آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

مبناى ولایت در دستگاه فکرى و جهان بینىِ ما، نقل است یا عقل؟ این سؤالى است که امروزه محتاج تبیین و تفسیر است. استاد جوادى آملى (دام عزه) در تفسیر آیه 68 سوره مائده: (قُل یا اهلَ الکِتاب لستُم على شىء...) از قول علاّمه طباطبائى(رحمه الله)مى فرمایند: «مرحوم علامه طباطبائى این آیه را چنین معنا مى کردند که شما پایگاه فکرى ندارید تا مکتب داشته و آن را احیا نمایید. یک پایگاه فکرى عقلى ابتدائاً داشته باشید تا بعداً از خدا و پیامبر و قیامت سخن بگویید. اگر کسى یک مکتب فکرى عقلىِ نظام مند نداشت چگونه مى تواند یک مکتب را تغییر دهد؟»
بدون شک مکتب ولایت و اندیشه تولّى به عنوان زیربناى تفکر سیاسىِ ما در جهان معاصر، مبتنى بر زیربناى عقلى و حکمى است، پیش از آن که مبتنى بر نقل باشد. بنابراین ولایت در عصرِ غیبت از آنِ فقیهى است که حکمت بداند و اسلام را در نقل خلاصه نکند و عقل و عقلانیت را از حوزه اسلام شناسى خارج نسازد. آن ها که مصداق «الّذینَ جعلوا القرآن عضین» هستند و نیز مصداق «الّذینَ جعلوا الدینَ عضین» مى باشند، نمى توانند مدار و محور ولایت باشند و اداره جامعه را به دست گیرند. به طور قطع و یقین مدعى هستیم که اسلام داراى حکومت است و ما حکومت اسلامى، سیاستِ اسلامى و نظام مدیریت فقهى داریم. اما آیا در تک تک این مباحث و در جزئیات این مقولات، آیه و حدیث داریم؟! خیر. امّا در عین حال مدعى هستیم با عقل و عقلانیت باید جزئیات را به دست آورد و مبتنى بر پایه هاو مایه هاى وحیانى، در مورد آن ها حکم و فتوا داد. استاد جوادى آملى (دام عزه) در باب اسلامیتِ علوم و دانش ها مى فرمایند: «چه طور وقتى این (ما کنّا معذّبین) به دست مرحوم شیخ و آخوند افتاد استصحاب تعلیقى و تنجیزى و کذا و کذا از آن استنباط شد، این مى شود علم اسلامى، اصول اسلامى... اگر این (ما کنّا معذّبین) را حوزه بحث کند مى شود علم اسلامى، (أولم یرالذین کفروا انَّ السمواتوالأرض...)(انبیاء:30) را اگر دانشگاه بحث کند نمى شود اسلامى؟!... حوزه برابر همان عقلى که خدا و اسماء حسنى همه را ثابت کرده، در همان چهارچوب بحث مى کند.»
امروزه در بحث هاى فلسفه سیاستِ اسلامى و نظام سیاسى اسلام لازم است رابطه و نسبت عقل و نقل را با دقت مورد توجه قرار دهیم. استاد جوادى آملى مى فرمایند: «اگر چیزى را خود عقل ثابت کرده است این مى شود علم اسلامى. رابطه عقل و نقل این چنین نیست که یک داد و ستد یک جانبه اى باشد که همیشه عقل وامدار باشد. همان نقلى که عقل را وامدار کرده است، گفته نقل نیز وامدار عقل است... همان گونه که انبیاء آمده اند عقل را شکوفا کرده اند، به او گفته اند حالا که پر و بال و ابزار پیدا کردى برو حرف هاى ما را هم بفهم و آن را شکوفا کن نه آنچه در حوزه ماست. این «یثیروا لهم دفائن العقول»2 را پَر داد، امّا «العقول» نیز «تثیرُ دفائن النقول» که محصولش همین کتاب هاست... شما تلاوت، قرائت و تدبّر نمایید تا بشود «العقل یثیر لهم دفائن النقول...» اینکه فرمود: «لیتفقهوا فى الدین» به چه معناست؟ این که فرمود: (افلا یتدبرون القرآن) (نساء: 82) به چه معناست؟ یعنى «العقل یثیرُ دفائن النقل» این مى شود داد و ستد متقابل عقل و نقل. آن گاه نخواهیم گفت و نخواهیم نوشت که این مطلب عقلى است یا شرعى؟! عقلى است یا دینى؟!»
امروزه ما در اداره نظام اسلامى و مدیریت خرد و کلان جامعه خویش شدیداً محتاج خردورزى و حکمت و عقلانیت هستیم. استاد مى فرمایند: «در اتاق عمل اگر طبیبى بر اساس علوم پیشرفته فهمید که این قلب را این گونه باید عمل کرد، اما عالماً و عامداً اگر با یک آمپول کشنده عمل کند، یا بَد عمل کند آیا به جهنم مى رود یا نمى رود؟ آیا فرداى قیامت مى تواند بگوید در قرآن نگفته اید که من قلب را چگونه عمل کنم؟ در روایت صحیحه نگفته اید که چگونه عمل کنم؟ خدا فرمود: «فالهمها فجورها و تقویها.» این فهمى که من به تو دادم «صحیحه» است که آمده است. حال اگر دولتى یا دولتمردى به وسیله نتایج آزمایشات اقتصادى فهمید که از راه کشاورزى باید مشکل اقتصاد را حل کرد نه از راه صنعت یا بر عکس. همچنین طریق مهار کردن آب در سدها چنین و چنان است. اگر همین ها عالماً و عامداً از بیت المال اختلاس کرده و ضرر رساندند، آیا این سدساز ناخردمند در قیامت مى تواند بگوید خدایا تو در قرآن و حدیث نگفته اى که طول سدّ چقدر باشد! خدا مى فرماید من حجیّت این فهم را در صحیح زراره و امثال آن بیان کرده ام. اگر چیزى «یحتج به اللّه على العقل و یحتجّ به العقل على اللّه» است معلوم مى شود که حجّت شرعى است، و معلوم میشود که عقل در مقابل شرع نیست بلکه عقل در مقابل نقل است!... در این صورت ما چه مشکلى در جامعه داریم که اسلام نتواند حل کند؟... در اول انقلاب گفته مى شد که مدیریت علمى داریم، مدیریتِ فقهى نداریم!... این دردها را شنیده اید یا خیر؟ این از کجا پیدا شده است؟ این شخص خیال کرده که آنچه عقل به عنوان مدیریت مى فهمد در برابر شرع است! در حالى که این «عقل» مثل صحیحه زراره و صحیحه مسلم است.» چنین نیست که بشر خود علمى کسب کرده باشد و براساس آن مردمسالارى و دموکراسى را مطرح کند! بشر چه دارد تا در برابر دین قرار دهد؟! پس ما مدیریت فقهى و دینى داریم و ولایت فقیه حکیم در همین راستاست. علم عقلى اسلامى و دانشگاه اسلامى نیز داریم و در باب خاتمیت نیز نمى توان گفت که چون عقل بشر کامل شده دیگر به دین نیازى نیست. والسلام
پى نوشت ها
1. با اقتباس و الهام از سخنرانى استاد جوادى آملى (دام عزه) در همایش حکمت مطهر، قم، اردیبهشت 1383.
2. نهج البلاغه، خطبه 1.

تبلیغات