مفهومشناسی آزادی در عصر مشروطیت
آرشیو
چکیده
متن
«آزادی» واژهای است که بشر در طول تاریخ پیوسته در جستوجوی آن بوده و برای به دست آوردن آن، به هر وسیلهای چنگ زده و خسارات مالی و جانی فراوانی متحمّل شده است. آزادی موهبتی است الهی که رشد و تکامل انسان بدون آن ممکن نیست. انسان آزاد آفریده شده و هیچ کس برده و بنده دیگری نیست. آزادی به این معنا حق طبیعی و فطری هر انسانی است. بر این اساس، کسی نمیتواند آن را از دیگری سلب نماید و یا به او اعطا کند.
مفهوم «آزادی» از جمله مفاهیمی است که در ابتدا، بدیهی به نظر میرسد، اما با کمی مطالعه و تأمّل درباره آن به دست میآید که چندان روشن و دقیق نیست. اندیشمندان غربی تاکنون درباره مفهوم «آزادی» بیش از دویست تعریف ارائه دادهاند.1 هرچند بسیاری از آن تعاریف به هم نزدیکند و تنها با کم یا زیاد شدن یک یا دو کلمه با هم اختلاف دارند، اما در مواردی چنان تعاریف با یکدیگر تنافی دارند که فردی تعریف ارائه شده را آزادی و دیگری آن را بردگی میخواند.
با توجه به کثرت تعاریف و ابهامهایی که در تعریف این مفهوم وجود دارد، وفاق مشخصی نمیتوان میان اندیشمندان علوم سیاسی و اجتماعی در این خصوص یافت؛ زیرا هر کس بر حسب مبانی فکری خویش و با گرایشی که ملتزم به آن بوده، «آزادی» را تعریف کرده است.
روشن است که آزادی بی حد و مرز به نفی و نابودی خود آزادی میانجامد. از اینرو، آزادی در هیچ مکتب فکری و هیچ نظام سیاسی مطلق نبوده و مرزها و حدودی همچون «آزادی دیگران»، «برابری» و «امنیت جامعه» برای آن ترسیم شده است که در اندیشهها و مکاتب گوناگون، از جمله محدودیتهای نظری آزادی محسوب میشوند.
شناخت مفهوم اولین گام در مسیر داوری است و فرد را از گرفتاری در دام مغالطات نجات میبخشد. با توجه به اختلافات مطرح شده در تعریف آزادی، مفهوم «آزادی» از نظر لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار میگیرد:
معنای لغوی «آزادی»
برخی از نویسندگان، واژه «آزادی» را از واژه اوستایی «آزاته» و یا واژه پهلوی «آزاتیه» دانستهاند. در زبان فارسی «آزادی» به حریّت، عتق، اختیار، قدرت عمل و ترک عمل و قدرت انتخاب و خلاف بندگی و رقّیت و عبودیت و اسارت و اجبار، معنا شده است.2
در زبان عربی، واژههای حریّت، اختیار، اراده، مطلقِ رها بودن با اشکال گوناگون و با تفاوتهای اندک، بیانکننده معنای آزادی است. معادل دقیق واژه عربی «حر» در عبری «حور» و در سریانی «حیر» است.
در زبان انگلیسی نیز معادل واژه آزادی دو واژة «freedom» و «liberty» به کار رفته که هر دو از نظر لغوی مترادفند.3
مفهوم «آزادی» در غرب
از جمله تعاریف مطرح در باب آزادی در غرب، تعریف مک کالوم است. وی مؤلّفههای تشکیلدهندة آزادی را چنین بیان نموده است:
«to do or be Z X is free Y» در این تعریف، مؤلّفه همان فاعل، مانع و هدف است.
الف. X فاعل: این مؤلّفه در پاسخ به پرسش «آزادی چه کسی» مطرح میشود. مراد از «فاعل» شخصی است که متّصف به وجدان یا فقدان وصف آزادی است.
ب. Y مانع: این عنصر در پاسخ به پرسش «آزادی از چه چیز و یا چه کسی» مطرح میشود، و مراد از این مؤلّفه فرد یا افراد و یا اشیایی هستند که مانع برخورداری فرد دیگر از آزادی میباشند.
ج. Z هدف: این مؤلّفه در پاسخ به این پرسش مطرح میشود که «آزادی برای چه» و مراد از آن، قصد و غرضی است که فرد برای انجام آن نیازمند برخورداری از آزادی است.
با توجه به این سه مؤلّفه، میتوان آزادی را اینگونه تعریف کرد: «آزادی فرد و افرادی از قید فرد یا افراد دیگر برای انجام کار و رفتاری خاص».
از این دیدگاه، برداشتهای مختلفی از آزادی با تأکید بر یکی از مؤلفهها صورت میگیرد که یکی از مهمترین آنها تقسیم آزادی به دو قسم آزادی «منفی» و «مثبت» توسط آیزیا برلین است. از نظر برلین، آزادی منفی در پاسخ به این پرسش مطرح میشود که «چیست و کجاست آن قلمروی که در محدوده آن، شخص یا گروهی از اشخاص عملا آزادی دارند (یا باید آزادی داشته باشند) تا بدون دخالت دیگران آنچه را بخواهند، عمل کنند و آن چنان که میخواهند، باشند.» در پاسخ به این سؤال، گفته میشود: «انسان تا آنجا آزاد است که دیگری دخالت در کار او نداشته باشد.»
از نظر وی، آزادی مثبت در پاسخ به این سؤال مطرح میشود: «منشأ کنترل یا نظارت که میتواند کسی را وادار سازد که به فلان طرز خاص عمل کند یا فلان طور معیّن باشد، چیست و کیست؟» و آزادی مثبت که در پاسخ به این سؤال مطرح میشود به معنای «صاحب اختیار و ارباب خود بودن» است.
همانگونه که ملاحظه میشود، در این دو قسم از آزادی، با تأکید بر یکی از مؤلّفههای مزبور برداشت خاصی شکل گرفته است. تأکید بر مؤلّفه (Yمانع) باعث شکلگیری آزادی منفی و تأکید بر مؤلّفه (Z هدف) باعث شکلگیری آزادی مثبت شده است.
رابرتسون میگوید: نظریهپردازان سیاسی غالبا آزادی را به دو نوع تقسیم میکنند: 1. آزادی منفی؛ 2. آزادی مثبت.
«آزادی منفی» دلالت دارد بر «فارغ بودن از موانع و محدودیتهای خارجی یا بیرونی (جامعه بیدولت).» ایده آزادی رایج در کشورهای دموکراتیک معاصر غربی و آزادیخواهی (لیبرالیسم) اصیل و بیپیرایه، همین است.4
فرانتس نویمان نیز در تعریف «آزادی منفی» میگوید: آزادی منفی یعنی: فقدان مانع و این برداشت پایه نظریه لیبرال درباره آزادی است. این را میتوان «آزادی منفی» گفت یا میتوان آن را به عنوان «آزادی حقوقی» تعریف کرد و مراد از «منفی» یعنی: ناکافی. توضیح آنکه به صرف داشتن چنین عنصری (فقدان مانع)، نمیتوان آزادی سیاسی را تبیین کرد.5
نویمان همچنین درباره ناکافی بودن آزادی منفی میگوید: آزادی منفی لازم است، ولی کافی نیست؛ زیرا نمیگوید که میخواهیم از این آزادی به چه منظوری استفاده کنیم و جوهر و محتوای آزادی ما بناست چه باشد.6
به هر حال، یک معنای آزادی در تفکر غرب عبارت است از: فقدان منع و جلوگیری7 که «آزادی منفی» یا «آزادی سلبی» نامیده میشود و پایه لیبرالیسم است که فیلسوفان انگلیسی آن را طرّاحی کردهاند.8
اشکال این معنا از آزادی ـ چنان که برخی از فیلسوفان غربی نیز گفتهاند ـ این است که متعلّق آن مشخص نیست و معلوم نیست ما میخواهیم از این آزادی (یعنی رهایی از مانع) به چه منظور استفاده کنیم.9 در نتیجه، دو ضعف اساسی مفهوم سلبی آزادی این است که روشن نمیسازند که آزادی از چه و آزادی برای چه؟ همین ابهام زمینه بهرهبرداری نادرست و سوء استفاده فرصتطلبان و دینگریزان را فراهم نموده است.
اما معنای مثبت آزادی در تفکر غرب، در رابطه با عقل شکل میگیرد.
اسپینوزا میگوید: «انسان آزاد کسی است که تنها به موجب حکم عقل زیست میکند».10
کانت میگوید: آزادی عبارت است از: استقلال از هر چیز، سوای قانون اخلاقی که توسط وجدان یا عقل عملی درک میشود.11
پاولزن هم آزادی را برای انسان حکومت روح میداند.12
چنین معنایی از آزادی پیوند مستحکمی با انسانیت انسان دارد؛ زیرا تمایز انسان و حیوان در برخورداری او از عقل است. بر اساس این تعریف، اگر کسی از حاکمیت عقل بر وجودش محروم باشد نه تنها از آزادی به معنای «رهایی و رفع موانع» سودی نخواهد برد، بلکه این نوع از آزادی وسیلهای مناسب برای تمنّیات حیوانی او خواهد شد و در نهایت، به زیان او خواهد انجامید. بنابراین، تنها انسانهای عاقل آزادند و آزادی تنها در پرتو عقل دستیافتنی است.
دیوید رابرتسون این نوع آزادی را «آزادی واقعی» مینامد و درباره آن میگوید: ریشه و سابقه آزادی در اروپای قارهای، که غالبا آزادی مثبت13 نامیده میشود، در اندیشه یونان است و پس از آن، در فلسفه کمالبخش اروپایی، مانند هگل و کانت؛ در این اواخر هم، به ویژه در کارهای متفکران مارکسیست، بخصوص کسانی مانند مارکوزه، دیده میشود. در اینها، برخلاف آزادیخواهی (لیبرالی) انگلیسی، تکیه بر آزادی واقعی و انتخاب درونی است، نه بر آزادی منفی و سلبی.14
باید گفت: چنین معنایی از آزادی گامی به جلو در جهت شناخت درست مفهوم آن است، اما از آنرو که عقلانیت و خردگرایی غرب در فلسفه مادیگرایی و دینگریزی (سکولار) ریشه دارد، نمیتواند شکلی درست از آزادی ترسیم نماید، بلکه انسان محوری (اومانیسم) و استقلال و تکیه انسان بر عقل خویش در برابر خدا و وحی و تفسیر ابزاری از عقلانیت موانع دیگری در راه تحقق مفهومی درست از آزادی در مکاتب غربی هستند.15
آزادی از دیدگاه اسلام
اسلام، بزرگترین پرچمدار آزادی، در چهارده قرن قبل، گوهر آزادی را برای جامعه بشری به ارمغان آورد. «قولوا لااله الا الله تفلحوا» بزرگترین شعاری است که اسلام آن را برای آزادی انسان و رهایی او از هر نوع بندگی و کرنش در مقابل هر فردی جز خداوند سر داده است. اسلام از اهل کتاب دعوت میکند از این ربّهای دروغین دست بکشند و خود را از هر نوع قید و بند ظالمانه رها سازند: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا أَرْبَابا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (آل عمران:64) بگو ای اهل کتاب، به سوی کلمهای که میان ما و شما یکسان است بیایید تا غیر خدا را نپرستیم و چیزی را برای او شریک قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بجز خدا ارباب نگیرد.
یکی از اهداف پیامبران الهی آزادی انسانها از قید و بندهایی است که توسط خدایان دروغین بر دست و پای بشریت بسته شدهاند. آنان مبعوث شدهاند تا این بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر گردن آنهاست، بردارند: (وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَألاَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ) (اعراف: 157) و بار سنگین و زنجیرهایی را که بدان بسته شدهاند، از آنان بر میدارد.
اینکه انسانها آزاد آفریده شدهاند، اصلی است که در تمام کتابهای آسمانی، به ویژه قرآن کریم، به آن اشاره شده است: (اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ بْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَها وَاحِدا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ) (توبه: 31) آنها دانشمندان و راهبان خود و همچنین حضرت مسیح را ربّ و اختیاردار خود در برابر خدا قرار دادهاند، در حالی که جز به عبادت خدای واحدی که خدایی جز او نیست، دستور نداشتهاند. پاک و منزّه است از آنچه شریک وی قرار میدهند.
این آیه از اینکه مردم از خویش سلب آزادی کرده و سرنوشت خود را به دست بشرهایی مانند خود سپردهاند مذمّت میکند و آن را در منطق دین مردود میداند.
اسلام آزادی را نیاز اساسی و از شروط ترقّی و کمال انسانها میداند و تفسیر درست از آن را حافظ حقوق و ضامن رشد و سلامت بشر و کرامت انسانی میداند.
اسلام بر اساس تعریفی که از آزادی ارائه میدهد، دو نوع محدودیت درونی و بیرونی برای آزادی قرار داده است. محدودیت درونی از وجدان اخلاقی انسان مسلمان برخاسته است و محدودیت بیرونی به حریم محظورات شرعی مربوط میشود.
تفاوت بین آزادی در غرب و اسلام
تفاوتی که بین آزادی اسلامی و آزادی در غرب وجود دارد، تفاوتی بنیادین است که از دو تفکر، گرایش و جهانبینی کاملاً متفاوت ناشی میشود. آزادی در هر دو فرهنگ، گرچه در نفی سلطه و عبودیتِ غیر اشتراک دارد، اما زیربنای فکری آن دو متفاوت است. آزادی غربی بر مبنای اومانیسم و انسانمداری استوار است و آزادی در اسلام بر مبنای توحید و ایمان است.
بر این اساس، رهاورد تمدّن غرب، که از مفهوم «آزادی» به حرکت در آمده بود، چیزی جز اشکال جدیدی از بندگی و قیود دست و پا گیر نیست، در صورتی که اسلام با تکیه بر انحصار ربوبیت به خداوند، انسان را از قید بندگی رهایی میبخشد. آزادی در هر دو تمدن، به معنای نفی محدودیتهاست، اما اینکه دامنه این محدویتها چیست و آیا دین نیز جزئی از آن شمرده میشود یا خیر، اختلاف وجود دارد.
زمینههای ورود آزادی غربی به ایران
در اوایل قرن سیزدهم، ایران شاهد آغاز نوخواهی و غربگرایی بود.16 این نوگرایی به شیوه اروپایی، همواره با نام بنیانگذار آن، شاهزاده قاجار، عبّاس میرزا، همراه بوده است. وی معتقد بود: اگر ایران بخواهد به حیات خود ادامه دهد، ناچار باید یک رشته نوسازی به سبک اروپایی در آن صورت گیرد. بدین منظور، مستشاران نظامی را از فرانسه و انگلیس استخدام کردند و دانشجویان را برای تحصیلات جدید به اروپا فرستادند.
در سال 1230ق عبّاس میرزا دومین دسته از محصّلان ایرانی را روانه انگلیس ساخت. میرزا صالح شیرازی، که جزو دومین دسته از محصّلان ایرانی بود که به دستور عبّاس میرزا ولیعهد برای تحصیل علوم جدید به انگلیس اعزام شدند، در کتاب خاطرات خود، از نظام سیاسی دستگاه دادگستری در لندن، کتابخانهها، یتیمخانهها، دانشکدههای پزشکی و غیر آنها یاد کرده، انگلیس را «ولایت آزادی»، مجلس عوام را «مشورتخانه» و نمایندگان آن را «وکیل الرعایا» مینامد و تعریف و تمجیدهای بسیار دیگری از نظام سیاسی مشروطه در انگلیس کرده است.17
با روی کار آمدن نسل جدید، عناصر گوناگون لیبرالیسم و دموکراسی غربی یکی پس از دیگری به کشورهای اسلامی نفوذ کردند و در این میان، مسافرتهای دانشجویان به اروپا و دیدار آنها از رژیمهای اروپایی، سفرهای برخی اعیان و اشراف به اروپا، حضور نمایندگان ایران در اروپا، و نیز سفرنامهها و خاطرات افرادی همچون اعتمادالسلطنه و امینالدوله و نوشتههای آجودانباشی و خسرومیرزا و میرزا صالح شیرازی، تأثیرات فکری خود را در روشنفکران ایران برای تمایل به آزادی غربی گذاردند.
