مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۲۱.
۱۲۲.
۱۲۳.
۱۲۴.
۱۲۵.
۱۲۶.
۱۲۷.
۱۲۸.
۱۲۹.
۱۳۰.
۱۳۱.
۱۳۲.
۱۳۳.
۱۳۴.
۱۳۵.
۱۳۶.
۱۳۷.
۱۳۸.
۱۳۹.
۱۴۰.
علوم انسانی
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۴ پاییز ۱۳۹۷ شماره ۹۶
119 - 133
رابطه میان قدرت و دانش در چشم انداز هستی شناختی از جمله مسائلی است که در قلمرو علوم انسانی مورد توجه قرار گرفته است. در قرن بیستم فوکو با تفصیل روش تبارشناختی نیچه به این اعتقاد بنیادین هستی شناختی دست یافت که قدرت دانش را تولید می کند و این دو مستقیماً بر یکدیگر تأثیرگذارند. نتیجه ای که این موضع هستی شناختی در زمینه معرفت شناسی داشت، این بود که علم ویژگی عینیت و یا به عبارتی دیگر بازنمایی حقیقت را ندارد؛ بلکه اساساً بازنماینده قدرت و منافع بشری است. براین اساس می توان گفت که دانش علوم انسانی جدید برآمده از روابط قدرت بوده و تبارشناسی گفتمان های آن نشان از مناسبات قدرت-دانش در برساختن و اشاعه ارزش های علم انسانی مدرن و در مقابل طرد و نفی ارزش های قدیم دارد. این پژوهش چگونگی درگیری تاریخی علوم انسانی مدرن با منافع و قدرت اروپایی در مقابل دیگر جوامع را نشان می دهد و بررسی می کند که چگونه علوم انسانی مدرن حاصل روابط قدرت – دانش گفتمان اروپامحوری بوده و مفصل بندی خاص آن گفتمان را همراه خود دارد
حکمت عملی به مثابه فلسفه علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۴ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۹۷
57 - 73
آیا علوم اجتماعی/انسانی بدون ابتناء بر نظریه ای در باب حکمت عملی امکان پذیر هستند؟ با تحلیلی تاریخی از جریان چگونگی حضور حکمت عملی در اندیشه های فلسفی و علوم انسانی/اجتماعی می توان به این قاعده کلی دست یافت که آنچه امروزه با عنوان علوم انسانی/اجتماعی با آن مواجهیم، نظریه ای از سنخ حکمت عملی است. شکل گیری انواع خاصی از علوم انسانی توسط رویکردهای فلسفی گوناگون در طول تاریخ و در موقعیت های جغرافیایی متعدد نشانگر آن است که نظام های فکری مختلف می توانند نظام های تربیتی و تدبیری متفاوتی را در جوامع بشری جاری سازند. در این مقاله با نگاهی به آثار اندیشمندانی چون ارسطو، خواجه نصیرالدین طوسی، آگوست کنت، امیل دورکیم، کارل مارکس، ماکس وبر و گادامر در یک فرایند تاریخی نشان خواهیم داد که هر جریان خاصی از علوم انسانی/اجتماعی درواقع نظریه ای در باب حکمت عملی ارائه کرده است. بنیادهای متافیزیکی این نظریه را می توان در تقسیم موجودات مورد مطالعه فلسفه یافت؛ آنجا که موجودات را به دو دسته تقسیم بندی می کنند: موجوداتی که با اراده انسانی پدیده می آیند و موجوداتی که مستقل از اراده انسانی وجود دارند. در این موقعیت، پذیرش اراده ای مستقل از نظام طبیعی برای انسان و عدم پذیرش آن توانسته است حداقل دو جریان عمده در علوم انسانی ایجاد کند که گروهی بر وحدت روش در علوم طبیعی و انسانی و گروهی دیگر بر تمایز روشی در این دو دسته از علوم تأکید کرده اند. در این نوشتار تلاش خواهیم کرد این جریان را در برخی از برجسته ترین اندیشمندان حوزه حکمت عملی و علوم انسانی نشان دهیم؛ گرچه چنین کاری را می توان در مورد تمام اندیشمندانی که حوزه مستقلی در حکمت عملی یا علوم انسانی دارند نیز تطبیق کرد
بررسی تطبیقی تفکر انتقادی در دانشگاه کاشان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ در دانشگاه اسلامی سال هشتم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۲۸)
403 - 426
