مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
علوم انسانی
حوزه های تخصصی:
نقد و بررسی کتاب های درسی دانشگاهی نقش بسیار مؤثری در پیشبرد هدف های تعریف شده آموزشی و نیز بازنگری در شیوه های آموزش، با توجه به نیاز مخاطب، دارد و باعث می شود کتاب های آموزشی به هدف های تعریف شده نزدیک تر شود. کتاب های درسی دانشگاهی به دلیل مخاطبان خاص خود اهمیت ویژه ای دارند و نگارش آن ها دقت فراوانی می طلبد. با توجه به نیاز برخی رشته های علوم انسانی به کتاب های صرف و نحو عربی، نقد و تحلیل این کتاب ها گامی مؤثر در بهتر شدن شیوه های آموزش صرف و نحو است.
از این رو کتاب قواعد کاربردی زبان عربی تألیف زهرا ریاحی زمین و سیدفضل الله میرقادری انتخاب شد تا با معرفی این کتاب به علاقه مندان، ویژگی ها و کاستی های نگارشی و نگرشی این اثر بررسی شود. بنابراین، پس از مقدمه ای در مورد کتاب های صرف و نحو عربی، ابتدا کتاب مورد نظر معرفی و سپس به مهم ترین ویژگی ها و کاستی های کتاب اشاره می شود.
نقش ویلهلم دیلتای در پایه گذاری علوم انسانی و دفاع از عینیّت آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویلهلم دیلتای یکی از فیلسوفان هرمنوتیک دورة کلاسیک است که نقش بسیار مهمی در بسط علم هرمنوتیک داشته است. بیش ترین سهم دیلتای در فلسفه تحلیل معرفت شناسانة وی از علوم انسانی و دفاع از ارزش و جایگاه آن است. بررسی علل توجة دیلتای به علوم انسانی نشان می دهد که دوران دیلتای با طرد کامل علوم انسانی و رشد و بسط بی سابقة دانش تجربی یا علوم طبیعی مقارن بود. دیلتای در واکنش به سیطرة علوم طبیعی کوشید تا مقدمات عینیّت بخشی به علوم انسانی را فراهم کند و ارج و اعتباری همانند علوم طبیعی برای آن پیدا کند. این مسئله سبب طرح پرسش بنیادین در اندیشة دیلتای شد و آن این که فهم و شناخت قطعی، عینی، و معتبر چگونه در علوم انسانی، آن چنان که در علوم طبیعی میسر است، امکان پذیر است. دیلتای پس از تأمل بسیار به این نتیجه رسید که علت کامیابی علوم طبیعی این است که دانشمندان، برای این علوم، پایه و اساس محکم و روش درستی اتخاذ کرده اند. در حالی که علوم انسانی نه پایه و اساس محکمی دارد و نه روش درستی اتخاذ کرده است، لذا دیلتای رسالت خود را از یک سو پایه گذاری علوم انسانی و از سوی دیگر تهیه و تدوین روش مناسب برای آن می دانست. به همین علت و برای رسیدن به این مقصود، دیلتای کار خود را از 1883 آغاز و تا پایان عمر در پی انجام آن بود. حاصل این تلاش بی وقفه نگارش و چاپ چندین کتاب ارزش مند است که مقدمه ای بر علوم انسانی اولین و تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی آخرین آن هاست. دیلتای در مقدمه ای بر علوم انسانی در اصل پدیداربودن یا امور واقع متعلق به آگاهی، منشأ هر چیزی که وجود دارد (اشیا و احساسات)، را به یک حالت روانی یا درونی فروکاست و بنیاد علوم به ویژه علوم انسانی را بر آن استوار کرد و طریق خود اندیشی یا درون نگری را برای دریافت و یا شناخت آن برگزید، اما بعدها متوجه شد که با این تحلیل نمی تواند مشکل عینیّت علوم انسانی را برطرف کند. بنابراین با تغییر نگرش خود، بحث عینیّت یافتگی روح را جانشین امور واقع متعلق به آگاهی کرد تا شاید به این طریق هم مشکل فهم را حل کند و هم از اعتبار و عینیّت علوم انسانی دفاع کند. هدف این مقاله بررسی فراز و فرود دیلتای در این راه ناهموار است.