تشکیل مدرسه «دارالفنون»، که از جمله حرکتهای اصلاحی امیرکبیر بود، پس از وی عملا کانونی برای ورود فرهنگ غربی به ایران شد. در این مدرسه، استادان اروپایی به زبانهای غربی، به ویژه زبان فرانسه، تدریس میکردند. کتابهای درسی عمدتاً از غرب وارد شدند و برنامههای درسی نیز تقلیدی از مدارس فرانسه بودند. فضای حاکم بر این مؤسسه آموزشی، یک فضای غربی بود. افرادی که از این مؤسسه فارغالتحصیل میشدند، عمدتاً فرزندان اعیان و اشراف و ملّاکان و ثروتمندان بودند. همین افراد مجاری ورود غربگرایی در سالهای بعدی شدند. حتی بسیاری از اینان سردمدار جنبش مشروطه (غربی و وارداتی) و گسترشدهنده غربزدگی مفرط گردیدند و هسته اولیه جمعیت روشنفکران غربگرا یا غربزده را در ایران ایجاد کردند.18
مطبوعات و جراید نیز در نشر افکار آزادیخواهی و نهضت مشروطیت تأثیر قابل توجهی داشتند. روزنامه وقایعاتفاقیه، که در سال 1267ه.ق منتشر میشد، حاوی اخبار سیاسی داخلی و برخی از جریانهای سیاسی کشورهای اروپایی بود. روزنامههای قانون، حبلالمتین، پرورش، ثریا، اختر، چهرهنما، حکمت و ارشاد، که در خارج از کشور منتشر میشدند، در تحوّل اندیشهها و گرایش به غربباوری تأثیر فراوان داشتند.19
در این شرایط، نهضت مشروطیت، در نتیجه مظالم و فشار روزافزون شاه و شاهزادگان و حکّام و مأموران دولتی به تودههای مردم و نیز بر اثر مداخلات بیگانگان در امور کشور و به منظور تحدید قدرت شاه و مبارزه با استبداد و برپایی عدالت اجتماعی به وجود آمد.
در ابتدای نهضت، هدف از آزادی، رهایی از خودکامگی پادشاه قاجار به شمار میآمد، ولی در مراحل بعدی، تفسیرهای متضادی از آزادی مطرح شدند که بعضا با اهداف اولیه قیام منافات داشتند و مسیر انقلاب را منحرف ساختند.
عدهای با عنوان کردن این واژه مقدّس، مفهوم غربی آن را ترویج میکردند و با تمسّک به آن در مطبوعات و نوشتههای خود، به بسیاری از مقدسات و اصول شریعت میتاختند. آنان به دنبال رهایی از حدود شریعت و حذف دیانت از عرصه جامعه بودند. گروهی با سوء استفاده از آزادی، به هتک حرمت و فحاشی نسبت به رقیبان و ضرب و شتم و اعدام و ترور مخالفان سیاسی و عقیدتی خویش پرداختند.
در پی بروز این نابسامانیها، برخی از رهبران مذهبی نهضت به مبارزه آشکاری با آزادیخواهان غربزده پرداختند و برخی نیز کوشیدند با تبیین مفهوم «آزادی»، زمینه سوء استفاده از این واژه را از بین ببرند. مردم و علما خواستار آزادی بر مبنای ارزشهای اسلامی بودند، اما آنچه عوامل وابسته به غرب در نظر داشتند آزادی به سبک غربی بود.
مشروطه وارداتی بر پایه دو اصل «آزادی» و «مساوات» (به معنای لیبرالیستی ماسونی لفظ، که به ترتیب، مستلزم رهایی از قیود دینی و نفی تفاوت بین مسلمانان و غیر مسلمانان در احکام و حدود بود،) تحوّلی بنیادین در نظامهای سیاسی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی کشورمان ایجاد کرد که همه چیز (حتی حاکمیت شرعی فقها) را فرا میگرفت و در ساختار مدنیت غربی «هضم و مستهلک» میساخت.20
قانون اساسی مشروطه همه شهروندان ایرانی را از آزادی برخوردار و در برابر قانون مساوی میدانست. همه با این ماده از قانون اساسی موافق بودند. ولی آنچه مخالفت برخی علما را برانگیخت، به گونهای که آن را برخلاف مذهب اسلام و شریعت خواندند، تفسیر غربی از مفهوم «آزادی» و «مساوات» بود که توسط روشنفکران مشروطهخواه در مجلس عنوان میگردید.
اختلاف در مورد مفهوم «آزادی» و «برابری» از آنجا ناشی شد که روشنفکران مشروطهخواه همان آزادی و برابری را در نظر داشتند که از غرب به ارمغان آورده بودند، ولی علما خواستار آزادی بودند که منطبق بر موازین اسلامی باشد.
مبلّغان آزادی غربی درایران
مبلّغان آزادی غربی عمدتا از طبقه اعیان و اشراف و بیشتر غربزده بودند. از جمله این مبلّغان میتوان به افراد ذیل اشاره کرد: میرزا ملکم خان،21 مستشارالدوله22، میرزا حسینخان سپهسالار23، میرزا آقاخان کرمانی24، میرزافتحعلی آخوندزاده25، عبدالرحیم طالب اوف[26].
دیدگاههای گوناگون از مفهوم «آزادی» در عصر مشروطه
دوره مشروطیت دوره تقابل بین اسلام و سکولاریسم بود. در این دوره، دو گروه ـ علما و روشنفکران غربزده ـ در مقابل همدیگر صفآرایی میکردند. هر گروه از مفهوم «آزادی» برداشت خود را داشتند. علما نیز خود در دو جریان قرار داشتند: گروهی از مشروطه طرفداری میکردند و گروهی دیگر خواستار مشروعه شدن مشروطه بودند ـ که البته بعدها به مخالفت با مشروطه برخاستند. اما بررسی سه دیدگاه از مفهوم «آزادی»:
1. دیدگاه روشنفکران غربگرا
به ارائه دیدگاه چند تن از این طیف اکتفا میشود:
از نظر فتحعلی آخوندزاده، «هر فرد آدمی که قدم به عالم هستی نهاد، باید به حکم عقل سلیم، از نعمت "حریّت کامله" بهرهمند شود. حریّت کامله عبارت از دو قسم حریّت است: یک حریّت روحانیه است، دیگری حریّت جسمانیه... حریّت روحانیه ما را اولیای دین اسلام از ما گرفتند ...»27
فریدون آدمیت در مورد «آزادی» از دیدگاه آقاخان کرمانی مینویسد: «آزادی از نظر او ترکیبی است از اجزای لیبرالیسم با شیوه سیوسیالیسم... آزادی آن است که هیچکس در هیچ عالمی اعتراض بر دیگری نکرده، کسی را با کسی کاری نباشد و هیچکس از دایره حدود شخصی خود تجاوز ننماید. پس آزادی در معنای نبودن قید و شرط است در اعمال آدمی. اما این حق مطلق نیست، بلکه مرز آزادی هر فرد، حدّ آزادی دیگری است. حقوق آزادی مرکّب از این عناصر میباشد: آزادی فکر، قلم، بیان، دین، کسب و کار، لباس، مسکن، ازدواج، مال و آداب و رسوم و تابعیت... به علاوه، از متفرّعات آزادی و مساوات اینکه زن و مرد باید در جمیع حقوق حیاتیه برابر باشند».28
البته در میان روشنفکران اولیه، ملکمخان و طالب اوف با ملاحظه هویّت مذهبی جامعه ایرانی و با حزم و احتیاطی که در نوشتههای خود داشتند، به صراحت، آزادی غربی را مطرح نکرده و به گونهای دو پهلو سخن گفتهاند. برای نمونه، طالب اوف در باب رابطه آزادی مینویسد: «... حکیم دیگر میگوید: هرکس خیال مردن میکند، "خیال آزادی" مینماید. هر کس "آزادیطلب" است، از مرگ نمیترسد؛ یعنی تابع احکام سلب حقوق و استبداد نمیشود. این است که شهدای هر ملت "دائم الحی" و روز ولادت و وفات ایشان از ایام متبرّکه معدود میباشد؛ چرا؟ به جهت اینکه در سرِ "حفظ حقوق و آزادی" و عدم تبعیت به ریاست مستبده" از جان خود گذشتند و "زنده و جاوید" شدند. شهدای جهاد فی سبیلالله را معنی دیگر نیز موروث زندگی جاوید و احترام مخصوص است. آنها یعنی "شهدا" چون وظیفه و مأموریت ایّام خودشان را، که "معاونت بنی نوع و ارائه به طریق مستقیم آزادی و حفظ وجود" است، در زندگی خود به وجهالکمال اجرا نمودند، پس از وفات نیز تاریخ ایشان برای اخلاف خود کتاب تشویق و تعلیم اجرای همان وظایف معاونت نوع و حفظ وجود میباشد. پس هر قدر آثار ممدوحه گذشته آنها به اعصار آینده نافذ است، همانقدر "نام گرامی ایشان زنده محسوب است" و اقدام ایشان واجب است.»
وی آزادی را سه قسم میکند: آزادی هویّت و آزادی عقاید و آزادی قول. سپس مینویسد: از این سه، چندین منابع فرعی مشتق هستند؛ از آن جمله، آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع.29 در ادامه، پس از توضیح تقسیمات آزادی، به تعریف «قانون» پرداخته سپس انگلستان را به عنوان یک کشوری که روح آزادی و قانون در آن دمیده است، میستاید و از ملت آن به عنوان ملتی که به عرشه تمدّن رسیدهاند، تعریف و تمجید میکند.30
با مراجعه به آثار طالب اوف و دقت در آنها، میتوان دریافت مفهوم »آزادی« از نظر وی مفهوم غربی آن بوده است. ریشههای علمزدگی، غربباوری و غربزدگی را میتوان در کلمات طالب اوف یافت.31 وی فردی سکولار بود و اعتقاد داشت مسائل مذهبی حوزه جدایی از سیاست و قوانین عرفی دارند و بر این باور بود که علت عقبماندگی ایرانیان پایبندی مردم به دین و شریعت است و در این زمینه، با شیوههای زیرکانهای به دین حمله میکرد.32
سیدحسن تقیزاده از نمونه روشنفکران غربگرایی بود که در تحوّلات مشروطیت نقش عمدهای داشت و جناح خاصی در مجلس شورای ملّی تشکیل داد. او تلاش فراوانی برای پیاده کردن الگوهای غربی در ایران کرد. در واقع، میتوان تقیزاده را حلقه واسط و عامل اتصال اندیشههای انتقالیافته به ایران و به یک اعتبار، رئیس ستاد عملیات تفکرات غرب در ایران زمان مشروطه دانست.
تقیزاده تعریف صریحی از «آزادی» ارائه نمیدهد، ولی از سخنان و نوشتههای او چنین بر میآید که بدون شک، به دنبال آزادی به سبک غربی آن بوده است. فتوای مشهور او که گفته بود: «ایران باید ظاهرا و باطنا، و جسما و روحا، فرنگیمآب شود و بس»33 نشانگر تأثیر افکار غربی در او میباشد. تقیزاده گفته بود: «سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست. قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربیت و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنا که از معنای غلط «وطنپرستی» ناشی میشود و آن را «وطنپرستی کاذب» توان خواند...»34
او چندین دهه بعد، زمانی که در پناه اسبتداد پهلوی در آذرماه 1339 در باشگاه «مهرگان» به سخنرانی ایستاده بود، در حضور رجال ادب و سیاست، از مبارزات خود چنین میگفت: «اینجانب در تحریض و تشویق به اخذ تمدّن مغربی در ایران پیشقدم بودهام و چنانچه اغلب میدانند، اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد و به جای "اخذ تمدن غربی" پوستکنده فرنگی مآبشدن مطلق ظاهری وباطنی و جسمانی و روحانی را واجب شمردم.» البته او اقرار میکند که «فتوای تند و انقلابی من در این امر در چهل سال قبل در روزنامه کاوه و بعضی مقالات بعدی مبنی بر تغییرات کلی انقلابی نیز متضمّن مقداری از این نوع افراط بوده...»35
2. دیدگاه مشروعهخواهان
فرد بارز مشروعهخواهان آیهالله شیخ فضلالله نوری بود. وی شخصیتی است که عموم مورّخان وی را یکی از سه رهبر برجسته نهضت عدالتخواهی در صدر مشروطه میشناسند. شیخ در موارد گوناگون به تعریف «آزادی» موردنظر خود، که همان آزادی از دیدگاه اسلام است، پرداخته و در هر تعریفی به بخشی از آزادی اشاره نموده. برای نمونه، در سندی که به امضای ایشان و چند تن از رهبران مذهبی مشروطه رسیده، آمده است: «... مراد از حریّت مشروعه و آزادی در بیان، مصالح عامّه است تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایّام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آنها مقرّر است مطالبه و اخد نمایند، نه حریّت ارباب ادیان باطله و آزادی در اشاعه منکرات شرعیه است که هر کس آنچه بخواهد بگوید و به مواقع اجرا بگذارد».36
شیخ در تعریف «آزادی» به دو معنای مثبت (مشروع) و دو معنای منفی (غیرمشروع) آن اشاره میکند. «آزادی مشروع» از نظر شیخ یعنی: 1. بیان مصالح عامّه؛ 2. رهایی از ظلم و استبداد.
و «آزادی غیر مشروع» یعنی: 1. آزادی ارباب ادیان باطل؛ 2. اشاعه منکرات شرعیه و هرج ومرج.
تعریفی که شیخ از «آزادی» ارائه میدهد، نشانگر آن است که وی با چه نوع آزادی در عصر خودش مواجه بوده. وی مکرّر در نوشتهها و سخنرانیهایش به تعریف آزادی در اسلام اشاره میکند، ولی در عین حال، در بعضی از سخنان شیخ کلماتی وجود دارند که عدهای مغرضانه و عدهای دیگر سادهلوحانه بر این باورند که وی مخالف آزادی است و بر این اساس، او را مخالف آزادی میدانند و نسبت استبداد به او میدهند.
شیخ به عنوان رهبر دینی و مذهبی نهضت مشروطه و به عنوان یک اسلامشناس مجتهد، هرگز نمیتوانست با آزادی به مفهوم اسلامی آن مخالفت کند؛ چرا که اسلام دین آزادی است، اما آنچه او را به مخالفت از آزادی برمیانگیخت سوء استفاده از این واژه مقدّس بود.
مخالفت شیخ با واژه «آزادی» در واقع، ستیز با مفهوم سکولار آن بود که رهایی از قید شریعت و نفی حاکمیت دین را در پی داشت. شیخ با مبانی فرهنگ و تمدن غرب و اصول موضوعه فکری و سیاسی آن آشنایی کامل داشت و به سبب حضور مستمر در پایتخت ایران از پیشینه عملکرد افراد و گروهها و دستههای گوناگون سیاسی درتحوّلات عصر مشروطیت اطلاع کافی داشت. با بررسی دقیق اوضاع و احوال زمان شیخ و خطراتی که وی با تمام وجودش از سوء استفاده از این واژه لمس میکرد، میتوان به راحتی دریافت که او نه تنها با مفاهیم ناب اسلامی واژههایی همچون «آزادی» مخالفتی نداشت، بلکه برای دفاع از همان مفاهیم ناب اسلامی به شهادت رسید.
