آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

یکی از مسائلی که موجب خدشه دار شدن تشیّع و در نتیجه، ردّ زعامت و امامت اهل بیت(علیهم السلام)می شود، منتسب کردن شیعه به شخصی با نام عبداللّه بن سباء است. برخی از عامّه منشأ پیدایش تشیّع را این فرد می دانند! ایشان می گویند: عبداللّه بن سباء یهودی بود و عقیده غلو را نسبت به وصی حضرت موسی(علیه السلام)(یوشع بن نون) ایجاد کرد و وقتی وارد اسلام شد، دست از بدعت گذاری بر نداشت و حتی قایل شد به اینکه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)خدا بوده و خداوند در او حلول کرده است. او بر اهل مصر از نظر فرهنگی و تبلیغی سیطره پیدا کرد و برای قتل خلیفه سوم، عثمان، لشکری منظّم روانه مدینه ساخت. یا اینکه می گویند: ابوذر نزد او درس خواند و عمّار یاسر آراء او را پذیرفت! جنگ جمل و صفین را هم از دسیسه های او می دانند. خلاصه آن قدر در رابطه با این شخص افسانه ای تبلیغات وسیع بوده که حتی بعضی از علمای شیعه هم وجود او را تأیید کرده اند، اما وی را مورد طعن و لعن قرار داده اند.
مطابق تحقیقاتی که دانشمند بزرگوار علّامه سیدمرتضی عسکری در کتاب عبداللّه بن سباء ارائه داده
است، ثابت می شود که چنین شخصی با چنین نامی اصلا وجود خارجی نداشته و راوی قصه های عبداللّه و بدعت های او شخصی به نام سیف بن عمر بوده که در جعل، کذب و افترا بی نظیر است. علمای رجال اهل سنّت نیز وی را آدمی فاسق و دروغگو می دانند. بدین روی، باید به این نکته اشاره کرد که اولا، روایت فاسق قابل پذیرش نیست; و ثانیاً، خود شیعیان نیز عبداللّه بن سباء را مورد لعن قرار می دهند و وی را اصلا پایه گذار مکتب خود نمی دانند; زیرا این با عقل جور در نمی آید که انسان از کسی متنفّر باشد، ولی در عین حال، دین خود را از او بیاموزد.1
هر دین و مکتبی نگاهی خاص به انسان دارد و برای او جهان بینی مشخصی تعریف می کند. برای مثال، یکی انسان را حیوانی مادی می بیند و دیگری در او، به روح خدایی معتقد است و هر کدام صفتی یا اوصافی به او می دهد; از قبیل ناطق، اقتصادی، ابزارساز، متمدن و خودآگاه.
در نتیجه، انسان هایی که در مکتب های گوناگون، به عنوان «ایده آل» معرفی می شوند ارزش های انسانی شان مثل مکتب هایشان، متفاوت است و به اصطلاح، «ابرمرد» هر مکتب تجسّم عینی همان مکتب است. با این همه، چهره های شگفتی را که اسلام به عنوان «انسان کامل»، «انسان نمونه»، «الگو» و «سرمشق» معرفی کرده، تاکنون به هیچ چشمی نیامده و هیچ دین و آیینی چنین تصویر زیبایی از «انسان کامل» ارائه نداده است.
در مکتب اسلام، انسان های کامل، برجسته و نمونه زیادند و همه «واقعیت خارجی» دارند و دارای وجودی قابل لمس و عینی هستند. در قرآن مجید، تمام پیامبران الهی و مردان و زنان پاک، تجسّم عینی «انسان کامل» و «الگو»ی انسانیت معرفی شده اند، اما از تربیت یافتگان اسلام، که قرآن و حدیث، طهارت و عصمت آنان را تضمین کرده، «اهل بیت» پیامبر اکرم(علیهم السلام) هستند. این خانواده، از هر نوع پلیدی پاک گردیده، و دارای نیروی عصمت اند: (إِنَّمَا یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)، آنان دارای مقام عصمت و طهارتند. به اصطلاح، آنان شکوه رسالت، وقار بعثت، جاذبه عصمت، کمال شجاعت، موهبت پایمردی و عظمتی آسمانی دارند و به مقتضای این مقام، هرگز گناه و نافرمانی از آنان سر نمی زند.
با توجه به نامگذاری سال 1385 هجری شمسی به عنوان «سال پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله)»، یکی از لوازم این امر، بازگشت به حقایق و مفاهیم سیره محمّدی(صلی الله علیه وآله)است. این مقاله در پی آن است که اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) را با استناد به آیات قرآن و از حیث مصداق، با استناد به روایات، به عنوان تجلّی این سیره مشخص نماید.
«اهل بیت(علیهم السلام)» در لغت و اصطلاح
ممکن است «اهل» در «اهل الامر و النهی، اهل الانجیل، اهل الکتاب، اهل الاسلام، اهل الرجل و اهل الماء» استعمال شود. لغویان اتفاق دارند که «الاهل و الآل» به یک معنا هستند. اصل «آل»، «اهل» بوده، سپس هاء به همزه مبدّل گشته و در نتیجه، دو همزه متوالی پشت سر هم قرار گرفته و به همین دلیل، همزه دوم به الف تبدیل شده است. (مثل آدم و آخر).2
ترکیب «اهل بیت» در قرآن کریم تنها دوبار به کار رفته است: یکی در آیه «تطهیر» (احزاب: 33) و دیگری در خصوص حضرت ابراهیم(علیه السلام) و همسر او (هود: 73). البته در آیه 12 سوره قصص، ترکیب «اهل بیت» بدون الف و لام و در آیه 29 همین سوره به صورت «اهله» به کار رفته که مربوط به خاندان حضرت موسی(علیه السلام)است.
شکی نیست که «اهل» در دو آیه 73 هود و 29 قصص، به زوجه اطلاق شده، اما این اطلاق دلیل بر انحصار نیست; همان گونه که در قصه حضرت ابراهیم(علیه السلام)، «اهل» بر زوجه اطلاق دارد; اما چون در آیه ضمیر جمع مذکر (علیکم اهل البیت) استعمال شده، مراد از «اهل»، زوجه و زوج با هم است.3
واژه «اهل» معمولا به صورت مضاف به کار می رود و به اسم دیگری اضافه می شود که یکی از آنها کلمه «بیت» است. در این صورت، این ترکیب به تعبیرهای ذیل به کار رفته است: نزدیک ترین افراد، همسر، طایفه و خویشاوندان، ساکنان خانه، معتقد و پیرو. اما در این میان، در کتاب المعجم الوسیط، واژه «اهل بیت» بدون اضافه، به نزدیکان، قبیله و همسر تعریف شده است.4
در کتاب المفردات فی الفاظ القرآن آمده است: اهل الرجل در اصل، به کسانی گفته می شود که مسکن آنها یکی است. پس در مورد کسانی که با او خویشاوندی دارند به طور مجازی به کار رفته است; چنان که بر همسر او هم اطلاق شده است.5
سخن لغت شناسان درباره اهل بیت این است که آنان «بیت» را به معنای بیت مسکونی دانسته اند. بر این اساس، اهل بیت کسانی اند که در یک منزل یا خانه با یکدیگر زندگی می کنند. بنابراین، همسران و فرزندان یک مرد اهل بیت او خواهند بود. اما به گفته راغب، دایره این استعمال توسعه یافته و به خویشاوندان و قبیله یک مرد هم اهل بیت او گفته می شود.
