فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۲۱ تا ۱٬۱۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
336 - 359
حوزههای تخصصی:
این مقاله درصدد ابهام زدایی یا تناقض زدایی از مفهوم ایدئولوژی از طریق ارجاع به آراء ریکور است. ریکور روش بررسی خود از ایدئولوژی را پدیدارشناسانه می نامد؛ زیرا اصطلاح ایدئولوژی زمانی که در یک چارچوب جدلی قرار گیرد، هم از «استفاده بد» و هم از «سوءاستفاده» رنج خواهد برد. فقط با یک رویکرد معنا شناسانه جدی و یک توضیح صحیح از شرایطی که این مفهوم بدان وابسته است، می توان نقطه اختتامی بر این سوءاستفاده نهاد. چنین امری در پرتو رویکردی میسر است که ریکور آن را «پدیدارشناسی تکوینی»، «تحلیلی اوج گیرنده از مفهوم» و «تلاشی برای کاوش در زیر سطح معنی آشکار ایدئولوژی برای رسیدن به معانی بنیادی آن» می نامد. این مقاله با مبنا قرار دادن اثر پل ریکور با عنوان سخنرانی هایی درباره ایدئولوژی و اتوپیا که در سال ۱۹۷۵ در دانشگاه شیکاگو ایراد شد و سایر مقالات و آثار او درباره ایدئولوژی و پدیدارشناسی، تلاش کرده است تا همراه با ریکور به دو پرسش اصلی این حوزه پاسخ گوید: الف) تئوریسین های اصلی مفهوم ایدئولوژی چه کسانی بودند؟ ب) چند نوع تعریف عمده از بررسی پدیدارشناسانه ایدئولوژی قابل استخراج است؟ عصاره پاسخ در هم تنیده به دو پرسش مذکور این است که ریکور ضمن بررسی آثار کسانی مانند مارکس، آلتوسر، مانهایم، وبر، هابرماس و گیرتز، برداشت های رایج و منفی از ایدئولوژی را مورد تردید قرار می دهد و بر اساس بررسی دقیق و عمیق آثار متفکران مذکور، به سه تعریف عمده و مشخص یا به عبارت دیگر سه مرحله یا کارکرد از ایدئولوژی می رسد که اولی بر پایه تعریف مارکس، دومی بر پایه نگرش وبر و آخری براساس دیدگاه های گیرتز به این اصطلاح شکل گرفته است. ریکور به ترتیب این سه تعریف، مرحله یا کارکرد را ایدئولوژی به مثابه «کژتابی واقعیت»، ایدئولوژی به مثابه منبع «مشروعیت قدرت» و بالاخره ایدئولوژی به عنوان منبع «انسجام اجتماعی» می نامد. برپایه چنین تحلیلی از ایدئولوژی، مقاله در قسمت دوم خود به کارکردهای مختلف اتوپیا پرداخته است و ضمن تاکید بر وجوه مثبت اتوپیا، همزبان با ریکور نتیجه گرفته است که جامعه بدون اتوپیا جامعه ای مرده است.
رورتی در مقابل هابرماس: چرخش پراگماتیک نسبت به صدق و کاربست آن در سازماندهی روابط توجیهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
378 - 394
حوزههای تخصصی:
بحث میان هابرماس و رورتی ناظر به امکان یا عدم امکان سازماندهی روابط توجیهی بر اساس صدق است. هر دو برای اجتناب از بن بست های رویکرد معرفت شناختی به صدق، چرخشی پراگماتیک را پیشنهاد می کنند. اختلاف نظر آنها از آنجا شکل می گیرد که رورتی چرخش پراگماتیک را تا حذف مفهوم صدق پیش می بَرَد اما هابرماس معنایی کانتی را برای صدق در نظر می گیرد که بنا بر آن، صدق صرفاً ایده ای تنظیمی و استعلایی است که فرض وجود آن برای امکان سازماندهی روابط توجیهیِ کنش گران ضروری است. رورتی در مقابل، عقیده دارد که صدق حتی در معنای تنظیمی و استعلایی آن هیچ معنای محصّلی در بر ندارد. زیرا نمی توان چیزی را هدف قرار داد و برای به دست آوردنش کوشش نمود مگر آنکه دستیابی و یا نزدیک شدن به آن قابل تشخیص باشد. معیاری که رورتی برای سازماندهی روابط توجیهی ارائه می دهد، نه صدقی در فرا رو، بلکه روایت تجاربی است که پشت سر گذاشته ایم. به نظر می رسد رورتی در ردّ انتقاداتی که هابرماس بر امکان حذف مفهوم صدق در سازماندهی روابط توجیهی مطرح می کند، موفق است؛ صرفاً به این معنا که اندیشه او سازگاری و انسجام بیشتری با چرخش پراگماتیک دارد. اما جایگزینی که رورتی برای صدق ارائه می دهد این نتیجه را نیز به همراه دارد که عملاً هیچ هدف معینی برای انسان قابل تصور نیست. شایستگی روایت ها در سازماندهی روابط کنشگران تنها در عرصه تجربه قابل سنجش است. به عقیده او ما فقط باید امیدوار باشیم که مسیری بهتر از گذشته را دنبال کنیم. این ابهام در اندیشه رورتی شاید مهمترین چالش در پذیرش آرای اوست.