پس از صدور فرمان مشروطیت و گشایش مجلس شورای ملّی، آزادی سیاسی بدون حد و حصر در کشور به وجود آمد. شبنامههای متعددی نوشته شدند و روزنامههای رنگارنگی منتشر گشتند و روزنامهنگاران هر یک از روی ذوق و سلیقه خود، پیرامون مشروطیت و اهداف آن قلمفرسایی کردند و به اظهار فضل پرداختند. مخبرالسلطنه، از بانیان و فعّالان مشروطه بود، میگوید: «روزنامجات به اغراض گوناگون آبرو برای کسی باقی نمیگذاشتند. اگر احیاناً حقیقتی یا دردی را موضوع مقاله قرار میدادند، لهجه زشت و ظهور دمهای خروس اصل منظور را از بین میبردند، معلوم نبود از زبان کی سخن میگویند.»37
دکتر رضوانی مینویسد: «تنها مخالف مبارز و شجاع، مرحوم شیخ فضلالله نوری بود که در برابر این سیل دمان و خروشان که همه را از پا در آورده بود، چون کوهی استوار و پا بر جا سرسختی نشان میداد و در برابر گردانندگان دستگاه مشروطهخواهان، که دستگاه تبلیغاتی نسبتا عظیمی فراهم کرده بودند، مردانه با آنان معارضه و مقابله میکرد و اعلامیه و رساله و نوشته منتشر میساخت.»38
درست است که شیخ شهید در تذکره الغافل مینویسد: «قوام اسلام به عبودیت است، نه به آزادی»39 و نیز در گفتوگویش با طباطبائی و بهبهانی در حضرت عبدالعظیم(ع)، آنجا که به تنقید از محتوای جراید مشروطه و آزادی بیرویه آنها پرداخته، میگوید: «این آزادی که این مردم (مشروطهچیان افراطی) تصور کردهاند... کفر در کفر است. من شخصاً از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلّل میدارم که در اسلام، آزادی کفر است...»40 و نیز هنگامی که میگوید: «آزادی قلم و زبان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است»،41 اما بلافاصله، علت مخالفتش را با اینگونه آزادیها بیان میکند و برای اثبات آن، به نشر مطالب خلاف شرع و حتی خلاف امنیت ملّی در جراید اشاره میکند.42
3. دیدگاه علمای مشروطهخواه
علمای بزرگی که در این گروه قرار میگیرند، عبارتند از: آیهالله آخوند ملّا محمدکاظم خراسانی، آیهالله شیخ عبداللّه مازندرانی، میرزاحسین تهرانی و میرزا محمدحسین نائینی در نجف اشرف، آیهالله حاج آقا نورالله در اصفهان، آیهالله عبدالحسین لاری در خطّه فارس و لارستان و آیهالله سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی در تهران. این گروه از علما دارای بیشترین نفوذ در بین مردم بودند و همواره از مشروطیت پشتیبانی میکردند.
مرحوم نائینی در کتاب تنبیهالامّه واژه «آزادی» را در موارد گوناگونی به کار برده است. با مراجعه به موارد کاربرد این واژه، میتوان مفهوم آزادی مورد نظر ایشان را به دست آورد. یکی از آن موارد در تقسیم حکومت به «ولایتیه» و «تملکیه» است. وی اساس سلطنت تملکیه را به سلطنتی که «بر استعباد و استرقاق رقاب ملّت در تحت ارادت خودسرانه»43 حاکم مبتنی بوده، وصف کرده است و در مقابل، اساس سلطنت ولایتیه را بر «آزادی از این عبودیت»44 میداند.
در قسمت دیگری، از حکومت تملکیه به حکومتی که بر مبنای «مسخریّت و مقهوریّت رقاب ملت در تحت ارادت سلطنت»45 شکل یافته، یاد کرده است و حکومت ولایتیه را نظامی میداند که بر مبنای «آزادی رقاب ملت از این اسارت و رقّیّت منحوسه ملعونه»46 استوار شده است. بیتردید، واژه «آزادی» در این موارد، مفهومی جز رهایی ملت از چنگ فرمانهای سلطان خودکامه ندارد.
مرحوم علّامه نائینی در جای دیگری مینویسد: «در مواقع عدیده، همین مقهوریت در تحت حکومت خود سرانه، جائرین را به عبودیت، که نقطه مقابل این حریّت است، تعبیر و پیروان دین اسلام را به تخلیص رقابشان از این ذلّت هدایت فرمودهاند.»47
نائینی پیرامون آزادی بیان و آزادی مطبوعات نیز سخن گفته، ولی بحث وی در چارچوب استدلالهای سنّتی محدود بوده، از تفسیر مذهب اسلام از آزادی کلام پا را فراتر ننهاده است. وی میگوید: «هر کس در این وادی (استفاده از آزادی بیان و قلم) قدم نهد و در این صدد برآید، خواه جریده باشد یا اهل منبر یا غیر ایشان، هر که باشد، باید بر طبق شیوه انبیا و اولیا مردم نادان را به حریّت و خلع طوق رقّیّت ظالمان به نص آیات و اخبار بخواند و کوشش کند که ملایمت و عدم خشونت در بیان و حفظ اذهان از شوائب و غرضانیت و تحرّز از موجبات تنفر و انزجار قلوب و تحفّظ از رمیدن و مشوب شدن اذهان را کاملاً مراعات کند و در اجرای این وظیفه، این آیه از قرآن را همواره در نظر داشته باشد: (ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ ...) (نحل: 125) مردم را به راه پروردگارت با براهین حکیمانه و پند نیک بخوان و با آنان به روشی نیکوتر به جدال بنشین.»48
آزادی در تنبیهالامّه در برابر عبودیت غیر خدا و بندگی سلاطین خودکامه و مستبد قرار دارد، نه در برابر بندگی خدا و تبعیت از ولی که بازگشتش به تبعیت از خداوند است. مفهوم «آزادی» مشروع برای رشد اجتماعی از نظرگاه میرزای نائینی عبارت است از: رهایی از آرای شخصی و خودمحورانه رجال سیاسی و اجتماعی.
از منظر نائینی، «آزادی» از اصول تمدنساز جوامع بشری و از آموزههای بنیادین اسلام است. وی ملاک اساسی تقسیم حکومتها را آزادی از خودکامگی دانسته و معتقد است: تمام نظامهایی که از رقّیت جور آزاد هستند، به نوعی ولایتیه شمرده میشوند و در مقابل، نظامهایی که مردم آنها اسیر حاکمان مستبد هستند، تملکیه میباشند.
وی با آزادی به معنای فرار از بندگی خداوند و احکام اسلامی مخالف بود و آزادی به مفهوم رهایی از آراء شخصی و خودسرانه رجال سیاسی و اجتماعی را آزادی مطلوب و مشروع جوامع میشمرد.
آزادی قلم و بیان از منظر میرزای نائینی، فقط به معنای رها بودن از قید تحکّمات قدرتهای طاغوتی است و تا زمانی که در جهت حفظ دین و مقدّسات و حقایق به کارگیری شود، میمون و مبارک خواهد بود.
نائینی آزادی را یکی از آموزههای بنیادی اسلام برای اداره اجتماع میداند و علت انحطاط مسلمانان را سلب آزادی و تن دادن به ذلّت و اسارت طواغیت میداند.49 او آزادی را یکی از ریشههای رشد مدنیت در جوامع بشری میشمرد.
حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، نویسنده رساله مکالمات مقیم و مسافر مینویسد: «مشروطه میگوید: تمام خلق در غیر آنچه قانون کتاب و سنّت و آنها را مقیّد نموده، باید آزاد باشند؛ نه آزادی به این معنی که بعضی از جهّال کرده و میگویند که مرادشان آزادی در مذهب باشد، بلکه همان حریّت و آزادی مقصود است که خداوند در کتاب و سنّت فرموده و آنها را آزاد فرموده، در مقابل بندگی؛ و به عبارت اخری، مشروطه میگوید: باید خلق بنده خدا باشند و بجز بنده خدا بنده دیگری نباشد، الاّ عبید و اماء که از تحت عموم به حکم خداوندی خارج است. در اینجا، چند دقیقه است که تمام مردم آزاد هستند، ولی آزادی احدی تا اندازهای میباشد که مزاحم آزادی دیگری نباشد؛ مثلا، آزادی نیست برای کسی که سلب شرف و عزّت یا منع حقی از حقوق دیگری را بکند. مقامات و شئونات همه کس باید محفوظ ماند...»50
مرحوم محلّاتی یکی دیگر از علمای مقیم نجف و از اصحاب آخوند خراسانی، در بیان «حریّت» مینویسد: «حریّت در دو مقام گفته میشود: یکی حریّت و آزادی مردم است از قید رقّیت استبداد و دیگری حریّت و آزادی از قید عبودیت خدایی. مقصود از «آزادی» از قید رقّیت استبداد آن است که مردم در حقوق مملکتی خود آزاد باشند تا مصالح و مفاسدی که راجع به آنهاست توسط امناء خود ملحوظ نمایند و تحت قانون منضبط در آورند. لازمه رهایی از قید عبودیت سلطنت مطلقه مستبده، آزادی قلم، افکار و مطلق حرکات و سکنات مردم است در جلب منافع عامّه و دفع مضار نوعیه از عامّه ملت.»
محلّاتی عقیده دارد: «به حریّت و آزادی از قیود دینی و قانون الهی و خودسری در فواحش و منکرات شرعیه، هیچکدام از ملل معتقد به خدا، از یهود و نصارا و مجوس و مسلمان، قایل نیستند. لازمه استقرار نظام مشروطه نیز آزادی از این قیود نیست.» وی برای تبیین بیشتر این معنا، توضیح میدهد: «مشروطیت" و "استبداد" هر دو صفت سلطنتاند. اگر تصرفات پادشاه و کسان او در اشغال ملکی از روی خودرأیی و خودسری باشد، سلطنت استبدادیه شود و اگر محدود و مقیّد شود به قیودی که از طرف ملت به توسط امناء آنها مقرّر شده، مشروطه گردد و این مطلب دخلی به دین و مذهب ندارد. مذهب اهل مملکت هر چه باشد، خداپرستی یا بتپرستی، اسلام یا کفر، یهود یا تنصّر و غیره و غیره، میشود که سلطنت آنها مشروطه شود یا مستبدّه. اما شیوع منکرات اسلامیه در ممالک اروپا پس لازمه مذهب آنهاست، نه حریّت ملت آنها از قید رقّیت استبداد؛ چرا که مسکرات را در مذهب خود مباح دانند، بلکه شرب آن را ـ نعوذ بالله ـ نسبت به انبیا میدهند. در زنها حجاب نگویند و تغییراتی که در شریعت متقنه اسلامیه برای زنا و شرب خمر و ارتداد و غیره ثابت است، در مذهب نصارا نیست...»51
مرحوم محلّاتی به دنبال این تفسیر از حریّت، آن را به قول خود، به تقریبی دیگر و بیانی اوفی و اوفر توضیح داده، مینویسد: مقصود از حریّت نه خودسری و رها بودن عموم خلق است در هر چه بخواهند بکنند، بلکه مراد از آن آزادی و خلاصی نوع مردم است از هرگونه تحکّم و بیحسابی و زورگویی. به اعتقاد محلّاتی، آزادی به این معنا از مستقلات عقلیه و از ضروریات مذهب اسلام است و ملخّص آن رفع ظلم و تعدّی اقویا از خلق است و این مطلب دخلی به رخصت در فواحش و منکرات شرعیه ندارد.52
لایحة «شرح و توضیح مرام مشروطیت و آزادیخواهی» به اشاره خراسانی و مازندرانی در تاریخ 20محرّم 1327توسط شیخ اسماعیل محلّاتی نگاشته شده است. در بخشی از این لایحه مهم، که گویای باورهای مذهبی آن دو است، آمده: «مراد از حریّت، آزادی نوع ملت است از قید رقّیت استبداد پادشاه و فعال مایشاء بودن او و اعوانش در اموال و اعراض و نفوس مردم و لازمه رها شدن از قید این رقّیت و خلاصی از این اسارت، آزادی اقلام و افکار و مطلق حرکات و سکنات خلق است در جلب منافع عامّه و دفع مضار نوعیه از عامّه ملّت و هر چه که موجب عمران مملکت اسلامیه و قوّه نوع مسلمین گردد، بدون اینکه با مذهب آنها منافرت و منافاتی داشته باشد. این معنی "آزادی و حریّت" است که اساس مشروطه سلطنتی را تشکیل میدهد، نه حریّت از قیودات دینی و احکام الهی...»53
مرحوم حاج ملّا عبدالرسول مدنی کاشانی در رسالة انصافیه، ضمن دفاع از مشروطیت و عدم مباینت آن با شریعت مقدّس اسلام، در تعریف «آزادی» مینویسد: «فرق میان انسان و حیوان آزادی و بندگی است. انسان باید آزاد باشد، تا آزاد نباشد انسان نیست. آزادی یعنی: انسان مختار نفس، مال، عیال، منزل، کسب، امور معاشیه، قلم، طبع، عقاید، تعلیمات، حرکت و سکون خود باشد».
کاشانی به بیان اصول مشروطیت میپردازد و مینویسد: «از جمله اصول مشروطه، آزادی است؛ یعنی احرار گرد هم آمده و در امور مملکتی و ولایات، که مدخلیت سیاست در تدبیر منزل دارد، یا مشورت یکدیگر همرأی و همقوّه و متحد شده و به مقتضای حکمت رفتار شود. دیگر از اصول مشروطیت، آزادی ملت در حق انتخاب برای دارالشوری. دیگر از اصول، آزادی در قلم، طبع، صنعت و کسب و سایر لوازم تعیّش است، که هر چه میخواهد بنویسد و هر چه میخواهد طبع نماید و هرگونه بخواهد کسب و تجارت نماید و هر صنعتی بخواهد بکند، مانعی نداشته باشد، و اما آزادی در عقاید، اگر مقصود عقایدی است که تعلّق به امور معاشیه و سیاسیه دارد، معلوم است آزاد است، حتی در اظهار آن؛ چرا که فایده به غیر هم برسد و اگر مقصود در عقاید اصول دین است، آن هم معلوم است چه مراد است؛ یعنی معقول نیست کسی را بر خلاف عقیدهاش تکلیف کردن، مگر با استدلال و امثال نصیحت و انذار از عذاب و بشارت به ثواب، نه به چوب و چماق... و چنانچه بعد از استدلال و انذار به طریق حق عقیدت پیدا نکرد، انسان حق تعرض او را ندارد، بلکه تعرّض حق خداوند است، مادامی که اظهار عقیده ناحق خود را نکرده، و الاّ انسان حق تعرّض خواهد داشت.»54
مقایسه دیدگاه علمای مشروعهخواه و مشروطهخواه در مورد آزادی
با توجه به آنچه گذشت، به نظر میرسد علمای مشروطهخواهی همچون آخوند خراسانی و نائینی نیز در مجموع، همان آزادی را میخواستند که شیخ و مشروعهخواهان دیگر میخواستند و تنها اختلافی که شیخ و طرفدارانش با آخوند داشتند، درناحیه تشخیص موضوع بود. درواقع، در مفهوم «آزادی» هر دو گروه اشتراک نظر داشتند و هرگز اختلافی درمفهومشناسی میان آنان از واژه «آزادی» وجود نداشت.
