اخلاق و عرفان اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
محور بحث، سیر و سلوک در اسلام است. با توجه به مطالبى که قبلا بیان شد، دانستیم که حقیقتسیر و سلوک الى الله، چیزى جز بندگى کردن ینست و مراحل مختلفى که براى سیر و سلوک تصور مىشود و یا بزرگان گفتهاند، چیزى بیش از معرفى مقاطعى ازدرجات بندگى نیست، بندگى از اینجا شروع مىشود که انسان تصمیم مىگیرد از خداى متعال اطاعت کند و اراده خود را در اراده خداوند فانى نماید و استقلال اراده را از خویش بگیرد. اینک آخرین قسمت از این مجموعه از سخنرانىها را پى مىگیریم.
سیر و سلوک
اولین مرحله بندگى، در مقام عمل این است که اسنان تقوا را به دست آورد. به این طریق که همه واجباتى را که متوجه او هست انجام دهد و همه محرمات را ترک کند. در مقام سیر و سلوک، مراحلى وجود دارد که همه سالکان در آن ا شریکاند، یعنى امورى در موفقیت انسان براى گذراندن این مراحل وجود دارد که اگر به آنها توجه داشته باشد و از آنها استفاده کند، در تحقق بخشیدن به شرایط بندگى، موفقتر است. این امور عبارتند از «مشارطه» ، «مراقبه» و «محاسبه» .
انسان صبح که از خواب برمىخیزد، باید اندکى تامل کند که دخاوند متعال، امرز حیات جدیدى به من عطا فرموده و سرمایه جدیدى در اختیارم گذاشته است. ممکن بود که به هنگام خواب، از دنیا بروم «الله یتوفى الانفس حین موتها والتى لم تمت فى منامها» (زمر: 42) هنگام خواب، خداوند همه روحها را قبض مىکند، اما کسانى که هنوز اجلشان فرا نرسیده است، روحشان را دوباره برمىگرداند. باید توجه داشتبه اینکه بیدار شدن از خواب، نعمتى است از سوى خدا و سرمایه جدیدى است که در اختیار او گذاشته است که با این سرمایه مىتواند سعادت دنیا و آخرت را براى خودکسب کند و یا خسارت و شقاوت دنیا و آخرت را به دست آورد. پس از آنکه در این باره تامل کرد، باید با نفس خود شرط کند که اصطلاحا به آن «مشارطه» مىگویند.
به اعتبار همین شرط کردن و قرارداد بستن است که در طول آن روز از همه گناهان پرهیز مىکند و تمام واجبات را به جا مىآورد. گویى نفس انسان، مانند شریکى است که در قمابل او قرار گرفته است. سرمایهاى را به او مىسپارد که با آن تجارت کند و با او شرط مىکند که باید با این سرمایه، سود به دست اورى و خسارت به بار نیاورى! این قرارداد با نفس تاثیرى روانى به دنبال دارد که انسان بتواند در طول روز، توجه بیشترى به انجام وظایف خود داشته باشد و دچار غفلت نشود.
پس از «مشارطه» ، نوبتبه «مراقبه» مىرسد. مراقبه نیز اصطلاحى است که از روایات و ادعیه به دست مىآید. در مناجات شعبانیه آمده است: «فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا» . وقتى که با خود شرط کرد و تصمیم گرفت که از گناه اجتناب کند و کارهاى واجب را انجام دهد و در طول روز، همواره مراقب نفس خود باشد، مانند صاحب کارى است که مواظب کارگرش هست تا کارها را درست انجام دهد. همه ما باید در طول روز، بر نفس خود، نظارت داشته باشیم تا مبادا لغزشى پیش آید و از جاده اطاعت و عبادت خدا انحراف پیدا کند.
پس از مراقبه، «محاسبه» است. انسان به هنگام شب که مىخواهد بخوابد، باید لحظهاى درباره رفتار روزانهاش فکر کند و یک یک کارهایى را که از صبح تا آن زمان انجام داده است، به یاد آورد و از نفس خود، حساب بکشد; مانند صاحب سرمایهاى که از عامل مضاربه یا شریکش حساب مىکشد. باید به کار همه اعضا و جوارحش رسیدگى کند که آیا وظایفشان را به خوبى انجام دادهاند یا از آن تخلف کردهاند؟ اگر همه در خط بندگى بودهاند، خدا را شکر کند که چنین توفیقى به او داده است که یک روز را به اطاعت او بگذراند و اگر تخلف کرده و لغزشى داشتهاند، استغفار کند و تا دیر نشده است، آن را جبران نماید. در روایات آمده است که وقتى از مؤمن خطایى سر مىزند، ملائکهاى که مامور نوشتن اعمال او هستند، مدتى صبر مىکنند، اگر توبه کرد، چیزى نمىنویسند و اگر توبه نکرد، آنگاه خطایش را ثبت مىکنند. به هر حال، اگر لغزشى از او سرزده است، باید همان شب استغفار کند. اگر واجبى را ترک کرده است، قضایش را به جا آورد. اگر حق کسى را تضییع کرده است، آن را جبران کند و حسابش را تصفیه نماید.
این سه امر، یعنى تصمیم در آغاز روز، نظارت در طول روز و محاسبه آخر شب، در تمام مراحل سیر و سلوک وجود دارد، اما مراتب و شدت و ضعفشان فرق مىکند که به آن اشاره خواهیم کرد.
پس اولین مرحله، مواظبتبر انجام واجبات و ترک محرمات است. در این مرحله، لزومى ندارد که خیلى به مستحبات بپردازد. باید اهتمامش بر این باشد که واجبات را خوب انجام دهد و گناه و لغزشى از او سر نزند، البته این بدان معنا نیست که همه مستحبات را ترک کند، بلکه مىتواند مستحباتى که به آنها عادت کرده و یا انجامشان راحت است، به جا آورد. مهمترین مساله در مرحله مراقبه، این است که انجام واجبات و ترک محرمات را درست رعایت کند تا ملکه تقوا برایش حاصل شده و دیگر انجام تکالیف واجب و همچنین ترک گناهان برایش عادت شود. اینطور نباشد که براى ترک هر گناهى نیاز به تامل و تصمیمگیرى باشد. روى این مرحله که البته همه مؤمنان مىبایست آن را پشتسر بگذارد و مقدمهاى استبراى سیر عرفانى، تا: ید فراوان شده است، هم در روایات و هم در کلمات بزرگان علم اخلاق و عرفان. تا زمانى که انسان به گناه مبتلاست، هر سعى و کوششى در راه عبادت خداوند، چندان تاثیر براى او نخواهد داشت و درست مانند جیب سوراخى است که هر چه پول درون آن مىریزند، از آن سوراخ بیرون مىریزد. گناهان اعمال را از بین مىبرند. اخلاق بد و رذیله، مثل حسد، کینه و سوء ظن، ایمان را ذوب مىکنند. «ان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب» .