هدف:هدف محققان این پژوهش، بررسی مقایسه ای تفکر انتقادی در میان دانشجویان رشته های مختلف، تبیین عملکرد دانشجویان علوم انسانی در این حوزه و شناسایی و مستندسازی مهم ترین کمبودهای موجود بود. روش: جامعه آماری این پژوهش، کلیه دانشجویان 96-1395 دانشگاه کاشان (6320 نفر) بود که با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای متناسب با حجم تعداد 365 نفر به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند و آزمون مهارتهای تفکر انتقادی در شرایط یکسان روی آنها اجرا شد. ابزار جمع آوری اطلاعات، آزمون مهارتهای تفکر انتقادی کالیفرنیا (فرم ب) است که مهارتهای یاد شده را در قالب پنج مهارت تحلیل، ارزشیابی، استنباط، استدلال قیاسی و استدلال استقرایی، سنجش می کند. برای تحلیل داده ها از رگرسیون چندمتغیّره همزمان، تحلیل عامل اکتشافی، تحلیل واریانس یکراهه، آزمون شاپیرو-ویلک و ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. یافته ها: عملکرد دانشجویان رشته های علوم انسانی در حوزه تفکر انتقادی در مقایسه با دانشجویان رشته های مهندسی، علوم پایه و هنر، به طور معناداری پایین تر است. همچنین در عملکرد دانشجویان بر حسب سال ورود(دانشجویان سالهای بالا و پایین) در زمینه تفکر انتقادی تفاوت چندانی وجود ندارد. نتیجه گیری: اصولاً برنامه های درسی دانشگاهی نتوانسته اند تأثیر چندانی در افزایش سطح تفکر انتقادی دانشجویان داشته باشند. بنابر این، ضرورت توجه جدّی و عمیق نسبت به آموزش تفکر انتقادی در رشته های علوم انسانی وجود دارد.
بررسی تطبیقی مبانی انسان شناختی علوم انسانی غربی با اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲ (پیاپی ۳۹)
305 - 327
حوزه های تخصصی:
مطالعه انسان به عنوان موضوع محوری علوم انسانی و پرداختن به مبانی انسان شناختی به مثابه اساسی ترین پیش نیاز تحول و تولید علوم انسانی اسلامی ضرورت و اهمیت دارد. پارادایم های رایج در علوم انسانی غربی با محوریت اصالت انسان، هر کدام توصیف خاصی از ماهیت انسان دارند. مکتب اثباتی با نگاه شیء انگارانه و مکانیکی به انسان، مکتب تفسیری با رویکرد اصالت معنایی و تمرکز بر فهم کنش های اختیاری انسان و مکتب انتقادی با اعتقاد به آزادی انسان و حاکمیت جبرهای تاریخی و اجتماعی محیط انسان را تعریف می کنند. در مقابل در رویکرد اسلامی، انسان موجودی با فطرت و سرشت الهی، دوبعدی، مختار و دارای منزلت و کرامت ذاتی است، منزلتی که در طول خدامحوری معنا می یابد. برآیند مبانی انسان شناختی پارادایم های رایج در علوم انسانی، نگاه تجربی و مادی گرایانه غرب به انسان است که حاکی از اختلاف ذاتی و ماهوی آن با مبانی اسلامی در خصوص انسان است.
ارزش معرفت شناختی انواع نسبی گرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۸ شماره ۷۸
5 - 40
حوزه های تخصصی:
با مرور برخی آثار به نظر می رسد، طرد اثبات گرایی در علوم انسانی و یا هرگونه سخنی از تکثرگرایی و بومی گرایی، فروافتادن در دام نسبی گرایی دانسته شده است. خاستگاه این دیدگاه را می توان عدم توجه به معانی مختلف نسبی گرایی دانست؛ نسبی گرایی عموماً به عنوان مفهومی عام در نظر گرفته می شود که ریشه در شکاکیت سوفسطائیان داشته و مابعد اثبات گرایان آن را در ساحت های گوناگون بازتولید کرده اند؛ به طوری که انسان، معیار همه چیز بوده و در غیاب حقیقت مطلق، ملزومات معرفت از فردی به فرد دیگر کاملاً تغییر می یابد؛ تا جایی که قیاس ناپذیری پارادایم ها و عدم امکان گفت وگو ثمره طبیعی آن خواهد شد. دقت در ابعاد مسئله، روشنگر این مطلب است که نسبی گرایی یک کلّ واحد نبوده و دارای اقسام گوناگونی است. با تتبّع بیشتر این نتیجه حاصل می شود که آنچه مشهور به نسبی گرایی است، در برخی موارد اساساً دچار اشتراک لفظی با نسبی گرایی به معنای افراطی آن گشته و در برخی موارد اعتقاد به چنین آموزه ای نه تنها فرو افتادن در شکاکیت نیست، بلکه معقول و از نظر معرفت شناختی بلااشکال نیز به نظر می رسد. نگارندگان با تفکیک و تبیین انواع نسبیت، سعی نموده اند همه انواع نسبی گرایی قابل تصور در علوم انسانی را در مدل مطلوب پیشنهادی عرضه نموده و هر کدام را از حیث معرفت شناختی ارزیابی نمایند.