با توجه به آنچه درباره اهل الرجل یا اهل بیت الرجل گفته شده، پیروان کسی که دارای مرام و مسلک ویژه ای است نیز اهل او به شمار می آیند; زیرا آنان از طریق مرام و آیین، نسبت ویژه ای با او پیدا می کنند. بر این اساس، گفته اند: «اهل کل نبی امّته»; امت هر پیامبری اهل او به شمار می روند.
مؤلّف مصباح المنیر تصریح کرده است که «اهل» بر پیروان نیز اطلاق می شود. بنابراین، اگر کسی در پی روی از پیشوای دینی خود، نهایت اخلاص و انقیاد را به کار بندد عنوان «اهل» بر او منطبق تر خواهد بود. بدین دلیل است که در احادیث، از سلمان به عنوان فردی از اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) یاد شده است.6
ماحصل کلام پس از مراجعه به کتب لغت و موارد استعمال کلمه «اهل» در قرآن و سنّت، چنین است که «اهل» معنایی عام دارد و خویشاوندان یک مرد و ساکنان یک خانه از نسبی یا سببی را شامل می شود. از این رو، هیچ فرقی بین همسر، فرزندان و غیر آنها نیست. پس تخصیص دلالت اهل به زوجه ناصواب است. بنابراین، چون مفهوم «اهل بیت» مطلق است و از آن اراده جمیع اصناف و اقسام می شود، شکی نیست که در صورت وجود قراین، به صنف خاصی مخصوص می گردد.7
«اهل بیت» در قرآن
1. آیه تطهیر (احزاب: 33)
(إِنَّمَا یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً); خدا چنین می خواهد که پلیدی را فقط از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاکیزه گرداند.
تحقیقات پردامنه و دقیقی که مفسّران و محدّثان و دانشمندان علوم و معارف اسلامی در کتاب های مبسوط اعتقادی و بر اساس اسناد و مآخذ معتبر انجام داده اند، نشان می دهد که هدف و منظور آیه شریفه از «اهل بیت» پنج تن آل عبا(علیهم السلام) است.
اینکه بعضی «بیت» را در اینجا اشاره به «بیت اللّه الحرام» و کعبه دانسته و اهل آن را «متقین» شمرده اند، با سیاق آیات نامتناسب است; چرا که در این آیات، سخن از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بیت او در میان است، نه بیت اللّه الحرام و هیچ قرینه ای بر آنچه گفته اند، وجود ندارد.8
نگاهی به مآثر و مآخذ معروف و معتبر علمای نام آور خاصّه و عامّه، نکات مهمی در این زمینه روشن می سازد; از جمله، جلال الدین سیوطی در تفسیر معروف الدرالمنثور، در تفسیر و توجیه این آیه شریفه، بیش از بیست حدیث نقل کرده است که اثبات می کند: منظور از «اهل بیت» همان پنج بزرگوار اهل کسا هستند.
ابن جریر طبری بیش از 15 حدیث در این باره آورده است که مراد آیه از «اهل بیت» همان پنج تن بزرگواران خاص است.9
بعضی از مفسّران می گویند: مقصود از «اهل بیت پیامبر» همسران پیامبرند، و آیات قبل و بعد را، که درباره ازواج رسول خدا(صلی الله علیه وآله)سخن می گوید، قرینه این معنا شمرده اند.10
ولی با توجه به یک مطلب، این سخن نفی می شود و آن اینکه ضمیرهایی که در آیات قبل و بعد آمده، عموماً به صورت ضمیر «جمع مؤنث» است، در حالی که ضمایر این قسمت از آیه به صورت «جمع مذکر» آمده، و این نشان می دهد معنای دیگری در نظر بوده است. از این رو، برخی دیگر از مفسّران از این مرحله گام فراتر نهاده و آیه را شامل همه خاندان پیامبر، اعم از مردان و همسران او، دانسته اند. اما روایات بسیاری که در منابع اهل سنّت و شیعه وارد شده است، شمول همه خاندان پیامبر را نیز نفی می کند. مخاطب در آیه مزبور، منحصر در پنج نفر است: پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام).
برای نمونه، اهل سنّت در صحیح مسلم، مستدرک حاکم، سنن الکبری بیهقی در تفسیر آیه تطهیر به نقل از عائشه این حدیث را ذکر کرده اند: «خرج رسول اللّه غداة و علیه مرط مُرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علی فأدخله، ثمّ جاء الحسین فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثمّ جاء علی فأدخله، ثم قال: (إِنَّمَا یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.)»
در مصادر شیعه نیز در تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی و تفسیر مجمع البیان و بحارالانوار (ج 35، ص 213) از امّ سلمه نقل شده است که گفت: «انا و رسول اللّه علی منامة لنا تحت کساء خیبری، فجاءت فاطمة و معها... فأخذ الکساء من تحتنا فعطفة، فأخذ جمیعه بیده فقال: اللهم هؤلاء اهل بیتی فأذهب عنهم الرجس و طهرکم تطهیرا،... فقلت: یا رسول اللّه، بابی انت و امی فأنا؟ قال: انّک علی خیر. و نزلت هذه الایه فی النبی و علی و فاطمه و الحسن و الحسین(علیهم السلام).»11
اگر گفته شود که طبق ادعای شیعه در میان پنج تن، حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)نیز حضور داشته، پس چگونه ضمیر جمع مذکّر شامل او می شود، پاسخ این است که آوردن ضمیر جمع مذکر در اینجا از باب «تغلیب» است. بسیار طبیعی است که اگر از میان پنج تن، یک نفر مؤنث باشد، باید در خطاب به آن جمع، به حکم تغلیب، از ضمیر جمع مذکر استفاده شود.