علی شریعتی و پوزیتیویسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشته ضمن معرفی اجمالی پوزیتیویسم، آرای شریعتی پیرامون مؤلفه های فکری پوزیتیویست ها را شرح می دهیم؛ در بخش اول اشتراکات فکری شریعتی و پوزیتیویسم بررسی می شود که شامل روش علم، آفاقیت علوم طبیعی، دقت و اعتبار علوم طبیعی و اتکای به آن، به کاربردن روش علوم طبیعی در علوم انسانی، و تفکیک بین مرحلة شناخت و ارزیابی است. در بخش دوم اختلافات فکری شریعتی و پوزیتیویسم شرح داده می شود که شامل تأثیر فرهنگ در علم، نقد تقوای علمی و «علم برای علم»، تأثیر فرد و جامعه در علم (انفسی گری)، تفاوت علوم طبیعی و علوم انسانی در دقت و اعتبار، نقد ساینتیسم، نیاز به فلسفه و متافیزیک (رد تجربه گرایی)، و نیاز علم به شناخت واقعی انسان است. درنهایت در سنجش ارتباط شریعتی و پوزیتیویسم، روشن خواهد شد که نگاه شریعتی به علم نه کاملاً پوزیتیویستی است و نه فارغ از این اندیشه است.
عینیت در تاریخ
حوزه های تخصصی:
در این گفتار پس از اشاره به قلمرو مباحث فلسفه علمی، حصرگرایی روش شناختی و پیامدهای آن از جمله نفی اعتبار و عینیت از شاخه های علوم انسانی، مورد توجه قرار گرفته است. سپس به تردیدها و شبهاتی پیرامون عینیت در تاریخ و تاریخ نگاری پرداخته شده و تلقی معاصر از علم به عنوان زمینه ساز این نوع تردید ها و شبهه ها مورد نقد و بررسی قرار گرفته و روشن گردیده است که تلقی آنان از استقراء و عینیت با تعصب و افراط درآمیخته و آن گونه که تصور می شود هیچ علمی عینی نیست. سپس به چگونگی دخالت ذهنیت و التزام شخصی در قلمرو علوم اجتماعی و تاریخ اشاره شده در نهایت به این نتیجه رسیده ایم که تاریخ نیز مانند دیگر علوم در برزخی از عینیت و ذهنیت قرار دارد هرچند در رتبه دیگر علوم نیست
تحلیل گفتمان روشن فکران ایرانی دربارة علوم جدید(از تأسیس دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام تحقیق حاضر بررسی ریشة مشکلات نهاد علم در ایران امروز با رجوع به مقطع تاریخی ورود علم به ایران و تلاش جهت فهم نگرش روشن فکران این دوره دربارة پدیدة جدیدالورود علم با روش تحلیل گفتمان و استفاده از نظریة پسااستعماری است. نتایج به دست آمده از این تحقیق نشان می دهد شیوة مواجهة اولیه با این پدیده و ایدئولوژی روشن فکران را به سمتی سوق داد که دربارة مبانی علوم جدید و نسبتی که این علوم می تواند با علوم سنتی برقرار کند سکوت شد. همچنین توجه به برخی علوم و به حاشیه رانده شدن برخی دیگر، سویه ای ایدئولوژیک داشته و در مورد علوم انسانی باید گفت که اساساً انسان موضوع شناخت قرار نگرفته و نحوة نگرش در این دوره به اهداف و وظایف علوم انسانی، سبب شکل نگرفتن این علوم در این مقطع شد.
