فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۸۱ تا ۱٬۲۰۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
در این مقاله نشان داده می شود که همچنان که مردم اکثر باورهای خود را از طریق بسیاری وسائط بیرونی به معرفت مبدّل می کنند، نمی توان معرفت را منحصر در باور موجهی دانست که توجیه آن به صورت درونی حاصل شده باشد. اگر این باورهای مردم را معرفت ندانیم، گذشته از آن که گرفتار شک گرایی فراگیر خواهیم شد، بلکه با واقعیتِ معرفت های بشری نیز مغایرت خواهد داشت. پس برای کسب معرفت هایمان لزومی ندارد از درون گرایی استفاده کنیم. برون گرایی نیز امکانات جدیدی را در اختیارمان قرار می دهد که می توان از آن در فلسفه دین استفاده کرد. سپس به چهار جریانی که از برون گرایی معرفتی استفاده کرده اند و به توثیق باورهای دینی پرداخته اند اشاره می شود. همچنین نشان داده می شود معرفت شناسی دینیِ مبتنی بر شنیده های اطمینان یافته در ادامه مسیر جان گرکو در معرفت شناسی دینی است که راهی مطمئن را برای توجیه باورهای دینی فراهم می آورد. اما اگر از طریق شنیده های اطمینان یافته توجیهی برای باورهای دینی داشته باشیم، تمامی ادیان می توانند ادعا کنند که پیروانشان از این طریق به باورهای دینیِ مخصوص خود باور داشته اند، لذا باید موجّه باشند و در نتیجه تمامی ادیان معرفت های راستینی را باید به دست دهند و این چیزی جز تکثرگرایی نیست. نشان داده می شود اگر رهبران اولیه توجیه درستیِ آموزه های خود را به قرائتی که خود از امور قدسی دارند مبتنی کنند، به این سادگی ها نمی توان به ترجیح یک دین بر دیگری حکم کرد. اما اگر آموزه های رهبر اولیه یک دین به یک حقیقت وجودی مثل خداوند مبتنی باشد، می توان از حقانیت آن دین نسبت به سایر ادیان سخن گفت.
تبیین دیگرگرایی از منظر رویکرد عقلانی نیگل و رویکرد تجربی بتسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
47 - 74
حوزههای تخصصی:
همواره پی بردن به غایت و انگیزه رفتارهای انسان از مسائل قابل توجه روانشناسان و فلاسفه اخلاق بوده است. خودگرایان انگیزه تمامی اقدامات خیرخواهانه انسان را دستیابی به نفع شخصی تلقی می کنند. در مقابل، دیگرگرایان می گویند انسان می تواند صرفاً برای تأمین منافع و رفاه دیگری کار کند و هیچ چشم داشت شخصی نداشته باشد. دنیل بتسون و تامس نیگل روانشناس و فیلسوف معاصرآمریکائی با دو شیوه ی متفاوت از حامیان جدی و سرسخت دیگرگرایی اند. بتسون با رویکردی تجربی و با طرح فرضیه آلتروئیسم همدلی ضمن به چالش کشیدن ادعاهای خودگرایان از نوعی دیگرگرائی روانشناختی دفاع می کند. وی از طریق آزمایشات دقیق تجربی توانست وجود انگیزه دیگرگرایی در ذات انسان را ثابت نماید. بنا به ادعای او احساسِ عاطفی نگرانیِ همدلانه موجب ایجاد انگیزه دگرخواهانه جهت تأمین رفاه مطلوب دیگری می شود. از سوی دیگر نیگل با روش تفسیری خود از امکان نوعی دیگرگرایی با انگیزشِ عقلانی دفاع کرده، معتقد است دیگرگرایی بی طرفانه لازمه عقلانیت و شرط برقراری اخلاق است. این مقاله با رویکردی توصیفی تحلیلی به توصیف و ارزیابی آراء بتسون و نیگل پرداخته است. درنهایت نشان می دهد که تلقی آن دو از دیگرگرایی و نسبت دیگرگرایی با اخلاق متفاوت است. اما نکته مهم این است که دو رویکرد متفاوت فوق به دیگرگرایی با هم می توانند پشتوانه محکمی برای رد خودگرایی باشند.
