واکنش روحانیت; در برابر توطئه استحاله انقلاب مشروطه
آرشیو
چکیده
متن
انقلاب مشروطیت از مقاطع بسیار حساس و تاثیرگذار در تحولات سیاسى - اجتماعى ایران به حساب مىآید، به گونهاى که بسیارى از نزاعها و چالشها و واکنشهاى میان نیروهاى مذهبى و غیرمذهبى ایران در حقیقت از آن زمان آغاز گردیدهاند; از جمله، براى نخستین بار تعامل بین جریان روحانیت و جریان روشنفکرى در مشروطه آغاز گردید . در ابتداى نهضت، به ظاهر بین دو جریان مذکور همگرایى صورت گرفت، ولى به تدریج، به جدایى و سرانجام به مقابله کشیده شد . در این میان، شیوه برخورد روحانیت در برابر منورالفکران از مسائل قابل تامل مىباشد . از اینرو، در این مقال کوتاه سعى شده است تا استراتژى روحانیت در برابر پدیده انحراف در مشروطه مورد بررسى قرار گیرد اما پیش از پرداختن به این مسئله و شیوه برخورد روحانیت و عالمان دینى با پدیده انحراف در انقلاب مشروطه، تذکر چند نکته ضرورى مىنماید:
نخست آنکه مقصود از «روحانیت» و «علماى دینى» در این مبحث، همه علماى و روحانیان عصر مشروطه نیست; زیرا بررسى و تحقیق در مورد واکنش همه علما و رهبران دینى آن عصر در حد گنجایش یک مقاله کوتاه نیست، بلکه مقصود رهبران یا علمایى است که در جنبش مشروطه حضور و تاثیر چشمگیرتر و پردامنهترى داشتهاند . از اینرو، در این بخش واکنش نهاد روحانیت در آیینه رفتار شخصیتهایى همچون آخوند خراسانى، شیخ فضلالله نورى، ملا عبدالله مازندرانى و سید عبدالله بهبهانى - رضوان الله تعالى علیهم اجمعین - بررسى مىگردد; گرچه بزرگانى همچون آقانجفى اصفهانى، سید لارى و ملا قربانعلى زنجانى - قدس الله اسراهم - در هدایت فکرى و عملى نهضت در اصفهان و لارستان و شیراز و زنجان سهم وافرى داشتهاند، ولى چون دامنه و عمق تاثیر آنان در روند کل نهضت کمتر از عالمان نجف و یا تهران بوده، از آنها صرفنظر شده است . علاوه بر این از مرحوم سیدعبدالله بهبهانى و سیدمحمد طباطبایى چندان سخن به میان نیامده; چرا که نقش آنان در مقابل جریان استحاله نهضت قابل توجه نبوده است . اهمیت این دو رهبر مشهور و معروف مشروطه بیشتر به خاطر بسیج نیروها علیه استبداد در آغاز نهضت تا روز پیروزى بوده است، نه در مواجهه با عناصر غربزده و دینستیز .
دوم آنکه در آستانه انقلاب مشروطه روحانیتشیعه با چند واقعیت اجتماعى، که به صورت همزمان ظهور یافته بودند، مواجه گردید که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1 . استبداد قاجار فشار فراوانى بر مردم اعمال مىکرد و ظلم و ستم خوانین و حکام محلى مردم را به تنگ آورده بود، به گونهاى که طاقت جامعه از کف رفت و آمادگى یک انقلاب و انفجار اجتماعى علیه ظلم و استبداد فراهم آمده بود .
2 . وضع اقتصادى مردم به وخامت گرایید و فقر و تنگدستى و اختلاف طبقاتى و بىعدالتى زمینهساز یک واکنش تند اجتماعى و دگرگونى اوضاع گردید .
3 . جریان روشنفکرى از سالیان پیش از انقلاب مشروطه با شعارهاى «مساوات» و «آزادى» و «پیشرفت و ترقى» و با هدف پنهان حاکمیتبخشیدن به لیبرال - دموکراسى غرب، در توده فرهنگى کشور، نفوذ و طبل اصلاحات را به صدا درآورده بود .
4 . مذهب تشیع، که پیش از انقلاب مشروطه، یعنى از عصر حضور امامان شیعه در ایران رواج یافته بود، در معرض خطر جدى قرار گرفت .