تنها سؤالی که اینجا باقی می ماند این است که چگونه در لابه لای بحث از وظایف زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مطلبی گفته شده است که شامل زنان ایشان نمی شود؟ مرحوم طبرسی در مجمع البیان چنین می فرماید: این اولین بار نیست که در آیات قرآن، به آیاتی برخورد می کنیم که در کنار هم قرار دارند و اما از موضوعات مختلفی سخن می گویند. قرآن پر است از این گونه بحث ها. همچنین در کلام فصحای عرب و اشعار آنان نیز شواهد فراوانی بر این موضوع موجود است.12
مفسّر بزرگ و نویسنده المیزان پاسخ دیگری بر آن افزوده که خلاصه اش چنین است: ما هیچ دلیلی در دست نداریم که جمله (إِنَّمَا یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ...) همراه این آیات نازل شده است، بلکه از روایات به خوبی استفاده می شود که این قسمت جداگانه نازل گردیده، اما هنگام جمع آوری آیات قرآن در عصر پیامبر یا پس از آن، در کنار این آیات قرار داده شده است.13
پاسخ سوم این است که قرآن می خواهد به همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)بگوید: شما در میان خانواده ای قرار دارید که گروهی از آنان معصومند. کسی که در زیر سایه درخت عصمت و در کانون معصومان قرار گرفته، سزاوار است که بیش از دیگران مراقب خود باشد، و انتساب او به خانواده ای که پنچ معصوم پاک در آن است، مسئولیت های سنگینی برای او ایجاد می کند.14
برای اثبات مدعا، به دو دلیل دیگر نیز تمسّک می جوییم: اول آنکه مطابق ابتدای آیه تطهیر (و قرن فی بیوتکن)، مراد از «اهل بیت» منحصر در بیت واحد (بیت حضرت علی(علیه السلام)) است; زیرا اولا، در صورتی که معنای «اهل بیت» را بیت همسران پیامبر در نظر بگیریم، دیگر بیت واحد معنا ندارد; زیرا ازواج پیامبر در بیوت متعدد ساکن بودند. ثانیاً، کسانی که ازواج نبی را از اهل بیت می دانند و می گویند آیه 33 سوره احزاب در حق ایشان نازل شده، باید به این نکته توجه داشته باشند که حضرت علی، حضرت زهرا، حضرت امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) احق هستند که از اهل بیت باشند نسبت به ازواج نبی; زیرا صله نسب اقوا از صله سبب است.15
نکته قابل توجه دیگر اینکه لام در «اهل البیت» برای عهد است و حمل آن بر جنس یا استغراق ممکن نیست; زیرا زمانی استعمال لام جنس مناسب است که متکلّم، بیان حکم متعلّق به طبیعت را اراده کند. اما آیه کریمه درصدد بیان حکم طبیعت اهل بیت نیست. همچنین لام در «البیت»، لام استغراق نیست تا به بیوت نبی معنا شود; زیرا در این صورت مناسب بود از صیغه جمع (اهل البیوت) استفاده شود; همان گونه که در صدر آیه، متکلّم در صدد افاده جمع بوده و از «بیوت» استفاده کرده است: (و قرن فی بیوتکن.)16
آیات مربوط به ازواج پیامبر از آیه 28 شروع می شود و به آیه 34 منتهی می گردد. خداوند متعال در این آیات، زنان پیامبر را یک بار به لفظ «ازواج» و در مرتبه دوم، به لفظ «نساءالنبی» مورد خطاب قرار داده، اما در بین آیات، از این الفاظ به واژه «اهل البیت» عدول کرده است. این عدول قطعاً قرینه است بر اینکه مخاطب در این قسمت از آیه تغییر کرده و شامل زنان پیامبر نمی شود.17
به هر حال، لحن و مفاد آیات مربوط به زنان پیامبر به گونه ای است که به خوبی نشان می دهد آنها در آن حد و اندازه نیستند که مشمول آیه تطهیر باشند. آیه تطهیر بر طهارت و عصمت مطلق اهل بیت(علیهم السلام) از هر گناه و لغزش و حتی نیّت گناه (و بلکه اشتباه و نسیان) دلالت می کند. این معنا با آنچه آیات پیشین درباره زنان پیامبر گفته است، سازگاری ندارد; چرا که در آیات قبل، خداوند به زنان پیامبر نصیحت می کند. یکی از مفاهیمی که به اهل بیت مرتبط و فقط مخصوص ایشان است، موضوع پاکی از رجس و پلیدی است. تعبیر به «انّما»، که معمولا برای حصر است (و نیز منادا واقع شدن «اهل بیت» در آیه) دلیل بر این مدعاست.
جمله «یرید» به اراده تکوینی پروردگار اشاره دارد، وگرنه اراده تشریعی و به تعبیر دیگر، لزوم پاک نگاه داشتن خویش، انحصاری به خاندان پیامبر ندارد و همه مردم بدون استثنا، به حکم شرع، موظّفند از هرگونه گناه و پلیدی پاک باشند.18
ممکن است گفته شود: اراده تکوینی موجب نوعی جبر است. اما این گونه نیست; زیرا معصومان به خاطر تأییدات الهی و اعمال پاک خویش، چنان هستند که در عین داشتن قدرت و اختیار بر گناه، به سراغ گناه نمی روند; درست همان گونه که هیچ عاقلی حاضر نیست قطعه آتشی را بردارد و به دهان خویش بگذارد، با اینکه نه اجباری در این کار است و نه اکراهی. این حالتی است که از درون انسان بر اثر آگاهی ها و مبادی فطری و طبیعی می جوشد، بی آنکه اجباری در کار باشد.19
واژه «رجس» به معنای شیء ناپاک است، خواه ناپاک از نظر طبع آدمی باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه اینها. بنابراین، عصمت درباره اهل بیت شرط است و آیه تطهیر نیز بر آن دلالت می کند. اگر مصداق اهل بیت مشخص شود پس از پیامبر خدا، عصمت منحصر در آنهاست; زیرا بر عدم عصمت دیگران اجماع داریم.
اگر گفته شود: مراد از عصمت، بخشش گناهان ایشان است، در پاسخ می گوییم: مغفرت و بخشش گناه موجب انقلاب از آنچه بر گناه کار واقع شده، نمی گردد. علاوه بر آن، مغفرت گناه پس از تحقق آن است، و مذنب در هنگام صدور گناه، طاهر نیست، ولی آیه بر تطهیر کلی دلالت دارد; یعنی در همه حال، پاک و طاهرند.20
محققان اهل سنّت برآنند که اراده در قرآن دو گونه است: یکی اراده قدری، وجودی و آفرینش (اراده قدریه، کونیه، خلقیه)، و دیگری اراده دینی، امری و شرعی (اراده دینیه، امریه، شرعیه). اراده شرعی در بردارنده محبت و رضاست، و اراده کونی عبارت است از: مشیّت که همه موجودات را شامل می شود. ایشان تفاوت دو اراده تکوینی و تشریعی را به صورت کلی چنین یادآور شده اند: میان اینکه فاعل مرید، انجام فعلی را خود اراده کند و یا اینکه فاعل مرید اراده کند که دیگری کاری انجام دهد، تفاوت وجود دارد. در صورت اول، اراده او به فعل خودش تعلّق گرفته است. در صورت دوم، فعل دیگری را اراده کرده و هر دو نوع برای انسان ها قابل فهم است. اراده دوم مستلزم امر است، اما اراده نخست مستلزم امر نیست.21
با توجه به آیه 124 سوره مبارکه بقره (لاینال عهدی الظالمین)، می توان گفت: کسی می تواند پس از پیامبر منصب حکومت را به دست گیرد که ظلمی در حق خدا، خود و دیگران مرتکب نشده باشد. کلمه «ظالمین» در آیه مذکور، مشتق است و بنابر مبانی اصولی، «ظلم» گذشته، حال و آینده را در برمی گیرد.
بنابراین، غیر خلفای دوازده گانه، که شیعیان به آنها معتقدند، دیگران به نوعی شامل این آیه نمی شوند; مثلا، خلفای سه گانه اهل تسنّن، پیش از پیامبر، در جاهلیت بودند و بعد اسلام آوردند. پس بر گذشته شان نوعی ظلم مترتّب است; زیرا در حق خدا، ظلم کردند و بت پرست بودند. بنابراین، مطابق این آیه و آیه «تطهیر»، که بر عصمت اهل بیت(علیهم السلام) دلالت دارد، منصب حکومت و خلافت ـ که همان عهد خداوند است ـ به آنها نمی رسد. در این باره، مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایه، می فرماید: چون مقام امامت از مناصب الهیه است، ظالم ـ اگرچه آنی متلبّس به ظلم شود ـ نمی تواند این مقام عظیم را عهده دار شود.22
2. سوره دهر
میان مفسّران، مکی یا مدنی بودن سوره مورد اختلاف است; اما اجماع علما و مفسّران شیعه بر این است که همه یا دست کم بخشی از آیات آغاز سوره، که مقام ابرار و اعمال صالح آنها را بیان می کند، در مدینه نازل شده است. شأن نزول آن، داستان نذر حضرت علی، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) و فضّه است.
