بررسی برخی تصاویر و شگردهای بدیعیِ سپهری، صرفاً تحلیل های ادبی کارساز و راه گشا نیست و باید از حوزه هایی دیگر مانند فلسفه در راستای تبیینِ چند و چون بعضی از شگرد های ادبی یاری گرفت. تصویرهایی مانند «گنجشکِ محض»، «آفتاب صریح»، «پیشانیِ مطلق»، «نقطه محض» و «اتفاق سفید» در شعر سپهری هم سو با اصول پدیدارشناسی آفریده شده است. هوسرل در پدیدارشناسی بابی با عنوان «اپوخه» گشوده است. «اپوخه» مرحله ای از شناخت است که در آن منِ ناب یا منِ متفکر و نظاره گر همه قضاوت ها درباره و جود و یا هستی جهان خارج را به حالت تعلیق درمی آورد. سپهری وقتی می گوید: «گنجشکِ محض می خواند.»، فقط نمی خواهد با برجسته سازی زبان، تصویری آشنایی زدایانه و نو بیافریند بلکه با تکیه بر تأملات فلسفی خود می خواهد تا به مفهومی نزدیک به «اپوخه» اشاره کند.
تحلیل معناشناختی«اِستِتیک» به مثابه نقد پدیدار شناختیِ شکل گرایی
جدل بین طرفداران برتری نقش امرمحسوس وامرمعقول در فرایند ادراکِ هنری بی گمان ازدیرینه ترین نزاعهای تاریخ فلسفه ی هنر و زیباشناسی به شمار می رود؛ نبردی که به محل مناقشه اصلی اردوگاه های تجربه گرا و عقل گرا بدل شده است. هدف اصلی مقاله در ارتباط با این پرسش است که ریشه ی راستین زیباشناسی به چه چیز باز می گردد و چگونه غفلت از این معنا به داوری هایِ زیباشناختیِ شکل گرایانه، غافل از ادراک حسی منجر می شود. این مقاله تلاش می کند به َمدد روش های تحلیل معناشناختیِ ریشه شناسی و اصطلاح شناسی، که ازاجزاء روش شناسی پدیدارشناختی به شمارمی آیند، با اشاره به بُن مایه ی «حسی» نهفته دربطن «اِستِتیک:Aesthetic»، به نقد نگره های شکل گرایانه ناب که مبتنی براستدلال های عقلی ومفهومی هستند؛ همچنین نگره های صرفا تجربه گرایانه که برعالم عینیّات و ماهیّت و جوهر ابژه های هنری تاکید می کنند پرداخته و ازاین رهگذر به مسیر پیش روی پدیدارشناسی به عنوان راه حلی برای کاهش فاصله بین امور محسوس ومعقول، یا دوگانه ی رئالیسم/ ایده آلیسم اشاره دارد .دربدنه ی اصلی مقاله به نظریه هایی که درتاریخ ِتحول زیباشناسی وفلسفه ی هنر با این تحلیل معناشناختی همراه هستند اشاره شده است.