طراحی و تبیین الگوی تدوین خط مشی ملی تحول در علوم انسانی
حوزه های تخصصی:
تحول در هر یک از ابعاد زندگی انسانی نیاز به برنامه ای راهبردی دارد تا بتواند علاوه بر ایستادگی و مدیریت چالش های ذاتی ایجاد تحول مانند مقاومت انسانی، ایجاد آشفتگی در برنامه های کنونی و مورد پذیرش، برهم زدن رابطه میان افراد و نهادها و ... به صورت برنامه ریزی شده اجزای مختلف جامعه را نیز برای تحقق اهداف تعیین شده با خود همراه نماید؛ در این میان تحول در علوم خصوصاً علوم انسانی که نقش به سزایی در شکل گیری معرفت بشری ایفا می کنند از اهمیت و پیچیدگی فراوانی برخوردار است؛ به عبارت دیگر با وجود نقش تاریخی علوم تجربی و طبیعی در شکل گیری رفتارهای انسانی، اما علوم انسانی به دلیل تأثیرگذاری در محتوا و روش پرداختن به هستی و نیز نقش مؤثر در اولویت دهی پژوهشی و سیاست گذاری علمی، تأثیرات مستقیمی بر جنبه های عملی زندگی انسان امروزی دارد؛ پس باید توجه داشت که هرگونه برنامه ریزی در این زمینه نیاز به برنامه ای کلان و راهبردی در عرصه سیاست گذاری ملی دارد، در این مقاله تلاش می شود تا مبتنی بر روش مطالعات کتابخانه ای، پس از بررسی مختصری پیرامون اهمیت فوق العاده علوم انسانی در زندگی بشر، ابعاد مختلف مراحل تدوین خط مشی ملی تحول در علوم انسانی بیان و شرح داده شود.
بررسی چالش های توسعة علوم انسانی و میان رشته هایِ آن در ایران:(مطالعة موردی رشته علوم تربیتی3 با میان رشته هایِ آموزش وپرورش پیش دبستانی، دبستانی و تطبیقی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سوال اصلی پژوهشِ زمینهیابیِ حاضر عبارت است از این که: «چالشهایِ توسعه رشته علوم تربیتی 3 و میانرشتههایِ آن به عنوان یکی از علوم انسانی در کشور ما کدامند»؟ این چالشها در سه زمینهی اقتصادی، فرهنگی – اجتماعی، و آموزشی مورد مطالعه قرار گرفتهاند. جامعة آماری این پژوهش عبارت است از کلیة دانشجویانی که در این رشته مشغول به تحصیل بودهاند. نمونه از جامعهی مذکور و از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب شده اند. ابزار اندازه گیری نیز پرسشنامهی محقق ساخته در مقیاس لیکرت بوده است. برای پاسخگویی به سوال های تحقیق، وتجزیه وتحلیل داده های بدست آمده نیز از روش های آماری توصیفی و استنباطی استفاده شده است. نتایج نشان میدهند که چالشهایِ اقتصادی، فرهنگی - اجتماعی و آموزشی موانعی در توسعهی رشتهی علوم تربیتی 3 با میانرشتههایِ آموزش وپرورش پیش دبستانی، دبستانی وتطبیقی) به عنوان یکی از علوم انسانی می باشند. برخی از این چالشها عبارتند از: فرصتهای محدود اشتغال بخشهای دولتی و خصوصی برای فارغ التحصیلان؛ بومی نبودن؛ آشنایی کم مسولان فرهنگی با رشته؛ بروکراسی اداری؛ مناسب نبودن برنامه های درسی مصوب با رشته؛ کمبود استاد و پژوهشگر؛ شناخته نشدن رشته در مجامع علمی؛ کمبود شرایط پژوهش؛ کمبود سمینار، کنفرانس و جلسات.