مشهور علمای اهل سنّت نیز نزول سوره را در مدینه می دانند. برای مثال، در کتاب تاریخ القرآن ابوعبداللّه زنجانی از کتاب نظم الدرر و تناسق الآیات و السور، از جمعی از بزرگان اهل سنّت نقل کرده که سوره دهر را در ردیف سوره های مدنی آورده اند. زمخشری در تفسیر کشّاف، شأن نزول معروف آیات آغاز این سوره را در مورد نذر حضرت علی(علیه السلام)، همسر و فرزندانشان نقل کرده است. گذشته از موارد مزبور، جمع کثیری از بزرگان اهل سنّت، نزول آیات اول سوره (إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأْس کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً)(دهر: 5) را درباره خانواده حضرت علی(علیهم السلام)دانسته اند که شهادتی است بر مدنی بودن آن; زیرا تولّد امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در مدینه بوده است.
سیوطی در کتاب الاتقان از بیهقی روایت کرده که او در کتاب دلائل النبوه به سندی که به عکرمه و حسین بن ابی الحسن داشته، روایت کرده که گفته اند: خدای تعالی سوره های بقره، آل عمران... و «هل اتی علی الانسان»... را در مدینه نازل کرده است. در همان کتاب، از ابن الضریس روایت آورده است که گفته: هر وقت آغاز سوره ای در مکّه نازل می شد، در همان مکّه نوشته می شد... و آنگاه در مدینه سوره بقره، ... و انسان (دهر) نازل شد.23
محمّدبن علی ترمذی در نوادرالاصول (ص 64)، شهاب الدین بن عبدربّه در العقد الفرید (ج 3، ص 42ـ47)، زمخشری در کشاف (ج 2، ص 511)، خوارزمی در مناقب (ص 180)، ابوموسی مدینی در الذیل (ص 581)، فخر رازی در تفسیر خود (ج 8، ص 276)، ابوسالم محمّدبن طلحه شافعی در مطالب السؤل (ص 31)، و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج 3، ص 257) اعتقاد دارند: این سوره در شأن حضرت علی و خاندان پاکش(علیهم السلام) نازل شده است.24
3. آیه مباهله (آل عمران: 61)
(فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَ أَبْنَاءکُمْ وَ نِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَ أَنفُسَنَا و أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ); پس هر کس با تو (درباره حضرت عیسی) مجادله کرد، پس از آنکه به وحی خدا به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و نفوس خود را بخوانیم تا با هم به مباهله برخیزیم، پس لعن خدا بر دروغگو قرار دهیم.
در حساس ترین و بحرانی ترین مراحل تاریخ صدر اسلام، وجود مقدّس اهل بیت(علیهم السلام)با ظهور نور وجودشان، خنثاکننده توطئه دشمنان و عزّت بخش اسلام و مؤسس آن، پیامبر عظیم الشأن، بوده اند; از جمله، در یکی از سرنوشت سازترین ماجراهای صدر اسلام ; یعنی ماجرای «مباهله»، حضور شکوهمند اهل بیت(علیهم السلام)مشکل گشا و فصل الخطاب شد.
در قاموس و تاج العروس، «مباهله» از ماده «بهل» به معنای «لعن»، و در المفردات، به معنای «تخلیه شیء و ترک آن» آمده; اما عبارت راغب دقیق تر است. ایشان در معنای «مباهله» آورده است: «اَن یدعو الانسان و یطلب من اللّه ـ سبحانه و تعالی ـ أن یترک شخصاً بحاله، و أن یوکلّه الی نفسه.»25
مصدر «مباهله»، که فعل «نبتهل» مضارع آن است، به معنای «ملاعنه»، یعنی لعنت کردن یکدیگر است.26 آنچه از تفاسیر گوناگون مشخص می شود این است افراد شرکت کننده در جریان مباهله، همان پنج تن آل کسا هستند. وقتی قرار شد هر دو گروه (گروه پیامبر متشکّل از اهل بیت(علیهم السلام) و گروه مقابل جمعی از کشیشان مسیحی) نزدیکان خود را بیاورند، پیامبر نزدیکان خود را در این پنج نفر خلاصه کرد. مراد از «انفسنا» در آیه، فقط حضرت علی(علیه السلام)است; زیرا خود پیامبر دعوت کننده است و همیشه داعی غیر از مدعو است. پس مراد غیر از رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)است.27
اگر اشکال شود که لفظ جمع، دست کم بر سه نفر مصداق پیدا می کند، پس استعمال «نساءنا» بر یک تن (حضرت فاطمه(علیها السلام)) و «ابناءنا» بر دو نفر (حسنین(علیهما السلام)) و «انفسنا» بر یک شخص (حضرت علی(علیه السلام)) صادق نیست، در پاسخ خواهیم گفت: صدق کلام موقوف بر متعدد بودن ابناء و بسیار بودن نساء و انفس نیست; زیرا مقصود نهایی از نفرین این است که یکی از دو طرف با همه نفراتش از صغیر و کبیر و مرد و زن، برای همیشه هلاک گردد. تفاسیر، روایات و تاریخ نیز مؤیّد این مطلب است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وقتی برای مباهله حاضر می شدند، احدی بجز حضرت علی، فاطمه و حسنین(علیهم السلام) را با خود نیاوردند. علاوه بر آن، اصولا مراد از لفظ آیه امری است، و مصداقی که حکم آیه به حسب خارج بر آن منطبق است، امری دیگر. این اولین بار نیست که خداوند حکمی را که بر حسب خارج بر یک نفر منطبق است، به طور دسته جمعی حکایت می کند.28
4. آیه 79 سوره مبارکه واقعه
(لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ); جز پاکان آن را مس نکنند.
بعضی از مفسّران بزرگ قرآن مجید درباره این آیه مبارکه می فرمایند: این آیه در مقام بیان طهارتی است که افراد متلبّس به آن می توانند به حقایق و مفاهیم عالی قرآن دست پیدا کنند. بسیاری از مفسّران به پی روی از روایات، این آیه را به عدم جواز مسّ کتابت قرآن، بدون غسل و وضو تفسیر کرده اند. این در حالی است که گروه دیگر آن را اشاره به فرشتگان مطهّری می دانند که از قرآن آگاهی دارند; همان گونه که در آیه دوم سوره بقره می خوانیم: (ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ); این کتاب، که هیچ شکی در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است. حداقل پاکی، که «روح حقیقت جویی است»، برای درک حداقل مفاهیم آن لازم است. هر قدر پاکی و قداست بیشتر شود، درک انسان از مفاهیم قرآن و محتوای آن افزون خواهد شد.
