جایگاه شورا در نظام سیاسى اسلام
آرشیو
چکیده
متن
دولت اسلامى و مساله شوراها
نهضتهاى بزرگ اسلامى در جهانمعاصر، هدف اصلى خود را ایجاد «دولتاسلامى» قرار دادهاند و براى تحققبخشیدن به آن، از ابزارها و راههاى گوناگونکمک مىگیرند. در اینباره، فرقى بیننهضت «اخوان المسلمین» مصر و نهضتاسلامى پاکستان و تشکیلات نهضتاسلامى عراق نیست.
اگرچه اصطلاح «دولت اسلامى» یکاصطلاح اصیل نیست - بدین معنا که درمنابع اصیل دینى، مثل قرآن و سنتپیامبرصلى الله علیه وآله به کار نرفته - ولى اکنون بهعنوان یک اصطلاح اساسى در ادبیاتنظام سیاسى اسلام مطرح شده; زیرامفاهیم اصلى آن در قرآن آمده و سیرهپیامبرصلى الله علیه وآله نیز آن را ترسیم نموده است.
کلمه «دولت» یا «دولت اسلامى» راهیچ یک از قرآن، پیامبرصلى الله علیه وآله و اصحاب بهکار نبردهاند و استعمال لفظ «دولت» پس ازبه قدرت رسیدن سلسله عباسى شایع شدهاست، همانگونه که استاد سامى البذرىنیز ذکر کرده است; (1) به دلیل اینکهکتابهاى بسیارى براى ثبت تاریخ سلسلهعباسى و حکومت آنها نوشته شد کهکلمه «دولت عباسى» یا «دولت» - بهتنهایى - را به کار مىبردند; مثلا، کتابالدولة نوشته هیثم بن عدى (206 ه)،کتاب الدولة نوشته ابن مدائنى (235 ه)،کتاب الدولة اثر ابن فطاح (252 ه) و کتابالدولة اثر صولى (235 ه).
در آغاز قرن چهارم هجرى، مورخاناسلامى کلمه «دولت» را هم معناىپادشاهى و حکومتبه کار مىبردند. طبرى (310 ه) و ابن اثیر (630 ه) کلمه«السلطان» را به همین معنا استعمالمىکردند و ابن خلدون اصطلاح جدیدى[براى «دولت»] به کار برد; به معناى حاکمو سلطان و خلیفه; یعنى: بالاترین مقام دردولت و حکومت.
ولى قرآن کریم مفهوم «اقامه دولتاسلامى» را در قالب عبارات واصطلاحات دیگرى به کار برده است;مانند «اقامه حدود» یا «اقامه تورات وانجیل» - درباره اهل کتاب - در قرآن،عبارت «ان اقیموا الدین» (شورى: 13) (2) آمده است که یعنى: ایمان آوردن به هرآنچه خدا نازل کرده و عمل به واجبات (3) .همچنین در قرآن آمده: «تلک که حدود خدا،اوامر و نواهى او - یعنى: واجبات ومحرمات - است. (5) شاید نزدیکترینعبارت قرآن به شعار «اجراى دین اسلام»;که نهایتا معادل شعار «اقامه دولتاسلامى» است، این آیه قرآن باشد: «ثمجعلناک على شریعة من الامر فاتبعها.» (جاثیه:18) (6) با وجود این، سیره پیامبرصلى الله علیه وآلهنمودى کامل از سعى و تلاش براى ایجاددولت اسلامى بود و از این امتیاز برخورداراست که توانستسالمترین و پاکتریندولت را در طول تاریخ ایجاد کند. دولتىکه به واقع توانست نقطه عطف بزرگى درتاریخ شریعتبه وجود آورده و اصولدولتسالم را به نحو کامل و واقع بهتصویر بکشد.» (7)
این مطلب اثبات مىکند که اگر یککلمه و اصطلاح در قرآن و سنتبه کارنرفته باشد، به معناى وجود نداشتن معنا ومفهوم آن نیست. پس اصل این است کهنخست معنا و مفهوم را در نظر بگیریم،سپس واژهاى قرآنى یا نبوى در آن مفهومبه کار بریم و در صورت نبودن، چنینواژهاى، به سراغ زبان عربى برویم. علاوهبر این، دین و زبان در صورت لزوم، از بهکار بردن واژههاى دیگرى براى بیاناندیشهاى که در قرآن یا سنت وجود دارد یااین دو منبع آن را رد نمىکنند، منعىنمىبینند.
در قرن حاضر و به خصوص پس ازسقوط حکومت اسلامى عثمانى در ترکیهدر سال 1924، بزرگان فقها و اسلامخواهان از دولت اسلامى به این عنوان کهیک نظام سیاسى است که اقامه آنضرورى مىباشد، سخن مىگویند. دراینباره، بین حسن البنا، محمدباقرصدررحمه الله ابواعلى مودودى و تقىالدیننبهانى اشتراک نظر وجود دارد. نبهانىمىگوید: «دولت اسلامى خلیفه اقامه شرعاست و دولت اسلامى نظام سیاسى -اجرایى است که احکام اسلام را اجرامىکند و پیام اسلام را با تبلیغ و جهاد بههمه عالم مىرساند و یگانه راهى است کهاسلام براى اجراى مقررات و احکامعمومىاش در زندگى و جامعه، قرار دادهاست. دولت اسلامى تکیهگاه حیاتى اسلامدر زندگى است و بدون آن، اسلام از مبنا ونظام بودن براى زندگى ساقط مىشود وفقط فضاهایى معنوى و صفاتى اخلاقى ازآن باقى مىماند.» (8)
در طول این قرن، نوشتهها و تحقیقاتبسیارى درباره «دولت اسلامى» براى تبیینمفهوم و اصول آن و کیفیت اقامه آن انجامگرفته که کتابخانه اسلام با چنیننوشتههایى کامل و غنى شده است.
از آنجا که اصول اسلام (یعنى: قرآن وسنت) نظریه آمادهاى براى «دولت» به طورمشروح بیان نکرده، فقها و نویسندگاناسلام درصدد برآمدهاند تا نظریه «دولت»را از بین نصوص گوناگون و اقدامات انجامشده در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله و خلفاى راشدینبه دست آورند، حتى بعضى از علمافعالیتها و اقدامات سیاسى زمانهاىبعد را نیز منبعى براى تهیه یک نظریه و بهدست آوردن احکام دانستهاند.
این تلاش - یعنى: تلاش براى به دستآوردن نظریه اسلام در [باره] دولت وحکومت - شبیه تلاشى است که امامشهید، سید محمدباقر صدررحمه الله براى بهدست آوردن «اقتصاد اسلامى» کرده است.و تصویرى که از چنین تلاشى به دستمىآید «مادامى اسلامى است که حاصلاجتهادى باشد که شرعا جایز است.» ولىبا این حال، این تلاش نمایانگر «اجتهادىخاص در فهم نصوص و کیفیت هماهنگىو جمع بین آنها» (9) است.
به همین دلیل اندیشمندان اسلامىتصویرهاى گوناگونى از دولت اسلامىارائه کردهاند که چند نقطه اشتراک دارند واز جهاتى نیز با هم متفاوتند. بسیارى ازآنها درباره «اصول نظام حکومت» و«اصول قانونى دولت اسلامى» سخنگفتهاند; مثلا، محمد مبارک از آن جمله،بیعت، التزام به دستورات شرع و مشورترا ذکر کرده است. (10)
یکى از اصولى که قریب به اتفاقمحققان اسلام آنرا از ارکان و پشتوانههاىحکومت اسلامى دانستهاند اصل مشورتاست; اصلى که حجم قابل توجهى ازاهتمام وبحث این محققان را به خوداختصاص داده است. با مراجعهاى گذرا بهاقوال محققان معاصر اسلام در مسالهمشورت، اهمیتبسیارى که براى اینمساله قائل شدهاند، آشکار مىشود.
سید قطبرحمه الله مشورت را اصل سوم درسیاست اسلام و یکى از اصول زندگىاسلامى قرار داده (11) و عبدالقادر عودة آنرا یکى از ارکان ایمان و فریضهاى شرعىتوصیف کرده است. (12)
محمد فاروق النبهان اظهار داشتهمشورت یکى از مهمترین اصول قانونى وقاعدهاى از مهمترین قواعد اصلىحکومت است. (13) دکتر مهدى فضلاللهبر اینکه مشورت اولین رکن نظام سیاسىاسلام است و اینکه ریشه و جوهره ایننظام، نهایتا همان مشورت مىباشد تاکیدکرده است. (14) محمدرشید رضا مشورتراقاعدهاساسى حکومتشمرده است. (15) و محمد اسد آن را مبنایى براى همهصحنههاىزندگىسیاسىوجزوجداناپذیرىاز شیوه حکومتشمرده است. (16)
سیدمحمد حسین فضلالله مشورت راخط اسلامى، که همه عرصههاى فکرى وعملى جامعه اسلامى را شامل مىشود،توصیف کرده، (17) همانگونه که دکترعارف خلیل آن را قاعدهاى حایز اهمیت ازقواعداسلام و مشخصهاىمهم از مشخصههاىحکومتاسلامىدانستهاست. (18)
نظام شورا
اکثر قریب به اتفاق نویسندگان واندیشمندان معاصر اسلام قایلند که اسلام(یعنى: قرآن و سنت) مقررات مشخص وتصویر قانونى مشروعى براى نظاممشورت و کیفیت اجراى آن وضع نکرده واین به خود امت واگذار شده است.
سیدمحمد باقر صدررحمه الله مىگوید:پیامبرصلى الله علیه وآله تعلیمى درباره مقرراتمشورت و جزئیات قانونى و مفاهیمنظرى آن نداده است و به همین دلیل، درروایات پیامبرصلى الله علیه وآله هیچ تصویر قانونىمشخصى براى نظام مشورتنمىیابیم.» (19)
سید قطب مىگوید: اما صورتى کهمشورت در قالب آن باید انجام شود، یکقالب مشخص و غیر قابل تغییرى ندارد.پس صورت آن به شرایط زمان و مکانواگذار شده است تا این ویژگى و امتیاز درزندگى اجتماعى اسلامى عملى گردد.همچنین مىگوید براى مشورت، مقرراتخاصىمشخصنشده استو کیفیت اجراىآن بستگى به مقتضیات زمان دارد. (20)
عبدالقادر عوده مىگوید: اما چگونگىاستفاده از این حق (یعنى: حق مشورت)چیزى است که با اختلاف زمان و مکان واجتماعها، تفاوت پیدا مىکند و به همیندلیل کیفیت آن به ولى امر و آراء عمومىاجتماع اسلامى واگذار شده تا آن را هرطور که با شرایط و توانشان سازگار استسازمان دهند. (21)
محمد مبارک مىگوید: زمانى کهاسلام اصل مشورت را در عرصه حکومتپذیرفت و آن را لازم دانست و استبداد وتصرف فردى را منع کرد و حرام دانست،تعیین راه و روش آن را براى رعایتاختلاف شرایط و زمانها و به دلیل توسعهبر انسان، به خود او واگذار کرد. بنابراین،مشورت در زمانهاى گوناگون و حتى دریکزمان ویکدولت،مىتواندصورتهاىگوناگون واشکال مختلفى داشته باشد. (22)
محمد فاروق نبهان مىگوید: نصوصقرآنىکیفیتمشورترامشخص نکردهاند...و مردم مىتوانند کیفیت آن را آنگونه که بهعقیدهخودشانهدفمشورتیعنى:شرکتصاحبان راى و اندیشه در امور دولت - رامحقق مىسازد، مشخص کنند. (23)
دکتر عارف خلیل محمد ابوعیدمىگوید: آیات قرآن و روایات پیامبرصلى الله علیه وآلهدرباره مشورت و کیفیت آن، روش خاصىکه پیروى از آن واجب باشد، ارائهنکردهاند، به خصوص اینکه پیامبرصلى الله علیه وآله دراین مورد، روش خاصى دنبال نکرده و درزمان خلفاى راشدین نیز کیفیت ثابت ومشخصى نداشته است و در ادوار تاریخاسلام هم کیفیت مشخصى براى آننمىیابیم. او سپس تاکید مىکند که دراسلام، هیچ کیفیت معین یا مقرراتمشخصى براى مشورت نداریم و اجراىآیه شورى (و امرهم شورى بینهم) (24) بهخود امت اسلام واگذار شده است تامتناسب با وضعیت هر زمان، آن را اجراکنند و تابع نحوه اجراى قبلى - که زمان وشرایط زمانهاش با اوضاع زمان ما متفاوتاست - نمىباشد. پس ما حق داریم که طبقضروریات و مقتضیات زمان و اوضاع وشرایط خودمان، کیفیت و مقررات آن رامشخص کنیم. (25)
شیخ محمد رشید رضا این مطلب را بااین گفتهاش تایید مىکند که پیامبرصلى الله علیه وآلهاهل مشورت را طبق مقتضاى زمانش -یعنى: کم بودن تعداد مسلمانان و امکاناجتماعشان در یک مسجد - اجرا کرد، ولىگسترش دولتاسلاموضعقاعده و مقرراتىبراىمشورت راضرورى کرد.اما پیامبرصلى الله علیه وآلهاین قاعده و مقررات را وضع نفرمود. (26)
و به همین دلیل [مشخص نبودن نظاممشورت در اسلام] سید محمدباقرصدررحمه الله تاکید کرده که مشورت نظریهاىپیچیده است که نمىتوان آن را به سادگىبراى اجرا شدن مطرح کرد، مادام کهجزئیات و مقررات آن و ملاکهاى رجحاندر هنگام نزاع مشاوران مشخص نشدهباشد واینکه این ملاکها و معیارها براساس تعداد استیا بر اساس خبرگى وآگاهى و غیر اینها; یعنى: همه چیزهایىکه شاخصههاى یک نظریه را مشخصمىکنند و آن را قابل اجرا مىسازند. (27) وچون این کار به خود امت واگذار شده،سید صدررحمه الله جزم پیدا کرده است که هرشکلى از مشورت در حکومت، جایزشمرده مىشود، مادام که در محدودهقوانین شرع باشد. (28)
این آن چیزى است که علما سعى درقیام به آن داشتند، ولى در آن اختلاف پیداکردند، همانگونه که در ذیل مشخصمىشود:
وجوب شورا
آیا تشکیل شورا واجب است؟ و آیا برحاکم و مردم هر دو واجب استیا فقط بریکى از آنها واجب است؟
علماى متقدم اسلام در جواب اینکهمشورت واجب استیا مستحب، بدینصورت اختلاف پیدا کردهاند: بعضى ازآنها قایلند واجب است; مثل ابوبکرالبصاص (370 ه)، الرازى (660 ه)، ابنتیمیه (728 ه) و ابن عطیه و دیگران.
بعضى از آنها قایلند که مشورتواجب نیست، بلکه مستحب است; مثلشافعى (204 ه)، غزالى (505 ه)، ماوردى(450 ه) و برخى دیگر.
علما و فقها و نویسندگان معاصراسلام نیز دو قسم شدهاند: بعضى مشورترا بر حاکم و مردم، هر دو لازم و واجبمىدانند و بعضى نیز چنین اعتقادىندارند.