ناسازگاری ها در رهیافت صدرایی از قاعده فرعیه؛ برآیند جدال های دشتکی و دوانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در آثار ملاصدرا با دو مدل از قاعده فرعیه مواجه ایم. ملاصدرا در مواضعی، ثبوت ثابت در قاعده فرعیه را شرط و در برخی مواضع براساس عدم الزام ثبوت ثابت سخن می گوید. ملاصدرا در مواضع کاربست قاعده فرعیه نیز مختلف سخن می گوید و این نکته بر اهمیت موضوع می افزاید. این ناسازگاری ها به جدال دوانی و دشتکی درباب قاعده فرعیه باز می گردند و لازم است براساس متون آن ها، عبارات صدرا را تفسیر کرد. در این نوشتار سعی شده خوانشی نوین از ملاصدرا بر مدار منابع اندیشه او در حوزه فلسفی شیراز بدست داده و بر اساس نزاع دشتکی و دوانی در الزام یا عدم الزام ثبوت ثابت در قاعده فرعیه، چرایی این ناسازگاری را توضیح و دیدگاه دشتکی را به عنوان نظریه مختار ملاصدرا معرفی کرده و نشان دهیم که الزام ثبوت ثابت چه لوازمی را در فلسفه صدرایی به بار خواهد آورد.
بررسی دیدگاه تدئوس متز دربارۀ خوشبختی و ارتباط آن با معنای زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله، شناخت خوشبختی از دیدگاه تدئوس متز و تحلیلِ آن می باشد. در گذشته، بحث سعادت و خوشبختی عنوانی جامع بود که معنای زندگی را هم شامل می شد. تدئوس متز کوشیده است تا در آثار خود نشان دهد که معنای زندگی نیز، مانند اخلاق و خوشبختی، یکی از مقولاتِ هنجاریِ زندگی است و نمی توان آن را به اخلاق یا خوشبختی ارجاع داد. از این رو در این پژوهش، مساله اصلی، آشنایی با ویژگی های خوشبختی از دیدگاه وی می باشد. خوشبختی از دیدگاه متز یعنی «تجربیات مثبت». به نظر او بشر، واجد «خود حیوانی» و «خود عقلانی» بوده، از این رو علاوه برخوشبختی، نیازمندِ معنا نیز می باشد و کوشش او در راستای تبیین این است که این دو مقوله متمایزند. در این مقاله با تامل در آثار مختلفِ متز، پاره ای از خصوصیات و ویژگی های خوشبختی استنتاج شده و پس از اشاره ای به تمایزات آن با معناداری، به تحلیلِ پاره ای از اوصاف خوشبختی از دیدگاه وی پرداخته می شود.
علم خدا به جزئیات متغیر از دیدگاه فیاض لاهیجی و نقد و بررسی دیدگاه وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
213 - 197
حوزههای تخصصی:
لاهیجی در مسئله علم خداوند به جزئیات متغیر در ابتداء به نظریه علم خدا به جزئی از طریق کلی ابن سینا تکیه می کند که علم باری به اشیاء را صور مرتسمه و علم حصولی و از طریق علل و اسباب می داند لذا می کوشد تا تغییر در عالم اجسام را به رابطه ی موجودات مادی به یکدیگر ارجاع دهد و با علم فعلی خداوند و تشکیک در وجود و بساطت ذاتی حق تعالی شبهه تغییر را پاسخ دهد. وی در نهایت قرائتی متمایز از صور مرتسمه که نزدیک به نظریه علم اجمالی در عین کشف تفصیلی ملاصدرا است ارائه می دهد و می گوید کمال مطلق ذات خداوند اقتضاء می کند که با علم اجمالی که علم بسیط ذاتی است تمامی صورت ها به نحو تفصیلی و متمایز از هم برای حق تعالی از ازل معلوم باشد. این مقاله با استفاده از روش توصیفی و کتابخانه ای می کوشد تلاش لاهیجی برای رفع شبهه تغییر در علم خدا به جزئیات متغیر را به کمک برخی مبانی فلسفی بررسی و نقد کند.
