روشنفکری و سنت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
روشنفکرى، مفهومى است که در مدرنیته ظهور و بروز کرده است و بنابراین در سنجش نسبت میان سنت و مدرنیته، به نسبت میان روشنفکر و سنت نیز برخورد مىکنیم. از نظر آقاى ثقفى، کار اصلى روشنفکر، نقد سنت است و نحلههاى مختلف روشنفکرى را باید از چگونگى نقدى که نسبت به سنت مىکنند شناخت. از نظر وى اینک در وضعیت سنتى نیستیم؛ بلکه در وضع مدرنیته هستیم؛ منتهى برداشتها و رویکردهاى متفاوتى از آن وجود دارد. این را نیز نباید از نظر دور داشت که میان سنت و تجدد یک خط فاصل قاطع وجود ندارد؛ بلکه روشنفکر، جریان سنت را استمرار مىبخشد. جدى گرفتن سنت کار اصلى روشنفکر است و باید دائماً با طرفداران سنت و استدلالهاى آنها مواجه شود و به آنها پاسخ دهد.متن
عمده وظیفه روشنفکر در ایران، مانند سایر کشورها، نقد سنت است. نقادى سنت خارج از زمان و مکان است؛ لذا نباید به دنبال بحث آغاز و انجام بود. البته در میان نحلههاى مختلف روشنفکرى تفاوتهایى وجود دارد؛ اما وجه مشترک همه آنها نقادى سنت است. آنچه تفاوت دارد، نوع نقد، شدت و ضعف آن، گستردگى، منظر، مفاهیم و شیوه نقد است. اگر شیوه نقد سنت خشن باشد، آن را «سنتستیز» مىنامیم و اگر ملایم باشد، آن را «پالایشگر سنت» مىخوانیم.
در جوامع انقطاع تاریخى وجود ندارد. ما دائماً تداوم تاریخ داریم. اما هم آن نقد سنت و هم این تداوم تاریخى، ناگزیر در عمل نتایجى را به بار مىآورد که باید مورد ارزیابى قرار گیرد. برخى اوقات میل به تداوم تاریخ بر تفکر روشنفکر تأثیر بیشترى مىگذارد. مثال روشن آن، شریعتى است. وى در آغاز کار، حفظ تداوم تاریخى را به هر قیمتى، حتى به قیمت تضعیف تفکر انتقادىاش مىپذیرد؛ یعنى سخنورى دینىاش را الزاماً به واسطه مفاهیم دینى صورت بخشیده است، به این گمان که از این راه تداوم تاریخى را حفظ کند. شریعتى در بحثى، امکان پنهان ماندن و غیبت امام زمان(عج) را مطرح مىکند و مىگوید: برخى آمدهاند و سعى مىکنند با ارجاع به قوانین فیزیک به اثبات یا نفى آن بپردازند. اما به نظر وى (شریعتى) اثبات یا نفى این مسأله اهمیتى ندارد. مهم این است که مردم به این امر اعتقاد دارند و اگر ما بتوانیم خودمان را به این اعتقاد پیوند بزنیم، اعتماد مردم را جلب مىکنیم و آنها سایر حرفهاى ما را قبول مىکنند.
ممکن است برخى گمان کنند که یک وجه اصلى روشنفکر، خرافهستیزى است؛ اما من این مطلب را قبول ندارم. روشنفکر نقد سنت مىکند؛ اما این نقد لزوماً با هدف خرافهزدایى صورت نمىگیرد. به هر حال هر سنتى یک وجه خرافى دارد؛ اما نه به آن معناى خفیفى که ما مىپنداریم. تداوم سنتهاى پیش پا افتادهاى مثل امور مربوط به خوراک و پوشاک و نوع تعارفات، ناشى از آن چیزهایى است که اسم آن را «خرافه» گذاشتهایم. اگر قرار بود تمام آن چیزى که ما اسم آن را سنت مىگذاریم، یک وجه تعقلى محض داشته باشد و با دادههاى بیرونى جامعهشناختى، سیاسى و... ارتباط داشته باشد، دیگر نیازمند کار انتقادى نبود؛ یعنى این پیوند آنقدر یک به یک بود که خود به خود وقتى وضعیت تغییر مىکرد، این هم تغییر مىکرد. در نتیجه آنچه برخى به آن «وجه خرافى سنت» مىگویند، خاصیت و ویژگى آن است. یک نمونه از کار روشنفکر که بدون خرافهزدایى از سنت به نقد آن مىپردازد، همان کارى است که شریعتى با مسأله غیبت امام زمان(عج) مىکند.
