مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
بستر
حوزه های تخصصی:
نگاهی روش شناسانه بر تدوین برنامه های توسعه اقتصادی- اجتماعی بافت قدیم شهری
حوزه های تخصصی:
کسب دانش معتبر از بافت های قدیمی شهرها به عنوان یک پدیدار که در یک فرآیند زمانی و متکی بر تعاملات انسانی افراد ساکن در آن شکل گرفته است، نیازمند ورود سازمان یافته و منطقی به آنهاست. هر گونه برنامه ریزی در بافت های قدیمی به عنوان یک واقعیت اجتماعی در حقیقت به منزله پی گیری یک فرآیند تحقیق علمی در این بافت هاست. هویت هر تحقیق علمی وابسته به روش شناسی حاکم بر آن است. در روش شناسی علمی سه عنصر هستی شناسی، معرفت شناسی و روش نقش آفرینی می کنند. روش شناسی های کمی گرایانه و کیفی گرایانه هر کدام با پیش فرض های خاص خود از مسیرهای متفاوت در این سه عنصر، به واقعیت وارد و سپس جهت تحلیل و تصمیم سازی پیرامون آنها از آن خارج می شوند. بافت های قدیمی شهرها که محصول ساخت و ساز انسانی است از یک هویت فرهنگی منحصر به فرد برخوردارند که هر نگاه کمی گرایانه، محیط محور و یا پروژه محور نمی تواند به شناخت درست از آن ها منجر شده و تغییراتی جهت تحولات ساختاری در آنها پیشنهاد نماید. نگاه کیفی گرایانه که متکی بر روش شناسی کیفی است به این بافت ها به عنوان یک پدیدار می نگرد و معتقد است که محقق با یک تجربه زیسته مواجه است که این حیات به لحاظ زمانی، فضائی و روابط درونی آن قابل تعمق است. بر اساس این روش شناسی، بافت قدیمی شهر در فرآیندی که به وجود آمده هر گونه دخالت نتیجه مدار، باعث مقاومت های ساکنان در مقابل تغییرات پیشنهادی توسط برنامه ریزان شهری می شود. این مقاله ضمن معرفی روش شناسی های علمی (اثباتی، تفسیری و انتقادی) و تعریف آنها از واقعیتی که برنامه های توسعه جهت شناسائی دقیق و تغییر در آن طراحی می گردند، به ارزیابی برنامه های توسعه اقتصادی- اجتماعی بافت های قدیمی شهرها در ایران می پردازد. در این بررسی سعی بر این است که ضمن معرفی و توضیح روش شناسی پدیدار شناسانه، بافت قدیم را به عنوان یک پدیدار در نظر گرفته تا نگاه برنامه ریز از اعتبار نظری و عملیاتی لازم برخوردار گردد. در نهایت با توجه به تجربیات علمی موجود، به مختصات نگاه فرهنگ مدار بجای بسترمدار، انسان گرا به جای محیط گرا و فرآیندی بجای نتیجه ای پرداخته می شود.
شناسایی و تحلیل بستر آثار سفالی بر مبنای بقایای محیط دفن (بررسی موردی سفالینه های خاکستری منسوب به عصر آهن)
حوزه های تخصصی:
در پژوهش حاضر سعی شده است تا به وسیله ی مطالعات آزمایشگاهی بستر و محیط دفن احتمالی پنج نمونه سفال خاکستری عصر آهن متعلق به موزه ی ایران باستان مورد شناسایی قرار گیرد. به همین منظور با شناسایی و اندازه گیری میزان عناصر موجود در رسوبات و بدنه ی سفالی نمونه ها با استفاده از دستگاه طیف سنج نشری پلاسمای جفت شده ی القایی (ICP-OES) سعی در شناخت بستر احتمالی آن ها شد. همچنین برای شناسایی آنیون های موجود در رسوبات سفالینه ها، از دستگاه کروماتوگرافی یونی (IC) استفاده گردید. نتایج نشان دادند که میزان عناصر موجود در نمونه MB-1 و MB-2 و نیز هم بستگی معنی دار برخی از عناصر خاص بیش ترین نزدیکی را به بستر قبرستان دارد. همچنین، بر اساس غلظت بالای کربنات کلسیم در تجزیه ی شیمیایی رسوبات نمونه MB-3 می توان آن را به بافت آشپزخانه و یا کف منطقه ی مسکونی نسبت داد. در مورد نمونه های MB-4 و MB-5 نیز که نتیجه ی شناسایی عناصر حاکی از بستر همسان برای آن هاست وجود عناصری نظیر پتاسیم، منیزیم، آهن، تیتانیوم و هم بستگی مثبت آن عناصر با یکدیگر و نیز هم بستگی منفی پتاسیم و منیزیم با سیلیسیوم نشان دهنده ی بافت های مرتبط با آتش، چون اجاق و کوره است. نتایج مطالعات میکروسکوپی نوری پلاریزان (PM) نیز نشان داد که همبستگی و شباهت ساختاری نزدیکی بر مبنای نوع تمپر با سفالینه های خاکستری عصر آهن دارند که تمپر به کار رفته در زمینه ی رسی تمامی نمونه های مورد مطالعه معدنی بوده و بافتی نسبتاً یک دست و همگن دارند.