فلسفه تعلیم و تربیت برای آینده از دیدگاه توماس دو کُنَنک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
166 - 185
حوزههای تخصصی:
توماس دو کُنَنک، فیلسوف کانادایی معاصر است که تاکنون کتاب و رسالات بسیاری چاپ کرده و تحقیقات زیادی در زمینه فلسفه و آموزش انجام داده است. آنچه برای توماس دو کُنَنک اهمیت دارد حفظ کرامت انسانی در هر زمینه و جایگاهی است. به عقیده او آنچه اهمیت دارد، بیش از هرچیز حفظ ارزش انسان در هر حیطه ای از پزشکی و اقتصاد و سیاست تا تعلیم و تربیت است. فیلسوفان و ادیبان دیگری مانند ارسطو، افلاطون، هگل، دو سنت اگزوپری و شکسپیر از راهنمایان دو کننک در شکل گیری و انتشار عقاید فلسفی او هستند. او همچنین به تحقیق در درک فلسفه آموزش و تعلیم و تربیت به خصوص درباره کودکان و نوجوانان می پردازد. آنچه این فیلسوف به ما نشان می دهد این است که فلسفه آموزش تنها مربوط به حال حاضر و قرن بیست و یکم نیست بلکه از زمان های بسیار دور و از دوران یونان باستان تفکر و تفحص در این امر وجود داشته و ضروری بوده است؛ اما نباید از یاد برد که این امر همواره در تغییر بوده و محیط پیرامون آن بارها و بارها به چالش کشیده است. موارد متعدد و متفاوتی در فلسفه آموزش دخیل هستند. از جسم و بیولوژی انسان گرفته تا روح و عواطف وی. همچنین ابزارهای گوناگونی به جهت تعلیم هرچه بهتر علم وجود دارند مانند موسیقی و هنر و ادبیات. در این تحقیق سعی بر این است تا با شناخت عقاید این فیلسوف معاصر در باب فلسفه آموزش، به این امر پی ببریم که چگونه می توان آموزشی عمیق تر، تعلیم و تربیتی پایدارتر و مفیدتر برای نسل بشر ارائه کرد. آنچه در این مقاله مطرح می شود نما و آیینه ای از اندیشه های فیلسوف کانادایی، توماس دو کُنَنک، در باب فلسفه و نظام تعلیم و تربیت می باشد.
بررسی تطبیقی هستی هستنده ها در اندیشه پدیدارشناسی هایدگر با وجود لابشرط مقسمی در نظام معرفتی عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۵)
97-108
حوزههای تخصصی:
در بین علوم شرقی، تنها علمی که موضوع آن از هر تقیدی رهاست و درباره هستی طلق بحث می کند، علم عرفان است. موضوع علم عرفان، وجود لابشرط مقسمی است که حتی از قید اطلاق نیز مطلق است. مراد از وجود لابشرط مقسمی، همان هویت غیبیه ذاتیه حق تعالی است که در علم عرفان در مورد آن و شئونات وی بحث می شود. شاید کسی گمان کند که موضوع علم فلسفه نیز از هر قید وجودی رهاست؛ ازاین رو می تواند عدل علم عرفان واقع شود و حال آنکه این تصور ناصحیحی است؛ زیرا در الهیات بالمعنی الاعم فلسفه، درباره وجود لابشرط قسمی و در الهیات بالمعنی الاخص در خصوص وجود بشرط لا بحث می شود که هر دو نسبت به وجود لابشرط مقسمی ضیق وجودی دارند. در میان علوم غربی نیز تنها کسی که توانست در دیدگاه پدیدارشناسی خود در جهت برون رفت از بحران مدرنیته از حصر قیود هستنده ها آزاد گردد و موضوع علم خود را هستی صرف قرار دهد مارتین هایدگر است. این مقاله در مقام تطبیق این دو رویکرد با یکدیگر است که در هر دو مکتب ذهاب به هستی طلق شده است، علی رغم اینکه نگارندگان اذعان دارند که هستی هستنده ها در دیدگاه معرفت شناسی هایدگر این همانی با وجود لابشرط مقسمی در نظام هستی شناسی عرفان ندارد. البته این تمایز لطمه ای به بحث ما وارد نمی کند؛ زیرا هدف تطبیق فقط تأکید بر همسانی ها نیست، بلکه برجسته کردن اختلاف ها نیز حائز اهمیت است.
