مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
علوم طبیعی
حوزه های تخصصی:
چکیده
نگاهی گذرا به تاریخ عقاید اقتصادی نشان میدهد که دانش اقتصاد در بستر اخلاق رشد کرده و تا مدّتها یکی از اقسام حکمت عملی (یا دانشهای عملی Practical Sciences) قلمداد میشده است؛ اما به علل گوناگون از جمله پیشرفت چشمگیر علوم طبیعی و برترییافتن روش تجربی و نیز اتخاذ روششناسی پوزیتیویستی در علم اقتصاد، رفته رفته دانش اقتصاد از دغدغهها و مسائل اخلاقی جدا میشود.
بخش اوّل این مقاله مروری کوتاه بر پیوند علم اقتصاد و فلسفه اخلاق تا پیش از آدام اسمیت و اشارهای به این نکته است که اقتصاد در سنت ارسطویی، بخشی از حوزة مطالعاتی گستردهتری بوده، اخلاق و سیاست را نیز در بر میگرفته است. این تقسیمبندی و نگرش به اقتصاد در قرون وسطا نیز استمرار مییابد.
بخش دوم مقاله به بررسی اقتصاد از دیدگاه آدام اسمیت میپردازد. اگرچه بیشتر صاحبنظران مدعیاند که علم اقتصاد جدید را اسمیت و کتاب تأثیرگذار او، ثروت ملل، بنیانگذاری کرده است، در واقع باید گفت: این تفسیری است که علاقهمندان اقتصاد اثباتی از آرای اسمیت عرضه میکنند و او را مبدع اقتصاد جدید برمیشمارند. دقتها و بازکاویهای جدید در آثار اسمیت نشان میدهد نگرشی که وی به دانش اقتصاد داشته است با تعاریفی که امروزه از اقتصاد میشود، بسیار متفاوت است.
در بخش سوم مقاله که دورة زمانی پس از اسمیت تا 1900 را در برمیگیرد، با مروری بر دیدگاههای مالتوس، ریکاردو، استوارت میل، مارشال و ... نشان داده شده است که اگرچه بخشهای فنی اقتصاد را بهطور قابل ملاحظهای این دانشمندان توسعه دادهاند، عموم آنان همچنان اقتصاد را دانشی میدانستهاند که در خدمت اهداف اخلاقی است.
بخش چهارم مقاله نیز به افول دیدگاه اخلاقی و تسلط دیدگاه اثباتی بر اقتصاد میپردازد.
گالیله و انتخاب زبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همگان گالیله را دانشمند علوم تجربی می شناسند. اگر چه آنچه که گالیله را شهره آفاق کرد، همین وجهه علمی اوست، ولی باید دانست که او قبل از هر چیز، یک ادیب بود. شناخت ادبی او باعث شده بود که وی برای انتقال یافته های خود به مردم، زبانی را برای بیان کردن برگزیند که تا آن زمان مورد توجه قرار نگرفته بود. آنچه که در پی می آید، در واقع تلاشی است برای کشف زبان علمی گالیله و ارتباط آن با حقیقتی علمی که گالیله در پی اشاعه آن بود. افزون بر این، چون روشنگران قرن هجدهم (نظریه پردازان خرد گرایی) در بسیاری از موارد اندیشه های گالیله را سرمشق خود قرار داده بودند در اینجا به ارتباط آنان با فرهنگ علمی قرن هفدهم نیز مورد می شود.
جایگاه خطیر علوم انسانی
حوزه های تخصصی:
نقش آشکار علوم انسانی در تبیین مبادی و مبانی علوم تجربی و ریاضی مؤید جایگاه خطیر علوم انسانی است. علوم انسانی عامل تعیینکننده اهداف، غایات و نحوه استفاده علوم دیگر است، چنانکه علوم دیگر به لحاظ نظری و ارزشی و کاربردی محاط بر علوم انسانی و در آنها غوطه ورند. در این مقاله ضمن توجه به ضرورت قرار دادن علوم انسانی به عنوان پشتوانه فرهنگ و ارزشهای اصیل هر ملت، نگاه نقادانه به وضعیت آن در شرایط کنونی شده است.