از جمله کسانى که قایل به وجوبمشورتند علامه شیخ محمد مهدى شمسالدینرحمه الله است که مىگوید: «مشورت براىشیعیان در عصر غیبت و براى سایرمسلمانان پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، برحاکم و مردم، هر دو، واجب است و براىهر دوى آنها الزامآور است. پس بر مردمواجب است که مسائل عمومى خود را ازراه شورایى حل کنند و بر حاکم نیز شرعاواجباستکه تابع نتیجه شورا باشد.» (29)
عبدالقادر عوده مىگوید: «زمانى کهمشورت بر مسلمان واجب باشد، ایمان اوبدون انجام آن کامل نمىشود. پسمشورت فریضهاى اسلامى است که برحاکم و مردم واجب است; بر حاکم واجباست که در همه امور حکومت و ادارهکشور و سیاست و قانونگزارى و هر آنچهکه در ارتباط با مصلحت افراد جامعه یامصلحت عموم مردم است، با مردممشورت کند و بر مردم نیز واجب است کهنظریات خود را در همه این مسائل با حاکممطرح کنند; حال چه حاکم از آنهانظرخواهى بکند یا نکند». (30) محمدمبارکتاکیدمىکندکه اسلام «اصل مشورترا در عرصه حکومت مقرر کرده و آن رالازم دانسته و استبداد راى و تصرف فردىرا منع کرده و حرام دانسته است. » (31)
سید قطب مىگوید: «همانگونه کهبراى مسلمان ترک نماز جایز نیست، ترکمشورت نیز جایز نیست، به خصوص درکارهایى که در ارتباط با مصالح عمومىجامعه است.» (32) امام سید محمدباقرصدررحمه الله نیز همین مطلب را بیانمىدارد. (33) ابوالاعلى مودودى معتقداست: «بر امیر - یعنى: رئیس دولت -مشورت کردن واجب است». (34)
اما علمایى که قایلند مشورت واجبنیست و راجح یا مستحب است، یکى ازآنها علامه محمدسعید رمضان البوطىاست که مىگوید: مشورت، شرعى هست،«اما واجب نیست» و مشورت «توسطشارع جعل شده تا از آراء دیگران آگاهىپیدا شود، نه اینکه ملتزم به آن بشوند و براساس آن نظر بدهند.» (35)
بدینسان، شیخ محمدمهدى آصفىمعتقد است مشورت براى آنکه دلیلى بروجوبش نداریم، نه بر حاکم واجب است ونه بر مردم و مىگوید: «در ادله مشورت درقرآن و سنت، هیچ اشارهاى که مشورت راواجب کند، نداریم، چه رسد به نص یاتصریح» (36) و دو آیهاى که از مشورتسخن گفتهاند «در آنها هیچ اشارهاى بهوجود خصوصیتى در مشورت که آن راواجب کند و به اینکه بر مسلمانان واجبباشد که زیر بار مشورت بروند و به آنگردن نهند، نیست» (37) و بنابراین، «در هیچصورتى و به هیچ وجه، نمىتوانیممشورت را واجب بدانیم.» (38) سیدکاظمحائرى (39) و سید محمد حسینفضلاللهرحمه الله (40) نیز همین نظر را دارند.
ضرورت سیاسى حکم مىکند که براىحاکم غیر معصوم و حاکمى که در دولتغیر اسلامى حکومت مىکند نیز قایل بهوجوب مشورت باشیم; تا تضمینهایىکه از استبداد حاکم و خودرایى او و حذفمردم و جامعه مردمى از صحنه سیاستجلوگیرى مىکند، تامین شود. علاوه براین، تاریخ نیز به ما این درس را مىدهد کهنظریه عدم وجوب مشورت همان چیزىاست که راه را براى استبداد حاکم در دولتاسلامى باز کرده و هر زمان که جامعهمردمى در کشورهاى اسلامى به عدموجوب مشورت جلب نظر شدهاند، همینعاملى بوده که راه به وجود آمدن رژیمهاىاستبدادى و غیر اسلامى، پس از فروپاشىحکومت اسلامى در کشورهاى مسلمانانهموار کرده است.
الزامآور بودن نتایجشورا
آیا نظریه حاصل از مشورت تعهدآور استو عمل به آن بر حاکم یا بر امت واجبمىباشد؟ یا اینکه الزامآور نیست؟ و آیامشورت حاکم با مردم یا منتخبان آنهافقط براى آشنا شدن با نظر آنها وخوشنود کردن دل آنهاستیا اینکهمشورت مىکند تا نظریهاى را که به دستمىآورند، عمل کند؟ این مساله از مسائلپیچیدهاى بود که وقتى فقهاى اسلام درصدد برمىآمدند تا مشورت را سازمانبدهند، رو در روى آنها قرار مىگرفت وچون در سخنان خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله دربارهاین مساله مثل سایر مسائل مشورت،مضمون قاطع و محکمى وجود ندارد،علما در این باره اختلاف کرده و آراءنظریات گوناگونى دادهاند.
جمع بسیارى از علماى اسلام ازمتقدمان و متاخران قایل شدهاند که نتایجمشورت لازم الاجر نیست; مثل طبرسى وابن جوزى و رازى و شوکانى و زمخشرى.از علماى عصر حاضر نیز محمدسعیدالبوطى و شیخ محمد مهدى آصفى وسیدکاظم حائرى و سیدمحمد فضل اللهقایل به الزامآور نبودن مشورت شدهاند.
شیخ محمدمهدى آصفى هم این نظر رامىپذیرد; آنجا که مىگوید: «در ادلهمشورت هیچ اشارهاى بر وجوب مشورتنداریم، چه رسد به نص و تصریح» (41) وبه این نتیجه مىرسد که «بنابراین،نظریهاى که از مشورت به دست مىآید درهیچ صورتى براى حاکم الزامآور نیست;زیرا زمانى که حاکم به یکى از نظریات قانعشود، چون قانع شده است، به آن عملمىکند، نه اینکه مشورت او را ملزم کردهباشد.» (42)
سید کاظم حائرى مىگوید: «مشورتفقط راهى براى استفاده از نظریات وتجربهها و اطلاعات دیگران است، بدوناینکه الزامآور باشد یا ولایت و تسلط برچیزى را برساند.» (43)
در اینجا، عواملى اساسى براى نظریهلازم الاجرا نبودن نتایجشورا، وجود دارد:
عامل اول تصور بعضى از علماىاسلام، به خصوص متقدمان، استبراینکه خدا به پیامبرصلى الله علیه وآله امر کرد تا بامسلمانان مشورت کنند «براى معالجهآنها و زدودن کینهها از دلهایشان» (44) و«آرامشخاطرآنهاوجذبمحبتآنها.» (45)
عامل دوم ملاک و معیار قرار دادنحضرت رسول، محمدصلى الله علیه وآله، است; چوندر تفسیر آیه سوره آل عمران که پیامبرصلى الله علیه وآلهرا امر به مشورت با مردم مىکند، کارآسانى نیست که مفسران بگویند نتیجهمشورت براى پیامبرصلى الله علیه وآله لازم الاجرااست. چطور مىتوان چنین گفت، در حالىکه پیامبرصلى الله علیه وآله معصوم است و به او وحىمىشود و با مردم عادى، که در معرضخطا و اشتباه هستند، تفاوت دارد؟!
ولى این علما مىتوانند با این دو راه ازاین تگنا رهایى یابند: یا اینکه قایل شوندکه نتیجه مشورت براى پیامبرصلى الله علیه وآله لازمالاجرا نیست، ولى براى حکام و رهبراندیگر لازم الاجراست و یا اینکه دستکم، بین دو بعد شخصیت پیامبرصلى الله علیه وآله فرقبگذارند: بعد اول از این جهت که ایشانپیامبرى است که به او وحى مىشود که دراینجا، مشورت موضوعا منتفى است;زیرا در قضیه وحى و نبوت، اصلامشورت معنا ندارد. پس مشورت دراینجا سالبه به انتفاى موضوع است، وبعد دوم از این حیث که حاکم و ولى امراست. در اینجا، مساله مشورت مطرحمىشود و در این زمینه، مىتوان قایل بهالزامآور بودن آن شد; چون باعث نقصى درنبوت ایشان نمىشود. اینگونه تفاوتقایل شدن بین دو بعد شخصیتحضرترسولصلى الله علیه وآله چیز تازه و جدیدى نیست،بلکه بعضى از علما آن را بیان کردهاند.محمدسعید رمضان البوطى مىگوید:«همه افعال و رفتار پیامبرصلى الله علیه وآله براىقانونگذارى و تشریع نیست، بلکه دربیشتر اوقات، پیامبرصلى الله علیه وآله از این حیث کهانسانى از انسانهاست و مثل دیگران فکرمىکند و مىاندیشد، کارى را انجاممىدهد و تردیدى نیست که ما در چنینافعالى ملزم به تبعیت از ایشان نیستیم و ازآن جمله، بسیارى از افعال و تصرفاتىاست که تحت عنوان سیاستشرعىداخل مىشود و افعالى که پیامبرصلى الله علیه وآله ازحیث رئیس بودن انجام مىداد، نه از حیثپیامبر و مبلغ احکام خدا بودن.» (46) امامشهید، سیدمحمدباقر صدررحمه الله نیز همیناعتقاد را دارد; آنجا که بیان داشته قوانینىکه پیامبرصلى الله علیه وآله در منطقه فراغ قانون اسلام،از این حیث که ولى امر و حاکم است،آورده، احکامى نیست که ذاتا دایمى باشد;زیرااز پیامبرصلى الله علیه وآله به وصف نبوت و تبلیغاحکام عمومى و ثابتشرع، صادر نشدهاست. (47) اما عامل سوم این نظریه هماناختلاف قدیمى بین مسلمانان دربارهملاک و معیار به دست گرفتن منصبخلافت پس از حضرت رسولصلى الله علیه وآله است.آنها که قایلند ملاک، نص تصریحپیامبرصلى الله علیه وآله است، قایل شدهاند که مشورتو نتیجه آن الزامآور نیست و آنها که ملاکرا مشورت مىدانند قایل به الزامآور بودنآن شدهاند.
تردیدى وجود ندارد در اینکه نظریهعدم وجوب مشورت و لازم الاجرا نبودننتایج آن، حکام را ترغیب کرده که مشورترا نادیده بگیرند، تا جایى که به فراموشىسپرده شد و به رهبرى ملتهاى اسلامى باء;ءتهدید و ارعاب و زورگویى اقدام کردند وستمهاى زیادى به آنها نمودند و درحکومت، مستبد و خودکامه شدند که[این] باعثبه وجود آمدن فجایع بسیارىدر عالم اسلام شد و وحدت و یکپارچگىمسلمانان را از بین برد پس از آنکه داراىوجود و عظمتبودند، چیزى از آنهانماند و ردپایى از آنها باقى نیست. (48)
قطعا سادهترین راه براى اینکه هرحاکمى به حکومت استبدادى کشیدهشود، فقدان عاملى در فرهنگ سیاسىجامعه است که او را وا دارد تا به تصمیمنمایندگان مردم یا تصمیم خود مردم درراىگیرى عمومى، ملتزم باشد و آن را اجراکند.
در مقابل این نظریه، بعضى از علما، بهخصوص علماى معاصر، قایل شدهاند کهنتیجه مشورت هم بر حاکم و هم بر مردملازم الاجراست; از جمله شیخمحمدمهدى شمس الدین اظهار داشته: «برحاکم واجب است از راه مشورت، حکمکند و شرعا بر او واجب است که از نتیجهمشورت تبعیت کند.» (49) و «نتایجمشورت لازم الاجراست.» (50) شیخمحمد غزالى نیز مىگوید: «مسالهمشورت کارى گزاف و بچهگانه نیست که بامردم مشورت کنى و یک نظر را انتخابکنى و اصلا به نظرات مردم توجه نکنى...(همانا) مشورتى که براى مشورت کنندگانلازم الاجرا نباشد، اصلا ارزشى ندارد ونوعى لهو و لعب به شمار مىآید. پسمشورت ناقص [که الزامآور نباشد]مشورتى مغشوش و مردود است. (51) شیخ محمد طاهر بن عاشور نیز درتفسیرش، به همین نظر معتقد شدهاست (52) و از کلام سید صدررحمه الله چنینبرمىآید که ایشان نیز معتقد است که نتایجمشورت لازم الاجرا مىباشد. (53)
شیخ محمد عبده گفته است: «امامسائل دنیوى مثل قضاوت و سیاست،طبق دستور خدا به اولىالامر - یعنى: صاحبان راى و اندیشه شایسته مشورت واهل حل و عقد - واگذار شده است. پستصمیمات آنها بر حکام واجب است کهاجرا کنند و بر مردم واجب است قبولنمایند. (54)
نظریه صحیح به نظر ما، همان نظریهلازم الاجرا بودن نتایج مشورت است;چون این نظریه، هم فواید بسیارى دارد وهم مضرات زیادى را دفع مىکند:
اما فوایدى که این نظریه دارد; یکى آناست که یک حالت جدى از مشارکتعمومى در اخذ تصمیم به وجود مىآید;مشارکتى که یا از راه هیات منتخبنمایندگى مردم صورت مىپذیرد و یا ازراه همهپرسى عمومى که براى به دستآوردن راى اکثریتشهروندان در یکمساله اجرا مىشود. مشارکت عمومىمردم در اتخاذ تصمیمات یکى از مصادیقحکومت مردم بر مردم است. بنابر اینکهحکومت عمومى به خود مردم نسبت دادهشود، سید صدررحمه الله مىگوید: «... اما زمانىکه امتخودش را رهایى بخشید،حکومتبه خودش منتقل مىشود و خودامت است که رهبرى سیاسى و اجتماعىرا از راه مشورت به دست مىگیرد.» (55)
یکى دیگر از فواید این است کهنظریهاى که از راه موافقت و اتفاق اعضاىمشورت به دست مىآید نقطه اشتراکاندیشه و تفکر آنها و نتیجه فکر و تجربهو آگاهىهاى آنها محسوب مىشود و درنتیجه، صحیحترین نظر و مجسمکنندهترین قول براى حقیقت همین نظریهاست و شاید امام علىعلیه السلام در بعضى ازسخنانش به همین حقیقت اشاره مىکند کهمىگوید: «هر کس با دانایان مشورت کند،از نورهاى عقلها روشنى مىگیرد»، «تصمیمگرفتن درستآناست که با صاحبنظر مشورت کنى و امرش را اطاعتنمایى» و «عاقل را سزاست که نظر عقلا رابه نظر خودش بیفزاید [مشورت کند] وعلوم حکما را به علم خودش اضافه کند.»
