آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

هدف مقاله حاضر، بررسی آراء و افکار تربیتی اندیشمند بزرگ معاصر علّامه محمّدتقی جعفری است. مقاله از دو بخش اصلی تشکیل شده است: در بخش نخست دیدگاه های مهم ایشان که می تواند مبنایی برای نظریات تربیتی قرار گیرد، ذکر شده است و در بخش دوم سعی شده با شیوه ای تحلیلی، استلزامات تربیتی منتج از دیدگاه های مذکور استنباط و استخراج گردد. علّامه جعفری با ارائه الگوی «حیات معقول» به عنوان اصلی ترین هدف جامعه بشری، وظیفه تعلیم و تربیت را زمینه سازی برای انتقال از حیات معمول به حیات معقول می داند که از طریق دو رویه مهم، یعنی «علم» و «دین» امکان پذیر است. در این زمینه، نظام تعلیم و تربیت باید با رویکردی مبتنی بر عقلانیت به هر دو رویه در حد اعتدال بپردازد و با ارائه راه کارهای اثربخش، به تعمیق معرفت افراد همت گمارد و با بهره گیری از حس کنجکاوی و تقویت روح پرسشگری در متعلّمان و توجه ویژه به مقوله «هنر»، مقدمات تحقق ایده «حیات معقول» را در جامعه فراهم آورد.
مقدّمه
با بررسی آراء و افکار اندیشمندان معاصر ایران، می توان چند دیدگاه متفاوت را نسبت به دو مقوله «علم» و «دین» بازشناسی نمود. گروهی با تأثیرپذیری از جریان های فکری مغرب زمین، «دین» و «علم» را دشمنانی ناسازگار تلقّی نموده و در موضع گیری فکری خویش با جانبداری افراطی از «علم و علم مداری» تلاش می کردند تا حد ممکن با زیر سؤال بردن اصالت تفکر دینی، آن را بستری نامناسب برای خردورزی معرفی کنند. شعار آنها «آزاداندیشی فارغ از دین مداری» بود و هرگونه پای بندی و تعهد دینی را، مانعی در مسیر آزاداندیشی
به حساب می آوردند. در نقطه مقابل، افرادی قرار داشتند که با بی توجهی به تحولات علمی عصر خویش و با انحصار خود در محدوده علوم دینی، در ورطه تفریط گرفتار آمده و نتوانستند همگام با امواج خروشان فکری زمان خویش حرکت نمایند. از این رو، در برخی موارد حتی متهم به تحجّر گردیدند. اما از چهره هایی که در عصر تقابل «سنّت و مدرنیته» توانست خود را از قید و بند «مادی اندیشی و جزمیّت» برهاند و علم گرایی و دین مداری را تؤأماً پی گیری نماید، علّامه محمّدتقی جعفری است. او متفکری بود که همواره آزاداندیشی و دین مداری را با هم داشت; گرچه در جوانی به قله های رفیع معارف اسلامی دست یافته بود، اما هرگز حیطه معارف خود را به علوم اسلامی و دینی محصور نکرد و در راه فهم یافته های جدید علمی، اهتمام فراوان ورزید و تا پایان عمر ارتباط خویش را با بزرگان علمی جهان قطع نکرد. افرادی مانند برتراند راسل، پروفسور عبدالسلام (برنده جایزه نوبل فیزیک)، دکتر محمود حسابی، احمد امین و دیگر محققان تراز اول شرقی و غربی با استاد جعفری مراوده علمی داشتند و در مسائل علمی روز با ایشان تبادل نظر می کردند.1 یکی از ویژگی های بارز علّامه جعفری این بود که در مقولاتی همچون علم و تفکر، قایل به توقف نبود و آن را راهی بی پایان می دانست و همواره یادآور می شد که «در مسیر علم و دانش هیچ گاه قانع نشدم.» وی از متفکرانی بود که دیدگاه های خویش را پیوسته با عنصر زمان هماهنگ می کرد و به تفکر «تطبیقی، روزآمد و زمان گرا» ایمانی راسخ داشت.
از ویژگی های دیگر استاد جعفری، اهمیتی بود که برای «سؤال و پرسشگری» قایل می شد و روشن فکر واقعی را کسی می دانست که همواره در دنیای جستوجو و سؤال زندگی کند.
اما گذشته از همه ویژگی های ذکر شده و نشده، او یک «معلم واقعی» بود. یکی از متفکران معاصر یونانی بر این خصلت او انگشت گذاشت که: «علّامه جعفری هیچ کس را رد نمی کرد; چون او یک معلم بود، نه یک قاضی!» او معلمی بود که دغدغه اصلی خویش را آزاداندیشی خود و جامعه قرار داده بود. درباره تعلیم و تربیت با احتیاط و دقت فراوان سخن می گفت; چون اعتقاد داشت تعلیم و تربیت کاری خدایی است; انسان موجودی است که مخلوق اوست و راهش نیز به سوی او منتهی می شود. پس در چنین عرصه لغزانی، باید با احتیاط فراوان گام برداشت.
