نهضت ترجمه در جهان اسلام
آرشیو
چکیده
متن
به استناد کشفیات باستانشناسى و مطالعات تاریخى، جامعه شرقى و مخصوصا منطقه خاورمیانه محل نخستین کانونهاى تجمع انسانى و شکلگیرى تمدن در جهان استبهمین دلیل و به منظور انتظام بخشیدن به روابط اجتماعى و تهذیب اخلاقى، خاورمیانه مظهر ظهور ادیان الهى شد. جذابیتهاى اقتصادى، دینى، جغرافیائى و مخصوصا شرایط شبه جزیره بودن این منطقه از آغاز موجب گردید که هر قومى و ملتى براى دستیابى به این جذابیتها، منطقه را مورد هجوم قرار دهد. این تهاجم موجب گردید که خاورمیانه ملقمهاى از نژادها - مذاهب - زبانها و خلاصه یک مجموعه فرهنگى تفکیک ناپذیرى شود. اما از میان تمام فرهنگهاى مهاجم آنچه که خاصیت اثرگذارى و تاثیرپذیرى بیشترى داشت فرهنگ مجامع غربى بود.
منطقه، از آغاز تا بامروز روابط تنگاتنگى با غرب داشته، که این روابط بیشتر در قالب نظامى - تجارى - دینى و سیاسى بوده است.نخستین مرحله نزدیکى ما و غرب حمله اسکندر به خاورمیانه مىباشد.ظهوراسکندر و حاکمیت تفکر نظامیگرى او به عصرطلائى علم وفلسفهیونان خاتمه داد.اسکندربا کولهبارى از فرهنگ و تمدن غنى راهى شرق شد و جامعه ما رابشدت تحت تاثیر رهآوردهاى علمى - فلسفى و فرهنگى یونان قرار داد.
اسکندر که در ذهنیت نوجوان خویش ایجاد یک امپراتورى جهانى راترسیم کرده بود، بخوبى دریافت که این آرزو عملى نمىشود مگر در سایه شبیه سازى فرهنگى و ایجاد یک فرهنگ مشترک بین شرق و غرب. او بخوبى دریافته بود که شرق، یک جامعه دینى بود و همچنان این خصلت را حفظ کرد و این عامل بیش از هر عنصردیگرى موجب وحدت بخشى خواهد شد. لذا در معبد آمون در لباس کاهنان به عبادت برخاست و مصریان نیز به چشم خدایى به او نگریستند. مصر بیش از هر کشور دیگر آرامتر و آسانتر تسلیم اسکندر شد. این امرموجب گردید تامصر امنیت لزوم را جهت استقرار پایههاى یک نظام علمى و فلسفى در خود بوجود آورده و اسکندریه به عنوان هدیهاى از طرف اسکندر به مصریان تقدیم گردید و بصورت آتن شرق محل تمرکز و تردد علما و اندیشمندان شد. از این تاریخ تحولى عظیم در علم رخ داد بطوریکه تقسیم کار و تخصص در علم بوجود آمد جالینوس، بطلمیوس و ارشمیدس هر کدام به رشته خاص علمى پرداختند.
اسکندریه موقعیتحساس خود رابه عنوان برجستهترین مرکز علمى جهان آنروز همچنان تا ظهور دیانت اسلام حفظ کرد. به گفته بسیارى از علماء غربى، اسلام نیز عامل مؤثرى در حراست و حفاظت علوم یونانى شد. حتى مىتوان ادعا کرد که دین اسلام و خصلت وحدت بخشى و انتظامگراى آن بود که زمینه مساعدى را براى حفظ و رشد و اشاعه میراث فرهنگ و تمدن یونان فراهم کرد.بعد از ظهور اسلام نه تنها اسکندریه بلکه مراکز متعددى در سراسر امپراتورى نوبنیاد اسلامى تاسیس شد و علماء اسلامى با بهرهگیرى از دانش ترجمه موجبات احیاء علوم یونانى را فراهم کردند. در قرون اولیه هجرى و از زمان نخستین خلفاى عباسى مخصوصا در زمان هارونالرشید و فرزندان او نهضت گسترده ترجمه راه افتاد. هیاتهائى براى جمعآورى کتب ورسالات قدیمهیونانى راهى روم هند - ایران - چین - مرو و بلخ شدند. مراکز ترجمه در بسیارى از شهرهاى معتبر مثل جندى شاپور و بغداد دایر شد و به ترجمه اسناد یونانى پرداخت. جالب اینکه در همین عصر و مخصوصا در مکتب امام صادق (ع) و امام باقر(ع) بدون هیچگونه تعصب دینى علماء اسلامى - یهودى و مسیحى در جهت اعتلاى علم با یکدیگر به گفتگو نشستند. بطوریکه «ابوعلى سینا» با «ابنبختیشو» و «ابنمیمون» تفاوتى نداشتند.
در جهان اسلام نهضت ترجمه و حفظ اندوختههاى علمى تحت عنوان علوم و فلسفه اسلامى همچنان به رشد خود ادامه داد تا اینکه ورود عنصر ترک به منطقه محیط آرام و علمى راتبدیل به کانون تشنجهاى سیاسى و تعصبات دینى نمود و متاسفانه جوهره دینى که همان ظرافت و لطافت - اغماض و سعه صدر است در دستحکام بىفرهنگ ترک ابزار اعمال حاکمیتسیاسى شد و نهضت ترجمه و عنایتبه گسترش علوم به فراموشى سپرده شد.
