فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۸۱ تا ۵۰۰ مورد از کل ۵٬۴۳۱ مورد.
حوزههای تخصصی:
در رویکرد پدیدارشناسانه، بدن فارغ از قواعد و استدلالات عقلی، پدیداری تلقی می شود که سوژه را در معرض تجربه قرار می دهد. در این رویکرد بحث بر سر نسبت سوژه با بدن و جهان، نه بر بنیاد هستی شناسی سوژه و نه بر اساس شناخت او از جهان، بلکه بر اساس تجربه و مجاورت او با جهان است. این مقاله ضمن پرداختن به پدیدارشناسی هوسرل، مرلوپونتی و لویناس، با تمرکز بر بدن و مفهوم بدنمندی، نقاط اشتراک و نیز تفاوت رویکرد در اندیشه این فیلسوفان را تحلیل می کند. پژوهش پیش رو با تکیه بر نقطه نظرات فیلسوفان ذکر شده در صدد پاسخگویی به سوالات در هم تنیده ای است که همگی بدنمندیِ سوژه گره خورده اند. در این پژوهش درصدد دانستن این هستیم که سوژه بدنمند به چه نحوی خود، جهان و دیگری را درک می کند. به اختصار می توان گفت: بدن، واسطه، وسیله و شیوه ای برای درک جهان نیست، بلکه بدنمندی وضعیت زیستن حیاتی ما در جهان و امکان زیستن اخلاقی ما با دیگری است. این مقاله با رویکرد پدیدار شناسانه، با شیوه توصیفی- تحلیلی با مقایسه نقادانه فیلسوفان، در پی پاسخ به پرسش های پژوهش است.
تاثیر مردم شناسی بر هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی فایرابند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فایرابند در آثار خود، ارجاعاتی به آثار مردم شناسان شهیر داشته است. بررسی این ارجاعات نشان از تاثیر تعیین کننده یافته های مردم شناختی بر فلسفه فایرابند دارد. این تاثیر به حدی است که فایرابند، روش مردم شناسی را به عنوان روش ایجابی مناسب برای مطالعه علم پیشنهاد می کند. توصیه این روش به معنای پذیرش ضمنی مقومات آن مانند تکثر، نسبیت، تفاوت در ذهنیت ها، قیاس ناپذیری فرهنگ ها و سنت ها و ...است.
در این مقاله ضمن بررسی ارجاعات فایرابند به مطالعات مردم شناختی، نشان خواهیم داد که فایرابند در چه موضوعاتی متاثر از یافته های مردم شناسی بوده است و چگونه این یافته ها را در فلسفه علم بازسازی نموده است. تلاش خواهیم کرد تا تاثیر مردم شناسی بر هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی فایرابند را با تکیه بر مفاهیم واقعیت، ذهنیت، زبان، مشاهده مشارکتی و ...نشان دهیم.
نقد و بررسی آموزه تکلم به زبان ها در کلیسای پنطیکاستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آموزه تکلم به زبان ها، عطیه ای از عطایای روح القدس است که طی آن، فرد به زبانی از زبان های فراموش شده بشری و یا زبان فرشتگان و یا زبان هایی غامض و نامفهوم تکلم می کند. پنطیکاستی ها معتقدند استفاده از این عطیه نشانه حقانیت این آیین در آخرالزمان محسوب می گردد. از این رو، در امر تبشیر از آن بسیار استفاده می کنند. هدف این پژوهش، بررسی صحت یا سقم این مسئله از نظر کتاب مقدس است. بنابراین، این پژوهش با روش تحلیلی انتقادی و با بررسی اسناد پنطیکاستی ها، به معرفی این آموزه پرداخته و با ارائه آیاتی از کتاب مقدس، مسئله را مورد سنجش قرار می دهد. مهم ترین یافته های این تحقیق شامل نقدهایی از کتاب مقدس است که این عطیه را مربوط به عصر حضور حضرت عیسی و حواریون عنوان کرده، و تعمیم آن به عصر حاضر را مغایر با آیات کتاب مقدس می داند.