بررسی، تحلیل و نقد دیدگاه ابن سینا درباره طبقه بندی علوم
حوزه های تخصصی:
از جمله اموری که فیلسوفان و علم شناسان از دیرباز به آن پرداخته اند، عرضه نوعی طبقه بندی کارا، جامع و مانع برای علوم و معارف بشری است. از جمله این بزرگان ابن سینا ست، که دو طبقه بندی در آثار خویش عرضه کرده است که یکی از آنها الگوبرداری از طبقه بندی ارسطوست و دیگری طبقه بندی مختار اوست. شیخ در طبقه بندی ارسطویی اش، نخست علوم عقلی و برهانی، یعنی حکمت را به دو دسته نظری و عملی تقسیم می کند و بعد هر یک از آنها را به سه شاخه اصلی مقصور و سپس چند شاخه فرعی و تبعی را بر آنها متفرع می سازد. و در پایان، به معرفی و تقسیم شاخه های قسم سومی از حکمت به نام منطق می پردازد. اما در تقسیم مختارش، ابتدا علوم را به آلی و اصالی تقسیم می کند و سپس علوم اصالی را به نظری و عملی و آنگاه هر یک از آنها را به چهار دسته تقسیم می کند. در این مقاله، ضمن تبیین نسبتاً مبسوط این دو طبقه بندی موارد خلل و نقص آنها باز نموده شده و در مجموع به هر یک از آنها حدود شش اشکال وارد شده است.
زمینه ها و رویکردهای پژوهش کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر(1)، ضمن اشاره به چیستی پژوهش کمی و کیفی و نقدهای مطروحه پیرامون الگوی پژوهش کمی، به چالشی که پس از ویلهلم دیلتای در مرزبندی میان سنت های علوم طبیعی و انسانی پدید آمد، می پردازد و نسبت دو الگوی پژوهشی را با علوم مذکور، نشان می دهد. در این رهگذر دیدگاه های تجربه گرایان، پوزیتیویست ها و ایده الیست ها مورد بحث قرار گرفته است. مقاله در ادامه، مبانی معرفت شناسانه و هستی شناسانه دو الگوی پژوهش کمی و کیفی را تشریح و بر ضرورت توجه پژوهشگران به این تمایزها تاکید نموده است.
فلسفه علم پدیدار شناسی هرمنوتیک و پژوهش کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اکنون افزون بر دو دهه است که سنت های دیگری در فلسفه علم (علاوه بر سنت تحلیلی) مطرحیت یافته اند. یکی از این سنت ها، فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک است که در تداوم جنبش پدیدارشناسی در حوزه فلسفه علم، به ظهور رسیده است. مقاله حاضر، ابتدا به بحث فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک پرداخته، نسبت این تفکر با تفکرات پوزیتیویستی و پساپوزیتیویستی را تشریح نموده، دیدگاه فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک را در خصوص علوم طبیعی وفق نظریات پاتریک هیلان، باز گشوده و در پایان نسبت پژوهش کیفی و فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک را مورد بحث قرار داده است.
مواضع ناسازگاری مباحث علوم طبیعی و آموزه های دینی از دیدگاه غزالی : سببیت و نفس
حوزه های تخصصی:
از دیدگاه غزالی ، مباحث علوم طبیعی در دو بحث عمده ، با آموزه های دینی ، ناسازگار است : 1- سببیت : لازمه ی پذیرش سببیت ، اثر داشتن پدیده های طبیعی و رابطه ی علیت بین آن ها است . غزالی این دیدگاه را ناسازگار با عمومیت قدرت خداوند و معجزات انبیاء می داند . وی حل مشکل را در پذیرش نظریه ی عادت اشاعره و نفی رابطه علیت بین پدیده های طبیعی می داند . 2- نفس : مبحث نفس از مباحث مهم حکمت طبیعی است. غزالی از میان مباحث نفس ، بحث تجرد ، سرمدیت و کیفیت بقائ نفس پس از مرگ را مورد توجه قرار داده است ...
