آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

توبه به معناى بازگشت و ترک گناه است؛ بنده‌اى که به وسیله گناه و جسارت در حق مولى از خدا دور شده، اینک قصد بازگشت و تقرب به معبود خویش دارد. انسان براى انجام توبه، نیازمند داشتن انگیزه است. توجه به ضررهاى گناه و نقشى که توبه در صیانت انسان دارد، انگیزه خوبى براى توبه است. گناه، علاوه بر ضررهاى جسمى، ضررهاى بى‌شمار روحى و روانى براى انسان در پى دارد. متأسفانه برخى افراد به آفات و ضررهاى جسمانى بیمارى توجه دارند و درصدد رفع آنند، اما کمترین توجهى به آفات روحى گناهان ندارند، آفاتى که به مراتب از بیمارى‌هاى جسمى سهمگین‌تر است. از جمله آفات و پیامدهاى گناه، حرمان انسانى از هدایت الهى است. گناهان علاوه بر آفات فردى، آفات و ضررهاى اجتماعى نیز براى انسان دارد؛ کسى در اجتماع به فرد دروغگو اعتماد نمى‌کند، همچنین عذاب‌هاى شدید اخروى براى گناهکاران مهیاست. توجه به ضررها و زیان‌هاى دنیوى، اخروى، جسمى، روحى، فردى و اجتماعى گناه، انگیزه خوبى براى بازگشت عبد به سوى معبود خویش است.

متن

صلابت مردان خدایى و نقش توجه به زیان گناهان در توبه
ایجاد انگیزه توبه در انسان، در گرو توجه به ضررهاى گناه و نقشى است که توبه در صیانت انسان از گناه و جبران خسارت‌هاى گناهان گذشته دارد. انسان‌ها از جهت درک ضررهاى گناه متفاوتند. هرکس متناسب با معرفت خویش به ضررهاى گناه توجه دارد. برخى بر فرض توجه و اندیشه در گناهان، بیشتر به ضررهاى مادى گناه توجه دارند و کمتر به ضررهاى معنوى آن اهمیت مى‌دهند. اما کسانى که معرفت فزون‌تر دارند، بیشتر به ضررهاى اخروى گناه اهمیت مى‌دهند. برخى از زیان‌هاى گناه جسمانى و بدنى هستند که به صورت بیمارى و ضعف جسمانى در انسان نمود پیدا مى‌کنند. اما آفت‌ها و ضررهاى روانى اغلب گناهان، بیش از ضررهاى جسمى آنهاست؛ آفت‌هایى چون حیرت، سرگردانى، افسردگى، حالت وانهادگى و از دست دادن تمرکز. برخى افراد، بیشتر به بیمارى‌ها و آفت‌هاى جسمانى توجه دارند و درصدد رفع آنها برمى‌آیند و به آفت‌هاى روحى که روح انسان را بیمار مى‌سازند و آثار و عوارض سوء آنها بیشتر و خطرناک‌تر از بیمارى‌هاى جسمانى است، توجه ندارند. آنان به شدت رنج و دشوارى‌هاى بیمارى‌هاى روحى، که گناه‌کاران بدان‌ها گرفتار آمده‌اند، نمى‌اندیشند و به اهل تقوا و مؤمنان راستین خدا نمى‌نگرند که فارغ از آن آفت‌هاى روحى کشنده در کمال آرامش‌خاطر و اطمینان به سر مى‌برند و دشوارى‌هاى زندگى کوچک‌ترین رخنه‌اى در دل آنها پدید نمى‌آورد. آنان در سایه اعتماد و اتکاى به خداوند، با سلامت همه سختى‌ها و دشوارى‌ها را درمى‌نوردند و شکوه صبر و استقامت این مؤمنان راستین در برابر انبوه مصیبت‌ها و سختى‌هاى طاقت‌فرسا و حفظ وقار، صلابت و آرامش روحى، انسان را به شگفتى وامى‌دارد.
