مقصود از موافقت و مخالفت حدیث با قرآن در روایات عرض (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
در احادیثی از معصومان علیهمالسلام، عرضه روایات بر قرآن کریم یکی از راههای بازشناسی روایات صحیح از غیر آن شمرده شده است. این احادیث با عنوان «روایات عرض» شناخته میشوند. این مقاله با روش مطالعه تحلیلی و با هدف تبیین مفاد روایات عرض، به بررسی متن روایات یاد شده میپردازد و با تحلیل متن روایات و دیدگاه دانشمندان در این زمینه، به برخی سؤالات پاسخ میدهد. با توجه به متن روایات عرض، مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، قرآن است و شامل سنّت و برهانهای عقلی نمیشود. روایتی در ترازوی قرآن وزن سنگینتری دارد که مخالف قرآن نباشد. بر اساس یافتههای این مقاله، اقسام روایت مخالف با قرآن بر سه دستهاند: 1. مخالفت به صورت تباین؛ 2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن؛ 3. مخالفت به تباین جزئی که قسم اخیر، مخالف محسوب نمیشود. عرضه حدیث بر قرآن، اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر ندارد، بلکه هر حدیثی را باید به قرآن عرضه کرد. اخبار عرض به لحاظ مضمون نیز دو دستهاند: بیانگر انکار صدور روایت مخالف کتاب از معصومان علیهمالسلام و بیانگر نفی حجّیت روایات مخالف کتاب.متن
احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلامنقل شدهاند که عرضه روایات بر قرآن کریم را یکی از راههای بازشناسی روایات صحیح از غیر آن میشمارند و ملاک صحت و سقم آنها را موافقت و مخالفت با کتاب میدانند. نکات چندی در این روایات نیازمند تأمّل و پیگیری میباشند؛ از جمله: 1. منظور از کتاب چیست؟ 2. مقصود از موافقت و مخالفت چیست و اثبات آن چگونه است؟ 3. در چه مواردی عرضه حدیث بر قرآن لازم است؟ این مقاله درصدد بازکاوی متن روایات عرض و یافتن پاسخی مقبول به سؤالات مزبور است. برای نیل به این مقصود، ابتدا متن روایات عرض ذکر میگردند. سپس مفاهیم به کار رفته در آنها توضیح داده میشوند و در ادامه، موارد عرضه بر قرآن بیان میگردند تا ابعاد معیار بودن قرآن در شناخت احادیث صحیح از ضعیف به خوبی دانسته شود و هر حدیثی به صرف نیافتن مضمون آن در قرآن یا مخالفت بدوی با کتاب، کنار گذاشته نشود.
ضرورت عرضه روایات بر قرآن
روایات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلام، نقش اساسی در فهم شریعت و تفسیر قرآن دارند، ولی به دلیل آنکه اولاً، در زمان آن حضرات، روایاتی به دروغ به ایشان نسبت داده شده است2 و ثانیا، برخی روایات از مصون نماندن هیچیک از ائمّه علیهمالسلام از نسبت دروغِ دروغپردازان سخن گفتهاند،3 نمیتوان از همه روایات به طور مطلق استفاده نمود، بلکه شناخت احادیث صحیح از ساختگی، پیش از استفاده از آنها ضروری و لازم است. یکی از راههای شناخت روایات صحیح از ساختگی، بلکه مهمترین آنها «عرضه روایات بر کتاب خدا» است که در سخنان گهربار پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام به آن تصریح شده است.
متن روایات عرض
از آنرو که هدف این مقاله بررسی مفاد روایات عرض است، پیش از هر چیز لازم است متن روایات عرض با گونههای مختلف آن ذکر شود. با جستوجوی صورت گرفته در متون روایی، موارد زیر به دست آمد:
1. عن ابیعبداللّه علیهالسلام: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.»4 از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که هر حدیثی موافق قرآن نباشد باطل است.
2. سمعت اباعبداللّه علیهالسلام یقول: «کل شیءٍ مردود الی الکتاب و السنه و کل حدیث لایوافق کتاب اللّه فهو زخرف.»5 روای میگوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که میفرمود: هر چیزی باید به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد باطل است.
3. عن ابیعبداللّه علیهالسلام قال: «ما اتاکم عنا من حدیث لایصدقه کتاب اللّه فهو زخرف.»6 از امام صادق علیهالسلامروایت شده است که فرمود: هر حدیثی از ما به شما رسید که کتاب خدا آن را تصدیق نکرد باطل است.
4. خطب النبی صلیاللهعلیهوآله بمنی، فقال: «ایها الناس ما جاءکم عنی یوافق کتاب اللّه فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم اقله.»7 پیامبر صلیاللهعلیهوآله در منی خطبه خواند، پس فرمود: ای مردم، هر آنچه از من به شما رسید که موافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفتهام و آنچه مخالف کتاب خدا بود، پس من آن را نگفتهام.
5. عن ابی عبداللّه علیهالسلام قال: «قال رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله: اذا حدثتم عنی بالحدیث فانحلونی أهنأه و أسهله و أرشده فإن وافق کتاب اللّه فأنا قلته و ان لم یوافق کتاب اللّه فلم أقله.»8 از امام صادق علیهالسلامروایت شده است که فرمود: رسول خدا فرمود: هر گاه سخنی از من به شما گفته شد گواراترین، آسانترین و راهنماترین آن را به من نسبت بدهید. پس اگر موافق کتاب خدا بود، من آن را گفتهام و اگر موافق کتاب خدا نبود، من آن را نگفتهام.
6. عن جعفر عن ابیه علیهماالسلام قال: «قرأت فی کتاب لعلی علیهالسلام أن رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله قال انه سیکذب علی کما کذب علی من کان قبلی فما جاءکم عنی من حدیث وافق کتاب اللّه فهو حدیثی و أما ما خالف کتاب اللّه فلیس من حدیثی.»9 از امام جعفر صادق علیهالسلام از پدرش روایت شده است که فرمود: خواندم در کتابی که از حضرت علی علیهالسلام بود (نوشته بود) رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: همانا بر من دروغ خواهند بست آنسان که بر پیامبران پیش از من دروغ بستند. پس هر حدیثی از من به شما رسید و موافق کتاب خدا بود، سخن من است ولی آنچه مخالف کتاب خدا بود از سخن من نیست.
7. قال رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله فی حجهالوداع: قد کثرت علی الکذابة و ستکثر فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار فإذا أتاکم الحدیث فأعرضوه علی کتاباللّه و سنتی فما وافق کتاب اللّه و سنتی فخذوا به و ما خالف کتاب اللّه و سنتی فلا تأخذوا به.»10 رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حجهالوداع فرمود: دروغپردازان بر من فراوان شدهاند و بیشتر نیز خواهند شد، هر که عمدا بر من دروغ ببندد، جایگاهش آتش است. پس هر وقت حدیثی از من به شما رسید آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ آنچه موافق کتاب خدا و سنت من بود آن را بگیرید و آنچه مخالف کتاب خدا و سنت من بود آن را اخذ نکنید.
8. قَالَ الصَّادِقُ علیهالسلام: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ ...»؛11 امام صادق علیهالسلامفرمود: هر وقت دو حدیث مختلف بر شما وارد شد پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. پس آنچه موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود رد کنید.
9. عن ابیجعفر علیهالسلام: «انظروا امرنا و ما جاءکم عنّا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به و ان لم تجدوه موافقا فردّوه و ان اشتبه الامر علیکم فقفوا عنده و ردّوه الینا.»12 از امام باقر علیهالسلامروایت شده است: به امر ما و آنچه از ما به شما میرسد نگاه کنید. پس اگر آن را موافق قرآن یافتید آن را اخذ کنید و اگر موافق نیافتید رد نمایید و اگر امر بر شما مشتبه شد توقف نموده و (علم) آن را به ما برگردانید.
10. عن الرضا علیهالسلام قال: «فما ورد علیکم من خبرین مختلفین فاعرضوهما علی کتاب اللّه، فما کان فی کتاب اللّه موجودا حلالاً، او حراما فاتبعوا ما وافق الکتاب، و ما لم یکن فی الکتاب، فاعرضوه علی سنن رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله ... و ما لم تجدوه فی شیء من هذه الوجوه فردّوا الینا علمه فنحن اولی بذلک.»13 از امام رضا علیهالسلامروایت شده است که فرمود: اگر دو خبر مختلف بر شما وارد شد، پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه در کتاب خدا از جهت حلال یا حرام، موجود بود، موافق کتاب را تبعیت کنید و آنچه در کتاب خدا نبود، بر سنت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرضه کنید و آنچه را موافق هیچیک از این موارد نیافتید علمش را به ما برگردانید که ما بدان سزاوارتریم.
11. عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام قَالَ: «قَالَ رَسُولُاللّهِ صلیاللهعلیهوآله: إِنَّ عَلَی کُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً وَ عَلَی کُلِّ صَوَابٍ نُورا فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوه.»14 از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهفرمود: برای هر امر حقی حقیقتی است و برای هر امر درستی نوری است، پس آنچه را موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه را مخالف کتاب خدا بود ترک نمایید.
12. وَ قَدْ رُوِی عَنْهُمْ علیهمالسلام أَنَّهُمْ قَالُوا: «إِذَا جَاءَکُمْ عَنَّا حَدِیثَانِ فَأَعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ.»15 از معصومان علیهمالسلامروایت شده است که فرمودهاند: هرگاه از ما دو حدیث (مختلف) بر شما رسید، پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه را که موافق کتاب خدا بود اخذ نمایید و آنچه مخالف کتاب خدا بود رهایش کنید.
13. رُوِی عَنِ النَّبِی صلیاللهعلیهوآله وَ عَنِ الْأَئِمَّةِ علیهمالسلام أَنَّهُمْ قَالُوا: «إِذَا جَاءَکُمْ مِنَّا حَدِیثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا.»16 از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهو امامان علیهمالسلام روایت شده است که فرمودند: هرگاه از ما حدیثی بر شما رسید، پس آن را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه را که موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود یا رهایش کنید یا (علم) آن را بر ما برگردانید.
14. قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ وَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیهماالسلام: «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ صلیاللهعلیهوآله.»17 امام باقر و امام صادق علیهماالسلامفرمودند: جز روایتی که موافق کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله است بر ما تصدیق نکن.
مصداق کتاب در روایات عرض
در خصوص مصداق «کتاب» که در برخی روایات عرض به کار رفته، بحثهایی صورت گرفته و احتمالاتی داده شده است؛از جملهاینکه منظور از «کتاب» عبارت است از:
1. آیات قرآن؛
2. محکمات دین اعم از قرآن و سنت؛18
3. محکمات دین و ضروریات عقلی که شامل سنت استوار و برهان عقلی آشکار میشود.19
با بررسی اجمالی متن روایات عرض، روشن میشود مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، احتمال اول است؛ زیرا علاوه بر اینکه در برخی از روایات به «قرآن» تصریح شده،20 در روایات دیگر نیز یا سنت با حرف عطف به کتاب عطف شده و کتاب و سنت با هم معیار بازشناسی احادیث قرار گرفته، یا سنت معیار دیگری برای سنجش تعیین شده است.21 از بررسی همه موارد معلوم میشود مراد از کتاب، قرآن است نه قرآن و سنت یا محکمات دین و ضروریات عقلی. بنابراین، آنچه برخی از بزرگان در این زمینه گفتهاند و مراد از کتاب را محکمات دینی شامل قرآن، سنت و ضروریات عقلی دانستهاند صحیح نمیباشد.
معنای موافقت و مخالفت در روایات عرض
روایات عرض، موافقت و مخالفت با کتاب را معیار صحت و سقم روایات میشمارند، ولی به دلیل آنکه دامنه آیات قرآن به گستردگی حدیث نیست و شامل همه جزئیات مسائل دین و آنچه روایات بدان پرداختهاند نمیشود، معنای موافقت و مخالفت خیلی روشن نیست که آیا مرادْ موافقت مضمون حدیث با مضمون قرآن است یا موافقت با آموزههای کلی قرآن و یا معنایی دیگر؟ کلمات دانشمندان علم اصول در تبیین معنای این بخش از روایت متفاوت است و چند احتمال در این زمینه ارائه دادهاند؛ از جمله:
1. موافقت به معنای آمدن مضمون روایت در قرآن باشد و در مقابل، عدم موافقت به این معنا باشد که کتاب متعرض موضوعی که در روایت آمده نشده باشد و در نتیجه، عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد.22 طبق این احتمال، روایتی قابل قبول است که در موضوع آن روایت، مطلبی در قرآن آمده و موافق با حدیث است و روایتی مردود است که قرآن نسبت به آن ساکت است.