روایتِ خانه: روشی برای فهم و بازنمایی مطلوبیتِ تجربه زیسته در خانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات معماری ایران پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۴
۱۲۵-۱۴۷
حوزه های تخصصی:
تحقیق درباره مطلوبیتِ تجربه زندگی در خانه، موضوعی است که به روشی منطبق با ویژگی های خاصِ فهم و بازنمایی این تجربه نیاز دارد. کیفیتِ تجربه زیسته در حضور هم زمان ساکنِ خانه و کالبد آن آشکار می شود و روشی که برای تحقیق درباره آن انتخاب می شود هم باید به این یکپارچگی فاعلِ شناسایی و موضوعِ شناسایی ملتزم باشد تا بتواند کیفیتِ منحصر و زنده تجربه را عمیقاً دریابد و آن را به دیگری منتقل کند. این یکپارچگی در وجوه مختلفی از تجربه زیسته در خانه قابل شناسایی است؛ این نوشتار با رجوع به آرای پدیدارشناسان معماری آن وجوه را معرفی می کند تا روشی مناسب برای فهم و بازنماییِ کیفیتِ تجربه زیسته در خانه بیابد. ویژگی هایی چون پیوستگی زمانِ درونی و بیرونی در تجربه زیسته، ملموس و مخیل بودنِ آن باعث می شوند که فهمِ روایی به عنوان بستری مناسب برای تحقیق درباره تجربه زیسته مطلوب در خانه معرفی گردد و حفظ کیفیتِ زنده آن به این ترتیب ممکن باشد. سپس با توجه به وجوه اساسی تجربه زیسته و کیفیتِ خاصِ هر تجربه مکانی، روند تحقیق درباره مطلوبیتِ تجربه زیسته در خانه و نکات قابل توجه در آن، از ابتدای جمع آوری اطلاعات تا ارائه نهایی روشن می گردد و دو شکل از روایت که متمرکز بر اثر مکان در تجربه زیسته مطلوب در خانه هستند، برای بازنمایی مطلوبیتِ تجربه زیسته در خانه با عنوان «روایتِ خانه» معرفی می شوند. یکی روایتِ خانه به بیانِ ساکنان و دیگری روایتِ خانه به بیانِ محقق که هریک قابلیت ها و محدودیت هایی خاص خود دارند. در انتها و به عنوان مورد پژوهی، استفاده از این روش در تحقیقی نمونه بر خانه های برهه گذار معماری تهران می آید.
تجارب دانش آموزان پسر ابتدایی از اجرای سنجش توصیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش تجارب عمیق دانش آموزان پسر پایه های چهارم و پنجم ابتدایی از اجرای طرح ارزشیابی توصیفی به شیوه ی کیفی و از نوع پدیدارشناسی بررسی شد. با توجه به ماهیت پژوهش از روش نمونه گیری هدفمند استفاده شد که با مصاحبه عمیق 9 دانش آموز، داده های اخذ شده به اشباع رسید. داده ها با استفاده از نرم افزار MAXQDA10 کدگذاری و تحلیل شد. یافته های حاصل از تجارب اینن افراد در 5 مضمون اصلی"ادراک مثبت از ارزشیابی توصیفی"، "ادراک منفی از ارزشیابی توصیفی"، "مناسب پایه های پایین"، "متضرر شدن دانش آموزان ضعیف" و " مورد پسند والدین دانش آموزان ضعیف" و چندین مضمون فرعی خلاصه شد.این یافته ها می توانند تصویری گویااز چگونگی برنامه توصیفی در حال اجرا، معایب و مزایای آن در اختیار مسوولین و برنامه ریزان قرار دهد. تا در جهت رفع اشکالات و بهبود، حذف یا جایگزینی این طرح اقداماتی انجام دهند.
واکاوی پدیدارشناختی عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی اسرای جنگی: یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روان شناسی بالینی سال هشتم بهار ۱۳۹۷ شماره ۳۰
27 - 64
حوزه های تخصصی:
اسارت از جمله پدیده های استرس زای جنگ است که آسیب های قابل توجهی را بر ساختارهای درون فردی و بین فردی اسیر و نهایتا میزان کیفیت زندگی زناشویی وی تحمیل می کند. هدف از پژوهش حاضر واکاوی عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی زوجین آزاده با استفاده از روش پژوهش پدیدار شناسی بود. 65 زوج مشارکت کننده با استفاده از نمونه گیری هدفمند و با رعایت تنوع و همگونی انتخاب شدند. جهت گردآوری داده ها از مصاحبه نیمه ساختاریافته و برای تحلیل داده ها از تحلیل موضوعی استفاده شد. یافته ها در زمینه عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی آزادگان، دربرگیرنده ی 25 موضوع فرعی بود که در 5 موضوع اصلی طبقه بندی شدند که عبارتند از: تعاملات آسیب زای بین فردی ؛ اختلالات روانشناختی فردی؛ عوامل اقتصادی-اجتماعی؛ عوامل معنوی-اعتقادی؛ و عوامل آسیب زای جسمانی. واکاوی ساختار تجارب زیسته ی زوجین آزاده نشان داد که مفهوم کیفیت زندگی زناشویی در این جامعه، یک ساختار چند علیتی هم افزا می باشد که در سطوح پیشگیری و درمان نیازمند رویکردی بین رشته ای و جامع در مداخله های کاربردی و پژوهش های نظری است.