افراد معمولى بر سر مسائل کوچک ناراحت مى‌شوند و کنترل از کف مى‌دهند و سخنان و رفتار نسنجیده از آنان سر مى‌زند، اما مؤمنان راستین چنان‌اند که اگر همه به آنها بى‌احترامى کنند، واکنش نشان نمى‌دهند، نه اینکه آنها زشتى رفتار دیگران را درک نکنند، بلکه آنان به چنان رفتارى اهمیت نمى‌دهند و آن رفتار را ناشى از جهالت و کم‌خردى مى‌دانند و واکنش در برابر آن را زیبنده خود نمى‌یابند. اگر در مجلسى کسى به ما بى‌احترامى کند، نمى‌توانیم خویشتن را کنترل کنیم و اگر به او پرخاش نکنیم، لااقل با او قهر مى‌کنیم و به ملامت و سرزنش او مى‌پردازیم، اما مؤمنان راستین در چنین مواقعى آرامش روحى، وقار و متانت خود را حفظ مى‌کنند و عکس‌العمل آنان در برابر رفتار زشت دیگران سازنده و درس‌آموز است. از این‌رو، باید اطمینان‌خاطر، صلابت و استوارى را از نعمت‌هاى بزرگ الهى به شمار آورد که موجب مى‌گردند انسان در برابر سختى‌ها و حوادث روزگار اضطراب و تزلزل نداشته باشد. در بین بزرگان و شخصیت‌هاى دینى، فراوان‌اند کسانى که در پناه اعتماد و اتکاى به خداوند از آرامش‌خاطر، متانت و صلابت برخوردار بوده و هستند. از شمار آنان مى‌توان مرحوم آیت‌اللّه حاج آقارضا بهاءالدینى، را نام برد که از آرامش‌خاطر خاصى برخوردار بود و در برابر سخت‌ترین حوادث و رخدادها چون کوه با صلابت و استوار بود و ذره‌اى اضطراب و تزلزل در ایشان راه نمى‌یافت. ایشان در جریان حوادث سهمگین و کشتارى که در پانزده خرداد سال چهل و دو رخ داد، که عنان صبر و تحمل را از اغلب مردم و انقلابیون ربود، گرچه شدیدآ ناراحت بود، اما به دلیل برخوردار بودن از ایمانى قوى، با آرامش‌خاطر، وقار و متانت تحسین‌برانگیزى با آن حوادث برخورد مى‌کرد.
گناه و سقوط از انسانیت و حرمان از هدایت الهى
از جمله آفت‌هاى دنیوى گناه، سقوط از منزلت انسانى به حضیض حیوانیت و بى‌اعتنا گشتن به ارزش‌هاى والاى انسانى است. تا هنگامى که شأن و منزلت انسانى در انسان پویاست و انسان از فطرت پاک و وجدان بیدار برخوردار است، اگر کوتاهى و گناهى از او سر زند، دچار عذاب وجدان مى‌گردد. اما اصرار بر انجام گناه به مرور موجب بى‌تفاوت شدن گنهکار در قبال ارزش‌هاى اخلاقى و گسستن از پایبندى به آنها مى‌گردد. گذشته از افراد مؤمن، انسان‌هاى فاقد ایمان نیز به یک سلسله ارزش‌هاى انسانى اعتقاد دارند که اعتقاد به خدا و دین شرط باور و پایبندى به آنها نیست. مثلا نوع انسان‌ها به حق‌شناسى و وفادارى اعتقاد دارند. بنابراین، اگر از سوى آنها بى‌وفایى و یا حق‌ناشناسى صورت پذیرد، ناراحت مى‌شوند و سعى مى‌کنند که کوتاهى خویش را جبران کنند. به هر روى تلاش مى‌کنند که پایبندى خویش به چنین ارزش‌هایى را حفظ کنند. اما انجام برخى از گناهان و مفاسد و غوطه‌ور گشتن در آنها، حتى این سطح از پایبندى به ارزش‌ها را نیز از انسان مى‌گیرد و شخصیت انسانى او را مسخ گردانیده و به مثابه حیوانى عارى از هر فضیلت و غوطه‌ور در شهوات مى‌گرداند. همچنین از جمله آفات و عواقب گناه و اصرار بر آن، حرمان از هدایت‌هاى تکوینى خاص الهى است. توضیح آنکه هدایت‌هاى الهى پنج گونه‌اند :
گونه‌هاى هدایت الهى
1. هدایت تکوینى عام الهى : این هدایت در سراسر گیتى گسترده شده و همه پدیده‌هاى عالم را شامل مى‌شود و اختصاص به انسان ندارد. بر اساس غرض و هدفى که آفریدگار هستى در آفرینش پدیده‌ها دارد، آنان را جهت نیل به آن هدف و غرض هدایت مى‌کند. خداوند در اشاره به این هدایت عام تکوینى مى‌فرماید: (قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) (طه: 50)؛ گفت: پروردگار ما آن ]خداى[ است که به هر چیزى آفرینش در خور آن را داد و سپس آن را هدایت کرد.