سطوح سکولار علوم تجربی
حوزه های تخصصی:
نقش ویلهلم دیلتای در پایه گذاری علوم انسانی و دفاع از عینیّت آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویلهلم دیلتای یکی از فیلسوفان هرمنوتیک دورة کلاسیک است که نقش بسیار مهمی در بسط علم هرمنوتیک داشته است. بیش ترین سهم دیلتای در فلسفه تحلیل معرفت شناسانة وی از علوم انسانی و دفاع از ارزش و جایگاه آن است. بررسی علل توجة دیلتای به علوم انسانی نشان می دهد که دوران دیلتای با طرد کامل علوم انسانی و رشد و بسط بی سابقة دانش تجربی یا علوم طبیعی مقارن بود. دیلتای در واکنش به سیطرة علوم طبیعی کوشید تا مقدمات عینیّت بخشی به علوم انسانی را فراهم کند و ارج و اعتباری همانند علوم طبیعی برای آن پیدا کند. این مسئله سبب طرح پرسش بنیادین در اندیشة دیلتای شد و آن این که فهم و شناخت قطعی، عینی، و معتبر چگونه در علوم انسانی، آن چنان که در علوم طبیعی میسر است، امکان پذیر است. دیلتای پس از تأمل بسیار به این نتیجه رسید که علت کامیابی علوم طبیعی این است که دانشمندان، برای این علوم، پایه و اساس محکم و روش درستی اتخاذ کرده اند. در حالی که علوم انسانی نه پایه و اساس محکمی دارد و نه روش درستی اتخاذ کرده است، لذا دیلتای رسالت خود را از یک سو پایه گذاری علوم انسانی و از سوی دیگر تهیه و تدوین روش مناسب برای آن می دانست. به همین علت و برای رسیدن به این مقصود، دیلتای کار خود را از 1883 آغاز و تا پایان عمر در پی انجام آن بود. حاصل این تلاش بی وقفه نگارش و چاپ چندین کتاب ارزش مند است که مقدمه ای بر علوم انسانی اولین و تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی آخرین آن هاست. دیلتای در مقدمه ای بر علوم انسانی در اصل پدیداربودن یا امور واقع متعلق به آگاهی، منشأ هر چیزی که وجود دارد (اشیا و احساسات)، را به یک حالت روانی یا درونی فروکاست و بنیاد علوم به ویژه علوم انسانی را بر آن استوار کرد و طریق خود اندیشی یا درون نگری را برای دریافت و یا شناخت آن برگزید، اما بعدها متوجه شد که با این تحلیل نمی تواند مشکل عینیّت علوم انسانی را برطرف کند. بنابراین با تغییر نگرش خود، بحث عینیّت یافتگی روح را جانشین امور واقع متعلق به آگاهی کرد تا شاید به این طریق هم مشکل فهم را حل کند و هم از اعتبار و عینیّت علوم انسانی دفاع کند. هدف این مقاله بررسی فراز و فرود دیلتای در این راه ناهموار است.
علی شریعتی و پوزیتیویسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشته ضمن معرفی اجمالی پوزیتیویسم، آرای شریعتی پیرامون مؤلفه های فکری پوزیتیویست ها را شرح می دهیم؛ در بخش اول اشتراکات فکری شریعتی و پوزیتیویسم بررسی می شود که شامل روش علم، آفاقیت علوم طبیعی، دقت و اعتبار علوم طبیعی و اتکای به آن، به کاربردن روش علوم طبیعی در علوم انسانی، و تفکیک بین مرحلة شناخت و ارزیابی است. در بخش دوم اختلافات فکری شریعتی و پوزیتیویسم شرح داده می شود که شامل تأثیر فرهنگ در علم، نقد تقوای علمی و «علم برای علم»، تأثیر فرد و جامعه در علم (انفسی گری)، تفاوت علوم طبیعی و علوم انسانی در دقت و اعتبار، نقد ساینتیسم، نیاز به فلسفه و متافیزیک (رد تجربه گرایی)، و نیاز علم به شناخت واقعی انسان است. درنهایت در سنجش ارتباط شریعتی و پوزیتیویسم، روشن خواهد شد که نگاه شریعتی به علم نه کاملاً پوزیتیویستی است و نه فارغ از این اندیشه است.
