طرحی از زن ایرانی در برزخ سنت و مدرنیته
آرشیو
چکیده
در ادامه مباحث «نواندیشى دینى و مسأله زنان» این بار مهرداد درویشپور به بررسى موقعیت زنان ایرانى نشسته است. وى معتقد است زنان در ایران در برزخ میان سنت و مدرنیته به سر مىبرند و فشار سنت و پارهاى از باورهاى اعتقادى و سیاستهاى رسمى، همچنین بیگانگى جامعه با ارزش فردیت و تجددطلبى، خروج زنان ایرانى از این برزخ را دشوارتر و کندتر نموده است. با وجود این، مبارزه براى مدرنیته به اصلىترین خواست جنبش زنان در ایران بدل شده است.متن
در این مختصر مىتوان به چند مفهوم پایهاى که در روشن کردن موقعیت زنان ایرانى نسبت به نمونه آرمانى (زن مدرن) باید مدنظر قرار گیرد اشاره کرد. نخست آنکه مفهوم مدرنیته به شدت با فردیت گره خورده است. در جوامع پیشامدرن، آحاد جامعه تنها به یمنِ خودسپارى و مستحیل شدن در جمع هویت مىیابند؛ اما در جوامع مدرن که با رشد فردگرایى همراه است، مبناى تنظیم روابط اجتماعى، توجه به هویت فردى و شخصیت مستقل است. دیگر آنکه به لحاظ تاریخى، بین فردیت مردانه و زنانه تفاوت چشمگیرى وجود دارد. رشد فردگرایى در مردان با تغییر نقش جنسى آنان توأم نبود؛ اما شکلگیرى فردیت زنانه (که به لحاظ تاریخى نسبت به فردیت مردانه متأخرتر بوده است) موجب استقلال نسبى زنان از مردان و تغییر نقش جنسى زنان شد. به عبارت دیگر، فردیت یافتن زنان، به معناى استقلال اقتصادى و خودآگاهى زنان و پایان بخشیدن به نگاه به زن صرفاً به عنوان مادر، همسر و جنس دوم و به رسمیت شناختن سرورى زنان بر بدن خویش است؛ از این رو رشد فردگرایى در زنان ناگزیر به چالشگرى علیه پدرسالارى منجر مىشود.
جامعه ایران، به رغم تحولات چشمگیر در قرن بیستم، هنوز در نیمه راه مدرنیته است. پس از انقلاب، زن ستیزى مظهرى از سنتگرایى تلقى شد و دفاع از حقوق زنان به اصلىترین معیار مدرنیته بدل گشت. در این بین حتى مدرنترین زنان ایرانى نیز به دلیل تجربه نکردن زندگى در جامعه مدرن، از برزخ سنت و مدرنیته خارج نگشتهاند. زنان ایرانى مهاجر در این میان به گونهاى چشمگیر از این برزخ فاصله گرفتهاند؛ اما هنوز از آن خلاص نشدهاند؛ زیرا اگرچه به لحاظ عینى معمولاً با زندگى برزخى روبرو نیستند، اما پیشینه فرهنگى آنها مملو از الگوهاى زندگى سنتى است که در بسیارى مواقع مانع مىشود ذهنیتشان با موقعیت عینىاى که در آن به سر مىبرند، تطبیق یابد.
تغییر در موقعیت زنان ایرانى مهاجر، تلاش براى کسب هویت فردى و چالش با نقش مردان را به یکى از مهمترین دغدغههاى ذهنى زنان روشنفکر، تحصیلکرده و برآمده از طبقه متوسط مدرن شهرى بدل کرده است؛ حال آنکه فشار سنت و پارهاى از باورهاى اعتقادى و سیاستهاى رسمى در ایران، پشت سر گذاشتن موقعیت برزخى زنان ایرانى را کندتر و دشوارتر کرده است. در جامعهاى که هنوز فردیت و تجددطلبى در آن ارزشى بیگانه خوانده مىشود، رها شدن از برزخ سنت و مدرنیته کار سادهاى نیست. در چنین شرایطى، زنان ایرانى هرچند از تجربه مدرنیته به دورند، به پیشقراولان مبارزه براى مدرنیته بدل شدهاند. به نظر مىرسد مدرنیته در ایران روندى متمایز با غرب را طى خواهد کرد که در آن خودآگاهى جنسیتى نقشى مقدمتر خواهد داشت؛ یعنى اگر مدرنیته در غرب پیششرط خودآگاهى زنان شد و به لحاظ تاریخى فردیت یافتن مردان مقدم بر فردیت یافتن زنان بود، در ایران یا دست کم در بین ایرانیان مهاجر، فردیتیابى زنان سنگ بناى رشد مدرنیسم به شمار مىرود. بیهوده نیست که در ایران مبارزه براى مدرنیته به اصلىترین خواست جنبش زنان بدل شده است. به هر حال کشمکش بین سنت و مدرنیته در ذهنیت زن ایرانى به فرجام خواهد رسید؛ روندى که چالش نقش مردان، مهمترین مؤلفه آن به شمار مىرود. اما آیا گذار از این برزخ به سادگى شدنى است؟