گزیده ای از آراء و افکار علّامه جعفری
همان گونه که در مقدمه اشاره شد، یکی از مشخصه های بارز شخصیت علّامه جعفری، تنوعی بود که در زمینه های مطالعاتی ایشان وجود داشت. اما گویی خطوط فکری و پرتو اندیشه های استاد در نقطه ای که ایشان آن را «حیات معقول» می نامد، به وحدت می رسند. به عقیده علّامه جعفری، مقصد و هدف تکاپوی آدمیان در هر عرصه ای باید تحقق «حیات معقول» باشد.
استادجعفری با استناد به پنج آیه از آیات قرآنی،2 چنین استدلال می کند که هدف اساسی زندگی انسان نیل به «حیات معقول» است که از دو منبع قابل تحقق است: دین و علم.
ایشان منشأ شیوع و رواج تضاد علم با دین را به اختلافات اربابان کلیسا و دانشمندان قرون وسطا نسبت می دهد و معتقد است: این جنگ ساختگی از مغرب زمین به جوامع دیگر، از جمله جوامع اسلامی، سرایت کرده است. نکته جالب اینجاست که در همه ادیان ابراهیمی مشخصاً به این نکته اشاره شده است که «جهان هستی و خود انسان آیات الهی هستند که باید آنها را درک کنید و بشناسید.»
اما موضع واقعی دین در قبال علم چیست؟ آنچه مسلّم است، اسلام یا هر دین آسمانی دیگر، علوم را در قالب هایی پیش ساخته محدود نمی سازد و شرط و کیفیت مخصوصی را برای استدلال و تجربه و استنباط و تحقیق قرار نمی دهد و حوزه علم را در شرایط چهارگانه3 محصور نمی بیند. اسلام هرگونه تماس ذهن با خارج از خود را که دارای واقعیت است و موجب روشنایی ذهنی درباره آن واقعیت، علم تلقّی می کند. پس علم از دیدگاه اسلام شامل هر نوع ارتباط صحیح4 با هر نوع واقعیت می باشد.
از دیگر مواردی که در آثار علّامه جعفری نمود بارزی دارد، مباحث «معرفت شناسی» است که در ذیل آنها به مسائلی همچون کیفیت کسب معرفت، نحوه ورود به میدان معرفت و راه کارهای تعمیق آن اشاره شده است. استاد جعفری عقیده دارد که مهم ترین موضوع در فرایند معرفت شناسی تعیین مرز حقیقی میان «من» (مجموع عوامل درک کننده) و «جز من» (مجموع عوامل درک شونده) می باشد. پیرو چنین برداشتی، دانش های موجود محصول ارتباط «من» و «جز من» می باشند. به عبارت دیگر، علّامه جعفری نه معتقد به دیدگاه رئالیستی محض است و نه نظر ساخت گرایان5 را در معرفت شناسی می پذیرد; یعنی انسان نه قادر است واقعیات را آنچنان که هستند بدون کمترین دخل و تصرفی از طرف عوامل درک کننده به ذهن خود منتقل کند و نه معلومات موجود در ذهن ما کاملا ساخته و پرداخته فرایندهای ذهنی ما هستند، بلکه انسان به نوعی هر دو نقش را ایفا می کند. در تبیین این موضوع، علّامه جعفری به جمله معروف لائوتسه فیلسوف چینی اشاره می کند که «ما در نمایشنامه بزرگ وجود، هم بازیگریم و هم تماشاگر.»6 البته امروزه ابزارهای پیشرفته و روش های تحقیق علمی فراوانی به وجود آمده اند که می توانند انسان را در حوزه های گوناگون علمی، از جلمه علوم تجربی و انسانی یاری نمایند، ولی با این حال، نمی توانند دخالت و تصرف منطقه عوامل درک کننده را تا حد صفر تقلیل دهند و به بیان دیگر، نقش بازیگری انسان را بکلی از بین ببرند و او را به تماشاگر محض تبدیل نمایند. همین نقش بازیگری در مواجهه با واقعیات، منجر به اتخاذ رویکردهای درونی از سوی انسان می گردد که علّامه جعفری از آنها به عنوان «بینش» یاد می کند; یعنی انسان به اتکای نوعی چارچوب از پیش تعیین شده وارد میدان معرفت می گردد.
