نویسندگان: مراد ثقفی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

روشنفکرى، مفهومى است که در مدرنیته ظهور و بروز کرده است و بنابراین در سنجش نسبت میان سنت و مدرنیته، به نسبت میان روشنفکر و سنت نیز برخورد مى‏کنیم. از نظر آقاى ثقفى، کار اصلى روشنفکر، نقد سنت است و نحله‏هاى مختلف روشنفکرى را باید از چگونگى نقدى که نسبت به سنت مى‏کنند شناخت. از نظر وى اینک در وضعیت سنتى نیستیم؛ بلکه در وضع مدرنیته هستیم؛ منتهى برداشتها و رویکردهاى متفاوتى از آن وجود دارد. این را نیز نباید از نظر دور داشت که میان سنت و تجدد یک خط فاصل قاطع وجود ندارد؛ بلکه روشنفکر، جریان سنت را استمرار مى‏بخشد. جدى گرفتن سنت کار اصلى روشنفکر است و باید دائماً با طرفداران سنت و استدلالهاى آنها مواجه شود و به آنها پاسخ دهد.

متن

عمده وظیفه روشنفکر در ایران، مانند سایر کشورها، نقد سنت است. نقادى سنت خارج از زمان و مکان است؛ لذا نباید به دنبال بحث آغاز و انجام بود. البته در میان نحله‏هاى مختلف روشنفکرى تفاوتهایى وجود دارد؛ اما وجه مشترک همه آنها نقادى سنت است. آنچه تفاوت دارد، نوع نقد، شدت و ضعف آن، گستردگى، منظر، مفاهیم و شیوه نقد است. اگر شیوه نقد سنت خشن باشد، آن را «سنت‏ستیز» مى‏نامیم و اگر ملایم باشد، آن را «پالایشگر سنت» مى‏خوانیم.
در جوامع انقطاع تاریخى وجود ندارد. ما دائماً تداوم تاریخ داریم. اما هم آن نقد سنت و هم این تداوم تاریخى، ناگزیر در عمل نتایجى را به بار مى‏آورد که باید مورد ارزیابى قرار گیرد. برخى اوقات میل به تداوم تاریخ بر تفکر روشنفکر تأثیر بیشترى مى‏گذارد. مثال روشن آن، شریعتى است. وى در آغاز کار، حفظ تداوم تاریخى را به هر قیمتى، حتى به قیمت تضعیف تفکر انتقادى‏اش مى‏پذیرد؛ یعنى سخنورى دینى‏اش را الزاماً به واسطه مفاهیم دینى صورت بخشیده است، به این گمان که از این راه تداوم تاریخى را حفظ کند. شریعتى در بحثى، امکان پنهان ماندن و غیبت امام زمان(عج) را مطرح مى‏کند و مى‏گوید: برخى آمده‏اند و سعى مى‏کنند با ارجاع به قوانین فیزیک به اثبات یا نفى آن بپردازند. اما به نظر وى (شریعتى) اثبات یا نفى این مسأله اهمیتى ندارد. مهم این است که مردم به این امر اعتقاد دارند و اگر ما بتوانیم خودمان را به این اعتقاد پیوند بزنیم، اعتماد مردم را جلب مى‏کنیم و آنها سایر حرفهاى ما را قبول مى‏کنند.
ممکن است برخى گمان کنند که یک وجه اصلى روشنفکر، خرافه‏ستیزى است؛ اما من این مطلب را قبول ندارم. روشنفکر نقد سنت مى‏کند؛ اما این نقد لزوماً با هدف خرافه‏زدایى صورت نمى‏گیرد. به هر حال هر سنتى یک وجه خرافى دارد؛ اما نه به آن معناى خفیفى که ما مى‏پنداریم. تداوم سنتهاى پیش پا افتاده‏اى مثل امور مربوط به خوراک و پوشاک و نوع تعارفات، ناشى از آن چیزهایى است که اسم آن را «خرافه» گذاشته‏ایم. اگر قرار بود تمام آن چیزى که ما اسم آن را سنت مى‏گذاریم، یک وجه تعقلى محض داشته باشد و با داده‏هاى بیرونى جامعه‏شناختى، سیاسى و... ارتباط داشته باشد، دیگر نیازمند کار انتقادى نبود؛ یعنى این پیوند آن‏قدر یک به یک بود که خود به خود وقتى وضعیت تغییر مى‏کرد، این هم تغییر مى‏کرد. در نتیجه آنچه برخى به آن «وجه خرافى سنت» مى‏گویند، خاصیت و ویژگى آن است. یک نمونه از کار روشنفکر که بدون خرافه‏زدایى از سنت به نقد آن مى‏پردازد، همان کارى است که شریعتى با مسأله غیبت امام زمان(عج) مى‏کند.
