مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۸۱.
۱۸۲.
۱۸۳.
۱۸۴.
۱۸۵.
۱۸۶.
۱۸۷.
۱۸۸.
۱۸۹.
۱۹۰.
۱۹۱.
۱۹۲.
۱۹۳.
۱۹۴.
۱۹۵.
۱۹۶.
۱۹۷.
۱۹۸.
۱۹۹.
۲۰۰.
پدیدارشناسی
منبع:
پژوهشنامه علوم سیاسی سال دوازدهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۴۷)
185 - 214
حوزه های تخصصی:
جامعه شناسی معرفت که با شلر و مانهایم در اوایل قرن بیستم مطرح شد، ریشه در تحولات علوم اجتماعی قرن نوزدهم و شکل گیری جریان های مخالف کارکردگرایی و رفتارگرایی داشت. در حوزه ی فلسفه نیز هوسرل در میانه ی جریان اثبات گرایی رئالیستی و ایده آلیسم، با این بحث که معنای پدیدار از هستی جدا نیست، پدیدارشناسی را به مثابه بدیلی برای هستی شناسی و معرفت شناسی مطرح کرد و راه سومی برای شناخت جهان باز کرد. راهی که با گذر از دوگانگی ذهن و عین به منشاء شناخت و شکل گیری دانش در زیست جهان رسید و سنت فلسفی را پایه گذاری کرد که جامعه شناسی معرفت در سطح جامعه شناسانه می تواند به بهترین وجه آن را نمایندگی کند. اما از آن جا که این بخش از کار هوسرل چنانکه باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است و بسیاری پدیدارشناسی را تقدم سوژه بر ابژه در شناخت جهان می دانند آن را در مسیری کاملا متفاوت از جامعه شناسی معرفت پیدا می کنند. حال آنکه آثار مانهایم از حضور این جریان فکری و تداوم آن حکایت می کند. این مقاله با تفسیر و مقایسه ی آثار هوسرل و مانهایم، در تلاش است تا پیوندهای میان پدیدارشناسی و جامعه شناسی معرفت را بررسی کند. رویکرد هوسرل نسبت به مساله ی ذات و فرارفتن از دوگانگی سوژه و ابژه با مفهوم التفات و همچنین طرح مفهوم زیست جهان و بیناسوژگی و در نهایت تعریف واقعیت به مثابه امری اجتماعی و اعتباری سه محوری است که این مقاله حول آن شکل می گیرد. اهمیت این مقاله در شناسایی این پیوندها و بررسی این صورت ها در حوزه ی مطالعات بینارشته ای و در شکستن مرزهای سنتی دانش و توجه به فلسفه در حوزه های انضمامی تر و برقراری پیوند میان این حوزه ها تعریف می شود.
نقدی روش شناختی به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الگوی آرمانی برای توسعه و پیشرفت جامعه ایران با چه روشی باید بنا شود؟ جامعه ایران برای رسیدن به توسعه و گام برداشتن در مسیر پیشرفت در درجه نخست باید تضادهای درونی خود را حل کند. برای تبیین این ایده از روش شناسی جدیدی استفاده می کنیم که نام آن را روش شناسی کل نگر گذاشته ایم و تلفیقی از رویکرد پدیدارشناسی و روش دیالکتیکی است. با تحلیل های انجام گرفته مبتنی بر این روش شناسی به این نتیجه می رسیم که فرایند پیشرفت باید متناسب با یک سرعت بحرانی باشد تا نظم اجتماعی مختل نشود. این سرعت بحرانی متناسب با منطق حرکت در ساحت اقتصاد است. به همین دلیل نیز الگوهای توسعه باید با محوریت مسئله اقتصاد حرکت کند. البته خواهیم دید که راه حل مسائل اقتصادی نه در خود ساحت اقتصاد، بلکه باید در ساحت فرهنگ و سیاست جستجو شود. این وضعیت دیالکتیکی بین ساحات مختلف جامعه وضعیت متناقضی را به وجود آورده که تشخیص مسائل اصلی پیشرفت را با توجه به منطق صوری و ریاضی حاکم بر پارادایم غالب توسعه، با مشکل مواجه ساخته است. در این مقاله نشان داده ایم که مسئله اصلی پیشرفت را باید در تضادهای بین مشروعیت و کارایی جستجو کرد و راه حل آن هم نهادسازی در جهت حل این تضادها است. این تضادها، در تنش بین لایه های مختلف واقعیت و تحمیل منطق یک ساحت از جامعه به سایر ساحت ها، ریشه دارد. به این منظور نیازمند منطقی هستیم که بتواند این تضادها را شناسایی و در قالب نظریات توسعه صورت بندی کند.