در چنین شرایطى، اگر روحانیت و عالمان دینى با یک موضعگیرى حساب شده مردم را از چنگ ظلم و ستم استبداد نمىرهانیدند و به فریاد عدالتخواهى آنان پاسخ مثبت نمىدادند، زمینه تبلیغات و بهرهبردارى منورالفکران علیه دین و رهبران دینى فراهم مىآمد و فکر ناکارآمدى مذهب و روحانیتبراى اداره زندگى دنیوى، که شعار افرادى همچون آخوندزاده و طالب اف بود، در جامعه نهادینه مىشد .
از دیگر سو در چنین شرایطى اگر روحانیتبدون در نظر گرفتن شرایط زمان و عواقب موضعگیرىهایش وارد عرصه سیاست مىشد، بىدرنگ با شکست مواجه مىگردید . از اینرو، در ابتداى نهضت، که هنوز منورالفکران و عناصر دینستیز قدرت و نفوذى در جامعه نداشتند و در ارکان انقلاب لانه نکرده بودند . رهبران دینى به طور یکپارچه براى مهار نیروى استبداد و نجات مسلمانان از ظلم و ستم دستگاه خودکامه قاجار وارد میدان مبارزه شدند و مردم را علیه استبداد بسیج کردند و حتى پس از پیروزى نهضت، در مجلس اول حضور فعال داشتند، به گونهاى که سر اسرینگ رایس در گزارش خود به سر ادوارد گرى مىنویسد: «مجتهدین بزرگ همیشه در جلسات حاضر هستند; با اینکه جزو نمایندگان نمىباشند، اما نقش فعالى بر عهده داشته و در سمت مقابل نمایندگان مىنشینند .» (1)
ولى پس از گسترش نفوذ منورالفکران در ارکان انقلاب و رشد روند استحاله نهضت، رهبران دینى مواضع متفاوتى در برابر موج اصلاحات غیردینى اتخاذ کردند که در یک نگاه کلى مىتوان موضعگیرىهاى مزبور را در قالب دو شیوه برخورد با موج غربى کردن نهضت عدالتخانه بیان نمود:
شیوه نخستشیوه مخالفت صریح و مبارزه رودررو بود که سرانجام، به نفى کامل مشروطه غربى انجامید . این شیوه توسط شیخ شهید فضلالله نورى و یاران مذهبىاش در تهران اتخاذ شد و ضربه سختى به مشروطهخواهان غربگرا وارد آورد، گرچه شیخ به شهادت رسید و یارانش نتوانستند افسار قدرت را به دستبگیرند و مشروطهخواهان غربگرا از مصدر قدرت کنار بزنند، ولى با افشاگرىها و مقابله رودرروى خویش، ماهیت آنان را فاش کردند، به گونهاى که پس از اعدام شیخ، بسیارى از مردم مسلمان فهمیدند بانیان آزادى غربى خود افرادى مستبد و دینستیز و مرزنشناس و همگام با استعمار مىباشند . البته این شیوه برخورد در موقعیتى که هنوز ماهیت منورالفکران دین ستیز هویدا نشده بود، یک پیامد منفى داشت و آن اینکه برخى از نیروهاى مردمى به دلیل عدم اطلاع از نیات شوم آزادى خواهان دین ستیز، بین رفتار شیخ شهید و خاندان قاجار یک همخوانى و تشابه تصور مىنمودند و روحانیت را به همدستى با استبداد متهم مىکردند .
از اینرو، برخى از عالمان دینى شیوه دیگرى اتخاذ کردند که کارکرد خاص شیوه اول را نداشت; یعنى نتوانست در مدتى کوتاه، ضربه کارایى بر روند استحاله وارد سازد، ولى مانع نومیدى و انحراف بخشى از نیروهاى مردمى کماطلاع گردید و مشروطه غربى را در دراز مدت به چالش کشانید . شیوه مزبور در حقیقتشیوه همکارى و مصادره تدریجى بود که سرانجام، به تبیین مرزهاى مشروطه مطلوب و مرحوم آخوند خراسانى انجامید . آنها به دلیل حضور در سطح مرجعیتشیعه، سیطره فکرى و شخصیتى و نفوذ اجتماعى بالایى داشتند، به طورى که نفوذ و رشد فعالیتهاى منورالفکران در ایران نمىتوانست کارکرد و نفوذ کلام آنها را زایل کند . از اینرو، آنها از آغاز تا دوران اوج قدرت مشروطهطلبان سکولار، همچنان در میان طیف مذهبى و توده مسلمان نفوذ داشتند و به سبب همین نفوذ، پس از اعلام شیخ شهید و وخامت اوضاع در مجلس دوم، مرحوم آخوند و برخى از فقهاى نجف عزم حرکتبه ایران و اصلاح وضع مشروطه را کردند که در میان راه، مرحوم آخوند به طرز مشکوکى رحلت نمود .