شهید شیخفضلاللهنوری همیشه دراعلامیهها و بیانیههای خود اذعان میداشت که مسئله اختلاف بین علما امری ریشهای و مهم نیست و آنها در کلیات با هم اختلاف جدّی ندارند. ضیاءالدین درّی، که با شیخ در ایّام تحصّن دیدار و گفتوگو داشت، مینویسد: «زمانی که (شیخ) مهاجرت کردند به زاویه مقدّسه، یک روز رفتم ملاقات خلوت از ایشان گرفتم. پس از ملاقات، عرض کردم: میخواهم علت موافقت اولیه حضرتعالی را با مشروطه و جهت این مخالفت ثانویه را بدانم. اگر مشروطه حرام است، چرا ابتدا همراهی و مساعدت فرمودید؟ و اگر جایز است چرا مخالفت میفرمایید؟ دیدم اشک در چشمهایش حلقه زد، گفت: من والله! با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به مذهب اسلام لطمه بیاورند. روزنامهها را که لابد خوانده و میخوانید که چگونه به انبیا و اولیا توهین میکنند و حرفهای کفرآمیز میزنند. من عین همین حرفها را در کمیسیونهای مجلس از بعضی شنیدم. از خوف آنکه مبادا بعدها قوانین مخالف اسلام وضع کنند، خواستم از این کار جلوگیری کنم؛ آن لایحه را نوشتم. تمام دشمنیها و فحّاشیها از همان لایحه سرچشمه گرفته است. علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروّج ظلم میشوم؟ من در همینجا قرآن را از بغل خود در آورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیدهام قرار دادم که مخالف با مشروطه نیستم، معاندین گفتند: این قرآن نبوده است، بلکه قوطی سیگار بوده است. حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم و سخنی نگویم؟ مطابق حدیث صحیح، در اینگونه موارد، علما باید با بدع جلوگیری کنند، و الاّ خداوند آنها را به رو به آتش جهنم میاندازد!»55
در همین زمینه، امجدالواعظین تهرانی از فعّالان مشروطه که ایام تحصّن شهید نوری، او نیز در حضرت عبدالعظیم(ع) با وی دیدار و گفتوگو داشت، مینویسد: «از شیخ پرسیدم: آیا علمای اعلامی مانند آخوند ملّاکاظم خراسانی و آقای حاجی میرزا حسین... تهرانی و آخوند ملّاعبدالله مازندرانی، که فتوای مشروطه را دادهاند، مشروعیت مشروطه را در نظر داشتهاند یا خیر؟ شیخ پاسخ داد: این آقایان از ایران دورند و حقیقت اوضاع را از نزدیک نمیبینند و نامهها و تلگرافهایی که به ایشان میرسد، از طرف مشروطهخواهان است و دیگر مکاتیب را به نظر آقایان نمیرسانند.»56
شیخ در یکی از سخنرانیهای خود در زمان تحصّن در حضرت عبدالعظیم(ع)، در مورد نبود اختلاف ریشهای میان علما گفت: «من همان مشروطه و مجلس را میخواهم که جناب آخوند خراسانی میخواهد، ولی اختلاف بین ما و لامذهب هاست که از عناوین مقدّس سوء استفاده میکنند... ای مسلمانان! کدام عالم است که میگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید واجرای احکام اسلام کند بد است و نباید باشد؟ تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بیدین آزادیطلب، که احکام شریعت قیدی است برای آنها، میخواهند نگدارند که رسما این مجلس مقیّد شود به احکام اسلام و اجرای آن، هر روز به بهانهای القای شبهات مینماید.»57
فقهای مشروطهخواه با نظر شیخ درباره «حدود و قیود» آزادی مطلق همراه و هماهنگ بودند؛ چنانکه ناظمالاسلام کرمانی پس از فوت آیهالله حاج شیخ حسین تهرانی (یکی از سه مرجع بزرگ مشروطهخواه نجف) نوشت: «اگرچه این بزرگوار مشروطهخواه بود، ولی هرگز راضی به این وضع هرج و مرج نبود و اگر مطّلع بر مقاصد فرنگیمآبها و اشخاص مفسد و شرطلب میشد، اصلا مشروطیت را اجازه و اذن نمیداد.»58
آیات عظام آخوند خراسانی و ملّاعبدالله مازندرانی نیز پس از مشروطه دوم و پس از شهادت شیخ فضلالله نوری مکرّر تأکید کردند که با آزادی مغایر با احکام اسلام و به ویژه با استفاده ابزاری از آن برای ضدیت با دین، سخت مخالفند. آن دو در اول ذیالحجه 1327ق، طی تلگرافی نگرانی شدید خود را از رسوخ عناصر منحرف در صفوف مشروطهخواهان اعلام کردند و مشروطیت و آزادی را از دیدگاه خود، مشخص نمودند: «... حقیقت مشروطیت و آزادی ایران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبق بر احکام خاصّه و عامّه مستفاد از مذهب و مبنیه بر اجراء احکام الهیه ـ عزّ اسمه ـ و حفظ نوامیس شرعیه و ملیّه و منع از منکرات اسلامیه و اشاعه عدالت و محو مبانی ظلم و سدّ ارتکابات خودسرانه و صیانت بیضه اسلام و حوزه مسلمین ... و در فصل دوم متمّم قانون اساسی هم ـ که سابقاً امضا نمودیم ـ ملزوم عدم مخالفت قوانین موضوعه با احکام شرعیه را تصریح و کاملا این معنی رعایت شده... همچنانکه مشروطیت و آزادی سایر دول و ملل عالم بر مذاهب رسمیه آن ممالک استوار است، همینطور در ایران هم بر اساس مذهب جعفری ـ علی مشیده السلام ـ کاملا استوار و مصون از خلل و پایدار خواهد بود...»59
هشدار آیات عظام در خصوص شکلگیری استبدادی خطرناکتر و شنیعتر از استبداد قاجار تحت عنوان «آزادی و مشروطیت»، حکایت از فراست و هشیاری آن بزرگواران دارد. صد افسوس که این هشدارها بسیار دیر اعلام شد و دستگاه سانسور آزادیخواهان غربگرا از پخش اعلامیههای آیات نجف جلوگیری به عمل آورده و همزمان با این سانسور، به اقدامات تخریبی خود شدت بخشیدند!60
نتیجه آنکه دیدگاه علمای مشروطهخواه نیز از مفهوم «آزادی» و موارد مثبت و منفی آن، همان بود که علمای مشروعهخواه نظر داشتند و اختلاف آنها در مصداقشناسی بود؛ یعنی در اینکه آزادی مندرج در قانون اساسی و مورد نظر دستاندرکان مشروطه چیست، اختلاف داشتند. اما تبلیغات سوء و مغرضانه سکولارها در آن زمان باعث گردید که چنین به نظر برسد میان علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه اختلاف عمیق و ریشهای وجود دارد، به گونهای که علمای مشروعهخواه را طرفدار استبداد و علمای مشروطهخواه را طرفدار آزادی معرفی کردند.
در مقابل این سؤال که چه عواملی موجبات تفاوت نگرش علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه را نسبت به مشروطه و آزادی فراهم آورده بود، پاسخهای متعددی قابل ارائهاند که از جمله، میتوان به نبود وسایل ارتباطی سالم و پیشرفته اشاره کرد.
مهمترین وسیله مبادله اطلاعات در آن روز بین ایران و عراق، اداره پست و تلگرافخانه بود. اما این اداره در حقیقت، یکی از مهمترین پایگاههای آن روز استعمار انگلیس در کشورمان بود و مهمترین نقش را در جهت سانسور یا جعل و تحریف اخبار ایفا میکرد. لرد کرزن، مهره مشهور دیپلماسی انگلیس، از پست و تلگرافخانه به عنوان بنگاههای اروپایی در ایران نام میبرد.61
برای آشنایی با نفوذ و کنترلی که استعمار بر این دو اداره داشت، توجه به گزارش لاسلز، سفیر انگلیس در ایران، ضروری است. این گزارش مربوط به زمانی است که دولت امتیاز «رژی» را لغو کرد، ولی میرزا هنوز با ارسال تلگرافهای متعدد به علمای بلاد، در مقام استفسار از حقیقت مسئله بود. لاسلز در 11فوریه به لندن گزارش داد: «... پس از رسیدن این تلگرافها به تلگرافخانه تهران، مجدّد آنها را نزد امین سلطان بردند و او آنها را محرمانه به نظر من رساند و از من پرسید که به نظر من بایستی این تلگرافها به صاحبانشان تحویل شود یا خیر ؟...»62
مرحوم شیخ رضا دهخوارقانی، وکیل ضد استعمار آذربایجان در مجلس شورای دوم، نیز آنجا که از تلگراف ناصر الملک (نایبالسلطنه انگلوفیل احمد شاه) و اعوانش به سپهدار سخن میگوید، تصریح میکند: «سیم تلگرافخانه در دست آدمهای خودشان است.»63
نتیجهگیری
در فضای مشروطه، سه دیدگاه در خصوص مفهوم آزادی مطرح شد: دیدگاه روشنفکران غربگرا، دیدگاه مشروطهخواهان دینی و دیدگاه مشروطهخواهان.
از میان دو دیدگاه اخیر، در بنیادها و مبانی مفهوم «آزادی» اختلاف اساسی وجود نداشت و اختلاف ظاهری آنها در فضای مشروطه، معلول سه عامل ذیل بود:
1. بینش اجتهادی که بر اساس آن اختلاف در مصادیق رخ میداد.
2. شدت و ضعف در شناخت غربشناسی؛
3. قرب و بُعد نسبت به مرکز حوادث.
به رغم این سطوح اختلاف، هر دو گروه در پی تحقق و اجرای احکام اسلامی بودند که مستلزم نفی استبداد و استعمار بود. این در حالی است که گروه نخست (روشنفکران غربگرا) از اصل و اساس در بحث آزادی با دو گروه دیگر تفاوت ریشهای و اساسی داشت، مفهوم «آزادی» در تفسیر این گروه، ترجمانی از واژه غربی آن ((Libertyبود که پیش از آنکه تناسبی با آزادی به عنای «حریّت» داشته باشد، به معنای رهایی و بیقید و بند بودن بود. از بد اتفاق، در نهایت تفسیر این گروه بود که از دل مشروطه بیرون آمد و نتایج سوء خود را تا چند دهه پس از آن بر کشور اسلامی ما تحمیل کرد.
پینوشته
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ مجله قبسات، ش 6، ص 75.
2 ـ علیاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج 1، ص77.
3 ـ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، تهران، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی.
4 ـ دیوید رابرتسون، فرهنگ سیاسی معاصر، ترجمه عزیز کیاوند، ص10.
5 و6ـ فرانتس نویمان، آزادی و قدرت و قانون، ص376.
7 ـ مصطفی رحیمی، به نقل از: سید محمدعلی داعینژاد، «آزادی از دیدگاه امام علی(ع)»، مجله معرفت، ش 39، ص36.
8 ـ رابرتسون، پیشین، ص10.
9 ـ فرانتس نویمان، پیشین، ص 381.
10 و11و12ـ موریس کرنستو، تحلیلی نو از آزادی، ص 30 و 31.
13 ـ Positive liberty
14 ـ دیوید رابرتسون، پیشین، ص11.
15 ـ سید محمدعلی داعینژاد، پیشین، ص34.
16 ـ به گفته تقیزاده، «مقدّمات ابتدایی انتباه ملّی تدریجی و نفوذ تمدّن اروپایی در ایران را، که زمینه را برای تحوّل مدنی عصر مهیّا نمود، در واقع از اوایل قرن سیزدهم به این طرف باید جست.» (مهدیانصاری، شیخ فضل اللّه نوری و مشروطیت، ص (44.
17 ـ میرزا صالح شیرازی، سفرنامه، ج 1، ص 235، به نقل از: مهدی انصاری، پیشین، ص46.
18 و19ـ مهدی انصاری، پیشین، ص39 / ص41.
20 ـ علی ابوالحسنی، کارنامه شیخ فضلاللّه نوری، ص65.
21 ـ او کسی است که جمعیت فراماسون یا انجمن فراموشخانه را، که از نخستین گروهها و انجمنهای سیاسی است، در 1276 در ایران تأسیس کرد و با شعار آشنا ساختن ملت به نظام اروپایی و دفاع از آزادیها و حقوق مردم، عدهای از اشراف زادهها و رجال سیاسی را به خود جلب کرد. (همان، ص 40) میرزاملکم خان یکی از پشتیبانان ارزشهای غربی و از هواخواهان سرمایهگذاری کشورهای اروپایی در ایران بود. او میگفت: »در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقّی عقلی و فکری، حق نداریم در صدد اختراع باشیم. بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع محتاج سرمشق بوده و هستیم.» (مهدی انصاری، پیشین، ص 48، به نقل از: فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدّمه نهضت مشروطیت ایران، ص )))103).
22 ـ او یکی از مبلّغان آزادی غربی و اندیشهگران مشروطهخواهی در ایران است که از کارکنان بلندپایه وزارت خارجه بود و ترقّی و پیشرفتهای غربیان را در قانون آنها میدانست.
23 ـ او چهره دیگری از غربگرایی بود که کمک فراوانی به گسترش اندیشه مشروطهخواهی (از نوع غربی و وارداتی آن) نمود. وی در فرانسه تحصیل کرد و به دفعات، به مناصب دولتی از قبیل صدارت عظمی و پس از آن به مقامهای دیگر نیز منصوب شد. وی از هواخواهان نوآوریهای غربی بود. (همان، ص 49، به نقل از: فریدون آدمیت، پیشین، ص58.)
24 ـ او از منادیان تفکر غربی و مشروطهخواهی و ملّیگرایی بود که در مبارزه علیه مذهب اسلام فعالیت میکرد. او به صراحت میگفت: «الآن در کل فرنگستان و ینگی دنیا، این مسئله دایر است که آیا عقاید باطله، یعنی اعتقادات دینیه، موجب سعادت ملک و ملت است یا اینکه موجب ذلّت ملک و ملت است؟ کل فیلسوفان آن اقالیم متفقند که اعتقادات دینیه موجب ذلّت ملک و ملت است در هر خصوص.» (ر.ک: فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 191).
25 ـ او معتقد بود قوانین اسلامی کهنه شدهاند و جوابگوی قرن حاضر نیستند. (عبدالرحیم طالب اوف، مسالک المحسنین، مقدّمه و حواشی باقر مؤمنی، تهران، شبگیر، 1356، ص 26، 94).
26 ـ فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 140/ ص 259.
27 ـ همان، ص259.
28 ـ عبدالرحیم طالب اوف، کتاب احمد، ص 187ـ180.
29 ـ همان، ص 189-191.
30 ـ همان، ص 162.
31 ـ عبدالرحیم طالب اوف، پیشین، ص 94 / محمد ترکمان، رسایل مشروطه، ص50.
32 ـ علی ابوالحسنی، آخرین آواز قو، ص 53 به نقل از: مجله کاوه دوره جدید، غره جمادیالاخر 1338ق، ص2.
33 ـ همان.
34 ـ به نقل از همان، ص143.
35 ـ علی ابوالحسنی، کارنامه شیخ فصلالله نوری، ص 166، به نقل از: محمد ترکمان، رسایل، اعلامیهها، ص 366ـ 362.
36ـ محمد ترکمان، رسایل، اعلامیهها، ص366 -362 .
37 ـ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات زوار، ص51.
38ـ علی ابوالحسنی، آخرین آواز قو، ص 67، به نقل از: رضوانی، «بیست و دو رساله تبلیغاتی از دوره انقلاب مشروطیت»، مجله راهنمای کتاب، سال 12، ش 5و6، ص 232و233.
39 ـ محمد ترکمان، رسایل، اعلامیهها، ج 1، ص.59
40 ـ محمد ترکمان، مکتوبات، اعلامیهها، ج 2، ص 210و 211.
41 ـ همان، ص 60 و 61.
42 ـ همان.
43 ـ میرزا محمدحسین نائینی، تنبیهالامه، ص 41.
44 ـ همان.
45 ـ میرزا محمدحسین نائینی، تنبیهالامه، ص 41.
46 ـ همان، ص 39.
47 ـ همان، ص 41.
48 ـ همان، ص 120و 121 به نقل از: تشیّع و مشروطیت، ص302.
49 ـ همان، ص25.
50 ـ حاج آقا نوراللّه نجفی اصفهانی، مکالمات حاجی و مسافر (رسایل مشروطیت)، ص437.
51 ـ اسماعیل محلاتی، اللئالی المربوطه (رسایل مشروطه)، ص96.
52 ـ همان، ص 96 همچنین ر.ک: همان، «لایحه کشف حقیقت مشروطه».
53 ـ مهدی انصاری، شیخ فضلالله نوری و مشروطیت، ص 169، به نقل از: محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج 1، ص 249 / ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری، ج 5، ص367.
54 ـ ملّا عبدالرسول مدنی کاشانی، رساله انصافیه، ص 89 و93.
55 ـ ادیب هروی، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران، ص 139و140 / مجله خاطرات وحید، ش 19، 1352، ص8و9.
56 ـ امجدالواعظین تهرانی، گوشهای از رویدادهای انقلاب مشروطیت ایران، ص 41و 42.
57 ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص282.
58 ـ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، ص 238به نقل از: علی ابوالحسنی، دیدهبان بیدار، ص116.
59 ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، پیشین، ص 292، به نقل از: کتابخانه و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، سند شماره1/4363.
60 ـ موسی نجفی و موسی فقیهحقانی، پیشین، ص293.
61 ـ علی ابوالحسنی، اندیشه سبز زندگی سرخ، ص 91، به نقل از: ایران و مسئله ایران، ترجمه جواهر کلام، ص 107و108.
