مواضع آیة اللّه نائینى در جریان مشروطیت و حوادث پس از آن
آرشیو
چکیده
متن
زندگانى
محمدحسین نائینى از خاندان معروف روحانى نائین در سال 1273 یا 1277 هجرى قمرى به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالرحیم و پدر بزرگش حاج میرزا محمدسعید یکى پس از دیگرى شیخ الاسلام نائین بودند.
محمدحسین پس از گذراندن دوره تحصیلات ابتدایى، در سن 17 سالگى وارد حوزه علمیه اصفهان شد. از مشهورترین استادان وى در فقه و اصول، آیات عظام آقامیرزا محمدحسن نجفى و حاج شیخ محمدباقر اصفهانى والد علّامه بزرگ آقا شیخ محمدتقى اصفهانى نجفى معروف به آقانجفى از روحانیان با نفوذ بود.1
نائینى نزد میرزا ابوالمعالى الکلباسى درس اصول فقه و نزد آقایان شیخ جهانگیر قشقایى و شیخ محمدحسن هزار جریبى فلسفه و کلام آموخت. وى همچنین از دروس فلسفه و کلام آیة اللّه آقا نجفى اصفهانى بهره جست. میرزاى نائینى در سال 1303 قمرى براى ادامه تحصیلات رهسپار عراق شد و در درس آقایان آیة اللّه سید اسماعیل صدر و سیدمحمد طباطبایى فشارکى اصفهانى در سامرّا شرکت کرد و آن گاه به درس مرحوم میرزاى شیرازى بزرگ، صاحب فتواى تحریم تنباکو، راه یافت. وى در آن جا تا سطح شاگردان برجسته میرزاى شیرازى ارتقا یافت و در اواخر اقامت خود محرّر وى گردید.2
زمانى که میرزاى شیرازى به سال 1312 ق دار فانى را وداع گفت، آیة اللّه نائینى در سال 1314 ق به نجف اشرف و مرحوم آقامیرزا محمدتقى شیرازى و آقا سید اسماعیل صدر عاملى به کربلاى معلى مهاجرت نمودند.
وى در نجف اشرف، طرف مشورت دوست قدیمى خود، مرحوم آیة اللّه آخوند ملا محمدکاظم خراسانى، رییس حوزه علمیه نجف اشرف، که از زمان مرحوم میرزاى شیرازى به تدریس علم فقه و اصول اشتغال و شهرت داشت، قرار گرفت و در همراهى مرحوم آیة الله خراسانى به زعامت نهضت مشروطیت در ایران پرداخت.3
به گفته بعضى از معاصرین، مرحوم آیة اللّه نائینى پس از درگذشت آیات عظام، آقا سیدمحمدکاظم یزدى صاحب عروة الوثقى و آخوند خراسانى و نیز آیة اللّه میرزا محمدتقى شیرازى، از مشهورترین مراجع تقلید و مبرّزترین فقهاى زمان خود گردید و به عنوان بزرگ ترین مجتهد وقت، مقام ریاست عامه را احراز کرد.4
مقام علمى
آقا شیخ عبدالحسین حلّى از شاگردان مرحوم آیة اللّه نائینى، درباره موقعیت ممتاز علمى استاد خود مى گوید: فقید سعید در میان علماى نجف اشرف با آگاهى هاى گسترده در دانش هاى ریاضى، حکمت، فلسفه و عرفان به فقه شرع مقدس و اصول فقه احاطه خاصى داشت. وى علم اصول را با دقت و تلاش زیاد، با زدودن نارسایى ها استوار گرداند و به تبویب آن پرداخت و احکام مستدل و قواعد متین و کامل از آن استخراج کرد. به طورى که، آگاهان و صاحب نظران این فن، ایشان را مجدّد علم اصول به شمار مى آورند.
وى بر این اساس، در فقه استدلالى به زبان عربى وسیلة النجاة را نوشت و کتاب هاى دیگرى چون مختصر وسیلة النجاة (عربى); مناسک حج (عربى); رساله علمیه ذخیرة العباد (فارسى); رساله لباس مشکوک; قاعده لاضرر و لا ضرار فى الاسلام و بعضى قواعد دیگر و رساله هایى در علم اصول به تحریر در آورد.5
شیخ محمد شراره، شاگرد دیگر مرحوم نائینى، علاوه بر تألیفات مزبور فوق رساله هاى دیگرى از استاد خود نام مى برد که از آن جمله است: رساله در تزاحم و ترتّب; رساله در تعبدیّه و توصیّله; رساله در شرط متأخر; رساله در مباحث الخیارات; رساله در معاملات و بیع فضولى و رساله هاى گوناگون دیگر در فقه و اصول که برخى از آن ها به چاپ رسیده و برخى دیگر هنوز به چاپ نرسیده است.
وى مى نویسد: اما آنچه از شاگردان ایشان در فقه و اصول و از تقریرات دروس ایشان به رشته تحریر درآمد و منتشر شد از جمله دو موضوع زیر مى باشد: فوائدالاصول در چهار مجلد نوشته آقا شیخ محمدعلى کاظمى (خراسانى); اجود التقریرات نوشته آیة اللّه حاج سید ابوالقاسم خویى.6
شاگردان معروف
میرزاى نائینى شاگردان بسیارى تربیت نمود که تعدادى از آنان از مراجع تقلید به شمار مى رفتند. برخى از شاگردان ایشان عبارتند از:
1. آیة اللّه سید ابوالقاسم خویى فرزند سید على اکبر موسوى خویى;7
2. علامه سید محمدحسین طباطبایى صاحب تفسیر شریف المیزان;8
3. آیة اللّه سید جمال الدین گلپایگانى، فرزند سیدحسین موسوى گلپایگانى;9
4. آیة اللّه سید محمود حسینى شاهرودى;10
5. آیة اللّه سید محمدحجّت کوه کمرى، فرزند سیدعلى حسینى;11
6. آیة اللّه آقا میرزا هاشم آملى;12
7. آیة اللّه سید محسن حکیم صاحب مستمسک عروة الوثقى;
8. علامه امینى صاحب الغدیر;
9. مرحوم آیة اللّه سید محمدهادى میلانى;
10. آیة الله کوهستانى مازندرانى.13
فعالیت هاى سیاسى
آیة الله نائینى از آغاز دگرگونى ها و روشنگرى هایى که به نهضت مشروطه انجامید، با آیة اللّه میرزاى شیرازى رهبر جنبش و سید جمال الدین اسدآبادى رهبر روشنگران و نواندیشان تاریخ معاصر در ارتباط بود. پیشینه مبارزات و تفکّر ضداستبدادى وى، به دوران مرجعیت میرزاى شیرازى برمى گردد. او از نزدیک با اندیشه هاى ضد استبدادى و آزادى خواهى و استقلال طلبى ایشان آشنا بود.
دوستى مرحوم نائینى با سیدجمال الدین اسدآبادى، که از همان دوران تحصیل در اصفهان آغاز شده بود، تا سال هاى آخر عمر سیّد ادامه داشت و موجب آگاهى ژرف وى از مسائل گوناگون دنیاى اسلام گردید.
میان آقاى نائینى و سید جمال الدین، نامه هایى رد و بدل شده است.14 خود میرزا در این باره مى گوید: «مرحوم سید جمال الدین اسدآبادى آن زمان که من در اصفهان بودم با من رابطه بسیار صمیمى و گرم داشت و با من رفت و آمد مى فرمود، سامرا هم که آمدم، هر یکى دو سال مى آمدند...»15
در آن زمان، با این که میرزاى نائینى جوان بود، ولى به خاطر هوش سرشار و استعداد فراوان و ژرف نگرى وى در مسائل سیاسى روز و اوضاع حکومت قاجار، مورد توجه میرزاى شیرازى واقع شد و از منزلت ویژه اى برخوردار گردید و به گفته برخى، حتى نامه هایى که میرزاى شیرازى به سران حکومت هاى ایران و عثمانى مى نگاشت، به خامه وى بود.16
بر این اساس، مرحوم نائینى در عصر مرجعیت میرزاى شیرازى بزرگ و دوران مبارزات سید جمال الدین اسدآبادى، که هنوز در آن زمان سخنى از مشروطیت به میان نبود، با بینش و آگاهى عمیق براى مبارزه با استبداد و فساد دربار و اصلاح ساختار حکومتى قاجار تلاش مى کرد. وى پس از تزلزل بنیان هاى استبداد و پس از قتل ناصرالدین شاه در سال 1313، تا سال 1324، که فرمان مشروطیت به امضاى مظفرالدین شاه رسید، ضمن حضور در جریانات سیاسى خود را براى حمایت بنیادین نهضت مشروطه آماده کرد و پس از سقوط مشروطه و برپایى استبداد صغیر، به نفع نظام سیاسى نوین مشروطه براى انطباق آن با موازین و اصول اسلامى دست به تألیف کتاب پر ارج تنبیه الامه و تنزیه الملّه زد. بر این کتاب ارزشمند، مرحوم آخوند و شیخ عبداللّه مازندرانى و دیگران تقریظ زدند.17
انگیزه تدوین کتاب تنبیه الامه و تنزیه الملّه
مرحوم سیدمحمود طالقانى درباره اوضاع و شرایط سیاسى اجتماعى ایران در زمان تدوین «تنبیه الامه» مى نویسد: «در آغاز مشروطیت قیام علما و مردم مسلمان، تنها براى تهدید استیلا و استبداد بود. به این جهت، طرف اثبات براى عموم مبهم بود. آن روزى که مردم در زیر پاى شاهزادگان و درباریان در اطراف کشور پایمال بودند و مالک هیچ چیز خود نبودند و عین الدوله شاه ناتوان و بى اراده را آلت دست خودخواهى و هوس بازى خود کرده بود، علماى بزرگ دینى ناله هاى مردم را از دور و نزدیک شنیدند و در تهران و تبریز و دیگر جاها یک باره به ناله مردم جواب گفتند.»18
به گفته بعضى از نویسندگان، نائینى کتاب مزبور را به سود مشروطیت در دوران کوتاه پادشاهى محمدعلى شاه و در ایام استبداد صغیر، به هنگام به توپ بستن مجلس در سال 1327 نوشت. وى تحت تأثیر اوضاعى قرار گرفت که نیروهاى محمدعلى شاه با حمایت روس ها به کشتار و شکنجه مشروطه خواهان مى پرداختند. بنابراین، نظریه هاى ضد استبدادى و سایر دیدگاه هاى سیاسى وى بایستى با توجه به وضع آن زمان و منطقه جغرافیایى فعالیت هاى مشروطه خواهى ایرانیان مورد پژوهش و بررسى قرار گیرد.19
به نظر مى رسد، نظریه پردازى هاى مرحوم نائینى در خصوص انواع استبداد و دفاع وى از یک نظام دموکراتیک به عنوان مهم ترین نوع حکومت در عصر غیبت، طبعاً بر نظام ولایت فقیه که براساس مبانى خود ایشان نیز از نظام هاى مطلوب و مورد آرزویش بود، تطبیق و مصداق نداشت.
مرحوم نائینى در این کتاب اجمالاً، علل عمده عقب ماندگى ایران از کاروان علوم و تمدّن بشرى را ناشى از حکومت استبدادى مى داند و مى گوید: تا زمانى که دولت هاى اسلامى به شیوه استبدادى نبود، یعنى در دوران خلفاى چهارگانه اولیه، اسلام رو به گسترش بود، ولى پس از آن که دولت استبدادى معاویه روى کار آمد، روند حرکت در تاریخ اسلام به حالت انحطاط درآمد.20
مرحوم نائینى کتاب تنبیه الامه را براى تأیید و حمایت از نهضت مشروطیت نوشت. در مقدمه این کتاب در خصوص ضرورت شکل گیرى نهضت مشروطه در ایران در مقایسه با غرب مى نویسد: «و بعد مطلعین بر تواریخ عالم دانسته اند که ملل مسیحى و اروپاییان قبل از جنگ صلیب، چنانچه از تمام شعب حکمت علمیه بى نصیب بودند، همین قسم از علوم تمدنیه و حکمت عملیه و احکام سیاسیه هم یا به واسطه عدم تشریع آن ها در شرایع سابقه و یا از روى تحریف کتب سماویه و در درست نبودن آن ها بى بهره بودند... اصول تمدن و سیاسات اسلامیه را از کتاب و سنّت فرامین صادره از حضرت شاه ولایت علیه افضل الصلوة والسلام و غیرها اخذ و در تواریخ سابقه خود منصفانه بدان اعتراف و مقصود عقل و نوع بشر را از وصول به آن اصول و استناد تمام ترقیات فوق العاده حاصله و کم تر از نصف قرن اول را به متابعت و پیروى آن اقرار کردند. لکن حسن ممارست و مزادلت وجودت استنباط و استخراج آنان و بالعکس، سیر قهقرایى و گرفتارى اسلامیان به ذلّ رقیّت و اسارت طواغیت امت و معرضین از کتاب و سنّت، مآل امر طرفین را به این نتیجه مشهود و حالت حالیه منتهى ساخت.
حتى مبادى تاریخیّه سابقه هم تدریجاً فراموش و تمکین نفوس ابیّه مسلمین را از چنین اسارت و رقیّت وحشیانه از لوازم اسلامیت پنداشتند، و از این رو، احکامش را با تمدن و عدالت که سرچشمه ترقیات است منافى، و با ضرورت عقل مستقل مخالف و مسلمانى را اساس خرابى ها شمردند.»21
آیة اللّه محمدحسین کاشف الغطاء از شاگردان مرحوم میرزاى نائینى، در خاطرات خود پیرامون چگونگى اوضاع سیاسى ایران و تصمیم مرحوم نائینى در تدوین تنبیه الامّه مى نویسد: «پس از ارتحال مرحوم میرزاى شیرازى، حوزه علمیه سامراء از رونق افتاد، طلاب و فضلا متفرق شدند و... ]از زمانى که مرحوم میرزا در نجف اقامت فرمودند[، همه روز با مرحوم اخوى، آقا شیخ احمد، براى درس نزد ایشان حاضر مى شدیم و این برنامه ادامه داشت، تا موضوع انقلاب ]مشروطیت[ در ایران رخ داد. حوزه علمیه نجف اشرف به دو دسته تقسیم شدند: گروهى از علما و روحانیون تصمیم گرفتند که روحانیت در این سیاست مداخله نکند و تصمیمى نگیرد. چون به نظر اینان نتیجه انقلاب معلوم نبود، آیا به سود اسلام و روحانیت خواهد بود یا به زیان دین، از این رو، مناسب ندیدند علما و روحانیون در کارى که نتیجه اش روشن نیست، مداخله کنند که در اثر آن ادامه خونریزى و از بین رفتن اموال باشد و در نتیجه، خداى نخواسته دست بیگانگان به ایران باز گردد.
گروه دوم، دخالت روحانیون و حجج اسلام و علماى اعلام را ضرورى مى دانستند و شرکت آنان را جهت اصلاح امور و اخذ تصمیم و ایجاد نظم و انتظام در مملکت برابر معیار شرعى، واجب مى شمردند. از این رو، فرصت را مغتنم شمردند و در این امر دخالت کردند.
اینجانب موافق با گروه نخست بودم و مرحوم میرزاى نائینى از معتقدان به مشى گروه دوم. از این رو، وى تنبیه الامه و تنزیه الملّه را در سال 1327 هـ . ق مرقوم فرمود. انتشار این کتاب، میان روحانیت سروصدایى به راه انداخت و میان من و ایشان ]نائینى [در این موضوع اختلاف نظر پدید آمد.»22
مرحوم نائینى با فکر باز و اندیشه والا مورد توجه رهبر جنبش، آیة اللّه آخوند خراسانى و دو همرزمش آیة اللّه میرزا خلیل تهرانى و شیخ عبداللّه مازندرانى قرار گرفت و در مسائل مهم سیاسى و تنظیم بیانیه هاى بیدارگرانه، مورد مشورت آنان واقع مى شد.
مبانى اندیشه سیاسى نائینى در دفاع از مشروطیت
1. ضرورت ولایت فقیهان در عصر غیبت
مرحوم نائینى به عنوان مجتهد معتقد به مبانى اسلامى به خوبى مى دانست، که بر اساس آیات قرآن از جمله «ان الحکم الاّ للّه» (یوسف: 40) و بسیارى از روایات، حکومت و همه امور ولایى از ولایت مطلقه الهیّه منشعب است. تبدیل یک نظام سیاسى به نظام دیگر و حتى مشروعیت تغییر حکومت استبدادى به مشروطه نیاز به تأیید ولایت فقیه برگرفته از ولایة اللّه دارد. از این رو، به خوبى مى توان از گفتار مرحوم نائینى در تنبیه الامه و یا سایر نوشته هاى وى ولایت فقیه را در زمان غیبت به دست آورد. به عنوان نمونه، وى به ضرورت اعمال ولایت فقیه در تغییر نظام مستبد به مشروطه اعتراف نموده و مى نویسد: «اگر یکى از مجتهدان جامع الشرایط به والى اذن در حکومت دهد، ظلم به مقام امامت نیز برداشته مى شود و حکومت مشروعیت کامل خود را باز مى یابد.»23
مبناى این فتوا، ولایت مجتهد جامع شرایط در دوره غیبت است.
علاوه بر آن، مرحوم نائینى در درس خارج خود پس از نقل دیدگاه ها و ادلّه پیرامون ولایت فقیه، سرانجام نتیجه مى گیرد که دلالت مقبوله عمر بن حنظله بر ولایت فقیه تام بوده و آن گاه به اشکال هاى وارده بر این روایت پاسخ مى دهد.24
مرحوم نائینى سرانجام چنین نتیجه مى گیرد: اگر به ولایت عامه فقیه نیز باور نداشته باشیم از باب «حسبه» فقیه باید به امورى که انجام ندادن آن ها سبب عسر و حرج و از هم گسیختگى نظام مى گردد، بپردازد.25 وى اداره امور کشور را از اهم مسائل حسبه مى شمارد.26
آیة اللّه خویى شاگرد بلندآوازه میرزاى نائینى نیز بر آن بود که استادش دلالت مقبوله را بر ولایت عامّه فقیه پذیرفته بود.27
امام خمینى نیز مى فرماید: «مرحوم نراقى و از متأخرین مرحوم نائینى تمام مناصب و شؤون اعتبارى امام را براى فقیه ثابت مى دانند.»28
مرحوم نائینى در درس خود براى اثبات ولایت فقیه در عصر غیبت، دلیل ها را فقیهانه بررسى کرده و در پایان با تمسّک به توقیع مبارک «و اما الحوادث الواقعه...» ولایت گسترده فقها را استنباط و بر آن سه شاهد ذکر مى کند:
1. در این توقیع آمده است، مردم در حوادث به فقیه مراجعه کنند، نه در احکام آن ها;
2. بعید است که علت و ضرورت رجوع به فقها را در احکام موضوعات جدید کسى نداند، پس معلوم مى شود که از ولایت عامه فقیه پرسش نموده است.