2. هدایت فکرى همه انسان‌ها : 1 خداوند در راستاى هدایت فکرى انسان‌ها، به آنان نیروى تفکر و اندیشه عنایت کرد تا بتوانند حقایق را از باطل‌ها تمییز دهند.
3. هدایت فطرى : خداوند به وسیله نیروى فطرت بسیارى از حقایق را به انسان مى‌نمایاند و به او قدرت تمییز بین خوبى‌ها و بدى‌ها را عنایت مى‌کند. بر اساس فطرتْ انسان دادگرى، شکرگزارى، راستگویى و حق‌خواهى و... را کارهایى شایسته، و ستمگرى و کفران نعمت را ناپسند و ضدارزش مى‌داند.
4. هدایت تشریعى : این هدایت در حوزه رفتار اختیارى انسان شکل مى‌گیرد و در این راستا خداوند، در طول تاریخ با ارسال برترین و لایق‌ترین بندگان خود به عنوان رسول و یا نبى، انسان‌ها را به یکتاپرستى و رهایى از بردگى و بندگى طاغوت هدایت کرده است : (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مِنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مِنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ...) (نحل: 36)؛ و هر آینه در هر امتى پیامبرى برانگیختیم که خداى را بپرستید و از طاغوت ]هر معبودى جز خدا[ دورى جویید، پس برخى از آنان را خدا راه نمود و برخى دیگر سزاوار گمراهى شدند.
هدایت تشریعى از اهمیت فوق‌العاده‌اى برخوردار است و قابل مقایسه با هدایت فطرى نمى‌باشد، چون اولا، قلمرو هدایت فطرى نسبت به هدایت تشریعى محدود است و بسیارى از بایستى‌ها و نبایستى‌ها و دستورات تعالى‌بخش در ابعاد گوناگون زندگى انسان، فراتر از افق هدایت فطرى است. ثانیآ، اگر هدایت تشریعى نباشد، هدایت فطرى بدون پشتوانه مى‌گردد و در مقابل عوامل گوناگون گمراهى که از درون و بیرون انسان را به ضلالت سوق مى‌دهند، بى‌اثر خواهد گشت.
5. هدایت خاص تکوینى : این هدایت خود به دو بخش تقسیم مى‌گردد. بخش اول، به پیامبران و اولیاى خاص الهى اختصاص دارد و در قرآن گاهى با واژه «اجتبا» و «رفع درجات = بلندمرتبگى» از آن یاد مى‌شود. نظیر آیه: (... وَلَکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِن رُسُلِهِ مَن یَشَاء فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ) (آل‌عمران: 179)؛ ولیکن خدا از فرستادگان خود هر که را خواهد برمى‌گزیند. پس به خدا و فرستادگان او بگروید و اگر ایمان آورید و پرهیزکارى کنید، شما را مزدى بزرگ باشد.
همچنین خداوند مى‌فرماید: (وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِن نَشَاء إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ) (انعام: 83)؛ و اینها حجت ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر که را بخواهیم پایه‌ها بالا مى‌بریم، که پروردگارت درستکار و داناست.
بخش دوم هدایت خاص تکوینى ویژه مؤمنان است و غیرمؤمنان از آن بهره‌اى ندارند. هدایت خاص تکوینى در قرآن در مقابل ظلالت به کار مى‌رود و در بسیارى از آیات با اراده و خواست خداوند پیوند خورده است و آمده است که خداوند هر کس را بخواهد هدایت مى‌کند و هر کس را بخواهد گمراه مى‌سازد. 2 این هدایت نوعى
دگرگونى و تحول روحى و درونى در انسان است که خداوند تحت شرایط خاص پدید مى‌آورد و به واسطه آن زمینه دریافت کمالات برتر اخلاقى و معنوى براى انسان فراهم مى‌آید.