62 ـ نیکی ر.کدی، تحریک تنباکو در ایران، ترجمه قائم مقامی، ص147.
63 ـ به نقل از: وقایع ناصری و توضیح مرام دهخوارقانی، ص50.
مفهوم «آزادی» از جمله مفاهیمی است که در ابتدا، بدیهی به نظر میرسد، اما با کمی مطالعه و تأمّل درباره آن به دست میآید که چندان روشن و دقیق نیست. اندیشمندان غربی تاکنون درباره مفهوم «آزادی» بیش از دویست تعریف ارائه دادهاند.1 هرچند بسیاری از آن تعاریف به هم نزدیکند و تنها با کم یا زیاد شدن یک یا دو کلمه با هم اختلاف دارند، اما در مواردی چنان تعاریف با یکدیگر تنافی دارند که فردی تعریف ارائه شده را آزادی و دیگری آن را بردگی میخواند.
با توجه به کثرت تعاریف و ابهامهایی که در تعریف این مفهوم وجود دارد، وفاق مشخصی نمیتوان میان اندیشمندان علوم سیاسی و اجتماعی در این خصوص یافت؛ زیرا هر کس بر حسب مبانی فکری خویش و با گرایشی که ملتزم به آن بوده، «آزادی» را تعریف کرده است.
روشن است که آزادی بی حد و مرز به نفی و نابودی خود آزادی میانجامد. از اینرو، آزادی در هیچ مکتب فکری و هیچ نظام سیاسی مطلق نبوده و مرزها و حدودی همچون «آزادی دیگران»، «برابری» و «امنیت جامعه» برای آن ترسیم شده است که در اندیشهها و مکاتب گوناگون، از جمله محدودیتهای نظری آزادی محسوب میشوند.
شناخت مفهوم اولین گام در مسیر داوری است و فرد را از گرفتاری در دام مغالطات نجات میبخشد. با توجه به اختلافات مطرح شده در تعریف آزادی، مفهوم «آزادی» از نظر لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار میگیرد:
معنای لغوی «آزادی»
برخی از نویسندگان، واژه «آزادی» را از واژه اوستایی «آزاته» و یا واژه پهلوی «آزاتیه» دانستهاند. در زبان فارسی «آزادی» به حریّت، عتق، اختیار، قدرت عمل و ترک عمل و قدرت انتخاب و خلاف بندگی و رقّیت و عبودیت و اسارت و اجبار، معنا شده است.2
در زبان عربی، واژههای حریّت، اختیار، اراده، مطلقِ رها بودن با اشکال گوناگون و با تفاوتهای اندک، بیانکننده معنای آزادی است. معادل دقیق واژه عربی «حر» در عبری «حور» و در سریانی «حیر» است.
در زبان انگلیسی نیز معادل واژه آزادی دو واژة «freedom» و «liberty» به کار رفته که هر دو از نظر لغوی مترادفند.3
مفهوم «آزادی» در غرب
از جمله تعاریف مطرح در باب آزادی در غرب، تعریف مک کالوم است. وی مؤلّفههای تشکیلدهندة آزادی را چنین بیان نموده است:
«to do or be Z X is free Y» در این تعریف، مؤلّفه همان فاعل، مانع و هدف است.
الف. X فاعل: این مؤلّفه در پاسخ به پرسش «آزادی چه کسی» مطرح میشود. مراد از «فاعل» شخصی است که متّصف به وجدان یا فقدان وصف آزادی است.
ب. Y مانع: این عنصر در پاسخ به پرسش «آزادی از چه چیز و یا چه کسی» مطرح میشود، و مراد از این مؤلّفه فرد یا افراد و یا اشیایی هستند که مانع برخورداری فرد دیگر از آزادی میباشند.
ج. Z هدف: این مؤلّفه در پاسخ به این پرسش مطرح میشود که «آزادی برای چه» و مراد از آن، قصد و غرضی است که فرد برای انجام آن نیازمند برخورداری از آزادی است.
با توجه به این سه مؤلّفه، میتوان آزادی را اینگونه تعریف کرد: «آزادی فرد و افرادی از قید فرد یا افراد دیگر برای انجام کار و رفتاری خاص».
از این دیدگاه، برداشتهای مختلفی از آزادی با تأکید بر یکی از مؤلفهها صورت میگیرد که یکی از مهمترین آنها تقسیم آزادی به دو قسم آزادی «منفی» و «مثبت» توسط آیزیا برلین است. از نظر برلین، آزادی منفی در پاسخ به این پرسش مطرح میشود که «چیست و کجاست آن قلمروی که در محدوده آن، شخص یا گروهی از اشخاص عملا آزادی دارند (یا باید آزادی داشته باشند) تا بدون دخالت دیگران آنچه را بخواهند، عمل کنند و آن چنان که میخواهند، باشند.» در پاسخ به این سؤال، گفته میشود: «انسان تا آنجا آزاد است که دیگری دخالت در کار او نداشته باشد.»
از نظر وی، آزادی مثبت در پاسخ به این سؤال مطرح میشود: «منشأ کنترل یا نظارت که میتواند کسی را وادار سازد که به فلان طرز خاص عمل کند یا فلان طور معیّن باشد، چیست و کیست؟» و آزادی مثبت که در پاسخ به این سؤال مطرح میشود به معنای «صاحب اختیار و ارباب خود بودن» است.
همانگونه که ملاحظه میشود، در این دو قسم از آزادی، با تأکید بر یکی از مؤلّفههای مزبور برداشت خاصی شکل گرفته است. تأکید بر مؤلّفه (Yمانع) باعث شکلگیری آزادی منفی و تأکید بر مؤلّفه (Z هدف) باعث شکلگیری آزادی مثبت شده است.
رابرتسون میگوید: نظریهپردازان سیاسی غالبا آزادی را به دو نوع تقسیم میکنند: 1. آزادی منفی؛ 2. آزادی مثبت.
«آزادی منفی» دلالت دارد بر «فارغ بودن از موانع و محدودیتهای خارجی یا بیرونی (جامعه بیدولت).» ایده آزادی رایج در کشورهای دموکراتیک معاصر غربی و آزادیخواهی (لیبرالیسم) اصیل و بیپیرایه، همین است.4
فرانتس نویمان نیز در تعریف «آزادی منفی» میگوید: آزادی منفی یعنی: فقدان مانع و این برداشت پایه نظریه لیبرال درباره آزادی است. این را میتوان «آزادی منفی» گفت یا میتوان آن را به عنوان «آزادی حقوقی» تعریف کرد و مراد از «منفی» یعنی: ناکافی. توضیح آنکه به صرف داشتن چنین عنصری (فقدان مانع)، نمیتوان آزادی سیاسی را تبیین کرد.5
نویمان همچنین درباره ناکافی بودن آزادی منفی میگوید: آزادی منفی لازم است، ولی کافی نیست؛ زیرا نمیگوید که میخواهیم از این آزادی به چه منظوری استفاده کنیم و جوهر و محتوای آزادی ما بناست چه باشد.6
به هر حال، یک معنای آزادی در تفکر غرب عبارت است از: فقدان منع و جلوگیری7 که «آزادی منفی» یا «آزادی سلبی» نامیده میشود و پایه لیبرالیسم است که فیلسوفان انگلیسی آن را طرّاحی کردهاند.8
اشکال این معنا از آزادی ـ چنان که برخی از فیلسوفان غربی نیز گفتهاند ـ این است که متعلّق آن مشخص نیست و معلوم نیست ما میخواهیم از این آزادی (یعنی رهایی از مانع) به چه منظور استفاده کنیم.9 در نتیجه، دو ضعف اساسی مفهوم سلبی آزادی این است که روشن نمیسازند که آزادی از چه و آزادی برای چه؟ همین ابهام زمینه بهرهبرداری نادرست و سوء استفاده فرصتطلبان و دینگریزان را فراهم نموده است.
اما معنای مثبت آزادی در تفکر غرب، در رابطه با عقل شکل میگیرد.
اسپینوزا میگوید: «انسان آزاد کسی است که تنها به موجب حکم عقل زیست میکند».10
کانت میگوید: آزادی عبارت است از: استقلال از هر چیز، سوای قانون اخلاقی که توسط وجدان یا عقل عملی درک میشود.11
پاولزن هم آزادی را برای انسان حکومت روح میداند.12
چنین معنایی از آزادی پیوند مستحکمی با انسانیت انسان دارد؛ زیرا تمایز انسان و حیوان در برخورداری او از عقل است. بر اساس این تعریف، اگر کسی از حاکمیت عقل بر وجودش محروم باشد نه تنها از آزادی به معنای «رهایی و رفع موانع» سودی نخواهد برد، بلکه این نوع از آزادی وسیلهای مناسب برای تمنّیات حیوانی او خواهد شد و در نهایت، به زیان او خواهد انجامید. بنابراین، تنها انسانهای عاقل آزادند و آزادی تنها در پرتو عقل دستیافتنی است.
دیوید رابرتسون این نوع آزادی را «آزادی واقعی» مینامد و درباره آن میگوید: ریشه و سابقه آزادی در اروپای قارهای، که غالبا آزادی مثبت13 نامیده میشود، در اندیشه یونان است و پس از آن، در فلسفه کمالبخش اروپایی، مانند هگل و کانت؛ در این اواخر هم، به ویژه در کارهای متفکران مارکسیست، بخصوص کسانی مانند مارکوزه، دیده میشود. در اینها، برخلاف آزادیخواهی (لیبرالی) انگلیسی، تکیه بر آزادی واقعی و انتخاب درونی است، نه بر آزادی منفی و سلبی.14
باید گفت: چنین معنایی از آزادی گامی به جلو در جهت شناخت درست مفهوم آن است، اما از آنرو که عقلانیت و خردگرایی غرب در فلسفه مادیگرایی و دینگریزی (سکولار) ریشه دارد، نمیتواند شکلی درست از آزادی ترسیم نماید، بلکه انسان محوری (اومانیسم) و استقلال و تکیه انسان بر عقل خویش در برابر خدا و وحی و تفسیر ابزاری از عقلانیت موانع دیگری در راه تحقق مفهومی درست از آزادی در مکاتب غربی هستند.15
آزادی از دیدگاه اسلام
اسلام، بزرگترین پرچمدار آزادی، در چهارده قرن قبل، گوهر آزادی را برای جامعه بشری به ارمغان آورد. «قولوا لااله الا الله تفلحوا» بزرگترین شعاری است که اسلام آن را برای آزادی انسان و رهایی او از هر نوع بندگی و کرنش در مقابل هر فردی جز خداوند سر داده است. اسلام از اهل کتاب دعوت میکند از این ربّهای دروغین دست بکشند و خود را از هر نوع قید و بند ظالمانه رها سازند: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا أَرْبَابا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (آل عمران:64) بگو ای اهل کتاب، به سوی کلمهای که میان ما و شما یکسان است بیایید تا غیر خدا را نپرستیم و چیزی را برای او شریک قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بجز خدا ارباب نگیرد.
یکی از اهداف پیامبران الهی آزادی انسانها از قید و بندهایی است که توسط خدایان دروغین بر دست و پای بشریت بسته شدهاند. آنان مبعوث شدهاند تا این بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر گردن آنهاست، بردارند: (وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَألاَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ) (اعراف: 157) و بار سنگین و زنجیرهایی را که بدان بسته شدهاند، از آنان بر میدارد.
اینکه انسانها آزاد آفریده شدهاند، اصلی است که در تمام کتابهای آسمانی، به ویژه قرآن کریم، به آن اشاره شده است: (اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ بْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَها وَاحِدا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ) (توبه: 31) آنها دانشمندان و راهبان خود و همچنین حضرت مسیح را ربّ و اختیاردار خود در برابر خدا قرار دادهاند، در حالی که جز به عبادت خدای واحدی که خدایی جز او نیست، دستور نداشتهاند. پاک و منزّه است از آنچه شریک وی قرار میدهند.
این آیه از اینکه مردم از خویش سلب آزادی کرده و سرنوشت خود را به دست بشرهایی مانند خود سپردهاند مذمّت میکند و آن را در منطق دین مردود میداند.
اسلام آزادی را نیاز اساسی و از شروط ترقّی و کمال انسانها میداند و تفسیر درست از آن را حافظ حقوق و ضامن رشد و سلامت بشر و کرامت انسانی میداند.
اسلام بر اساس تعریفی که از آزادی ارائه میدهد، دو نوع محدودیت درونی و بیرونی برای آزادی قرار داده است. محدودیت درونی از وجدان اخلاقی انسان مسلمان برخاسته است و محدودیت بیرونی به حریم محظورات شرعی مربوط میشود.
تفاوت بین آزادی در غرب و اسلام
تفاوتی که بین آزادی اسلامی و آزادی در غرب وجود دارد، تفاوتی بنیادین است که از دو تفکر، گرایش و جهانبینی کاملاً متفاوت ناشی میشود. آزادی در هر دو فرهنگ، گرچه در نفی سلطه و عبودیتِ غیر اشتراک دارد، اما زیربنای فکری آن دو متفاوت است. آزادی غربی بر مبنای اومانیسم و انسانمداری استوار است و آزادی در اسلام بر مبنای توحید و ایمان است.
بر این اساس، رهاورد تمدّن غرب، که از مفهوم «آزادی» به حرکت در آمده بود، چیزی جز اشکال جدیدی از بندگی و قیود دست و پا گیر نیست، در صورتی که اسلام با تکیه بر انحصار ربوبیت به خداوند، انسان را از قید بندگی رهایی میبخشد. آزادی در هر دو تمدن، به معنای نفی محدودیتهاست، اما اینکه دامنه این محدویتها چیست و آیا دین نیز جزئی از آن شمرده میشود یا خیر، اختلاف وجود دارد.
زمینههای ورود آزادی غربی به ایران
در اوایل قرن سیزدهم، ایران شاهد آغاز نوخواهی و غربگرایی بود.16 این نوگرایی به شیوه اروپایی، همواره با نام بنیانگذار آن، شاهزاده قاجار، عبّاس میرزا، همراه بوده است. وی معتقد بود: اگر ایران بخواهد به حیات خود ادامه دهد، ناچار باید یک رشته نوسازی به سبک اروپایی در آن صورت گیرد. بدین منظور، مستشاران نظامی را از فرانسه و انگلیس استخدام کردند و دانشجویان را برای تحصیلات جدید به اروپا فرستادند.
در سال 1230ق عبّاس میرزا دومین دسته از محصّلان ایرانی را روانه انگلیس ساخت. میرزا صالح شیرازی، که جزو دومین دسته از محصّلان ایرانی بود که به دستور عبّاس میرزا ولیعهد برای تحصیل علوم جدید به انگلیس اعزام شدند، در کتاب خاطرات خود، از نظام سیاسی دستگاه دادگستری در لندن، کتابخانهها، یتیمخانهها، دانشکدههای پزشکی و غیر آنها یاد کرده، انگلیس را «ولایت آزادی»، مجلس عوام را «مشورتخانه» و نمایندگان آن را «وکیل الرعایا» مینامد و تعریف و تمجیدهای بسیار دیگری از نظام سیاسی مشروطه در انگلیس کرده است.17
با روی کار آمدن نسل جدید، عناصر گوناگون لیبرالیسم و دموکراسی غربی یکی پس از دیگری به کشورهای اسلامی نفوذ کردند و در این میان، مسافرتهای دانشجویان به اروپا و دیدار آنها از رژیمهای اروپایی، سفرهای برخی اعیان و اشراف به اروپا، حضور نمایندگان ایران در اروپا، و نیز سفرنامهها و خاطرات افرادی همچون اعتمادالسلطنه و امینالدوله و نوشتههای آجودانباشی و خسرومیرزا و میرزا صالح شیرازی، تأثیرات فکری خود را در روشنفکران ایران برای تمایل به آزادی غربی گذاردند.