اینک با توجه به این مقدمه مىپردازیم به سیر تحول ترجمه در ایران و اسلام:
الف: نهضت ترجمه در ایران قبل از اسلام
اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانیان بعد از اینکه بر مشکلات داخلى مسلط شد افرادى را به هند و چین و روم فرستاد تا ازتمام کتابهاییکه در این بلاد وجود دارد نسخهبردارى کنند وحتى دستور داد کلیه رسالات پراکنده در عراق رانیز جمعآورى کنند. (1) به این ترتیب بسیارى از بقایاى تمدنهاى گذشته به ایران منتقل گردید.
بعد از اردشیر جانشین وى شاپور کار او را دنبال کرد و دستور داد تمام آثار و کتب انتقال یافته در عهد پدرش رابه زبان پهلوى ترجمه کنند و در اختیار دانشمندان قرار دهند. در عهد انوشیروان نیز کتب بسیارى جمعآورى و ترجمه شد و وى در جندى شاپور مدرسه و بیمارستان تاسیس نمود و در آن طب و فلسفه تدریس مىشد. استادان این مدرسه غالبا از مسیحیان نسطورى بودند کهپس ازبسته شدن مدرسه «رها»توسط امپراتور روم (زنون ) در سال489 به ایران پناهده شده بودند. نظیر این حادثه در سال529 رخ داد و هفت تن از فلاسفه یونان بر اثر سختگیریهاى امپراتور روم به دربار انوشیروان پناه آوردند و مورد استقبال قرار گرفتند (2)
بدین ترتیب توجه به ترجمه اسناد علمى توسط بعضى از شاهان ساسانى محیط مساعدى را براى رشد و ترقى علم فراهم آورد تا مقارن ظهور اسلام، ایران یکى از مهمترین مراکز علمى محسوب مىشد. همچنانکه کانونهاى ایران قبل از اسلام از طریق ترجمه اسناد علمى هند - روم - یونان - چین و یهودى و سریانى اقداماتى بعمل آورده بودند، در انتقال این علم و به میراث گذاشتن تجربه فن ترجمه به دورههاى اولیه اسلامى سه نقش رابه عهده داشتند:
1- سنت علمى به جهان اسلام انتقال یافت که نشانهاى از آن در آثارى چون زیجشهریار مشهود است.
2- اسناد - کتب و رسالات یونانى و سریانى که به زبان پهلوى ترجمه شده بود به دورههاى اسلامى منتقل گردید.
3- بعضى از جنبههاى علوم هندى مثل پزشکى - نجوم و تاریخ طبیعى که در دوره ساسانیان تکامل یافته بود به جهان اسلام سپرده شد. (3)
ب - هند
کانون دیگرى که در رشد و ترقى علوم اسلامى نقش مؤثرى داشت، هند بود. اسناد هندى از چند طریق به عالم اسلام انتقال یافت.
1- بسیارى از آثار هندى در دورههاى قبل از اسلام به زبان پهلوى ترجمه شد و در مرکز علمى جندى شاپور تدریس مىشد. مثل کلیله و دمنه که بعد از اسلام توسط ابن مقفع و در زمان منصور عباسى به عربى ترجمه شد.
2- برخى از آثار هندى مستقیما از طریق مترجمین آن کشور که به دربار خلفاى عباسى راه یافته بودند از زبان سانسکریتبه زبان عربى درآمد. از آنجمله مىتوان از دو شخصیت هندى یعنى «منکه هندى» و «ابن دهن» نام برد. منکه هندى در دستگاه اسحاق بن سلیمان بن على هاشمى بود - ابن دهن نیز متصدى بیمارستان برمکیان شد. (4)
3- ابوریحان بیرونى با سفر به هند - حکمت و علوم آن سرزمین را ترجمه کرد. (5)
4- مبادلات بازرگانى نیز یکى دیگر از راههاى انتقال علوم هندى به دنیاى اسلام بود. (6)
ج - اسکندریه
یکى دیگراز کانونهایکه در نهضت ترجمه اسلامى مؤثر بود، اسکندریه است. بعد از حرکت نظامى اسکندر مقدونى بسوى شرق و خاموش شدن آخرین شعلههاى فروزان علم و فلسفه در آتن و بناء اسکندریه، این شهر مرکز تجمع علماء برجسته یونانى شد و جاى آتن را گرفت. اسکندریه تقاطع برخورد فرهنگ یونانى - مصرى - یهودى و بابلى شد. (7) اسکندریه حتى بعد از طلوع دیانت اسلام و تا زمان فتح مصر بدست مسلمانان فعالیت علمى خود را به شیوه خاص یونانى دنبال مىکرد. (8)
در حوزه علمى اسکندریه دانشمندانى چون اقلیدوس - ارشمیدس - جالینوس - اوریباسیوس - فیلون و فلوطین در رشتههاى مختلف علمى و فلسفى پرورش یافتند. در نتیجه برخورد اندیشههاى دینى و فلسفى مکاتب نوینى مثل نوافلاطونیان و نوفیثاغورسیان به ظهور پیوست و بعدا این مکاتب به جهان اسلام متصل و مورد مطالعه قرار گرفت و پس از پذیرش رنگ اسلامى به اروپا رفت. (9)
