فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۲۱ تا ۱۴۰ مورد از کل ۵٬۹۴۷ مورد.
منبع:
حکمت معاصر سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۳۹)
147-174
حوزههای تخصصی:
مرجعیت معرفتی یا اعتماد و رجوع به دیگری/دیگران در کسب معرفت، از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بودهاست. اما در دوره مدرن با محوریت خودآیینی در عقلانیت، به مسئله چالش برانگیزی تبدیل گشت و مورد نقد قرار گرفت؛ لیندا زگزبسکی فیلسوف فضیلت اندیش معاصر، از کسانی ست که به کاوش در این حوزه و بررسی نسبت آن با عقلانیت وخودآیینی می پردازد. کوشش او در تدقیق مفهوم خودآیینی و سپس توجیه نسبت آن با مرجعیت معرفتی از اهمیتی والا در سیر معرفت شناسی برخوردار است. از سوی دیگر در تأملات حکیم سهروردی موسس حکمت اشراق، عناصری مشترک با اندیشه های زگزبسکی می یابیم که در رویکرد کلی می تواند روشنگر وجوهی از عقلانیت در پذیرش مرجعیت معرفتی و ایجاد چشم اندازی سودمند در کسب معرفت باشد. نتایجی که از این پژوهش به دست می آید، نشان می دهد مولفه های «درون نگری خودآگاهانه»، «حجیت اعتماد معرفتی» و «الگوی معرفتی» از ارکان مرجعیت معرفتی نزد زگزبسکی است و با مولفه های «معرفت نفس»، «اعتماد معرفتی برای احیای حکمت ازلی» و «الگوی حکیم متالّه» در تأملات سهروردی هم خوانی دارد. رابطه معرفت وعقلانیت در این دو رویکرد، حقیقت جویی را در فرایندی حاصل از فضیلت، خودآگاهی و حکمت قرار می دهد، این امر به تکامل باورهای وحدت ساز در فرهنگ های متفاوت کمک می کند.
بررسی مبانی تجسم عمل از دیدگاه سید حیدر آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رابطه تکوینی بین عمل و جزاء یا همان تجسم اعمال یکی از کلیدی ترین مسائل معاد است که در آثار سیدحیدر آملی مورد توجه قرار گرفته است. مقاله پیش رو با روش توصیفی-تحلیلی در صدد پاسخ به این سوال است که چه مبانی عرفانی در برداشت رابطه تکوینی بین عمل و جزاء موثر است؟ در این رابطه مبانی وجودشناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی سیدحیدر آملی بررسی شده و تاثیر مباحثی مانند ظهور و بطون عالم، تجدد امثال، مثال منفصل و متصل، ماهیت انسان و تصرف خلاقانه در تجسم اعمال تبیین شده است. آملی بر اساس مبانی مذکور معتقد است در این عالم چیزی از بین نمی رود و صرفاً از موطن ظاهر به باطن عالم رفته و ممکن است دوباره ظاهر شود. بدین ترتیب اعمال و اعتقادات انسان در عوالم اخروی تجسم یافته و ماهیت ثانوی و اخروی انسان به دست وی ساخته می شود، به طوری که هویت ثابت وی ضامن این-همانی انسان در دنیا و آخرت است.
مقایسه تحلیلی نگرش شهید مطهری و ایمانوئل کانت در خصوص مفهوم حق و تکلیف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
137 - 150
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله حاضر بررسی تطبیقی و قیاسی رویکرد دو متفکر غرب و شرق در باب مفهوم حق و تکلیف است. ایمانوئل کانت فیلسوف مشهور آلمانی در عصر روشنگری و مرتضی مطهری فیلسوف و متأله معاصر ایرانی دو قطب این بررسی را که با روش تحلیلی تطبیقی تهیه شده تشکیل میدهند. مقاله حاضر نشان میدهد که جایگاه هر دو متفکر نسبت به زمینه های انقلابی شان یعنی روشنگری در اروپای قرن هجدهم و انقلاب اسلامی ایران در سال 57 خورشیدی مهمترین مسائل و مفاهیم مرتبط با حق و تکلیف را در آرای خود انعکاس داده اند. حق و تکلیف دو نیرویی است که به شکل کنش و واکنش در آحاد یک اجتماع مستقر و تعریف میگردد. اگرچه کانت تلاش میکند تا با بسط مفهوم عقلانیت و احداث ساختار حق بر اساس عقل و از نقطه عزیمت آن مسئله تکلیف را نیز تعریف کند، اما این رویکرد در تفکر شهید مطهری به میانجی پیوند خوردن با آموزههای الاهیاتی روندی کامل تر پیدا می کند. بهره گیری از دو نیروی عقل و آموزه های دینی به فلسفه اسلامی کمک می کند تا انطباق عملی بیشتری نسبت به فرمالیسم کانتی داشته باشد. با این حال طبق نتایج حاصله دستاوردهای کانت در زمینه تعریف آزادی و نسبت آن با امر مطلق زمینه ای مهم است که بسیاری از متفکران غرب و شرق از آن تأثیر پذیرفته اند و شهید مطهری نیز از این قاعده مستثنی نیست.
