اخلاق توحیدی و نقش آن در انگیزش (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-ترویجیآرشیو
چکیده
این مقاله به ایضاح مفهومی دو اصطلاح «اخلاق توحیدی» و «انگیزش» و نیز مبانی گزینش شده میپردازد. سپس در سه بخش، نقش اخلاق توحیدی در انگیزش را بیان میکند: الف. نقش اخلاق توحیدی در انگیزه بقا؛ ب. نقش اخلاق توحیدی در انگیزه کمال و انگیزههای فرعی شامل: 1. انگیزه کنجکاوی؛ 2. انگیزه حقیقتجویی؛ 3. انگیزه استقلال و خودمختاری؛ 4. انگیزه قدرت. ج. نقش اخلاق توحیدی در انگیزه لذت و ارضای نیازهای زیستی و انگیزههای فرعی آن شامل: 1. انگیزه تغذیه؛ 2. انگیزه جنسی؛ 3. نیاز به لباس و مسکن؛ 4. نیاز به وسایل نقلیه؛ 5. انگیزه زیباییدوستی؛ 6. انگیزه مالدوستی. آنچه در این پژوهش دنبال میشود نقش اخلاق توحیدی (بر اساس تبیین علّامه طباطبائی در تفسیر المیزان) بر ساختار کلی نیازها و انگیزههای انسان (بر اساس دیدگاههای روانشناختی حضرت آیهاللّه مصباح) است.متن
اخلاق توحیدی، برگرفته از معارف توحیدی قرآن کریم، آنچنان سازنده است که از انسان با تمام انگیزههای متنوعش، انسانی کامل و خالی از رذایل و آراسته به فضایل اخلاقی میسازد و تمام ابعاد وجودی او، اعم از مادی و معنوی را در جهت کمال مطلق و بینهایت و جاودانه قرار میدهد. این پژوهش نقش اخلاق توحیدی بر ساختار کلی نیازها و انگیزههای انسان را بررسی میکند. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که «نقش اخلاق توحیدی در انگیزش چیست؟» در پاسخ به این سؤال، باید گفت: نقش توحید در انسان و انگیزههای او به اجمال و پراکنده، در مباحث اخلاقی یا توحیدی مطرح شده است. ریشههای این بحث را میتوان در رویکرد اخلاق عرفانی و سایر رویکردهای اخلاقی، که مبتنی بر عقاید توحیدیاند، پیدا کرد.
از سوی دیگر، در کتابهای روانشناسی و نیز میانرشتهای جدید به نام «روانشناسی اخلاق»، به انگیزش و انگیزههای انسان پرداخته شده است. از اینرو، اخیرا در برخی از کتابهای اخلاقی با تکیه بر مبانی روانشناختی، در زمینه ارتباط وثیق میان اخلاق و روانشناسی، بر نقش معارف اسلامی، از جمله توحید در انگیزههای انسان، تأکید شده است. ویژگی این پژوهش آن است که به بررسی نقش اخلاق توحیدی بر اساس تبیین علّامه طباطبائی ـ به عنوان یک شیوه و مسلک خاص و بیمانند و مبتنی بر معارف توحیدی بلند قرآن کریم ـ در انگیزههای روانشناختی انسان میپردازد.
به نظر میرسد امروزه وجود مسلکها و مکاتب اخلاقی و اهتمام به مباحث فلسفه اخلاق در غرب، افقهای جدیدی فراروی پژوهشگران حوزههای گوناگون اخلاق قرار داده است و تبیین معارف ناب
توحیدی، که حوزههای اخلاق اسلامی را نیز دربر میگیرد، در کنار سایر مکاتب و مسلکها ضرورتی انکارناپذیر است.
این مقاله عمدتا در پی اهداف ذیل است: تأکید بر اخلاق توحیدی به عنوان مسلک و شیوه اخلاقی ویژه قرآن کریم، تبیین تأثیرات شگرف اخلاق توحیدی در انگیزههای انسان، و تأکید بر رابطه وثیق میان اخلاق و روانشناسی.
روش تحقیق حاضر توصیفی، اسنادی و کتابخانهای بوده و ابزار گردآوری دادهها نیز مبتنی بر استفاده از کتابها و مقالات در دسترس است. نوع این تحقیق بنیادی، و مراحل آن گزارش،توصیف، تحلیلوتبیین است.
اخلاق توحیدی
کاملترین تبیینی که از اخلاق توحیدی ارائه شده است، تبیین علّامه سید محمّدحسین طباطبائی در المیزان است. ایشان ابتدا راههای تهذیب اخلاق و دستیابی به اخلاق فاضله را در دو شیوه منحصر میکند:
شیوه اول: تهذیب اخلاق به منظور دستیابی به اهداف دنیوی و صفاتی که نزد مردم پسندیدهاند و موجب وجاهت و شهرت و مدح و ثنای مردم میشوند. این شیوه معروفی است که علم اخلاق بر آن نهاده شده و از قدمای یونان و غیر آنها نقل شده است.2
شیوه دوم: تهذیب اخلاق به منظور دستیابی به غایات اخروی؛ یعنی هدف از تهذیب اخلاق خیر اخروی است که همان سعادت و کمال واقعی باشد.3 این شیوه انبیای گذشته علیهمالسلام بوده و نیز بخش زیادی از آیات قرآن4 بدان پرداخته است.5 هر دو شیوه از این نظر با هم اشتراک دارند که غایت نهایی و غرض در آنها از حیث عمل، فضیلت انسانی است.6
در ادامه، شیوه سومی را متذکر میشود که ویژه قرآن کریم است که در هیچیک از کتب آسمانی و تعالیم انبیای گذشته علیهمالسلامو نیز معارفی که از حکمای الهی به دست ما رسیده یافت نمیشود. این شیوه تمام رذایل را ریشهکن میسازد ـ نه اینکه آنها را دفع کند ـ و آن شیوه «اخلاق توحیدی» است.
توضیح آنکه اعتقاد مؤمن موحّد به اینکه همه عزّت7 و قوّت8 از آن خداست، دیگر موضوعی برای شهرتطلبی، ترس از غیر خدا و امید و اعتماد به غیر او باقی نمیگذارد، و تحقق همین علم (علم به اینکه همه عزّت و قدرت از آن اوست)، هر صفت مذمومی را از انسان میشوید و در نتیجه، نفس به ضد صفات مذموم، یعنی صفات بزرگوارانه الهی همچون تقوامداری و عزّتمندی خدایی و مناعتطبع و هیبت و شکوه الهی آراسته میگردد.
همچنین انسان موحّد با درک این حقیقت که مُلک و سلطنت9 از آن خداست و مالکیت10 آسمانها و زمین از آن اوست، برای موجودات (ممکنات) استقلالی قایل نیست، و تحقق این علم آن است که اشیا نزد او از هر حیث استقلالی ندارند، و برای چنین انسانی ممکن نیست غیر وجه خداوند را طلب کند؛ زیرا کسی چیزی از خود ندارد و هر چه همه دارند از آن اوست. بدینروی، او در برابر چیزی خضوع نمیکند، و از چیزی نمیترسد، و به کسی امید نمیبندد، از چیزی لذت و سروری ندارد، غیر وجه باقی او چیزی را طلب نمیکند و همه چیز جز ذات حق در نظرش باطل است.11 نیز انسان موحّد چون ایمانش شروع به زیادتی و شدت مینماید، فکرش متوجه پروردگار و نامهای زیبای او میشود در این میان، حب و دوستی او نسبت به پروردگارش در دل او رو به زیادت میرود، و تنها خدا را دوست دارد و به سوی او منقطع میشود و برای او خاضع میگردد و همه زیباییها را در او و از وی میبیند، و در مرحله عمل هم چیزی نمیخواهد جز برای خدا؛ خواهش، قصد، امید، ترس، اختیار، ترک، ناامیدی، وحشت، رضا و سخط او همه برای خدا و در راه اویند. او تا این مرحله در پی کسب فضایل انسانی بود، اما از این پس، تنها وجه پروردگارش را طلب میکند و همّتی در فضیلت و رذیلت ندارد و به ثنا و مدح مردم نمیاندیشد و به دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ کاری ندارد و تنها همّ او پروردگار اوست و بس.12
در این شیوه غرض طلب وجه خداست، نه کسب فضیلت انسانی.13 در حقیقت، اخلاق توحیدی در پی تهذیب اخلاق نیست، بلکه تهذیب اخلاق لازمه دیدگاه توحیدی است. با این توضیح مراد و مبنای موردنظر از «اخلاق توحیدی» آشکار میشود.
انگیزش
علم اخلاق یک سلسله اصول موضوعه را پایه و اساس کار خود قرار میدهد که از روانشناسی گرفته شدهاند. روانشناسان درباره ویژگیهای نفس و جنبههای غریزی و ابعاد فکری آن بحثهای زیادی کردهاند.14 در زندگی روزمرّه میبینیم که هر کس به دنبال کاری میرود و هدف خاصی را دنبال میکند. آنچه ما میبینیم فقط رفتارهای متفاوت افراد است؛ اما اینکه چه عاملی آنها را به تلاش و فعالیت وامیدارد، قابل مشاهده نیست. در روانشناسی برای اشاره به مبانی و علل رفتار آدمی، واژه «انگیزه» و «انگیزش» به کار میرود.
«انگیزه» عبارت است از: عامل و نیروی درونی که رفتار فرد را موجب میشود و در جهت معیّن سوق میدهد و او را به طور آشکار، به فعالیتی خاص وامیدارد. «انگیزه» مفهومی است دو منظوره؛ هم به محرّک رفتار اشاره دارد و هم به نتیجه و هدف رفتار. پس انگیزه از حیث تصور، مقدّم بر رفتار است، و از حیث تحقق خارجی، مؤخّر و مترتب بر رفتار.15
انگیزه اسم و «انگیزش» اسم مصدر از مصدر انگیختن است؛16 یعنی به حرکت درآوردن. تفاوت «انگیزش» و «انگیزه» ظریف است؛ «انگیزه» یعنی: علت و آنچه کسی را به کاری وامیدارد، و «انگیزش» یعنی: تحریک و ترغیب. بنابراین، «انگیزه» یک عامل درونی است که انسان را به حرکت وامیدارد و «انگیزش» حالتی است که در اثر دخالت انگیزه به انسان دست میدهد. فرق انگیزه تا حدّی مثل فرق محرّک با تحریک است، با این تفاوت که انگیزش در اثر دخالت عوامل درونی به وجود میآید، اما تحریک میتواند به وسیله عوامل بیرونی باشد.17 اگرچه برخی چنین تفاوتی بین انگیزه و انگیزش قایل نشدهاند،18 اما در هر صورت، چه انگیزه و انگیزش را در اصطلاح یکی بدانیم، یا انگیزش را غیر انگیزه بدانیم، این دو اصطلاح همیشه در کنار هم به کار میروند، و به دلیل رابطه تنگاتنگشان، تداعیبخش یکدیگرند.
گرایشهای نفس
روانشناسان در بیان ویژگیهای نفس، برای نفس گرایشهای خاصی اثبات کردهاند که در ابتدا، آنها را «غریزه» نامیدهاند؛ اما سپس برای غریزه19 و به جای آن، از تعابیر دیگری مثل «سائق» (کشاننده)20 و «انگیزه» استفاده کردهاند.