مطالعه پدیدار شناسانه تجارب هیجانی و ذهنی فرزندان طلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طلاق، یک واقعیت در زندگی بسیاری از افراد در سرتاسر دنیاست. این پدیده به طرق گوناگون، زندگی افراد را تحت تأثیر خود قرار می دهد و سرمنشأ تحولات پیچیده ی عاطفی، شناختی و فیزیکی در نظام خانواده و به ویژه نزد فرزندان است. در این راستا این تحقیق با هدف بررسی تجربه ی زیسته ی فرزندان طلاق در زمینه ی تجارب هیجانی آنان انجام گرفته است. پژوهش حاضر کیفی بوده و طرح آن از نوع پدیدارشناسی است. به همین منظور 17 نفر از نوجوانان پسر و دختر 12-18ساله ای که جدایی والدینشان را تجربه کرده بودند، به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و با استفاده از مصاحبه های نیمه ساختاریافته و اکتشافی مورد مطالعه قرار گرفتند. لازم به ذکر است که نمونه گیری تا زمان اشباع داده ها ادامه یافته است. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها، ابتدا داده ها ثبت و کدگذاری شده و سپس با استفاده از روش کلایزی مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. نتایج این مطالعه به وسیله ی سه زیرمضمون که نشان دهنده ی تجارب زیسته ی مشارکت کنندگان بود، به نمایش گذاشته شد. این زیرمضمون ها به ترتیب شامل خشم و تنفر، ترس و احساس بی پناهی بوده و هریک به صورت مجزا، مؤلفه ها و واحدهای معنایی حمایت کننده دارند. آنچه از نتایج این تحقیق برمی آید این است که فرزندان طلاق هیجاناتی را تجربه می کنند که در مواردی می تواند بهزیستی و سلامت روانشان را تحت الشعاع قرار دهد. نتایج به دست آمده بر لزوم تبیین عمیق تر تجارب زیسته ی این افراد توسط روان شناسان و مددکاران و ارائه ی مداخلات درمانی مبتنی بر مضامینِ برآمده از مطالعه ی حاضر، با تمرکز بر بهبود وضعیت هیجانی آنان تأکید دارد.
بررسی کیفی واکنش به فقدان در جوانان ساکن شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شیوه ی برخورد با فقدان، گستره ی وسیعی از واکنش های جسمی، هیجانی، شناختی و وجودی را در برمی گیرد و شدت آن می تواند از یک هیجان زودگذر و خفیف تا واکنشی شدید که تمام تاریخچه ی زندگی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد، متغیر باشد. در این پژوهش به کمک سه شیوه ی مختلفِ جمع آوری کیفی داده ها، شامل گروه های متمرکز، مصاحبه ی نیمه ساختمند درباره ی تجربیات فقدان و اخذ روایت زندگی به شیوه ی مک آدامز که درمجموع روی 21 شرکت کننده صورت پذیرفت، ساخت ها و فرایندهای مؤثر بر چگونگی واکنش های این افراد به فقدان، از طریق بررسی پدیدارشناختی و تحلیل کیفی داده ها روی متن آوانویسی شده ی مصاحبه ها مورد بررسی قرار گرفت. نتایج به دست آمده، سه خوشه ی اصلی بستر رخداد، ماهیت فقدان و ویژگی ها و تجربه ی زیسته ی کنشگر را به عنوان فرایندهای تأثیرگذار بر واکنش به فقدان معرفی کرد. بستر رخداد دو مضمون زمان و مقایسه با هنجارهای فرهنگی و اجتماعی، ماهیت فقدان سه مضمون نوع فقدان، جبری یا اختیاری بودن و دفعی یا پیش بینی پذیر بودن آن و درنهایت ویژگی های کنشگر، سه مضمون شخصیت، میزان آگاهی و تجربیات زیسته ی پیشین افراد را در برمی گرفت؛ درنتیجه به نظر می رسد که تعاملی از واقعیت های بیرونی و زیست جهان ذهنی کنشگر است که به طیف گسترده ی واکنش ها به فقدان منجر می گردد.