نقد: هر دو ادعای مذکور دارای اشکال است. در خصوص ادعای اول (موافقت به معنای آمدن مضمون روایت در قرآن باشد) اگر موافقت را به این معنا لحاظ کنیم اولاً، لازم میآید بیشتر روایات از اعتبار ساقط شوند؛ زیرا روایاتی که مضمونشان در آیات قرآن وجود داشته باشد زیاد نیستند. ثانیا، اگر قرار باشد تنها روایاتی را بپذیریم که عین مفاد آنها در قرآن آمده است لازم میآید نیازی به حدیث نباشد یا دستکم حدیث، منبع مستقلی نباشد. در حالی که بر اساس ادلّه معتبر،23 حدیث از آن حیث که حاکی از سنت است منبع مستقلی در کنار قرآن محسوب میشود. اما در مورد ادعای دوم (عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع است) باید گفت: دو احتمال در معنای عدم موافقت (لایوافق کتاب اللّه) که در روایات عرض آمده وجود دارد که عبارتند از: 1. قرآن متعرض آن موضوع شده ولی موافق با آن نیست؛ 2. کتاب متعرض آن موضوع نباشد و عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد. گرچه جمله «لایوافق کتاب اللّه» قضیه سالبه است و از نظر منطقی اعم از سالبه به انتفاء موضوع و سالبه به انتفاء محمول است ولی متفاهم عرفی از جمله «لایوافق کتاب اللّه» سالبه به انتفاء محمول است؛ به این معنا که کتاب متعرض آن موضوع باشد ولی با آن موافق نباشد، نه اینکه قرآن اصلاً به آن موضوع نپرداخته باشد. مؤید دیگر این معنا این است که در برخی روایات به جای «لایوافق» جمله «یخالف»آمده است.24
2. مخالفت به معنای تباین با اهداف و اغراض اصل دین و روح شریعت باشد که همان سعادت بشر در دنیا و آخرت است.25
نقد: پیشتر گفته شد که مراد از کتاب در روایات عرض، قرآن است و در هیچیک از روایات، موافقت با اصل دین و روح شریعت مطرح نشده است و اگر مقصود از روح شریعت در نظر ایشان، اصول کلی مستخرج از آیات قرآن است، همان اصولی که مورد تأیید سنت و برهان عقلی است، باید توجه داشت که گرچه این نوع موافقت در روایات عرض لحاظ شده است، ولی این مورد یکی از مصادیق موافقت است نه همه آن.
3. مراد از موافقت یعنی عدم مخالفت. بنابراین احتمال، روایتی در ترازوی قرآن وزن سنگینتری دارد که مخالف (ناسازگار) با قرآن نباشد و اگر روایتی هیچگونه مخالفتی (ناسازگاری) با قرآن نداشت، موافق محسوب میشود. طبق این دیدگاه، حدیث را باید با هر یک از مفاد آیات قرآن و مراد خداوند از آن و نیز اهداف کلی قرآن و قواعد مستخرج از آن سنجید. تنها در صورتی که با آن مخالفت صریح داشت و امکان تأویل نبود پذیرفته نیست.
به نظر میرسد با توجه به متن روایات عرض، احتمال اخیر معنای صحیحی برای موافقت باشد؛ چراکه اولاً، همه جزئیات شریعت در آیات قرآن نیامده است. ثانیا، در متن بیشتر روایات عرض از روایات غیر موافق با کتاب با تعبیر مخالف (ناسازگار) یاد کرده است.26
شیخ انصاری با بیان مثالی، این نظریه را پذیرفته و مینویسد: اگر فروشنده و خریدار شرط کنند که خریدار به جای پرداخت ثمن، لباس فروشنده را بدوزد، آیا چون راجع به این شرط آیهای در قرآن نیامده، این شرط باطل است؟ به نظر میرسد مقصود از موافقت چیزی جز عدم مخالفت نیست؛ زیرا اگر شرطی با آیه یا روایتی معین معارض نباشد مشمول عموماتی خواهد بود که هرگونه بهرهبرداری و تصرف در جان و مال را جز در مواردی که به طور خاص بر آن انگشت نهاده شده روامیدانند. این عمومات، شرط (دوختن لباس) را تجویز میکنند.27
شهید سید محمّدباقر صدر نیز مینویسد: «مناسبت عرفی حکم و موضوع در باب جعل حجّیت و طریقیت اقتضا میکند که میزان در ترجیح یک خبر، عدم مخالفت با کتاب باشد؛ به خاطر اینکه پر واضح است که تمام تفاصیل و جزئیات احکام شرعی در کتاب نیامده است. در نتیجه، مراد از موافقت، عدم مخالفت است.»28
گونههای مختلف مخالفت با قرآن
پس از اینکه روشن شد مقصود از موافقت، عدم مخالفت است، به دلیل آنکه مخالفت صورتهای مختلفی دارد، لازم است اقسام آن بیان گردد تا مراد از آن در روایات عرض روشن شود. اقسام مخالفت با قرآنعبارتاست از:
1. مخالفت به صورت تباین و تضاد کلی، به گونهای که مضمون روایت با مضمون آیه یکدیگر را نفی کنند و به هیچ وجه نتوان بین آن دو جمع نمود.29
گرچه روایتی که تباین کلی با قرآن داشته باشد یا وجود ندارد یا خیلی ناچیز است ـ تا حدی که برخی از قرآنپژوهان معاصر بکلی منکر چنین موردی شدهاند؛ زیرا جاعلان احادیث پی برده بودند که اگر احادیثشان مخالف صریح ظواهر قرآن باشد رواج نمییابد30 ـ ولی باید توجه داشت که اولاً، همه جاعلان احادیث تسلط کافی به قرآن نداشتهاند. ثانیا، به صورت قضیه شرطیه میتوان گفت که اگر چنین روایتی یافت شود، به دلیل مخالفت باید کنار گذاشته شود.
2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن. این نوع مخالفت نیز مخالف محسوب میشود.31 شاید بتوان احادیثی را که در آن معیار بازشناسی روایت موافق با کتاب، داشتن شاهدی در کتاب عنوان کرده32 به همین معنا گرفت. طبق این معنا از مخالفت، هر حدیثی که با روح کلی آیات و اهداف عام آن مخالفت صریح داشت و امکان تأویل نبود پذیرفته نیست.33 چنانکه علّامه طباطبائی در اثبات مخالفت روایات تحریف با کتاب مینویسد: «مراد مخالفت روایات یاد شده با دلالت قطعی کتاب است که از مجموع قرآنی که به دست ماست، استفاده میشود.»34
3. مخالفت به تباین جزئی (عام و خاص، مطلق و مقید، و مجمل و مبین). این قسم از مخالفت، مخالف محسوب نمیشود؛ زیرا اولاً، با توجه به متن برخی از روایات عرض، مراد از مخالف قرآن روایتی است که قرآن آن را تصدیق نکند،35 در حالی که قرآن، مخالف به نحو جزئی (در وجه اشتراک) را تصدیق میکند. ثانیا، اگر در موردی، علایم و قراین عرفی وجود داشته باشد که مراد و هدف واقعی بعضی از آیات را بر خلاف ظاهرش بیان کند، قراین عرفی در نظر عرف مخالف قرآن به شمار نمیآید، بلکه روشنگر و بیانکننده آن به حساب میآید؛ زیرا عقل پس از تأمّل و تدبّر، درمییابد که مخالفتی وجود ندارد و در نهایت، قابل جمعند. بنابراین، خبرِ واحدِ خاص، مخالفِ با آیهای که در آن زمینه عمومیت دارد نیست، بلکه خبر خاص، مبین و مفسّر آیه محسوب میشود.36 ثالثا، «میدانیم که روایات زیادی به عنوان مخصص عمومات قرآن، مقید مطلقات آن و مبین آیات مجمل از معصومان علیهمالسلام صادر شده است، حال اگر تخصیص یا تقیید در زمره مخالف کتاب باشد نقض سخن آنان خواهد بود که فرمودهاند: "ما خالف قول ربنا لم نقله، أو زخرف، أو باطل،" در نتیجه، صدور اینگونه تخصیصها و تقییدها گواه این است که تخصیص و تقیید قرآن مخالف آن محسوب نمیشود.»37
نتیجهای که از دو بحث قبلی میگیریم این است که در عرض حدیث بر قرآن، به منظور آگاهی از نسبت آن با قرآن، ابتدا آن را بر آیات قرآن و قواعد عام مستفاد از آن عرضه میکنیم؛ یا میان مفهوم و مضمون آن دو از نسب اربعه، تباین وجود دارد یا تساوی یا عموم من وجه و یا عموم مطلق. از این چهار صورت، تنها صورت نخست از روایات کنار گذاشته میشود.
با بیان اقسام مخالف با قرآن، اقسام موافق با قرآن نیز روشن میشود که عبارتند از 1. موافق به نحو تساوی؛ به این معنا که مفاد حدیث با مفاد آیهای یا با آموزههایی که حاصل از مجموع آیات قرآن است مطابقت داشته باشد. 2. موافق به نحو موافقت جزئی. بر اساس روایات عرض، قسم نخست بالجمله مورد پذیرش واقع میشود و قسم دوم پس از جمع عرفی و حمل مطلق بر مقید و عام بر خاص در محل اشتراک قابل پذیرش است.
تنها یک قسم روایت باقی میماند و آن روایتی است که مطلبی ناظر به آن در کتاب خدا پیدا نشود. در مورد چنین روایتی، به نظر میرسد صرفنظر از شرایط دیگری که برای پذیرش خبر از سوی دانشمندان گفته شده است،38 به دلیل اینکه موافقت با کتاب را به معنای عدم مخالفت دانستیم از نظر روایات عرض مشکلی در اینگونه روایات وجود ندارد.
شایان ذکر است که در همه موارد بحث مطابقت با آیات قرآن، مطابقت با نصوص و ظواهر مراد است. در صورتی که آیه در موضوع خاص، نص نباشد و ظهور آن نیز اختلافی باشد، در صورت وجود وجه جامع در تفسیر، همان ملاک موافقت و مخالفت خواهد بود.
موارد عرضه بر قرآن
آیا عرضه حدیث بر قرآن اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر دارد یا هر خبری را باید به قرآن عرضه داشت؟
برخی از فضلا عرضه به قرآن و مرجّح قرار دادن موافق با قرآن را در خصوص جایی میدانند که بین دو خبر تعارض وجود داشته باشد و یکی از آن دو موافق و دیگری مخالف کتاب باشد.39
گرچه موضوع برخی روایات عرض خبرین متعارضین است،40 ولی با توجه به این نکته اولاً، فلسفه عرضه روایات بر قرآن، وجود روایات ساختگی در میان روایات است. ثانیا، با دقت در متن روایات عرض به نظر میرسد تمامیاخبارواحادیث و حتی هر سخنی را باید به قرآن عرضه کرد و اگر مخالف کتاب بود آن را کنار گذاشت، چه خبر دیگریمتعارضبااینخبر باشد یا نباشد.