در مورد پرسش از ترکیب سنت و تجدد باید بگویم که ما دو ماهیت جدا به نام سنت و مدرنیته نداریم. آن چیزى که شما به دنبال ترکیب آنها هستید، اصلاً دو چیز نیستند. ما دائماً در حال مدرن کردن سنتهایمان هستیم. این مدرن کردن گاهى آن قدر ضعیف است که وجه غالب، وجه سنتى است و گاهى آن قدر قوى است که به نظرمان مىآید دیگر هیچ ارتباطى با سنت ندارد. به نظر بنده ما امروز در فضاى مدرنیته هستیم و جدلهاى فکرى ما جدل میان سنت و تجدد نیست؛ بلکه جدل میان تجددهاى مختلف است.
حال اگر بپرسند در حالىکه در دوران مدرنیته به سر مىبریم، چرا مرجعهایمان مخصوص 1400 سال پیش است، دلیلش این است که مردم ما این طور بهتر مىفهمند. تلاشهاى اولیهاى که براى ایدئولوژیزه کردن دین صورت مىگیرد، به دلیل آن است که دیده مىشود اتفاقاتى در صحنه سیاست و اجتماع دارد مىافتد که افراد مذهبى نمىتوانند آنها را هضم کنند و راه حلى برایشان ارائه بدهند. باید راه حل سنتى براى آنها بیابند که هم پاسخ کششها جدید را بدهد و هم مراعات سنت را بکند. در اینجاست که به تعقل روى سنت مىنشینند و از آن گزینش آگاهانه مىکنند و نوعى تعقل وارد آن مىشود. این دیگر سنت مدرن است. ما به محض آنکه در مورد سنت به اندیشه نشستیم، از آن بیرون آمدهایم.
استدلال های طرفداران حفظ سنت
طرفداران حفظ سنت سه نوع استدلال دارند:
1. عدهاى مىگویند درست است که پارهاى از امور در ارتباط با سنت باید تغییر کند و بازبینى شود، اما این بازبینىها آن قدر تأثیرات سوء ناخواسته به همراه دارد که همان بهتر که این کار انجام نشود.
2. رویکرد دیگر بر ضعف و ناتوانى منتقدان سنت تأکید مىکند و مىگوید شما نمىتوانید یک تغییر واقعى ایجاد کنید؛ زیرا بزرگان شما هم نتوانستند. شما خیلى زحمت بکشید، تازه مىفهمید که غرب چه کار کرده است. خود غرب الان مشکلات جدى دارد؛ خانواده از بین رفته، انحصارات حاکم است، تبلیغات بر ذهن مردم حاکم است و نیز سرمایه بر مردم حکومت مىکند،
3. برخى دیگر بر خطرناک بودن اصل تغییرات تأکید مىکنند و معتقدند که تغییرات، نظم موجود را بر هم مىزند. نمىگویند سنت امروز، بهترین است؛ اما مىگویند هر تغییرى وضع را بدتر مىکند. این استدلال که اساس محافظهکارى است، در همه اعصار و در همه فرهنگها وجود دارد.
ما باید هر سه نوع استدلال را جدى بگیریم و با بهانههاى واهى و با انگ سیاسى از گفتگو طفره نرویم و نگوییم که این سخنان بوى تحجر مىدهد، کهنهپرستى است و مانند آن. ما امروز متأسفانه فقط جواب سیاسى به یکدیگر مىدهیم. من قبول دارم که ممکن است خیلى از نیتها سیاسى باشد، اما کار روشنفکر این نیست که گفتار طرف مقابل خود را به یک نیت سیاسى تقلیل دهد و به آن پاسخ ندهد؛ بلکه باید به استدلال او پاسخ بدهد.
نمىگویم جواب هر مقاله یا کتابى را بدهیم. بلکه باید آنها را کنار هم بگذاریم و ببینیم آیا متدلوژى مشترکى دارند؟ آن متدلوژى را نقد کنیم. ما در دورانى این کار را کردیم؛ زیرا طرفداران گفتار سنتى هم به این بحثها میدان دادند؛ اما حالا نمىدهند.
نمىخواهم بگویم که حقیقت نزد عدهاى است و عده دیگر گمراهاند و آنان که حقیقت را یافتهاند باید تحمل و مدارا کنند تا گمراهان را نجات دهند. در تمام سخنان آن طرف نیز حقایقى وجود دارد که جدى گرفتن گفتار آنان موجب مىشود تفکر منتقدان نیز پالایش شود.