تحلیل تکامل اجتماعی انسان بر اساس «حکمت متعالیه نبوی و ولایی» از دیدگاه صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خردنامه صدرا دوره ۲۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۱۵)
47 - 62
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی تکامل اجتماعی انسان بر اساس «حکمت متعالیه نبوی و ولایی» از دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی، بروش تحلیلی توصیفی پرداخته است. اهمیت و ضرورت بحث از آن جهت است که شناخت بسیاری از مقوله های اجتماعی، ازجمله «معیار شقاوت و سعادت حقیقی»، «نحوه تعامل فرهنگ و سنن جامعه با رفتارهای اجتماعی»، «آزادیهای فردی و اجتماعی»، «حقوق شهروندی» و...، متوقف بر تبیین علت و شاخصه ها و آثار تکامل اجتماعی انسان است. در مباحث مطروحه، ضمن آنکه به بررسی مفاهیم کاربردی از کمال و تکامل، حقیقی و اعتباری بودن جامعه و جایگاه انبیا و وارثان آنان توجه شده است، بتبع نظریات ملاصدرا درباب صیرورت نفس ناطقه و حرکت اشتدادی وجود، اتصال انسان به «عقل فعال» و بتبعیت از آن، شکوفایی عقلی، دلیل تکامل برای نوع انسان شمرده شده است. از نظر ملاصدرا، مهمترین شاخصه های تحقق کمالات عقلی برای نوع بشر، عبارتند از: متابعت از نبی و ولیّ، تشبه به معبود و تخلّق به اخلاق الله. یافته این تحقیق بر این نکته تمرکز دارد که صدرالمتألهین در مباحث جامعه شناسی، با ارتقای حکمت متعالیه خود به «حکمت متعالیه نبوی و ولایی»، آثار تکامل اجتماعی انسان را در چهار مقوله «ایجاد مدینه فاضله یا امت واحده»، «کشف و نمایش گنجینه های عقلی توسط نبی و ولیّ»، «طلب آخرت و اعراض از حب دنیا» و «تشکیل تمدن متعالی» دنبال مینماید.
واکاوی عینیت تجربه شهودی در هندسه معرفت دینی علامه طباطبایی و فخر رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شهود از اضلاع مهم هندسه معرفت دینی و از منابع کسب معرفت محسوب می شود. پرسش از عینیت متعلق تجربه عرفانی از سوالات اساسی مطرح در این حوزه است. در پاسخ به این پرسش برخی نظریه ذات گرایی را پذیرفته و برخی دیگر معتقد به ساختارگرایی(زمینه گرایی) هستند. ذات گرایان متعلق تجربه عرفانی، را ذات و حقیقت متعالی می دانند. طرفداران نظریه ساختارگرایی ضمن نفی حکایتگری تجربه عرفانی از ذات واحد، این تجربه ها را معلول فرهنگ، باور و زمینه فکری فرد می دانند. مطالعه و مقایسه دیدگاه علامه طباطبایی و فخر رازی در زمینه واقع گرایی و عینیت متعلق تجربه عرفانی از اهداف و موضوع این نوشتار است. روش مطالعه از نوع توصیفی و تحلیلی و با اتکاء به آثار آنها می باشد. یافته های پژوهش نشان می دهد که علامه طباطبایی با تقسیم بندی علم به دو قسم علم حضوری و حصولی و بازگشت علم حصولی به حضوری و پذیرش اصل اتحاد علم، عالم و معلوم، تجربه های عرفانی را از نوع علم حصولی و حضوری دانسته که در هر دو نوع، تجربه ذات محقق می شود. از دیدگاه فخررازی در سایه تزکیه درون و تصفیه نفس و رسیدن به احوال و کشفیات عرفانی، انسان به مرتبه ای می رسد که با علم حضوری حقایق را درک می نماید. لذا این احوالات از نوع تجربه ذات و معرفت بخش می باشند. در واقع ذات گرایی وجه اشتراک علامه و فخر است.