همان گونه که معلوم است، هیچ منافاتی در میان این سه تفسیر وجود ندارد و ممکن است همه در مفهوم آیه جمع باشد. بنابراین، آیه، هم به مسّ ظاهری و هم به مسّ معنوی تفسیر شده است. در مورد مسّ معنوی، از ابن عبّاس از پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله)نقل شده که منظور از پاکان در آیه، همان مقرّبانند. بدین سان، آیه در هر دو بعد جسمی و روحانی، صادق بوده و ناگفته پیداست که شخص پیامبر و ائمّه معصوم(علیهم السلام)و ملائکه روشن ترین مصداق مقرّبانند و حقایق قرآن را از همه بهتر درک می کنند.29
مفسّر کبیر، علّامه طباطبائی در المیزان می فرماید: منظور از مسّ قرآن دست کشیدن بر خطوط آن نیست، بلکه علم به معارف آن است که جز پاکان خلق کسی به معارف آن عالم نمی شود. کلمه «مطهّرون» اسم مفعول از باب تفعیل یعنی تطهیر است. بنابراین، منظور از «مطهّرون» کسانی هستند که خدای تعالی دل هایشان را از هر رجس و پلیدی پاک کرده است. این معنای تطهیر با کلمه «مسّ» به معنای علم، مناسب تر از «طهارة» به معنای پاکی از حدث و یا خبث است. پس «مطهّرون» عبارتند از: کسانی که خدای متعال دل هایشان را پاک کرده است; مانند ملائکه و برگزیدگانی از بشر که درباره آنان فرمود: «خدا چنین می خواهد که پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را کاملا پاک گرداند.»30
لازم به ذکر است در تفاسیر اطیب البیان، مخزن العرفان، کشف الحقایق، منهج الصادقین، مواهب علیه، و انوار درخشان به مضامین مزبور اشاره شده که یکی از مصادیق «مطهّرون»، پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام)است.
5. آیه 180 سوره مبارکه اعراف
(وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَآئِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ); برای خداوند، نام های زیباست; او را بدان ها بخوانید و آنانی که در نام های او کفر ورزیدند به خود واگذارید که به زودی به کردار بدشان مجازات خواهند شد.
منظور از خواندن خدا به این نام ها آن نیست که صرفاً این الفاظ را بر زبان جاری کنیم. در واقع، باید این صفات را در وجود خودمان تا حدّ امکان پیاده کنیم; مثلا، پرتوی از علم و دانش خداوند، شعاعی از قدرت او و گوشه ای از رحمت واسعه اش در ما و جامعه مان پیاده شود تا در پرتو این علم و قدرت و رحمت، بتوانیم خود و اجتماع را از صف دوزخیان خارج سازیم. در احادیث اهل تسنّن و شیعه در خصوص تفسیر این آیه، از 99 اسم خداوند نام برده شده که البته مراد آن نیست که هرکس این 99 اسم را بر زبان جاری کند و بدون توجه به محتوا و مفاهیم آنها، تنها الفاظی را بگوید، سعادتمند خواهد بود، و یا دعایش به اجابت می رسد، بلکه هدف این است که به این اسماء و صفات ایمان داشته باشد و مفاهیم نام های پروردگار را در وجود خود منعکس سازد.
در بعضی از روایات، که در اصول کافی از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه نقل شده، آن حضرت فرمودند: «نحن و اللّه، الاسماء الحسنی»;31 به خدا سوگند! ما اسمای حسنای خدا هستیم، اما این اشاره به آن است که پرتو نیرومندی از آن صفات الهی در وجود ما منعکس شده است و شناخت ما به شناخت ذات پاک خدا کمک می کند.
در حدیثی که اهل تسنّن از حضرت علی(علیه السلام)نقل کرده اند، ایشان ضمن اشاره به گروه های مختلفی که در آینده، در امّت اسلامی پیدا می شود، فرمودند: گروهی که اهل نجاتند من و شیعیان و پیروان مکتب من هستند.32
در روایات دیگری نیز آمده است که منظور از آیه مزبور ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)هستند.33
لازم به ذکر است که مضامین مطالب مذکور در تفاسیر گوناگون از جمله تفسیر المیزان (ج 8، ص 447)، تفسیر جامع (ج 2، ص 489)، تفسیر اثنی عشری (ج 4، ص 249)، و تفسیر انوار درخشان (ج 7، ص 169) آمده است.
6. آیه مودّت (آل عمران: 23)
(قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی); بگو من از شما بر رسالت، اجری نمی خواهم، مگر مودّت و محبت نسبت به نزدیکانم.
خداوند متعال عدم درخواست اجر در برابر تبلیغ را از بعضی انبیا از قبیل حضرت نوح، هود، صالح و شعیب(علیهم السلام) حکایت کرده است که در ضمن سخنانی که به امّت خود می گفتند، عدم درخواست مزد را خاطرنشان می کردند.
درباره سوره شعراء و سوره هایی دیگر، نقل شده است رسول خدا(صلی الله علیه وآله) این مطلب را برای امّت خود بیان می کردند. خداوند منّان در آیه مورد بحث، بر خلاف آیات دیگر که در همین رابطه بوده اند، اجری برای رسول خود معیّن کرده، و آن مودّت نسبت به اقربای آن جناب است. این استثنا یا متصل است یا منقطع. در هر دو صورت، مفسّران آیه را چند گونه معنا کرده اند:
1. مودّت قریش نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و نزدیکان ایشان از قریش;
2. مودّت انصار نسبت به خویشاوندان پیامبر که در بین آنها هستند;
3. مودّت پیامبر نسبت به قریش به خاطر خویشاوندی اش با آنها;
4. خطاب به قریش یا عموم مردم برای برقراری مودّت با اقربای خودشان;
5. مودّت به خدا از راه تقرّب جستن به وسیله اطاعت;
6. محبت های طرفینی مردم نسبت به یکدیگر در راه تقرّب به خدا;
7. مودّت و محبت به خویشاوندان رسول گرامی(صلی الله علیه وآله) که همان اهل بیتش هستند.
لازم به ذکر است شش معنای اول محل اشکال است که در ترجمه تفسیر المیزان (ج 18، ص 59) به صورت مبسوط به آن پرداخته شده است; اما در تأیید معنای تفسیر شماره 7، روایاتی از طرق اهل سنّت و شیعه وارد شده است. همچنین اخبار متواتری که از دو طایفه بر وجوب مودّت اهل بیت(علیهم السلام) و محبت ایشان رسیده است، این تفسیر را تأیید می کند.
در احادیث متواتر دیگری که از اهل تسنّن و تشیّع روایت شده، مردم در فهم کتاب خدا و معارف اصولی و فروعی دین و بیان حقایق آن، به اهل بیت(علیهم السلام)ارجاع داده شده اند; مانند حدیث «ثقلین» و حدیث «سفینه» و امثال آن. با دقت در این روایات، هیچ شکی در ذهن باقی نمی ماند که منظور از وجوب مودّت اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان مزد رسالت، تنها این بوده که محبت را وسیله ای قرار دهند که مردم به ایشان به عنوان مرجع علمی رجوع کنند.34
در تفاسیر مجمع البیان (ج 22، ص 127)، نمونه (ج 20، ص 406)، گارز (ج 9، ص 22)، شریف لاهیجی (ج 4، ص 45) و مانند آن نیز «مودّت» در خصوص عترت پیامبر(علیهم السلام) معنا شده است.