3. دلیل آورى امام در توقیع شریف مبنى بر این که فقها حجت هستند بر شما، با جنبه ولایت و سرپرستى آنان سازگارتر است تا بیان گرى احکام.29
مرحوم نائینى در ادامه مى گوید: «وقتى ولایت فقیه با تمام شرایط آن میسور نبود و از سویى، آنان که امر سیاست و حکومت را بر عهده گرفته اند، ستم پیشه بودند، فقهاى اسلام باید حکومت و دست اندازى هاى زمامداران غاصب را محدود و مشروط سازند و به هر میزان که مى توانند، از ستم آنان بکاهند.30
مرحوم نائینى ولایت فقها را در امور حسبیّه از قطعیات مذهب شمرده و مى گوید: «از جمله قطعیات مذهب ما طائفه امامیه این است که در این عصر غیبت، آنچه از ولایات نوعیه را که عدم رضاى شارع مقدس به اهمال آن حتى (در این زمینه) معلوم باشد، وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهاى عصر غیبت را در آن قدر متیقن و ثابت دانستیم. حتى با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب و چون عدم رضاى شارع مقدس به اختلال نظام از تمام امور حسبیه از اوضح قطعیات است، ثبوت نیابت فقها و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات مذهب خواهد بود.»31
آقاى نائینى مى افزاید، تمام فقها برآنند که ولایت فقها در اوقاف عمومى و یا خصوصى و مانند آن، از امور قطعى و مسلّم فقه شیعه است. چنانچه شخصى از راه ظلم و زور، بر موقوفه و مانند آن مسلّط شود و خلع ید و برداشتن وى از آن ممکن نباشد باید با گماردن گروهى، رفتار و دست اندازى هاى او را محدود سازند، تا از حیف و میل اموال عمومى و موقوفات جلوگیرى شود.32
2. مشروعیت حکومت مشروطه، از نظر آیة اللّه نائینى
در نگاه نائینى، نظام مشروطه یک حکومت مقیده مسؤول و شورایى است و در چنین نظامى، استبداد و مالکیت بى حد و مرز راه ندارد، بلکه اساس حکومت بر وظایف و مصالح نوعى پایه ریزى شده است و قدرت حاکمه محدود به انجام کارهایى است که به عهده دارد.
حقیقت چنین نظامى عبارت است از ولایت بر اقامه نظم و پاسدارى از کشور، نه مالکیت. در چنین نظامى، همه مردم از جمله حاکم، در امور مالى و سایر امور کشوردارى حقوق مساوى و یا شخصى حاکم در اداره امور شرکت دارند و به اندک دست اندازى، مردم حق بازخواست دارند. به عبارت دیگر، این گونه حکومت، از مقوله ولایت و امانت است و مانند دیگر اقسام ولایت ها و امانت ها محدود است به عدم درازدستى و زیاده روى.33
حکومت مشروطه از باب ضرورت و به عنوان ثانوى مشروع است; زیرا حکومت در مرحله نخست باید شرایط لازم را دارا باشند. اما اینک که استبداد حاکم است و حکومت معصوم و فقیه امکان پذیر نیست، مهار ستم و استبداد به قدر امکان از ضروریات دین اسلام است.34
مرحوم نائینى براى توضیح نظریه مزبور، به سه اصل فقهى استناد مى جوید:
اول. نهى از منکر: اگر شخصى کارهاى زشت بسیارى را انجام دهد و ما توان جلوگیرى از همه آن ها را نداشته باشیم، واجب است به هر اندازه که مى توانیم او را از انجام زشتى ها باز داریم.
دوم. وظایف فقیهان در اداره کشور: اداره کشور و حفظ نظم کشورهاى اسلامى و نیز جلوگیرى از ستم و استبداد، از همه امور مهم تر است. اگر نیابت عامه فقها را در همه مناصب نپذیریم، امور حسبیه قدر متیقن است. بنابراین، اداره کشور و جلوگیرى از ستم، به گونه قطع، بر عهده فقهاست.
سوم. ضرورت و وجوب محدود کردن ستم در حدّ توان: در باب ولایت بر امور، همانند اوقاف خاصه و عامة، همه فقیهان برآنند که اگر غاصبى موقوفه اى را در دست گرفت و ما توان آن را نداشتیم تا تمام موقوفه را از تصرف عدوانى او خارج سازیم، به اندازه توان باید دایره تصرف او را محدود سازیم.
مرحوم نائینى با این مقدمات، نظام مشروطه و مجلس شوراى ملى را، که به عنوان وسیله اى براى کوتاهى دست زمامداران ظالم و مستبد است، از باب مقدمه واجب ضرورى دانسته35 و همان گونه که یاد شد، نقیصه انتصاب ولایت را با تأیید فقیه جامع الشرایط کارساز مى داند.36
مرحوم نائینى با توجه به شرایط زمان خود به ممکن نبودن تشکیل حکومت امام معصوم و نمایندگان خاص یا عام آنان اشاره مى کند و مى گوید: هرچند در مرحله نخست امور سیاسى از وظایف حسبیه به شمار مى آید که اولاً و ضرورتاً در ولایت فقیهان است، ولى چون طبق اصل دوم متمم قانون اساسى، که حضور و نظارت و تأیید فقها در قانون گذارى الزامى دانسته شد، به خاطر عناوینى از جمله مشروعیت شورایى بودن نظام سیاسى اسلام و مسأله ضرورت امر به معروف و نهى از منکر براى همگان، مردم نیز حق دخالت در امور سیاسى پیدا مى کنند و سرانجام، مرحوم نائینى با توجه به شرایط یاد شده نظام پارلمانى را بهترین وسیله براى محدود ساختن قدرت و اختیارات حکومت مى داند و نتیجه مى گیرد که در ایجاد چنین نظامى، نباید تردید کرد.37 ایشان بدینوسیله، به پاره اى از اشکالات مخالفان مشروطه پاسخ مى دهد.
مرحوم نائینى براى آن که نمایندگان، آن گونه که در غرب متداول است، اختیارات خود را مستقل از اختیارات و مالکیت حضرت حق نپندارند براى آنان نیز شرایط ویژه اى را یادآورى مى کند که از آن جمله، ضرورت برخوردارى آنان از غیرت دینى، دلسوزى براى کشور و ملّت، کوشایى در پاسدارى از اسلام و حساسیت در برابر هجوم بیگانگان مى باشد.38
از نظر مرحوم نائینى براى تأسیس چنین حکومتى هم باید قانون اساسى تدوین کرد و هم با حضور نمایندگانى عاقل و دانا مجلس شورا تشکیل داد.39
3. مشروعیت قانون اساسى از نظر مرحوم نائینى
از جمله اصول مشروطیت قانون اساسى است که در آن حدود اختیارات قدرت حاکمه و حقوق مردم براساس مذهب شیعه مشخص مى شود. براى جلوگیرى از انحراف حاکم و کوتاهى هاى او قانون تصویب مى شود.
مرحوم نائینى قانون اساسى را بسان رساله هاى عملیه مجتهدان مى داند و مى گوید: همان گونه که، مجتهدان در باب عبادات، معاملات و غیر آن، به تدوین رساله هاى عملیه مى پردازند تا مقلدان اعمال شبانه روزى خود را برابر آن انجام دهند، در امور سیاسى و اجتماعى نیز باید قانون مدوّنى به وجود آید تا کارگزاران حکومت براساس آن انجام وظیفه کنند.40 وى معتقد است که قانون اساسى به هیچ روى نمى تواند با اسلام ناهماهنگ باشد.41
مرحوم نائینى یکى از کارهاى مهم نمایندگان مجلس شوراى ملى را قانونگذارى دانسته است42 و در تعیین قلمرو آن، احکام اولیه و ثانویه را به منصوصات و غیر منصوصات تقسیم کرده و بر این باور است که چون حکم قسم نخست در شریعت روشن است، نیازى به قانون گذارى نیست و این گونه احکام در خور نسخ و تغییر نیز نیستند، بلکه تا روز قیامت داراى اعتبار و ارزش خواهند بود. اما غیر منصوصات و آنچه را که حکم آن در شریعت نیامده، حاکم اسلامى باید راه حل و قانون مناسبى در این مورد وضع و پیشنهاد کند. این گونه موارد تابع مصالح و مقتضیات زمان و مکان است و به اختلاف آن ها در خور دگرگونیند. در زمان حضور امام(علیه السلام)خود امام(علیه السلام) یا نمایندگانشان این وظیفه را برعهده دارند، اما در دوره غیبت، نایبان عام و یا نمایندگان خاص در این امر دخالت مى کنند و این وظیفه را به انجام مى رسانند.43
4. آزادى و مساوات در نظام مشروطه از نظر مرحوم نائینى
مرحوم نائینى در زمینه سازگارى اسلام با آزادى و مساوات در نظام مشروطه مى نویسد: «آزادى از این رقیت خبیثه خسیسه... از مراتب و شؤون توحید و از لوام ایمان به وحدانیت... است. از این جهت، استنقاذ حریّت معضوبه امم و تخلیص رقابشان از این رقیّت منحوسه از اهم مقاصد انبیاء(علیهم السلام) است. اما مساوات تمام افراد ملت با شخص والى در جمیع حقوق و احکام و شدت اهتمام حضرت ختمى مرتبت(صلى الله علیه وآله)، را در استحکام این اساس سعادت امت از سیره مقدسه حضرتش مى توان فهمید.»44
آقاى نائینى براى تأیید نظر خود نمونه هایى را از صدر اسلام ذکر مى کند و مى گوید: مسلمانان از خلیفه دوم به خاطر پوشیدن حله یمانى که سهم تک تک مسلمانان از آن حلّه به آن اندازه نبود، اعتراض کردند و خلیفه پاسخ داد که پسرش، عبدالله، سهم خود را به وى بخشیده است. ایشان به سیره عدالت پیشه و آزادى پرور و نیز مساوات امیرالمؤمنین(علیه السلام)استناد مى جوید و با نشان دادن گوشه هایى از مساوات آن حضرت عالمان و فقیهان را به مطالعه در سیره آن بزرگوار فرا مى خواند.45
اسلام ستیزى مشروطه گران سکولار و کناره گیرى مرحوم آیة اللّه نائینى از مشروطیت
درباره چگونگى دلسردى مرحوم نائینى از مشروطیت و سرانجام، کناره گیرى او از مشروطه خواهى، بعضى از صاحب نظران تاریخ معاصر مى نویسند: دوره سیزده ماهه استبداد صغیر ـ از به توپ بستن مجلس و تا فرار محمدعلى شاه ـ در ماه ژوئیه 1909 / 1337 قمرى، به پایان رسید. مشروطه خواهان با رهبرى دو فئودال، سردار اسعد بختیارى و سپهدار تنکابنى، تهران را اشغال کرده و انقلاب را از جاده منحرف ساختند و تبه کاران ضدمشروطه را به کیفر نرساندند ولى شیخ فضل اللّه نورى را محاکمه و اعدام کردند.46
تصویب چنین کیفرى در مورد مجتهد بزرگى همچون شیخ فضل اللّه براى علماى مشروطه گر دور از خطر نبود. ]مرحوم آیة اللّه [نورى که به دانش و پرهیزکارى شناخته شده بود از «مشروطه مشروعه» هواخواهى کرده، مشروطه ایران را غیراسلامى یافته بود. زمانى که مرحوم نائینى از دستگیرى شیخ با خبر شد، با نگرانى به آیة اللّه خراسانى گفت: «خبرهاى ناگوارى که درباره ]آیة اللّه[ نورى مى رسد نشانه آن است که زندگى او در خطر است، اگر مشروطه خواهان او را بکشند آبروى علما خواهد رفت.» ]آیة اللّه [خراسانى تلگرافى به تهران فرستاد تا جان ]آیة اللّه [نورى را از مرگ برهاند ولى دیگر دیر بود و ]آیة اللّه [نورى به دار آویخته شده بود.»47
این رویداد ناگهانى و از نظر بسیارى باور نکردنى، موجب بیم فراوانى در میان علما شد و بسیارى از مردم را که احترام ویژه اى نسبت به مقام روحانیت قایل بودند، سخت به مشروطیت و پشتیبانان آن بدبین کرد.
مرحوم آیة اللّه طالقانى که در زمان حکومت پهلوى دوم، دست به مبارزات طاقت فرسایى زده بود، با افزودن مقدمه اى بر کتاب تنبیه الامه آیة اللّه نائینى، آن را به چاپ رساند. وى درباره علت دلسردى مرحوم آیة الله نائینى از ادامه مشروطه خواهى چنین مى نویسد: «فضلایى که در محضر آن مرحوم بوده اند دلسردى ایشان را نقل مى کنند، علت این هم واضح است; چون دیدند با آن کوشش نتیجه چگونه گردید: طرفداران استبداد کرسى هاى مجلس را پر کردند و انگشت بیگانگان نمایان شد. کشته شدن مرحوم حاج شیخ فضل اللّه نورى بدون محاکمه و به دست یک نفر ارمنى که لکه ننگى در تاریخ مشروطیت نهاد، عموم علماى طرفدار مشروطیت را متأثر و دلسرد ساخت.»48
حائرى مى نویسد: قتل ]آیة اللّه [نورى یکى از نتایج مؤثر اختلاف هاى جدى داخلى میان گروه هاى مشروطه خواه; یعنى علما از یک سو، و مخالفان به شیوه هاى مذهبى و روحانى از سوى دیگر بود. اختلاف هاى این دو گروه، پیش از این در میان مشروطه گران آغاز شده بود و یکى از نمونه هاى چشم گیر این اختلاف ها در مجلس یکم در هنگام بحث پیرامون اصل هشتم متمم قانون اساسى، که همه مردم را برابر مى خواند، خودنمایى کرد.
هنگام کنکاش پیرامون اصل متمم قانون اساسى، نمایندگان تبریز آشکارا بیان داشتند که قانونى را که برپایه شریعت بنیان نهاده شده باشد نمى خواهند. و در همان مجلس... یکى از نمایندگان پیروى از اروپایى ها را در این زمینه پیشنهاد کرد. این پیشنهاد مخالفت حاجى سید عبداللّه بهبهانى را برانگیخت و گفت: قرآن براى آنان کافى است. «برخى از نمایندگان گفتند که آنان اکنون درگیر بحث هاى مذهبى نیستند، بلکه به امور سیاسى رسیدگى مى کنند و اگر در واقع امر قرآن بسنده بود، چرا بایستى که مسلمانان این همه از اروپا واپس مانده باشند.»49
رویداد ناگوار دیگرى که ستیزه گرى این دو گروه را با یکدیگر نشان مى داد، کشته شدن ]آیة اللّه [سید عبداللّه بهبهانى در سال 1910 /1328 بود. این مرد، یکى از رهبران فعال روحانى بود که همکارى او با ]آیة اللّه[ سیدمحمد طباطبایى عامل مهمى در پیشرفت انقلاب مشروطیت به شمار مى آمد. سید حسن تقى زاده، که از نمایندگان مجلس بود، متهم به شرکت در توطئه کشتن بهبهانى شد و به... و سبب آن که تقى زاده رفتار ضدروحانى داشت، او ناچار شد بنا به سفارش ]آیة اللّه [خراسانى و مازندرانى کشور را ترک کند.50
مرحوم نائینى در ابتداى مشروطیت به اصل دوم متمم قانون اساسى و اصل نظارت فقها که با زحمات طاقت فرساى مرحوم آیة اللّه نورى به تصویب رسیده بود، بسیار امیدوار و دلگرم بود و آن را ضامن سلامت روند مشروطیت مى دانست، ولى به خطرهایى که شیخ شهید بدان توجه داشت، چندان اهمیت نمى داد.
این اصل، گرچه به وسیله قوانین بعدى از خاصیت افتاد، اما بسیار کارساز بوده و جلوى تبه کارى هاى مغرضان و ملحدان را مى گرفت و از همین جهت بود که غربى ها در برابر این اصل دست به تبلیغات منفى زده، آن را براى منافع خود خطرناک خواندند.
اصل دوم] متمم[ قانون اساسى ایران در نظر امریکاییان، که مجبور بودند از آزادى هاى خود با عنایت خاصى مراقبت کنند، بسیار زشت جلوه مى نمود بر علیه نظارت فقیهان گفتند: هیچ چیز خطرناک تر از برقرارى یک هیأت پنج نفرى ]از علما [نیست، که به جاى نمایندگى از سوى مردم و دیوان عالى کشور، از سوى سلسله مراتب روحانیت نماینده بوده، درباره قانونى بودن مطالب ]و مصوبات مجلس [تصمیم بگیرند. حتى اگر این پنج نفر ]مجتهد [خوب و توانا هم باشند، باز هم فشارهایى که از سوى سلسله مراتب ]روحانیت [به ایشان، که خود بدان سلسله وابسته اند، وارد مى شود آن چنان ]زیاد [است که آنان واقعاً باید خیلى نیرومند باشند تا بتوانند در برابر اوامر و خواسته هاى جامعه روحانیت مقاومت کنند.51
به نظر مى رسد، مرحوم نائینى متوجه شد که به رغم این همه اختیارات مشروع براى علما، همان مجلس اول اصولى در متمم قانون اساسى گنجانید که موضع علما را سخت تضعیف نمود و حتى حقوق قانونى آنان را پایمال کرد. بهترین نمونه آن، اصلى از متمم قانون اساسى است که همه شهروندان ایرانى را در برابر قانون برابر مى خواند!
به تدریج و عملاً اصل دوم متمم قانون اساسى هم به دست فراموشى سپرده شد. تنها در دوره هاى اولیه مجلس نام برخى از نمایندگان مجلس، که از آنان به عنوان نمایندگان علما یادشده، به چشم مى خورد.52
منصب قضاوتى که با اتفاق علما در عصر غیبت به عهده نوّاب و جانشینان امام معصوم است، مجلسیان کج اندیش و سکولار چنان برنامه ریزى کردند که به تقلید از غرب در دست افراد بسا غیر مجتهد و فاسق و سکولار قرار مى گرفت که تنها تحصیلات علوم ـ به اصطلاح ـ جدیده، داشتند. این جریانات پشت پرده و سرّى براى فقیه تیزنگرى چون مرحوم آیة اللّه نورى آشکار بود و هیچ گاه از تصویب صورى اصل دوم متمم قانون اساسى که نمود و تأثیر خارجى نداشت راضى نبود.
آقاى حائرى مى پرسد که آیا ]مرحوم[ نائینى از معنى و هدف واقعى اصول متمم قانون اساسى، که به شیوه اى حیله گرانه و بسیار مبهم تنظیم یافته بود، آگاهى داشت؟ آیا جنبه هاى ضد اختیارات علماى روحانى را در قانون دید؟ آیا وى مى دانست که بنا به گزارش مأمور انگلیس، «... با گذراندن متمم قانون اساسى و بحث پیرامون مسأله بست نشینى به مجتهدان فهماندند که رژیم نو ]مشروطه [به معنى آزاد شدن امور سیاسى از نفوذ جامعه روحانیت است؟»53
حائرى خود پاسخ مى دهد: به دید ما پاسخ این پرسش ها همه منفى است. نائینى به عنوان یک مجتهد شیعه، تنها تا این حد واقع بین و واقع گرا بود که سرنگونى استبداد را امرى اجتناب ناپذیر مى دید و برقرارى یک حکومت متکى به قانون و دادگسترى را در دوران غیبت امام زمان بهترین راه رستگارى جامعه ایران مى دانست و به همین دلیل بود که تن به یک شیوه حکومتى مشروطه داد و کوشش کرد تا آن جا که ممکن بود جنبه اسلامى بدان بدهد. ولى از سوى دیگر، چون وى یک اندیشمند سکولار نبود و در مراحل گوناگون کشوردارى همواره برترى مذهب را خواستار بود، بنابراین، نه تنها معنى واقعى و هدف بنیادى مشروطه گرى را از دیده دور داشت، بلکه به علت ناآشنایى با حیلهورزى هاى برخى از مشروطه خواهان، تدبیرهایى را که در مبهم تنظیم کردن اصول متمم قانون به کار بردند تا در ظاهر پشتیبان علما و روحانیت جلوه کرده و در باطن بر ضد آنان و در طریق سکولاریسم سیر کند، نیز نادیده گرفت.