بررسی متناقض نمای اختیار انسان و تقدیر الهی در فلسفه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
395 - 406
حوزههای تخصصی:
برخی تعارضاتِ فلسفی - کلامی در مبحث علم پیشین، اراده و قدرت خداوند با مساله جبر و اختیار انسان همچنان مورد نزاع و گفتگوی شارحان و صاحب نظران است. بازخوانی و تحلیل آراء ابن سینا درباره تأثیر اراده انسان در نظام علی و معلولی عالم و راهکار وی در حل متناقض نمای اختیار و تقدیر الهی تحقیق در این مسأله را ضرورت می بخشد. ابن سینا نظام اراده و اختیار را ضمن علم عنایی خداوند به نظامِ احسن تبیین می کند. نزد ابن سینا قضای الهی همان علم کلی خداوند به نظام احسن است و از این علم، موجودات ممکن پدید می آیند. به نظر او بر اساس قضای الهی، انسان دارای نوعی اراده است که با اختیار آنچه که قوه ناطقه آن را خیر تشخیص می دهد مورد اراده و مشیت خداوند قرار گرفته است. اختیار و اراده انسان می تواند قوه شوقیه یا عملی خود را - بجای آنکه تحتِ انگیزش قوای پست تر حیوانی نظیر قوای شهوانی یا غضبی باشد- در جهتِ تحقق صور عقلی متحقق سازد. در اخذ و التفات به چنین امکانی است که انسان در مسیر تقدیر یعنی اعطای اختیار به معنای گزینش خیر و زیبایی و خوبی، از طریق قوه عاقله قرار می گیرد. از دیدگاه شیخ الرییس اختیار انسان، به معنای قرار گرفتن در طول اراده الهی و عنایت او برای فعلیت و تحقق نظام احسن است. این جستار با روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است.
بررسی جایگاه تأویل در تأملات قرآنی ملاصدرا با تأکید بر اصول تفسیری و مبانی فلسفی وی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
161 - 179
حوزههای تخصصی:
صدرالمتألّهین شیرازی رویکرد خاصی به فهم قرآن به عنوان یک متن مقدس و منبع وحیانی دارد. وی تدبر در آیات قرآن را مرتبط با تدبر در عالم هستی می داند و قرآن را نوری معرفی می کند که از طریق آن حقایق اشیاء مشاهده می شود. او معتقد است اکثر مفسرانی که نظر به جنبه های ظاهری و لسانی قرآن داشته اند، از توجه به معانی و بطون آیات غافل مانده اند. و مانع اصلی این مفسران از فهم معانی و حقایق قرآن را فریفته شدن ایشان با ظاهر آیات می داند. شرط بهره مند شدن از حقیقت و بطون قرآن را استفاده از نیروی تعقل می داند و بر این اساس، تأویل در تفسیر قرآن را امری ضروری تلقی می کند و میدان درک معانی قرآن را بر ای تحقیق اهل فهم و تأمل و تعمق وسیع می داند. با آنکه برای قرآن، مراتب و بطون قائل است اما بر این باور است که هیچ کس جز ذات باری تعالی نمی تواند به نهایت و ژرفای اسرار و معانی قرآن، دست یازد. در این نوشتار سعی شده تا ضمن بررسی اصول و مبانی تفسیری قرآن در اندیشه ملاصدرا به ضرورت تأویل و شیوه به کارگیری آن توسط ملاصدرا در تفسیر آیات قرآن بپردازیم.