حرمان گنهکاران از توجهات خدا و اولیاى او
هدایت خاص الهى که در سوره حمد و در آیه (اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ) از آن یاد شده و هر روز ما چندین بار آن را در نماز از خداوند درخواست مى‌کنیم، به اهل تقوا و ایمان اختصاص دارد و اهل معصیت و گناه از آن محروم‌اند. همچنین آنان از عنایت‌هاى خاصى که خداوند به اولیاى خود دارد بهره‌اى ندارند. ما غافلیم از آنکه اولیاى خدا، مؤمنان و شهدا، در پرتو تفضلات الهى، حتى پس از مرگشان چه کارهاى بزرگى مى‌کنند و چه خدمت‌هایى در حق بندگان خدا انجام مى‌دهند و دعایشان به درگاه خداوند به اجابت مى‌رسد. از جمله، بقاى این انقلاب و پیروزى‌هاى پى‌درپى به برکت دعاهاى اولیاى خدا و شهدا، در عالم آخرت، حاصل گردیده است. مهم‌تر از همه در سایه عنایات ائمّه اطهار :، و وجود مقدس امام زمان (عج)، خداوند برکاتش را بر ما فرو مى‌فرستد و ما را از کید دشمنان حفظ مى‌کند. حال آیا سزاوار است که ما برخلاف رضایت آنها رفتار کنیم و در راهى که آنان ما را به پیمودن آن دعوت و هدایت کردند، حرکت نکنیم؟ بخصوص کسانى که سمت راهنمایى مردم را دارند و لغزش و گمراهى آنان دیگران را نیز از جاده هدایت منحرف مى‌سازد، اگر برخلاف خواست مولایشان رفتار کنند و اسباب گمراهى خود و دیگران را فراهم آورند، آیا بیش از هر کسى سزاوار شرمسارى نیستند؟ زشتى انحراف و رفتار ناشایست کسى که به امام زمان (عج) انتساب دارد و وظیفه هدایت و راهنمایى بندگان خدا بر عهده او نهاده شده، بسیار فراتر از زشتى رفتار ناشایست کسى است که به آن حضرت انتساب ندارد.
ما برآنیم که وجود مقدس ولى عصر (عج)، مجراى فیض الهى است و لحظه به لحظه عنایات و فیوضات آن حضرت بر بندگان خدا سرازیر مى‌گردد. از جمله بر اساس شواهد قطعى و اخبار متواتر، آن حضرت به وسیله علما و دوستان خود مردم را از امدادها و فیض‌هاى خود برخوردار مى‌سازند. حال اگر انسان با انجام گناه و معصیت، خود را از محبت، عنایت و دعاى آن امام رئوف محروم سازد و به جاى اینکه آن حضرت به او توجه کنند، او را از خود طرد سازند، نباید به حال خود بگرید؟ اولیا و دوستان خدا پیوسته از رحمت خداوند برخوردارند و آنان از توجه رحیمانه خداوند به خویش و انس با معبود به آرامش و سرورى مى‌رسند که ما عاجز از درک آن هستیم. اما اهل معصیت و گناه بهره‌اى از رحمت الهى و انس با معبود ندارند.
آنچه ذکر شد، خسارت‌ها و آفت‌هاى فردى گناه در دنیا بود. علاوه بر این آفت‌هاى فردى، گناه آفت‌ها و ضررهاى اجتماعى نیز در پى دارد. براى مثال، کسى که دروغ مى‌گوید، در جامعه بى‌ارزش مى‌گردد، مردم به او اعتماد نمى‌کنند و شهادت و سخنش را نمى‌پذیرند و گناهکار در جامعه نقش مثبتى ندارد و به مثابه عضوى فلج و فاسد به حساب مى‌آید.