اشاره
1. تأکید آقاى ثقفى بر جدى گرفتن گفتگو و پرهیز از زدن برچسب سیاسى بر سخنان مدافعان سنت نشان از نوعى انصاف دارد و شایسته تقدیر است. یکى از آفات مهم روشنفکرى، دست کم در ایران، نداشتن تحمل سخن طرف مقابل و برخورد حذفى با آن است. روشنفکرى، استعدادِ نوعى نخوت فکرى، غرور و خودبزرگبینى را دارد که موجب مىشود چشم و گوش روشنفکر را برروى استدلال مخالفانش بربندد و با انگهایى چون خرافهپرست، کهنهپرست، اُمُّل، متحجر، عقبمانده و مانند آن، حریف را از میدان به در کند. به همین دلیل است که آقاى ثقفى تأکید مىکند که روشنفکر نباید برخورد سیاسى کند و از پاسخ به استدلالهاى طرفداران سنت طفره رود.
2. با این حال نکاتى در گفتگوى آقاى ثقفى وجود دارد که تذکر آنها خالى از فایده نیست: آیا تداوم تاریخى همیشه به معناى تداوم یک امر خرافى است؟ چرا؟ به نظر مىرسد که مىتوان وجوه عقلانى نیز در تداوم تاریخى پیدا کرد. یکى از اشکالات بحث آقاى ثقفى در این است که سنت را به کلى فارغ از عقلانیت مىپندارد و به همین دلیل است که مىگوید: «آنچه برخى به آن، وجه خرافى سنت و مىگویند، خاصیت و ویژگى آن است». اما این تلقى از سنت، غیرواقعى است. هیچ سنت پایدارى نمىتواند بر پایههاى تماماً خرافى بنیان نهاده شود. بدون وجود عقلانیتى هرچند ضعیف، سنتى شکل نمىگیرد یا پایدار نمىماند؛ بنابراین، تداوم تاریخى مىتواند بر پایه وجه عقلانى باشد. اما به دلیل نادیده گرفتن وجه عقلانى سنت در دیدگاه آقاى ثقفى، استفاده از مفاهیم دینى در کار کسانى همچون شریعتى، به معناى استفاده ابزارى از آنهاست تا بتوانند از این رهگذر اعتماد مردم را جلب کنند. به همین دلیل است که آقاى ثقفى تنها دلیل استفاده از مرجعهاى 1400 سال پیش، یعنى پیامبر(ص) و امامان(ع) را بهتر فهماندن به مردم مىدانند، نه چیز دیگر. با صرف نظر از نادرستى این سخن، مىتوان آن را حاکى از آن دانست که گوینده هیچ گونه اعتبار عقلانى براى مراجع 1400 سال پیش قائل نیست و آنها را تنها به عنوان ابزارى براى نزدیک شدن به مردم و جلب اعتماد آنها مىداند. چیزى که وى آن را «سنت مدرن» مىنامد، در واقع و به تعبیر خودش، خروج از سنت است در عین استفاده ابزارى از آن؛ یعنى مفاهیم سنتى را در خدمت مدرنیته در آوردن.
3. اگر خرافه ویژگى و مشخصه سنت باشد و خرافه ارزش اندیشگى نداشته باشد و گفتگو در فضاى اندیشگى امکانپذیر باشد، باید نتیجه گرفت که آنچه آقاى ثقفى در انتهاى سخن گفتهاند مبنى بر اینکه مىتوان با سنتىها وارد گفتگو شد تا از این راه تفکر مدرن نیز پیرایش شود، به یکى از دو معنا مىتواند باشد. یک احتمال این است که گفتگو با طرفداران سنت در نظر ایشان، صرفاً یک تاکتیک عملى است، نه رهیافتى براى کشف حقیقت؛ یعنى گفتگو ابزارى براى مهار کردن و جلب اعتماد است تا کمکم امکان تغییر و امکان گذار از سنت به تجدد حاصل شود. احتمال دوم این است که گفتگو با طرفداران سنت، در واقع گفتگوى یک طیف از روشنفکران با یک طیف دیگر از روشنفکران باشد. این نکته زمانى آشکارتر مىشود که به این سخن آقاى ثقفى توجه کنیم: «ما اینک در فضاى مدرنیته هستیم و جدلهاى فکرى ما جدلهاى میان سنت و تجدد نیست؛ بلکه جدل میان تجددهاى مختلف است». قرائنى براى هر دو احتمال در کلام ایشان وجود دارد.