هرمنوتیک فلسفی هانا آرنت در تطابق با رویکرد تفسیری هایدگر و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگر فهم امور بشری، سیاست و جامعه با رویکردی وجودگرایانه را محور تفکرات فلسفی و سیاسی آرنت بدانیم، در این مقاله برآنیم که به بنیان های فکری و رویکرد تفهمی او بازگردیم و به این پرسش که خودِ فهم در اندیشه آرنت به چه معناست و چه نسبتی با هرمنوتیک فلسفی دارد بپردازیم. در این پژوهش برای فهمِ فهم آرنت از فهم و روش او در فهم مقولات و موضوعات، روش و رویکرد تفسیری او را در متن سنت هرمنوتیکی و تطابق با دقایق فهم در اندیشه های هایدگر و گادامر قرار می دهیم. تأکید بر منحصربه فرد بودن و تازگی و آغازگری هر انسان، نقد جوهرگرایی، ذات گرایی، تقلیل گرایی، علم گرایی و تاریخ گرایی، تأکید بر اهمیت و جایگاه مهم پیش فرض ها در فهم، دوری، عملی، موقعیت مند و جهانی بودن فهم و شاید از همه مهمتر اراده به مواجهه با خودِ پدیده ها، از مهمترین وجوه مشترک رویکرد آرنت، گادامر و هایدگر به فهم است و از این روی رویکرد آرنت به فهم در پیوند با بسترهای فلسفی و فکری او هرمنوتیک فلسفی و پدیدارشناسانه به شمار می رود. فراتر از این، داستان گویی، تصور پژوهشگر به مثابه تماشاگر موقعیت مند و بی طرف، افتراق گذاری و تمایزها و پیش ساختارهای فهم ایده هایی خاص آرنت در هرمنوتیک پدیدارشناسانه او به شمار می روند.
هایدگر و ذاتمندی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و دوم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۸۴
107 - 138
حوزه های تخصصی:
هایدگر در فلسفه خود به مسئله وجود و هستی می پردازد. از نظر او ذات هستی به نحو عینى قابل فهم نیست و برای تفسیر آن باید به تفسیر هستی انسان، یعنی دازاین پرداخت. هایدگر تفسیر دازاین را در قالب پدیدارشناسی و هرمنوتیک خاص خود ارائه می دهد، سپس آن را در جهت شناخت هستی به کار می گیرد. در دیدگاه او هستی انسان در برابر جهانِ هستی و سایر موجودات حالت گشودگی داشته، دارای امکانات است؛ ازاین رو دازاین به عنوان امر وجودی روزنه ای به سوی هستی قلمداد می شود. دازاین بر خلاف دیگرموجودات داراى ماهیت ثابت و مشخص نیست؛ ازاین رو تعریف انسان به حیوان ناطق و دیگرتعریف ها صحیح نیست. هایدگر در هرمنوتیک خود معتقد است انسان هیچ گاه با ذهن خالی سراغ فهم نمی رود، بلکه پیش داشت ها و منظرگاهای وجودی او را در هر فهمی همراهی می کنند و فهم انسان مسبوق به ساختاری است که در او تثبیت شده است؛ زیرا دازاین گذشته، تاریخ و فرهنگ دارد و انسان با این شاکله خاص سراغ فهم های جدید می رود و بدین گونه هر انسان با فهمی متفاوت، ذات و ماهیتی متفاوت خواهد داشت. سخن این است که آیا نظریه هایدگر منجر به نفی هرگونه ذات ثابت برای انسان می شود یا نه؟ برخی نتیجه نگرش هایدگر را نفیِ سرشت و ماهیت مشترک و ثابت برای انسان دانسته اند؛ اما به نظر نگارنده گرچه این استنتاج تا حدودی منطقی به نظر می رسد، پیچیدگی فلسفه هایدگر و برخی تفاسیر و عباراتِ او مانع از قطعیتِ این استنتاج است. در عین حال سخن هایدگر از زوایای متعدد قابل نقد است؛ زیرا برخی امور به طورمسلّم در ذات انسان به عنوان امر ثابت نهفته است و تفاوت ها مربوط به تفاوت در استعدادهای شکفته و نشکفته است؛ از سوی دیگر در میان تعابیر هایدگر و برخی مفسرانِ او می توان نوعی ثبات در ذات انسان را سراغ گرفت.