علوم اجتماعی و علوم طبیعی؛ شباهت ها و تفاوت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فلسفة علوم اجتماعی، عده ای بر شباهت علوم اجتماعی و طبیعی، از حیث موضوع و روش و هدف تأکید دارند و عده ای دیگر به تفاوت های بنیادین میان آنها، در این جنبه ها قائل اند. مهم ترین استدلال های دو دسته برای ادعاهای خود، فهرست وار در این مقاله آمده است. از جمله موضوعات مورد اختلاف که در اینجا بیان شده است، میتوان به آزمایشی بودن یا نبودن علوم اجتماعی، وجود داشتن یا نداشتن قوانین کلی در علوم اجتماعی، و تفاوت های پیش بینی و تبیین در علوم طبیعی و علوم اجتماعی اشاره کرد. آیا موضوعات مورد مطالعه در علوم اجتماعی، ویژگیهای منحصر به فردی مانند معنادار بودن دارند که آنها را به لحاظ ماهیتی، از پدیده های مورد مطالعه در علوم طبیعی متمایز کند؟ آیا از روش های به کار رفته در علوم طبیعی که کارامدی خود را در حیطة مطالعة پدیده های فیزیکی و زیستی نشان داده اند، میتوانیم در مطالعة پدیده های اجتماعی استفاده کنیم؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا باید چنین کنیم؟ یا میتوان اهداف متفاوتی، در دو حیطة علوم اجتماعی و طبیعی در نظر گرفت که مانع این کار شود؟ مقالة حاضر به پاسخ های متفاوتی که اشاره میکند در ادبیات فلسفة علوم اجتماعی، به این پرسش ها داده شده است.
علم الحیوان در تاریخ علوم طبیعی مسلمانان
حوزه های تخصصی:
از آنجا که فهم صحیح و دقیق علوم و فنون در هر تمدنی مستلزم اطلاع از مبانی وشالوده های اصلی آن تمدن است، برای فهم علومی که در دامن تمدن اسلامی بالیده اند نیز باید در اصل و اساس این تمدن مداقه و توجه کنیم.تمدن اسلامی بر مبنای وحی و عقل، و در قالب زبان عربی پدید آمد و نزد مسلمانان شناخت طبیعت، به منزله ی کارگاه صنع الهی، برای معرفت حق ضروری بود.به همین دلیل، آن ها در همه ی عرصه های تاریخ طبیعی به مطالعه و تحقیق پرداختند؛ از جمله در علم الحیوان(جانورشناسی) تحقیقات ممتعی کردند و تألیفات مهم و شایسته ی اعتنایی پدید آوردند که در این مقاله به آن ها پرداخته شده است.
مبانی متافیزیکی علوم طبیعی در تمدن اسلامی؛ بررسی موردی تأثیر آموزه های قرآنی بر دانش جغرافیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تأثیرپذیری علم از مبانی متافیزیکی از مسائل بنیادین فلسفه علم است که ارتباط نزدیکی با مسئله اسلامی سازی علوم دارد. مقالة حاضر با تکیه بر دیدگاه های فیلسوفان جدید علم مانند پوپر، لاکاتوش، کوهن و برت و با الهام از آرای سید حسین نصر درباره ابتنای علوم اسلامی بر اصول دین اسلام، در بررسی موردی دانش جغرافیا کوشیده است بخشی از این اصول را که ملهم از قرآن است، شناسایی کند. با توجه به فراوانی چشمگیر منابع جغرافیایی در گسترة تمدن اسلامی، در این مقاله سه کتاب صوره الأرض، معجم البلدان و تقویم البلدان واکاوی شده اند. افزون بر نگاه خاص قرآن به سودمندی علم که بر کارکردهای دینی و اجتماعی دانش جغرافیا اثر گذاشت، به نظر می رسد این آموزه ها نیز بر دانش جغرافیا تأثیرگذار بوده اند: سلسله مراتب هفت گانه هستی، پیوند جغرافیا با تاریخ و وجه عبرت آموزی آن، اماکن مقدس مذکور در قرآن و مؤلفه های جغرافیایی این جهانی قرآن مانند آب، گیاهان، حیوانات، کوه ها و راه ها.