سعادت ناقص و کامل و ارتباط آن با رؤیت خداوند از دیدگاه توماس آکوئیناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سعادت از منظر توماس آکویناس خیر کاملی است مبتنی بر غایت نهایی و پس از رؤیت خداوند در جهان باقی به دست می آید. سعادت مورد نظر آکویناس سعادت کامل یا اخروی است، که در مقابل سعادت ناکامل یا دنیوی قرار دارد. سعادت ناکامل یا دنیوی از متلبس شدن به فضایل عقلانی و اخلاقی حاصل می شود و مقدمه رسیدن به سعادت کامل است، سعادتی که در پناه لطف حق در فضایل الهیاتی احسان و امید و ایمان متبلور می شود. آکویناس برای توضیح موضوع حقیقی سعادت موضوعات احتمالی دیگر سعادت همچون ثروت، افتخار، شهرت، قدرت، خیر جهانی، و لذت را رد می کند و متذکر می شود که موضوع سعادت خیر کاملی است که راه رسیدن به آن در نفس انسانی قرار داده شده است. او بر این باور است که بهجت و صحت اراده از لوازم ضروری سعادت کامل است، ولی جسم انسانی به صورت پیشینی و پسینی برای رسیدن به سعادت حقیقی لازم است. همچنین خیرهای خارجی و همراهی دوستان انسان را در وصول به سعادت ناکامل که مقدمه سعادت کامل است یاری می دهند.
تطور مفهوم ایجابیت در فلسفه سیاسی هگل جوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله مفهوم «ایجابیت» Positivity)) و سیر تحول آن نزد هگل طی دوره های ابتدایی فعالیت نظری اش (دوره موسوم به دوره برن 96-1793 و دوره موسوم به دوره فرانکفورت 1800-1797) مورد بررسی قرار گرفته است. تحول مفهوم «ایجابیت» به مثابه حاکمیت نظامی ناقض آزادی اصیل، متضمن گذار هگل از ادبیات صرفاً مذهبی در دوره برن به ادبیاتی مشخصاً سیاسی در دوره فرانکفورت است. در همین راستا، هگل در دوره فرانکفورت در مقایسه با دوره برن، پیش زمینه اجتماعی وسیع تر و شامل عناصر اقتصادی و سیاسی بیش تری را مورد توجه قرار می دهد.این مقاله درصدد است که با اتکاء بر متن نوشته های هگل، ضمن تبیین مفهوم ایجابیت در هر دو دوره نشان دهد که در نهایت هگل موفق نشده است که طریقی برای رفع ایجابیت در دوره های مزبور ارائه دهد.
تأملی بر معنای مرگ اندیشی در فلسفة هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقالة حاضر سعی می کند تا مسألة مرگ را از دریچة تازة هستی شناسی تودستی مورد بررسی قرار دهد. منظور ما از هستیشناسی تودستی نحوهای از مواجهه با هستنده های تودستی (هستی های ابزاری) و افقهای انضمامی حیات است که در تفکر مارتین هایدگر بسط پیدا کرده است. این هستی شناسی که به نظر ما روش خاص هایدگر در بررسی هر موضوعی است، موضوعات و افقهای حیات انسانی را در بستری عملی و درگیرانه مورد بررسی قرار می دهد. یکی از این افقهای انضمامی هستی شناسی تودستی، مرگ است که به علت اهمیت قاطع بر حیات بشر و تأثیر عظیم بر جهان بینی انسان شایسته است که مورد تحلیل دقیق قرار گیرد. برای رهیابی صحیح به مسأله مرگ در فلسفة هایدگر و نشان دادن تمایز مرگ اندیشی هایدگر و سنّت متافیزیک، مرگ اندیشی را در دو هستی شناسی پیش دستی و هستی شناسی تودستی مورد بررسی قرار می دهیم. منظور از هستی شناسی پیش دستی شیوة غالب مرگ اندیشی در سنت متافیزیک از افلاطون تا نیچه است؛ سپس مرگ اندیشی هستی شناسی تودستی را در سه دورة تفکر هایدگر بررسی می کنیم. بنابراین پرسش راهنمای سراسر این پژوهش این است که هستی شناسی تودستی یا به عبارت بهتر شیوة مواجهة عملی و درگیرانه با افقهای انضمامی به روی ما می گشاید؟ سعی می کنیم تا حد توان پاسخگوی پرسش فوق باشیم.