در هیچ یک از مکتبهای روانشناسی، غرایز و انگیزههای ذاتی به درستی بررسی نشدهاند و نظریه کامل و شاملی درباره آنها ابراز نشده است. برای نمونه، برخی گفتهاند: انسان دو غریزه دارد. برخی هم سه غریزه و بعضی تا دوازده غریزه و یا حتی چهارده و هجده و بالاتر را نیز برای انسان شمردهاند.21
به هر روی، درباره اینکه گرایشهای اصلی نفس چه چیزی است، هنوز نظر قطعی ابراز نشده و آنچه تاکنون گفته شده به اعتراف روانشناسان، در مرحله فرضیه است و هنوز به مرحله قطعیت و قانونیت نرسیده است.22
نظامهای طبقه بندی انگیزه ها
پیش از اینکه مبنای خود را در طبقهبندی «انگیزهها» تبیین کنیم، به اجمال به برخی از نظامهای طبقهبندی انگیزهها و عوامل درونی رفتار اشاره میکنیم:
طبقه بندی اول: انگیزه های زیستی، هیجانات، عواطف و احساسات
در این طبقهبندی، امیال و انگیزهها (یا به تعبیر دیگر، عوامل درونی رفتار) به چهار دسته تقسیم میشوند:
1. انگیزههای زیستی مانند میل به خوردن، آشامیدن و جنس مخالف؛
2. هیجانات؛ مانند میل به دفاع و انتقام؛
3. عواطف که میلهایی هستند که در رابطه با دیگران تحقق مییابند؛ مانند عواطف خانوادگی در رابطه پدر و مادر با فرزند و بعکس، و نیز عواطف اجتماعی و حسّ نوعدوستی؛
4. احساسات که از سه نوع یادشده شدیدترند و تنها به انسان اختصاص دارند؛ مثل احساس تعجب، احساس عشق و احساس پرستش.23
در کنار این طبقهبندی، میتوان به طبقهبندی سهمرحلهای تمایلات آدمی اشاره کرد:
الف. آنچه جنبه مادی و زیستی دارد.
ب. آنچه جنبه روانی دارد، اما از خواست و نیازهای نازل روانی است؛ مثل شادی و آرامش.
3. نیازها و خواستهایی که جنبه روانی دارند و در مرحله بالاتر قرار دارند، مثل آرمانخواهی و آزادیطلبی؛
برخی این طبقهبندی را کامل کرده و نیازهای والای انسانی را به سه دسته تقسیم کردهاند:
1) نیاز به حقیقتجویی؛
2) نیاز به فضیلتخواهی، گرایش به عدالت، آزادی و مانند آن؛
3) نیاز به زیباییطلبی که برخی مربوط به دیدنیهاست و برخی به شنیدنیها و بخشی نیز مربوط به حسّ تخیّل.
عدهای قسم چهارمی را نیز اضافه کرده و آن را «حسّ مذهبی» یا نیاز به «مذهب» نامیدهاند.24
طبقه بندی دوم: انگیزه های طبیعی و انگیزه های اکتسابی
انسانها انگیزههای متعددی دارند که برخی از آنها از ساختارهای ژنتیکی و فطری سرچشمه میگیرند (به صورت غریزی و فطری در انسان وجود دارد.) این قسم از انگیزهها را «طبیعی» نامند. برخی هم منشأ اجتماعی دارند که در طول زمان و از محیط اجتماعی، آموخته میشوند. بیشتر روانشناسان این طبقهبندی را پذیرفتهاند؛ اما در اینباره که چه تعدادی از انگیزهها در انسان وجود دارند و کدامیک فطریاند و کدامیک اکتسابی، اختلاف فراوانی به چشم میخورد.25
طبقه بندی سوم: انگیزه های اصلی وانگیزه های فرعی
تعداد نیازها و انگیزهها و غرایز مورد اختلاف روانشناسان را تا شش هزار برشمردهاند؛ این افزایش موجب شده روانشناسان نیازها و انگیزههای اصلی را از نیازها و انگیزههای فرعی ـ که به انگیزههای اصلی بازمیگردند ـ متمایز کنند و از رشد بیرویه انگیزهها، که برای هر رفتاری انگیزهای خاص و مستقل در نظر گرفته شود، جلوگیری کنند. درباره انگیزههای اصلی نیز اتفاق چندانی وجود ندارد.26
طبقه بندی مختار
اشاره به این طبقهبندیها به این دلیل بود که این نکته را اثبات کنیم که روانشناسان مبنای ثابتی در نیازها و انگیزههای انسان ندارند و دیدگاههای آنها در زمینه انگیزهها و غرایز و طبقهبندی و فهرست آنها، قانعکننده و متقن نیست. از اینرو، در ادامه، اصول روانشناختی و طبقهبندی حضرت آیهاللّه مصباح که برگرفته از اصول فلسفی و معارف اسلامی است، مبنای این نبشتار قرار گرفته و به اجمال به تبیین آن پرداخته شده است.
بر اساس این مبنا، نفس حقیقت واحد است که در مقام تفصیل، سه بعد دارد:
الف. شناخت و بینش که همه جنبههای ادراکی نفس را دربر میگیرد.
ب. کنش که عبارت از اعمال و رفتارهایی است که به وسیله عضلات و اعصاب بدن انجام میشوند. ما هر کاری انجام میدهیم به وسیله یکی از اعضای بدن صورت میگیرد؛ اما چون اعضای بدن و اعصاب تحت فرمان روح و قوای نفس قرار دارند، این رفتارها به نفس و روان نسبت داده میشوند.
ج. گرایش که دربرگیرنده میلها و گرایشهای خوب و انسانی، و میلها و گرایشهای پست و حیوانی است. روانشناسان امیال و گرایشهای انسان را به چند مقوله جداگانه، مانند عواطف، احساسات، انفعالات و هیجانات تقسیم کردهاند.27 یادآور میشود که گاهی به جای سه واژه «بینش»، «کنش» و «گرایش» از واژههای «شناخت»، «قدرت» و «محبت» سخن به میان آمده است.28
انگیزه های اصلی و فرعی
پس از روشن شدن ساختار نفس، طبقهبندی امیال و انگیزه در مبنای مختار ذکر میشود:
در این دیدگاه، انگیزههای اصلی، که از نفس سرچشمه میگیرند، تبیینکننده واقعی رفتارهایند و انگیزههای فرعی به آنها برمیگردد. این سه انگیزه عبارتند از: 1. انگیزه بقا؛ 2. انگیزه کمال؛ 3. انگیزه لذت و ارضای نیازهای زیستی.29
انگیزه کمال به صورت انگیزههای ذیل ظاهر میشود: الف. انگیزه کنجکاوی؛ ب. انگیزه حقیقتجویی؛ ج. انگیزه استقلالطلبی و خودمختاری؛ د. اعتماد به نفس؛ ه . انگیزه پیشرفت؛ و. انگیزه قدرتطلبی.30
همچنین تحت عنوان انگیزههای مادی و ارضای نیازهای زیستی، چند نوع انگیزه قابل طبقهبندی است: الف. انگیزه تغذیه؛ ب. انگیزه جنسی؛ ج. نیاز به لباس و مسکن؛ د. نیاز به وسیله نقلیه؛ ه . انگیزه زیباییخواهی و جمال؛ و. انگیزه مالدوستی.31
اکنون پس از این به سؤال اصلی پژوهش میرسیم: نقش اخلاق توحیدی در انگیزش چیست؟
پاسخ این پرسش را بر اساس طبقهبندی مختار در سه بخش پی میگیریم:
نقش اخلاق توحیدی در انگیزه بقا
پیش از ورود به بحث، بیان این نکته ضروری است که اخلاق توحیدی (اخلاق مبتنی بر معارف قرآن کریم) به عنوان یک بینش و شناخت و نیز با توجه به غایت آن، که ابتغای وجه اللّه است، در انگیزهها ایفای نقش میکند، و نقش صفات اخلاقی همچون عزّت، تقوا، حب و خوف و رجا، که در اثر تهذیب اخلاق در موحّد ایجاد میشود، در انگیزش موردنظر نیست. در واقع، علم و آگاهی و شناخت است که به انگیزهها و تمایلات فطری انسان جهت میدهد و موجب رشد و شکوفایی آنها میشود. بنابراین، شناخت و آگاهی نقش مهم و اساسی، هم در تجلّی و ظهور انگیزهها و هم در جهتدهی و رشد آنها دارد.32
استاد محمّدتقی مصباح در تزاحم خواستهای انسان، نقش شناخت را به طور مطلق در اخلاق و ارزشهای اخلاقی، چنین ترسیم کرده است:
در تبیین عامل شناخت برای گزینش حد و حدود کمّی و کیفی انگیزهها و رعایت اعتدال، باید به این نکته توجه کنیم که سیر انسان باید به سوی یک هدف مشخص و ارزنده باشد و ناگزیر اقتضای این را دارد که در اشباع انگیزهها، حدّ و حدود و کمّیت و کیفیت خاصی را رعایت کند. در همینجاست که اولاً، پای شناخت به میان میآید؛ زیرا لازم است آن هدف ارزنده و اقتضائاتش را بشناسیم و حد و حدود و کمّیت و کیفیت لازم و مفید را تشخیص دهیم تا بتوانیم آگاهانه گزینش کنیم. ثانیا، پای اخلاق و ارزشهای اخلاقی به میان میآید؛ چراکه رعایت این حدود و اندازهها، از نظر کمّی و یا صفات و خصوصیات از نظر کیفی در اختیار ماست و در صورتی که رعایت کنیم کارْ دارای ارزش مثبت، و اگر نه دارای ارزش منفی خواهد بود.33
سخن ایشان نقش شناخت را در انگیزهها تبیین کرده است. در ادامه نقش اخلاق توحیدی در انگیزهها به عنوان یک بینش و شناخت و نیز با توجه به غایت آن بررسی خواهد شد. بدینروی، پس از بیان این نکته مهم، به بیان نقش اخلاق توحیدی در انگیزه بقا میپردازیم:
«انگیزه بقا» بنیادیترین و اصلیترین انگیزه فطری انسان است و با بقا و حیات موجود زنده سر و کار دارد. اینانگیزهدرمیلوگرایشانسانبهجاودانگیریشهدارد.34
در بینش اخلاق توحیدی، مبدأ همه چیز و منتهای آن خداست، و انسان در این میان جاودانه است و فنا و نیستی برای او متصوّر نیست، حتی مرگ نیز فنای او نیست. انتقال از داری به داری و از نشئهای به نشئه دیگر و باقیتر است.35 این بینش به انگیزه بقا جهت صحیح (جهت توحیدی ـ اخلاقی) میدهد.
توضیح آنکه اگر انسان بینش توحیدی یاد شده را نداشته باشد، ناچار زندگی خود را نابود شدنی و منحصر به این دنیا میداند و اخلاق را در چارچوب زندگی مادی تفسیر میکند. برای نمونه در یک دیدگاه مادی، که اخلاق را تابع اجتماعات گوناگون میداند، آنچه اجتماع را در رسیدن به غایت اجتماعی مدد کند اخلاقی است، و آنچه اجتماع را در این مسیر مدد نکند، اخلاقی نیست. پس چه بسا بر اساس این دیدگاه مادی، دروغ، فحشا، شقاوت و دزدی فضیلت، وراستی،عفّت،ورحمترذیلتباشند.36
از سوی دیگر، فقدان بینش توحیدی در انگیزه بقا، انسان را به رذیلت دنیاپرستی و دنیاخواهی مبتلا میکند، و راه رهایی از این رذیلت سمت وسو دادن صحیح به انگیزه بقاست که با بینش توحیدی میتوان از این رذیلت اخلاقی پاک شد.
همچنین بینش توحیدی دادن به انگیزه بقا، انسان را از ناشکیبایی در تحمّل دردها و رنجها، و نیز احساس پوچی ناشی از از نابودی و فنای انسان رها میسازد، و انسان را در تحمّل دردها و رنجها، از جمله درد و رنج ناشی از اخلاق زیستن صبور میکند و به زندگی انسان معنا میبخشد. انسان موحّد میداند که به سوی خدای خویش بازمیگردد و اوست تنها جزادهنده که از روی حکمت پاداش میدهد. او در تحمّل دردها و رنجها در طلب وجهاللّه (= غایت اخلاق توحیدی) است و از اینرو، زندگیاش معنادار و هدفمند است.
