مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
بدیهیات
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مهم و تاثیر گذاری که در فلسفه اسلامی وجود دارد و امروزه، تحت عنوان «معرف شناسی» قابل طرح است، مسئله بدیهیات در حوزه تصورات و تصدیقات است. این مساله با وجود اهمیت فراوان و نقش بی بدیلش در نظام معرفتی فیلسوفان ما، از زوایای مختلف و به نحو کامل مورد بحث قرار نگرفته است به گونه ای که به جهت ابهامات نهفته در ملاک تفکیک آنها از ادراکات نظری، گاهی یک قضیه نظری به جای یک قضیه بدیهی می نشیند و گاهی یک قضیه بدیهی در جای قضیه نظری قرار می گیرد و مورد چون و چرا واقع می شود. تبیین جایگاه بدیهیات در نظام فکری فیلسوفان اسلامی و ارایه و تشریح و ارزیابی ملاک های اصلی مرزبندی بدیهیات از غیر بدیهیات مساله ای است که این مقاله به عهده گرفته است. پاسخ اجمالی این مقاله به مساله فوق آن است که اولا، بدیهیات، اساس و خمیرمایه نظام معرفت یقینی را تشکیل می دهند و درغیاب آنها هیچ شناخت یقینی و قابل وثوقی حاصل نخواهد شد. ثانیا، گرچه در زمینه تفکیک آنها از معارف غیر بدیهی، ملاک هایی در کتب متفکران اسلامی مطرح شده است، لکن اصلی ترین ملاک در تشخیص بدیهیات تصوری ، بساط این مفا هیم در حوزه بدیهیات عقلی است و اصلی ترین ملاک در تشخیص قضایای بدیهی نیز، تصدیق پذری الزامی و بی درنگ آنها توسط عقل بدون نیاز به تصدیقات و استدلال های خارجی است.
چیستی علم حضوری و کارکردهای معرفت شناختی آن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن ۱۳۸۲ شماره ۱۵ و ۱۶
حوزه های تخصصی:
علم حضوری پایه و مبنای مسایل معرفت شناختی در فلسفه اسلامی است در این مقاله چیستی و کارکردهای معرفتی این نوع معرفت بیان شده است. نگارنده پس از بیان تاریخچة این بحث و اشاره به آرای فلاسفه اسلامی ویژگیهای علم حضوری را بیان کرده و به برخی از مصادیق و دلایل علم حضوری پرداخته است.
بررسی رابطه بداهت با صدق(مقاله ترویجی حوزه)
منبع:
معارف عقلی ۱۳۸۶ شماره ۶
حوزه های تخصصی:
یکی از بحثهای اساسی معرفتشناسی، مسئلة بدیهیات است. بدیهیات در دیدگاههای معرفتشناختی بیشتر فیلسوفان، نقشی بیبدیل دارد. از آنجا که این دسته از دانشهای بشری، به اکتساب نیاز ندارند، میتوانند پایهای استوار برای دستیابی به دیگر دانشهای بشری باشند. توجه به ویژگیهای بدیهیات، در عین حال که ما را از بسیاری از خطاهای معرفتشناختی باز میدارد، در پاسخگویی به شبهههای فراوانی هم که امروزه دربارة بدیهیات طرح میشوند، ما را یاری میرساند.
در این مقاله کوشیدهایم دو اصطلاح مختلف بدیهی را که کمتر بدان توجه میشود، روشن سازیم و برخی از ویژگیهای آنها را مقایسه کنیم. توجه به اختلاف دو اصطلاح «بدیهی به معنای اعم و بدیهی به معنای اخص» در تعیین انواع بدیهیات ضروری است. گزارههایی در سخنان فیلسوفان ما بدیهی شمرده شدهاند، ولی امروزه بدیهی شمرده نمیشوند. هدف این مقاله، نشان دادن اختلاف نظر یاد شده در شمار بدیهیات است که با دقت در دو اصطلاح نانوشتة بدیهی و نظری برطرف میشود.