الهیات فمینیست به مثابه تفسیر هرمنوتیکی کتاب مقدس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رویکرد کتاب مقدس و عمل کرد کلیسا در طول تاریخ مسیحیت، همواره دو عامل اساسی در شکل گیری و رشد الهیات فمینیستی بوده است. الهیات فمینیستی منبع نیرومند و سرشار از انگیزه ای است که در صدد است بر تمامی انواع «متون مقدس» ادیان، نگاهی دوباره بیندازد و این کار را بر مبنای اسناد و مدارک کتاب مقدس آغاز می کند؛ به عبارتی کتاب مقدس که پشتوانه نظری وضعیت کنونی زنان محسوب می شود، در الهیات مسیحی مورد تفسیر هرمنوتیکی قرار می گیرد که اولین بار با انتشار کتاب انجیل زنان نخستین گام های مطالعات انجیلی در این راه برداشته شد. در ادامه تفسیر انجیلی فمینیستی اساس فکر خود را به نحو خودآگاهانه ای بر تجربه ظلم به زن مبتنی می سازد و به سوی قرائت ها و پاسخ های مختلفی جهت تفسیر مجدد کتاب مقدس پیش می رود. در این پژوهش با روش توصیفی- تحیلی تحولات مطالعات انجیلی، عوامل مؤثر در روند شکل گیری الهیات فمینیست، به همراه ذکر بخش هایی از کتاب مقدس که برای الهیات فمینیستی ظرفیت تفسیر هرمنوتیکی را دارد، مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
دین و دولت در اندیشه ژان کالون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله رابطة دین و دولت، از نگاه کالون بررسی شده است. وی با رویکرد و خاستگاهی الهیاتی به رابطه این دو می نگریست که عناصری چون گناه، نجات در مسیح، تقدیر ازلی و دعوت در آن، اهمیت بسیاری داشت. ولی آیا وی به عنوان مصلح بزرگ کلیسا، نگاهی مردم سالار و ستم ستیز به مقوله دین و دولت داشت؟ آیا کالون آن گونه که می اندیشید، عمل کرد و در اندیشه او ثبات و استمرار وجود داشت؟ کالون با اعطای مشروعیت دینی به دولت مدنی و کلیسا، هریک را دارای نقش و کارکردی مستقل می داند، اما دست بالا را به کلیسا می دهد. وی، از نظام سلطنتی و فردی بیزار است، اما نوعی جمهوری اریستوکراسی را ترجیح می دهد. البته چندان جایگاهی برای رأی مردم و حق اعتراض و اجازه مقاومت مدنی قائل نیست؛ زیرا نهاد قدرت، نهاد تعیین شده توسط خداوند است و به رغم آنکه به لحاظ نظری، نهاد قدرت مدنی را مستقل می دانست، در عمل آن را در خدمت نهاد دین قرار داد.
رهیافت های معرفت شناختی تئاتر در توجیه زیبایی شناختی از مفهوم فرهنگ (یک مطالعه ی تطبیقی میان اندیشه های فریدریش نیچه و آنتونن آرتو)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آنچه ما در این مقاله «فرهنگ تراژیک» می نامیم حاصل رهیافت هایی است که نیچه و آرتو، الگوی زیبایی شناختی آن را به ترتیب در تراژدی های یونان باستان و تئاتر شقاوت یافتند. می توان گفت که تئاتر نزد نیچه و آرتو همچون الگویی در جهت توجیه زیبایی شناختی از هستی عمل می کند. هدف نهایی این مقاله تبیین فرهنگی است که بر بنیان چنین دیدگاهی، یعنی توجیه زیبایی شناختی از زندگی استوار شده و در برابر فرهنگی قرار می گیرد که تلاش می کند زندگی را به قسمی از عناصر ایدئولوژیک و سوبژکتیو تقلیل دهد. بنابراین ما در پایان، در ضمن یک مطالعه تطبیقی، به نقد این مسئله خواهیم پرداخت که وحدتی که در فرهنگ مدرن وجود دارد، وحدتی کاذب است که به واسطه ی امری بیرونی بر زندگی تحمیل شده و مفهوم حقیقی فرهنگ مبیّن وحدتی درونی، همچون وحدت سبک اثر هنری است که با توجیه زیبایی شناختی از هستی در پیوند می باشد. این پژوهش با استناد به منابع کتابخانه ای و به خصوص با تمرکز به روی دو کتاب زایش تراژدیو تئاتر و همزادشتلاش می کند تا کیفیت این فرهنگ را در قالب شکلی از «کنشگری»، «کثرت گرایی» و «آری گویی» به زندگی و «امر نو» تبیین نماید.
