پیکار پیروز; مرجعیت شیعه علیه استعمار انگلیس
آرشیو
چکیده
متن
آیةاللّه میرزاى شیرازى رهبر نهضت تنباکو (1230 ه . ق ـ 1312 ه . ق)
ولادت تا مرجعیت
محمدحسن فرزند میرزا سید محمود سال 1230 ق در شیراز متولد شد. در ایّام کودکى، با از دست دادن پدر، تحت سرپرستى دایىاش، تا سن شش سالگى، خواندن و نوشتن آموخت؛ سپس به فراگیرى علوم عربى پرداخت و مقدّمات را در سن هشت سالگى به اتمام رساند و در دوازده سالگى به تحصیل کتاب شرح لمعه پرداخت.
میرزا در سال 1248 ق در اصفهان از محضر شیخ محمدتقى، صاحب حاشیه بر معالم، بهره برد و پس از درگذشت وى، در درس میر سیدحسن بیدآبادى معروف به «مدرّس» حاضر شد و از وى کسب اجازه نمود و در همانجا از درس حاج محمد ابراهیم کلباسى نیز استفاده مىنمود. میرزا پس از ده سال تعلیم و تعلّم در اصفهان، در سال 1259 ق وارد حوزه علمیه نجف شد و از حوزه درس مرحوم شیخ حسن کاشف الغطاء، صاحب انوار الفقاهه، و شیخ محمدحسن، صاحب جواهرالکلام، و شیخ اعظم انصارى استفاده نمود.(1)
مرحوم صاحب جواهر از جمله کسانى است که به اجتهاد میرزا تصریح کرده است. او در نامهاى به حاکم فارس نوشت: «...اما بعد، شما مىدانید که جناب میرزا محمدحسن ـ سلمه الله و ابقاه ـ از کسانى است که خداوند متعال قوّه اجتهاد به او عطا فرموده، و او را به عنوان پرچم هدایت بندگان و امین در شهرها و مروّج مذهب شیعه در کفیل فرزندان آنها برگزیده است.»(2) میرزاى شیرازى از شاگردان مهم شیخ انصارى به حساب مىآید و بارها شیخ به عظمت شخصیت و اجتهاد وى اشاره مىکرد(3) و مىفرمود: «من درسم را براى سه نفر مىگویم: میرزا محمدحسن، میرزا حبیبالله، آقا حسین طهرانى.»
مردم پس از ارتحال شیخ انصارى در سال 1281 ق براى تعیین تکلیف به شاگردان شیخ مراجعه نمودند. از اینرو، بزرگان شاگردان شیخ همچون میرزا حبیب الله رشتى، میرزا حسن آشتیانى، آقا حسن نجمآبادى و میرزا عبدالرحیم نهاوندى جلسهاى تشکیل دادند و همگى به گفته میرزاى آشتیانى، بر تقدّم میرزاى شیرازى اتفاق نمودند. از میرزا دعوت کردند و او را به مجلسشان آوردند و به او گفتند: «مردم نیاز به مرجع تقلید و زعامت دینى دارند و ما همگى بر شایستگى شما اتفاق کردهایم.»(4) میرزا در پاسخ گفت: «من آمادگى این مهم را در خود نمىبینم و توانایى برآوردن احتیاجات مردم را هم ندارم و جناب آقا شیخ حسن (نجم آبادى) فقیه زمانه است و شایستهتر از من بدین کار است.»(5)
مرحوم نجمآبادى در جواب گفت: «به خدا سوگند، این امر بر من حرام است و نتیجه ورود من بدان، جز افساد چیز دیگرى نیست. این مسأله یک واجب عینى، بخصوص بر شما، است. برآوردن احتیاجات مردم ساده است، ولى این زعامت دینى است که به مردى جامع الشرائط، عاقل، سیاستمدار، آشنا به امور و کاملالنفس نیاز دارد و این همه در هیچ کس جز شما جمع نیست.»(6)
پس از او هر کدام از حاضران به همین شیوه سخن گفتند و بر وجوب تصدّى این امر توسط میرزا تاکید کردند. در پایان گفتارها، میرزا در حالى که سخت مىگریست، این مهم را پذیرفت و به گفته سید صدر، میرزا قسم یاد مىکرد که «هیچگاه به فکرم خطور نکرده بود که روزى مرجع دینى مردم بوده و به این امر عظیم دچار شوم.»(7)
مرحوم صدر در تکمله امل الامل مىنویسد: «... میرزا در سال 1291 ق به قصد زیارت اول رجب ابتدا وارد کربلا شد و آنگاه راهى سامرّاء گشت و دیگر به نجف برنگشت. او در آنجا براى معدودى از شاگردانش دو درس را شروع کرد و بعدها مرحوم آخوند ملا فتحعلى و ثقةالاسلام حاج میرزا حسین نورى و مرحوم شهید شیخ فضلالله نورى در سامرّا به او پیوستند. سامرّاء از آن پس مرکز اسلام و مرجع مردم گردید. مرجعیت در اواخر عمر میرزا، منحصر به او گشت و از نفوذ کلام عجیبى برخوردار بود.»(8)
مشاهیر شاگردان میرزا
معروفترین شاگردان میرزا عبارت بودند از: میرزا محمّدتقى شیرازى، شیخ حسن کربلائى، آقا میرزا حسین نائینى، شیخ آقارضا همدانى، حاج شیخ عبدالکریم حائرى، حاج شیخ فضلالله نورى، آخوند ملّا محمّدکاظم خراسانى، آقا سید محمّدکاظم یزدى، سیدمحمد حسینى فشارکى، سیّد ابراهیم دامغانى، سیدحسن صدر،(9) سیداسماعیل صدر، محدّث معروف میرزا حسین نورى، سید میرزا اسماعیل شیرازى، شیخ محمدتقى آقانجفى و شیخ هادى مازندرانى.(10)
تألیفات میرزا
مؤلّف اعیان الشیعه مىنویسد: میرزا به جهت اشتغال به تدریس، بخصوص امور رهبرى، کمتر تألیفى از خود بر جاى گذاشته است. اما آثار معروف وى عبارتند از:
کتابى در طهارت (تا مبحث وضو)، رسالهاى در رضاع، کتابى در فقه از اول مکاسب تا آخر معاملات، رسالهاى در اجتماع امر و نهى، خلاصهاى از افادات استاد بزرگوار شیخ مرتضى انصارى، رساله در مشتق، و حاشیهاى بر نجات العباد.
اما آنچه از فتواها و تقریرات درسش گرداورى شده، عبارتند از: صد مسأله از فتاواى میرزا که توسط شیخ فضل الله نورى جمع آورى شدهاست، مجموعهاى از فتاواى میرزا به زبان عربى، مباحث درس اصول میرزا که شیخ على دزدرى تدوین کرده است؛ مباحث درس اصول که سید محمد اصفهانى آن را نگاشته است، مباحث درس اصول و فقه که توسط سید ابراهیم دامغانى در دو جلد تنظیم و تدوین شده است، مباحث درس اصول که شیخ حسن فرزند محمد مهدى شاه عبدالعظیمى آن را گرداورى کرده و ذخائر الاصول نامیده است، تقریراتى از درس میرزا که به وسیله شیخ باقر حیدر تدوین گردیده، و تعلیقات میرزا بر کتاب معاملات آقا وحید بهبهانى.(11)
پارسایى و مدیریت میرزا
«جناب میرزا بسیار خوش برخورد [بود] و با سعه صدر، هر نوع افرادى را اجازه ملاقات مىداد و با هر کدام برابر شأنش سخن مىگفت. به خدا قسم، حتى بر مستحق ناسزا هم یک کلمه زشت به کار نمىبرد و روى کسى را هرگز درهم و تیره نمىساخت. خطا کار را جز به احسان پاداش نمىداد، بلکه این همان خلق عظیمى است که از پیامبر به ارث برده. داراى حافظه خارقالعادهاى بود. در کودکى هم وقتى کتاب ابواب الجنان قزوینى را حفظ مىکرد، یک صفحه را دو بار مىخواند، حفظ مىشد. مرحوم میرزا بیشتر قرآن را حفظ داشت. او زیارتش را بسیار طولانى به جا مىآورد و چون رقیق القلب بود، چشمه اشکش جوشان بود و با صداى بلند، بسیار مىگریست.
وى داراى خرد بالایى بود و در بینش سیاسى عمیق بود. با اینکه خوشمحضر و بشّاش بود، داراى چنان هیبتى بود که انسان دچار اضطراب مىشد.
اگر میرزا مىخواست با دست خود وجوهى را بپردازد، در کمال ادب و احترام و در نهایت تواضع و پنهانى، مبادرت بدین کار مىنمود. پول نقد را همیشه در میان پاکت گذاشته یا در کاغذى مىپیچید و تقدیم مىکرد. اگر مىخواست پول را به وسیله خدمتکارش بفرستد، به او مىگفت: امانتى پیش من فرستاده شده است که باید به فلانى برسانى و هیچ کس هم نباید بفهمد.
میرزا در هر شهر وکلایى از میان تجّار داشت که فهرست اسامى فقراى آن شهر را براى آنان فرستاده و میزان کمک به آنها را نیز معیّن مىکرد. این فقرا غیر از کسانى بودند که در هر سال وظیفه دریافت مىداشتند. اگر در دیارى، بزرگ و پیشوایى از دانشمندان دین بود که به او اعتماد و اطمینان داشت، هر سال مبلغى پول برایش مىفرستاد تا او مقدارى از آن را بین تنگدستان تقسیم نماید و مقدارى را هم صرف مخارج خود نماید.
ایشان مىگفت: "از انصاف به دور است که وجوهات یک شهر را بگیریم و فقراى آنجا را فراموش کنیم. مردم هر چه دارند نزد ما مىفرستند و به کسى چیزى نمىدهند."»(12)
آغاز ماجراى تنباکو
در سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ و توقّف او در انگلستان (شعبان 1306 ه ق)، پیشنهاد اعطاى امتیاز توتون و تنباکوى ایران به انگلستان مطرح شد. به این منظور، دولت انگلیس یکى از اتباع خود به نام ماژور تالبوت را به عنوان طرف قرارداد معرفى کرد. سرانجام، در رجب سال 1307 ه. ق / مارس 1890 م و پس از مراجعت شاه به ایران و آمدن تالبوت در رأس یک اتحادیه ساختگى، قرارداد اعطاى امتیاز انحصار تنباکوى ایران در 15 ماده تنظیم شد و به امضاى ناصر الدین شاه رسید.
صورت امتیاز نامه: «منوپل (انحصار) خرید و فروش و ساختن در داخل یا خارج کل توتون و تنباکویى که در ممالک محروسه به عمل آورده مىشود، تا انقضاى مدت پنجاه سال از تاریخ امضاى این انحصارنامه به ماژور تالبوت و به شرکاى خودشان مشروط به شرایط ذیل مرحمت و واگذار فرمودیم. (شاه)(13)
فصل اول: صاحبان این امتیازنامه هر ساله مبلغ پانزده هزار لیره انگلیس به خزانه عامره اعلى کارسازى خواهند نمود، اعم از اینکه از این کار نفعى ببرند یا ضرر. این پول هر ساله در پنج ماه از سال گذشته، پرداخت مىشود.
فصل دوم: فقط محض تعیین از توتون و تنباکویى که در ممالک محروسه به عمل آورده مىشود صاحبان این امتیاز ثبت از زارعى که مىخواهد عمل زراعت این امتیاز را بکند، نگاه خواهند داشت و دولت علّیه به حکّام محلیّه (خود) حکم اکیدى خواهد فرمود که زارعین تنباکو، تنباکو و توتون را مجبور به دادن ثبت نمایند و اذن "اجازهنامچه" از براى فروش و معامله توتون و تنباکو و سیگار و سیگارت و انفیه و غیره حق خالص صاحبان این امتیاز است، و احدى جز صاحبان این امتیازنامه، حق صدور اجازه نامجات مذکوره ندارند و نخواهند داشت.
فصل سوم: بعد از وضع جمیع متعلّق به این عمل و تقسیم صدِ پنج سرمایه خودشان بین صاحبان این امتیاز، یک ربع منافع باقى مانده سال به سال تسلیم خزانه عامره اعلى خواهند نمود.
فصل چهارم: جمیع اسباب کارخانه و ملزومات این کار که صاحبان امتیاز، داخل ممالک محروسه مىآورند، از جمیع عوارضات گمرکى و غیره آزاد خواهد بود.
فصل پنجم: حمل و نقل توتون و تنباکو در ممالک محروسه بلا اجازه صاحبان این امتیاز ممنوع است، مگر آنچه مسافرین براى استعمال یومیه خودشان همراه داشته باشند.
فصل ششم: صاحبان این امتیاز (باید) جمیع توتون و تنباکویى که در ممالک محروسه آورده مىشود ابتیاع و در عوض آن، نقد کارسازى نمایند تا آن درجه که قابل استعمال باشد، باید تمام تنباکو و غیره که فعلاً موجود است، ابتیاع نمایند.
فصل هفتم: دولت علیّه متقبل مىشود که به هیچ وجه علاوه و اضافه (بر مالیات) و عوارضات و رسوم گمرک حالیه درباره توتون و تنباکو و سیگارت و انفیه تا انقضاى مدت پنجاه سال از تاریخ امضاى آن امتیازنامه ننماید. همچنین دارنده امتیاز و شرکاى او متعهدند که تمام رسوماتى را که بالفعل از تنباکو عاید دولت علیّه ایران مىشود کما کان عاید گردد.