رفته رفته از فعالیت علمى اسکندریه کاسته شد و مرکزیت آن به انطاکیه منتقل شد. انطاکیه بر منطقه شمال عراق و آسیاى صغیر اثر گذاشت و مطالعات این مراکز بعدها از طریق ترجمههاى ایرانى - یهودى - سریانى در نهضت ترجمه اسلامى بغداد مورد استفاده قرار گرفت. (10)
د - حران
علاوه بر مراکزى چون رها (ادسا) و نصیبین که کانونهاى انتقال دهنده علم و فلسفه یونان به جهان اسلام بودند، بایستى از حران بعنوان مهمترین مرکز انتقال تمدن یونان به عالم اسلام بعد از اسکندریه نام برد. حران مرکز صائبین بود. این گروه خود را امت ادریس پیغمبر مىدانستند و نشردهندگان تعلیمات مکتب فیثاغورسى در دوره اسلامى بودند. (11) انتقال علوم یونانى به حران نیز از طریق انطاکیه و در عهد متوکل وارد دنیاى اسلام شد. (12) صائبین حران در ترجمه مستقیم علوم یونانى به زبان عربى نقش مهمى ایفا نمودند. شهرت حران به سبب فلاسفه و دانشمندانى بود که در دوره اسلامى از آنجا برخاستند که از معروفترین آنان ثابتبن قره و فرزندان و نوادگان او بودند. (13)
شکلگیرى نهضت ترجمه در جهان اسلام
پس از جمعآورى اسناد - مدارک - کتب و رسالات از کانونهاى مختلف، کار ترجمه و تدوین آنها به زبان عربى آغاز شد و نخستین گام در زمان منصور خلیفه عباسى برداشته شد و او دستور داد تا ترجمه کتب یونانى را شروع کنند و بقولى حتى بغداد را نیز به همین دلیل بنانمود. (14) دومین قدم در عهد هارونالرشید برداشته شد. به دستور او عدهاى از علماء اسلامى به قسطنطنیه رفتند و به ترجمه و تهیه کتبى که در بلاد اسلامى یافت نمىشد پرداختند. (15) به قولى دیگر هارون پس از چیره شدن بر سپاهیان بیزانس در جنگ آنکارا و عموریه کتابهاى یونانى رابه چنگ آورد و یوحناى ماسویه را به ترجمه آنها برگماشت. بعضى از محققین تاسیس بیت الحکمه رابه هارون نسبت مىدهند و معتقدند که این مرکز علمى در زمان او تاسیس شد ه و در دوره مامون با افزودن تاسیسات جدید توسعه یافت. (16)
نقطه اوج ترجمه در دوره خلافت مامون بود که به دستور وى گروهى از مترجمان برجسته در بیتالحکمه گرد آمدند و تحت ریاستیوحناى ماسویه به امر ترجمه پرداختند.ابن ندیم در علم دوستى مامون مىگوید: «مامون گروهى ازمترجمین معروفى چون حجاجبن مطر ابنبطریق - حنین بن اسحاق و یوحنابن ماسویه را که به زبانهاى مختلف آشنائى داشتند به سرزمین روم فرستاد و آنان نیز سیل عظیمى از کتابهاى یونانى و رومى را به جهان اسلام آوردند. (17) «پىیرروسو» مىگوید: مامون بعد از غلبه بر میشل سوم امپراتور روم یکى از شرایط صلح را چنین قرار داد که وى باید یک نسخه از تمام کتب یونانى موجود در روم را به او بسپارد. (18) با حمایتبعضى خلفاء و با درایت وزراى دانش پرورى چون برامکه و آل نوبخت تمام میراث فرهنگى گذشته از تمام کانونها به جهان اسلام منتقل شد.
نکته قابل توجهى که در نهضت ترجمه دیده مىشود، تلاش و کوشش مترجمین هر قومى در ترجمه آثار خود به زبان عربى است. بدین معنى که هر یک از اقوام مختلف سعى مىکردند آراء و عقاید خود را زودتر از دیگران در میان مسلمانان رواج دهند. همین رقابت موجب تسریع ترجمهها رادر جامعه اسلامى فراهم مىآورد.
نکته قابل ذکر دیگر اینکه رسالات و کتب یونانى - سریانى - هندى و ایرانى بدست مترجمینى داده مىشد که نه تنها به آن زبان تسلط داشتند بلکه گاهى در هر زمینه به نقد و بررسى منابع و حتى تصحیح آن مىپرداختند. مثلا ابو یوسف یعقوب کندى علاوه بر ترجمه کتابهاى فراوان بیش از 265 کتاب و رساله در موضوعات مختلف تالیف کرد.
سرآمد مترجمین حنین بن اسحاق بود و هر کتابى را کهطلا ترجمه مىکرد به اندازه وزنش از مامون طلا دریافت مىداشت. (19) حنین تمام تالیفات جالینوس و بسیارى از آثار ارسطو و بقراط را ترجمه کرد که تعداد آنها به حدود 130 جلد مىرسد که بیشتر در زمینه فلسفه وطب بوده است. (20)
مترجمین دیگر خاندان بختیشوح بودند که مذهب نسطورى داشتند وبیشتر عمر خود را در ترجمه و تحقیق در فلسفه و طب سپرى کردند. این خانواده ساکن جندى شاپور بود ولى در قرن دوم هجرى بنا به دعوت خلفاى عباسى به بغداد رفتند و به امر طبابت مشغول شدند.