در مورد پرسش از ترکیب سنت و تجدد باید بگویم که ما دو ماهیت جدا به نام سنت و مدرنیته نداریم. آن چیزى که شما به دنبال ترکیب آنها هستید، اصلاً دو چیز نیستند. ما دائماً در حال مدرن کردن سنتهایمان هستیم. این مدرن کردن گاهى آن قدر ضعیف است که وجه غالب، وجه سنتى است و گاهى آن قدر قوى است که به نظرمان مى‏آید دیگر هیچ ارتباطى با سنت ندارد. به نظر بنده ما امروز در فضاى مدرنیته هستیم و جدلهاى فکرى ما جدل میان سنت و تجدد نیست؛ بلکه جدل میان تجددهاى مختلف است.
حال اگر بپرسند در حالى‏که در دوران مدرنیته به سر مى‏بریم، چرا مرجعهایمان مخصوص 1400 سال پیش است، دلیلش این است که مردم ما این طور بهتر مى‏فهمند. تلاشهاى اولیه‏اى که براى ایدئولوژیزه کردن دین صورت مى‏گیرد، به دلیل آن است که دیده مى‏شود اتفاقاتى در صحنه سیاست و اجتماع دارد مى‏افتد که افراد مذهبى نمى‏توانند آنها را هضم کنند و راه حلى برایشان ارائه بدهند. باید راه حل سنتى براى آنها بیابند که هم پاسخ کششها جدید را بدهد و هم مراعات سنت را بکند. در اینجاست که به تعقل روى سنت مى‏نشینند و از آن گزینش آگاهانه مى‏کنند و نوعى تعقل وارد آن مى‏شود. این دیگر سنت مدرن است. ما به محض آنکه در مورد سنت به اندیشه نشستیم، از آن بیرون آمده‏ایم.
استدلال های طرفداران حفظ سنت
طرفداران حفظ سنت سه نوع استدلال دارند:
1. عده‏اى مى‏گویند درست است که پاره‏اى از امور در ارتباط با سنت باید تغییر کند و بازبینى شود، اما این بازبینى‏ها آن قدر تأثیرات سوء ناخواسته به همراه دارد که همان بهتر که این کار انجام نشود.
2. رویکرد دیگر بر ضعف و ناتوانى منتقدان سنت تأکید مى‏کند و مى‏گوید شما نمى‏توانید یک تغییر واقعى ایجاد کنید؛ زیرا بزرگان شما هم نتوانستند. شما خیلى زحمت بکشید، تازه مى‏فهمید که غرب چه کار کرده است. خود غرب الان مشکلات جدى دارد؛ خانواده از بین رفته، انحصارات حاکم است، تبلیغات بر ذهن مردم حاکم است و نیز سرمایه بر مردم حکومت مى‏کند،
3. برخى دیگر بر خطرناک بودن اصل تغییرات تأکید مى‏کنند و معتقدند که تغییرات، نظم موجود را بر هم مى‏زند. نمى‏گویند سنت امروز، بهترین است؛ اما مى‏گویند هر تغییرى وضع را بدتر مى‏کند. این استدلال که اساس محافظه‏کارى است، در همه اعصار و در همه فرهنگها وجود دارد.
ما باید هر سه نوع استدلال را جدى بگیریم و با بهانه‏هاى واهى و با انگ سیاسى از گفتگو طفره نرویم و نگوییم که این سخنان بوى تحجر مى‏دهد، کهنه‏پرستى است و مانند آن. ما امروز متأسفانه فقط جواب سیاسى به یکدیگر مى‏دهیم. من قبول دارم که ممکن است خیلى از نیتها سیاسى باشد، اما کار روشنفکر این نیست که گفتار طرف مقابل خود را به یک نیت سیاسى تقلیل دهد و به آن پاسخ ندهد؛ بلکه باید به استدلال او پاسخ بدهد.
نمى‏گویم جواب هر مقاله یا کتابى را بدهیم. بلکه باید آنها را کنار هم بگذاریم و ببینیم آیا متدلوژى مشترکى دارند؟ آن متدلوژى را نقد کنیم. ما در دورانى این کار را کردیم؛ زیرا طرفداران گفتار سنتى هم به این بحثها میدان دادند؛ اما حالا نمى‏دهند.
نمى‏خواهم بگویم که حقیقت نزد عده‏اى است و عده دیگر گمراه‏اند و آنان که حقیقت را یافته‏اند باید تحمل و مدارا کنند تا گمراهان را نجات دهند. در تمام سخنان آن طرف نیز حقایقى وجود دارد که جدى گرفتن گفتار آنان موجب مى‏شود تفکر منتقدان نیز پالایش شود.
اشاره‏
1. تأکید آقاى ثقفى بر جدى گرفتن گفتگو و پرهیز از زدن برچسب سیاسى بر سخنان مدافعان سنت نشان از نوعى انصاف دارد و شایسته تقدیر است. یکى از آفات مهم روشنفکرى، دست کم در ایران، نداشتن تحمل سخن طرف مقابل و برخورد حذفى با آن است. روشنفکرى، استعدادِ نوعى نخوت فکرى، غرور و خودبزرگ‏بینى را دارد که موجب مى‏شود چشم و گوش روشنفکر را برروى استدلال مخالفانش بربندد و با انگهایى چون خرافه‏پرست، کهنه‏پرست، اُمُّل، متحجر، عقب‏مانده و مانند آن، حریف را از میدان به در کند. به همین دلیل است که آقاى ثقفى تأکید مى‏کند که روشنفکر نباید برخورد سیاسى کند و از پاسخ به استدلالهاى طرفداران سنت طفره رود.