موانع و راهکارهای کاربست یافته های تحقیقاتی علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم انسانی روش شناسی علوم انسانی و طبیعی روش شناسی های حوزه علوم انسانی در مقایسه با دیگر منابع تولید داده
- حوزههای تخصصی علوم انسانی علوم انسانی و مفاهیم مرتبط علوم انسانی و دستگاه های اجرایی
- حوزههای تخصصی علوم انسانی چشم انداز آینده وضعیت فعلی علوم در ایران و جهان با تأکید بر علوم انسانی
در اغلب راهبردها و برنامه های کلان توسعه، تاکید ویژه ای بر تولید علم و تبدیل آن به کالاها و خدمات مورد مصرف جامعه شده است، هر چند که در برخی حوزه های دانش، مانند علوم پایه، شاهد رشد کمّی وکیفی خوبی بوده ایم؛ اما رابطه میان علم و عمل در علوم انسانی یکی از عمده ترین موضوعاتی است که درچند دهه اخیر مباحث و مناقشه های بسیاری را به دنبال داشته است. در این راستا مقاله پیش روی نتیجه مطالعه ای است که با هدف بررسی عوامل بازدارنده کاربست یافته های پژوهش حوزه علوم انسانی واجتماعی در سازمان ها و ارائه راهکارهای مناسب انجام گرفته است. روش تحقیق مورد استفاده در اینتحقیق، پیمایش بوده که در آن تاثیر چهار شاخص ویژگی های پذیرنده بالقوه، ویژگی های سازمان،ویژگی های پژوهش و ویژگی های ارتباطی، به عنوان «متغیرهای پیش بین» بر عدم کاربست نتایج پژوهش ها،به عنوان «متغیرملاک» را مورد بررسی قرار داده است. به صورت خلاصه نتایج نشان داد که هر چهارشاخص مورد نظر، اثرات تعیین کننده و معنی داری بر عدم کاربست یافته های پژوهش داشته اند. هرچند کهاز بین این عوامل، ویژگی های پذیرنده بالقوه با 83.6 درصد نمره، تاثیر بیشتری را داشته است.
ماهیت رویکرد میان رشته ای در حوزه علوم انسانی با تأکید بر اندیشه های هابرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعات میان رشته ای نوعی از علوم است که پس از نمایان شدن ناتوانی و کاستی های تخصصی شدن علم ضرورت یافته است. از این جهت می توان گفت وجود تخصص گرایی، از جمله دلایل تمایل به میان رشته ای در عصر حاضر است؛ عصری که انسان ها با مسائل پیچیده و چند بعدی روبرو هستند و برای حل آنها نیاز به برخورداری از مفاهیم و روش های چند رویکردی و میان رشته ای دارند. هدف از مقاله حاضر، بررسی ماهیت دانش و به تبع آن، تحلیل ضرورت مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی از دیدگاه یورگن هابرماس نماینده مشهور مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی می باشد. این پژوهش با بهره گیری از متون معتبر و روش تحلیلی به دنبال پاسخ دادن به سوال اساسی پژوهش، یعنی ماهیت رویکرد میان رشته ای در علوم انسانی در عصر حاضر است. هابرماس بر آن است که در عصر مدرنیته قسمتی از توانایی های ذهن بشری تحت علوم طبیعی بر تمامی آن غالب گشته و مانع از شناخت واقعی جهان و تقابل میان روش های کمی گرا و کیفی گرا در علوم انسانی شده است. وی با انتقاد از روش پوزیتویستی در علوم انسانی و در مرحله بعد با ارائه نظریه عقلانیت ارتباطی و کنش ارتباطی بر چند بعدی بودن مسائل بشری و دانش بشری تاکید نموده و از طریق همگرایی و اجماع حاصل از وضعیت ایده آل به دنبال حل مسائل پیچیده بشری می باشد.