نقش اخلاق توحیدی در انگیزه کمال
یکی از انگیزههای اصلی انسان انگیزه «کمال» است. هر انسانی به طور فطری و غریزی میخواهد روز به روز کاملتر شود. اگر چنین گرایشی در نهاد انسان نبود، هیچ انگیزهای برای پیشرفت و خودسازی و تهذیب نفس در انسان وجود نداشت.37
همه ما طالب کمالیم و کمال هر موجود عبارت است از: صفت یا اوصافی که فعلیت اخیرش اقتضای دارا شدن آنها را دارد.38
از «کمال» در دیدگاههای گوناگون، تعریفهای متفاوتی ارائه شده است؛ برخی معتقدند: کمال انسان در برخورداری از هر چه بیشتر از لذایذ مادی است. عدهای کمال انسان را در برخورداری جامعه از مواهب طبیعی میدانند. بعضی هم اعتقاد دارند: کمال انسان در برخورداری انسان از معنویت و روحانیت است که از طریق ریاضت و مبارزه با هوای نفس و دوری از لذتهای مادی حاصل میشود. و گروهی کمال انسان را در رشد عقلانی میدانند که از راه علم و فلسفه حاصل میشود. سرانجام برخی کمال انسان را در رشد عقلانی و اخلاقی میدانند که از راه تحصیل علوم و ملکات فاضله به دست میآید.39
از دیدگاه اخلاق توحیدی، مؤمن، موحّد همه کمالات و خوبیها و زیباییهای خود و دیگران، و هر کمال و جمالی را از ذات حق تعالی میداند. از اینرو، تنها وجه او را طلب میکند، و هر چه انجام میدهد نیز غایت رفتارش ابتغای وجهاللّه است؛ همّ او فضیلت و رذیلت نیست و دنبال مدح و ثنای مردم نیست. او به دنیا التفاتی دارد، به آخرت هم توجه نمیکند؛ نه به بهشت و نه به دوزخ؛ تنها همّ او پروردگار اوست.
خلاصه آنکه در دیدگاه اخلاق توحیدی، اخلاقی بودن و کسب فضایل و ملکات غایت و کمال مؤمن موحّد نیست، همّت، مقصد و کمالش بقای پروردگار است،40 اگرچه اخلاقی بودن و کسب فضایل و ملکات نیز لازمه اخلاق توحیدی است.
تا اینجا از نقش اخلاق توحیدی در جهتدهی انگیزه «کمال» به طور کلی سخن به میان آمد. اکنون نوبت بیان نقش اخلاق توحیدی در انگیزههای فرعی کمال است:
نقش اخلاق توحیدی در انگیزه های فرعی کمال
1و2. انگیزه کنجکاوی و انگیزه حقیقت جویی
نیاز به کمال، انسان را به کنجکاوی و حقیقتجویی و دانستن و آگاهی وامیدارد. این دو انگیزه «کنجکاوی» و «حقیقتجویی» در حقیقت، از انگیزه ریشهایتر و اصلیتر «کمالخواهی» منشعب میشوند.41
این دو انگیزه انسان را ودار میکنند پیوسته در پی کشف مجهولات و حقایق باشد. اگر انسان به این دو انگیزه سمت و سوی صحیح و توحیدی ـ اخلاقی ندهد، موجد ناهنجاریهای اخلاقی میشود.
در اخلاق توحیدی، عزّت و قدرت همه از آن خدایند، و اوست که به هر که خواهد عزّت و قدرت میدهد. با این دیدگاه، طلب عزّت و قدرت از غیر طریق توحیدی تخیّلی بیش نیست.42 به کار گرفتن دو انگیزه «کنجکاوی» و «حقیقتجویی» و نیز به کارگیری دانشهایی که این انگیزه باعث تحریک درونی انسان برای کشف آنها شده یا به خاطر کسب عزّت است یا کسب قدرت که در دیدگاه اخلاق توحیدی، طلب آن نزد غیر خداوند عین ناکامی است. همین مطلب موجب میشود انسان موحّد این دو انگیزه را در جهت صحیح و هنجارهای اخلاقی، از جمله خدمت به بندگان خدا و در نهایت، طلب وجه اللّه، که غایت اخلاق توحیدی است، به کار گیرد.
از سوی دیگر، گاهی انسان پس از به کارگیری این دو انگیزه، حتی در جهت درست آن، دچار عجب و غرور علمی، خودبرتربینی، مباهات و مجادله میشود. در دیدگاه اخلاق توحیدی، که همه علم از آن خداست و هر کس علمی دارد از او دارد، جایی برای عجب و غرور، و خودبرتربینی و مباهات و مجادله باقی نمیماند. در حقیقت، موحّد برای خود، علم مستقلی قایل نیست تا دچار این رذایل اخلاقی شود.
ناگفته نماند که اثرات توحید در انگیزهها منحصر به آنچه بیان شد، نیست. در این مجال، از دیدگاه اخلاق توحیدی، تنها به نقش اخلاقی آن پرداخته میشود.
3و4. انگیزه استقلال طلبی و اعتماد به نفس43
انگیزه استقلالطلبی و انگیزه اعتماد به نفس، که از دیگر جلوههای انگیزه کمالاند، این حس را در مؤمن ایجاد میکنند که مستقل باشد. انگیزه اعتماد به نفس و خوداتکایی در صورتی تحقق مییابد که انسان تواناییها و قدرت خویش را باور داشته باشد و بپذیرد که مهم و کارآمد است. با این برداشت و نگرش، میتواند مستقل باشد، کمتر به دیگران متکی بوده و مطمئن باشد که میتواند با بهرهگیری از نیروها و تواناییهای خود، به موفقیتهای چشمگیری دست یابد و سرانجام، به کمال مطلوب نایل آید.44
ضعف نفس و لازمه آن دون همّتی، خواری و ذلّت و ظلمپذیری و سربار دیگران بودن و مانند آن، همه از این ناشی میشوند که انسان مستقل و روی پای خود نبوده و نیز اعتماد به نفس نداشته باشد. انگیزه استقلالطلبی و نیز اعتماد به نفس در انسان این روحیه را ایجاد میکند که روی پای خود بایستد، بلندهمّت باشد، عزّت نفس، مناعت طبع و بزرگی روح داشته باشد و از خواری و ذلّت بپرهیزد و شکوه و بزرگی خود را در برابر دیگران نشکند.
مؤمن موحّد در دیدگاه اخلاق توحیدی، همه قدرت و عزّت را از آن خداوند میداند و هر قدرت و عزّتی را که در دیگران نیز هست، از او میداند. از سوی دیگر، هیچ استقلالی برای موجودی قایل نیست و همه را نیازمند بینیاز علیالاطلاق میداند.45
از اینرو، او دلیلی نمیبیند محتاج46 دیگران باشد و به دیگران (انسانهای دیگر) اعتماد کند و نزد دیگران عزّت و شکوه و عظمت خود را بشکند؛ زیرا به اعتقاد او، همه عزّت و قدرت و استقلال نزد خداوند است و عزّتش از اوست، رکون و اعتمادش به اوست و توکلش بر قدرت اوست و با اعتماد به او بر روی پای خود میایستد.
با این توضیح، میتوان گفت: مؤمن موحّد به استقلال و اعتماد به نفس به معنای صحیح آن دست یافته است، استقلالش در عین بیاستقلالی است و اعتماد به نفسش در عین بیاعتمادی به خود است؛ یعنی هرچند برای خود استقلال، عزّت و قدرتی قایل نیست؛ اما در سایه قیّومیت و عزّت و قدرت حق تعالی، به بالاترین استقلال و اعتماد به نفس دست مییابد و نتیجه آن پاک شدن از رذایل اخلاقی، همچون ضعف نفس، دون همّتی و ذلّت و تجلّی به اضداد آن است.
5. انگیزه پیشرفت
انگیزه پیشرفت یکی از مظاهر میل به کمال است. روانشناسان در پژوهشهای خود، به این نتیجه دست یافتهاند که انگیزه پیشرفت برایند تعدیل انگیزه «موفقیت» و انگیزه «اجتناب از شکست» است. انگیزه پیشرفت نقش مهمی در رشد و تکامل فردی و اجتماعی افراد در همه زمینهها،ازجملهرشداقتصادی در تمامفرهنگها دارد.47
مطالب گفته شده در زمینه نقش اخلاق توحیدی در دو انگیزه «کنجکاوی» و «حقیقتجویی»، در انگیزه «پیشرفت» نیز جهتدهندهاند.
6. انگیزه حرمت خواهی
یکی دیگر از گرایشهای فرعی انگیزه «کمال»، علاقه به محبوبیت و احترام داشتن نزد خود و دیگران است. انگیزه کمال اجازه میدهد تا انسان نسبت به قابلیت، ارزشمندی و کارامدی خود احساس اطمینان کند. در نتیجه چنین احساسهایی، انسانممکناست در تمام جنبههای زندگی خود کارامدتر و مولّدتر شود. نیز انگیزه کمال موجب میشود تا علاقه به محبوبیت و احترام دیگران به شکل مقام،شهرت،موقعیتاجتماعیومانندآنها متبلور شود.48
انگیزه «احترام نزد خود» از دیدگاه اخلاق توحیدی در عزّت نفس متجلّی میشود. توضیح آنکه مؤمن موحّد هیچ عزّتی برای خود و دیگران بالاستقلال قایل نیست؛ همه عزّت از آن خداست، و او عزت خود را از خدا میداند و عزّت خود را در عزّت حق میبیند و فینفسه برای خود عزّت و احترامی قایل نیست و خود را ذلیل درگاه حق میپندارد. این حالت ذلّت عین عزّت است؛ ذلتبندگی در عینعزّتمندیخداوندیوشکوه ربّانی.49
اما انگیزه «احترام از سوی دیگران»، که به شکل مقام، شهرت، موقعیت اجتماعی و مانند آن متبلور میشود، متأثر از بینش اخلاق توحیدی چنان میشود که مقام و شهرت و کسب موقعیت اجتماعی در تصوّر موحّد نمیگنجد؛ زیرا همه کمالها، زیباییها، قدرتها و عزّتهای خود و دیگران را از خداوند میداند و تنها او را سزاوار مدح و ثنا و ستایش و ذکر میبیند. او برای خود چیزی قایل نیست تا منتظر احترام دیگران در قالب کسب مقام و شهرت باشد. اگر محبوب یادش نماید، او را بس است. البته آنچه احیانا در دوستان خدا میبینیم که خود را معرفی میکنند یا خواهان مقام و موقعیتهای اجتماعی هستند همه در مقام وظیفه است، نه کسب احترام از دیگران.
خلاصه آنکه از دیدگاه اخلاق توحیدی، انگیزه «احترام نزد خود و دیگران» رنگ الهی ـ توحیدی به خود میگیرد. او طالب وجهاللّه است؛ اگر خداوند برای او مقام و موقعیت اجتماعی تقدیر کرد او نیز خواهان و راضی به مشیت اوست، و اگر چنین نخواست او نیز همان را میپسندد؛ پسندد آنچه را جانان پسندد.
7. انگیزه قدرتطلبی
از جمله امیال فطری انسان، میل به قدرت و توانایی بر انجام کار و تصرف در موجودات دیگر و تسخیر آنهاست. این میل چنان قوی است که انسان حتی به فعالیت برای تسخیر کهکشانها نیز میپردازد.50
انگیزه «قدرت» اگر در جهت صحیح قرار نگیرد موجب ارتکاب بسیاری از رذایل و ناهنجاریهای اخلاقی در کسب قدرتهای غیرموجّه میشود.
در دیدگاه اخلاق توحیدی، غایتْ ابتغای وجه اللّه است. با این دیدگاه، انسان انگیزه قدرت و تواناییهایی را که در اختیار اوست، همه را در جهت رسیدن به غایت اخلاق توحیدی قرار میدهد.
از سوی دیگر، در دیدگاه اخلاق توحیدی، قدرت مطلق از آن خداوند است و هیچ توانایی در عالم نیست، مگر اینکه از اوست. سلطنت و مالکیت عالم از آن اوست؛ به هر که بخواهد میدهد و از هر که بخواهد باز میستاند. بنابراین، برای خود این حق را نمیبیند تا قدرت و تواناییهای خود را در جهت آنچه خداوند نمیخواهد به کار گیرد. او این بینش را دارد که اگر خداوند به او قدرت داده عاریهای است تا در جهت صحیح بتواند استعدادهای خود را ظهور دهد.
نکته مهم در انگیزه قدرت بینهایت بودن آن است. انسان به دلیل بینش ناقص خود، با به دست آوردن قدرت محدود ـ حتی اگر غیرموجّه هم باشد ـ این انگیزه را اشباع شده میبیند و گویا دیگر در خود کاستی و ضعفی نمیبیند تا اقدام بعدی را انجام میدهد. از اینرو، دچار غرور و خودبرتربینی میشود.