بازتاب های اصل «قطعیت ناپذیری حداکثری علوم تجربی» در تفسیر علمی با تاکید بر دیدگاه آیت الله جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
203 - 221
حوزههای تخصصی:
تفسیر علمی به موازات رشد دانش های بشری همواره در میان متقدمان و متأخران دل بستگانی دارد، اما بلوغ گرایش به این شیوه در تفسیر و اوج آن، در قرن اخیر است. تفسیر علمی روش مند و معتبر دستاوردهای مثبتی هم چون: اثبات اعجاز قرآن، تحکیم ایمان مسلمانان، گرایش غیر مسلمانان به دین، جلوگیری از پندار تعارض علم و دین در اسلام و تعمیق فهم قرآن و... در پی دارد. پرسش اساسی مقاله حاضر که با روش مسأله محور توصیفی – تجربی، تحلیل – سیستمی و بنیادین نگارش یافته، آن است که با عنایت به اصل «قطعیت ناپذیری حداکثری علوم تجربی» این مسئله از منظر فلسفی آیت الله جوادی آملی چگونه است؟ دستاورد مقاله نیز به شرح ذیل است: الف: ایشان هدف علم و قضایای تجربی را دستیابی به حقیقت نهایی دانسته و امکان تحقق یقین تجربی منطقی و فراتر رفتن از احتمال و ظن در این قضایا را به شرط توامانی استقرا ناقص با قیاس خفی ، هرچند مستصعب ولی تحقق پذیر می داند. ب: ایشان با پذیرش منبع حس و تجربه، قضایای تجربی کلی و جزئی را معنادار و معرفت بخش می داند.
بررسی انتقادهای علامه طباطبایی به دیدگاه ملاصدرا درباره «تعریف حدی شیء به وسیله فصل»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
73 - 90
حوزههای تخصصی:
یکی از نوآوری های منطقی ملاصدرا بر اساس نظریه اصالت وجود، این است که «تعریف حدی شیء منحصر در فصل اخیر آن است» که البته این فصل، نحوه وجود خاص آن شیء است و همه اجناس و فصول پیشین را به نحو بساطت و اجمال دربر دارد. علامه طباطبایی به عنوان یکی از مهم ترین شارحان ملاصدرا این دیدگاه او را نپذیرفته و سه اشکال را نسبت به آن مطرح کرده است: 1) اکتفا به فصل با مقام تفصیل حد مناسب نیست 2) خارج بودن جنس ها و فصل های پیشین از حقیقت شیء مستلزم انقلاب در ذات و ذاتیات شیء است 3) خارج بودن جنس ها و فصل های پیشین از حقیقت شیء با «لبس بعد از لبس» در حرکت جوهری منافات دارد. این مقاله پس از اشاره مختصر به دیدگاه ملاصدرا درباره انحصار تعریف حدی شیء به فصل اخیر، انتقادهای سه گانه علامه طباطبایی را با نگرشی انتقادی بررسی کرده است. بررسی این انتقادهای سه گانه به این نتیجه منتهی شد که هیچ یک از اشکال های علامه طباطبایی به دیدگاه ملاصدرا وارد نیست و مقصود ملاصدرا از خارج بودن اجناس و فصول پیشین از ماهیت شیء، خارج بودن اجناس و فصولِ حاضر در مرتبه تفصیل است، نه اجناس و فصول مندمج در مرتبه اجمال و بساطت فصل اخیر. همچنین در خلال بررسی و پاسخ گویی به انتقادهای علامه طباطبایی، برخی از ابعاد پنهان دیدگاه ملاصدرا نظیر فعلیت ثبوتی اجناس و فصول پیشین در مقابل فعلیت وجودی آنها روشن شد.
تحلیل انتقادی و تسهیل نامگذاری قضایای موجهه مرکبه در منطق سنتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
167-192
حوزههای تخصصی:
منطق ابزار اصلاح اندیشه و معیار سنجش فکر است و به اقتضای معیار بودن باید از وضوح و روشنی کافی برای اصلاح پیچیدگی و انحراف فکر برخوردار باشد، نامگذاری و تعیین اصطلاحات از مبادی تصوری هر علم بوده و بیش از بقیه مباحث به این وضوح نیازمند است. با این وجود گاه به دلایلی این ابزار در مقام تبیین و تفهیم قواعد و ساختار های منطقی به ابهام و اجمال گراییده است، تسمیه موجهات مرکبه از آن جمله است که به تبع نامگذاری موجهات بسیطه در مقام تعلیم منطق، گرفتار این اغلاق و ابهام شده است. در حالت طبیعی موجهات سنتی با بی رغبتی منطق آموزان مواجه است، استفاده از الفاظ غریب و شیوه نامگذاری مبهم در مقام آموزش، به بی میلی بیشتر در این حوزه دامن زده، اشتیاق منطق آموز را به ادامه بحث در موجهات کاهش داده و به انزوای بیشتر موجهات در حوزه های درسی منطق سنتی خواهد انجامید. بنابر این، مساله تحقیق این است که چه انتقادی بر شیوه منطق سنتی در نامگذاری موجهات مرکبه وارد است؟ چگونه می توان نامگذاری موجهات را تسهیل و از این رهگذر به آموزش موجهات در منطق سنتی کمک کرد؟ در این مقاله به روش تحلیلی به نقد و بررسی نامگذاری موجهات مرکیه پرداخته و با استفاده از اسامی همگون و مناسب در نامگذاری موجهات مرکب، شیوه ای آسان برای نامگذاری موجهات پیشنهاد کرده ایم.