فصل هشتم: هر کس یا کسانى که بخواهند از این فصل گریزى اختیار نمایند، مورد سیاست و مجازات دولت خواهد شد، و هر کس یا کسانى که در پیش آن خفیةً تنباکو و توتون و غیره به جهت فروش این معامله پیدا شود نیز به جریمه و سیاست سخت دولت گرفتار خواهد شد. دولت علیّه حمایت و تقویت صریح هر چه تمامتر خود را در جمیع عمّال صاحبان این امتیاز مرعى خواهد نمود و صاحبان امتیاز نیز تعهد مىنمایند که به هیچ وجه از حقوق خود موافق اصول این امتیاز نامه تجاوز ننمایند.
فصل نهم: صاحبان این امتیازنامه مختار خواهند بود که تمام حقوق با امتیازات و تعهدات و غیره خود را به هر کس یا کسانى که میل دارند منتقل نمایند، ولى قبل از وقت به اولیاى دولت اطلاع خواهند داد.
فصل دهم: عمل آورنده یا مالک توتون یا تنباکو هر وقت توتون و یا تنباکوى خود را حاصل نمود باید خود به نزدیکترین وکلاى صاحبان این امتیاز اطلاع بدهد که حاصل ایشان به چه مقدار است تا اینکه صاحبان این امتیازنامه بتوانند تعهدات مقررّه فوق را در فصل ششم به موقع اجرا گذارند و آن را به زودى ابتیاع نمایند.
فصل یازدهم: صاحبان امتیاز حق نخواهند داشت، اراضى ابتیاع نمایند، مگر به اندازه لزوم اجراى این امتیازنامه؛ چون انبار مورد لزوم.
فصل دوازدهم: زارعین بر طبق تفصیل مشروطات (شروطات) که از جانب صاحبان این امتیاز به همراهى دولت مقرّر مىشود، محق مىباشند که به اندازه وافى براى حاصل خود، پیشکى به آنها داده شود.
فصل سیزدهم: اگر از تاریخ امضاى این امتیاز نامه تا انقضاى مدت یکسال کمپانى اجراى آن تشکیل نشود و شروع به کار نشود، این امتیاز نامه از درجه اعتبار ساقط و باطل خواهد شد، مگر آنکه جنگ یا امثال آنکه مانع تشکیل کمپانى باشد واقع شود.
فصل چهاردهم: در صورت وقوع اختلاف مابین دولت علیّه و صاحبان امتیاز، آن اختلاف رجوع به حکم مرضىالطرفین خواهد شد و در صورت عدم امکان رضایت در تعیین حکمیت، رجوع به حکمیّت قطعى حَکَمى به تعیین یکى از نمایندگان دول آتازونى (امریکا) یا آلمان یا اتریش مقیم تهران خواهد شد.
فصل پانزدهم: این امتیاز نامه به دو نسخه مابین (اولیاى) دولت علیّه ایران و ماژور تالبوت (کذا) به امضاى اعلى حضرت همایون شاهنشاهى و ثبت وزارت امور خارجه مبادله شده و مضمون فارسى آن محل اعتنا خواهد شد.»
(بیستم مارس 1890) مطابق 28 رجب 1308(14)
ورود بىسابقه فرنگیان و تخریب بنیادهاى فرهنگى و دینى ایرانیان
خطر عمدهترى که علاوه بر به یغما رفتن بنیه مالى ایران، جامعه اسلامى را تهدید مىکرد، حضور فرهنگ استعمارى و گسترش فسادى بود که به تبع حضور عینى اجانب و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان در ایران رخ مىنمود.
مرحوم کربلایى، از شاگردان مجدّد شیرازى در کتاب تاریخ دخانیه مىنویسد: «بالجمله، بیش از هفده ماه از معاودت همایونى از فرنگستان، که مطابق با رجب 1308 باشد، هیأت کمپانى امتیاز دخانیات وارد دارالخلافه تهران شدند و به معیّت آن هیأت و متفرقا به اسم و به بهانه این عمل ـ چنانکه گفته مىشود ـ مجموعا دو لک(15) نفر زن و مرد که عبارت از دویست هزار باشد، از مردم فرنگستان در عرض این هفده ماه در ایران نقل و تحویل دادند.
...از این گذشته، جمعى از زنان بازیگر و جمعى دیگر از زنان بدکار، مخصوصا براى ترویج کسب و کار خودشان به ایران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته، در هر بلدى، خاصه تهران، چندین بازیگرخانه و فاحشهخانه معیّن داشته و همه روز فوجى از مسلمانان بدین وسیله به دام خود کشیده، مالشان سهل است، که عقل و دینشان را هم ربوده، رها مىکردند...
کار مسلمانان در ایران چندان اوج گرفته که در این پایتخت بزرگ اسلام، آشکارا و علانیه با اطلاع دولت اسلام، زنان مسلمانى هستند، نه کم، خیلى زیاد، مخصوصا که به نام بد عملى و فجور معروف و مشهورند، به طورى که اینان نیز مانند اصناف کاسبکار مملکت، سالیانه مبالغها مالیات اضافیه به دولت مىرسانند و این زنان مسلمان را علانیه براى فرنگیان مىبرند و هیچ کس (را هم) در این خصوص (اصلاً) تعرّض(ى) نبود...
بالجمله، درجه ذلّت و ضعف مسلمانان و پایه اقتدار فرنگیان در ایران جز که بالعیان مشهود مىشد، و گرنه گفتار و بیان در شرحش وافى نتواند بود. این جماعت مردم که تن به کار خدمت فرنگى در مىدهند، البته معلوم است که پایه و مایهاى در دیندارى ندارند و لاجرم به همین مقدار آمیزش با فرنگى، بالمرّه بىمبالات به دین و بى التزام به مراسم شریعت سید المرسلین، دیگر نه نماز و نه روزه، چنانچه مخصوصا این جماعت در ماه رمضان آشکارا و علانیه در محضر همه مسلمانان بىباکانه مفطر بودند و کسى را اصلاً جرأت تعرّض به آنان در این خصوص نبود. بسا مىشد که بعضى مسلمانان تاب نیاورده، به نرمى و ملایمت نکوهش مىکردند، جواب خوبشان عوامانه این بود: عیسى به دین خود، موسى به دین خود. بدین حد مطلب ختم بود که دیگر کسى را حد سؤال و جوابى با ایشان زیاده بر این نبود...»(16)
واکنش علما و مردم متدیّن ایران در برابر امتیاز تنباکو
هرچند اصل این قرارداد ننگین در سفر سوم ناصرالدین شاه و همراهان در فرنگ بسته شد، ولى چون رسما به امضاى شاه و سایر وزرا نرسیده بود، هیأت انگلیسى پس از ورود به دارالخلافه، با پرداخت مبلغ چهار صد هزار تومان (در این خصوص) به عنوان رشوه و با چربزبانىهاى خود، قرارداد را به امضاى شاه و سایر وزرا رساند. دولت نیز آن را به تمام ممالک و مردم ایران اعلان کرد. مردم مؤمن و متعهد ایران در بدو امر، از این خبر شگفتزده شدند و نمىتوانستند آن را بپذیرند.
آنها براى سایر مناطق ایران هیأتهاى فرنگى به نام «وکلاى کمپانى» اعزام کردند که گروهى از آنان راهى منطقه فارس شدند. دولت نیز به حاکم فارس دستور اکید صادر کرد که با کمال مساعدت از آنان پذیرایى نموده، آنها را براى مقاصدشان یارى نماید.
مردم شیراز به رهبرى فقیه روحانى مبارز مرحوم سید علىاکبر فال اسیرى دست به قیام زدند. سید برفراز منبر، از زیر عبا شمشیرى بیرون کشید، فریاد برآورد: موقع جهاد عمومى است. اى مردم، بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم، هر بیگانهاى را که براى انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهیم کرد.»(17)
در ادامه همین ماجرا، بعضى از اشرار وابسته به دستگاه حکومت سیّد را دزدیدند و از شیراز به بوشهر منتقل نمودند. او از آنجا به همراه خانواده به سامرّا، محل اقامت میرزاى شیرازى، رفت و مورد احترام و تکریم میرزا واقع شد. مردم شیراز از همان زمان که از فقدان سیّد باخبر شدند، در شاهچراغ اجتماع کردند و در شهر غوغاى عظیمى بر پا شد. تفنگداران حکومت به آنها حمله کردند و عدهاى از مسلمانان در این هجوم وحشیانه جان باختند. فرنگیان با حمایت حکومت، با شکوه و شوکت وارد شهر شدند، ولى آتش خشم مؤمنان همچنان شعلهور بود.
گروههاى فرنگى شرکت تنباکو در آذربایجان نیز با مخالفت مردم، به ویژه علماى اعلام همچون آقایان حاجى میرزا جواد و حاجى میرزا یوسف، از مجتهدان بلندمرتبه تبریز مواجه شدند. آنها با هم متحد شدند و دولت را در این طرح خائنانه ناموفق ساختند، به طورى که عجالتا از آنجا منصرف شدند.(18)
علماى تبریز در ضمن تلگرافى گفتند: با کمال حیرت، مشاهده مىکنیم که پادشاه ما کافه مسلمین را مثل اسرا به کفّار مىفروشند ـ مسلمانان ترک را به زیردست شدن کفار ترجیح مىدهند.(19)
در تمامى شهرهاى مهم ایران، حکّام و وکلاى شرکت را به دستور دولت پذیرایى و حفاظت مىکردند. آنها پس از ورود، نقاط مهم و کلیدى شهر را ضبط مىکردند و در آنجا عمارت مىساختند. در اصفهان نیز مردم علىرغم ایجاد تنگناهاى گوناگون از سوى کارگزاران حکومت به رهبرى سه عالم مجاهد حاج شیخ محمد تقى، معروف به «آقا نجفى» و برادرش شیخ محمدعلى و ملّاباقر فشارکى، با استوارى هرچه تمامتر در برابر شرکت و هوسهاى عمّال شاه ایستادند.
شاه ضمن دستور اکید به ظلّ السلطان و کارگزاران خود در اصفهان براى مقابله با علما و مردم، در تلگرافى به آقانجفى مىگوید: بى جهت عالم آسوده را آشفته نکنید و مردم با خون خود بازى نکنند و آسوده، مشغول دعاگویى و رعیتى باشند.(20)
شاه در پاسخ تلگراف مردم اصفهان، که خواستار لغو امتیاز تنباکو شده بودند، چنین مىگوید: «... به عهده دولت واجب و لازم است که در همچو مقام، آنچه لازمه کیفر و مجازات است، به مردم نادان بدهد و بفهماند که خلاف احکام دولت را کس نمىتواند.»(21)
امین السلطان نیز به پىروى از شاه، در مجلس شور دولتیان و علما بدینگونه جواب مىدهد: «... محال است این امتیاز را به هم بزنند و ابدا هم نخواهد خورد و امضاى یک پادشاه قادر مستقل، تا قیامت به قوّت خود باقى است. شما هم نمىتوانید به زور پس بگیرید.»(22)
ظل السلطان، حاکم جبّار اصفهان، به تبعید گروهى از علما پرداخت، اما باز هم فروشندگان تنباکو به معامله با شرکت تن در نمىدادند، عدهاى تنباکوى خود را به جاى فروش، بین فقرا تقسیم مىکردند و گروهى هم محصول خود را «با علّو طبع و دانش و غیرت اسلامیت و بدون تظاهر، براى مخالفت با انحصار، به آتش مىکشاند.»(23)
حرکتهاى مشابهى نیز در دیگر شهرهاى ایران به وقوع پیوست. در تهران، مردم به میرزا حسن آشتیانى، مجتهد بزرگ تهران، روى آوردند و ایشان نیز مکرّر از دولت خواستار لغو امتیاز مزبور گردید، ولى شاه و دربار با خیرهسرى تمام به این درخواستها وقعى ننهادند. بدینروى، علماى عظام تنها راه را استمداد از میرزاى شیرازى، مرجع بزرگ جهان شیعه، که ساکن شهر سامرّا در عراق بود، یافتند.
استمداد مردم و علماى بلاد از میرزا
مؤلّف تاریخ دخانیه درباره «قرارداد رژى» مىنویسد: «بالجمله، نخستین وظیفه و مأموریتى که از جانب کمپانى امتیاز در حق وکلا معیّن بود اینکه به زودى هر چه زودتر، تمامى اجناس دخانیه موجود ممالک محروسه از کلى و جزئى به این اجناس مخصوص اداره کمپانى باشد و بس. و چون این معنى براى مسلمانان از جهاتى موجب خسارتهاى کلى بود، لاجرم در خصوص اجراى این مأموریت، در هر بلد، از طرف مردم عمومى شورش و غوغاى عظیم برپا شده (همه جا) مایه ابتلاى حکومتهاى محلیّه گردید. این شد که براى رفع این غائله و اسکان شورش و هیجان عمومى، از جانب دولت مقرّر گردید که وکلاى کمپانى یک چند ماهى دست از خرید برداشته تا تجّار مملکت، محاسبات سابقشان را صاف کرده، محاسباتى که در این خصوص دارند، با هم بپردازند. این چند ماه مدت (مهلت) علىالعجاله براى مسلمانان فرجى بود تا در مقام چاره برآیند. معلوم است که چاره درمان اینگونه دردهاى عمومى مملکت ایران، علماى ملتاند.