افکار اگزیستانسیالیستی ژان پل سارتر با تاکید بر کتاب «نقد خرد دیالکتیکی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
درآثار ژان پل سارتر انسان شناسی بر هر موضوع دیگری اولویت دارد. رویکرد سارتر به بعضی از عناصر اگزیستانسیالیسم مانند آزادی و از خود بیگانگی در کتاب «هستی و نیستی» با آنچه درکتاب «نقد خرد دیالکتیکی» وجود دارد، متفاوت است. روش کار در این مقاله توصیفی_تحلیلی بوده و مهم ترین یافته ها، در ارتباط با تغییر نگرش سارتر در آثار فلسفی خود از آزادی فردی و انتزاعی به آزادی محصور و محدود در ساختارهای اجتماعی است. کتاب «نقد خرد دیالکتیکی »سارتر، تلفیقی از اگزیستانسیالیسم با مارکسیسم است. سارتر در این کتاب با این واقعیت که انسان ها درچنبره ساختارها و ضرورت ها، قدرت آزادیشان سلب شده و از خود بیگانه شده اند، سعی دارد راهی برای استعلای افراد از این وضعیت بیابد. او این مهم را با دیالکتیک انسان و ساختارهای اجتماعی و تاریخی نشان می دهد. سارتر در پژوهش های قبلی خود با تاکید برنقش فاعل آگاه و آزاد در تغییر ساختارهای اجتماعی و تاریخی، پلی میان اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم ایجاد می کند که در درک کتاب «نقد خرد دیالکتیکی» کمک زیادی می کند. از نکات مهم کتاب «نقد خرد دیالکتیکی»، توجه سارتر به مفهوم از خود بیگانگی است، همچنین سارتر با توجه به نقش استعلایی که برای انسان در ساختن دنیای خویش قائل است، معنای جدیدی به تاریخ می دهد که مورد انتقاد ساختارگرایان معاصر او قرار می گیرد . شماره ی مقاله: ۱۰
مبانی پارادایمی رویکرد میان رشته ای و نسبت آن با سنت نظری حکمت اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۱ شماره ۹۰
5 - 39
حوزههای تخصصی:
علوم انسانی اسلامی کارآمد، برای حل مسائل و معضلات عینی که عموما چندتباری اند، نمی تواند در تک رشته ها متوقف شود و نیازمند بهره گیری از رویکرد میان رشته ای است. درحالی که میان رشتگی خود رویکرد نوینی در مغرب زمین است و از ابهامات پارادایمی و فقر مبانی رنج می برد، استفاده از این روش در پارادایم علم اسلامی، بدون توجه به لوازم و مبانی آن امکان پذیر نیست. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و با بهره گیری از منابع کتاب خانه ای در سه گام نسبت میان میان رشتگی و پارادایم علم اسلامی را روشن می سازد که آیا این پارادایم، ظرفیت مطالعات میان رشتگی را دارد یا خیر؟ در گام اول ضمن بررسی نسبت میان سیستم و میان رشتگی، می کوشد اصلی ترین مبانی معرفت شناختی، روش شناختی و هستی شناختی میان رشتگی را استخراج و معرفی نماید. در گام بعدی، با عرضه ی این مبانی به پارادایم علم اسلامی، استقبال این پارادایم از مبانی میان رشتگی روشن می شود. در گام سوم، نشان داده می شود که این پارادایم، به گونه ای این مبانی را ارتقا می دهد که میان رشتگی تعالی یافته ای را هدف قرار می دهد و در حد میان رشتگی مرسوم متوقف نمی شود.
مقایسه استدلال موجهه چالمرز و کریپکی علیه مادی انگاری (نظریه این همانی)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۱ شماره ۹۰
101 - 115
حوزههای تخصصی:
یکی از استدلال ها به نفع دوگانه انگاری و علیه مادی انگاری استدلال تصورپذیری است. طبق استدلال تصورپذیری کریپکی، اگر جهان زامبی تصوپذیر باشد، وجود زامبی ها به لحاظ متافیزیکی ممکن است. از این رو، آگاهی غیرفیزیکی است. به اصل تصورپذیری کریپکی اعتراض شده است که با پدیده ضرورت پسینی کریپکیایی سازگار نیست. از این رو، استدلال تصورپذیری صرفا حاکی از آن است که جهان زامبی منطقا ممکن است، اما امکان منطقی مستلزم امکان متافیزیکی نیست. چالمرز برای پاسخ گویی به این اعتراض از ایده معناشناسی دوبعدی گرا بهره می گیرد. ضرورت پسینی کریپکیایی آن چیزی را که بروفق مفهوم اولیه تصورپذیر است، به لحاظ متافیزیکی غیرممکن نمی سازد. چالمرز می کوشد صورت بندی جدیدی از استدلال کریپکی علیه ماتریالیسم براساس ایده دوبعدی گرایی به دست دهد. در نهایت، استدلال تصورپذیری کریپکی را با استدلال تصورپذیری چالمرز مقایسه می کنم.