حکمت صدرایی و خوانش عقلانی وحی با تأکید بر آراء آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۷
29 - 76
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا در صدد تبیین عقلی ماهیت وحی و گشودن چشم اندازه عقلانی برای فهم این رویداد است؛ پرسشِ فیلسوف از حقیقت وحی تلاشی است برای فهم پذیر ساختن آن و قرار دادن خاستگاه دین در افق عقل انسانی؛ وحی فرایندی کاملاً عقلانی تلقی می شود و خرد یگانه بنیاد واقعی و حقیقی آن اعلام می گردد. ملاصدرا باتوجه به نظام فکری خود وحی را نیز دارای مراتب مختلف عقلی، مثالی و زبانی و بصری میداند و باور دارد نبی برای دریافت وحی از امتیازات خاصی مانند قوه حدس، تخیل و متصرفه قوی بهره مند است. از این رو، نبی با دریافت حقایق عقلی در مرتبه مثال منفصل وجود مثالی آن حقایق را نیز ادراک می کند ودر مرتبه حس وجود ظاهری وحی را در قالب اصوات و حروف استماع می کند، حتی فرشته وحی را نیز به صورت چهره انسانی مشاهده می کند. مطابق نگاه ملاصدرا همه این دریافت ها انشاء نفس خود نبی است و حالت حلولی ندارد، بلکه صدوری است. آیت الله جوادی به مثابه شارح حکمت صدرایی سعی دارد به بسیاری از پرسش ها و مسائلی که در دوران جدید در رابطه با وحی مطرح شده است، پاسخ دهد.
ارزیابی تحلیلی انگاره همسانی هوش مصنوعی و نفس انسانی
منبع:
در مسیر اجتهاد سال اول پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱
48 - 27
حوزههای تخصصی:
امروزه هوش مصنوعی و رایانه های پیشرفته جزء جدایی ناپذیر زندگی هر انسانی است و زندگی و اشتغال بسیاری از انسان ها بوسیله هوش مصنوعی رقم می خورد. یکی از مهم ترین مسائل حوزه هوش مصنوعی انگاره همسانی هوش مصنوعی با نفس انسانی است، یعنی آیا می توان همان انتظاری و عملکردی که انسان دارد را دقیقا از هوش مصنوعی داشت؟ از آنجا که این مسئله، مسئله تقریبا جدیدی می باشد پاسخ های مناسب موجود نیست و یا غیر محققانه است به همین سبب مقاله حاضر به روش عقلی- تحلیلی و بر مبنای فلسفه اسلامی و فلسفه غرب به ارزیابی نقد های موجود و ارزیابی نظریه همسانی طبق دیدگاه پیوندگرایانه پرداخته است. در نتیجه تحقیق حاضر عدم همسانی هوش مصنوعی بنابر هر دو فلسفه اسلامی و فلسفه غرب، به دلیل عدم امکان همسانی هوش مصنوعی با انسان در قوه اختیار انسانی و عدم همسانی در جنس علم و ادراک، به دست آمده است.
تبیین وجودی زبان در حکمت متعالیه ملاصدرا و نسبت آن با حرکت جوهری و عقل قابل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وجود، حرکت جوهری و عقل قابل سه مفهوم بنیادین در حکمت متعالیه ملاصدرا به شمار می روند که با زبان نسبت حقیقی دارند. در این پژوهش با اتخاذ روش تحقیق توصیفی-تحلیلی و تحلیل متون دست اوّل و دوّم درباره حکمت متعالیه تلاش می کنیم تا نسبت سه مفهوم محوری وجود، حرکت جوهری و عقل قابل را با پدیده زبان از دیدگاه ملاصدرا مورد قرار دهیم. بررسی منابع موجود نشان می دهد که، اوّلاً، از نظر ملاصدرا زبان امری صرفاً ماهیتی و اعتباری نیست، بلکه زبان جوهری وجودی نیز دارد که وجه حقیقی زبان محسوب می شود. به بیان دیگر، وجود و زبان هر دو مشَکَک هستند. دوّم آنکه، زبان مانند وجود دارای حرکت بوده و این حرکت جوهری است نه عَرَضی. حرکت در زبان و در قوس صعودی از وجود لفظی یا کتبی آغاز می شود و به سوی مخیلات پیش می رود و سپس وارد قلمرو الهامات ربانی می شود. سوّم آنکه، زبان هم ساحتی ماهیتی دارد و هم ساحتی وجودی، بدین معنی که میزان استکمال زبان به میزان استکمال عقل قابل بستگی دارد. به عبارت دیگر، هر چه عقل قابل کامل تر باشد، زبان عقل قابل کامل تر است، تا حدی که مرز آن به اندازه مرز هستی گسترده شده و این همان با کلام الهی می شود.