استاد به پیروی از فرمایش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) که فرمودند: «سؤال کلید دستیابی به گنج دانش و دانایی است و پرسشگری از مجاری دریافت فیض و رحمت الهی است»،7 سؤال را اولین مرحله ورود به عرصه علم می دانست و معتقد بود: برای شخص بدون سؤال، معرفتی مطرح نیست. در جای دیگر، علّامه جعفری سؤال را یکی از مقدّس ترین حالات روحی می داند که به هیچ وجه نباید از آن غافل شد و به آن بی اعتنایی کرد; چون فقط خدا می داند که چه حقایق با اهمیتی پیش از آنکه از مغز باردار یک انسان، در شکل یک سؤال، زاییده شود، با ضربه پاسخگوی خودپرست، سقط شده و از بین رفته است.8
استاد جعفری همواره تأکید داشت: افرادی که با ذهن حامل سؤال به یک حوزه معرفتی وارد می شوند، موفقیت بیشتری کسب می کنند; چرا که عنصر «انگیزه» را به عنوان محرکی قوی در اختیار دارند. عامل دیگری که در طرح سؤال حایز اهمیت است، «منطقی» است که بر سؤال و نوع مطرح شدن آن حکمفرماست; سؤال های غیرمنطقی و نامعقول نه تنها کاروان علم را به پیش نمی برند، بلکه آن را در سنگلاخ غرضورزی ها و انحرافات، سردرگم خواهند کرد. استاد جعفری بر این نکته تأکید میورزید که انسان باید علاوه بر سؤالاتی که در مقاطع مختلف و متفاوت زندگی برایش مطرح می گردد، «چهار سؤال اصلی بشریت» (من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ به کجا می روم؟) را همواره در ذهن داشته باشد و در تمامی مراحل زندگی در جستوجوی پاسخ آنها باشد.
یکی دیگر از موضوعاتی که علّامه جعفری در آن غور فراوان نموده، موضوع هنر و فلسفه آن از دیدگاه اسلام است. استاد جعفری در مدخل بحث به تبیین هنر از چهار دیدگاه و نگرش مختلف (علمی، نظری، فلسفی و مذهبی) می پردازد و با نقد و بررسی آنها، ایده «هنر برای انسان در حیات معقول» را مطرح می کند; یعنی «هنر»، چه با نظر به نبوغ خود هنرمند و چه با نظر به جامعه ای که از اثر هنری برخوردار می شود، ارزشمند است، به شرطی که با هدف هموار کردن زمینه «حیات معقول» به وجود آمده باشد.
هدف «هنر برای انسان در حیات معقول» تنها جلب تحیّر و شگفتی مردم نیست، بلکه هدف آن وارد نمودن حقیقتی سودمند به جریان زندگی مردم است.
آراء تربیتی علّامه جعفری
در این قسمت، آراء و افکار استاد علّامه جعفری از زاویه تربیتی مورد بررسی قرار می گیرد. همان گونه که در مقدّمه نیز ذکر شد، وی از آزاداندیشان و ژرف بینانی بود که برای «تعلیم و تربیت» اهمیت فوق العاده ای قایل بود و درباره آن با احتیاط و دقت فراوان سخن می گفت. مطالب مندرج در این بخش، خلاصه ای از دیدگاه های تربیتی است که ایشان در آثار خود به ویژه در کتاب ترجمه و تفسیر نهج البلاغه به آن اشاره کرده است و یا دلالت هایی است که توسط نگارنده از آراء و افکار ایشان استنباط شده است.
انتقال از حیات معمول به حیات معقول، هدف اصلی تعلیم و تربیت
علّامه جعفری در تبیین مقوله تعلیم و تربیت و تمایز بین «تعلیم» و «تربیت»، خاطرنشان می سازد:
آموزش عبارت است از تعلیم; غیر از پرورش است که عبارت است از تربیت. آموزش، فراگیری است; فراگیری واقعیاتی که بهترین وسیله روشنایی مسیر زندگی با ابعاد مادی و معنوی اش است. پرورش، گردیدن است و گردیدن، گرچه به فراگیری نیازمند است، ولی عین آن نیست، بلکه عبارت است از تحوّل و دگرگونی در من یا حداقل در عناصر فعال اساسی من.9
همان گونه که از تعریف مزبور برمی آید، تعلیم گام نخست تربیت است و به تعبیر علّامه جعفری، «وسیله روشنایی مسیر زندگی.» در اینجا به کارکرد تعلیم به مثابه «وسیله» اشاره شده است نه هدف. اگر تعلیم به تربیت منجر نشود مطمئناً وافی به مطلوب نخواهد بود. تعلیم بدون تربیت در مقام تشبیه به حرکت قافله ای می ماند که برای نیل به مقصدی عزم سفر کرده و به منزلگاهی در نیمه راه رسیده است. اما اگر نیمه دیگر راه را تا نیل به هدف نپیماید، محنت سفر را بی جهت به جان خریده و هدف اساسی سفر محقق نشده است.