بررسی دیدگاه ویلفرد کنت ول اسمیت در مسئله تنوع دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم دین پژوهی، مسئله تنوع دینی است که امروزه دارای اهمیت زیادی است. این مقاله به بررسی دیدگاه کنت ول اسمیت، یکی از برجسته ترین دین پژوهان معاصر، درباره مسئله تنوع دینی می پردازد. این بررسی با استفاده از روش تحلیلی تبیینی و با مراجعه به آثار وی انجام می شود. به نظر اسمیت دین پژوهی بررسیِ معنای ظواهر دین در نظر باورمندان به آن، بررسی ایمان در قلب انسانها و مطالعه اشخاص است نه مطالعه داده ها. او معتقد است باید به جای واژه دین از مفاهیم ایمان و سنت انباشته استفاده کرد. ایمان، پاسخ شخصیِ انسان به امر متعالی است که قابل مشاهده نیست و متنوع است. سنت انباشته صورت و تجلی ایمان است که امری تاریخی، قابل مشاهده و متنوع است. ایمان واحد است، اما از آنجا که ایمان هیچ شکلی ندارد مگر زمانی که در شکل های خاصی ابراز شود، در عین حال همواره متکثر و متنوع است. اسمیت معتقد به الهیات مسیحی کثرت گرایانه و مخالف دیدگاه انحصار گرایی و شمول گرایی است. نجات از دیدگاه او به وسیله دلتنگی و عشق به خدا، که در قلب انسانهاست، حاصل می شود. حقانیت نیز در هر شخص با ایمان و در همه سنت های انباشته دینی وجود دارد و دین حق متکثر است. در نتیجه، کنت ول اسمیت بر اساس تعریف خاص خود از دین، هم در حوزه حقانیت و هم در حوزه نجات یک کثرت گرای دینی است. البته میراث دینی شخصی و ارتباط مستقیم او با پیروان ادیان مختلف بر تفکر کثرت گرایانه او موثر بوده است.
جعل معنا از نگاه سارتر و نقد و بررسی آن بر اساس مبانی شناخت گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جعل و کشف معنا دو دیدگاه بنیادین در معنای زندگی هستند که هر کدام موافقان و مخالفانی را به خود اختصاص داده اند. سارتر با تبیین وجودِ فی نفسه و وجودِ لنفسه، و همچنین مفاهیمی همچون امکان ناضرور، آزادی و فردیت، ابتدا جهان را از هر معنایی تهی می کند و سپس برای استعلای خویش و همچنین عدم انفعال، در پی جعل معناست. بنابراین، در این حوزه، سارتر را می توان یک ناشناخت گرا و سوبژکتیویست خواند و از این رو انتقادات مربوط به این دو نحله به سارتر نیز تعلق می گیرد. برای نمونه، سارتر با سوبژکتیو دانستن معنا امکان هر گونه داوری معرفتی را درباره صدق و کذب دیدگاه اخذشده از بین می برد. در عین حال، به نظر می رسد، با توجه به مبانی معرفتی ناشناخت گرایان و سوبژکتیویست ها، می توان از قوت این نقد کاست. همان طور که می دانیم، تأکیدِ سارتر و سایر اگزیستانسیالیست ها بر جعل و یا کشف معنا شدیداً وابسته به فرد و ساختار سوبژکتیو اوست. بنابراین به نظر می آید با توجه به بنیان های فلسفی سارتر، نقدهای مبتنی بر شناخت گرایی بر سارتر وارد نباشد.