چنین مشورت الزامآورى است کهرهبرى و اجتماع را از اشتباه، بسیار بیش ازآن وقتى که حاکم به تنهایى نظر دهد، حفظمىکند. امام علىعلیه السلام مىفرماید: «مشورتکننده از سقوط در امان است.» حال اگرمشورت کننده نظریه حاصل از مشورت راقبول نکند چگونه در امان باشد؟
و فایده دیگر این است که مشورتفایده دار و مثمر ثمر مىشود; زیرا اگرنتایج مشورت لازم الاجرا نباشد، مشورتیک سرگرمى و از بین برنده وقت مىشودو مثل کشاورزى است که محصول کشتو کارش را درو نمىکند و آن را رها مىکندتاپرندگان وحشراتبخورند. پس مشورتىکه نتایج آن اجرا نشود چه ارزشى دارد؟
اما این سخن که فایده مشورت آرامشدادن به مردم است، بسیار سست است;زیرا چطور مردم احساس آرامش ورضایت کنند، وقتى که نظریه آنها که پساز تلاش بسیار به آن رسیدهاند، عملنمىشود و ترک مىگردد؟ این خود سببىمىشود «براى طرد آنها و اینکه بدانندنظریات آنها قبول نمىشود و هیچاعتنایى به آنها نمىشود»، همانگونه کهجصاص ذکر کرده است. (56)
اما ضررهایى که نظریه الزامآور بودنمشورت دفع مىکند مهمترین آنها - بهطور مطلق - استبداد و خودکامگى است;چرا که چنین مشورتى مانع آن مىشود کهحاکم در حکومت و اتخاذ تصمیم،خودراى و مستبد باشد. خود سلطه داشتنبر دیگران انسان را به استبداد مىکشاند وگاهى عوامل و اسباب دیگرى نیز باوساوس مسلطه جمع مىشود و حکومترا به سوى استبداد و خودکامگىمىکشاند. ولى وجود مراکز مشورتى کهنظر منتقدانه ارائه دهند و وجود مردم یاجامعه مردمى که حرف شنوایى داشتهباشند و به کلام و راى آنها اعتنا بشود و ازراههاى قانونى و با قانونى مشخص،نظرشان را بیان کنند، فرصت و امکانانحراف به سوى استبداد را از حاکممىگیرد، بلکه به کلى مانع آن مىشود.
علاوه بر این، نظریه الزامآور بودنمشورت، جامعه مردمى را از خطر «طرد ونفى شدن» و «به انزوا کشیده شدن»محافظت مىکند; چون وقتى جامعهبفهمد که راى و نظرش ارزشى ندارد و بهآن عمل نمىشود، از اظهار نظر کردن ودخالت در شؤون عمومى جامعه منصرفمىشود و در نتیجه، تابع محض حاکممىشود و به قضا و قدر او راضى مىگردد.همانگونه که گفتهاند: «کسى که به حرفشعمل نشود، اصلا نظرى ندارد.» در چنینحالتى است که جامعه عوامل تحریک وتحرک و جنب و جوش و فعالیت مردم ودخالت در شؤون عمومى جامعه و شور وشوق شرکت در امور عمومى را از دستمىدهد، مگر در زمان به ستوه آمدن،انفجار و انقلاب، سرکشى و آشوب کهچنین حالاتى گاهى باعث فروپاشى دولتاز ریشه و اساس مىشود.
بعضى از فقها به این مساله از یک راهصرفا لفظى مىپردازند که بر یک عبارتقرآن بسیار تکیه مىکنند و سعى مىنمایندتا فقط از همین راه به نتیجه برسند، بدوناینکه این مساله را با مجموعه اوضاعسیاسى جامعه بسنجند و ربط دهند وبدون اینکه در نتایج مثبتیا منفى رد واثباتشان در جامعه فکر کنند. و این راهخطرناکى در برخورد با نصوص است کهنصوص را از واقعیت منسلخ مىکند وواقعیتبه طور کامل، مخفى مىماند.
از توابع مساله الزامآور بودن مشورت،بیان کیفیتحل اختلافى است که بینهیاتهاى مشورتى حاصل مىشود کهوقتى در یک مساله، مشورت منتهى به دونظر یا بیشتر شود، چه باید کرد.
کسانى که معتقدند نتایج مشورت لازمالاجرا نیست در اینجا قایلند که حاکم ورئیس دولت آزاد است که هر نظرى رامناسب مىداند از بین نظریاتى که ازمشورت به دست مىآید، انتخاب کند;مثلا، به اعتقاد سیدمحمدحسین فضلالله، مهم این است که «حاکم، حق راانتخاب کند، چه موافق آراء اکثریتباشدیا همسان با راى اقلیتباشد.» (57) وبوطى مىگوید: «بر حاکم واجب نیست کهراى اکثریت را بپذیرد.» (58)
ولى کسانى که معتقدند نتایج مشورتلازم الاجراستسخن از راى و تصمیماکثریتبه میان آورده و آن را لازم الاجرادانستهاند. سیدصدررحمه الله نیز به همین معتقداست و تصریح مىکند که «در هنگاماختلاف، باید راى اکثریت را انتخابکرد»، (59) همچنین عبدالقادر عوده کهاجماع را شرط نمىداند و اظهار مىدارد«راى [صواب و درست و لازم الاجرا]همان است که بیشتر مشورت کنندگان برآن اتفاق دارند.» (60)
محدوده شورا
در گذشته و امروز، علما درباره محدوده وزمینههاى مشورت، بحث کردهاند وبررسى این مساله را از دو آیهاى کهمشورت را تشریع نمودهاند (وشاورهم فىالامر / وامرهم شورى بینهم) آغاز کردهاند.اساس این بررسى همان کلمه «امر» بودهاست و این مىطلبد که مرورى گذرا برکلمه «امر» داشته باشیم تا معناى آن طبقلغت و آنچه عربهاى معاصر نزول قرآناز آن فهمیدهاند، روشن شود، بر اساس اینقاعده که «هر عبارتى را باید طبق آنچه درموقعیت زمانى و مکانى صدور آن فهمیدهمىشود، تفسیر کرد.» (61)
«امر» در لغت، همان شان است و شانیعنى: آن امر صالحى که اتفاق مىافتد وفقط در مورد احوال و امور عظیم و مهمگفته مىشود. (62) «امر» طبق تعریفطباطبائىرحمه الله یعنى: نظمى که در همه افعالمامور وجود دارد و مستقر است و در همهچشماندازهاى زندگىاش پخش شدهاست. پس در انسان، به شان زندگى او«امر» مىگویند. سپس معناى آن توسعهپیدا کرد و در معناى شان هر چیزى به کاررفت که «امر هر چیز» یعنى: شانى کهوجودش براى آن شىء مناسب است وجزئیات حرکات و سکنات و اعمال وخواستههاى او را سازمان مىدهد. (63) [مثلا، امر انسان به دستخداستیعنى:تدبیر انسان در مسیر زندگى به دستخداست. (همان منبع)]در اصطلاح قرآن، کلمه «امر» به معناىکلمه «حکم» و «نظام سیاسى» و «سلطان»در استعمال معاصر آنها آمده است، بااینکه مىدانیم قرآن کلمه «حکم» را درمعناى قضاوت و حل و فصل دعاوى بهکار برده، نه به معنایى که اکنون به کارمىرود و به معناى نظام سیاسى یاحکومت مىباشد.
به نظر مىرسد که این همان معنایىاست که عربهاى معاصر نزول قرآن ازکلمه «امر» مىفهمیدند; یعنى: حکومت وسلطنت و خلافت; زیرا مردى از بنى عامربن صعصعه پس از اینکه پیامبرصلى الله علیه وآله آنهارا دعوت به اسلام کردند کمى پیش ازهجرت، به پیامبرصلى الله علیه وآله گفت: «آیا اگر ما باتودر امرت بیعت کنیم [حکومتت رابپذیریم] و خدا تو را بر دشمنان پیروز کند،آیا امر [حکومت] بعد از تو به ما مىرسد؟
پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: امر دستخداست، هر جا که بخواهد مقرر مىکند[حکومت را به هر که بخواهد، مىدهد.] آنمرد گفت: آیا گردنهاى ما را هدف[شمشیر] عرب قرار مىدهى و نه خودترا، و اگر هم خدا تو را پیروز کند، امر براىغیر ما باشد [ما جانمان را به خطر اندازیم،ولى حکومتبراى دیگران باشد]؟ (64)
همین معنا براى کلمه «امر» در روایاتىکه ابن هشام (213 ه) و طبرى و ابن قتیبه(276 ه) درباره اجتماع سقیفه در روزوفات حضرت رسولصلى الله علیه وآله سال 10 هجرىآوردند تاکید مىشود. مناقشهاى که در آنزمان بین مسلمانانى که آن اجتماع راتشکیل دادند مطرح بود، درباره مسالهخلافت و جانشینى پیامبرصلى الله علیه وآله بود واینکه پس از ایشان چه کسى «امر» را بهدست گیرد. السید بن حضیر مىگفت: «اگرشما محتاج امر مردم [حکومتبر مردم]هستید، آن را دریابید» و سعد بن عبادهمىگفت: «... او امر را از ما غصبمىکند....» و ابوبکر صدیق مىگفت:«عرب این امر را فقط براى مردى از قریشمىداند» و عباس هم نزدیک وفاتپیامبرصلى الله علیه وآله به على بن ابىطالبعلیه السلام گفتهبود «برویم نزد رسول اللهصلى الله علیه وآله تا سؤال کنمکه این امر [خلافت] از آن کیست» (65) وعمر بن خطاب در زمان خلافتش بامسلمانان درباره اختصاص دادن حقوقىبراى خودش مشورت کرد و گفت: «خودمرا درگیر این امر [حکومت] نمودهام ومشغول آن شدهام، پس چه چیزى درآنبرایم صلاح دارد؟» (66) و کمى پیشتر،سخن عبدالرحمن بن ابىبکر به معاویة بنابى سفیان در سال 51 هجرى گذشت که:«به خدا قسم، تو این امر را به مشورتمسلمانان واگذار خواهى کرد. »
رشیدرضا «امر» را اینگونه تفسیر کردهاست که «امر» یعنى: سیاست مردم درجنگ و صلح و ترس و امنیت ومصلحتهاى دنیوى دیگر آنها. پس «امر»یعنى: امور دنیوى مردم که معمولا حکامبه آن اقدام مىکنند، نه امر صرفا دینى کهمدار و مجراى آن وحى است - نه راى. (67)
عبدالقادر عوده مىگوید: «مشورتمطلق نیست، بلکه با نصوص شرع اسلاممقید مىشود; یعنى: هر چه نص وتصریحى درباره آن باشد، همان نص کافىاست و از دست انسانها خارج است ونمىتواند موضوعى براى مشورت باشد،مگر آنکه مراد از مشورت تنفیذ باشد;یعنى: تنفیذ آنچه در آن نص وارد شده کهدر این صورت، مشورت جایز است، بهشرطى که این تنفیذ از معنا و مفهوم نص وحدود دین خارج نشود. اما مواردى که نصدرباره آنها نداریم، همه آنها موضوعمشورت مىتوانند باشند.» (68)
محمد مبارک مىگوید: مشورت درچند زمینه مىتواند انجام شود; مثلا،تشریع اجتهادى [تحصیل احکام و قوانینبا اجتهاد] در مواردى که دین اجازه اجتهادداده است و تصرفاتى که حیثیت عمومیتدارند; مثل تصرفات سیاسى و تصرفاتمالى و... (69)
محمدمهدى شمسالدین گفته استکه موضوع مشورت، امور عامهاى استکه به مسائل حکومت و جامعه مرتبطمىباشد به استناد اینکه مراد از «امر»منصوص در قرآن همان شان عمومىاست که مردم و حاکم به آن مىپردازند.پس هر آنچه به شؤون جامعه مربوطباشد، موضوع مشورت مىباشد و نتایجمشورت درباره آن لازمالاجر است. (70) سیدمحمدباقر صدررحمه الله اینگونه تلقى کردهکه موضوع مشورت هر چیزى است که ازطرف خدا و رسولصلى الله علیه وآله درباره آن نص وتعریفى نیامده باشد. (71)
از میان این مطالب و تبیینها،مىتوانیم محدوده و قلمرو مشورت را دردو چیز مشخص کنیم: اول چیزهایى کهدرباره آنها دستور صریح و قطعى در قرآنو سنت نیامده باشد و دوم کیفیت و نحوهاجراى احکامى که درباره آنها دستورصریح و قطعى آمده است.به شرطى که«نتیجه مشورت مخالف حکم شرعى، کهدر شریعت ثابت و قطعى است،نباشد» (72) و این بدان معناست که «منطقهفراغ» میدان جولان مشورت در جامعهاسلامى مىباشد; میدانى که شریعتاسلام آن را رها کرده، نه به دلیل نقص که دراسلام وجود دارد، بلکه به دولتیا رئیسدولت و مردم واگذار شده است تا آن را پرکنند تا «همگام بودن اسلام با زمانهاىگوناگون» (73) محقق شود و جامعهاسلامى مقید و محصور در یک الگوىقانونى نشود.
نظام به کارگیرى مشورت
از میان مطالب گذشته، حقایق جوهرىذیل برایمان واضح مىشود:
حقیقت اول اینکه اسلام براىمشورت، اهمیت فرهنگى بسیارى قایلشده است و از میان مجموعهاى بزرگ ازاصول و قواعدى که به امر خطیر و مهمسازندگى جامعه اسلامى اختصاص دادهشده، مشورت را قاعدهاى عمومى براىسازندگى جامعه دانسته است. اما اسلاماین «امتیاز فرهنگى» را رها کرده، بدونآنکه مقررات و لوازم اجرایى آن و عملبدان را مشخص کند. این برخورد اسلام بامشورت بسیار حکیمانه است; چونارزشهاى فرهنگى انگیزهها و محرکهایىبراى اصول رفتار انسانى هستند و چنینارزشهایى امتیازشان دوام و ثبات است;همانند امتیاز آزادى و عدالت و غیر آن ووظیفه اصلى اسلام، از این حیث کهبرنامهاى فرهنگى است و احتمال دادهمىشود با پیشرفت انسان تا آخرین مراحلتاریخ همراه باشد [و پا به پاى پیشرفتبشر حرکت کند]، آن است که اصولساختار فرهنگى سالمى براى بشریتاثبات کند. این اصول همان ارزشهاىفرهنگى است، به شرط آنکه مقررات وضوابط اجراى آنها رها شود [و در قالبمشخصى مطرح نشود] تا به صورتمسائلى عمل شدنى که در هر زمان و هرجامعهاى تفاوت دارد، درآیند. وظیفهانسان هم این است که مقررات و ضوابطاجرا و تحقق بخشیدن آنها را مشخص کندو این مسالهاى انسانى است و منافاتىندارد با اینکه حاکمیت مطلق براىخداست و اینکه قانونگذارى و تشریعمنحصر به خداست; زیرا انجام این وظیفهبراى انسان (چه ولى امر باشد، یا مجلسشورا) تکلیفى الهى است. پس این کاراقدامى در طول حاکمیتخداست، نه درعرض آن، آنگونه که بعضى گفتهاند.مقررات و ضوابط محقق ساختن هر یک ازارزشهاى فرهنگى اسلام در هر جامعهنسبتبه جامعه دیگر و نزد هر اندیشمنداسلامى، متفاوت است و این به دلیلتفاوت نیازهاى جوامع گوناگون و تفاوتدرجه پیچیدگى و پیشرفت آنهاست.نظامهاى متعددى براى محقق ساختنارزشهاى فرهنگى اسلامى به وجود آمده،ولى همه آنها مادامى که بر اساس«اجتهادى که اسلام آن را روا دانسته وپذیرفته و شیوهها و مقررات آن را بیانکرده است» (74) باشند اسلامى هستند.
وضع ضوابط و مقررات براى اجرا ومحقق ساختن هر یک از ارزشهاىفرهنگى اسلامى یک کار انسانى است، نهالهى و در نتیجه، قراردادى است، نه دینى.و براى شناخت کیفیتبرخورد، بانظامهاى متعددى که براى یک ارزشامکان دارد و محتمل است این توصیفضرورى مىباشد. [با این تلقى، باء;ءنظامهاى متعدد بهتر برخورد مىشود.]با وجود این، فعالیت انسانى [وضعمقررات و نظام اجراى ارزشها و...] در اینزمینه، باید اصول و مبانى ذیل را مدنظرداشته باشد: اولا، مبانى لایتغیر اسلام کهدر قرآن و سنت آمدهاند; پس هر چهمخالف قرآن باشد، باطل و مردود است ودر نتیجه، نظامى که انسان [براى اجراىارزشها] وضع مىکند نباید از محدودهاین مبانى خارج شود.