تجربیات معلمان از عوامل زمینه ساز خشونت در مدارس: مطالعه پدیدارشناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره چهاردهم بهار ۱۳۹۷ شماره ۱
159 - 197
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، ادراک تجربیات معلمان از عوامل موثر در پیدایش خشونت در مدارس می باشد. تا با شناسایی عوامل زمینه ساز آن به سهولت بتوان نسبت به کاهش و یا خشکاندن سرچشمه های آنها، مبادرت کرد. روش تحقیق حاضر در قالب تحقیق کیفی و از نوع پدیدارشناسانه می باشد. و از این رو از بین معلمان با سابقه در شهرستان ارومیه، تا نائل شدن به حد اشباع اطلاعات، 12 نفر از آنها به شیوه نمونه گیری هدفمند ، مورد انتخاب و مصاحبه نیمه ساختاریافته قرار گرفتند. گفتگوها با استفاده از روش اسمیت، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت، یافته های به دست آمده از این پژوهش نشان داد که عوامل مولد خشونت درمدارس را می توان در سه مضمون کلی عوامل فردی، مدرسه ای و جامعه شناختی، تقسیم بندی نمود. به این ترتیب برای شناخت سرچشمه های خشونت در مدارس، علاوه بر ویژگی های ژنتیکی، جنسیتی و موقعیتی و بلوغ افراد، بایستی ویژگی های فیزیکی مدرسه و مشخه های سازمانی و مدیریتی و نیز عوامل جامعه شناختی، اقتصادی و خانوادگی و مهم تر از همه رسانه ها را نیز بایستی مورد ملاحظه قرار داد. در فرجام مقاله پیشنهادهای لازم ارائه شد.
اثربخشی آموزش روان شناسی وحدت مدار بر سلامت روانی مادران کودکان دچار اختلالات طیف درخودماندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روان شناسی وحدت مدار رویکرد نوینی در حوزۀ علوم روان شناختی کشور و استوار بر فلسفۀ وحدت وجود، اصول روان شناختی همگرا با این دیدگاه فلسفی و ارزش های ایرانی- اسلامی است. بررسی کیفی اثربخشی مداخلات رویکرد روان شناسی وحدت مدار در گسترش مدل درمانی آن سودمند است، ازاین رو پژوهش با هدف تحلیل دیدگاه مادران کودکان دچار اختلالات طیف درخودماندگی دربارۀ اثربخشی آموزش روان شناسی وحدت مدار به انجام رسیده است. نمونۀ در دسترسی از مادران تهرانی دارای کودکان دچار اختلالات طیف درخودماندگی عضو مرکز آموزشی- درمانی کودکان اُتیستیک به آرا در هشت جلسۀ آموزش روان ش ناسی وحدت مدار شرکت کردند. پس از به پایان رساندن جلسه ها دیدگ اه آن ها به دگرگونی های برآمده از حضورشان در جلسه ها از طریق مصاحبۀ نیمه ساختاریافته ای که به دست متخصصین روان شناسی بالینی طراحی و راستی آزمایی شده بود ثبت شد. تحلیل درون مایه مصاحبه ها با روش کیفی پدیدارشناسی توصیفی کُلایزی ( Colaizzi ) انجام گرفته است. یافته های پژوهش نشانگر اثربخشی قابل توجه آموزش روان شناسی وحدت مدار بر سلامت روانی مادران کودکان دچار اختلالات طیف درخودماندگی بود؛ تحول ارزش های انسان دوستانه، افزایش بهزیستی روانی، بردباری، هم دلی، تحقق خویش و حضور وحدت یافته متأثر از شرکت آن ها در جلسه های آموزش روان شناسی وحدت مدار بوده است.