بنابراین، نظام تربیتی نباید فعالیت خود را در تعلیم خلاصه کند، بلکه این «گردیدن در مسیر کمال» است که فرایند تعلیم و تربیت را تکمیل کرده و به سرانجام می رساند.
علّامه جعفری منظور از گردیدن در مسیر کمال را «انتقال از حیات طبیعی محض به حیات معقول» می داند و مسلماً هدف و وظیفه اصلی تعلیم و تربیت این است که این انتقال یا گردیدن را رهبری و هدایت نماید. البته خداوند متعال به عنوان اولین معلم بشر زمینه های این انتقال را در وجود بشر فراهم آورده است و خلقت بشر را به گونه ای قرار داده که استعداد تحول به حال کامل تر را داشته باشد. خداوند سه عنصر «عقل»، «قلب» و «وجدان» را نه تنها برای حصول به آگاهی در وجود انسان به ودیعه نهاده، بلکه آنها را محرکی درونی برای «گردیدن» و مطالبه کننده رشد و کمال قرار داده است. پس انسان ذاتاً تربیت پذیر است و این قابلیت را بالقوّه در وجود خویش داراست. اما چرا اکثریت انسان ها از «حیات معقول» که قطعاً هدف خداوند از تعلیم و تربیت است، بی بهره اند؟ پاسخ این مسئله با نظر به اختیاری که خداوند به انسان ها عنایت فرموده، توجیه می گردد. پدیده اختیار اساسی ترین شرط پذیرش تعلیم و تربیت تکاملی است. اگر ساختار وجودی انسان به گونه ای بود که به کمک تربیت جبری به درجاتی از آگاهی و رشد می رسید، هرگز «اشرف مخلوقات» لقب نمی گرفت. وجه تمایز انسان از سایر موجودات، از جمله فرشتگان، همین اختیاری است که در مسیر تربیت به او اعطا شده است. چنانچه انسان بتواند از زمینه هایی که خداوند برای نیل به حیات معقول در وجود او به ودیعه نهاده استفاده کرده و با تکاپو و تلاش خویش مراحل کمال را طی کند، برازنده لقب «اشرف مخلوقات» خواهد بود.
وظیفه نهاد تعلیم و تربیت، انتقال کودکان، جوانان و حتی میان سالان و بزرگ سالان از حیات طبیعی به حیات معقول است. به منظور اعتلای این هدف اساسی، توجه به چند محور مهم، ضروری است:
اولا، این انتقال یا به عبارت دیگر، «گردیدن» امری تدریجی است و ماهیت آن به گونه ای است که نمی توان آن را با شتاب فراوان و در زمان کم انجام داد. در این زمینه، علّامه جعفری به دو نقش مهم تربیت اشاره می کند که تحقق هر دوی آنها مستلزم کوشش و انضباط است. نقش اول عبارت است از: تعدیل احساسات خام و تموّجات وابسته به غرایز حیوانی. مسلّم است که چنین فرایندی با توجه به مقاومت «من» یا شخصیت انسانی، به راحتی انجام پذیر نیست. نقش دوم، مربوط به توجیه و قابل پذیرش کردن واقعیات و آرمان ها و ارزش های عالی انسانی به انسان مورد تربیت است که آن هم باید به صورت تدریجی انجام پذیرد.
ثانیاً، این انتقال یا گردیدن بدون آگاهی صحیح از وضع روانی انسان های مورد تعلیم و تربیت میسّر نیست. آگاهی از ویژگی های روانی، استعدادهای ذاتی و نقاط ضعف و قوّت انسانی، این امکان را به تعلیم و تربیت می دهد که فرایند گردیدن را متناسب با اوضاع روحی و روانی او در شرایط و سنین مختلف سازماندهی نماید و حتی در برخی موارد، از نیروهای درونی انسان به عنوان عاملی محرک و نیروبخش برای پیشبرد اهداف تربیتی، بهره برداری نماید.
ثالثاً، هر حقیقت شایسته برای فراگیری یا گردیدن، باید به گونه ای ارائه شود که متعلّم، آن را یکی از پدیده های منبعث از ذات خود احساس کند، همچنان که غذا و آب را ضرورتی برای احساس ذاتی گرسنگی و تشنگی خود قلمداد می کند. اگر تعلیم و تربیت غیر از این باشد، یعنی در راستای نیازهای درونی او نباشد، یا آن را نمی پذیرد و یا پس از پذیرش جبری آن، به تدریج درصدد سرکوب آن برمی آید.