درباره اصل امتناع تناقض
حوزه های تخصصی:
اصل امتناع تناقض به دلیل اهمیت و جایگاهش، از جنبه های مختلفی قابل بررسی است، و مباحث مربوط به این اصل را میتوان به طور خاص در سه حوزه معرفت شناسی، فلسفه و منطق پی جست. البته نمیتوان بین جنبه های معرفت شناختی، فلسفی و منطقی این اصل مرز قاطعی ترسیم کرد، و این سه جنبه پیوند بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. با این همه، برخی از مباحثی که درباره این اصل طرح شده است صرفاً به یکی از سه جنبه فوق باز میگردد، و به همین دلیل، توجه به تمایزی که این سه جنبه با یکدیگر دارند در فهم احکام و فروع این اصل راهگشا خواهد بود. در این نوشتار خواهیم کوشید تا تبیین های این اصل و احکام و فروع آن را با توجه به سه جنبه معرفت شناختی، فلسفی و منطقی آن بازخوانی کنیم.
مسئلة باور پایه و نظام معرفتی علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریة مبناگرایی یکی از دیرینه ترین و مهم ترین رهیافت ها در معرفت شناسی تلقی میشود. از دو قسم اساسی مبناگرایی، مبناگرایی کلاسیک و معتدل، در مقالة حاضر، مبناگرایی کلاسیک را انتخاب کرده ایم و از دو شکل مبناگرایی درون گرایانه و برون گرایانه، دومی را بررسی میکنیم. در نوشتار حاضر هر دو دسته از مبناگرایی ساده و مضاعف و تمایزات اساسی آن ها را کاویده ایم. ادعای اصلی مبناگرایی کلاسیک برون گرایانه این است که باورهای ما به دو دستة پایه و استنتاجی تقسیم می شوند و همة باورهای استنتاجی ما، در فرایند توجیهی، باید به باورهای پایه بازگردند، در غیر این صورت دچار دور یا تسلسل خواهیم شد. در مقالة حاضر کوشش خواهد شد تا علاوه بر آنکه کاستی های نظریة مبناگرایی نشان داده میشود به این کاستیها، بر اساس نظام معرفتی علامه، پاسخ هایی داده شود.
علامه طباطبایی در نظام معرفتی خود دستگاهی از روابط میان باورها، بر اساس سه اصل، سامان میدهد که این دستگاه اولاً، تمایز میان بدیهیات اولیه و ثانویه را مشخص میکند؛ ثانیاً، ضمن نقد معرفت خطاپذیر از معرفت خطاناپذیر دفاع میکند؛ ثالثاً، روش دستیابی به معرفت یقینی را تبیین میکند؛ و بالاخره، ضمن نقد بر مبناگرایی ساده، مبناگرایی مضاعف را رویکرد درست بر میشمارد.
خطاپذیری و خطاناپذیری و درنتیجه، تصحیح باورهای پایه اساسیترین ضعف و کاستی در مبناگرایی است. با توجه به مبنای علامه طباطبایی، دربارة معرفت یقینی، که باید درنهایت همة معرفت ها به بدیهیات ختم و بدیهیات ثانویه نیز با روابط ویژه ای به بدیهیات اولی یا سه اصل اولی منتهی شوند؛ میتوان خلل اساسی در مبناگرایی، که همان معرفت تزلزل پذیر غیر یقینی است، را مورد پرسش قرار داد.
مهم ترین دستاورد علامه، در حوزة معرفتی، دفاع از معرفت یقینی بر اساس اولیات و امکان دست یابی به معرفت خطاناپذیر است.
وجوه اشتراک و شباهت در دیدگاه های معرفت شناختی ملاصدرا و هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه به عنوان دانشی که متکفّل مسائل زیر بنایی است؛ نیازمند اتصاف به صفت تیقّن و یقینی بودن است. در غیر این صورت به عنوان دانش پایه ای نمی تواند مسائل زیر بنایی سایر علوم را در قلمرو خود مورد بحث قرار داده و به وضوح تبیین کند.