طبیعت گرایی یا مضمون هستی شناختی؟ فیزیکالیسم و ذهنیت بنیادی: یک رویکرد تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
154 - 185
حوزههای تخصصی:
بیشترِ فیزیکالیست ها بر این باورند که فیزیکالیسم دیدگاهی است که اساساً وجود ذهنیت بنیادی را چه در قالب جوهر و چه در قالب ویژگی رد می کند. بنابراین، با توجه به این که فیزیکالیست ها عمدتاً از پسینی بودن فیزیکالیسم نیز دفاع می کنند، به نظر آن ها اگر در نظریه علمیِ (فیزیکیِ) آینده، ذهنیت بنیادی به عنوان مفهومی فیزیکی پذیرفته شود، فیزیکالیسم اِبطال خواهد شد. در مقابل، برخی فیلسوفان هم هستند که باور دارند که هسته اصلیِ فیزیکالیسم تسلیم بودن در برابر متافیزیکِ علم (مخصوصاً فیزیک) است؛ آن چه می توان آن را علم گرایی خواند و ربط وثیقی با طبیعت گراییِ روش شناختی دارد. از این رو، طبق نظر این گروه، اگر فیزیک دانان در آینده، ذهنیت بنیادی را به عنوان بخشی از نظریه فیزیکی بپذیرند، فیزیکالیسم اِبطال نمی شود و فیزیکالیست ها به طور سازگار ذهنیت بنیادی را به عنوان امری فیزیکی خواهند پذیرفت (یا باید چنین کنند). در این مقاله، استدلال می کنم که شواهد تاریخی به نفعِ تلقی دوم از فیزیکالیسم است. نخست، برخی شواهد تاریخی را برمی شمرم که به نظر می رسد نشان می دهند که ریشه تاریخیِ فیزیکالیسم، شکست آن دسته از تبیین ها – شبه تبیین ها – بوده است که با توسل به هستنده های غیرفیزیکیِ فوق طبیعی عرضه می شده اند. دوم، نشان می دهم که در برخی از نخستین تحلیل های مادی گرایی –سَلَف تاریخیِ فیزیکالیسم– در ابتدای قرن بیستم، فیلسوفان این دیدگاه را در سایه همان ریشه تاریخیِ مذکور می فهمیده اند.
تحلیل انتقادی و تسهیل نامگذاری قضایای موجهه مرکبه در منطق سنتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
167-192
حوزههای تخصصی:
منطق ابزار اصلاح اندیشه و معیار سنجش فکر است و به اقتضای معیار بودن باید از وضوح و روشنی کافی برای اصلاح پیچیدگی و انحراف فکر برخوردار باشد، نامگذاری و تعیین اصطلاحات از مبادی تصوری هر علم بوده و بیش از بقیه مباحث به این وضوح نیازمند است. با این وجود گاه به دلایلی این ابزار در مقام تبیین و تفهیم قواعد و ساختار های منطقی به ابهام و اجمال گراییده است، تسمیه موجهات مرکبه از آن جمله است که به تبع نامگذاری موجهات بسیطه در مقام تعلیم منطق، گرفتار این اغلاق و ابهام شده است. در حالت طبیعی موجهات سنتی با بی رغبتی منطق آموزان مواجه است، استفاده از الفاظ غریب و شیوه نامگذاری مبهم در مقام آموزش، به بی میلی بیشتر در این حوزه دامن زده، اشتیاق منطق آموز را به ادامه بحث در موجهات کاهش داده و به انزوای بیشتر موجهات در حوزه های درسی منطق سنتی خواهد انجامید. بنابر این، مساله تحقیق این است که چه انتقادی بر شیوه منطق سنتی در نامگذاری موجهات مرکبه وارد است؟ چگونه می توان نامگذاری موجهات را تسهیل و از این رهگذر به آموزش موجهات در منطق سنتی کمک کرد؟ در این مقاله به روش تحلیلی به نقد و بررسی نامگذاری موجهات مرکیه پرداخته و با استفاده از اسامی همگون و مناسب در نامگذاری موجهات مرکب، شیوه ای آسان برای نامگذاری موجهات پیشنهاد کرده ایم.
