آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

هر چند خدای متعال قرآن کریم را برای هدایت انسان‌ها نازل کرده است و لذا فی‌الجمله، برخی امور انسانی در این زمینه مورد عنایت بوده است، اما قرآن کریم مستقل از امور انسانی بوده و هیچ امر انسانی در آن تأثیر نداشته و هیچ مطلب یا فرهنگ غلطی از زمان نزول، در آن منعکس نشده است؛ زیرا وجود مطالب غیر واقع در قرآن با هدف اصلی آن یعنی هدایت مردم منافات دارد. البته چون خداوند قرآن را برای هدایت فرو فرستاده، به برخی از امور انسانی عنایت داشته و از آنها استفاده و به‌گزینی کرده است. قرآن به زبان قوم است و از مثال‌ها، تعبیرات، استعارات، کنایات و لغات دخیلِ رایج در بین مردم بهره جسته و مصلحت مخاطبان را رعایت نموده است. استقلال قرآن کریم از امور انسانی یکی از مبانی تفسیر به شمار می‌آید.

متن

یکی از مسائل نیازمند بررسی در باب شناخت قرآن، استقلال آن از امور انسانی است. توضیح آنکه خداوند قرآن کریم را برای هدایت انسان و جبران ناتوانی وی در شناخت هدف آفرینش و نمایاندن راه رسیدن به آن هدف، وحی نموده1 و در نتیجه، برخی امور انسانی ـ فی‌الجمله ـ مورد عنایت خداوندی بوده است. حال این پرسش رخ می‌نماید که عنایت به امور انسانی چگونه بوده است؟ آیا این عنایت به صورت بهره‌گیری و استفاده بهینه خداوند از آنها در جهت اثرگذاری هرچه بیشتر بر مخاطبان برای توفیق افزون‌تر در هدایت مردم بوده است یا به شکل اثرپذیری یا شکل دیگر؟ اهمیت این بحث و پاسخ به این پرسش‌ها بدان روست که افزون بر تأثیر در شناخت صحیح قرآن، از جمله مبانی تفسیر در فهم قرآن است.
ادعای جاودانه و جهانی بودن قرآن2 در میان کتاب‌های آسمانی، اهمیت موضوع را دو چندان کرده است؛ زیرا ممکن است گفته شود: با اثبات تأثیرپذیری قرآن کریم از امور انسانی، به دلیل آنکه این امور ویژه مردمان عصر نزول بوده، پس قرآن کریم محدود به آن افراد و آن زمان است. به رغم انجام برخی تحقیقات در این‌باره،3 نگاه جدید به این موضوع و اثبات استقلال قرآن کریم ـ که از جمله مبانی تفسیر به حساب می‌آید ـ ضروری است. در سایه آن، روشن خواهد شد که قرآن کریم خالی از هر سخن باطل و غیرواقعی است. برای اثبات این مدعا، دیدگاه‌های دیگر در این‌باره نیز نقد و بررسی می‌شوند. پیش‌تر این نکته یادآوری می‌شود که منشأ الهی داشتن قرآن اصل مسلّم و یکی از پیش‌فرض‌های بحث است و دیدگاه‌ها در قلمرو پذیرش این اصل طرح و بررسی می‌شوند. بنابراین، دیدگاه‌های نادرستی که قرآن را بشری و یا ساخته ذهن پیامبر می‌دانند خارج از این بحث قرار دارند.4
دیدگاه‌ها
درباره مسئله مورد بحث، سه دیدگاه کلی مطرح است:
1. قرآن، بازتاب زبان، فرهنگ و باورهای مردمان عصر نزول است.
2. قرآن از زبان، فرهنگ و باورهای مردم عصر نزول اثر پذیرفته است.
3. نزول قرآن به زبان قوم و با عنایت به فرهنگ و باورهای مردم عصر نزول و طرد عناصر منفی آن بوده است.
1. قرآن؛ بازتاب زبان، فرهنگ و باورهای مردمان عصر نزول
بر اساس این دیدگاه، قرآن بازتاب تصورات و فرهنگ مردم عصر نزول آن است. همین امر دلیل آمدن مسائلی همچون جن، چشم‌زخم و سحر در قرآن است، با اینکه این امور واقعیت ندارند و از افکار و عقاید نادرست دوران جاهلی بوده و علم نیز آنها را تأیید نمی‌کند. این دیدگاه با تأکید بر نزول قرآن به زبان مخاطبان، دو دلیل متفاوت بر مدعای خود آورده است که عبارتند از:
الف. زبان، بازتاب تصورات ذهنی انسان
قرآن به زبان و لغت بشری است و واژگان نه بازتاب مستقیم جهانِ خارج و واقع، بلکه نشانه‌های حاکی از «تصورات» و مفاهیمی است که در ذهن خودآگاه یا ناخودآگاه جمعی افراد پایدارند. از این‌رو، اگر قرآن کریم از جن، چشم‌زخم و سحر سخن می‌گوید، بدین سبب است که مردم صدر اسلام وجود آنها را قبول داشتند. پس این‌گونه الفاظ به کار رفته در قرآن، بر مفاهیم ذهنی آنها دلالت دارد. از این‌رو، برای اثبات واقعیت داشتن سحر، نمی‌توان به روایتی استناد کرد که در آن از مسحور شدن پیامبر به دست یهودیان یاد می‌شود؛ زیرا فرهنگِ آن زمان، پدیده سحر را باور داشت، نه اینکه واقعا چنین چیزی وجود داشته باشد.5
نقد: این دیدگاه از چند جهت قابل نقد است:
اولاً، این دیدگاه مبتنی بر نظریه ناصحیح نشانه‌ای در باب لفظ و معناست که اولین بار فردینان دی سوسور مطرح کرد6 و ابوزید و مترجم سخن وی آن را پذیرفته و نقل کرده‌اند.7 طبق این نظر، الفاظ نه بر جهان خارج، بلکه بر مفاهیم ذهنی دلالت دارند و در آنها به کار می‌روند که ممکن است مابازای خارجی نداشته باشد. به همین دلیل، اشکالات جدّی بر آن وارد است؛8 از جمله:
1. مفاهمه مشکل است؛ زیرا ممکن است دو طرف سخن نسبت به شی‌ء موردنظر، ذهنیت مشترکی نداشته باشند.