پدیدارشناسی تجربه زیباشناختی مکان: مطالعه موردی میدان نقش جهان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲۰
23 - 60
حوزه های تخصصی:
مفهوم زیبایی یکی از مناقشه برانگیزترین مفاهیم فلسفی در تاریخ اندیشه است. فیلسوفان بسیاری کوشیده اند این مفهوم را تعریف و صورت بندی کنند. در این پژوهش به دنبال مفهوم زیبایی و تجربه زیباشناختی بودیم اما نمی خواستیم صرفا آن را از لا به لای متون فیلسوفان استخراج کنیم بلکه کوشیدیم به مفهوم زیبایی از خلال تجربه زیسته انسان ها دست یابیم. برای چنین پژوهشی، مکان و معماری را انتخاب کردیم تا افراد ادراک و تجربه زیباشناختی شان را از زیبایی یک بنای خاص- در این جا نقش جهان- توصیف کنند. بنابراین ما در این پژوهش در پی یافتن پاسخ این پرسش هستیم که معنای تجربه زیباشناختی مشارکت کنندگان از میدان نقش جهان چیست؟ برای یافتن پاسخ این پرسش از روش «پدیدارشناسی» بر اساس الگوی «ماکس ون منن» استفاده کردیم. این پژوهش از دو بخش نظری و میدانی تشکیل شده است. ابتدا مطالعات نظری مفصلی درباره پیشینه پدیدارشناسی فلسفی، کاربرد آن در حوزه های مختلف از جمله مکان و معماری و پدیدارشناسی به عنوان روش پژوهش کیفی انجام دادیم. سپس در بخش میدانی به مشاهده و مصاحبه نیمه ساختار یافته و باز با 58 نفر مشارکت کننده پرداختیم. سپس گفت وگوها را خارج نویسی کردیم و بر اساس مبانی نظری تحقیق به طبقه بندی و تحلیل داده ها پرداختیم. در این مرحله به 30 مؤلفه دست یافتیم که سبب شکل گیری ادراک زیباشناختی مشارکت کنندگان از میدان نقش جهان می شود. در آخرین مرحله به جمع بندی و نتیجه گیری یافته های پژوهش پرداختیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که تجربه زیباشناختی مشارکت کنندگان این پژوهش بر اساس تجربه زیسته شان در مکان مشخصی به نام نقش جهان دستِ کم به 16 مقوله اصلی وابسته است.
قصدیت و بازنمود در گفتگوی دریفوس و سرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲۰
91 - 116
حوزه های تخصصی:
گفتگوی دریفوس، به عنوان یکی از بزرگترین پدیدارشناسان آمریکایی و سرل، به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان تحلیلی، تاریخی چهل ساله دارد. از نظر سرل پدیدارشناسی نابینا، سطحی و دچار خطاهای سیستماتیک است. همچنین از نظر وی مفهوم قصدیت غیربازنمودی به عنوان مرکز پدیدارشناسی دریفوس ناسازگار است. اما به باور ما دریفوس در معنایی که خود از قصدیت مدنظر دارد مفهومی سازگار از قصدیت غیربازنمودی ارائه می کند و همچنین به درستی نشان می دهد که سرل از اساس درک درستی از پدیدارشناسی ندارد. دریفوس با جدا کردنِ تفسیر پدیدارشناسانه از سرل و تفسیرِ وی به عنوانِ فیلسوف تحلیلی، سرلِ پدیدارشناس را به دلیلِ نادیده گرفتنِ قصدیتِ غیربازنمودی و سرلِ فیلسوف تحلیلی را به دلیلِ پذیرش علیت برای ساختار انتزاعی مورد انتقاد قرار می دهد. اما به باور ما معرفی قصدیتِ غیربازنمودی از سوی دریفوس به معنای آن نیست که وی توانسته است از دوگانه سوژه-ابژه عبور کند. نه دریفوس و نه سرل برخلافِ ادعایشان نتوانسته اند راهی برای عبور از دوگانه سوژه-ابژه بیابند.
ضرورت گذارهای روح در پدیدارشناسی هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱۸
103 - 124
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، ادعای هگل مبنی بر ضرورت گذارهای روح در مواقف پدیدارشناسی مورد بررسی قرار گرفته و سعی شده است تا معنای مورد نظر وی از ضرورت این گذارها مورد پژوهش قرار گیرد. برای این منظور نخست به اجمال معانی مختلف ضرورت بیان شده و سپس به بررسی این مطلب پرداخته شده که ضرورت مورد التفات هگل کدامیک از انواع این ضرورت ها بوده است. به همین جهت نظر مک تاگارت، هولگیت، فیندلی، لاور و کوفمان در این زمینه ذکر گردیده است و سپس بر اساس دریافت های بدست آمده از این آثار و توجه به ریشه ی انتقادهای هگل به کارهای فلسفی فیلسوفان پیشین، رهیافتی پیشنهاد شده است که به نحوی دربرگیرنده ی تفاسیر مورد بررسی در این مقاله است. بر اساس این رهیافت ضرورت گذارهای روح در پدیدارشناسی، ناشی از شیوه ی نوینی است که هگل قصد دارد برای پژوهش فلسفی در افکند؛ بر این اساس وی سعی می کند میان دو شیوه ی روشن اندیشانه و رومانتیسم مآبانه گام بر دارد و در عین حال به جانب هیچ یک نلغزد.