مترجم معروف دیگرى کندى بود که فیلسوف العرب خوانده مىشد. همچنانکه ذکر آن گذشت آثار او در تالیف و ترجمه از صدها جلد کتاب تجاوز کرده بود. (21) بتانى در نجوم و ریاضیات، خوارزمى در ریاضیات و جبر از محققین و مترجمین مشهور بودهاند.
از مترجمین ایرانى که ترجمه کتابهائى به زبان پهلوى را بر عهده داشتند مىتوان ابنمقفع - خاندان نوبخت - على بن زیاد - حسن بن سهل - بلادزى - عمر بن فرخان و اسحاق بن یزید رانام برد. ابن مقفع که در راس مترجمین ایرانى قرار داشت کتاب کلیله و دمنه و بعضى از کتابهاى اخلاقى راترجمه کرد. على بن زیاد کتاب زیجشهریار رابه عربى درآورد. اسحاق بن یزید کتاب سیرةالفرس (خداینامه) را از زبان پهلوى به عربى ترجمه نمود. بالاخرهبلاذرىنیزبهترجمه کتاب عهد اردشیر همتگماشت. (22)
نتیجه اینکه مسلمانان قسمت اعظم آثار علمى و فلسفى و ادبى اقوام مختلف را به زبان عربى ترجمه و نقل کردند و بقول جرجى زیدان بهترین معلومات هر ملتى را از آن ملت گرفتند، مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و موسیقى و منطق و هیات از یونانیان بهره گرفتند و از ایرانیان تاریخ - موسیقى - ستاره شناسى - ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس کردند و از هندیان طب - حساب - نجوم - موسیقى - داستان و گیاه شناسى آموختند و ازکلدانیان ونبطىهاکشاورزى - باغبانى - سحروجادو - ستاره شناسى و طلسم را فراگرفتند. شیمى و تشریح از مصریان آموختند. مسلمانان به تمام علوم دریافتى و ترجمه شده نظراتى افزودند و از مجموع آنها تمدن اسلامى پدید آوردند. (23)
اینکه چه عواملى سبب پیشرفت تمدن اسلامى باآن سرعت غیر قابل تصور شده بود؟عدهاى از محققین معتقدند که علیرغم تلاش و کوشش اقوام مختلفى که اسلام را پذیرفتند و در سیطره حکومت اسلامى براى پیشرفت تمدن اسلامى بذل مساعى مىکردند، اما عامل اصلى در پیشرفت تمدن اسلامى، خود اسلام بود که با تشویق و ترغیب به علم و تسامحى که در مورد اقوام غیر مسلمان مىکرد باعث رشد و تعالى تمدن شد. (24) از طرف دیگر اسلام به عنوان مهمترین عامل وحدت بخش موجب انتظام بخشیدن به امپراطورى گسترده و برقرارى امنیتشده بود و پناهى بود براى صاحبان اندیشه علمى.
فرهنگ و تمدنى که از امتزاج میراث اقوام و ملتهاى دیگر تحت عنوان فرهنگ و تمدن اسلامى معروف شده روح آن اسلامى و عناصر تشکیل دهنده آن میراث تمدنهاى گذشته بود.
پىنوشتها
1- ابن ندیم.الفهرست.ترجمه محمد رضا تجدد، تهران امیر کبیر1366 چاپ سوم. ص437
2- جلال الدین همائى،تاریخ علوم اسلامى، ص 30
3- احمد آرام، علم در اسلام، ص 24
4- ابنالندیم، پیشین، ص446
5- احمد آرام، پیشین، ص 25
6- پ - ج - دبور،تاریخ فلسفه در اسلام،عباس شوقى، ص 12
7- حسین نصر،سه حکیم مسلمان،ترجمه احمد آرام،تهران شرکتسهامى کتابهاى جیبى 1361، چ چهارم،ص3
8- ذبیح الله صفا،تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى،دانشگاه تهران1346، چاپ سوم، ص 1
9- براى مطالعه بیشتر به کتاب علم در اسلام نوشته احمد آرام،انتشارات سروش مراجعه شود.