الگوی ساختاری چندگروهی بین رویکرد یادگیری و تجارب شخصی و آموزشی در دو گروه دانشجویان علوم انسانی و علوم تحلیلی-ریاضی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه بین رویکردهای یادگیری (عمقی و سطحی) با تجارب شخصی و آموزشی دانشجویان در پایان دوره چهار ساله کارشناسی در دو گروه علوم انسانی و علوم تحلیلی-ریاضی است. برای این منظور 320 نفر از دانشجویان سال آخر دانشگاه اصفهان با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. از پرسش نامه رویکرد یادگیری بیگز به منظور مطالعه رویکرد یادگیری دانشجویان و از پرسش نامه رشد تجارب شخصی و آموزشی برای اندازه گیری تجارب شخصی و آموزشی آنان در چهار بعد مهارت های شناختی، مهارت های محاسباتی، مهارت های خودنظم بخشی و مهارت های اجتماعی استفاده شد. نتایج نشان داد که در هر دو گروه علوم انسانی و علوم تحلیلی-ریاضی، بین رویکرد یادگیری عمقی (انگیزش عمقی و راهبرد عمقی) با تجارب شخصی و آموزشی دانشجویان رابطه مثبت و معنا داری وجود دارد (01/0p
شکوفایی علوم انسانی در روزگار آل بویه(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
پژوهشنامه تاریخ سال سیزدهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴۹
1 - 28
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله مشخص کردن جایگاه علوم انسانی و چگونگی رشد و اعتلای آن در حکومت آل بویه می باشد. آل بویه دوره بارزی را در تاریخ ایران رقم زدند. طبقه بندی علوم و حاکمیت جریانات عقل گرا بر جامعه، شرایط مناسبی را برای شکوفایی علمی-فرهنگی پدید آورد و نوآوری ها و خلاقیت ها با بهره گیری از قابلیت ها و ظرفیت های موجود، گسترش یافت. آل بویه برای اعتلا و شکوفایی علوم انسانی نیازی به تقلید یا اقتباس نداشتند و کافی بود در کنار بهره گیری از عناصر و اجزاء متون فلسفی و ترجمه ای موجود، به گنجینه های اخلاقی-حکمتی ایران باستان و پشتوانه های خود مراجعه نمایند. دستیابی به این خودآگاهی، موجب مطالعه و بازبینی و نقد آثار موجود، تطبیق آن با دغدغه ها و نیازهای جامعه و بومی سازی آنها گردید. در نتیجه حمایت حکومت و آزاداندیشی حاکم بر جامعه، متونی ترکیبی و کاربردی پدید آمد که به کار بستن اصول آن در کنار توصیه های اسلام، زمینه ساز اعتلای بینش و بصیرت مردم و سلامت فکری اجتماع گردید. روش این پژوهش، گردآوری داده ها به صورت مطالعات کتابخانه ای و بهره گیری از منابع می باشد و شیوه ارائه مطالب به صورت توصیفی-تحلیلی است.
