در برنامههای کوتاهمدت و حتی میانمدت، به دلیل سنگینی "میراث گذشته" امکان آننیست که برنامهریز دست به اقدامهای اساسی بزند. معمولا به دلیل ناتمام ماندن طرحهایگذشته یا لزوم ادامه تعهدات گذشته، تکلیف بیش از 90 درصد برنامههای سالانه و حدود نیمیاز برنامههای میانمدت، پیشاپیش معلوم است. بدین روی، از دیرباز، برنامهریزان، نیاز به برنامههای بلندمدت را احساس کرده بودند. نمونهآن برنامههای بلندمدت شوروی سابق است. این برنامه، بیشتر از نظر افق زمانی با برنامههایمیانمدت فرق داشتند. یعنی برنامه بلندمدت (15 تا 20 ساله) در واقع، سه یاچهار برنامهمیانمدت (5 ساله) بود. چنین مینماید که در کشور ما نیز در برخورد با آینده بینش کم و بیشمشابهی را پذیرفتهاند. اما اندیشیدن در باره بلندمدت، تنها به منظور هدفگذاری برای افق زمانی دورتر نیست. حتی هدف آن، تنها یافتن میدان برای نوآوری و تغییر روال گذشته هم نیست. کاوش دربلندمدت یا آیندهنگری، که با برنامههای بلندمدت فرق اساسی دارد، به دلیل دیگری انجاممیگیرد و آن شناخت "آیندههای ممکن" - و حتی انتخاب میان آنها - برای تعیین تکلیفاقدامهای امروز است. در این مقاله، کوشش شده تا تفاوتهای میان این دو برداشت ازبرنامهریزیهای بلندمدت بیان شود. با عنایت به رواج دو نوع برنامهریزی بلندمدت در ایران - آیندهنگری (از جمله ایران 1400)و آمایش سرزمین (که تهیه آن هم اینک در دستور کار سازمان برنامه و بودجه قرار دارد) - بحثدر باره روشهای ویژه آیندهنگری سودمند مینماید.