نتیجه روایات عرض
پس از روشن شدن مفهوم موافقت و مخالفت در روایات عرض، این پرسش مطرح میشود که اگر روایتی مخالف کتاب خدا بود، آیا به معنای عدم صدور چنین روایتی از معصوم است یا به معنای عدم حجّیت تعبدی بوده و ارتباطی با صدور و عدم آن ندارد؟ با مرور اجمالی روایات عرض، به نظر میرسد این روایات را به لحاظ مضمون به دو دسته کلی میتوان تقسیم کرد که عبارتند از:
الف. انکار صدور
تعبیر به «زخرف»،41 «فلم اقله»،42 و «فلیس من حدیثی»،43 نشانگر عدم صدور چنین روایتی از ائمّه اطهار علیهمالسلام است و مفاد این دسته از روایات انکار صدور روایاتی است که موافق کتاب نیست.44 به دلیل اینکه «زخرف» در لغت به معنای «زینت داده شده»45 و «زینت»46 آمده است، به کلام باطلی که حق جلوه کند ولی حق نباشد، «زخرفالقول» میگویند.47
ب. نفی حجیّت
در روایاتی که تعابیر «لا تأخذوا به»،48 «رُدُّوهُ»،49 «ردّوا الینا علمه»،50 «فَدَعُوه»،51 «فَاطْرَحُوهُ»،52 «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا»53 و «لاَ تُصَدِّقْ عَلَیْنَا»54 به کار رفته، سه احتمال وجود دارد: 1. موافقت با قرآن معیار بازشناسی همه احادیث نیست، بلکه این روایات ناظر به احادیث و قیاس و استحسانات عامه است و آنها را از اعتبار ساقط دانسته و اعلام میدارد که تنها منبع شریعت که در نظر شارع معتبر و مورد اعتماد میباشد کتاب و سنت قطعی است.55
نقد: با کمترین توجه به متن روایات عرض روشن میشود که این احتمال مردود است؛ زیرا در روایات به عرضه همه احادیث به قرآن تصریح شده است و اسمی از احادیث اهلسنّت و قیاس و استحسان به میان نیامده است.56 بنابراین، نمیتوان این روایات را ناظر به قیاس و استحسانات اهل سنت دانست.57
2. مفاد این روایات جمله خبریه است و صدور مخالف کتاب را از معصومان علیهمالسلام نفی میکند.
نقد: اولاً، هیچیک از تعابیر «لا تأخذوا به»، «رُدُّوهُ»، «ردّوا الینا علمه»، «فَدَعُوه»، «فَاطْرَحُوهُ»، «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا» و «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا»، دلالت روشن بر عدم صدور روایت مخالف کتاب ندارند. ثانیا، این تعبیرها در جایی به کار میرود که احتمال مطابقت روایت با واقع وجود داشته باشد. در نتیجه، مفاد این روایات نمیتواند نفی صدور روایت مخالف کتاب باشد.58
3. مفاد این روایات تنها نفی حجّیت تعبدی روایات مخالف کتاب است که از امر ارشادی به ترک مخالف کتاب استفاده میشود.59
به نظر میرسد احتمال اخیر صحیح باشد؛ با این توضیح که احتمال دارد روایتی از معصوم علیهالسلام صادر شده و موافق کتاب و مطابق با واقع باشد، ولی خواننده از درک موافقت چنین روایتی با کتاب عاجز باشد و در آینده کسانی بیایند و این روایت را مطابق کتاب خدا بیابند. با وجود این احتمال، اگر با عرضه چنین روایتی به کتاب خدا، موافقت آن آشکار نشد یا مخالفت آن اثبات شد، نمیتوان ادعای عدم صدور نمود. بنابراین، مفاد این دسته از روایات تنها نفی حجّیت تعبدی چنین روایاتی برای کسی است که مطابقت آن با کتاب را درک نکرده و به معنای عدم صدور نیست.
نتیجهای که از این دو دسته روایات به دست میآید این است که روایات عرضه به قرآن گاهی ناظر به روایات ساختگی میباشد. از اینرو، مفاد روایت انکار صدور روایاتی است که موافق کتاب نیست، گاهی ناظر به روایات صحیحی است که خواننده از فهم آن عاجز بوده و آن را مخالف کتاب خدا میدیده است. از اینرو، مفاد برخی روایات عدم حجّیت روایت مخالف کتاب است و این به عهده فقیه و حدیثشناس است که با شم فقهالحدیثی بفهمد که صدور کدام روایت مخالف کتاب را باید انکار کرد و کدام روایت را کنار گذاشت و علم آن را به ائمّه اطهار علیهمالسلام واگذار نمود.
تذکر دو نکته
با توجه به این نکته که ممکن است عرضهکننده روایات بر قرآن، روایتی را مخالف قرآن دانسته و کنار بگذارد یا زخرف بداند که هیچ تهافتی با قرآن نداشته، بلکه تبیینکننده قرآن باشد، تذکر دو نکته ضروری است:
1. تسلط عرضهکننده بر تفسیر: در عرضه احادیث بر قرآن، باید عرضهکننده تسلط کافی به قواعد تفسیر داشته باشد و در سایه آن نصوص و ظواهر آیات قرآن و اصول کلی مستخرج از آن را بشناسد و تنها به ترجمه آیات اکتفا نکند؛ زیرا مقصود از مطابقت با آیات قرآن، مطابقت با نصوص، ظواهر و اصول کلی مستخرج از آن است.
2. لزوم دقت در عرضه حدیث بر قرآن: تنها در صورتی میتوان روایتی را مخالف قرآن به شمار آورد و کنار گذاشت که مخالفت روایت با قرآن مخالفت صریح باشد و هیچگونه تأویلی را نپذیرد.60 غفلت برخی نویسندگان از نکات یاد شده باعث شده است برخی روایات را مخالف قرآن دانسته و کنار بگذارند. برای نمونه، یکی از نویسندگان معاصر روایت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهرا که میفرماید: «الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه»61 (فرد شقی کسی است که در رحم مادر شقی باشد و فرد سعید کسی است که در رحم مادرش سعید باشد) مخالف آیه شریفه «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا»(انسان: 3) (ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس) معرفی میکند.62 در حالی که روایت آن حضرت ناظر به علم الهی به سعادت و شقاوت انسان است که در آیات فراوانی مطرح شده است، چنانکه ابن ابیعمیر وقتی از امام موسی کاظم علیهالسلاماز معنای حدیث نبوی سؤال میکند، امام در پاسخ میفرماید: «الشقی من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال الاشقیاء و السعید من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال السعداء»؛63 شقی کسی است که وقتی در رحم مادر است خداوند میداند که او در آینده اعمال افراد شقی را انجام خواهد داد و سعید کسی است که وقتی در رحم مادر است خداوند میداند او در آینده اعمال افراد سعادتمند را انجام خواهد داد.
نویسنده یاد شده، روایت «النظر الی الوجه الجمیل عباده» (نگاه به چهره زیبا عبادت است) را با آیه «قُل لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»(نور: 30) (به مردان باایمان بگو دیده فرو نهند) مخالف دانسته،64 در حالی که نگاه به وجه جمیل نامحرم حرام است نه نگاه به هر وجه جمیلی. چنانکه در روایتی از امام موسیبن جعفر علیهالسلامآمده است: «ثَلَاثَةٌ یَجْلُونَ الْبَصَرَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ وَ النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ الْجَارِی وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَجْهِ الْحَسَنِ»؛65 سه چیز است که موجب جلا و روشنی چشم است: نگاه به سبزه، نگاه به آب جاری و نگاه به چهره زیبا.
و نیز برخی، روایاتی را که بر اعمال کوچک جزایی عظیم قرار میدهد (مانند روایاتی که پاداش گریه بر امام حسین علیهالسلام را سعادت دنیا و آخرت بیان کرده است) مخالف قرآن میدانند،66 در حالی که پاداش زیاد در مقابل اعمال به ظاهر اندک از تفضل الهی به بندگان سرچشمه میگیرد و هیچ منافاتی با آیات ندارد.
نویسنده دیگری ادعا کرده است: روایاتی مانند «أن الحجر الاسود نزل من الجنة» (حجرالاسود از بهشت فرود آمده است)، «أن اللّه أنزل قواعد البیت من الجنة» (خداوند پایههای خانه را از بهشت نازل فرمود)، «أن البیت أول ما وضع کان قبة من نور، نزلت علی آدم، و استقرت فی البقعة التی بنی ابراهیم علیها البیت، و لم تزل حتی وقع طوفان نوح»67 (اولین باری که خانه بنا شد قبهای از نور بود که بر آدم فرود آمد و در جای بقعهای که ابراهیم خانه را بر آن بنا نهاد جای گرفت و مدام بود تا طوفان نوح واقع شد) با ظاهر جمله «وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ» مخالفت دارند؛ زیرا آیه شریفه در اینکه ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام خانه کعبه را در سرزمین بتپرستی، برای عبادت کردن بنا کردهاند ظهور دارد، لکن داستانسرایان و به دنبال آن مفسّران این روایات را ساختهاند.68
در پاسخ باید گفت: آیه شریفه مخالفتی با روایات یاد شده ندارد؛ زیرا اولاً، آیهبیشازایندلالت ندارد که سازنده این خانه، ابراهیمواسماعیل علیهماالسلام بودهاند.ثانیا، در صورتی که چند روایت با کتابخدامخالفت داشت، چنانچه جهت جامعی در آن روایات وجود داشته باشد و آن جهت جامع مخالف قرآن نباشد،موجب سقوط اعتبار روایات نخواهد بود و جهت جامع روایات، شرافت بیت است.69
نتیجهگیری
از مباحث مطرح شده، نتایج ذیل به دست میآید:
1. علت تأکید بر «عرضه روایات بر کتاب خدا» وجود روایات ساختگی در میان روایات عنوان شده است.
2. به لحاظ متن روایات عرض، مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، قرآن است و شامل سنت و برهانهای عقلی نمیشود.
3. مراد از «موافقت با کتاب» که در روایات عرض معیار سنجش روایات قرار گرفته، همان عدم مخالفت است. بنابراین، روایتی که هیچگونه مخالفتی با قرآن نداشت، موافق محسوب میشود.
4. اقسام روایت مخالف با قرآن را بر سه گونه میتوان تصور کرد: 1. مخالفت به صورت تباین؛ 2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن؛ 3. مخالفت به تباین جزئی (عام و خاص مطلق و مقید). از سه قسم یاد شده، قسم سوم به دلیل امکان جمع عرفی مخالف محسوب نمیشود.
5. عرضه حدیثبرقرآن،اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر ندارد، بلکه تمامی اخبار و احادیث را بایدبهقرآنعرضهکرد،اگرمخالفکتاببودکنارگذاشت.
6. اخبار عرض به لحاظ مضمون به دو دسته کلی تقسیم میشود: 1. روایات بیانگر انکار صدور روایت مخالف کتاب از معصومان علیهمالسلام؛ 2. بیانگر نفی حجّیت چنین روایاتی. روایاتی که در آن تعبیر به «زخرف»، «فلم اقله» و «فلیس من حدیثی» شده است از قسم نخست بوده و روایاتی که در آن تعابیر «لا تأخذوا به»، «رُدُّوهُ»، «ردّوا الینا علمه»، «فَدَعُوه»، «فَاطْرَحُوهُ»، «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا» و «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا» به کار رفته دلالت بر نفی حجّیت تعبدی روایات مخالف کتاب است.
7. در عرضه احادیث بر قرآن باید عرضهکننده تسلط کافی به قواعد تفسیر داشته باشد.
8. تنها در صورتی میتوان روایتی را مخالف قرآن به حساب آورد که مخالفت روایت با قرآن مخالفت صریح باشد و هیچگونه تأویلی را نپذیرد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 دانشپژوه دکترى علوم قرآنى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 25/10/87 ـ پذیرش: 24/12/87.
2ـ در روایتى از حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است: «... وقد کذب على رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله على عهده حتى قام خطیبا فقال: أیها الناس قد کثرت على الکذابة فمن کذب علىّ متعمدا فلیتبوء مقعده من النار، ثم کذب علیه من بعده.» محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 62 / نهجالبلاغه، شماره 210، ص 430.
3ـ کشى به سند خود از عبدالرحمن بن ابىنجران از عبداللّه بن سنان نقل کرده که گفت: «قال ابوعبداللّه علیهالسلام: «انا أهلبیت صادقون، لا نخلو من کذاب یکذب علینا، و یسقط صدقنا بکذبه علینا عندالناس.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 217.
4ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 27، ص 110.
5ـ همان، ج 1، کتاب فضلالعلم، ص 69، روایت 3.
6ـ احمدبن محمّد خالد برقى، محاسن، ج 1، ص 221.
7ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 69. این روایت با حذف کلمه «بمنى» در محاسن، ج 1، ص 221 نیز نقل شده است.
8ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 242.
9ـ همان، ص 227.
10ـ همان، ص 225.
11ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 27، ص 118.
12ـ همان، ص 120.
13ـ همان، ص 114.