مصداق شناسی «اهل بیت»
در این زمینه، اولین چیزی که ذهن انسان را به خود مشغول می کند این است که چرا در کتاب خدا، درباره بعضی از ویژگی های اهل بیت سخن به میان آمده، ولی بحثی از مصادیق آن خاندان پاک مطرح نشده است؟ و یا اینکه اصلا چرا به صراحت مصادیق اهل بیت در قرآن کریم ذکر نشده است؟
در پاسخ به این سؤال، می توان گفت:35
الف. در قرآن کریم تفصیل همه مطالب ذکر نشده و بیان مفصّل به سنّت نبوی واگذار گردیده است. بالطبع اگر حجیّت سنّت پیامبر را همانند حجیّت کتاب خدا پذیرفتیم، چه فرقی می کند که مسئله ای در کتاب خدا بیان شود یا در سنّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)؟
ب. اگر قرآن کریم به مسئله «ولایت اهل بیت» اشاره می کرد، معلوم نبود که اختلاف و نزاع برداشته شود، بلکه ممکن بود ریاست طلبان با ترفندهای گوناگون به توجیهات دیگری دست بزنند; مثلا، امکان داشت بگویند: کلمه «ولایت» یا «امامت» و امثال آن معانی مختلفی دارد و معلوم نیست که مراد قرآن کدام یک از این معانی است.
ج. اگر به صراحت نام اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان خلفای پبامبر در قرآن می آمد، به احتمال زیاد، ریاست خواهان و قدرت طلبان به تحریف قرآن ـ هرچند تحریف معنوی آن ـ دست می زدند. برای مثال، به چند مورد اکتفا می شود:
ـ مسئله «ارث» در قرآن و ممنوع کردن حضرت فاطمه(علیها السلام)از «فدک»;
ـ یک سهم از خمس به «ذوی القربی» تعلّق می گیرد که ابوبکر آن را حذف کرد.
ـ سهم «مؤلفة القلوب» از زکات و حذف آن از سوی ابوبکر;
ـ متعه حج و متعه زنان و حذف آن از سوی عمر;
ـ نصّ قرآن درباره وجوب مودّت اهل بیت(علیهم السلام) و فراهم ساختن اسباب اذیت و آزار اهل بیت(علیهم السلام);
ـ نصّ قرآن درباره شأن عالی پیامبر و به عکس، متهم کردن ایشان به هذیان گویی در پایان عمر شریفش.
د. اگر نام اهل بیت در قرآن می آمد، به احتمال زیاد، به آتش خاموش نشدنی اختلاف دامن زده می شد. همین امر مایه درگیری و جنگ خونین میان گروه های مسلمان می شد که به یقین، در آن شرایط، به ضرر اسلام و مسلمانان بود.
در بخش دوم، با کمک از آیه تطهیر، اثبات گردید که این آیه درباره اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده است. حال می خواهیم بدانیم که آیه تطهیر درباره چه کسانی مصداق پیدا می کند؟ روایات فراوانی در دست داریم که نشان می دهد آیه تطهیر در شأن پیامبر، حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)نازل شده است.36
1. روایاتی که از برخی همسران پیامبر نقل شده است: هنگامی که پیامبر سخن از این آیه شریفه می گفت، ما از او سؤال کردیم که آیا ما هم جزو آن هستیم، فرمود: شما خوبید، اما مشمول این آیه نیستید! از جمله این موارد، روایت ثعلبی در تفسیر خود است به نقل از: امّ سلمه و عایشه (طبق نقل عامّه).
2. روایات فراوانی درباره حدیث «کساء» به اجمال وارد شده است که از همه آنها استفاده می شود: پیامبر، حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام)را فراخواند ـ و یا به خدمت ایشان آمدند. پیامبر عبایی بر آنها افکند و فرمود: خداوندا! اینها خاندان من هستند; رجس و آلودگی را از آنها دور کن. در این هنگام، آیه «تطهیر» نازل گردید. دانشمند معروف، حاکم حسکانی نیشابوری، در شواهد التنزیل، این روایات را به طرق متعدد از راویان گوناگون گردآوری کرده است.37
3. در روایات فراوان دیگری می خوانیم: پس از نزول آیه مزبور، پیامبر مدت شش ماه، هنگامی که برای نماز صبح از کنار خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)می گذشت، صدا می زد: «الصلاة! الصلاة! اهل البیت! انّما یُرید اللّهِ لیُذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً.» این حدیث را حاکم حسکانی از انس بن مالک نقل کرده است.
در روایت دیگری که از ابوسعید خدری از پیامبر نقل شده است، می خوانیم: پیامبر این برنامه را تا هشت یا نه ماه ادامه داد. حدیث مزبور را از ابن عبّاس از پیامبر نقل کرده است. قابل توجه اینکه عایشه، همسر پیامبر ـ که طبق گواهی تاریخ اسلام، در بازگو کردن فضایل خود و ریزه کاری های ارتباطش با پیامبر از چیزی فروگذار نمی کرد ـ اگر مشمول این آیه واقع می شد، قطعاً در لابه لای سخنانش به مناسبت هایی از آن سخن می گفت، در حالی که هرگز چنین چیزی از او نقل نشده است.
4. روایات متعددی از ابوسعید خدری، صحابی معروف، نقل شده است که با صراحت گواهی می دهد: این آیه تنها درباره همان پنج تن نازل شده است. این روایات به قدری زیاد است که بعضی از محققان آن را متواتر می دانند.38
صرف نظر از روایاتی که در باب امامت، ولایت و مرجعیت دینی اهل بیت(علیهم السلام)وارد شده، مانند حدیث «ثقلین»، حدیث «سفینه» و حدیث «نجوم»، روایات دیگری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)رسیده است که ائمّه دوازده گانه را مشخصاً بیان می کند. سلیمان بن ابراهیم قندوزی در باب 77 کتاب ینابیع الموّده (ص 444) گفته است: یحیی بن حسن در کتاب عمده با بیست طریق و در صحیح مسلم با نه طریق و در سنن ابی داود با سه طریق و در سنن ترمذی با یک طریق و در جمع بین الصحیحین حمیدی با سه طریق، خبر دوازده نفر بودن جانشینان پیامبر نقل شده است. این مطالب در کتاب شب های پیشاور (ص 572 و 573) و احقاق الحق (ج 2، ص 352 و 353) آمده است.39
روایات شیعه نیز در این باب فراوان است. آیة اللّه صافی در کتاب منتخب الاثر در این باره 885 حدیث آورده که 271 حدیث مضمونش این است: خلفای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دوازده نفرند و 133 حدیث به این مضمون اشاره دارد که امامان دوازده نفرند که نخستین آنها حضرت علی(علیه السلام)است. 91 حدیث هم به این مضمون است: نخستین امام، علی(علیه السلام) و آخرین آنها مهدی (عج) است. 94 حدیث مضمونش این است که امامان دوازده نفرند و آخرین آنها مهدی (عج) است. 139 حدیث مضمونش این است که امامان دوازده نفرند که نه تن ایشان از فرزندان امام حسین(علیه السلام) هستند. 107 حدیث به این مضمون است: امامان دوازده نفرند; نه تن آنها از فرزندان حسین(علیه السلام)هستند که نهمین آنها مهدی (عج) است. صریح تر از همه، 50 روایت است که اسامی یکایک دوازده جانشین پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) را مشخصاً نام می برد و مطابق اعتقاد شیعه است.40
آیة اللّه میرزا جواد تبریزی در کتاب رسالة مختصرة فی النصوص الصحیحه علی امامة الائمّة الاثنی عشر، بعضی از روایات دالّ بر دوازده نفر بودن جانشینان پیامبر را جمع کرده و نام مبارک ایشان را نیز ذکر نموده است.