علیه پریست؛ در ماینونگ گراییِ وجهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۲۶)
185-209
حوزههای تخصصی:
بنا به ماینونگ گراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیت ها گذاشته شود، می توان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخه ی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگ گرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا می کند. نشان می دهیم که نشتِ میان جهانیِ اطلاعات در نظام پریست می تواند مشکلات مشابهی بیافریند. سپس با کاربست ظرفیت های معناشناختیِ هیچ گرا، راهکاری برای حصول نشتِ میان جهانیِ اطلاعات پیش می نهیم که فراتر از تناقض، به بی مایگی منجر می شود. پریست ناگزیر است اصل سرشتار را مقید کند. بنا به ماینونگ گراییِ وجهیِ پریست، متناظر با مطلقاً هر شرطِ قابل بیان که روی خاصیت ها گذاشته شود، می توان شیئی سرِشت که آن شرط را، حال در جهانِ واقع یا در جهانی دیگر، برآورده کند. تعهد به چنین نسخه ی نامقیدی از اصل سرشتار (اصل فراگیر)، ماینونگ گرایانِ رقیب را به پارادکس کلارک مبتلا می کند. نشان می دهیم که نشتِ میان جهانیِ اطلاعات در نظام پریست می تواند مشکلات مشابهی بیافریند. سپس با کاربست ظرفیت های معناشناختیِ هیچ گرا، راهکاری برای حصول نشتِ میان جهانیِ اطلاعات پیش می نهیم که فراتر از تناقض، به بی مایگی منجر می شود. پریست ناگزیر است اصل سرشتار را مقید کند.
خدا و تصادف تکاملی؛ ناساز یا همساز؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۲)
347 - 370
حوزههای تخصصی:
از دعاوی مهم طبیعت گرایان تکاملی و سردمداران الحاد جدید، ناسازی نظریه تکامل با نقش هدایت گرانه الهی در فرایند پیدایش حیات و تنوعات زیستی و پایان علمی نظریه فرگشتی برای خداباوری است. دستاویز اساسی این گروه مسئله شانس یا تصادف، و جایگاه آن در فرایند تطورات زیستی است. مقاله پیش رو بر آن است تا فارغ از درستی یا نادرستی اصل نظریه تکامل، با کاوش در معنا و کاربردهای متعدد مفهوم تصادف در زیست شناسی، نسبت منطقی آن با نقش آفرینی خداوند در این زمینه را بررسی کند. روش تحقیق در مقام گردآوری اسنادی و کتابخانه ای و در مقام داوری عقلی تحلیلی است. ماحصل تحقیق این است که هیچ یک از کاربردهای رایج واژه شانس و تصادف در زیست شناسی و به طور خاص در نظریه تکامل، تعارضی با نقش آفرینی خدا در آن ندارد و آنچه می تواند چنین تعارضی را پدید آورد، مفهوم فلسفی تصادف است. همچنین برخی نگره های حداکثری در تبیین تصادف فرگشتی که هیچ گونه پشتوانه علمی هم ندارد، تنها می تواند به محدودیت نقش خدا در این زمینه، نه انکار کامل آن، دلالت کند.
«متخصص اخلاقی» مفهومی مهم ولی مجهول در فلسفه اخلاق هیوم و تناظر آن با رهیافت آشنای «داور راستین» در زیبایی شناسی هیوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
259 - 276
حوزههای تخصصی:
امروزه در فلسفه اخلاق از متخصص اخلاقی به عنوان فردی یاد می شود که در شرایط پیچیده قادر است رفتارهای درست را تشخیص داده و عامل ایده آل اخلاقی باشد. این مفهوم چندان تازه نیست و می توان آن را در فلسفه اخلاق هیوم نیز یافت؛ ولی چنان که شایسته است مشهور نشده و فقط برخی محققان، یک فقره در رساله درباره طبیعت انسانی را به عنوان شاهد این موضوع مطرح می کنند. با بررسی آثار هیوم شواهد زیادی در این خصوص مشاهده و تناظر میان آن و آموزه معروف داور راستین نیز مشخص می شود. همان گونه که در زیبایی شناسی فردی به عنوان داور راستین وجود دارد که با قریحه ذاتی و با ممارست، مقایسه، دوری از پیش داوری و استنتاج های عقل سلیم، اصول کلی ذوق را بدست آورده و زیبایی را تشخیص می دهد. در اخلاق نیز شخصی وجود دارد که در شرایط پیچیده گمراه نمی شود و با لحاظ همان شرایط، رفتار درست و فضیلت و رذیلت را مشخص می نماید. همچنین هر دو فرد به تشخیص خطاهای عامه اقدام نموده و به عنوان یک الگوی ایده آل مطرح هستند.