14ـ همان، ص 109.
15ـ محمّدبن حسن طوسى، الاستبصار، ج 1، ص 190.
16ـ محمّدبن حسن طوسى، تهذیبالاحکام، ج 7، ص 275.
17ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 27، ص 123.
18ـ سیدحسن موسوى بجنوردى، قواعد الفقهیه، ج 3، ص 288. شیخ انصارى نیز در شرط چهارم از شروط صحت عقد عدم مخالفت شرط با کتاب و سنت مىنویسد: «ثم ان المراد بکتاب اللّه هو ما کتب اللّه على عباده من احکام الدین، و ان بینه على لسان رسوله.» (مرتضى انصارى، المکاسب، ج 3، ص 13.)
19ـ محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 219.
20ـ عن ابىعبداللّه علیهالسلام: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.» (محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعة، ج 27، ص 110، ح 12، باب وجوه الجمع بین الاحادیث) «انظروا امرنا و ما جاءکم عنّا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به... .» (همان، ج 27، ص 20، ح 37) عن ابى عبداللّه علیهالسلام یقول: «لا تقبلوا علینا حدیثا إلا ما وافق القرآن والسنة أو تجدون معه شاهدا من أحادیثنا المتقدمة.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 249.
21ـ متن روایات با این تعابیر آمده است: «فما وافق حکمه حکم الکتاب و السنه»، «کل شىء مردود الى کتاب الله و السنه»، «مَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ» و «و ما لم یکن فى الکتاب، فاعرضوه على سنن رسولالله صلىاللهعلیهوآله.»
22ـ شهید صدر این مورد را یکى از احتمالات در معناى حدیث حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله مىداند که مىفرماید: «ایها الناس ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب اللّه فلم اقله» (محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 69، ح 5) ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 316.
23ـ مانند حدیث ثقلین: «قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله فى آخر خطبته یوم قبضه اللّه ـ عز و جل ـ انى قد ترکت فیکم امرین لن تضلوا بعدى ما ان تمسکتم بهما کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى...» محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 2، ص 415، روایت 1.
24ـ «لاینبغى الاشکال فى ان المستظهر عرفا هو الاول، لان جمله مالایوافق الکتاب و ان کانت قضیه سالبه و هى منطقیا اعم من السالبه بانتفاء الموضوع و السالبه بانتفاء المحمول الا ان المتفاهم العرفى منها هو السالبه بانتفاء المحمول بان یکون عدم الموافقه للکتاب مع وجود دلاله کتابیه» سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصولالعملیه، ج 7، ص 316.
25ـ آیتاللّه محمّدهادى معرفت در اینباره مىنویسد: «فالمراد من المخالفة هنا هى المباینه مع صمیم الدین و روح الشریعه الغرّاء، مباینهً مع أهدافها و أغراضها الهادفه الى إسعاد الامه فى دنیاهم و آخرتهم. فما عاکس هذا الاتجاه، فهو زخرف مرفوض و ما رافقه فهو حقّ مقبول.» محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 224.
26ـ روایت 4 و 6 الى 8 و روایت 11 الى 13.
27ـ «و لایبعد ان یراد بالموافقه عدم المخالفه نظرا الى موافقه مالم یخالف کتاب اللّه بالخصوص لعموماته المرخصه للتصرفات غیر المحرمه فى النفس و المال، فخیاطة ثوب البایع مثلاً موافق للکتاب بهذالمعنى.» مرتضى انصارى، المکاسب، ج 3، ص 13.
28ـ سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصولالعملیه، ج 7، ص 357.
29ـ «و المخالفه بین الدلیلین انما یتحقق اذا عارض احدهما صاحبه بحیث یتوقف اهل العرف فى فهم المراد منهما اذا صدر کلاهما من متکلم واحد او ممن بحکمه.» سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیر القرآن، ص 401.
30ـ «اما المخالفة بالتباین فلا مورد له، بعد شعور الوضّاعین بعدم رواج أکاذیبهم ما لو کانت المخالفة صریحا مع ظاهر الکتاب» ... إذ لا یعقل أن یکذب أحد على رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله أو أحد الصادقین کذبا صریحا، بحیث یتخالف مع القرآن أو السنة القویمه، بشکل واضح و مباین علنا، إذ حیث ذاک تبدو سوأته على ملا من الناس و یفضح من أساس.» محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 223.
31ـ شهید سید محمّدباقر صدر در اینباره مىنویسد: «لایبعد أن یکون المراد من طرح ما خالف الکتاب الکریم، أو ما لیس علیه شاهد منه، طرح ما یخالف الروح العامه للقرآن الکریم، و ما لا تکون نظائره و أشباهه موجودة فیه.» (سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیة، ج 7، ص 333.)
32ـ قالَ اباعبداللّه علیهالسلام: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِدا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِاللَّهِ ص وَ إِلَّا فَالَّذِى جَاءَکُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ) (محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 69 / محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعة، ج 27، ص 110.)
33ـ همین معیار در کلمات معصومان علیهمالسلام دیده مىشود؛ چنانکه امام عسکرى علیهالسلام در روایتى به هدف تمرین مقایسه روایات با قرآن براى شاگردان مىفرمایند: «فاذا شهد الکتاب بتصدیق خبر و تحقیقه فأنکرته طائفة من الامة و عارضته بحدیث من هذه الاحادیث المزورة صارت بإنکارها و دفعها الکتاب کفارا ضلالاً و أصح خبر ما عرف تحقیقه من الکتاب مثل الخبر المجمع علیه من رسول اللّه ص حیث قال: انى مستخلف فیکم خلیفتین کتاب اللّه و عترتى ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض و اللفظة الاخرى عنه فى هذا المعنى بعینه قوله (ص) انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى أهلبیتى و إنهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض ما ان تمسکتم بهما لم تضلوا فلما وجدنا شواهد هذا الحدیث نصا فى کتاب اللّه مثل قوله «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» ثم اتفقت روایات العلماء فى ذلک لامیرالمؤمنین (ع) أنه تصدق بخاتمه و هو راکع فشکر اللّه ذلک له و أنزل الایة فیه ثم وجدنا رسولاللّه (ص) قد أبانه من أصحابه بهذه اللفظة من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و قوله ص: على یقضى دینى و ینجز موعدى و هو خلیفتى علیکم بعدى و قوله (ص) حیث استخلفه على المدینة فقال یا رسول الله أ تخلفنى على النساء و الصبیان فقال أما ترضى أن تکون منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى فعلمنا أن الکتاب شهد بتصدیق هذه الاخبار و تحقیق هذه الشواهد فیلزم الامة الاقرار بها اذ کانت هذه الاخبار وافقت القرآن و وافق القرآن هذه الاخبار فلما وجدنا ذلک موافقا لکتاب اللّه و وجدنا کتاب اللّه موافقا لهذه الاخبار و علیها دلیلاً کان الاقتداء بهذه الاخبار فرضا لا یتعداه الا أهل العناد و الفساد.» (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 225.)
34ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 115. و نیز روایتى دیگر، که بر این معیار صحه مىگذارد. روایت چنین است: «فَإِنْ أَشْبَهَهُمَا فَهُوَ حَقٌّ وَ إِنْ لَمْ یُشْبِهْهُمَا فَهُوَ بَاطِلٌ.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 244.
35ـ عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: «ما اتاکم عنا من حدیث لایصدقه کتاب الله فهو زخرف.» احمدبن محمّد خالد برقى، محاسن، ج 1، ص 221.
36ـ «ان القرائن العرفیه على بیان المراد من الکتاب لاتعد فى نظر العرف من المخالفة له فى شىء، الدلیل الخاص قرینة لایضاح المعنى المقصود من الدلیل العام... فخبر الواحد الخاص لیس مخالفا للعام الکتابى، بل هو مبیّن للمراد منه.» سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 401.
37ـ انا نعلم انه قد صدر عن المعصومین علیهمالسلام کثیر من الاخبار المخصصه لعمومات الکتاب و المقیده لمطلقاته فلوکان التخصیص او التقیید من المخالف للکتاب لما صح قولهم: «ما خالف قول ربنا لم نقله، أو زخرف، أو باطل» فیکون صدور ذلک عنهم علیهمالسلام دلیلاً على أن التخصیص أو التقیید لیس من المخالفة فى شىء» سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 402.
38ـ اخبار را از حیث سند به سه قسم تقسیم نمودهاند: اخبار متواتر یا محفوف به قرائن قطعى، اخبار آحاد موثق و اخبار آحاد غیرموثق. قسم نخست را به اتفاق پذیرفتهاند، قسم دوم را در صورتى که خالى از قرینة ضعف باشد پذیرفتهاند، ولى از قسم اخیر به میزان قوت و ضعف کتاب و ویژگى متن و سند تنها به عنوان مؤید استفاده مىشود. علىاکبر بابایى، روششناسى تفسیر، ص 222ـ228.
39ـ احمد عابدى، درس «نقد حدیث»، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384ـ1385، دوره دکترى.
40ـ مانند روایات 8، 10 و 12.
41ـ روایت 1 الى 3.
42ـ روایت 4 و 5.
43ـ روایت 6.
44ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحثالحجج و الاصول العملیة، الجزء الرابع، ج 7، ص 315.
45ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 3ـ4، ص 543.
46ـ احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، ذیل واژه «زینت» / راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «زینت» / ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه «زینت».
47ـ ر.ک. حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، ج 4، ص 319 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 7، ص 321.
48ـ روایت 7.
49ـ روایت 8 و 9.
50ـ روایت 10.
51ـ روایت 11.
52ـ روایت 12.
53ـ روایت 13.
54ـ روایت 14.
55ـ این احتمال را سید محمّدباقر صدر ذیل روایات دسته دوم (نفى حجیت) بیان کرده است. (سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصولالعملیه، ج 7، ص 326.)
56ـ مانند: تعبیر به «مالم یوافق من الحدیث القرآن» در روایت نخست و تعابیر «کل حدیث لایوافق کتاب اللّه»، «ما اتاکم عنا من حدیث»، «ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه»، «اذا حدثتم عنى بالحدیث» «فما جاءکم عنى من حدیث» و به ترتیب از روایت دوم تا روایت ششم.
57ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج الاصولالعملیه، ج 7، ص 326.
58ـ همان، ص 325.
59ـ ر.ک. همان.
60ـ کاظم مدیر شانهچى، علمالحدیث و درایهالحدیث، ج 2، ص 92.
61ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 9.
62ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسىها، دفتر 70، ص 20ـ23.
63ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 157.
64ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسىها، دفتر 70، ص 20ـ23.
65ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 5، ص 340؛ ج 20، ص 60 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 246؛ ج 75، ص 320؛ ج 76، ص 289 و 291 / حسنبن شعبه حرانى، تحفالعقول، 1404، ص 409 / محمّدبن على صدوق، الخصال، 1403، ص 92 و 237.
66ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسىها، دفتر 70، ص 20ـ23.
67ـ عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام: «... فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ قُبَّةً مِنْ نُورٍ فِى مَوْضِعِ الْبَیْت.» میرزا حسین نورى، مستدرکالوسائل، ج 9، ص 329.
68ـ ر.ک. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 466.
69ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 293.
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، الهادى، 1379.
ـ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق و ضبط عبدالسلام هارون، بیروت، دارالاسلامیة، 1990م.
ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، بىتا.
ـ انصارى، مرتضى، المکاسب، قم، منشورات دارالذخائر، 1411.
ـ بابایى، علىاکبر و دیگران، روششناسى تفسیر، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1381.
ـ برقى، احمد بن محمد خالد، محاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ق، چ دوم.
ـ حرّانى، حسنبن شعبه، تحفالعقول، قم، جامعه مدرسین، 1404.
ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائلالشیعه، تحقیق مؤسسه آلالبیت، قم، مهر، 1412.
ـ خوئى، سیدابوالقاسم، البیان فى تفسیرالقرآن، قم، دارالثقلین، 1418، چ سوم.
ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودى، بیروت، دارالشامیة، 1416.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، بىتا.
ـ صدر، سید محمّدباقر، مباحث الحجج و الاصول العملیّه، الجزء الرابع، بىجا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1417، چ پنجم.
ـ صدوق، محمّدبن على، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403، چ دوم.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397ق، چ سوم.