تحلیل انتقادی مبنای هستی شناختی دیدگاه حیرت آفرینی زبان قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از مهم ترین ملاکات اساسی در سنجش اعتبار یک دیدگاه، کاوش انتقادی نمود های معرفتی بیرونی و بازخوانی شالوده ها و مبانی بنیادین فکری آن است. مبنای هستی شناختی یکی از مبانی بنیادی و سزامند کاوش در حوزه حیرت آفرین انگاری زبان قرآن است. مقاله پیش روی می کوشد با کاربست ملاحضات دقیق عقلی مبنای هستی شناختی این دیدگاه را مورد تحلیل انتقادی قرار دهد و بدین سان سستی دیدگاه حیرت آفرینی زبان قرآن را به اثبات بنشیند. روش پژوهش مقاله اسنادی و تحلیلی است و یافته های پژوهش حاکی از این ست که مبنای هستی شناختی دیدگاه حیرت آفرینی زبان قرآن دچار چالش های جدی است. از باب نمونه نخست از لحاظ تبارشناسی با نگرش کارل بارت و تیلیش در تمایزانگاری حوزه علم و دین و فراخردبودگی الهیات هم نشین است. دوم دیگر، از حیث هستی شناسی رویکردی غیر فراگیر در معرفت به هستی یادکرد می شود. سوم دیگر، از جهت روش شناسی گرفتار سازوکار مفاهمه ناپذیری در عامه متون و خاصه متن قرآن است. بعلاوه به معارضه با اهداف هدایت گرانه متن وحیانی بر می خیزد. بدین ترتیب دیدگاه حیرت آفرینی زبان قرآن مبتنی بر مبنایی مخدوش وقوع یافته است.
اعتبار اصول امتناع تناقض و طرد شق ثالث؛ منطقی یا روان شناختی (مروری بر برداشت ها و تفسیر های نادرست، اتهام های خودساخته و انواع مغالطه در یک نقد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منطق کلاسیک با این پیش فرض فلسفی که یک زبان غیرصوری وجود دارد که زبان صوری درصدد ارائه آن است تأسیس شده است. در این منطق، اصول امتناع تناقض و طرد شق ثالث، قضیه به شمار می آیند و برهان دارند. مرتضی حاج حسینی در کتاب طرحی نو از اصول و مبانی منطق، با این پیش فرض فلسفی که یک زبان غیرصوری وجود دارد که زبان صوری درصدد ارائه آن است و تشریح پیامدهای آن به تأسیس دو نظام تابع ارزشی و غیرتابع ارزشی پرداخته است. در این منطق، اصول امتناع تناقض و طرد شق ثالث، در حکم قاعده ای هستند که هر سطر از برهان بر اساس آن ها نوشته می شود و به همین اعتبار اثبات ناپذیر تلقی می شوند. اسدالله فلاحی بی آنکه موضع خود را در قبال پیش فرض یا عدم پیش فرض زبان غیرصوری مشخص کند، در مقاله ای که با عنوان «مبانی فلسفی نظام های حاج حسینی» در شمارهٔ دوم دوره 14نشریهٔ حکمت معاصر در شمارهٔ پاییز و زمستان ۱۴۰۲منتشر شده است، مبانی فلسفی نظام های تابع ارزشی و غیرتابع ارزشی و از جمله دیدگاه نویسنده در مورد اصول امتناع تناقض و طرد شق ثالث و پیامدهای آن را نقد نموده است. در این مقاله ابتدا به تشریح مبانی فلسفی و معرفت شناختی نظام های منطقی و مقایسهٔ این نظام ها با یکدیگر در ارتباط با این مبانی می پردازیم و سپس به نقدهای فلاحی پاسخ می دهیم.