بررسی رویکرد کربن به فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
294 - 320
حوزههای تخصصی:
در دهه سوم قرن بیستم تحت تأثیر مطالعات تطبیقی در حوزه دین پژوهی،اسطوره شناسی و زبان شناسی مطالعات تطبیقی در حوزه فلسفه وجهه همت جمعی از اندیشمندان غربی قرار گرفت. اولین تلاش ها در این باره از سوی ماسون-اورسل صورت گرفت؛او متأثر از پوزیتیویست ها با اعمال روش تاریخی گام های آغازین را در این وادی برداشت.کربن ضمن برشمردن معایب روش تاریخی ماسون-اورسل در مطالعات تطبیقی و با بکاربستن رهیافت پدیدارشناسانه در این حوزه تأثیرات بسیاری از خود برجا گذاشت.برای فهم بهتر دیدگاه کربن در باره مطالعات تطبیقی باید به رهیافت پدیدارشناسانه او به همراه نظرگاه هستی شناسانه وی که جولانگاه رهیافت یادشده است و نیز به مقصود او از فلسفه عطف توجه کرد.به طور کلی،مخالفت با اصالت تاریخ و جامعه شناسی،مخالفت با حکمت بحثی و استدلالی،تاکید بر شهود و توجه به درون و شعار بازگشت به خود اشیا یا نجات پدیدارها از جمله نقاط اشتراک کربن با پدیدارشناسان بنام
بررسی تطبیقی رابطه هستی شناسانه حیات و شناخت در دیدگاه افلوطین و صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رابطه حیات و شناخت در دیدگاه افلوطین و صدرالمتألهین و تطبیق این دو دیدگاه از آن جهت دارای اهمیت است که پیوند هستی شناختی حیات (life) و شناخت (knowledge) در نگاه دو فیلسوف حکایت از قرابت فکری آنها دارد. «نظر» (contemplation) در نگاه افلوطین نوعی شناخت عام و فراگیر است که تمام مراتب هستی، آن را واجدند. اندیشه یا شناختی که افلوطین آن را عین حیات و زندگی می داند. در دیدگاه ملاصدرا نیز هم علم و ادراک (شناخت) و هم حیات، تابع وجود و بلکه عین وجود است. از این روست که علم و حیات در وجود، وحدت دارند. باور به عینیت وجودی دو صفت حیات و شناخت و بالتبع موجود حیاتمند و شناختمند، اعتقاد به تحویل حیات به شناخت و اشتراک مبانی رابطه هستی شناسانه میان حیات و شناخت -همانندی مبدأ و غایت حیات و شناخت، مشکک بودن حقیقت حیات و شناخت، عامل مشترک حیات و شناخت در طبیعت و حیاتمندی و شناختمندی عالم- در نگاه دو فیلسوف، زمینه را برای تطبیق دو دیدگاه فراهم آورده است. تطبیقی که نتیجه آن، یافتن قرابت های فکریِ دو فیلسوف درباره نوع رابطه حیات و شناخت است.
بررسی تعارض قاعده مشائی کل ممکن زوج ترکیبی با وجود صرف و بلا ماهیت بودن مجردات امکانی نزد حکمای اشراقی از منظر حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با تفحص در آثار فیلسوفان اسلامی با قاعده «کل ممکن زوج ترکیبی» برخورد می کنیم که براساس آن همه موجودات امکانی دارای ماهیت هستند. بااین حال قاعده دیگری نیز با عنوان «النفس و ما فوقها وجودات صرفه» از سوی اصحاب حکمت متعالیه مورد قبول واقع شده است که براساس آن طبق تفسیر بدوی حکم بر فقدان ماهیت در مجردات شده است. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که آیا تناقضی بین دو قاعده وجود دارد یا خیر و در صورت عدم وجود تناقض، دیدگاه هایی که از سوی فیلسوفان برای رفع تناقض ظاهری بیان شده است چیست؟ برخی بین این دو قاعده تناقض قائل بوده و معتقدند رای نهایی صدرا تنها پذیرش یکی از این دو قاعده است. برخی دیگر هم معتقدند که علی رغم تناقض ظاهری، حقیقتاً بین این دو قاعده تناقضی وجود ندارد. نگارندگان بعد از احصای پاسخ های مطرح شده از سوی فیلسوفان آنها را قانع کننده نیافته ازاین رو با تحقیق و نگاه دوباره در معانی ماهیت پاسخ دیگری در این مقاله ارائه داده اند.