2. اگر لفظ بر معنای موجود در ذهن و مراد متکلّم وضع شود، نمی‌توان از صحّت یک کلام سخنی به میان آورد؛ مثلاً، اگر گفته شود: «آب از دو واحد هیدروژن و یک واحد اکسیژن تشکیل شده است»، نمی‌توان بحث کرد که آیا واقعا چنین است؛ چون معلوم نیست مراد گوینده و آنچه در ذهن اوست، چیست.
3. لفظی که ـ مثلاً ـ برای خورشید ذهنی وضع شده است، بر خارج انطباق ندارد؛ زیرا کلمه «خورشید» به ذهنی بودن مقیّد است و هیچ‌گاه مفهوم ذهنی بر خارج صدق نمی‌کند، مگر اینکه جهت ذهنی، که بخشی از آن است، حذف شود که در این صورت، مَجاز خواهد بود.9
ثانیا، چگونه الفاظ قرآن حاکی از ذهن است، نه واقع! آن هم حاکی از ذهن پرخطای بشر که لازمه آن بیان عقاید خرافی و گرفتار کردن انسان‌ها در نادانی است، و حال آنکه هدف قرآن هدایت انسان است و قرآن خود را نور و کتاب هدایت معرفی می‌کند؟
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ» (بقره: 185)؛ ماه رمضان که در آن قرآن فرو فرستاده شده، که راهنمای مردم است.
«وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورا مُبِینا» (نساء: 174)؛ و نوری آشکار به سوی شما فرستادیم.
نیز قرآن کریم خود را به دور از هر باطلی معرفی می‌نماید:
«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»(فصلت: 42)؛ از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی‌آید. قرآن [نامه]ای است از سوی حکیمی ستوده [صفات].
ثالثا، دلیل مقبولی بر خرافی بودن اعتقاد به وجود جن و چشم‌زخم اقامه نشده و عدم تأیید علم دلیل بر حقیقت نداشتن آنها نیست؛ زیرا اینها همانند بسیاری از امور، از حیطه علوم تجربی خارجند. علوم امروزی از راه تجربه نمی‌توانند حقیقت وحی، معجزه پیامبران، فرشتگان و بسیاری از دیگر موضوعات بیان شده در متون دینی را تبیین کنند.
چشم‌زخم نیز نه تنها محال عقلی ندارد، بلکه شواهد روزمرّه، تأثیر چشم برخی افراد را نشان می‌دهد. علاوه بر آیات قرآن کریم،10 روایات11 نیز بر وجود چشم‌زخم دلالت دارند؛12 مثلاً، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: اگر چیزی می‌توانست بر قضا و قدر پیشی گیرد، چشم زدن بود.13
حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: چشم‌زخم حقیقت دارد.14
ب. زبان؛ آینه تجلّی فرهنگ
چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: زبان قرآن و زبان پیامبران همان زبان قوم بوده است:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ»(ابراهیم: 4)؛ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا (حقایق را) برای آنان بیان کند.
«زبان قوم» یعنی: قالب فرهنگ قوم. زبان هر قوم آینه و تجلّی فرهنگ، معتقدات، نظریه‌ها و جهان‌بینی آن قوم است. بنابراین، در قرآن، فرهنگ و اعتقادات مخاطبان تبلور یافته است که عدم واقع‌نمایی را در برخی موارد به دنبال دارد.15
نقد: این ادعا که مراد از «لسان» در آیه بیان شده، فرهنگ است و شامل اعتقادات و آداب و رسوم می‌شود، درست نیست؛ زیرا:
اولاً، واژه «لسان» در لغت عرب، به معنای زبان (= وسیله گویش) و لغت گویش16 است، نه فرهنگ. ابن منظور می‌نویسد:
و قوله ـ عزّ وجل: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ»أَی، بِلُغة (= زبان) قومه.
ثانیا، بررسی کاربردهای قرآنی این واژه خلاف این مدعا را ثابت می‌کند؛ چون در تمام این موارد، لسان به معنای نحوه سخن گفتن و یا وسیله سخن گفتن آمده است؛17 مانند:
«لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (قیامه: 16)؛18 زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن [= قرآن] حرکت مده.
ثالثا، مفسّران با الهام از کاربردهای قرآنی، واژه «لسان» را به معنای «زبان» گرفته‌اند. علّامه طباطبائی می‌فرماید: «اللّسانُ هو اللغة.»19
البته ـ چنان‌که خواهد آمد ـ معنای «لغت» شامل کنایات، امثال و تشبیهات نیز می‌شود. بر این اساس، مراد آیه این است که پیامبران به زبان قوم خویش، رسالت و پیام خود را ابلاغ می‌کردند تا بتوانند پیام الهی را برای مردم بیان کنند. به همین دلیل، در پایان آیه، آمده است: «لِیُبَیِّنَ لَهُمْ»در نتیجه، مردم بدون نیاز به مترجم می‌توانستند سخنان پیامبر خویش را درک کنند.20
شیخ طوسی در تفسیر این آیه نورانی آورده است: خداوند بلند مرتبه [در این آیه] خبر داده است که در زمان‌های پیشین، هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستاده است تا وقتی برایشان [وحی] بیان کرد پیام او را بفهمند و به کسی که آن را ترجمه کند نیاز نداشته باشند.21
رابعا، اگر «لسان» به معنای فرهنگ باشد، مراد آیه شریفه این خواهد بود که هر پیامبری بر اساس فرهنگ قوم خود برانگیخته شده و تمام آن را پذیرفته و هیچ مخالفتی با فرهنگ آنان در کتاب او وجود نداشته است. در نتیجه، مردم هم هیچ مخالفتی با آنان نداشتند، و حال آنکه هر پیامبری با فرهنگ نادرست قوم خود به صورت عملی مبارزه کرده است. قرآن کریم مبارزه با طاغوت و دعوت مردم به دوری از آنان، در کنار دعوت به توحید و عبادت خداوند را سرلوحه تبلیغ تمام پیامبران الهی می‌داند:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل: 36)؛ و در حقیقت، در هر امّتی فرستادهای برانگیختیم [تا بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید.