بررسی مدل صدرایی «گزینش عقلانی» به عنوان روشی برای «تبیین» کنش های انسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
تبیین و کشف علل و عوامل شکل گیری کنش های انسانی، از مهم ترین مسائل علوم انسانی است. فیلسوفان علم، مدل های مختلفی برای علت کاوی در علوم اجتماعی و انسانی بیان کرده اند. «گزینش عقلانی»، یکی از مشهورترین انواع تبیین است که در قالب روش ها و مدل های مختلفی بیان شده است. این مقاله، به دنبال پاسخ به این سؤال است: «مدل گزینش عقلانی بر اساس حکمت صدرایی چگونه است؟ آیا می توان آن را به عنوان مدلی موجه و کارآمد در تبیین کنش های انسانی به کار گرفت؟». بدین منظور، ابتدا با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به تشریح و ترسیم مدل صدرایی انتخاب عقلانی، به عنوان روشی برای تبیین کنش های انسانی پرداخته است و در ادامه با استفاده از روش تحلیلی- انتقادی، به بیان ضعف ها و نقص های این مدل می پردازیم و نشان می دهیم که مدل صدرایی مثل سایر مدل های تبیین عقلانی، به دلیل غفلت از عوامل بیرونی، ساختاری و زمینه ای کنش های انسانی و همچنین به دلیل علت تامه پنداشتن علل ناقصه و نگاه خطی و یک سویه در تحلیل کنش های انسانی، نمی تواند مدلی جامع، موجه و کارآمد برای تبیین کنش های انسانی به شمار آید.
الزامات و چالش های علوم انسانی کارآفرین: تحلیلی پدیدارشناسانه از وضعیت علوم انسانی در نظام دانشگاهی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر تحلیلی از وضعیت علوم انسانی در نسل سوم نظام دانشگاهی است. روش تحقیق کیفی از نوع اکتشافی، با رویکرد پدیدارشناسانه است. جامعه پژوهش متشکل از اساتید و متخصصان موضوعی در حوزه علوم انسانی و روش نمونه گیری هدفمند است که با توجه به معیارهای ورود به پژوهش با 12 نفر به حد اشباع نظری داده ها رسید. ابزار گردآوری اطلاعات مصاحبه نیمه ساختار یافته بود. محقق در پی پاسخ به این سؤال بود که علوم انسانی در نظام دانشگاهی ایران با چه چالش هایی مواجه است و برای کارآفرین کردن این علوم چه الزاماتی باید در نظر گرفت؟ اعتبار اطلاعات گردآوری شده از معیار ارزیابی لینکن و گوبا (1985) و روش دنزین (1978) و پاتون (1999) تائید شد. تجزیه وتحلیل داده ها استقرایی و با استفاده از روش هفت مرحله ای کولایزی (1978) انجام گرفت. یافته ها نشان داد 8 مورد از الزامات و ضرورت های علوم انسانی کارآفرین شامل دانش آفرینی در آموزش، بازتعریف هویتی و اصلاح تصویر اجتماعی، مهارت آفرینی در آموزش، نهادینه سازی فرهنگ دانشگاهی والا، فرا رشته ای شدن، شناخت پیچیدگی ها و فرصت ها، توسعه دیالوگ به مثابه کارآفرینی، کارآفرینی علوم انسانی به مثابه ارزش آفرینی است. همچنین علوم انسانی در نظام دانشگاهی ایران با چالش های محتوایی (محتوای انفعالی، تفاوت الگو واره ای)، ساختاری (استقلال علوم انسانی از سیاست، حمایت نهادی)،عاملیتی (راهبردهای آموزشی، نامعلمی) و زمینه ای (فرهنگ دانشگاهی، شلوغ کاری علوم زیستی-دقیقه) مواجه است.