توجه به محورهای ذکرشده می تواند مقدمات تعلیم و تربیتی را فراهم سازد که در مسیر حیات معقول حرکت می کند. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که چگونه تعلیم و تربیت می تواند مهارت های لازم برای چنین حیاتی را فراهم سازد؟
ساده ترین برداشتی که از «حیات معقول» به ذهن متبادر می گردد، زندگی است که بر مبنای عقلانیت بنا شده است. اما منظور از عقلانیت چیست؟ علّامه جعفری تعقّل را چنین تعریف می کند:
تعقل عبارت است از تفکر هدفدار با انطباق بر قوانینی که صحت آنها اثبات شده است. به عبارت دیگر، هر قضیه ای پیش از اثبات شدن، ماده ای است برای تعقّل و پس از اثبات، قانونی است که تعقّل باید بر طبق آن حرکت کند.10
اما عقل خود به تنهایی یک فعالیت ذهنی است و هنگامی می تواند به قانون پذیرفته شده تبدیل شود که واجد عنصر دیگری باشد و آن عنصر چیزی نیست به جز «هدف». پس تعقّل، آن فعالیت ذهنی است که پس از احراز و تشخیص «هدف» به کار می افتد. برای همین است که تفکر هدفدار و عقلانی بارها در قرآن توصیه شده است.11
در اینجا وظیفه تعلیم و تربیت به عنوان زمینه ساز «حیات معقول» این است که اولا، مهارت های لازم برای تعقل را به افراد آموزش دهد و ثانیاً، متعلّمان خویش را در تشخیص اهداف متعالی زندگی یاری نماید. بدین منظور، تعلیم و تربیت باید به انسان ها کمک کند که از مرحله احساسات یا همان حیات طبیعی، به مرحله تعقّل یا حیات معقول حرکت کنند. علّامه جعفری در این باره اعتقاد دارد که اگر بتوانیم برای انسان مراحلی از بلوغ را تصور کنیم، مهم ترین مرحله بلوغ او همان دوران انتقال از احساسات به دوران تعقّل است. اگر تعلیم و تربیت به تقویت فعالیت های عقلانی فرد نپردازد، نوعی احساس پوچی و بی اهمیتی نسبت به زندگی در درون او بروز می کند. بنابراین، انتقال از زندگی مبتنی بر احساسات به زندگی مبتنی بر تعقّل، نیاز به رهبری بسیار ماهرانه ای دارد; زیرا همان گونه که کم توجهی به عقلانیت، منجر به تعلیم و تربیت سطحی می گردد،تأکیدافراطی بر تعقّل می تواندریشه احساسات را بخشکاند. در اینجا وظیفه معلمان و مربیان این است که با حفظ تعادل و توجه به شرایط روحی و روانی متعلّمان، امتیازات تعقّل و ضرورت مراعات احکام آن را به آنها گوشزد نمایند.
نکته ظریفی که در اینجا وجود دارد توجه به شرایط و موقعیتی است که فرایند انتقال از مرحله تکیه بر احساسات به مرحله تعقّل، در حال انجام است. گاهی اشاره به خطاهایی که از تکیه مطلق بر احساسات و کوتاهی ورزیدن در فعالیت های تعقلی، گریبانگیر انسان می شود، مؤثر است. در برخی موارد، تبیین محاسن خردورزی در ارتباط با واقعیات تأثیر بیشتری دارد. گاهی نیز بیان روش عقلانی شخصیت های بزرگ و نیز بیان داستان های معقول و استخراج نتایج تعقّل از آنها اثربخش خواهد بود. با توجه به چنین راه کارهایی می توان به گذر از مرحله احساسات به تعقل امیدوار بود.
اما وظیفه دیگری که در زمینه تحقق ایده حیات معقول، بر عهده تعلیم و تربیت می باشد، تبیین «هدف نهایی تربیت» برای متعلّمان است. بنابر تعالیم عالیه اسلام، هدف غایی از خلقت انسان «عبادت» است12 و حقیقت عبادت آن است که انسان خود را در برابر ربّ خویش، در مقام مملوکیت و مربوبیت قرار دهد. پس می توان گفت: «عبودیت» هدف غایی تربیت اسلامی است13 و تربیت اسلامی باید با تبیین این هدف، متعلّمان را به خردورزی در این زمینه رهنمون شود.