دیدگاه اخلاق توحیدی جهت انگیزه قدرت را به بینهایت و قدرت زوالناپذیر الهی و سرچشمه همه قدرتها سوق میدهد. از اینرو، انسان موحّد در دیدگاه اخلاق توحیدی، پایانی برای ضعفها و کاستیهای خود نمیبیند و همیشه انگیزه «قدرت» او را به سمت بینهایت مطلق میکشاند. او هیچگاه دچار غرور و تکبّر و خودبرتربینی و خلاصه رذایل اخلاقی، که در تحصیل قدرت ممکن است انسان دچار آنها شود، نخواهد شد؛ زیرا قدرت مطلق را از آن حق میداند و خود را در ضعف و کاستی و بیچیزی، و همیشه در حال حرکت به سوی قدرت بینهایت است.
نقش اخلاق توحیدی در انگیزه های لذت مادی و ارضای نیازهای زیستی
انگیزهها و نیازهایی که تحت عنوان انگیزههای لذت طبقهبندی میشوند، بر اساس درجه اهمیت و نیز اکتسابی بودن و عدماکتسابیبودنشان، به سه دسته تقسیم میشوند:
1و2و3و4) انگیزه تغذیه، انگیزه جنسی، نیاز به لباس و مسکن، نیاز به وسیله نقلیه
این انگیزهها یا انگیزههایی هستند که بدون تأمین آنها زندگی و حیات انسان امکانپذیر نیست، مانند انگیزه تغذیه و خوردن و آشامیدن؛ یا بقای نوع انسان وابسته به آنهاست، مثل نیاز جنسی؛ و یا سلامتی و دوام حیات انسان تا حدّی در گرو تأمین آنهاست، مثل نیاز به لباس و مسکن؛ و یا رفاه و آسایش انسان در زمینه توسعه و رشد فناوری بستگی به آنها دارد، مانند وسایل نقلیه. در هر حال، نیازهای مزبور کم و بیش نیازهای اولیه و مادی هستند که ارضای آنها نوعی لذت و راحتی برای انسان فراهم میآورند و توجه نکردن به آنها زندگی مادی انسان را با خطر مواجه نموده، یا به شکلی در آن اختلال ایجاد میکند.51
بینش اخلاق توحیدی به این نیازها سمت و سوی صحیح میدهد. مؤمن موحّد در دیدگاه اخلاق توحیدی، همّش خدای اوست و طالب وجه اللّه است و همه افعال و کردارش برای خدا و در راه اوست.52 از اینرو، ارضای انگیزههای مذکور جهت توحیدی به خود میگیرد و انسان موحّد از شکمپرستی، شهوتپرستی، مالدوستی، و سایر ناهنجاریهای اخلاقی آن، همچون فخرفروشی دور میماند. نیز او به زیورهای اخلاقی، مانند فضیلت عفت نایل میآید. از سوی دیگر، با نگاه توحیدی، همه نعمتها را از او میبیند. پس نعمتهایی را که خداوند در ارضای نیازها به او داده است، شکر میگوید و از احسان و مواسات با دیگران دریغ نمیکند و از بخل، ناسپاسی، تنگنظری و مانند آن دور میماند.
5) انگیزه زیبایی دوستی
برخی نیازها و انگیزهها در انسان وجود دارند که با تأمین آنها، انسان لذت میبرد؛ ولی اهمیت آنها به اندازه نیازهای دسته اول نیست که با تأمین نشدن آنها زندگی مادی انسان با خطر جدّی مواجه شود. یکی از این نیازها و انگیزهها انگیزه «زیبایی دوستی» است.
گرایش به جمال و زیبایی به طور فطری، در انسان وجود دارد و هم به جمال و زیباییهای ظاهری تعلّق میگیرد و هم به جمال و زیباییهای معنوی انسان. این انگیزه در دوران جوانی بیش از هر دوره دیگر رفتار انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. استفاده از بوی خوش، دیدن رنگ مطبوع، مشاهده شکل زیبا و مناظر پرطراوت، علاقه به زیباییهای ادبی در شعر و ادبیات، هنر و درک جمالهای معنوی، همه برخاسته از انگیزه زیبایی دوستی انسان هستند.53
بر اساس دیدگاه اخلاق توحیدی، این انگیزه نیز سمت و سوی صحیح به خود میگیرد. خودآرایی ممکن است با انگیزه خودبینی، و خودبرتربینی انسان را دچار ناهنجاریهای اخلاقی کند؛ اما در این دیدگاه، بر اساس غایت اخلاقی آن، که مؤمن موحّد همه چیز را برای خدا و در راه او میخواهد، به خودآرایی و بهرهوری از زیباییها رنگتوحیدمیدهدوازناهنجاریهایاخلاقیمحفوظمیماند.
دیدگاه اخلاق توحیدی انگیزه جمالدوستی معنوی را به سوی خداوند سوق میدهد؛ خداوندی که دارای کمالات و زیباییهای بینهایت است و هر زیبایی که در عالم وجود دارد از آن اوست. اگرچه انسان نمیتواند همه این کمالات و زیباییها را داشته باشد، اما صاحب این کمالات و زیباییها را دوست دارد و بدو عشق میورزد. اگر انسان تنها محبوب خود را ذات بیهمتای دارای کمال و جمال بینهایت قرار دهد، همه انگیزهها و نیازها و رفتارها و نیّات و احساسات و عواطف او تحت تأثیر آن قرار میگیرند؛ و به بندگان خدا برای خدا عشق میورزد، به آنان احسان میکند، و در کارهایش اخلاص پیدا میکند. اینجاست که حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه معنا پیدا میکند، و از آنچه محبوب نمیپسندد دوری میکند و آنچه را او میپسندد به جای میآورد. در این میان، از بسیاری رذایل اخلاقی دور میگردد و به اضداد آن، که ملکات فاضله هستند، آراسته میشود.
6) انگیزه مالدوستی
آنچه تاکنون به عنوان زیرمجموعه انگیزههای لذت بیان شد، انگیزههای اولیه و فطری در ساختار روانی انسانها بود. علاوه بر انگیزههای اولیه، نوع دیگری از انگیزهها در انسان وجود دارد که در اثر یادگیری حاصل میشود. این گروه از انگیزهها را «انگیزههای ثانوی و اجتماعی» مینامند. در اینباره که چه انگیزههایی از طریق یادگیری حاصلمیشود،اتفاق چندانی وجود ندارد. برای مثال، «مالدوستی» را میتوان از انگیزههای اکتسابی به شمار آورد.54
در هر صورت، این انگیزه و مانند آن ـ مثل انگیزه «پیوندجویی» ـ نیز در دیدگاه اخلاق توحیدی سمت و سوی صحیح توحیدی به خود میگیرد و با توجه به غایت اخلاق توحیدی در راستای طلب وجه خداوند قرار میگیرد. نزد انسان موحّد با توجه به این دیدگاه، انگیزه «مالدوستی» نه به خاطر دوستی بالاستقلال مال است، او به زراندوزی نمیاندیشد، نگاه او به اینگونه امور، نقش ابزاری و وسیلهای برای تحقق اهداف توحیدی دارد. او به آنچه نزد محبوب است میاندیشد و مال خود و دیگران را از آن خدا میداند که خداوند به تدبیر و حکمتش در اختیار او قرار داده است. از اینرو، بخشش مال به دیگر همنوعان دریغ نمیورزد.
نتیجه گیری
شیوه اخلاق توحیدی (اخلاق مبتنی بر معارف توحیدی بلند قرآن کریم) چنان تأثیری بر انسان دارد که تمام ابعاد وجودی او را در مرحله علم و عمل تحت تأثیر خود قرار میدهد. در این پژوهش، نقش اخلاق توحیدی در انگیزش مورد بررسی قرار گرفت؛ به عبارت دیگر، در این مقاله، نیازها و انگیزههایی که در ساختار کلی انسان وجود دارند و چگونگی نقشپذیری آنها از اخلاق توحیدی مورد بررسی قرار گرفت.
نقش اخلاق توحیدی در انگیزش چنان سازنده است که از انسان با انگیزههایش، که خود منشأ بسیاری از ناهنجاریهای اخلاقی است، انسان کامل خالی از رذایل اخلاقی و آراسته به فضایل اخلاقی میسازد و تمام ابعاد وجودی انسان، اعم از مادی و معنوی را در جهت کمال مطلق و بینهایت و جاودانه قرار میدهد.
آنچه بیان شد نمونههایی بود از نقش اخلاق توحیدی بر ساختار کلی نیازها و انگیزههای انسان که زمینهساز پژوهشهای کاملتر خواهد بود؛ نیز بیانگر رابطه وثیق میان اخلاق و روانشناسی است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 محقق دفتر تبلیغات اسلامى اصفهان.
2ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، بىتا، ج 1، ص 355.
3ـ همان، ج 1، ص 356.
4ـ در اینباره، ر.ک. توبه: 111 / زمر: 10 / ابراهیم: 22 / بقره: 257.
5ـ همان، ص 358.
6ـ همان، ص 373.
7ـ «انّ العزّة للّه جمیعا» یونس: 65؛ تمام عزّت خاص خداست.
8ـ «انّالقوّة للّه جمیعا» بقره: 165؛ تمام قدرت از آن خداست.
9ـ «للّه ملک السموات و الارض و ما فیهنّ» مائده: 12؛ پادشاهى آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست از خداست.
10ـ «له ما فى السموات و ما فى الارض» بقره: 255؛ براى اوست آنچه در آسمانها و زمین است.
11ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ص 358ـ360.
12ـ همان، ص 374.
13ـ همان، ص 373.
14ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، 1377، ص 23ـ27. ارتباط روانشناسى و اخلاق به ایجاد میانرشتهاى به نام «روانشناسى اخلاق» منجر شده و تالیفات زیادى نیز در این زمینه نگاشته شده است.
15ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، 1385، ص 59 و 60.
16ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، 1377، ذیل واژه «انگیزش».
17ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیهاللّه مصباح، ص 60.
18ـ محمّد پارسا، زمینه روانشناسى، بىتا، ص 83 / مسعود آذربایجانى و محمدرضا سالارىفرد، روانشناسى عمومى، 1381، ص 212 / یان کریستنسن و دیگران، روانشناسى عمومى، 1385، ص 111.
19ـ «غریزه» نیرویى زیستى ـ فطرى است که جاندار را از پیش، آماده مىسازد که تحت شرایط مناسبْ شیوه خاصى عمل کند. در اینباره، ر. ک. مسعود آذربایجانى، روانشناسى عمومى، ص 213 و دیگر کتب روانشناسى.
20ـ «سائق» حالتى از برانگیختگى است که تحت تأثیر یک نیاز زیستى به وجود مىآید. ر. ک. همان، ص 214.
21و22ـ برگرفته از: محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 27ـ29.
23ـ در اینباره ر.ک. محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناسى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 107ـ110.
24ـ همان، ص 110ـ111.
25ـ برگرفته از: همان، ص 111ـ113.
26ـ همان، ص 113ـ114.
27ـ همان، ص 115ـ118.
28ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 31.
29ـ همان، ص 121ـ122.
30ـ ر.ک. همان، ص 121ـ149.
31ـ نیز در اینباره و طبقهبندى مختار، ر.ک. همان، ج 2، ص 29.
32ـ ر.ک. محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناسى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 118.
33ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 69ـ70.
34ـ همان، ص 153ـ155 / محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى آیتاللّه مصباح یزدى، ص 121ـ123.
35ـ در اینباره، ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 4، ص 280ـ287؛ ج 16، ص 90ـ94؛ ج 19، ص 100ـ107.
36ـ در اینباره، ر.ک. همان، ج 1، ص 375ـ382.
37ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناسى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 121.
38و39ـ همان، ص 134.
40ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 374.
41ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناسى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 136ـ137.
42ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 359.
43ـ در کتاب اخلاق در قرآن ج 2، ص 129، انگیزه «استقلال» و انگیزه «اعتماد به نفس» و نیز انگیزه «احترام» (حرمت خود) از گرایشهاى فردى و منشعب از انگیزه «قدرت» شمرده شده است.
44ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 142 و 144.
45ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 359.