این گروه از علما سعى مىکردند با تایید اساس مشروطیت و نفى آموزههاى الحادى بانیان مشروطه غربى، مؤلفههاى اساسى نهضت عدالتخانه را به نفع خود مصادره کرده، آنها را از نیل به اهداف شومشان باز دارند . علاوه بر این، مرز میان عدالت و آزادى و مساوات اسلامى و غربى هویدا گردد و مشروطهچیان دینستیز از چشم ملت مسلمان و توده مذهبى افتادند .
اکنون با توجه به این توضیح اجمالى، ابعاد هر یک از دو شیوه مزبور با تفصیل بیشترى بیان مىگردد .
1 . برخورد صریح و مخالفت رو در رو
اگر بخواهیم ریشههاى این برخورد را مورد بررسى قرار دهیم، باید به مبانى فکرى و عملکرد شیخ شهید فضلالله نورى، بانى و رهبر این شیوه برخورد مراجعه کنیم . ایشان در ابتداى نهضت، با تاسیس عدالتخانه و محدود ساختن خودکامگى رژیم قاجار موافقت نمود و حتى همراه مهاجران به قم مهاجرت کرد . پس از پیروزى نهضت نیز بر مجلس و عملکرد آن نظارت داشت، ولى از همان آغاز، حتى پیش از شروع انقلاب، حساسیتخاصى نسبتبه شعارها و اهداف انقلاب از خود بروز مىداد . وى با استفاده از واژههایى مانند «مشروطه» و «آزادى» مخالفت مىکرد و دوستان و همکسوتان خود را از به کارگیرى این واژهها به عنوان یک هدف و آرمان برحذر مىداشت; چنانکه یک بار به ناظمالاسلام، که در روزنامه خود سخن از «مشروطه» و «جمهورى» به میان مىآورد، فرمود: «مشروطه و جمهورى را در روزنامه اسم بردن و منشا فساد شدن مشروع نیست .» (2)
ایشان معتقد بود: استفاده از واژههاى دو پهلو مسیر نفوذ فرهنگ غرب را بر مسلمانان هموار مىکند و منشا فساد و لامذهبى خواهد شد و سرانجامى جز رسوایى نیروهاى مذهبى ندارد . از اینرو، در مهاجرت کبرا در مجلس علما سخت از استعمال واژه «مشروطه» و «آزادى» به عنوان آرمان نهضتخوددارى کرد و فرمود: «سخنى نگویید و حرکتى نفرمایید که رخنه در دین اسلام وارد آید . آن وقت اجانب بر ما سخریه خواهند نمود ... اگر از من مىشنوید، لفظ آزادى را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد .» (3)
اما در عین حال، تا زمانى که مشروطهخواهان به طور علنى به جنگ با برخى از آموزههاى دینى برنخاستند، شیخ شهید به مخالفتبا مشروطه نپرداخت، حتى در اوایل نهضت، شخصا در مجلس حاضر مىشد . (4) ولى وقتى بوى انحراف و مبارزه با احکام اسلام را از مصوبات مجلس و قانون اساسى استشمام کرد، بىدرنگ موضعگیرى شدید خود را آغاز کرد .