شدت زیان‌هاى اخروى گناهان
گناه علاوه بر ضررها و آفت‌هاى دنیایى، داراى آفت‌ها و ضررهاى اخروى نیز مى‌باشد که آن ضررها پایدارتر و به مراتب شدیدتر از ضررهاى دنیوى گناه مى‌باشند. بسیارى از آیات قرآن از عظمت و شدت عذاب‌هاى اخروى و کیفر گناهان در آخرت حکایت مى‌کنند. در برخى از آیات قرآن، خداوند از شدت عذاب آخرت سخن مى‌گوید 3 و در برخى از آیات عذاب آخرت را براى کافران و مشرکان جاودانه معرفى مى‌کند: (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أُوْلَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ) (بیّنه: 5و6)؛ همانا کافران اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخ جاویدانند، اینانند بدترین آفریدگان.
همچنان‌که عالى‌ترین لذت و نعمت براى بهشتیان انس با خداوند و سخن گفتن با او و توجه خداوند به ایشان است و خداوند در این‌باره در حدیث معراج مى‌فرماید: «فیها الخواص أنظر إلیهم کل یوم سبعین مرة وأکلمهم کلما نظرت إلیهم»؛ 4 در این قصر (بهشتى) خاصان درگاه من به سر مى‌برند و هر روز هفتاد بار به آنها مى‌نگرم و با ایشان سخن مى‌گویم، شدیدترین و سخت‌ترین عذاب در آخرت، حرمان از گفت‌وگو با خداوند و حرمان از توجه و نظر اوست. در قیامت عطش و نیاز انسان به نوازش خداوند و گفت‌وگوى با او، بیشتر از نیاز کسى است که بر اثر تشنگى در آستانه مرگ قرار گرفته و بیش از هر چیز نیازمند جرعه‌اى آب است تا او را از مرگ نجات دهد. خداوند در این‌باره مى‌فرماید : (إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنآ قَلِیلا أُوْلَـئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (آل‌عمران: 77)؛ کسانى که پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندک داد و ستد مى‌کنند، در آخرت بهره‌اى ندارند و خدا در روز رستاخیز با آنان سخن نگوید و به آنها ننگرد و ]از آلودگى گناهان[ پاکشان نسازد و ایشان را عذابى است دردناک.
گاهى انسان چنان غرق توجه به لذت‌هاى دنیا مى‌گردد و درگیر شدن با زندگى دنیا چنان او را غافل مى‌سازد که نمى‌اندیشد با ارتکاب گناه چه سرمایه بزرگى را از کف مى‌دهد و خود را از انس با معبود که مؤمنان باتقوا از آن بهره‌مندند محروم مى‌سازد، و نمى‌نگرد چه آتشى براى خویش فراهم مى‌گرداند. حتى غفلت به او مجال جبران کوتاهى‌ها و گناهان را نمى‌دهد. اگر سر عقل مى‌آمد و توبه مى‌کرد، مورد عفو خداوند قرار مى‌گرفت و نه فقط پرونده اعمالش از گناهان پاک مى‌گردید، که نیکى‌ها جایگزین آنها مى‌گردیدند: (إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلا صَالِحآ فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورآ رَحِیمآ) (فرقان: 70)؛ مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و کار نیک و شایسته کنند، پس اینانند که خداوند بدى‌هاشان را به نیکى‌ها بدل سازد و خدا آمرزگار و مهربان است.
