آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این مقاله، آقاى کامبیز نوروزى مسأله زنان در ایران را در قلمرو حقوق و اجتماع از نظر گذرانده و ضمن تأکید بر آنکه مسأله زنان جزئى از مسائل اجتماعى کشور است، فراز و فرود آن را تابعى از مسائل عمومى شمرده و هسته کانونى آن را بیش از آنکه قانونى بداند، اجتماعى دانسته است.

متن

مایلم در اینجا بر دو پرسش تأکید کنم: نخست اینکه دامنه تفاوتهاى حقوقى میان زنان و مردان در نظام حقوقى ایران چه اندازه است و مهمترین مصادیق آنها کدامند؟ دو دیگر آنکه آنچه در قلمرو مباحث حقوق زنان در ایران مطرح است، آیا بیشتر در حوزه حقوق (به معناى اخص آن) قرار دارد یا باید اصول آن را در حوزه‏هاى دیگرى از قبیل فرهنگ و مناسبات اجتماعى و احتمالاً اراده‏هاى سیاسى جست؟
مرورى بر گستره عظیم نظام حقوقى در عرصه‏هاى مختلف فعالیت اجتماعى مؤید این ادعاست که شمار آن دسته از قوانین و مقرراتى که در نظام حقوقى کشور وجود داشته و رسماً شرایط متفاوتى را براى زنان و مردان فراهم آورده، معدود است و جنبه استثنایى دارد و جز تفاوتهاى موجود در دیه، شهادت، ارث، حضانت و...، برابرى زن و مرد و عدم تفاوت جنسى در شاکله قوانین ایران منتشر است.
اما در حوزه واقعیات اجتماعى، ابعاد رفتارهاى تبعیض‏آمیز با زنان و مردان رنگ و جلوه‏اى دیگر دارد. نگاه عمومى بر دو قلمروِ متفاوتِ حقوق و اجتماع، بیش از هر چیز حاکى از آن است که مسأله زنان در جامعه ایران بیشتر از آنکه مسأله‏اى حقوقى باشد، مسأله‏اى فرهنگى است.
تردیدى نیست که اصلاح همان اندک قوانین نابرابر، هم از حیث حقوق زنان و هم از جهت نظم و سامان اجتماعى ضرورى است؛ اما تغییرات حقوقى بدون تغییرات اجتماعى بیهوده است. قوانینى که فاقد زمینه‏هاى اجرایى باشند، جز حروفى سرد بر کاغذ سفید نیستند. مقرراتى که پایینتر از سطح خواسته‏هاى عمومى و واقعیات اجتماعى‏اند محکوم به شکست هستند. همچنین آن دسته از قوانینى که بسیار جلوتر از جامعه حرکت مى‏کنند، به زودى به بوته فراموشى سپرده مى‏شوند.
توسعه اجتماعى ایران در دهه‏هاى اخیر فضایى را فراهم آورده است که در آن زنان موقعیت برجسته واقعى یافته‏اند. در چنین شرایطى، نظام حقوقى نیز ناگزیر از همپایى با این تحولات است. اما حقوق، خود زاینده تحولات نیست. نقش‏یابى بیشتر زنان در زندگى را نمى‏توان از سایر بخشهاى جامعه مستقل دانست و انتظار داشت که فقط با تصویب قوانین و بدون توسعه عمومى، زنان بتوانند به موقعیتهاى بهتر و مناسبترى دست پیدا کنند. اگرچه اصلاح مقررات طلاق، ولایت، حضانت و... باید مورد توجه اکید باشد، اما بیشترین گزارشها درباره رفتار تبعیض‏آمیز با زنان، در حوزه‏هایى است که قوانین کشور نیز آنها را مردود مى‏شمارد. چه بسا باید گفت آنچه در این زمینه اتفاق مى‏افتد، بازتابِ نوعى الگوى رفتار تبعیض‏آمیز اقتدارگرایانه است که موضوع آن، هم مردان هستند و هم زنان.
اشاره‏
1. به نظر مى‏رسد که پیش‏فرضهاى نویسنده در ارتباط با مسأله زنان در ایران، پیش‏فرضهاى برگرفته از فرهنگ غربى است. آنچه ایشان تحت عنوان «رفتارهاى تبعیض‏آمیز در حوزه واقعیات اجتماعى» از آن یاد مى‏نمایند، مبتنى بر پیش‏فرض «تساوى» است که محصول طبیعى اومانیسم و فردگرایى در غرب است.
توجه به این نکته حائز اهمیت است که هر نظام حقوقى و اجتماعى مترتب بر توصیف و ارزش‏گذارى آن نظام از شخصیت و جایگاه انسانهاست. تأمل در منابع اسلامى روشن مى‏سازد که خداوند متعال هم در جنبه تکوینى و هم از جنبه تشریعى، شرایطى فراهم ساخته است که زن و مرد هرکدام متناسب با ظرفیت خویش راه سعادت دنیوى و اخروى را دنبال کنند. این در حالى است که هدف خلقت در زن و مرد، به طور یکسان، جز عبودیت خداوند و تقرب به درگاه او نیست؛ اما وحدت هدف لزوماً به معناى وحدت مسیر نمى‏باشد؛ لذا در صفحه تکوین، زیباترین هماهنگى در قالب تقسیم مسؤولیتهاى طبیعى، آن هم براساس ویژگى‏هاى تکوینى هر دو جنس