10- ابوالحسن مسعودى،التنبیه والاشراف،ابوالقاسم پاینده،علمى فرهنگى 1365، ص 112
11- ت - ج - دبور،تاریخ فلسفه در اسلام،ترجمه عباس شوقى،انتشارات عطائى،1362، ص16
12- مسعودى، همان منبع، ص 112
13- دائرةالمعارف فارسى،مصاحب، جلد دوم،بخش اول، ص 1545
14- پىیرروسو،تاریخ علوم، حسن صفارى،امیر کبیر 1344، ص ص 118-117
15- لوئیس پاول، سیرتکامل تمدن، هاشم رضى، مجید رضى، آسیا1342، ص 284
16- احمد شبلى،تاریخ آموزش در اسلام،محمد حسین ساکت، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 140
17- ابنالندیم، پیشین، ص 444
18- پىیرروسو، پیشین، ص 118
19- عبدالحسین زرین کوب،کارنامه اسلام، ص49
20- ویل دورانت، تاریخ تمدن،ابوالقاسم پاینده،ص 308
21- میراث اسلام یا آنچه مغرب زمین به ملل اسلامى مدیون است، توماس آرنولد، مصطفى علم، ص 105
22- ابنالندیم، همان منبع، ص ص 465 - 472
23- همان، ص446
24- جرجى زیدان،تاریخ تمدن اسلام،على جواهر کلام،امیرکبیر،ص 581
منطقه، از آغاز تا بامروز روابط تنگاتنگى با غرب داشته، که این روابط بیشتر در قالب نظامى - تجارى - دینى و سیاسى بوده است.نخستین مرحله نزدیکى ما و غرب حمله اسکندر به خاورمیانه مىباشد.ظهوراسکندر و حاکمیت تفکر نظامیگرى او به عصرطلائى علم وفلسفهیونان خاتمه داد.اسکندربا کولهبارى از فرهنگ و تمدن غنى راهى شرق شد و جامعه ما رابشدت تحت تاثیر رهآوردهاى علمى - فلسفى و فرهنگى یونان قرار داد.
اسکندر که در ذهنیت نوجوان خویش ایجاد یک امپراتورى جهانى راترسیم کرده بود، بخوبى دریافت که این آرزو عملى نمىشود مگر در سایه شبیه سازى فرهنگى و ایجاد یک فرهنگ مشترک بین شرق و غرب. او بخوبى دریافته بود که شرق، یک جامعه دینى بود و همچنان این خصلت را حفظ کرد و این عامل بیش از هر عنصردیگرى موجب وحدت بخشى خواهد شد. لذا در معبد آمون در لباس کاهنان به عبادت برخاست و مصریان نیز به چشم خدایى به او نگریستند. مصر بیش از هر کشور دیگر آرامتر و آسانتر تسلیم اسکندر شد. این امرموجب گردید تامصر امنیت لزوم را جهت استقرار پایههاى یک نظام علمى و فلسفى در خود بوجود آورده و اسکندریه به عنوان هدیهاى از طرف اسکندر به مصریان تقدیم گردید و بصورت آتن شرق محل تمرکز و تردد علما و اندیشمندان شد. از این تاریخ تحولى عظیم در علم رخ داد بطوریکه تقسیم کار و تخصص در علم بوجود آمد جالینوس، بطلمیوس و ارشمیدس هر کدام به رشته خاص علمى پرداختند.
اسکندریه موقعیتحساس خود رابه عنوان برجستهترین مرکز علمى جهان آنروز همچنان تا ظهور دیانت اسلام حفظ کرد. به گفته بسیارى از علماء غربى، اسلام نیز عامل مؤثرى در حراست و حفاظت علوم یونانى شد. حتى مىتوان ادعا کرد که دین اسلام و خصلت وحدت بخشى و انتظامگراى آن بود که زمینه مساعدى را براى حفظ و رشد و اشاعه میراث فرهنگ و تمدن یونان فراهم کرد.بعد از ظهور اسلام نه تنها اسکندریه بلکه مراکز متعددى در سراسر امپراتورى نوبنیاد اسلامى تاسیس شد و علماء اسلامى با بهرهگیرى از دانش ترجمه موجبات احیاء علوم یونانى را فراهم کردند. در قرون اولیه هجرى و از زمان نخستین خلفاى عباسى مخصوصا در زمان هارونالرشید و فرزندان او نهضت گسترده ترجمه راه افتاد. هیاتهائى براى جمعآورى کتب ورسالات قدیمهیونانى راهى روم هند - ایران - چین - مرو و بلخ شدند. مراکز ترجمه در بسیارى از شهرهاى معتبر مثل جندى شاپور و بغداد دایر شد و به ترجمه اسناد یونانى پرداخت. جالب اینکه در همین عصر و مخصوصا در مکتب امام صادق (ع) و امام باقر(ع) بدون هیچگونه تعصب دینى علماء اسلامى - یهودى و مسیحى در جهت اعتلاى علم با یکدیگر به گفتگو نشستند. بطوریکه «ابوعلى سینا» با «ابنبختیشو» و «ابنمیمون» تفاوتى نداشتند.
در جهان اسلام نهضت ترجمه و حفظ اندوختههاى علمى تحت عنوان علوم و فلسفه اسلامى همچنان به رشد خود ادامه داد تا اینکه ورود عنصر ترک به منطقه محیط آرام و علمى راتبدیل به کانون تشنجهاى سیاسى و تعصبات دینى نمود و متاسفانه جوهره دینى که همان ظرافت و لطافت - اغماض و سعه صدر است در دستحکام بىفرهنگ ترک ابزار اعمال حاکمیتسیاسى شد و نهضت ترجمه و عنایتبه گسترش علوم به فراموشى سپرده شد.
اینک با توجه به این مقدمه مىپردازیم به سیر تحول ترجمه در ایران و اسلام:
الف: نهضت ترجمه در ایران قبل از اسلام
اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانیان بعد از اینکه بر مشکلات داخلى مسلط شد افرادى را به هند و چین و روم فرستاد تا ازتمام کتابهاییکه در این بلاد وجود دارد نسخهبردارى کنند وحتى دستور داد کلیه رسالات پراکنده در عراق رانیز جمعآورى کنند. (1) به این ترتیب بسیارى از بقایاى تمدنهاى گذشته به ایران منتقل گردید.