توبه صفحه دل انسان را از گناهانى، که کیفر و عذاب الهى را در پى دارند، پاک مى‌کند و توبه‌کننده از گناه بسان کسى است که دلش از زنگار تیرگى و گناهان پاک گردیده است و در نتیجه، مصون از کیفر الهى است. چنان‌که امام کاظم †، فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ.» 5 با وجود این و نیز با توجه به آنچه در آیه شریفه آمده، توبه موجب مى‌گردد که خداوند بدى‌هاى انسان را به نیکى‌ها مبدل سازد، اما جهالت و به تعبیر دیگر، حماقت موجب مى‌گردد که انسان از کردار زشت خود توبه نکند و با قیافه‌اى زشت و پلید در صحنه قیامت ظاهر گردد. فرض کنید مجلس مهمانى‌اى تشکیل مى‌گردد که در آن علما و بزرگان بار مى‌یابند و از ما نیز دعوت شده که در آن مجلس ارزشمند و باابهت حاضر گردیم. اما بدن ما متعفن و آلوده است و بوى بد دهانمان دیگران را مى‌آزارد و قیافه ما زشت و در هم پیچیده است که اگر با این وضعیت وارد آن مجلس شویم، کسى رغبت نمى‌کند به ما نزدیک شود و حتى از نگاه کردن به ما نیز خوددارى مى‌کنند و به علاوه، ما نیز خجالت مى‌کشیم و به خود اجازه نمى‌دهیم که با آن وضعیت وارد چنان مجلسى شویم. همچنین در عرصه قیامت که جایگاه پذیرایى و اکرام الهى است و در آن انبیا، اولیاى خدا و شهدا با چهره‌هاى زیبا و نورانى و لباس‌هاى فاخر که عطر وجودشان بهشتیان را سرمست مى‌سازد و آنان مسرور و شادمان از مشاهده جلوه‌هاى رحمانى هستند، به تعبیر قرآن : (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) (قیامت: 22و23)؛ در آن روز چهره‌هایى شاداب‌اند و به پروردگار خود مى‌نگرند، چگونه انسان گنهکار با قیافه‌اى زشت و چروکیده و بدنى متعفن که بوى بدش همه را مى‌آزارد، وارد عرصه قیامت مى‌گردد؟ با این وصف با چه منطقى توبه از گناهان خویش را به تأخیر مى‌اندازیم و به معالجه نفس خویش و پاک ساختن آن از گناهان که چون سم مهلکى براى جان ماست نمى‌پردازیم؟ چرا به این باور و یقین نمى‌رسیم که با توبه دل ما از گناهان پاک مى‌گردد و توبه که خود عمل صالح است به دل‌ها طهارت و نور مى‌بخشد و نامه عمل و دل سیاه ما با آب توبه نورانى و درخشان مى‌گردد؟ چگونه با غفلت و بى‌خردى بر انجام گناه اصرار مى‌ورزیم و با اینکه بر فواید توبه واقفیم، تصمیم و اراده جدى بر توبه نداریم و گاهى به گفتن استغفراللّه و ریختن چند قطره اشک اکتفا مى‌کنیم و کماکان به انجام گناه مبادرت مى‌ورزیم. بى‌تردید اصرار بر گناه و افزودن بر تیرگى‌هاى دل، خود عقوبتى بزرگ است که خداوند غفلت‌زدگان و کسانى که آیات الهى را انکار مى‌کنند بدان گرفتار مى‌سازد و مى‌فرماید: (کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ) (مطففین: 14)؛ نه چنان است که ]مى‌گویند: آیات الهى افسانه‌هاى پیشینیان است[ بلکه آنچه مى‌کردند ]گناهانشان[ بر دل‌هاشان چیره شده و آنها را پوشانده ]و زنگاربسته [است.
چنان‌که صفحه آیینه با زنگار تیره مى‌گردد و شفافیت خود را از دست مى‌دهد، دل انسان نیز با گناه زنگار مى‌گیرد و سیاه مى‌گردد و وقتى دل انسان تاریک گردید، اسیر هوس‌هاى شیطانى مى‌شود و اراده و تصمیم انجام کارهاى خیر و شایسته از آن سر نمى‌زند. از این‌رو، بایسته است که ما با توسل به خدا و اولیاى او و مدد خواستن از آنان در جبران کوتاهى‌ها و ترک گناه بکوشیم و از وسایلى که موجب تقویت اراده توبه و اصلاح نفس مى‌شوند، استفاده کنیم. یکى از وسایل و عواملى که نقش بارزى در عزم بر توبه از گناه و اصلاح نفس دارد، انس با خدا و دعاها و مناجات‌هایى است که از اولیاى دین وارد شده است. بخصوص دعاهایى که در ماه رمضان وارد شده، نظیر دعاى افتتاح، دعاى ابوحمزه ثمالى و مناجات خمس عشر، زنگار گناهان را از دل انسان برمى‌گیرند و آن را صیقل مى‌دهند و زمینه صدور اراده و تصمیم جدى براى توبه را در انسان پدید مى‌آورند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 ـ گونه اول هدایت همه پدیده‌هاى عالم را دربرمى‌گیرد، اما سایرگونه‌هاى هدایت از جمله هدایت فکرى اختصاص به انسان دارد.
2 ـ ابراهیم: 4.
3 ـ مجادله: 15.
4 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ب 2، ص 23، ح 6.
5 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، باب «التوبه»، ص435، ح 10.

تبلیغات