در روایات داریم کسانى که به گناه غیبتیا بعضى گناهان دیگر مبتلا هستند، اگر گناهى از آنها سربزند، تا چهل روز عبادت آنها قبول نمىشود، البته اسقاط تکلیف مىشود و نباید آن را قضا کند، اما به مرحله قبول نمىرسد و تاثیرى که باید در روح داشته باشد، نخواهد داشت. رعایت تقوا و انجام واجبات و ترک محرمات، شرط موفقیت در مراحل بعدى سیر و سلوک نیز هست.
پس از اینکه ملکه تقوا در این حد حاصل شد، نوبتبه مرتبهاى بالاتر از مراتب مراقبه مىرسد. تاکنون سعى او بر این بود که واجبات را انجام دهد، اما در این مرتبه، سعى مىکند که مشتبهات را ترک کند. مشتبهات کارهایى هستند که اسنان یقین به گناه بودن آنها ندارد، ولى مشتبه به گناه هستند، یعنى در معرض آلودهشدن به گناه است. ممکن است در آغاز، چون یقین ندارد، تکلیفى هم براى اجتناب از آن نداشته باشد، اما پس از انجام عمل متوجه مىشود که کارهاى حرام انجام داده است. بنابراین، مرحله بعد، اجتناب از مشتبهات است و مرحله بعد، اینکه مقدارى از مستحبات را هم انجام دهد و نیز بعضى از مکروهات را ترک کند.
البته باب مستحبات بسیار وسیع است و اگر انسان تمام شبانهروز را به انجام تسحبات مشغول باشد، باز از عهده انجام همه آنها برنمىآید. علاوه بر این، امروز که کشور اسلامى ما نیاز به سازندگى دارد، آن قدر تکلیف واجب بر عهده ما هست که نوبتبه مستحبات نمىسرد، اما مستحباتى هم هستند که مزاحمتى با کارهاى واجب ندارند; مثلا، خواندن نماز در اول وقت، مستحبى است که بسیار بر آن تاکید شده است. خواندن نماز در اول وقت، زماین بیش از زمان خواندن نماز در آخر وقت نیاز ندارد. این از بزرگترین مستحبات است. یکى از بزرگان و اساتید علم اخلاق فرموده بود که اگر کسى تعهد کند که نمازهاى واجبش را در اول وقتبخواند، من ضمانت مىکنم که به مقامات بسیار عالى در عرفان نیال شود. یکى دیگر از این مستحبات، رعایتحضور قلب در نماز است. این مستحبى است که وقت اضافى نمىخواهد، اما کیفیت عبادت را صد چندان مىکند.
یکى دیگر از این مستحبات ر، رعایت ادب در حضور پدر و مادر است. در میان بزرگان کسانى بودهاند که تا پدر و مادرشان اجازه نمىدادند، در حضور آنان نمىنشستهاند. اینها مستحباتى هستند که نیاز به وقت اضافى ندارند. مستحباتى نیز هستند که وقت مىبرند. چقدر خوب است که انسان با استاد و مربى اخلاق خود درباره انتخاب این مستحبات مشورت کند و از میان مستحبات فراوانى که وارد شده است، از قبیل تلاوت قرآن، نوافل یومیه به خصوص نافله شب، بعضى از اذکار مخصوصا تسبیحات اربعه و ذکر شریف «لااله الاالله» ، دعاهاى ایام، دعاهاى اوقات صبح و شام، دعاهاى هفتگى و امثال اینها، بعضى را انتخاب کند; البته همه اینها خوب است، ولى ممکن استبه تناسب حال اشخاص، بعضى از آنها رجحان و اولویت داشته باشند.
آنچه که هم است و در روایات شریفه نیز بر آن تاکید شده، این است که اگر یک برنامه عبادى براى خود قرار دادیم، بر انجام آن مداومت داشته باشیم که در غیر این صورت، آن اثرى را که مىبایست داشته باشد، نخواهد داشت. در اصول کافى روایات متعددى نقل شده که بر مداومتبر عمل عبادى گرچه کم باشد، تاکید مىکنند. روایاتى به این مضمون: «المداومتة على العمل القلیل خیر من العمل الکثیر» . خلاصه اینکه آنچه در سیر وس لوک، بر آن تا: ید شده، این است که در ابتدا باید برنامههایى انتخاب شود که آسان و مداومتباشد. اینگونه نباشد که عملى را دو روز انجام دهد و روز بعد نتواند آن را ادامه دهد. باید آن عمل را به قدرى ادامه دهد که به صورت ملکه درآید. نشانه ملکه شدن هم این است که اگر اتفاقا آن عمل ترک شد، ناراحتشود، از رسول اکرمصلى الله علیه وآله نقل شده است که فرمودهاند: «عمل خیر براى مؤمن عادتى خاص مىآورد، بهگونهاى که اگر یک روز آن عمل را انجام ندهد، ناراحت مىشود و گویا چیزى را گم کرده و یا مرتکب گناه شده است» .
تا اینجا سخن درباره عمل بود که چه کارهایى را انجام و چه کارهایى را ترک کنیم. پس از این، نوبتبه مرحلهاى بالاتر مىرسد که البته این مرحله نیز با مشارطه، مراقبه و محاسبه توام است. در این مرحله، بیشتر توجه انسان باید به قلب و نیات قلبى باشد. زمانى که روح و جسم انسان، در راه انجام واجبات و ترک محرمات تقویتشدند، به گونهاى که هیچ گاه از هیچ عضوى انحراف و لغزشى سر نزد و تقوا به صورت ملکه درآمد، در حقیقت، تازه سیر عرفانى از اینجا شروع مىشود; زیرا آنچه که مربوط به عمل است، از انسانهایى هم که در معرفت، بسیار ضعیفاند، صادر مىشود. آنچه که بیشتر جنبه عرفانى دارد، اعمال قلبى انسان است. شروع این مرحله به این است که انسان اعمال خود را به نیتخالص، مزین کند. این را باید از واجبات شروع کند و تلاش کند که در هیچ یک از واجباتى که انجام مىدهد، شائبه ریا نباشد; نخواسته باشد به گوش دیگران برسد که او چنین عمل خوبى را انجام داده است. ریا به معناى خودنمایى است و سمعه آن است که گرچه عمل را دور از چشم دیگران انجام یم دهد، اما از اینکه به گوش آنان برسد، خشنود شود و خوشش بیاید. باید از این آلودگىها پرهیز کند. باید تلاش کند واجبات را براى خدا انجام دهد و گناهان را نیز به خاطر خدا ترک کند نه به خاطر ترس از مردم.
خلاصه باید نیتخود را در اعمال و ترک محرمات، خالص گرداند; البته این کارى است دشوار، اما شدنى. هر یک از مراحل سیر و سلوک، دشوارتر از مرحله قبل است، اما با الطافى که خداوند متعال نسبتبه بندهاش دارد، آسان و گوارا خواهد شد. اگر انسان در مراحل اولیه، استقامت کند و از امتحانها سربلند بیرون بیاید، خداوند چنان سرور و لذتى به او عطا مىکند که اگر یک روز، کار پسندیدهاى از او ترک شود، بسیار ناراحت و دلگیر خواهد شد.