پدیدارشناسی ادراک زیبایی شناختی از دیدگاه میکل دوفرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادراک زیبایی شناختی از جمله مباحث بحث برانگیز در حوزه زیبایی شناسی جدید است که میکل دوفرن از یک منظر خاص پدیدارشناختی به بیان آن مبادرت ورزیده است. به باور وی، اثر هنری ساختاری را برای ابژه زیبایی شناختی فراهم می کند که مهم ترین تمایز بین این دو در ادراک است. در این مقاله تلاش داریم این تمایز را مشخص کرده و فرایند ادراک زیبایی شناختی را نشان دهیم. دوفرن سه مرحله برای ادراک زیبایی شناختی قائل شده است. مرحله نخست حضور است که درک همان گونه که مرلوپونتی توصیف می کند، اتفاق می افتد؛ کلی، پیشاتأملی و در بدن ما. مرحله دوم، بازنمود و خیال؛ متأثر از سارتر است. در این مرحله، ادراک تمایل دارد تا صور مفاهیم تازه پدید آمده از حضور درک شده را در اشخاص و رویدادهای قابل تمییز به صورت مادی مجسم سازد. مرحله سوم، تأمل و احساس متأثر از کانت است. این تأمل می تواند همدلانه و تاحدی ابژکتیو باشد، که بیشتر مرتبط به حس است تا ادراک. در این فرایند است که ادراک زیبایی شناختی صورت می گیرد. از نظر وی، تماشاگر اثر هنری در ادراک اثر هنری باید این سه ساحت را همزمان درک کند. دوفرن در مرحله پایانی ادراک، یعنی احساس، یگانگی سوژه و ابژه را نشان داده است. در این جستار کوتاه، با روش توصیفی و تحلیلی سعی داریم این مراحل را بررسی کنیم.
اخلاق از منظر پدیدارشناسی با تکیه بر آرای «ماکس شلر»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع اصلی این مقاله ترسیم خطوط کلی رویکرد پدیدارشناسانه شلر به اخلاق است. شلر از همان آغاز شکل گیری جنبش پدیدارشناسی تصمیم داشت تا از این رویکرد در ساحاتی مانند اخلاق و دین استفاده کند. از این رو برای دست یابی به این هدف کوشش کرد تا با نوآوری هایی در پدیدارشناسی و با تأسیس نظامی مبتنی بر ارزش های غیرصوری، هم رویکرد پدیدارشناسانه را در ساحت اخلاق به کار برد و هم در مقابل رویکردهای صورت گرایانه ای مانند رویکرد کانت به اخلاق ایستادگی کند. از نظر شلر تکیه بر این قبیل نظام های صوری در حوزه اخلاق سبب غفلت از ارزش ها به عنوان پدیدارهای مبنایی تجربه اخلاقی انسان می شوند و از آن جا که در نگاه «شلر» ارزش ها از طریق احساسات بر آدمی عیان می شوند، نپذیرفتن ارزش ها از جانب کانت و نظام های اخلاقی صورت گرا سبب می شود که احساسات نیز نادیده انگاشته شوند. شلر برای روشن تر ساختن منظور خود از نقش احساسات، تفکیکی را بین احساسات قصدی، وضعیت های احساسی و تأثرات در نظر می گیرد و احساسات قصدی را راهبر فرد به سمت ادراک ارزش ها می داند.
بررسی تطبیقی تحلیل هیدگر از معبد یونانی و تحلیل هانری کربن از کعبه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنر به نحو سنتی یکی از «مسائل اساسی پدیدارشناسی» بوده است؛ ازاین رو می توان از آن به عنوان معیاری برای مقایسه دو نوع پدیدارشناسی استفاده کرد؛ بدین ترتیب کار ما، مقایسه دو رویکرد پدیدارشناسانه با معیار زیبایی شناسی است. ما با بررسی نگاه مارتین هیدگر به یک اثر هنری (معبد یونانی) و مقایسه آن با تحلیلی که هانری کربن از یک بنای اسلامی (کعبه) ارائه می کند، برخی از قرابت ها و تفاوت های این دو نوع پدیدارشناسی را نشان داده ایم؛ پس از آن دریافتیم که پدیدارشناسی کربنی به نحوی از سنت پدیدارشناسی فاصله دارد، که تنها آن را به معنای دیگر می توان پدیدارشناسی نامید؛ و رویکرد کربنی بیش از آنکه حاکی از پدیدارشناسی سنتی باشد، رویکرد حکمی اسلامی را بازتولید می کند.