ثانیا، اهداف و مقاصد دین اسلام ومصالح عمومى جامعه; با عنایتبه ایننکته که مصالح «گاهى از یک منطقه بهمنطقه دیگر و از یک زمان به زمان دیگرتفاوت پیدا مىکند.» (75)
ثالثا، آگاهىها و تجارب واندوختههاى بشرى در زمینهاى که ارزشفرهنگى را در آن به کار برده است و لازمبوده که براى آن نظام وضع کند; زیرا اسلامما را دعوت مىکند که از دیگران استفادهکنیم [و تعصب نداشته باشیم] و ازتجربههاى آنها بهره گیریم، به شرط درنظر داشتن مرجعیت اسلام.
حقیقت دوم این است که مشورت بهعنوان ارزش والاى فرهنگى، فضاىوسیعى از زندگى مسلمانان را در برگرفته واسلام محدوده این فضا را باز گذاشتهاست. حضرت رسولصلى الله علیه وآله هر چه را دربارهآن حکم یا روایتى وارد نمىشد به«مشورت مؤمنان فقیه و عابد»مىگذاشت. گرچه مسلمانان جوامع گذشتهاهمیت مشورت و فضاى وسیع آن را درکنکردهاند، ولى تجربههاى ملل مسلمان درپیشرفتهاى متوالى پیشین بشر به اوج وکنه معناى مشورت، رسیده که همانمشارکتحقیقى و فعالانه «مردم» و«جامعه مردمى» در پر کردن «منطقه فراغ» وگرفتن تصمیمات سرنوشتساز و مهمجامعه و دولت است. ملتهاى مسلماندر گذشته، رهبرى هر که را بر حکومتچیره مىشد و ولایتعهدى او رامىپذیرفتند، ولى اکنون این مساله دیگرپذیرفته شده نیست و نظامهاى وراثتىمضمحل گردیده و نظامهاى استبدادى نیزنزدیک است نابود شود و مقاومتهاىشدیدى را در مقابل خود مىیابد.ملتهاى مسلمان به این چشم دوختهاندکه نقش کامل خود را در اداره شؤون وتنظیم زندگى ایفا کنند و این موجبمىشود مشورت از آن رو که چارجوباسلامى مهمى است، براى آنکه جامعهسیاسى در محدوده آن بتواند نقش خود راایفا کند، دوباره به منصه ظهور برسد و درجامعه مطرح شود.
نهضتهاى اسلامى به دنبال اقامهدولتهاى اسلامىاند و خواستار اجراىدین اسلام در جوامعشان مىباشند و نبایدفراموش شود که دین اسلام «امر»مسلمانان رابه «مشورت» خودشان واگذارکرده است و این امر شامل همه امورىمىباشد که در قرآن و روایات بیان نشدهاست. [پس جنبشهاى اسلامى باید بهمشورت توجه کنند] حقیقتسوم اینکه میراث فکرى بشر،که در دست ماست، کوشیده تا نظامى براىمشورت وضع کند و آن را قانونى کند،ولى هنوز نتوانسته این وظیفه مهم وحساس را محقق کند و هنوز مشورت، کهارزشى فرهنگى و عظیمى است، نظامواضحى ندارد که اسباب روشهاى به کارگرفتن و عمل کردن و اجراى آن را مشخصکند. مطرح کردن مشورت در همهزمینههایش همیشه در سطح شعار، تماممىشود و به عرصه قانونگذارى نمىرسد.اکنون مشورت گاهى جانشین مردمسالارى [دموکراسى] معرفى مىشود وگاهى همردیف آن و گاهى به عنوان حدوسط مردم سالارى و استبدادى(دیکتاتورى) و به همین حد بسندهمىشود، ولى اینچنین نیست.
مشورت همان مردم سالارى یا عکسآن نیست و هیچ یک از آن دو نمىتوانندجانشین دیگرى باشند; زیرا مشورتهمانگونه که بیان کردیم، ارزش فرهنگىعظیمى که ریشه آن اقامه «امر» در جامعهبر اساس «مشاوره» با مردم - یعنى:راىگیرى - است. اما مردم سالارى مجموعقواعد سازمانى و مؤسسات واقداماتاستبراى محقق ساختن و قانونمندنمودن این مشاوره; یعنى: همان مشارکت.مردم سالارى مجموع تجربههاى بشراست که پس از مدتهاى طولانى مبارزه بانظامهاى استبدادى مطلق آن را به دستآورده و به مدنظر قرار دادن مردم سالارى -یعنى: مجموعه وسایل (قواعد، مؤسساتو اقدامات) سازماندهى و قانونمند نمودنمشارکت جامعه مردمى و مدنى در شؤونعمومى جامعه منتهى شده است.
از آنجا که اسلام در چارچوبمشخص و معلومى، رویکرد فرهنگى بهتجربههاى بشریت و استفاده از آنها رااجازه داده است، مىتوان از همین دیدگاهوسایل مردمسالارى [قواعد: مؤسسات واقدامات] را مورد مطالعه قرار داد و بدینترتیب، از آنها در وضع نظام مشورتاستفاده برد - در این صورت، یعنى هر دوکلمه [مشورت و مردم سالارى] بهصورت ذیل، جمع مىشود: مشورتهمان ارزش والاى فرهنگى است و وسایلمردم سالارى هم نظام اجرا و به کار بردنآن است.
ضرورت حکم مىکند که مسلمانان درچارچوب سعیشان براى به دست گرفتنقدرت در کشورهایشان در نهایت، اقامهدولت اسلامى و اجراى دین اسلام، نظاممشخص و قانونمندى براى کیفیت اجرا وبه کارگیرى مشورت در جوامعشان از راهقانونى، ارائه کنند، به دلیل اهمیت دادن بهاصول ثابت اسلام و اهداف دین اسلام ازمشورت (یعنى : واگذارى «امور»مسلمانان به مشورت آنها، به گونهاى کهمانع استبداد و خودرایى در حکومتشود) و با استفاده از تجربههاى بشریت دراین زمینه و براى عمل به اصل ارتباطفرهنگى از پایگاه «استیلا و تصدیق»[پذیرفتن تجارب دیگران با حفظ برترى واستیلاى اسلام] که قرآن به آن تصریحمىکند. (76)
تحقق بخشیدن و به منصه ظهوررساندن مشورت در جوامع پیچیده ومتنوع امروزى مستلزم بر پایى مؤسساتمشورتى (مجلس شورا، مجالس شوراىشهر، مجالس شوراى محل و...) مىباشدکه شهروند از راه برپایى مبارزاتانتخاباتى، که به صورت دورهاى برپا شودو راى دادن در آنها بر اساس یک راى براىهر نفر باشد، به آنها راه یابد. مبارزاتانتخاباتى و راى دادن آزادانه مقتضى«جناحبندى» سیاسى و تشکیلاتى است تاآزادى اختلاف نظر و آزادى ابراز و بیاناندیشه و عمل به آن تضمین شود [وجوداحزاب سیاسى، ضامن این آزادىهاست]و این مستلزم حفظ حقوق انسانها وحمایت قانونى از آنها بر اساس حاکمیتقانون مىباشد، همانگونه که در هنگاماختلاف، مستلزم پذیرفتن راى اکثریت وحفظ حقوق اقلیت و احترام به آنهاست.اینها امورى استسازمانى که اسلام آنهارا رد نمىکند و این امور همان چیزى استکه تجربه بشرى در محدوده وسایلسیاسى و ادارى جدید بر آن استقرار یافتهاست. این امور مجموعا مىتواند نظامىباشد که حکومت مردم و حاکمیت آنها وسازماندهى امورشان بر اساس مشورت رابه منصه ظهور برساند.
پىنوشتها:
× این مقاله از مجله الفکر الجدید، شماره 7، سالدوم، ص 261 - 286 گرفته شده و زیر نظر«واحدترجمه عربى» مؤسسه آموزشى و پژوهشىامام خمینىرحمه الله ترجمه شده است.
1- سامى البدرى، «المصطلح الدولة»، مجلهالحوار الفکرى و السیاسى، ش. 30 - 31 (خریران1985)، ص 173
2- «دین مرا به پا دارید.»
3- سیدمحمدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج18، ص 30
4- «این احکام حدود دین خداست. از آن تجاوزنکنید.»
5- همان، ج 2، ص 230
6- «پس تو را بر شریعت کامل در امر دین مقررنمودیم پس آن شریعت را کاملا پیروى کن.»
7- سیدمحمدباقرصدر،الاسلامیقودالحیاة،ص14
8- تقى الدین نهبانى، نظام الحکم فى الاسلام،ص 17
9- سیدمحمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 381
10- محمد مبارک، نظام الاسلام: الحکم و الدولةبه نقل از: محمد فاروق النهبانى، نظام الحکم فىالاسلام
11- سید قطب، العدالة الاحتماعیه فى الاسلام،ص 82 - 83
12- عبدالقادر عودة، الاسلام و اوضاعناالسیاسیة، ص 4 - 193
13- محمد فاروق النهبان، نظام الحکم فىالاسلام، ص 199
14- مهدى فضل الله، الشورى، ص 52
15- محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 4، ص 45
16- محمد اسد، نظام الحکم فى الاسلام، ص 89
17- محمدحسین فضل الله، من وحى القرآن، ج20، ص 236
18- عارف خلیل، وظیفة الحاکم فى الاسلام،ص 183
19- سیدمحمدباقرصدر،بحث فى الولایة، ص 22
20- سید قطب، پیشین، ج 25، ص 299 - 300
21- عبدالقادر عودة، پیشین، ص 200
22- محمد مبارک، پیشین، ص 42
23- محمد فاروق النهبان، پیشین، ص 205
24- «... و کارشان را با مشورت یکدیگر انجاممىدهند.»
25- عارف خلیل، پیشین، ص 191
26- محمد رشید رضا، پیشین، ج 4، ص 205
27- سیدمحمدباقر صدر، پیشین، ص 26
28- سیدمحمدباقر صدر، ثقافة الدعوةالاسلامیة، ج 1، ص 144
29- محمدمهدى شمسالدین، فى الاجتماعالسیاسى الاسلامى، ص 107
30- عبدالقادر عودة، پیشین، ص 193 - 200
31- محمد مبارک، پیشین، ص 42
32- سیدقطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 229
33- سیدمحمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة،ص 152
34- فتحى عثمان، الفکر الاسلامى و التطور، ص19
35- محمدسعید رمضان بوطى، فقه السیرة، ص324
36-37-38- محمد مهدى آصفى، المدخل الىالاماته، ص33/ ص34/ ص 36
39- کاظم حائرى، اساس الحکومة الاسلامیه،ص 77
40- محمد حسین فضل الله، پیشین، ج 6، ص231 / همو، الاسلام و منطق القوه، ص 152
41-42- محمدمهدى آصفى، پیشین، ص 104/ص 38
43- کاظم حائرى، پیشین، ص 104
44- زمخشرى، تفسیر کشاف، ج 1، ص 473
45- شوکانى، فتح الغدیر، ج 1، ص 393 / شیخطوسى نیز در تفسیر تبیان، ج 3، ص 32 از قناده وربیع و ابن اسحاق حکایت کرده که مشورت پیامبربه دلیل پاکیزگى دل و جان آنها و انس و نزدیکىبه آنها و از بین بردن کینهها بوده است.
46- بوطى، پیشین، ص 221
47- سیدمحدباقر صدر، اقتصادنا، ص 379
48- ضرب المثل است «لاقطب اثرابعه عین» درمورد کسى به کار مىرود که چیزى را رها کند تاعین آن فوت شود، بعد به دنبال اثر آن بگردد.(المنجد، ماده «العین») / عارف خلیل، پیشین،ص 192
49-50- محمدمهدى شمسالدین، پیشین، ص108/ ص 109
51- محمد غزالى، مبداالشورى فى الاسلام، ص47، نقل از: مهدى فضلالله، پیشین، ص 145
52- محمد طاهر بن عاشور، التحریر و التنویر،ص 148
53- سیدمحمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة،ص 152; جایى که تصریح مىکند«بهراى حاصلاز مشورت و راى اکثریت در اختلاف باید عملشود.»
54- محمد رشید رضا، پیشین، ج 7، ص 32
55- سیدمحمد باقر صدر، پیشین، ص 153
56- مهدى فضلالله، پیشین، ص 146
57- محمدحسین فضل الله، الاسلام و منطقالقوة، ص 152
58- بوطى، پیشین، ص 219
59- سیدمحمدباقر صدر، پیشین، ص 153
60- عبدالقادر عودة، پیشین، ص 201
61- کاظم حائرى، «الاماته و فیادة المنبع»، مجلهالحوار الفکرى و السیاسى، ش. 36
62- راغب اصفهانى، مقررات، ص 271
63- سیدمحمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 8، ص 151
64- ابن هشام، السیرة النبویه، ج 2، ص 51
65- همان، ج 4، ص 225 / محمد بن حریرطبرى، تاریخ طبرى، ج 2، ص 455 / ابن قتیبه،الاماته و السیاسة، ج 1، ص 21 به بعد
66- جلالالدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 112
67- رشید رضا، پیشین، ج 4، ص 199
68- عبدالقادر عودة، پیشین، ص 995
69- محمد مبارک، پیشین، ص 42
70- محمدمهدى شمسالدین، پیشین، ص 108
71- سیدمحمدباقر صدر، ثقافة الدعوةالاسلامیه، ج 1، ص 144
72- محمدمهدى شمسالدین، پیشین، ص 109
73- براى تفصیل بیشتر، ر. ک. به: سیدمحمدباقرصدر، اقتصادنا، ص 680
74- سیدمحمدباقر صدر، پیشین، ص 38
75- روایتى از على بن ابى طالب; ر. ک. به:محمدمحمدى رىشهرى، میزان الحکمة، ج 5،ص 217، براى تفصیل بیشتر ر. ک. به: وحیدعبدالمعید «الدیموقراطیة فى الوطن العربى»،مجله المستقبل العربى، ش. 138، (آب، 199)،ص 80 - 94 / على خلیفة الکوارى، «مفهومالدیموقراطیة المعاصرة»، مجله المستقبل العربى،ش. 168، (ثیاط 1992)، ص 22 - 47 / همو،«المبادى العامة المشترکه للدستورالدیموقراطى»، مجله المستقبل العربى، ش. 173،(متوز 1993)، ص 51 - 61
76- مقارن این آیه قرآن «و انزلنا الیک الکتاببالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناعلیه» (مائده: 48) و در مجله اضراء، ش. 8 (7تشرین اول 1960)، شرحى بر این قاعده آمدهاست. در آن آمده: «هر تغییر جدیدى را که درعرصههاى زندگى انسانى در این زمینهها به وجودمىآید باید بر اصول اسلام و احکام مخصوصاین زمینهاى که آن تغییر به وجود آمده، عرضهکنیم بنابراین، هرچه مخالف اسلام باشد بایدبلافاصله و به صورت محکم و قعطى رد شود وهر چه با اسلام موافق باشد یا مخالف آن نباشد،مثل جایى که محدوده خاصى از طرف شارع دریک مساله وارد نشده باشد و آن مساله از یکاصل عمومى اسلام نباشد که در این صورت،اسلام پس از آن که آن را به مهر خودش ممهورنمود و روح خود و مشخصات بارز خود را در آنجارى کرد، از آن استقبال مىکند.»
