فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۶۱ تا ۱٬۱۸۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
جستارهای فلسفه دین سال ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۳)
101 - 118
حوزههای تخصصی:
دین یکی از عناصر و پدیده هایی است که از دیرباز بشر با آن سروکار داشته و هیچ دوره ای را نمی توان یافت که در آن دین وجود نداشته باشد. منشأ این پدیده مهّم همواره ذهن بسیاری از انسان ها را درگیر کرده و دیدگاه های مختلفی پیرامون این مسئله شکل گرفته است. امیل دورکیم بر این باور است که دین منشأئی اجتماعی دارد و عاملی برای وحدت و یکپارچه سازی جامعه است تا جامعه از تضادها و تعارضات خلاصی یابد و ورای این نمی توان منشأ و کارکردی برای دین قائل شد. در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی سعی بر این است تا به تبیین مبانی دورکیم دراین باره و نقد دیدگاه او از منظر شهید مطهری و جان هیک پرداخته شود. مبنای اصلی نظریه دورکیم همان توتمیسم است، اما هیچ مدرکى دال بر این امر وجود ندارد که توتمیسم به همان سان که دورکیم تصور مى کرد، پدید آمده باشد و سرچشمه نهایى دیگر ادیان باشد. از سوی دیگر، یکسان انگاری آموزه های دینی با آموزه های اجتماعی، نفی کارکردهای اخلاقی، معنوی، اقتصادی و شخصی دین و تمرکز صرف بر کارکرد اجتماعی آن و نسبی گرایی و عدم قابلیت تسّری این نظریه به تمام ابنای بشر، از جمله ی مواردی است که بطلان نظریه ی دورکیم را آشکار می سازد.
چیستی «فرض» و نقش آن در تشخیص و اعتبار گزاره اولی با تکیه بر مبانی فلسفی علامه مصباح(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۵۲
61 - 86
حوزههای تخصصی:
اولیات به عنوان پایه ای برای تمامی معارف نظری، هماره مورد توجه معرفت شناسان بوده و هستند. معیار صدق در این گونه قضایا اما کانون این توجه است. استاد مصباح با این ادعا که در این گزاره ها به حاکی، محکی و حکایت، اشراف حضوری داریم، صدق آنها را از طریق ارجاع به علم حضوری تضمین می کند. نظریه ارجاع اولیات به علم حضوری، مبتنی بر برخی مبانی است که بدون توجه به آنها، فهم آن دشوار و با مشکلاتی مواجه خواهد بود. از جمله این مبانی، چیستی عالم فرض و چگونگی آگاهی از آن است. این مقاله که از شیوه کتابخانه ای بهره مند است، ابتدا با روش توصیفی-تحلیلی به تبیین مسئله اصلی و پاسخ اجمالی علامه مصباح به آن پرداخته و پس از آن با روش تحلیلی، پاسخ علامه را تشریح نموده است و در این میان سعی دارد تأثیر چیستی فرض و چگونگی تحققش را در ارتباط با ساخت قضایای اولی و اعتبار آن روشن کند. نتیجه این تحقیق آن است که اولیات با همان تعریف مشهور، از سنخ قضایای حقیقیه اند و نفس الامر این قضایا و ظرف صدق شان، فروض ذهنی است نه عالم خارج و بدین جهت است که این قضایا از وجود هیچ مصداقی در خارج حکایت نمی کنند و حتی بدون یک مصداق محقق خارجی نیز صادق اند. در این قضایا بدون اینکه وجود مصداق خارجی موضوع پذیرفته شود، محمول بر مصداق مفروض موضوع بار می شود. به عبارت دیگر محکی این قضایا صرفاً ارتباطی است که میان فرض حکایت برای مفهوم موضوع و محمول می یابیم. از آنجا که ظرف فرض نیز عالم ذهن است و ارتباط فرض های ذهنی را در این گزاره ها بی واسطه می یابیم، این درک حضوری است؛ یعنی علاوه بر اشراف حضوری به حاکی که خود مفاهیم ذهنی اند، به محکی این گزاره ها و درنتیجه به تطبیق اولیات با محکی خود نیز اشراف حضوری داریم.