اشاره
1. اگر فردگرایى که به تصریح نویسنده، استقلال اقتصادى، خودآگاهى، تغییر نقش جنسیتى و نگاه مستقل به زنان را به ارمغان آورده است، اساسىترین عنصر ارتقاى وضعیت و شخصیت زن در غرب مىباشد، چگونه است که در غرب به رغم تلاشهاى جدىاى که از قرن هفدهم براى استیفاى حقوق مدنى و آزادىهاى فردى انجام پذیرفت، حقوق برابر زنان مورد بىمهرى قرار گرفت و زنان غربى تا قرن حاضر حتى از اساسىترین حقوق خود، یعنى حق مالکیت محروم ماندند؟ چرا فرهنگ مدرن که فردگرایى از بنیانهاى نظرى آن است، آشکارا «فرد» را به «مرد» تفسیر کرد و تنها استیفاى حقوق مردان را در دستور کار خویش قرار داد؟ و بالاخره چرا تنها هنگامى نظام سرمایهدارى غرب به استقبال نداى حقطلبانه زنان شتافت که به نیروى کار ارزان آنها محتاج شد؟ این سؤالات، این تردید را به ذهن مىافکند که رشد شخصیت زن مدرن در جامعه غربى را نه با تکیه بر فردگرایى، که در ارتباط با ظهور پدیده بورژوازى در غرب باید تبیین و تحلیل نمود.
2. به زعم نویسنده، مفهوم فردگرایى که از پیامدهاى طبیعى اومانیسم است از عوامل اساسى بهبود موقعیت زنان در جامعه اسلامى ایران به شمار مىرود. اندیشه فردگرایى که در بستر بینش مادّى جان مىگیرد، امیال ذاتى و قوه خرد آدمى را در اختیار منافع فردى و اغراض و امیال شخصى انسان قرار مىدهد و فرد را با همه خصوصیاتش بر مدار هستى مىنشاند و تا آنجا به پیش مىبرد که خود را از تعلّق به خدا و جامعه مىرهاند. حال، سؤال این است که این مفهوم چه پیوندى با جهانبینى فرامادّى و خدامدارنه حاکم بر نظام اسلامى کشور ایران و تعریف و جایگاه انسان در آن خواهد داشت؟ توجه به این تضادّ آشکار در مؤلفههاى فرهنگ اسلامى و فرهنگ مدرنیته، انسان را متعجب مىسازد که نواندیشان دینى چگونه به نام نواندیشى دینى نسخههایى اینچنین گسیخته از مبانى نظرى و ارزشهاى دینمدارانه را بر زنان مسلمان این مرز و بوم عرضه مىکنند! به راستى چه تفاوتى میان آنها و روشنفکران لائیک و سکولار وجود دارد؟
3. براساس تحلیل ایشان، مدرنیته غرب، مدینه فاضلهاى است که زنان براى گریز از وضعیت نابسامان خود، چارهاى جز حرکت به سوى آن ندارند و سنت و باورهاى اعتقادى به منزله موانعى، شتاب این حرکت را کند مىنمایند. این نگاه، نگاهى است که درک روشنى از فرهنگ ملى - بومى ایرانى نداشته و عمق باورها و اعتقادات دینى جامعه اسلامى را دریافت ننموده و منفعلانه فرهنگ مدرنیته غرب را قبل از آنکه به نقد و تحلیل بنشیند و محاسن و معایبش را از هم باز شناسد، دربست پذیرفته و سنتهاى رایج بومى را که مىتوان سره و ناسره آن را شناخت و دینى و غیردینى آن را تفکیک نمود، یکسره رد مىنماید. آیا لازمه این سخن، جداانگارى حوزه عمومى زندگى از حوزه ارزشهاى دینى و الهى و به عبارت روشنتر سکولاریسم نخواهد بود؟
4. برزخى که ایشان زنان ایرانى را در آن ترسیم نمودهاند - برزخ میان سنت و مدرنیته - در کدام قشر از زنان ایرانى مصداق یافته است؟ اگر منظور زنان مسلمانى باشد که قبلهاى جز خدا و دین او نیافته و بخش وسیعى از زنان جامعه اسلامى ایران را به خود اختصاص دادهاند، فرض چنین برزخى براى آنان خیالى واهى است و اگر مقصود، زنان از خودبیگانهاى است که یکسره دل در گرو مدرنیته غرب سپردهاند، تعمیم معضل آنان به اقشار مختلف جامعه زنان مسلمان ایرانى خطا و غیرمنصفانه است.
5 . با نگاهى گذرا به وضعیت تأسفبار زنان در غرب، پیامدهاى مدرنیته را بیش از پیش مىتوان شناخت. به راستى آیا گذار از سنت به مدرنیته و رشد شخصیت مدرن در میان زنان ایرانى، همان آثار و پیامدها را در ایران نیز به دنبال نخواهد داشت؟
زنان، ش 67