محیط مافى در مورد موضعگیرى شیخ در قبال قانون اساسى، هنگامى که پیشنویس آن براى امضا به محضر شیخ ارائه گردید، مىنویسد: «ایشان از امضا تبرا کردند، جواب دادند: من بایستى روزى چند در این قوانین غور و دقت کنم . پس از آن اگر از وظیفه شرعى من خارج نباشد، مضایقه از امضا ندارم، والا بدون تامل امضا نخواهم کرد .» (5)
آنگاه پس از مطالعه و دقت، به این نتیجه رسید که قانون مذکور در قریب به بیست مورد مخالف حکم صریح اسلام است و هیچ محمل صحتى ندارد . (6)
از این پس، مخالفت صریح شیخ با مشروطهخواهى غربگرا آغاز شد و با ابزارهاى گوناگونى همچون تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنى علیه السلام و چاپ روزنامه و انتشار اعلامیه و رساله، به مخالفتبا آنها برخاست . البته ناگفته نماند مخالفت صریح شیخ شهید با مشروطیت پس از نومیدى ایشان از اصلاح وضع موجود و تندروى و حملههاى سخت عناصر سکولار به حریم دین و احکام اسلامى آغاز گردید، و گرنه شیخ پیش از این تاریخ، با مشروطهخواهان سر ستیز نداشت و همین امر شاهد گویایى است که حملههاى شیخ به مشروطه غربى باز مىگشت، نه به تشکیل عدالتخانه و محدود کردن قدرت پادشاه خودکامه قاجار .
شیخ شهید در رساله تحریم مشروطه، که اثرى عمیق و عالمانه در میان رسائل مشروطیتبه شمار مىآید، انقلاب مشروطیت را نه تنها یک انقلاب ناموفق و خنثا، بلکه فتنهاى بزرگ از فتنههاى آخرالزمان قلمداد کرده است که ملت را از چاله استبداد قاجار برکشیده، (7) به چاه لامذهبى و بىهویتى مىافکند . او مشروطه را فتنهاى مىخواند که بانیان آن ادیان ساخته شده بشرى و مادیگرایان مىباشند . بدین روى، به صراحت مشروطه را تحریم نمود .
طبق آنچه شیخ شهید در رساله تحریم مشروطه، ذکر نموده بعضى از دلایل ایشان براى تحریم مشروطیت را مىتوان امور ذیل دانست .
1 . مساوات و برابرى، که از اصول موضوعه به شمار مىآید، یعنى اصلى که مىگوید: افراد مملکت متساوى الحقوق هستند [اصل هشتم قانون اساسى]، با تفاوتهایى که در اسلام میان احکام زن و مرد، بالغ و غیر بالغ، پدر و پسر، برادر و خواهر، کافر و مسلمان، ذمى و غیر ذمى، مرتد و غیر مرتد قرار داده شده، کاملا متضاد است . (8)
2 . [طبق اصل هجدهم متمم قانون اساسى] آزادى بیان و قلم تنها در مورد کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین، مقید گردیده، و حال آنکه افترا بستن به دیگران، تهمتبه مسلمان، اذیت و دشنام دادن و اهانت و تحقیر و تهدید نیز مسلما از مرزهاى محرم و قلمروهاى ممنوعهاى است که قلمها نباید بدان مرزها تجاوز کنند . (9)
3 . تعیین مجازات مالى در مورد تخلفات مطبوعاتى با شریعت اسلام سازگار نیست; چرا که در شرع، درباره ارتکاب منهیات مجازات مالى نداریم . (10) [البته این ایراد شیخ شهید مربوط به زمانى است که افراد بدون اذن فقه چنین مجازاتهایى را جعل نمایند ].