مفهوم تصویر مجازی در فلسفه ژیل دلوز و تاثیر آن بر جنبش سینما هنری اروپا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نظر ژیل دلوز، مجاز ((Virtual بعدمثالی (ideal) واقعیت است و تصویر مجازی بخش غیرقابل تجزیهی کریستال-زمان درمیان ذهنیت و عینیت که پیچیده ترین فرم و ساختار روایی-زمانی دلوز است. این پژوهش بر آن است تا به تبیین مفهوم "مجاز" و "تصویر مجازی" در فلسفه ی ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی بپردازد و از آنجایی که فرضیه ی اصلی این پژوهش تاثیر مفهوم تصیر مجازی بر نوع روایت و ساختار روایی در جنبش سینمای هنری اروپاست، ازین رو پژوهش پیش رو در جهت اثبات این فرضیه، پس از تبیین مفهوم تصویر مجازی و جایگاه آن در الگوی زمان کریستالی در فلسفه ی ژیل دلوز، به بررسی برخی از فیلم های جنبش سینمای هنری اروپا، یعنی فیلم های هیروشیما عشق من 1959- سال گذشته در مارین باد 1961- جاویدان 1963 خواهد پرداخت تا ازین طریق نشان دهد که فیلم های ذکر شده با تمرکز بر مفهوم تصویر مجازی چگونه به خلق کریستال زمانی در ساختار روایی خود شده اند. همچنین این مقاله در پی دستیابی به الگویی واحد برای خوانش و واکاوی این نوع روایات زمان محور است. روش کلی این تحقیق به شیوه توصیفی است و با استفاده از منابع کتابخانهای و بررسی موردی فیلمها، این آثار را مورد مطالعه قرار خواهد داد.
مقایسه مبانی فلسفی گزاره های اخلاقی در اندیشه کانت و حایری یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای فلسفه دین سال ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۳)
119 - 132
حوزههای تخصصی:
هر مکتب اخلاقی بنا بر اصول موضوعه مقبولش، بایدها ونبایدهای اخلاقی متفاوتی ارائه می دهد. از نظر کانت، علم، معرفتى است که واجد قضایاى تألیفى پیشینى و لذا کلی و ضروری است. هر معرفتى که عارى از آنها باشد، شایسته اطلاق نام علم نیست. اخلاق نیز به عنوان یک علم، واجد احکام تألیفى پیشینى است. «باید»های اخلاقی هیچ گاه از تجربه ناشى نمى شود؛ یعنى از «هست» نمى توان «باید» را استنتاج کرد. او این اصول را ناشی از صورت های ذهنی و قواعدى عقلی می داند. برخلاف وی، متفکر معاصر مسلمان حائری یزدی همه بایسته ها را به هستی ها ارجاع داده و آنها را به عنوان وجوب بالغیر تفسیر می کند. در بحث انقسام عقل به نظری و عملی نیز، کانت منشأ اخلاق را عقل عملی یعنی مابعدالطبیعه ای غیر تجربی و حقیقی دانسته که متعلق خود را به گونه ای واقعیت می بخشد؛ اما به باور حائری یزدی تنها یک قوه عقل نظری وجود دارد که گاهی در خارج منتهی به عمل شده و به نام عقل عملی موسوم می گردد. در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از روش تحلیل و مقایسه طرحی از مبانی فلسفی این دو فیلسوف که سبب تفاوت در دیدگاه آنها شده است، مورد بررسی قرار گیرد.
خدا همچون کنشگری اخلاقی (1)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
41 - 70
حوزههای تخصصی:
این مقاله بخش نخست از پژوهشی مفصل درباره یِ سرشت کنش گری خداوند را گزارش می کند. دو پرسش اصلی این پژوهش اینهاست: (1) آیا خدا کنش گری اخلاقی است؟ (2) اگر آری، آیا اخلاق الاهی همان اخلاق انسانی است یا اخلاق الاهی کلاً یا بعضاً با اخلاق انسانی تفاوت دارد؟ در رابطه با پرسش نخست، نویسنده به بررسی سه نظریه یِ رقیب زیر می پردازد: «خدا همچون کنش گری خودکامه»، «خدا همچون کنش گری مصلحت اندیش» و «خدا همچون کنش گری اخلاقی». در این پژوهش به سود ایده یِ خدا همچون کنش گری اخلاقی، و علیه دو تلقی دیگر از سرشت کنش گریِ خداوند، استدلال خواهد شد. در رابطه با پرسش دوم، نویسنده از این نظریه دفاع می کند که اخلاق الاهی و اخلاق انسانی از حیث «محتوای هنجاری» هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، هرچند از سایر جهات با یکدیگر تفاوت های چشم گیری دارند. بخش نخست این پژوهش که در این مقاله ارائه می شود پس از طرح کلیات و مباحث مقدماتی، به نظریه یِ «خدا همچون کنش گری خودکامه» می پردازد و برخی از استدلال هایی را بررسی و نقد می کند که به سود این تلقی از سرشت خداوند اقامه شده یا می توان اقامه کرد. بخش های دوم و سوم این پژوهش که در قالب مقالاتی دیگر در شماره های آینده یِ همین مجله انتشار خواهد یافت به شرح و بسط دو تلقی دیگر از سرشت خداوند می پردازد.