با دقت در مباحث مطروحه، مشخص می گردد که دین مبین اسلام چه جایگاه مهمی برای تعقّل و عقلانیت در نظر گرفته و به تبع آن، مقوله «عقلانیت» چه اهمیتی در تربیت اسلامی پیدا می کند. این در حالی است که برخی دیدگاه های غربی، به ویژه فلاسفه تحلیلی مخالف با تربیت دینی، این گونه تربیت را فاقد عنصر عقلانیت می دانند و ادعا می کنند که تربیت دینی گاه با حذف کامل عقلانیت از فرایند تربیت، عملا به تلقین14 می پردازد که این کاملا با اصول تعلیم و تربیت لیبرال در تضاد است.15
اما واقعیت این است که تربیت اسلامی عمدتاً بر روش های تربیت عقلانی استوار است; روش هایی که توازن عقل را حفظ کرده (تزکیه) و قدرت استدلال را افزایش می دهد (حکمت). پس پرورش عقلانیت در تربیت اسلامی هم وسیله است و هم هدف; از این رو، ادعاهای مطرح شده در مورد عقلانی نبودن تربیت اسلامی، یا از عدم شناخت و احاطه کامل بر تربیت اسلامی ناشی شده است و یا از مشاهده مواردی که تربیت دینی به دست افراد ناآگاه و به شیوه ای نادرست انجام گرفته است.
اهمیت شناخت علمی در تعلیم و تربیت
استاد جعفری در کتاب علم از دیدگاه اسلام طی بحث مبسوطی، علم و دین را دو رویه «حیات معقول» معرفی نموده و چنین احتجاج کرده است که این دو حوزه می توانند در اعتلای حیات معقول راهگشا باشند. در اینجا علم باید واجد دو شرط اساسی باشد: اولا، خرد و عقلانیت انسان راهبر آن علم باشد نه اینکه علم چنان قدرتی یابد که انسان مسخ شده را به دنبال خود بکشاند. ثانیاً، علمی در اسلام واجد ارزش است که به کارکرد دوم خود که همانا «عمل و گردیدن» است منجر شود. چنین علمی از منظر اسلام صبغه معنوی می یابد و تعلیم و تعلّم آن عبادت محسوب می شود. این علم قادر است هر دو بعد مادی و معنوی انسان را برای به فعلیت رسیدن در مسیر تکامل تضمین کند. علّامه جعفری، بعد علمی را یکی از عوامل به ثمر رساننده تربیت می داند:
شناخت علمی جهان هستی با هدف گیری واقع یابی که موضوعش آیات الهی در آفاق و انفس است، به اندازه معرفت دینی که زمینه را برای عرفان آماده می کند، مطلوبیت دارد. آن کسی که می خواهد از این دنیا عروج کند، چگونه می تواند بدون شناخت واقعی این دنیا، احساس کند و بفهمد که عروج کرده است؟16
از این رو، «شناخت علمی» می تواند یکی از رویه های مهم تعلیم و تربیت اسلامی باشد. این رویه نه تنها منافاتی با تربیت دینی ندارد، بلکه می تواند همگام با تربیت دینی، ایده حیات معقول را عملی سازد. پس لازم است که معلمان و مربّیان از همان آغاز، اهمیت و ارزش علم را متذکر گردند. استاد جعفری عقیده دارد آن گروه از مربیان که انسان های مورد تربیت خود را آغاز کار و به طور مستقیم، از جهان هستی بریده و متوجه عالم معنا می کنند، به گونه ای که انسان مورد تربیت تدریجاً با یک «من» عریان و مجرّد از هستی روبه رو می گردد، تعلیم و تربیت را به فرایندی یک بعدی و ناکارآمد تبدیل می کنند.
ضرورت «سؤال محوری» در تعلیم و تربیت
علّامه جعفری از جمله اندیشمندانی است که معتقد است تعلیم و تربیت باید رویکردی «سؤال محور» داشته باشد، به ویژه در عصری که پر کردن مغز دانش آموزان با اطلاعاتی که همواره در حال افزایش و تغییر است، رویکردی منسوخ به حساب می آید. امروزه تعلیم و تربیتی کارآیی دارد که بتواند در ذهن دانش آموز سؤال تولید کند نه اینکه با تلاش در جهت ارائه صرف اطلاعات، تموّج افکار او را راکد سازد.
از سوی دیگر، تعلیم و تربیتی می تواند موفق باشد که با ویژگی های ذاتی انسان، از جمله استعدادها و گرایش های درونی او، تطابق داشته باشد. یکی از ناب ترین ویژگی های هر انسان حس کنجکاوی اوست که از زمان تولد و در اوان کودکی خود را هویدا می سازد. از این رو، یکی از وظایف خطیر نظام تعلیم و تربیت حفظ و صیانت از این ویژگی و پرورش آن در سایه تجربیات مدرسه ای است. اما متأسفانه برخی نظام های تربیتی «پاسخ محور» به گونه ای عمل می کنند که با افزایش سن و قرار گرفتن بیشتر افراد در معرض تجربیات مدرسه ای، حس کنجکاوی آنها کم رنگ تر می شود.