نقد و بررسی دلایل انکار «علوم انسانی دستوری»(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در یک تقسیم بندی می توان علوم انسانی را به دو بخش توصیفی و دستوری تقسیم کرد. علوم انسانی توصیفی به علومی گفته می شود که به تبیین و توصیف پدیده های انسانی می پردازند. در مقابل، علوم انسانی دستوری به آن بخش از علوم انسانی گفته می شود که مجموعه ای از گزاره های دستوری (باید و نبایدهای) متناسب با مبانی از پیش پذیرفته شده را برای تحقق اهداف مورد نظر ارائه می دهند.
اثبات یا انکار علوم انسانیِ دستوری همواره یکی از موارد اختلاف میان دانشمندان علوم انسانی بوده است، به گونه ای که گروهی آن را جزء علم می شمارند، اما گروهی دیگر، منکر علم بودن آن هستند. اتخاذ برخی روش ها در علوم انسانی و نیز اعتقاد به عدم ارتباط منطقی میان واقعیت و ارزش، زمینة انکار علوم انسانی دستوری را فراهم می کند. بر همین اساس، نقد دو عامل یادشده می تواند زمینه را برای اعتقاد به علوم انسانی دستوری هموار کند.
در این پژوهش، پس از تبیین چیستی و ویژگی های علوم انسانی دستوری، دلایل منکران علوم انسانی دستوری، نقد و بررسی است.
عقل و نقل از منظر آیت الله جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روش شناسی علوم وابستگی تام دارد به نوع معرفت شناسی آن، زیرا معرفت شناسی تعیین کننده ظرفیت و صورت بندی نظام دانایی و حیات اجتماعی در هر تمدن و فرهنگی است . تحصیل معرفت نسبت به دین، وابسته به بهره گیریِ هم زمان از تمام منابع معرفتی معتبر است؛ بنابراین عقل و نقل فقط با هم دیگر می توانند معرف گزاره ها و آموزه های اسلام و نیز حجت شرعی دین حنیف باشند. هیچ یک از این دو نمی تواند به تنهایی به تمام آنچه هست و آنچه باید احاطه بیابد، زیرا معرفت دینی محصول سنجش و تعامل توأمان دانش نقلی و دانش عقلی است. اسلام، هم زمان، هم توانایی بهره گیری از قابلیت های بی پایان عقل و نقل را داراست، هم قادر است مبانی جامع و خطوط کلی بسیاری از علوم را فراهم آورد. این پژوهش در پی آن است که به پرسش بنیادین زیر با روش تحلیل عقلانی و با تمرکز بر دیدگاه عالم فرزانه، حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، پاسخ گوید:
در فرآیند استنباط در قلمروهای گوناگون دین اسلام، چه نسبتی بین عقل و نقل برقرار است؟
یافته های این پژوهش عبارت اند از: تعیین مراد از دین و علم؛ روش به کارگیری هر یک از عقل و نقل در فرآیند استنباط؛ وجود هماهنگی بین عقل و نقل؛ روش رفع ناهماهنگی های ظاهری بین عقل و نقل؛ در خصوص علوم انسانی، ضرورت همراهی عقل و نقل با یکدیگر در تمام فرآیند استنباط.
نقش اجتهاد در تدوین علوم انسانی اسلامی
حوزه های تخصصی:
با توجه به قلمرو وسیع دین مبین اسلام و شمول آن نسبت به مسایل فردی، اجتماعی، روحی، جسمی، مادی، معنوی و همه ابعاد و شئون انسانی و ارتباط تنگاتنگ علوم انسانی همچون روان شناسی، جامعهشناسی، حقوق، سیاست، تعلیم و تربیت با جنبه های معنوی و روحی و فردی و اجتماعی انسان، پیوند عمیق اسلام و علوم انسانی روشن می گردد. همچنین نحوه دستیابی به معارف قرآن و سنت و عقل بدیهی و قریب به بدیهی نیز جز با تلاش علمی و با مهارت در متون و منابع دینی از طریق آشنایی عمیق با لغت، ادبیات، فصاحت و بلاغت، رجال، قواعد تفسیر و حدیث، قواعد اصول، مباحث عقلی و ملازمات عقلی و امثال آن نیست؛ این امور نیز همان اجتهاد مصطلح است؛ پس تنها راه دستیابی به علوم انسانی اسلامی، بهرهگیری از اجتهاد است.