ـ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1379ق.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، الاستبصار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق، چ سوم.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، تهذیب الاحکام، تصحیح علىاکبر غفارى، تهران، صدوق، 1417.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، چ چهارم.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376ق.
ـ مدیر شانهچى، کاظم، علمالحدیث و درایه الحدیث، قم، اسلامى، 1375.
ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368.
ـ معرفت، محمّدهادى، التفسیر الاثرى الجامع، قم، التمهید، 1383.
ـ موسوى بجنوردى، سیدحسن، قواعد الفقهیه، تهران، میعاد، 372، چ دوم.
ـ نفیسى، شادى، مقالات و بررسىها، دانشکده الهیات و معارف اسلامى، دفتر 70.
ـ نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آلالبیت، 1408.
ضرورت عرضه روایات بر قرآن
روایات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلام، نقش اساسی در فهم شریعت و تفسیر قرآن دارند، ولی به دلیل آنکه اولاً، در زمان آن حضرات، روایاتی به دروغ به ایشان نسبت داده شده است2 و ثانیا، برخی روایات از مصون نماندن هیچیک از ائمّه علیهمالسلام از نسبت دروغِ دروغپردازان سخن گفتهاند،3 نمیتوان از همه روایات به طور مطلق استفاده نمود، بلکه شناخت احادیث صحیح از ساختگی، پیش از استفاده از آنها ضروری و لازم است. یکی از راههای شناخت روایات صحیح از ساختگی، بلکه مهمترین آنها «عرضه روایات بر کتاب خدا» است که در سخنان گهربار پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام به آن تصریح شده است.
متن روایات عرض
از آنرو که هدف این مقاله بررسی مفاد روایات عرض است، پیش از هر چیز لازم است متن روایات عرض با گونههای مختلف آن ذکر شود. با جستوجوی صورت گرفته در متون روایی، موارد زیر به دست آمد:
1. عن ابیعبداللّه علیهالسلام: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.»4 از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که هر حدیثی موافق قرآن نباشد باطل است.
2. سمعت اباعبداللّه علیهالسلام یقول: «کل شیءٍ مردود الی الکتاب و السنه و کل حدیث لایوافق کتاب اللّه فهو زخرف.»5 روای میگوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که میفرمود: هر چیزی باید به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد باطل است.
3. عن ابیعبداللّه علیهالسلام قال: «ما اتاکم عنا من حدیث لایصدقه کتاب اللّه فهو زخرف.»6 از امام صادق علیهالسلامروایت شده است که فرمود: هر حدیثی از ما به شما رسید که کتاب خدا آن را تصدیق نکرد باطل است.
4. خطب النبی صلیاللهعلیهوآله بمنی، فقال: «ایها الناس ما جاءکم عنی یوافق کتاب اللّه فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم اقله.»7 پیامبر صلیاللهعلیهوآله در منی خطبه خواند، پس فرمود: ای مردم، هر آنچه از من به شما رسید که موافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفتهام و آنچه مخالف کتاب خدا بود، پس من آن را نگفتهام.
5. عن ابی عبداللّه علیهالسلام قال: «قال رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله: اذا حدثتم عنی بالحدیث فانحلونی أهنأه و أسهله و أرشده فإن وافق کتاب اللّه فأنا قلته و ان لم یوافق کتاب اللّه فلم أقله.»8 از امام صادق علیهالسلامروایت شده است که فرمود: رسول خدا فرمود: هر گاه سخنی از من به شما گفته شد گواراترین، آسانترین و راهنماترین آن را به من نسبت بدهید. پس اگر موافق کتاب خدا بود، من آن را گفتهام و اگر موافق کتاب خدا نبود، من آن را نگفتهام.
6. عن جعفر عن ابیه علیهماالسلام قال: «قرأت فی کتاب لعلی علیهالسلام أن رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله قال انه سیکذب علی کما کذب علی من کان قبلی فما جاءکم عنی من حدیث وافق کتاب اللّه فهو حدیثی و أما ما خالف کتاب اللّه فلیس من حدیثی.»9 از امام جعفر صادق علیهالسلام از پدرش روایت شده است که فرمود: خواندم در کتابی که از حضرت علی علیهالسلام بود (نوشته بود) رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: همانا بر من دروغ خواهند بست آنسان که بر پیامبران پیش از من دروغ بستند. پس هر حدیثی از من به شما رسید و موافق کتاب خدا بود، سخن من است ولی آنچه مخالف کتاب خدا بود از سخن من نیست.
7. قال رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله فی حجهالوداع: قد کثرت علی الکذابة و ستکثر فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار فإذا أتاکم الحدیث فأعرضوه علی کتاباللّه و سنتی فما وافق کتاب اللّه و سنتی فخذوا به و ما خالف کتاب اللّه و سنتی فلا تأخذوا به.»10 رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حجهالوداع فرمود: دروغپردازان بر من فراوان شدهاند و بیشتر نیز خواهند شد، هر که عمدا بر من دروغ ببندد، جایگاهش آتش است. پس هر وقت حدیثی از من به شما رسید آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ آنچه موافق کتاب خدا و سنت من بود آن را بگیرید و آنچه مخالف کتاب خدا و سنت من بود آن را اخذ نکنید.
8. قَالَ الصَّادِقُ علیهالسلام: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ ...»؛11 امام صادق علیهالسلامفرمود: هر وقت دو حدیث مختلف بر شما وارد شد پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. پس آنچه موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود رد کنید.
9. عن ابیجعفر علیهالسلام: «انظروا امرنا و ما جاءکم عنّا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به و ان لم تجدوه موافقا فردّوه و ان اشتبه الامر علیکم فقفوا عنده و ردّوه الینا.»12 از امام باقر علیهالسلامروایت شده است: به امر ما و آنچه از ما به شما میرسد نگاه کنید. پس اگر آن را موافق قرآن یافتید آن را اخذ کنید و اگر موافق نیافتید رد نمایید و اگر امر بر شما مشتبه شد توقف نموده و (علم) آن را به ما برگردانید.
10. عن الرضا علیهالسلام قال: «فما ورد علیکم من خبرین مختلفین فاعرضوهما علی کتاب اللّه، فما کان فی کتاب اللّه موجودا حلالاً، او حراما فاتبعوا ما وافق الکتاب، و ما لم یکن فی الکتاب، فاعرضوه علی سنن رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله ... و ما لم تجدوه فی شیء من هذه الوجوه فردّوا الینا علمه فنحن اولی بذلک.»13 از امام رضا علیهالسلامروایت شده است که فرمود: اگر دو خبر مختلف بر شما وارد شد، پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه در کتاب خدا از جهت حلال یا حرام، موجود بود، موافق کتاب را تبعیت کنید و آنچه در کتاب خدا نبود، بر سنت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرضه کنید و آنچه را موافق هیچیک از این موارد نیافتید علمش را به ما برگردانید که ما بدان سزاوارتریم.
11. عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام قَالَ: «قَالَ رَسُولُاللّهِ صلیاللهعلیهوآله: إِنَّ عَلَی کُلِّ حَقٍّ حَقِیقَةً وَ عَلَی کُلِّ صَوَابٍ نُورا فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوه.»14 از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمود: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهفرمود: برای هر امر حقی حقیقتی است و برای هر امر درستی نوری است، پس آنچه را موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه را مخالف کتاب خدا بود ترک نمایید.
12. وَ قَدْ رُوِی عَنْهُمْ علیهمالسلام أَنَّهُمْ قَالُوا: «إِذَا جَاءَکُمْ عَنَّا حَدِیثَانِ فَأَعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ.»15 از معصومان علیهمالسلامروایت شده است که فرمودهاند: هرگاه از ما دو حدیث (مختلف) بر شما رسید، پس آن دو را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه را که موافق کتاب خدا بود اخذ نمایید و آنچه مخالف کتاب خدا بود رهایش کنید.
13. رُوِی عَنِ النَّبِی صلیاللهعلیهوآله وَ عَنِ الْأَئِمَّةِ علیهمالسلام أَنَّهُمْ قَالُوا: «إِذَا جَاءَکُمْ مِنَّا حَدِیثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا.»16 از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهو امامان علیهمالسلام روایت شده است که فرمودند: هرگاه از ما حدیثی بر شما رسید، پس آن را بر کتاب خدا عرضه کنید. آنچه را که موافق کتاب خدا بود اخذ کنید و آنچه مخالف کتاب خدا بود یا رهایش کنید یا (علم) آن را بر ما برگردانید.
14. قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ وَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیهماالسلام: «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ صلیاللهعلیهوآله.»17 امام باقر و امام صادق علیهماالسلامفرمودند: جز روایتی که موافق کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله است بر ما تصدیق نکن.
مصداق کتاب در روایات عرض
در خصوص مصداق «کتاب» که در برخی روایات عرض به کار رفته، بحثهایی صورت گرفته و احتمالاتی داده شده است؛از جملهاینکه منظور از «کتاب» عبارت است از:
1. آیات قرآن؛
2. محکمات دین اعم از قرآن و سنت؛18
3. محکمات دین و ضروریات عقلی که شامل سنت استوار و برهان عقلی آشکار میشود.19
با بررسی اجمالی متن روایات عرض، روشن میشود مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، احتمال اول است؛ زیرا علاوه بر اینکه در برخی از روایات به «قرآن» تصریح شده،20 در روایات دیگر نیز یا سنت با حرف عطف به کتاب عطف شده و کتاب و سنت با هم معیار بازشناسی احادیث قرار گرفته، یا سنت معیار دیگری برای سنجش تعیین شده است.21 از بررسی همه موارد معلوم میشود مراد از کتاب، قرآن است نه قرآن و سنت یا محکمات دین و ضروریات عقلی. بنابراین، آنچه برخی از بزرگان در این زمینه گفتهاند و مراد از کتاب را محکمات دینی شامل قرآن، سنت و ضروریات عقلی دانستهاند صحیح نمیباشد.
معنای موافقت و مخالفت در روایات عرض
روایات عرض، موافقت و مخالفت با کتاب را معیار صحت و سقم روایات میشمارند، ولی به دلیل آنکه دامنه آیات قرآن به گستردگی حدیث نیست و شامل همه جزئیات مسائل دین و آنچه روایات بدان پرداختهاند نمیشود، معنای موافقت و مخالفت خیلی روشن نیست که آیا مرادْ موافقت مضمون حدیث با مضمون قرآن است یا موافقت با آموزههای کلی قرآن و یا معنایی دیگر؟ کلمات دانشمندان علم اصول در تبیین معنای این بخش از روایت متفاوت است و چند احتمال در این زمینه ارائه دادهاند؛ از جمله:
1. موافقت به معنای آمدن مضمون روایت در قرآن باشد و در مقابل، عدم موافقت به این معنا باشد که کتاب متعرض موضوعی که در روایت آمده نشده باشد و در نتیجه، عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد.22 طبق این احتمال، روایتی قابل قبول است که در موضوع آن روایت، مطلبی در قرآن آمده و موافق با حدیث است و روایتی مردود است که قرآن نسبت به آن ساکت است.