یک ابراز نظر خوشبینانه هم این خواهد بود که: شاید نائینى فکر مى کرد تا مادامى که بررسى لوایح مجلس و دادن نظر نهایى نسبت بدان ها از حقوق قانونى علما است، هیچ گاه قواعد و دستورهاى اسلامى پایمال نخواهد شد.54
مرحوم آیة اللّه نائینى پس از آگاهى از اهداف پلید نواندیشان سکولار به ظاهر مشروطه خواه و سرزنش مشروعه خواهان، آن چنان از مشروطه خواهى دست کشید که گاهى در این راه یک لیره قرض کرده و آن را صرف جمع آورى کتاب تنبیه الامه مى نمود که مورد سوء استفاده بدخواهان قرار گرفته بود.55 از سوى دیگر، گفته مى شود آیة اللّه نائینى پس از آن که فهمید مشروطه خواهان اهداف دیگرى را دنبال مى کنند از حمایت هاى خود به مشروطه گران دست برداشت، به گونه اى که در این اواخر چنان از مشروطه برگشته بود که اگر مى فهمید طلبه اى افکار مشروطه خواهى دارد به او شهریه نمى داد.56
از مرحوم آیة اللّه نجفى مرعشى نقل شده است که استادش مرحوم آیة اللّه نائینى پس از رویدادهاى مأیوس کننده در ایران درباره حمایت خود از مشروطه و نتیجه آن فرمود: «انگورى که انتظار و امید سرکه شدن آن بود، به یک باره شراب گردید.»57
کسروى نیز در بعضى از نوشته هاى خود به تلاش نائینى در جمع آورى کتاب تنبیه الامه اشاره مى کند و مى گوید: «شنیدنى است که میرزا حسین نائینى از شاگردان آخوند خراسانى بود و در زمان زندگى او کتابچه اى درباره مشروطه و سودمندى آن نوشته و چاپ کرده بود، سپس پشیمان گردید و نسخه هاى آن را یکایک جسته و از دست ها باز گرفت.58 همه این ها نشان مى دهد که مرحوم نائینى دست کم براى جلوگیرى از سوء استفاده تبه کارانِ به ظاهر مشروطه خواه، دست از حمایت خود نسبت به مشروطه برداشت و کتاب ارزشمند خود را نیز مقدارى جمع آورى کرد.
آیة اللّه نائینى و مقابله با اشغالگران
در سال 1911 /1329 و در زمان مجلس دوم، دولت ایران به بهانه خدمت مورگان شوستر رایزن مالى امریکا در ایران، با اولتیماتوم دولت روس مواجه شد و قسمت هاى شمالى و جنوبى ایران به اشغال روس و انگلیس درآمد.
این رویداد دردناک به علماى ایران، مقیم عراق، بار دیگر فرصت داد که فریاد خود را بر ضد تجاوز انگلیس و روس بلند کنند. با آن که، علما از انقلاب مشروطه ناامید و سرخورده بودند، اما در خلال این رویدادها باز احساس مسؤولیت کرده، به عنوان این که سرزمین اسلامى ایران وسیله نیروى کفّار تصرف گردیده به پا خاستند. علماى عراق پس از دریافت یک تلگراف درباره رویدادهاى ناگوار ایران و اخبار مربوط به بازگشت شاه سابق، محمدعلى میرزا، از روسیه به استرآباد (گرگان)، تصمیم گرفتند با پیروان خود به کاظمین و از آن جا به سوى ایران حرکت کنند تا یک مبارزه سراسرى را بر ضد بیگانگان، به ویژه روس هاى تزارى که یک سره به آدم کشى سرگرم بودند، رهبرى کنند. مرحوم آیة اللّه خراسانى یک نامه بلند بالایى به رهبران مذهبى تبریز نوشت و دستور داد که با به پا خاستن بر ضد کفار، با تحریم اجناس روسى و با آموزش فنون جنگى وظیفه مذهبى خویش را انجام دهند.59
علماى بزرگ نجف و کربلا همراه با دیگر روحانیان مشروطه خواه مانند آیة اللّه نائینى آهنگ کاظمین کردند، ولى شب پیش از حرکت آنان، آیة اللّه خراسانى ناگهان در خانه اش درگذشت و شایع گردید که نامبرده به وسیله عوامل بیگانه مسموم گشته است. مرگ مرحوم خراسانى البته جریان حرکت علما را به سوى ایران دچار توقّف ساخت. ولى هرگز آن را تعطیل نکرد. حدود سه هفته پس از مرگ وى، علما به سوى کاظمین حرکت کردند. در آن جا ایشان، سیزده نفر را از میان خود برگزیدند و هیأتى تشکیل دادند که کارهاى لازم را انجام دهد. یکى از اعضاى این هیأت مرحوم نائینى بود.60 این هیأت تلگراف هاى بسیارى به دولت ایران فرستاد تا از روس ها بخواهد که هرچه زودتر ایران را ترک گویند و تهدید کرد که در غیر این صورت، علما به سوى ایران حرکت خواهند کرد. چون دولت ایران از نتایج حرکت علماى ایران مى هراسید، بیش از یک بار از علما خواهش کرد که عراق را ترک نگویند و قول داد که مشکل مربوط به نیروى نظامى روسیه در ایران را حل کند.
... در تهران به اصرار مقام هاى انگلیسى و به رغم مبارزه هاى خستگى ناپذیر مردانى مانند شیخ محمد خیابانى، اولتیماتوم روس ها پذیرفته شد، بدین ترتیب، که به خدمت مورگان شوستر (Morgan shuster)، رایزن مالى امریکایى در ایران، پایان داده شد و از سوى دولت ایران تعهد داده شد که بدون تصویب دولت هاى انگلیس و روس، رایزنى بیگانه در ایران به کار گمارده نشود و هزینه لشکرکشى روس ها به ایران از سوى دولت ایران پرداخت گردد.61
به نظر مى رسد، این مبارزات علما ]از جمله آیة اللّه نائینى[ بود که نقش مؤثرى در جلوگیرى از بازگشت محمدعلى شاه ایفا کرد. کوشش محمدعلى البته بیهوده افتاد وگرنه نقشه خود را، بنا به گزارش ایوانف (Ivanof)، کنسول روس در استراباد، بدین ترتیب اجرا مى کرد:
... او مدت ها بود که بدین نتیجه رسیده بود که ایران را تحت الحمایه روسیه قرار دهد و در نتیجه آماده بود که به روس ها تعهد کتبى در مورد تحت الحمایگى ایران بدهد.62
طبق نقل مورخان، مشروطه خواهانى چون آیة اللّه نائینى و مازندرانى این بار بدون توجه به مسأله اشتراط یا استبداد وارد مبارزه با اشغالگران متجاوز شدند و به خاطر دورى جستن از مسأله تفرقه انگیز مشروطیت توانستند گروه گسترده ترى از رهبران مذهبى مانند میرزا محمدتقى شیرازى، سید اسماعیل صدر و شریعت اصفهانى و حتى آیة الله سید محمدکاظم یزدى را به همراه خود وارد این مبارزه نمایند و آنان نیز در اعلامیه ها و فتاواى خود اشغال کشورهاى اسلامى ایران، عراق، لیبى و... را توسط بیگانگان محکوم نمودند.
مبارزات میرزاى نائینى بر علیه اشغالگران انگلیسى در عراق
آیة اللّه نائینى، که در نهضت مشروطه نقش فعالى داشت، پس از جریان شهادت شیخ فضل الله و برملاشدن اهداف ضد اسلامى برخى از مشروطه گران غربزده، صف خود را از آنان جدا نمود و به درس و بحث پرداخت. وى به دلیل توانمندى هاى علمى در زمینه فقه و اصول، طلاب زیادى را به محفل درس خود جذب نمود.
در این ایام، هنوز حادثه مشروطیت فراموش نشده بود که در سال 1914 جنگ جهانى اول آغاز شد و قلمرو دولت عثمانى ـ که در مقابل متفقین با آلمان متحد شده بود ـ از جمله عراق مورد تهاجم سهمگین متفقین واقع شد و انگلیسى ها وارد خاک عراق گردید و آنجا را اشغال کردند.
از این رو، در عراق نهضتى مردمى به رهبرى مراجع شیعه علیه قواى اشغالگر انگلیس آغاز شد; و مراجع تقلید شیعه در مقابله با انگلیسى ها حکم جهاد صادر نموده و خود نیز در جبهه جنگ حضور یافتند.
آیة الله نائینى که از نهضت مشروطه خاطرات تلخى داشت، براساس یک رسالت دینى از مبارزه علیه اشغالگران و رسیدگى به امور مردم مسلمان غافل نگردید و مانند سایر علما در سنگر مبارزه حاضر گردید.
در آن زمان هرچند میرزاى نائینى در مقایسه با مراجع وقت همچون آیة اللّه شیرازى، شیخ الشریعه اصفهانى، آیة الله سید محمدکاظم طباطبایى یزدى موقعیت و نفوذ چندانى نداشت، ولى به گفته شاگرد برجسته ایشان حضرت آیة اللّه سید شهاب الدین نجفى مرعشى، او نیز از شرکت کنندگان در جبهه ها بود.
آیة الله نجفى در نامه خود به دکتر حائرى در این باره مى نویسد: «من در آن هنگام جوانى بودم که مسؤولیت سقّایى را در اطراف چادرهاى جهادکنندگان به عهده داشتم، بیش تر مجتهدان شیعه در جبهه هاى گوناگون جنگ حاضر بودند و مرحوم نائینى نیز در میان علما قرار داشت. اگرچه نائینى در ردیف مراجع بزرگ تقلید مانند میرزا محمدتقى شیرازى مرکز توجه عام نبود، ولى او و چند تن دیگر از علما مانند سید ابوالقاسم کاشانى و میرزا رضا ایروانى در این جهاد بسیار فعال و درگیر بودند و حتى اقدامات و فعالیت هاى مراجع بزرگ تقلید در آن جهاد بر اثر تشویق نائینى و دوستان همفکر او انجام مى گرفت.»63
پس از درگذشت آیة اللّه سید محمدکاظم یزدى در سال 1919 /1338 و درگذشت میرزا محمدتقى شیرازى و شریعت اصفهانى در 1920 /1339، آیة الله میرزاى نائینى در سمت مرجعیت از موقعیت ویژه اى برخوردار شد و مردم نواحى مختلف از دور و نزدیک با میرزاى نائینى تماس گرفته درخواست فتوا مى نمودند.64
آیة اللّه نائینى و سایر علماى عراق طبق گزارش رسمى مأموران انگلیسى، دست به مبارزه زدند:
مدتى پیش ارتباط هایى میان علما، به ویژه شیخ مهدى خالصى در کاظمین با ]سید [ابوالحسن اصفهانى و میرزا حسین نائینى در نجف پیرامون لزوم دادن فتوایى بر ضد شرکت در انتخابات برقرار گردید. شیخ مهدى خالصى همواره از صدور چنین فتوایى طرفدارى کرده است ولى آن دو مجتهد دیگر که نامشان در بالا آمد مخالف صدور فتوا بودند. ولى این مخالفت آنان دیرى نپایید و روز 8 نوامبر 1922 حاکم شهر کربلا در ضمن تلگرافى آگاهى داد که ]حاج سید[ ابوالحسن اصفهانى فتواى تحریم شرکت در انتخابات را امضا و میرزاى نائینى نیز از او پیروى کرده است و... فتواى یادشده نزد شیخ مهدى خالصى فرستاد شد. او و سپس بقیه علماى کاظمین، از جمله سیدحسن صدر، زیر آن فتوا را مهر کردند.65
در همین زمینه، از علما استفتا شد که آیا آنان به راستى شرکت در انتخابات را تحریم کرده اند یا نه؟ علما و مجتهدان، که در مقام رهبرى بودند مانند نائینى، اصفهانى و خالصى، فتواى خود را در پاسخ آن استفتا بیرون دادند. مرحوم نائینى نوشت: «آرى ما انتخابات و شرکت مردم عراق در آن را تحریم کرده ایم و کسى که در انتخابات شرکت جوید و یا کم ترین کمکى بدان کند دستور خدا و پیامبر و اولیا را زیرپا گذاشته است.»66
طبق همین گزارش، تبلیغات بر ضد انتخابات چنان مؤثر واقع شده بود که به نظر مى رسید، حتى شیعیان بصره، که چندان علاقه مند به فتواهاى علما نبودند، از شرکت در انتخابات سرباز زدند.67
اصرار رهبران مذهبى بر خواسته هاى خود، مقام هاى انگلیسى و کارگردانان داخلى آنان مانند ملک فیصل را وادار به مقابله نمود. آنان در نخستین اقدامات خود دو تن از روحانیان مبارز، شیخ محمد خالصى (خالصى زاده) پسر شیخ محمدمهدى خالصى و سید محمد صدر را از عراق به ایران تبعید کردند.
در ماه ژوئن 1923 / ذیقعده 1341 شیخ مهدى خالصى نیز به حجاز تبعید گردید. در این هنگام آیة اللّه نائینى اصفهانى و چند تن دیگر از رهبران مذهبى کربلا و نجف به عنوان اعتراض نسبت به تبعید خالصى آهنگ ایران کردند.68 آن ها پس از ورود به ایران مورد استقبال دولت ایران قرار گرفتند و در 4 محرم سال 1342 ق وارد قم شده و آیة الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى مؤسس حوزه علمیه از آنان استقبال به عمل آورد.
آقاى شراره از شاگردان آیة اللّه نائینى درباره اخراج آیة الله نائینى و همراهان وى از عراق و جریان استقبال ایرانیان چنین مى گوید:
«دولت عراق دخالت میرزاى نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى و دیگر روحانیان ایرانى را در این امر، مداخله صریح در امور داخلى عراق دانست، از این رو، مرحوم میرزا و جمعى از علماى وابسته به ایشان مانند: آقا سیدجمال الدین گلپایگانى، آقا سیدحسن بحرالعلوم رشتى، آقا سیدحسن بیرجندى تهامى، آقا میرزا اسدالله زنجانى و جمعى از بستگان ایشان را شبانه تبعید کردند و نیز آقا سید ابوالحسن اصفهانى از نجف و آقایان سید حسن حجت و سید عبدالحسین حجت را از کربلا. و آقایان در قصر شیرین مورد استقبال ایرانیان و علماى ایران قرار گرفتند و همچنین در کرمانشاه از جانب همه طبقات اعیان و اشراف و تجار و علما استقبال شایسته به عمل آمد.69
نیرنگ هاى رضاخان در بهره گیرى از موقعیت آیة اللّه نائینى
نام میرزاى نائینى به عنوان قهرمان مبارزه با استبداد و وابستگى در تاریخ معاصر و مشروطیت مى درخشد، ولى مواضع وى در برابر استبداد و دیکتاتورى رضاخان سؤال برانگیز است، خرده گیرى هایى هم که به مرحوم نائینى مى شود بیش تر به این دوره برمى گردد.
براى پاسخ به این سؤال، باید اوضاع و شرایط سیاسى عصر مرحوم نائینى را در ایران و عراق ملاحظه نمود، و آنگاه درباره این مناسبات به قضاوت نشست.
پیش از آن که رضاخان به طور رسمى تاج شاهى بر سر بگذارد ـ یعنى از سال 1299 تا چهارم اردیبهشت 1305 ـ به اشاره انگلیس، رنگ عوض کرد و خود را فردى دیندار، عاشق اهل بیت، اهل عزادارى براى اهل بیت و داراى عرق ملى و میهنى جلوه داد. رضاخان در این برهه کوشش هاى فراوانى کرد تا خود را به روحانیت و علماى اسلام نزدیک کند و به مردم بنمایاند که پیرو علما و علاقه مند به دین است.
امام خمینى(قدس سره) در این باره مى گوید: ]رضاخان[ ابتدا شروع کرد به ریاکارى و مجالس روضه مى گرفت، خودشان روضه به پا مى کردند و از قرارى که مى گفتند، در همه تکیه هاى تهران هم پا برهنه مى رود، همه جا مى رفت و با مردم، خوش و بش مى کرد و این کارها را مى کرد، تا آن وقتى که قدرت در دستش آمد.70
در همین زمان، مشروب فروشى ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها را بست و چند نفر از فاحشه هاى مشهور را دستگیر کرد و شلاق زد. شمارى، از یهودیان را، که گفته مى شد با مسلمانان به نزاع برخاسته اند، تنبیه کرد، در سربازخانه نماز جماعت به راه انداخت و قزاق ها را واداشت تا در نماز جماعت شرکت جویند، در شب هاى قدر احیا مى گرفت و در مردم فریبى، تا آنجا پیش رفت که در روزهاى عزادارى، عکس حضرت على و حضرت عباس را به گردن مى آویخت و با سر و روى گل آلود، پیشاپیش دسته هاى عزادار حرکت مى کرد.71
رضاخان در بیانیه ها و تلگراف هایى که به نجف و قم مخابره مى کرد پیروى از علما را از سیاست اصولى خویش برشمرده و بر آن تأکید مىورزید و در برابر نصیحت و برخورد عالمان، چنین وانمود مى کرد که به سخنان و پندهاى آنان گوش مى دهد.72
از پاره اى شواهد تاریخى استفاده مى شود که رضاخان در این طرح و نیرنگ خود موفق گردید و در این مرحله، شمارى از عالمان نجف تحت تأثیر ریاکارى هاى رضاخان، از رسیدن وى به قدرت ابراز خشنودى مى کردند.
این مرحله از زندگى رضاخان، پر حادثه ترین و حساس ترین بخش از زندگى اوست و کسانى که از ارتباط نائینى با رضاخان سخن گفته اند، این دوره را در نظر داشته اند. با توجه به شرایط سیاسى عراق و حیله کارى هاى رضاخان، نمى توان علماى خوشبین را به خاطر نداشتن علم غیب از درک عمق جریانات سیاسى و سرانجام جریانات، چندان ملامت نمود.