نهضتهاى بزرگ اسلامى در جهانمعاصر، هدف اصلى خود را ایجاد «دولتاسلامى» قرار دادهاند و براى تحققبخشیدن به آن، از ابزارها و راههاى گوناگونکمک مىگیرند. در اینباره، فرقى بیننهضت «اخوان المسلمین» مصر و نهضتاسلامى پاکستان و تشکیلات نهضتاسلامى عراق نیست.
اگرچه اصطلاح «دولت اسلامى» یکاصطلاح اصیل نیست - بدین معنا که درمنابع اصیل دینى، مثل قرآن و سنتپیامبرصلى الله علیه وآله به کار نرفته - ولى اکنون بهعنوان یک اصطلاح اساسى در ادبیاتنظام سیاسى اسلام مطرح شده; زیرامفاهیم اصلى آن در قرآن آمده و سیرهپیامبرصلى الله علیه وآله نیز آن را ترسیم نموده است.
کلمه «دولت» یا «دولت اسلامى» راهیچ یک از قرآن، پیامبرصلى الله علیه وآله و اصحاب بهکار نبردهاند و استعمال لفظ «دولت» پس ازبه قدرت رسیدن سلسله عباسى شایع شدهاست، همانگونه که استاد سامى البذرىنیز ذکر کرده است; (1) به دلیل اینکهکتابهاى بسیارى براى ثبت تاریخ سلسلهعباسى و حکومت آنها نوشته شد کهکلمه «دولت عباسى» یا «دولت» - بهتنهایى - را به کار مىبردند; مثلا، کتابالدولة نوشته هیثم بن عدى (206 ه)،کتاب الدولة نوشته ابن مدائنى (235 ه)،کتاب الدولة اثر ابن فطاح (252 ه) و کتابالدولة اثر صولى (235 ه).
در آغاز قرن چهارم هجرى، مورخاناسلامى کلمه «دولت» را هم معناىپادشاهى و حکومتبه کار مىبردند. طبرى (310 ه) و ابن اثیر (630 ه) کلمه«السلطان» را به همین معنا استعمالمىکردند و ابن خلدون اصطلاح جدیدى[براى «دولت»] به کار برد; به معناى حاکمو سلطان و خلیفه; یعنى: بالاترین مقام دردولت و حکومت.
ولى قرآن کریم مفهوم «اقامه دولتاسلامى» را در قالب عبارات واصطلاحات دیگرى به کار برده است;مانند «اقامه حدود» یا «اقامه تورات وانجیل» - درباره اهل کتاب - در قرآن،عبارت «ان اقیموا الدین» (شورى: 13) (2) آمده است که یعنى: ایمان آوردن به هرآنچه خدا نازل کرده و عمل به واجبات (3) .همچنین در قرآن آمده: «تلک که حدود خدا،اوامر و نواهى او - یعنى: واجبات ومحرمات - است. (5) شاید نزدیکترینعبارت قرآن به شعار «اجراى دین اسلام»;که نهایتا معادل شعار «اقامه دولتاسلامى» است، این آیه قرآن باشد: «ثمجعلناک على شریعة من الامر فاتبعها.» (جاثیه:18) (6) با وجود این، سیره پیامبرصلى الله علیه وآلهنمودى کامل از سعى و تلاش براى ایجاددولت اسلامى بود و از این امتیاز برخورداراست که توانستسالمترین و پاکتریندولت را در طول تاریخ ایجاد کند. دولتىکه به واقع توانست نقطه عطف بزرگى درتاریخ شریعتبه وجود آورده و اصولدولتسالم را به نحو کامل و واقع بهتصویر بکشد.» (7)
این مطلب اثبات مىکند که اگر یککلمه و اصطلاح در قرآن و سنتبه کارنرفته باشد، به معناى وجود نداشتن معنا ومفهوم آن نیست. پس اصل این است کهنخست معنا و مفهوم را در نظر بگیریم،سپس واژهاى قرآنى یا نبوى در آن مفهومبه کار بریم و در صورت نبودن، چنینواژهاى، به سراغ زبان عربى برویم. علاوهبر این، دین و زبان در صورت لزوم، از بهکار بردن واژههاى دیگرى براى بیاناندیشهاى که در قرآن یا سنت وجود دارد یااین دو منبع آن را رد نمىکنند، منعىنمىبینند.
در قرن حاضر و به خصوص پس ازسقوط حکومت اسلامى عثمانى در ترکیهدر سال 1924، بزرگان فقها و اسلامخواهان از دولت اسلامى به این عنوان کهیک نظام سیاسى است که اقامه آنضرورى مىباشد، سخن مىگویند. دراینباره، بین حسن البنا، محمدباقرصدررحمه الله ابواعلى مودودى و تقىالدیننبهانى اشتراک نظر وجود دارد. نبهانىمىگوید: «دولت اسلامى خلیفه اقامه شرعاست و دولت اسلامى نظام سیاسى -اجرایى است که احکام اسلام را اجرامىکند و پیام اسلام را با تبلیغ و جهاد بههمه عالم مىرساند و یگانه راهى است کهاسلام براى اجراى مقررات و احکامعمومىاش در زندگى و جامعه، قرار دادهاست. دولت اسلامى تکیهگاه حیاتى اسلامدر زندگى است و بدون آن، اسلام از مبنا ونظام بودن براى زندگى ساقط مىشود وفقط فضاهایى معنوى و صفاتى اخلاقى ازآن باقى مىماند.» (8)
در طول این قرن، نوشتهها و تحقیقاتبسیارى درباره «دولت اسلامى» براى تبیینمفهوم و اصول آن و کیفیت اقامه آن انجامگرفته که کتابخانه اسلام با چنیننوشتههایى کامل و غنى شده است.
از آنجا که اصول اسلام (یعنى: قرآن وسنت) نظریه آمادهاى براى «دولت» به طورمشروح بیان نکرده، فقها و نویسندگاناسلام درصدد برآمدهاند تا نظریه «دولت»را از بین نصوص گوناگون و اقدامات انجامشده در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله و خلفاى راشدینبه دست آورند، حتى بعضى از علمافعالیتها و اقدامات سیاسى زمانهاىبعد را نیز منبعى براى تهیه یک نظریه و بهدست آوردن احکام دانستهاند.
این تلاش - یعنى: تلاش براى به دستآوردن نظریه اسلام در [باره] دولت وحکومت - شبیه تلاشى است که امامشهید، سید محمدباقر صدررحمه الله براى بهدست آوردن «اقتصاد اسلامى» کرده است.و تصویرى که از چنین تلاشى به دستمىآید «مادامى اسلامى است که حاصلاجتهادى باشد که شرعا جایز است.» ولىبا این حال، این تلاش نمایانگر «اجتهادىخاص در فهم نصوص و کیفیت هماهنگىو جمع بین آنها» (9) است.
به همین دلیل اندیشمندان اسلامىتصویرهاى گوناگونى از دولت اسلامىارائه کردهاند که چند نقطه اشتراک دارند واز جهاتى نیز با هم متفاوتند. بسیارى ازآنها درباره «اصول نظام حکومت» و«اصول قانونى دولت اسلامى» سخنگفتهاند; مثلا، محمد مبارک از آن جمله،بیعت، التزام به دستورات شرع و مشورترا ذکر کرده است. (10)
یکى از اصولى که قریب به اتفاقمحققان اسلام آنرا از ارکان و پشتوانههاىحکومت اسلامى دانستهاند اصل مشورتاست; اصلى که حجم قابل توجهى ازاهتمام وبحث این محققان را به خوداختصاص داده است. با مراجعهاى گذرا بهاقوال محققان معاصر اسلام در مسالهمشورت، اهمیتبسیارى که براى اینمساله قائل شدهاند، آشکار مىشود.
سید قطبرحمه الله مشورت را اصل سوم درسیاست اسلام و یکى از اصول زندگىاسلامى قرار داده (11) و عبدالقادر عودة آنرا یکى از ارکان ایمان و فریضهاى شرعىتوصیف کرده است. (12)
محمد فاروق النبهان اظهار داشتهمشورت یکى از مهمترین اصول قانونى وقاعدهاى از مهمترین قواعد اصلىحکومت است. (13) دکتر مهدى فضلاللهبر اینکه مشورت اولین رکن نظام سیاسىاسلام است و اینکه ریشه و جوهره ایننظام، نهایتا همان مشورت مىباشد تاکیدکرده است. (14) محمدرشید رضا مشورتراقاعدهاساسى حکومتشمرده است. (15) و محمد اسد آن را مبنایى براى همهصحنههاىزندگىسیاسىوجزوجداناپذیرىاز شیوه حکومتشمرده است. (16)
سیدمحمد حسین فضلالله مشورت راخط اسلامى، که همه عرصههاى فکرى وعملى جامعه اسلامى را شامل مىشود،توصیف کرده، (17) همانگونه که دکترعارف خلیل آن را قاعدهاى حایز اهمیت ازقواعداسلام و مشخصهاىمهم از مشخصههاىحکومتاسلامىدانستهاست. (18)
نظام شورا
اکثر قریب به اتفاق نویسندگان واندیشمندان معاصر اسلام قایلند که اسلام(یعنى: قرآن و سنت) مقررات مشخص وتصویر قانونى مشروعى براى نظاممشورت و کیفیت اجراى آن وضع نکرده واین به خود امت واگذار شده است.
سیدمحمد باقر صدررحمه الله مىگوید:پیامبرصلى الله علیه وآله تعلیمى درباره مقرراتمشورت و جزئیات قانونى و مفاهیمنظرى آن نداده است و به همین دلیل، درروایات پیامبرصلى الله علیه وآله هیچ تصویر قانونىمشخصى براى نظام مشورتنمىیابیم.» (19)
سید قطب مىگوید: اما صورتى کهمشورت در قالب آن باید انجام شود، یکقالب مشخص و غیر قابل تغییرى ندارد.پس صورت آن به شرایط زمان و مکانواگذار شده است تا این ویژگى و امتیاز درزندگى اجتماعى اسلامى عملى گردد.همچنین مىگوید براى مشورت، مقرراتخاصىمشخصنشده استو کیفیت اجراىآن بستگى به مقتضیات زمان دارد. (20)
عبدالقادر عوده مىگوید: اما چگونگىاستفاده از این حق (یعنى: حق مشورت)چیزى است که با اختلاف زمان و مکان واجتماعها، تفاوت پیدا مىکند و به همیندلیل کیفیت آن به ولى امر و آراء عمومىاجتماع اسلامى واگذار شده تا آن را هرطور که با شرایط و توانشان سازگار استسازمان دهند. (21)
محمد مبارک مىگوید: زمانى کهاسلام اصل مشورت را در عرصه حکومتپذیرفت و آن را لازم دانست و استبداد وتصرف فردى را منع کرد و حرام دانست،تعیین راه و روش آن را براى رعایتاختلاف شرایط و زمانها و به دلیل توسعهبر انسان، به خود او واگذار کرد. بنابراین،مشورت در زمانهاى گوناگون و حتى دریکزمان ویکدولت،مىتواندصورتهاىگوناگون واشکال مختلفى داشته باشد. (22)
محمد فاروق نبهان مىگوید: نصوصقرآنىکیفیتمشورترامشخص نکردهاند...و مردم مىتوانند کیفیت آن را آنگونه که بهعقیدهخودشانهدفمشورتیعنى:شرکتصاحبان راى و اندیشه در امور دولت - رامحقق مىسازد، مشخص کنند. (23)
دکتر عارف خلیل محمد ابوعیدمىگوید: آیات قرآن و روایات پیامبرصلى الله علیه وآلهدرباره مشورت و کیفیت آن، روش خاصىکه پیروى از آن واجب باشد، ارائهنکردهاند، به خصوص اینکه پیامبرصلى الله علیه وآله دراین مورد، روش خاصى دنبال نکرده و درزمان خلفاى راشدین نیز کیفیت ثابت ومشخصى نداشته است و در ادوار تاریخاسلام هم کیفیت مشخصى براى آننمىیابیم. او سپس تاکید مىکند که دراسلام، هیچ کیفیت معین یا مقرراتمشخصى براى مشورت نداریم و اجراىآیه شورى (و امرهم شورى بینهم) (24) بهخود امت اسلام واگذار شده است تامتناسب با وضعیت هر زمان، آن را اجراکنند و تابع نحوه اجراى قبلى - که زمان وشرایط زمانهاش با اوضاع زمان ما متفاوتاست - نمىباشد. پس ما حق داریم که طبقضروریات و مقتضیات زمان و اوضاع وشرایط خودمان، کیفیت و مقررات آن رامشخص کنیم. (25)
شیخ محمد رشید رضا این مطلب را بااین گفتهاش تایید مىکند که پیامبرصلى الله علیه وآلهاهل مشورت را طبق مقتضاى زمانش -یعنى: کم بودن تعداد مسلمانان و امکاناجتماعشان در یک مسجد - اجرا کرد، ولىگسترش دولتاسلاموضعقاعده و مقرراتىبراىمشورت راضرورى کرد.اما پیامبرصلى الله علیه وآلهاین قاعده و مقررات را وضع نفرمود. (26)
و به همین دلیل [مشخص نبودن نظاممشورت در اسلام] سید محمدباقرصدررحمه الله تاکید کرده که مشورت نظریهاىپیچیده است که نمىتوان آن را به سادگىبراى اجرا شدن مطرح کرد، مادام کهجزئیات و مقررات آن و ملاکهاى رجحاندر هنگام نزاع مشاوران مشخص نشدهباشد واینکه این ملاکها و معیارها براساس تعداد استیا بر اساس خبرگى وآگاهى و غیر اینها; یعنى: همه چیزهایىکه شاخصههاى یک نظریه را مشخصمىکنند و آن را قابل اجرا مىسازند. (27) وچون این کار به خود امت واگذار شده،سید صدررحمه الله جزم پیدا کرده است که هرشکلى از مشورت در حکومت، جایزشمرده مىشود، مادام که در محدودهقوانین شرع باشد. (28)
این آن چیزى است که علما سعى درقیام به آن داشتند، ولى در آن اختلاف پیداکردند، همانگونه که در ذیل مشخصمىشود:
وجوب شورا
آیا تشکیل شورا واجب است؟ و آیا برحاکم و مردم هر دو واجب استیا فقط بریکى از آنها واجب است؟
علماى متقدم اسلام در جواب اینکهمشورت واجب استیا مستحب، بدینصورت اختلاف پیدا کردهاند: بعضى ازآنها قایلند واجب است; مثل ابوبکرالبصاص (370 ه)، الرازى (660 ه)، ابنتیمیه (728 ه) و ابن عطیه و دیگران.
بعضى از آنها قایلند که مشورتواجب نیست، بلکه مستحب است; مثلشافعى (204 ه)، غزالى (505 ه)، ماوردى(450 ه) و برخى دیگر.
علما و فقها و نویسندگان معاصراسلام نیز دو قسم شدهاند: بعضى مشورترا بر حاکم و مردم، هر دو لازم و واجبمىدانند و بعضى نیز چنین اعتقادىندارند.