واکاوی ادله خداناباوری در اندیشه آنتونی فلو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از زمانه روشنگری تا به امروز انسان مدرن به دنبال واکاوی باورهای دینی، به شیوه های نوین معرفت شناختی بوده است. بر همین بنیاد، بررسی باور به خداوند به عنوان مهم ترین باور دینی، با بررسی قرائن و ادله خداباوری، در میان اندیشمندان غربی نمود و بروز ویژه ای داشته است. آنتونی فلو، فیلسوف قرینه گرای امروزین، از دسته متفکرینی است که توجه ویژه ای به واکاوی خداباوری و رد آن بر پایه قرائن داشته؛ تا جایی که او را پدر آتئیسم نو نامیدند. بررسی و واکاوی دیدگاه ابشان در روزگار نخست زندگی علمی او که به عنوان یک خداناباور نمود و بروز داشت، موضوع این نوشتار است. آنتونی فلو در آثار خداناباورانه خود چند مطلب ریشه ای در رد خداباوری بیان می کند که برگزیده های بنیادی تر آن ها در این نوشتار مورد واکاوی قرار می گیرد. برای همین خواسته، دیدگاه های برجسته آنتونی فلو درزمینه خداناباوری، یعنی بی معنایی زبان دین، ناسازگاری مفهوم خدا و اصل خداناباوری مورد بررسی قرارگرفته و سپس قوت و ضعف های هر یک از آن ها مورد واکاوی قرار می گیرد. بنابراین آشکار خواهد شد که اگرچه فلو، اشکالات جدی و قابل تاملی درزمینه خداباوری ارائه داده است ولی بسیاری از این موارد درگذشته نیز به گونه دیگری پیشنهادشده و البته قابل نقد و دارای اشکالات و سستی هایی است که مورد توجه قرار می گیرند. شماره ی مقاله: ۱
صبغۀ سکولاریستی علوم طبیعی نوین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
422 - 436
حوزههای تخصصی:
ارتباط علم با مبانی و تأثیرپذیری آن از اندیشه و جهان بینی و چگونگی تأثیرپذیری علم از مبانی از مسائل مهم در فلسفه علم است. در دهه های اخیر به جهت بحثهای جدی در فلسفه علم و تأکید برخی فلاسفه علم بر جهت دار بودن علم و نیز تغییرات ارزشی در جوامع دینی ، این سئوال (ارتباط علم با جهان بینی) بصورت جدی تری مطرح شد و سخن از علم دینی در مقابل علم سکولار به میان آمد و نقش سکولاریسم در تولید علم طبیعی مدرن آشکارتر گردید. سکولاریسم که نوعی انحصارگرایی در حوزه هستی و شناخت است با ورود به هر یک از حوزه های علمی ، تعریفی متفاوت از موضوع ، روش و هدف برای آن علم به ارمغان می آورد. بی شک این مکتب بر اساس جهان بینی خود ، مبانی و پیش فرض های علوم را تعریف می کند. این مقاله با روش تحلیلی توصیفی نقش مبانی و پیش فرض های سکولاریسم در جریان تکامل علم نوین را تبیین و بررسی کرده و تلاش نموده تا ماهیت سکولاریستی آن. را در موضوع ، روش ، ماهیت و در نتیجه پیامدهای سکولار آن بیان کند و نشان دهد که علم تنها امری برخاسته از تجربه نیست؛ بلکه تفکرات دانشمندان در جهت داری علم تأثیرگذارند.