46ـ مقصود از «محتاج بودن»، تعاون و همکارى با دیگران براى تأمین نیازهاى مادى و معنوى نیست، مقصود نوعى نیازمندى است که با انگیزه «استقلال» و انگیزه «اعتماد به نفس» در تناقض است.
47ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 145.
48ـ همان، ص 147 و 148 / محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 129.
49ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 359 و 374.
50ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 148.
51ـ همان، ص 178.
52ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 374.
53ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 178ـ179.
54ـ همان، ص 181ـ182.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع
ـ آذربایجانی، مسعود و محمّدرضا سالاری فرد، روانشناسی عمومی، بیجا، یاقوت، 1381.
ـ پارسا، محمّد، زمینه روانشناسی، بیجا، بینا، بیتا.
ـ دهخدا، علیاکبر دهخدا، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
ـ شجاعی، محمّدصادق، دیدگاههای روانشناختی حضرت آیتاللّه مصباح یزدی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385.
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، بیتا، چ چهارم.
ـ کریستنسن، یان و دیگران، روانشناسی عمومی، ترجمه جمعی از مترجمان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385.
ـ مصباح، محمّدتقی، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمّدحسین اسکندری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1377، چ دوم.
از سوی دیگر، در کتابهای روانشناسی و نیز میانرشتهای جدید به نام «روانشناسی اخلاق»، به انگیزش و انگیزههای انسان پرداخته شده است. از اینرو، اخیرا در برخی از کتابهای اخلاقی با تکیه بر مبانی روانشناختی، در زمینه ارتباط وثیق میان اخلاق و روانشناسی، بر نقش معارف اسلامی، از جمله توحید در انگیزههای انسان، تأکید شده است. ویژگی این پژوهش آن است که به بررسی نقش اخلاق توحیدی بر اساس تبیین علّامه طباطبائی ـ به عنوان یک شیوه و مسلک خاص و بیمانند و مبتنی بر معارف توحیدی بلند قرآن کریم ـ در انگیزههای روانشناختی انسان میپردازد.
به نظر میرسد امروزه وجود مسلکها و مکاتب اخلاقی و اهتمام به مباحث فلسفه اخلاق در غرب، افقهای جدیدی فراروی پژوهشگران حوزههای گوناگون اخلاق قرار داده است و تبیین معارف ناب
توحیدی، که حوزههای اخلاق اسلامی را نیز دربر میگیرد، در کنار سایر مکاتب و مسلکها ضرورتی انکارناپذیر است.
این مقاله عمدتا در پی اهداف ذیل است: تأکید بر اخلاق توحیدی به عنوان مسلک و شیوه اخلاقی ویژه قرآن کریم، تبیین تأثیرات شگرف اخلاق توحیدی در انگیزههای انسان، و تأکید بر رابطه وثیق میان اخلاق و روانشناسی.
روش تحقیق حاضر توصیفی، اسنادی و کتابخانهای بوده و ابزار گردآوری دادهها نیز مبتنی بر استفاده از کتابها و مقالات در دسترس است. نوع این تحقیق بنیادی، و مراحل آن گزارش،توصیف، تحلیلوتبیین است.
اخلاق توحیدی
کاملترین تبیینی که از اخلاق توحیدی ارائه شده است، تبیین علّامه سید محمّدحسین طباطبائی در المیزان است. ایشان ابتدا راههای تهذیب اخلاق و دستیابی به اخلاق فاضله را در دو شیوه منحصر میکند:
شیوه اول: تهذیب اخلاق به منظور دستیابی به اهداف دنیوی و صفاتی که نزد مردم پسندیدهاند و موجب وجاهت و شهرت و مدح و ثنای مردم میشوند. این شیوه معروفی است که علم اخلاق بر آن نهاده شده و از قدمای یونان و غیر آنها نقل شده است.2
شیوه دوم: تهذیب اخلاق به منظور دستیابی به غایات اخروی؛ یعنی هدف از تهذیب اخلاق خیر اخروی است که همان سعادت و کمال واقعی باشد.3 این شیوه انبیای گذشته علیهمالسلام بوده و نیز بخش زیادی از آیات قرآن4 بدان پرداخته است.5 هر دو شیوه از این نظر با هم اشتراک دارند که غایت نهایی و غرض در آنها از حیث عمل، فضیلت انسانی است.6
در ادامه، شیوه سومی را متذکر میشود که ویژه قرآن کریم است که در هیچیک از کتب آسمانی و تعالیم انبیای گذشته علیهمالسلامو نیز معارفی که از حکمای الهی به دست ما رسیده یافت نمیشود. این شیوه تمام رذایل را ریشهکن میسازد ـ نه اینکه آنها را دفع کند ـ و آن شیوه «اخلاق توحیدی» است.
توضیح آنکه اعتقاد مؤمن موحّد به اینکه همه عزّت7 و قوّت8 از آن خداست، دیگر موضوعی برای شهرتطلبی، ترس از غیر خدا و امید و اعتماد به غیر او باقی نمیگذارد، و تحقق همین علم (علم به اینکه همه عزّت و قدرت از آن اوست)، هر صفت مذمومی را از انسان میشوید و در نتیجه، نفس به ضد صفات مذموم، یعنی صفات بزرگوارانه الهی همچون تقوامداری و عزّتمندی خدایی و مناعتطبع و هیبت و شکوه الهی آراسته میگردد.
همچنین انسان موحّد با درک این حقیقت که مُلک و سلطنت9 از آن خداست و مالکیت10 آسمانها و زمین از آن اوست، برای موجودات (ممکنات) استقلالی قایل نیست، و تحقق این علم آن است که اشیا نزد او از هر حیث استقلالی ندارند، و برای چنین انسانی ممکن نیست غیر وجه خداوند را طلب کند؛ زیرا کسی چیزی از خود ندارد و هر چه همه دارند از آن اوست. بدینروی، او در برابر چیزی خضوع نمیکند، و از چیزی نمیترسد، و به کسی امید نمیبندد، از چیزی لذت و سروری ندارد، غیر وجه باقی او چیزی را طلب نمیکند و همه چیز جز ذات حق در نظرش باطل است.11 نیز انسان موحّد چون ایمانش شروع به زیادتی و شدت مینماید، فکرش متوجه پروردگار و نامهای زیبای او میشود در این میان، حب و دوستی او نسبت به پروردگارش در دل او رو به زیادت میرود، و تنها خدا را دوست دارد و به سوی او منقطع میشود و برای او خاضع میگردد و همه زیباییها را در او و از وی میبیند، و در مرحله عمل هم چیزی نمیخواهد جز برای خدا؛ خواهش، قصد، امید، ترس، اختیار، ترک، ناامیدی، وحشت، رضا و سخط او همه برای خدا و در راه اویند. او تا این مرحله در پی کسب فضایل انسانی بود، اما از این پس، تنها وجه پروردگارش را طلب میکند و همّتی در فضیلت و رذیلت ندارد و به ثنا و مدح مردم نمیاندیشد و به دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ کاری ندارد و تنها همّ او پروردگار اوست و بس.12
در این شیوه غرض طلب وجه خداست، نه کسب فضیلت انسانی.13 در حقیقت، اخلاق توحیدی در پی تهذیب اخلاق نیست، بلکه تهذیب اخلاق لازمه دیدگاه توحیدی است. با این توضیح مراد و مبنای موردنظر از «اخلاق توحیدی» آشکار میشود.
انگیزش
علم اخلاق یک سلسله اصول موضوعه را پایه و اساس کار خود قرار میدهد که از روانشناسی گرفته شدهاند. روانشناسان درباره ویژگیهای نفس و جنبههای غریزی و ابعاد فکری آن بحثهای زیادی کردهاند.14 در زندگی روزمرّه میبینیم که هر کس به دنبال کاری میرود و هدف خاصی را دنبال میکند. آنچه ما میبینیم فقط رفتارهای متفاوت افراد است؛ اما اینکه چه عاملی آنها را به تلاش و فعالیت وامیدارد، قابل مشاهده نیست. در روانشناسی برای اشاره به مبانی و علل رفتار آدمی، واژه «انگیزه» و «انگیزش» به کار میرود.
«انگیزه» عبارت است از: عامل و نیروی درونی که رفتار فرد را موجب میشود و در جهت معیّن سوق میدهد و او را به طور آشکار، به فعالیتی خاص وامیدارد. «انگیزه» مفهومی است دو منظوره؛ هم به محرّک رفتار اشاره دارد و هم به نتیجه و هدف رفتار. پس انگیزه از حیث تصور، مقدّم بر رفتار است، و از حیث تحقق خارجی، مؤخّر و مترتب بر رفتار.15
انگیزه اسم و «انگیزش» اسم مصدر از مصدر انگیختن است؛16 یعنی به حرکت درآوردن. تفاوت «انگیزش» و «انگیزه» ظریف است؛ «انگیزه» یعنی: علت و آنچه کسی را به کاری وامیدارد، و «انگیزش» یعنی: تحریک و ترغیب. بنابراین، «انگیزه» یک عامل درونی است که انسان را به حرکت وامیدارد و «انگیزش» حالتی است که در اثر دخالت انگیزه به انسان دست میدهد. فرق انگیزه تا حدّی مثل فرق محرّک با تحریک است، با این تفاوت که انگیزش در اثر دخالت عوامل درونی به وجود میآید، اما تحریک میتواند به وسیله عوامل بیرونی باشد.17 اگرچه برخی چنین تفاوتی بین انگیزه و انگیزش قایل نشدهاند،18 اما در هر صورت، چه انگیزه و انگیزش را در اصطلاح یکی بدانیم، یا انگیزش را غیر انگیزه بدانیم، این دو اصطلاح همیشه در کنار هم به کار میروند، و به دلیل رابطه تنگاتنگشان، تداعیبخش یکدیگرند.
گرایشهای نفس
روانشناسان در بیان ویژگیهای نفس، برای نفس گرایشهای خاصی اثبات کردهاند که در ابتدا، آنها را «غریزه» نامیدهاند؛ اما سپس برای غریزه19 و به جای آن، از تعابیر دیگری مثل «سائق» (کشاننده)20 و «انگیزه» استفاده کردهاند.
در هیچ یک از مکتبهای روانشناسی، غرایز و انگیزههای ذاتی به درستی بررسی نشدهاند و نظریه کامل و شاملی درباره آنها ابراز نشده است. برای نمونه، برخی گفتهاند: انسان دو غریزه دارد. برخی هم سه غریزه و بعضی تا دوازده غریزه و یا حتی چهارده و هجده و بالاتر را نیز برای انسان شمردهاند.21
به هر روی، درباره اینکه گرایشهای اصلی نفس چه چیزی است، هنوز نظر قطعی ابراز نشده و آنچه تاکنون گفته شده به اعتراف روانشناسان، در مرحله فرضیه است و هنوز به مرحله قطعیت و قانونیت نرسیده است.22
نظامهای طبقه بندی انگیزه ها
پیش از اینکه مبنای خود را در طبقهبندی «انگیزهها» تبیین کنیم، به اجمال به برخی از نظامهای طبقهبندی انگیزهها و عوامل درونی رفتار اشاره میکنیم:
طبقه بندی اول: انگیزه های زیستی، هیجانات، عواطف و احساسات
در این طبقهبندی، امیال و انگیزهها (یا به تعبیر دیگر، عوامل درونی رفتار) به چهار دسته تقسیم میشوند:
1. انگیزههای زیستی مانند میل به خوردن، آشامیدن و جنس مخالف؛
2. هیجانات؛ مانند میل به دفاع و انتقام؛
3. عواطف که میلهایی هستند که در رابطه با دیگران تحقق مییابند؛ مانند عواطف خانوادگی در رابطه پدر و مادر با فرزند و بعکس، و نیز عواطف اجتماعی و حسّ نوعدوستی؛
4. احساسات که از سه نوع یادشده شدیدترند و تنها به انسان اختصاص دارند؛ مثل احساس تعجب، احساس عشق و احساس پرستش.23
در کنار این طبقهبندی، میتوان به طبقهبندی سهمرحلهای تمایلات آدمی اشاره کرد:
الف. آنچه جنبه مادی و زیستی دارد.
ب. آنچه جنبه روانی دارد، اما از خواست و نیازهای نازل روانی است؛ مثل شادی و آرامش.