لا جرم، اصناف مردم عمومى در هر بلد، روى شکایات به در خانه علماى ملت بردند. علماى اعلام ملت نیز بعد از آگاهى از وضع فسادآمیز این عمل، به مناسبت وظیفه و منصب بزرگشان، که پاس نام و ناموس دولت و ملت اسلام در عهده دارند، به دلالت نظرهاى همه تجّارهاى پیشبین موشکاف، به شطر بزرگ و عمده تبعات و مفاسد این عمل امتیاز، که در حقیقت بابالابواب مقصد اصلى مردم فرنگستان بود، رسیده، بر حسب وظیفه و تکلیف خودشان در اندیشه چاره افتادند. ... این شد که همگى خلق ایران از عالم و عامى در این خصوص [به میرزا روى آوردند]...»(24)
اندیشمند مبارز سید جمالالدین اسدآبادى نامه مفصّلى به میرزاى شیرازى نوشت. او مىخواست تا میرزا را از ابعاد خیانت قاجار در اعطاى امتیازات گوناگون از جمله امتیاز «رژى» با خبر سازد، ولى پیش از رسیدن این نامه، میرزا از طریق امثال جناب سید علىاکبر فال اسیرى، رهبر قیام تنباکو در شیراز، که به سامرا پناهنده شده بود، از عمق توطئه با خبر گردید و دستور منع را صادر نمود.(25)
رهبرى میرزاى شیرازى در مبارزه علیه امتیاز تنباکو
رهبر شیعیان جهان، میرزاى شیرازى، در سال 1308 ه . ق تلگراف مفصّلى به شاه فرستاد. وى در این تلگراف گفت: «نظر به تواصل اخبار، به وقوع وقایعى چند، که توانى از عرض مفاسد آنها خلاف رعایت حقوق دین و دولت است، عرضه مىدارد که اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تردد آنها با مسلمین و اجراى عمل بنک و تنباکو و تتن و راه آهن و غیرها، از جهاتى چند منافى صریح قرآن مجید و نوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب پریشانى عموم رعیت است؛ چنانچه واقعه شیراز و قتل و جرح جماعتى از مسلمانان در حماى حضرت احمد بن موسى علیهالسلام و هتک آن بقعه مبارکه و تبعید جناب شریعتمدار، حاجى سید على اکبر ـ سلمه الله تعالى ـ به وضعى ناشایسته، نمونهاى از نتایج امور است.»(26)
میرزا در نامه دوم خود به ناصر الدین شاه، او را از تن دادن به ننگ سلطه استعمار انگلیس بر حذر داشت.(27) به دنبال اعتراض میرزا، شاه از کار پرداز ایران در بغداد، معتمد السلطان مشیرالوزارة (میرزا محمود خان)، خواست تا به سامرّا رفته، میرزاى شیرازى را توجیه نماید.
معتمد السلطان براى مصلحت چنین قراردادى چند دلیل ذکر کرد که بسیار سست و بى اساس بودند. او در قسمتى از اظهاراتش گفت: «ثالثا، مرحمتى را که دولت درباره کسى مبذول داشته و به امضاى همایونى ختم و حتم گشته، دیگر شأن بلند دولت را زیبنده نخواهد بود که در مرحمت و عطاى خود، خاصه که درباره ملل بیگانه مبذول افتاده، خاصه که در محضر آگاهى دول و ملل عالم وقوع یافته باشد، خیال بازگشت و رجوعى به خاطر گذراند. و این مطلب را بیش از هر مطلب در نظر دولت اهمیت است. رابعا، فسخ و ابطال این عمل، دولت را اکنون از حد قدرت و امکان نیز بیرون است؛ چه آنکه مرد صاحب امتیاز، این معامله را تا کنون به چندین دست نقل و تحویل نموده که طرف کار اکنون چندین دولت قوى شوکت خیلى بزرگ است.»(28)
آقاى کربلائى در این زمینه مىنویسد: «این بوده که حضرت اسلام پناهى (جناب میرزاى شیرازى) در جواب تعذّرات دولت از جمله فرمودند: "نگذارید کارتان به آنجا کشد که وقتى ملجأ شوید و بخواهید دست توسّل به دامن ملت بزنید، ملت را دیگر دامنى بجا نمانده باشد. هنوز وقت است دولت را، اگر در حقیقت، دفع این فتنه و رفع این غائله ممکن نیست، به ملت واگذار کند تا ملت خود در صدد دفع و رفع این غائله برآید. دولت اگر از عهده جواب بیرون نتواند آمد، ملت از جواب حسابى عاجز نیست؛ البته خصم را از عهده جواب بیرون خواهد آمد."»(29)
این اقدام میرزاى شیرازى نتوانست دشوارىهاى مسلمانان را کاهش دهد و همچنان وکلاى کمپانى در هر جا با کمال قدرت عمل مىکردند، جلوى تجّار و عمدهفروشان اجناس دخانیه مملکت را به کمک دولت گرفتند و همگان را موظّف کردند متاع خود را تحویل کمپانى دهند. در قیمتگذارى میان صاحبان مال و وکلاى کمپانى اختلافات فاحشى وجود داشت که منجر به نزاع مىگشت. آنها صاحبان اموال را وادار مىکردند به هر قیمتى که دلاّل جنس معیّن مىکند، بپذیرند.
بسیارى از مسلمانان با غیرت تن به این تحکم ندادند؛ ترجیح مىدادند اموال را به مستمندان بذل کنند و یا آنها را به آتش بکشند. در این رابطه، یکى از زمینداران فارس دوازده هزار کیسه تنباکو [ى]موجودى در انبار را به قیمت دلاّل کمپانى معامله نکرد. او یک روز مهلت خواست تا فردا فکرش را بکند، ولى شبانه همه آنها را آتش زد. مأمورین فردا، که به دنبال تنباکو آمدند، او در جواب گفت: همه را یکسره فروختم. فرنگیان برآشفتند: چگونه با ممنوع بودن فروش، آنها را فروختى و حال بگو آنها را به چه کسى فروختى؟ او با شهامت آنها را به سوى تل خاکستر راهنمایى کرد و گفت: «همه را یکسره به خدا فروختم.»(30)
در این فضاى آشفته و سلطه فرنگیان، مسلمانان فریاد استغاثه خود را بلند نمودند و از رهبر شیعیان، آیةالله میرزاى شیرازى، استمداد طلبیدند. میرزاى شیرازى تلگراف شدیداللحنى براى ناصر الدین شاه مخابره کرد. در قسمتى از این تلگراف آمده است:
«... مفاسد انفاذ این امور (قراداد تنباکو) به مراتب، اعظم از مفاسد صرفنظر از آنهاست. کدام مفسده با اختلال قوانین ملت و عدم استقلال سلطنت و تفرقه کلمه رعیّت و یأس آنها از مراحم ملوکانه برابرى مىکند؟ چگونه مىشود که در قرون متطاوله اولیاى مبین و سلاطین مسلمین ـ شکرالله تعالى مساعیهم ـ [با آن [اتلاف نفوس و بذل اموال خطیره [که] در اعلاى کلمه اسلام فرمودند، با اندک فایده یا ترقّب ترتب مفسده، از تمام اغماض نموده و کفره را بر وجوه معاش و تجارت آنها مسلط کرد تا بالاضطرار با آنها مخالطه و موادّه کنند و به خوف یا رغبت، ذلّت نوکرى آنها اختیار نمایند و کم کم بیشتر منکرات، شایع و متظاهر شود و رفته رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختلالنظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.»(31)
دولت قاجار به این خواسته میرزا اهمیت نداد و همچنان سیاست ارعاب و سختگیرى بر رعایا را اعمال مىکرد. در این زمان، مجتهد مبارز اصفهان، جناب حاجى شیخ محمدتقى، معروف به «آقا نجفى»، به همراه برادرش حاج شیخ محمدعلى و آقا باقر فشارکى براى اولین بار استعمال دخانیات را تحریم نمودند. ظلّ السلطان، حاکم مستبد اصفهان، در گزارش به ناصر الدین شاه مىنویسد: «این غلام (ظلّ السلطان) نمىدانست در منبر و مسجد و خانهشان چه مىگویند و درمجلس درس چه مذاکره مىنمایند. در این سه جا، کشیدن قلیان را حرام و کشت زرع تنباکو را حرام اندر حرام و حامى فرنگى را واجب القتل و نوکر و بستگان آنها را نجس العین اعلان کردهاند.» وى سپس از ضعف خود در برابر آنها، که به اعتقاد وى نمىداند «به چه پشت گرمى و به چه اطمینان این حرکات از آنها ناشى مىشود و خود را مثل شبپره به شعله سخط و غضب دولت مىزنند»، مىگوید: «با این جزئى حرکات غلام، آرام نمىگیرند» و از شاه مىخواهد آنها را با «نصیحت و مؤاخذه سخت» منع کند.(32)
فتواى تاریخى میرزاى شیرازى و بازتاب آن
به دلیل آنکه رژیم وابسته قاجار از توصیه و نصایح مکرّر رهبر شیعیان پند و عبرت نگرفت، میرزاى شیرازى در یک تصمیم تاریخى و قاطع، استعمال تنباکو و توتون را تحریم فرمود. متن فتوا بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بأى نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حررّه الاحقر محمد حسن الحسینى.»(33)
مؤلّف تاریخ دخانیه مىنویسد: «سواد این حکم مبارک، در همان نیمروز ـ چنانچه معروف بود ـ تا به صد هزار نسخه رسید و در همان نیم روز، همه جا، حتى اقصى بلد منتشر گردید. شهر به این وسعت و بزرگى را از سر تا سر گرفته، سهل است، که تا به بسیارى از قراء و آبادىهاى اطراف نیز سرایت گرفت.
بالجمله، در بقیه آن روز پنجشنبه و شب جمعه غلغله و هاى هوى صحبت و گفتوگوى این حکم تمامى بلاد را فراگرفته، صبح روز جمعه، که در تمامى شهر به این وسعت و عظمت، حتى اقصى بلاد، هیچکس از مرد و زن، بزرگ و کوچک نمانده بود که اطلاع و آگاهى از تفصیل این حکم نیافته باشد.
از برکات توجه مخصوص حضرت امام عصر ـ عجّل الله فرجه و ظهوره و صلى اللّه علیه و على آبائه الطاهرین ـ همه این اصناف مختلف مردم دارالخلافه از مرد و زن، عالم و عامى، عالى و دانى، بزرگ و کوچک، با همه آن طبایع مختلفه و آراء متخالفه، چنان در کمال تمکین و انقیاد، همگى بر سر این یک نقطه متفق و مجتمع شدند که تا عصر جمعه، در تمامى این چنین شهر عظیم، از هیچ نقطه (و) عملى، دود دخان چپق و قلیان بلند نمىشد، حتى از حرمهاى پادشاهى و مجالس ادارات دولتى و سراى دیوانیان و قهوهخانهها و سرباز خانهها نیز بالمرّه دود دخانیه برداشته شد، به حدى که قلیانها را شکسته و میانه قلیانها (تماما) سوخته گردید.
در حرمسراهاى پادشاهى، آنچه قلیان یافت مىشد، همه را یکسره شکستند. قلیانهاى تمامى حرمسراها را در پیشگاه عمارت (مخصوص) همایونى گرد آورده، تلى ساختند. مردم اوباش بلد و به اصطلاح وقت (اداش) مَشتىها، که (از صبح تا شام) از هیچ رو باکى از هیچگونه مناهى و معاصى ندارند، به غیرت اسلامیت، چپقها را به یکسره شکستند و شکسته چپقها را بر تختگاه اداره (دخانیه) کمپانى امتیاز انداختند. از این جماعت مشتىها، این کلمه به فزونى شنیده مىشد: «من عرق را علانیه و بر ملا مىخورم و از هیچ کس هم باکى ندارم، ولى چپق (را) تا آقا میرزا حلال نکند، لب نخواهم زد...» کار به جایى رسید که یهود و نصارا نیز به متابعت اسلام، شرب و دخانیه را در ظاهر بالمرّه متارکه نمودند.
بالجمله، همچو هنگامه عظیمى در تصور هیچکس نمىگنجد. سفراى خارجه، که مقیم دارالخلافه بودند، به تمامى دول اروپا تلگرافها بدین مضمون مخابره کردند که واقعه عظیمى، که اعظم وقوعات عالم است، اینکه چیزى را که عادت شبانهروزى عمومى مسلمانان، حتى اطفال آنان و اعظم عادات ایشان بوده، به طورى که به هیچ چیز اینگونه معتاد نبودند، به محض یک دو کلمه نوشته منعى که به رئیس آیین (امین) خودشان نسبت داده شده، یکدفعه چنان بالمرّه متارکه نمودند که ارتکاب آن، در انظارشان عار و شنار است.»(34)
پس از این فتوا، در شهر تهران به یکباره شایع گردید که مردم طبق حکم و فرمان میرزاى شیرازى، براى جهاد روز دوشنبه آماده گردند. در این باره، ناظم الاسلام کرمانى مىنویسد: «در صورت، اعلانى روز جمعه بیست و سوم جمادى الاولى سنه 1309 به دیوار شمس العماره و سایر گذرها و مجامع شهر چسبانیده بدین مضمون که: بر حسب حکم جناب حجة الاسلام آقاى میرزاى شیرازى یوم دوشنبه آتیه جهاد است، مردم مهیّا شوید!»