رضاخان وقتى که در به دست گیرى زمام سلطنت به مقاصد خود نایل گشت، باطن پلید خود را در مبارزه با دیانت آشکار کرد و به دستور ارباب، دشمنى با علماى دین را شروع کرد، جلسه هاى وعظ و خطابه را ممنوع ساخت، از برگزارى عزادارى و روضه خوانى جلوگیرى نمود و در جریان کشف حجاب، بى پروا و آشکارا زن و دختران خود را بدون حجاب به نشست هاى همگانى و کوچه و بازار فرستاد و با فشار و سرنیزه چادر و روسرى را از سر زنان عفیف برداشت و روحانیان را نیز در طرح همسان سازى خلع لباس کرد. وى با سرکوب کردن حرکت هاى اسلامى و مردمى از هیچ جنایتى علیه دین و علما و حوزه هاى علمیه فروگذار نکرد. و در راستاى همین سیاست دین ستیزانه، صدها تن از عالمان و روحانیان را به زندان افکند و یا به مناطق دور دست تبعید نمود و سرانجام، افرادى چون آیة الله سیدحسین مدرس را به شهادت رساند. قیام علماى تبریز، مشهد و اصفهان را سرکوب کرد و علما و مردم و طلاب را، که در اعتراض به کشف حجاب در مسجد گوهرشاد گرد آمده بودند، به خاک و خون کشید و جوّى آکنده از رعب و وحشت و اختناق به وجود آورد.73
رضاخان در ایام حضور مرحوم آیة اللّه نائینى و اصفهانى در ایران، با اشاره انگلیس و تحت تأثیر تحولات سیاسى ترکیه، مسأله برقرارى رژیم جمهورى به جاى نظام سلطنتى را مطرح ساخت و براى رسیدن به این هدف مجلس را تحت فشار قرار داد تا این طرح را تصویب نماید. او و همه همدستانش دست به تبلیغات گسترده اى در جراید زدند و درباره امتیازهاى جمهورى داد سخن سر دادند، ولى مجلس با هوشیارى و هدایت شهید آیة الله سیدحسن مدرس در برابر وى ایستادگى کرد و به این طرح رأى نداد.
رضاخان در برابر رأى مجلس و مخالفت هاى مرحوم آیة اللّه مدرس نتوانست بایستند و در پى راهى مى گشت که از این گرفتارى به در آید. در این هنگام، با تحولاتى که در عراق پیش آمده بود، آقاى نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى که به ایران تبعید شده بودند و در قم اقامت داشتند، چون زمینه بازگشت آنان فراهم شد، آهنگ برگشت به عراق نمودند.
رضاخان فرصت را غنیمت شمرد و به بهانه بدرقه آقایان به قم رفت و بى درنگ به دیدار آقایان نائینى، اصفهانى و حائرى شتافت تا از آنان براى هدف هاى خویش تأیید بگیرد و یا چنین وانمود کند که اگر از جمهورى دست برمى دارد، به خاطر پیروى از علماى بزرگ است. او مى خواست در این هنگام که در نزد مردم و مجلسیان به زانو درآمده بود، دگر بار کمر راست کند و برنامه هاى خود را پى بگیرد. این ترفند را مى شود از تلگراف هایى که وى پس از برگشت از قم به این سوى و آن سوى مخابره کرد دریافت. او سرانجام، با یک ظاهرنمایى در اطلاعیه اى چنین یاد کرد: «نظر به این که امر جمهورى، تاکنون خاتمه نیافته و افکار را متشتت نموده و از طرف دیگر، علما و حجج اسلام، راضى بدین امر نبوده و مرا امر کرده اند که غائله جمهورى را از میان برداشته، امنیت برقرار کنم، چون خود را مطیع اوامر مى دانم شما را از تکرار لفظ جمهورى، کاملاً نهى مى کنم.»74
در پى این اطلاعیه و پس از چند روز، تلگرافى از سوى علماى تبعیدى، آیات عظام نائینى و اصفهانى، و نیز رئیس حوزه علمیه قم، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى، خطاب به علماى تهران و مردم بدین شرح مخابره شد:
«بسم الله الرحمن الرحیم. جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران، دامت تأییداتهم. چون در تشکیل جمهوریت، بعضى اظهاراتى شده بود که مرضى عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت، لهذا در موقع تشرف حضرت اشرف آقاى رئیس الوزراء دامت شوکته براى موادعه به دارالایمان قم، نقض این عنوان والقاء اظهارات مذکوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستاریم و اجابت فرمودند. ان شاء الله تعالى عموماً قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملاً تشکر نمایند.
الاحقر ابوالحسن اصفهانى الاحقر محمدحسن غروى نائینى الاحقر عبدالکریم حائرى75
یکى از نویسندگان در این باره مى نویسد: رضاخان در برابر جناح روحانیون مخالف در ایران در رأس آن ها مدرس، در چنین فرصتى با علماى عراقِ وارد ایران ملاطفت نمود و توانست با استفاده از نفوذ علماى مهاجر طوفانى که در جریان جمهورى خواهى به وجود آورد مهار کند.
وى در ادامه مى نویسد: معروف است مرحوم آیة اللّه نائینى در بازگشت به عراق در نامه اى به رضاخان از وى تشکر کرد و طبق نقلى تمثال حضرت على(علیه السلام) را براى وى فرستاد.76
این مناسبات فیمابین آیة اللّه نائینى و رضاخان که از یک سو، به شرایط خاص سیاسى حاکم بر عراق و چشم داشت علما از حمایت دولت شیعى ایران از آنان و از سوى دیگر، به مقاصد مکتوم رضاخان در دست یابى به مقام سلطنت مربوط مى شد، در هموارسازى موقعیت رضاخان در تلاش براى سرنگونى رژیم قاجار و به دست گیرى سلطنت فرصت مناسبى بود و مى توانست او را از نظر بسیارى از روحانیان داخل ایران موجّه نماید.
البته، در این میان ریاکارى رضاخان در گرایش به دیانت و پاى بندى به شؤونات دینى مسلماً در دیدگاه علما و آیة الله نائینى تأثیر داشت. گفته مى شود رضاخان پس از خاموش نمودن غایله شیخ خزعل، توانست خود را به عنوان یک چهره ضد انگلیسى مطرح سازد و به دیدن آیة اللّه نائینى و چند تن دیگر از علماى نجف برود.
در معارف الرجال از قول یک شاهد عینى در این باره چنین آمده است: «موضوع گفتوگوى سردار سپه و علما آن بود که رضاخان به زودى پادشاه ایران خواهد شد. در این دیدارها رضاخان به علما قول داد که اصل دوم متمم قانون اساسى مبنى بر نظارت پنج تن از علماى طراز اول بر مصوبات مجلس را اجرا کند.»77
از سوى دیگر، دیدگاه علماى شیعه در عراق، نسبت به رضاخان مى توانست ناشى از مسائل خاص منطقه اى و شرایط آنان در یک کشور سنّى باشد، به ویژه آن که در این ایام با رشد نهضت وهابى ها در حجاز و حمله آنان به جنوب عراق، بیم و نگرانى فراوانى بر مردم عراق، به خصوص شیعیان، مستولى شده بود.
مردم و علماى ساکن در ایران هم نمى توانستند سرانجام سلطنت رضاخان و اقدامات ضددینى بعدى او را پیش بینى کنند. طرفدارى برخى از علما از سلطنت رضاخان به این دلیل بود که آن ها سلطنت فرد مقتدرى چون رضاشاه را ضامن استقلال ایران و جلوگیرى از تجزیه طلبى کشور توسط امثال شیخ خزعل مى پنداشتند.
از آنچه گذشت به دست مى آید مجموعه شرایط سیاسى اجتماعى در ایران و عراق موجب گشت تا رضاخان براى رسیدن به آرزوى دیرین خود و دست رسى به سلطنت، با کارگردانى انگلیسى ها، در ابتدا خود را چهره اى کاملاً وطن دوست و اسلام خواه نشان داده و در مبارزه با اشرار و تأمین امنیت و حفظ یکپارچگى مملکت ایران از خود شخصیت افسانه اى بسازد. از این رو، در نزد عالمانى همچون مرحوم نائینى که از مشروطه گرى ناکام مانده بودند، این شخص نوظهور امیدوار کننده جلوه کرد و او را از هر جهت، نسبت به رژیم قاجار ترجیح دادند.
ولى دیرى نپایید که علما متوجه شدند رضاخان نیز خود دست نشانده استعمار است که پس از دست رسى به سلطنت در یک مأموریت از پیش طراحى شده با تمام نیرو در حذف اسلام و سرکوبى علما، این متولیان شریعت، برآمده است و راه را براى امیال اربابان هموار مى سازد.
مخالفت هاى آیة اللّه نائینى با سیاست هاى ضددینى رضاخان
آیة اللّه نائینى خوشبینانه ابتدا پیشنهاد سیاست مدارا با رضاخان را در جلسه با آیات اصفهانى و بروجردى در نجف داد و گفت ما باید از رضاخان استمالت کرده و با نرمش رفتار کنیم تا از تندى و صولتش کاسته شود; زیرا غیر از این راهى نیست.78 ولى در آینده این روش را ناکارآمد خواند و سعى نمود وظیفه خود را در اصل نهى از منکر عملى ساخته و پیام معترضانه خود را به سلطان جائر برساند و روابط خود را با رضاخان تیره سازد.
از جمله مخالفت هاى مرحوم نائینى با برنامه هاى ضدمردمى رضاخان مربوط به ماجراى قانون نظام اجبارى وى بود که مردم ایران از آن نگران و ناراضى بودند. مراجع نجف از جمله آیة الله نائینى به نفع مردم ایران درصدد اقدام برآمدند، از این رو، سرکنسول ایران در بغداد مأموریت داشت تا از علما دلجویى کرده و جلوى فتواى آنان را بگیرد. وى در این رابطه در تاریخ 3 اسفند 1305 به ملاقات علماى عتبات از جمله آیة الله نائینى رفت و چنین وانمود کرد که دولت ایران هر اقدامى که انجام مى دهد با تصویب مجلس و در جهت خیر و صلاح مملکت و ترقى و تعالى اسلام است. این مقام ایرانى در گزارش خود تصریح مى کند که:
«آقاى نائینى بیش از همه با نظام اجبارى مخالفت کرده و اظهار فرمودند که این مسأله موجب تنفر عامه و منتهى به تحصن مردم در سفارتخانه ها و دخالت اجانب خواهد شد.»79
از جمله شواهدى که حاکى از تیرگى روابط میان آیة اللّه نائینى و رضاخان است، حمایت مرحوم نائینى از انجمن هاى تبلیغى حجة الاسلام سید ابوالحسن طالقانى والد محترم آیة اللّه سید محمود طالقانى براى مقابله با جریان ها و سیاست هاى فرهنگى حاکم در زمان رضاشاه بود80 که از این بابت مرحوم طالقانى مشکلات و سختى هایى را متحمل گردید. سرانجام، مهم ترین گواه بر ناخشنودى رضاخان و بغض و کینه وى نسبت به آیة الله نائینى بر جریان درگذشت مرحوم نائینى مربوط مى شود که رژیم رضاخان جز در محدوده زمانى اندکى، اجازه مجلس ختم براى این مرجع عالى قدر را نداد.
پس از درگذشت آیة اللّه نائینى تنها یک خبر در روزنامه اطلاعات (26 مرداد 1315) و ایران (27 مرداد 1315) به مناسبت برگزارى مجلس ختم از سوى دولت چاپ شد.81 و حتى از مخابره تلگراف هاى علماى نجف و کربلا جلوگیرى به عمل آمد و انعقاد مجالس ترحیم وى در اصفهان و نظنز ممنوع اعلام گردید.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ ریحانه الادب، ج 2، ص 45، عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 153 به بعد و ر. ک: مجله حوزه، ش 77 ـ 76، سال 1375 قسمت اظهارات شیخ عبدالحسین حلّى
2ـ تهرانى، طبقات، ج 1، ص 593، حائرى، همان، ص 155
3ـ ر. ک: مجله حوزه، همان شماره، ص 34 ـ 33
4ـ خاطرات شیخ محمدحسین کاشف الغطا درباره آیة اللّه نائینى، مجله حوزه، ش 77 ـ 76، ص 29
5ـ مجله حوزه، همان شماره، ص 35 ـ 37
6ـ به نقل از همان، ص 83ـ 82
7ـ معجم رجال الحدیث، ج 22، ص 18، نقل از نورالدین علیلو،میرزاى نائینى،نداى بیدارى،ص75
8ـ ر. ک. به: یادنامه علامه طباطبایى، علیلو، همان، ص 80
9 و10 و 11ـ مجله حوزه، شماره 30، سال 67، ص 42، نقل از همان، ص 87 / ص 90 / ص 96
12ـ مجله نور علم، شماره 52 ـ 53،سال 72، نقل ازهمان، ص 99
13ـ ر. ک: همان جا، ص 101
14ـ اسماعیل اسماعیلى، مجله حوزه، ش 77 ـ 76، ص 146 به نقل از همان مجله، شماره 60 ـ 59، ص 297
15ـ مجله حوزه، ش 30، ص 67، ص 41
16ـ طبقات اعلام الشیعه قرن چهاردهم، ص 593 به نقل از تشیع و مشروطیت، ص 155
17ـ شیخ آقا بزرگ تهرانى، طبقات اعلام الشیعه، قرن چهاردهم، ص 594 و الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 4، ص 44
18ـ مقدمه کتاب تنبیه الامه از آیة اللّه طالقانى نقل از علیلو، همان، ص 103
19ـ حائرى، همان، ص 237 نقل از مضمون
20ـ ر.ک: حائرى، تشیع و مشروطیت، ص 327
21ـ آیت اللّه نائینى، تنبیه الامه، ص 4ـ1
22ـ مجله حوزه، شماره 77 و 76، ص 27
23ـ تنبیه الامه، ص 47 ـ 48، مجله حوزه، همان شماره، ص 168
24ـ المکاسب و البیع، تقریرات درس میرزاى نائینى، گردآورنده شیخ محمدتقى آملى، ج 3، ص 336 نقل از همان، ص 169
25ـ همان، ص 328، نقل از همان، ص 169
26ـ تنبیه الامه، ص 46، نقل از همان
27ـ مصباح الفقاهه، تقریرات درس سید ابوالقاسم خویى، گردآورنده محمدعلى توحید، ج5،ص 45وجدانى قمى، نقل از همان، ص 170
28ـ امام خمینى، حکومت اسلامى، ص 85، نقل از همان
29ـ المکاسب و البیع، ج 3، ص 337، نقل از ابوالقاسم یعقوبى، حوزه، شماره 77، ص 122
30ـ همان، نقل از همان، ص 123
31ـ المکاسب و البیع، ج 2، ص 337، نقل از مجله حوزه، همان شماره، ص 124
32ـ تنبیه الامة، ج 46، نقل از همان
33ـ تنبیه الامه، ج 11 ـ12، همان
34ـ تنبیه الامه، ص 46 ـ 45 و 56، به نقل از مجله حوزه، شماره 77 ـ 76، ص 166
35ـ ر. ک. به: تنبیه الامه، ص 78 ـ 79، مجله حوزه، شماره 77 ـ 76، ص 176
36ـ همان، ص 47 ـ 46، حائرى، همان، ص 266
37ـ ر. ک. به: تنبیه الامه، ص 79 ـ 80، مجله حوزه، همان، شماره، ص 176
38ـ همان، ص 88 ـ90، نقل از همان، ص 178
39ـ نقل از حائرى، همان، ص 266
40ـ تنبیه الامه،57ـ58،مجله حوزه،همان، ص 178
41 و42 و43 و44 ـ همان، ص 14، نقل از همان، ص 77 ـ 98/همان/ص 179/ص28،نقل از همان، ص 145
45ـ ر.ک: تنبیه الامه،ص36،حائرى همان،ص 145
46ـ ر. ک. ملک زاده، انقلاب مشروطیت، ج 6، ص 23 ـ 114، نقل از حائرى، همان، ص 158 ـ 157 با تلخیص
47ـ گفتوگوى برادر نائینى با نویسنده تشیع و مشروطیت، نقل از همان، ص 158
48ـ تنبیه الامه، ص 17 نقل از على دوانى، نهضت روحانیون ایران، ج 1، ص 225
49ـ ر. ک. به: تشیع و مشروطیت، ص 158
50ـ همان، ج 6، ص 218، نقل از همان، ص 159
51ـ متن سخنرانى هوپر هاریس ( HoperHaris) در 17 ژوئن 1911 در کنفرانس انجمن آموزشى ایران و آمریکا، نقل از حائرى، همان، ص 297
52ـ تقى زاده، تاریخ مجلس، ص 81 ـ 32، نقل از حائرى، همان، ص 298
54ـ تقى زاده، پیشین، همان، ص 299
55ـ ر. ک. به: مجله حوزه شماره 32، خرداد و تیر 1368، مصاحبه آیة اللّه سید عزالدین زنجانى، نقل از حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضا شاه مؤسسه چاپ ونشر عروج، سال 1367، ص 222
56ـ نقل از آیة الله حاج سیدمرتضى حسینى لنگرودى، مجله حوزه، شماره 55، فروردین و اردیبشت 1372، بصیرت منش،همانجا، ص 223
57ـ نقل از عقیقى بخشایشى، فقهاى نامدار شیعه،نشرکتابخانه آیة الله مرعشى نجفى،ص407
58ـ ر. ک .به: شیعه گرى، احمد کسروى، نقل از مجله حوزه شماره 77 ـ 76، ص 7
59ـ نظام الدین زاده،هجوم روس،حائرى،ص 159
60ـ شهرستانى، اشهرالرجال، ص 296، تشیع و مشروطیت، ص 160
61ـ کسروى، آذربایجان، ص 502، حائرى همان جا، ص 162
62ـ نقل از حائرى، همان، ص 163
63ـ ر. ک. به: تشیع و مشروطیت، ص 169
64ـ ر. ک.به: طهرانى، طبقات، ج 1، ص 594، نقل از همان، ص 169
66ـ همان، 1 دسامبر 1922، برگ 8، خالصى، مظالم، ص 47، حائرى، همان، ص 174
67ـ همان، برگ 9، نقل از همان
68ـ گزارش رسمى مأمور انگلیسى عراق، نقل از حائرى، همان، ص 175
69ـ ر. ک. به: مجله حوزه، ش 77 ـ 76، ص 75
70ـ در جستوجوى راه از کلام امام، دفتر شانزدهم، ص 193، در این باره ر. ک. به: تاریخ بیست ساله، ج 2، ص 520 / شرح زندگانى من، ج 3، ص 492 به بعد / از سید ضیا تا بختیار، مسعود بهنود، ص 41 / زندگى نامه سیاسى امام خمینى، ص 27، نقل از همان.
71ـ سید جلال الدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 1، ص 117 / جلال رفیع، فضیلت هاى فراموش شده، مؤسسه اطلاعات،ص50،مجله حوزه،همان شماره،ص250
72ـ تاریخ بیست ساله، ج 3، ص 37، مجله حوزه، همان
73ـ ر. ک. به: علل سقوط حکومت رضا شاه، ص 132 ـ 133 / حسین ملکى، تاریخ بیست ساله، ج 4، ص 19، مجله حوزه، همان شماره، ص 2 ـ 251
74ـ تاریخ بیست ساله، ج 2، ص 581، مجله حوزه، همان شماره، ص 254
75ـ شرح زندگانى من، ج 3، ص 601، مجله حوزه همان شماره، ص 254
76ـ تاریخ بیست ساله ایران، ج 3، ص 25 ـ 24 / مستوفى، شرح زندگانى من، ج 3، ص 615 ـ 614 نقل از حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، ص 209
77ـ حرزالدین، معارف الرجال، ج 1، ص 49، حمید بصیرت منش، همان، ص 210
78ـ نقل از مجله حوزه، شماره 41، آذر و دى 1369،ص39،حمیدبصیرت منش،همان،ص225
79ـ سازمان اسناد ملى ایران، اسناد نخستوزیرى، شماره تنظیم 102006، پاکت 857، بصیرت منش، همان، ص 224
80ـ مجله حوزه، شماره 46، سال 1370، ص 73، بصیرت منش، همان، ص 225
81ـ سازمان اسناد ملى، شماره تنظیم 3ـ116001، پاکت 66، نقل از بصیرت منش، همان
محمدحسین نائینى از خاندان معروف روحانى نائین در سال 1273 یا 1277 هجرى قمرى به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالرحیم و پدر بزرگش حاج میرزا محمدسعید یکى پس از دیگرى شیخ الاسلام نائین بودند.