نقش ارتباط علمی در فرآیند تولید دانش در علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه : تولید دانش، فرآیندی پیچیده و زمان بر است و نخبگان دانشگاهی، پیشگامان تولید آن محسوب می شوند. بررسی فرآیند «ارتباط علمی» و نقش آن در تولید دانش در حوزۀ علوم انسانی و مهم تر از آن، تأثیرگذاری روابط میان رشته ای بر توسعه حوزه های دانش در علوم انسانی از موضوعاتی است که کمتر مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. این پژوهش به مرور و معرفی اجمالی این مفاهیم به منظور واکاوی برخی از چالش های فرایند تولید دانش میان رشته ای در علوم انسانی با بررسی متون مرتبط می پردازد. روش شناسی : این پژوهش به صورت کتابخآن های و مروری انجام شده و با بررسی متون مرتبط، مفاهیم مورد نظر تبیین شده است. یافته ها : در چهارچوب ارتباط علمی و تولید دانش میان رشته ای در علوم انسانی مشخص می گردد که نه تنها به وجود و حضور مؤثر آفرینندگان دانش و نخبگان علمی موجود در درون جامعه دانشگاهی نیاز است، بلکه لازم است تا افزون بر تمایل و خواست آن ها به نشر ایده ها و افکار خود، بایسته ها و ملزومات زیرساختی تولید و اشاعه دانش میان رشته ای نیز وجود داشته باشد. اگر دانش به عنوان شبکه ارتباطی در علوم انسانی تلقی شود، مشارکت جویان دانایی (مصرف کنندگان و تولیدکنندگان)، می توانند به مفاهمه ای دست یابند که با یک نوع خلاقیت میان رشته ای، مفاهیم خلق شده را به اشتراک گذارند و به سیّالیّت جریان دانایی و دانش مدد رسانند. ازاین رو، نیاز به شناخت بیشتر عوامل موثر بر ارتباط علمی در محیط های دانشگاهی ضروری می نماید. نتیجه گیری : به نظر می رسد، تبادل دانش و بهره گیری از پژوهش های میان رشته ای که به نشر ایده ها و افکار در راستای حل مسئله ها و دشواری های موجود در جامعه منجر می گردد، از نیازمندی های غیرقابل چشم پوشی جوامع انسانی است. ازاین رو، می توان با بهره گیری از برخی چهارچوب ها و با تأکید بر نقش ارتباط میان رشته ای در فرآیند تولید دانش، روند توسعه دانش میان رشته ای در حوزه علوم انسانی را با هدف رسیدن به وضعیت مطلوب مورد توجه قرار داد.
مفهوم علوم انسانی دراندیشه نخست ویلهلم دیلتای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تاریخ تفکر به ویژه در حوزه علوم انسانی اندیشه ویلهلم دیلتای نقطه عطف محسوب می شود. دوران دیلتای با علم زدگی تمام عیار مصادف بود عده ای که علم زده بودند میان روش علوم طبیعی با علوم انسانی تفاوت اساسی قایل نبودند و هر داعیه ای که داشتند مآل کارشان به ماده انگاری مکانیکی می رسید. دیلتای با این گروه به مقابله برخاست و معتقد شد که برای حل مسئله نسبت علوم انسانی با شناخت طبیعت باید به سنخیت موضوع و محتوای هر علمی با روش تحقیق در آن علم توجه کنیم در غیراین صورت به شناخت وافی و کافی نخواهیم رسید. دیلتای موضوع علوم انسانی را واقعیت اجتماعی _تاریخی و روش تحقیق در آن را درون نگری و تجربه درونی می داند. تجربه درونی از نظر او یقینی تر از تجربه بیرونی است. لذا علوم انسانی می تواند به یقین بیشتری درقیاس با علوم طبیعی دست یابد. اصل الاصول اندیشه دیلتای در این راه اصل پدیدار است. این اصل بیان می کند که اشیا همانند احساسات به عنوان امور واقع آگاهی به انسان داده می شود و تابع شرایط آگاهی است.
مرجعیت قرآن و گستره آن در اندیشه علامه سیدمحمدحسین فضل الله
منبع:
مطالعات علوم قرآن سال اول پاییز ۱۳۹۸ شماره ۱
39 - 58
حوزه های تخصصی:
قرآن خود را «تبیان کل شیء» خوانده است که ظاهرش مرجعیت قرآن در همه علوم است. مسئله قرآن پژوهان این است که چگونه چنین برداشتی قابل دفاع است و دلایل مرجعیت عام قرآن برای همه علوم چیست؟ بعضی مانند علامه فضل الله با توجه به هدف قرآن که هدایت انسان به مقصد الهی است، قرآن را بی نیاز از شمول بر علوم غیرانسانی می دانند. پژوهش به این پرسش که وجود مباحث متنوع اعم علوم طبیعی در قرآن بر خلاف نظر ایشان است پاسخ داده که هدف از آمدن داده های محدود طبیعی، برانگیختن عقل و رساندن انسان از معلول به علت و تحریک اندیشه برای یافتن نشانه های خدا در جهان است. نوع بیان قرآنی ذیل این دسته آیات برهان ایشان بر صحت نظر است، زیرا در معارف انسانی خدای متعال دستور اطاعت داده و بایدها و نبایدها را آورده است. این پژوهش که پیشینه خاص ندارد، به روش توصیفی تحلیلی و کشفی انجام شده، هدفش یافتن نظریه علامه فضل الله در مورد محدوده مرجعیت قرآن در علوم است. نتیجه پژوهش این است که نظریه مرجعیت عمومی، قابل دفاع نیست و مرجعیت قرآن محدوده خاصی دارد؛ یعنی فضل الله وحی الهی را مرجع در نیازهای هدایتی انسان، مانند: قانون گذاری، شکل دهی سبک زندگی و منهج حیات (تقلید ها و عادت ها) دانسته و معتقد است انسان باید در باور ها، گرایش ها ، وابستگی ها و نوع تعلقات، سبک زندگی و روابط انسانی، به قرآن رجوع کند.