4. آقاى ثقفى به گونهاى از مدرنیته سخن مىگوید که گویى عقلانیت محض بر آن حاکم است و هیچ خرافهاى را تولید نکرده است. اما جاى این سؤال وجود دارد که کدام مبناى عقلانى براى رسمهایى که در دوران مدرن پدید آمدهاند وجود دارد، رسمهایى همچون کلاه شاپو بر سر گذاشتن یا از سر برداشتن، کراوات زدن، کت و شلوار پوشیدن، سلام نظامى دادن، رژه رفتن، تشریفات پرچم، اهداى تاج گل به مردگان و هزاران رسم دیگر؟
5 . نکات و اشکالات دیگرى نیز در این گفتگو وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از بیان آنها صرف نظر مىشود.
انتخاب، 28، 29 و 30/6/79
در جوامع انقطاع تاریخى وجود ندارد. ما دائماً تداوم تاریخ داریم. اما هم آن نقد سنت و هم این تداوم تاریخى، ناگزیر در عمل نتایجى را به بار مىآورد که باید مورد ارزیابى قرار گیرد. برخى اوقات میل به تداوم تاریخ بر تفکر روشنفکر تأثیر بیشترى مىگذارد. مثال روشن آن، شریعتى است. وى در آغاز کار، حفظ تداوم تاریخى را به هر قیمتى، حتى به قیمت تضعیف تفکر انتقادىاش مىپذیرد؛ یعنى سخنورى دینىاش را الزاماً به واسطه مفاهیم دینى صورت بخشیده است، به این گمان که از این راه تداوم تاریخى را حفظ کند. شریعتى در بحثى، امکان پنهان ماندن و غیبت امام زمان(عج) را مطرح مىکند و مىگوید: برخى آمدهاند و سعى مىکنند با ارجاع به قوانین فیزیک به اثبات یا نفى آن بپردازند. اما به نظر وى (شریعتى) اثبات یا نفى این مسأله اهمیتى ندارد. مهم این است که مردم به این امر اعتقاد دارند و اگر ما بتوانیم خودمان را به این اعتقاد پیوند بزنیم، اعتماد مردم را جلب مىکنیم و آنها سایر حرفهاى ما را قبول مىکنند.
ممکن است برخى گمان کنند که یک وجه اصلى روشنفکر، خرافهستیزى است؛ اما من این مطلب را قبول ندارم. روشنفکر نقد سنت مىکند؛ اما این نقد لزوماً با هدف خرافهزدایى صورت نمىگیرد. به هر حال هر سنتى یک وجه خرافى دارد؛ اما نه به آن معناى خفیفى که ما مىپنداریم. تداوم سنتهاى پیش پا افتادهاى مثل امور مربوط به خوراک و پوشاک و نوع تعارفات، ناشى از آن چیزهایى است که اسم آن را «خرافه» گذاشتهایم. اگر قرار بود تمام آن چیزى که ما اسم آن را سنت مىگذاریم، یک وجه تعقلى محض داشته باشد و با دادههاى بیرونى جامعهشناختى، سیاسى و... ارتباط داشته باشد، دیگر نیازمند کار انتقادى نبود؛ یعنى این پیوند آنقدر یک به یک بود که خود به خود وقتى وضعیت تغییر مىکرد، این هم تغییر مىکرد. در نتیجه آنچه برخى به آن «وجه خرافى سنت» مىگویند، خاصیت و ویژگى آن است. یک نمونه از کار روشنفکر که بدون خرافهزدایى از سنت به نقد آن مىپردازد، همان کارى است که شریعتى با مسأله غیبت امام زمان(عج) مىکند.
در مورد پرسش از ترکیب سنت و تجدد باید بگویم که ما دو ماهیت جدا به نام سنت و مدرنیته نداریم. آن چیزى که شما به دنبال ترکیب آنها هستید، اصلاً دو چیز نیستند. ما دائماً در حال مدرن کردن سنتهایمان هستیم. این مدرن کردن گاهى آن قدر ضعیف است که وجه غالب، وجه سنتى است و گاهى آن قدر قوى است که به نظرمان مىآید دیگر هیچ ارتباطى با سنت ندارد. به نظر بنده ما امروز در فضاى مدرنیته هستیم و جدلهاى فکرى ما جدل میان سنت و تجدد نیست؛ بلکه جدل میان تجددهاى مختلف است.