3. نیازها و خواستهایی که جنبه روانی دارند و در مرحله بالاتر قرار دارند، مثل آرمانخواهی و آزادیطلبی؛
برخی این طبقهبندی را کامل کرده و نیازهای والای انسانی را به سه دسته تقسیم کردهاند:
1) نیاز به حقیقتجویی؛
2) نیاز به فضیلتخواهی، گرایش به عدالت، آزادی و مانند آن؛
3) نیاز به زیباییطلبی که برخی مربوط به دیدنیهاست و برخی به شنیدنیها و بخشی نیز مربوط به حسّ تخیّل.
عدهای قسم چهارمی را نیز اضافه کرده و آن را «حسّ مذهبی» یا نیاز به «مذهب» نامیدهاند.24
طبقه بندی دوم: انگیزه های طبیعی و انگیزه های اکتسابی
انسانها انگیزههای متعددی دارند که برخی از آنها از ساختارهای ژنتیکی و فطری سرچشمه میگیرند (به صورت غریزی و فطری در انسان وجود دارد.) این قسم از انگیزهها را «طبیعی» نامند. برخی هم منشأ اجتماعی دارند که در طول زمان و از محیط اجتماعی، آموخته میشوند. بیشتر روانشناسان این طبقهبندی را پذیرفتهاند؛ اما در اینباره که چه تعدادی از انگیزهها در انسان وجود دارند و کدامیک فطریاند و کدامیک اکتسابی، اختلاف فراوانی به چشم میخورد.25
طبقه بندی سوم: انگیزه های اصلی وانگیزه های فرعی
تعداد نیازها و انگیزهها و غرایز مورد اختلاف روانشناسان را تا شش هزار برشمردهاند؛ این افزایش موجب شده روانشناسان نیازها و انگیزههای اصلی را از نیازها و انگیزههای فرعی ـ که به انگیزههای اصلی بازمیگردند ـ متمایز کنند و از رشد بیرویه انگیزهها، که برای هر رفتاری انگیزهای خاص و مستقل در نظر گرفته شود، جلوگیری کنند. درباره انگیزههای اصلی نیز اتفاق چندانی وجود ندارد.26
طبقه بندی مختار
اشاره به این طبقهبندیها به این دلیل بود که این نکته را اثبات کنیم که روانشناسان مبنای ثابتی در نیازها و انگیزههای انسان ندارند و دیدگاههای آنها در زمینه انگیزهها و غرایز و طبقهبندی و فهرست آنها، قانعکننده و متقن نیست. از اینرو، در ادامه، اصول روانشناختی و طبقهبندی حضرت آیهاللّه مصباح که برگرفته از اصول فلسفی و معارف اسلامی است، مبنای این نبشتار قرار گرفته و به اجمال به تبیین آن پرداخته شده است.
بر اساس این مبنا، نفس حقیقت واحد است که در مقام تفصیل، سه بعد دارد:
الف. شناخت و بینش که همه جنبههای ادراکی نفس را دربر میگیرد.
ب. کنش که عبارت از اعمال و رفتارهایی است که به وسیله عضلات و اعصاب بدن انجام میشوند. ما هر کاری انجام میدهیم به وسیله یکی از اعضای بدن صورت میگیرد؛ اما چون اعضای بدن و اعصاب تحت فرمان روح و قوای نفس قرار دارند، این رفتارها به نفس و روان نسبت داده میشوند.
ج. گرایش که دربرگیرنده میلها و گرایشهای خوب و انسانی، و میلها و گرایشهای پست و حیوانی است. روانشناسان امیال و گرایشهای انسان را به چند مقوله جداگانه، مانند عواطف، احساسات، انفعالات و هیجانات تقسیم کردهاند.27 یادآور میشود که گاهی به جای سه واژه «بینش»، «کنش» و «گرایش» از واژههای «شناخت»، «قدرت» و «محبت» سخن به میان آمده است.28
انگیزه های اصلی و فرعی
پس از روشن شدن ساختار نفس، طبقهبندی امیال و انگیزه در مبنای مختار ذکر میشود:
در این دیدگاه، انگیزههای اصلی، که از نفس سرچشمه میگیرند، تبیینکننده واقعی رفتارهایند و انگیزههای فرعی به آنها برمیگردد. این سه انگیزه عبارتند از: 1. انگیزه بقا؛ 2. انگیزه کمال؛ 3. انگیزه لذت و ارضای نیازهای زیستی.29
انگیزه کمال به صورت انگیزههای ذیل ظاهر میشود: الف. انگیزه کنجکاوی؛ ب. انگیزه حقیقتجویی؛ ج. انگیزه استقلالطلبی و خودمختاری؛ د. اعتماد به نفس؛ ه . انگیزه پیشرفت؛ و. انگیزه قدرتطلبی.30
همچنین تحت عنوان انگیزههای مادی و ارضای نیازهای زیستی، چند نوع انگیزه قابل طبقهبندی است: الف. انگیزه تغذیه؛ ب. انگیزه جنسی؛ ج. نیاز به لباس و مسکن؛ د. نیاز به وسیله نقلیه؛ ه . انگیزه زیباییخواهی و جمال؛ و. انگیزه مالدوستی.31
اکنون پس از این به سؤال اصلی پژوهش میرسیم: نقش اخلاق توحیدی در انگیزش چیست؟
پاسخ این پرسش را بر اساس طبقهبندی مختار در سه بخش پی میگیریم:
نقش اخلاق توحیدی در انگیزه بقا
پیش از ورود به بحث، بیان این نکته ضروری است که اخلاق توحیدی (اخلاق مبتنی بر معارف قرآن کریم) به عنوان یک بینش و شناخت و نیز با توجه به غایت آن، که ابتغای وجه اللّه است، در انگیزهها ایفای نقش میکند، و نقش صفات اخلاقی همچون عزّت، تقوا، حب و خوف و رجا، که در اثر تهذیب اخلاق در موحّد ایجاد میشود، در انگیزش موردنظر نیست. در واقع، علم و آگاهی و شناخت است که به انگیزهها و تمایلات فطری انسان جهت میدهد و موجب رشد و شکوفایی آنها میشود. بنابراین، شناخت و آگاهی نقش مهم و اساسی، هم در تجلّی و ظهور انگیزهها و هم در جهتدهی و رشد آنها دارد.32
استاد محمّدتقی مصباح در تزاحم خواستهای انسان، نقش شناخت را به طور مطلق در اخلاق و ارزشهای اخلاقی، چنین ترسیم کرده است:
در تبیین عامل شناخت برای گزینش حد و حدود کمّی و کیفی انگیزهها و رعایت اعتدال، باید به این نکته توجه کنیم که سیر انسان باید به سوی یک هدف مشخص و ارزنده باشد و ناگزیر اقتضای این را دارد که در اشباع انگیزهها، حدّ و حدود و کمّیت و کیفیت خاصی را رعایت کند. در همینجاست که اولاً، پای شناخت به میان میآید؛ زیرا لازم است آن هدف ارزنده و اقتضائاتش را بشناسیم و حد و حدود و کمّیت و کیفیت لازم و مفید را تشخیص دهیم تا بتوانیم آگاهانه گزینش کنیم. ثانیا، پای اخلاق و ارزشهای اخلاقی به میان میآید؛ چراکه رعایت این حدود و اندازهها، از نظر کمّی و یا صفات و خصوصیات از نظر کیفی در اختیار ماست و در صورتی که رعایت کنیم کارْ دارای ارزش مثبت، و اگر نه دارای ارزش منفی خواهد بود.33
سخن ایشان نقش شناخت را در انگیزهها تبیین کرده است. در ادامه نقش اخلاق توحیدی در انگیزهها به عنوان یک بینش و شناخت و نیز با توجه به غایت آن بررسی خواهد شد. بدینروی، پس از بیان این نکته مهم، به بیان نقش اخلاق توحیدی در انگیزه بقا میپردازیم:
«انگیزه بقا» بنیادیترین و اصلیترین انگیزه فطری انسان است و با بقا و حیات موجود زنده سر و کار دارد. اینانگیزهدرمیلوگرایشانسانبهجاودانگیریشهدارد.34
در بینش اخلاق توحیدی، مبدأ همه چیز و منتهای آن خداست، و انسان در این میان جاودانه است و فنا و نیستی برای او متصوّر نیست، حتی مرگ نیز فنای او نیست. انتقال از داری به داری و از نشئهای به نشئه دیگر و باقیتر است.35 این بینش به انگیزه بقا جهت صحیح (جهت توحیدی ـ اخلاقی) میدهد.
توضیح آنکه اگر انسان بینش توحیدی یاد شده را نداشته باشد، ناچار زندگی خود را نابود شدنی و منحصر به این دنیا میداند و اخلاق را در چارچوب زندگی مادی تفسیر میکند. برای نمونه در یک دیدگاه مادی، که اخلاق را تابع اجتماعات گوناگون میداند، آنچه اجتماع را در رسیدن به غایت اجتماعی مدد کند اخلاقی است، و آنچه اجتماع را در این مسیر مدد نکند، اخلاقی نیست. پس چه بسا بر اساس این دیدگاه مادی، دروغ، فحشا، شقاوت و دزدی فضیلت، وراستی،عفّت،ورحمترذیلتباشند.36
از سوی دیگر، فقدان بینش توحیدی در انگیزه بقا، انسان را به رذیلت دنیاپرستی و دنیاخواهی مبتلا میکند، و راه رهایی از این رذیلت سمت وسو دادن صحیح به انگیزه بقاست که با بینش توحیدی میتوان از این رذیلت اخلاقی پاک شد.
همچنین بینش توحیدی دادن به انگیزه بقا، انسان را از ناشکیبایی در تحمّل دردها و رنجها، و نیز احساس پوچی ناشی از از نابودی و فنای انسان رها میسازد، و انسان را در تحمّل دردها و رنجها، از جمله درد و رنج ناشی از اخلاق زیستن صبور میکند و به زندگی انسان معنا میبخشد. انسان موحّد میداند که به سوی خدای خویش بازمیگردد و اوست تنها جزادهنده که از روی حکمت پاداش میدهد. او در تحمّل دردها و رنجها در طلب وجهاللّه (= غایت اخلاق توحیدی) است و از اینرو، زندگیاش معنادار و هدفمند است.
نقش اخلاق توحیدی در انگیزه کمال
یکی از انگیزههای اصلی انسان انگیزه «کمال» است. هر انسانی به طور فطری و غریزی میخواهد روز به روز کاملتر شود. اگر چنین گرایشی در نهاد انسان نبود، هیچ انگیزهای برای پیشرفت و خودسازی و تهذیب نفس در انسان وجود نداشت.37
همه ما طالب کمالیم و کمال هر موجود عبارت است از: صفت یا اوصافی که فعلیت اخیرش اقتضای دارا شدن آنها را دارد.38
از «کمال» در دیدگاههای گوناگون، تعریفهای متفاوتی ارائه شده است؛ برخی معتقدند: کمال انسان در برخورداری از هر چه بیشتر از لذایذ مادی است. عدهای کمال انسان را در برخورداری جامعه از مواهب طبیعی میدانند. بعضی هم اعتقاد دارند: کمال انسان در برخورداری انسان از معنویت و روحانیت است که از طریق ریاضت و مبارزه با هوای نفس و دوری از لذتهای مادی حاصل میشود. و گروهی کمال انسان را در رشد عقلانی میدانند که از راه علم و فلسفه حاصل میشود. سرانجام برخی کمال انسان را در رشد عقلانی و اخلاقی میدانند که از راه تحصیل علوم و ملکات فاضله به دست میآید.39
از دیدگاه اخلاق توحیدی، مؤمن، موحّد همه کمالات و خوبیها و زیباییهای خود و دیگران، و هر کمال و جمالی را از ذات حق تعالی میداند. از اینرو، تنها وجه او را طلب میکند، و هر چه انجام میدهد نیز غایت رفتارش ابتغای وجهاللّه است؛ همّ او فضیلت و رذیلت نیست و دنبال مدح و ثنای مردم نیست. او به دنیا التفاتی دارد، به آخرت هم توجه نمیکند؛ نه به بهشت و نه به دوزخ؛ تنها همّ او پروردگار اوست.