براى اینکه انسان بتواند نیتخود را خالص کند، باید مقدماتى را فراهم کند و توجهاتى داشته باشد; زیرا نیتخالص، چیزى نیست که هرگاه اسنان بخواهد، بتواند فورا آن را به دست آورد. کسى که دوست دارد پیش مردم، محبوب باشد و همه به او احترام بگذارند، خواه ناخواه در نیتش شائبهاى راه پیدا مىکند. شخصى مىتواند در کارها نیتخالص داشته باشد که حب جاه نداشته باشد و براى اینکه از ریا و سمعه در امان بماند، باید تا آنحا که ممکن است، وظایفش را در خفا انجام دهد; البته در اینجا لغزشگاههایى نیز هست. بعضى وقتى که مىخواهند عبادتشان را در خفا انجام دهند، دیگر در نماز جماعتحاضر نمىشوند. دلیلشان هم این است که مىخواهیم نمازمان را در خلوت بخوانیم تا ریا نشود. اینها دامهاى شیطان استباید توجه داشت که دستورات شرع، دقیقا مراعات شود. باید در نماز جماعت و نماز جمعه شرکت کرد. با این عذر که مىترسم ریا شود، نباید فریب شیطان را بخوریم و دستورات خداوند را زیر پا بگذاریم. بله، عبادتهایى مانند صدقه دادن را یم توان از راههاى مختلفى که دیگران متوجه نشوند، انجام داد و به مستمندان کمک کرد، اما عبادتهایى را که جنبه اجتماعى دارند و تاکید شده است که به صورت جمعى انجام شوند، نباید به بهانه جلوگیرى از ریا ترک کرد و در خلوت به جا آورد.
یکى از دستورالعملهایى که در این مرحله، بسیار مفید و کارساز است، این است که سعى شود دل انسان، با خدا انس بگیرد. اگر ما کارى را براى ارضاى تمایلات نفسانىمان انجام مىدهیم، به این دلیل است که به آن کار لذتبخش مادى، علاقه و تمایل داریم یا وقتى که کارى را به خاطر دوستمان انجام مىدهیم، به این دلیل است که به او انس و علاقه داریم. وقتى انسان مىتواند کارى را براى اینکه خدا آن کار را دوست دارد، انجام دهد، که به جاى این محبتها، محبتخدا را در دلش قرار دهد در مناجات شعبانیه مىخوانیم که: «الهى لم یکن لى حول فانتقل عن معصیتک الا فى وقت ایقظتنى لمحبتک» خدایا! من توانایى اینکه دست از گناه بردارم را نداشتم، مگر وقتى که تو دل مرا با محبتخودت بیدار کردى. آن وقت که پرتویى از محبت تو در دل من افتاد، اجتناب از گناه برایم آسان شد. اگر انسان بتواند عشق به خدا را در دلش زیاد کند، همه مشکلات و دشوارىها برایش آسان مىشوند.
اگر انسان به خدا عشق پیدا کند، سحرخیزى نه تنها برایش دشوار نخواهد بود. بلکه به عنوان دیدار محبوب، لذتبخش خواهد بود. براى انسانى که به کسى عشق مىورزد، چه چیزى لذتبخشتر از این است که در خلوت با او بنشیند و با او سخن بگوید؟ اگر ذرهاى از محبت الهى در دل انسان بیفتد، دیگر هیچ چیز براى او لذتبخشتر از این نیست که در سحرگاهان که همه چشمها در خواب است، همه درها بسته و همهجا خاموش است، راهى به سوى محبوب باز کند. براى اینکه محبتخداوند در دل انسان پدید آید، باید نعمتهایى را که خدا به انسان عطا کرده است، بشناسد و درباره آنها به تفکر بنشیند. میلیونها نعمتى که اگر یکى از آنها را انسانى به او عطا مىکرد، تا پایان عمر سپاسگزار او بود.
خلاصه، شرط به وجود آمدن محبت پایدار، معرفتخدا و انس با او است. محبتهایى که میان دو انسان، پایدار مىماند، با یک برخورد و یک نگاه، حاصل نمىشوند; بلکه زمانى این محبت، پایدار خواهد شد که میان آنها انس به وجود آید.
محبتخداوند هم کم و بیش در دل همه هست. چگونه مىشود خدا را دوست نداشت؟ مگر او چیزى که دوست داشتنى نباشد هم دارد؟ هر چه که مىتواند ملاک دوست داشتن باشد، در او به طور بىنهایت وجود دارد. پس براى اینکه جوانههاى محبت در دل هر مسلمان رشد کند و پایدار بماند، باید با خدا انس بگیرد.
چگونگى انس با خدا
اما چگونه مىتوان با خدا انس گرفت؟ باید سعى کرد که در تمام شبانهروز، گوشهاى از دل به او متوجه باشد.
اگر انسان به مصیبتى دچار شود که او را غمگین و ناراحت کند، تا مدتها این حادثه، ذهن او را به خود مشغول مىکند و حتى گاهى در خواب هم از خاطرش بیرون نمىرود و پس از مدتها که از آن واقعه مىگذرد، هنوز گوشه دلش متوجه آن مصیبتخواهد بود. به هر کارى که مشغول مىشود، آن حادثه جلوى چشمش حاضر مىشود. چنین توجهى را مىتوان به طور اکتسابى و به وسیله تمرین نیز در خود ایجاد کرد. کسى که جذبه خداوند، اراده او را تسخیر مىکند و بارقهاى از محبتخدا در دلش مىتابد، خود به خود، همواره متوجه او است; البته کسانى هم که چنین جذبهاى برایشان ایجاد نشده است، مىتوانند تدریجا و به وسیله تمرین، آن حالت را در خود به وجود آورند. تمرین آن نیز اینگونه است که همواره توجه داشته باشد که در حضور خداست و خدا ناظر بر اعمالش است. از صبح که از خواب برمىخیزد، باید به خودش تلقین کند که خداوند همواره او را مىبیند، گرچه او خدا را نمىبیند. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به ابوذر فرمودند: «اعبد الله کانک تراه و ان لم تکن تراه فانه یراک» ; بهگونهاى خدا را عبادت کن که گویا او را مىبینى و اگر تو خدا را نمىبینى، او تو را مىبیند. توجه به اینکه خداوند ناظر بر اوست، نیاز به برنامهریزى و نشستن در گوشهاى و از همه کارها دست کشیدن ندارد. این توجه، مرتبهاى از مرحله «ذکر» و «توجه قلب» است که وقتى به حد ملکه رسید، کم کم انسان احساس مىکند که دلش با خدا انس گرفته است و وقتى که انس گرفت، محبتخداوند در دل بیشتر مىشود. وقتى که محبتخدا بیشتر شد، علاقه به عبادت و بندگى، خصوصا خواندن نماز و دعا و مناجات هم زیاد مىشود. به تلاوت قرآن مجید بیشتر علاقهمند مىشود. آیا انسان میل ندارد که نامه محبوبش را بخواند؟ محبوبى که انسان از او دور است، برایش نامهاى نوشته است، چند بار آن را مىخواند و هر وقت که فرصتى به دست آید، دوباره آن را برمىدارد و نگاه مىکند و مىخواند. قرآن هم کلام خداست، اثر او است. وقتى که محبتخدا در دل پدید آید، انسان بارها آن را با شوق مىخواند به هر حال، این مرحله از «مراقبه» به این صورت است که به وسیله تمرین، توجه قلبى به خداوند را در خود ایجاد کند و آن را به حد ملکه برساند. اگر این ملکه را در خود به وجود آورد، کم کم حالتى برایش ایجاد مىشود که گویا خدا را مىبیند. نه تنها او را بر اعمال خود ناظر مىداند، بلکه کم کم دریچهاى به سوى قلبش باز مىشود و از طریق دل با خدا سخن م یگوید. شاید براى همه ما این حالت پیش آمده باشد که وقتى انسان مشغول خواندن دعا یا نمازى هست، اگر حالت توجه و انسى به او دست دهد، براى یک لاحظه احساس مىکند که دخا را در مقابل خود مىبیند و مستقیما و بدون پرده دارد با او سخن مىگوید با ممارست و تمرین مىتوان این حالت را در خود ایجاد کرد که گویى خدا را مىبیند و با او مستقیما سخن مىگوید. اگر این حالت در انسان به وجود آمد و تقویتشد، از این مرتبه از مراقبه مىگذرد و به مرتبهاى بالاتر مىرسد.