ادراک جوانان از مفهوم بزرگسالی: آیا بین دو جنس تفاوت وجود دارد؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به دلیل تأثیر فرهنگ بر شکلگیری مفهوم بزرگسالی، هدف این پژوهش تعیین تأثیر جنس بر ادراک جوانان ایرانی از نشانگرهای بزرگسالی است. بر همین اساس<br />طی یک پژوهش کیفی و طرح پدیدارشناسی در سال 1395 ، از طریق روش نمونهبرداری هدفمند و ملاکی، 19 نفر ( 9 پسر و 10 دختر) از سنین 18 تا 25 سال،<br />از میان دانشجویان شهر تهران انتخاب شدند و با آنها مصاحبه شد. تحلیل دادهها به روش کلایزی نشان داد مفهوم بزرگسالی شامل شش بعد است: تسلط<br />شناختیهیجانی بر خود، مدیریت و تنظیم امور تا رسیدن به هدف، توانایی نقشآفرینی در خانواده، پایبندی به ارزشهای شخصی، دینی و اجتماعی، استقلال و<br />انتقال نقش. بر اساس نتایج، نشانگرهای بزرگسالی از حالت هنجاریسنتی (رسیدن به 18 سالگی یا ازدواج) به مهارتهای فردی و تواناییهای خانوادگی تغییر<br />کرده است. در دو بعد توانایی نقشآفرینی در خانواده و استقلال، زیرمقولههای اشتغال، حمایت مالی و روانیفکری از خانواده برای مردان و توانایی مراقبت و<br />تربیت فرزند و حمایت روانیعاطفی از خانواده برای زنان ملاک مهمتری دانسته شد. همچنین در سایر ابعاد، زیرمقولههای رفتار سنجیده برای مردان و تابآوری<br />و تسلط بر هیجان برای زنان با تأکید بیشتر بیان شد.
کاوش پدیده مقاومت در برابر تغییر در یک دانشگاه با استفاده از پدیدارشناسی هرمنوتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاومت در برابر تغییر، پدیده ای است که مجریان تغییر را به تکاپو برای شناسایی چیستی، چرایی، چگونگی و نحوة مدیریت آن وامی دارد. این پژوهش با هدف رسیدن به درکی عمیق تر دربارة این پدیده از منظر کارکنان (اعضای هیئت علمی و غیرهیئت علمی) یک دانشگاه دولتی انجام شده است. راهبرد پژوهش، پدیدارشناسی هرمنوتیک و مشارکت کنندگان در آن، کارکنان دانشگاه یاد شده بودند که با استفاده از روش نمونه گیری نوعی، انتخاب و داده های کیفی از آنها به وسیلة ابزار مصاحبة باز تا مرحلة اشباع نظری گردآوری شده بود. برای تحلیل داده ها از نرم افزار Maxqda استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد که شش دسته عوامل فردی، شغلی، گروهی، مدیریتی، سازمانی و محیطی در بروز مقاومت در برابر تغییر در این سازمان اثر دارند؛ همچنین بر اساس یافته های پژوهش مشخص شد اعضای سازمان از لحاظ گونه شناسی مقاومت در برابر تغییر، به چهار گونة ستادی های پیشکسوت، نوپا، وابسته و صفی ها تقسیم می شوند
درک تجارب معلمان مدارس با نیازهای ویژه از آموزش فراگیر: یک مطالعه پدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه و هدف: آموزش فراگیر یکی از برنامه های مهم و اساسی در حوزه آموزش کودکان با نیازهای ویژه است. هدف این پژوهش مطالعه درک و تبیین تجربیات معلمان مدارس با نیازهای ویژه درباره چگونگی و شرایط آموزش کودکان با نیازهای ویژه و طرح آموزش فراگیر است. روش : این پژوهش به روش کیفی با روی آورد پدیدارشناسی توصیفی انجام شده است. برای جمع آوری اطلاعات از مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد و داه های به دست آمده از این مصاحبه ها با روش پدیدارشناسی اسمیت (1995) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: با تجزیه و تحلیل داده ها در نهایت پنج مضمون اصلی استخراج شد که بیان کننده تجارب معلمان کودکان مدارس با نیازهای ویژه در موردکار با کودکان با نیازهای ویژه و دیدگاه آنها در رابطه با طرح آموزش فراگیر است که این مضامین عبارت از مزایا، معایب،آموزش، بسترسازی فرهنگی و اجتماعی، امکانات، و معایب جداسازی هستند. نتیجه گیری: در بررسی تجارب و دیدگاه معلمان مدارس با نیازهای ویژه مشخص شد که طرح آموزش فراگیر دارای محاسن و مزایای متعددی است و چگونگی آموزش در این طرح، شیوه ها، اهداف و محتوای آموزش مهم بوده و همچنین آماده شدن بسترهای فرهنگی اجتماعی و فراهم شدن امکانات از مقدمات ضروری اجرای این طرح است. نظام آموزش و پرورش کنونی که بیشتر مبتنی بر جداسازی دانش آموزان است دارای معایب اساسی بوده و نمی تواند پاسخگوی نیازهای همه دانش آموزان باشد.