نیز پیامبران هر یک علاوه بر دعوت مردم به انقیاد در برابر اوامر و نواهی خدا، بر مبارزه با مفاسد رایج زمان خود بیشتر تأکید داشته‌اند؛ مثلاً، قرآن در چند مورد به دستور حضرت شعیب علیه‌السلامبر درست وزن کردن در خرید و فروش و نهی از کم‌فروشی اشاره دارد؛ مانند:
«وَ إِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُمْ فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ» (اعراف: 85)؛ و به سوی [مردم ]مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم]؛ گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که برای شما هیچ معبودی جز او نیست. در حقیقت، شما را از سوی پروردگارتان برهانی روشن آمده است. پس پیمانه و ترازو را تمام دهید، و اموال مردم را کم مدهید.22
به دلیل مخالفت پیامبران با فرهنگ نادرست مردم بود که تمام آنان از سوی مردم تکذیب می‌شدند. قرآن کریم علاوه بر اشاره به تکذیب برخی پیامبران توسط قومشان به طور مشخص،23 در چندین آیه، به مخالفت مردم با بسیاری از پیامبران اشاره دارد؛ از جمله:
«أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّهُ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ»(ابراهیم: 9)؛24 آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند [و ]کسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد، به شما نرسیده است؟ فرستادگانشان دلایل آشکاری برایشان آوردند، ولی آنان دست‌هایشان را [به نشانه اعتراض] بر دهان‌هایشان نهادند و گفتند: ما به آنچه شما بدان مأموریت دارید، کافریم و از آنچه ما را بِدان می‌خوانید، سخت در شکیم.
عبارت «مِن بَعْدِهِمْ» در این آیه، دلالت دارد بر اینکه با تمام پیامبران پس از حضرت صالح علیه‌السلام مخالفت شده است. همچنین قرآن خطاب به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرماید:
«وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ» (فاطر: 4)؛25 و اگر تو را تکذیب می‌کنند، قطعا پیش از تو [هم ]فرستادگانی تکذیب شده‌اند.
نتیجه آنکه به زبان قوم بودن قرآن کریم به معنای بازتاب فرهنگ مردمان زمان نزول در آن نیست، بلکه قرآن آمده است که ناپاکی‌ها را از مردم بزداید و آنچه آورده در نقطه مقابل فرهنگ مردم زمان جاهلیت است.26
2. اثرپذیری قرآن از فرهنگ و باورهای مردم عصر نزول
بر اساس این دیدگاه، قرآن از امور انسانی مانند فرهنگ و باورهای مردم زمان نزول اثر پذیرفته و آنها را در متن خود آورده است. فرق این دیدگاه با دیدگاه پیشین در این است که طبق این دیدگاه، اثرپذیری قرآن از فرهنگ و باورهای مردم نه قهری و ناخودآگاه، بلکه با توجه بوده است. اثرپذیری قرآن از این امور به دو گونه متفاوت تبیین شده است: یکی مصلحت‌اندیشی، و دیگری تجربه نبوی بودن وحی و اثرپذیری قرآن در اثر تعامل با حوادث اجتماعی.
الف. مصلحت‌اندیشی قرآن در بیان واقع
بر اساس این تبیین، خداوند در بیان احکام و معارف از طریق قرآن، مصلحت‌اندیشی کرده و با آگاهی از موقعیت و اوضاع اجتماعی حاکم بر جامعه عرب آن روز، برخی عقاید و آداب و رسوم نادرست آنان مانند جن، چشم‌زخم و سحر را در قرآن کریم راه داده است تا پیامبر بهتر بتواند احکام متعالی را برای مردم بیان کند و آسان‌تر به هدف اصلی رسالت، یعنی دعوت به توحید و دوری از طاغوت، دست یابد.27
نقد: با توجه به صفات باری‌تعالی، قطعا خداوند در قرآن کریم، این‌گونه مصلحت‌اندیشی نکرده و عین واقع را بیان نموده است؛ زیرا وجود مطلب خلاف واقع در آن به گم‌راهی مردم می‌انجامد، به ویژه در بیان اصول عقاید؛ زیرا لازم می‌آید که مردم در برهه‌ای از زمان، حدّ نصاب ایمان را، که مایه سعادت است، نداشته باشند و این خلاف اهداف آفرینش انسان و رسالت انبیای الهی و به دور از ساحت قدس ربوبی است.28 افزون بر آن، قرآن خود را معرفت‌بخش،29 بیانگر حق30 و جداسازنده حق از باطل31 معرفی می‌کند و در موارد متعددی، از اعتقادات غلط جاهلی انتقاد کرده است؛ مانند:32
«أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْما لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(مائده: 50)؛ آیا خواستار حکم جاهلیت‌اند؟ و برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟
«وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءکُمْ أَبْنَاءکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ»(احزاب: 4)؛ و [خدا] آن همسرانتان را که مورد ظِهار قرار می‌دهید، مادران شما نگردانیده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعی] شما قرار نداده است. این گفتار شما به زبان شماست و[لی] خدا حقیقت را می‌گوید و او[ست که] به راه راست هدایت می‌کند.
از این آیات و آیات مشابهی که قرآن را «حکیم» و «حق»33 معرفی می‌کنند، برمی‌آید که هیچ امر باطلی در قرآن راه نیافته است،34 مگر اینکه واضح‌البطلان بوده و نیازی به ردّ آن ندیده و یا به بطلان آن اشاره دارد. علّامه طباطبائی در این‌باره می‌نویسد: چگونه ممکن است مقصدی حق مطلق باشد و باطل در طریق دعوت به آن، اندکی راه یابد؟!35
بنابراین، مصلحت‌اندیشی خداوند در قرآن نباید به گونه‌ای باشد که موجب برداشت انحرافی و گم‌راه شدن آنان شود. از این‌رو، آنجا که قرآن خبر می‌دهد صادق و مطابق واقع است.