تشکیل مدرسه «دارالفنون»، که از جمله حرکتهای اصلاحی امیرکبیر بود، پس از وی عملا کانونی برای ورود فرهنگ غربی به ایران شد. در این مدرسه، استادان اروپایی به زبانهای غربی، به ویژه زبان فرانسه، تدریس میکردند. کتابهای درسی عمدتاً از غرب وارد شدند و برنامههای درسی نیز تقلیدی از مدارس فرانسه بودند. فضای حاکم بر این مؤسسه آموزشی، یک فضای غربی بود. افرادی که از این مؤسسه فارغالتحصیل میشدند، عمدتاً فرزندان اعیان و اشراف و ملّاکان و ثروتمندان بودند. همین افراد مجاری ورود غربگرایی در سالهای بعدی شدند. حتی بسیاری از اینان سردمدار جنبش مشروطه (غربی و وارداتی) و گسترشدهنده غربزدگی مفرط گردیدند و هسته اولیه جمعیت روشنفکران غربگرا یا غربزده را در ایران ایجاد کردند.18
مطبوعات و جراید نیز در نشر افکار آزادیخواهی و نهضت مشروطیت تأثیر قابل توجهی داشتند. روزنامه وقایعاتفاقیه، که در سال 1267ه.ق منتشر میشد، حاوی اخبار سیاسی داخلی و برخی از جریانهای سیاسی کشورهای اروپایی بود. روزنامههای قانون، حبلالمتین، پرورش، ثریا، اختر، چهرهنما، حکمت و ارشاد، که در خارج از کشور منتشر میشدند، در تحوّل اندیشهها و گرایش به غربباوری تأثیر فراوان داشتند.19
در این شرایط، نهضت مشروطیت، در نتیجه مظالم و فشار روزافزون شاه و شاهزادگان و حکّام و مأموران دولتی به تودههای مردم و نیز بر اثر مداخلات بیگانگان در امور کشور و به منظور تحدید قدرت شاه و مبارزه با استبداد و برپایی عدالت اجتماعی به وجود آمد.
در ابتدای نهضت، هدف از آزادی، رهایی از خودکامگی پادشاه قاجار به شمار میآمد، ولی در مراحل بعدی، تفسیرهای متضادی از آزادی مطرح شدند که بعضا با اهداف اولیه قیام منافات داشتند و مسیر انقلاب را منحرف ساختند.
عدهای با عنوان کردن این واژه مقدّس، مفهوم غربی آن را ترویج میکردند و با تمسّک به آن در مطبوعات و نوشتههای خود، به بسیاری از مقدسات و اصول شریعت میتاختند. آنان به دنبال رهایی از حدود شریعت و حذف دیانت از عرصه جامعه بودند. گروهی با سوء استفاده از آزادی، به هتک حرمت و فحاشی نسبت به رقیبان و ضرب و شتم و اعدام و ترور مخالفان سیاسی و عقیدتی خویش پرداختند.
در پی بروز این نابسامانیها، برخی از رهبران مذهبی نهضت به مبارزه آشکاری با آزادیخواهان غربزده پرداختند و برخی نیز کوشیدند با تبیین مفهوم «آزادی»، زمینه سوء استفاده از این واژه را از بین ببرند. مردم و علما خواستار آزادی بر مبنای ارزشهای اسلامی بودند، اما آنچه عوامل وابسته به غرب در نظر داشتند آزادی به سبک غربی بود.
مشروطه وارداتی بر پایه دو اصل «آزادی» و «مساوات» (به معنای لیبرالیستی ماسونی لفظ، که به ترتیب، مستلزم رهایی از قیود دینی و نفی تفاوت بین مسلمانان و غیر مسلمانان در احکام و حدود بود،) تحوّلی بنیادین در نظامهای سیاسی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی کشورمان ایجاد کرد که همه چیز (حتی حاکمیت شرعی فقها) را فرا میگرفت و در ساختار مدنیت غربی «هضم و مستهلک» میساخت.20
قانون اساسی مشروطه همه شهروندان ایرانی را از آزادی برخوردار و در برابر قانون مساوی میدانست. همه با این ماده از قانون اساسی موافق بودند. ولی آنچه مخالفت برخی علما را برانگیخت، به گونهای که آن را برخلاف مذهب اسلام و شریعت خواندند، تفسیر غربی از مفهوم «آزادی» و «مساوات» بود که توسط روشنفکران مشروطهخواه در مجلس عنوان میگردید.
اختلاف در مورد مفهوم «آزادی» و «برابری» از آنجا ناشی شد که روشنفکران مشروطهخواه همان آزادی و برابری را در نظر داشتند که از غرب به ارمغان آورده بودند، ولی علما خواستار آزادی بودند که منطبق بر موازین اسلامی باشد.
مبلّغان آزادی غربی درایران
مبلّغان آزادی غربی عمدتا از طبقه اعیان و اشراف و بیشتر غربزده بودند. از جمله این مبلّغان میتوان به افراد ذیل اشاره کرد: میرزا ملکم خان،21 مستشارالدوله22، میرزا حسینخان سپهسالار23، میرزا آقاخان کرمانی24، میرزافتحعلی آخوندزاده25، عبدالرحیم طالب اوف[26].
دیدگاههای گوناگون از مفهوم «آزادی» در عصر مشروطه
دوره مشروطیت دوره تقابل بین اسلام و سکولاریسم بود. در این دوره، دو گروه ـ علما و روشنفکران غربزده ـ در مقابل همدیگر صفآرایی میکردند. هر گروه از مفهوم «آزادی» برداشت خود را داشتند. علما نیز خود در دو جریان قرار داشتند: گروهی از مشروطه طرفداری میکردند و گروهی دیگر خواستار مشروعه شدن مشروطه بودند ـ که البته بعدها به مخالفت با مشروطه برخاستند. اما بررسی سه دیدگاه از مفهوم «آزادی»:
1. دیدگاه روشنفکران غربگرا
به ارائه دیدگاه چند تن از این طیف اکتفا میشود:
از نظر فتحعلی آخوندزاده، «هر فرد آدمی که قدم به عالم هستی نهاد، باید به حکم عقل سلیم، از نعمت "حریّت کامله" بهرهمند شود. حریّت کامله عبارت از دو قسم حریّت است: یک حریّت روحانیه است، دیگری حریّت جسمانیه... حریّت روحانیه ما را اولیای دین اسلام از ما گرفتند ...»27
فریدون آدمیت در مورد «آزادی» از دیدگاه آقاخان کرمانی مینویسد: «آزادی از نظر او ترکیبی است از اجزای لیبرالیسم با شیوه سیوسیالیسم... آزادی آن است که هیچکس در هیچ عالمی اعتراض بر دیگری نکرده، کسی را با کسی کاری نباشد و هیچکس از دایره حدود شخصی خود تجاوز ننماید. پس آزادی در معنای نبودن قید و شرط است در اعمال آدمی. اما این حق مطلق نیست، بلکه مرز آزادی هر فرد، حدّ آزادی دیگری است. حقوق آزادی مرکّب از این عناصر میباشد: آزادی فکر، قلم، بیان، دین، کسب و کار، لباس، مسکن، ازدواج، مال و آداب و رسوم و تابعیت... به علاوه، از متفرّعات آزادی و مساوات اینکه زن و مرد باید در جمیع حقوق حیاتیه برابر باشند».28
البته در میان روشنفکران اولیه، ملکمخان و طالب اوف با ملاحظه هویّت مذهبی جامعه ایرانی و با حزم و احتیاطی که در نوشتههای خود داشتند، به صراحت، آزادی غربی را مطرح نکرده و به گونهای دو پهلو سخن گفتهاند. برای نمونه، طالب اوف در باب رابطه آزادی مینویسد: «... حکیم دیگر میگوید: هرکس خیال مردن میکند، "خیال آزادی" مینماید. هر کس "آزادیطلب" است، از مرگ نمیترسد؛ یعنی تابع احکام سلب حقوق و استبداد نمیشود. این است که شهدای هر ملت "دائم الحی" و روز ولادت و وفات ایشان از ایام متبرّکه معدود میباشد؛ چرا؟ به جهت اینکه در سرِ "حفظ حقوق و آزادی" و عدم تبعیت به ریاست مستبده" از جان خود گذشتند و "زنده و جاوید" شدند. شهدای جهاد فی سبیلالله را معنی دیگر نیز موروث زندگی جاوید و احترام مخصوص است. آنها یعنی "شهدا" چون وظیفه و مأموریت ایّام خودشان را، که "معاونت بنی نوع و ارائه به طریق مستقیم آزادی و حفظ وجود" است، در زندگی خود به وجهالکمال اجرا نمودند، پس از وفات نیز تاریخ ایشان برای اخلاف خود کتاب تشویق و تعلیم اجرای همان وظایف معاونت نوع و حفظ وجود میباشد. پس هر قدر آثار ممدوحه گذشته آنها به اعصار آینده نافذ است، همانقدر "نام گرامی ایشان زنده محسوب است" و اقدام ایشان واجب است.»
وی آزادی را سه قسم میکند: آزادی هویّت و آزادی عقاید و آزادی قول. سپس مینویسد: از این سه، چندین منابع فرعی مشتق هستند؛ از آن جمله، آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع.29 در ادامه، پس از توضیح تقسیمات آزادی، به تعریف «قانون» پرداخته سپس انگلستان را به عنوان یک کشوری که روح آزادی و قانون در آن دمیده است، میستاید و از ملت آن به عنوان ملتی که به عرشه تمدّن رسیدهاند، تعریف و تمجید میکند.30
با مراجعه به آثار طالب اوف و دقت در آنها، میتوان دریافت مفهوم »آزادی« از نظر وی مفهوم غربی آن بوده است. ریشههای علمزدگی، غربباوری و غربزدگی را میتوان در کلمات طالب اوف یافت.31 وی فردی سکولار بود و اعتقاد داشت مسائل مذهبی حوزه جدایی از سیاست و قوانین عرفی دارند و بر این باور بود که علت عقبماندگی ایرانیان پایبندی مردم به دین و شریعت است و در این زمینه، با شیوههای زیرکانهای به دین حمله میکرد.32
سیدحسن تقیزاده از نمونه روشنفکران غربگرایی بود که در تحوّلات مشروطیت نقش عمدهای داشت و جناح خاصی در مجلس شورای ملّی تشکیل داد. او تلاش فراوانی برای پیاده کردن الگوهای غربی در ایران کرد. در واقع، میتوان تقیزاده را حلقه واسط و عامل اتصال اندیشههای انتقالیافته به ایران و به یک اعتبار، رئیس ستاد عملیات تفکرات غرب در ایران زمان مشروطه دانست.
تقیزاده تعریف صریحی از «آزادی» ارائه نمیدهد، ولی از سخنان و نوشتههای او چنین بر میآید که بدون شک، به دنبال آزادی به سبک غربی آن بوده است. فتوای مشهور او که گفته بود: «ایران باید ظاهرا و باطنا، و جسما و روحا، فرنگیمآب شود و بس»33 نشانگر تأثیر افکار غربی در او میباشد. تقیزاده گفته بود: «سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست. قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربیت و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنا که از معنای غلط «وطنپرستی» ناشی میشود و آن را «وطنپرستی کاذب» توان خواند...»34
او چندین دهه بعد، زمانی که در پناه اسبتداد پهلوی در آذرماه 1339 در باشگاه «مهرگان» به سخنرانی ایستاده بود، در حضور رجال ادب و سیاست، از مبارزات خود چنین میگفت: «اینجانب در تحریض و تشویق به اخذ تمدّن مغربی در ایران پیشقدم بودهام و چنانچه اغلب میدانند، اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد و به جای "اخذ تمدن غربی" پوستکنده فرنگی مآبشدن مطلق ظاهری وباطنی و جسمانی و روحانی را واجب شمردم.» البته او اقرار میکند که «فتوای تند و انقلابی من در این امر در چهل سال قبل در روزنامه کاوه و بعضی مقالات بعدی مبنی بر تغییرات کلی انقلابی نیز متضمّن مقداری از این نوع افراط بوده...»35
2. دیدگاه مشروعهخواهان
فرد بارز مشروعهخواهان آیهالله شیخ فضلالله نوری بود. وی شخصیتی است که عموم مورّخان وی را یکی از سه رهبر برجسته نهضت عدالتخواهی در صدر مشروطه میشناسند. شیخ در موارد گوناگون به تعریف «آزادی» موردنظر خود، که همان آزادی از دیدگاه اسلام است، پرداخته و در هر تعریفی به بخشی از آزادی اشاره نموده. برای نمونه، در سندی که به امضای ایشان و چند تن از رهبران مذهبی مشروطه رسیده، آمده است: «... مراد از حریّت مشروعه و آزادی در بیان، مصالح عامّه است تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایّام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آنها مقرّر است مطالبه و اخد نمایند، نه حریّت ارباب ادیان باطله و آزادی در اشاعه منکرات شرعیه است که هر کس آنچه بخواهد بگوید و به مواقع اجرا بگذارد».36
شیخ در تعریف «آزادی» به دو معنای مثبت (مشروع) و دو معنای منفی (غیرمشروع) آن اشاره میکند. «آزادی مشروع» از نظر شیخ یعنی: 1. بیان مصالح عامّه؛ 2. رهایی از ظلم و استبداد.
و «آزادی غیر مشروع» یعنی: 1. آزادی ارباب ادیان باطل؛ 2. اشاعه منکرات شرعیه و هرج ومرج.
تعریفی که شیخ از «آزادی» ارائه میدهد، نشانگر آن است که وی با چه نوع آزادی در عصر خودش مواجه بوده. وی مکرّر در نوشتهها و سخنرانیهایش به تعریف آزادی در اسلام اشاره میکند، ولی در عین حال، در بعضی از سخنان شیخ کلماتی وجود دارند که عدهای مغرضانه و عدهای دیگر سادهلوحانه بر این باورند که وی مخالف آزادی است و بر این اساس، او را مخالف آزادی میدانند و نسبت استبداد به او میدهند.
شیخ به عنوان رهبر دینی و مذهبی نهضت مشروطه و به عنوان یک اسلامشناس مجتهد، هرگز نمیتوانست با آزادی به مفهوم اسلامی آن مخالفت کند؛ چرا که اسلام دین آزادی است، اما آنچه او را به مخالفت از آزادی برمیانگیخت سوء استفاده از این واژه مقدّس بود.
مخالفت شیخ با واژه «آزادی» در واقع، ستیز با مفهوم سکولار آن بود که رهایی از قید شریعت و نفی حاکمیت دین را در پی داشت. شیخ با مبانی فرهنگ و تمدن غرب و اصول موضوعه فکری و سیاسی آن آشنایی کامل داشت و به سبب حضور مستمر در پایتخت ایران از پیشینه عملکرد افراد و گروهها و دستههای گوناگون سیاسی درتحوّلات عصر مشروطیت اطلاع کافی داشت. با بررسی دقیق اوضاع و احوال زمان شیخ و خطراتی که وی با تمام وجودش از سوء استفاده از این واژه لمس میکرد، میتوان به راحتی دریافت که او نه تنها با مفاهیم ناب اسلامی واژههایی همچون «آزادی» مخالفتی نداشت، بلکه برای دفاع از همان مفاهیم ناب اسلامی به شهادت رسید.