ریشه های یونانی و یونانی مآبی زیبایی شناسی دیونوسیوس مجعول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
480 - 494
حوزههای تخصصی:
متن چکیده شامل: این نوشتار به بررسی منابع یونانی-یونانی مآبی دیونوسیوس در باب زیبایی می پردازد و هدف آن روشن ساختن میزان تأثیرپذیری زیبایی شناسی دیونوسیوس از فلسفه افلاطون، ارسطو، فلوطین و پروکلوس است و سعی می شود؛ این هدف به دور از افراط در تطبیق دادن هر امری با امور به ظاهر مشابه دیگر صورت گیرد. در محقَق ساختن این هدف از شیوه توصیفی- تحلیلی-تطبیقی و روش گردآوری به صورت اطلاعات کتابخانه ای بهره گرفته شده است. نتیجه ای که از این بررسی به دست آمد، نشان دهنده غلبه کامل زیبایی شناسی یونانی-یونانی مآبی بر تفکر این اندیشمند قرون وسطایی است. به ویژه آن بخش از تفکر فلاسفه باستان در باب زیبایی که به نحوی با علت نخستین و یا عالم مُثُل در ارتباط است، در اندیشه دیونوسیوس قابل ردیابی است. هر چند در ساختاری جدید از آن ها بهره برده است. از جمله تأثیرات فلسفه یونانی و یونانی مآبی بر زیبایی شناسی دیونوسیوس می توان به تعالی زیبایی، تفاوت زیبایی و زیبا بودن، نزدیکی زیبایی و خیر، منشأ و علت غایی دانستن زیبایی برای همه امور زیبا، نحوه و انواع حرکت در قوس صعود و نزول، نحوه رابطه واحد با خیر و زیبایی، اتحاد زیبایی و زیبا بودن در مرتبه ذات الهی، درهم تنیدگی نور و زیبایی، نقش عشق به عنوان عامل پیوند و حرکت به سمت زیبایی راستین اشاره کرد.
قبای قانون بر قامت اخلاق؛ نگرشی انتقادی بر خوانش پاتریک دِولین در باب الزام قانونی اخلاق متعارف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
514 - 532
حوزههای تخصصی:
نسبت اخلاق و قانون از جمله موضوعاتی است که مناقشات درازدامنی را برانگیخته و از مهم ترین مباحثِ مربوط به پیوند سپهر اخلاق و حقوق به شمار می آید. یک نزاع مهم در این میان از این قرار است که آیا پیروی از ”اخلاق متعارف“ در حوزه عمومی و/ یا حوزه خصوصی باید قانوناً الزام آور شود یا نه؟ در این مقاله با نگاهی به مناقشات پیرامون مسئله ”الزام قانونی اخلاق“ در مباحثه معروف هِربِرت هارت و پاتریک دِولین، ابتدائاً با عطف نظر به تقسیم بندی ریچارد مِروین هِر، سه بخش از اخلاق پژوهی را تفکیک می کنیم و جایگاه آنچه را دِولین از ”اخلاق متعارف“ مراد می کند ایضاح خواهیم کرد. پس از شرح دلالت ها و پیامدها و ریشه های ”اخلاق متعارف“ در نگاه دِولین، به نسبت قانون با ”اخلاق متعارف“ در نگاه او خواهیم پرداخت. نهایتاً رویکرد دِولین را نقد و آسیب شناسی خواهیم کرد و با نشان دادن کاستی های برداشت دِولین از ”اخلاق متعارف“ نگاه حقوقی او به اخلاق را به چالش خواهیم کشید.
بررسی روش شناسی دیدگاه های کتز و فیلیپس در باب تجربه دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
546 - 560
حوزههای تخصصی:
بحث از دامنه تجربه دینی یکی از مباحث بسیار مهم از قرن هجدهم به بعد بوده است و از آن دوره تاکنون اندیشمندان عرصه های مختلفِ مطالعاتی چون فلسفه دین ، کلام جدید ، علم الادیان و روانشناسی دین و... را در باب چیستی و ماهیت آن ، گستره مطالعاتی آن ، کارکردش در زندگی انسان و گوهری بودن دین یا صدق و کذب آن بنحو ثبوتی یا سلبی ، اظهار نظرهای مختلفی را در این بازه های زمانی ترسیم کرده است. از جمله این که ، پدیدارشناسان و فیلسوفان دین برای دین ابعاد و ویژگی هایی ترسیم کرده اند که یکی از آنها بُعد تجربی دین است. ممکن است دستورات اخلاقی ، حقوقی و عقیدتی ، به پیدایش احساسات خاصی مانند حیرت یا خشیت و خضوع کمک کنند و زمینه ساز تجربه ای شگرف و شورانگیز مانند احساس حضور در پیشگاه خداوند یا موجود متعالی و غایی ، یا شنیدن تسبیح موجودات و تجارب عرفانی و درونی دیگری شوند ، که کاملاً متمایز از تجارب بیرونی باشند. از آنجا که مردم در سنّت های دینیِ متعدد و متنوع ، مدعی تجربه خداوند ، نیروانا یا برهمن هستند و احساس می کنند که این قبیل تجربه ها به زندگیشان معنا و جهت می بخشد. می توان اذعان کرد که تجربه دینی یکی از مهمترین مسائلی است که در روانشناسی دین و فلسفه دین مورد توجه و بررسی قرار می گیرد. در اندیشه ساختگراهایی مثل پرادفوت و کتز که بیشتر در تبیین تجربه دینی به بعد عرفانی آن تأکید دارند ، بر این باورند که ماهیت تجربه دینی متأثر از شبکه باورها و مفاهیم ذهنی فاعل شناساست و تجارب خالی از باورها و مفاهیم وجود ندارد و از سویی در رویکرد فیلیپس هم مدعیات دینی هرچند که جنبه شناختاری و حکایت گری ندارند ، ولی برای تبیین اظهاراتی می توان به کاربرد آنها در زندگی اجتماعی فرد نگریست؛ بعبارتی برای فهم مدعیات دینی باید حیطه های اشکال زندگی را بشناسیم و به قواعد بازی دین توجه کنیم که یک باور درست به نحوه زندگی فرد مربوط است. در پژوهش حاضر سعی شده ضمن بررسی روش شناسی دیدگاه های مزبور به تبیین و بررسی دیدگاه های کتز و فیلیپس در باب تجربه دینی پرداخته شود.
