آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده معتقد است تفکر اقتدارگرایانه در اندیشه سیاسى اسلام تحت تأثیر الگوى قبیله‏اى قبل از اسلام و سلطنتهاى ایرانى قرار دارد و با نقد نگاه سنتى که متأثر از شرایط تاریخى است مى‏توان عناصر صرفاً تاریخى را از عناصر عقیدتى و اسلامى در اندیشه سیاسى اسلام جدا کرد.

متن

مسلمانها در سالهاى پایانى قرن دوم و به‏خصوص قرن سوم تا پنجم موفق شدند نظامهاى بزرگى را طراحى کنند، حتى در درون تفکر سیاسى نظامهاى متفاوتى را طراحى کردند. مثلاً تفکر سیاسى شیعه یا فقه سیاسى شیعه در همین دوره‏ها تدوین شد. بعد هم فقه سیاسى اهل سنت و نیز فلسفه سیاسى مسلمانها شکل گرفت. با توجه به این نکته که فکر سیاسى اسلام در این دوران شکل گرفته است، معلوم مى‏شود همه حوزه‏هاى فکرى که در دوره میانى اسلام شکل گرفتند، خصلت خاصى دارند؛ یعنى نوعى از نظام سیاسى را طراحى مى‏کنند که اقتدارگرایانه است و چندان ابعاد دموکراتیک ندارد؛ حال آنکه اصولاً نصوص قرآنى و نهج‏البلاغه و نیز احادیث پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و امامان‏علیهم السلام در حوزه سیاسى الزاماً این‏گونه نیست؛ یعنى همان اندازه که اشاراتى به اقتدار دارند، اشاراتى هم به مردم سالارى و شورا، آزادى و امر به معروف و نهى از منکر دارند و به عبارتى، اشاراتى به مصونیت فردى انسان مسلمان در زندگى سیاسى دارند.
احتمالاً چیزى که باعث شده است تا چنین تصویر اقتدارگرایانه‏اى از تفکر سیاسى اسلام ارائه شود، این است که دستگاه ذهنى قرون میانه - سوم تا ششم - ریشه در ساخت قدرتى دارد که الگوى آن قبیله قبل از اسلام و همین‏طور سلطنتهاى ایرانى است و این ساخت قدرت به طور ناخودآگاه در ذهنِ آن دوران تأثیر گذاشته است. البته هنوز بسیارى فکر مى‏کنند که تفکر سیاسى دوره میانه یک نظام فکرى تاریخى نیست که تحت شرایط خاصى شکل گرفته و یک روزى هم باید مورد انتقاد قرار بگیرد.
ما معتقدیم نگاه سنتى متأثر از شرایط تاریخى است و با نقد این سنت مى‏توان عناصر تاریخى آن را استخراج کرد. نگاه سنتى همان‏طور که گذشت اقتدارگراست، به این علت که انسان‏شناسى خاص خودش را دارد و معتقد است انسان نمى‏تواند خودکفا باشد و حتى با آمدن دین هم این خودکفایى تأمین نمى‏شود، بلکه احتیاج به عامل دیگرى دارد؛ یک سلطان حاکم یا مجرى که بتواند دین را در چنین جامعه‏اى اجرا کند لازم است. به عبارت دیگر در این نگاه سنتى ذات انسان خودبسنده نیست، بلکه کاملاً اختلاف‏انگیز است. بر این اساس انسانى - به عنوان حاکم - نه کسى که خود مردم انتخاب مى‏کنند، لازم است. چنان فردى تقدیر الهى است.
حالا ما در شرایطى قرار گرفته‏ایم که دیگر اقتدارگرا نیستیم. ما داریم در نظامهاى مردم سالار زندگى مى‏کنیم و لذا به تفسیر جدیدى نیاز داریم تا نسبت ما را با سنت و نصوص مشخص کند.
تفسیر قدیم مبتنى بر گفتمانى بود که تحت تأثیر قدرت دوران شکل گرفته بود و کسانى که تحت تأثیر این گفتمان هستند سلطنت را هم که نفى مى‏کنند، براى اصلاح، از سلطنت بد به سلطنت و سلطان خوب پناه مى‏برند و باز به دنبال نظم سلطانى هستند. اما نظریه‏هاى جدید که محصول گفتمان جدید است به دنبال نظم دموکراتیک است.
البته ما در دوران گذار قرار داریم و هنوز گفتمان جدید موفق نشده است به لحاظ استدلالهاى نظرى و ادبیات خود را مسلط کند. بنابراین باید منتظر بود و دید که چگونه در آینده خودش را نشان مى‏دهد.
‏اشاره
1. طبیعتاً در ارزیابى دیدگاه اندیشمندان نمى‏توان از تأثیرات پارادایمها و گفتمانهاى موجود در آن عصر غفلت ورزید. با وجود این در بررسى نظام سیاسى اسلام از این نکته نیز غافل نباید بود که منظومه مفاهیم سیاسى موجود در قرآن و سنت بر هیچ گفتمانى قابل تطبیق نیست و همانطور که تفسیر مبتنى بر گفتمان قرون میانه امکان انتقاد دارد، تفاسیر مبتنى بر مفاهیم سیاسى دوران مدرن نیز خالى از اشکال نیست. باید متوجه بود که وضعیت دنیاى جدید و نظام معرفتى مدرن خود به خود داراى اصالت نیست تا تفاسیر بر آن ابتنا یابد.
2. ارتباط میان خودبسنده نبودن ذات انسان و اختلاف‏انگیزى در بیان آقاى فیرحى تبیینى نشده است. آنچه اندیشه‏هاى سنتى مى‏گویند این است که عقل انسان براى شناخت راه سعادت ابدى خودش کافى نیست و همواره نیازمند دستگیرى و کمک الهى است و هیچ‏گاه بى‏نیازى از وحى نمى‏شود. این اندیشه مستلزم اقتدارگرایى نیست، بلکه حداکثر مستلزم تخصص‏گرایى در حاکمان است و این نیز امرى است ممکن و مطلوب. یعنى مى‏توان نظامى را فرض کرد که در عین مردمى بودن تخصص‏گرا و شایسته‏سالار باشد. نباید این نظر را با اقتدارگرایى، آن‏گونه که معمولاً در ادبیات رایج سیاسى از آن بحث مى‏شود، خلط کرد.
انتخاب، 22 و 23/6/79

تبلیغات