پس از صدور فرمان مشروطیت و گشایش مجلس شورای ملّی، آزادی سیاسی بدون حد و حصر در کشور به وجود آمد. شبنامههای متعددی نوشته شدند و روزنامههای رنگارنگی منتشر گشتند و روزنامهنگاران هر یک از روی ذوق و سلیقه خود، پیرامون مشروطیت و اهداف آن قلمفرسایی کردند و به اظهار فضل پرداختند. مخبرالسلطنه، از بانیان و فعّالان مشروطه بود، میگوید: «روزنامجات به اغراض گوناگون آبرو برای کسی باقی نمیگذاشتند. اگر احیاناً حقیقتی یا دردی را موضوع مقاله قرار میدادند، لهجه زشت و ظهور دمهای خروس اصل منظور را از بین میبردند، معلوم نبود از زبان کی سخن میگویند.»37
دکتر رضوانی مینویسد: «تنها مخالف مبارز و شجاع، مرحوم شیخ فضلالله نوری بود که در برابر این سیل دمان و خروشان که همه را از پا در آورده بود، چون کوهی استوار و پا بر جا سرسختی نشان میداد و در برابر گردانندگان دستگاه مشروطهخواهان، که دستگاه تبلیغاتی نسبتا عظیمی فراهم کرده بودند، مردانه با آنان معارضه و مقابله میکرد و اعلامیه و رساله و نوشته منتشر میساخت.»38
درست است که شیخ شهید در تذکره الغافل مینویسد: «قوام اسلام به عبودیت است، نه به آزادی»39 و نیز در گفتوگویش با طباطبائی و بهبهانی در حضرت عبدالعظیم(ع)، آنجا که به تنقید از محتوای جراید مشروطه و آزادی بیرویه آنها پرداخته، میگوید: «این آزادی که این مردم (مشروطهچیان افراطی) تصور کردهاند... کفر در کفر است. من شخصاً از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلّل میدارم که در اسلام، آزادی کفر است...»40 و نیز هنگامی که میگوید: «آزادی قلم و زبان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است»،41 اما بلافاصله، علت مخالفتش را با اینگونه آزادیها بیان میکند و برای اثبات آن، به نشر مطالب خلاف شرع و حتی خلاف امنیت ملّی در جراید اشاره میکند.42
3. دیدگاه علمای مشروطهخواه
علمای بزرگی که در این گروه قرار میگیرند، عبارتند از: آیهالله آخوند ملّا محمدکاظم خراسانی، آیهالله شیخ عبداللّه مازندرانی، میرزاحسین تهرانی و میرزا محمدحسین نائینی در نجف اشرف، آیهالله حاج آقا نورالله در اصفهان، آیهالله عبدالحسین لاری در خطّه فارس و لارستان و آیهالله سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی در تهران. این گروه از علما دارای بیشترین نفوذ در بین مردم بودند و همواره از مشروطیت پشتیبانی میکردند.
مرحوم نائینی در کتاب تنبیهالامّه واژه «آزادی» را در موارد گوناگونی به کار برده است. با مراجعه به موارد کاربرد این واژه، میتوان مفهوم آزادی مورد نظر ایشان را به دست آورد. یکی از آن موارد در تقسیم حکومت به «ولایتیه» و «تملکیه» است. وی اساس سلطنت تملکیه را به سلطنتی که «بر استعباد و استرقاق رقاب ملّت در تحت ارادت خودسرانه»43 حاکم مبتنی بوده، وصف کرده است و در مقابل، اساس سلطنت ولایتیه را بر «آزادی از این عبودیت»44 میداند.
در قسمت دیگری، از حکومت تملکیه به حکومتی که بر مبنای «مسخریّت و مقهوریّت رقاب ملت در تحت ارادت سلطنت»45 شکل یافته، یاد کرده است و حکومت ولایتیه را نظامی میداند که بر مبنای «آزادی رقاب ملت از این اسارت و رقّیّت منحوسه ملعونه»46 استوار شده است. بیتردید، واژه «آزادی» در این موارد، مفهومی جز رهایی ملت از چنگ فرمانهای سلطان خودکامه ندارد.
مرحوم علّامه نائینی در جای دیگری مینویسد: «در مواقع عدیده، همین مقهوریت در تحت حکومت خود سرانه، جائرین را به عبودیت، که نقطه مقابل این حریّت است، تعبیر و پیروان دین اسلام را به تخلیص رقابشان از این ذلّت هدایت فرمودهاند.»47
نائینی پیرامون آزادی بیان و آزادی مطبوعات نیز سخن گفته، ولی بحث وی در چارچوب استدلالهای سنّتی محدود بوده، از تفسیر مذهب اسلام از آزادی کلام پا را فراتر ننهاده است. وی میگوید: «هر کس در این وادی (استفاده از آزادی بیان و قلم) قدم نهد و در این صدد برآید، خواه جریده باشد یا اهل منبر یا غیر ایشان، هر که باشد، باید بر طبق شیوه انبیا و اولیا مردم نادان را به حریّت و خلع طوق رقّیّت ظالمان به نص آیات و اخبار بخواند و کوشش کند که ملایمت و عدم خشونت در بیان و حفظ اذهان از شوائب و غرضانیت و تحرّز از موجبات تنفر و انزجار قلوب و تحفّظ از رمیدن و مشوب شدن اذهان را کاملاً مراعات کند و در اجرای این وظیفه، این آیه از قرآن را همواره در نظر داشته باشد: (ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ ...) (نحل: 125) مردم را به راه پروردگارت با براهین حکیمانه و پند نیک بخوان و با آنان به روشی نیکوتر به جدال بنشین.»48
آزادی در تنبیهالامّه در برابر عبودیت غیر خدا و بندگی سلاطین خودکامه و مستبد قرار دارد، نه در برابر بندگی خدا و تبعیت از ولی که بازگشتش به تبعیت از خداوند است. مفهوم «آزادی» مشروع برای رشد اجتماعی از نظرگاه میرزای نائینی عبارت است از: رهایی از آرای شخصی و خودمحورانه رجال سیاسی و اجتماعی.
از منظر نائینی، «آزادی» از اصول تمدنساز جوامع بشری و از آموزههای بنیادین اسلام است. وی ملاک اساسی تقسیم حکومتها را آزادی از خودکامگی دانسته و معتقد است: تمام نظامهایی که از رقّیت جور آزاد هستند، به نوعی ولایتیه شمرده میشوند و در مقابل، نظامهایی که مردم آنها اسیر حاکمان مستبد هستند، تملکیه میباشند.
وی با آزادی به معنای فرار از بندگی خداوند و احکام اسلامی مخالف بود و آزادی به مفهوم رهایی از آراء شخصی و خودسرانه رجال سیاسی و اجتماعی را آزادی مطلوب و مشروع جوامع میشمرد.
آزادی قلم و بیان از منظر میرزای نائینی، فقط به معنای رها بودن از قید تحکّمات قدرتهای طاغوتی است و تا زمانی که در جهت حفظ دین و مقدّسات و حقایق به کارگیری شود، میمون و مبارک خواهد بود.
نائینی آزادی را یکی از آموزههای بنیادی اسلام برای اداره اجتماع میداند و علت انحطاط مسلمانان را سلب آزادی و تن دادن به ذلّت و اسارت طواغیت میداند.49 او آزادی را یکی از ریشههای رشد مدنیت در جوامع بشری میشمرد.
حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، نویسنده رساله مکالمات مقیم و مسافر مینویسد: «مشروطه میگوید: تمام خلق در غیر آنچه قانون کتاب و سنّت و آنها را مقیّد نموده، باید آزاد باشند؛ نه آزادی به این معنی که بعضی از جهّال کرده و میگویند که مرادشان آزادی در مذهب باشد، بلکه همان حریّت و آزادی مقصود است که خداوند در کتاب و سنّت فرموده و آنها را آزاد فرموده، در مقابل بندگی؛ و به عبارت اخری، مشروطه میگوید: باید خلق بنده خدا باشند و بجز بنده خدا بنده دیگری نباشد، الاّ عبید و اماء که از تحت عموم به حکم خداوندی خارج است. در اینجا، چند دقیقه است که تمام مردم آزاد هستند، ولی آزادی احدی تا اندازهای میباشد که مزاحم آزادی دیگری نباشد؛ مثلا، آزادی نیست برای کسی که سلب شرف و عزّت یا منع حقی از حقوق دیگری را بکند. مقامات و شئونات همه کس باید محفوظ ماند...»50
مرحوم محلّاتی یکی دیگر از علمای مقیم نجف و از اصحاب آخوند خراسانی، در بیان «حریّت» مینویسد: «حریّت در دو مقام گفته میشود: یکی حریّت و آزادی مردم است از قید رقّیت استبداد و دیگری حریّت و آزادی از قید عبودیت خدایی. مقصود از «آزادی» از قید رقّیت استبداد آن است که مردم در حقوق مملکتی خود آزاد باشند تا مصالح و مفاسدی که راجع به آنهاست توسط امناء خود ملحوظ نمایند و تحت قانون منضبط در آورند. لازمه رهایی از قید عبودیت سلطنت مطلقه مستبده، آزادی قلم، افکار و مطلق حرکات و سکنات مردم است در جلب منافع عامّه و دفع مضار نوعیه از عامّه ملت.»
محلّاتی عقیده دارد: «به حریّت و آزادی از قیود دینی و قانون الهی و خودسری در فواحش و منکرات شرعیه، هیچکدام از ملل معتقد به خدا، از یهود و نصارا و مجوس و مسلمان، قایل نیستند. لازمه استقرار نظام مشروطه نیز آزادی از این قیود نیست.» وی برای تبیین بیشتر این معنا، توضیح میدهد: «مشروطیت" و "استبداد" هر دو صفت سلطنتاند. اگر تصرفات پادشاه و کسان او در اشغال ملکی از روی خودرأیی و خودسری باشد، سلطنت استبدادیه شود و اگر محدود و مقیّد شود به قیودی که از طرف ملت به توسط امناء آنها مقرّر شده، مشروطه گردد و این مطلب دخلی به دین و مذهب ندارد. مذهب اهل مملکت هر چه باشد، خداپرستی یا بتپرستی، اسلام یا کفر، یهود یا تنصّر و غیره و غیره، میشود که سلطنت آنها مشروطه شود یا مستبدّه. اما شیوع منکرات اسلامیه در ممالک اروپا پس لازمه مذهب آنهاست، نه حریّت ملت آنها از قید رقّیت استبداد؛ چرا که مسکرات را در مذهب خود مباح دانند، بلکه شرب آن را ـ نعوذ بالله ـ نسبت به انبیا میدهند. در زنها حجاب نگویند و تغییراتی که در شریعت متقنه اسلامیه برای زنا و شرب خمر و ارتداد و غیره ثابت است، در مذهب نصارا نیست...»51
مرحوم محلّاتی به دنبال این تفسیر از حریّت، آن را به قول خود، به تقریبی دیگر و بیانی اوفی و اوفر توضیح داده، مینویسد: مقصود از حریّت نه خودسری و رها بودن عموم خلق است در هر چه بخواهند بکنند، بلکه مراد از آن آزادی و خلاصی نوع مردم است از هرگونه تحکّم و بیحسابی و زورگویی. به اعتقاد محلّاتی، آزادی به این معنا از مستقلات عقلیه و از ضروریات مذهب اسلام است و ملخّص آن رفع ظلم و تعدّی اقویا از خلق است و این مطلب دخلی به رخصت در فواحش و منکرات شرعیه ندارد.52
لایحة «شرح و توضیح مرام مشروطیت و آزادیخواهی» به اشاره خراسانی و مازندرانی در تاریخ 20محرّم 1327توسط شیخ اسماعیل محلّاتی نگاشته شده است. در بخشی از این لایحه مهم، که گویای باورهای مذهبی آن دو است، آمده: «مراد از حریّت، آزادی نوع ملت است از قید رقّیت استبداد پادشاه و فعال مایشاء بودن او و اعوانش در اموال و اعراض و نفوس مردم و لازمه رها شدن از قید این رقّیت و خلاصی از این اسارت، آزادی اقلام و افکار و مطلق حرکات و سکنات خلق است در جلب منافع عامّه و دفع مضار نوعیه از عامّه ملّت و هر چه که موجب عمران مملکت اسلامیه و قوّه نوع مسلمین گردد، بدون اینکه با مذهب آنها منافرت و منافاتی داشته باشد. این معنی "آزادی و حریّت" است که اساس مشروطه سلطنتی را تشکیل میدهد، نه حریّت از قیودات دینی و احکام الهی...»53
مرحوم حاج ملّا عبدالرسول مدنی کاشانی در رسالة انصافیه، ضمن دفاع از مشروطیت و عدم مباینت آن با شریعت مقدّس اسلام، در تعریف «آزادی» مینویسد: «فرق میان انسان و حیوان آزادی و بندگی است. انسان باید آزاد باشد، تا آزاد نباشد انسان نیست. آزادی یعنی: انسان مختار نفس، مال، عیال، منزل، کسب، امور معاشیه، قلم، طبع، عقاید، تعلیمات، حرکت و سکون خود باشد».
کاشانی به بیان اصول مشروطیت میپردازد و مینویسد: «از جمله اصول مشروطه، آزادی است؛ یعنی احرار گرد هم آمده و در امور مملکتی و ولایات، که مدخلیت سیاست در تدبیر منزل دارد، یا مشورت یکدیگر همرأی و همقوّه و متحد شده و به مقتضای حکمت رفتار شود. دیگر از اصول مشروطیت، آزادی ملت در حق انتخاب برای دارالشوری. دیگر از اصول، آزادی در قلم، طبع، صنعت و کسب و سایر لوازم تعیّش است، که هر چه میخواهد بنویسد و هر چه میخواهد طبع نماید و هرگونه بخواهد کسب و تجارت نماید و هر صنعتی بخواهد بکند، مانعی نداشته باشد، و اما آزادی در عقاید، اگر مقصود عقایدی است که تعلّق به امور معاشیه و سیاسیه دارد، معلوم است آزاد است، حتی در اظهار آن؛ چرا که فایده به غیر هم برسد و اگر مقصود در عقاید اصول دین است، آن هم معلوم است چه مراد است؛ یعنی معقول نیست کسی را بر خلاف عقیدهاش تکلیف کردن، مگر با استدلال و امثال نصیحت و انذار از عذاب و بشارت به ثواب، نه به چوب و چماق... و چنانچه بعد از استدلال و انذار به طریق حق عقیدت پیدا نکرد، انسان حق تعرض او را ندارد، بلکه تعرّض حق خداوند است، مادامی که اظهار عقیده ناحق خود را نکرده، و الاّ انسان حق تعرّض خواهد داشت.»54
مقایسه دیدگاه علمای مشروعهخواه و مشروطهخواه در مورد آزادی
با توجه به آنچه گذشت، به نظر میرسد علمای مشروطهخواهی همچون آخوند خراسانی و نائینی نیز در مجموع، همان آزادی را میخواستند که شیخ و مشروعهخواهان دیگر میخواستند و تنها اختلافی که شیخ و طرفدارانش با آخوند داشتند، درناحیه تشخیص موضوع بود. درواقع، در مفهوم «آزادی» هر دو گروه اشتراک نظر داشتند و هرگز اختلافی درمفهومشناسی میان آنان از واژه «آزادی» وجود نداشت.