نقد: هر دو ادعای مذکور دارای اشکال است. در خصوص ادعای اول (موافقت به معنای آمدن مضمون روایت در قرآن باشد) اگر موافقت را به این معنا لحاظ کنیم اولاً، لازم میآید بیشتر روایات از اعتبار ساقط شوند؛ زیرا روایاتی که مضمونشان در آیات قرآن وجود داشته باشد زیاد نیستند. ثانیا، اگر قرار باشد تنها روایاتی را بپذیریم که عین مفاد آنها در قرآن آمده است لازم میآید نیازی به حدیث نباشد یا دستکم حدیث، منبع مستقلی نباشد. در حالی که بر اساس ادلّه معتبر،23 حدیث از آن حیث که حاکی از سنت است منبع مستقلی در کنار قرآن محسوب میشود. اما در مورد ادعای دوم (عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع است) باید گفت: دو احتمال در معنای عدم موافقت (لایوافق کتاب اللّه) که در روایات عرض آمده وجود دارد که عبارتند از: 1. قرآن متعرض آن موضوع شده ولی موافق با آن نیست؛ 2. کتاب متعرض آن موضوع نباشد و عدم موافقت حدیث با قرآن از باب سالبه به انتفاء موضوع باشد. گرچه جمله «لایوافق کتاب اللّه» قضیه سالبه است و از نظر منطقی اعم از سالبه به انتفاء موضوع و سالبه به انتفاء محمول است ولی متفاهم عرفی از جمله «لایوافق کتاب اللّه» سالبه به انتفاء محمول است؛ به این معنا که کتاب متعرض آن موضوع باشد ولی با آن موافق نباشد، نه اینکه قرآن اصلاً به آن موضوع نپرداخته باشد. مؤید دیگر این معنا این است که در برخی روایات به جای «لایوافق» جمله «یخالف»آمده است.24
2. مخالفت به معنای تباین با اهداف و اغراض اصل دین و روح شریعت باشد که همان سعادت بشر در دنیا و آخرت است.25
نقد: پیشتر گفته شد که مراد از کتاب در روایات عرض، قرآن است و در هیچیک از روایات، موافقت با اصل دین و روح شریعت مطرح نشده است و اگر مقصود از روح شریعت در نظر ایشان، اصول کلی مستخرج از آیات قرآن است، همان اصولی که مورد تأیید سنت و برهان عقلی است، باید توجه داشت که گرچه این نوع موافقت در روایات عرض لحاظ شده است، ولی این مورد یکی از مصادیق موافقت است نه همه آن.
3. مراد از موافقت یعنی عدم مخالفت. بنابراین احتمال، روایتی در ترازوی قرآن وزن سنگینتری دارد که مخالف (ناسازگار) با قرآن نباشد و اگر روایتی هیچگونه مخالفتی (ناسازگاری) با قرآن نداشت، موافق محسوب میشود. طبق این دیدگاه، حدیث را باید با هر یک از مفاد آیات قرآن و مراد خداوند از آن و نیز اهداف کلی قرآن و قواعد مستخرج از آن سنجید. تنها در صورتی که با آن مخالفت صریح داشت و امکان تأویل نبود پذیرفته نیست.
به نظر میرسد با توجه به متن روایات عرض، احتمال اخیر معنای صحیحی برای موافقت باشد؛ چراکه اولاً، همه جزئیات شریعت در آیات قرآن نیامده است. ثانیا، در متن بیشتر روایات عرض از روایات غیر موافق با کتاب با تعبیر مخالف (ناسازگار) یاد کرده است.26
شیخ انصاری با بیان مثالی، این نظریه را پذیرفته و مینویسد: اگر فروشنده و خریدار شرط کنند که خریدار به جای پرداخت ثمن، لباس فروشنده را بدوزد، آیا چون راجع به این شرط آیهای در قرآن نیامده، این شرط باطل است؟ به نظر میرسد مقصود از موافقت چیزی جز عدم مخالفت نیست؛ زیرا اگر شرطی با آیه یا روایتی معین معارض نباشد مشمول عموماتی خواهد بود که هرگونه بهرهبرداری و تصرف در جان و مال را جز در مواردی که به طور خاص بر آن انگشت نهاده شده روامیدانند. این عمومات، شرط (دوختن لباس) را تجویز میکنند.27
شهید سید محمّدباقر صدر نیز مینویسد: «مناسبت عرفی حکم و موضوع در باب جعل حجّیت و طریقیت اقتضا میکند که میزان در ترجیح یک خبر، عدم مخالفت با کتاب باشد؛ به خاطر اینکه پر واضح است که تمام تفاصیل و جزئیات احکام شرعی در کتاب نیامده است. در نتیجه، مراد از موافقت، عدم مخالفت است.»28
گونههای مختلف مخالفت با قرآن
پس از اینکه روشن شد مقصود از موافقت، عدم مخالفت است، به دلیل آنکه مخالفت صورتهای مختلفی دارد، لازم است اقسام آن بیان گردد تا مراد از آن در روایات عرض روشن شود. اقسام مخالفت با قرآنعبارتاست از:
1. مخالفت به صورت تباین و تضاد کلی، به گونهای که مضمون روایت با مضمون آیه یکدیگر را نفی کنند و به هیچ وجه نتوان بین آن دو جمع نمود.29
گرچه روایتی که تباین کلی با قرآن داشته باشد یا وجود ندارد یا خیلی ناچیز است ـ تا حدی که برخی از قرآنپژوهان معاصر بکلی منکر چنین موردی شدهاند؛ زیرا جاعلان احادیث پی برده بودند که اگر احادیثشان مخالف صریح ظواهر قرآن باشد رواج نمییابد30 ـ ولی باید توجه داشت که اولاً، همه جاعلان احادیث تسلط کافی به قرآن نداشتهاند. ثانیا، به صورت قضیه شرطیه میتوان گفت که اگر چنین روایتی یافت شود، به دلیل مخالفت باید کنار گذاشته شود.
2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن. این نوع مخالفت نیز مخالف محسوب میشود.31 شاید بتوان احادیثی را که در آن معیار بازشناسی روایت موافق با کتاب، داشتن شاهدی در کتاب عنوان کرده32 به همین معنا گرفت. طبق این معنا از مخالفت، هر حدیثی که با روح کلی آیات و اهداف عام آن مخالفت صریح داشت و امکان تأویل نبود پذیرفته نیست.33 چنانکه علّامه طباطبائی در اثبات مخالفت روایات تحریف با کتاب مینویسد: «مراد مخالفت روایات یاد شده با دلالت قطعی کتاب است که از مجموع قرآنی که به دست ماست، استفاده میشود.»34
3. مخالفت به تباین جزئی (عام و خاص، مطلق و مقید، و مجمل و مبین). این قسم از مخالفت، مخالف محسوب نمیشود؛ زیرا اولاً، با توجه به متن برخی از روایات عرض، مراد از مخالف قرآن روایتی است که قرآن آن را تصدیق نکند،35 در حالی که قرآن، مخالف به نحو جزئی (در وجه اشتراک) را تصدیق میکند. ثانیا، اگر در موردی، علایم و قراین عرفی وجود داشته باشد که مراد و هدف واقعی بعضی از آیات را بر خلاف ظاهرش بیان کند، قراین عرفی در نظر عرف مخالف قرآن به شمار نمیآید، بلکه روشنگر و بیانکننده آن به حساب میآید؛ زیرا عقل پس از تأمّل و تدبّر، درمییابد که مخالفتی وجود ندارد و در نهایت، قابل جمعند. بنابراین، خبرِ واحدِ خاص، مخالفِ با آیهای که در آن زمینه عمومیت دارد نیست، بلکه خبر خاص، مبین و مفسّر آیه محسوب میشود.36 ثالثا، «میدانیم که روایات زیادی به عنوان مخصص عمومات قرآن، مقید مطلقات آن و مبین آیات مجمل از معصومان علیهمالسلام صادر شده است، حال اگر تخصیص یا تقیید در زمره مخالف کتاب باشد نقض سخن آنان خواهد بود که فرمودهاند: "ما خالف قول ربنا لم نقله، أو زخرف، أو باطل،" در نتیجه، صدور اینگونه تخصیصها و تقییدها گواه این است که تخصیص و تقیید قرآن مخالف آن محسوب نمیشود.»37
نتیجهای که از دو بحث قبلی میگیریم این است که در عرض حدیث بر قرآن، به منظور آگاهی از نسبت آن با قرآن، ابتدا آن را بر آیات قرآن و قواعد عام مستفاد از آن عرضه میکنیم؛ یا میان مفهوم و مضمون آن دو از نسب اربعه، تباین وجود دارد یا تساوی یا عموم من وجه و یا عموم مطلق. از این چهار صورت، تنها صورت نخست از روایات کنار گذاشته میشود.
با بیان اقسام مخالف با قرآن، اقسام موافق با قرآن نیز روشن میشود که عبارتند از 1. موافق به نحو تساوی؛ به این معنا که مفاد حدیث با مفاد آیهای یا با آموزههایی که حاصل از مجموع آیات قرآن است مطابقت داشته باشد. 2. موافق به نحو موافقت جزئی. بر اساس روایات عرض، قسم نخست بالجمله مورد پذیرش واقع میشود و قسم دوم پس از جمع عرفی و حمل مطلق بر مقید و عام بر خاص در محل اشتراک قابل پذیرش است.
تنها یک قسم روایت باقی میماند و آن روایتی است که مطلبی ناظر به آن در کتاب خدا پیدا نشود. در مورد چنین روایتی، به نظر میرسد صرفنظر از شرایط دیگری که برای پذیرش خبر از سوی دانشمندان گفته شده است،38 به دلیل اینکه موافقت با کتاب را به معنای عدم مخالفت دانستیم از نظر روایات عرض مشکلی در اینگونه روایات وجود ندارد.
شایان ذکر است که در همه موارد بحث مطابقت با آیات قرآن، مطابقت با نصوص و ظواهر مراد است. در صورتی که آیه در موضوع خاص، نص نباشد و ظهور آن نیز اختلافی باشد، در صورت وجود وجه جامع در تفسیر، همان ملاک موافقت و مخالفت خواهد بود.
موارد عرضه بر قرآن
آیا عرضه حدیث بر قرآن اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر دارد یا هر خبری را باید به قرآن عرضه داشت؟
برخی از فضلا عرضه به قرآن و مرجّح قرار دادن موافق با قرآن را در خصوص جایی میدانند که بین دو خبر تعارض وجود داشته باشد و یکی از آن دو موافق و دیگری مخالف کتاب باشد.39
گرچه موضوع برخی روایات عرض خبرین متعارضین است،40 ولی با توجه به این نکته اولاً، فلسفه عرضه روایات بر قرآن، وجود روایات ساختگی در میان روایات است. ثانیا، با دقت در متن روایات عرض به نظر میرسد تمامیاخبارواحادیث و حتی هر سخنی را باید به قرآن عرضه کرد و اگر مخالف کتاب بود آن را کنار گذاشت، چه خبر دیگریمتعارضبااینخبر باشد یا نباشد.
نتیجه روایات عرض
پس از روشن شدن مفهوم موافقت و مخالفت در روایات عرض، این پرسش مطرح میشود که اگر روایتی مخالف کتاب خدا بود، آیا به معنای عدم صدور چنین روایتی از معصوم است یا به معنای عدم حجّیت تعبدی بوده و ارتباطی با صدور و عدم آن ندارد؟ با مرور اجمالی روایات عرض، به نظر میرسد این روایات را به لحاظ مضمون به دو دسته کلی میتوان تقسیم کرد که عبارتند از:
الف. انکار صدور
تعبیر به «زخرف»،41 «فلم اقله»،42 و «فلیس من حدیثی»،43 نشانگر عدم صدور چنین روایتی از ائمّه اطهار علیهمالسلام است و مفاد این دسته از روایات انکار صدور روایاتی است که موافق کتاب نیست.44 به دلیل اینکه «زخرف» در لغت به معنای «زینت داده شده»45 و «زینت»46 آمده است، به کلام باطلی که حق جلوه کند ولی حق نباشد، «زخرفالقول» میگویند.47
ب. نفی حجیّت
در روایاتی که تعابیر «لا تأخذوا به»،48 «رُدُّوهُ»،49 «ردّوا الینا علمه»،50 «فَدَعُوه»،51 «فَاطْرَحُوهُ»،52 «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا»53 و «لاَ تُصَدِّقْ عَلَیْنَا»54 به کار رفته، سه احتمال وجود دارد: 1. موافقت با قرآن معیار بازشناسی همه احادیث نیست، بلکه این روایات ناظر به احادیث و قیاس و استحسانات عامه است و آنها را از اعتبار ساقط دانسته و اعلام میدارد که تنها منبع شریعت که در نظر شارع معتبر و مورد اعتماد میباشد کتاب و سنت قطعی است.55
نقد: با کمترین توجه به متن روایات عرض روشن میشود که این احتمال مردود است؛ زیرا در روایات به عرضه همه احادیث به قرآن تصریح شده است و اسمی از احادیث اهلسنّت و قیاس و استحسان به میان نیامده است.56 بنابراین، نمیتوان این روایات را ناظر به قیاس و استحسانات اهل سنت دانست.57
2. مفاد این روایات جمله خبریه است و صدور مخالف کتاب را از معصومان علیهمالسلام نفی میکند.
