مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
پوزیتویسم
حوزه های تخصصی:
این نوشتار درصدد پاسخگویی به این سؤال است که آیا میتوان مجموعه دغدغههای فمینیستی را در قالب اندیشه سیاسی فمینیستی مطالعه نمود. برای پاسخ در ابتدا باید مفاهیم کلیدی فمینیستها را بررسی کرده و سپس روش شناخت آنها را تبیین نمود. تمرکز فمینیستها بر مفاهیمی مانند دولت، قدرت، عدالت، صلح و امنیت و ارائه تفسیری جنسیت محور از آن مفاهیم و نیز اتخاذ روش پست پوزیتویستی در شناخت پدیدهها، مجموعه سؤالات و پاسخهای فمینیستها را در قامت اندیشه سیاسی فمینیستی نشان میدهد. در این مقاله پس از روش فمینیستی شناخت، مهمترین مدعیات آنها در حوزه اندیشه سیاسی، تشریح و در نهایت سلسله تجویزهای فمینیستی در زمینه مفاهیم پایهای اندیشه سیاسی نقد و ارزیابی میشود. به اعتقاد مؤلف نقدهای فمینیستی در آشکار ساختن ساحتهای مغفول اهمیت تعیین کنندهای دارد، اما کاستی اساسی این نقدها، تشتت آنهاست. مسئول و مجرم1 شمردن مردان در تحلیل فمینیستی به قدری برجسته است که گویی مردان بانی و حامی همه مرارتهای هستی بودهاند.
رئالیسم انتقادى حکمت صدرایى(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
علوم سیاسى ۱۳۸۷ شماره ۴۲
حوزه های تخصصی:
همان گونه که، روش معرفتی هوسرل، دیدگاه تفهمی دیلتای، نگرش پوزیتویستی به علم، دیالکتیک مارکس و هگل، فلسفة پراگماتیستی ویلیام جمیز، منطق اکتشاف علمی پوپر، روش انتقادی بسکار؛ هر یک، روش شناسی خاص خود را در عرصة علوم اجتماعی به دنبال میآورند، رئالیسم فلسفی دنیای اسلام با مرجعیت و اعتباری که برای سه منبع معرفتی، حس، عقل و وحی، قائل است، بدون شک، روششناسی متناسب با خود را در عرصة علوم اجتماعی در پی خواهد داشت. و این روششناسی، دانش متناسب با خود را تولید میکند. آن چه به اجمال، دربارة خصوصیات این دانش میتوان گفت این است که اولاً: ضمن پذیرفتن و قبول ابعاد تجربی دانش اجتماعی، آن را به معانی و گزارههای آزمونپذیر، محدود نمیگرداند و ثانیاً: با حفظ هویت جهان شناختی دانش اجتماعی، رویکرد انتقادی آن را نه با استناد به فهم عرفی ـ که هویتی تاریخی و صرفاً فرهنگی دارد ـ بلکه با استفاده از دو منبع، یعنی عقل عملی و وحی، حفظ مینماید.
خصوصیات مزبور از جمله تعیّنات نوعی دانش اجتماعی هستند که به دلیل بهرهمندی از وحی اسلامی و روششناسی مناسب با آن، میتوان آن را دانش اجتماعی اسلامی نامید.
ماهیت رویکرد میان رشته ای در حوزه علوم انسانی با تأکید بر اندیشه های هابرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعات میان رشته ای نوعی از علوم است که پس از نمایان شدن ناتوانی و کاستی های تخصصی شدن علم ضرورت یافته است. از این جهت می توان گفت وجود تخصص گرایی، از جمله دلایل تمایل به میان رشته ای در عصر حاضر است؛ عصری که انسان ها با مسائل پیچیده و چند بعدی روبرو هستند و برای حل آنها نیاز به برخورداری از مفاهیم و روش های چند رویکردی و میان رشته ای دارند. هدف از مقاله حاضر، بررسی ماهیت دانش و به تبع آن، تحلیل ضرورت مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی از دیدگاه یورگن هابرماس نماینده مشهور مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی می باشد. این پژوهش با بهره گیری از متون معتبر و روش تحلیلی به دنبال پاسخ دادن به سوال اساسی پژوهش، یعنی ماهیت رویکرد میان رشته ای در علوم انسانی در عصر حاضر است. هابرماس بر آن است که در عصر مدرنیته قسمتی از توانایی های ذهن بشری تحت علوم طبیعی بر تمامی آن غالب گشته و مانع از شناخت واقعی جهان و تقابل میان روش های کمی گرا و کیفی گرا در علوم انسانی شده است. وی با انتقاد از روش پوزیتویستی در علوم انسانی و در مرحله بعد با ارائه نظریه عقلانیت ارتباطی و کنش ارتباطی بر چند بعدی بودن مسائل بشری و دانش بشری تاکید نموده و از طریق همگرایی و اجماع حاصل از وضعیت ایده آل به دنبال حل مسائل پیچیده بشری می باشد.