بررسی انتقادی عقلانیت معرفت دینی، معیار و پیامدهای مترتب بر آن از منظر سیدان بر اساس مبانی حکمت متعالیه(جوادی آملی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
241 - 258
حوزههای تخصصی:
جوادی آملی تعقل در دین را به معنای استفاده منضبط از روش عقلی-فلسفی در آن دانسته و دارای حجیت ذاتی می داند.سیدان نیز بر عقلانیت معرفت دینی تاکید می کند اما استفاده از روش عقلی–فلسفی در آن را جایز نمی داند.به نظر میرسد عقلانیت معرفت دینی و معیار آن از منظر سیدان از همسویی و هم پوشانی لازم در صدر و ذیل مباحث وی برخوردار نیست.اتخاذ عقل فطری یا صریح به عنوان معیار،دارای ابهام و اجمال در چیستی آن است.از حیث هستی شناختی و معرفت شناختی نیز چنین عقلی ارتباط حقیقی با معرفت دینی نخواهد داشت.چرا که تعقل در دین معنایی غیر از بهره گیری از استدلال منطقی معتبر و برهان یقینی ندارد.گذشته از آنکه درک همه شمول ملاک بودن خود عقل فطری نیز بدون استفاده از روش عقلی-فلسفی ممکن نبوده و حتی برای مخالفت منطقی با استدلال نیز چاره ای جز استفاده از استدلال منطقی وجود ندارد.در نتیجه ادعای تعقل در دین با چشم پوشی از چنین روشی،خود شکن است.چنین رویکردی سبب خلل در فهم کتاب و سنت و تفهیم آن به دیگران خواهد شد.در این نوشتار چیستی عقلانیت -ارتباط وجودی و شناختاری آن با معرفت دینی و معیار عقلانیت آن را به صورت تطبیقی از منظر هر یک از دو طرف تبیین کرده و اشکالات مترتب بر مبانی نگره تفکیک در هر قسمت را بیان خواهیم کرد.
معناشناسی الهیات عملی بر مبنای متافیزیک عمل در اندیشه علامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معناشناسی الهیات عملی متوقف است بر انگاره عمل و نسبت آن با الهیات. متافیزیکِ عمل به بررسی شأن هستی شناختی عمل، جایگاه آن در میان سایر امور و نسبت آن با سایر اشیاء می پردازد. با نگاهی منظومه وار به آثار علامه طباطبائی، می توان دیدگاه ویژه ای در باب متافیزیک عمل از آن استخراج کرد. از نظر طباطبائی، عمل -به مثابه یک هویت خارجی- نوعی حرکت است، حرکتی که دارای یک سلسله مبادی در درون آدمی است. مشخصه عامل مختار این است که با وساطتِ افکاری برساخته (امور اعتباری) عمل می کند. حرکت انسان چیزی بر اشیای بیرونی نمی افزاید، بلکه صرفاً نحوه نسبتِ انسانِ بدن مند با بیرون از خود را تغییر می دهد. هر تغییری در جهان به تغییرات دیگر و در نتیجه به تغییر وضع جهان می انجامد. پس انسان جهان را از طریق افکار برساخته تغییر می دهد. هر آن چیزی که از سنخ اندیشه است و می خواهد به گونه ای به ساحت کنش آدمی وارد شود باید از معبر امور اعتباری گذر کند. روشن است که الهیات در وهله اول ساحتی نظری و مربوط به حوزه باورها است. مسئله این است که الهیات چگونه وارد این معبر می شود، چگونه مبنا و مبدأ عمل واقع می گردد، و به دیگر سخن چگونه مبدأ تغییر جهان می گردد، و چه مزیتی بر سایر مبادیِ نظری عمل دارد. به باور طباطبائی دین ترجیحات همسو با هستی و آفرینش را به انسان گوشزد می کند. بر این اساس می توان به معناشناسی الهیات عملی رسید: الهیات عملی دانشِ تبیین و توجیه نحوه ترجح مبدأ الهیاتیِ عمل در شکل گیری کنش های فردی و اجتماعی آدمی است. آدمی مادامی که عملی را راجح نیابد دست به انتخاب آن نمی زند. دنیای جدید انسان را به ترجیحات گوناگونی دعوت می کند، و الهیات عملی در این میان می تواند نقش سرنوشت سازی داشته باشد، بدین صورت که نشان دهد چگونه عمل دینی، قطع نظر از تکلیف بودنش، با وضع بشر هماهنگ است.