احادیث فروانی در رابطه با تعداد ائمّه اطهار(علیهم السلام) در منابع اهل سنّت روایت شده است. برای نمونه، می توان به کتاب الخصال ابن بابویه اشاره کرد که در صفحه 466 باب «خلفاء و ائمه بعد النبی(صلی الله علیه وآله)»، 32 حدیث به همین مضمون یافت می شود. اختلاف متن این روایات در نقل، به خاطر ملاحظات سیاسی است; چنان که در بعضی از روایات اهل سنّت، کلمه «بَعدی» یعنی پس از پیامبر، حذف شده، یا لفظ «خلیفه» به لفظ «اَمیر»، «قَیِّم» و «مَلِک» مبدّل گردیده است.
در بعضی از روایات نیز قوام اسلام به خلافت خلفای دوازده گانه به عنوان جانشینان پیامبر تا روز قیامت منوط گردیده، اما در بعضی از روایات دیگر، این نکته (تا روز قیامت) حذف شده است. بعضی از احادیث مصالح امّت اسلام را در ولایت خلفای دوازده گانه می داند، در صورتی که بقیه احادیث درباره این حقیقت اهمال دارد.
نکته قابل ذکر آنکه این احادیث با تمام اختلافات مذکور، در دو نقطه اساسی مشترکند:
الف. پیامبر(صلی الله علیه وآله) افضل اشخاص را برای حفظ اسلام و امّت اسلامی برای سال های متمادی پس از خود تعیین کرد.
ب. تعداد خلفایی که برای سربلندی امّت اسلامی به تأیید پیامبر رسیدند، دوازده نفرند.
شکی نیست که حذف توضیحات نسبت به جانشینان دوازده گانه پیامبر در بعضی از روایات، به خاطر مسائل سیاسی بوده است. برای روشن شدن حقیقت، دو نکته مزبور کفایت می کند; زیرا عدد مذکور (12 نفر) بر ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)منطبق است و خلفای موردنظر اهل سنّت ـ که طبق روایات، آنها نیز دوازده نفر را قبول دارند ـ از تعداد مشخص گذشته است.41
به هر حال، امروز این مسئله محل نزاع بین شیعه و سنّی است; چرا که شیعه معتقد است: امام و خلیفه پس از پیامبر باید همانند پیامبر، دارای سه ویژگی اصلی (علم غیبی لدنی، عصمت الهی و تعیین از جانب خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله)) باشد. اما اهل سنّت به این سه ویژگی عقیده ندارند; آنها حداکثر به عدالت خلیفه و انتخاب مردم یعنی «بیعت» عقیده دارند، در صورتی که بعضی از خلفای آنها نصب شدند و یا عثمان را شورای شش نفره انتخاب کرد.
حال که ثابت شد مصداقاً «اهل بیت» چه کسانی هستند، باید آن دسته از روایاتی که بعضی از صحابه را در گروه اهل بیت(علیهم السلام)می شمارند، توجیه کرد. در بعضی از احادیث، در رابطه با ابوذر، ابوعبیده، راهب یهودی، سعدالخیر، سلمان، عمربن یزید، عیسی بن قمی، فضیل بن یسار و یونس بن یعقوب، اصطلاح «مِنّا» به کار رفته است; مثلا، در رابطه با سلمان، می توان گفت: پیامبر ایشان را به دلیل علم بسیار بالا، از اهل بیت خود دانست; زیرا یکی از خصوصیات اهل بیت علم آنان است. یا اینکه یکی از این افراد راهب است و دین غیر اسلام دارد. پس مسلماً او نمی تواند از اهل بیت(علیهم السلام) باشد، بلکه علتی دیگر در آن نهفته است. یا در رابطه با سعد، چون وی فرزند عبدالعزیز بن مروان بود و چون از او «شجره ملعونه» است و از این ابراز ناراحتی می کرد، امام ابوجعفر(علیه السلام) به ایشان فرمودند: تو از آنها نیستی، تو اموی هستی که از ما اهل بیت هستند. پس اموی بودن را از اهل بیت بودن دانستند تا ناراحتی او را برطرف نمایند.42
نتیجه بحث
آنچه در این تحقیق آشکار جلوه می کند، دلالت صریح آیه «تطهیر» بر عصمت اهل بیت(علیهم السلام) است و به هیچ وجه، حاکی از عصمت ازواج نبی یا دیگران نیست. شواهد روایی مستدل نیز مصداق «اهل بیت» در این آیه را مخصوص آل کساء دانسته و وجهی در ورود افراد نزدیک به پیامبر از جمله ازواج ایشان، در این عرصه شناخته نشده است.
سوره «هل اتی» و آیه «مباهله» نیز بدون شک، درباره اهل بیت پیامبر(علیهم السلام)(حضرت علی، فاطمه و حسنین(علیهم السلام)) مصداق پیدا کرده و ورود شخص یا اشخاص دیگری در این زمینه ثابت نشده است. در حسّاس ترین مراحل تاریخ اسلام، علی رغم آنکه سرپرست خانواده معمولا از جان و مال و حیثیت افراد خانه مایه نمی گذارد، پیامبر فقط اهل بیت خویش(علیهم السلام)را برای مباهله برگزید و تنها مزد رسالتش را مودّت اهل بیت(علیهم السلام)اعلان کرد تا مردم با نردبان محبت، به سوی ایشان به عنوان مرجع علمی صعود کنند. اگر بپذیریم که هدف از خواندن خدا به نام های نیک، که در آیه 180 سوره اعراف به آن اشاره شده، تنها جاری کردن الفاظ بر زبان نیست، بلکه در واقع، پیاده کردن پرتوی از صفات الهی در خویشتن است، پس باید گفت: بارزترین مصداق انعکاس صفات پروردگار، در وجود اهل بیت(علیهم السلام) جلوه کرده است.
آنچه در پایان مهم به نظر می رسد، پرسش هایی است که به ذهن خطور می کند و انسان را وادار به تأمّل می نماید. به راستی، چرا در قرآن آمده است که اهل بیت از هر زشتی معصومند و مزد رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مودّت ایشان است؟ ویا چه لزومی دارد که خداوند در قرآن، داستان مباهله پیامبر و نذر خانواده حضرت علی(علیهم السلام) را نقل می کند؟ آیا فقط برای اطلاع بوده یا تکلیفی بر آن بار می شود و اثری بر آن مترتّب است؟
خداوند بدون دلیل آیات قرآن را نازل نکرده است. بدون شک، خدای تعالی این خانواده را برای مسئولیتی بس عظیم برگزیده است. ما این مقام رفیع را در حدیث «ثقلین» یافتیم که از زبان مبارک پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) بیان شده است.