هسته ماهوی نظریه «وجود ذهنی» و سازگاری با اصالت وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۸۵)
7 - 22
حوزههای تخصصی:
وجود سازگاری درونی برای یک نظام فلسفی از لوازم یک نظام منسجم و کارآمد است. اصالت وجود به عنوان اساس حکمت متعالیه روی اکثر مسائل فلسفه در این مکتب سایه انداخته و سرنوشت بسیاری از مباحث را تغییر داده است. هسته ماهوی مسئله وجود ذهنی نیز این انگاره را پدید آورده که نظریه «وجود ذهنی» با فضای اصالت ماهیت طرح شده و اگر هم فلاسفه صدرایی از وجود ذهنی بحث کرده اند از باب مماشات با قوم و نظریات ابتدایی است، نه مختار نهایی. ازاین رو هدف نگارش این نوشتار آن است که بررسی نماید اولاً، آیا با فرض قبول اتحاد ماهوی بین ذهن و خارج، وجود ذهنی با فضای اصالت وجود سازگاری دارد؟ ثانیاً، تقریرات متفاوت اصالت وجود در سازگاری با نظریه وجود ذهنی مؤثر است یا خیر؟ در این پژوهش سه نظریه «سازگاری نسبی»، «ناسازگاری مطلق» و «سازگاری مبهم» بیان شده و با نقد و بررسی این اقوال روشن شده که نظریه نزدیک به واقع نظریه «سازگاری مبهم» است و نگارنده با تکمیل آن، نظریه «سازگاری مطلق» را ارائه کرده که مطابق آن بنا بر همه تقریرهای رایج از اصالت وجود، نمی توان حکم به ماهوی بودن نظریه وجود ذهنی کرد و تهافت بالذاتی بین دو مسئله اصالت وجود و مسئله وجود ذهنی نیست.
تحلیل و بررسی تفسیر روایات معرفة الله بالله در نگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
151 - 174
حوزههای تخصصی:
متون دینی ضمن بیان طرق متعدد شناخت خداوند، راهی با مضمون «معرفهالله بالله» پیش روی انسان ها قرار داده است؛ برای نمونه از امیرالمؤمنین(علیه السّلام) نقل شده است: اعْرِفُوا اللهَ بِاللهِ.... که نظر بسیاری از بزرگان را به خود جلب کرده و از این جهت دیدگاه های مختلفی ذیل این روایت شریف شکل گرفته است. علامه طباطبایی از جمله کسانی است که به شرح این حدیث پرداخته و آن را به معنای نفی واسطه در شناخت خدا می گیرد و هرگونه شناختی غیر از این را شرک می داند. او می گوید: این معرفت برای هر موجود دارای درکی حاصل است اما چون مورد غفلت واقع می شود نیازمند رفع غفلت است. بنابراین نظر، تمامی براهین اثبات خدا براهین تنبیهی هستند. ایشان گرچه راه معرفت حصولی را برای شناخت خدا مسدود می داند اما راه معرفت حضوری را برای این مهم باز دانسته و معتقد است از طریق معرفهالنّفس می توان به سرمنزل مقصود رسید. این پژوهش در صدد است تا با روش تحلیلی- توصیفی و نقلی به تحلیل و بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر «معرفه الله بالله» بپردازد. آنچه پرداختن به این مسأله را مهم می کند این است که؛ اولا بر اساس جست وجوی نگارنده؛ دیدگاه علامه، با این تفصیل در جای دیگر نیامده است و ثانیا این بررسی، جایگاه مبانی فلسفی و عرفانی را در تبیین و تفسیر متون دینی روشن تر می کند.
شیئیت معدوم در دیدگاه معتزله و تحلیلی از نقدهای وارده بر آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۳۱)
165 - 182
حوزههای تخصصی:
معتزله نظریه شیءبودن معدوم یا ثابتات ازلی را برای اثبات علم ازلی خداوند به موجودات ممکن قبل از ایجاد مطرح کرده اند. نقدهایی از سوی اشاعره و فلاسفه اسلامی بر این نظر وارد شده است. منجرشدن به قدم عالم، نفی تناقض و ناکارآمد بودن آن در اثبات علم ازلی خداوند به موجودات از نقدهای اشاعره و فلاسفه اسلامی است. با توجه به معناشناسی شیئیت و معدوم در دیدگاه معتزله نقد قدم عالم و نفی تناقض وارد نیست. کارآمدی این دیدگاه در اثبات هدف خود هم براساس مبانی و لوازم آن رفع شدنی است. شیئیت در این نظریه به معنای ثابتی است که می توان از آن خبر داد. معدوم در این نظریه چیزی است که در خارج و عین وجود ندارد؛ بنابراین، شیئیت معدوم ثبات چیزهایی است که در خارج و عین وجود ندارند؛ ولی در علم ازلی خداوند موجودند و این به معنای قدم و ازلیت موجودات عینی نیست. همین طور آنچه از بیانات معتزله برمی آید این است که ثبات اعم از وجود خارجی است و در تناقض با نفی وجود خارجی نیست. همچنین، لازمه این نظریه مغایرت وجود و ماهیت، وجود ذهنی و تعلق جعل به وجود است که فلاسفه اسلامی تأیید کرده اند؛ بنابراین، اصل این نظر ازنظر عقلی پذیرفتنی است. کارآمدی آن ازنظر ملاصدرا مبتنی بر اصالت وجود و وحدت تشکیکی آن خواهد بود. این مقاله، ضمن تفکیک اصل نظریه و مسئله کارایی آن، با روشی توصیفی تحلیلی به بررسی آن و نقدهای وارده بر آن می پردازد.