تجارب انگیزشی و اجتماعی دانش آموزان از روش یادگیری مشارکتی جیگ ساو: یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: روش یادگیری مشارکتی به عنوان راهبرد آموزشی مؤثر مورد تأکید پژوهشگران قرار گرفته است اما پژوهش های کیفی اندکی در مورد نتایج حاصل از بکارگیری آن وجود دارد. بنابراین بررسی تجربه یادگیری مشارکتی در دانش آموزان می تواند در شناخت راه کارهای افزایش بهره وری و کارآیی این روش مؤثر باشد. هدف از این مطالعه، تبیین تجارب دانش آموزان از یادگیری مشارکتی جیگ ساو بود. روش: در این مطالعه کیفی 17 نفر از دانش آموزان دوره متوسطه که درس روان شناسی را به روش جیگ ساو آموزش دیده بودند، شرکت داشتند. شیوه جمع آوری اطلاعات به صورت مصاحبه ساختارنایافته و نیمه ساختار بود. هم زمان با پیاده سازی متن مصاحبه، تجزیه و تحلیل داده ها، استخراج و طبقه بندی درون مایه ها انجام شد. یافته ها: داده های پژوهش با روش هفت مرحله ای کلایزی (1987) تجزیه و تحلیل شد. مضمون های اصلی استخراج شده از تحلیل داده ها شامل 5 مضمون انگیزش درونی، مهارت های اجتماعی، یادگیری، عوامل تسهیل کننده، و عوامل بازدارنده بودند. نتیجه گیری: درون مایه های اصلی استخراج شده از تحلیل داده ها نشان داد که روش یادگیری مشارکتی جیگ ساو به عنوان یک روش یادگیری فعال، از انگیزش درونی، یادگیری عمیق و مهارت های اجتماعی دانش آموزان حمایت می کند. همچنین در این روش، محیط از آزادی عمل دانش آموزان حمایت کرده و یادگیری آنها را تسهیل می کند. بر اساس دیدگاه دانش آموزان، وجود بی نظمی، فقدان انگیزش، و ناآشنایی با این روش از جمله عواملی هستند که اثربخشی این شیوه را کاهش می دهند.
مؤلفه های کنش انعکاسی در والدین کودکان با تشخیص اختلال اضطراب جدایی: پژوهش کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سلامت روان کودک دوره پنجم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۱۶)
181-192
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: کنش انعکاسی والدینی، یک مؤلفه ضروری برای حساسیت والدینی و پاسخ رفتاری مناسب به نشانه ها و پیام های کودک است . این قابلیت نشان می دهد که والد تا چه اندازه می تواند نسبت به حالات درونی کودک، واکنش مناسب و کافی نشان دهد. هدف از پژوهش حاضر شناسایی مؤلفه های کنش انعکاسی والدینی در والدین کودکان با تشخیص اختلال اضطراب جدایی است. روش: این مطالعه، پژوهشی کیفی با طرح پدیدارشناسی تفسیری است. نمونه پژوهش حاضر را تعداد 22 مشارکت کننده ( 9 مرد و 13 زن) از والدین دارای فرزند مبتلا به اختلال اضطراب جدایی شهر مشهد در سال 1397 تشکیل می دهد. مشارکت کنندگان با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده ها با استفاده از روش مصاحبه نیمه ساختاریافته جمع آوری و سپس با استفاده از روش دیکلمن کدگذاری و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج تحلیل مصاحبه ها منجر به استخراج 759 کد اولیه، 24 مفهوم، و 7 مقوله مشتمل بر ناتوانی در به رسمیت شناختن فرزند، مراقبت و حفاظت بیش از حد از فرزند، درهم تنیدگی با فرزند، ناتوانی در درک نیازهای فرزند، عدم پاسخ گویی به موقع به فرزند، اجبار کودک برای تغییر رفتار، و انتقال نیازهای دلبستگی خود در ارتباط با فرزند است. نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر ضمن تأکید بر عوامل والدینی موثر بر اضطراب جدایی، تأثیر کنش انعکاسی والدینی در ارتباط با فرزندان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی را تأیید می کند که باید در مداخلات مربوط به این کودکان مورد توجه قرار گیرد. به ویژه باید به والدین این کودکان در زمینه کنش انعکاسی آموزش داده و توانمندی آن ها را در این مورد ارتقا بخشید.