شهید شیخفضلاللهنوری همیشه دراعلامیهها و بیانیههای خود اذعان میداشت که مسئله اختلاف بین علما امری ریشهای و مهم نیست و آنها در کلیات با هم اختلاف جدّی ندارند. ضیاءالدین درّی، که با شیخ در ایّام تحصّن دیدار و گفتوگو داشت، مینویسد: «زمانی که (شیخ) مهاجرت کردند به زاویه مقدّسه، یک روز رفتم ملاقات خلوت از ایشان گرفتم. پس از ملاقات، عرض کردم: میخواهم علت موافقت اولیه حضرتعالی را با مشروطه و جهت این مخالفت ثانویه را بدانم. اگر مشروطه حرام است، چرا ابتدا همراهی و مساعدت فرمودید؟ و اگر جایز است چرا مخالفت میفرمایید؟ دیدم اشک در چشمهایش حلقه زد، گفت: من والله! با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به مذهب اسلام لطمه بیاورند. روزنامهها را که لابد خوانده و میخوانید که چگونه به انبیا و اولیا توهین میکنند و حرفهای کفرآمیز میزنند. من عین همین حرفها را در کمیسیونهای مجلس از بعضی شنیدم. از خوف آنکه مبادا بعدها قوانین مخالف اسلام وضع کنند، خواستم از این کار جلوگیری کنم؛ آن لایحه را نوشتم. تمام دشمنیها و فحّاشیها از همان لایحه سرچشمه گرفته است. علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروّج ظلم میشوم؟ من در همینجا قرآن را از بغل خود در آورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیدهام قرار دادم که مخالف با مشروطه نیستم، معاندین گفتند: این قرآن نبوده است، بلکه قوطی سیگار بوده است. حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم و سخنی نگویم؟ مطابق حدیث صحیح، در اینگونه موارد، علما باید با بدع جلوگیری کنند، و الاّ خداوند آنها را به رو به آتش جهنم میاندازد!»55
در همین زمینه، امجدالواعظین تهرانی از فعّالان مشروطه که ایام تحصّن شهید نوری، او نیز در حضرت عبدالعظیم(ع) با وی دیدار و گفتوگو داشت، مینویسد: «از شیخ پرسیدم: آیا علمای اعلامی مانند آخوند ملّاکاظم خراسانی و آقای حاجی میرزا حسین... تهرانی و آخوند ملّاعبدالله مازندرانی، که فتوای مشروطه را دادهاند، مشروعیت مشروطه را در نظر داشتهاند یا خیر؟ شیخ پاسخ داد: این آقایان از ایران دورند و حقیقت اوضاع را از نزدیک نمیبینند و نامهها و تلگرافهایی که به ایشان میرسد، از طرف مشروطهخواهان است و دیگر مکاتیب را به نظر آقایان نمیرسانند.»56
شیخ در یکی از سخنرانیهای خود در زمان تحصّن در حضرت عبدالعظیم(ع)، در مورد نبود اختلاف ریشهای میان علما گفت: «من همان مشروطه و مجلس را میخواهم که جناب آخوند خراسانی میخواهد، ولی اختلاف بین ما و لامذهب هاست که از عناوین مقدّس سوء استفاده میکنند... ای مسلمانان! کدام عالم است که میگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید واجرای احکام اسلام کند بد است و نباید باشد؟ تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بیدین آزادیطلب، که احکام شریعت قیدی است برای آنها، میخواهند نگدارند که رسما این مجلس مقیّد شود به احکام اسلام و اجرای آن، هر روز به بهانهای القای شبهات مینماید.»57
فقهای مشروطهخواه با نظر شیخ درباره «حدود و قیود» آزادی مطلق همراه و هماهنگ بودند؛ چنانکه ناظمالاسلام کرمانی پس از فوت آیهالله حاج شیخ حسین تهرانی (یکی از سه مرجع بزرگ مشروطهخواه نجف) نوشت: «اگرچه این بزرگوار مشروطهخواه بود، ولی هرگز راضی به این وضع هرج و مرج نبود و اگر مطّلع بر مقاصد فرنگیمآبها و اشخاص مفسد و شرطلب میشد، اصلا مشروطیت را اجازه و اذن نمیداد.»58
آیات عظام آخوند خراسانی و ملّاعبدالله مازندرانی نیز پس از مشروطه دوم و پس از شهادت شیخ فضلالله نوری مکرّر تأکید کردند که با آزادی مغایر با احکام اسلام و به ویژه با استفاده ابزاری از آن برای ضدیت با دین، سخت مخالفند. آن دو در اول ذیالحجه 1327ق، طی تلگرافی نگرانی شدید خود را از رسوخ عناصر منحرف در صفوف مشروطهخواهان اعلام کردند و مشروطیت و آزادی را از دیدگاه خود، مشخص نمودند: «... حقیقت مشروطیت و آزادی ایران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبق بر احکام خاصّه و عامّه مستفاد از مذهب و مبنیه بر اجراء احکام الهیه ـ عزّ اسمه ـ و حفظ نوامیس شرعیه و ملیّه و منع از منکرات اسلامیه و اشاعه عدالت و محو مبانی ظلم و سدّ ارتکابات خودسرانه و صیانت بیضه اسلام و حوزه مسلمین ... و در فصل دوم متمّم قانون اساسی هم ـ که سابقاً امضا نمودیم ـ ملزوم عدم مخالفت قوانین موضوعه با احکام شرعیه را تصریح و کاملا این معنی رعایت شده... همچنانکه مشروطیت و آزادی سایر دول و ملل عالم بر مذاهب رسمیه آن ممالک استوار است، همینطور در ایران هم بر اساس مذهب جعفری ـ علی مشیده السلام ـ کاملا استوار و مصون از خلل و پایدار خواهد بود...»59
هشدار آیات عظام در خصوص شکلگیری استبدادی خطرناکتر و شنیعتر از استبداد قاجار تحت عنوان «آزادی و مشروطیت»، حکایت از فراست و هشیاری آن بزرگواران دارد. صد افسوس که این هشدارها بسیار دیر اعلام شد و دستگاه سانسور آزادیخواهان غربگرا از پخش اعلامیههای آیات نجف جلوگیری به عمل آورده و همزمان با این سانسور، به اقدامات تخریبی خود شدت بخشیدند!60
نتیجه آنکه دیدگاه علمای مشروطهخواه نیز از مفهوم «آزادی» و موارد مثبت و منفی آن، همان بود که علمای مشروعهخواه نظر داشتند و اختلاف آنها در مصداقشناسی بود؛ یعنی در اینکه آزادی مندرج در قانون اساسی و مورد نظر دستاندرکان مشروطه چیست، اختلاف داشتند. اما تبلیغات سوء و مغرضانه سکولارها در آن زمان باعث گردید که چنین به نظر برسد میان علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه اختلاف عمیق و ریشهای وجود دارد، به گونهای که علمای مشروعهخواه را طرفدار استبداد و علمای مشروطهخواه را طرفدار آزادی معرفی کردند.
در مقابل این سؤال که چه عواملی موجبات تفاوت نگرش علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه را نسبت به مشروطه و آزادی فراهم آورده بود، پاسخهای متعددی قابل ارائهاند که از جمله، میتوان به نبود وسایل ارتباطی سالم و پیشرفته اشاره کرد.
مهمترین وسیله مبادله اطلاعات در آن روز بین ایران و عراق، اداره پست و تلگرافخانه بود. اما این اداره در حقیقت، یکی از مهمترین پایگاههای آن روز استعمار انگلیس در کشورمان بود و مهمترین نقش را در جهت سانسور یا جعل و تحریف اخبار ایفا میکرد. لرد کرزن، مهره مشهور دیپلماسی انگلیس، از پست و تلگرافخانه به عنوان بنگاههای اروپایی در ایران نام میبرد.61
برای آشنایی با نفوذ و کنترلی که استعمار بر این دو اداره داشت، توجه به گزارش لاسلز، سفیر انگلیس در ایران، ضروری است. این گزارش مربوط به زمانی است که دولت امتیاز «رژی» را لغو کرد، ولی میرزا هنوز با ارسال تلگرافهای متعدد به علمای بلاد، در مقام استفسار از حقیقت مسئله بود. لاسلز در 11فوریه به لندن گزارش داد: «... پس از رسیدن این تلگرافها به تلگرافخانه تهران، مجدّد آنها را نزد امین سلطان بردند و او آنها را محرمانه به نظر من رساند و از من پرسید که به نظر من بایستی این تلگرافها به صاحبانشان تحویل شود یا خیر ؟...»62
مرحوم شیخ رضا دهخوارقانی، وکیل ضد استعمار آذربایجان در مجلس شورای دوم، نیز آنجا که از تلگراف ناصر الملک (نایبالسلطنه انگلوفیل احمد شاه) و اعوانش به سپهدار سخن میگوید، تصریح میکند: «سیم تلگرافخانه در دست آدمهای خودشان است.»63
نتیجهگیری
در فضای مشروطه، سه دیدگاه در خصوص مفهوم آزادی مطرح شد: دیدگاه روشنفکران غربگرا، دیدگاه مشروطهخواهان دینی و دیدگاه مشروطهخواهان.
از میان دو دیدگاه اخیر، در بنیادها و مبانی مفهوم «آزادی» اختلاف اساسی وجود نداشت و اختلاف ظاهری آنها در فضای مشروطه، معلول سه عامل ذیل بود:
1. بینش اجتهادی که بر اساس آن اختلاف در مصادیق رخ میداد.
2. شدت و ضعف در شناخت غربشناسی؛
3. قرب و بُعد نسبت به مرکز حوادث.
به رغم این سطوح اختلاف، هر دو گروه در پی تحقق و اجرای احکام اسلامی بودند که مستلزم نفی استبداد و استعمار بود. این در حالی است که گروه نخست (روشنفکران غربگرا) از اصل و اساس در بحث آزادی با دو گروه دیگر تفاوت ریشهای و اساسی داشت، مفهوم «آزادی» در تفسیر این گروه، ترجمانی از واژه غربی آن ((Libertyبود که پیش از آنکه تناسبی با آزادی به عنای «حریّت» داشته باشد، به معنای رهایی و بیقید و بند بودن بود. از بد اتفاق، در نهایت تفسیر این گروه بود که از دل مشروطه بیرون آمد و نتایج سوء خود را تا چند دهه پس از آن بر کشور اسلامی ما تحمیل کرد.
پینوشته
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ مجله قبسات، ش 6، ص 75.
2 ـ علیاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج 1، ص77.
3 ـ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، تهران، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی.
4 ـ دیوید رابرتسون، فرهنگ سیاسی معاصر، ترجمه عزیز کیاوند، ص10.
5 و6ـ فرانتس نویمان، آزادی و قدرت و قانون، ص376.
7 ـ مصطفی رحیمی، به نقل از: سید محمدعلی داعینژاد، «آزادی از دیدگاه امام علی(ع)»، مجله معرفت، ش 39، ص36.
8 ـ رابرتسون، پیشین، ص10.
9 ـ فرانتس نویمان، پیشین، ص 381.
10 و11و12ـ موریس کرنستو، تحلیلی نو از آزادی، ص 30 و 31.
13 ـ Positive liberty
14 ـ دیوید رابرتسون، پیشین، ص11.
15 ـ سید محمدعلی داعینژاد، پیشین، ص34.
16 ـ به گفته تقیزاده، «مقدّمات ابتدایی انتباه ملّی تدریجی و نفوذ تمدّن اروپایی در ایران را، که زمینه را برای تحوّل مدنی عصر مهیّا نمود، در واقع از اوایل قرن سیزدهم به این طرف باید جست.» (مهدیانصاری، شیخ فضل اللّه نوری و مشروطیت، ص (44.
17 ـ میرزا صالح شیرازی، سفرنامه، ج 1، ص 235، به نقل از: مهدی انصاری، پیشین، ص46.
18 و19ـ مهدی انصاری، پیشین، ص39 / ص41.
20 ـ علی ابوالحسنی، کارنامه شیخ فضلاللّه نوری، ص65.
21 ـ او کسی است که جمعیت فراماسون یا انجمن فراموشخانه را، که از نخستین گروهها و انجمنهای سیاسی است، در 1276 در ایران تأسیس کرد و با شعار آشنا ساختن ملت به نظام اروپایی و دفاع از آزادیها و حقوق مردم، عدهای از اشراف زادهها و رجال سیاسی را به خود جلب کرد. (همان، ص 40) میرزاملکم خان یکی از پشتیبانان ارزشهای غربی و از هواخواهان سرمایهگذاری کشورهای اروپایی در ایران بود. او میگفت: »در اخذ اصول تمدن جدید و مبانی ترقّی عقلی و فکری، حق نداریم در صدد اختراع باشیم. بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع محتاج سرمشق بوده و هستیم.» (مهدی انصاری، پیشین، ص 48، به نقل از: فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدّمه نهضت مشروطیت ایران، ص )))103).
22 ـ او یکی از مبلّغان آزادی غربی و اندیشهگران مشروطهخواهی در ایران است که از کارکنان بلندپایه وزارت خارجه بود و ترقّی و پیشرفتهای غربیان را در قانون آنها میدانست.
23 ـ او چهره دیگری از غربگرایی بود که کمک فراوانی به گسترش اندیشه مشروطهخواهی (از نوع غربی و وارداتی آن) نمود. وی در فرانسه تحصیل کرد و به دفعات، به مناصب دولتی از قبیل صدارت عظمی و پس از آن به مقامهای دیگر نیز منصوب شد. وی از هواخواهان نوآوریهای غربی بود. (همان، ص 49، به نقل از: فریدون آدمیت، پیشین، ص58.)
24 ـ او از منادیان تفکر غربی و مشروطهخواهی و ملّیگرایی بود که در مبارزه علیه مذهب اسلام فعالیت میکرد. او به صراحت میگفت: «الآن در کل فرنگستان و ینگی دنیا، این مسئله دایر است که آیا عقاید باطله، یعنی اعتقادات دینیه، موجب سعادت ملک و ملت است یا اینکه موجب ذلّت ملک و ملت است؟ کل فیلسوفان آن اقالیم متفقند که اعتقادات دینیه موجب ذلّت ملک و ملت است در هر خصوص.» (ر.ک: فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 191).
25 ـ او معتقد بود قوانین اسلامی کهنه شدهاند و جوابگوی قرن حاضر نیستند. (عبدالرحیم طالب اوف، مسالک المحسنین، مقدّمه و حواشی باقر مؤمنی، تهران، شبگیر، 1356، ص 26، 94).
26 ـ فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 140/ ص 259.
27 ـ همان، ص259.
28 ـ عبدالرحیم طالب اوف، کتاب احمد، ص 187ـ180.
29 ـ همان، ص 189-191.
30 ـ همان، ص 162.
31 ـ عبدالرحیم طالب اوف، پیشین، ص 94 / محمد ترکمان، رسایل مشروطه، ص50.
32 ـ علی ابوالحسنی، آخرین آواز قو، ص 53 به نقل از: مجله کاوه دوره جدید، غره جمادیالاخر 1338ق، ص2.
33 ـ همان.
34 ـ به نقل از همان، ص143.
35 ـ علی ابوالحسنی، کارنامه شیخ فصلالله نوری، ص 166، به نقل از: محمد ترکمان، رسایل، اعلامیهها، ص 366ـ 362.
36ـ محمد ترکمان، رسایل، اعلامیهها، ص366 -362 .
37 ـ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات زوار، ص51.
38ـ علی ابوالحسنی، آخرین آواز قو، ص 67، به نقل از: رضوانی، «بیست و دو رساله تبلیغاتی از دوره انقلاب مشروطیت»، مجله راهنمای کتاب، سال 12، ش 5و6، ص 232و233.
39 ـ محمد ترکمان، رسایل، اعلامیهها، ج 1، ص.59
40 ـ محمد ترکمان، مکتوبات، اعلامیهها، ج 2، ص 210و 211.
41 ـ همان، ص 60 و 61.
42 ـ همان.
43 ـ میرزا محمدحسین نائینی، تنبیهالامه، ص 41.
44 ـ همان.
45 ـ میرزا محمدحسین نائینی، تنبیهالامه، ص 41.
46 ـ همان، ص 39.
47 ـ همان، ص 41.
48 ـ همان، ص 120و 121 به نقل از: تشیّع و مشروطیت، ص302.
49 ـ همان، ص25.
50 ـ حاج آقا نوراللّه نجفی اصفهانی، مکالمات حاجی و مسافر (رسایل مشروطیت)، ص437.
51 ـ اسماعیل محلاتی، اللئالی المربوطه (رسایل مشروطه)، ص96.
52 ـ همان، ص 96 همچنین ر.ک: همان، «لایحه کشف حقیقت مشروطه».
53 ـ مهدی انصاری، شیخ فضلالله نوری و مشروطیت، ص 169، به نقل از: محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج 1، ص 249 / ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری، ج 5، ص367.
54 ـ ملّا عبدالرسول مدنی کاشانی، رساله انصافیه، ص 89 و93.
55 ـ ادیب هروی، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران، ص 139و140 / مجله خاطرات وحید، ش 19، 1352، ص8و9.
56 ـ امجدالواعظین تهرانی، گوشهای از رویدادهای انقلاب مشروطیت ایران، ص 41و 42.
57 ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص282.
58 ـ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، ص 238به نقل از: علی ابوالحسنی، دیدهبان بیدار، ص116.
59 ـ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، پیشین، ص 292، به نقل از: کتابخانه و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، سند شماره1/4363.
60 ـ موسی نجفی و موسی فقیهحقانی، پیشین، ص293.
61 ـ علی ابوالحسنی، اندیشه سبز زندگی سرخ، ص 91، به نقل از: ایران و مسئله ایران، ترجمه جواهر کلام، ص 107و108.
62 ـ نیکی ر.کدی، تحریک تنباکو در ایران، ترجمه قائم مقامی، ص147.
63 ـ به نقل از: وقایع ناصری و توضیح مرام دهخوارقانی، ص50.