همدلی در سنت پدیدارشناختی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۴
159 - 188
حوزههای تخصصی:
در چند سال گذشته، بحث پر جنب و جوشی حول این موضوع وجود داشته است که آیا و چگونه پدیدارشناسی می تواند به تحقیقات شناخت اجتماعی مدد رساند. به ویژه، برخی تشکیک نموده اند که آیا توصیفات پدیدارشناختی اول شخص از تجربه انترسوبژکیتو و کنش متقابل می تواند نظریه های مشخصی را درباره شناخت اجتماعی تایید یا رد کند (به عنوان مثال، Spaulding 2015). در برابر این گونه ارزیابی، هدف از همکاری حاضر ارائه بررسی اجمالی از بحث غنی و دقیق همدلی است که در سنت پدیدارشناختی یافت می شود، با تمرکز ویژه بر جنبه های این بحث که ما معتقدیم حاوی بینش های مهم و ظریف راجع به رابطه همزمان است.
موضوع متافیزیک نزد حکیم تبریزی و تنزیه خداوند از مصادیق آن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
اغلب فیلسوفان مسلمان تحت تأثیر سنّت ارسطویی، موضوع متافیزیک را «موجود از حیث موجودیت» دانسته اند. تنها فارابی در تعریف شاذّی، «واجب الوجود» را موضوع حکمت قرار داد که مورد انتقاد جدّی ابن سینا قرار گرفت. سهروردی نیز در آثار به سبک مشّائی، گاه «وجود» را به معنای مصدری به کار برده است که بعدها در آثار ملّاصدرا انعکاس یافت ولی موضوع حکمت اشراقی سهروردی و مقسم نور و ظلمت، «شئ» است. گرچه سایر متفکّران به نحو ارتکازی، درباره موضوع مابعدالطبیعه سخن گفته-اند، امّا رجب علی تبریزی پایه گذار سومین جریان فکری در مکتب اصفهان، با رویکردی نو و ابتنا بر نظام مفهومی خاص، در این باره بحث کرده است. او با لحاظ دو شرط «عام تر بودن» و «قابلیت حمل بر موضوعات مختلف علوم»، بدین نتیجه می رسد که «شئ از حیث موجودیت» موضوع حکمت است. در مکتب نومشّائی تبریزی، مراد از «وجود»، بودن شئ در خارج و مقصود از «موجود»، شئ وجوددار است. بر این اساس، موجودات بالفعل به دو قسم کلّی واجب و ممکن تقسیم می شوند. مراد حکیم از واجب، مخلوقات ثابت و دائم الوجود هستند که عدم ناپذیر و در اصطلاح او، «ممکن خاص» نامیده می شوند و منظور از «ممکن»، اشیای متغیّر و «قابل وجود و عدم» هستند که به «ممکن عام» مصطلح شده اند. بنابراین «خداوند» حتّی مصداق واجب الوجود هم نیست و از این رو جزو مصادیق موضوع مابعدالطبیعه نخواهد بود. چنین نتیجه ای با رویکرد تنزیهی حکیم تبریزی در مباحث الهیات، هماهنگ است.