پیامدهای طلاق برای فرد مطلقه : یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال هفتم بهمن ۱۳۹۷ شماره ۱۱ (پیاپی ۳۲)
273-288
حوزه های تخصصی:
در سال های اخیر با توجه به افزایش آمارهای طلاق در کشور توجه به پیامدهای این پدیده برای افرادی که آن را تجربه کرده اند گسترش یافته است از این رو هدف پژوهش حاضر مطالعه کیفی پیامدهای طلاق برای افراد مطلقه است. پژوهش حاضر یک مطالعۀ کیفی از نوع پدیدارشناسی است که در آن 20 شرکت کننده (8 مرد و 12 زن) به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از روش مصاحبۀ عمیق و اکتشافی استفاده شد و این روند تا مرحلۀ اشباع داده ها ادامه داشت. پیامدهای طلاق شامل 12 زیر مضمون بوده است که در سه مضمون اصلی 1- پیامدهای اجتماعی، فرهنگی 2- پیامدهای اقتصادی و مالی 3-پیامدهای شخصی و هیجانی طبقه بندی شده است. نتایج این مطالعه دستاوردهای فراوانی برای مراکز مشاوره و متخصصان حوزه طلاق در بردارد. فهم تجربه پیامدهای طلاق برای افراد مطلقه، آن گونه که در این مطالعه آمده است، می تواند به زوجین و متخصصین درگیر در این حوزه برای تصمیم گیری و مداخلات مبتنی بر فرهنگ و جنسیت کمک کند.
شیوه های کرامت شفابخشی در متون نثر عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۵۳
121 - 154
حوزه های تخصصی:
کرامت، خرق عادتی است که از اولیاءالله سر می زند و در عرفان و تصوف جایگاه ویژه ای دارد. انواع گوناگون کرامات به سه گونه اصلی اِخبار از غیب، اشراف بر ضمایر و تصرف در عالم هستی تقسیم بندی می شوند و هر کدام شامل چندین گونه فرعی می باشند. از گونه های فرعی کرامات، تصرف در عالم هستی و شفا دادن بیماران است که گاه در زمان حیات صاحب کرامت و گاه پس از وفات او اتفاق می افتاد. بیماری هایی که در این گونه کرامت وارد شده است اغلب بیماری های مادرزاد و یا بیماری های مزمنی بود که همه طبیبان از علاج آن عاجز شده و یا بر اثر نفرین شیخ به وجود می آمد. شیوه های شفابخشی بسیار متنوع است که از میان آن می توان به سوره حمد خواندن، دعا خواندن، دست کشیدن، دمیدن، آب دهان مالیدن، استفاده از وسایل صاحب کرامت همچون لباس، کفش، کلاه و خلال دندان او، پانیذ دادن، شعر خواندن، برگرفتن بیماری، توبه کردن بیمار و... اشاره کرد. در اغلب این کرامات، بیمار شفای کامل می یابد به گونه ای که گاه تا پایان عمر به آن بیماری دچار نمی شود. در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی سعی شده است شیوه های مختلف کرامت شفابخشی که در کتب منثور عرفانی متقدم آمده است، دسته بندی و تحلیل شوند.
آشتی ناسازه ها در نظام حسی، ادراکی و کنشی متون پست مدرن (نقاشی، عکس، شعر دیداری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هر گونه تحول نشانه معناشناسانه در صورت و معنای متن، با لایه های حسی-ادراکی منبعث از فضاهای فرهنگی و اجتماعی انطباق دارد. مقاله حاضر، با توجّه به الزامات پدیدارشناختی متن پست مدرن، شیوه ظهور این ژرف ساخت را در صورت متن تبیین می کند؛ به این معنا که کثرت ابعاد در صورت متن باید با تکثر زوایای دید و نظام های گفتمانی حاضر و کنشگر، نسبت معنادار داشته باشد. پیش فرض ما این است که دگردیسی های متنی باید به لحاظ حسی-ادراکی با زیربناهای ایدئولوژیک، اجتماعی و سیاسی و... ملازمت و تناسب داشته باشد. نتایج تحقیق نشان داده است میزان ناسازوارگی موجود در متن های دیداری (شامل عکس، نقاشی و شعر دیداری) با دلالت های نهفته در زیرساخت نظری این متن ها همخوانی دارد. این متن ها در نقطه مقابل دوگانه دکارتی، ما را به واسطه یک تحوّل پدیدارشناختی به یک گفتمان سه بعدی رهنمون می سازند که نظام گفتمانی خطی، دو قطبی و برنامه مدار را به سه بعدی، متکثر و سیال عبور می دهد. اصلی ترین راهبرد متن ها در این دگردیسی گفتمانی، آشتی اضداد است. در تحوّلات متنی، متن کلامی، به نظام دو قطبی و متن بصری به نظام سه قطبی تمایل دارد.