هنر ارزشی و غیرارزشی از دیدگاه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از آنجا که افلاطون اولین فیلسوفِ آغازگر تألیف در حوزه زیبایی و بر زیبایی شناسی هنری بعد از خود بسیار تأثیر گذار بوده است، بررسی دیدگاه وی در خصوص زیبایی های هنری اهمیت بسیاری دارد. البته هرچند هنرهای زیبا، به نحوی که در عصر حاضر مصطلح است، در دوران افلاطون مطرح نبوده، اما می توان از مطالب و آرایی که افلاطون به طور پراکنده در باب هنرهای زیبا بیان کرده است، نظر وی را کشف کرد. راجع به دیدگاه افلاطون پیرامون هنرهای زیبا دو نظر وجود دارد. برخی او را موافق هنر دانسته اند و در صدد توجیه مخالفت های صریح وی برآمده اند و برخی نیز او را ضدّ و مخالف هنر دانسته اند. در این پژوهش فارغ از نظر موافقان و مخالفان به بررسی هنر از دیدگاه افلاطون پرداخته می شود و نتیجه آنکه وی را نه می توان مخالف و نه موافق مطلق هنرهای زیبا دانست. بلکه افلاطون به دو نوع هنر معتقد است؛ هنر ارزشی و غیرارزشی و برای هر یک از این انواع ویژگی هایی ذکر می کند؛ که اساسی ترین وجه ممیزه این دو هنر، بهره مندی از زیبایی مطلق؛ یعنی منشأ الهی داشتن است.
بررسی تطبیقی آموزه فداء مسیحیّت در تفاسیر المنار و المیزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آموزه «فداء» از جمله اعتقادات رسمی مسیحیان است که با گناه نخستین ارتباط تام دارد. نظریّه آنسلم مشهورترین تبیین از این نظریّه است. براساس این نظریّه، تمام انسان ها بر اثر گناهِ آدم، فاسد و گنهکار شدند. ازسویی، عدالت خدا اقتضا می کند مجازاتی در پی این گناه باشد و ازسوی دیگر، لازمه رحمت خدا نجات انسان است؛ ازاین رو، عیسی مسیح به عنوان خدای انسان گونه، به منظور کفّاره گناه آدم و نجات انسان به صلیب کشیده شد. تفسیر المنار با رویکردی صرفاً عقلانی و المیزان براساس تعالیم قرآنی نقدهایی جدّی بر این آموزه دارند. المیزان به نقد همه مؤلفه های فداء توجّه داشته است؛ اما بیشترین نقد المنار متوجّه تزاحم رحمت و عدالت الهی است. المنار، منکر شفاعت است و تنها راه نجات را ایمان و عمل صالح می-داند. از نظر علامه، ماهیّت شفاعت و فداء متفاوت است و عیسی، شفیع است نه فادی. به طورکلی، از نگاه قرآن و عقل، آدم گناه نکرد. صحیح نیست که به خاطر گناه یک شخص، تمام انسان ها عقوبت شوند. همه گناهان یکسان نیستند و هر گناهی به هلاکت ابدی منجر نمی شود. عدالت خدا با عفوش منافات ندارد. تجسّد خدا محال است. لازمه کفّاره شدن عیسی، لغو و بیهودگی شرایع و واقعی نبودن نظام پاداش و کیفر الهی است.
همسویی نظریه ی کارکرد صحیح با موضع ضدشکاکانه غزالی در تکیه بر خداباوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی الهیات فلسفی
به نظر می رسد اتکایِ غزالی بر خداباوری، جهت خروج از شکاکیت، می تواند یکی از طرق محتمل در مواجهه با مسائلی باشد که به طور سنتی با ماهیت معرفت گره خورده اند. ما پس از بازنویسی موضع غزالی، درمجموع، دو گزینه را برای تفسیر موضع وی ارائه خواهیم داد. در همان ابتدای مقاله، گزینه اول رد می شود. برای دفاع از گزینه ی دوم، به طور مفصل به واکاوی وضع معرفتی خویش در قبال باور های ناظر به جهان خارج خواهیم پرداخت. این واکاوی نشان خواهد داد که برای رهایی از چنبره ی شکاکیت، معرفت شناسان همیشه ناگزیر بوده اند میان سه جفت جریانِ متخاصم «ایدئالیسم، رئالیسم»، «درون گرایی، برون گرایی» و «وظیفه گرایی، اعتمادگرایی»، یکی از دو سوی جریان را بر دیگری ترجیح دهند. همچنین نمایان خواهد شد که چرا نوع خاصی از اعتمادگرایی (نظریه ی کارکرد صحیح) در قبال شکاک، ازموضع امیدوارکننده تری برخوردار است. نکته ی تعیین کننده ی بحث آنجایی است که درمی یابیم تنها در زمینه ای خداباورانه می توان به نحو درخوری بر نظریه ی کارکرد صحیح تکیه کرد. در پایان نیز ضمن پاسخ به دو انتقاد جدی از سوی وحید و بونجور، نشان خواهیم داد که چرا معتقدیم این نظریه با موضع خداباورانه غزالی همسوست.