نقد: اولاً، هیچیک از تعابیر «لا تأخذوا به»، «رُدُّوهُ»، «ردّوا الینا علمه»، «فَدَعُوه»، «فَاطْرَحُوهُ»، «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا» و «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا»، دلالت روشن بر عدم صدور روایت مخالف کتاب ندارند. ثانیا، این تعبیرها در جایی به کار میرود که احتمال مطابقت روایت با واقع وجود داشته باشد. در نتیجه، مفاد این روایات نمیتواند نفی صدور روایت مخالف کتاب باشد.58
3. مفاد این روایات تنها نفی حجّیت تعبدی روایات مخالف کتاب است که از امر ارشادی به ترک مخالف کتاب استفاده میشود.59
به نظر میرسد احتمال اخیر صحیح باشد؛ با این توضیح که احتمال دارد روایتی از معصوم علیهالسلام صادر شده و موافق کتاب و مطابق با واقع باشد، ولی خواننده از درک موافقت چنین روایتی با کتاب عاجز باشد و در آینده کسانی بیایند و این روایت را مطابق کتاب خدا بیابند. با وجود این احتمال، اگر با عرضه چنین روایتی به کتاب خدا، موافقت آن آشکار نشد یا مخالفت آن اثبات شد، نمیتوان ادعای عدم صدور نمود. بنابراین، مفاد این دسته از روایات تنها نفی حجّیت تعبدی چنین روایاتی برای کسی است که مطابقت آن با کتاب را درک نکرده و به معنای عدم صدور نیست.
نتیجهای که از این دو دسته روایات به دست میآید این است که روایات عرضه به قرآن گاهی ناظر به روایات ساختگی میباشد. از اینرو، مفاد روایت انکار صدور روایاتی است که موافق کتاب نیست، گاهی ناظر به روایات صحیحی است که خواننده از فهم آن عاجز بوده و آن را مخالف کتاب خدا میدیده است. از اینرو، مفاد برخی روایات عدم حجّیت روایت مخالف کتاب است و این به عهده فقیه و حدیثشناس است که با شم فقهالحدیثی بفهمد که صدور کدام روایت مخالف کتاب را باید انکار کرد و کدام روایت را کنار گذاشت و علم آن را به ائمّه اطهار علیهمالسلام واگذار نمود.
تذکر دو نکته
با توجه به این نکته که ممکن است عرضهکننده روایات بر قرآن، روایتی را مخالف قرآن دانسته و کنار بگذارد یا زخرف بداند که هیچ تهافتی با قرآن نداشته، بلکه تبیینکننده قرآن باشد، تذکر دو نکته ضروری است:
1. تسلط عرضهکننده بر تفسیر: در عرضه احادیث بر قرآن، باید عرضهکننده تسلط کافی به قواعد تفسیر داشته باشد و در سایه آن نصوص و ظواهر آیات قرآن و اصول کلی مستخرج از آن را بشناسد و تنها به ترجمه آیات اکتفا نکند؛ زیرا مقصود از مطابقت با آیات قرآن، مطابقت با نصوص، ظواهر و اصول کلی مستخرج از آن است.
2. لزوم دقت در عرضه حدیث بر قرآن: تنها در صورتی میتوان روایتی را مخالف قرآن به شمار آورد و کنار گذاشت که مخالفت روایت با قرآن مخالفت صریح باشد و هیچگونه تأویلی را نپذیرد.60 غفلت برخی نویسندگان از نکات یاد شده باعث شده است برخی روایات را مخالف قرآن دانسته و کنار بگذارند. برای نمونه، یکی از نویسندگان معاصر روایت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهرا که میفرماید: «الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سعد فی بطن امه»61 (فرد شقی کسی است که در رحم مادر شقی باشد و فرد سعید کسی است که در رحم مادرش سعید باشد) مخالف آیه شریفه «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا»(انسان: 3) (ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس) معرفی میکند.62 در حالی که روایت آن حضرت ناظر به علم الهی به سعادت و شقاوت انسان است که در آیات فراوانی مطرح شده است، چنانکه ابن ابیعمیر وقتی از امام موسی کاظم علیهالسلاماز معنای حدیث نبوی سؤال میکند، امام در پاسخ میفرماید: «الشقی من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال الاشقیاء و السعید من علم اللّه و هو فی بطن امه انه سیعمل اعمال السعداء»؛63 شقی کسی است که وقتی در رحم مادر است خداوند میداند که او در آینده اعمال افراد شقی را انجام خواهد داد و سعید کسی است که وقتی در رحم مادر است خداوند میداند او در آینده اعمال افراد سعادتمند را انجام خواهد داد.
نویسنده یاد شده، روایت «النظر الی الوجه الجمیل عباده» (نگاه به چهره زیبا عبادت است) را با آیه «قُل لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»(نور: 30) (به مردان باایمان بگو دیده فرو نهند) مخالف دانسته،64 در حالی که نگاه به وجه جمیل نامحرم حرام است نه نگاه به هر وجه جمیلی. چنانکه در روایتی از امام موسیبن جعفر علیهالسلامآمده است: «ثَلَاثَةٌ یَجْلُونَ الْبَصَرَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ وَ النَّظَرُ إِلَی الْمَاءِ الْجَارِی وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَجْهِ الْحَسَنِ»؛65 سه چیز است که موجب جلا و روشنی چشم است: نگاه به سبزه، نگاه به آب جاری و نگاه به چهره زیبا.
و نیز برخی، روایاتی را که بر اعمال کوچک جزایی عظیم قرار میدهد (مانند روایاتی که پاداش گریه بر امام حسین علیهالسلام را سعادت دنیا و آخرت بیان کرده است) مخالف قرآن میدانند،66 در حالی که پاداش زیاد در مقابل اعمال به ظاهر اندک از تفضل الهی به بندگان سرچشمه میگیرد و هیچ منافاتی با آیات ندارد.
نویسنده دیگری ادعا کرده است: روایاتی مانند «أن الحجر الاسود نزل من الجنة» (حجرالاسود از بهشت فرود آمده است)، «أن اللّه أنزل قواعد البیت من الجنة» (خداوند پایههای خانه را از بهشت نازل فرمود)، «أن البیت أول ما وضع کان قبة من نور، نزلت علی آدم، و استقرت فی البقعة التی بنی ابراهیم علیها البیت، و لم تزل حتی وقع طوفان نوح»67 (اولین باری که خانه بنا شد قبهای از نور بود که بر آدم فرود آمد و در جای بقعهای که ابراهیم خانه را بر آن بنا نهاد جای گرفت و مدام بود تا طوفان نوح واقع شد) با ظاهر جمله «وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ» مخالفت دارند؛ زیرا آیه شریفه در اینکه ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام خانه کعبه را در سرزمین بتپرستی، برای عبادت کردن بنا کردهاند ظهور دارد، لکن داستانسرایان و به دنبال آن مفسّران این روایات را ساختهاند.68
در پاسخ باید گفت: آیه شریفه مخالفتی با روایات یاد شده ندارد؛ زیرا اولاً، آیهبیشازایندلالت ندارد که سازنده این خانه، ابراهیمواسماعیل علیهماالسلام بودهاند.ثانیا، در صورتی که چند روایت با کتابخدامخالفت داشت، چنانچه جهت جامعی در آن روایات وجود داشته باشد و آن جهت جامع مخالف قرآن نباشد،موجب سقوط اعتبار روایات نخواهد بود و جهت جامع روایات، شرافت بیت است.69
نتیجهگیری
از مباحث مطرح شده، نتایج ذیل به دست میآید:
1. علت تأکید بر «عرضه روایات بر کتاب خدا» وجود روایات ساختگی در میان روایات عنوان شده است.
2. به لحاظ متن روایات عرض، مراد از «کتاب» که معیار سنجش روایات قرار گرفته، قرآن است و شامل سنت و برهانهای عقلی نمیشود.
3. مراد از «موافقت با کتاب» که در روایات عرض معیار سنجش روایات قرار گرفته، همان عدم مخالفت است. بنابراین، روایتی که هیچگونه مخالفتی با قرآن نداشت، موافق محسوب میشود.
4. اقسام روایت مخالف با قرآن را بر سه گونه میتوان تصور کرد: 1. مخالفت به صورت تباین؛ 2. مخالفت با اصول کلی مستخرج از آیات قرآن؛ 3. مخالفت به تباین جزئی (عام و خاص مطلق و مقید). از سه قسم یاد شده، قسم سوم به دلیل امکان جمع عرفی مخالف محسوب نمیشود.
5. عرضه حدیثبرقرآن،اختصاص به صورت تعارض دو خبر با یکدیگر ندارد، بلکه تمامی اخبار و احادیث را بایدبهقرآنعرضهکرد،اگرمخالفکتاببودکنارگذاشت.
6. اخبار عرض به لحاظ مضمون به دو دسته کلی تقسیم میشود: 1. روایات بیانگر انکار صدور روایت مخالف کتاب از معصومان علیهمالسلام؛ 2. بیانگر نفی حجّیت چنین روایاتی. روایاتی که در آن تعبیر به «زخرف»، «فلم اقله» و «فلیس من حدیثی» شده است از قسم نخست بوده و روایاتی که در آن تعابیر «لا تأخذوا به»، «رُدُّوهُ»، «ردّوا الینا علمه»، «فَدَعُوه»، «فَاطْرَحُوهُ»، «فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا» و «لَا تُصَدِّقْ عَلَیْنَا» به کار رفته دلالت بر نفی حجّیت تعبدی روایات مخالف کتاب است.
7. در عرضه احادیث بر قرآن باید عرضهکننده تسلط کافی به قواعد تفسیر داشته باشد.
8. تنها در صورتی میتوان روایتی را مخالف قرآن به حساب آورد که مخالفت روایت با قرآن مخالفت صریح باشد و هیچگونه تأویلی را نپذیرد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 دانشپژوه دکترى علوم قرآنى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ره. دریافت: 25/10/87 ـ پذیرش: 24/12/87.
2ـ در روایتى از حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است: «... وقد کذب على رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله على عهده حتى قام خطیبا فقال: أیها الناس قد کثرت على الکذابة فمن کذب علىّ متعمدا فلیتبوء مقعده من النار، ثم کذب علیه من بعده.» محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 62 / نهجالبلاغه، شماره 210، ص 430.
3ـ کشى به سند خود از عبدالرحمن بن ابىنجران از عبداللّه بن سنان نقل کرده که گفت: «قال ابوعبداللّه علیهالسلام: «انا أهلبیت صادقون، لا نخلو من کذاب یکذب علینا، و یسقط صدقنا بکذبه علینا عندالناس.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 217.
4ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 27، ص 110.
5ـ همان، ج 1، کتاب فضلالعلم، ص 69، روایت 3.
6ـ احمدبن محمّد خالد برقى، محاسن، ج 1، ص 221.
7ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 69. این روایت با حذف کلمه «بمنى» در محاسن، ج 1، ص 221 نیز نقل شده است.
8ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 242.
9ـ همان، ص 227.
10ـ همان، ص 225.
11ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 27، ص 118.
12ـ همان، ص 120.
13ـ همان، ص 114.
14ـ همان، ص 109.
15ـ محمّدبن حسن طوسى، الاستبصار، ج 1، ص 190.
16ـ محمّدبن حسن طوسى، تهذیبالاحکام، ج 7، ص 275.
17ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 27، ص 123.
18ـ سیدحسن موسوى بجنوردى، قواعد الفقهیه، ج 3، ص 288. شیخ انصارى نیز در شرط چهارم از شروط صحت عقد عدم مخالفت شرط با کتاب و سنت مىنویسد: «ثم ان المراد بکتاب اللّه هو ما کتب اللّه على عباده من احکام الدین، و ان بینه على لسان رسوله.» (مرتضى انصارى، المکاسب، ج 3، ص 13.)
19ـ محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 219.
20ـ عن ابىعبداللّه علیهالسلام: «مالم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.» (محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعة، ج 27، ص 110، ح 12، باب وجوه الجمع بین الاحادیث) «انظروا امرنا و ما جاءکم عنّا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به... .» (همان، ج 27، ص 20، ح 37) عن ابى عبداللّه علیهالسلام یقول: «لا تقبلوا علینا حدیثا إلا ما وافق القرآن والسنة أو تجدون معه شاهدا من أحادیثنا المتقدمة.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 249.