معرفت شناسی در نگاه علامه جعفری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دانش دیسیپلینر (disciplinar) در برابر دیگر اشکال معرفت که شکل های اشتباه یا غیرعلمی درک ابعاد واقعیات هستند، به عنوان شکل معتبری از دسته بندی دانش بی نقص مفهوم سازی شده است. علوم اجتماعی با درونی سازی شکل های دیسیپلینرِ معرفت ها، تسلیم بخش بندی دانش شده است و در نتیجه هر نوع تلاش در راستای «یکپارچگی دانش» را به عنوان شکل های «منسوخ درکِ پیچیدگی ها»، نامگذاری نموده است. در این مقاله، پرسش اصلی معرفت شناسی مبتنی بر مطالعه علامه جعفری در برابر معرفت شناسان کلاسیکی است که اصول پیکربندی معرفت دیسیپلینر را به اشتراک نگذاشته بودند. به بیانی دیگر، این خوانش، روش دیگری از شرح انتقاد کاملاً مبسوط از ساختار دانش دیسیپلینر است و به این معنا نیست که روش رو به آتی، «حالت بین رشته ای از معرفت» است، زیرا همچنان براساس مفهوم «دیسیپلینر» است که دید واقعیت را به عنوان «موجودیت کل نگر» از دست می دهد. به عبارت دیگر، رویکرد بین رشته ای ممکن است روشی رو به جلو در غلبه بر نواقص معرفت شناسی رشته ای باشد، اما نمی تواند ما را از خطرات بخش بندی رها سازد و صرفاً موضوعی از اهمیت شناختی نیست، بلکه شامل حالت وجودی «بودن» در جهان است. در این نوشتار برآنیم که این مسائل را از طریق دیدگاه علامه جعفری شرح دهیم؛ فردی که ظاهراً ریشه در سنت فلسفه حکمتی دارد و در عین حال راهبردهای جدیدی مانند تحلیل «تولید دانش»را مطرح کرده است. به عبارت دیگر به نظر می رسد علامه جعفری با اینکه ایده دانش دیسیپلینر را به دلیل اثرات بخش بندی آن از چنین راهبرد معرف شناختی رد کرده است، اما از راهبردهای بین رشته ای طرفداری نکرده است. چراکه در دیدگاه او این راهبردهای ظاهراً متفاوت منجر به شکل کاملی از «اندیشه کارمندوارانه» در علوم انسانی می شود.
پنج نسخه داریوش شایگان در پنج دهه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علوم انسانی ایران دست کم در دو مسیر متمایز عمل کرده است: انتقادی و اکتشافی. شایگان سبکی از آفرینش دانش و معانی و یکی از کارنامه های فکری علوم انسانی را به دست می دهد وتأثیر و تأثر دوسویه میان علوم انسانی ایرانی با وقایع و رویدادهای هم بافت اجتماعی و فرهنگی را برآفتابمی کند. روشمطالعه حاضر تحلیل محتوای متون شایگان به علاوه زمینه کاوی اجتماعی است. دست کم پنج نسخه بدین شرح به دست آمد: نخست، تحقیقات علمی درباره حکمت معنوی آسیا؛ دوم، برساخته شدن آسیادر برابر غرب؛ سوم، آزمون تاریخیِ ایدئولوژی؛ چهارم؛ نسخهکثرت گرایی و حقیقت های چندگانه؛ پنجم،پناه بردن به بیان هایحسی بیرون از ادراک های مفهومی. بذرهایی از تمام این نسخه ها در هریک از آن ها در حالت کمونی به سرمی برند و به کثرت شایگان نوعی وحدتمی بخشند. به گواهی شایگان،علوم انسانیما، با بالا و پایین شدن جامعه ایران و جهان، بسیارپیچ و تابخورده است، گاه زبان ناظر و گاهی نیز زبان عامل گشوده است. مباحث شایگان درگیر آشنایی زدایی از کلمات مأنوس ما هستند. شایگاناز حکمت قدیم و فلسفه جدیدسخنمی گوید، تاریک اندیشی جدید را برملامی سازد، و ضمن برحذر داشتن از تلفیق های آبکی و چندپارگی ذهنی،شوق حضور در فضاهای میانیرا به دل های مامی افکند. پوچی و معنا در این نسخه ها بر هممی پیچند و با هم دوئلمی کنند.