خلاصه آنکه در دیدگاه اخلاق توحیدی، اخلاقی بودن و کسب فضایل و ملکات غایت و کمال مؤمن موحّد نیست، همّت، مقصد و کمالش بقای پروردگار است،40 اگرچه اخلاقی بودن و کسب فضایل و ملکات نیز لازمه اخلاق توحیدی است.
تا اینجا از نقش اخلاق توحیدی در جهتدهی انگیزه «کمال» به طور کلی سخن به میان آمد. اکنون نوبت بیان نقش اخلاق توحیدی در انگیزههای فرعی کمال است:
نقش اخلاق توحیدی در انگیزه های فرعی کمال
1و2. انگیزه کنجکاوی و انگیزه حقیقت جویی
نیاز به کمال، انسان را به کنجکاوی و حقیقتجویی و دانستن و آگاهی وامیدارد. این دو انگیزه «کنجکاوی» و «حقیقتجویی» در حقیقت، از انگیزه ریشهایتر و اصلیتر «کمالخواهی» منشعب میشوند.41
این دو انگیزه انسان را ودار میکنند پیوسته در پی کشف مجهولات و حقایق باشد. اگر انسان به این دو انگیزه سمت و سوی صحیح و توحیدی ـ اخلاقی ندهد، موجد ناهنجاریهای اخلاقی میشود.
در اخلاق توحیدی، عزّت و قدرت همه از آن خدایند، و اوست که به هر که خواهد عزّت و قدرت میدهد. با این دیدگاه، طلب عزّت و قدرت از غیر طریق توحیدی تخیّلی بیش نیست.42 به کار گرفتن دو انگیزه «کنجکاوی» و «حقیقتجویی» و نیز به کارگیری دانشهایی که این انگیزه باعث تحریک درونی انسان برای کشف آنها شده یا به خاطر کسب عزّت است یا کسب قدرت که در دیدگاه اخلاق توحیدی، طلب آن نزد غیر خداوند عین ناکامی است. همین مطلب موجب میشود انسان موحّد این دو انگیزه را در جهت صحیح و هنجارهای اخلاقی، از جمله خدمت به بندگان خدا و در نهایت، طلب وجه اللّه، که غایت اخلاق توحیدی است، به کار گیرد.
از سوی دیگر، گاهی انسان پس از به کارگیری این دو انگیزه، حتی در جهت درست آن، دچار عجب و غرور علمی، خودبرتربینی، مباهات و مجادله میشود. در دیدگاه اخلاق توحیدی، که همه علم از آن خداست و هر کس علمی دارد از او دارد، جایی برای عجب و غرور، و خودبرتربینی و مباهات و مجادله باقی نمیماند. در حقیقت، موحّد برای خود، علم مستقلی قایل نیست تا دچار این رذایل اخلاقی شود.
ناگفته نماند که اثرات توحید در انگیزهها منحصر به آنچه بیان شد، نیست. در این مجال، از دیدگاه اخلاق توحیدی، تنها به نقش اخلاقی آن پرداخته میشود.
3و4. انگیزه استقلال طلبی و اعتماد به نفس43
انگیزه استقلالطلبی و انگیزه اعتماد به نفس، که از دیگر جلوههای انگیزه کمالاند، این حس را در مؤمن ایجاد میکنند که مستقل باشد. انگیزه اعتماد به نفس و خوداتکایی در صورتی تحقق مییابد که انسان تواناییها و قدرت خویش را باور داشته باشد و بپذیرد که مهم و کارآمد است. با این برداشت و نگرش، میتواند مستقل باشد، کمتر به دیگران متکی بوده و مطمئن باشد که میتواند با بهرهگیری از نیروها و تواناییهای خود، به موفقیتهای چشمگیری دست یابد و سرانجام، به کمال مطلوب نایل آید.44
ضعف نفس و لازمه آن دون همّتی، خواری و ذلّت و ظلمپذیری و سربار دیگران بودن و مانند آن، همه از این ناشی میشوند که انسان مستقل و روی پای خود نبوده و نیز اعتماد به نفس نداشته باشد. انگیزه استقلالطلبی و نیز اعتماد به نفس در انسان این روحیه را ایجاد میکند که روی پای خود بایستد، بلندهمّت باشد، عزّت نفس، مناعت طبع و بزرگی روح داشته باشد و از خواری و ذلّت بپرهیزد و شکوه و بزرگی خود را در برابر دیگران نشکند.
مؤمن موحّد در دیدگاه اخلاق توحیدی، همه قدرت و عزّت را از آن خداوند میداند و هر قدرت و عزّتی را که در دیگران نیز هست، از او میداند. از سوی دیگر، هیچ استقلالی برای موجودی قایل نیست و همه را نیازمند بینیاز علیالاطلاق میداند.45
از اینرو، او دلیلی نمیبیند محتاج46 دیگران باشد و به دیگران (انسانهای دیگر) اعتماد کند و نزد دیگران عزّت و شکوه و عظمت خود را بشکند؛ زیرا به اعتقاد او، همه عزّت و قدرت و استقلال نزد خداوند است و عزّتش از اوست، رکون و اعتمادش به اوست و توکلش بر قدرت اوست و با اعتماد به او بر روی پای خود میایستد.
با این توضیح، میتوان گفت: مؤمن موحّد به استقلال و اعتماد به نفس به معنای صحیح آن دست یافته است، استقلالش در عین بیاستقلالی است و اعتماد به نفسش در عین بیاعتمادی به خود است؛ یعنی هرچند برای خود استقلال، عزّت و قدرتی قایل نیست؛ اما در سایه قیّومیت و عزّت و قدرت حق تعالی، به بالاترین استقلال و اعتماد به نفس دست مییابد و نتیجه آن پاک شدن از رذایل اخلاقی، همچون ضعف نفس، دون همّتی و ذلّت و تجلّی به اضداد آن است.
5. انگیزه پیشرفت
انگیزه پیشرفت یکی از مظاهر میل به کمال است. روانشناسان در پژوهشهای خود، به این نتیجه دست یافتهاند که انگیزه پیشرفت برایند تعدیل انگیزه «موفقیت» و انگیزه «اجتناب از شکست» است. انگیزه پیشرفت نقش مهمی در رشد و تکامل فردی و اجتماعی افراد در همه زمینهها،ازجملهرشداقتصادی در تمامفرهنگها دارد.47
مطالب گفته شده در زمینه نقش اخلاق توحیدی در دو انگیزه «کنجکاوی» و «حقیقتجویی»، در انگیزه «پیشرفت» نیز جهتدهندهاند.
6. انگیزه حرمت خواهی
یکی دیگر از گرایشهای فرعی انگیزه «کمال»، علاقه به محبوبیت و احترام داشتن نزد خود و دیگران است. انگیزه کمال اجازه میدهد تا انسان نسبت به قابلیت، ارزشمندی و کارامدی خود احساس اطمینان کند. در نتیجه چنین احساسهایی، انسانممکناست در تمام جنبههای زندگی خود کارامدتر و مولّدتر شود. نیز انگیزه کمال موجب میشود تا علاقه به محبوبیت و احترام دیگران به شکل مقام،شهرت،موقعیتاجتماعیومانندآنها متبلور شود.48
انگیزه «احترام نزد خود» از دیدگاه اخلاق توحیدی در عزّت نفس متجلّی میشود. توضیح آنکه مؤمن موحّد هیچ عزّتی برای خود و دیگران بالاستقلال قایل نیست؛ همه عزّت از آن خداست، و او عزت خود را از خدا میداند و عزّت خود را در عزّت حق میبیند و فینفسه برای خود عزّت و احترامی قایل نیست و خود را ذلیل درگاه حق میپندارد. این حالت ذلّت عین عزّت است؛ ذلتبندگی در عینعزّتمندیخداوندیوشکوه ربّانی.49
اما انگیزه «احترام از سوی دیگران»، که به شکل مقام، شهرت، موقعیت اجتماعی و مانند آن متبلور میشود، متأثر از بینش اخلاق توحیدی چنان میشود که مقام و شهرت و کسب موقعیت اجتماعی در تصوّر موحّد نمیگنجد؛ زیرا همه کمالها، زیباییها، قدرتها و عزّتهای خود و دیگران را از خداوند میداند و تنها او را سزاوار مدح و ثنا و ستایش و ذکر میبیند. او برای خود چیزی قایل نیست تا منتظر احترام دیگران در قالب کسب مقام و شهرت باشد. اگر محبوب یادش نماید، او را بس است. البته آنچه احیانا در دوستان خدا میبینیم که خود را معرفی میکنند یا خواهان مقام و موقعیتهای اجتماعی هستند همه در مقام وظیفه است، نه کسب احترام از دیگران.
خلاصه آنکه از دیدگاه اخلاق توحیدی، انگیزه «احترام نزد خود و دیگران» رنگ الهی ـ توحیدی به خود میگیرد. او طالب وجهاللّه است؛ اگر خداوند برای او مقام و موقعیت اجتماعی تقدیر کرد او نیز خواهان و راضی به مشیت اوست، و اگر چنین نخواست او نیز همان را میپسندد؛ پسندد آنچه را جانان پسندد.
7. انگیزه قدرتطلبی
از جمله امیال فطری انسان، میل به قدرت و توانایی بر انجام کار و تصرف در موجودات دیگر و تسخیر آنهاست. این میل چنان قوی است که انسان حتی به فعالیت برای تسخیر کهکشانها نیز میپردازد.50
انگیزه «قدرت» اگر در جهت صحیح قرار نگیرد موجب ارتکاب بسیاری از رذایل و ناهنجاریهای اخلاقی در کسب قدرتهای غیرموجّه میشود.
در دیدگاه اخلاق توحیدی، غایتْ ابتغای وجه اللّه است. با این دیدگاه، انسان انگیزه قدرت و تواناییهایی را که در اختیار اوست، همه را در جهت رسیدن به غایت اخلاق توحیدی قرار میدهد.
از سوی دیگر، در دیدگاه اخلاق توحیدی، قدرت مطلق از آن خداوند است و هیچ توانایی در عالم نیست، مگر اینکه از اوست. سلطنت و مالکیت عالم از آن اوست؛ به هر که بخواهد میدهد و از هر که بخواهد باز میستاند. بنابراین، برای خود این حق را نمیبیند تا قدرت و تواناییهای خود را در جهت آنچه خداوند نمیخواهد به کار گیرد. او این بینش را دارد که اگر خداوند به او قدرت داده عاریهای است تا در جهت صحیح بتواند استعدادهای خود را ظهور دهد.
نکته مهم در انگیزه قدرت بینهایت بودن آن است. انسان به دلیل بینش ناقص خود، با به دست آوردن قدرت محدود ـ حتی اگر غیرموجّه هم باشد ـ این انگیزه را اشباع شده میبیند و گویا دیگر در خود کاستی و ضعفی نمیبیند تا اقدام بعدی را انجام میدهد. از اینرو، دچار غرور و خودبرتربینی میشود.
دیدگاه اخلاق توحیدی جهت انگیزه قدرت را به بینهایت و قدرت زوالناپذیر الهی و سرچشمه همه قدرتها سوق میدهد. از اینرو، انسان موحّد در دیدگاه اخلاق توحیدی، پایانی برای ضعفها و کاستیهای خود نمیبیند و همیشه انگیزه «قدرت» او را به سمت بینهایت مطلق میکشاند. او هیچگاه دچار غرور و تکبّر و خودبرتربینی و خلاصه رذایل اخلاقی، که در تحصیل قدرت ممکن است انسان دچار آنها شود، نخواهد شد؛ زیرا قدرت مطلق را از آن حق میداند و خود را در ضعف و کاستی و بیچیزی، و همیشه در حال حرکت به سوی قدرت بینهایت است.