جایگاه تعلیم و تربیت اسلامی در علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظام آموزشی ما علوم انسانی، با وجود فرهنگ غنی اسلامی ـ ایرانی، کاستی های فراوانی دارد. علوم تربیتی که شاخه ای از علوم انسانی است، به دنبال پرورش انسان های مؤثر و کارآمدی است که استعدادهای آن ها شکوفا شده است. در تعلیم و تربیت اسلامی تربیت انسان کامل با بهره گیری از معارف دینی امکان پذیر است. موفقیت نظام های آموزشی، مستلزم توجه به آموزه های وحیانی است. از سوی دیگر یافته های بشری در علوم تربیتی نیز نباید مغفول واقع شود. در این رابطه به سه رویکرد تعلیم و تربیت اسلامی به منزلة نظام توصیفی، استنباطی و استنباطی ـ تأسیسی اشاره شده است تا نسبت علوم تربیتی با معارف وحیانی تبیین شود. در این مقاله موضوع علوم انسانی، انسان و ماهیت او که موضوع اصلی علوم انسانی است، نسبت بین علوم تربیتی و تعلیم و تربیت اسلامی و عناصر مهم آن بررسی می شود.
مسأله تبیین و فهم در تاریخ از دیدگاه دیلتای و ریکور
حوزه های تخصصی:
در تاریخ علم هرمنوتیک، مسأله تبیین و فهم با دیلتای تبدیل به یکی از مسائل خاص و مناقشه برانگیز هرمنوتیک شد. بعد از وی به خصوص ریکور به طور خاص بدین مسأله پرداخت. این مقاله بر آن است تا به پیگیری مباحثه ریکور با دیلتای بپردازد و اینکه هر یک از این دو، درباره تبیین و فهم چه نظری دارند. در این مسیر همچنین به تجربه زیسته در منظر دیلتای و متن ریکور پرداخته می شود. این اصطلاح در درک و فهم نظرات این دو راجع به تبیین و فهم نقش اساسی دارد.
شناسایی الگوی تلفیق برنامه درسی علوم انسانی و فاصله آن با وضعیت مورد انتظار دانشجویان، بر اساس دیدگاه فوگارتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه ی حاضر با هدف شناسایی الگوی تلفیق برنامه درسی (درون رشته ای، بین رشته ای و تلفیق در یادگیرندگان) علوم انسانی و بررسی میزان فاصله آن با وضعیت مورد انتظار صورت پذیرفت. روش پژوهش از نوع توصیفی / مقایسه ای بود و جامعه ی آماری شامل تمامی دانشجویان رشته های علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 93-92 بود. تعداد 216 نفر از دانشجویان طبق فرمول حجم نمونه و به شیوه ی طبقه ای نسبی انتخاب و پرسشنامه محقق ساخته بر اساس ده الگوی تلفیق برنامه درسی مطرح شده توسط فوگارتی که روایی و پایایی آن نیز احراز گردید را تکمیل کردند. یافته ها نشان دادکه: 1- از دید دانشجویان علوم انسانی، در حال حاضر، الگوی تلفیق درون رشته ای بر تدوین و اجرای برنامه های درسی این حوزه حاکم است. 2- الگوی تلفیق در ذهن یادگیرنده، مورد انتظار دانشجویان است. 3- از نظر دانشجویان، بین وضع موجود و وضع مورد انتظار در هر سه دسته از الگوهای کلان تلفیق طبق دیدگاه فوگارتی در برنامه های درسی رشته های علوم انسانی تفاوت وجود دارد. با عنایت به یافته های حاصل، توجه به الگوی تلفیق برنامه درسی در ذهن یادگیرندگان، در راستای بازنگری علوم انسانی مد نظر قرار می گیرد.