این شایعه شورانگیز دروغین به زودى در شهر منتشر گردید و عامّه مردم را تهییج کرد. مردم راستى به فکر جهاد افتادند.(35)
عقبنشینى دولت و مواضع قاطع علما
به دنبال ناآرامىهاى روز افزون در جامعه و پس از وعدههایى که نایبالسلطنه در جلسه خود به علما داده بود، هفته بعد جلسه دیگرى تشکیل گردید. نایبالسلطنه گزارشى از فعالیت خود در لغو قرارداد به حاضران ارائه کرد و گفت: «حاصل رنج چند روزه ما، که در این خصوص با دولت انگلیس گفتوگوها کردیم، بالاخره قرار بر این شد که این امتیاز از داخل ممکلت ایران به طور کلى، حذف شود، ولى نسبت به خارج از کشور ما نمىتوانیم کارى انجام دهیم.» او در پایان این جلسه، از علما خواست تا در منابر صریحا حلیّت استعمال دخانیات را اعلام نمایند، ولى آقایان گفتند: مطلب هنوز ناتمام است؛ چون همچنان مردم ایران از تجارت خارجى تنباکو محروم هستند. در این وقت، یکى از عالمنمایان وابسته عصبانى شد و گفت: با اینکه وزیراعظم اینهمه زحمت کشید، حالا زشت است که شما به جاى آنکه تشکر کنید، باز هم مناقشه مىنمایید! ولى آقا سید محمدرضا، از علماى حاضر در جلسه، جواب آن شخص را داد. سرانجام، بنا شد جریان را به میرزاى شیرازى نوشته، منتظر فرمان او باشند و این کار انجام گرفت.
پس از چند روز جوابى از طرف میرزاى شیرازى رسید که براى دستگاه قاجار ناخوشایند بود. وى در این جواب ضمن تشکر و قدردانى از بشارت رفع دخانیه فرمودند: «انشاء الله تعالى، به همّت عاطفت ملوکانه دست خارجه بالمرّه از ایران کوتاه خواهد شد.»(36)
ناصرالدین شاه از طریق معتمدالسلطان، عبدالله خان والى را خدمت میرزاى آشتیانى در تهران فرستاد و پیغام داد که شما باید یکى از این دو کار را انجام دهید: یا بالاى منبر رفته، صریحا به مسلمانان اجازه استعمال قلیان دهید و یا اینکه ایران را ترک کنید.
میرزاى آشتیانى در جواب گفت: ما که نمىتوانیم فرمان میرزاى شیرازى را نقض کنیم، ولى فردا شهر را ترک مىکنیم.(37)
این خبر در شهر انتشار یافت، طبقات گوناگون مردم به خشم آمدند و اعلان نمودند: ما نیز میرزاى آشتیانى را همراهى مىکنیم. مردم کسب و کار را تعطیل کردند و زنان نیز دست به تظاهرات عظیمى زدند و مردان نیز به آنها پیوسته، صداى ضجه و فریاد «یا على» و «یا حسین» ارک را فرا گرفت. دولتمردان و اهل حرمسراى سلطنتى به وحشت افتادند. هرچند حکومت، معتمدالسلطان را با دستخطى از شاه نزد میرزاى آشتیانى فرستاد که در آن به مردم لغو امتیاز را وعده داده بود،(38) ولى مردم همچنان دست به اجتماعات اعتراضآمیز مىزدند. این تظاهرات منجر به درگیرى شد و مردم به ارک سلطنتى هجوم بردند و مأموران به سوى مردم شلیک کردند، جمعى را به قتل رساندند. مردم بعضى از این جنازهها را روى دست گرفتند و فریاد کنان به سوى خانه میرزاى آشتیانى بردند. این حادثه بر شورش مردم افزود.(39)
این وضعیت موجب گشت تا حکومت از اخراج میرزاى آشتیانى منصرف گردد و ناصرالدین شاه امتیاز خارجى را لغو نماید.
شاه در دستخطى نوشت: «جناب امینالسلطان، امتیاز دخانیات داخله که چند روز قبل موقوف شده بود، این روزها امتیاز خارجه را هم موقوف فرمودیم، کلّیتا این عمل به طور سابق شد. به تمام علماء و حکّام و مردم اطلاع دهید که مطمئن باشند و به رعایا حالى نمایند.»(40)
فرمان میرزاى شیرازى در لغو تحریم تنباکو
علماى اعلام در تلگراف خود به میرزاى شیرازى، خبر لغو امتیاز را به او گزارش نمودند و از ایشان خواستند تا براى مصالح مسلمانان، حکم تحریم را بردارند.
میرزا، که با تیزبینى و دوراندیشى حوادث ایران را پى مىگرفت، پس از دریافت درخواست علما از ترس آنکه تلگرافها جعلى بوده و یا طرف انگلیس باشد، براى جلوگیرى از اینگونه خطرات، میرزاى آشتیانى را وکیل نمود تا تحقیقات همهجانبهاى نموده، پس از اطمینان نسبت به قطع ید اجانب، در نامهاى او را در سامرّا مطمئن سازد تا آنگاه حکم تجویز را صادر فرماید.
مرحوم میرزاى شیرازى در تلگراف اول خود، به میراز محمد حسن آشتیانى گفتند: «... تلگراف جنابعالى و سایر علماى اعلام در باب رفع دخانیه رسید. اگرچه به مراحم ملوکانه ، به احکام شرع و فرموده جنابعالى و سایر علما ـ کثّر الله امثالهم ـ کمال وثوق و اعتماد است، ولى چون تلگراف در این وقت، عمل اعتماد نیست، متوقع آنکه به خط شریف تصریح فرموده که اختصاص بالکلّیه از داخله و خارجه به حسب واقع از ایران مرتفع و دست اجانب را از این عمل، بالمرّه قطع نمودهاند و احتمال عود و تبدیل و تبعیضى به هیچ وجه نیست تا سبب خاطر جمعى این جانب شود، و الّا به موجب شریعت مطهّره، استعمال دخانیات جایز نیست و حکم به حرمت ـ کما فى السابق ـ برقرار است، تغییر نخواهد یافت. محمد حسن الحسینى.»(41)
میرزاى شیرازى در تلگراف دوم خود به میرزاى آشتیانى مىنویسد: «... سابقا تلگرافى در امر دخانیه و تعلیق اذن بر وصول خط شریف عرض شد. ولى فعلاً محرمانه مىنویسم: در اصلاح این امر، حال که اولیاى دولت اقدام دارند، باید جنابعالى بر مکنون خیالات ایشان مطّلع باشید و از کیفیت علاجى که در این باب متصدّى مىشوند، مستحضر شوید که مؤدّى به فساد دیگرى نباشد که در علاج او باز گرفتارى جدیدى براى دین و دولت دست بدهد و البته عین آن سندى که دولت به فرنگیان دادهاند، مسترد خواهید داشت که دیگر اجانب امیدى در مملکت ایران نداشته باشند و یکسره مقطوع الرجاء شوند و باید از جانب دولت اطمینان کاملى به رعیت داده شود و فرمانى مستحکم در رفع ابدى این امر و مختاریت رعیّت صادر شود که بر بیع و شراى دخانیات در داخله و حمل به خارجه مسلّط باشند، تا از هر جهت قلوب رعیّت از وحشت و اضطراب بیاسایند و از وخامت عاقبت این کار مأمون شوند و با رفاهیت و آسایش مشغول دعاگویى و شکرگزارى ذات همایون شاهنشاه ـ اسلامیان پناه اعز الله نصره ـ باشند و تا تفصیل مطلب به همین وجه بر خود احقر به تصریح جنابعالى معلوم نشود، اذن نمىتوانم داد؛ حکم به حرمت مستمر است. و خوب است همین مطلب را با جناب مستطاب آقاى امینالسلطان ـ دام اقباله ـ در موقع مناسب مذاکره و مسأله را موافق صلاح دین و دولت فصل بفرمایید.»(42)
به دنبال استوارى علما و مردم معتمد ایران در توقیف استعمال تنباکو، سرانجام، شاه و شرکت مزبور مجبور شدند هر دو امتیاز داخلى و خارجى تنباکو را به صورت علنى لغو نمایند. این خبر را میرزاى آشتیانى به سامرّا منتقل نمود و سرانجام، میرزاى شیرازى با اطمنیان از یأس دشمن، در تلگراف به میرزاى آشتیانى، حکم تحریم را برداشتند و در نتیجه، ماجراى حکم تحریم تنباکو پس از پنجاه و پنج روز از سوى علماى اعلام لغو گردید.(43)
نهضت تحریم تنباکو با ماهیّت ضداستعمارى، یکى از اقدامات بیگانهستیز تاریخ حیات سیاسى علماى شیعه است که در تاریخ معاصر و بیدارى مردم ایران و تحریک آنان در احقاق حقوق خویش نقش بنیادین داشته است.
پىنوشتها
1ـ ابوالقاسم گرجى، تاریخ فقه و فقها، ص 278 / ضیاءالدین، سبطالشیخ، زندگینامه استاد فقهاء شیخ انصارى، دبیرخانه کنگره بزرگذاشت شیخ انصارى، 1373، ص 207.
2و3ـ شیخ آقابزرگ طهرانى، میرزاى شیرازى، ترجمه کتاب هدیةالرازى الى الامام المجدد الشیرازى، چ دوم، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1363، ص 35/ ص 36
4و5ـ حاج شیخ عباس قمى، فوائدالرضویه، ج 2، ص 484.
6ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 5، ص 305.
7ـ شیخ آقابزرگ طهرانى، پیشین، ص 29 ـ 39 با اختصار.
8ـ به نقل از: همان، ص 40ـ42 با اختصار / ر.ک: سید محسن امین، ص 305 ـ306.
9ـ ر.ک: سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، مقدّمه در ترجمه و شرح حال مؤلف، ص 3.
10ـ سید محسن امین، پیشین، ج 5، ص 308. اسامى شاگردان دیگرى نیز در این کتاب آمده است.
11ـ ر.ک: شیخ آقابزرگ طهرانى، پیشین، ملحقات، ص 18 ـ 217.
12ـ سید حسن صدر، تکمله املالامل، نقل از همان، ص 49 ـ 58 با اختصار.
13ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، قرارداد رژى، 1890 م یا تاریخ انحصار دخانیات در سال 1309 ه.، ص 19.
14ـ ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ج اول، ص 51 ـ 53 / شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 19ـ22.
15ـ «لک» یعنى صد هزار... (حسن عمید، فرهنگ عمید).
16ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 25ـ29. با اختصار.
17ـ ابراهیم تیمورى، تحریم تنباکو؛ اولین مقاومت منفى در ایران، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، ص 69 / ر.ک: ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج اول، ص 43.
18ـ موسى نجفى،رسولجعفریان، سده تحریمتنباکو،ص72ـ 76.
19ـ فیروز کاظمزاده، روس و انگلیس در ایران، ترجمه دکتر منوچهر امیرى، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1371، ص 243.
20ـ محمد نهاوندیان، پیکار پیروز تنباکو
21ـ ر.ک: زندگانى میرزاى شیرازى، ص 243.، ص 45.
22ـ میرزاى شیرازى، قسمت ملحقات، ص 242.
23ـ محمد نهاوندیان، پیشین، ص 47.
24ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 36 ـ 39 با اختصار / رسول جعفریان، پیشین، دفتر دوم، ص 76 ـ 80.
25ـ سید محسن امین، پیشین، ج 16، ص 376 به نقل از: میرزاى شیرازى، ص 251.
26و27ـ ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 34 / شیخ رضا زنجانى، تحریم تنباکو، انتشارات نمایشگاه دائمى کتاب، ص 61 و 64 و 65 / شیخ حسن کربلائى، پیشین، ص 40 و 48.
28ـ شیخ حسن اصفهانى کربلایى، پیشین، ص 44 / رسول جعفریان، پیشین، دفتر دوم، ص 82 ـ 84.
29ـ تاریخ دخانیه، قرارداد رژى، ص 44.
30ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 46.
31ـ همان، ص 48.
32ـ ابراهیم صفاتى، اسناد سیاسى دوران قاجار، بابک، ص 22029ـ24 / رسول جعفریان، پیشین، ص 97 قسمت پاورقى.
33ـ همان، ص 69 / ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ص 19.
34ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 69 ـ 72 با اختصار.
35ـ ناظمالاسلام کرمانى، پیشین، ص 49ـ51.
36ـ ر.ک.به: ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 36. در قسمتى از نامه ناصرالدین شاه به میرزاى آشتیانى آمده است: «انتشار حکم میرزاى شیرازى در اصفهان یا جعلاً یا حقیقتا بروز کرد و کم کم به تهران رسید و شما که علماء عاقل بزرگ هستنید، بدون اطلاع دادن به دولت به دهن خواص و عوام انداختید که قلیان را ترک نمایند و این همه قال و مقال و اسباب بىنظمى را در پایتخت فراهم آورده. آیا بهتر نبود که متفقا یا تنها عریضه مىکردید در دفع عمل؟ ما هم که در تدارک بودیم. بدون این هاى و هوى و ترک قلیان همین طور که به انجام رسید، احکام صادر مىشد.
37ـ ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ص 19ـ20 / شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 109.
38ـ همان، ص 114.
39ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 116ـ117.
40ـ همان، ص 122.
41ـ ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 44.
42ـ ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 38ـ 39.
43ـ محمد نهاوندیان، پیشین، ص 92 به نقل از میرزاى شیرازى، ملحقات، ص 272.