برخی از طرف‌داران این دیدگاه، شواهدی بر اثبات مدعای خود آورده‌اند که هیچ کدام مدّعای آنان را ثابت نمی‌کند؛36 از جمله:
1. ادعا شده است: شاعران و حکما گاه از مقولات رایج زمان خود سخن می‌گویند؛ قرآن نیز از این عرف محاوره بشری خارج نیست و این مصداق سخن گفتن پیامبران به قدر عقول مردم است.37 پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهفرمودند:
«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ.»38
جواب: مقصود حضرت این است که ما پیامبران به اندازه ظرفیت علمی و عقلانی قوم خود با آنان سخن می‌گوییم که لازمه تبلیغ صحیح و موفق است. مراد این نیست که وحی نازل شده به پیامبران طبق فهم مردم از حقایق سخن می‌گوید، گرچه غیرواقعی باشد.
2. گفته شده است: آیه «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (انبیاء: 10) با بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کریم ارتباط کامل دارد.39
جواب: کلمه «ذِکْر» در آیه شریفه، به معنای «سخن» و «فرهنگ» گرفته شده که درست نیست؛ زیرا معنای لغوی این واژه نه «سخن» و «فرهنگ»، بلکه «حفظ و یادآوری چیزی» یا «شرف» است.40 مفسّران نیز واژه «ذکر» در آیه موردنظر را به «سخن» و «فرهنگ» تفسیر نکرده‌اند. برخی معانی که مفسّران برای عبارت «ذکرکم» گفته‌اند، عبارتند از: «شرف شما»،41 «چیزی لایق شما»42 و «مایه یادآوری، بیداری دل، و حرکت اندیشه‌های شما».43
3. برای اثبات این نظر، مثال‌هایی از قرآن کریم نیز شاهد آورده شده که برخی از آنها مربوط به عنایت قرآن به فضای حاکم و استفاده از قالب‌های زبانی و تشبیهات معهود و واژگان دخیل است.44 چنان‌که در دیدگاه سوم خواهد آمد؛ این موارد پذیرفتی‌اند، ولی شاهد بر مدعای آنان نیست. بعضی دیگر از این نمونه‌ها عبارتند از:
الف. برخی از نظریه‌های نادرست علمی در قرآن کریم منعکس شده است؛ مانند نظریه هیئت بطلمیوسی؛ یعنی اعتقاد به ایستایی زمین و حرکت خورشید.45 در آیات متعددی نیز به هفت‌گانه بودن تعداد آسمان‌ها اشاره شده است؛ مانند:
«فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» (بقره: 29)؛ سپس به [آفرینش ]آسمان پرداخت و هفت آسمان استوار کرد.
جواب: اولاً، تطبیق آیات قرآن بر هیئت بطلمیوسی و نظایر آن، خطای مفسّران در تطبیق است، نه بیان صریح قرآنی، تا شاهدی بر مدعای طرف‌داران این نظریه باشد. برای مثال، آنچه در آیات آمده وجود هفت آسمان (بر فرض آنکه مراد عدد هفت باشد) است؛ اما دیگر خصوصیات ذکر شده در هیئت بطلمیوسی در آیات نیامده یا بیان روشنی در خصوص آنها وجود ندارد.
ثانیا، ممکن است مراد از کلمه «سبع»، بیان کثرت (تعداد زیاد) آسمان باشد.46
ب. امضای برخی مقرّرات و احکام موجود در جامعه، که تأییدی بر فرهنگ و مقرّرات آن روز عرب بوده و با تحوّل شرایط زمان و مکان، ممکن است حتی در چشم معتقدان به قرآن، موضوعیت عملی خود را در آن قالب خاص از دست بدهد؛ مانند قوّامیت مرد بر زن، تعدّد زوجات، حجاب به شکل خاص آن و حرمت بهره وام. بنابراین، اگر قرآن امروز نازل می‌شد، آداب و رسوم و قواعد مفید و مؤثر امروزی را امضا و تأیید می‌کرد.47
جواب: اولاً، وجود برخی احکام امضایی در قرآن کریم، به معنای پذیرش عقاید خرافی مردم عرب نیست، بلکه انعکاس آنها در قرآن کریم از باب گزینش عناصر صحیح فرهنگی جامعه است که بیشتر، از آموزه‌های پیامبران پیشین در میان آنان بر جای مانده است. ثانیا، این احکام با عنایت ویژگی‌های واقعی انسان و جامعه مورد نظر قرآن کریم همیشه قابل اجرا است.
ب. اثرپذیری قرآن در تعامل با حوادث اجتماعی
قرآن کریم از امور مرتبط با زندگی اجتماعی و سیاسی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آلهمتأثر بوده؛ زیرا واکنش پیامبر نسبت به امور پیش آمده است. توضیح آنکه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در برابر حوادث اجتماعی موضع‌گیری‌های خاصی داشت و موضع‌گیری‌های آن حضرت با شرایط اجتماعی دارای رابطه داد و ستدی بود. قرآن چیزی به شرایط جامعه می‌دهد و چیزی از آن می‌گیرد. در نتیجه، قرآن محتوایی ثابت نداشته و تا حدّی شرایط اجتماعی، محتوای آن را تعیین کرده است. پیامبر مانند استادی بود که پا به کلاس می‌گذارد و اجمالاً می‌دانست که چه نکات و مطالبی را می‌خواهد برای شاگردان بیان کند. این حد از مسئله برای استاد قابل تهیه و پیش‌بینی است؛ اما از این مرحله به بعد، استاد دقیقا نمی‌داند در سر کلاس، چه پیش خواهد آمد. امور غیر قابل پیش‌بینی بودند و در عین حال، مؤثر در تعلیم و تربیت.48
وحی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و تجربه او پاسخ سؤال‌ها و راه حل مشکلات ... بود؛ صرف ادای تکلیف و ارائه یک ایدئولوژی از پیش طرّاحی شده نبود.49
اگر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله عمر بیشتری می‌کردند و حوادث بیشتری به سر او می‌بارید، لاجرم مواجهه‌ها و مقابله‌های ایشان هم بیشتر می‌شد و این است معنای آنکه قرآن می‌توانست بسی بیشتر از این باشد که هست.50
نقد: برخلاف این دیدگاه، آنچه بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به عنوان قرآن نازل شده، پیش‌تر مشخص بوده است. طبق بیان خداوند، قرآن کریم پیش از نزول، به نحوی وجود داشته است:51
«وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنا عَرَبِیّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»(زخرف: 2ـ4)؛ سوگند به کتاب روشنگر! ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم. باشد که بیندیشید. و همانا که آن در کتاب اصلی [= لوح محفوظ] نزد ما سخت والا و پرحکمت است.