کاربرد تجربیات زنانه در الهیات فمینیستی: جسمانیت، فرهنگ و زبان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در راستای ارائه خوانشی از الهیّات که معطوف به تجربه زنانه باشد، توجه الهی دانان به سه ساحت جلب شد. در ساحت نخست، در تاریخ فلسفه غرب همواره جسمانیت زنانه متناظر با طبیعت دانسته شده و با جلوه دادن عقلانیت به مثابه حق انحصاری مردانه، زنان از تحصیل در حوزه الهیّات منع شده اند. الهی دانان فمینیست بر آن هستند که ضمن به رسمیت شناختن جسمانیت زنانه، راهی برای ورود به عرصه عقلانیت بگشایند. افزون بر این، در همین ساحت است که الهی دانان فمینیست بدن زنان را منبعی برای بازتاب الهیّات فمینیستی دانسته و تجربیاتی را که از طریق بدن خود به دست می آورند به عرصه های گوناگون الهیّاتی تعمیم داده و حتی به بازتفسیر وجه زنانه خدا پرداخته اند. ضمناً ایشان در این راستا دست به ارائه آیین های جدید دینی با هدف ایجاد فضایی معطوف به تجربیات جسمانی می زنند تا به رویدادهای مخصوص بدن زنان وجهی دینی ببخشند. در ساحت دوم، توجه الهی دانان فمینیست پساساختارگرا به تکثر فرهنگی جلب شده و تأثیر فرهنگ های گوناگون را بر تجربیات زنانه از دین مد نظر قرار داده اند. در این ساحت، کوشش می شود تا با نظر به شخصیت های متون مقدس که تجریبات زنان از فرهنگ های غیرغربی را در بر دارند، تفسیری چندفرهنگی ارائه شود که طیف فراگیرتری از زنان را شامل شود. در ساحت سوم، در متون مقدس از یک سو زبان جنسیتی بوده و تصوری مردانه از خدا در ذهن مؤمنان ایجاد می کند و از سوی دیگر نگارش این متون به دست مردان عمدتاً از تجربیات زنانه غافل مانده است. پژوهش حاضر، در مقام یک پژوهش بنیادی-کاربردی، بر آن است که کاربرد تجربیات زنانه در الهیّات فمینیستی به مثابه الهیّاتی عملی را با نظر به سه ساحت یادشده مورد بررسی قرار دهد.
مطالعه ماهیّت، کارکرد و تجسم «عدد» در آگاهی اسطوره ای از منظر ارنست کاسیرر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
745 - 767
حوزههای تخصصی:
«اسطوره» از دیدگاه ارنست کاسیرر فیلسوف بزرگ نوکانتی، ابتدایی ترین و در عین حال متفاوت ترین شیوه شناختی انسان است. به زعم وی انسان برای آگاهی از هستی خود و پیرامونش، به یکباره از فرم تعقلی شناخت آغاز ننموده و پیش از آن، دوره ای طولانی را با معرفتی ابتدایی سر کرده است که این فرم آغازین معرفتِ انسانی تحت عنوان «آگاهی اسطوره ای» به ما معرفی می گردد. ادراکات و جهان شکل یافته در این فرم از آگاهی، محتواها و ویژگی هایی دارد که فهم و پذیرش آنها با معیارهای دانش نظری امروز چندان آسان نیست؛ لذا این محتواها را می بایست در چارچوب دستگاه شناختی اسطوره ای مورد مطالعه قرار داد. در آگاهی اسطوره ای مقوله هایی مانند «فضا»، «زمان» و «عدد» به مانند آگاهی عقلانی امروز، تحت عنوان «واسطه های ادراکی» به ما معرفی می شود؛ اما ماهیت، کارکرد و تجسم این واسطه ها در آگاهی اسطوره ای کاملاً متمایز از ادراک امروز ما از آنهاست. مسئله اصلی در این پژوهش، شناسایی ماهیّت «عدد اسطوره ای» و آبشخورهای هویت دهنده به آن است. برای نیل به این هدف، با مطالعه دقیق آثار و دیدگاه های کاسیرر، علاوه بر شناسایی ماهیت، جایگاه و نوع تجسم عدد در آگاهی اسطوره ای، به بررسی عوامل شکل دهنده ماهیت خاص عدد در این فرم از آگاهی پرداخته می شود.
بازخوانی تفسیر هایدگر از تفکر شاعرانه هولدرلین در پرتو روی آورندگی به غیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
55 - 75
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر تأملات هایدگر را درباره تفکر شاعرانه هولدرلین از منظر مسئله اساسی روی آورندگی به غیر در نظر می آورد. پس از خارج شدن فلسفه های غربی از اطلاق اولیه شان، این مسئله پیش روی متفکران غربی قرار گرفت که اگر دیگر امکان دفاع از اطلاق فلسفه و تمدن غربی میسر نیست، چگونه می توان به دیگری و غیر نظر کرد؟ متفکران غربی، از جمله هایدگر، پرسش مذکور را چنان جدی مطرح کردند که از پی طرح آن، در جست وجوی راه های تازه ای در تفکر به قصد پی جویی سرآغازهای اصیل تر برآمدند. در این مقاله کوشش های هایدگر در پیمودن این راه را با نظر به آنچه خود او «تفکر شاعرانه هولدرلین» نامیده است، دنبال می کنیم. بدون تردید، از نظر هایدگر شعر برخلاف تصور اندیشه متافیزیکی که آن را در مرتبه ای فروتر از مفهوم پردازی فلسفی قرار می دهد، جایگاه اصیلی است که در آن امکان آشکارگی اصیل عالم فراهم می شود. هایدگر در این آشکارگی اصیل، امکان فراروی از ضابطه غالب فرادهش غربی، یعنی ضابطه سوژه-ابژه را دنبال می کند. مادام که غیر (دیگری) به مثابه ابژه ای بی روح و خالی از هر نوع تمایز پیشاروی ما قرار گیرد، آنچه از مواجهه با دیگری برجا می ماند، فقط شبحی رنگ پریده از دگربودگی است که به سختی نشانی از حقیقتِ دیگری دارد؛ بنابراین، پرسش های راهنمای مقاله حاضر این است که چگونه می توان در پرتو تفکر شاعرانه هولدرلین در جوار دیگری سکنی گزید؟ تفکر شاعرانه چه امکاناتی برای روی آورندگی اصیل به غیر فراهم می آورد؟
Passional Reasoning and the Accessibility of Truth: William Wainwright on Arguing About Religion(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
This essay presents William Wainwright’s conception of religious reasoning. He rejects the view that proper reasoning in religion must be limited to “neutral technical reason” (NTR), modes of reasoning that are neutral and acceptable to all parties in a religious disagreement. He emphasizes that religious reasoning, as seen in outstanding practitioners from different religious traditions, incorporates additional elements, such as appeals to revelation, emphasis on religious reading, rhetoric, acknowledgment of mystery, and especially “passional reason,” in which the arguments presented and the conclusions accepted depend essentially on the state of the reasoner’s heart. The essay goes on to consider how Wainwright deals with issues surrounding religious diversity: he rejects all of the standard methods by which it has been argued that differences in belief between traditions either do not really exist or do not ultimately matter. Special attention is given to religious pluralism, as advocated by John Hick and Peter Byrne. This leads to a consideration of exclusivism, in which it is held that the fundamental doctrines of one religion are true, and those of other religions, insofar as they differ from those of the favored religion, are false. Wainwright finds the standard objections against exclusivism to be ineffective or inconclusive. Finally, the essay addresses a question suggested but not resolved by Wainwright’s work: Does religious diversity have the consequence that truth in religion is not accessible to us?
روایتی منسجم از ساختارشناسی مسائل عرفان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
27 - 68
حوزههای تخصصی:
شناخت اسمای الهی به عنوان حقایقی که خلیفه حق در ظهورند و تجلیات الهی که به واسطه آنها عالم آراسته شده و تعین یافته است، شناخت شریعت از آن روی که عرفان شهود مقید به شرع است، معرفت کمال وجود که مصداق آن ذات باری است و شناخت حقیقت وجود انسان که لازمه آن تبیین مفهوم انسان کامل و معرفت نسبت به حقیقت محمدیه است، معرفت کشف خیالی که واسطه تحصیل معرفت شهودی است، شناخت اسمای الهی به عنوان حقایقی که خلیفه حق در ظهورند و تجلیات الهی که به واسطه آنها عالم آراسته شده و تعین یافته است، شناخت شریعت از آن روی که عرفان شهود مقید به شرع است، معرفت کمال وجود که مصداق آن ذات باری است و شناخت حقیقت وجود انسان که لازمه آن تبیین مفهوم انسان کامل و معرفت نسبت به حقیقت محمدیه است، معرفت کشف خیالی که واسطه تحصیل معرفت شهودی است، همچنین شناخت علل و ادویه که موانع سلوک و راه های برطرف ساختن آنها در عرفان عملی را مورد توجه قرار می دهد. مسائل هفت گانه ای هستند که ابن عربی از آنها به عنوان مسائل عرفان نام برده است و در این مقاله به توضیح آنها پرداخته شده است. واژگان کلیدی: اسمای الهی، تجلیات الهی، وحدت وجود، انسان کامل، حقیقت محمدیه ، عالم مثال، کشف خیالی.