--------------------------------------------------------------------------------
ولادت تا مرجعیت
محمدحسن فرزند میرزا سید محمود سال 1230 ق در شیراز متولد شد. در ایّام کودکى، با از دست دادن پدر، تحت سرپرستى دایىاش، تا سن شش سالگى، خواندن و نوشتن آموخت؛ سپس به فراگیرى علوم عربى پرداخت و مقدّمات را در سن هشت سالگى به اتمام رساند و در دوازده سالگى به تحصیل کتاب شرح لمعه پرداخت.
میرزا در سال 1248 ق در اصفهان از محضر شیخ محمدتقى، صاحب حاشیه بر معالم، بهره برد و پس از درگذشت وى، در درس میر سیدحسن بیدآبادى معروف به «مدرّس» حاضر شد و از وى کسب اجازه نمود و در همانجا از درس حاج محمد ابراهیم کلباسى نیز استفاده مىنمود. میرزا پس از ده سال تعلیم و تعلّم در اصفهان، در سال 1259 ق وارد حوزه علمیه نجف شد و از حوزه درس مرحوم شیخ حسن کاشف الغطاء، صاحب انوار الفقاهه، و شیخ محمدحسن، صاحب جواهرالکلام، و شیخ اعظم انصارى استفاده نمود.(1)
مرحوم صاحب جواهر از جمله کسانى است که به اجتهاد میرزا تصریح کرده است. او در نامهاى به حاکم فارس نوشت: «...اما بعد، شما مىدانید که جناب میرزا محمدحسن ـ سلمه الله و ابقاه ـ از کسانى است که خداوند متعال قوّه اجتهاد به او عطا فرموده، و او را به عنوان پرچم هدایت بندگان و امین در شهرها و مروّج مذهب شیعه در کفیل فرزندان آنها برگزیده است.»(2) میرزاى شیرازى از شاگردان مهم شیخ انصارى به حساب مىآید و بارها شیخ به عظمت شخصیت و اجتهاد وى اشاره مىکرد(3) و مىفرمود: «من درسم را براى سه نفر مىگویم: میرزا محمدحسن، میرزا حبیبالله، آقا حسین طهرانى.»
مردم پس از ارتحال شیخ انصارى در سال 1281 ق براى تعیین تکلیف به شاگردان شیخ مراجعه نمودند. از اینرو، بزرگان شاگردان شیخ همچون میرزا حبیب الله رشتى، میرزا حسن آشتیانى، آقا حسن نجمآبادى و میرزا عبدالرحیم نهاوندى جلسهاى تشکیل دادند و همگى به گفته میرزاى آشتیانى، بر تقدّم میرزاى شیرازى اتفاق نمودند. از میرزا دعوت کردند و او را به مجلسشان آوردند و به او گفتند: «مردم نیاز به مرجع تقلید و زعامت دینى دارند و ما همگى بر شایستگى شما اتفاق کردهایم.»(4) میرزا در پاسخ گفت: «من آمادگى این مهم را در خود نمىبینم و توانایى برآوردن احتیاجات مردم را هم ندارم و جناب آقا شیخ حسن (نجم آبادى) فقیه زمانه است و شایستهتر از من بدین کار است.»(5)
مرحوم نجمآبادى در جواب گفت: «به خدا سوگند، این امر بر من حرام است و نتیجه ورود من بدان، جز افساد چیز دیگرى نیست. این مسأله یک واجب عینى، بخصوص بر شما، است. برآوردن احتیاجات مردم ساده است، ولى این زعامت دینى است که به مردى جامع الشرائط، عاقل، سیاستمدار، آشنا به امور و کاملالنفس نیاز دارد و این همه در هیچ کس جز شما جمع نیست.»(6)
پس از او هر کدام از حاضران به همین شیوه سخن گفتند و بر وجوب تصدّى این امر توسط میرزا تاکید کردند. در پایان گفتارها، میرزا در حالى که سخت مىگریست، این مهم را پذیرفت و به گفته سید صدر، میرزا قسم یاد مىکرد که «هیچگاه به فکرم خطور نکرده بود که روزى مرجع دینى مردم بوده و به این امر عظیم دچار شوم.»(7)
مرحوم صدر در تکمله امل الامل مىنویسد: «... میرزا در سال 1291 ق به قصد زیارت اول رجب ابتدا وارد کربلا شد و آنگاه راهى سامرّاء گشت و دیگر به نجف برنگشت. او در آنجا براى معدودى از شاگردانش دو درس را شروع کرد و بعدها مرحوم آخوند ملا فتحعلى و ثقةالاسلام حاج میرزا حسین نورى و مرحوم شهید شیخ فضلالله نورى در سامرّا به او پیوستند. سامرّاء از آن پس مرکز اسلام و مرجع مردم گردید. مرجعیت در اواخر عمر میرزا، منحصر به او گشت و از نفوذ کلام عجیبى برخوردار بود.»(8)
مشاهیر شاگردان میرزا
معروفترین شاگردان میرزا عبارت بودند از: میرزا محمّدتقى شیرازى، شیخ حسن کربلائى، آقا میرزا حسین نائینى، شیخ آقارضا همدانى، حاج شیخ عبدالکریم حائرى، حاج شیخ فضلالله نورى، آخوند ملّا محمّدکاظم خراسانى، آقا سید محمّدکاظم یزدى، سیدمحمد حسینى فشارکى، سیّد ابراهیم دامغانى، سیدحسن صدر،(9) سیداسماعیل صدر، محدّث معروف میرزا حسین نورى، سید میرزا اسماعیل شیرازى، شیخ محمدتقى آقانجفى و شیخ هادى مازندرانى.(10)
تألیفات میرزا
مؤلّف اعیان الشیعه مىنویسد: میرزا به جهت اشتغال به تدریس، بخصوص امور رهبرى، کمتر تألیفى از خود بر جاى گذاشته است. اما آثار معروف وى عبارتند از:
کتابى در طهارت (تا مبحث وضو)، رسالهاى در رضاع، کتابى در فقه از اول مکاسب تا آخر معاملات، رسالهاى در اجتماع امر و نهى، خلاصهاى از افادات استاد بزرگوار شیخ مرتضى انصارى، رساله در مشتق، و حاشیهاى بر نجات العباد.
اما آنچه از فتواها و تقریرات درسش گرداورى شده، عبارتند از: صد مسأله از فتاواى میرزا که توسط شیخ فضل الله نورى جمع آورى شدهاست، مجموعهاى از فتاواى میرزا به زبان عربى، مباحث درس اصول میرزا که شیخ على دزدرى تدوین کرده است؛ مباحث درس اصول که سید محمد اصفهانى آن را نگاشته است، مباحث درس اصول و فقه که توسط سید ابراهیم دامغانى در دو جلد تنظیم و تدوین شده است، مباحث درس اصول که شیخ حسن فرزند محمد مهدى شاه عبدالعظیمى آن را گرداورى کرده و ذخائر الاصول نامیده است، تقریراتى از درس میرزا که به وسیله شیخ باقر حیدر تدوین گردیده، و تعلیقات میرزا بر کتاب معاملات آقا وحید بهبهانى.(11)
پارسایى و مدیریت میرزا
«جناب میرزا بسیار خوش برخورد [بود] و با سعه صدر، هر نوع افرادى را اجازه ملاقات مىداد و با هر کدام برابر شأنش سخن مىگفت. به خدا قسم، حتى بر مستحق ناسزا هم یک کلمه زشت به کار نمىبرد و روى کسى را هرگز درهم و تیره نمىساخت. خطا کار را جز به احسان پاداش نمىداد، بلکه این همان خلق عظیمى است که از پیامبر به ارث برده. داراى حافظه خارقالعادهاى بود. در کودکى هم وقتى کتاب ابواب الجنان قزوینى را حفظ مىکرد، یک صفحه را دو بار مىخواند، حفظ مىشد. مرحوم میرزا بیشتر قرآن را حفظ داشت. او زیارتش را بسیار طولانى به جا مىآورد و چون رقیق القلب بود، چشمه اشکش جوشان بود و با صداى بلند، بسیار مىگریست.
وى داراى خرد بالایى بود و در بینش سیاسى عمیق بود. با اینکه خوشمحضر و بشّاش بود، داراى چنان هیبتى بود که انسان دچار اضطراب مىشد.
اگر میرزا مىخواست با دست خود وجوهى را بپردازد، در کمال ادب و احترام و در نهایت تواضع و پنهانى، مبادرت بدین کار مىنمود. پول نقد را همیشه در میان پاکت گذاشته یا در کاغذى مىپیچید و تقدیم مىکرد. اگر مىخواست پول را به وسیله خدمتکارش بفرستد، به او مىگفت: امانتى پیش من فرستاده شده است که باید به فلانى برسانى و هیچ کس هم نباید بفهمد.
میرزا در هر شهر وکلایى از میان تجّار داشت که فهرست اسامى فقراى آن شهر را براى آنان فرستاده و میزان کمک به آنها را نیز معیّن مىکرد. این فقرا غیر از کسانى بودند که در هر سال وظیفه دریافت مىداشتند. اگر در دیارى، بزرگ و پیشوایى از دانشمندان دین بود که به او اعتماد و اطمینان داشت، هر سال مبلغى پول برایش مىفرستاد تا او مقدارى از آن را بین تنگدستان تقسیم نماید و مقدارى را هم صرف مخارج خود نماید.
ایشان مىگفت: "از انصاف به دور است که وجوهات یک شهر را بگیریم و فقراى آنجا را فراموش کنیم. مردم هر چه دارند نزد ما مىفرستند و به کسى چیزى نمىدهند."»(12)
آغاز ماجراى تنباکو
در سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگ و توقّف او در انگلستان (شعبان 1306 ه ق)، پیشنهاد اعطاى امتیاز توتون و تنباکوى ایران به انگلستان مطرح شد. به این منظور، دولت انگلیس یکى از اتباع خود به نام ماژور تالبوت را به عنوان طرف قرارداد معرفى کرد. سرانجام، در رجب سال 1307 ه. ق / مارس 1890 م و پس از مراجعت شاه به ایران و آمدن تالبوت در رأس یک اتحادیه ساختگى، قرارداد اعطاى امتیاز انحصار تنباکوى ایران در 15 ماده تنظیم شد و به امضاى ناصر الدین شاه رسید.
صورت امتیاز نامه: «منوپل (انحصار) خرید و فروش و ساختن در داخل یا خارج کل توتون و تنباکویى که در ممالک محروسه به عمل آورده مىشود، تا انقضاى مدت پنجاه سال از تاریخ امضاى این انحصارنامه به ماژور تالبوت و به شرکاى خودشان مشروط به شرایط ذیل مرحمت و واگذار فرمودیم. (شاه)(13)
فصل اول: صاحبان این امتیازنامه هر ساله مبلغ پانزده هزار لیره انگلیس به خزانه عامره اعلى کارسازى خواهند نمود، اعم از اینکه از این کار نفعى ببرند یا ضرر. این پول هر ساله در پنج ماه از سال گذشته، پرداخت مىشود.
فصل دوم: فقط محض تعیین از توتون و تنباکویى که در ممالک محروسه به عمل آورده مىشود صاحبان این امتیاز ثبت از زارعى که مىخواهد عمل زراعت این امتیاز را بکند، نگاه خواهند داشت و دولت علّیه به حکّام محلیّه (خود) حکم اکیدى خواهد فرمود که زارعین تنباکو، تنباکو و توتون را مجبور به دادن ثبت نمایند و اذن "اجازهنامچه" از براى فروش و معامله توتون و تنباکو و سیگار و سیگارت و انفیه و غیره حق خالص صاحبان این امتیاز است، و احدى جز صاحبان این امتیازنامه، حق صدور اجازه نامجات مذکوره ندارند و نخواهند داشت.
فصل سوم: بعد از وضع جمیع متعلّق به این عمل و تقسیم صدِ پنج سرمایه خودشان بین صاحبان این امتیاز، یک ربع منافع باقى مانده سال به سال تسلیم خزانه عامره اعلى خواهند نمود.
فصل چهارم: جمیع اسباب کارخانه و ملزومات این کار که صاحبان امتیاز، داخل ممالک محروسه مىآورند، از جمیع عوارضات گمرکى و غیره آزاد خواهد بود.
فصل پنجم: حمل و نقل توتون و تنباکو در ممالک محروسه بلا اجازه صاحبان این امتیاز ممنوع است، مگر آنچه مسافرین براى استعمال یومیه خودشان همراه داشته باشند.
فصل ششم: صاحبان این امتیاز (باید) جمیع توتون و تنباکویى که در ممالک محروسه آورده مىشود ابتیاع و در عوض آن، نقد کارسازى نمایند تا آن درجه که قابل استعمال باشد، باید تمام تنباکو و غیره که فعلاً موجود است، ابتیاع نمایند.
فصل هفتم: دولت علیّه متقبل مىشود که به هیچ وجه علاوه و اضافه (بر مالیات) و عوارضات و رسوم گمرک حالیه درباره توتون و تنباکو و سیگارت و انفیه تا انقضاى مدت پنجاه سال از تاریخ امضاى آن امتیازنامه ننماید. همچنین دارنده امتیاز و شرکاى او متعهدند که تمام رسوماتى را که بالفعل از تنباکو عاید دولت علیّه ایران مىشود کما کان عاید گردد.