منطق درونی نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت و معرفت شناسی رهایی بخش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مکتب فرانکفورت از بزرگان دریافته که بنا بوده عصر جدید(روشنگری)، عصری همراه با آزادی و قدرت اراده انسانی و رهایی بخشی از سنت های اعصار گذشته باشد. عصری همراه با جرأت پرسیدن و دانستن. تفاوت میان این وعده و وضعیت عصر جدید که به ورطه خطرات بزرگی چون فاشیسم، نازیسم، سرمایه داری همراه با تقدس ابزارگرایی افتاده بود، مسئله عظیمی را در مقابل آن ها قرارداد. مسئله ای که هر نسل از نظریه پردازانش تا زمان حال تلاش دارند ضمن تحلیل دقیق از این انحراف به ارائه راه حلی در مقابل آن برسند. هرچند تفسیرهای متفاوتی از نگاه تحلیلی و راه حل مطرح شده توسط این مکتب موجود است ولی در این مقاله تلاش داریم تا با بهره گیری از رهیافت منطق درونی به روند تکوینی آنچه تحلیل مسئله و ارائه راه حل مکتب فرانکفورت بوده بپردازیم و ضمن ارائه تفسیر جدید خود به این سؤال بپردازیم که مبانی و استلزامات تحلیل راه حل این مکتب در مورد مسئله روشنگری را چه عوامل شکل داده است؟ پاسخ موقت ما در قالب فرضیه این است که پیامدهای اجتماعی آنچه محدودیت معرفت برآمده از عقل روشنگری یعنی پوزیتویسم خوانده می شود عامل اساسی شکل دهی به این مبانی و استلزامات بوده است.
گذار از تفاسیر مضیق مفاهیم و پیامدهایسلطه پوزیتویسم در مطالعه روابط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به هنگام طرح پوزیتویسم در روابط بین الملل، فضای فکری به سمتی سوق میی ابد که طی آن به دنبال یافتن الگوهای رفتاری مشابه و تکرارشدنی و عینی همراه با خروج یهای مشخص است، چرا که به نظر می رسد پوزیتویسم خواهان تضمینی برای آینده خویش بوده و در پی فرمو لهای مشخص برای مسایل خویش است تا پاسخ های معین و ثابت را در پی داشته باشد. در این مقاله در تلاش هستیم تا دریابیم چگونه مفاهیم عمد های همچون امنیت، صلح، محیط زیست، توسعه و جز اینها را که دستخوش تفاسیر مضیق گردیده اند، نم یتوان با الگوهای ثابت پوزیتویستی پویایی نظام بی نالملل نشان داد. تحت این شرایط مفاهیم در انزوا شکل نگرفته و صرفاً بازتاب و نمایی از معنا را در دوران خویش بازگو می کنند. این مفاهیم در زمان و مکا نهای متعدد یکسان نیستند، چرا که ذهن بشری به مثابه موضوعات و فرمول های شکل گرفته مسایل طبیعی نیستند و افکار و تفاسیر انسا نها از خواست ها و مفاهیم، تحت شرایط زمان و مکان و اندیشه های دوران خویش و حوادث ساخته شده، در بسترهای مهیا برای آنها مشخص و نمایان می شود. در مقابل یکسان نگری پوزیتویستی با تفاسیر موسعی که از مفاهیم روابط بی نالملل به عمل می آید، از نظری ههای انتقادی برای نشان دادن تحولات پارادایمی بهره گرفته می شود.
نقد الحاد تاریخ مدارانه آگوست کنت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال ۱۹ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۷۵
129 - 144
حوزه های تخصصی:
در این مقاله شبهه خدا به مثابه امر تاریخی به شیوه تحلیلی-توصیفی و با تکیه بر منابع کتابخانه ای مورد نقادی قرار گرفته است. شبهه کنت در مورد خدا مبتنی بر نظریه اندیشه ورزی سه مرحله ای است؛ که بر پایه آن بشر ابتدا الهی می اندیشد و سپس به سراغ فلسفه و سرانجام به دنبال علم می رود. آگوست کنت بر پایه شواهدی مانند استقراء، شهود و ضروت منطقی به این جمع بندی می رسد که این قانون بر اندیشه بشر حاکم است و اکنون جوامع انسانی به مرحله علمی یعنی آخرین مرحله از مراحل تطور اندیشه بشر رسیده است و بدین ترتیب خدا که در دوره ربانی یک اصل محوری بود اکنون به عنوان یک امر تاریخی به حاشیه رانده شده است. از آنجا که این شبهه مبتنی بر قانون مراحل سه گانه است، تلاش شد که این قانون را از چشم اندازهای متفاوت مورد نقادی قرار دهیم. در فرایند نقد شواهد مورد استناد از جمله استقراء، شهود و ضرورت منطقی مورد نقادی قرار گرفت. با نقادی قانون مراحل سه گانه ضعف شبهه خدا به مثابه یک امر تاریخی آشکار گردید.