آموزه امت اسلامی در قرآن و بازاندیشی در قابلیت های فرهنگی و تمدنی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تاکنون موضوع «امت» و «امت اسلامی» بیشتر با رویکرد علوم اجتماعی مورد توجه بوده و کمتر از منظر فرهنگی و تمدنی به آن پرداخته شده است. این نوشتار خواهد کوشید با رویکردی توصیفی تحلیلی و با استناد به مؤلفه های امت از منظر قرآن به تبیین مفهوم و نقش امت در فرایند ساخت تمدن اسلامی پرداخته تا وانماید که این نظریه چه قابلیت ها و ظرفیت هایی در باروری فرهنگی و نیز تمدن سازی دارد. بدیهی است که «مدینة النبی» و دوره رشد و شکوفایی تمدن اسلامی، صورت تاریخی و اساس تحلیل آن است. انسجام و همبستگی وثیق اجتماعی، آرمان سازی برای تحولات اجتماعی و کارکردهای هویت بخش ازجمله یافته های این تحقیق در قابلیت ها و ظرفیت های فرهنگی و تمدنی این آموزه می باشد. این جستار؛ «ایجاد عقیده مشترک»، «همسویی در اراده و اندیشه اقوام و ملل»، «درانداختن آیین های همگانی»، «نفی مرزبندی های قبیله ای، اجتماعی، قومی و نژادی» و «یکسان سازی و تمایزسازی توأمان» را از قابلیت ها و کارکردهای هویت بخش آموزه امت اسلامی می داند.
جامعه شناسی تاریخی؛ بررسی زمینه های تاریخی جامعه شناسی تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله ی حاضر در تلاش است تا با بررسی سیر تاریخی و زمینه های فلسفی شکل گیری جامعه شناسی تاریخی خواننده را با حوزه ای کم تر شناخته شده از جامعه شناسی، که قابلیت های فراوانی برای مطالعه ی بسیاری از موضوعات تحقیقی دارد، آشنا کند. هم چنین، مقاله با بررسی زمینه ها و سیر تاریخی تولد و توسعه ی جامعه شناسی تاریخی به دلایل مهجور ماندن این شیوه ی کار آمد شناخت و چرایی تسلط راهبرد های کمّی بر جامعه شناسی پاسخ می گوید. مقاله این ادعا را دارد که تسلط کمیّت گرایی بر جامعه شناسی ناشی از متابعت این حوزه ی شناخت و این رشته ی تحصیلی از علوم طبیعی است. در مسیر اثبات ادعای خود نویسنده ضمن بحث پیرامون ویژگی های علوم طبیعی و علوم اجتماعیِ متأثر از آن، موج های جامعه شناسی تاریخی را هم معرفی می کند. در انتها مقاله به این می پردازد که تلفیق تاریخ و جامعه شناسی به عنوان دو رشته ی متفاوت و گاه متضاد چگونه ممکن شد.
دیلتای و کارکرد بنیادین مسائل هرمنوتیک در علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دیلتای از جمله کسانی است که به نشانه های تاریخی توجه، و آنها را وارد بحث هرمنوتیک کرده است. هرمنوتیک دیلتای نشان دهنده یک جریان فکری بین نظریه پردازان قرن نوزدهم است که پرورده مکتب رمانتیک بودند. برنامه وی برای تحلیل حیات بشری و مفهوم سازی وی از حیثیت تاریخی انگیزه مهمی را برای هایدگر به وجود آورد تا هرمنوتیک هستی شناسی خود را در انسان و زمان به وجود آورد. دیلتای کوشید برای روش شناسی علوم انسانی بالاترین درجه ممکن را تضمین کند. او معتقد بود علوم انسانی نباید روش های خود را از علوم طبیعی وام بگیرد. رویکرد دیلتای ارتباط وثیقی با اندیشه های کانت و هگل دارد و آنها را با هم جمع می کند. دغدغه مهم دیلتای هجمه پوزیتیویست ها در آن زمان بود. پوزیتیویست ها معتقد بودند اگر بخواهیم به علوم، تعین یا واقعیت ببخشیم، باید از روش تجربی واقع نما و به یک معنا ارزش گذار استفاده کنیم. در چنین شرایطی بود که دیلتای می کوشید نوعی ملاک برای عینی کردن یا تعین بخشیدن به علوم انسانی بیابد. در این مقاله می کوشیم چگونگی تأثیرگذاری مسائل هرمنوتیکی در برجسته سازی علوم انسانی و دفاع از عینیت آن در برابر علوم تجربی را نشان دهیم.