بنابراین، توجه به رویکرد «سؤال محوری» از ضرورت های تعلیم و تربیت در هر عصری به ویژه عصر حاضر می باشد; ضرورتی که همواره صاحب نظران بزرگ تعلیم و تربیت به اهمیت آن اشاره کرده اند. علّامه جعفری نیز از اندیشمندانی است که به اهمیت سؤال و پرسشگری پی برده و به معلمان و مربیان نیز توصیه می کند که دانش آموزان را با اهمیت و ضرورت سؤال آشنا کنند. در این زمینه، چند نکته منقول از ایشان می تواند برای معلمان و اصحاب تعلیم و تربیت مفید باشد:
ـ باید شاگردان را عادت داد که در فرایند کسب معرفت، همواره «دلیل و برهان» هر موضوعی را مطالبه نمایند. چنین رویکردی علاوه بر اینکه منجر به تعمیق معرفت خواهد شد، می تواند از پذیرش کورکورانه حقایق و معارف جلوگیری نماید.
ـ در جریان آموزش، باید معلم فرصت هایی را فراهم کند تا دانش آموزان درباره آنچه آموزش دیده اند، بیندیشند. ایجاد وقفه هایی در تدریس به عنوان «زمان انتظار»، زمینه های رویش جوانه های سؤال را به وجود می آورد.
ـ معلم همواره باید با متانت و گشاده رویی با سؤالات دانش آموزان مواجه شود و آگاه باشد که اعتراف به ندانستن و نشان دادن میل به دانستن، نه تنها خدشه ای به اعتبار او وارد نمی سازد، بلکه صداقت و اشتیاق وافر به دانستن را به دانش آموزان منتقل می سازد.
ـ معلم نباید برای حفظ موقعیت خود یا به سبب وحشت از مواجهه با حقایق جدید، پاسخ سؤال شاگرد را چنان ابهام آمیز و پیچیده بدهد که انگیزه سؤال کننده را برای پی گیری موضوع، از بین ببرد. و در نهایت، معلم باید همواره توجه شاگردان را به چهار سؤال مهم بشری (من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ و به کجا می روم؟) جلب نماید، به گونه ای که شاگرد در هر مرحله از زندگی به این سؤالات بیندیشد و بنا به سطح فکر خویش سعی کند با تکیه بر عقلانیت و تفکر در آموزه های دینی برای آنها جوابی قانع کننده بیابد. تأمّل در این سؤالات و تلاش برای پاسخ به آنها مطمئناً اثرات عمیقی بر فرایند تربیت شخص و حرکت او به سمت «حیات معقول» خواهد داشت.
تعلیم و تربیت و هنر
با اینکه «هنر» یکی از نمودها و جلوه های بسیار شگفت انگیز و سازنده حیات بشری است، اما درباره ارتباط دوجانبه آن با تعلیم و تربیت و خدمات متقابلی که این دو حوزه می توانند به یکدیگر ارائه دهند، کمتر تأمّل و بحث شده است. از یک سو، تعلیم و تربیت می تواند ضوابط یک نمود هنری و طرز برداشت و بهره برداری از آن را آموزش دهد و منجر به بسط و اشاعه هنر گردد و از سوی دیگر، هنر متعالی، قادر است انسان را به هدف معقول و تکاملی حیات رهنمون سازد که این عمل همسو با اهداف هرگونه تعلیم و تربیت حقیقی است.
پس نظام تعلیم و تربیت و متولّیان آن در قبال هنر و اشاعه آن وظایفی دارند که با انجام صحیح آنها، می توانند موجبات رشد و تعالی انسان را فراهم آورند. در اینجا به ذکر پاره ای از این وظایف می پردازیم.
از آن رو که «هنر» یک بعد مهم از ابعاد وجودی انسان است که می تواند منجر به کشف استعدادها و باز شدن میدان نبوغ انسان ها گردد، باید مورد توجه تعلیم و تربیت قرار گیرد و به عنوان ابزاری اثربخش در پیشبرد اهداف تربیتی به آن توجه شود. شاید اولین گام در این مسیر، جلب توجه دانش آموزان به «هنر و زیبایی» و «قدرشناسی از هنر» باشد. خداوند در موارد زیادی به بندگان خود دستور می دهد که به زیبایی های جهان توجه کنند; از جمله می فرماید: «آیا به آسمان در بالای سرشان ننگریستند که آن را چگونه ساختیم و به زیبایی آراستیم.» (ق: 6) اگر خداوند خود جهان را زیبا نیافریده بود و حس زیبایی جویی را نیز در وجود انسان به ودیعه ننهاده بود، مسلماً به توجه و قدرشناسی از هنر و زیبایی دستور نمی داد.