محمدحسین پس از گذراندن دوره تحصیلات ابتدایى، در سن 17 سالگى وارد حوزه علمیه اصفهان شد. از مشهورترین استادان وى در فقه و اصول، آیات عظام آقامیرزا محمدحسن نجفى و حاج شیخ محمدباقر اصفهانى والد علّامه بزرگ آقا شیخ محمدتقى اصفهانى نجفى معروف به آقانجفى از روحانیان با نفوذ بود.1
نائینى نزد میرزا ابوالمعالى الکلباسى درس اصول فقه و نزد آقایان شیخ جهانگیر قشقایى و شیخ محمدحسن هزار جریبى فلسفه و کلام آموخت. وى همچنین از دروس فلسفه و کلام آیة اللّه آقا نجفى اصفهانى بهره جست. میرزاى نائینى در سال 1303 قمرى براى ادامه تحصیلات رهسپار عراق شد و در درس آقایان آیة اللّه سید اسماعیل صدر و سیدمحمد طباطبایى فشارکى اصفهانى در سامرّا شرکت کرد و آن گاه به درس مرحوم میرزاى شیرازى بزرگ، صاحب فتواى تحریم تنباکو، راه یافت. وى در آن جا تا سطح شاگردان برجسته میرزاى شیرازى ارتقا یافت و در اواخر اقامت خود محرّر وى گردید.2
زمانى که میرزاى شیرازى به سال 1312 ق دار فانى را وداع گفت، آیة اللّه نائینى در سال 1314 ق به نجف اشرف و مرحوم آقامیرزا محمدتقى شیرازى و آقا سید اسماعیل صدر عاملى به کربلاى معلى مهاجرت نمودند.
وى در نجف اشرف، طرف مشورت دوست قدیمى خود، مرحوم آیة اللّه آخوند ملا محمدکاظم خراسانى، رییس حوزه علمیه نجف اشرف، که از زمان مرحوم میرزاى شیرازى به تدریس علم فقه و اصول اشتغال و شهرت داشت، قرار گرفت و در همراهى مرحوم آیة الله خراسانى به زعامت نهضت مشروطیت در ایران پرداخت.3
به گفته بعضى از معاصرین، مرحوم آیة اللّه نائینى پس از درگذشت آیات عظام، آقا سیدمحمدکاظم یزدى صاحب عروة الوثقى و آخوند خراسانى و نیز آیة اللّه میرزا محمدتقى شیرازى، از مشهورترین مراجع تقلید و مبرّزترین فقهاى زمان خود گردید و به عنوان بزرگ ترین مجتهد وقت، مقام ریاست عامه را احراز کرد.4
مقام علمى
آقا شیخ عبدالحسین حلّى از شاگردان مرحوم آیة اللّه نائینى، درباره موقعیت ممتاز علمى استاد خود مى گوید: فقید سعید در میان علماى نجف اشرف با آگاهى هاى گسترده در دانش هاى ریاضى، حکمت، فلسفه و عرفان به فقه شرع مقدس و اصول فقه احاطه خاصى داشت. وى علم اصول را با دقت و تلاش زیاد، با زدودن نارسایى ها استوار گرداند و به تبویب آن پرداخت و احکام مستدل و قواعد متین و کامل از آن استخراج کرد. به طورى که، آگاهان و صاحب نظران این فن، ایشان را مجدّد علم اصول به شمار مى آورند.
وى بر این اساس، در فقه استدلالى به زبان عربى وسیلة النجاة را نوشت و کتاب هاى دیگرى چون مختصر وسیلة النجاة (عربى); مناسک حج (عربى); رساله علمیه ذخیرة العباد (فارسى); رساله لباس مشکوک; قاعده لاضرر و لا ضرار فى الاسلام و بعضى قواعد دیگر و رساله هایى در علم اصول به تحریر در آورد.5
شیخ محمد شراره، شاگرد دیگر مرحوم نائینى، علاوه بر تألیفات مزبور فوق رساله هاى دیگرى از استاد خود نام مى برد که از آن جمله است: رساله در تزاحم و ترتّب; رساله در تعبدیّه و توصیّله; رساله در شرط متأخر; رساله در مباحث الخیارات; رساله در معاملات و بیع فضولى و رساله هاى گوناگون دیگر در فقه و اصول که برخى از آن ها به چاپ رسیده و برخى دیگر هنوز به چاپ نرسیده است.
وى مى نویسد: اما آنچه از شاگردان ایشان در فقه و اصول و از تقریرات دروس ایشان به رشته تحریر درآمد و منتشر شد از جمله دو موضوع زیر مى باشد: فوائدالاصول در چهار مجلد نوشته آقا شیخ محمدعلى کاظمى (خراسانى); اجود التقریرات نوشته آیة اللّه حاج سید ابوالقاسم خویى.6
شاگردان معروف
میرزاى نائینى شاگردان بسیارى تربیت نمود که تعدادى از آنان از مراجع تقلید به شمار مى رفتند. برخى از شاگردان ایشان عبارتند از:
1. آیة اللّه سید ابوالقاسم خویى فرزند سید على اکبر موسوى خویى;7
2. علامه سید محمدحسین طباطبایى صاحب تفسیر شریف المیزان;8
3. آیة اللّه سید جمال الدین گلپایگانى، فرزند سیدحسین موسوى گلپایگانى;9
4. آیة اللّه سید محمود حسینى شاهرودى;10
5. آیة اللّه سید محمدحجّت کوه کمرى، فرزند سیدعلى حسینى;11
6. آیة اللّه آقا میرزا هاشم آملى;12
7. آیة اللّه سید محسن حکیم صاحب مستمسک عروة الوثقى;
8. علامه امینى صاحب الغدیر;
9. مرحوم آیة اللّه سید محمدهادى میلانى;
10. آیة الله کوهستانى مازندرانى.13
فعالیت هاى سیاسى
آیة الله نائینى از آغاز دگرگونى ها و روشنگرى هایى که به نهضت مشروطه انجامید، با آیة اللّه میرزاى شیرازى رهبر جنبش و سید جمال الدین اسدآبادى رهبر روشنگران و نواندیشان تاریخ معاصر در ارتباط بود. پیشینه مبارزات و تفکّر ضداستبدادى وى، به دوران مرجعیت میرزاى شیرازى برمى گردد. او از نزدیک با اندیشه هاى ضد استبدادى و آزادى خواهى و استقلال طلبى ایشان آشنا بود.
دوستى مرحوم نائینى با سیدجمال الدین اسدآبادى، که از همان دوران تحصیل در اصفهان آغاز شده بود، تا سال هاى آخر عمر سیّد ادامه داشت و موجب آگاهى ژرف وى از مسائل گوناگون دنیاى اسلام گردید.
میان آقاى نائینى و سید جمال الدین، نامه هایى رد و بدل شده است.14 خود میرزا در این باره مى گوید: «مرحوم سید جمال الدین اسدآبادى آن زمان که من در اصفهان بودم با من رابطه بسیار صمیمى و گرم داشت و با من رفت و آمد مى فرمود، سامرا هم که آمدم، هر یکى دو سال مى آمدند...»15
در آن زمان، با این که میرزاى نائینى جوان بود، ولى به خاطر هوش سرشار و استعداد فراوان و ژرف نگرى وى در مسائل سیاسى روز و اوضاع حکومت قاجار، مورد توجه میرزاى شیرازى واقع شد و از منزلت ویژه اى برخوردار گردید و به گفته برخى، حتى نامه هایى که میرزاى شیرازى به سران حکومت هاى ایران و عثمانى مى نگاشت، به خامه وى بود.16
بر این اساس، مرحوم نائینى در عصر مرجعیت میرزاى شیرازى بزرگ و دوران مبارزات سید جمال الدین اسدآبادى، که هنوز در آن زمان سخنى از مشروطیت به میان نبود، با بینش و آگاهى عمیق براى مبارزه با استبداد و فساد دربار و اصلاح ساختار حکومتى قاجار تلاش مى کرد. وى پس از تزلزل بنیان هاى استبداد و پس از قتل ناصرالدین شاه در سال 1313، تا سال 1324، که فرمان مشروطیت به امضاى مظفرالدین شاه رسید، ضمن حضور در جریانات سیاسى خود را براى حمایت بنیادین نهضت مشروطه آماده کرد و پس از سقوط مشروطه و برپایى استبداد صغیر، به نفع نظام سیاسى نوین مشروطه براى انطباق آن با موازین و اصول اسلامى دست به تألیف کتاب پر ارج تنبیه الامه و تنزیه الملّه زد. بر این کتاب ارزشمند، مرحوم آخوند و شیخ عبداللّه مازندرانى و دیگران تقریظ زدند.17
انگیزه تدوین کتاب تنبیه الامه و تنزیه الملّه
مرحوم سیدمحمود طالقانى درباره اوضاع و شرایط سیاسى اجتماعى ایران در زمان تدوین «تنبیه الامه» مى نویسد: «در آغاز مشروطیت قیام علما و مردم مسلمان، تنها براى تهدید استیلا و استبداد بود. به این جهت، طرف اثبات براى عموم مبهم بود. آن روزى که مردم در زیر پاى شاهزادگان و درباریان در اطراف کشور پایمال بودند و مالک هیچ چیز خود نبودند و عین الدوله شاه ناتوان و بى اراده را آلت دست خودخواهى و هوس بازى خود کرده بود، علماى بزرگ دینى ناله هاى مردم را از دور و نزدیک شنیدند و در تهران و تبریز و دیگر جاها یک باره به ناله مردم جواب گفتند.»18
به گفته بعضى از نویسندگان، نائینى کتاب مزبور را به سود مشروطیت در دوران کوتاه پادشاهى محمدعلى شاه و در ایام استبداد صغیر، به هنگام به توپ بستن مجلس در سال 1327 نوشت. وى تحت تأثیر اوضاعى قرار گرفت که نیروهاى محمدعلى شاه با حمایت روس ها به کشتار و شکنجه مشروطه خواهان مى پرداختند. بنابراین، نظریه هاى ضد استبدادى و سایر دیدگاه هاى سیاسى وى بایستى با توجه به وضع آن زمان و منطقه جغرافیایى فعالیت هاى مشروطه خواهى ایرانیان مورد پژوهش و بررسى قرار گیرد.19
به نظر مى رسد، نظریه پردازى هاى مرحوم نائینى در خصوص انواع استبداد و دفاع وى از یک نظام دموکراتیک به عنوان مهم ترین نوع حکومت در عصر غیبت، طبعاً بر نظام ولایت فقیه که براساس مبانى خود ایشان نیز از نظام هاى مطلوب و مورد آرزویش بود، تطبیق و مصداق نداشت.
مرحوم نائینى در این کتاب اجمالاً، علل عمده عقب ماندگى ایران از کاروان علوم و تمدّن بشرى را ناشى از حکومت استبدادى مى داند و مى گوید: تا زمانى که دولت هاى اسلامى به شیوه استبدادى نبود، یعنى در دوران خلفاى چهارگانه اولیه، اسلام رو به گسترش بود، ولى پس از آن که دولت استبدادى معاویه روى کار آمد، روند حرکت در تاریخ اسلام به حالت انحطاط درآمد.20
مرحوم نائینى کتاب تنبیه الامه را براى تأیید و حمایت از نهضت مشروطیت نوشت. در مقدمه این کتاب در خصوص ضرورت شکل گیرى نهضت مشروطه در ایران در مقایسه با غرب مى نویسد: «و بعد مطلعین بر تواریخ عالم دانسته اند که ملل مسیحى و اروپاییان قبل از جنگ صلیب، چنانچه از تمام شعب حکمت علمیه بى نصیب بودند، همین قسم از علوم تمدنیه و حکمت عملیه و احکام سیاسیه هم یا به واسطه عدم تشریع آن ها در شرایع سابقه و یا از روى تحریف کتب سماویه و در درست نبودن آن ها بى بهره بودند... اصول تمدن و سیاسات اسلامیه را از کتاب و سنّت فرامین صادره از حضرت شاه ولایت علیه افضل الصلوة والسلام و غیرها اخذ و در تواریخ سابقه خود منصفانه بدان اعتراف و مقصود عقل و نوع بشر را از وصول به آن اصول و استناد تمام ترقیات فوق العاده حاصله و کم تر از نصف قرن اول را به متابعت و پیروى آن اقرار کردند. لکن حسن ممارست و مزادلت وجودت استنباط و استخراج آنان و بالعکس، سیر قهقرایى و گرفتارى اسلامیان به ذلّ رقیّت و اسارت طواغیت امت و معرضین از کتاب و سنّت، مآل امر طرفین را به این نتیجه مشهود و حالت حالیه منتهى ساخت.
حتى مبادى تاریخیّه سابقه هم تدریجاً فراموش و تمکین نفوس ابیّه مسلمین را از چنین اسارت و رقیّت وحشیانه از لوازم اسلامیت پنداشتند، و از این رو، احکامش را با تمدن و عدالت که سرچشمه ترقیات است منافى، و با ضرورت عقل مستقل مخالف و مسلمانى را اساس خرابى ها شمردند.»21
آیة اللّه محمدحسین کاشف الغطاء از شاگردان مرحوم میرزاى نائینى، در خاطرات خود پیرامون چگونگى اوضاع سیاسى ایران و تصمیم مرحوم نائینى در تدوین تنبیه الامّه مى نویسد: «پس از ارتحال مرحوم میرزاى شیرازى، حوزه علمیه سامراء از رونق افتاد، طلاب و فضلا متفرق شدند و... ]از زمانى که مرحوم میرزا در نجف اقامت فرمودند[، همه روز با مرحوم اخوى، آقا شیخ احمد، براى درس نزد ایشان حاضر مى شدیم و این برنامه ادامه داشت، تا موضوع انقلاب ]مشروطیت[ در ایران رخ داد. حوزه علمیه نجف اشرف به دو دسته تقسیم شدند: گروهى از علما و روحانیون تصمیم گرفتند که روحانیت در این سیاست مداخله نکند و تصمیمى نگیرد. چون به نظر اینان نتیجه انقلاب معلوم نبود، آیا به سود اسلام و روحانیت خواهد بود یا به زیان دین، از این رو، مناسب ندیدند علما و روحانیون در کارى که نتیجه اش روشن نیست، مداخله کنند که در اثر آن ادامه خونریزى و از بین رفتن اموال باشد و در نتیجه، خداى نخواسته دست بیگانگان به ایران باز گردد.
گروه دوم، دخالت روحانیون و حجج اسلام و علماى اعلام را ضرورى مى دانستند و شرکت آنان را جهت اصلاح امور و اخذ تصمیم و ایجاد نظم و انتظام در مملکت برابر معیار شرعى، واجب مى شمردند. از این رو، فرصت را مغتنم شمردند و در این امر دخالت کردند.
اینجانب موافق با گروه نخست بودم و مرحوم میرزاى نائینى از معتقدان به مشى گروه دوم. از این رو، وى تنبیه الامه و تنزیه الملّه را در سال 1327 هـ . ق مرقوم فرمود. انتشار این کتاب، میان روحانیت سروصدایى به راه انداخت و میان من و ایشان ]نائینى [در این موضوع اختلاف نظر پدید آمد.»22
مرحوم نائینى با فکر باز و اندیشه والا مورد توجه رهبر جنبش، آیة اللّه آخوند خراسانى و دو همرزمش آیة اللّه میرزا خلیل تهرانى و شیخ عبداللّه مازندرانى قرار گرفت و در مسائل مهم سیاسى و تنظیم بیانیه هاى بیدارگرانه، مورد مشورت آنان واقع مى شد.
مبانى اندیشه سیاسى نائینى در دفاع از مشروطیت
1. ضرورت ولایت فقیهان در عصر غیبت
مرحوم نائینى به عنوان مجتهد معتقد به مبانى اسلامى به خوبى مى دانست، که بر اساس آیات قرآن از جمله «ان الحکم الاّ للّه» (یوسف: 40) و بسیارى از روایات، حکومت و همه امور ولایى از ولایت مطلقه الهیّه منشعب است. تبدیل یک نظام سیاسى به نظام دیگر و حتى مشروعیت تغییر حکومت استبدادى به مشروطه نیاز به تأیید ولایت فقیه برگرفته از ولایة اللّه دارد. از این رو، به خوبى مى توان از گفتار مرحوم نائینى در تنبیه الامه و یا سایر نوشته هاى وى ولایت فقیه را در زمان غیبت به دست آورد. به عنوان نمونه، وى به ضرورت اعمال ولایت فقیه در تغییر نظام مستبد به مشروطه اعتراف نموده و مى نویسد: «اگر یکى از مجتهدان جامع الشرایط به والى اذن در حکومت دهد، ظلم به مقام امامت نیز برداشته مى شود و حکومت مشروعیت کامل خود را باز مى یابد.»23
مبناى این فتوا، ولایت مجتهد جامع شرایط در دوره غیبت است.
علاوه بر آن، مرحوم نائینى در درس خارج خود پس از نقل دیدگاه ها و ادلّه پیرامون ولایت فقیه، سرانجام نتیجه مى گیرد که دلالت مقبوله عمر بن حنظله بر ولایت فقیه تام بوده و آن گاه به اشکال هاى وارده بر این روایت پاسخ مى دهد.24
مرحوم نائینى سرانجام چنین نتیجه مى گیرد: اگر به ولایت عامه فقیه نیز باور نداشته باشیم از باب «حسبه» فقیه باید به امورى که انجام ندادن آن ها سبب عسر و حرج و از هم گسیختگى نظام مى گردد، بپردازد.25 وى اداره امور کشور را از اهم مسائل حسبه مى شمارد.26
آیة اللّه خویى شاگرد بلندآوازه میرزاى نائینى نیز بر آن بود که استادش دلالت مقبوله را بر ولایت عامّه فقیه پذیرفته بود.27
امام خمینى نیز مى فرماید: «مرحوم نراقى و از متأخرین مرحوم نائینى تمام مناصب و شؤون اعتبارى امام را براى فقیه ثابت مى دانند.»28
مرحوم نائینى در درس خود براى اثبات ولایت فقیه در عصر غیبت، دلیل ها را فقیهانه بررسى کرده و در پایان با تمسّک به توقیع مبارک «و اما الحوادث الواقعه...» ولایت گسترده فقها را استنباط و بر آن سه شاهد ذکر مى کند:
1. در این توقیع آمده است، مردم در حوادث به فقیه مراجعه کنند، نه در احکام آن ها;
2. بعید است که علت و ضرورت رجوع به فقها را در احکام موضوعات جدید کسى نداند، پس معلوم مى شود که از ولایت عامه فقیه پرسش نموده است.