نسبت سنجی اخلاق پولسی و اخلاق فضیلت ارسطویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی
مسئله اخلاق نزد ارسطو و پولس، پاسخ به این پرسش است که چگونه باید بود؟ و نه، چه باید کرد؟ موضوع در هر دو اخلاق، فضایل هستند و نه اعمال. در نتیجه، اخلاق در هر دو، از مجموعه قواعد و اصول رفتاری، به پرداختن به خویشتن بدل می شود. با این حال، اختلاف مبانی پولس و ارسطو، امکان یکسانی این دو متفکر را در سامان دهی ن ظریة اخ لاقی واحدی فروکاهد. شالوده اخلاق پولس بر پایه سه اصل ایمان، امید و عشق است. ارسطو بر فضایل چهارگانة عدالت، حکمت، شجاعت و عفت تأکید دارد که هریک پیامدهای معرفت شناختی چندی را در حوزه اخلاق ب ه دنبال دارد. ثانیاً، تأکید بر ن قش فیض در سعادت انسان، در اخلاق پولس از یک سو و تعریف متفاوت فضیلت و تکیه بر نقش معرفت شناسانه حکمت عملی در اخ لاق ارسطو از سوی دیگر، این تفاوت را بارزتر می سازد. به رغم تأثیر پولس از فرهنگ یونانی در شکل دهی الهیاتش، وی کاملاً مستقل از اخلاق فضیلت ارسطو، مبانی اخلاقی خویش را ساماندهی کرده است. تعریف اخلاق فضیلت نزد ارسطو، بررسی مختصات کلی اخلاق پولس و بازخوانی سه اصل مذکور در رسالات وی و شرح و بسط تمایز آن با اخلاق ارسطو، از جمله موضوعاتی است که این پژوهش بدان پرداخته است.
نلسون گودمن: مسئلة وجودشناسانه ارزش هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی مسئله وجودشناسانة ارزش هنر در فلسفة نلسون گودمن می پردازد، به عبارت دیگر، این مسئله که ’ طبق نظریه شناخت گرایی گودمن، روابط میان ویژگی (های) ارزشمند یک اثر هنری با خود آن اثر از چه نوع است؛ در وهلة اول، از طریق بررسیِ (1) انواع روابط میان ویژگی های ارزشمند اشیاء با خود آن ها، (2) انواع روابط میان ویژگی های ارزشمند آثار هنری با خود آثار، و (3) موضع گودمن دربارة مسئلة دستوری ارزش هنر، مقدمات حل مسئلة فوق را فراهم می کند. و در وهلة بعد، معلوم می سازد که گرچه گودمن در مسئلة دستوریِ ارزش هنر یک شناخت گرا شمرده می شود، و موضع شناخت گرایی در مسئله ی وجودشناسانة، یک موضع ضدذات گرایانه است، اما چنین نیست که ضدذات گراییِ او دقیقاً واجد همان مؤلفه هایی باشد که شناخت گرایی بدانها قائل است. گودمن، در این باور که ارزشِ شناختی اسناد شده به هنر، (1) متکثر است و (2) خاص هنر نیست، با شناخت گرایی هم قول است. اما در این که این ارزش (3) میان همه ی آثار هنری مشترک است و (4) رابطه میان آن با خود آثار از نوعِ درونی است با شناخت گرایی اختلاف دارد. با این حال، این اختلاف که گودمن را به موضع ذات گرایی نزدیک می کند سبب عدول وی از موضع ضدذات گرایی نمی شود، زیرا هرچند به اشتراک ارزشِ شناختی در میان همه آثار هنری قائل است، اما، این ارزشِ مشترک را خاص هنر نمی داند.