نقش اخلاق توحیدی در انگیزه های لذت مادی و ارضای نیازهای زیستی
انگیزهها و نیازهایی که تحت عنوان انگیزههای لذت طبقهبندی میشوند، بر اساس درجه اهمیت و نیز اکتسابی بودن و عدماکتسابیبودنشان، به سه دسته تقسیم میشوند:
1و2و3و4) انگیزه تغذیه، انگیزه جنسی، نیاز به لباس و مسکن، نیاز به وسیله نقلیه
این انگیزهها یا انگیزههایی هستند که بدون تأمین آنها زندگی و حیات انسان امکانپذیر نیست، مانند انگیزه تغذیه و خوردن و آشامیدن؛ یا بقای نوع انسان وابسته به آنهاست، مثل نیاز جنسی؛ و یا سلامتی و دوام حیات انسان تا حدّی در گرو تأمین آنهاست، مثل نیاز به لباس و مسکن؛ و یا رفاه و آسایش انسان در زمینه توسعه و رشد فناوری بستگی به آنها دارد، مانند وسایل نقلیه. در هر حال، نیازهای مزبور کم و بیش نیازهای اولیه و مادی هستند که ارضای آنها نوعی لذت و راحتی برای انسان فراهم میآورند و توجه نکردن به آنها زندگی مادی انسان را با خطر مواجه نموده، یا به شکلی در آن اختلال ایجاد میکند.51
بینش اخلاق توحیدی به این نیازها سمت و سوی صحیح میدهد. مؤمن موحّد در دیدگاه اخلاق توحیدی، همّش خدای اوست و طالب وجه اللّه است و همه افعال و کردارش برای خدا و در راه اوست.52 از اینرو، ارضای انگیزههای مذکور جهت توحیدی به خود میگیرد و انسان موحّد از شکمپرستی، شهوتپرستی، مالدوستی، و سایر ناهنجاریهای اخلاقی آن، همچون فخرفروشی دور میماند. نیز او به زیورهای اخلاقی، مانند فضیلت عفت نایل میآید. از سوی دیگر، با نگاه توحیدی، همه نعمتها را از او میبیند. پس نعمتهایی را که خداوند در ارضای نیازها به او داده است، شکر میگوید و از احسان و مواسات با دیگران دریغ نمیکند و از بخل، ناسپاسی، تنگنظری و مانند آن دور میماند.
5) انگیزه زیبایی دوستی
برخی نیازها و انگیزهها در انسان وجود دارند که با تأمین آنها، انسان لذت میبرد؛ ولی اهمیت آنها به اندازه نیازهای دسته اول نیست که با تأمین نشدن آنها زندگی مادی انسان با خطر جدّی مواجه شود. یکی از این نیازها و انگیزهها انگیزه «زیبایی دوستی» است.
گرایش به جمال و زیبایی به طور فطری، در انسان وجود دارد و هم به جمال و زیباییهای ظاهری تعلّق میگیرد و هم به جمال و زیباییهای معنوی انسان. این انگیزه در دوران جوانی بیش از هر دوره دیگر رفتار انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. استفاده از بوی خوش، دیدن رنگ مطبوع، مشاهده شکل زیبا و مناظر پرطراوت، علاقه به زیباییهای ادبی در شعر و ادبیات، هنر و درک جمالهای معنوی، همه برخاسته از انگیزه زیبایی دوستی انسان هستند.53
بر اساس دیدگاه اخلاق توحیدی، این انگیزه نیز سمت و سوی صحیح به خود میگیرد. خودآرایی ممکن است با انگیزه خودبینی، و خودبرتربینی انسان را دچار ناهنجاریهای اخلاقی کند؛ اما در این دیدگاه، بر اساس غایت اخلاقی آن، که مؤمن موحّد همه چیز را برای خدا و در راه او میخواهد، به خودآرایی و بهرهوری از زیباییها رنگتوحیدمیدهدوازناهنجاریهایاخلاقیمحفوظمیماند.
دیدگاه اخلاق توحیدی انگیزه جمالدوستی معنوی را به سوی خداوند سوق میدهد؛ خداوندی که دارای کمالات و زیباییهای بینهایت است و هر زیبایی که در عالم وجود دارد از آن اوست. اگرچه انسان نمیتواند همه این کمالات و زیباییها را داشته باشد، اما صاحب این کمالات و زیباییها را دوست دارد و بدو عشق میورزد. اگر انسان تنها محبوب خود را ذات بیهمتای دارای کمال و جمال بینهایت قرار دهد، همه انگیزهها و نیازها و رفتارها و نیّات و احساسات و عواطف او تحت تأثیر آن قرار میگیرند؛ و به بندگان خدا برای خدا عشق میورزد، به آنان احسان میکند، و در کارهایش اخلاص پیدا میکند. اینجاست که حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه معنا پیدا میکند، و از آنچه محبوب نمیپسندد دوری میکند و آنچه را او میپسندد به جای میآورد. در این میان، از بسیاری رذایل اخلاقی دور میگردد و به اضداد آن، که ملکات فاضله هستند، آراسته میشود.
6) انگیزه مالدوستی
آنچه تاکنون به عنوان زیرمجموعه انگیزههای لذت بیان شد، انگیزههای اولیه و فطری در ساختار روانی انسانها بود. علاوه بر انگیزههای اولیه، نوع دیگری از انگیزهها در انسان وجود دارد که در اثر یادگیری حاصل میشود. این گروه از انگیزهها را «انگیزههای ثانوی و اجتماعی» مینامند. در اینباره که چه انگیزههایی از طریق یادگیری حاصلمیشود،اتفاق چندانی وجود ندارد. برای مثال، «مالدوستی» را میتوان از انگیزههای اکتسابی به شمار آورد.54
در هر صورت، این انگیزه و مانند آن ـ مثل انگیزه «پیوندجویی» ـ نیز در دیدگاه اخلاق توحیدی سمت و سوی صحیح توحیدی به خود میگیرد و با توجه به غایت اخلاق توحیدی در راستای طلب وجه خداوند قرار میگیرد. نزد انسان موحّد با توجه به این دیدگاه، انگیزه «مالدوستی» نه به خاطر دوستی بالاستقلال مال است، او به زراندوزی نمیاندیشد، نگاه او به اینگونه امور، نقش ابزاری و وسیلهای برای تحقق اهداف توحیدی دارد. او به آنچه نزد محبوب است میاندیشد و مال خود و دیگران را از آن خدا میداند که خداوند به تدبیر و حکمتش در اختیار او قرار داده است. از اینرو، بخشش مال به دیگر همنوعان دریغ نمیورزد.
نتیجه گیری
شیوه اخلاق توحیدی (اخلاق مبتنی بر معارف توحیدی بلند قرآن کریم) چنان تأثیری بر انسان دارد که تمام ابعاد وجودی او را در مرحله علم و عمل تحت تأثیر خود قرار میدهد. در این پژوهش، نقش اخلاق توحیدی در انگیزش مورد بررسی قرار گرفت؛ به عبارت دیگر، در این مقاله، نیازها و انگیزههایی که در ساختار کلی انسان وجود دارند و چگونگی نقشپذیری آنها از اخلاق توحیدی مورد بررسی قرار گرفت.
نقش اخلاق توحیدی در انگیزش چنان سازنده است که از انسان با انگیزههایش، که خود منشأ بسیاری از ناهنجاریهای اخلاقی است، انسان کامل خالی از رذایل اخلاقی و آراسته به فضایل اخلاقی میسازد و تمام ابعاد وجودی انسان، اعم از مادی و معنوی را در جهت کمال مطلق و بینهایت و جاودانه قرار میدهد.
آنچه بیان شد نمونههایی بود از نقش اخلاق توحیدی بر ساختار کلی نیازها و انگیزههای انسان که زمینهساز پژوهشهای کاملتر خواهد بود؛ نیز بیانگر رابطه وثیق میان اخلاق و روانشناسی است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 محقق دفتر تبلیغات اسلامى اصفهان.
2ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، بىتا، ج 1، ص 355.
3ـ همان، ج 1، ص 356.
4ـ در اینباره، ر.ک. توبه: 111 / زمر: 10 / ابراهیم: 22 / بقره: 257.
5ـ همان، ص 358.
6ـ همان، ص 373.
7ـ «انّ العزّة للّه جمیعا» یونس: 65؛ تمام عزّت خاص خداست.
8ـ «انّالقوّة للّه جمیعا» بقره: 165؛ تمام قدرت از آن خداست.
9ـ «للّه ملک السموات و الارض و ما فیهنّ» مائده: 12؛ پادشاهى آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست از خداست.
10ـ «له ما فى السموات و ما فى الارض» بقره: 255؛ براى اوست آنچه در آسمانها و زمین است.
11ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ص 358ـ360.
12ـ همان، ص 374.
13ـ همان، ص 373.
14ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، 1377، ص 23ـ27. ارتباط روانشناسى و اخلاق به ایجاد میانرشتهاى به نام «روانشناسى اخلاق» منجر شده و تالیفات زیادى نیز در این زمینه نگاشته شده است.
15ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، 1385، ص 59 و 60.
16ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، 1377، ذیل واژه «انگیزش».
17ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیهاللّه مصباح، ص 60.
18ـ محمّد پارسا، زمینه روانشناسى، بىتا، ص 83 / مسعود آذربایجانى و محمدرضا سالارىفرد، روانشناسى عمومى، 1381، ص 212 / یان کریستنسن و دیگران، روانشناسى عمومى، 1385، ص 111.
19ـ «غریزه» نیرویى زیستى ـ فطرى است که جاندار را از پیش، آماده مىسازد که تحت شرایط مناسبْ شیوه خاصى عمل کند. در اینباره، ر. ک. مسعود آذربایجانى، روانشناسى عمومى، ص 213 و دیگر کتب روانشناسى.
20ـ «سائق» حالتى از برانگیختگى است که تحت تأثیر یک نیاز زیستى به وجود مىآید. ر. ک. همان، ص 214.
21و22ـ برگرفته از: محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 27ـ29.
23ـ در اینباره ر.ک. محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناسى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 107ـ110.
24ـ همان، ص 110ـ111.
25ـ برگرفته از: همان، ص 111ـ113.
26ـ همان، ص 113ـ114.
27ـ همان، ص 115ـ118.
28ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 31.
29ـ همان، ص 121ـ122.
30ـ ر.ک. همان، ص 121ـ149.
31ـ نیز در اینباره و طبقهبندى مختار، ر.ک. همان، ج 2، ص 29.
32ـ ر.ک. محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناسى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 118.
33ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 69ـ70.
34ـ همان، ص 153ـ155 / محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى آیتاللّه مصباح یزدى، ص 121ـ123.
35ـ در اینباره، ر.ک. سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 4، ص 280ـ287؛ ج 16، ص 90ـ94؛ ج 19، ص 100ـ107.
36ـ در اینباره، ر.ک. همان، ج 1، ص 375ـ382.
37ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناسى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 121.
38و39ـ همان، ص 134.
40ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 374.
41ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناسى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 136ـ137.
42ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 359.
43ـ در کتاب اخلاق در قرآن ج 2، ص 129، انگیزه «استقلال» و انگیزه «اعتماد به نفس» و نیز انگیزه «احترام» (حرمت خود) از گرایشهاى فردى و منشعب از انگیزه «قدرت» شمرده شده است.
44ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 142 و 144.
45ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 359.
46ـ مقصود از «محتاج بودن»، تعاون و همکارى با دیگران براى تأمین نیازهاى مادى و معنوى نیست، مقصود نوعى نیازمندى است که با انگیزه «استقلال» و انگیزه «اعتماد به نفس» در تناقض است.
47ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 145.
48ـ همان، ص 147 و 148 / محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 129.
49ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 359 و 374.
50ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 148.
51ـ همان، ص 178.
52ـ سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 374.
53ـ محمّدصادق شجاعى، دیدگاههاى روانشناختى حضرت آیتاللّه مصباح یزدى، ص 178ـ179.
54ـ همان، ص 181ـ182.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع
ـ آذربایجانی، مسعود و محمّدرضا سالاری فرد، روانشناسی عمومی، بیجا، یاقوت، 1381.
ـ پارسا، محمّد، زمینه روانشناسی، بیجا، بینا، بیتا.
ـ دهخدا، علیاکبر دهخدا، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
ـ شجاعی، محمّدصادق، دیدگاههای روانشناختی حضرت آیتاللّه مصباح یزدی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385.
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، بیتا، چ چهارم.
ـ کریستنسن، یان و دیگران، روانشناسی عمومی، ترجمه جمعی از مترجمان، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385.
ـ مصباح، محمّدتقی، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمّدحسین اسکندری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1377، چ دوم.