3. دلیل آورى امام در توقیع شریف مبنى بر این که فقها حجت هستند بر شما، با جنبه ولایت و سرپرستى آنان سازگارتر است تا بیان گرى احکام.29
مرحوم نائینى در ادامه مى گوید: «وقتى ولایت فقیه با تمام شرایط آن میسور نبود و از سویى، آنان که امر سیاست و حکومت را بر عهده گرفته اند، ستم پیشه بودند، فقهاى اسلام باید حکومت و دست اندازى هاى زمامداران غاصب را محدود و مشروط سازند و به هر میزان که مى توانند، از ستم آنان بکاهند.30
مرحوم نائینى ولایت فقها را در امور حسبیّه از قطعیات مذهب شمرده و مى گوید: «از جمله قطعیات مذهب ما طائفه امامیه این است که در این عصر غیبت، آنچه از ولایات نوعیه را که عدم رضاى شارع مقدس به اهمال آن حتى (در این زمینه) معلوم باشد، وظایف حسبیه نامیده و نیابت فقهاى عصر غیبت را در آن قدر متیقن و ثابت دانستیم. حتى با عدم ثبوت نیابت عامه در جمیع مناصب و چون عدم رضاى شارع مقدس به اختلال نظام از تمام امور حسبیه از اوضح قطعیات است، ثبوت نیابت فقها و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات مذهب خواهد بود.»31
آقاى نائینى مى افزاید، تمام فقها برآنند که ولایت فقها در اوقاف عمومى و یا خصوصى و مانند آن، از امور قطعى و مسلّم فقه شیعه است. چنانچه شخصى از راه ظلم و زور، بر موقوفه و مانند آن مسلّط شود و خلع ید و برداشتن وى از آن ممکن نباشد باید با گماردن گروهى، رفتار و دست اندازى هاى او را محدود سازند، تا از حیف و میل اموال عمومى و موقوفات جلوگیرى شود.32
2. مشروعیت حکومت مشروطه، از نظر آیة اللّه نائینى
در نگاه نائینى، نظام مشروطه یک حکومت مقیده مسؤول و شورایى است و در چنین نظامى، استبداد و مالکیت بى حد و مرز راه ندارد، بلکه اساس حکومت بر وظایف و مصالح نوعى پایه ریزى شده است و قدرت حاکمه محدود به انجام کارهایى است که به عهده دارد.
حقیقت چنین نظامى عبارت است از ولایت بر اقامه نظم و پاسدارى از کشور، نه مالکیت. در چنین نظامى، همه مردم از جمله حاکم، در امور مالى و سایر امور کشوردارى حقوق مساوى و یا شخصى حاکم در اداره امور شرکت دارند و به اندک دست اندازى، مردم حق بازخواست دارند. به عبارت دیگر، این گونه حکومت، از مقوله ولایت و امانت است و مانند دیگر اقسام ولایت ها و امانت ها محدود است به عدم درازدستى و زیاده روى.33
حکومت مشروطه از باب ضرورت و به عنوان ثانوى مشروع است; زیرا حکومت در مرحله نخست باید شرایط لازم را دارا باشند. اما اینک که استبداد حاکم است و حکومت معصوم و فقیه امکان پذیر نیست، مهار ستم و استبداد به قدر امکان از ضروریات دین اسلام است.34
مرحوم نائینى براى توضیح نظریه مزبور، به سه اصل فقهى استناد مى جوید:
اول. نهى از منکر: اگر شخصى کارهاى زشت بسیارى را انجام دهد و ما توان جلوگیرى از همه آن ها را نداشته باشیم، واجب است به هر اندازه که مى توانیم او را از انجام زشتى ها باز داریم.
دوم. وظایف فقیهان در اداره کشور: اداره کشور و حفظ نظم کشورهاى اسلامى و نیز جلوگیرى از ستم و استبداد، از همه امور مهم تر است. اگر نیابت عامه فقها را در همه مناصب نپذیریم، امور حسبیه قدر متیقن است. بنابراین، اداره کشور و جلوگیرى از ستم، به گونه قطع، بر عهده فقهاست.
سوم. ضرورت و وجوب محدود کردن ستم در حدّ توان: در باب ولایت بر امور، همانند اوقاف خاصه و عامة، همه فقیهان برآنند که اگر غاصبى موقوفه اى را در دست گرفت و ما توان آن را نداشتیم تا تمام موقوفه را از تصرف عدوانى او خارج سازیم، به اندازه توان باید دایره تصرف او را محدود سازیم.
مرحوم نائینى با این مقدمات، نظام مشروطه و مجلس شوراى ملى را، که به عنوان وسیله اى براى کوتاهى دست زمامداران ظالم و مستبد است، از باب مقدمه واجب ضرورى دانسته35 و همان گونه که یاد شد، نقیصه انتصاب ولایت را با تأیید فقیه جامع الشرایط کارساز مى داند.36
مرحوم نائینى با توجه به شرایط زمان خود به ممکن نبودن تشکیل حکومت امام معصوم و نمایندگان خاص یا عام آنان اشاره مى کند و مى گوید: هرچند در مرحله نخست امور سیاسى از وظایف حسبیه به شمار مى آید که اولاً و ضرورتاً در ولایت فقیهان است، ولى چون طبق اصل دوم متمم قانون اساسى، که حضور و نظارت و تأیید فقها در قانون گذارى الزامى دانسته شد، به خاطر عناوینى از جمله مشروعیت شورایى بودن نظام سیاسى اسلام و مسأله ضرورت امر به معروف و نهى از منکر براى همگان، مردم نیز حق دخالت در امور سیاسى پیدا مى کنند و سرانجام، مرحوم نائینى با توجه به شرایط یاد شده نظام پارلمانى را بهترین وسیله براى محدود ساختن قدرت و اختیارات حکومت مى داند و نتیجه مى گیرد که در ایجاد چنین نظامى، نباید تردید کرد.37 ایشان بدینوسیله، به پاره اى از اشکالات مخالفان مشروطه پاسخ مى دهد.
مرحوم نائینى براى آن که نمایندگان، آن گونه که در غرب متداول است، اختیارات خود را مستقل از اختیارات و مالکیت حضرت حق نپندارند براى آنان نیز شرایط ویژه اى را یادآورى مى کند که از آن جمله، ضرورت برخوردارى آنان از غیرت دینى، دلسوزى براى کشور و ملّت، کوشایى در پاسدارى از اسلام و حساسیت در برابر هجوم بیگانگان مى باشد.38
از نظر مرحوم نائینى براى تأسیس چنین حکومتى هم باید قانون اساسى تدوین کرد و هم با حضور نمایندگانى عاقل و دانا مجلس شورا تشکیل داد.39
3. مشروعیت قانون اساسى از نظر مرحوم نائینى
از جمله اصول مشروطیت قانون اساسى است که در آن حدود اختیارات قدرت حاکمه و حقوق مردم براساس مذهب شیعه مشخص مى شود. براى جلوگیرى از انحراف حاکم و کوتاهى هاى او قانون تصویب مى شود.
مرحوم نائینى قانون اساسى را بسان رساله هاى عملیه مجتهدان مى داند و مى گوید: همان گونه که، مجتهدان در باب عبادات، معاملات و غیر آن، به تدوین رساله هاى عملیه مى پردازند تا مقلدان اعمال شبانه روزى خود را برابر آن انجام دهند، در امور سیاسى و اجتماعى نیز باید قانون مدوّنى به وجود آید تا کارگزاران حکومت براساس آن انجام وظیفه کنند.40 وى معتقد است که قانون اساسى به هیچ روى نمى تواند با اسلام ناهماهنگ باشد.41
مرحوم نائینى یکى از کارهاى مهم نمایندگان مجلس شوراى ملى را قانونگذارى دانسته است42 و در تعیین قلمرو آن، احکام اولیه و ثانویه را به منصوصات و غیر منصوصات تقسیم کرده و بر این باور است که چون حکم قسم نخست در شریعت روشن است، نیازى به قانون گذارى نیست و این گونه احکام در خور نسخ و تغییر نیز نیستند، بلکه تا روز قیامت داراى اعتبار و ارزش خواهند بود. اما غیر منصوصات و آنچه را که حکم آن در شریعت نیامده، حاکم اسلامى باید راه حل و قانون مناسبى در این مورد وضع و پیشنهاد کند. این گونه موارد تابع مصالح و مقتضیات زمان و مکان است و به اختلاف آن ها در خور دگرگونیند. در زمان حضور امام(علیه السلام)خود امام(علیه السلام) یا نمایندگانشان این وظیفه را برعهده دارند، اما در دوره غیبت، نایبان عام و یا نمایندگان خاص در این امر دخالت مى کنند و این وظیفه را به انجام مى رسانند.43
4. آزادى و مساوات در نظام مشروطه از نظر مرحوم نائینى
مرحوم نائینى در زمینه سازگارى اسلام با آزادى و مساوات در نظام مشروطه مى نویسد: «آزادى از این رقیت خبیثه خسیسه... از مراتب و شؤون توحید و از لوام ایمان به وحدانیت... است. از این جهت، استنقاذ حریّت معضوبه امم و تخلیص رقابشان از این رقیّت منحوسه از اهم مقاصد انبیاء(علیهم السلام) است. اما مساوات تمام افراد ملت با شخص والى در جمیع حقوق و احکام و شدت اهتمام حضرت ختمى مرتبت(صلى الله علیه وآله)، را در استحکام این اساس سعادت امت از سیره مقدسه حضرتش مى توان فهمید.»44
آقاى نائینى براى تأیید نظر خود نمونه هایى را از صدر اسلام ذکر مى کند و مى گوید: مسلمانان از خلیفه دوم به خاطر پوشیدن حله یمانى که سهم تک تک مسلمانان از آن حلّه به آن اندازه نبود، اعتراض کردند و خلیفه پاسخ داد که پسرش، عبدالله، سهم خود را به وى بخشیده است. ایشان به سیره عدالت پیشه و آزادى پرور و نیز مساوات امیرالمؤمنین(علیه السلام)استناد مى جوید و با نشان دادن گوشه هایى از مساوات آن حضرت عالمان و فقیهان را به مطالعه در سیره آن بزرگوار فرا مى خواند.45
اسلام ستیزى مشروطه گران سکولار و کناره گیرى مرحوم آیة اللّه نائینى از مشروطیت
درباره چگونگى دلسردى مرحوم نائینى از مشروطیت و سرانجام، کناره گیرى او از مشروطه خواهى، بعضى از صاحب نظران تاریخ معاصر مى نویسند: دوره سیزده ماهه استبداد صغیر ـ از به توپ بستن مجلس و تا فرار محمدعلى شاه ـ در ماه ژوئیه 1909 / 1337 قمرى، به پایان رسید. مشروطه خواهان با رهبرى دو فئودال، سردار اسعد بختیارى و سپهدار تنکابنى، تهران را اشغال کرده و انقلاب را از جاده منحرف ساختند و تبه کاران ضدمشروطه را به کیفر نرساندند ولى شیخ فضل اللّه نورى را محاکمه و اعدام کردند.46
تصویب چنین کیفرى در مورد مجتهد بزرگى همچون شیخ فضل اللّه براى علماى مشروطه گر دور از خطر نبود. ]مرحوم آیة اللّه [نورى که به دانش و پرهیزکارى شناخته شده بود از «مشروطه مشروعه» هواخواهى کرده، مشروطه ایران را غیراسلامى یافته بود. زمانى که مرحوم نائینى از دستگیرى شیخ با خبر شد، با نگرانى به آیة اللّه خراسانى گفت: «خبرهاى ناگوارى که درباره ]آیة اللّه[ نورى مى رسد نشانه آن است که زندگى او در خطر است، اگر مشروطه خواهان او را بکشند آبروى علما خواهد رفت.» ]آیة اللّه [خراسانى تلگرافى به تهران فرستاد تا جان ]آیة اللّه [نورى را از مرگ برهاند ولى دیگر دیر بود و ]آیة اللّه [نورى به دار آویخته شده بود.»47
این رویداد ناگهانى و از نظر بسیارى باور نکردنى، موجب بیم فراوانى در میان علما شد و بسیارى از مردم را که احترام ویژه اى نسبت به مقام روحانیت قایل بودند، سخت به مشروطیت و پشتیبانان آن بدبین کرد.
مرحوم آیة اللّه طالقانى که در زمان حکومت پهلوى دوم، دست به مبارزات طاقت فرسایى زده بود، با افزودن مقدمه اى بر کتاب تنبیه الامه آیة اللّه نائینى، آن را به چاپ رساند. وى درباره علت دلسردى مرحوم آیة الله نائینى از ادامه مشروطه خواهى چنین مى نویسد: «فضلایى که در محضر آن مرحوم بوده اند دلسردى ایشان را نقل مى کنند، علت این هم واضح است; چون دیدند با آن کوشش نتیجه چگونه گردید: طرفداران استبداد کرسى هاى مجلس را پر کردند و انگشت بیگانگان نمایان شد. کشته شدن مرحوم حاج شیخ فضل اللّه نورى بدون محاکمه و به دست یک نفر ارمنى که لکه ننگى در تاریخ مشروطیت نهاد، عموم علماى طرفدار مشروطیت را متأثر و دلسرد ساخت.»48
حائرى مى نویسد: قتل ]آیة اللّه [نورى یکى از نتایج مؤثر اختلاف هاى جدى داخلى میان گروه هاى مشروطه خواه; یعنى علما از یک سو، و مخالفان به شیوه هاى مذهبى و روحانى از سوى دیگر بود. اختلاف هاى این دو گروه، پیش از این در میان مشروطه گران آغاز شده بود و یکى از نمونه هاى چشم گیر این اختلاف ها در مجلس یکم در هنگام بحث پیرامون اصل هشتم متمم قانون اساسى، که همه مردم را برابر مى خواند، خودنمایى کرد.
هنگام کنکاش پیرامون اصل متمم قانون اساسى، نمایندگان تبریز آشکارا بیان داشتند که قانونى را که برپایه شریعت بنیان نهاده شده باشد نمى خواهند. و در همان مجلس... یکى از نمایندگان پیروى از اروپایى ها را در این زمینه پیشنهاد کرد. این پیشنهاد مخالفت حاجى سید عبداللّه بهبهانى را برانگیخت و گفت: قرآن براى آنان کافى است. «برخى از نمایندگان گفتند که آنان اکنون درگیر بحث هاى مذهبى نیستند، بلکه به امور سیاسى رسیدگى مى کنند و اگر در واقع امر قرآن بسنده بود، چرا بایستى که مسلمانان این همه از اروپا واپس مانده باشند.»49
رویداد ناگوار دیگرى که ستیزه گرى این دو گروه را با یکدیگر نشان مى داد، کشته شدن ]آیة اللّه [سید عبداللّه بهبهانى در سال 1910 /1328 بود. این مرد، یکى از رهبران فعال روحانى بود که همکارى او با ]آیة اللّه[ سیدمحمد طباطبایى عامل مهمى در پیشرفت انقلاب مشروطیت به شمار مى آمد. سید حسن تقى زاده، که از نمایندگان مجلس بود، متهم به شرکت در توطئه کشتن بهبهانى شد و به... و سبب آن که تقى زاده رفتار ضدروحانى داشت، او ناچار شد بنا به سفارش ]آیة اللّه [خراسانى و مازندرانى کشور را ترک کند.50
مرحوم نائینى در ابتداى مشروطیت به اصل دوم متمم قانون اساسى و اصل نظارت فقها که با زحمات طاقت فرساى مرحوم آیة اللّه نورى به تصویب رسیده بود، بسیار امیدوار و دلگرم بود و آن را ضامن سلامت روند مشروطیت مى دانست، ولى به خطرهایى که شیخ شهید بدان توجه داشت، چندان اهمیت نمى داد.
این اصل، گرچه به وسیله قوانین بعدى از خاصیت افتاد، اما بسیار کارساز بوده و جلوى تبه کارى هاى مغرضان و ملحدان را مى گرفت و از همین جهت بود که غربى ها در برابر این اصل دست به تبلیغات منفى زده، آن را براى منافع خود خطرناک خواندند.
اصل دوم] متمم[ قانون اساسى ایران در نظر امریکاییان، که مجبور بودند از آزادى هاى خود با عنایت خاصى مراقبت کنند، بسیار زشت جلوه مى نمود بر علیه نظارت فقیهان گفتند: هیچ چیز خطرناک تر از برقرارى یک هیأت پنج نفرى ]از علما [نیست، که به جاى نمایندگى از سوى مردم و دیوان عالى کشور، از سوى سلسله مراتب روحانیت نماینده بوده، درباره قانونى بودن مطالب ]و مصوبات مجلس [تصمیم بگیرند. حتى اگر این پنج نفر ]مجتهد [خوب و توانا هم باشند، باز هم فشارهایى که از سوى سلسله مراتب ]روحانیت [به ایشان، که خود بدان سلسله وابسته اند، وارد مى شود آن چنان ]زیاد [است که آنان واقعاً باید خیلى نیرومند باشند تا بتوانند در برابر اوامر و خواسته هاى جامعه روحانیت مقاومت کنند.51
به نظر مى رسد، مرحوم نائینى متوجه شد که به رغم این همه اختیارات مشروع براى علما، همان مجلس اول اصولى در متمم قانون اساسى گنجانید که موضع علما را سخت تضعیف نمود و حتى حقوق قانونى آنان را پایمال کرد. بهترین نمونه آن، اصلى از متمم قانون اساسى است که همه شهروندان ایرانى را در برابر قانون برابر مى خواند!
به تدریج و عملاً اصل دوم متمم قانون اساسى هم به دست فراموشى سپرده شد. تنها در دوره هاى اولیه مجلس نام برخى از نمایندگان مجلس، که از آنان به عنوان نمایندگان علما یادشده، به چشم مى خورد.52
منصب قضاوتى که با اتفاق علما در عصر غیبت به عهده نوّاب و جانشینان امام معصوم است، مجلسیان کج اندیش و سکولار چنان برنامه ریزى کردند که به تقلید از غرب در دست افراد بسا غیر مجتهد و فاسق و سکولار قرار مى گرفت که تنها تحصیلات علوم ـ به اصطلاح ـ جدیده، داشتند. این جریانات پشت پرده و سرّى براى فقیه تیزنگرى چون مرحوم آیة اللّه نورى آشکار بود و هیچ گاه از تصویب صورى اصل دوم متمم قانون اساسى که نمود و تأثیر خارجى نداشت راضى نبود.
آقاى حائرى مى پرسد که آیا ]مرحوم[ نائینى از معنى و هدف واقعى اصول متمم قانون اساسى، که به شیوه اى حیله گرانه و بسیار مبهم تنظیم یافته بود، آگاهى داشت؟ آیا جنبه هاى ضد اختیارات علماى روحانى را در قانون دید؟ آیا وى مى دانست که بنا به گزارش مأمور انگلیس، «... با گذراندن متمم قانون اساسى و بحث پیرامون مسأله بست نشینى به مجتهدان فهماندند که رژیم نو ]مشروطه [به معنى آزاد شدن امور سیاسى از نفوذ جامعه روحانیت است؟»53
حائرى خود پاسخ مى دهد: به دید ما پاسخ این پرسش ها همه منفى است. نائینى به عنوان یک مجتهد شیعه، تنها تا این حد واقع بین و واقع گرا بود که سرنگونى استبداد را امرى اجتناب ناپذیر مى دید و برقرارى یک حکومت متکى به قانون و دادگسترى را در دوران غیبت امام زمان بهترین راه رستگارى جامعه ایران مى دانست و به همین دلیل بود که تن به یک شیوه حکومتى مشروطه داد و کوشش کرد تا آن جا که ممکن بود جنبه اسلامى بدان بدهد. ولى از سوى دیگر، چون وى یک اندیشمند سکولار نبود و در مراحل گوناگون کشوردارى همواره برترى مذهب را خواستار بود، بنابراین، نه تنها معنى واقعى و هدف بنیادى مشروطه گرى را از دیده دور داشت، بلکه به علت ناآشنایى با حیلهورزى هاى برخى از مشروطه خواهان، تدبیرهایى را که در مبهم تنظیم کردن اصول متمم قانون به کار بردند تا در ظاهر پشتیبان علما و روحانیت جلوه کرده و در باطن بر ضد آنان و در طریق سکولاریسم سیر کند، نیز نادیده گرفت.