بازخوانی انتقادی اسلامی سازی علوم انسانی از منظر اسماعیل فاروقی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مسئله اسلامی سازی دانش، حدود سال 1960 طرح شد و اسماعیل راجی فاروقی از جمله پیشگامان این بحث بوده که آرای وی تاکنون در کانون توجه صاحب نظران بوده است. این نوشتار در صدد تبیین، تحلیل، نقد و بررسی دیدگاه های وی در این زمینه است. فاروقی همچون برخی دیگر، راه حل عقب ماندگی مسلمانان را اصلاح نظام آموزشی و حاکمیت بخشیدن اندیشه و باور اسلامی بر این نظام آموزشی می داند. از آنجا که این نظام متکی بر متون، ساختار و مدیریت مناسب آموزشی است، باید اسلامی سازی در همه این امور صورت گیرد. راهکار فاروقی در این باره، اصول پنج گانه اسلامی حاکم بر علم و نیز مراحل دوازده گانه تولید و تدوین متون است. پژوهش حاضر با مروری انتقادی بر ایده های پیش گفته فاروقی، بر آن است تا مهم ترین چالش های نظریه وی را بررسی کند.
چگونگی بازتولید فلسفه های علوم انسانی با تکیه بر فلسفه اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
امروزه اثبات اینکه بسیاری از آموزه های علوم انسانی مدرن، با آموزه های اسلامی ناسازگار است و تحول در این علوم، امری ضروری است، کار دشواری نیست. آنچه دشوار است تبیین این نکته است که چگونه می توان این تحول را، نه با نگاه خام و گذاشتن چند آیه و روایت در کنار متون جدید، بلکه با استمداد از علوم و اندیشه های اسلامی ای که حاصل قرن ها تلاش علمی اندیشمندان مسلمان بوده و در تعاملی پویا با اندیشه های معاصر، رقم زد. اگرچه این تحول بخشی نیازمند استمداد از بسیاری از دانش های سنتی مسلمانان است، اما هدف مقالهٔ حاضر، این است که فقط شیوه و میزان کمک «فلسفهٔ اسلامی موجود» به تحول آفرینی در علوم انسانی مدرن را مورد بحث قرار دهد.
در طبقه بندی های سنتی علوم، به دلیل پذیرش ماهیت سلسله مراتبی دانش ها، «فلسفهٔ اولی» مادر علوم شمرده می شد، و به لحاظ معرفت شناختی، شایستگی این را دارد که پشتوانهٔ تمام علوم دیگر قرار گیرد. با انحطاط مابعدالطبیعه در دوران جدید و القای بن بست در عرصه وجودشناسی، فلسفه به مثابهٔ علم وجودشناسی رسما کنار زده شد، و تقدم فلسفه بر سایر علوم زیر سؤال رفت؛ اما در پس پرده، وجودشناسی ماتریالیستی زیربنای علوم گردید و با غلبه یافتن پیش فرض هایی همچون مادی و متباین دانستن وجود انسان ها و کنار گذاشتن مبحث علیت غایی در تحلیل واقعیات انسانی، استقلال و اصالت فلسفی بسیاری از مباحث علوم انسانی زیر سؤال رفت و فضای قراردادانگاری و تبعیت از اعتباریاتِ بی ضابطه غلبه یافت و مباحث این دسته از علوم، به یک سلسله مباحث حسی و قراردادی آمیخته با پیش داوری های ماتریالیستی در باب ماهیت انسان، فروکاسته شد.