«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ» (بروج: 21ـ22)؛ آری، آن قرآنی ارجمند است که در لوح محفوظ است.
نیز با عنایت به دو دسته آیات مربوط به نزول قرآن در شب قدر یا شب مبارک و یا ماه رمضان، و نزول قرآن در طول رسالت حضرت محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله،52 برخی از مفسّران بر این باورند که قرآن کریم دو نزول داشته است: یکی دفعی و دیگری تدریجی.53 آیات دالّ بر نظر نخست:
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ» (بقره: 185)؛ ماه رمضان که در آن قرآن فرود آمد؛ رهنمودی برای مردم و نشانه‌های روشنی از هدایت [به سوی حق] و [مایه ]جدایی [و تشخیص] حق از باطل.
از این آیه، می‌توان دریافت که قرآن کریم در ماه مبارک رمضان نازل شده است.
«إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَة مُبارَکَة إِنّا کُنّا مُنْذِرِینَ» (دخان: 3)؛ به راستی، ما آن [قرآن] را در شبی با برکت فرو فرستادیم. به راستی که ما هشداردهنده بوده‌ایم.
این آیه بر نزول قرآن در شبی با برکت دلالت دارد و با توجه به آیه قبل، معلوم می‌شود که این شب یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان است و از آیه اول سوره قدر، که می‌فرماید: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»، و تأیید روایت،54 معلوم می شود که زمان نزول قرآن شب قدر است. بنابراین، از این سه آیه به دست می‌آید که در ماه مبارک رمضان، شب با برکتی به نام «شب قدر» وجود دارد که قرآن مجید در آن نازل شده است.
آیات دالّ بر نظر دوم که بر نزول تدریجی گواهی می‌دهند، چند گونه‌اند: آیاتی که با صراحت از تدریجی بودن نزول قرآن سخن گفته‌اند؛ مانند:
«وَ قُرْآنا فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکْث وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً»(اسراء: 106)55؛ و قرآنی که آن را بخش بخش فرو فرستادیم تا با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به گونه‌ای خاص چندین مرتبه تنزّل دادیم و فرود آوردیم.
همچنین برخی آیات همزمان با برخی رویدادها نازل شده و بر آنها اشاره دارند؛ مانند:
«وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْر وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» (آل‌عمران: 123)56؛ به تحقیق، خداوند شما را در بدر یاری کرد، با آنکه خوار و ناتوان بودید.
البته ـ چنان‌که در ادامه خواهد آمد ـ قبول داریم که قرآن با اوضاع و احوال روزگار و مخاطبان بی‌ارتباط نبوده و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز به این امور توجه داشته‌اند؛ اما نه همانند استادی که در کلاس نظریه‌ای طرح می‌کند و پس از مواجهه با اشکال دانشجویان، در نظریه‌اش تغییراتی می‌دهد تا شکل منطقی پیدا نماید؛ بلکه پیامبر مانند استادی است که نظریه‌ای صحیح و منطقی را طرح می‌کند، آن‌گاه در پاسخ به پرسش برخی از شاگردان درباره نظریه، توضیح می‌دهد و کاربردهای آن را بیان می‌کند، بدون اینکه مضمون نظریه، ثبات خود را از دست دهد. به همین دلیل، یکی از وظایف پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله افزون بر بیان قرآن کریم، تفسیر آن است.
بنابراین، موضع‌گیری‌های اجتماعی پیامبر اولاً، به دستور خداوند و جزو وظایف ایشان بوده است، و ثانیا، این موضع‌گیری‌ها در اصل قرآن تأثیر نداشته و تنها تفسیر و کاربردهایی از پیام ثابت قرآن را نشان می‌دهد.57
3. عنایت قرآن به امور انسانی و استفاده بهینه از آنها
این دیدگاه درست به نظر می‌رسد؛ چراکه قرآن کریم وسیله هدایت الهی است و از این‌رو، برای تأثیر هرچه بیشتر، از عوامل مثبت انسانی نیز بهره می‌گیرد.58 در ذیل به این استفاده‌ها اشاره می‌شود:
الف. عنایت قرآن به فضای نزول
خداوند در ارسال قرآن به پیامبر، یقینا به فضای حاکم مانند سبب نزول، فرهنگ زمان نزول، مکان نزول، زمان نزول و ویژگی‌های مخاطبان59 عنایت داشته است تا مردم بیشتر و راحت‌تر به قرآن هدایت یابند، به ویژه اینکه گاه خداوند به مناسبت یک حادثه و یا پاسخ به پرسشی و یا حل مشکلی به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله وحی می‌فرستاد،60 و ـ چنان‌که گذشت ـ پیامبران با عناصر ناهنجار عقیدتی و فرهنگی مبارزه می‌کردند. قرآن کریم در آیات متعددی با حسّاسیت تمام، برخی آداب مردم زمانه را باطل می‌شمرد؛ مانند: دختر خدا دانستن فرشتگان،61 نذرهای بیجا و غلط،62 بار کردن احکام مربوط به پسر واقعی بر پسرخوانده،63 زنده به گور کردن دختران،64 ظهار،65 و قربانی برای بتان.66
ب. قرآن به زبان قوم
قرآنی که از سوی خداوند بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نازل شده است، باید در قالب واژگان بشری برای مردم بیان می‌شد تا آنان بفهمند و به کار بندند. از سوی دیگر، نزول وحی بر پیامبران در قالب واژگان رایج در میان قوم هر پیامبر، یک جریان طبیعی است و در خصوص همه پیام‌هایی که مخاطبان نخستین قوم یا گروهی خاص هستند، جریان دارد؛ زیرا هر سخنور حکیم، مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان می‌کند، مگر آنکه چنین امری غیرممکن و یا اتخاذ روش دیگر، ضروری باشد. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاء وَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(ابراهیم: 4)؛ و ما هیچ فرستاده‌ای را جز با زبان مردمش نفرستادیم تا [بتواند حقایق را] برای آنان به روشنی بیان کند. پس خداوند هرکس را بخواهد گم‌راه و هرکس را بخواهد، هدایت می‌کند و او شکست‌ناپذیر و فرزانه است.