واقع گراییِ ساختاری و ساختارگراییِ تجربه گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۴)
279-334
حوزههای تخصصی:
مقاله پیشِ رو مطالعه ای انتقادی و مقایسه ای بر دو روایت از ساختارگرایی علمی است. پس از مقدّمه ای کوتاه، در بخش 2 مقدّماتِ مفهومیِ جدالِ کهنه واقع گرایی-ناواقع گرایی در فلسفه علم را به اجمال فراهم می آوریم؛ واقع گراییِ علمی رویکرد معرفتیِ مثبت و خوش بینانه ای به نتایج نظریه های علمی (به ویژه درباره هویّات مشاهده ناپذیر) است. دو استدلال مهم پیرامون جدال یادشده در بخش 3 معرّفی و بررسی خواهند شد؛ اختلاف واقع گرا و ناواقع گرا نهایتاً بدین بازمی گردد که بایستی (به معنایِ خاصّی) به دنبال تبیینِ موفّقیّت های علم باشیم یا خیر. در بخش 4، با تکیه بر مقاله ای جریان ساز از جان وُرال، خواهیم دید که واقع گرایی ساختاری با نظرداشت همان دو استدلال مهم پیرامون (نا)واقع گرایی علمی، و به عنوان موضعی میانی و روایتی تعدیل شده از واقع گرایی پیشنهاد شده است: شناختِ فراتجربیِ علمی تنها متوجّه ساختار جهان (مشاهده ناپذیر) است. هرچند وُرال در این باره صراحت ندارد، تلاش می کنیم فهمی اوّلیه از معنای ساختار نزد وی فراهم آوریم. صورت بندی دقیق ترِ وُرال از واقع گراییِ ساختاری بر پایه رمزی سازی در بخش 5 معرّفی و ارزیابی خواهد شد. شاید مشهور ترین تهدید برای واقع گرایی ساختاری اشکالِ نیومن باشد: ساختارگرایی مستلزم صدقِ بدیهیِ نتایج غیرِمشاهده ایِ نظریه های علمی است. در بخش 6، مفصّلاً بدین اشکال پرداخته و استدلال می کنیم که واقع گرایی ساختاری می تواند از آن رهایی یابد. از سوی دیگر، باس ون فراسن از روایتی ناواقع گرا از ساختارگرایی علمی دفاع می کند، ساختارگرایی تجربه گرا، که خاستگاهش وابستگیِ بازنمایی علمی به مدل ها یا ساختارهای ریاضی است. پس از معرّفی این دیدگاه در بخش 7، تفاوت های آن با واقع گرایی ساختاری را تحلیل خواهیم کرد. پیش از جمع بندی و پایان سخن، در بخش 8 خواهیم دید که ساختارگراییِ تجربه گرا نیز از مشابهِ اشکال نیومن و تهدید بدیهی شدگی در امان نیست. از جمله چنین تهدیدی است که ون فراسن را به سویه ای غیرِساختاری از بازنماییِ علمی متوجّه می سازد: سویه نظرگاهی/اشاری. در واپسین استدلال، برآنیم نشان دهیم که به رسمیّت شناختنِ این سویه از بازنمایی علمی تنها در صورتی برای دفعِ اشکالِ بدیهی شدگی کافی ست که ون فراسن از تعهّد جداگانه اش به تعبیرِ تحت اللّفظی زبان علم عقب بنشیند.
تاملی در ساختار دوگانه شرطی در منطق ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابن سینا درباره شرطی ها بحث های مختلفی ارائه داده است. او در این بحث ها گاهی از شرطی مسور و گاهی از شرطی بدون سور بهره برده است. پرسش از چرایی این شیوه، مساله اصلی مقاله حاضر است. در این مسیر ابتدا نحوه ورود سور به بحث شرطیات توسط ابن سینا را بررسی می کنیم. سپس به پرسش چرایی بهره گیری از شرطی غیرمسور در کنار شرطی مسور توسط ابن سینا پرداخته ایم و پاسخ های ممکن را یک به یک بررسی و مناسب ترین را انتخاب کرده ایم. نشان داده ایم که در همه مباحثی که ابن سینا از شرطی غیر مسور بهره برده است، در حال تکرار آراء گذشتگان در باب شرطیات است. در حالی که مباحث شرطی مسور با نظر به مباحث مرتبط با حملی مسور شکل گرفته است. در مجموع به نظر می رسد که نسبت میان شرطی مسور و غیرمسور برای ابن سینا کاملا واضح نیست و این مطلب منشا ساختار دوگانه شرطی نزد ابن سینا و همچنین برخی از اختلافات پس از او درباره نظریه شرطیات بوده است.
رویکرد فلسفی غزالی پیرامون ادراک و نظریه تأویل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
137 - 156
حوزههای تخصصی:
ابوحامد محمد غزالی از جمله اندیشمندان مسلمانی است که تاویل در نصوص دینی را مورد پذیرش قرار داده و در توجیه آن نظریه تاویل را مطرح نموده است. او برای اثبات نظریه خویش به موضوع هستی شناختی مراتب وجود و در ادامه به موضوع معرفت شناختی مراتب ادراک و تفاوت فهم در آدمی متوسل شده است. تفکرات غزالی با عبور از هستی و معرفت به حیطه زبان و معنا وارد شده و گستره پژوهش در ادراک آدمی را در عصر خود غنا بخشیده است. غزالی در این نظریه پدیده های هستی را مربوط به مرتبه ای مخصوص به خود دانسته و فهم مفاهیم نصوص دینی را مبتنی بر واکاوی جایگاه این مفاهیم در مرتبه ای از هستی قرار داده و تلاش نموده است تا تاویلی روشمند با رویکرد هستی شناسانه، معرفت شناسانه، معناشناسانه و زبان شناسانه در تطابق با عقل و دین فراهم سازد. در این مقاله رویکرد فلسفی غزالی در زمینه ادراک مورد پژوهش قرار گرفته و تحلیل او از قوای نفس به عنوان خاستگاه ادراک در آدمی معرفی شده است. همچنین به کارگیری رویکرد فلسفی او در نحوه ادراک برای توجیه نظریه تأویل نصوص دینی نشان داده شده است. بنابراین می توان ادعا کرد که غزالی به عنوان متفکری عقل گرا از پژوهش های فلسفی برای اثبات نظریه خود بهره جسته است.