بعد از اردشیر جانشین وى شاپور کار او را دنبال کرد و دستور داد تمام آثار و کتب انتقال یافته در عهد پدرش رابه زبان پهلوى ترجمه کنند و در اختیار دانشمندان قرار دهند. در عهد انوشیروان نیز کتب بسیارى جمعآورى و ترجمه شد و وى در جندى شاپور مدرسه و بیمارستان تاسیس نمود و در آن طب و فلسفه تدریس مىشد. استادان این مدرسه غالبا از مسیحیان نسطورى بودند کهپس ازبسته شدن مدرسه «رها»توسط امپراتور روم (زنون ) در سال489 به ایران پناهده شده بودند. نظیر این حادثه در سال529 رخ داد و هفت تن از فلاسفه یونان بر اثر سختگیریهاى امپراتور روم به دربار انوشیروان پناه آوردند و مورد استقبال قرار گرفتند (2)
بدین ترتیب توجه به ترجمه اسناد علمى توسط بعضى از شاهان ساسانى محیط مساعدى را براى رشد و ترقى علم فراهم آورد تا مقارن ظهور اسلام، ایران یکى از مهمترین مراکز علمى محسوب مىشد. همچنانکه کانونهاى ایران قبل از اسلام از طریق ترجمه اسناد علمى هند - روم - یونان - چین و یهودى و سریانى اقداماتى بعمل آورده بودند، در انتقال این علم و به میراث گذاشتن تجربه فن ترجمه به دورههاى اولیه اسلامى سه نقش رابه عهده داشتند:
1- سنت علمى به جهان اسلام انتقال یافت که نشانهاى از آن در آثارى چون زیجشهریار مشهود است.
2- اسناد - کتب و رسالات یونانى و سریانى که به زبان پهلوى ترجمه شده بود به دورههاى اسلامى منتقل گردید.
3- بعضى از جنبههاى علوم هندى مثل پزشکى - نجوم و تاریخ طبیعى که در دوره ساسانیان تکامل یافته بود به جهان اسلام سپرده شد. (3)
ب - هند
کانون دیگرى که در رشد و ترقى علوم اسلامى نقش مؤثرى داشت، هند بود. اسناد هندى از چند طریق به عالم اسلام انتقال یافت.
1- بسیارى از آثار هندى در دورههاى قبل از اسلام به زبان پهلوى ترجمه شد و در مرکز علمى جندى شاپور تدریس مىشد. مثل کلیله و دمنه که بعد از اسلام توسط ابن مقفع و در زمان منصور عباسى به عربى ترجمه شد.
2- برخى از آثار هندى مستقیما از طریق مترجمین آن کشور که به دربار خلفاى عباسى راه یافته بودند از زبان سانسکریتبه زبان عربى درآمد. از آنجمله مىتوان از دو شخصیت هندى یعنى «منکه هندى» و «ابن دهن» نام برد. منکه هندى در دستگاه اسحاق بن سلیمان بن على هاشمى بود - ابن دهن نیز متصدى بیمارستان برمکیان شد. (4)
3- ابوریحان بیرونى با سفر به هند - حکمت و علوم آن سرزمین را ترجمه کرد. (5)
4- مبادلات بازرگانى نیز یکى دیگر از راههاى انتقال علوم هندى به دنیاى اسلام بود. (6)
ج - اسکندریه
یکى دیگراز کانونهایکه در نهضت ترجمه اسلامى مؤثر بود، اسکندریه است. بعد از حرکت نظامى اسکندر مقدونى بسوى شرق و خاموش شدن آخرین شعلههاى فروزان علم و فلسفه در آتن و بناء اسکندریه، این شهر مرکز تجمع علماء برجسته یونانى شد و جاى آتن را گرفت. اسکندریه تقاطع برخورد فرهنگ یونانى - مصرى - یهودى و بابلى شد. (7) اسکندریه حتى بعد از طلوع دیانت اسلام و تا زمان فتح مصر بدست مسلمانان فعالیت علمى خود را به شیوه خاص یونانى دنبال مىکرد. (8)
در حوزه علمى اسکندریه دانشمندانى چون اقلیدوس - ارشمیدس - جالینوس - اوریباسیوس - فیلون و فلوطین در رشتههاى مختلف علمى و فلسفى پرورش یافتند. در نتیجه برخورد اندیشههاى دینى و فلسفى مکاتب نوینى مثل نوافلاطونیان و نوفیثاغورسیان به ظهور پیوست و بعدا این مکاتب به جهان اسلام متصل و مورد مطالعه قرار گرفت و پس از پذیرش رنگ اسلامى به اروپا رفت. (9)
رفته رفته از فعالیت علمى اسکندریه کاسته شد و مرکزیت آن به انطاکیه منتقل شد. انطاکیه بر منطقه شمال عراق و آسیاى صغیر اثر گذاشت و مطالعات این مراکز بعدها از طریق ترجمههاى ایرانى - یهودى - سریانى در نهضت ترجمه اسلامى بغداد مورد استفاده قرار گرفت. (10)
د - حران