21ـ متن روایات با این تعابیر آمده است: «فما وافق حکمه حکم الکتاب و السنه»، «کل شىء مردود الى کتاب الله و السنه»، «مَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ» و «و ما لم یکن فى الکتاب، فاعرضوه على سنن رسولالله صلىاللهعلیهوآله.»
22ـ شهید صدر این مورد را یکى از احتمالات در معناى حدیث حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله مىداند که مىفرماید: «ایها الناس ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب اللّه فلم اقله» (محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 69، ح 5) ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیه، ج 7، ص 316.
23ـ مانند حدیث ثقلین: «قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله فى آخر خطبته یوم قبضه اللّه ـ عز و جل ـ انى قد ترکت فیکم امرین لن تضلوا بعدى ما ان تمسکتم بهما کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى...» محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 2، ص 415، روایت 1.
24ـ «لاینبغى الاشکال فى ان المستظهر عرفا هو الاول، لان جمله مالایوافق الکتاب و ان کانت قضیه سالبه و هى منطقیا اعم من السالبه بانتفاء الموضوع و السالبه بانتفاء المحمول الا ان المتفاهم العرفى منها هو السالبه بانتفاء المحمول بان یکون عدم الموافقه للکتاب مع وجود دلاله کتابیه» سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصولالعملیه، ج 7، ص 316.
25ـ آیتاللّه محمّدهادى معرفت در اینباره مىنویسد: «فالمراد من المخالفة هنا هى المباینه مع صمیم الدین و روح الشریعه الغرّاء، مباینهً مع أهدافها و أغراضها الهادفه الى إسعاد الامه فى دنیاهم و آخرتهم. فما عاکس هذا الاتجاه، فهو زخرف مرفوض و ما رافقه فهو حقّ مقبول.» محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 224.
26ـ روایت 4 و 6 الى 8 و روایت 11 الى 13.
27ـ «و لایبعد ان یراد بالموافقه عدم المخالفه نظرا الى موافقه مالم یخالف کتاب اللّه بالخصوص لعموماته المرخصه للتصرفات غیر المحرمه فى النفس و المال، فخیاطة ثوب البایع مثلاً موافق للکتاب بهذالمعنى.» مرتضى انصارى، المکاسب، ج 3، ص 13.
28ـ سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصولالعملیه، ج 7، ص 357.
29ـ «و المخالفه بین الدلیلین انما یتحقق اذا عارض احدهما صاحبه بحیث یتوقف اهل العرف فى فهم المراد منهما اذا صدر کلاهما من متکلم واحد او ممن بحکمه.» سید ابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیر القرآن، ص 401.
30ـ «اما المخالفة بالتباین فلا مورد له، بعد شعور الوضّاعین بعدم رواج أکاذیبهم ما لو کانت المخالفة صریحا مع ظاهر الکتاب» ... إذ لا یعقل أن یکذب أحد على رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله أو أحد الصادقین کذبا صریحا، بحیث یتخالف مع القرآن أو السنة القویمه، بشکل واضح و مباین علنا، إذ حیث ذاک تبدو سوأته على ملا من الناس و یفضح من أساس.» محمّدهادى معرفت، التفسیر الاثرى الجامع، ج 1، ص 223.
31ـ شهید سید محمّدباقر صدر در اینباره مىنویسد: «لایبعد أن یکون المراد من طرح ما خالف الکتاب الکریم، أو ما لیس علیه شاهد منه، طرح ما یخالف الروح العامه للقرآن الکریم، و ما لا تکون نظائره و أشباهه موجودة فیه.» (سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصول العملیة، ج 7، ص 333.)
32ـ قالَ اباعبداللّه علیهالسلام: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِدا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِاللَّهِ ص وَ إِلَّا فَالَّذِى جَاءَکُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ) (محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 69 / محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعة، ج 27، ص 110.)
33ـ همین معیار در کلمات معصومان علیهمالسلام دیده مىشود؛ چنانکه امام عسکرى علیهالسلام در روایتى به هدف تمرین مقایسه روایات با قرآن براى شاگردان مىفرمایند: «فاذا شهد الکتاب بتصدیق خبر و تحقیقه فأنکرته طائفة من الامة و عارضته بحدیث من هذه الاحادیث المزورة صارت بإنکارها و دفعها الکتاب کفارا ضلالاً و أصح خبر ما عرف تحقیقه من الکتاب مثل الخبر المجمع علیه من رسول اللّه ص حیث قال: انى مستخلف فیکم خلیفتین کتاب اللّه و عترتى ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض و اللفظة الاخرى عنه فى هذا المعنى بعینه قوله (ص) انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى أهلبیتى و إنهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض ما ان تمسکتم بهما لم تضلوا فلما وجدنا شواهد هذا الحدیث نصا فى کتاب اللّه مثل قوله «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» ثم اتفقت روایات العلماء فى ذلک لامیرالمؤمنین (ع) أنه تصدق بخاتمه و هو راکع فشکر اللّه ذلک له و أنزل الایة فیه ثم وجدنا رسولاللّه (ص) قد أبانه من أصحابه بهذه اللفظة من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و قوله ص: على یقضى دینى و ینجز موعدى و هو خلیفتى علیکم بعدى و قوله (ص) حیث استخلفه على المدینة فقال یا رسول الله أ تخلفنى على النساء و الصبیان فقال أما ترضى أن تکون منى بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبى بعدى فعلمنا أن الکتاب شهد بتصدیق هذه الاخبار و تحقیق هذه الشواهد فیلزم الامة الاقرار بها اذ کانت هذه الاخبار وافقت القرآن و وافق القرآن هذه الاخبار فلما وجدنا ذلک موافقا لکتاب اللّه و وجدنا کتاب اللّه موافقا لهذه الاخبار و علیها دلیلاً کان الاقتداء بهذه الاخبار فرضا لا یتعداه الا أهل العناد و الفساد.» (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 225.)
34ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 115. و نیز روایتى دیگر، که بر این معیار صحه مىگذارد. روایت چنین است: «فَإِنْ أَشْبَهَهُمَا فَهُوَ حَقٌّ وَ إِنْ لَمْ یُشْبِهْهُمَا فَهُوَ بَاطِلٌ.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 244.
35ـ عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: «ما اتاکم عنا من حدیث لایصدقه کتاب الله فهو زخرف.» احمدبن محمّد خالد برقى، محاسن، ج 1، ص 221.
36ـ «ان القرائن العرفیه على بیان المراد من الکتاب لاتعد فى نظر العرف من المخالفة له فى شىء، الدلیل الخاص قرینة لایضاح المعنى المقصود من الدلیل العام... فخبر الواحد الخاص لیس مخالفا للعام الکتابى، بل هو مبیّن للمراد منه.» سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 401.
37ـ انا نعلم انه قد صدر عن المعصومین علیهمالسلام کثیر من الاخبار المخصصه لعمومات الکتاب و المقیده لمطلقاته فلوکان التخصیص او التقیید من المخالف للکتاب لما صح قولهم: «ما خالف قول ربنا لم نقله، أو زخرف، أو باطل» فیکون صدور ذلک عنهم علیهمالسلام دلیلاً على أن التخصیص أو التقیید لیس من المخالفة فى شىء» سیدابوالقاسم خوئى، البیان فى تفسیرالقرآن، ص 402.
38ـ اخبار را از حیث سند به سه قسم تقسیم نمودهاند: اخبار متواتر یا محفوف به قرائن قطعى، اخبار آحاد موثق و اخبار آحاد غیرموثق. قسم نخست را به اتفاق پذیرفتهاند، قسم دوم را در صورتى که خالى از قرینة ضعف باشد پذیرفتهاند، ولى از قسم اخیر به میزان قوت و ضعف کتاب و ویژگى متن و سند تنها به عنوان مؤید استفاده مىشود. علىاکبر بابایى، روششناسى تفسیر، ص 222ـ228.
39ـ احمد عابدى، درس «نقد حدیث»، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384ـ1385، دوره دکترى.
40ـ مانند روایات 8، 10 و 12.
41ـ روایت 1 الى 3.
42ـ روایت 4 و 5.
43ـ روایت 6.
44ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحثالحجج و الاصول العملیة، الجزء الرابع، ج 7، ص 315.
45ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 3ـ4، ص 543.
46ـ احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، ذیل واژه «زینت» / راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ذیل واژه «زینت» / ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه «زینت».
47ـ ر.ک. حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، ج 4، ص 319 / سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 7، ص 321.
48ـ روایت 7.
49ـ روایت 8 و 9.
50ـ روایت 10.
51ـ روایت 11.
52ـ روایت 12.
53ـ روایت 13.
54ـ روایت 14.
55ـ این احتمال را سید محمّدباقر صدر ذیل روایات دسته دوم (نفى حجیت) بیان کرده است. (سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج و الاصولالعملیه، ج 7، ص 326.)
56ـ مانند: تعبیر به «مالم یوافق من الحدیث القرآن» در روایت نخست و تعابیر «کل حدیث لایوافق کتاب اللّه»، «ما اتاکم عنا من حدیث»، «ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه»، «اذا حدثتم عنى بالحدیث» «فما جاءکم عنى من حدیث» و به ترتیب از روایت دوم تا روایت ششم.
57ـ ر.ک. سید محمّدباقر صدر، مباحث الحجج الاصولالعملیه، ج 7، ص 326.
58ـ همان، ص 325.
59ـ ر.ک. همان.
60ـ کاظم مدیر شانهچى، علمالحدیث و درایهالحدیث، ج 2، ص 92.
61ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 9.
62ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسىها، دفتر 70، ص 20ـ23.
63ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 157.
64ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسىها، دفتر 70، ص 20ـ23.
65ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 5، ص 340؛ ج 20، ص 60 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 246؛ ج 75، ص 320؛ ج 76، ص 289 و 291 / حسنبن شعبه حرانى، تحفالعقول، 1404، ص 409 / محمّدبن على صدوق، الخصال، 1403، ص 92 و 237.
66ـ شادى نفیسى، مقالات و بررسىها، دفتر 70، ص 20ـ23.
67ـ عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام: «... فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ قُبَّةً مِنْ نُورٍ فِى مَوْضِعِ الْبَیْت.» میرزا حسین نورى، مستدرکالوسائل، ج 9، ص 329.
68ـ ر.ک. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 466.
69ـ ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 293.
منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، الهادى، 1379.
ـ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق و ضبط عبدالسلام هارون، بیروت، دارالاسلامیة، 1990م.
ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، بىتا.
ـ انصارى، مرتضى، المکاسب، قم، منشورات دارالذخائر، 1411.
ـ بابایى، علىاکبر و دیگران، روششناسى تفسیر، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1381.
ـ برقى، احمد بن محمد خالد، محاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ق، چ دوم.
ـ حرّانى، حسنبن شعبه، تحفالعقول، قم، جامعه مدرسین، 1404.
ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائلالشیعه، تحقیق مؤسسه آلالبیت، قم، مهر، 1412.
ـ خوئى، سیدابوالقاسم، البیان فى تفسیرالقرآن، قم، دارالثقلین، 1418، چ سوم.
ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودى، بیروت، دارالشامیة، 1416.
ـ رشیدرضا، محمّد، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، بىتا.
ـ صدر، سید محمّدباقر، مباحث الحجج و الاصول العملیّه، الجزء الرابع، بىجا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1417، چ پنجم.
ـ صدوق، محمّدبن على، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403، چ دوم.
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397ق، چ سوم.
ـ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1379ق.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، الاستبصار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق، چ سوم.
ـ طوسى، محمّدبن حسن، تهذیب الاحکام، تصحیح علىاکبر غفارى، تهران، صدوق، 1417.
ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، چ چهارم.
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376ق.
ـ مدیر شانهچى، کاظم، علمالحدیث و درایه الحدیث، قم، اسلامى، 1375.
ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلمات القرآنالکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368.
ـ معرفت، محمّدهادى، التفسیر الاثرى الجامع، قم، التمهید، 1383.
ـ موسوى بجنوردى، سیدحسن، قواعد الفقهیه، تهران، میعاد، 372، چ دوم.
ـ نفیسى، شادى، مقالات و بررسىها، دانشکده الهیات و معارف اسلامى، دفتر 70.
ـ نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آلالبیت، 1408.