فلسفه ی تطبیقی از نگاه پُل ماسون اُرسِل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ماسون اُرسِل پدر فلسفه ی تطبیقی است. او با تأثر از دو جریان تاریخ گرایی و پوزیتیویسم سده ی نوزده، می کوشید تا فلسفه ها را در مقام پدیده هایی تاریخی، در درون سنّت پوزیتیویستی، به گفت وگو وادارد. موفقیت روش تطبیقی در دیگر حوزه های معرفت خصوصاً فیلولوژی (فقه اللغه)، الهام بخش او در اتخاذ این اندیشه بود که مطالعه ی تطبیقیِ الگوهای تفکر در تمدّن های مختلف می تواند دانش ما را در جهت آنچه فلسفه می خوانیم، وسعت و وضوح بخشد. او پژوهش خود را بر بررسی تاریخی سه تمدّن هند، چین و اروپا متمرکز می کند و معتقد است تاریخ و غنای حِکمی این سه تمدّن، بخشی از حکمت خالده ی جهان را تشکیل می دهد. اُرسِل در کتاب فلسفه ی تطبیقی می کوشد با طرح روش تطبیقی، فلسفه را از جزمیت و نسبیت مطلق برهاند. برای این کار، توجه خویش را به حقایق تاریخی فلسفی با توجه به بسترهای شکل گیری تاریخی شان معطوف می کند. در واقع او تطبیق را چونان مجرایی می داند که فلسفه با آن، از مطلق گرایی مابعدالطبیعی و نظری رهایی می یابد و به عمل و کاربردپذیری می گراید. ما در این مقاله می کوشیم تا با رویکردی توصیفی به معرفی آرا و نظریات اُرسِل در باب فلسفه ی تطبیقی بپردازیم.
بسترهای بزه دیدگی جنسی در مقررات غیرکیفری (با تأکید بر قانون مدنی و قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برای پیشگیری از بزه دیدگی جنسی، شناسایی زمینه های تسهیل کننده آن، حائز اهمیت است. مقنن در قانون مدنی با مقرر کردن امکان نکاح نابالغ، سقوط تکلیف والدین در حضانت از طفل در سنی که هنوز نیاز به حمایت دارد، سقوط حق حضانت مادر به صرف ازدواج مجدد و عدم پیش بینی راهکاری مؤثر برای حمایت از طفل بعد از جدایی والدین و ازدواج مجدد آنها، تصریح به حق تنبیه کودک با مقید کردن آن به قید تعریف نشده «در حد تأدیب» و لزوم تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف کودک برای سلب صلاحیت از مسؤول حضانت، عدم پیش بینی بی توجهی و غفلت نسبت به طفل به عنوان عاملی برای سلب حضانت و در قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست با پذیرش سرپرستی دختران و زنان مجرد از اناث، بدون پیش بینی راهکاری مؤثر جهت افزایش حمایت از این فرزندخوانده ها و افزایش نظارت مستمر بر شرایط زندگی آنها به منظور حصول اطمینان از امنیتشان در خانواده تک والدی آسیب پذیر و همچنین با تصریح به امکان ازدواج سرپرست با فرزندخوانده، بسترهای بزه دیدگی جنسی را با افزایش احتمال قرار گرفتن افراد در موقعیت های آسیب زا ایجاد کرده است. اصلاح قوانین بسترساز این قسم از بزه دیدگی با توجه به تبعات منفی مادام العمر آن، امری ضروری است.
نقش تکتونیک فضا بر فرم بنا با هدف بهبود ارتباط بین بنا و بستر بناهای فرهنگی در 1357 تا 1399(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال بیستم اردیبهشت ۱۴۰۲ شماره ۱۱۹
49 - 64
بیان مسئله : در حال حاضر، افزایش ساخت وساز منجر به ایجاد واگرایی و کاهش ارتباط مؤثر در رابطه میان فرم، فضا، بستر و معماری شده است که این خود می تواند باعث کاهش تجربه و درک مخاطب از مفهوم عمیق و واقعی بنا شود. در عین حال تکتونیک به عنوان یک تکنیک دیرپا با مفهوم فن و هنر شاعرانه ساختن می تواند پاسخی برای معماری مدرن که معمولاً خالی از حس معماری است فراهم کند. نگرش تکتونیک را به عنوان عامل وحدت فضا و فرم در ارتباط با بستر می توان تعریف کرد. هدف پژوهش : پژوهش حاضر جهت تبیین چگونگی نسبت تکتونیک فضا و فرم کالبدی بناهای فرهنگی معماری معاصر ایران با بهره گیری از تکنیک های سنجش معنا در طی چهار دهه اخیر انجام شده است. روش پژوهش : پژوهش حاضر به شیوه ترکیبی و در زمره پژوهش های توصیفی-تحلیلی انجام شد. برای انجام این امر مبانی نظری پژوهش و مطالعات میدانی به روش ترکیبی مورد بررسی قرار گرفته شد و از متون، منابع و اسناد تصویری به صورت کتابخانه ای استفاده شد. تکنیک اصلی مقایسه معنای دریافتی از بناهای فرهنگی معاصر در دوره های زمانی یکسان به شیوه افتراق معنایی است. براساس تحلیل ها و نظر کارشناسان الگوی مناسب استخراج شد. نتیجه گیری : یافته اصلی پژوهش نشان دهنده آن است که بین تکتونیک فضا و فرم کالبدی رابطه خطی معنی داری در هیچ یک از دوره های زمانی وجود ندارد. تشریح اجزای مدل مفهومی پژوهش به این صورت است که تغییر در تکتونیک فضا موجب تغییر در فرم کالبدی بنا نمی شود. بنابراین می توان نتیجه گرفت، فرم در معماری معاصر ایران حتی در تصور ذهنی افراد مفهومی متفاوت با تکتونیک فضا دارد.