امکان علم انسانی «عمومی» براساس مفهوم «فردی» ازنظر فیلسوفان نوکانتی (مکتب بادن)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۱
97 - 123
حوزه های تخصصی:
ابتنای امر انسانی، مطالعه «فردی» و «موردهای» معنادار دربرابر مصادیق در علوم طبیعی است؛ پس در استقلال روش شناختی علوم انسانی از علوم طبیعی و ابتنای علوم انسانی غیرپوزیتیو، تبیین و حفظ عمومیت مسئله ساز است. باتوجه به اهمیت فلسفی- تاریخی ظهور علوم انسانی در آلمان قرن نوزده، این مقاله به برساخت و تبیین امکان حفظ عمومیت در علوم انسانی (علوم تاریخی و علوم فرهنگی) غیرپوزیتیو در سنت نوکانتی (مکتب بادن) براساس تفاوت های صوری و مادی آن با علوم طبیعی می پردازد.
علوم انسانی بومی و تمدن سازی اسلامی ؛ موانع، راهکارها و قابلیت ها
حوزه های تخصصی:
علوم انسانی با تشکیل یک شبکه معرفتی، می کوشد تجربه های قابل حصول جهان اجتماعی - تاریخی انسان را در فهم صورت گرفته، شکل داده تا آن را به سطح شناخت عینی برساند. با بومی کردن علوم انسانی، می توان روش ها، ابزارها و قالب های تئوری علوم انسانی موجود را اسلامی کرد. به عبارت دیگر، ما به دنبال تولید علومی هستیم که سه وظیفه فوق را مبتنی بر مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی اسلامی، در چارچوب مشخص انجام دهند. بر این اساس، در تحقیق حاضر ابتدا موانع و چالش های بومی سازی علوم انسانی مورد بررسی قرار گرفته، چرایی بومی سازی علوم انسانی تبیین، و آن گاه راهکارها و قابلیت های علوم انسانی بومی در گستره تمدن سازی اسلامی بیان می شوند. نتایج تحقیق نشان می دهد که علوم انسانی بومی، گامی مهم در راستای تمدن سازی اسلامی – ایرانی است و این توانایی را دارد تا کارایی ها، قابلیت ها، ظرفیت ها، نوآوری ها و مقبولیت های خود را نمایان سازد.
نقد و بررسی نظریه روش شناختی ابطال گرایی پوپر و کارکرد آن در علوم انسانی
حوزه های تخصصی:
ابطال پذیری از نگاه طرفداران آن، معیار معنا یا معیار صدق نیست؛ تنها معیاری برای جدا کردن علم، از غیر علم و شبه علم است. پوپر در دیدگاه ابطال پذیری، با طرح اندیشه تقرب به صدق، با استقراگرایان در باور به عقلانیت و پیشرفت علمی همراه می شود و خوش بینی، فلسفه مدرن را به نقش علم در جامعه و تاریخ بشری حفظ می کند. در عین حال، مبنایی تجربی برای نظریه های علمی در نظر نمی گیرد؛ نظریه را حدسی موقت معرفی می کند که برای رفع مشکلات، نظریه های قبلی، پیشنهاد شده است. وی، کارکرد تجربه را منحصر در نقد و ابطال می داند و تأکید می کند که تجربه در اثبات، یا تأیید یک نظریه دخیل نیست. وی نه تنها این منطق را در علوم طبیعی جاری می داند، بلکه همین روش و منطق را در نظریه پردازی در علوم اجتماعی هم جاری می داند. این مقاله، مبانی معرفتی و نتایج ابطال گرایی پوپر در علوم طبیعی و اجتماعی را مورد مطالعه و نقد و بررسی قرار داده است.