علاوه بر مراکزى چون رها (ادسا) و نصیبین که کانونهاى انتقال دهنده علم و فلسفه یونان به جهان اسلام بودند، بایستى از حران بعنوان مهمترین مرکز انتقال تمدن یونان به عالم اسلام بعد از اسکندریه نام برد. حران مرکز صائبین بود. این گروه خود را امت ادریس پیغمبر مىدانستند و نشردهندگان تعلیمات مکتب فیثاغورسى در دوره اسلامى بودند. (11) انتقال علوم یونانى به حران نیز از طریق انطاکیه و در عهد متوکل وارد دنیاى اسلام شد. (12) صائبین حران در ترجمه مستقیم علوم یونانى به زبان عربى نقش مهمى ایفا نمودند. شهرت حران به سبب فلاسفه و دانشمندانى بود که در دوره اسلامى از آنجا برخاستند که از معروفترین آنان ثابتبن قره و فرزندان و نوادگان او بودند. (13)
شکلگیرى نهضت ترجمه در جهان اسلام
پس از جمعآورى اسناد - مدارک - کتب و رسالات از کانونهاى مختلف، کار ترجمه و تدوین آنها به زبان عربى آغاز شد و نخستین گام در زمان منصور خلیفه عباسى برداشته شد و او دستور داد تا ترجمه کتب یونانى را شروع کنند و بقولى حتى بغداد را نیز به همین دلیل بنانمود. (14) دومین قدم در عهد هارونالرشید برداشته شد. به دستور او عدهاى از علماء اسلامى به قسطنطنیه رفتند و به ترجمه و تهیه کتبى که در بلاد اسلامى یافت نمىشد پرداختند. (15) به قولى دیگر هارون پس از چیره شدن بر سپاهیان بیزانس در جنگ آنکارا و عموریه کتابهاى یونانى رابه چنگ آورد و یوحناى ماسویه را به ترجمه آنها برگماشت. بعضى از محققین تاسیس بیت الحکمه رابه هارون نسبت مىدهند و معتقدند که این مرکز علمى در زمان او تاسیس شد ه و در دوره مامون با افزودن تاسیسات جدید توسعه یافت. (16)
نقطه اوج ترجمه در دوره خلافت مامون بود که به دستور وى گروهى از مترجمان برجسته در بیتالحکمه گرد آمدند و تحت ریاستیوحناى ماسویه به امر ترجمه پرداختند.ابن ندیم در علم دوستى مامون مىگوید: «مامون گروهى ازمترجمین معروفى چون حجاجبن مطر ابنبطریق - حنین بن اسحاق و یوحنابن ماسویه را که به زبانهاى مختلف آشنائى داشتند به سرزمین روم فرستاد و آنان نیز سیل عظیمى از کتابهاى یونانى و رومى را به جهان اسلام آوردند. (17) «پىیرروسو» مىگوید: مامون بعد از غلبه بر میشل سوم امپراتور روم یکى از شرایط صلح را چنین قرار داد که وى باید یک نسخه از تمام کتب یونانى موجود در روم را به او بسپارد. (18) با حمایتبعضى خلفاء و با درایت وزراى دانش پرورى چون برامکه و آل نوبخت تمام میراث فرهنگى گذشته از تمام کانونها به جهان اسلام منتقل شد.
نکته قابل توجهى که در نهضت ترجمه دیده مىشود، تلاش و کوشش مترجمین هر قومى در ترجمه آثار خود به زبان عربى است. بدین معنى که هر یک از اقوام مختلف سعى مىکردند آراء و عقاید خود را زودتر از دیگران در میان مسلمانان رواج دهند. همین رقابت موجب تسریع ترجمهها رادر جامعه اسلامى فراهم مىآورد.
نکته قابل ذکر دیگر اینکه رسالات و کتب یونانى - سریانى - هندى و ایرانى بدست مترجمینى داده مىشد که نه تنها به آن زبان تسلط داشتند بلکه گاهى در هر زمینه به نقد و بررسى منابع و حتى تصحیح آن مىپرداختند. مثلا ابو یوسف یعقوب کندى علاوه بر ترجمه کتابهاى فراوان بیش از 265 کتاب و رساله در موضوعات مختلف تالیف کرد.
سرآمد مترجمین حنین بن اسحاق بود و هر کتابى را کهطلا ترجمه مىکرد به اندازه وزنش از مامون طلا دریافت مىداشت. (19) حنین تمام تالیفات جالینوس و بسیارى از آثار ارسطو و بقراط را ترجمه کرد که تعداد آنها به حدود 130 جلد مىرسد که بیشتر در زمینه فلسفه وطب بوده است. (20)
مترجمین دیگر خاندان بختیشوح بودند که مذهب نسطورى داشتند وبیشتر عمر خود را در ترجمه و تحقیق در فلسفه و طب سپرى کردند. این خانواده ساکن جندى شاپور بود ولى در قرن دوم هجرى بنا به دعوت خلفاى عباسى به بغداد رفتند و به امر طبابت مشغول شدند.
مترجم معروف دیگرى کندى بود که فیلسوف العرب خوانده مىشد. همچنانکه ذکر آن گذشت آثار او در تالیف و ترجمه از صدها جلد کتاب تجاوز کرده بود. (21) بتانى در نجوم و ریاضیات، خوارزمى در ریاضیات و جبر از محققین و مترجمین مشهور بودهاند.