با ایجاد حالت انس و پس از آن، شدتیافتن محبت و اشتیاق، کم کم حجابهاى میان انسان و خداوند یک به یک از بین مىرودن. دیگر اسنان با شوق و لذت به خدا توجه پیدا مىکند و از اینکه حضور او را احساس مىکند، مسرور مىشود و اگر لحظهاى غافل شود، مانند این است که از معشوقش جدا شده است. این جدایى برایش بسیار سنگین و غیرقابل تحمل مىشود. چنین انسانى غفلت را گناه مىداند و به خاطر آن استغفار مىکند. استغفار از انجام مکروهات هم نیست، بلکه همانطور که در ادعیه و مناجاتها وارد شده است، استغفار آنان به این دلیل است که احساس مىکنند با اینکه در حضور خدا هستند، از او غافل شدهاند. این غفلت را بزرگترین گناه مىدانند. آنان از اینکه در محضر خدا کارى انجام مىدهند که لازمه بعد مادى اسنان و شرط زندگى مادى است و به همین دلیل مجبورند که گوشهاى از توجه خود را به این امور معطوف دارند، احساس گناه و شرمندگى مىکنند.
البته اولیاى الهى، هیچگاه توجهشان به طور کامل به غیر خدا معطوف نمىشود، اما همین توجه جزئى را نیز براى خود، گناه تلقى مىکنند و ناراحتاند از اینکه چرا نباید تمام توجهشان متمرکز در مقام ربوبیتباشد. به همین دلیل، گریه و استغفار مىکنند. به هر حال، کسى که در این مرحله از سیر باشد که مراقبهاش، توجه به حضور خدا باشد، استغفارش نیز از این خواهد بود که چرا لحظهاى از این توجه غافل شده است. اگر این مرحله به کمال برسد و توجهات قلبى، در ساحت قدس الهى متمرکز شوند، اینجاست که از انوار الهى در دل انسان مىتابد و او را از مراتب پست دنیوى به سوى مقامات عالى انسانى که همان قرب ربوبى است، مىکشاند. آنگاه انسان، دیگر عبادت را با رنج و مشقت انجام نمىدهد، بلکه آن را به عنوان عرض ادب به پیشگاه محبوب خویش مىداند و از آن لذت مىبرد و چنان غرق در این لذت مىشود که همهغ لذتهاى دنیا را فراموش مىکند. چنین انسانى اگر بخواهد به حسب وظیفه، به بعضى از امور و لذتهاى دنیوى بپردازد، برایش بسیار گران است. از اینرو، فقط به خاطر امتثال امر خداوند به این امور مىپردازد نه به خاطر میل به آنها. تصور این حالت، براى ما مشکل است; مثلا شخصى که در تابستان گرم و در بیابانى سوزان، ساعتها تشنگى را تحمل کرده است، اگر شربت گوارایى را در اختیارش بگذارند، چگونه ممکن است آن را به خاطر لذتش نخورد، بلکه به خاطر خدا بخورد؟
یا مثلا گاهى حالاتى براى انسان جوان پیش مىآید که اجتناب و خوددارى از گناه، برایش کارى بسیار مشکل خواهد بود; مانند حالتى که براى حضرت یوسف در کاخ عزیز مصر پیش آمد. جوانى در بالاترین حد رشد، برومند، قوى، زیبا، در محلى خلوت، خود را نگه مىدارد. این کار بسیار مشکلى است، اما کسى که دلش با محبوب بالاترى انس دارد و معشوق بسیار زیباترى سراغ دارد و دلش متوجه اوست، برایش خوددارى، امرى بسیار آسان است. وقتى که به آن معشوق توجه مىکند، سایر جاذبهها برایش هیچ است. براى او مسخره خواهد بود که کسى غذا را براى لذتش بخودر یا سایر کارهاى دنیوى را براى لذت بردن انجام دهد. این کارها براى او مانند بازىهاى بچگانه است. چرا بزرگترها از بازى با اسباب بازى بچهها لذت نمىبرد؟ براى این که لذتهاى بالاترى درک کردهاند.
اولیاى الهى وقتى که دلشان با خدا انس گرفت و تجلیات جمال او برایشان هویدا شد، از هیچ چیز غیر از جمال او لذت نمىبرند.
باز هم براى تقریب به ذهن، چارهاى نیست که از مسائل مادى مثالى بیاورم. اگر انسان در مجلسى نزدیک محبوب خود نشسته باشد، اما آن محبوب، در حجاب باشد و گاهى حجاب را از چهره خود بردارد و به دور از نگاه دیگران اشارهاى و اظهار محبتى به این شخص بکند، و به او بفهماند که من هم تو را دوست دارم، چه حالتى براى این عاشق به وجود مىآید؟ مىخواهد بال در بیاورد و پرواز کند. او دیگر لذت خوراک یا سایر لذتها را احساس نمىکند و سراپا غرق در لذت همان اشاره محبوب مىشود. خداوند متعال هم با دوستانش از این اشارهها بسیار دارد، اشارههایى که دیگران، آن را نمىبینند و درک نمىکنند. آنها نمىدانند که خداوند با دل دوستانش چه مىکند. دوستان خدا هم این اسرار را فاش نمىکنند. ما به قیافه آنها نگاه مىکنیم و گمان مىکنیم که مشغول مطالعه کتاب یا تماشاى باغ و کوه و دریا هستند، اما تنها خودشان مىدانند که چه مىبینند. چنان از تماشاى جلوههاى محبوبشان سرمست مىشوند که همه چیز را فراموش مىکنند.