علیه پریست؛ در ماینونگ گراییِ وجهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۲۶)
185-209
حوزههای تخصصی:
بنا به ماینونگ گراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیت ها گذاشته شود، می توان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخه ی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگ گرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا می کند. نشان می دهیم که نشتِ میان جهانیِ اطلاعات در نظام پریست می تواند مشکلات مشابهی بیافریند. سپس با کاربست ظرفیت های معناشناختیِ هیچ گرا، راهکاری برای حصول نشتِ میان جهانیِ اطلاعات پیش می نهیم که فراتر از تناقض، به بی مایگی منجر می شود. پریست ناگزیر است اصل سرشتار را مقید کند. بنا به ماینونگ گراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیت ها گذاشته شود، می توان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخه ی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگ گرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا می کند. نشان می دهیم که نشتِ میان جهانیِ اطلاعات در نظام پریست می تواند مشکلات مشابهی بیافریند. سپس با کاربست ظرفیت های معناشناختیِ هیچ گرا، راهکاری برای حصول نشتِ میان جهانیِ اطلاعات پیش می نهیم که فراتر از تناقض، به بی مایگی منجر می شود. پریست ناگزیر است اصل سرشتار را مقید کند.
منتسکیو و مقالات فدرالیست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دوران مدرن، دو بحران بنیادین توجه و لزوم پرداختن به قوانین را بیش از پیش مطرح ساخت. بحران نخست، «جنگ های مذهبی و داخلی» در اروپا بود و بحران دوم، «استبداد و ستمگری» نظام های سیاسی بود. منتسکیو یکی از اندیشمندانی بود که به تأمل در آن بحران ها و ارائه ی راه کار برای ترمیم و اصلاح این بحران ها پرداخت. چنان که می توان او را مایه ورترین متفکری دانست که با انقلاب کپرنیکی در فلسفه ی سیاسی و حقوق به تدوین بنیادهای مفهومیِ تفکیک قوا با نظر به قانون اساسی انگلستان همت گمارد. منتسکیو، نویسنده ای معتدل و محافظه کار بود که پیش و بیش از آن که بر هموطنانش اثرگذار باشد بر روشنگری، پدران بنیانگذار و نویسندگان مقالات فدرالیست امریکا، مهمترین اثر کلاسیک برخاسته از فلسفه سیاست امریکایی، تاثیر نهاد تا جایی که مقالات فدرالیست تماما طنینی منتسکیویی یافت. بر این اساس، مقاله حاضر در پیِ نشان دادن تأثیر آموزه های منتسکیو بر اندیشه نویسندگان مقالات فدرالیست است که چگونه به استقرار حکومت قانون در نخستین جمهوری دموکراتیک در دوران مدرن انجامید. چنین فهمی به ما یاری می رساند تا به برداشت دقیقتری از اهمیت این تاثیرگذاری در دوران مدرن دست یابیم.
مفهوم تصویر مجازی در فلسفه ژیل دلوز و تاثیر آن بر جنبش سینما هنری اروپا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نظر ژیل دلوز، مجاز ((Virtual بعدمثالی (ideal) واقعیت است و تصویر مجازی بخش غیرقابل تجزیهی کریستال-زمان درمیان ذهنیت و عینیت که پیچیده ترین فرم و ساختار روایی-زمانی دلوز است. این پژوهش بر آن است تا به تبیین مفهوم "مجاز" و "تصویر مجازی" در فلسفه ی ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی بپردازد و از آنجایی که فرضیه ی اصلی این پژوهش تاثیر مفهوم تصیر مجازی بر نوع روایت و ساختار روایی در جنبش سینمای هنری اروپاست، ازین رو پژوهش پیش رو در جهت اثبات این فرضیه، پس از تبیین مفهوم تصویر مجازی و جایگاه آن در الگوی زمان کریستالی در فلسفه ی ژیل دلوز، به بررسی برخی از فیلم های جنبش سینمای هنری اروپا، یعنی فیلم های هیروشیما عشق من 1959- سال گذشته در مارین باد 1961- جاویدان 1963 خواهد پرداخت تا ازین طریق نشان دهد که فیلم های ذکر شده با تمرکز بر مفهوم تصویر مجازی چگونه به خلق کریستال زمانی در ساختار روایی خود شده اند. همچنین این مقاله در پی دستیابی به الگویی واحد برای خوانش و واکاوی این نوع روایات زمان محور است. روش کلی این تحقیق به شیوه توصیفی است و با استفاده از منابع کتابخانهای و بررسی موردی فیلمها، این آثار را مورد مطالعه قرار خواهد داد.