یک ابراز نظر خوشبینانه هم این خواهد بود که: شاید نائینى فکر مى کرد تا مادامى که بررسى لوایح مجلس و دادن نظر نهایى نسبت بدان ها از حقوق قانونى علما است، هیچ گاه قواعد و دستورهاى اسلامى پایمال نخواهد شد.54
مرحوم آیة اللّه نائینى پس از آگاهى از اهداف پلید نواندیشان سکولار به ظاهر مشروطه خواه و سرزنش مشروعه خواهان، آن چنان از مشروطه خواهى دست کشید که گاهى در این راه یک لیره قرض کرده و آن را صرف جمع آورى کتاب تنبیه الامه مى نمود که مورد سوء استفاده بدخواهان قرار گرفته بود.55 از سوى دیگر، گفته مى شود آیة اللّه نائینى پس از آن که فهمید مشروطه خواهان اهداف دیگرى را دنبال مى کنند از حمایت هاى خود به مشروطه گران دست برداشت، به گونه اى که در این اواخر چنان از مشروطه برگشته بود که اگر مى فهمید طلبه اى افکار مشروطه خواهى دارد به او شهریه نمى داد.56
از مرحوم آیة اللّه نجفى مرعشى نقل شده است که استادش مرحوم آیة اللّه نائینى پس از رویدادهاى مأیوس کننده در ایران درباره حمایت خود از مشروطه و نتیجه آن فرمود: «انگورى که انتظار و امید سرکه شدن آن بود، به یک باره شراب گردید.»57
کسروى نیز در بعضى از نوشته هاى خود به تلاش نائینى در جمع آورى کتاب تنبیه الامه اشاره مى کند و مى گوید: «شنیدنى است که میرزا حسین نائینى از شاگردان آخوند خراسانى بود و در زمان زندگى او کتابچه اى درباره مشروطه و سودمندى آن نوشته و چاپ کرده بود، سپس پشیمان گردید و نسخه هاى آن را یکایک جسته و از دست ها باز گرفت.58 همه این ها نشان مى دهد که مرحوم نائینى دست کم براى جلوگیرى از سوء استفاده تبه کارانِ به ظاهر مشروطه خواه، دست از حمایت خود نسبت به مشروطه برداشت و کتاب ارزشمند خود را نیز مقدارى جمع آورى کرد.
آیة اللّه نائینى و مقابله با اشغالگران
در سال 1911 /1329 و در زمان مجلس دوم، دولت ایران به بهانه خدمت مورگان شوستر رایزن مالى امریکا در ایران، با اولتیماتوم دولت روس مواجه شد و قسمت هاى شمالى و جنوبى ایران به اشغال روس و انگلیس درآمد.
این رویداد دردناک به علماى ایران، مقیم عراق، بار دیگر فرصت داد که فریاد خود را بر ضد تجاوز انگلیس و روس بلند کنند. با آن که، علما از انقلاب مشروطه ناامید و سرخورده بودند، اما در خلال این رویدادها باز احساس مسؤولیت کرده، به عنوان این که سرزمین اسلامى ایران وسیله نیروى کفّار تصرف گردیده به پا خاستند. علماى عراق پس از دریافت یک تلگراف درباره رویدادهاى ناگوار ایران و اخبار مربوط به بازگشت شاه سابق، محمدعلى میرزا، از روسیه به استرآباد (گرگان)، تصمیم گرفتند با پیروان خود به کاظمین و از آن جا به سوى ایران حرکت کنند تا یک مبارزه سراسرى را بر ضد بیگانگان، به ویژه روس هاى تزارى که یک سره به آدم کشى سرگرم بودند، رهبرى کنند. مرحوم آیة اللّه خراسانى یک نامه بلند بالایى به رهبران مذهبى تبریز نوشت و دستور داد که با به پا خاستن بر ضد کفار، با تحریم اجناس روسى و با آموزش فنون جنگى وظیفه مذهبى خویش را انجام دهند.59
علماى بزرگ نجف و کربلا همراه با دیگر روحانیان مشروطه خواه مانند آیة اللّه نائینى آهنگ کاظمین کردند، ولى شب پیش از حرکت آنان، آیة اللّه خراسانى ناگهان در خانه اش درگذشت و شایع گردید که نامبرده به وسیله عوامل بیگانه مسموم گشته است. مرگ مرحوم خراسانى البته جریان حرکت علما را به سوى ایران دچار توقّف ساخت. ولى هرگز آن را تعطیل نکرد. حدود سه هفته پس از مرگ وى، علما به سوى کاظمین حرکت کردند. در آن جا ایشان، سیزده نفر را از میان خود برگزیدند و هیأتى تشکیل دادند که کارهاى لازم را انجام دهد. یکى از اعضاى این هیأت مرحوم نائینى بود.60 این هیأت تلگراف هاى بسیارى به دولت ایران فرستاد تا از روس ها بخواهد که هرچه زودتر ایران را ترک گویند و تهدید کرد که در غیر این صورت، علما به سوى ایران حرکت خواهند کرد. چون دولت ایران از نتایج حرکت علماى ایران مى هراسید، بیش از یک بار از علما خواهش کرد که عراق را ترک نگویند و قول داد که مشکل مربوط به نیروى نظامى روسیه در ایران را حل کند.
... در تهران به اصرار مقام هاى انگلیسى و به رغم مبارزه هاى خستگى ناپذیر مردانى مانند شیخ محمد خیابانى، اولتیماتوم روس ها پذیرفته شد، بدین ترتیب، که به خدمت مورگان شوستر (Morgan shuster)، رایزن مالى امریکایى در ایران، پایان داده شد و از سوى دولت ایران تعهد داده شد که بدون تصویب دولت هاى انگلیس و روس، رایزنى بیگانه در ایران به کار گمارده نشود و هزینه لشکرکشى روس ها به ایران از سوى دولت ایران پرداخت گردد.61
به نظر مى رسد، این مبارزات علما ]از جمله آیة اللّه نائینى[ بود که نقش مؤثرى در جلوگیرى از بازگشت محمدعلى شاه ایفا کرد. کوشش محمدعلى البته بیهوده افتاد وگرنه نقشه خود را، بنا به گزارش ایوانف (Ivanof)، کنسول روس در استراباد، بدین ترتیب اجرا مى کرد:
... او مدت ها بود که بدین نتیجه رسیده بود که ایران را تحت الحمایه روسیه قرار دهد و در نتیجه آماده بود که به روس ها تعهد کتبى در مورد تحت الحمایگى ایران بدهد.62
طبق نقل مورخان، مشروطه خواهانى چون آیة اللّه نائینى و مازندرانى این بار بدون توجه به مسأله اشتراط یا استبداد وارد مبارزه با اشغالگران متجاوز شدند و به خاطر دورى جستن از مسأله تفرقه انگیز مشروطیت توانستند گروه گسترده ترى از رهبران مذهبى مانند میرزا محمدتقى شیرازى، سید اسماعیل صدر و شریعت اصفهانى و حتى آیة الله سید محمدکاظم یزدى را به همراه خود وارد این مبارزه نمایند و آنان نیز در اعلامیه ها و فتاواى خود اشغال کشورهاى اسلامى ایران، عراق، لیبى و... را توسط بیگانگان محکوم نمودند.
مبارزات میرزاى نائینى بر علیه اشغالگران انگلیسى در عراق
آیة اللّه نائینى، که در نهضت مشروطه نقش فعالى داشت، پس از جریان شهادت شیخ فضل الله و برملاشدن اهداف ضد اسلامى برخى از مشروطه گران غربزده، صف خود را از آنان جدا نمود و به درس و بحث پرداخت. وى به دلیل توانمندى هاى علمى در زمینه فقه و اصول، طلاب زیادى را به محفل درس خود جذب نمود.
در این ایام، هنوز حادثه مشروطیت فراموش نشده بود که در سال 1914 جنگ جهانى اول آغاز شد و قلمرو دولت عثمانى ـ که در مقابل متفقین با آلمان متحد شده بود ـ از جمله عراق مورد تهاجم سهمگین متفقین واقع شد و انگلیسى ها وارد خاک عراق گردید و آنجا را اشغال کردند.
از این رو، در عراق نهضتى مردمى به رهبرى مراجع شیعه علیه قواى اشغالگر انگلیس آغاز شد; و مراجع تقلید شیعه در مقابله با انگلیسى ها حکم جهاد صادر نموده و خود نیز در جبهه جنگ حضور یافتند.
آیة الله نائینى که از نهضت مشروطه خاطرات تلخى داشت، براساس یک رسالت دینى از مبارزه علیه اشغالگران و رسیدگى به امور مردم مسلمان غافل نگردید و مانند سایر علما در سنگر مبارزه حاضر گردید.
در آن زمان هرچند میرزاى نائینى در مقایسه با مراجع وقت همچون آیة اللّه شیرازى، شیخ الشریعه اصفهانى، آیة الله سید محمدکاظم طباطبایى یزدى موقعیت و نفوذ چندانى نداشت، ولى به گفته شاگرد برجسته ایشان حضرت آیة اللّه سید شهاب الدین نجفى مرعشى، او نیز از شرکت کنندگان در جبهه ها بود.
آیة الله نجفى در نامه خود به دکتر حائرى در این باره مى نویسد: «من در آن هنگام جوانى بودم که مسؤولیت سقّایى را در اطراف چادرهاى جهادکنندگان به عهده داشتم، بیش تر مجتهدان شیعه در جبهه هاى گوناگون جنگ حاضر بودند و مرحوم نائینى نیز در میان علما قرار داشت. اگرچه نائینى در ردیف مراجع بزرگ تقلید مانند میرزا محمدتقى شیرازى مرکز توجه عام نبود، ولى او و چند تن دیگر از علما مانند سید ابوالقاسم کاشانى و میرزا رضا ایروانى در این جهاد بسیار فعال و درگیر بودند و حتى اقدامات و فعالیت هاى مراجع بزرگ تقلید در آن جهاد بر اثر تشویق نائینى و دوستان همفکر او انجام مى گرفت.»63
پس از درگذشت آیة اللّه سید محمدکاظم یزدى در سال 1919 /1338 و درگذشت میرزا محمدتقى شیرازى و شریعت اصفهانى در 1920 /1339، آیة الله میرزاى نائینى در سمت مرجعیت از موقعیت ویژه اى برخوردار شد و مردم نواحى مختلف از دور و نزدیک با میرزاى نائینى تماس گرفته درخواست فتوا مى نمودند.64
آیة اللّه نائینى و سایر علماى عراق طبق گزارش رسمى مأموران انگلیسى، دست به مبارزه زدند:
مدتى پیش ارتباط هایى میان علما، به ویژه شیخ مهدى خالصى در کاظمین با ]سید [ابوالحسن اصفهانى و میرزا حسین نائینى در نجف پیرامون لزوم دادن فتوایى بر ضد شرکت در انتخابات برقرار گردید. شیخ مهدى خالصى همواره از صدور چنین فتوایى طرفدارى کرده است ولى آن دو مجتهد دیگر که نامشان در بالا آمد مخالف صدور فتوا بودند. ولى این مخالفت آنان دیرى نپایید و روز 8 نوامبر 1922 حاکم شهر کربلا در ضمن تلگرافى آگاهى داد که ]حاج سید[ ابوالحسن اصفهانى فتواى تحریم شرکت در انتخابات را امضا و میرزاى نائینى نیز از او پیروى کرده است و... فتواى یادشده نزد شیخ مهدى خالصى فرستاد شد. او و سپس بقیه علماى کاظمین، از جمله سیدحسن صدر، زیر آن فتوا را مهر کردند.65
در همین زمینه، از علما استفتا شد که آیا آنان به راستى شرکت در انتخابات را تحریم کرده اند یا نه؟ علما و مجتهدان، که در مقام رهبرى بودند مانند نائینى، اصفهانى و خالصى، فتواى خود را در پاسخ آن استفتا بیرون دادند. مرحوم نائینى نوشت: «آرى ما انتخابات و شرکت مردم عراق در آن را تحریم کرده ایم و کسى که در انتخابات شرکت جوید و یا کم ترین کمکى بدان کند دستور خدا و پیامبر و اولیا را زیرپا گذاشته است.»66
طبق همین گزارش، تبلیغات بر ضد انتخابات چنان مؤثر واقع شده بود که به نظر مى رسید، حتى شیعیان بصره، که چندان علاقه مند به فتواهاى علما نبودند، از شرکت در انتخابات سرباز زدند.67
اصرار رهبران مذهبى بر خواسته هاى خود، مقام هاى انگلیسى و کارگردانان داخلى آنان مانند ملک فیصل را وادار به مقابله نمود. آنان در نخستین اقدامات خود دو تن از روحانیان مبارز، شیخ محمد خالصى (خالصى زاده) پسر شیخ محمدمهدى خالصى و سید محمد صدر را از عراق به ایران تبعید کردند.
در ماه ژوئن 1923 / ذیقعده 1341 شیخ مهدى خالصى نیز به حجاز تبعید گردید. در این هنگام آیة اللّه نائینى اصفهانى و چند تن دیگر از رهبران مذهبى کربلا و نجف به عنوان اعتراض نسبت به تبعید خالصى آهنگ ایران کردند.68 آن ها پس از ورود به ایران مورد استقبال دولت ایران قرار گرفتند و در 4 محرم سال 1342 ق وارد قم شده و آیة الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى مؤسس حوزه علمیه از آنان استقبال به عمل آورد.
آقاى شراره از شاگردان آیة اللّه نائینى درباره اخراج آیة الله نائینى و همراهان وى از عراق و جریان استقبال ایرانیان چنین مى گوید:
«دولت عراق دخالت میرزاى نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى و دیگر روحانیان ایرانى را در این امر، مداخله صریح در امور داخلى عراق دانست، از این رو، مرحوم میرزا و جمعى از علماى وابسته به ایشان مانند: آقا سیدجمال الدین گلپایگانى، آقا سیدحسن بحرالعلوم رشتى، آقا سیدحسن بیرجندى تهامى، آقا میرزا اسدالله زنجانى و جمعى از بستگان ایشان را شبانه تبعید کردند و نیز آقا سید ابوالحسن اصفهانى از نجف و آقایان سید حسن حجت و سید عبدالحسین حجت را از کربلا. و آقایان در قصر شیرین مورد استقبال ایرانیان و علماى ایران قرار گرفتند و همچنین در کرمانشاه از جانب همه طبقات اعیان و اشراف و تجار و علما استقبال شایسته به عمل آمد.69
نیرنگ هاى رضاخان در بهره گیرى از موقعیت آیة اللّه نائینى
نام میرزاى نائینى به عنوان قهرمان مبارزه با استبداد و وابستگى در تاریخ معاصر و مشروطیت مى درخشد، ولى مواضع وى در برابر استبداد و دیکتاتورى رضاخان سؤال برانگیز است، خرده گیرى هایى هم که به مرحوم نائینى مى شود بیش تر به این دوره برمى گردد.
براى پاسخ به این سؤال، باید اوضاع و شرایط سیاسى عصر مرحوم نائینى را در ایران و عراق ملاحظه نمود، و آنگاه درباره این مناسبات به قضاوت نشست.
پیش از آن که رضاخان به طور رسمى تاج شاهى بر سر بگذارد ـ یعنى از سال 1299 تا چهارم اردیبهشت 1305 ـ به اشاره انگلیس، رنگ عوض کرد و خود را فردى دیندار، عاشق اهل بیت، اهل عزادارى براى اهل بیت و داراى عرق ملى و میهنى جلوه داد. رضاخان در این برهه کوشش هاى فراوانى کرد تا خود را به روحانیت و علماى اسلام نزدیک کند و به مردم بنمایاند که پیرو علما و علاقه مند به دین است.
امام خمینى(قدس سره) در این باره مى گوید: ]رضاخان[ ابتدا شروع کرد به ریاکارى و مجالس روضه مى گرفت، خودشان روضه به پا مى کردند و از قرارى که مى گفتند، در همه تکیه هاى تهران هم پا برهنه مى رود، همه جا مى رفت و با مردم، خوش و بش مى کرد و این کارها را مى کرد، تا آن وقتى که قدرت در دستش آمد.70
در همین زمان، مشروب فروشى ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها را بست و چند نفر از فاحشه هاى مشهور را دستگیر کرد و شلاق زد. شمارى، از یهودیان را، که گفته مى شد با مسلمانان به نزاع برخاسته اند، تنبیه کرد، در سربازخانه نماز جماعت به راه انداخت و قزاق ها را واداشت تا در نماز جماعت شرکت جویند، در شب هاى قدر احیا مى گرفت و در مردم فریبى، تا آنجا پیش رفت که در روزهاى عزادارى، عکس حضرت على و حضرت عباس را به گردن مى آویخت و با سر و روى گل آلود، پیشاپیش دسته هاى عزادار حرکت مى کرد.71
رضاخان در بیانیه ها و تلگراف هایى که به نجف و قم مخابره مى کرد پیروى از علما را از سیاست اصولى خویش برشمرده و بر آن تأکید مىورزید و در برابر نصیحت و برخورد عالمان، چنین وانمود مى کرد که به سخنان و پندهاى آنان گوش مى دهد.72
از پاره اى شواهد تاریخى استفاده مى شود که رضاخان در این طرح و نیرنگ خود موفق گردید و در این مرحله، شمارى از عالمان نجف تحت تأثیر ریاکارى هاى رضاخان، از رسیدن وى به قدرت ابراز خشنودى مى کردند.
این مرحله از زندگى رضاخان، پر حادثه ترین و حساس ترین بخش از زندگى اوست و کسانى که از ارتباط نائینى با رضاخان سخن گفته اند، این دوره را در نظر داشته اند. با توجه به شرایط سیاسى عراق و حیله کارى هاى رضاخان، نمى توان علماى خوشبین را به خاطر نداشتن علم غیب از درک عمق جریانات سیاسى و سرانجام جریانات، چندان ملامت نمود.