از خداوند متعال مىخواهیم که شمهاى از این حقایق را در دلهاى ما بتاباند و دلهاى ما را از حبتخویش مالامال بفرماید و جایى براى محبت دنیا و بیگانگان در آن باقى نگذارد.
سیر و سلوک
اولین مرحله بندگى، در مقام عمل این است که اسنان تقوا را به دست آورد. به این طریق که همه واجباتى را که متوجه او هست انجام دهد و همه محرمات را ترک کند. در مقام سیر و سلوک، مراحلى وجود دارد که همه سالکان در آن ا شریکاند، یعنى امورى در موفقیت انسان براى گذراندن این مراحل وجود دارد که اگر به آنها توجه داشته باشد و از آنها استفاده کند، در تحقق بخشیدن به شرایط بندگى، موفقتر است. این امور عبارتند از «مشارطه» ، «مراقبه» و «محاسبه» .
انسان صبح که از خواب برمىخیزد، باید اندکى تامل کند که دخاوند متعال، امرز حیات جدیدى به من عطا فرموده و سرمایه جدیدى در اختیارم گذاشته است. ممکن بود که به هنگام خواب، از دنیا بروم «الله یتوفى الانفس حین موتها والتى لم تمت فى منامها» (زمر: 42) هنگام خواب، خداوند همه روحها را قبض مىکند، اما کسانى که هنوز اجلشان فرا نرسیده است، روحشان را دوباره برمىگرداند. باید توجه داشتبه اینکه بیدار شدن از خواب، نعمتى است از سوى خدا و سرمایه جدیدى است که در اختیار او گذاشته است که با این سرمایه مىتواند سعادت دنیا و آخرت را براى خودکسب کند و یا خسارت و شقاوت دنیا و آخرت را به دست آورد. پس از آنکه در این باره تامل کرد، باید با نفس خود شرط کند که اصطلاحا به آن «مشارطه» مىگویند.
به اعتبار همین شرط کردن و قرارداد بستن است که در طول آن روز از همه گناهان پرهیز مىکند و تمام واجبات را به جا مىآورد. گویى نفس انسان، مانند شریکى است که در قمابل او قرار گرفته است. سرمایهاى را به او مىسپارد که با آن تجارت کند و با او شرط مىکند که باید با این سرمایه، سود به دست اورى و خسارت به بار نیاورى! این قرارداد با نفس تاثیرى روانى به دنبال دارد که انسان بتواند در طول روز، توجه بیشترى به انجام وظایف خود داشته باشد و دچار غفلت نشود.
پس از «مشارطه» ، نوبتبه «مراقبه» مىرسد. مراقبه نیز اصطلاحى است که از روایات و ادعیه به دست مىآید. در مناجات شعبانیه آمده است: «فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا» . وقتى که با خود شرط کرد و تصمیم گرفت که از گناه اجتناب کند و کارهاى واجب را انجام دهد و در طول روز، همواره مراقب نفس خود باشد، مانند صاحب کارى است که مواظب کارگرش هست تا کارها را درست انجام دهد. همه ما باید در طول روز، بر نفس خود، نظارت داشته باشیم تا مبادا لغزشى پیش آید و از جاده اطاعت و عبادت خدا انحراف پیدا کند.
پس از مراقبه، «محاسبه» است. انسان به هنگام شب که مىخواهد بخوابد، باید لحظهاى درباره رفتار روزانهاش فکر کند و یک یک کارهایى را که از صبح تا آن زمان انجام داده است، به یاد آورد و از نفس خود، حساب بکشد; مانند صاحب سرمایهاى که از عامل مضاربه یا شریکش حساب مىکشد. باید به کار همه اعضا و جوارحش رسیدگى کند که آیا وظایفشان را به خوبى انجام دادهاند یا از آن تخلف کردهاند؟ اگر همه در خط بندگى بودهاند، خدا را شکر کند که چنین توفیقى به او داده است که یک روز را به اطاعت او بگذراند و اگر تخلف کرده و لغزشى داشتهاند، استغفار کند و تا دیر نشده است، آن را جبران نماید. در روایات آمده است که وقتى از مؤمن خطایى سر مىزند، ملائکهاى که مامور نوشتن اعمال او هستند، مدتى صبر مىکنند، اگر توبه کرد، چیزى نمىنویسند و اگر توبه نکرد، آنگاه خطایش را ثبت مىکنند. به هر حال، اگر لغزشى از او سرزده است، باید همان شب استغفار کند. اگر واجبى را ترک کرده است، قضایش را به جا آورد. اگر حق کسى را تضییع کرده است، آن را جبران کند و حسابش را تصفیه نماید.
این سه امر، یعنى تصمیم در آغاز روز، نظارت در طول روز و محاسبه آخر شب، در تمام مراحل سیر و سلوک وجود دارد، اما مراتب و شدت و ضعفشان فرق مىکند که به آن اشاره خواهیم کرد.
پس اولین مرحله، مواظبتبر انجام واجبات و ترک محرمات است. در این مرحله، لزومى ندارد که خیلى به مستحبات بپردازد. باید اهتمامش بر این باشد که واجبات را خوب انجام دهد و گناه و لغزشى از او سر نزند، البته این بدان معنا نیست که همه مستحبات را ترک کند، بلکه مىتواند مستحباتى که به آنها عادت کرده و یا انجامشان راحت است، به جا آورد. مهمترین مساله در مرحله مراقبه، این است که انجام واجبات و ترک محرمات را درست رعایت کند تا ملکه تقوا برایش حاصل شده و دیگر انجام تکالیف واجب و همچنین ترک گناهان برایش عادت شود. اینطور نباشد که براى ترک هر گناهى نیاز به تامل و تصمیمگیرى باشد. روى این مرحله که البته همه مؤمنان مىبایست آن را پشتسر بگذارد و مقدمهاى استبراى سیر عرفانى، تا: ید فراوان شده است، هم در روایات و هم در کلمات بزرگان علم اخلاق و عرفان. تا زمانى که انسان به گناه مبتلاست، هر سعى و کوششى در راه عبادت خداوند، چندان تاثیر براى او نخواهد داشت و درست مانند جیب سوراخى است که هر چه پول درون آن مىریزند، از آن سوراخ بیرون مىریزد. گناهان اعمال را از بین مىبرند. اخلاق بد و رذیله، مثل حسد، کینه و سوء ظن، ایمان را ذوب مىکنند. «ان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب» .
در روایات داریم کسانى که به گناه غیبتیا بعضى گناهان دیگر مبتلا هستند، اگر گناهى از آنها سربزند، تا چهل روز عبادت آنها قبول نمىشود، البته اسقاط تکلیف مىشود و نباید آن را قضا کند، اما به مرحله قبول نمىرسد و تاثیرى که باید در روح داشته باشد، نخواهد داشت. رعایت تقوا و انجام واجبات و ترک محرمات، شرط موفقیت در مراحل بعدى سیر و سلوک نیز هست.