طبیعت گرایی خوش بینانه و معناداری زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه های معنای زندگی را در یک تقسیم بندی کلان و اجمالی می توان به دو دسته دیدگاه های طبیعت گرا و غیرطبیعت گرا افراز کرد. یکی از اشکالات همیشگی وارد بر دیدگاه های طبیعت گرا ناتوانی آنها در حل معضل پوچی است؛ طبیعت گرایی خوش بینانه عنوان ایده ای است که مدعی شده بر مبنای پیشرفت های علمی و دستاوردهای فناورانه می توان، در عین پای بندی به طبیعت گرایی، از معضل پوچی رهایی یافت. در این مقاله، با تأکید بر دیدگاه های لئو تولستوی و تامس نیگل درباره معضل پوچی، طبیعت گرایی خوش بینانه، بر مبنای دیدگاه دن ویجرز، با یک صورت بندی استدلالی تقریر می شود. همچنین، به منظور داوری درباره کارآمدی طبیعت گرایی خوش بینانه در رهایی یافتن از معضل پوچی، مبانی و پیشفرض های معناشناختی، معرفت شناختی، و انسان شناختی آن از جمله جعل گرایی، علم گرایی و فیزیکالیسم مورد بررسی و واکاوی قرار می گیرد و نشان داده می شود که این دیدگاه، بر خلاف ادعای مطرح شده از سوی ویجرز، قابلیت حل معضل پوچی را ندارد، بلکه مؤیدی بر ناتوانی طبیعت گرایی در حل معضل پوچی است.
آیا پایه های اخلاق عقلانی اند؟ نقدی بر نگرش گنسلر در باب عقلانیّت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در قلمروی اخلاق، از طرفی مناقشات فراوانی در جریان است، و از طرفی، رسیدن به اجماع نهایت اهمیّت را دارد. هری جی. گنسلر سعی می کند با الگوبرداری از منطق صوری، اصولی صوری را در اخلاق بازشناسد و طرحی را برای عقلانیّت اخلاقی پی افکند تا اخلاق را بر عقلانیّت مبتنی سازد و راهی به سوی این اجماع باز کند. به نظر می رسد که این تلاش، در عین سودمندی، قرین توفیق نیست: اولاً، دعوی استنتاج قاعدة زرّین بر اساس اصولی صوری و برآمده از عقل محض و پیشین، و بنابراین مقبول همگان، پذیرفتنی نیست. ثانیاً، هیچ تقریری از قاعدة زرّین دقیق و خالی از هر نوع عیب و ایراد و کاستی نیست، وثالثاً، این قاعده برای حلّ اختلافات مهمّی که در اخلاق وجود دارد کارآیی ندارد. قاعدة زرّین برای اخلاق بسیار اساسی است، لکن با همة ابهام هایی که در آن هست؛ ابهام هایی که اختلافات در اخلاق را ممکن می سازند.
بررسی رویکرد هاریچ به انتقادات کریپکی بر تئوری کاربردی معنی داری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی این مقاله بررسی و تحلیل استدلال های هاریچ در مقاله «معنی، کاربرد و صدق» است که در مجله Mind در سال 1995 منتشرشده است. وی در این مقاله به دفاع از ایده ویتگنشتاین، یعنی تئوری کاربردی معنی ، در مقابل استدلال هایی برآمده که علیه این رویکرد ارائه شده اند. تمرکز هاریچ خصوصاً بر انتقادهای کریپکی است. کریپکی در کتاب مشهور خود با عنوان ""دیدگاه ویتگنشتاین درباره قواعد و زبان خصوصی"" سعی دارد نشان دهد کاربرد نمی تواند ارائه دهنده معنی باشد. مفهومی که کریپکی به نقد آن می پردازد تمایل گرایی است. او معتقد است معنای یک واژه نمی تواند معادل با تمایلات یا قابلیت های انسان برای کاربرد آن واژه باشد. هاریچ استدلال کریپکی را نادرست می داند. برای این منظور ابتدا دو تفسیر قوی و ضعیف از مقدمات استدلال کریپکی ارائه می دهد و سپس به نقد هر دو می پردازد. از نظر او لازمه استدلال کریپکی در تفسیر قوی پذیرش رویکرد انبساطی به صدق است و چنین رویکردی باطل است. در تفسیر ضعیف نیز مثال کریپکی نادرست است. پس از بررسی انتقادات هاریچ بر کریپکی انتقادات وی مورد ارزیابی قرار گرفته است.