شناسایی شاخص های تفکر مستقل و ارائه شواهدی از جایگاه تفکر مستقل در دوره متوسطه اول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف شناسایی شاخص های تفکر مستقل و ارائه شواهدی از آن در دوره متوسطه اول انجام شده است. به این منظور با استفاده از روش اسنادی، به مرور نظام مند پیشینه پژوهش در پایگاه های مختلف علمی در 40 سال اخیر پرداخته شد. بررسی ها به شناسایی 30 سند منتج گردید. تحلیل داده ها مبتنی بر راهبرد تحلیل مضمون به شناسایی 146 کُد باز منجر گردید و در 7 مضمون اصلی و 27 مضمون فرعی دسته بندی شدند. شاخص های شناسایی شده شامل؛ احساس آزادی و حق انتخاب، یادگیری متقابل و مشارکتی، تسلط به مهارت های شناختی، تسلط به مهارت های فراشناختی، آشنایی با مهارت حل مسئله، فعالیت مستقل و پیروی آگاهانه بود. نتایج تحلیل محتوای کتاب های دوره متوسطه اول نیز حاکی از آن است که؛ کتاب ریاضی و علوم تجربی از بیشترین فراوانی در بین شاخص های تفکر مستقل برخوردار است. همچنین از بین شاخص های شناسایی شده نیز، بیشترین فراوانی مربوط به مقوله «فعالیت مستقل» و کمترین فراوانی مربوط به مقوله «احساس آزادی و حق انتخاب» و «پیروی آگاهانه» می باشد. لذا می توان بیان کرد، اگر در فرایندهای تربیتی دانش آموزان از شاخص های شناسایی شده، استفاده شود، محتمل است در بزرگ سالی به افرادی مستقل با قابلیت های فردی و مقاوم در برابر ناهنجاری ها و آسیب های اجتماعی تبدیل شوند.
خدا و تصادف تکاملی؛ ناساز یا همساز؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
347 - 370
حوزههای تخصصی:
از دعاوی مهم طبیعت گرایان تکاملی و سردمداران الحاد جدید، ناسازی نظریه تکامل با نقش هدایت گرانه الهی در فرایند پیدایش حیات و تنوعات زیستی و پایان علمی نظریه فرگشتی برای خداباوری است. دستاویز اساسی این گروه مسئله شانس یا تصادف، و جایگاه آن در فرایند تطورات زیستی است. مقاله پیش رو بر آن است تا فارغ از درستی یا نادرستی اصل نظریه تکامل، با کاوش در معنا و کاربردهای متعدد مفهوم تصادف در زیست شناسی، نسبت منطقی آن با نقش آفرینی خداوند در این زمینه را بررسی کند. روش تحقیق در مقام گردآوری اسنادی و کتابخانه ای و در مقام داوری عقلی تحلیلی است. ماحصل تحقیق این است که هیچ یک از کاربردهای رایج واژه شانس و تصادف در زیست شناسی و به طور خاص در نظریه تکامل، تعارضی با نقش آفرینی خدا در آن ندارد و آنچه می تواند چنین تعارضی را پدید آورد، مفهوم فلسفی تصادف است. همچنین برخی نگره های حداکثری در تبیین تصادف فرگشتی که هیچ گونه پشتوانه علمی هم ندارد، تنها می تواند به محدودیت نقش خدا در این زمینه، نه انکار کامل آن، دلالت کند.