از مترجمین ایرانى که ترجمه کتابهائى به زبان پهلوى را بر عهده داشتند مىتوان ابنمقفع - خاندان نوبخت - على بن زیاد - حسن بن سهل - بلادزى - عمر بن فرخان و اسحاق بن یزید رانام برد. ابن مقفع که در راس مترجمین ایرانى قرار داشت کتاب کلیله و دمنه و بعضى از کتابهاى اخلاقى راترجمه کرد. على بن زیاد کتاب زیجشهریار رابه عربى درآورد. اسحاق بن یزید کتاب سیرةالفرس (خداینامه) را از زبان پهلوى به عربى ترجمه نمود. بالاخرهبلاذرىنیزبهترجمه کتاب عهد اردشیر همتگماشت. (22)
نتیجه اینکه مسلمانان قسمت اعظم آثار علمى و فلسفى و ادبى اقوام مختلف را به زبان عربى ترجمه و نقل کردند و بقول جرجى زیدان بهترین معلومات هر ملتى را از آن ملت گرفتند، مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و موسیقى و منطق و هیات از یونانیان بهره گرفتند و از ایرانیان تاریخ - موسیقى - ستاره شناسى - ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس کردند و از هندیان طب - حساب - نجوم - موسیقى - داستان و گیاه شناسى آموختند و ازکلدانیان ونبطىهاکشاورزى - باغبانى - سحروجادو - ستاره شناسى و طلسم را فراگرفتند. شیمى و تشریح از مصریان آموختند. مسلمانان به تمام علوم دریافتى و ترجمه شده نظراتى افزودند و از مجموع آنها تمدن اسلامى پدید آوردند. (23)
اینکه چه عواملى سبب پیشرفت تمدن اسلامى باآن سرعت غیر قابل تصور شده بود؟عدهاى از محققین معتقدند که علیرغم تلاش و کوشش اقوام مختلفى که اسلام را پذیرفتند و در سیطره حکومت اسلامى براى پیشرفت تمدن اسلامى بذل مساعى مىکردند، اما عامل اصلى در پیشرفت تمدن اسلامى، خود اسلام بود که با تشویق و ترغیب به علم و تسامحى که در مورد اقوام غیر مسلمان مىکرد باعث رشد و تعالى تمدن شد. (24) از طرف دیگر اسلام به عنوان مهمترین عامل وحدت بخش موجب انتظام بخشیدن به امپراطورى گسترده و برقرارى امنیتشده بود و پناهى بود براى صاحبان اندیشه علمى.
فرهنگ و تمدنى که از امتزاج میراث اقوام و ملتهاى دیگر تحت عنوان فرهنگ و تمدن اسلامى معروف شده روح آن اسلامى و عناصر تشکیل دهنده آن میراث تمدنهاى گذشته بود.
پىنوشتها
1- ابن ندیم.الفهرست.ترجمه محمد رضا تجدد، تهران امیر کبیر1366 چاپ سوم. ص437
2- جلال الدین همائى،تاریخ علوم اسلامى، ص 30
3- احمد آرام، علم در اسلام، ص 24
4- ابنالندیم، پیشین، ص446
5- احمد آرام، پیشین، ص 25
6- پ - ج - دبور،تاریخ فلسفه در اسلام،عباس شوقى، ص 12
7- حسین نصر،سه حکیم مسلمان،ترجمه احمد آرام،تهران شرکتسهامى کتابهاى جیبى 1361، چ چهارم،ص3
8- ذبیح الله صفا،تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى،دانشگاه تهران1346، چاپ سوم، ص 1
9- براى مطالعه بیشتر به کتاب علم در اسلام نوشته احمد آرام،انتشارات سروش مراجعه شود.
10- ابوالحسن مسعودى،التنبیه والاشراف،ابوالقاسم پاینده،علمى فرهنگى 1365، ص 112
11- ت - ج - دبور،تاریخ فلسفه در اسلام،ترجمه عباس شوقى،انتشارات عطائى،1362، ص16
12- مسعودى، همان منبع، ص 112
13- دائرةالمعارف فارسى،مصاحب، جلد دوم،بخش اول، ص 1545
14- پىیرروسو،تاریخ علوم، حسن صفارى،امیر کبیر 1344، ص ص 118-117
15- لوئیس پاول، سیرتکامل تمدن، هاشم رضى، مجید رضى، آسیا1342، ص 284
16- احمد شبلى،تاریخ آموزش در اسلام،محمد حسین ساکت، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 140
17- ابنالندیم، پیشین، ص 444
18- پىیرروسو، پیشین، ص 118
19- عبدالحسین زرین کوب،کارنامه اسلام، ص49
20- ویل دورانت، تاریخ تمدن،ابوالقاسم پاینده،ص 308
21- میراث اسلام یا آنچه مغرب زمین به ملل اسلامى مدیون است، توماس آرنولد، مصطفى علم، ص 105
22- ابنالندیم، همان منبع، ص ص 465 - 472
23- همان، ص446
24- جرجى زیدان،تاریخ تمدن اسلام،على جواهر کلام،امیرکبیر،ص 581