مدل فناوری های نرم در الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهمترین موضوعاتی که متأسفانه در ایران کمتر مورد توجه واقع شده است؛ تجاری سازی علوم انسانی و یا به اصطلاح، "فناوریهای نرم" است. با ارائه ایده الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، توسط مقام معظم رهبری، مسئله علوم انسانی و فناوریهای نرم مورد تأکید خبرگان فرهنگی، نظامی، سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است. به همین منظور محقق، به دنیال بررسی جایگاه فناوریهای نرم(تجاری سازی علوم انسانی) در الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت میباشد. پژوهش حاضر یک مطالعه کیفی بوده که با رویکرد تفسیری، مسأله تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است. جامعه آماری این پژوهش کیفی؛ تعداد 12 نفر از اساتید علوم انسانی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی شمال کشور بودند، که با مصاحبههای انفرادی عمیق و اکتشافی با مصاحبه شوندگان، جایگاه فناوریهای نرم در الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، مورد بحث قرار گرفت؛ که بعد با استفاده از الگوی اسمیت و روش تحلیل تم، تمهای اصلی مشخص و تمهای فرعی در یکدیگر ادغام گردیدند و در نهایت فناوریهای نرم مورد تأکید در الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفتکه باید مسئولین علوم انسانی پیاده سازی نمایند، شناسایی شدند؛ این فناوریها شامل: فناوری نرم تولید فکر، فناوری نرم اجتماعی، فناوری نرم فرهنگی و سبک زندگی و فناوری نرم نظامی بودند؛ که پس از مشخص شدن این فناوریها، مؤلفههای هر فناوری از نتایج مصاحبه با خبرگان استخراج گردید که در انتهای پژوهش به عنوان یک مدل پارادایمی ارائه شده است.
مبانی تعیّن فرهنگی اجتماعیِ اعتباریات در المیزان(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مسئله اصلی این پژوهش، «تعیّن فرهنگی اجتماعی معرفت اعتباری»، از منظر مرحوم علامه طباطبائی در المیزان است. سؤالات پژوهش عباتند از: خاستگاه معرفت های اعتباری چیست؟ عوامل اجتماعی فرهنگی به چه میزان در تعیین آنها مؤثرند؟ این معارف در چه سطحی شکل می گیرند؟ عامل مسلط در آنها چیست و بالاخره، هدف و محور اصلی تغییرات در معرفت های اعتباری چه چیزی است؟ برخی از نتایج این پژوهش در پاسخ به این پرسش هاست که مرحوم علامه طباطبائی، خاستگاه اصلی معرفت های اعتباری را فطرت و طبیعت انسان می داند. تأثیر عوامل اجتماعی فرهنگی را یک تأثیر اضطراری معرفی می کند. سطوح مختلف فردی، گروهی، حزبی و مانند آن، برای این معارف در نظر می گیرد. با وجود تأثیر عوامل مختلف اجتماعی و فرهنگی بر آنها، عامل اصلی تعیین کننده بر آنها را فطرت و طبیعت می داند. بالاخره، اصلی ترین هدف تغییرات در معرفت های اعتباری را اعتباریات پسینی قلمداد می کند. در این جستار، از روش های توصیفی تحلیلی، تحلیل محتوا و روش اسنادی استفاده برده ایم.
موانع توسعه علوم انسانی از منظر خردگرایی نقاد با نگاهی به ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جوامع مختلف برای قرار گرفتن در مسیر بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی خود نیازمند فراهم نمودن زمینه های رشد و توسعه علمی هستند. جمهوری اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و برای رسیدن به توسعه و بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی خود نیازمند توسعه علوم به ویژه در حوزه علوم انسانی به عنوان اساس تحول جامعه است. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که مهم ترین موانع توسعه علوم انسانی در ایران کدامند؟ فرضیه ای که در پاسخ به این پرسش می توان مطرح کرد این است که مجموعه ای از عوامل معرفتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، موانع توسعه علوم انسانی در ایران را ایجاد نموده اند که این موانع نیز هم عرض و هم ارزش نیستند و برخی نسبت به برخی دیگر تقدم داشته، جنبه تعیین کنندگی دارند. با استفاده از نظریه خردگرایی نقاد، موانع توسعه علوم انسانی در ایران بررسی شده است.