از جمله کسانى که قایل به وجوبمشورتند علامه شیخ محمد مهدى شمسالدینرحمه الله است که مىگوید: «مشورت براىشیعیان در عصر غیبت و براى سایرمسلمانان پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، برحاکم و مردم، هر دو، واجب است و براىهر دوى آنها الزامآور است. پس بر مردمواجب است که مسائل عمومى خود را ازراه شورایى حل کنند و بر حاکم نیز شرعاواجباستکه تابع نتیجه شورا باشد.» (29)
عبدالقادر عوده مىگوید: «زمانى کهمشورت بر مسلمان واجب باشد، ایمان اوبدون انجام آن کامل نمىشود. پسمشورت فریضهاى اسلامى است که برحاکم و مردم واجب است; بر حاکم واجباست که در همه امور حکومت و ادارهکشور و سیاست و قانونگزارى و هر آنچهکه در ارتباط با مصلحت افراد جامعه یامصلحت عموم مردم است، با مردممشورت کند و بر مردم نیز واجب است کهنظریات خود را در همه این مسائل با حاکممطرح کنند; حال چه حاکم از آنهانظرخواهى بکند یا نکند». (30) محمدمبارکتاکیدمىکندکه اسلام «اصل مشورترا در عرصه حکومت مقرر کرده و آن رالازم دانسته و استبداد راى و تصرف فردىرا منع کرده و حرام دانسته است. » (31)
سید قطب مىگوید: «همانگونه کهبراى مسلمان ترک نماز جایز نیست، ترکمشورت نیز جایز نیست، به خصوص درکارهایى که در ارتباط با مصالح عمومىجامعه است.» (32) امام سید محمدباقرصدررحمه الله نیز همین مطلب را بیانمىدارد. (33) ابوالاعلى مودودى معتقداست: «بر امیر - یعنى: رئیس دولت -مشورت کردن واجب است». (34)
اما علمایى که قایلند مشورت واجبنیست و راجح یا مستحب است، یکى ازآنها علامه محمدسعید رمضان البوطىاست که مىگوید: مشورت، شرعى هست،«اما واجب نیست» و مشورت «توسطشارع جعل شده تا از آراء دیگران آگاهىپیدا شود، نه اینکه ملتزم به آن بشوند و براساس آن نظر بدهند.» (35)
بدینسان، شیخ محمدمهدى آصفىمعتقد است مشورت براى آنکه دلیلى بروجوبش نداریم، نه بر حاکم واجب است ونه بر مردم و مىگوید: «در ادله مشورت درقرآن و سنت، هیچ اشارهاى که مشورت راواجب کند، نداریم، چه رسد به نص یاتصریح» (36) و دو آیهاى که از مشورتسخن گفتهاند «در آنها هیچ اشارهاى بهوجود خصوصیتى در مشورت که آن راواجب کند و به اینکه بر مسلمانان واجبباشد که زیر بار مشورت بروند و به آنگردن نهند، نیست» (37) و بنابراین، «در هیچصورتى و به هیچ وجه، نمىتوانیممشورت را واجب بدانیم.» (38) سیدکاظمحائرى (39) و سید محمد حسینفضلاللهرحمه الله (40) نیز همین نظر را دارند.
ضرورت سیاسى حکم مىکند که براىحاکم غیر معصوم و حاکمى که در دولتغیر اسلامى حکومت مىکند نیز قایل بهوجوب مشورت باشیم; تا تضمینهایىکه از استبداد حاکم و خودرایى او و حذفمردم و جامعه مردمى از صحنه سیاستجلوگیرى مىکند، تامین شود. علاوه براین، تاریخ نیز به ما این درس را مىدهد کهنظریه عدم وجوب مشورت همان چیزىاست که راه را براى استبداد حاکم در دولتاسلامى باز کرده و هر زمان که جامعهمردمى در کشورهاى اسلامى به عدموجوب مشورت جلب نظر شدهاند، همینعاملى بوده که راه به وجود آمدن رژیمهاىاستبدادى و غیر اسلامى، پس از فروپاشىحکومت اسلامى در کشورهاى مسلمانانهموار کرده است.
الزامآور بودن نتایجشورا
آیا نظریه حاصل از مشورت تعهدآور استو عمل به آن بر حاکم یا بر امت واجبمىباشد؟ یا اینکه الزامآور نیست؟ و آیامشورت حاکم با مردم یا منتخبان آنهافقط براى آشنا شدن با نظر آنها وخوشنود کردن دل آنهاستیا اینکهمشورت مىکند تا نظریهاى را که به دستمىآورند، عمل کند؟ این مساله از مسائلپیچیدهاى بود که وقتى فقهاى اسلام درصدد برمىآمدند تا مشورت را سازمانبدهند، رو در روى آنها قرار مىگرفت وچون در سخنان خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله دربارهاین مساله مثل سایر مسائل مشورت،مضمون قاطع و محکمى وجود ندارد،علما در این باره اختلاف کرده و آراءنظریات گوناگونى دادهاند.
جمع بسیارى از علماى اسلام ازمتقدمان و متاخران قایل شدهاند که نتایجمشورت لازم الاجر نیست; مثل طبرسى وابن جوزى و رازى و شوکانى و زمخشرى.از علماى عصر حاضر نیز محمدسعیدالبوطى و شیخ محمد مهدى آصفى وسیدکاظم حائرى و سیدمحمد فضل اللهقایل به الزامآور نبودن مشورت شدهاند.
شیخ محمدمهدى آصفى هم این نظر رامىپذیرد; آنجا که مىگوید: «در ادلهمشورت هیچ اشارهاى بر وجوب مشورتنداریم، چه رسد به نص و تصریح» (41) وبه این نتیجه مىرسد که «بنابراین،نظریهاى که از مشورت به دست مىآید درهیچ صورتى براى حاکم الزامآور نیست;زیرا زمانى که حاکم به یکى از نظریات قانعشود، چون قانع شده است، به آن عملمىکند، نه اینکه مشورت او را ملزم کردهباشد.» (42)
سید کاظم حائرى مىگوید: «مشورتفقط راهى براى استفاده از نظریات وتجربهها و اطلاعات دیگران است، بدوناینکه الزامآور باشد یا ولایت و تسلط برچیزى را برساند.» (43)
در اینجا، عواملى اساسى براى نظریهلازم الاجرا نبودن نتایجشورا، وجود دارد:
عامل اول تصور بعضى از علماىاسلام، به خصوص متقدمان، استبراینکه خدا به پیامبرصلى الله علیه وآله امر کرد تا بامسلمانان مشورت کنند «براى معالجهآنها و زدودن کینهها از دلهایشان» (44) و«آرامشخاطرآنهاوجذبمحبتآنها.» (45)
عامل دوم ملاک و معیار قرار دادنحضرت رسول، محمدصلى الله علیه وآله، است; چوندر تفسیر آیه سوره آل عمران که پیامبرصلى الله علیه وآلهرا امر به مشورت با مردم مىکند، کارآسانى نیست که مفسران بگویند نتیجهمشورت براى پیامبرصلى الله علیه وآله لازم الاجرااست. چطور مىتوان چنین گفت، در حالىکه پیامبرصلى الله علیه وآله معصوم است و به او وحىمىشود و با مردم عادى، که در معرضخطا و اشتباه هستند، تفاوت دارد؟!
ولى این علما مىتوانند با این دو راه ازاین تگنا رهایى یابند: یا اینکه قایل شوندکه نتیجه مشورت براى پیامبرصلى الله علیه وآله لازمالاجرا نیست، ولى براى حکام و رهبراندیگر لازم الاجراست و یا اینکه دستکم، بین دو بعد شخصیت پیامبرصلى الله علیه وآله فرقبگذارند: بعد اول از این جهت که ایشانپیامبرى است که به او وحى مىشود که دراینجا، مشورت موضوعا منتفى است;زیرا در قضیه وحى و نبوت، اصلامشورت معنا ندارد. پس مشورت دراینجا سالبه به انتفاى موضوع است، وبعد دوم از این حیث که حاکم و ولى امراست. در اینجا، مساله مشورت مطرحمىشود و در این زمینه، مىتوان قایل بهالزامآور بودن آن شد; چون باعث نقصى درنبوت ایشان نمىشود. اینگونه تفاوتقایل شدن بین دو بعد شخصیتحضرترسولصلى الله علیه وآله چیز تازه و جدیدى نیست،بلکه بعضى از علما آن را بیان کردهاند.محمدسعید رمضان البوطى مىگوید:«همه افعال و رفتار پیامبرصلى الله علیه وآله براىقانونگذارى و تشریع نیست، بلکه دربیشتر اوقات، پیامبرصلى الله علیه وآله از این حیث کهانسانى از انسانهاست و مثل دیگران فکرمىکند و مىاندیشد، کارى را انجاممىدهد و تردیدى نیست که ما در چنینافعالى ملزم به تبعیت از ایشان نیستیم و ازآن جمله، بسیارى از افعال و تصرفاتىاست که تحت عنوان سیاستشرعىداخل مىشود و افعالى که پیامبرصلى الله علیه وآله ازحیث رئیس بودن انجام مىداد، نه از حیثپیامبر و مبلغ احکام خدا بودن.» (46) امامشهید، سیدمحمدباقر صدررحمه الله نیز همیناعتقاد را دارد; آنجا که بیان داشته قوانینىکه پیامبرصلى الله علیه وآله در منطقه فراغ قانون اسلام،از این حیث که ولى امر و حاکم است،آورده، احکامى نیست که ذاتا دایمى باشد;زیرااز پیامبرصلى الله علیه وآله به وصف نبوت و تبلیغاحکام عمومى و ثابتشرع، صادر نشدهاست. (47) اما عامل سوم این نظریه هماناختلاف قدیمى بین مسلمانان دربارهملاک و معیار به دست گرفتن منصبخلافت پس از حضرت رسولصلى الله علیه وآله است.آنها که قایلند ملاک، نص تصریحپیامبرصلى الله علیه وآله است، قایل شدهاند که مشورتو نتیجه آن الزامآور نیست و آنها که ملاکرا مشورت مىدانند قایل به الزامآور بودنآن شدهاند.
تردیدى وجود ندارد در اینکه نظریهعدم وجوب مشورت و لازم الاجرا نبودننتایج آن، حکام را ترغیب کرده که مشورترا نادیده بگیرند، تا جایى که به فراموشىسپرده شد و به رهبرى ملتهاى اسلامى باء;ءتهدید و ارعاب و زورگویى اقدام کردند وستمهاى زیادى به آنها نمودند و درحکومت، مستبد و خودکامه شدند که[این] باعثبه وجود آمدن فجایع بسیارىدر عالم اسلام شد و وحدت و یکپارچگىمسلمانان را از بین برد پس از آنکه داراىوجود و عظمتبودند، چیزى از آنهانماند و ردپایى از آنها باقى نیست. (48)
قطعا سادهترین راه براى اینکه هرحاکمى به حکومت استبدادى کشیدهشود، فقدان عاملى در فرهنگ سیاسىجامعه است که او را وا دارد تا به تصمیمنمایندگان مردم یا تصمیم خود مردم درراىگیرى عمومى، ملتزم باشد و آن را اجراکند.
در مقابل این نظریه، بعضى از علما، بهخصوص علماى معاصر، قایل شدهاند کهنتیجه مشورت هم بر حاکم و هم بر مردملازم الاجراست; از جمله شیخمحمدمهدى شمس الدین اظهار داشته: «برحاکم واجب است از راه مشورت، حکمکند و شرعا بر او واجب است که از نتیجهمشورت تبعیت کند.» (49) و «نتایجمشورت لازم الاجراست.» (50) شیخمحمد غزالى نیز مىگوید: «مسالهمشورت کارى گزاف و بچهگانه نیست که بامردم مشورت کنى و یک نظر را انتخابکنى و اصلا به نظرات مردم توجه نکنى...(همانا) مشورتى که براى مشورت کنندگانلازم الاجرا نباشد، اصلا ارزشى ندارد ونوعى لهو و لعب به شمار مىآید. پسمشورت ناقص [که الزامآور نباشد]مشورتى مغشوش و مردود است. (51) شیخ محمد طاهر بن عاشور نیز درتفسیرش، به همین نظر معتقد شدهاست (52) و از کلام سید صدررحمه الله چنینبرمىآید که ایشان نیز معتقد است که نتایجمشورت لازم الاجرا مىباشد. (53)
شیخ محمد عبده گفته است: «امامسائل دنیوى مثل قضاوت و سیاست،طبق دستور خدا به اولىالامر - یعنى: صاحبان راى و اندیشه شایسته مشورت واهل حل و عقد - واگذار شده است. پستصمیمات آنها بر حکام واجب است کهاجرا کنند و بر مردم واجب است قبولنمایند. (54)
نظریه صحیح به نظر ما، همان نظریهلازم الاجرا بودن نتایج مشورت است;چون این نظریه، هم فواید بسیارى دارد وهم مضرات زیادى را دفع مىکند:
اما فوایدى که این نظریه دارد; یکى آناست که یک حالت جدى از مشارکتعمومى در اخذ تصمیم به وجود مىآید;مشارکتى که یا از راه هیات منتخبنمایندگى مردم صورت مىپذیرد و یا ازراه همهپرسى عمومى که براى به دستآوردن راى اکثریتشهروندان در یکمساله اجرا مىشود. مشارکت عمومىمردم در اتخاذ تصمیمات یکى از مصادیقحکومت مردم بر مردم است. بنابر اینکهحکومت عمومى به خود مردم نسبت دادهشود، سید صدررحمه الله مىگوید: «... اما زمانىکه امتخودش را رهایى بخشید،حکومتبه خودش منتقل مىشود و خودامت است که رهبرى سیاسى و اجتماعىرا از راه مشورت به دست مىگیرد.» (55)
یکى دیگر از فواید این است کهنظریهاى که از راه موافقت و اتفاق اعضاىمشورت به دست مىآید نقطه اشتراکاندیشه و تفکر آنها و نتیجه فکر و تجربهو آگاهىهاى آنها محسوب مىشود و درنتیجه، صحیحترین نظر و مجسمکنندهترین قول براى حقیقت همین نظریهاست و شاید امام علىعلیه السلام در بعضى ازسخنانش به همین حقیقت اشاره مىکند کهمىگوید: «هر کس با دانایان مشورت کند،از نورهاى عقلها روشنى مىگیرد»، «تصمیمگرفتن درستآناست که با صاحبنظر مشورت کنى و امرش را اطاعتنمایى» و «عاقل را سزاست که نظر عقلا رابه نظر خودش بیفزاید [مشورت کند] وعلوم حکما را به علم خودش اضافه کند.»
چنین مشورت الزامآورى است کهرهبرى و اجتماع را از اشتباه، بسیار بیش ازآن وقتى که حاکم به تنهایى نظر دهد، حفظمىکند. امام علىعلیه السلام مىفرماید: «مشورتکننده از سقوط در امان است.» حال اگرمشورت کننده نظریه حاصل از مشورت راقبول نکند چگونه در امان باشد؟
و فایده دیگر این است که مشورتفایده دار و مثمر ثمر مىشود; زیرا اگرنتایج مشورت لازم الاجرا نباشد، مشورتیک سرگرمى و از بین برنده وقت مىشودو مثل کشاورزى است که محصول کشتو کارش را درو نمىکند و آن را رها مىکندتاپرندگان وحشراتبخورند. پس مشورتىکه نتایج آن اجرا نشود چه ارزشى دارد؟
اما این سخن که فایده مشورت آرامشدادن به مردم است، بسیار سست است;زیرا چطور مردم احساس آرامش ورضایت کنند، وقتى که نظریه آنها که پساز تلاش بسیار به آن رسیدهاند، عملنمىشود و ترک مىگردد؟ این خود سببىمىشود «براى طرد آنها و اینکه بدانندنظریات آنها قبول نمىشود و هیچاعتنایى به آنها نمىشود»، همانگونه کهجصاص ذکر کرده است. (56)
اما ضررهایى که نظریه الزامآور بودنمشورت دفع مىکند مهمترین آنها - بهطور مطلق - استبداد و خودکامگى است;چرا که چنین مشورتى مانع آن مىشود کهحاکم در حکومت و اتخاذ تصمیم،خودراى و مستبد باشد. خود سلطه داشتنبر دیگران انسان را به استبداد مىکشاند وگاهى عوامل و اسباب دیگرى نیز باوساوس مسلطه جمع مىشود و حکومترا به سوى استبداد و خودکامگىمىکشاند. ولى وجود مراکز مشورتى کهنظر منتقدانه ارائه دهند و وجود مردم یاجامعه مردمى که حرف شنوایى داشتهباشند و به کلام و راى آنها اعتنا بشود و ازراههاى قانونى و با قانونى مشخص،نظرشان را بیان کنند، فرصت و امکانانحراف به سوى استبداد را از حاکممىگیرد، بلکه به کلى مانع آن مىشود.