نزول قرآن به زبان قوم، زمینه‌ساز فهم و پذیرش مردم است. بنابر برخی آیات، عربی بودن زبان قرآن کریم کار تبلیغ را برای حضرت محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آسان کرده بود:67
«فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْما لُدّا»(مریم: 97)؛ در حقیقت ما این [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزگاران را بِدان نوید، و مردم ستیزه‌جو را بِدان بیم دهی.
البته به زبان قوم بودن قرآن تنها به معنای استفاده از لغت آن قوم نیست؛ مثلاً، خداوند از باب آسان‌سازی برای مردم در بیان قرآن کریم، برخی مثال‌ها، تعبیرات، استعارات، کنایات و لغات دخیلِ68 جاری در بین مردم زمان را نیز به کار برده و گاه برخی از مسلّمات آنان را از باب جدل69 آورده است. آمدن این‌گونه امور در قرآن نه تأثیرپذیری از امور انسانی، بلکه به‌گزینی است؛ مانند محاجّه حضرت ابراهیم علیه‌السلام با نمرود که به برآمدن خورشید از مشرق اشاره نمود و نیز درباره ذوالقرنین آمده است:
«حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ»(کهف: 86)؛ تا آن‌گاه که به محلّ غروب خورشید رسید، به نظرش آمد که [خورشید ]در چشمه‌ای گِل‌آلود غروب می‌کند.
خداوند برای نشان دادن مشرق و مغربی که ذوالقرنین پیمود، تشبیه به کار برده است و اشاره به مغرب دارد70 و این از تعبیر «وَجَدَهَا»استفاده می‌شود. مراد این است که ذوالقرنین خورشید را دید که گویی در چاهی تاریک پنهان می‌شود؛ همانند دریانوردی که خورشید را می‌بیند که گویی در دریا فرو می‌رود.71 آمدن این آیه در قرآن کریم ـ چنان‌که برخی گمان کرده‌اند ـ به معنای همراهی و همسویی قرآن کریم با باور غلط قدما نیست که در مغرب، چاهی است که خورشید در آن فرو می‌رود و دوباره از آن برمی‌خیزد.72
ج. رعایت حال و ویژگی‌های مخاطبان
از جمله امور انسانی مورد عنایت خداوند در بیان قرآن، ویژگی‌های مخاطبان است که به دو شکل ذیل تبلور یافته است:
1. بیان تدریجی احکام: قرآن با توجه به قابلیت‌های جامعه، برخی احکام مانند حرمت شراب را به تدریج بیان نموده است؛ زیرا زمینه پذیرشِ یکباره آن در جامعه وجود نداشت.
2. لحاظ فهم مخاطبان در بیان واقع: قرآن فهم و حسّاسیت توده مردم را رعایت کرده و آیات را به نحوی بیان نموده است که لوازم معنایی غیرصحیح نداشته باشد؛ مثلاً، اگر درباره صفات باری‌تعالی می‌فرماید: «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ» (فتح: 10)، که ظاهرش نسبت دادن امور مادی به خداست، در جایی دیگر فرموده است: «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی‌ءٌ» (شوری: 11) و «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ» (مؤمنون: 91) تا سوء برداشتی رخ ندهد. این روش بهتر از آن است که امور سلبی را بیان کند و بگوید: خدا مانند شما نمی‌بیند و مانند شما نمی‌شنود. از این‌رو، این مصلحت‌اندیشی‌ها صورت گرفته و دروغ و خلافی هم لازم نیامده است.
جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
همان‌گونه که ذکر شد، قرآن کریم پیش از نزول، نزد خداوند معیّن و مشخص بوده و هنگام نزول نیز استقلال داشته و فرهنگ غلط زمانه در آن منعکس نشده و از امور انسانی نیز تأثیر نپذیرفته است. قرآن کریم به برخی امور انسانی عنایت داشته و از آنها استفاده و به‌گزینی کرده است؛ مثلاً، به زبان قوم نازل شده و از برخی مثال‌ها، تعبیرات، استعارات، کنایات و لغات دخیلِ رایج در بین مردم بهره جسته و مصلحت مخاطبان رعایت را رعایت نموده است. بنابراین، هیچ باطل و خلاف واقعی در آنان راه نیافته است.