فصل هشتم: هر کس یا کسانى که بخواهند از این فصل گریزى اختیار نمایند، مورد سیاست و مجازات دولت خواهد شد، و هر کس یا کسانى که در پیش آن خفیةً تنباکو و توتون و غیره به جهت فروش این معامله پیدا شود نیز به جریمه و سیاست سخت دولت گرفتار خواهد شد. دولت علیّه حمایت و تقویت صریح هر چه تمامتر خود را در جمیع عمّال صاحبان این امتیاز مرعى خواهد نمود و صاحبان امتیاز نیز تعهد مىنمایند که به هیچ وجه از حقوق خود موافق اصول این امتیاز نامه تجاوز ننمایند.
فصل نهم: صاحبان این امتیازنامه مختار خواهند بود که تمام حقوق با امتیازات و تعهدات و غیره خود را به هر کس یا کسانى که میل دارند منتقل نمایند، ولى قبل از وقت به اولیاى دولت اطلاع خواهند داد.
فصل دهم: عمل آورنده یا مالک توتون یا تنباکو هر وقت توتون و یا تنباکوى خود را حاصل نمود باید خود به نزدیکترین وکلاى صاحبان این امتیاز اطلاع بدهد که حاصل ایشان به چه مقدار است تا اینکه صاحبان این امتیازنامه بتوانند تعهدات مقررّه فوق را در فصل ششم به موقع اجرا گذارند و آن را به زودى ابتیاع نمایند.
فصل یازدهم: صاحبان امتیاز حق نخواهند داشت، اراضى ابتیاع نمایند، مگر به اندازه لزوم اجراى این امتیازنامه؛ چون انبار مورد لزوم.
فصل دوازدهم: زارعین بر طبق تفصیل مشروطات (شروطات) که از جانب صاحبان این امتیاز به همراهى دولت مقرّر مىشود، محق مىباشند که به اندازه وافى براى حاصل خود، پیشکى به آنها داده شود.
فصل سیزدهم: اگر از تاریخ امضاى این امتیاز نامه تا انقضاى مدت یکسال کمپانى اجراى آن تشکیل نشود و شروع به کار نشود، این امتیاز نامه از درجه اعتبار ساقط و باطل خواهد شد، مگر آنکه جنگ یا امثال آنکه مانع تشکیل کمپانى باشد واقع شود.
فصل چهاردهم: در صورت وقوع اختلاف مابین دولت علیّه و صاحبان امتیاز، آن اختلاف رجوع به حکم مرضىالطرفین خواهد شد و در صورت عدم امکان رضایت در تعیین حکمیت، رجوع به حکمیّت قطعى حَکَمى به تعیین یکى از نمایندگان دول آتازونى (امریکا) یا آلمان یا اتریش مقیم تهران خواهد شد.
فصل پانزدهم: این امتیاز نامه به دو نسخه مابین (اولیاى) دولت علیّه ایران و ماژور تالبوت (کذا) به امضاى اعلى حضرت همایون شاهنشاهى و ثبت وزارت امور خارجه مبادله شده و مضمون فارسى آن محل اعتنا خواهد شد.»
(بیستم مارس 1890) مطابق 28 رجب 1308(14)
ورود بىسابقه فرنگیان و تخریب بنیادهاى فرهنگى و دینى ایرانیان
خطر عمدهترى که علاوه بر به یغما رفتن بنیه مالى ایران، جامعه اسلامى را تهدید مىکرد، حضور فرهنگ استعمارى و گسترش فسادى بود که به تبع حضور عینى اجانب و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان در ایران رخ مىنمود.
مرحوم کربلایى، از شاگردان مجدّد شیرازى در کتاب تاریخ دخانیه مىنویسد: «بالجمله، بیش از هفده ماه از معاودت همایونى از فرنگستان، که مطابق با رجب 1308 باشد، هیأت کمپانى امتیاز دخانیات وارد دارالخلافه تهران شدند و به معیّت آن هیأت و متفرقا به اسم و به بهانه این عمل ـ چنانکه گفته مىشود ـ مجموعا دو لک(15) نفر زن و مرد که عبارت از دویست هزار باشد، از مردم فرنگستان در عرض این هفده ماه در ایران نقل و تحویل دادند.
...از این گذشته، جمعى از زنان بازیگر و جمعى دیگر از زنان بدکار، مخصوصا براى ترویج کسب و کار خودشان به ایران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته، در هر بلدى، خاصه تهران، چندین بازیگرخانه و فاحشهخانه معیّن داشته و همه روز فوجى از مسلمانان بدین وسیله به دام خود کشیده، مالشان سهل است، که عقل و دینشان را هم ربوده، رها مىکردند...
کار مسلمانان در ایران چندان اوج گرفته که در این پایتخت بزرگ اسلام، آشکارا و علانیه با اطلاع دولت اسلام، زنان مسلمانى هستند، نه کم، خیلى زیاد، مخصوصا که به نام بد عملى و فجور معروف و مشهورند، به طورى که اینان نیز مانند اصناف کاسبکار مملکت، سالیانه مبالغها مالیات اضافیه به دولت مىرسانند و این زنان مسلمان را علانیه براى فرنگیان مىبرند و هیچ کس (را هم) در این خصوص (اصلاً) تعرّض(ى) نبود...
بالجمله، درجه ذلّت و ضعف مسلمانان و پایه اقتدار فرنگیان در ایران جز که بالعیان مشهود مىشد، و گرنه گفتار و بیان در شرحش وافى نتواند بود. این جماعت مردم که تن به کار خدمت فرنگى در مىدهند، البته معلوم است که پایه و مایهاى در دیندارى ندارند و لاجرم به همین مقدار آمیزش با فرنگى، بالمرّه بىمبالات به دین و بى التزام به مراسم شریعت سید المرسلین، دیگر نه نماز و نه روزه، چنانچه مخصوصا این جماعت در ماه رمضان آشکارا و علانیه در محضر همه مسلمانان بىباکانه مفطر بودند و کسى را اصلاً جرأت تعرّض به آنان در این خصوص نبود. بسا مىشد که بعضى مسلمانان تاب نیاورده، به نرمى و ملایمت نکوهش مىکردند، جواب خوبشان عوامانه این بود: عیسى به دین خود، موسى به دین خود. بدین حد مطلب ختم بود که دیگر کسى را حد سؤال و جوابى با ایشان زیاده بر این نبود...»(16)
واکنش علما و مردم متدیّن ایران در برابر امتیاز تنباکو
هرچند اصل این قرارداد ننگین در سفر سوم ناصرالدین شاه و همراهان در فرنگ بسته شد، ولى چون رسما به امضاى شاه و سایر وزرا نرسیده بود، هیأت انگلیسى پس از ورود به دارالخلافه، با پرداخت مبلغ چهار صد هزار تومان (در این خصوص) به عنوان رشوه و با چربزبانىهاى خود، قرارداد را به امضاى شاه و سایر وزرا رساند. دولت نیز آن را به تمام ممالک و مردم ایران اعلان کرد. مردم مؤمن و متعهد ایران در بدو امر، از این خبر شگفتزده شدند و نمىتوانستند آن را بپذیرند.
آنها براى سایر مناطق ایران هیأتهاى فرنگى به نام «وکلاى کمپانى» اعزام کردند که گروهى از آنان راهى منطقه فارس شدند. دولت نیز به حاکم فارس دستور اکید صادر کرد که با کمال مساعدت از آنان پذیرایى نموده، آنها را براى مقاصدشان یارى نماید.
مردم شیراز به رهبرى فقیه روحانى مبارز مرحوم سید علىاکبر فال اسیرى دست به قیام زدند. سید برفراز منبر، از زیر عبا شمشیرى بیرون کشید، فریاد برآورد: موقع جهاد عمومى است. اى مردم، بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم، هر بیگانهاى را که براى انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهیم کرد.»(17)
در ادامه همین ماجرا، بعضى از اشرار وابسته به دستگاه حکومت سیّد را دزدیدند و از شیراز به بوشهر منتقل نمودند. او از آنجا به همراه خانواده به سامرّا، محل اقامت میرزاى شیرازى، رفت و مورد احترام و تکریم میرزا واقع شد. مردم شیراز از همان زمان که از فقدان سیّد باخبر شدند، در شاهچراغ اجتماع کردند و در شهر غوغاى عظیمى بر پا شد. تفنگداران حکومت به آنها حمله کردند و عدهاى از مسلمانان در این هجوم وحشیانه جان باختند. فرنگیان با حمایت حکومت، با شکوه و شوکت وارد شهر شدند، ولى آتش خشم مؤمنان همچنان شعلهور بود.
گروههاى فرنگى شرکت تنباکو در آذربایجان نیز با مخالفت مردم، به ویژه علماى اعلام همچون آقایان حاجى میرزا جواد و حاجى میرزا یوسف، از مجتهدان بلندمرتبه تبریز مواجه شدند. آنها با هم متحد شدند و دولت را در این طرح خائنانه ناموفق ساختند، به طورى که عجالتا از آنجا منصرف شدند.(18)
علماى تبریز در ضمن تلگرافى گفتند: با کمال حیرت، مشاهده مىکنیم که پادشاه ما کافه مسلمین را مثل اسرا به کفّار مىفروشند ـ مسلمانان ترک را به زیردست شدن کفار ترجیح مىدهند.(19)
در تمامى شهرهاى مهم ایران، حکّام و وکلاى شرکت را به دستور دولت پذیرایى و حفاظت مىکردند. آنها پس از ورود، نقاط مهم و کلیدى شهر را ضبط مىکردند و در آنجا عمارت مىساختند. در اصفهان نیز مردم علىرغم ایجاد تنگناهاى گوناگون از سوى کارگزاران حکومت به رهبرى سه عالم مجاهد حاج شیخ محمد تقى، معروف به «آقا نجفى» و برادرش شیخ محمدعلى و ملّاباقر فشارکى، با استوارى هرچه تمامتر در برابر شرکت و هوسهاى عمّال شاه ایستادند.
شاه ضمن دستور اکید به ظلّ السلطان و کارگزاران خود در اصفهان براى مقابله با علما و مردم، در تلگرافى به آقانجفى مىگوید: بى جهت عالم آسوده را آشفته نکنید و مردم با خون خود بازى نکنند و آسوده، مشغول دعاگویى و رعیتى باشند.(20)
شاه در پاسخ تلگراف مردم اصفهان، که خواستار لغو امتیاز تنباکو شده بودند، چنین مىگوید: «... به عهده دولت واجب و لازم است که در همچو مقام، آنچه لازمه کیفر و مجازات است، به مردم نادان بدهد و بفهماند که خلاف احکام دولت را کس نمىتواند.»(21)
امین السلطان نیز به پىروى از شاه، در مجلس شور دولتیان و علما بدینگونه جواب مىدهد: «... محال است این امتیاز را به هم بزنند و ابدا هم نخواهد خورد و امضاى یک پادشاه قادر مستقل، تا قیامت به قوّت خود باقى است. شما هم نمىتوانید به زور پس بگیرید.»(22)
ظل السلطان، حاکم جبّار اصفهان، به تبعید گروهى از علما پرداخت، اما باز هم فروشندگان تنباکو به معامله با شرکت تن در نمىدادند، عدهاى تنباکوى خود را به جاى فروش، بین فقرا تقسیم مىکردند و گروهى هم محصول خود را «با علّو طبع و دانش و غیرت اسلامیت و بدون تظاهر، براى مخالفت با انحصار، به آتش مىکشاند.»(23)
حرکتهاى مشابهى نیز در دیگر شهرهاى ایران به وقوع پیوست. در تهران، مردم به میرزا حسن آشتیانى، مجتهد بزرگ تهران، روى آوردند و ایشان نیز مکرّر از دولت خواستار لغو امتیاز مزبور گردید، ولى شاه و دربار با خیرهسرى تمام به این درخواستها وقعى ننهادند. بدینروى، علماى عظام تنها راه را استمداد از میرزاى شیرازى، مرجع بزرگ جهان شیعه، که ساکن شهر سامرّا در عراق بود، یافتند.
استمداد مردم و علماى بلاد از میرزا
مؤلّف تاریخ دخانیه درباره «قرارداد رژى» مىنویسد: «بالجمله، نخستین وظیفه و مأموریتى که از جانب کمپانى امتیاز در حق وکلا معیّن بود اینکه به زودى هر چه زودتر، تمامى اجناس دخانیه موجود ممالک محروسه از کلى و جزئى به این اجناس مخصوص اداره کمپانى باشد و بس. و چون این معنى براى مسلمانان از جهاتى موجب خسارتهاى کلى بود، لاجرم در خصوص اجراى این مأموریت، در هر بلد، از طرف مردم عمومى شورش و غوغاى عظیم برپا شده (همه جا) مایه ابتلاى حکومتهاى محلیّه گردید. این شد که براى رفع این غائله و اسکان شورش و هیجان عمومى، از جانب دولت مقرّر گردید که وکلاى کمپانى یک چند ماهى دست از خرید برداشته تا تجّار مملکت، محاسبات سابقشان را صاف کرده، محاسباتى که در این خصوص دارند، با هم بپردازند. این چند ماه مدت (مهلت) علىالعجاله براى مسلمانان فرجى بود تا در مقام چاره برآیند. معلوم است که چاره درمان اینگونه دردهاى عمومى مملکت ایران، علماى ملتاند.