پس از اینکه ملکه تقوا در این حد حاصل شد، نوبتبه مرتبهاى بالاتر از مراتب مراقبه مىرسد. تاکنون سعى او بر این بود که واجبات را انجام دهد، اما در این مرتبه، سعى مىکند که مشتبهات را ترک کند. مشتبهات کارهایى هستند که اسنان یقین به گناه بودن آنها ندارد، ولى مشتبه به گناه هستند، یعنى در معرض آلودهشدن به گناه است. ممکن است در آغاز، چون یقین ندارد، تکلیفى هم براى اجتناب از آن نداشته باشد، اما پس از انجام عمل متوجه مىشود که کارهاى حرام انجام داده است. بنابراین، مرحله بعد، اجتناب از مشتبهات است و مرحله بعد، اینکه مقدارى از مستحبات را هم انجام دهد و نیز بعضى از مکروهات را ترک کند.
البته باب مستحبات بسیار وسیع است و اگر انسان تمام شبانهروز را به انجام تسحبات مشغول باشد، باز از عهده انجام همه آنها برنمىآید. علاوه بر این، امروز که کشور اسلامى ما نیاز به سازندگى دارد، آن قدر تکلیف واجب بر عهده ما هست که نوبتبه مستحبات نمىسرد، اما مستحباتى هم هستند که مزاحمتى با کارهاى واجب ندارند; مثلا، خواندن نماز در اول وقت، مستحبى است که بسیار بر آن تاکید شده است. خواندن نماز در اول وقت، زماین بیش از زمان خواندن نماز در آخر وقت نیاز ندارد. این از بزرگترین مستحبات است. یکى از بزرگان و اساتید علم اخلاق فرموده بود که اگر کسى تعهد کند که نمازهاى واجبش را در اول وقتبخواند، من ضمانت مىکنم که به مقامات بسیار عالى در عرفان نیال شود. یکى دیگر از این مستحبات، رعایتحضور قلب در نماز است. این مستحبى است که وقت اضافى نمىخواهد، اما کیفیت عبادت را صد چندان مىکند.
یکى دیگر از این مستحبات ر، رعایت ادب در حضور پدر و مادر است. در میان بزرگان کسانى بودهاند که تا پدر و مادرشان اجازه نمىدادند، در حضور آنان نمىنشستهاند. اینها مستحباتى هستند که نیاز به وقت اضافى ندارند. مستحباتى نیز هستند که وقت مىبرند. چقدر خوب است که انسان با استاد و مربى اخلاق خود درباره انتخاب این مستحبات مشورت کند و از میان مستحبات فراوانى که وارد شده است، از قبیل تلاوت قرآن، نوافل یومیه به خصوص نافله شب، بعضى از اذکار مخصوصا تسبیحات اربعه و ذکر شریف «لااله الاالله» ، دعاهاى ایام، دعاهاى اوقات صبح و شام، دعاهاى هفتگى و امثال اینها، بعضى را انتخاب کند; البته همه اینها خوب است، ولى ممکن استبه تناسب حال اشخاص، بعضى از آنها رجحان و اولویت داشته باشند.
آنچه که هم است و در روایات شریفه نیز بر آن تاکید شده، این است که اگر یک برنامه عبادى براى خود قرار دادیم، بر انجام آن مداومت داشته باشیم که در غیر این صورت، آن اثرى را که مىبایست داشته باشد، نخواهد داشت. در اصول کافى روایات متعددى نقل شده که بر مداومتبر عمل عبادى گرچه کم باشد، تاکید مىکنند. روایاتى به این مضمون: «المداومتة على العمل القلیل خیر من العمل الکثیر» . خلاصه اینکه آنچه در سیر وس لوک، بر آن تا: ید شده، این است که در ابتدا باید برنامههایى انتخاب شود که آسان و مداومتباشد. اینگونه نباشد که عملى را دو روز انجام دهد و روز بعد نتواند آن را ادامه دهد. باید آن عمل را به قدرى ادامه دهد که به صورت ملکه درآید. نشانه ملکه شدن هم این است که اگر اتفاقا آن عمل ترک شد، ناراحتشود، از رسول اکرمصلى الله علیه وآله نقل شده است که فرمودهاند: «عمل خیر براى مؤمن عادتى خاص مىآورد، بهگونهاى که اگر یک روز آن عمل را انجام ندهد، ناراحت مىشود و گویا چیزى را گم کرده و یا مرتکب گناه شده است» .
تا اینجا سخن درباره عمل بود که چه کارهایى را انجام و چه کارهایى را ترک کنیم. پس از این، نوبتبه مرحلهاى بالاتر مىرسد که البته این مرحله نیز با مشارطه، مراقبه و محاسبه توام است. در این مرحله، بیشتر توجه انسان باید به قلب و نیات قلبى باشد. زمانى که روح و جسم انسان، در راه انجام واجبات و ترک محرمات تقویتشدند، به گونهاى که هیچ گاه از هیچ عضوى انحراف و لغزشى سر نزد و تقوا به صورت ملکه درآمد، در حقیقت، تازه سیر عرفانى از اینجا شروع مىشود; زیرا آنچه که مربوط به عمل است، از انسانهایى هم که در معرفت، بسیار ضعیفاند، صادر مىشود. آنچه که بیشتر جنبه عرفانى دارد، اعمال قلبى انسان است. شروع این مرحله به این است که انسان اعمال خود را به نیتخالص، مزین کند. این را باید از واجبات شروع کند و تلاش کند که در هیچ یک از واجباتى که انجام مىدهد، شائبه ریا نباشد; نخواسته باشد به گوش دیگران برسد که او چنین عمل خوبى را انجام داده است. ریا به معناى خودنمایى است و سمعه آن است که گرچه عمل را دور از چشم دیگران انجام یم دهد، اما از اینکه به گوش آنان برسد، خشنود شود و خوشش بیاید. باید از این آلودگىها پرهیز کند. باید تلاش کند واجبات را براى خدا انجام دهد و گناهان را نیز به خاطر خدا ترک کند نه به خاطر ترس از مردم.
خلاصه باید نیتخود را در اعمال و ترک محرمات، خالص گرداند; البته این کارى است دشوار، اما شدنى. هر یک از مراحل سیر و سلوک، دشوارتر از مرحله قبل است، اما با الطافى که خداوند متعال نسبتبه بندهاش دارد، آسان و گوارا خواهد شد. اگر انسان در مراحل اولیه، استقامت کند و از امتحانها سربلند بیرون بیاید، خداوند چنان سرور و لذتى به او عطا مىکند که اگر یک روز، کار پسندیدهاى از او ترک شود، بسیار ناراحت و دلگیر خواهد شد.