حال اگر بپرسند در حالىکه در دوران مدرنیته به سر مىبریم، چرا مرجعهایمان مخصوص 1400 سال پیش است، دلیلش این است که مردم ما این طور بهتر مىفهمند. تلاشهاى اولیهاى که براى ایدئولوژیزه کردن دین صورت مىگیرد، به دلیل آن است که دیده مىشود اتفاقاتى در صحنه سیاست و اجتماع دارد مىافتد که افراد مذهبى نمىتوانند آنها را هضم کنند و راه حلى برایشان ارائه بدهند. باید راه حل سنتى براى آنها بیابند که هم پاسخ کششها جدید را بدهد و هم مراعات سنت را بکند. در اینجاست که به تعقل روى سنت مىنشینند و از آن گزینش آگاهانه مىکنند و نوعى تعقل وارد آن مىشود. این دیگر سنت مدرن است. ما به محض آنکه در مورد سنت به اندیشه نشستیم، از آن بیرون آمدهایم.
استدلال های طرفداران حفظ سنت
طرفداران حفظ سنت سه نوع استدلال دارند:
1. عدهاى مىگویند درست است که پارهاى از امور در ارتباط با سنت باید تغییر کند و بازبینى شود، اما این بازبینىها آن قدر تأثیرات سوء ناخواسته به همراه دارد که همان بهتر که این کار انجام نشود.
2. رویکرد دیگر بر ضعف و ناتوانى منتقدان سنت تأکید مىکند و مىگوید شما نمىتوانید یک تغییر واقعى ایجاد کنید؛ زیرا بزرگان شما هم نتوانستند. شما خیلى زحمت بکشید، تازه مىفهمید که غرب چه کار کرده است. خود غرب الان مشکلات جدى دارد؛ خانواده از بین رفته، انحصارات حاکم است، تبلیغات بر ذهن مردم حاکم است و نیز سرمایه بر مردم حکومت مىکند،
3. برخى دیگر بر خطرناک بودن اصل تغییرات تأکید مىکنند و معتقدند که تغییرات، نظم موجود را بر هم مىزند. نمىگویند سنت امروز، بهترین است؛ اما مىگویند هر تغییرى وضع را بدتر مىکند. این استدلال که اساس محافظهکارى است، در همه اعصار و در همه فرهنگها وجود دارد.
ما باید هر سه نوع استدلال را جدى بگیریم و با بهانههاى واهى و با انگ سیاسى از گفتگو طفره نرویم و نگوییم که این سخنان بوى تحجر مىدهد، کهنهپرستى است و مانند آن. ما امروز متأسفانه فقط جواب سیاسى به یکدیگر مىدهیم. من قبول دارم که ممکن است خیلى از نیتها سیاسى باشد، اما کار روشنفکر این نیست که گفتار طرف مقابل خود را به یک نیت سیاسى تقلیل دهد و به آن پاسخ ندهد؛ بلکه باید به استدلال او پاسخ بدهد.
نمىگویم جواب هر مقاله یا کتابى را بدهیم. بلکه باید آنها را کنار هم بگذاریم و ببینیم آیا متدلوژى مشترکى دارند؟ آن متدلوژى را نقد کنیم. ما در دورانى این کار را کردیم؛ زیرا طرفداران گفتار سنتى هم به این بحثها میدان دادند؛ اما حالا نمىدهند.
نمىخواهم بگویم که حقیقت نزد عدهاى است و عده دیگر گمراهاند و آنان که حقیقت را یافتهاند باید تحمل و مدارا کنند تا گمراهان را نجات دهند. در تمام سخنان آن طرف نیز حقایقى وجود دارد که جدى گرفتن گفتار آنان موجب مىشود تفکر منتقدان نیز پالایش شود.
اشاره
1. تأکید آقاى ثقفى بر جدى گرفتن گفتگو و پرهیز از زدن برچسب سیاسى بر سخنان مدافعان سنت نشان از نوعى انصاف دارد و شایسته تقدیر است. یکى از آفات مهم روشنفکرى، دست کم در ایران، نداشتن تحمل سخن طرف مقابل و برخورد حذفى با آن است. روشنفکرى، استعدادِ نوعى نخوت فکرى، غرور و خودبزرگبینى را دارد که موجب مىشود چشم و گوش روشنفکر را برروى استدلال مخالفانش بربندد و با انگهایى چون خرافهپرست، کهنهپرست، اُمُّل، متحجر، عقبمانده و مانند آن، حریف را از میدان به در کند. به همین دلیل است که آقاى ثقفى تأکید مىکند که روشنفکر نباید برخورد سیاسى کند و از پاسخ به استدلالهاى طرفداران سنت طفره رود.