«متخصص اخلاقی» مفهومی مهم ولی مجهول در فلسفه اخلاق هیوم و تناظر آن با رهیافت آشنای «داور راستین» در زیبایی شناسی هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
259 - 276
حوزههای تخصصی:
امروزه در فلسفه اخلاق از متخصص اخلاقی به عنوان فردی یاد می شود که در شرایط پیچیده قادر است رفتارهای درست را تشخیص داده و عامل ایده آل اخلاقی باشد. این مفهوم چندان تازه نیست و می توان آن را در فلسفه اخلاق هیوم نیز یافت؛ ولی چنان که شایسته است مشهور نشده و فقط برخی محققان، یک فقره در رساله درباره طبیعت انسانی را به عنوان شاهد این موضوع مطرح می کنند. با بررسی آثار هیوم شواهد زیادی در این خصوص مشاهده و تناظر میان آن و آموزه معروف داور راستین نیز مشخص می شود. همان گونه که در زیبایی شناسی فردی به عنوان داور راستین وجود دارد که با قریحه ذاتی و با ممارست، مقایسه، دوری از پیش داوری و استنتاج های عقل سلیم، اصول کلی ذوق را بدست آورده و زیبایی را تشخیص می دهد. در اخلاق نیز شخصی وجود دارد که در شرایط پیچیده گمراه نمی شود و با لحاظ همان شرایط، رفتار درست و فضیلت و رذیلت را مشخص می نماید. همچنین هر دو فرد به تشخیص خطاهای عامه اقدام نموده و به عنوان یک الگوی ایده آل مطرح هستند.
بررسی رویکرد کربن به فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
294 - 320
حوزههای تخصصی:
در دهه سوم قرن بیستم تحت تأثیر مطالعات تطبیقی در حوزه دین پژوهی،اسطوره شناسی و زبان شناسی مطالعات تطبیقی در حوزه فلسفه وجهه همت جمعی از اندیشمندان غربی قرار گرفت. اولین تلاش ها در این باره از سوی ماسون-اورسل صورت گرفت؛او متأثر از پوزیتیویست ها با اعمال روش تاریخی گام های آغازین را در این وادی برداشت.کربن ضمن برشمردن معایب روش تاریخی ماسون-اورسل در مطالعات تطبیقی و با بکاربستن رهیافت پدیدارشناسانه در این حوزه تأثیرات بسیاری از خود برجا گذاشت.برای فهم بهتر دیدگاه کربن در باره مطالعات تطبیقی باید به رهیافت پدیدارشناسانه او به همراه نظرگاه هستی شناسانه وی که جولانگاه رهیافت یادشده است و نیز به مقصود او از فلسفه عطف توجه کرد.به طور کلی،مخالفت با اصالت تاریخ و جامعه شناسی،مخالفت با حکمت بحثی و استدلالی،تاکید بر شهود و توجه به درون و شعار بازگشت به خود اشیا یا نجات پدیدارها از جمله نقاط اشتراک کربن با پدیدارشناسان بنام
بررسی تطبیقی رابطه هستی شناسانه حیات و شناخت در دیدگاه افلوطین و صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رابطه حیات و شناخت در دیدگاه افلوطین و صدرالمتألهین و تطبیق این دو دیدگاه از آن جهت دارای اهمیت است که پیوند هستی شناختی حیات (life) و شناخت (knowledge) در نگاه دو فیلسوف حکایت از قرابت فکری آنها دارد. «نظر» (contemplation) در نگاه افلوطین نوعی شناخت عام و فراگیر است که تمام مراتب هستی، آن را واجدند. اندیشه یا شناختی که افلوطین آن را عین حیات و زندگی می داند. در دیدگاه ملاصدرا نیز هم علم و ادراک (شناخت) و هم حیات، تابع وجود و بلکه عین وجود است. از این روست که علم و حیات در وجود، وحدت دارند. باور به عینیت وجودی دو صفت حیات و شناخت و بالتبع موجود حیاتمند و شناختمند، اعتقاد به تحویل حیات به شناخت و اشتراک مبانی رابطه هستی شناسانه میان حیات و شناخت -همانندی مبدأ و غایت حیات و شناخت، مشکک بودن حقیقت حیات و شناخت، عامل مشترک حیات و شناخت در طبیعت و حیاتمندی و شناختمندی عالم- در نگاه دو فیلسوف، زمینه را برای تطبیق دو دیدگاه فراهم آورده است. تطبیقی که نتیجه آن، یافتن قرابت های فکریِ دو فیلسوف درباره نوع رابطه حیات و شناخت است.