هوسرل و ملاصدرا دو فیلسوفی هستند که با وجود تفاوت در نظام فکری شان به مسئله تیقن و ماهیت یقین پرداخته اند. هوسرل با طرح فروکاهش ها «reduce» و اپوخه «epoche» و ملاصدرا با طرح مسئله « اتحاد عقل و عاقل و معقول» راه رسیدن به یقین و کیفیت یقین را شرح داده اند. ما در این نوشتار به وجه اشتراک میان دو فیلسوف از این جنبه معرفت شناسی خواهیم پرداخت.
ملاصدرا با طرح نظریه اتحاد عقل ، عاقل و معقول و نیز پر اهمیت جلوه دادن فاعل انسانی در مسئله شناخت ؛ علم و نفس را از گونه مجردات دانستن و عدم غیبت مجردات از یکدیگر ؛ معنای ویژه ای از یقین را ارائه داده است که مسبوق به سابقه نیست. البته در این معنای یقین نباید جایگاه علم حضوری و ابتنای علم حصولی بر علم حضوری را فراموش کرد.
همین معنای یقین در هوسرل نیز مشاهده می شود . وی آگاهی را ساحت سه جانبه – فعل آگاهی ،اگو، متعلق آگاهی- می داند که با عقل ، عاقل و معقول متناظر هست. و باز این سه امر در اندیشه هوسرل در اتصاف با یکدیگر قرار دارند.هوسرل چونان صدرالمتالهین نقش فاعل شنا سا به عنوان نقطه مرکزی می پذیرد؛ و از آن به عنوان (( اگوی استعلایی )) یاد می کند.
بررسی تطبیقی درآراء مبناگرایانه شیخ اشراق و علامه طباطبایی
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه اشراق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
شیخ اشراق و علامه طباطبایی دوتن ازفیلسوفان مطرح درجهان اسلام می باشند که نظرات بدیعی رادرمباحث فلسفی واردکرده ودرحوزه معرفت شناسی، مبناگرا بوده اند. هرچند هیچ کدام، واژه ای دراین باره نداشته اند، اما استنباط کلام ایشان این ذهنیت رابه وجود می آوردکه مبناگرایی برای آنها به عنوان مساله ای فلسفی مطرح بوده است. دراین مقاله به مبناگرایی و بررسی تمایزات و تشابهات آراء این دوفیلسوف، دراین زمینه می پردازیم. هدف مهم ازتحقیق پیش رو، تبیین فرآیند رشد و توسعه معرفت شناسی در فلسفه اسلامی می باشد. این دوفیلسوف بعنوان دوشاخص برگزیده شده اند؛ شیخ به عنوان نمونه پس از مشائیان و کسی که نظرات بدیعی را پس از مکتب مشاء ارائه داد و علامه به عنوان اولین فیلسوف مسلمان معاصر که مبحث معرفت شناسی را در فصل جداگانه ای مطرح کرد. لذا بدیهی است تطبیق آراء آن دو در یکی از مسائل مطروحه در معرفت شناسی، نوع عقلانی سازی و پیشرفت درحوزه معرفت شناسی را در میان فلاسفه اسلامی آشکار خواهدساخت.
در این تحقیق فقط به بررسی یکی از مسائل مهم در این حوزه، یعنی بیان دیدگاه مبناگرایانه شیخ و علامه و سپس تطبیق نظرات آن دو پرداخته ایم. ازمسائل مهمی که در بحث مبناگرائی مطرح می شود بدیهیات و علم حضوری است، لذا این دو مولفه و نقشی که درمبناگرایی شیخ اشراق و علامه طباطبایی ایفا می کنند مورد توجه قرار گرفته است.