2. با این حال نکاتى در گفتگوى آقاى ثقفى وجود دارد که تذکر آنها خالى از فایده نیست: آیا تداوم تاریخى همیشه به معناى تداوم یک امر خرافى است؟ چرا؟ به نظر مىرسد که مىتوان وجوه عقلانى نیز در تداوم تاریخى پیدا کرد. یکى از اشکالات بحث آقاى ثقفى در این است که سنت را به کلى فارغ از عقلانیت مىپندارد و به همین دلیل است که مىگوید: «آنچه برخى به آن، وجه خرافى سنت و مىگویند، خاصیت و ویژگى آن است». اما این تلقى از سنت، غیرواقعى است. هیچ سنت پایدارى نمىتواند بر پایههاى تماماً خرافى بنیان نهاده شود. بدون وجود عقلانیتى هرچند ضعیف، سنتى شکل نمىگیرد یا پایدار نمىماند؛ بنابراین، تداوم تاریخى مىتواند بر پایه وجه عقلانى باشد. اما به دلیل نادیده گرفتن وجه عقلانى سنت در دیدگاه آقاى ثقفى، استفاده از مفاهیم دینى در کار کسانى همچون شریعتى، به معناى استفاده ابزارى از آنهاست تا بتوانند از این رهگذر اعتماد مردم را جلب کنند. به همین دلیل است که آقاى ثقفى تنها دلیل استفاده از مرجعهاى 1400 سال پیش، یعنى پیامبر(ص) و امامان(ع) را بهتر فهماندن به مردم مىدانند، نه چیز دیگر. با صرف نظر از نادرستى این سخن، مىتوان آن را حاکى از آن دانست که گوینده هیچ گونه اعتبار عقلانى براى مراجع 1400 سال پیش قائل نیست و آنها را تنها به عنوان ابزارى براى نزدیک شدن به مردم و جلب اعتماد آنها مىداند. چیزى که وى آن را «سنت مدرن» مىنامد، در واقع و به تعبیر خودش، خروج از سنت است در عین استفاده ابزارى از آن؛ یعنى مفاهیم سنتى را در خدمت مدرنیته در آوردن.
3. اگر خرافه ویژگى و مشخصه سنت باشد و خرافه ارزش اندیشگى نداشته باشد و گفتگو در فضاى اندیشگى امکانپذیر باشد، باید نتیجه گرفت که آنچه آقاى ثقفى در انتهاى سخن گفتهاند مبنى بر اینکه مىتوان با سنتىها وارد گفتگو شد تا از این راه تفکر مدرن نیز پیرایش شود، به یکى از دو معنا مىتواند باشد. یک احتمال این است که گفتگو با طرفداران سنت در نظر ایشان، صرفاً یک تاکتیک عملى است، نه رهیافتى براى کشف حقیقت؛ یعنى گفتگو ابزارى براى مهار کردن و جلب اعتماد است تا کمکم امکان تغییر و امکان گذار از سنت به تجدد حاصل شود. احتمال دوم این است که گفتگو با طرفداران سنت، در واقع گفتگوى یک طیف از روشنفکران با یک طیف دیگر از روشنفکران باشد. این نکته زمانى آشکارتر مىشود که به این سخن آقاى ثقفى توجه کنیم: «ما اینک در فضاى مدرنیته هستیم و جدلهاى فکرى ما جدلهاى میان سنت و تجدد نیست؛ بلکه جدل میان تجددهاى مختلف است». قرائنى براى هر دو احتمال در کلام ایشان وجود دارد.
4. آقاى ثقفى به گونهاى از مدرنیته سخن مىگوید که گویى عقلانیت محض بر آن حاکم است و هیچ خرافهاى را تولید نکرده است. اما جاى این سؤال وجود دارد که کدام مبناى عقلانى براى رسمهایى که در دوران مدرن پدید آمدهاند وجود دارد، رسمهایى همچون کلاه شاپو بر سر گذاشتن یا از سر برداشتن، کراوات زدن، کت و شلوار پوشیدن، سلام نظامى دادن، رژه رفتن، تشریفات پرچم، اهداى تاج گل به مردگان و هزاران رسم دیگر؟
5 . نکات و اشکالات دیگرى نیز در این گفتگو وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از بیان آنها صرف نظر مىشود.
انتخاب، 28، 29 و 30/6/79