زیدبن ارقم از رسول خدا روایت می کند که ایشان فرمودند: «اِنّی تارکٌ فیکم ما اِن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی; احدهما اَعظم من الآخر: کتابُ اللّهِ حبلٌ ممدودٌ مِن السماءِ الی الارضِ و عترتی اهلُ بیتی، و لن یتفرقا حتّی یردا عَلَی الحوض; فانظرو کیف تخلفونی فیهما.»43
در مجمع الزوائد طبرانی، اُسدالغابه ابن اثیر و الصواعق المحرقه نقل شده است که رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)فرمودند: «إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی ما إن تمّسکتم بهما ... فلا تقدّموهما فتهلکوا، و لا تقصّروا عنهما فتهلکوا، ولا تعلّموهم فإنّهم اعلم منکم.»44
در بعضی از منابع روایی مانند مسند احمد، مسند ابن راهویه، طبقات ابن سعد، صحیح ترمذی، مسند ابی یعلی، معجم کبیر طبرانی، مصابیح السنه بغوی، جامع الاصول ابن اثیر و مانند آن، بدل از «ما ان تمسّکتم»، لفظ «ما ان اخذتم» آمده است. اما در مسند عبدبن حمید و الدرالمنثور به لفظ «التمسک» روایت شده است. در روایت ابن ابی شیبه، کلمه «الاتّباع» درج شده و خطیب بغدادی نیز به لفظ «إن اعتصمتم» نقل کرده است.45
در مسند احمد و کتاب السنه ابن ابی عاصم و دیگران، «ثقلین» به لفظ «الخلیفتین» وارد شده است و به هر روی، قریب 50 راوی از اعلام اهل سنّت و راویانی از صحابه در قرون متمادی، حدیث «ثقلین» را روایت نموده اند.
همان گونه که در حدیث مورد بحث مشهود است، جمیع الفاظ بر معنای واحدی دلالت دارند. بعضی از دانشمندان بر این عقیده اند که الفاظ «اتباع»، «تمسّک»، «اخذ»، «اعتصام» و «خلیفتین» بر امامت و خلافت دلالت التزامی دارد و از آن وجوب اطاعت فهمیده می شود. نویسنده کتاب حدیث ثقلین یکی دیگر از دلالات روایت را اعلمیت اهل بیت(علیهم السلام) از غیر آنها دانسته و آن را مستلزم افضلیت، و افضلیت را مستلزم امامت بیان نموده است.46
در حدیث شریف نبوی، کتاب خدا و عترت پیامبر(علیهم السلام) به عنوان دو مرجعی که سعادت بشری را تضمین می کنند، در اوج شرافت و اقتدار معرفی شده اند. انسانیت بجز این دو دستگیره الهی، برای تأمین آینده دنیوی و اخروی خود، چیز دیگری سراغ ندارد. اکنون که تاج افتخار مرجعیت بر سر این دو هدیه الهی نهاده شده است، فرصت طلبان عقیدتی می خواهند نامحرمان را در دایره «اهل بیت(علیهم السلام)» معرفی کنند، تا بدین طریق، راه انحراف از این الگوها را هموار سازند. امروزه تقریباً تمام معارف دینی و آموزه های قرآنی دست خوش شبهات قرار گرفته است. به موازات آن، اهل بیت(علیهم السلام) نیز به عنوان مفسّران واقعی قرآن، در معرض تفسیرها و تشکیک های نامحرمان و بیگانگان قرار گرفته اند.
همان گونه که عدم استفاده صحیح از آموزه های قرآنی و مشوب کردن آن با تفسیر به رأی و تأویل های ناروا کارآیی این نسخه شفابخش را منتفی می کند، اختلاف نظرها و شبهه های خواسته و ناخواسته درباره اهل بیت نیز تردید و سردرگمی در بهره برداری از آموزه های آنها را در بردارد. پژوهشگران متعهد همان گونه که سعی دارند نسخه های نامبارک تجویز شده برای فهم قرآن را باطل اعلام کنند، به همان میزان، بر آنها فرض است که شبهات وارد شده بر ساحت اهل بیت(علیهم السلام) را نیز بزدایند. تحریف از ساحت قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) هر دو، دور است و برای این منظور، اندیشمندان نیز باید سعی خود را مبذول دارند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ ر.ک. سیدمحسن حجت، تشیع چیست و شیعه کیست؟، فصل سوم.
2 و 3ـ جعفر سبحانى، اهل بیت سماتهم و حقوقهم فى القرآن الکریم، ص 11 / ص 14.
4ـ مجموعه مؤلفین تحف اشراف ابراهیم منکور، المعجم الوسیط، ج 1، ص 31.
5ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، ج 7، ص 29.
6ـ على ربّانى گلپایگانى، جزوه «آیه تطهیر و اهل بیت»، شانزدهمین همایش علمى ـ تحقیقى مذاهب اسلامى، نهاد نمایندگى مقام معظّم رهبرى در امور اهل سنّت سیستان و بلوچستان.
7ـ جعفر سبحانى، پیشین، ص 15.
8ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1353، ج 17، ص 293.
9ـ مهدى نیلى پور، فرهنگ فاطمیه، اصفهان، عترت، 1380، ص 31.
10ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 17، ذیل آیه تطهیر.
11ـ ر.ک. سیدمرتضى عسکرى، آیة التطهیر فى مصادرالفریقین، مرکز الابحاث العقائدیه، ص 12 و 39.
12ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 17، ص 294.
13 و 14ـ همان، ص 295.
15ـ محمّد بیومى مهران، الامامة و اهل البیت، ص 12ـ14.
16ـ جعفر سبحانى، پیشین، ص 16.
17ـ همان، ص 21.
18 و 19ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 17، ص 293ـ295.
20ـ معیار ما در اعتقادات، ابوطالب، تجلیل تبریزى، ص 119ـ120.
21ـ على ربّانى گلپایگانى، پیشین.
22ـ آخوند خراسانى، کفایة الاصول، قم، موسسه نشر اسلامى، 1424، ج 1، ذیل مبحث مشتق.
23ـ سید محمّدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمّدباقر موسوى همدانى، قم، اسلامى،1363، ج20، ص 211.
24ـ علّامه امینى، الغدیر، بیروت، دارالکتاب العربى، ج 3، ص 107ـ109.
25ـ سیدعلى حسینى میلانى، آیه مباهله، ص 20ـ22.
26ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 3، ص 350.
27ـ سیدابراهیم میرباقرى و دیگران، ترجمه تفسیر مجمع البیان، تهران، فراهانى، 1360، ج 4، ص 101.
28ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 3، ص 350.
29ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 23، ص 271.
30ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 19، ص 236.
31ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 7، ص 28.
32ـ همان، ص 29.
33ـ همان، ص 25.
34ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 18، از ص 59.
35ـ عباس نیکزاد، پرسش ها و پاسخ ها در باب امامت حضرت على(علیه السلام)، بابل، مبعث، 1381، ص 12ـ14.
36ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 17، ص 298ـ302.
37 و 38ـ همان، ذیل آیه تطهیر.
39 و 40ـ عباس نیکزاد، پیشین، ص 82ـ83.
41 و 42ـ محمّد محمّدى رى شهرى، اهل البیت فى الکتاب و السنه، قم، دارالحدیث، ص 71ـ73.
43ـ محمّدبن عیسى ترمذى، صحیح ترمذى، ج 15، ص 663، ح 3788.
44ـ سیدعلى میلانى، حدیث الثقلین، مرکز الابحاث القعائدیه، ص 25.
45ـ فرهنگ جامع نوین، اعتصام: تمسّک.
46ـ ر.ک. سیدعلى میلانى، حدیث ثقلین، ص 12ـ16.

تبلیغات