درک دانشجویان دانشگاه تهران از تعاملات غیررسمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دانشجویان، تعاملات و ارتباطاتی فراتر از کلاس درس و نظام رسمی دانشگاه دارند که به طور غیررسمی وجود دارد و بخش زیادی از وقت دانشجویان را در طول دوران تحصیل به خود اختصاص می دهد. آنچه مهم است، درک دانشجو و فهم معانی ذهنی از تعاملات دوران دانشجویی است که کشف آن به کاهش شکاف موجود میان این قشر و مسئولان دانشگاه و آموزش عالی کمک می کند و از طریق آن می توان لایه های پنهان زندگی دانشجویان را شناخت و برمبنای آن سیاست گذاری کرد. در این مقاله خلاصه زندگی دانشجویی ادراک شده، معناشده، و تجربه شده را در خلال این تعاملات دنبال خواهیم کرد. در این راستا با ۵۲ دانشجوی دانشگاه تهران از دانشکده ها و رشته های مختلف مصاحبه عمیق پدیدارشناسی انجام شد. پس از تقلیل، کدگذاری، و تحلیل یافته های مصاحبه، به تغییر الگوی زیست دانشجو رسیدیم؛ به این معنا که دانشجو در طول تعاملات غیررسمی و گذراندن اوقات زیادی از دوران دانشجویی خود با دوستان در موارد گوناگون به تغییراتی در زیست دانشجویی خود رسیده است؛ ازجمله تغییر الگوی ارتباطات انسانی، تغییر سبک های دین داری، تغییر الگوی اوقات فراغت، افزایش توانمندی های فردی، نگرش جنسیتی، تغییر الگوهای تحصیلی، تغییر نگرش و جهان بینی، حس مثبت فردی، حمایت و تعلق خاطر گروهی، جبران، تغییر در انگیزه مشارکت اجتماعی، تغییر در فرایند اجتماعی شدن و نظام هنجاری.
واکاوی معنایی سیر زندگی زنان تحت درمان متادون (از آغاز تا رهایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر با هدف مطالعه سیر زندگی زنان تحت درمان متادون، به روش کیفی و مطالعات پدیدارشناسانه تفسیری انجام شده است. در این تحقیق، با 15 زن که در مرکز کاهش آسیب بهزیستی (DIC) تحت درمان اند، مصاحبه های عمیق کیفی صورت گرفت و سیر زندگی آنان در دو دوره پیش از مصرف و پس از مصرف مطالعه شد. در بررسی سیر زندگی زنان، پیش از مصرف، پنج مقوله اصلی آنومی در خانواده، زندگی در خانواده های کج رومحور، بحران های زناشویی، تجربه بزه دیدگی و تلاش برای التیام و کنجکاوی و ماجراجویی، صورت بندی شد که چگونگی قرارگرفتن زنان در مسیر مصرف مواد مخدر را نشان می دهد. همچنین زنان مشارکت کننده در توصیف سیر زندگی خود در دوران پس از مصرف، روایت های متعددی از تأثیرات مواد مخدر بر زندگی خود بیان کردند که آثار آن در زندگی آن ها در چهار مقوله دگرگونی جسمی و روانی، افزایش روابط جنسی، فروپاشی خانواده و کاهش منزلت اجتماعی مفهوم سازی شده است.