نیتجه آنکه هیچ مطلب غیر واقعی در قرآن کریم راه نیافته است و این امر باید یکی از مبانی تفسیر به شمار آید و در عمل تفسیر بدان توجه شود. بر این اساس، هر فهمی که وجود مطلب خلاف واقع در قرآن را مفروض گیرد، نادرست است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کَانَ اللّهُ عَزِیزا حَکِیما» نساء: 165؛ پیامبرانى فرستادیم که بشارتگر و هشداردهنده بودند تا براى مردم پس از [فرستادن] پیامبران در مقابل خدا، [بهانه و] حجّتى نباشد و خدا شکست‌ناپذیر و حکیم است. از این آیه استفاده مى‌شود که دانش عادى بشر براى شناخت راه کمال انسانى، کافى نیست؛ زیرا بیان مى‌کند که اگر پیامبران نیامده بودند، مردم مى‌توانستند به حکمت الهى احتجاج کنند که خداوندا! تو ما را براى رسیدن به کمال آفریدى؛ ولى دانش ما براى شناختن راه کمال کافى نبود، تو نیز با فرستادن پیامبر و پیام وحیانى ما را رهنمون نگشتى؛ پس ما در نپیمودن راه کمال و انحراف از مسیر درستِ کمال معذوریم. نیز ر.ک. طه: 134 در صورت کفایت دانش عمومى انسان، این احتجاج درست نبود و به آنها جواب داده مى‌شد که شما از ابزار آگاهى خود استفاده نکردید. و نیز درباره قرآن کریم آمده است: «الر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» (ابراهیم: 1)
2ـ خداوند درباره قرآن کریم مى‌فرماید: «وَ مَا هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ» قلم: 52؛ و و آن [قرآن] جز تذکارى براى جهانیان نیست.
3ـ مانند قرآن و فرهنگ زمانه اثر سید محمّدعلى ایازى رشت، کتاب مبین، 1378 / شبهات و ردود حول القرآن الکریم (الباب الثانى)، اثر محمّدهادى معرفت، بررسى شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، تألیف حسن‌رضا رضایى و مقالاتى که در این‌باره نگارش شده است.
4ـ در این‌باره، ر.ک. مصطفى کریمى، وحى‌شناسى قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386، ص 97ـ115.
5ـ ر. ک. نصر حامد ابوزید، النص، السلطة و الحقیقة بیروت، المرکز الثقافى، 1995، ص 79ـ81 / همو، «تاریخمندى، مفهوم پوشیده و مبهم»، ترجمه و تحقیق محمّدتقى کرمى، نقد و نظر 12 (پاییز 1376)، پى‌نوشت و افزوده 2 از مترجم و محقق، ص 357ـ358.
6ـ این دیدگاه را فردینان دى سوسور زبان‌شناس سوئیسى در کتاب درس‌هاى زبان‌شناسى عمومى مطرح کرده است. در این‌باره، ر.ک. فرانک ر. پالمر، نگاهى تازه به معنى‌شناسى، ترجمه کوروش صفوى تهران، مرکز نشر، 1366، ص 53ـ55.
7ـ نصرحامد ابوزید، النص، السلطة و الحقیقة، ص 79 / همو، «تاریخمندى، مفهوم پوشیده و مبهم»، نقد و نظر 12، پى‌نوشت و افزوده 2 از مترجم و محقق، ص 357.
8ـ ر.ک. فرانک ر. پالمر، پیشین، ص 53ـ55.
9ـ محمّدکاظم خراسانى، کفایة الاصول قم، مؤسسة آل‌البیت لاحیاء التراث الاسلامى، 1409، ص 31.
10ـ مانند آیات قلم: 51 / یوسف: 67.
11ـ ر. ک. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار بیروت، الوفاء، 1403، ج 60، ص 42.
12ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان قم، منشورات جماعه‌المدرّسین فى الحوزة العلمیة، بى‌تا، ج 9، ص 388.
13ـ فضل‌بن حسن طبرسى، مجمع‌البیان فى تفسیرالقرآن بیروت، دارالمعرفة، 1408، ج 9ـ10، ص 513. این روایت از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل شده است. ر.ک. محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 56، ص 335.
14ـ نهج‌البلاغه، ح 400.
15ـ ر.ک. هدایت‌اللّه جلیلى، «قرآن در همزبانى با بشر»، کیان 23 بهمن و اسفند 1372، ص 40ـ43.
16ـ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة بیروت، دارالجبل، 1411، ماده «لسن».
17ـ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ج 10، ص 191.
18ـ و نیز در این معنا، آیه 9 سوره بلد و آیه 24 سوره نور را نیز مى‌توان ذکر کرد.
19ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 12، ص 12.
20ـ ر.ک. فضل‌بن حسن طبرسى، پیشین، ذیل آیه 4 سوره ابراهیم / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366، ج 10، ص 269.
21ـ محمّدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیر القرآن بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى‌تا، ج 6، ص 273.
22ـ «إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَلا تَتَّقُونَ إِنِّى لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ وَ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَلا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِى الاَرْضِ مُفْسِدِینَ» شعراء: 177ـ183.
23ـ ر.ک. سبأ: 45 / شعراء: 105، 123، 141 و 160.
24ـ ر. ک. حج: 42ـ44 / ق: 12ـ14.
25ـ نیز ر.ک. آل‌عمران: 184 / انعام: 34.
26ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 4، ص 155.
27ـ ر.ک. بهاءالدین خرّمشاهى، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کریم»، بیّنات 5 بهار 1374، ص 95ـ97 / مقصود فراستخواه، «قرآن، آراء و انتظارات گوناگون»، دانشگاه انقلاب 110 (پاییز و زمستان 1376)، ص 127.
28ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 4، ص 155ـ156.
29ـ نحل: 89.
30ـ «وَ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ» فاطر: 31؛ و آنچه از کتاب به سوى تو وحى کرده‌ایم، خود حق است. نیز ر.ک. آل‌عمران: 62 / مائده: 27 / قصص: 13.
31ـ «اِنَّهُ لَقُوْلٌ فَصْلٌ» طارق: 13؛ در حقیقت، قرآن گفتارى روشنگر است.
32ـ نیز ر. ک. احزاب: 4.
33ـ مانند آل‌عمران: 58 / یس: 2 / احقاف: 30 / لقمان: 1.
34ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 7، ص 166؛ ج 16، ص 209.
35ـ همان، ج 7، ص 166.
36ـ در این‌باره، ر.ک. محمّدهادى معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الکریم قم، مؤسسة التمهید، 1423، ص 210ـ242 / محمّدهادى مؤذن، «نقد نظریه بازتاب فرهنگ زمانه»، بینات 7 (پاییز 1374)، ص 154ـ160.