لا جرم، اصناف مردم عمومى در هر بلد، روى شکایات به در خانه علماى ملت بردند. علماى اعلام ملت نیز بعد از آگاهى از وضع فسادآمیز این عمل، به مناسبت وظیفه و منصب بزرگشان، که پاس نام و ناموس دولت و ملت اسلام در عهده دارند، به دلالت نظرهاى همه تجّارهاى پیشبین موشکاف، به شطر بزرگ و عمده تبعات و مفاسد این عمل امتیاز، که در حقیقت بابالابواب مقصد اصلى مردم فرنگستان بود، رسیده، بر حسب وظیفه و تکلیف خودشان در اندیشه چاره افتادند. ... این شد که همگى خلق ایران از عالم و عامى در این خصوص [به میرزا روى آوردند]...»(24)
اندیشمند مبارز سید جمالالدین اسدآبادى نامه مفصّلى به میرزاى شیرازى نوشت. او مىخواست تا میرزا را از ابعاد خیانت قاجار در اعطاى امتیازات گوناگون از جمله امتیاز «رژى» با خبر سازد، ولى پیش از رسیدن این نامه، میرزا از طریق امثال جناب سید علىاکبر فال اسیرى، رهبر قیام تنباکو در شیراز، که به سامرا پناهنده شده بود، از عمق توطئه با خبر گردید و دستور منع را صادر نمود.(25)
رهبرى میرزاى شیرازى در مبارزه علیه امتیاز تنباکو
رهبر شیعیان جهان، میرزاى شیرازى، در سال 1308 ه . ق تلگراف مفصّلى به شاه فرستاد. وى در این تلگراف گفت: «نظر به تواصل اخبار، به وقوع وقایعى چند، که توانى از عرض مفاسد آنها خلاف رعایت حقوق دین و دولت است، عرضه مىدارد که اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تردد آنها با مسلمین و اجراى عمل بنک و تنباکو و تتن و راه آهن و غیرها، از جهاتى چند منافى صریح قرآن مجید و نوامیس الهیه و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب پریشانى عموم رعیت است؛ چنانچه واقعه شیراز و قتل و جرح جماعتى از مسلمانان در حماى حضرت احمد بن موسى علیهالسلام و هتک آن بقعه مبارکه و تبعید جناب شریعتمدار، حاجى سید على اکبر ـ سلمه الله تعالى ـ به وضعى ناشایسته، نمونهاى از نتایج امور است.»(26)
میرزا در نامه دوم خود به ناصر الدین شاه، او را از تن دادن به ننگ سلطه استعمار انگلیس بر حذر داشت.(27) به دنبال اعتراض میرزا، شاه از کار پرداز ایران در بغداد، معتمد السلطان مشیرالوزارة (میرزا محمود خان)، خواست تا به سامرّا رفته، میرزاى شیرازى را توجیه نماید.
معتمد السلطان براى مصلحت چنین قراردادى چند دلیل ذکر کرد که بسیار سست و بى اساس بودند. او در قسمتى از اظهاراتش گفت: «ثالثا، مرحمتى را که دولت درباره کسى مبذول داشته و به امضاى همایونى ختم و حتم گشته، دیگر شأن بلند دولت را زیبنده نخواهد بود که در مرحمت و عطاى خود، خاصه که درباره ملل بیگانه مبذول افتاده، خاصه که در محضر آگاهى دول و ملل عالم وقوع یافته باشد، خیال بازگشت و رجوعى به خاطر گذراند. و این مطلب را بیش از هر مطلب در نظر دولت اهمیت است. رابعا، فسخ و ابطال این عمل، دولت را اکنون از حد قدرت و امکان نیز بیرون است؛ چه آنکه مرد صاحب امتیاز، این معامله را تا کنون به چندین دست نقل و تحویل نموده که طرف کار اکنون چندین دولت قوى شوکت خیلى بزرگ است.»(28)
آقاى کربلائى در این زمینه مىنویسد: «این بوده که حضرت اسلام پناهى (جناب میرزاى شیرازى) در جواب تعذّرات دولت از جمله فرمودند: "نگذارید کارتان به آنجا کشد که وقتى ملجأ شوید و بخواهید دست توسّل به دامن ملت بزنید، ملت را دیگر دامنى بجا نمانده باشد. هنوز وقت است دولت را، اگر در حقیقت، دفع این فتنه و رفع این غائله ممکن نیست، به ملت واگذار کند تا ملت خود در صدد دفع و رفع این غائله برآید. دولت اگر از عهده جواب بیرون نتواند آمد، ملت از جواب حسابى عاجز نیست؛ البته خصم را از عهده جواب بیرون خواهد آمد."»(29)
این اقدام میرزاى شیرازى نتوانست دشوارىهاى مسلمانان را کاهش دهد و همچنان وکلاى کمپانى در هر جا با کمال قدرت عمل مىکردند، جلوى تجّار و عمدهفروشان اجناس دخانیه مملکت را به کمک دولت گرفتند و همگان را موظّف کردند متاع خود را تحویل کمپانى دهند. در قیمتگذارى میان صاحبان مال و وکلاى کمپانى اختلافات فاحشى وجود داشت که منجر به نزاع مىگشت. آنها صاحبان اموال را وادار مىکردند به هر قیمتى که دلاّل جنس معیّن مىکند، بپذیرند.
بسیارى از مسلمانان با غیرت تن به این تحکم ندادند؛ ترجیح مىدادند اموال را به مستمندان بذل کنند و یا آنها را به آتش بکشند. در این رابطه، یکى از زمینداران فارس دوازده هزار کیسه تنباکو [ى]موجودى در انبار را به قیمت دلاّل کمپانى معامله نکرد. او یک روز مهلت خواست تا فردا فکرش را بکند، ولى شبانه همه آنها را آتش زد. مأمورین فردا، که به دنبال تنباکو آمدند، او در جواب گفت: همه را یکسره فروختم. فرنگیان برآشفتند: چگونه با ممنوع بودن فروش، آنها را فروختى و حال بگو آنها را به چه کسى فروختى؟ او با شهامت آنها را به سوى تل خاکستر راهنمایى کرد و گفت: «همه را یکسره به خدا فروختم.»(30)
در این فضاى آشفته و سلطه فرنگیان، مسلمانان فریاد استغاثه خود را بلند نمودند و از رهبر شیعیان، آیةالله میرزاى شیرازى، استمداد طلبیدند. میرزاى شیرازى تلگراف شدیداللحنى براى ناصر الدین شاه مخابره کرد. در قسمتى از این تلگراف آمده است:
«... مفاسد انفاذ این امور (قراداد تنباکو) به مراتب، اعظم از مفاسد صرفنظر از آنهاست. کدام مفسده با اختلال قوانین ملت و عدم استقلال سلطنت و تفرقه کلمه رعیّت و یأس آنها از مراحم ملوکانه برابرى مىکند؟ چگونه مىشود که در قرون متطاوله اولیاى مبین و سلاطین مسلمین ـ شکرالله تعالى مساعیهم ـ [با آن [اتلاف نفوس و بذل اموال خطیره [که] در اعلاى کلمه اسلام فرمودند، با اندک فایده یا ترقّب ترتب مفسده، از تمام اغماض نموده و کفره را بر وجوه معاش و تجارت آنها مسلط کرد تا بالاضطرار با آنها مخالطه و موادّه کنند و به خوف یا رغبت، ذلّت نوکرى آنها اختیار نمایند و کم کم بیشتر منکرات، شایع و متظاهر شود و رفته رفته عقایدشان فاسد و شریعت اسلام مختلالنظام گشته و خلق ایران به کفر قدیم خود برگردند.»(31)
دولت قاجار به این خواسته میرزا اهمیت نداد و همچنان سیاست ارعاب و سختگیرى بر رعایا را اعمال مىکرد. در این زمان، مجتهد مبارز اصفهان، جناب حاجى شیخ محمدتقى، معروف به «آقا نجفى»، به همراه برادرش حاج شیخ محمدعلى و آقا باقر فشارکى براى اولین بار استعمال دخانیات را تحریم نمودند. ظلّ السلطان، حاکم مستبد اصفهان، در گزارش به ناصر الدین شاه مىنویسد: «این غلام (ظلّ السلطان) نمىدانست در منبر و مسجد و خانهشان چه مىگویند و درمجلس درس چه مذاکره مىنمایند. در این سه جا، کشیدن قلیان را حرام و کشت زرع تنباکو را حرام اندر حرام و حامى فرنگى را واجب القتل و نوکر و بستگان آنها را نجس العین اعلان کردهاند.» وى سپس از ضعف خود در برابر آنها، که به اعتقاد وى نمىداند «به چه پشت گرمى و به چه اطمینان این حرکات از آنها ناشى مىشود و خود را مثل شبپره به شعله سخط و غضب دولت مىزنند»، مىگوید: «با این جزئى حرکات غلام، آرام نمىگیرند» و از شاه مىخواهد آنها را با «نصیحت و مؤاخذه سخت» منع کند.(32)
فتواى تاریخى میرزاى شیرازى و بازتاب آن
به دلیل آنکه رژیم وابسته قاجار از توصیه و نصایح مکرّر رهبر شیعیان پند و عبرت نگرفت، میرزاى شیرازى در یک تصمیم تاریخى و قاطع، استعمال تنباکو و توتون را تحریم فرمود. متن فتوا بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بأى نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حررّه الاحقر محمد حسن الحسینى.»(33)
مؤلّف تاریخ دخانیه مىنویسد: «سواد این حکم مبارک، در همان نیمروز ـ چنانچه معروف بود ـ تا به صد هزار نسخه رسید و در همان نیم روز، همه جا، حتى اقصى بلد منتشر گردید. شهر به این وسعت و بزرگى را از سر تا سر گرفته، سهل است، که تا به بسیارى از قراء و آبادىهاى اطراف نیز سرایت گرفت.
بالجمله، در بقیه آن روز پنجشنبه و شب جمعه غلغله و هاى هوى صحبت و گفتوگوى این حکم تمامى بلاد را فراگرفته، صبح روز جمعه، که در تمامى شهر به این وسعت و عظمت، حتى اقصى بلاد، هیچکس از مرد و زن، بزرگ و کوچک نمانده بود که اطلاع و آگاهى از تفصیل این حکم نیافته باشد.
از برکات توجه مخصوص حضرت امام عصر ـ عجّل الله فرجه و ظهوره و صلى اللّه علیه و على آبائه الطاهرین ـ همه این اصناف مختلف مردم دارالخلافه از مرد و زن، عالم و عامى، عالى و دانى، بزرگ و کوچک، با همه آن طبایع مختلفه و آراء متخالفه، چنان در کمال تمکین و انقیاد، همگى بر سر این یک نقطه متفق و مجتمع شدند که تا عصر جمعه، در تمامى این چنین شهر عظیم، از هیچ نقطه (و) عملى، دود دخان چپق و قلیان بلند نمىشد، حتى از حرمهاى پادشاهى و مجالس ادارات دولتى و سراى دیوانیان و قهوهخانهها و سرباز خانهها نیز بالمرّه دود دخانیه برداشته شد، به حدى که قلیانها را شکسته و میانه قلیانها (تماما) سوخته گردید.
در حرمسراهاى پادشاهى، آنچه قلیان یافت مىشد، همه را یکسره شکستند. قلیانهاى تمامى حرمسراها را در پیشگاه عمارت (مخصوص) همایونى گرد آورده، تلى ساختند. مردم اوباش بلد و به اصطلاح وقت (اداش) مَشتىها، که (از صبح تا شام) از هیچ رو باکى از هیچگونه مناهى و معاصى ندارند، به غیرت اسلامیت، چپقها را به یکسره شکستند و شکسته چپقها را بر تختگاه اداره (دخانیه) کمپانى امتیاز انداختند. از این جماعت مشتىها، این کلمه به فزونى شنیده مىشد: «من عرق را علانیه و بر ملا مىخورم و از هیچ کس هم باکى ندارم، ولى چپق (را) تا آقا میرزا حلال نکند، لب نخواهم زد...» کار به جایى رسید که یهود و نصارا نیز به متابعت اسلام، شرب و دخانیه را در ظاهر بالمرّه متارکه نمودند.
بالجمله، همچو هنگامه عظیمى در تصور هیچکس نمىگنجد. سفراى خارجه، که مقیم دارالخلافه بودند، به تمامى دول اروپا تلگرافها بدین مضمون مخابره کردند که واقعه عظیمى، که اعظم وقوعات عالم است، اینکه چیزى را که عادت شبانهروزى عمومى مسلمانان، حتى اطفال آنان و اعظم عادات ایشان بوده، به طورى که به هیچ چیز اینگونه معتاد نبودند، به محض یک دو کلمه نوشته منعى که به رئیس آیین (امین) خودشان نسبت داده شده، یکدفعه چنان بالمرّه متارکه نمودند که ارتکاب آن، در انظارشان عار و شنار است.»(34)
پس از این فتوا، در شهر تهران به یکباره شایع گردید که مردم طبق حکم و فرمان میرزاى شیرازى، براى جهاد روز دوشنبه آماده گردند. در این باره، ناظم الاسلام کرمانى مىنویسد: «در صورت، اعلانى روز جمعه بیست و سوم جمادى الاولى سنه 1309 به دیوار شمس العماره و سایر گذرها و مجامع شهر چسبانیده بدین مضمون که: بر حسب حکم جناب حجة الاسلام آقاى میرزاى شیرازى یوم دوشنبه آتیه جهاد است، مردم مهیّا شوید!»