تبیین و بررسى مبناگرایى علامه طباطبائى با نگاهى به شبهات جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
اغلب حکماى مسلمان در حوزه تصورات و تصدیقات به قرائت خاصى از مبناگرایى قایل اند. یکى از این فلاسفه، فیلسوف معاصر علامه طباطبائى است. در مبناگرایى علامه، ابتناى نظریات بر بدیهیات در تصورات از طریق تعریف، و در تصدیقات تنها از راه برهان شکل مى گیرد. وجه تمایز مهم مبناگرایى علامه از دیگر حکماى مسلمان، منحصر ساختن بدیهیات در اولیات است. پرسش اصلى نوشتار حاضر این است که دیدگاه علامه در باب مبناگرایى چیست و چه اشکالاتى بر آن وارد است؟ در این تحقیق با استفاده از روش توصیفى و تحلیلى به بررسى این پرسش پرداخته شده است. به نظر مى رسد با توجه به اینکه علامه، از سویى مبناگرایى خود را بر بدیهیات به ویژه اولیات بنیان نهاده و از سوى دیگر معیار صدق گزاره هاى نظرى را ارجاع آنها به بدیهیات در ماده و صورت دانسته است، اشکالات مطرح شده درباره مبناگرایى وارد نیست و مبناگرایى اسلامى از چنان ظرفیتى برخوردار است که توان پاسخ گویى به انتقادات مطرح شده را داراست؛ هرچند مبناگرایى علامه به جهت منحصر کردن بدیهیات در اولیات، مشکلاتى نیز دارد.
توجیه بر مبنای بدیهیات (بدیهیات اخلاقی و غیر اخلاقی)(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
از بین مکاتب اخلاقی مبناگرا، برخی مکاتب معتقدند که گزاره های پایه در استدلال های اخلاقی، گزاره هایی بدیهی هستند. میان کسانی که گزاره های پایه اخلاقی را بدیهی می دانند، این اختلاف نظر وجود دارد که برخی، گزاره های پایه بدیهی را اموری اخلاقی می دانند و برخی، این گزاره ها را امور غیراخلاقی قلمداد می کنند. چگونگی تبیین بداهت گزاره های پایه اخلاقی در بین اندیشمندان معرکه آراء است. برخی جانب شهود را در این حوزه گرفته اند. برخی چون کانت، آنها را مدرَک پیشینی عقل عملی دانسته اند. برخی صرف تصور موضوع و محمول را برای حکم به بداهت آن کافی دانسته اند. برخی دیگر، با تبیین عقلانی بداهت آن را نشان داده اند. همچنین در این مورد، دو حوزه ارزش و الزام، نزد فیلسوفان اخلاقی بهره یکسانی ندارند. برخی، صرفاً حوزه ارزش را دارای گزاره های پایه بدیهی می دانند. برخی این شأن را تنها برای الزامات اخلاقی قائلند. برخی دیگر نیز، در هر دو حوزه به یکسان عمل کرده اند. در این نوشتار سعی شده تا مهمترین نظریات بداهت گرا در فرااخلاق، از جهت توجیه گزاره های اخلاقی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند.
تبیین روش شناسانه به کارگیری بدیهیات منطقی در استدلال های کلامی امام صادق(علیه السلام)
منبع:
الاهیات قرآنی سال نهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۶
111 - 129
حوزه های تخصصی:
بی تردید تبیین عقلی و دفاع منطقی از آموزه های دینی، نقش برجسته ای در بالندگی و رشد دین دارد در این میان، امامان معصوم(ع) به ویژه امام صادق(ع) جایگاه ویژه ای در تبیین و تثبیت مباحث اعتقادی تشیع دارند. بخش مهمی از مباحث کلامی امامیه از ناحیه ایشان تبیین شده، به گونه ای که آموزه های منقول از آن حضرت(ع)، اساس دیدگاه های کلامی مذهب تشیع را در عموم مسائل اعتقادی تشکیل می دهد.سوال اصلی جستار این است که امام صادق(ع) چگونه از بدیهیات منطقی در استدلال های کلامی استفاده کرده است؟ این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی به بررسی روش به کارگیری بدیهیات منطقی در احادیث کلامی امام صادق (ع) به نحو مصداقی پرداخته است. امام صادق(ع) با تسلط به معارف الاهی از یک سو و در نظر گرفتن سطح درک مخاطبان از سوی دیگر، با صورت بندی متناسب، بدیهیات منطق را به نحو اکمل در استدلال های کلامی خویش به کار بسته و با توجه به تنوع مخاطبان، از همه انواع شش گانه یقینیات منطق در استدلال بهره گرفته است. متواترات و حدسیات در مباحث غیر توحیدی و مشاهدات در برهان نظم، کاربرد بیشتری داشته اند. هم چنین استفاده از تجربیات برای غالب مردم فهم پذیر تر بوده است.