تحلیل تطبیقی گرایش سیاسی دانشجویان علوم انسانی؛ مطالعه موردی: دانشجویان دانشگاه تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سیاست که در واقع عرصه مدیریت جامعه است و وظیفه تنظیم قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی را دارد از دیدگاه اقشار، طبقه ها، نیروها و گروه های مختلف اجتماعی قابل بررسی است. در این میان دانشجویان نیز به عنوان یک قشر یا نیروی اجتماعی هستند که نگرش و نگاه آنان به سیاست و مقولات مربوط به آن حائز اهمیت و قابل بررسی است. همچنین به نظر می رسد محصلین رشته های مختلف بر حسب رشته آن ها، به لحاظ رفتار و نگرش، نسبت به امر سیاسی گرایشات متعدد و متفاوت داشته باشند. تفاوت هایی که به لحاظ روشی و محتوایی بین علوم طبیعی و علوم انسانی وجود دارد، محیط مورد مطالعه آن ها و نیز موضوع ها و پدیده هایی که در هر یک از علوم فوق مورد مطالعه دانش پژوهان آن قرار می گیرد، همه و همه از جمله مباحثی است که بر گرایش سیاسی آنان اثر می گذارد. پژوهش حاضر که با روش پیمایشی و با ابزار پرسشنامه و بر مبنای روش خوشه ای چندمرحله ای، بر روی 264 نفر (بر اساس جدول مورگان) از دانشجویان دانشگاه تهران انجام گرفته است نشان می دهد که بین رشته های مختلف تحصیلی (فنی و مهندسی، علوم پزشکی، علوم انسانی و ادبیات و هنر) و گرایش سیاسی دانشجویان (ابعاد گرایش سیاسی: مشارکت سیاسی، مشروعیت سیاسی، هویت سیاسی، جریان سیاسی و قدرت سیاسی) رابطه وجود دارد. بدین صورت که دانشجویان گروه علوم انسانی نسبت به دانشجویان سایر گروه های تحصیلی به لحاظ گرایش سیاسی با هم تفاوت معناداری دارند. بر مبنای یافته های پژوهش حاضر، صحت فرضیه فوق از آنجاست که دانشجویان گروه علوم انسانی در سه بعد از ابعاد پنج گانه گرایش سیاسی-یعنی مشارکت سیاسی، جریان سیاسی و هویت سیاسی- نسبت به دانشجویان سایر گروه ها باهم متفاوت اند، اما در دو بعد دیگر از ابعاد گرایش سیاسی تفاوت معناداری بین گروه های مختلف تحصیلی مشاهده نشده است.
لوازم معرفت شناختی جهان شناسی قرآن برای علوم طبیعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اهمیت مطالعه طبیعت بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا طبیعت بستر اصلی زندگی انسان است. از این رو، علوم طبیعی که با جهان طبیعت سروکار دارند نقش فزاینده ای در بهبود و تغییر چهره زندگی انسان دارند. اما برخی تلقی های نادرست در علوم طبیعی جدید لزوم بازاندیشی در نگرش های علوم طبیعی را با استفاده از آموزه های الهی نشان می دهد. در این زمینه، قرآن به مثابه منبعی الهی آموزه های مهمی در جهان شناسی طبیعی دارد. این کتاب الهی ضمن معرفی مهم ترین ویژگی های کلیت جهان هستی، یعنی ماسوی الله، برخی از خصوصیات مهم جهان طبیعت را برمی شمارد که مخلوقیت، نیازمندی، وابستگی تام در بقا، نظم و علیت، تفاوت و تنوع موجودات، وجود شعور و ادراک، زنده بودن و تسبیح گویی همه موجودات طبیعت، کارکرد خاص موجودات طبیعی و تحت سیطره الهی بودن کل طبیعت فقط نمونه هایی از آن هاست. آموزه های طبیعت شناسی قرآن، ضمن رازگشایی از چهره برخی از ابعاد طبیعت، از مهم ترین طرق خداشناسی و شکل گیری جهان بینی الهی است که تأمین کننده سعادت حقیقی انسان هاست