این شایعه شورانگیز دروغین به زودى در شهر منتشر گردید و عامّه مردم را تهییج کرد. مردم راستى به فکر جهاد افتادند.(35)
عقبنشینى دولت و مواضع قاطع علما
به دنبال ناآرامىهاى روز افزون در جامعه و پس از وعدههایى که نایبالسلطنه در جلسه خود به علما داده بود، هفته بعد جلسه دیگرى تشکیل گردید. نایبالسلطنه گزارشى از فعالیت خود در لغو قرارداد به حاضران ارائه کرد و گفت: «حاصل رنج چند روزه ما، که در این خصوص با دولت انگلیس گفتوگوها کردیم، بالاخره قرار بر این شد که این امتیاز از داخل ممکلت ایران به طور کلى، حذف شود، ولى نسبت به خارج از کشور ما نمىتوانیم کارى انجام دهیم.» او در پایان این جلسه، از علما خواست تا در منابر صریحا حلیّت استعمال دخانیات را اعلام نمایند، ولى آقایان گفتند: مطلب هنوز ناتمام است؛ چون همچنان مردم ایران از تجارت خارجى تنباکو محروم هستند. در این وقت، یکى از عالمنمایان وابسته عصبانى شد و گفت: با اینکه وزیراعظم اینهمه زحمت کشید، حالا زشت است که شما به جاى آنکه تشکر کنید، باز هم مناقشه مىنمایید! ولى آقا سید محمدرضا، از علماى حاضر در جلسه، جواب آن شخص را داد. سرانجام، بنا شد جریان را به میرزاى شیرازى نوشته، منتظر فرمان او باشند و این کار انجام گرفت.
پس از چند روز جوابى از طرف میرزاى شیرازى رسید که براى دستگاه قاجار ناخوشایند بود. وى در این جواب ضمن تشکر و قدردانى از بشارت رفع دخانیه فرمودند: «انشاء الله تعالى، به همّت عاطفت ملوکانه دست خارجه بالمرّه از ایران کوتاه خواهد شد.»(36)
ناصرالدین شاه از طریق معتمدالسلطان، عبدالله خان والى را خدمت میرزاى آشتیانى در تهران فرستاد و پیغام داد که شما باید یکى از این دو کار را انجام دهید: یا بالاى منبر رفته، صریحا به مسلمانان اجازه استعمال قلیان دهید و یا اینکه ایران را ترک کنید.
میرزاى آشتیانى در جواب گفت: ما که نمىتوانیم فرمان میرزاى شیرازى را نقض کنیم، ولى فردا شهر را ترک مىکنیم.(37)
این خبر در شهر انتشار یافت، طبقات گوناگون مردم به خشم آمدند و اعلان نمودند: ما نیز میرزاى آشتیانى را همراهى مىکنیم. مردم کسب و کار را تعطیل کردند و زنان نیز دست به تظاهرات عظیمى زدند و مردان نیز به آنها پیوسته، صداى ضجه و فریاد «یا على» و «یا حسین» ارک را فرا گرفت. دولتمردان و اهل حرمسراى سلطنتى به وحشت افتادند. هرچند حکومت، معتمدالسلطان را با دستخطى از شاه نزد میرزاى آشتیانى فرستاد که در آن به مردم لغو امتیاز را وعده داده بود،(38) ولى مردم همچنان دست به اجتماعات اعتراضآمیز مىزدند. این تظاهرات منجر به درگیرى شد و مردم به ارک سلطنتى هجوم بردند و مأموران به سوى مردم شلیک کردند، جمعى را به قتل رساندند. مردم بعضى از این جنازهها را روى دست گرفتند و فریاد کنان به سوى خانه میرزاى آشتیانى بردند. این حادثه بر شورش مردم افزود.(39)
این وضعیت موجب گشت تا حکومت از اخراج میرزاى آشتیانى منصرف گردد و ناصرالدین شاه امتیاز خارجى را لغو نماید.
شاه در دستخطى نوشت: «جناب امینالسلطان، امتیاز دخانیات داخله که چند روز قبل موقوف شده بود، این روزها امتیاز خارجه را هم موقوف فرمودیم، کلّیتا این عمل به طور سابق شد. به تمام علماء و حکّام و مردم اطلاع دهید که مطمئن باشند و به رعایا حالى نمایند.»(40)
فرمان میرزاى شیرازى در لغو تحریم تنباکو
علماى اعلام در تلگراف خود به میرزاى شیرازى، خبر لغو امتیاز را به او گزارش نمودند و از ایشان خواستند تا براى مصالح مسلمانان، حکم تحریم را بردارند.
میرزا، که با تیزبینى و دوراندیشى حوادث ایران را پى مىگرفت، پس از دریافت درخواست علما از ترس آنکه تلگرافها جعلى بوده و یا طرف انگلیس باشد، براى جلوگیرى از اینگونه خطرات، میرزاى آشتیانى را وکیل نمود تا تحقیقات همهجانبهاى نموده، پس از اطمینان نسبت به قطع ید اجانب، در نامهاى او را در سامرّا مطمئن سازد تا آنگاه حکم تجویز را صادر فرماید.
مرحوم میرزاى شیرازى در تلگراف اول خود، به میراز محمد حسن آشتیانى گفتند: «... تلگراف جنابعالى و سایر علماى اعلام در باب رفع دخانیه رسید. اگرچه به مراحم ملوکانه ، به احکام شرع و فرموده جنابعالى و سایر علما ـ کثّر الله امثالهم ـ کمال وثوق و اعتماد است، ولى چون تلگراف در این وقت، عمل اعتماد نیست، متوقع آنکه به خط شریف تصریح فرموده که اختصاص بالکلّیه از داخله و خارجه به حسب واقع از ایران مرتفع و دست اجانب را از این عمل، بالمرّه قطع نمودهاند و احتمال عود و تبدیل و تبعیضى به هیچ وجه نیست تا سبب خاطر جمعى این جانب شود، و الّا به موجب شریعت مطهّره، استعمال دخانیات جایز نیست و حکم به حرمت ـ کما فى السابق ـ برقرار است، تغییر نخواهد یافت. محمد حسن الحسینى.»(41)
میرزاى شیرازى در تلگراف دوم خود به میرزاى آشتیانى مىنویسد: «... سابقا تلگرافى در امر دخانیه و تعلیق اذن بر وصول خط شریف عرض شد. ولى فعلاً محرمانه مىنویسم: در اصلاح این امر، حال که اولیاى دولت اقدام دارند، باید جنابعالى بر مکنون خیالات ایشان مطّلع باشید و از کیفیت علاجى که در این باب متصدّى مىشوند، مستحضر شوید که مؤدّى به فساد دیگرى نباشد که در علاج او باز گرفتارى جدیدى براى دین و دولت دست بدهد و البته عین آن سندى که دولت به فرنگیان دادهاند، مسترد خواهید داشت که دیگر اجانب امیدى در مملکت ایران نداشته باشند و یکسره مقطوع الرجاء شوند و باید از جانب دولت اطمینان کاملى به رعیت داده شود و فرمانى مستحکم در رفع ابدى این امر و مختاریت رعیّت صادر شود که بر بیع و شراى دخانیات در داخله و حمل به خارجه مسلّط باشند، تا از هر جهت قلوب رعیّت از وحشت و اضطراب بیاسایند و از وخامت عاقبت این کار مأمون شوند و با رفاهیت و آسایش مشغول دعاگویى و شکرگزارى ذات همایون شاهنشاه ـ اسلامیان پناه اعز الله نصره ـ باشند و تا تفصیل مطلب به همین وجه بر خود احقر به تصریح جنابعالى معلوم نشود، اذن نمىتوانم داد؛ حکم به حرمت مستمر است. و خوب است همین مطلب را با جناب مستطاب آقاى امینالسلطان ـ دام اقباله ـ در موقع مناسب مذاکره و مسأله را موافق صلاح دین و دولت فصل بفرمایید.»(42)
به دنبال استوارى علما و مردم معتمد ایران در توقیف استعمال تنباکو، سرانجام، شاه و شرکت مزبور مجبور شدند هر دو امتیاز داخلى و خارجى تنباکو را به صورت علنى لغو نمایند. این خبر را میرزاى آشتیانى به سامرّا منتقل نمود و سرانجام، میرزاى شیرازى با اطمنیان از یأس دشمن، در تلگراف به میرزاى آشتیانى، حکم تحریم را برداشتند و در نتیجه، ماجراى حکم تحریم تنباکو پس از پنجاه و پنج روز از سوى علماى اعلام لغو گردید.(43)
نهضت تحریم تنباکو با ماهیّت ضداستعمارى، یکى از اقدامات بیگانهستیز تاریخ حیات سیاسى علماى شیعه است که در تاریخ معاصر و بیدارى مردم ایران و تحریک آنان در احقاق حقوق خویش نقش بنیادین داشته است.
پىنوشتها
1ـ ابوالقاسم گرجى، تاریخ فقه و فقها، ص 278 / ضیاءالدین، سبطالشیخ، زندگینامه استاد فقهاء شیخ انصارى، دبیرخانه کنگره بزرگذاشت شیخ انصارى، 1373، ص 207.
2و3ـ شیخ آقابزرگ طهرانى، میرزاى شیرازى، ترجمه کتاب هدیةالرازى الى الامام المجدد الشیرازى، چ دوم، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1363، ص 35/ ص 36
4و5ـ حاج شیخ عباس قمى، فوائدالرضویه، ج 2، ص 484.
6ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 5، ص 305.
7ـ شیخ آقابزرگ طهرانى، پیشین، ص 29 ـ 39 با اختصار.
8ـ به نقل از: همان، ص 40ـ42 با اختصار / ر.ک: سید محسن امین، ص 305 ـ306.
9ـ ر.ک: سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، مقدّمه در ترجمه و شرح حال مؤلف، ص 3.
10ـ سید محسن امین، پیشین، ج 5، ص 308. اسامى شاگردان دیگرى نیز در این کتاب آمده است.
11ـ ر.ک: شیخ آقابزرگ طهرانى، پیشین، ملحقات، ص 18 ـ 217.
12ـ سید حسن صدر، تکمله املالامل، نقل از همان، ص 49 ـ 58 با اختصار.
13ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، قرارداد رژى، 1890 م یا تاریخ انحصار دخانیات در سال 1309 ه.، ص 19.
14ـ ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ج اول، ص 51 ـ 53 / شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 19ـ22.
15ـ «لک» یعنى صد هزار... (حسن عمید، فرهنگ عمید).
16ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 25ـ29. با اختصار.
17ـ ابراهیم تیمورى، تحریم تنباکو؛ اولین مقاومت منفى در ایران، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، ص 69 / ر.ک: ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج اول، ص 43.
18ـ موسى نجفى،رسولجعفریان، سده تحریمتنباکو،ص72ـ 76.
19ـ فیروز کاظمزاده، روس و انگلیس در ایران، ترجمه دکتر منوچهر امیرى، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1371، ص 243.
20ـ محمد نهاوندیان، پیکار پیروز تنباکو
21ـ ر.ک: زندگانى میرزاى شیرازى، ص 243.، ص 45.
22ـ میرزاى شیرازى، قسمت ملحقات، ص 242.
23ـ محمد نهاوندیان، پیشین، ص 47.
24ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 36 ـ 39 با اختصار / رسول جعفریان، پیشین، دفتر دوم، ص 76 ـ 80.
25ـ سید محسن امین، پیشین، ج 16، ص 376 به نقل از: میرزاى شیرازى، ص 251.
26و27ـ ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 34 / شیخ رضا زنجانى، تحریم تنباکو، انتشارات نمایشگاه دائمى کتاب، ص 61 و 64 و 65 / شیخ حسن کربلائى، پیشین، ص 40 و 48.
28ـ شیخ حسن اصفهانى کربلایى، پیشین، ص 44 / رسول جعفریان، پیشین، دفتر دوم، ص 82 ـ 84.
29ـ تاریخ دخانیه، قرارداد رژى، ص 44.
30ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 46.
31ـ همان، ص 48.
32ـ ابراهیم صفاتى، اسناد سیاسى دوران قاجار، بابک، ص 22029ـ24 / رسول جعفریان، پیشین، ص 97 قسمت پاورقى.
33ـ همان، ص 69 / ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ص 19.
34ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 69 ـ 72 با اختصار.
35ـ ناظمالاسلام کرمانى، پیشین، ص 49ـ51.
36ـ ر.ک.به: ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 36. در قسمتى از نامه ناصرالدین شاه به میرزاى آشتیانى آمده است: «انتشار حکم میرزاى شیرازى در اصفهان یا جعلاً یا حقیقتا بروز کرد و کم کم به تهران رسید و شما که علماء عاقل بزرگ هستنید، بدون اطلاع دادن به دولت به دهن خواص و عوام انداختید که قلیان را ترک نمایند و این همه قال و مقال و اسباب بىنظمى را در پایتخت فراهم آورده. آیا بهتر نبود که متفقا یا تنها عریضه مىکردید در دفع عمل؟ ما هم که در تدارک بودیم. بدون این هاى و هوى و ترک قلیان همین طور که به انجام رسید، احکام صادر مىشد.
37ـ ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ص 19ـ20 / شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 109.
38ـ همان، ص 114.
39ـ شیخ حسن اصفهانى کربلائى، پیشین، ص 116ـ117.
40ـ همان، ص 122.
41ـ ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 44.
42ـ ناظم الاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 38ـ 39.
43ـ محمد نهاوندیان، پیشین، ص 92 به نقل از میرزاى شیرازى، ملحقات، ص 272.
--------------------------------------------------------------------------------