تحلیل و بررسی چالش ها و راه حل های مسئله «خطای حسی» در حکمت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۰
79 - 104
وجود خطا در ادراکات حسی، چالش های فلسفی متعددی را به همراه دارد. از این رو پرداختن به دیدگاه ها و راه حل های فلاسفه مسلمان در این مسئله اهمیت پیدا می کند. در این نوشتار به روش کتابخانه ای به جمع آوری اطلاعات، و با روش عقلی به تحلیل آن پرداخته شده است؛ به این صورت که ابتدا به چیستی علم حسی و فرایند پیدایش آن در حیطه بدن و نفس پرداخته شده است، سپس چالش های نشئت گرفته از مسئله خطای حسی مورد تبیین قرار گرفته و در ادامه به نحوه مواجهه حکمای مسلمان با مسئله خطای حسی و چالش های آن پرداخته شده است. با تحلیل دیدگاه حکمای مسلمان چنین نتیجه گرفته شده که محورهای مواجهه حکما در مورد خطای حسی عبارت اند از: 1 عدم اتصاف ادراک حسی به خطا و صواب؛ 2 تأثیر قوه واهمه و متخیله در خطای حسی؛ 3 کشف و تصحیح خطای حسی به واسطه قوه عاقله. از نظر نویسندگان با تحلیل و تفکیک جنبه های معرفت شناختی و هستی شناختی ادراکات حسی، مشخص می شود که ادراکات حسی به معنای حقیقی قابل صدق و کذب هستند و اعتبار معرفت شناختی آن ها مبتنی بر فکر و تعقل است. از این رو، ادراکات حسی و قضایای محسوسات از تحت بدیهیات و یقینیات خارج می شوند.
بررسی تطبیقی آرای ملاصدرا و ابن سینا در باب بداهت جهان خارج(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال ۵۶ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱
167 - 180
حوزه های تخصصی:
فیلسوفان مسلمان «محسوسات»، یعنی قضایای ناظر به جهان خارج را «بدیهی ثانوی» تلقی کرده اند، از نظر ابن سینا بدیهیات ثانویه هرچند استدلال پذیر هستند، اما نیاز به استدلال ندارند و به همین جهت بدیهی اند؛ اما از نظر ملاصدرا، بدیهی واقعی منحصر در «اولیات» است، و بدیهیات ثانویه در واقع «نظری» هستند، از این رو ابن سینا وجود جهان خارج را بدیهی و ملاصدرا آن را نظری و نیازمند برهان می داند. در این پژوهش با اقامه دلایلی نشان داده ایم نظر ابن سینا هم تناقض آمیز و هم مستلزم نسبیت و تشکیک در بدیهیات است که هیچ کدام قابل دفاع نیست؛ لذا هم داستان با ملاصدرا معتقد هستیم که: بدیهیات ثانویه واقعا بدیهی نیستند و نظری هستند؛ تشکیک و نسبیت در بدیهیات درست نیست و بدیهی واقعی منحصر در «اولیات» است و «وجود جهان خارج» نظری و نیازمند برهان است. در این مقاله از روش تحلیلی- تطبیقی- انتقادی استفاده کرده ایم.