بررسی نقدهای سیدجلال الدین آشتیانی بر نظریه معادجسمانی غیاث الدین منصور دشتکی و آقا علی مدرس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳
5 - 34
حوزههای تخصصی:
از چالش های اصلی معادجسمانی اشکال تناسخ است. میرغیاث الدین منصوردشتکی و آقاعلی مدرس زنوزی با طرح نوعی ارتباط میان نفس و بدن پس از مرگ خواسته اند از اشکال تناسخ رها شوند، میرغیاث الدین منصوردشتکی برای نفس دو نوع تعلق قائل شده است، که در زمان حیات و موت یکی از این دو تعلق برقرار است، آقاعلی مدرس زنوزی نیز قائل شده است که نفس در زمان حیات ودایعی در بدن باقی می گذارد که حتی پس از مرگ همراه بدن باقی هستند. سیدجلال الدین آشتیانی هر دو رأی را به شدت مورد انتقاد قرار داده است و خود نظر ملاصدرا یعنی محشور شدن نفس همراه با جسم مثالی را برگزیده است. در این مقاله با روش تحلیلی و توصیفی نظرات غیاث الدین منصور و آقاعلی تقریر شده است و نسبت این دو رأی به یکدیگر توضیح داده شده است، همچنین نقدهای آشتیانی به صورت منقح و منظم ذکر گردیده است و با ارزیابی مبانی این نقدها مشخص شده است که چون آشتیانی با مبانی صدرایی به نقد پرداخته است، این نقدها به طور کامل به آقاعلی به عنوان حکیمی صدرایی وارد است، اما غیاث الدین می تواند به این نقدها ملتزم نباشد، اگرچه قول غیاث الدین دچار خللی مهم تر یعنی مطرح کردن ادعایی بدون دلیل است.
«مواد ثلاث» بر مبنای سه رویکرد فلسفی صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خردنامه صدرا دوره ۲۸ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۱۵)
5 - 28
حوزههای تخصصی:
اندیشه صدرالمتألهین در سیر تکامل خود، سه رویکرد را شاهد بوده است؛ نگرش اصالت ماهوی، نگرش اصالت وجودی با نگاه وحدت تشکیکی و نگرش اصالت وجودی با نگاه وحدت شخصی. مبحث «مواد ثلاث» بتبع این سه رویکرد فلسفی صدرایی، دچار تحول اساسی شده است. در مرتبه یی متناسب با رویکرد اول، مقسَم، ماهیت است و به «وجوب، امکان و امتناع» تقسیم میشود. مراد از امکان در این مرتبه، امکان ماهوی است. در رویکرد دوم، مواد سه گانه مرسوم، به وجوب و امکان ارتقا می یابند. مراد از امکان در این مرتبه، امکان فقری و وجودی است. در رویکرد سوم، این سه ماده، به دوگانه «حق و باطل» تحول پیدا میکنند. تعبیر «حق» در این مبحث، با سه معنای دیگر از «حق» که در رویکرد سوم مطرح شده است یعنی تقدم بالحق، وجود حق و وحدت حقه اشتراک معنوی و اتحاد مصداق ی، و با ح ق مط رح در ام القضایا، رابط ه «مَثَل و ممث ل له» دارد؛ یعن ی ام القضایا مَثل ح ق تعالی در می ان قضایاست. از حق تعالی به احق الوجودات و از اصل عدم تناقض، به احق الاقاویل و احق الاوایل تعبیر میشود. همه «حق»های یاد شده، بر اساس مبانی رویکرد فلسفی سوم صدرالمتألهین، قابل طرحند.
تبیین و ارزیابی اصول فکری و عقائد بنیادی نقل گرایان شیعی
منبع:
در مسیر اجتهاد سال اول پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۱
134 - 107
حوزههای تخصصی:
از جمله مهمترین جریانات شیعی مدعی اصلاح در زمان معاصر، گروهی هستند که تنها تاکید بر نقل گرائی دارند و در این بین نیز تنها منبع معتبر برای آن ها قرآن کریم است. اعتقادات و اصول فکری این جریان نواندیش، بسیار شبیه به جریان سلفی گری رایج میان اهل سنت است. حیدرعلی قلمداران، شریعت سنگلجی، محمد جواد غروی و میرزا یوسف شعار برخی از مهمترین افراد این جریان فکری هستند. در نظر این جریان، برخی از عقاید و اعمال مذهبی رایج میان شیعیان مانند شفاعت، توسل و زیارت از نظر قرآن غیر قابل توجیه است و اگر کسی قرآن را معیار قرار دهد به بطلان این امور حکم خواهد کرد. اگرچه این مدعیات باطل در میان سلفیان اهل سنت و وهابیان، نوظهور نیست و بیان و رد شده است ولی طرح آن از سوی شیعیان و واکاوی ریشه این عقاید در شیعه و پاسخ به آن، مسئله ای است که در این مقاله با روش کتابخانه ای و با رویکرد تحلیلی به آن پرداخته می شود. با مراجعه به قرآن کریم مشخص می شود که اشکال اساسی این تفکر، عدم توجه به آیاتی است که در آن ها دستور رجوع به اولی الامر داده شده و ولی مومنین را امامان معرفی کرده است و در واقع این جریان تنها در ظاهر ادعای معیار بودن قرآن را دارد. همچنین برای جانشینی امامان شیعه و تبعیت از دستورات آنان برخی روایات متواتر مانند حدیث غدیر وجود دارد و ادله عقلی نیز تبعیت از دستورات امامان را اثبات می کند.