و لزوم هماهنگى در امور اجتماعى به چشم مى‏خورد؛ از این رو، مشترک بودن زن و مرد در هدف غایى خلقت، به تشابه کامل آنها در وظایف نمى‏انجامد. نتیجه آنکه اصولاً تفاوت در نقشها و وظایف زن و مرد در نظام اسلامى، مبنا و ملاک تعیین ارزش شخصیت زن و مرد نمى‏باشد. در نظام ارزش‏گذارى اسلام هیچ‏یک از موقعیتهاى ظاهرى موجب برترى و فرادستى انسان نمى‏گردد و ارزش افراد در جامعه و در جهان آخرت، به معیارهاى والاى انسانى است. براساس این تفسیر، بررسى و تحلیل خلأها، مشکلات و احیاناً تبعیضهاى موجود و ارائه راهکار براى رفع آنها در جامعه اسلامى، نه در میدان تضاد، تقابل و رقابت با مردان، بلکه در راستاى تحقق توسعه معنوى جامعه و کمال انسانى افراد و در میدان تناسب و تعادل انجام مى‏پذیرد.
اما دیدگاه تساوى و تشابه، بر اصولى کاملاً متفاوت از بن‏مایه‏هاى فرهنگ اسلامى بنا شده است. فرهنگ غرب از سویى با پاى فشردن بر انسانیت زن و مرد، بدون آنکه هدفمندى خلقت را موردنظر قرار دهد، از تناسب تکوین و تشریع و حکیمانه بودن تفاوتهاى دو جنس و در نتیجه نقشها و جایگاه آنها غفلت مى‏ورزد و از سویى دیگر، بر مبناى فردگرایى، آزادى و حقوق فردى را اصل قرار داده و حیات بشرى را مقیّد به اخلاق انسانى و مصالح اجتماعى نمى‏داند؛ از این رو، به دفاع از حقوق و آزادى‏ها صرف نظر از جنسیت فرا مى‏خواند و با هر نقش جنسیتى که به ظاهر محدودیتى براى زن ایجاد کند، به مخالفت برمى‏خیزد. تأکید بر تساوى و تشابه حقوق و تلاش در جهت کسب این اصول در زمینه‏هاى مختلف، از روح تقابل، تخاصم و رقابتى خبر مى‏دهد که جز بر پایه فردیت و انسان‏مدارىِ نظام غربى جان نخواهد گرفت. بنیانى که نیل به تمنیات شخصى و امیال فردى و تکیه بر عقل ابزارى، مهمترین شاخصه وجودى آن است و بر همین اساس زن و مرد را به تکاپو براى جلب منفعت بیشتر از رهگذر دستیابى به فرصتها و امکانات بیشتر دعوت مى‏نماید. با توجه به پیش فرض فوق، داورى صحیح و روشمند نسبت به مسائل و معضلات اسلامى و راهکارهاى آن، از توانایى نویسنده خارج است.
2. قبل از آنکه با عینک تساوى‏طلبى به مجموعه مسائل زنان در ایران بنگریم و درصدد یافتن رهیافتهایى براى نجات زنان باشیم، ضرورى است الگوى جامع این تساوى و رفع تبعیض را که سالهاست در غرب تحقق یافته است باز شناسیم تا در نهایت دچار خسران و زیانهاى آشکار آن نشویم. در فرهنگ غرب، به اعتقاد پاره‏اى از محققان، متأسفانه ادعاى تساوى‏طلبى و رفع تبعیض بیشترین لطمه را به جامعه، بویژه زنان وارد آورده است. شعار تساوى، زنان را از محیط خانه به صحنه اجتماع کشانده و در موقعیت به ظاهر برابر با مردان، در محیط اشتغال و تحصیل قرار داده است. این شعار اگرچه در آغاز بخشى از زنان را تهییج نمود، اما پس از گذشت اندکى، زنان کم‏هویت و سرخورده‏اى را به جامعه غرب تحویل داد که گرچه استقلال اقتصادى را به‏دست آوردند، اما نقش اصلى خود را در هویت معنوى همسر، فرزندان و بالتبع جامعه از دست دادند. به گفته نیکلاس دیویدسن: «گرچه پیش از این گاه با زن به مثابه کالاى جنسى رفتار مى‏شد، اما امروزه زن اساساً اعتبار جنسیت خود را از دست داده است و اگر پیش از این، عامل اصلى بى‏ارزش نمودن زنان، مردان بوده‏اند، امروزه خودِ زنها این کار را انجام مى‏دهند. اگر دشمن قدیمى، اصالت مسائل جنسى بود، دشمن امروز زنان، اصالت عدم جنسیت و برابرى زن و مرد است. از سوى دیگر، افزایش نیروى کار و فشار روحى رقابت با مردان، میزان سرطان، بیمارى‏هاى قلبى و عصبى در زنان را افزایش داده است»(1) و در ادامه این روند، خانواده‏هاى ناسازگار و مادران بى‏احساس و خسته، فرزندانى به جامعه غرب تحویل داده‏اند که به انواع آسیبهاى اجتماعى دچار گشته‏اند و بحرانى عظیم را در غرب رقم زده‏اند.
پی نوشت:
1) نگاهى به فمینیسم، نهاد نمایندگى ولى فقیه در دانشگاه‏ها، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، 1377، ص 60
زنان، ش 67

تبلیغات