تجارب زیسته مادران از والدگری موفق در تحصیل: مطالعه پدیدارشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف : موضوع ارتباط والدین و فرزندان، سال ها نظر صاحب نظران تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود می آورد. این پژوهش با هدف استنباط درک مادران از والدگری موفق در تحصیل انجام شده است تا زوایا و ابعاد آن را مشخص کند. اگرچه پژوهش های کمّی زیادی به بررسی رابطه سبک های والدگری با موفقیت تحصیلی پرداخته اند اما تنها شیوه ای که می تواند برداشت ذهنی مادران از موفقیت تحصیلی را ترسیم کند تحقیق کیفی از نوع پدیدارشناختی است. روش: از بین مادران دارای فرزند موفق در تحصیل در شهرستان رشت استان گیلان، تا رسیدن به حد اشباع اطلاعات، 31 نفر به شیوه نمونه گیری هدفمند، انتخاب شده و مورد مصاحبه قرار گرفتند. گفتگوها با کسب اجازه از افراد، ضبط و بر روی کاغذ یادداشت شد و با استفاده از روش کلاییزی، جملات و عبارات آم مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. یافته ها: با تلحلیل داده های به دست آمده، 12 مفهوم اصلی از والدگری موفق در تحصیل استخراج شد که عبارت اند از: انضباط، تحریک کنجکاوی، خودِ تحصیلی، مشاوره، نقش معلم، ویژگی های فردی، اطلاعات، مطالعه، هدف گزینی، انتظارات، محیط، و استقلال. نتیجه گیری: در این پژوهش نقش سه عامل، اساسی و محوری به نظر می رسد: تعامل ویژگی های فردی با مادر، تعامل دانش آموز - معلم، خودِ تحصیلی. بر اساس نتایج به دست آمده می توان استنباط کرد که خودِ تحصیلی به منزله خزانه ای است که جمع کننده تمامی اقدامات مادران، معلمان، و ویژگی های فردی دانش آموزان است .
تجارب دانشجویان دختر از مفهوم جنس در کتب درسی: پژوهشی پدیدارشناسانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با توجه به نقش کتاب های درسی در مفهوم جنسیت، این پژوهش با هدف درک تجربه دانشجویان دختر از انعکاس مفهوم جنس در کتاب های درسی دوره متوسطه انجام گرفت. پژوهش حاضر، از نوع کیفی بوده و بر پارادایم تفسیری استوار است که با پژوهش پدیدارشناسی به اجرا درآمده است. شیوه گردآوری داده ها، مصاحبه های نیمه ساختاریافته بود که با هفده نفر از دانشجویان دختر سال اول و دوم مقطع کارشناسی تا رسیدن اطلاعات به حالت اشباع انجام یافته است. در این مطالعه برای اعتبار و اعتمادبخشی به داده ها از قابلیت اعتبار، انتقال پذیری، قابلیت اعتماد و قابلیت تأیید استفاده شد. به منظور تحلیل داده های مصاحبه از روش ون منن (تجزیه و تحلیل درونمایه ای) استفاده شده است. یافته های حاصل از پژوهش، مشتمل بر سه درون مایه است که عبارتند از: «احساس نابرابری جنسیتی»، «نقش و ویژگی های زن» و «پیامدهای نابرابری جنسیتی». یافته های پژوهش نشان می دهد احساس نابرابری جنسیتی دارای دو درون مایه فرعی «شغلی» و «سیاسی» است. «نقش فردی»، «نقش اجتماعی»، «ویژگی جسمانی» و «ویژگی عاطفی» درون مایه های ویژگی های زن می باشند و پیامدهایی نظیر «افزایش انگیزه پیشرفت و تحرک اجتماعی»، «کاهش منزلت اجتماعی زنان» و «بحران هویت جنسیتی» را به همراه دارد.
داوری اخلاقی بر مبنای استثنایی سازی موقعیت: کاوش پدیدارشناختی اخلاق پژوهش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف کاوش پدیدارشناختی فهم دانشجویان دکتری دانشگاه شیراز از اخلاق پژوهش انجام گرفته است و از طریق مصاحبه عمیق با 8 نفر، داده های مورد نظر جهت تحلیل جمع آوری گردید. داده ها با روش پدیدارشناسی تفسیری تحلیل و در اولین مرحله هفت زیر تم پیرامون موضوع مقاله حاضر استخراج گردید. در ادامه هفت زیر تم اولیه توسط محقق در دو تم اصلی: باز اندیشی در مفاهیم و برجسته سازی تعدد موقعیت ها مفهوم سازی شد. در نهایت استثنایی سازی موقعیت، به عنوان مفهوم مرکزی تجربه زیسته مشارکت کنندگان در مواجهه با شرایط متعارض اخلاقی که شیوه داوری اخلاقی آنها را تعیین می کند کشف شد. بنابراین افراد با رجوع به معانی مطلوب خود از مفاهیم و انتخاب گزینشی از موقعیت های چندگانه ای که با آن مواجه می شوند، تفسیری خاص و استثنایی از انجام رساله انجام می دهند. این شیوه تفسیر، آنها را یاری می رساند تا به مدیریت تعارضات و داوری اخلاقی بپردازند.