چیستی «گزاره های نخستین» در فلسفه ارسطو و نسبتِ آن با بدیهیاتِ شش گانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸۸
243-266
حوزه های تخصصی:
مسئله ی اساسیِ این پژوهش تحلیلِ ماهیّتِ گزاره های نخستین(τἀ πρῶτον : تا پُروتون) در فلسفه ی ارسطو و هدف از آن کشفِ نسبتِ این گزاره ها با بدیهیّاتِ شش گانه و نقدِ آن است. ارسطو در تحلیلِ پَسین، گزاره های نخستین را در در پاسخ به مسئله ی تسلسلِ معرفتی، مطرح می کند. این گزاره ها با دو ویژگی شناخته می شوند: 1- متعلَّقِ معرفت اند و شروطِ آن همچون کلیّت و ضرورت را دارا هستند 2- هیچ میانجیِ اثباتی ندارند. در این پژوهش آشکار می گردد نسبتِ گزاره های نخستین در فلسفه ی ارسطو با بدیهیّات دوره ی اسلامی عموم و خصوصِ مطلق است؛ بدین معنا که بدیهیّات اعمّ از این گزاره ها هستند؛ امّا از طرفی گزاره های نخستین در فلسفه ی ارسطویی اعمّ از «اولیّات» در دوره ی اسلامی هستند. ارسطو از بینِ بدیهیّاتِ شش گانه، دو دسته از آنها یعنی اولیّات و فطریّات را در ذیلِ گزاره های نخستین می گنجاند. اخراجِ محسوسات و متواترات از دایره ی گزاره های نخستین به دلیلِ فقدانِ شروطِ معرفت و اخراجِ تجربیّات و حدسیّات به دلیلِ اثبات پذیری و علّت داشتنِ آنهاست. در فلسفه ی ارسطویی سلسله ی عِلل گزاره های تجربی نمی تواند تا بی نهایت ادامه پیدا کند؛ امّا وی در بیانِ اصولِ اثبات ناپذیر طبیعت و روشن کردنِ سنخِ آنها ناکام است. همچنین عدمِ ارائه ی ملاکِ مناسبی برای تشخیصِ گزاره های نخستین از سایر گزاره ها نظامِ منطقی-فلسفی وی در بابِ ساختارِ «دانش های برهانی» را دچار چالشِ جدّی می کند.
مقایسه تطبیقی دیدگاه علامه طباطبائی و آیت الله مصباح یزدی در نظریۀ مطابقت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۲ تیر ۱۴۰۲ شماره ۳۰۷
85-92
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مطرح در حوزه ادراکات، ارزش معرفتی آنهاست. معرفت حقیقی معرفتی است که مطابق با واقع باشد. فلاسفه احراز صدق گزاره های نظری را با ارجاع آنها به گزاره های پایه و بدیهی ممکن می دانند. هر معلوم نظری به واسطه استدلالی که در نهایت به بدیهیات می رسد، ثابت، یعنی احراز صدق می شود. اکثر فلاسفه معتقدند وجه صدق قضایای اوّلی را، به عنوان یکی از انواع بدیهیات تصدیقی، در ویژگی مفهومی آنها می دانند؛ به این معنا که صرف تصور موضوع و محمول و نسبت میان آنها برای جزم به صدق آنها کافی است. ولی آیت الله مصباح یزدی تلاش کرده اند تا صدق برخی آنها را براساس ارجاع آنها به علم حضوری تبیین کنند. ایشان انتزاع مفاهیم فلسفی گزاره های اوّلی از علوم حضوری را زمینه ساز شکل گیری قضایای اوّلی از آن مفاهیم و نیز نحوه حکم بر اتحاد موضوع و محمول براساس علم حضوری را ضامن صدق آن قضایا می دانند؛ و بالاخره شرط رعایت اصول و قواعد منطقی در استنتاج تصدیقات نظری از آنها را ضامن صدق تصدیقات نظری و مطابقت آنها با واقع می دانند. به نظر می رسد ایشان در این دیدگاهِ خود، متأثر از آموزه علامه طباطبائی است که هر علم حصولی برخاسته از علم حضوری است. این نوشتار به روش توصیفی تحلیلی به بررسی این مسئله می پردازد که دیدگاه آیت الله مصباح یزدی در ارجاع قضایا به علم حضوری متأثر از علامه طباطبائی است.