این مقاله می کوشد با تبیین الگوی مطالعه وجودشناختی در بررسی امور خاص، نشان دهد که چگونه «وجودشناسی مضاف» می تواند الگوی موجهی برای تحقیق در عرصهٔ «فلسفه های مضاف» (فلسفه روان شناسی، فلسفهٔ اقتصاد، و...) باشد؛ و نیز اینکه چگونه تحول آفرینی در علوم انسانی مدرن، نیازمند بهره مندی از چنین «فلسفه های مضاف» ی است. همچنین با نشان دادن مصادیقی از تحقق یافتن چنین وجودشناسی های مضافی در تاریخ اندیشهٔ اسلامی، و ارائه مصادیقی از ورود این گونه مباحث در نقد و اصلاح علوم انسانی جدید، امکان عملی چنین الگویی را آشکارتر سازد.
نقد و بررسی مبانی تجربه گرایی در علوم انسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
«تجربه گرایی» به عنوان اولین رویکرد در علوم انسانی، مورد توجه دانشمندان این عرصه قرار گرفت، و هنوز هم، باوجود نقدها و رقیب های جدی، روش غالب در تحقیقات علوم انسانی و اجتماعی است. موافقان و مخالفان تجربه گرایی در علوم انسانی از شیوه ها و راهبردهای مختلفی برای اثبات نظر خویش و ابطال نظریات مخالف بهره برده اند: از تغییر در موضوع علوم انسانی، تا تحول در هدف آنها، تا دگرگونی در مبانی هستی شناختی یا معرفت شناختی آنها. به نظر می رسد نکته ای کلیدی که منتقدان تجربه گرایی در علوم انسانی از آن غفلت ورزیده اند، بررسی و تحلیل ماهیت موضوع علوم انسانی و لوازم روش شناختی آن است. توجه به این نکته می تواند برخی کاستی های تجربه گرایی را آشکار کند.
نقطهٔ عزیمت این مقاله را این اصل روش شناختی تشکیل می دهد که روش هر علم وابسته به موضوع آن است، و ماهیت موضوع است که نوع روش تحقیق مناسب را تعیین می کند. بر این اساس، سعی می شود تا ماهیت موضوع علوم انسانی، تحلیل، و عدم تناسب روش تجربی با آن نشان داده شود. راهبرد این نوشتار برای این کار، تحلیل منطقی مفاهیمی است که در موضوعات مسائل علوم انسانی به کار می روند تا نشان دهد این موضوعات شامل مفاهیمی از سنخ معقولات اولیٰ، معقولات ثانیهٔ منطقی، و اعتباریات محض اند و مطالعهٔ هر دسته از آنها نیازمند روشی ویژه و منحصربه فرد می باشد. از این رو، پیشنهاد نوشتار حاضر، آن است که روش تجربی هرچند در بررسی و مطالعهٔ برخی از موضوعات علوم انسانی، کارآیی محدود و مناسب خود را دارد، لکن نمی تواند به عنوان تنها روش مطلوب و مفید در این علوم مورد تأکید و توجه قرار گیرد؛ بلکه عمدهٔ مسائل علوم انسانی به روش هایی دیگر نیازمندند تا بتوانند همهٔ موضوعات خویش را بررسی کرده، به اهداف خود دست یابند.
تأملی بر روش شناسی در علوم انسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
موقعیت جدید اسلام در جهان معاصر و ضرورت نقش آفرینی آن به عنوان منبعی غنی در سامان بخشیدن به هویت فرهنگی و تمدنی مسلمانان در پرتو علوم مبتنی بر معرفت دینی و توحیدی از یک سو و بازتولید متونی با جهت گیری های غیردینی و گاه متعارض با دین و اندیشه توحیدی در حوزه علوم انسانی در کشورهای اسلامی از سوی دیگر، مسئله روش شناسی را به واسطه نقش قابل تأمل آن در تولید علوم و معارف انسانی جایگاهی ویژه می بخشد. از این رو نوشتار حاضر بر آن است تا با مروری نقادانه و موشکافانه بر روش شناسی های رایج علوم انسانی و مقومات معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی هر یک، امتیازات روش رئالیزم صدرایی را به عنوان روشی کارآمد در تولید علوم انسانی اسلامی نشان دهد.