علاوه بر این، نظریه الزامآور بودنمشورت، جامعه مردمى را از خطر «طرد ونفى شدن» و «به انزوا کشیده شدن»محافظت مىکند; چون وقتى جامعهبفهمد که راى و نظرش ارزشى ندارد و بهآن عمل نمىشود، از اظهار نظر کردن ودخالت در شؤون عمومى جامعه منصرفمىشود و در نتیجه، تابع محض حاکممىشود و به قضا و قدر او راضى مىگردد.همانگونه که گفتهاند: «کسى که به حرفشعمل نشود، اصلا نظرى ندارد.» در چنینحالتى است که جامعه عوامل تحریک وتحرک و جنب و جوش و فعالیت مردم ودخالت در شؤون عمومى جامعه و شور وشوق شرکت در امور عمومى را از دستمىدهد، مگر در زمان به ستوه آمدن،انفجار و انقلاب، سرکشى و آشوب کهچنین حالاتى گاهى باعث فروپاشى دولتاز ریشه و اساس مىشود.
بعضى از فقها به این مساله از یک راهصرفا لفظى مىپردازند که بر یک عبارتقرآن بسیار تکیه مىکنند و سعى مىنمایندتا فقط از همین راه به نتیجه برسند، بدوناینکه این مساله را با مجموعه اوضاعسیاسى جامعه بسنجند و ربط دهند وبدون اینکه در نتایج مثبتیا منفى رد واثباتشان در جامعه فکر کنند. و این راهخطرناکى در برخورد با نصوص است کهنصوص را از واقعیت منسلخ مىکند وواقعیتبه طور کامل، مخفى مىماند.
از توابع مساله الزامآور بودن مشورت،بیان کیفیتحل اختلافى است که بینهیاتهاى مشورتى حاصل مىشود کهوقتى در یک مساله، مشورت منتهى به دونظر یا بیشتر شود، چه باید کرد.
کسانى که معتقدند نتایج مشورت لازمالاجرا نیست در اینجا قایلند که حاکم ورئیس دولت آزاد است که هر نظرى رامناسب مىداند از بین نظریاتى که ازمشورت به دست مىآید، انتخاب کند;مثلا، به اعتقاد سیدمحمدحسین فضلالله، مهم این است که «حاکم، حق راانتخاب کند، چه موافق آراء اکثریتباشدیا همسان با راى اقلیتباشد.» (57) وبوطى مىگوید: «بر حاکم واجب نیست کهراى اکثریت را بپذیرد.» (58)
ولى کسانى که معتقدند نتایج مشورتلازم الاجراستسخن از راى و تصمیماکثریتبه میان آورده و آن را لازم الاجرادانستهاند. سیدصدررحمه الله نیز به همین معتقداست و تصریح مىکند که «در هنگاماختلاف، باید راى اکثریت را انتخابکرد»، (59) همچنین عبدالقادر عوده کهاجماع را شرط نمىداند و اظهار مىدارد«راى [صواب و درست و لازم الاجرا]همان است که بیشتر مشورت کنندگان برآن اتفاق دارند.» (60)
محدوده شورا
در گذشته و امروز، علما درباره محدوده وزمینههاى مشورت، بحث کردهاند وبررسى این مساله را از دو آیهاى کهمشورت را تشریع نمودهاند (وشاورهم فىالامر / وامرهم شورى بینهم) آغاز کردهاند.اساس این بررسى همان کلمه «امر» بودهاست و این مىطلبد که مرورى گذرا برکلمه «امر» داشته باشیم تا معناى آن طبقلغت و آنچه عربهاى معاصر نزول قرآناز آن فهمیدهاند، روشن شود، بر اساس اینقاعده که «هر عبارتى را باید طبق آنچه درموقعیت زمانى و مکانى صدور آن فهمیدهمىشود، تفسیر کرد.» (61)
«امر» در لغت، همان شان است و شانیعنى: آن امر صالحى که اتفاق مىافتد وفقط در مورد احوال و امور عظیم و مهمگفته مىشود. (62) «امر» طبق تعریفطباطبائىرحمه الله یعنى: نظمى که در همه افعالمامور وجود دارد و مستقر است و در همهچشماندازهاى زندگىاش پخش شدهاست. پس در انسان، به شان زندگى او«امر» مىگویند. سپس معناى آن توسعهپیدا کرد و در معناى شان هر چیزى به کاررفت که «امر هر چیز» یعنى: شانى کهوجودش براى آن شىء مناسب است وجزئیات حرکات و سکنات و اعمال وخواستههاى او را سازمان مىدهد. (63) [مثلا، امر انسان به دستخداستیعنى:تدبیر انسان در مسیر زندگى به دستخداست. (همان منبع)]در اصطلاح قرآن، کلمه «امر» به معناىکلمه «حکم» و «نظام سیاسى» و «سلطان»در استعمال معاصر آنها آمده است، بااینکه مىدانیم قرآن کلمه «حکم» را درمعناى قضاوت و حل و فصل دعاوى بهکار برده، نه به معنایى که اکنون به کارمىرود و به معناى نظام سیاسى یاحکومت مىباشد.
به نظر مىرسد که این همان معنایىاست که عربهاى معاصر نزول قرآن ازکلمه «امر» مىفهمیدند; یعنى: حکومت وسلطنت و خلافت; زیرا مردى از بنى عامربن صعصعه پس از اینکه پیامبرصلى الله علیه وآله آنهارا دعوت به اسلام کردند کمى پیش ازهجرت، به پیامبرصلى الله علیه وآله گفت: «آیا اگر ما باتودر امرت بیعت کنیم [حکومتت رابپذیریم] و خدا تو را بر دشمنان پیروز کند،آیا امر [حکومت] بعد از تو به ما مىرسد؟
پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: امر دستخداست، هر جا که بخواهد مقرر مىکند[حکومت را به هر که بخواهد، مىدهد.] آنمرد گفت: آیا گردنهاى ما را هدف[شمشیر] عرب قرار مىدهى و نه خودترا، و اگر هم خدا تو را پیروز کند، امر براىغیر ما باشد [ما جانمان را به خطر اندازیم،ولى حکومتبراى دیگران باشد]؟ (64)
همین معنا براى کلمه «امر» در روایاتىکه ابن هشام (213 ه) و طبرى و ابن قتیبه(276 ه) درباره اجتماع سقیفه در روزوفات حضرت رسولصلى الله علیه وآله سال 10 هجرىآوردند تاکید مىشود. مناقشهاى که در آنزمان بین مسلمانانى که آن اجتماع راتشکیل دادند مطرح بود، درباره مسالهخلافت و جانشینى پیامبرصلى الله علیه وآله بود واینکه پس از ایشان چه کسى «امر» را بهدست گیرد. السید بن حضیر مىگفت: «اگرشما محتاج امر مردم [حکومتبر مردم]هستید، آن را دریابید» و سعد بن عبادهمىگفت: «... او امر را از ما غصبمىکند....» و ابوبکر صدیق مىگفت:«عرب این امر را فقط براى مردى از قریشمىداند» و عباس هم نزدیک وفاتپیامبرصلى الله علیه وآله به على بن ابىطالبعلیه السلام گفتهبود «برویم نزد رسول اللهصلى الله علیه وآله تا سؤال کنمکه این امر [خلافت] از آن کیست» (65) وعمر بن خطاب در زمان خلافتش بامسلمانان درباره اختصاص دادن حقوقىبراى خودش مشورت کرد و گفت: «خودمرا درگیر این امر [حکومت] نمودهام ومشغول آن شدهام، پس چه چیزى درآنبرایم صلاح دارد؟» (66) و کمى پیشتر،سخن عبدالرحمن بن ابىبکر به معاویة بنابى سفیان در سال 51 هجرى گذشت که:«به خدا قسم، تو این امر را به مشورتمسلمانان واگذار خواهى کرد. »
رشیدرضا «امر» را اینگونه تفسیر کردهاست که «امر» یعنى: سیاست مردم درجنگ و صلح و ترس و امنیت ومصلحتهاى دنیوى دیگر آنها. پس «امر»یعنى: امور دنیوى مردم که معمولا حکامبه آن اقدام مىکنند، نه امر صرفا دینى کهمدار و مجراى آن وحى است - نه راى. (67)
عبدالقادر عوده مىگوید: «مشورتمطلق نیست، بلکه با نصوص شرع اسلاممقید مىشود; یعنى: هر چه نص وتصریحى درباره آن باشد، همان نص کافىاست و از دست انسانها خارج است ونمىتواند موضوعى براى مشورت باشد،مگر آنکه مراد از مشورت تنفیذ باشد;یعنى: تنفیذ آنچه در آن نص وارد شده کهدر این صورت، مشورت جایز است، بهشرطى که این تنفیذ از معنا و مفهوم نص وحدود دین خارج نشود. اما مواردى که نصدرباره آنها نداریم، همه آنها موضوعمشورت مىتوانند باشند.» (68)
محمد مبارک مىگوید: مشورت درچند زمینه مىتواند انجام شود; مثلا،تشریع اجتهادى [تحصیل احکام و قوانینبا اجتهاد] در مواردى که دین اجازه اجتهادداده است و تصرفاتى که حیثیت عمومیتدارند; مثل تصرفات سیاسى و تصرفاتمالى و... (69)
محمدمهدى شمسالدین گفته استکه موضوع مشورت، امور عامهاى استکه به مسائل حکومت و جامعه مرتبطمىباشد به استناد اینکه مراد از «امر»منصوص در قرآن همان شان عمومىاست که مردم و حاکم به آن مىپردازند.پس هر آنچه به شؤون جامعه مربوطباشد، موضوع مشورت مىباشد و نتایجمشورت درباره آن لازمالاجر است. (70) سیدمحمدباقر صدررحمه الله اینگونه تلقى کردهکه موضوع مشورت هر چیزى است که ازطرف خدا و رسولصلى الله علیه وآله درباره آن نص وتعریفى نیامده باشد. (71)
از میان این مطالب و تبیینها،مىتوانیم محدوده و قلمرو مشورت را دردو چیز مشخص کنیم: اول چیزهایى کهدرباره آنها دستور صریح و قطعى در قرآنو سنت نیامده باشد و دوم کیفیت و نحوهاجراى احکامى که درباره آنها دستورصریح و قطعى آمده است.به شرطى که«نتیجه مشورت مخالف حکم شرعى، کهدر شریعت ثابت و قطعى است،نباشد» (72) و این بدان معناست که «منطقهفراغ» میدان جولان مشورت در جامعهاسلامى مىباشد; میدانى که شریعتاسلام آن را رها کرده، نه به دلیل نقص که دراسلام وجود دارد، بلکه به دولتیا رئیسدولت و مردم واگذار شده است تا آن را پرکنند تا «همگام بودن اسلام با زمانهاىگوناگون» (73) محقق شود و جامعهاسلامى مقید و محصور در یک الگوىقانونى نشود.
نظام به کارگیرى مشورت
از میان مطالب گذشته، حقایق جوهرىذیل برایمان واضح مىشود:
حقیقت اول اینکه اسلام براىمشورت، اهمیت فرهنگى بسیارى قایلشده است و از میان مجموعهاى بزرگ ازاصول و قواعدى که به امر خطیر و مهمسازندگى جامعه اسلامى اختصاص دادهشده، مشورت را قاعدهاى عمومى براىسازندگى جامعه دانسته است. اما اسلاماین «امتیاز فرهنگى» را رها کرده، بدونآنکه مقررات و لوازم اجرایى آن و عملبدان را مشخص کند. این برخورد اسلام بامشورت بسیار حکیمانه است; چونارزشهاى فرهنگى انگیزهها و محرکهایىبراى اصول رفتار انسانى هستند و چنینارزشهایى امتیازشان دوام و ثبات است;همانند امتیاز آزادى و عدالت و غیر آن ووظیفه اصلى اسلام، از این حیث کهبرنامهاى فرهنگى است و احتمال دادهمىشود با پیشرفت انسان تا آخرین مراحلتاریخ همراه باشد [و پا به پاى پیشرفتبشر حرکت کند]، آن است که اصولساختار فرهنگى سالمى براى بشریتاثبات کند. این اصول همان ارزشهاىفرهنگى است، به شرط آنکه مقررات وضوابط اجراى آنها رها شود [و در قالبمشخصى مطرح نشود] تا به صورتمسائلى عمل شدنى که در هر زمان و هرجامعهاى تفاوت دارد، درآیند. وظیفهانسان هم این است که مقررات و ضوابطاجرا و تحقق بخشیدن آنها را مشخص کندو این مسالهاى انسانى است و منافاتىندارد با اینکه حاکمیت مطلق براىخداست و اینکه قانونگذارى و تشریعمنحصر به خداست; زیرا انجام این وظیفهبراى انسان (چه ولى امر باشد، یا مجلسشورا) تکلیفى الهى است. پس این کاراقدامى در طول حاکمیتخداست، نه درعرض آن، آنگونه که بعضى گفتهاند.مقررات و ضوابط محقق ساختن هر یک ازارزشهاى فرهنگى اسلام در هر جامعهنسبتبه جامعه دیگر و نزد هر اندیشمنداسلامى، متفاوت است و این به دلیلتفاوت نیازهاى جوامع گوناگون و تفاوتدرجه پیچیدگى و پیشرفت آنهاست.نظامهاى متعددى براى محقق ساختنارزشهاى فرهنگى اسلامى به وجود آمده،ولى همه آنها مادامى که بر اساس«اجتهادى که اسلام آن را روا دانسته وپذیرفته و شیوهها و مقررات آن را بیانکرده است» (74) باشند اسلامى هستند.
وضع ضوابط و مقررات براى اجرا ومحقق ساختن هر یک از ارزشهاىفرهنگى اسلامى یک کار انسانى است، نهالهى و در نتیجه، قراردادى است، نه دینى.و براى شناخت کیفیتبرخورد، بانظامهاى متعددى که براى یک ارزشامکان دارد و محتمل است این توصیفضرورى مىباشد. [با این تلقى، باء;ءنظامهاى متعدد بهتر برخورد مىشود.]با وجود این، فعالیت انسانى [وضعمقررات و نظام اجراى ارزشها و...] در اینزمینه، باید اصول و مبانى ذیل را مدنظرداشته باشد: اولا، مبانى لایتغیر اسلام کهدر قرآن و سنت آمدهاند; پس هر چهمخالف قرآن باشد، باطل و مردود است ودر نتیجه، نظامى که انسان [براى اجراىارزشها] وضع مىکند نباید از محدودهاین مبانى خارج شود.