مطالعه پدیدارشناختی تجارب مادران از نقش شبکه های اجتماعی در کاهش حساسیت اخلاقی فرزندان ( مطالعه موردی: والدین دانش آموزان دوره دوم متوسطه مدارس ناحیه 4 شهر تبریز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ارتباطی سال بیست و پنجم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۴ (پیاپی ۹۶)
109 - 134
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش بررسی تجربیات مادران از نقش شبکه های اجتماعی در کاهش حساسیت اخلاقی فرزندان بوده است. پژوهش حاضر کیفی و از نوع پدیدار شناختی است. از مصاحبه های نیمه ساختار یافته برای جمع آوری اطلاعات استفاده شد. جامعه آماری پژوهش، والدین دانش آموزان دوره دوم متوسطه مدارس ناحیه 4 شهر تبریز بودند که 20 نفر از آنها به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای تحلیل اطلاعات حاصل از مصاحبه ها از الگوی «استرابرت و کارپنتر» استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد از دیدگاه والدین، تجارب مادران از نقش شبکه های اجتماعی در کاهش حساسیت اخلاقی دانش آموزان دارای 2 درون مایه اصلی علل گرایش دانش آموزان به شبکه های اجتماعی و پیامدهای اخلاقی عضویت در این شبکه ها است. دانش آموزان برای ارتباط با همسالان، سرگرمی و تفریح و تبادلات علمی به شبکه های اجتماعی روی می آورند که منجر به بلوغ زودرس، تضعیف روابط عاطفی با والدین، نگاه جنسی به والدین و اطرافیان، بی توجهی و کم توجهی نسبت به مسائل دینی، نگاه نسبی گرایانه به اخلاق، تردیدهای اخلاقی، الگوپذیری منفی و پرخاشگری می شود. مواجهه نشدن درست با شبکه های اجتماعی می تواند در تضعیف باورهای دینی و به خصوص کاهش حساسیت های اخلاقی دانش آموزان نقش اساسی ایفا کند.
روش شناسی هانا آرنت در فهم پدیده های سیاسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۳ پاییز ۱۳۹۶ شماره ۹۲
163 - 194
با اینکه آرا و اندیشه های هانا آرنت -به عنوان یکی از برجسته ترین متفکران حوزه تاریخ و نظریه سیاسی قرن بیستم- امروزه یکی از منابع و مراجع اصلی محافل فکر سیاسی به شمار می رود و مباحث او در کتاب وضع بشر، ریشه های توتالیتاریسم، حیات ذهن، میان گذشته و آینده و... موضوع صدها مقاله و رساله بوده و هستند، اما درباره روش او بحث چندانی به چشم نمی خورد. این خلأ از آن رو است که او نه در این آثار و نه در هیچ جای دیگر به مقوله روش مطالعات و پژوهش هایش نپرداخته و پژوهشی جامع و مستقل هم در این باره صورت نگرفته است. این مقاله می کوشد ضمن مطالعه روش هانا آرنت در فهم سیاست در راه گشایش افقی نو در مقوله روش در علوم سیاسی مبتنی بر رویکرد و الگوهای غنی و بدیع هانا آرنت گام بردارد. برای این مهم و فهم آرنت و روش تفهمی او به تحلیل آثارش مراجعه و این روش و تکنیک ها را از دل آنها استخراج کرده است. آرنت از منظر و رویکردی تفسیری به فهمِ جهان و پدیده ها و امور سیاسی می پردازد و در این راه تکنیک های خاص و منحصر به فردی را به خدمت می گیرد که در چارچوب منظومه فکری و دستگاه فلسفی-سیاسی خاص اوست. آرنت با رد و نقد مغالطه های متافیزیکی و روش های تقلیل گرا و جبر گرای علوم مدرن، روش هایی خاص برای فهم جهان و انسان در پیش می گیرد که داستان گویی، تصور پژوهشگر به مثابه تماشاگر موقعیت مند و بی طرف، افتراق گذاری و تمایزها، کاربرد پارادوکس ها و تحلیل آنها برای رسیدن به فهم، و استفاده از ذوق و سلیقه، و تخیل در فهم از مهم ترین ایده های خاص او در فهم هستند