رضاخان وقتى که در به دست گیرى زمام سلطنت به مقاصد خود نایل گشت، باطن پلید خود را در مبارزه با دیانت آشکار کرد و به دستور ارباب، دشمنى با علماى دین را شروع کرد، جلسه هاى وعظ و خطابه را ممنوع ساخت، از برگزارى عزادارى و روضه خوانى جلوگیرى نمود و در جریان کشف حجاب، بى پروا و آشکارا زن و دختران خود را بدون حجاب به نشست هاى همگانى و کوچه و بازار فرستاد و با فشار و سرنیزه چادر و روسرى را از سر زنان عفیف برداشت و روحانیان را نیز در طرح همسان سازى خلع لباس کرد. وى با سرکوب کردن حرکت هاى اسلامى و مردمى از هیچ جنایتى علیه دین و علما و حوزه هاى علمیه فروگذار نکرد. و در راستاى همین سیاست دین ستیزانه، صدها تن از عالمان و روحانیان را به زندان افکند و یا به مناطق دور دست تبعید نمود و سرانجام، افرادى چون آیة الله سیدحسین مدرس را به شهادت رساند. قیام علماى تبریز، مشهد و اصفهان را سرکوب کرد و علما و مردم و طلاب را، که در اعتراض به کشف حجاب در مسجد گوهرشاد گرد آمده بودند، به خاک و خون کشید و جوّى آکنده از رعب و وحشت و اختناق به وجود آورد.73
رضاخان در ایام حضور مرحوم آیة اللّه نائینى و اصفهانى در ایران، با اشاره انگلیس و تحت تأثیر تحولات سیاسى ترکیه، مسأله برقرارى رژیم جمهورى به جاى نظام سلطنتى را مطرح ساخت و براى رسیدن به این هدف مجلس را تحت فشار قرار داد تا این طرح را تصویب نماید. او و همه همدستانش دست به تبلیغات گسترده اى در جراید زدند و درباره امتیازهاى جمهورى داد سخن سر دادند، ولى مجلس با هوشیارى و هدایت شهید آیة الله سیدحسن مدرس در برابر وى ایستادگى کرد و به این طرح رأى نداد.
رضاخان در برابر رأى مجلس و مخالفت هاى مرحوم آیة اللّه مدرس نتوانست بایستند و در پى راهى مى گشت که از این گرفتارى به در آید. در این هنگام، با تحولاتى که در عراق پیش آمده بود، آقاى نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى که به ایران تبعید شده بودند و در قم اقامت داشتند، چون زمینه بازگشت آنان فراهم شد، آهنگ برگشت به عراق نمودند.
رضاخان فرصت را غنیمت شمرد و به بهانه بدرقه آقایان به قم رفت و بى درنگ به دیدار آقایان نائینى، اصفهانى و حائرى شتافت تا از آنان براى هدف هاى خویش تأیید بگیرد و یا چنین وانمود کند که اگر از جمهورى دست برمى دارد، به خاطر پیروى از علماى بزرگ است. او مى خواست در این هنگام که در نزد مردم و مجلسیان به زانو درآمده بود، دگر بار کمر راست کند و برنامه هاى خود را پى بگیرد. این ترفند را مى شود از تلگراف هایى که وى پس از برگشت از قم به این سوى و آن سوى مخابره کرد دریافت. او سرانجام، با یک ظاهرنمایى در اطلاعیه اى چنین یاد کرد: «نظر به این که امر جمهورى، تاکنون خاتمه نیافته و افکار را متشتت نموده و از طرف دیگر، علما و حجج اسلام، راضى بدین امر نبوده و مرا امر کرده اند که غائله جمهورى را از میان برداشته، امنیت برقرار کنم، چون خود را مطیع اوامر مى دانم شما را از تکرار لفظ جمهورى، کاملاً نهى مى کنم.»74
در پى این اطلاعیه و پس از چند روز، تلگرافى از سوى علماى تبعیدى، آیات عظام نائینى و اصفهانى، و نیز رئیس حوزه علمیه قم، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى، خطاب به علماى تهران و مردم بدین شرح مخابره شد:
«بسم الله الرحمن الرحیم. جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران، دامت تأییداتهم. چون در تشکیل جمهوریت، بعضى اظهاراتى شده بود که مرضى عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت، لهذا در موقع تشرف حضرت اشرف آقاى رئیس الوزراء دامت شوکته براى موادعه به دارالایمان قم، نقض این عنوان والقاء اظهارات مذکوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستاریم و اجابت فرمودند. ان شاء الله تعالى عموماً قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملاً تشکر نمایند.
الاحقر ابوالحسن اصفهانى الاحقر محمدحسن غروى نائینى الاحقر عبدالکریم حائرى75
یکى از نویسندگان در این باره مى نویسد: رضاخان در برابر جناح روحانیون مخالف در ایران در رأس آن ها مدرس، در چنین فرصتى با علماى عراقِ وارد ایران ملاطفت نمود و توانست با استفاده از نفوذ علماى مهاجر طوفانى که در جریان جمهورى خواهى به وجود آورد مهار کند.
وى در ادامه مى نویسد: معروف است مرحوم آیة اللّه نائینى در بازگشت به عراق در نامه اى به رضاخان از وى تشکر کرد و طبق نقلى تمثال حضرت على(علیه السلام) را براى وى فرستاد.76
این مناسبات فیمابین آیة اللّه نائینى و رضاخان که از یک سو، به شرایط خاص سیاسى حاکم بر عراق و چشم داشت علما از حمایت دولت شیعى ایران از آنان و از سوى دیگر، به مقاصد مکتوم رضاخان در دست یابى به مقام سلطنت مربوط مى شد، در هموارسازى موقعیت رضاخان در تلاش براى سرنگونى رژیم قاجار و به دست گیرى سلطنت فرصت مناسبى بود و مى توانست او را از نظر بسیارى از روحانیان داخل ایران موجّه نماید.
البته، در این میان ریاکارى رضاخان در گرایش به دیانت و پاى بندى به شؤونات دینى مسلماً در دیدگاه علما و آیة الله نائینى تأثیر داشت. گفته مى شود رضاخان پس از خاموش نمودن غایله شیخ خزعل، توانست خود را به عنوان یک چهره ضد انگلیسى مطرح سازد و به دیدن آیة اللّه نائینى و چند تن دیگر از علماى نجف برود.
در معارف الرجال از قول یک شاهد عینى در این باره چنین آمده است: «موضوع گفتوگوى سردار سپه و علما آن بود که رضاخان به زودى پادشاه ایران خواهد شد. در این دیدارها رضاخان به علما قول داد که اصل دوم متمم قانون اساسى مبنى بر نظارت پنج تن از علماى طراز اول بر مصوبات مجلس را اجرا کند.»77
از سوى دیگر، دیدگاه علماى شیعه در عراق، نسبت به رضاخان مى توانست ناشى از مسائل خاص منطقه اى و شرایط آنان در یک کشور سنّى باشد، به ویژه آن که در این ایام با رشد نهضت وهابى ها در حجاز و حمله آنان به جنوب عراق، بیم و نگرانى فراوانى بر مردم عراق، به خصوص شیعیان، مستولى شده بود.
مردم و علماى ساکن در ایران هم نمى توانستند سرانجام سلطنت رضاخان و اقدامات ضددینى بعدى او را پیش بینى کنند. طرفدارى برخى از علما از سلطنت رضاخان به این دلیل بود که آن ها سلطنت فرد مقتدرى چون رضاشاه را ضامن استقلال ایران و جلوگیرى از تجزیه طلبى کشور توسط امثال شیخ خزعل مى پنداشتند.
از آنچه گذشت به دست مى آید مجموعه شرایط سیاسى اجتماعى در ایران و عراق موجب گشت تا رضاخان براى رسیدن به آرزوى دیرین خود و دست رسى به سلطنت، با کارگردانى انگلیسى ها، در ابتدا خود را چهره اى کاملاً وطن دوست و اسلام خواه نشان داده و در مبارزه با اشرار و تأمین امنیت و حفظ یکپارچگى مملکت ایران از خود شخصیت افسانه اى بسازد. از این رو، در نزد عالمانى همچون مرحوم نائینى که از مشروطه گرى ناکام مانده بودند، این شخص نوظهور امیدوار کننده جلوه کرد و او را از هر جهت، نسبت به رژیم قاجار ترجیح دادند.
ولى دیرى نپایید که علما متوجه شدند رضاخان نیز خود دست نشانده استعمار است که پس از دست رسى به سلطنت در یک مأموریت از پیش طراحى شده با تمام نیرو در حذف اسلام و سرکوبى علما، این متولیان شریعت، برآمده است و راه را براى امیال اربابان هموار مى سازد.
مخالفت هاى آیة اللّه نائینى با سیاست هاى ضددینى رضاخان
آیة اللّه نائینى خوشبینانه ابتدا پیشنهاد سیاست مدارا با رضاخان را در جلسه با آیات اصفهانى و بروجردى در نجف داد و گفت ما باید از رضاخان استمالت کرده و با نرمش رفتار کنیم تا از تندى و صولتش کاسته شود; زیرا غیر از این راهى نیست.78 ولى در آینده این روش را ناکارآمد خواند و سعى نمود وظیفه خود را در اصل نهى از منکر عملى ساخته و پیام معترضانه خود را به سلطان جائر برساند و روابط خود را با رضاخان تیره سازد.
از جمله مخالفت هاى مرحوم نائینى با برنامه هاى ضدمردمى رضاخان مربوط به ماجراى قانون نظام اجبارى وى بود که مردم ایران از آن نگران و ناراضى بودند. مراجع نجف از جمله آیة الله نائینى به نفع مردم ایران درصدد اقدام برآمدند، از این رو، سرکنسول ایران در بغداد مأموریت داشت تا از علما دلجویى کرده و جلوى فتواى آنان را بگیرد. وى در این رابطه در تاریخ 3 اسفند 1305 به ملاقات علماى عتبات از جمله آیة الله نائینى رفت و چنین وانمود کرد که دولت ایران هر اقدامى که انجام مى دهد با تصویب مجلس و در جهت خیر و صلاح مملکت و ترقى و تعالى اسلام است. این مقام ایرانى در گزارش خود تصریح مى کند که:
«آقاى نائینى بیش از همه با نظام اجبارى مخالفت کرده و اظهار فرمودند که این مسأله موجب تنفر عامه و منتهى به تحصن مردم در سفارتخانه ها و دخالت اجانب خواهد شد.»79
از جمله شواهدى که حاکى از تیرگى روابط میان آیة اللّه نائینى و رضاخان است، حمایت مرحوم نائینى از انجمن هاى تبلیغى حجة الاسلام سید ابوالحسن طالقانى والد محترم آیة اللّه سید محمود طالقانى براى مقابله با جریان ها و سیاست هاى فرهنگى حاکم در زمان رضاشاه بود80 که از این بابت مرحوم طالقانى مشکلات و سختى هایى را متحمل گردید. سرانجام، مهم ترین گواه بر ناخشنودى رضاخان و بغض و کینه وى نسبت به آیة الله نائینى بر جریان درگذشت مرحوم نائینى مربوط مى شود که رژیم رضاخان جز در محدوده زمانى اندکى، اجازه مجلس ختم براى این مرجع عالى قدر را نداد.
پس از درگذشت آیة اللّه نائینى تنها یک خبر در روزنامه اطلاعات (26 مرداد 1315) و ایران (27 مرداد 1315) به مناسبت برگزارى مجلس ختم از سوى دولت چاپ شد.81 و حتى از مخابره تلگراف هاى علماى نجف و کربلا جلوگیرى به عمل آمد و انعقاد مجالس ترحیم وى در اصفهان و نظنز ممنوع اعلام گردید.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ ریحانه الادب، ج 2، ص 45، عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 153 به بعد و ر. ک: مجله حوزه، ش 77 ـ 76، سال 1375 قسمت اظهارات شیخ عبدالحسین حلّى
2ـ تهرانى، طبقات، ج 1، ص 593، حائرى، همان، ص 155
3ـ ر. ک: مجله حوزه، همان شماره، ص 34 ـ 33
4ـ خاطرات شیخ محمدحسین کاشف الغطا درباره آیة اللّه نائینى، مجله حوزه، ش 77 ـ 76، ص 29
5ـ مجله حوزه، همان شماره، ص 35 ـ 37
6ـ به نقل از همان، ص 83ـ 82
7ـ معجم رجال الحدیث، ج 22، ص 18، نقل از نورالدین علیلو،میرزاى نائینى،نداى بیدارى،ص75
8ـ ر. ک. به: یادنامه علامه طباطبایى، علیلو، همان، ص 80
9 و10 و 11ـ مجله حوزه، شماره 30، سال 67، ص 42، نقل از همان، ص 87 / ص 90 / ص 96
12ـ مجله نور علم، شماره 52 ـ 53،سال 72، نقل ازهمان، ص 99
13ـ ر. ک: همان جا، ص 101
14ـ اسماعیل اسماعیلى، مجله حوزه، ش 77 ـ 76، ص 146 به نقل از همان مجله، شماره 60 ـ 59، ص 297
15ـ مجله حوزه، ش 30، ص 67، ص 41
16ـ طبقات اعلام الشیعه قرن چهاردهم، ص 593 به نقل از تشیع و مشروطیت، ص 155
17ـ شیخ آقا بزرگ تهرانى، طبقات اعلام الشیعه، قرن چهاردهم، ص 594 و الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 4، ص 44
18ـ مقدمه کتاب تنبیه الامه از آیة اللّه طالقانى نقل از علیلو، همان، ص 103
19ـ حائرى، همان، ص 237 نقل از مضمون
20ـ ر.ک: حائرى، تشیع و مشروطیت، ص 327
21ـ آیت اللّه نائینى، تنبیه الامه، ص 4ـ1
22ـ مجله حوزه، شماره 77 و 76، ص 27
23ـ تنبیه الامه، ص 47 ـ 48، مجله حوزه، همان شماره، ص 168
24ـ المکاسب و البیع، تقریرات درس میرزاى نائینى، گردآورنده شیخ محمدتقى آملى، ج 3، ص 336 نقل از همان، ص 169
25ـ همان، ص 328، نقل از همان، ص 169
26ـ تنبیه الامه، ص 46، نقل از همان
27ـ مصباح الفقاهه، تقریرات درس سید ابوالقاسم خویى، گردآورنده محمدعلى توحید، ج5،ص 45وجدانى قمى، نقل از همان، ص 170
28ـ امام خمینى، حکومت اسلامى، ص 85، نقل از همان
29ـ المکاسب و البیع، ج 3، ص 337، نقل از ابوالقاسم یعقوبى، حوزه، شماره 77، ص 122
30ـ همان، نقل از همان، ص 123
31ـ المکاسب و البیع، ج 2، ص 337، نقل از مجله حوزه، همان شماره، ص 124
32ـ تنبیه الامة، ج 46، نقل از همان
33ـ تنبیه الامه، ج 11 ـ12، همان
34ـ تنبیه الامه، ص 46 ـ 45 و 56، به نقل از مجله حوزه، شماره 77 ـ 76، ص 166
35ـ ر. ک. به: تنبیه الامه، ص 78 ـ 79، مجله حوزه، شماره 77 ـ 76، ص 176
36ـ همان، ص 47 ـ 46، حائرى، همان، ص 266
37ـ ر. ک. به: تنبیه الامه، ص 79 ـ 80، مجله حوزه، همان، شماره، ص 176
38ـ همان، ص 88 ـ90، نقل از همان، ص 178
39ـ نقل از حائرى، همان، ص 266
40ـ تنبیه الامه،57ـ58،مجله حوزه،همان، ص 178
41 و42 و43 و44 ـ همان، ص 14، نقل از همان، ص 77 ـ 98/همان/ص 179/ص28،نقل از همان، ص 145
45ـ ر.ک: تنبیه الامه،ص36،حائرى همان،ص 145
46ـ ر. ک. ملک زاده، انقلاب مشروطیت، ج 6، ص 23 ـ 114، نقل از حائرى، همان، ص 158 ـ 157 با تلخیص
47ـ گفتوگوى برادر نائینى با نویسنده تشیع و مشروطیت، نقل از همان، ص 158
48ـ تنبیه الامه، ص 17 نقل از على دوانى، نهضت روحانیون ایران، ج 1، ص 225
49ـ ر. ک. به: تشیع و مشروطیت، ص 158
50ـ همان، ج 6، ص 218، نقل از همان، ص 159
51ـ متن سخنرانى هوپر هاریس ( HoperHaris) در 17 ژوئن 1911 در کنفرانس انجمن آموزشى ایران و آمریکا، نقل از حائرى، همان، ص 297
52ـ تقى زاده، تاریخ مجلس، ص 81 ـ 32، نقل از حائرى، همان، ص 298
54ـ تقى زاده، پیشین، همان، ص 299
55ـ ر. ک. به: مجله حوزه شماره 32، خرداد و تیر 1368، مصاحبه آیة اللّه سید عزالدین زنجانى، نقل از حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضا شاه مؤسسه چاپ ونشر عروج، سال 1367، ص 222
56ـ نقل از آیة الله حاج سیدمرتضى حسینى لنگرودى، مجله حوزه، شماره 55، فروردین و اردیبشت 1372، بصیرت منش،همانجا، ص 223
57ـ نقل از عقیقى بخشایشى، فقهاى نامدار شیعه،نشرکتابخانه آیة الله مرعشى نجفى،ص407
58ـ ر. ک .به: شیعه گرى، احمد کسروى، نقل از مجله حوزه شماره 77 ـ 76، ص 7
59ـ نظام الدین زاده،هجوم روس،حائرى،ص 159
60ـ شهرستانى، اشهرالرجال، ص 296، تشیع و مشروطیت، ص 160
61ـ کسروى، آذربایجان، ص 502، حائرى همان جا، ص 162
62ـ نقل از حائرى، همان، ص 163
63ـ ر. ک. به: تشیع و مشروطیت، ص 169
64ـ ر. ک.به: طهرانى، طبقات، ج 1، ص 594، نقل از همان، ص 169
66ـ همان، 1 دسامبر 1922، برگ 8، خالصى، مظالم، ص 47، حائرى، همان، ص 174
67ـ همان، برگ 9، نقل از همان
68ـ گزارش رسمى مأمور انگلیسى عراق، نقل از حائرى، همان، ص 175
69ـ ر. ک. به: مجله حوزه، ش 77 ـ 76، ص 75
70ـ در جستوجوى راه از کلام امام، دفتر شانزدهم، ص 193، در این باره ر. ک. به: تاریخ بیست ساله، ج 2، ص 520 / شرح زندگانى من، ج 3، ص 492 به بعد / از سید ضیا تا بختیار، مسعود بهنود، ص 41 / زندگى نامه سیاسى امام خمینى، ص 27، نقل از همان.
71ـ سید جلال الدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 1، ص 117 / جلال رفیع، فضیلت هاى فراموش شده، مؤسسه اطلاعات،ص50،مجله حوزه،همان شماره،ص250
72ـ تاریخ بیست ساله، ج 3، ص 37، مجله حوزه، همان
73ـ ر. ک. به: علل سقوط حکومت رضا شاه، ص 132 ـ 133 / حسین ملکى، تاریخ بیست ساله، ج 4، ص 19، مجله حوزه، همان شماره، ص 2 ـ 251
74ـ تاریخ بیست ساله، ج 2، ص 581، مجله حوزه، همان شماره، ص 254
75ـ شرح زندگانى من، ج 3، ص 601، مجله حوزه همان شماره، ص 254
76ـ تاریخ بیست ساله ایران، ج 3، ص 25 ـ 24 / مستوفى، شرح زندگانى من، ج 3، ص 615 ـ 614 نقل از حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، ص 209
77ـ حرزالدین، معارف الرجال، ج 1، ص 49، حمید بصیرت منش، همان، ص 210
78ـ نقل از مجله حوزه، شماره 41، آذر و دى 1369،ص39،حمیدبصیرت منش،همان،ص225
79ـ سازمان اسناد ملى ایران، اسناد نخستوزیرى، شماره تنظیم 102006، پاکت 857، بصیرت منش، همان، ص 224
80ـ مجله حوزه، شماره 46، سال 1370، ص 73، بصیرت منش، همان، ص 225
81ـ سازمان اسناد ملى، شماره تنظیم 3ـ116001، پاکت 66، نقل از بصیرت منش، همان