37ـ ر. ک. مقصود فراستخواه، پیشین، ص 135ـ136.
38ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1388، ج 1، کتاب «العقل و الجهل»، ح 15 و 394.
39ـ بهاءالدین خرّمشاهى، «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن کریم»، بیّنات 5، ص 97.
40ـ ر.ک. احمدبن فارس، پیشین، ماده «ذکر».
41ـ فضل‌بن حسن طبرسى، پیشین، ج 7ـ8، ص 65.
42ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 14، ص 277.
43ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 13، ص 363.
44ـ مقصود فراستخواه، پیشین، ص 141.
45ـ بهاءالدین خرّمشاهى، پیشین، ص 95 / هدایت جلیلى، «قرآن در همزبانى با بشر»، کیان 23 بهمن و اسفند 1372، ص 90.
46ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 16، ص 274 و ج 19، ص 327 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 1، ص 165ـ167.
47ـ مقصود فراستخواه، پیشین، ص 135.
48ـ ر.ک. عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوى تهران، صراط، 1379، ص 20 و 24.
49ـ همان، ص 28.
50ـ همان، ص 20.
51ـ در این‌باره، ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 3، ص 53.
52ـ براى آگاهى بیشتر از اقوال دیگر در مسئله ر.ک. بدرالدین زرکشى، البرهان فى علوم القرآن بیروت، درالکتب العلمیه، 1408، ج 1، ص 289 / محمّدهادى معرفت، علوم قرآنى (قم، مؤسسة التمهید، 1378)، ص 61 / سید قطب، فى ظلال القرآن (بیروت، دارالشرق، بى‌تا)، ج 1، ص 171 / محمّد رشیدرضا، المنار (بى‌جا، ادب‌الحوزه، 1341)، ج 2، ص 161 / محمّدبن عمر فخرالدین رازى، مفاتیح الغیب (بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1411)، ج 5، ص 85 و ج 32، ص 27ـ28 / فضل‌بن حسن طبرسى، پیشین، ج 1، ص 276 و ج 10، ص 518.
53ـ علّامه طباطبائى این دو نزول را چنین تبیین مى‌کند: قرآن مجید داراى دو وجود است: یک وجود بسیط که در آن تکثّر، بخش‌ها و اجزا آیات و سور و کلمات نیست و در لوح محفوظ است و به صورت دفعى بر قلب مقدس پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله نازل شده؛ و یک وجود تفصیل یافته و داراى اجزا که به صورت تدریجى، در ظرف 23 سال بر پیامبر فرود آمده است. آیات دالّ بر نزول دفعى، نزول وجود اول را در نظر دارد، و آیات نزول تدریجى، نزول وجود مفصّل را مطرح مى‌کند. (ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 2، ص 16ـ18.)
54ـ ر.ک. محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، ص 248، ح 3.
55ـ و نیز ر.ک. فرقان: 33.
56ـ نیز ر.ک. انفال: 66 / روم: 2،3،4.
57ـ براى توضیح بیشتر، ر.ک. علیرضا قائمى‌نیا، «معرفت‌شناسى متن»، قبسات 12 تابستان 1378، ص 225ـ238.
58ـ براى تفصیل بیشتر، ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 4، ص 160 / محمّدهادى معرفت، شبهات و ردود حول القرآن الکریم، ص 110ـ242 / سید محمّدعلى ایازى، پیشین، ص 66ـ102 / سیدمصطفى حسینى طباطبائى، «زبان قوم نه فرهنگ ایشان»، بیّنات 6 تابستان 1374، ص 125ـ130.
59ـ براى توضیح این اصطلاحات، ر. ک. على‌اکبر بابایى و همکاران، روش‌شناسى تفسیر قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه / سمت، 1379، ص 144ـ165 و 171ـ179.
60ـ ر.ک. على‌بن احمد واحدى نیسابورى، اسباب النزول بیروت، دارالفکر، 1411 / جلال‌الدین سیوطى، لباب النقول فى اسباب النزول (بیروت، دارالکتب العلمیة، بى‌تا).
61ـ ر. ک. اسراء: 40 / نجم: 27.
62ـ ر.ک. مائده: 103.
63ـ ر.ک. احزاب: 4.
64ـ ر.ک. حجر: 58 و 59.
65ـ ر.ک. احزاب: 4.
66ـ ر.ک. مائده: 3.
67ـ و نیز در آیات 189 و 199 شعراء آمده است: «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الاَْعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» که به این نکته اشاره دارد که ملت عرب دست‌کم اعراب معاصر نزول قرآن، سخن و پیام خدا را از سوى فردى غیرعرب پذیرا نبوده‌اند و اگر قرآن بر فردى غیرعرب نازل مى‌شد، پیامبرىِ وى و سخنش را نمى‌پذیرفتند.
68ـ افزون بر کتاب‌هاى تفسیر و علوم قرآن، که گه‌گاه به ذکر نمونه‌هایى از لغات دخیل در قرآن پرداخته‌اند، برخى از دانشمندان کتاب مستقلى درباره این لغات نوشته‌اند. براى مثال، جلال‌الدین سیوطى کتابى با عنوان المهذّب فى ما وقع فى القرآن من المعرّب تألیف و در آن 125 واژه دخیل در قرآن را بررسى کرده است. آرتور جفرى نیز کتابى با عنوان واژه‌هاى دخیل در قرآن نوشته و بجز اعلام، 275 واژه دخیل در قرآن را ذکر و بررسى کرده است. این کتاب را فریدون بدره‌اى ترجمه و انتشارات توس منتشر کرده است.
69ـ «جدل به روش احسن»، از توصیه‌هاى خود قرآن کریم است: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ...» نحل: 125
70ـ محمّدبن عمر فخرالدین رازى، پیشین، ج 21ـ22، ص 141.
71ـ ر.ک. محمّد محمود حجازى، التفسیر الواضح، ط. العاشره بیروت، دارالجیل، 1413، ج 2، ص 436 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 12، ص 173.
72ـ هدایت‌اللّه جلیلى، پیشین، ص 43.

تبلیغات