ثانیا، اهداف و مقاصد دین اسلام ومصالح عمومى جامعه; با عنایتبه ایننکته که مصالح «گاهى از یک منطقه بهمنطقه دیگر و از یک زمان به زمان دیگرتفاوت پیدا مىکند.» (75)
ثالثا، آگاهىها و تجارب واندوختههاى بشرى در زمینهاى که ارزشفرهنگى را در آن به کار برده است و لازمبوده که براى آن نظام وضع کند; زیرا اسلامما را دعوت مىکند که از دیگران استفادهکنیم [و تعصب نداشته باشیم] و ازتجربههاى آنها بهره گیریم، به شرط درنظر داشتن مرجعیت اسلام.
حقیقت دوم این است که مشورت بهعنوان ارزش والاى فرهنگى، فضاىوسیعى از زندگى مسلمانان را در برگرفته واسلام محدوده این فضا را باز گذاشتهاست. حضرت رسولصلى الله علیه وآله هر چه را دربارهآن حکم یا روایتى وارد نمىشد به«مشورت مؤمنان فقیه و عابد»مىگذاشت. گرچه مسلمانان جوامع گذشتهاهمیت مشورت و فضاى وسیع آن را درکنکردهاند، ولى تجربههاى ملل مسلمان درپیشرفتهاى متوالى پیشین بشر به اوج وکنه معناى مشورت، رسیده که همانمشارکتحقیقى و فعالانه «مردم» و«جامعه مردمى» در پر کردن «منطقه فراغ» وگرفتن تصمیمات سرنوشتساز و مهمجامعه و دولت است. ملتهاى مسلماندر گذشته، رهبرى هر که را بر حکومتچیره مىشد و ولایتعهدى او رامىپذیرفتند، ولى اکنون این مساله دیگرپذیرفته شده نیست و نظامهاى وراثتىمضمحل گردیده و نظامهاى استبدادى نیزنزدیک است نابود شود و مقاومتهاىشدیدى را در مقابل خود مىیابد.ملتهاى مسلمان به این چشم دوختهاندکه نقش کامل خود را در اداره شؤون وتنظیم زندگى ایفا کنند و این موجبمىشود مشورت از آن رو که چارجوباسلامى مهمى است، براى آنکه جامعهسیاسى در محدوده آن بتواند نقش خود راایفا کند، دوباره به منصه ظهور برسد و درجامعه مطرح شود.
نهضتهاى اسلامى به دنبال اقامهدولتهاى اسلامىاند و خواستار اجراىدین اسلام در جوامعشان مىباشند و نبایدفراموش شود که دین اسلام «امر»مسلمانان رابه «مشورت» خودشان واگذارکرده است و این امر شامل همه امورىمىباشد که در قرآن و روایات بیان نشدهاست. [پس جنبشهاى اسلامى باید بهمشورت توجه کنند] حقیقتسوم اینکه میراث فکرى بشر،که در دست ماست، کوشیده تا نظامى براىمشورت وضع کند و آن را قانونى کند،ولى هنوز نتوانسته این وظیفه مهم وحساس را محقق کند و هنوز مشورت، کهارزشى فرهنگى و عظیمى است، نظامواضحى ندارد که اسباب روشهاى به کارگرفتن و عمل کردن و اجراى آن را مشخصکند. مطرح کردن مشورت در همهزمینههایش همیشه در سطح شعار، تماممىشود و به عرصه قانونگذارى نمىرسد.اکنون مشورت گاهى جانشین مردمسالارى [دموکراسى] معرفى مىشود وگاهى همردیف آن و گاهى به عنوان حدوسط مردم سالارى و استبدادى(دیکتاتورى) و به همین حد بسندهمىشود، ولى اینچنین نیست.
مشورت همان مردم سالارى یا عکسآن نیست و هیچ یک از آن دو نمىتوانندجانشین دیگرى باشند; زیرا مشورتهمانگونه که بیان کردیم، ارزش فرهنگىعظیمى که ریشه آن اقامه «امر» در جامعهبر اساس «مشاوره» با مردم - یعنى:راىگیرى - است. اما مردم سالارى مجموعقواعد سازمانى و مؤسسات واقداماتاستبراى محقق ساختن و قانونمندنمودن این مشاوره; یعنى: همان مشارکت.مردم سالارى مجموع تجربههاى بشراست که پس از مدتهاى طولانى مبارزه بانظامهاى استبدادى مطلق آن را به دستآورده و به مدنظر قرار دادن مردم سالارى -یعنى: مجموعه وسایل (قواعد، مؤسساتو اقدامات) سازماندهى و قانونمند نمودنمشارکت جامعه مردمى و مدنى در شؤونعمومى جامعه منتهى شده است.
از آنجا که اسلام در چارچوبمشخص و معلومى، رویکرد فرهنگى بهتجربههاى بشریت و استفاده از آنها رااجازه داده است، مىتوان از همین دیدگاهوسایل مردمسالارى [قواعد: مؤسسات واقدامات] را مورد مطالعه قرار داد و بدینترتیب، از آنها در وضع نظام مشورتاستفاده برد - در این صورت، یعنى هر دوکلمه [مشورت و مردم سالارى] بهصورت ذیل، جمع مىشود: مشورتهمان ارزش والاى فرهنگى است و وسایلمردم سالارى هم نظام اجرا و به کار بردنآن است.
ضرورت حکم مىکند که مسلمانان درچارچوب سعیشان براى به دست گرفتنقدرت در کشورهایشان در نهایت، اقامهدولت اسلامى و اجراى دین اسلام، نظاممشخص و قانونمندى براى کیفیت اجرا وبه کارگیرى مشورت در جوامعشان از راهقانونى، ارائه کنند، به دلیل اهمیت دادن بهاصول ثابت اسلام و اهداف دین اسلام ازمشورت (یعنى : واگذارى «امور»مسلمانان به مشورت آنها، به گونهاى کهمانع استبداد و خودرایى در حکومتشود) و با استفاده از تجربههاى بشریت دراین زمینه و براى عمل به اصل ارتباطفرهنگى از پایگاه «استیلا و تصدیق»[پذیرفتن تجارب دیگران با حفظ برترى واستیلاى اسلام] که قرآن به آن تصریحمىکند. (76)
تحقق بخشیدن و به منصه ظهوررساندن مشورت در جوامع پیچیده ومتنوع امروزى مستلزم بر پایى مؤسساتمشورتى (مجلس شورا، مجالس شوراىشهر، مجالس شوراى محل و...) مىباشدکه شهروند از راه برپایى مبارزاتانتخاباتى، که به صورت دورهاى برپا شودو راى دادن در آنها بر اساس یک راى براىهر نفر باشد، به آنها راه یابد. مبارزاتانتخاباتى و راى دادن آزادانه مقتضى«جناحبندى» سیاسى و تشکیلاتى است تاآزادى اختلاف نظر و آزادى ابراز و بیاناندیشه و عمل به آن تضمین شود [وجوداحزاب سیاسى، ضامن این آزادىهاست]و این مستلزم حفظ حقوق انسانها وحمایت قانونى از آنها بر اساس حاکمیتقانون مىباشد، همانگونه که در هنگاماختلاف، مستلزم پذیرفتن راى اکثریت وحفظ حقوق اقلیت و احترام به آنهاست.اینها امورى استسازمانى که اسلام آنهارا رد نمىکند و این امور همان چیزى استکه تجربه بشرى در محدوده وسایلسیاسى و ادارى جدید بر آن استقرار یافتهاست. این امور مجموعا مىتواند نظامىباشد که حکومت مردم و حاکمیت آنها وسازماندهى امورشان بر اساس مشورت رابه منصه ظهور برساند.
پىنوشتها:
× این مقاله از مجله الفکر الجدید، شماره 7، سالدوم، ص 261 - 286 گرفته شده و زیر نظر«واحدترجمه عربى» مؤسسه آموزشى و پژوهشىامام خمینىرحمه الله ترجمه شده است.
1- سامى البدرى، «المصطلح الدولة»، مجلهالحوار الفکرى و السیاسى، ش. 30 - 31 (خریران1985)، ص 173
2- «دین مرا به پا دارید.»
3- سیدمحمدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ج18، ص 30
4- «این احکام حدود دین خداست. از آن تجاوزنکنید.»
5- همان، ج 2، ص 230
6- «پس تو را بر شریعت کامل در امر دین مقررنمودیم پس آن شریعت را کاملا پیروى کن.»
7- سیدمحمدباقرصدر،الاسلامیقودالحیاة،ص14
8- تقى الدین نهبانى، نظام الحکم فى الاسلام،ص 17
9- سیدمحمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 381
10- محمد مبارک، نظام الاسلام: الحکم و الدولةبه نقل از: محمد فاروق النهبانى، نظام الحکم فىالاسلام
11- سید قطب، العدالة الاحتماعیه فى الاسلام،ص 82 - 83
12- عبدالقادر عودة، الاسلام و اوضاعناالسیاسیة، ص 4 - 193
13- محمد فاروق النهبان، نظام الحکم فىالاسلام، ص 199
14- مهدى فضل الله، الشورى، ص 52
15- محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 4، ص 45
16- محمد اسد، نظام الحکم فى الاسلام، ص 89
17- محمدحسین فضل الله، من وحى القرآن، ج20، ص 236
18- عارف خلیل، وظیفة الحاکم فى الاسلام،ص 183
19- سیدمحمدباقرصدر،بحث فى الولایة، ص 22
20- سید قطب، پیشین، ج 25، ص 299 - 300
21- عبدالقادر عودة، پیشین، ص 200
22- محمد مبارک، پیشین، ص 42
23- محمد فاروق النهبان، پیشین، ص 205
24- «... و کارشان را با مشورت یکدیگر انجاممىدهند.»
25- عارف خلیل، پیشین، ص 191
26- محمد رشید رضا، پیشین، ج 4، ص 205
27- سیدمحمدباقر صدر، پیشین، ص 26
28- سیدمحمدباقر صدر، ثقافة الدعوةالاسلامیة، ج 1، ص 144
29- محمدمهدى شمسالدین، فى الاجتماعالسیاسى الاسلامى، ص 107
30- عبدالقادر عودة، پیشین، ص 193 - 200
31- محمد مبارک، پیشین، ص 42
32- سیدقطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 229
33- سیدمحمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة،ص 152
34- فتحى عثمان، الفکر الاسلامى و التطور، ص19
35- محمدسعید رمضان بوطى، فقه السیرة، ص324
36-37-38- محمد مهدى آصفى، المدخل الىالاماته، ص33/ ص34/ ص 36
39- کاظم حائرى، اساس الحکومة الاسلامیه،ص 77
40- محمد حسین فضل الله، پیشین، ج 6، ص231 / همو، الاسلام و منطق القوه، ص 152
41-42- محمدمهدى آصفى، پیشین، ص 104/ص 38
43- کاظم حائرى، پیشین، ص 104
44- زمخشرى، تفسیر کشاف، ج 1، ص 473
45- شوکانى، فتح الغدیر، ج 1، ص 393 / شیخطوسى نیز در تفسیر تبیان، ج 3، ص 32 از قناده وربیع و ابن اسحاق حکایت کرده که مشورت پیامبربه دلیل پاکیزگى دل و جان آنها و انس و نزدیکىبه آنها و از بین بردن کینهها بوده است.
46- بوطى، پیشین، ص 221
47- سیدمحدباقر صدر، اقتصادنا، ص 379
48- ضرب المثل است «لاقطب اثرابعه عین» درمورد کسى به کار مىرود که چیزى را رها کند تاعین آن فوت شود، بعد به دنبال اثر آن بگردد.(المنجد، ماده «العین») / عارف خلیل، پیشین،ص 192
49-50- محمدمهدى شمسالدین، پیشین، ص108/ ص 109
51- محمد غزالى، مبداالشورى فى الاسلام، ص47، نقل از: مهدى فضلالله، پیشین، ص 145
52- محمد طاهر بن عاشور، التحریر و التنویر،ص 148
53- سیدمحمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة،ص 152; جایى که تصریح مىکند«بهراى حاصلاز مشورت و راى اکثریت در اختلاف باید عملشود.»
54- محمد رشید رضا، پیشین، ج 7، ص 32
55- سیدمحمد باقر صدر، پیشین، ص 153
56- مهدى فضلالله، پیشین، ص 146
57- محمدحسین فضل الله، الاسلام و منطقالقوة، ص 152
58- بوطى، پیشین، ص 219
59- سیدمحمدباقر صدر، پیشین، ص 153
60- عبدالقادر عودة، پیشین، ص 201
61- کاظم حائرى، «الاماته و فیادة المنبع»، مجلهالحوار الفکرى و السیاسى، ش. 36
62- راغب اصفهانى، مقررات، ص 271
63- سیدمحمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 8، ص 151
64- ابن هشام، السیرة النبویه، ج 2، ص 51
65- همان، ج 4، ص 225 / محمد بن حریرطبرى، تاریخ طبرى، ج 2، ص 455 / ابن قتیبه،الاماته و السیاسة، ج 1، ص 21 به بعد
66- جلالالدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 112
67- رشید رضا، پیشین، ج 4، ص 199
68- عبدالقادر عودة، پیشین، ص 995
69- محمد مبارک، پیشین، ص 42
70- محمدمهدى شمسالدین، پیشین، ص 108
71- سیدمحمدباقر صدر، ثقافة الدعوةالاسلامیه، ج 1، ص 144
72- محمدمهدى شمسالدین، پیشین، ص 109
73- براى تفصیل بیشتر، ر. ک. به: سیدمحمدباقرصدر، اقتصادنا، ص 680
74- سیدمحمدباقر صدر، پیشین، ص 38
75- روایتى از على بن ابى طالب; ر. ک. به:محمدمحمدى رىشهرى، میزان الحکمة، ج 5،ص 217، براى تفصیل بیشتر ر. ک. به: وحیدعبدالمعید «الدیموقراطیة فى الوطن العربى»،مجله المستقبل العربى، ش. 138، (آب، 199)،ص 80 - 94 / على خلیفة الکوارى، «مفهومالدیموقراطیة المعاصرة»، مجله المستقبل العربى،ش. 168، (ثیاط 1992)، ص 22 - 47 / همو،«المبادى العامة المشترکه للدستورالدیموقراطى»، مجله المستقبل العربى، ش. 173،(متوز 1993)، ص 51 - 61
76- مقارن این آیه قرآن «و انزلنا الیک الکتاببالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناعلیه» (مائده: 48) و در مجله اضراء، ش. 8 (7تشرین اول 1960)، شرحى بر این قاعده آمدهاست. در آن آمده: «هر تغییر جدیدى را که درعرصههاى زندگى انسانى در این زمینهها به وجودمىآید باید بر اصول اسلام و احکام مخصوصاین زمینهاى که آن تغییر به وجود آمده، عرضهکنیم بنابراین، هرچه مخالف اسلام باشد بایدبلافاصله و به صورت محکم و قعطى رد شود وهر چه با اسلام موافق باشد یا مخالف آن نباشد،مثل جایى که محدوده خاصى از طرف شارع دریک مساله وارد نشده باشد و آن مساله از یکاصل عمومى اسلام نباشد که در این صورت،اسلام پس از آن که آن را به مهر خودش ممهورنمود و روح خود و مشخصات بارز خود را در آنجارى کرد، از آن استقبال مىکند.»