براى اینکه انسان بتواند نیتخود را خالص کند، باید مقدماتى را فراهم کند و توجهاتى داشته باشد; زیرا نیتخالص، چیزى نیست که هرگاه اسنان بخواهد، بتواند فورا آن را به دست آورد. کسى که دوست دارد پیش مردم، محبوب باشد و همه به او احترام بگذارند، خواه ناخواه در نیتش شائبهاى راه پیدا مىکند. شخصى مىتواند در کارها نیتخالص داشته باشد که حب جاه نداشته باشد و براى اینکه از ریا و سمعه در امان بماند، باید تا آنحا که ممکن است، وظایفش را در خفا انجام دهد; البته در اینجا لغزشگاههایى نیز هست. بعضى وقتى که مىخواهند عبادتشان را در خفا انجام دهند، دیگر در نماز جماعتحاضر نمىشوند. دلیلشان هم این است که مىخواهیم نمازمان را در خلوت بخوانیم تا ریا نشود. اینها دامهاى شیطان استباید توجه داشت که دستورات شرع، دقیقا مراعات شود. باید در نماز جماعت و نماز جمعه شرکت کرد. با این عذر که مىترسم ریا شود، نباید فریب شیطان را بخوریم و دستورات خداوند را زیر پا بگذاریم. بله، عبادتهایى مانند صدقه دادن را یم توان از راههاى مختلفى که دیگران متوجه نشوند، انجام داد و به مستمندان کمک کرد، اما عبادتهایى را که جنبه اجتماعى دارند و تاکید شده است که به صورت جمعى انجام شوند، نباید به بهانه جلوگیرى از ریا ترک کرد و در خلوت به جا آورد.
یکى از دستورالعملهایى که در این مرحله، بسیار مفید و کارساز است، این است که سعى شود دل انسان، با خدا انس بگیرد. اگر ما کارى را براى ارضاى تمایلات نفسانىمان انجام مىدهیم، به این دلیل است که به آن کار لذتبخش مادى، علاقه و تمایل داریم یا وقتى که کارى را به خاطر دوستمان انجام مىدهیم، به این دلیل است که به او انس و علاقه داریم. وقتى انسان مىتواند کارى را براى اینکه خدا آن کار را دوست دارد، انجام دهد، که به جاى این محبتها، محبتخدا را در دلش قرار دهد در مناجات شعبانیه مىخوانیم که: «الهى لم یکن لى حول فانتقل عن معصیتک الا فى وقت ایقظتنى لمحبتک» خدایا! من توانایى اینکه دست از گناه بردارم را نداشتم، مگر وقتى که تو دل مرا با محبتخودت بیدار کردى. آن وقت که پرتویى از محبت تو در دل من افتاد، اجتناب از گناه برایم آسان شد. اگر انسان بتواند عشق به خدا را در دلش زیاد کند، همه مشکلات و دشوارىها برایش آسان مىشوند.
اگر انسان به خدا عشق پیدا کند، سحرخیزى نه تنها برایش دشوار نخواهد بود. بلکه به عنوان دیدار محبوب، لذتبخش خواهد بود. براى انسانى که به کسى عشق مىورزد، چه چیزى لذتبخشتر از این است که در خلوت با او بنشیند و با او سخن بگوید؟ اگر ذرهاى از محبت الهى در دل انسان بیفتد، دیگر هیچ چیز براى او لذتبخشتر از این نیست که در سحرگاهان که همه چشمها در خواب است، همه درها بسته و همهجا خاموش است، راهى به سوى محبوب باز کند. براى اینکه محبتخداوند در دل انسان پدید آید، باید نعمتهایى را که خدا به انسان عطا کرده است، بشناسد و درباره آنها به تفکر بنشیند. میلیونها نعمتى که اگر یکى از آنها را انسانى به او عطا مىکرد، تا پایان عمر سپاسگزار او بود.
خلاصه، شرط به وجود آمدن محبت پایدار، معرفتخدا و انس با او است. محبتهایى که میان دو انسان، پایدار مىماند، با یک برخورد و یک نگاه، حاصل نمىشوند; بلکه زمانى این محبت، پایدار خواهد شد که میان آنها انس به وجود آید.
محبتخداوند هم کم و بیش در دل همه هست. چگونه مىشود خدا را دوست نداشت؟ مگر او چیزى که دوست داشتنى نباشد هم دارد؟ هر چه که مىتواند ملاک دوست داشتن باشد، در او به طور بىنهایت وجود دارد. پس براى اینکه جوانههاى محبت در دل هر مسلمان رشد کند و پایدار بماند، باید با خدا انس بگیرد.
چگونگى انس با خدا
اما چگونه مىتوان با خدا انس گرفت؟ باید سعى کرد که در تمام شبانهروز، گوشهاى از دل به او متوجه باشد.
اگر انسان به مصیبتى دچار شود که او را غمگین و ناراحت کند، تا مدتها این حادثه، ذهن او را به خود مشغول مىکند و حتى گاهى در خواب هم از خاطرش بیرون نمىرود و پس از مدتها که از آن واقعه مىگذرد، هنوز گوشه دلش متوجه آن مصیبتخواهد بود. به هر کارى که مشغول مىشود، آن حادثه جلوى چشمش حاضر مىشود. چنین توجهى را مىتوان به طور اکتسابى و به وسیله تمرین نیز در خود ایجاد کرد. کسى که جذبه خداوند، اراده او را تسخیر مىکند و بارقهاى از محبتخدا در دلش مىتابد، خود به خود، همواره متوجه او است; البته کسانى هم که چنین جذبهاى برایشان ایجاد نشده است، مىتوانند تدریجا و به وسیله تمرین، آن حالت را در خود به وجود آورند. تمرین آن نیز اینگونه است که همواره توجه داشته باشد که در حضور خداست و خدا ناظر بر اعمالش است. از صبح که از خواب برمىخیزد، باید به خودش تلقین کند که خداوند همواره او را مىبیند، گرچه او خدا را نمىبیند. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به ابوذر فرمودند: «اعبد الله کانک تراه و ان لم تکن تراه فانه یراک» ; بهگونهاى خدا را عبادت کن که گویا او را مىبینى و اگر تو خدا را نمىبینى، او تو را مىبیند. توجه به اینکه خداوند ناظر بر اوست، نیاز به برنامهریزى و نشستن در گوشهاى و از همه کارها دست کشیدن ندارد. این توجه، مرتبهاى از مرحله «ذکر» و «توجه قلب» است که وقتى به حد ملکه رسید، کم کم انسان احساس مىکند که دلش با خدا انس گرفته است و وقتى که انس گرفت، محبتخداوند در دل بیشتر مىشود. وقتى که محبتخدا بیشتر شد، علاقه به عبادت و بندگى، خصوصا خواندن نماز و دعا و مناجات هم زیاد مىشود. به تلاوت قرآن مجید بیشتر علاقهمند مىشود. آیا انسان میل ندارد که نامه محبوبش را بخواند؟ محبوبى که انسان از او دور است، برایش نامهاى نوشته است، چند بار آن را مىخواند و هر وقت که فرصتى به دست آید، دوباره آن را برمىدارد و نگاه مىکند و مىخواند. قرآن هم کلام خداست، اثر او است. وقتى که محبتخدا در دل پدید آید، انسان بارها آن را با شوق مىخواند به هر حال، این مرحله از «مراقبه» به این صورت است که به وسیله تمرین، توجه قلبى به خداوند را در خود ایجاد کند و آن را به حد ملکه برساند. اگر این ملکه را در خود به وجود آورد، کم کم حالتى برایش ایجاد مىشود که گویا خدا را مىبیند. نه تنها او را بر اعمال خود ناظر مىداند، بلکه کم کم دریچهاى به سوى قلبش باز مىشود و از طریق دل با خدا سخن م یگوید. شاید براى همه ما این حالت پیش آمده باشد که وقتى انسان مشغول خواندن دعا یا نمازى هست، اگر حالت توجه و انسى به او دست دهد، براى یک لاحظه احساس مىکند که دخا را در مقابل خود مىبیند و مستقیما و بدون پرده دارد با او سخن مىگوید با ممارست و تمرین مىتوان این حالت را در خود ایجاد کرد که گویى خدا را مىبیند و با او مستقیما سخن مىگوید. اگر این حالت در انسان به وجود آمد و تقویتشد، از این مرتبه از مراقبه مىگذرد و به مرتبهاى بالاتر مىرسد.