علت و دلیل در علوم اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علت و دلیل دو مفهوم متفاوت اند نه مترادف. تحویل دلائل به علل ادعایی بدون دلیل است. با توجه به این تفاوت نگاه علت گرایانه در علوم اجتماعی به دنبال شناخت مشابهت های بیرونی و نظم حاکم بر آنهاست. واقعیت این است که در پدیده های طبیعی مشابهت های بیرونی و نظم حاکم بر آنها را می توان مشاهده و آنگاه آن را در قالب رابطه قانونی بیان کرد. از این رو تعقل، اندیشه، اختیار، اعتبارات در این رابطه قانونی تأثیری ندارد ولکن در واقعیت ها و اعمال اجتماعی صرف مشابهت های بیرونی نمی تواند راهبرد منطقی برای درک آنها باشد. زیرا در شکل گیری این نوع اعمال و واقعیت هایی حیات اجتماعی، عنصر آگاهی انسان، اختیار، اعتباراتِ مورد پذیرش او، به عنوان دلیل تأثیر تمام دارد. با توجه به تفاوت واقعیت های طبیعی و اجتماعی، آثار و نتایجی نسبت به روش شناسی، کارکرد روش تجربه، جنس ادراکاتِ تئوری و نظریه علمی، در دو حوزه علوم طبیعی و اجتماعی شکل می گیرد
پارادایم واقع گرایی انتقادی در فراسوی اثبات گرایی و هرمنوتیک: به سوی روش شناسی میان رشته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
بحث از روش شناخت پدیده های طبیعی، انسانی و اجتماعی همواره یکی از مجادله برانگیز ترین مباحث در میان دانشمندان علوم مختلف بوده است. پارادایم های روش شناسانه متفاوت هرکدام براساس مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی متفاوت بدین مسأله پرداخته اند. پارادایم اثبات گرایی (پوزیتیویستم)، به جهان یگانه مستقل از ذهن باور دارد، در نتیجه علم را واحد می داند، بر همین اساس روش های علوم طبیعی را بر علوم انسانی و اجتماعی تحمیل می نماید. در مقابل پارادایم معناکاوی (هرمنوتیک) جهان انسانی را از جهان طبیعی متفاوت می داند، از این رو روش علوم انسانی (تأویل) و علوم طبیعی (تبیین) را از هم متمایز می سازد اما از نیمه دوم قرن بیستم پارادایم دیگری با عنوان «واقع گرایی انتقادی» شکل گرفته است که بیشتر با تحقیقات روی باسکار پیوند خورده است. این پارادایم تلاش دارد با فرا رفتن از دوگانه انگاری روشی و بهره گیری از هستی شناسی پوزیتیویستی و شناخت شناسی هرمنوتیکی به رویکردی میان رشته ای در باب شناخت دست یابد. بر این اساس، مقاله حاضر این پرسش ها را طرح می نماید که آیا واقع گرایی انتقادی را می توان به مثابه روش شناسی میان رشته ای تلقی نمود؟ آیا این پارادایم می تواند دانش میان رشته ای تولید کند؟ در نگاه نخست پاسخ این مقاله بدین پرسش مثبت است. از این رو، مقاله حاضر با بهره از روش اصل موضوعی تلاش می کند تا قابلیت مفروضات و گزاره های واقع گرایی انتقادی به عنوان روشی میان رشته ای - به ویژه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی - را نشان دهد. مهم ترین استدلال نوشتار حاضر این است؛ مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی چندلایه در پارادایم واقع گرایی انتقادی، نهایتاً به روش شناسی چندلایه ختم می گردد که سنگ بنای تولید دانش میان رشته ای می باشد. مهم ترین یافته مقاله حاضر بدین قرار است: گزاره های پارادایم روشی واقع گرایی انتقادی نه تنها زمینه دانش میان رشته ای را فراهم می آورد بلکه به همان قوت گزاره های پارادایم های روشی اثبات گرایی و هرمنوتیک است؛ بدین معنا که این گزاره ها دارای سازگاری، استقلال و تمامیت هستند.