نکته دیگر اینکه مربیان فهیم باید به متعلّمان خویش بیاموزند که در مواجهه با یک اثر هنری، تنها نباید به نمود عینی و ملموس آن توجه کرد، بلکه یک اثر هنری مفید می تواند حامل پیامی ارزشمند در پس این نمود عینی باشد، به شرطی که گیرنده های فرد برای دریافت آن آماده و حساس باشند. اما از نظر علّامه جعفری، مهم ترین وظیفه تعلیم و تربیت در قبال هنر این است که به فراگیران این آگاهی را بدهد که اگر تحیّر و تموّجی که به وسیله هنر در فرد ایجاد می شود، مقدّمه ای برای دگرگونی تکاملی نباشد، هنر چیزی جز یک وسیله معمولی برای ایجاد یک پدیده ای روانی زودگذر در انسان نیست. پس تعلیم و تربیت باید در مرحله نخست، متعلمان را آماده بهره برداری از هنر متعالی نماید.
نتیجه گیری
در برهه ای که تقابل علم و دین یکی از چالش برانگیزترین موضوعات پیش روی جامعه ماست و تربیت دینی و آموزش علم محور در نظر افراد کوته بین به مثابه دو عرصه ناسازگار تلقّی می گردد، رجوع به نظریات افراد ژرف اندیشی همچون علّامه جعفری که در هر دو حوزه صاحب نظر می باشند، راهگشاست. علّامه جعفری با پی بردن به اهمیت هر دو عرصه، آنها را به عنوان دو رویه اساسی در نیل به هدف اصلی جامعه ارزیابی می کند. از نظر ایشان، هیچ یک از این دو عرصه ماهیتاً بر دیگری ارجحیت ندارد و با شرط دمیدن روح عقلانیت و هدفمندی در آنها، می توان موجبات حیات معقول را فراهم آورد; حیاتی که خداوند قابلیت آن را به صورت بالقوّه در وجود انسان قرار داده، رسولان باطنی و ظاهری را برای نشان دادن راه راست مأمور ساخته و در نهایت، با اعطای اختیار به انسان او را مختار گذاشته که خود این راه را بپیماید. در این زمینه، مهم ترین نهادی که می تواند زمینه ساز این انتقال از حیات معمول به حیات معقول گردد، تعلیم و تربیت است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ تعداد مباحث علمى شخصیت هاى غیرایرانى با ایشان بالغ بر 200 مورد گردیده و بخش هایى از آن در کتاب با عنوان تکاپوى اندیشه ها چاپ و منتشر شده است.
2ـ انفال: 42; انفال: 25; نحل: 100; ابراهیم: 33; انعام: 163.
3ـ شرایط چهارگانه علم عبارتند از: الف. کلیت; ب. تجزیه پذیرى; ج. ابطال پذیرى مشروط; د. قابلیت تکرار. (این شرایط به طور مشروح در جلد ششم ترجمه و تفسیر نهج البلاغه بررسى شده است.)
4ـ منظور از ارتباط صحیح، کسب معرفتى است که کمترین اثر را از جانب عوامل مخدوش کننده معرفت اصیل پذیرفته باشد.
5. Constructivists.
6ـ محمّدتقى جعفرى، بن بست امروزى بشر، تهران، پیام آزادى، 1378، ص 71.
7ـ محمّد محمّدى رى شهرى، میزان الحکمه، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1365، ج 5، ص 330.
8ـ محمّدتقى جعفرى، بن بست امروزى بشر، ص 126.
9ـ محمّدتقى جعفرى، تعلیم و تربیت اسلامى، تهران، پیام آزادى، 1379، ص 53.
10ـ همان، ص 129.
11ـ در این مورد علّامه جعفرى به صد و هفده آیه در قرآن مجید اشاره مى کند که با کلماتى مانند تفکر، تعقّل، تدبیر، لب، شعور و فقه، انسان را به تعقّل و تفکر هدفمند دعوت مى کنند.
12ـ (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) (ذاریات: 56)
13ـ خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، تهران، مدرسه، 1378، ص 60.
14. Indoctrination.
15. Sealy, John, Religious Education: Philosophical Perspectives, George Allen & Unwin ltd, London, 1985, p. 25.
16ـ محمّدتقى جعفرى، تعلیم و تربیت اسلامى، ص 192.

تبلیغات