با ایجاد حالت انس و پس از آن، شدتیافتن محبت و اشتیاق، کم کم حجابهاى میان انسان و خداوند یک به یک از بین مىرودن. دیگر اسنان با شوق و لذت به خدا توجه پیدا مىکند و از اینکه حضور او را احساس مىکند، مسرور مىشود و اگر لحظهاى غافل شود، مانند این است که از معشوقش جدا شده است. این جدایى برایش بسیار سنگین و غیرقابل تحمل مىشود. چنین انسانى غفلت را گناه مىداند و به خاطر آن استغفار مىکند. استغفار از انجام مکروهات هم نیست، بلکه همانطور که در ادعیه و مناجاتها وارد شده است، استغفار آنان به این دلیل است که احساس مىکنند با اینکه در حضور خدا هستند، از او غافل شدهاند. این غفلت را بزرگترین گناه مىدانند. آنان از اینکه در محضر خدا کارى انجام مىدهند که لازمه بعد مادى اسنان و شرط زندگى مادى است و به همین دلیل مجبورند که گوشهاى از توجه خود را به این امور معطوف دارند، احساس گناه و شرمندگى مىکنند.
البته اولیاى الهى، هیچگاه توجهشان به طور کامل به غیر خدا معطوف نمىشود، اما همین توجه جزئى را نیز براى خود، گناه تلقى مىکنند و ناراحتاند از اینکه چرا نباید تمام توجهشان متمرکز در مقام ربوبیتباشد. به همین دلیل، گریه و استغفار مىکنند. به هر حال، کسى که در این مرحله از سیر باشد که مراقبهاش، توجه به حضور خدا باشد، استغفارش نیز از این خواهد بود که چرا لحظهاى از این توجه غافل شده است. اگر این مرحله به کمال برسد و توجهات قلبى، در ساحت قدس الهى متمرکز شوند، اینجاست که از انوار الهى در دل انسان مىتابد و او را از مراتب پست دنیوى به سوى مقامات عالى انسانى که همان قرب ربوبى است، مىکشاند. آنگاه انسان، دیگر عبادت را با رنج و مشقت انجام نمىدهد، بلکه آن را به عنوان عرض ادب به پیشگاه محبوب خویش مىداند و از آن لذت مىبرد و چنان غرق در این لذت مىشود که همهغ لذتهاى دنیا را فراموش مىکند. چنین انسانى اگر بخواهد به حسب وظیفه، به بعضى از امور و لذتهاى دنیوى بپردازد، برایش بسیار گران است. از اینرو، فقط به خاطر امتثال امر خداوند به این امور مىپردازد نه به خاطر میل به آنها. تصور این حالت، براى ما مشکل است; مثلا شخصى که در تابستان گرم و در بیابانى سوزان، ساعتها تشنگى را تحمل کرده است، اگر شربت گوارایى را در اختیارش بگذارند، چگونه ممکن است آن را به خاطر لذتش نخورد، بلکه به خاطر خدا بخورد؟
یا مثلا گاهى حالاتى براى انسان جوان پیش مىآید که اجتناب و خوددارى از گناه، برایش کارى بسیار مشکل خواهد بود; مانند حالتى که براى حضرت یوسف در کاخ عزیز مصر پیش آمد. جوانى در بالاترین حد رشد، برومند، قوى، زیبا، در محلى خلوت، خود را نگه مىدارد. این کار بسیار مشکلى است، اما کسى که دلش با محبوب بالاترى انس دارد و معشوق بسیار زیباترى سراغ دارد و دلش متوجه اوست، برایش خوددارى، امرى بسیار آسان است. وقتى که به آن معشوق توجه مىکند، سایر جاذبهها برایش هیچ است. براى او مسخره خواهد بود که کسى غذا را براى لذتش بخودر یا سایر کارهاى دنیوى را براى لذت بردن انجام دهد. این کارها براى او مانند بازىهاى بچگانه است. چرا بزرگترها از بازى با اسباب بازى بچهها لذت نمىبرد؟ براى این که لذتهاى بالاترى درک کردهاند.
اولیاى الهى وقتى که دلشان با خدا انس گرفت و تجلیات جمال او برایشان هویدا شد، از هیچ چیز غیر از جمال او لذت نمىبرند.
باز هم براى تقریب به ذهن، چارهاى نیست که از مسائل مادى مثالى بیاورم. اگر انسان در مجلسى نزدیک محبوب خود نشسته باشد، اما آن محبوب، در حجاب باشد و گاهى حجاب را از چهره خود بردارد و به دور از نگاه دیگران اشارهاى و اظهار محبتى به این شخص بکند، و به او بفهماند که من هم تو را دوست دارم، چه حالتى براى این عاشق به وجود مىآید؟ مىخواهد بال در بیاورد و پرواز کند. او دیگر لذت خوراک یا سایر لذتها را احساس نمىکند و سراپا غرق در لذت همان اشاره محبوب مىشود. خداوند متعال هم با دوستانش از این اشارهها بسیار دارد، اشارههایى که دیگران، آن را نمىبینند و درک نمىکنند. آنها نمىدانند که خداوند با دل دوستانش چه مىکند. دوستان خدا هم این اسرار را فاش نمىکنند. ما به قیافه آنها نگاه مىکنیم و گمان مىکنیم که مشغول مطالعه کتاب یا تماشاى باغ و کوه و دریا هستند، اما تنها خودشان مىدانند که چه مىبینند. چنان از تماشاى جلوههاى محبوبشان سرمست مىشوند که همه چیز را فراموش مىکنند.
از خداوند متعال مىخواهیم که شمهاى از این حقایق را در دلهاى ما بتاباند و دلهاى ما را از حبتخویش مالامال بفرماید و جایى براى محبت دنیا و بیگانگان در آن باقى نگذارد.