اراده باوری مستقیم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۶
139 - 161
حوزههای تخصصی:
اراده باوری مستقیم مدعی است که همه یا برخی از حالات مربوط به باورهای ما، یعنی شکل دهی، حفظ، توجیه و تعلیق داوری های ما، تحت کنترل ارادی مستقیم ما قرار دارد. پیروان این دیدگاه هر یک بر طبق مبانی فکری خود بر نقش مهم اراده تأکید نموده و به نوعی بر فاعلیت فرد از منظر معرفتی اصرار می ورزند. پژوهش حاضر ضمن تحلیل آرای برخی از معرفت شناسانی که قایل به اراده باوری مستقیم هستند درصدد پاسخ به این سؤال است که آیا باورها و داوری های ما تحت سیطره مستقیم اراده شکل می گیرد؟ ارزیابی اراده باوری مستقیم نشان می دهد که گرچه این رویکرد به خاطر نقش افراطی که برای اراده در شکل گیری همه انواع باورها، تأیید و تعلیق داوری متصور است، چندان موجّه نیست و همین امر باعث شده است که اراده باوری مستقیم، با قرائت عام و جهانی اش به صورت رویکردی قابل قبول برای اغلب معرفت شناسان مطرح نباشد، بااین همه با محدودکردن دایره شمولش، به دلیل سازگاری آن با تجارب شناختاری افراد، درمورد برخی از باورها قابل دفاع است. مقاله حاضر با پذیرش قرائتی با جهان شمولی کمتر، با بررسی آرای برخی اراده باوران مستقیم در عین نفی گستره افراطی اراده، بر نقش و جایگاه معقول آن در موضوع موردبحث تأکید می کند.
تأویلات حِکمی حکیم سبزواری از مطهرات (مطالعه موردی آب)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
107 - 129
حوزههای تخصصی:
سبزواری یکی از حکمای تاثیر گذار دوره قاجار است. ویژگی روش حِکمی سبزواری که در روش تأویلی او نیز تأثیر گذار بوده است، همراهی حکمت متعالیه و حکمت اشراق است. وی در یک تغییر روشی در صدد است تا با تفسیر باطنی و تأویل روشمند آراء و مبانی این دو جریان حِکمی و فلسفی حقیقت مورد نظر حکیمین متألِّه ( سهروردی و صدرا) را بدون اندک ناسازگاری و تعارض و در عین هماهنگی و هارمونی ارائه کند. لذا از ویژگیهای مهم تأویلات حکمی سبزواری، تلفیقی روشمند از مبانی حکمت متعالیه و حکمت اشراق است. مسأله پژوهش، بررسی تأویلات جامع(وجود شناختی و معرفت شناختی) بر اساس مبانی نوری و وجودی منسجم از آب به عنوان نخستین از مطهرات و تأویلات مشابه از سایر مطهرات( آفتاب و آتش)، ارائه مصادیق عینی رویکرد جمع و تلفیق علوم اسلامی در نزد حکیم سبزواری است. نتایج این پژوهش: تاویلات حکمی سبزواری از آب در عین اینکه جامع حکمتین اشراق و متعالیه است به باطن احکام شرعی و علم فقه نیز نظر دارد و به نحوی جمع بین حکمت عملی و نظری محسوب می شود. به این ترتیب و به نحو ضمنی امکان قابلیت حکمت (حکمت اسلامی) در معنای عامّ به مثابه پل ارتباط علوم اسلامی و انسانی معاصر نیز بررسی می شود.
خودِ دیگر من: کشف بنیاد اخلاقی متافیزیک در اندیشۀ ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
293 - 316
حوزههای تخصصی:
تفسیر غالب از نسبت میان متافیزیک و امر اخلاقی و عملی در آموزه های ارسطو، تفسیر تفکیکی است. طبق این تفسیر، ارسطو عقل و حکمت نظری را از عمل جدا می داند و از دید او میان متافیزیک و حکمت عملی، ارتباطی نیست. تقسیم عقل و دانش به نظری و عملی که معمولاً با نوعی ارزشگذاری همراه است، در تاریخ فلسفه پیامدهایی به همراه داشته است. در قرن اخیر، برخی متفکران به لوازم خطرناک این تفکیک برای جهان انسانی اشاره کرده اند و ارسطو را به عنوان واضع این تفکیک نقد می کنند. در این نوشتار نشان می دهم که تفسیر تفکیکی از آموزه های ارسطو درباره متافیزیک تفسیر دقیقی نیست. بلکه بازخوانی و تحلیل متون ارسطو در حوزه متافیزیک، اخلاق و زیست شناسی روشن می کند که در منظومه فکری او، لحظه تولد متافیزیک یک لحظه اخلاقی است و متافیزیک برای انسان، فقط در مواجهه و روی داشتن به سوی دیگری امکان تحقق دارد. در این بازخوانی با بررسی کارکردهای مفهوم کلیدی «نوس» در تقویم متافیزیک ارسطویی توضیح داده می شود که نوس مبنای امکان و عینیت متافیزیک ارسطویی و یگانگی متافیزیک با خلاق است. کشف یگانگی در عین غرابت دیگری، وضعیتی است که متافیزیک در آن آغاز می شود و به پیش می رود. این کشف، با دو کارکرد هستی شناسانه و معرفت شناسانه نوس ممکن می شود. بر این اساس، در فهمی دقیق تر از لحظه پیدایش متافیزیک، در تفسیر مبنی بر گسست عمل و نظر در آموزه های ارسطو باید تردید کرد.