بررسی مقایسه ای و انتقادی مفهوم آزادی در اندیشه کانت و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
643 - 657
حوزههای تخصصی:
آزادی به یک معنا از مهمترین مفاهیم تاریخ فلسفه به شمار می رود که نقش بنیادین در اندیشه فلاسفه دارد؛ اما مانند بسیاری از مفاهیم دیگر، برای بقا در شرایط جدید نیازمند بازتوصیف است. بر این اساس مقاله حاضر درصدد است ضمن بررسی مقایسه ای دیدگاه کانت و هایدگر، برخی انتقادهای جدی به آنها را مورد توجه قرار دهد تا گامی هر چند مقدماتی در جهت بازتوصیف مفهوم آزادی برداشته باشد. کانت آزادی را امری فراپدیداری و خصیصه بنیادی سوژه دانسته و آن را بنیاد اخلاق معرفی می کند. او معنای ایجابی آزادی را که در سایه اجتماعی شدن انسان فرصت ظهور می یابد برمی گزیند و آن را پایه اندیشه خویش قرار می دهد؛ اما باید گفت که اولا درست است که قوانین اخلاق از ما صادر می شود، ولی عمل کردن و نکردن به آنها اختیاری است. ثانیا آدمی بیشتر محصولی اجتماعی است تا نتیجه صورت محض قانون اخلاقی و قاعده امتناع اجتماع نقیضین. در مقابل، هایدگر معتقد است دازاین عین فراروی از خویش و برون ایستی و استعلای وجودی است و این اساس آزادی است. از این رو اگزیستانسِ(برون ایستی) دازاین ذاتا عین آزادی است. اما اولا روش هایدگر در توصیف نحوه وجود انسان نسبت به شیوه زندگی خنثی است. ثانیا دیدگاه هایدگر در باب آزادی نه کمکی برای آزاد زیستن می کند و نه راهکاری برای آن نشان می دهد. ثالثا این دیدگاه نقش دیگری و جامعه در آزاد زیستن را نادیده گرفته و تنها بر فرد دازاین تکیه می کند. رابعا آزادی نسبتی با خشنودی و شادی ندارد.بنابر این آزادی نه به معنای رها شدن از جبرگرایی علی معلولی، بلکه به معنای ناپوشیده ساختن است.
آگامبن و دیرینه شناسی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
712 - 729
حوزههای تخصصی:
جورجو آگامبن فیلسوفی است که به دلیل تحلیل های متفاوتش، مخصوصا از پدیدههای تاریخی _سیاسی، در زمره فیلسوفان مناقشه برانگیز قرار گرفته است. به نظر می رسد که بسیاری از انتقاداتی که بر او وارد شده ناشی از بی توجهی یا درک نادرست از روش شناسی خاص او بوده است که هرچند در آثار گوناگونش به کوتاهی بدان اشاره می کند اما به تفصیل در امضای همه چیزها آن را تقریر می کند. از این رو، روش شناسی او که از آن با عنوان دیرینه شناسی فلسفی یاد می کند نیازمند بررسی و پژوهشی عمیق است. این مقاله در پی آنست تا با بررسی سه مفهوم کلیدی این روش شناسی، یعنی پارادایم، امضا (نشانگر) و آرخه، نخست نشان دهد که مراد آگامبن از هرکدام چیست و چه جایگاهی را برای آنها تعیین می کند و سپس روشن سازد که این هر سه چگونه در پیوند با هم نوعی روش شناسی فلسفی را شکل می دهند. در این میان با توجه به جایگاه اساسی اندیشه های فوکو، روند تحلیل همواره در پیوند و پیوستگی است با آرای او درباره دیرینه شناسی و تاریخ.