تحلیل و تصحیح علمی انتقادی بخش معاد الهیات النجاة: معرفی و ارزیابی اقدم نسخ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
31 - 74
حوزههای تخصصی:
مجموعه النجاه یکی از مهم ترین آثار ابن سینا شامل رساله های منطق، طبیعیات، الهیات و ریاضیات است که بحث معاد از جمله مهم ترین مباحث ارائه شده در بخش الهیات است و تشریح و تبیین فلسفی آن، از جمله اهداف ابن سینا از تألیف النجاه بوده است. ابن سینا در الهیات النجاه تبیین معاد را بر بسیاری از مبانی حکمت نظری و عملیِ خود بنا کرده است و به نوعی می توان آن را ماحصل حکمت نظری و عملیِ او دانست. از آنجا که همه چاپ های فعلی الهیات النجاه علاوه بر این که معیارهای تصحیح انتقادی را رعایت نکرده اند، از نسخه نفیس و کهن مرادملا 1410 نیز غافل مانده اند، متنی مصحَّح محسوب نشده و بازتصحیح این اثر را ضروری می نمایند. نسخه مرادملا 1410، توسط رضوان بن الساعاتی یکی از علمای قرن ششم ه.ق کتابت شده و پس از کتابت، بارها در طول حدود پانزده سال با نسخه های دیگر و نیز آثار دیگر ابن سینا مقابله شده و دارای پنج گواهی بلاغ در انتهای نسخه و نیز بلاغ های متعددی در طول متن است. نظر به اهمیت معاد در نظام فکری ابن سینا و در الهیات النجاه، تصحیح انتقادی بخش معاد بر سایر مباحث مقدم شده و در این مقاله ارائه می شود. این تصحیح انتقادی بر اساس سه رساله کهن و نفیس متعلق به قرن ششم ه.ق، موجود در کتابخانه های آستان قدس، حراجچی اوغلو و مرادملاست که به لحاظ قدمت و صحت بر تمام نسخه های موجود ارجحیت دارند. آنچه در این مقاله ارائه می شود، بررسی و ارزیابی بحث معادِ الهیات النجاه و نیز نسخه شناسی این سه نسخه ارزشمند است
تحلیل وجود شناختی قاعدۀ «العلم بالعلة یستلزم العلم بالمعلول» با تأکید بر مبانی حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال ۳ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴
157 - 184
حوزههای تخصصی:
مطالعه تحلیلی قواعد فلسفی در پرتو مطالعه تاریخی آنها، هم زمینه فهم بهتر آنها را فراهم می آورد و هم میزان تأثّر آنها از مکاتب و آرای فلسفی را به خوبی آشکار می سازد. از جمله قواعد مهم و پرکاربرد در حکمت اسلامی قاعده «العلم بالعلّه یستلزم العلمَ بالمعلول» است. پیوند این قاعده با دو مسأله اصالت وجود و حقیقت علم و تحولات این دو در حکمت اسلامی، ضرورت بازخوانی این قاعده را آشکار می سازد. نوشتار پیش رو، نخست پیشینه این قاعده را از نظر گذرانده و به تبیین این مهم می پردازد که علم به علت در چه صورتی مستلزم علم به معلول است. آنگاه با توجه به سیر تاریخی آن به تبیین ادله اقامه شده بر آن پرداخته؛ و در پایان، به مهم ترین کاربردهای این قاعده اشاره می کند. علم حضوری به معلول در پرتو علم حضوری به علت، اقامه براهینی نو بر این قاعده بر اساس مبانی حکمت متعالیه و بیان تفاوت آن با قاعده «ذوات الأسباب لاتعرف إلا بأسبابها» از جمله مهم ترین دستاوردهای این مقاله است.