پیوند حق و اخلاق در فلسفۀ کانت: آموزۀ وابستگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
423 - 457
حوزههای تخصصی:
فلسفه ی حقوق یکی از علائق اصلی مطالعاتی کانت به شمار می آید و او حتی پیش از طرح فلسفه ی انتقادی به آن پرداخته بوده است. لیکن برای مطالعه ی مفصل تر آراء او در این زمینه باید به «متافیزیک اخلاق» مراجعه کرد. شاید مهم ترین مسئله در تفسیر این اثر پیوند میان اخلاق و حق باشد. ساختار این اثر، عبارات موجود در آن و موضع گیرهای دیگر کانت در آثار پیشینش مانند «بنیاد متافیزیک اخلاق» و «نقد عقل عملی» دریافت رویکرد کانت درباره ی این پیوند را با دشواری هایی روبه رو کرده است. در این میان می توان برحسب آنکه «الزام اخلاقی» جزئی از مفهوم حق است یا خیر، مفسران کانت را به دو دسته ی باورمندانِ به وابستگی حق به اخلاق (آموزه ی وابستگی) یا مخالفانِ این وابستگی (آموزه ی ناوابستگی) تقسیم کرد. از بین این دو مکتب، مکتب وابستگی رویکرد رایج تر و همخوان تر با ساختار «متافیزیک اخلاق» است. هواداران آن کوشیده اند از طریق یافتن بنیادی مشترک برای هر دو حوزه ی اتیک و حقوق از آن دفاع کنند. بدین ترتیب، هوفه امرِ مطلقِ عام، کرستینگ و گایر آزادی و پائر اشتودا فرمول قلمروی غایات را به عنوان اصل برین عقل عملی پیشنهاد داده اند. سورین بائیازو نیز با جدا کردن اعتبار عینی و ذهنی قواعد حقوقی، تلاش کرده است به انتقادهای ویلاشک به عنوان مهم ترین مدافع نظریه ی ناوابستگی پاسخ دهد. این مقاله می-کوشد با بررسی انتقادی نامدارترین چهره های این جریان، همچنین بیانِ تعارض های متنی «متافیزیک اخلاق»، نشان دهد که هیچ کدام از آنان نمی توانند تفسیری آنچنان یکدست از فلسفه حق کانت ارائه دهند که بتواند به همه تعارض های نام برده پاسخ دهد.
تأثیر فلسفه اسلامی بر اندیشه و روش کلامی ابن میمون(با محوریت روش شناسی کلام فلسفی در دلالة الحائرین)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و پنجم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
132 - 111
حوزههای تخصصی:
موسی بن میمون، متکلم برجسته یهودی در اندیشه فلسفی-کلامی خود، به شدّت تحت تأثیر حکیمان مسلمان بوده است. نوشتار حاضر، به طرح و اثبات این ادعا پرداخته که کتاب دلاله الحائرین، متعلّق به جریان «کلام فلسفی» است که در آن، آموزه های دینی یهود با قواعد فلسفی درهم آمیخته و تلاش شده است که مدعیات کلامی به روش عقلی - فلسفی، تأویل وتبیین گردد. سعی فلسفی ابن میمون برای ساماندهی کلام یهودی، با الهام از اندیشه و روش حکمای مسلمان، مؤثر واقع شد و تحوّلی شگرف در ساختار و روش علم کلام ایجادکرد. روش کلام فلسفی ابن میمون، از شاخصه های ویژه ای برخوردار است که واکاوی آنها علاوه بر نقش راهبردی در آموزش الهیات و تفهیم نظریات کلامی، درتبیین ساختار این مکتب، اهمیت بسزایی دارد. استنباط و تحلیل این مؤلفه ها از قبیل: طرح مباحث هستی شناختی و امور عامه در اثر کلامی؛ استخدام قواعد منطقی و حِکمی در تبیین مسائل اعتقادی؛ استدلال گروی و کار بست شیوه برهانی؛ استفاده از تأویل به مثابه روش؛ حجیّت عقل وغلبه عقلانیت بر نقل گرایی در اثبات مدعیات کلامی، از مهمترین یافته های این پژوهش به شمار می آید.