2. با این حال نکاتى در گفتگوى آقاى ثقفى وجود دارد که تذکر آنها خالى از فایده نیست: آیا تداوم تاریخى همیشه به معناى تداوم یک امر خرافى است؟ چرا؟ به نظر مى‏رسد که مى‏توان وجوه عقلانى نیز در تداوم تاریخى پیدا کرد. یکى از اشکالات بحث آقاى ثقفى در این است که سنت را به کلى فارغ از عقلانیت مى‏پندارد و به همین دلیل است که مى‏گوید: «آنچه برخى به آن، وجه خرافى سنت و مى‏گویند، خاصیت و ویژگى آن است». اما این تلقى از سنت، غیرواقعى است. هیچ سنت پایدارى نمى‏تواند بر پایه‏هاى تماماً خرافى بنیان نهاده شود. بدون وجود عقلانیتى هرچند ضعیف، سنتى شکل نمى‏گیرد یا پایدار نمى‏ماند؛ بنابراین، تداوم تاریخى مى‏تواند بر پایه وجه عقلانى باشد. اما به دلیل نادیده گرفتن وجه عقلانى سنت در دیدگاه آقاى ثقفى، استفاده از مفاهیم دینى در کار کسانى همچون شریعتى، به معناى استفاده ابزارى از آنهاست تا بتوانند از این رهگذر اعتماد مردم را جلب کنند. به همین دلیل است که آقاى ثقفى تنها دلیل استفاده از مرجعهاى 1400 سال پیش، یعنى پیامبر(ص) و امامان(ع) را بهتر فهماندن به مردم مى‏دانند، نه چیز دیگر. با صرف نظر از نادرستى این سخن، مى‏توان آن را حاکى از آن دانست که گوینده هیچ گونه اعتبار عقلانى براى مراجع 1400 سال پیش قائل نیست و آنها را تنها به عنوان ابزارى براى نزدیک شدن به مردم و جلب اعتماد آنها مى‏داند. چیزى که وى آن را «سنت مدرن» مى‏نامد، در واقع و به تعبیر خودش، خروج از سنت است در عین استفاده ابزارى از آن؛ یعنى مفاهیم سنتى را در خدمت مدرنیته در آوردن.
3. اگر خرافه ویژگى و مشخصه سنت باشد و خرافه ارزش اندیشگى نداشته باشد و گفتگو در فضاى اندیشگى امکان‏پذیر باشد، باید نتیجه گرفت که آنچه آقاى ثقفى در انتهاى سخن گفته‏اند مبنى بر اینکه مى‏توان با سنتى‏ها وارد گفتگو شد تا از این راه تفکر مدرن نیز پیرایش شود، به یکى از دو معنا مى‏تواند باشد. یک احتمال این است که گفتگو با طرفداران سنت در نظر ایشان، صرفاً یک تاکتیک عملى است، نه رهیافتى براى کشف حقیقت؛ یعنى گفتگو ابزارى براى مهار کردن و جلب اعتماد است تا کم‏کم امکان تغییر و امکان گذار از سنت به تجدد حاصل شود. احتمال دوم این است که گفتگو با طرفداران سنت، در واقع گفتگوى یک طیف از روشنفکران با یک طیف دیگر از روشنفکران باشد. این نکته زمانى آشکارتر مى‏شود که به این سخن آقاى ثقفى توجه کنیم: «ما اینک در فضاى مدرنیته هستیم و جدلهاى فکرى ما جدلهاى میان سنت و تجدد نیست؛ بلکه جدل میان تجددهاى مختلف است». قرائنى براى هر دو احتمال در کلام ایشان وجود دارد.
4. آقاى ثقفى به گونه‏اى از مدرنیته سخن مى‏گوید که گویى عقلانیت محض بر آن حاکم است و هیچ خرافه‏اى را تولید نکرده است. اما جاى این سؤال وجود دارد که کدام مبناى عقلانى براى رسمهایى که در دوران مدرن پدید آمده‏اند وجود دارد، رسمهایى همچون کلاه شاپو بر سر گذاشتن یا از سر برداشتن، کراوات زدن، کت و شلوار پوشیدن، سلام نظامى دادن، رژه رفتن، تشریفات پرچم، اهداى تاج گل به مردگان و هزاران رسم دیگر؟
5 . نکات و اشکالات دیگرى نیز در این گفتگو وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از بیان آنها صرف نظر مى‏شود.
‏انتخاب، 28، 29 و 30/6/79

تبلیغات