شیخ نورى پس از مشاهده تلاش مشروطهگران غربى براى تصویب و اجراى قوانین مبتنى بر عقل خود بنیاد و منقطع از شریعت، اساسا حق قانونگذارى مجلس را امرى خلاف شریعتشمرده و دو اشکال ذیل را مطرح نمود:
4 . یکى از دو ایراد شیخ به اصل دوازدهم متمم قانون اساسى باز مىگشت . طبق فقره مذکور، «حکم و اجراى هیچ مجازاتى نمىشود، مگر به موجب قانون .» شیخ در نقد این اصل مىفرماید: «این حکم مخالف مذهب جعفرى علیه السلام است که در زمان غیبت امام علیه السلام مرجع در حوادث فقهاى شیعه هستند و مجارى امور به ید ایشان است و بعد از تحقیق موازین، احقاق حقوق و اجراى حدود مىنمایند و ابدا منوط به تصویب احدى نخواهد بود .» (11)
5 . دیگر آنکه تشکیل قوه مقننه نیز نوعى بدعتبه شمار مىآید . از منظر شیخ، اگر قوه مقننه بخواهد قوانین جدیدى در هتبرقرارى نظم و حرکت جامعه در عرض قوانین اسلام جعل نماید، این امر به معناى نقصان احکام اسلام براى اداره زندگى بشر است، و حال آنکه احکام اسلام کامل است و اگر بخواهد احکام موضوعات جدید و مسائل مستحدثه را معین کند و در حقیقت در طول احکام اسلام به قانونگذارى بپردازد، باید گفت: این امر تنها شان نواب امام علیه السلام است که توانایى استنباط از کتاب و سنت را دارند، نه کسانى که از بضاعت لازم براى تطبیق اصول احکام اسلام بر فروع آن عاجزند . (12)
آنگاه آن شهید بزرگوار با تکیه بر دلایل مزبور، حرمت مشروطیت را چنین اعلام مىفرماید: «شبهه و ریبى نماند که قانون مشروطه با دین اسلام حضرت خیرالانام - علیه آلاف التحیة و السلام - منافى است و ممکن نیست که مملکت اسلامى در تحت قانون مشروطگى بیاید، مگر به رفع ید از اسلام . پس اگر کسى از مسلمین سعى در این باب نماید که با مسلمانان مشروطه شویم، این سعى و اقدام در اضمحلال دین است و چنین آدمى مرتد است و احکام اربعه مرتد بر او جارى است، هر که باشد، از عارف یا عامى از اولى الشوکة یا ضعیف .» (13)
اما آنچه بیش از دلایل مزبور، شیخ فضلالله نورى را به جهاد و مبارزه تا پاى جان با مشروطهچیان غربزده و عناصر تندرو مجلس واداشت، این بود که ایشان به این نتیجه رسید: شعارهایى همچون «عدالت» و «آزادى» و «مساوات» و اساسا طرح مسئله مشروطه توطئهاى براى دینزدایى از عرصه سیاسى - اجتماعى ایران است . یکى از عوامل مؤثر در مشکوک شدن ایشان نسبتبه مشروطه، ورود چهرههاى بدنام و منحرف در جریان دفاع از نهضت مشروطه و دیگرى به کارگیرى شعارهاى لغزنده و موهوم بود .
شیخ در این مورد مىفرماید: «وقتى که شروع به اجراى این مقصد شد، دیدم دستهاى از مردم که همه وقت مرمى [متهم] به برخى از انحراف بودند، وارد بر کار شدند، کمکم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد .» (14)
از دیگر مواردى که موجب مخالفتشیخ شهید نسبتبه مشروطه گردید، مخالفت علنى برخى از مشروطهخواهان با احکام اسلام بود . براى نمونه، ایشان به کشتن یک مرد مسلمان به جرم قتل یک زردشتى اشاره مىفرماید و معتقد است: این عمل نشانگر آن است که اصل مساوات و برابرى حقوق شهروندى، که جزو اصلى تعالیم مشروطه بوده، در حقیقت در پى یکسان سازى حقوق مسلمان و غیرمسلمان مىباشد، و گرنه هرگز طبق تعالیم اسلام، نفس مسلمان با زردشتى همسان نیست . از اینرو، اگر مسلمانى یک کافر را بکشد، نباید به قتل برسد . (15)
شیخ مىفرمود: «مگر نمىدانى که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن است که فرق ضاله و مضله و طایفه امامیه نهج واحد محترم باشند ... پس اگر مقصود، اجراى قانون الهى بود، مساوات بین کفار و مسلمین نمىطلبیدند ... اگر این جماعت مقصود جز اجراى قانون الهى نداشتند، چرا قانون مجازاتشان تمام برخلاف قانون الهى بود؟» (16)
چنانکه گذشت، حمایت افراد ناباب از مشروطیت از امورى بود که شیخ شهید را به ماهیت پوشالى مشروطیت رهنمون ساخت . از اینرو، مىفرمود:
«اگر این اساس به جهت تقویت اسلام بود، چرا تمام اشخاص لاابالى در دین و فرق ضاله، از بهائى و ازلى و کلیه اشخاص فاسدالعقیده و دنیاخواهان و جاهل یهودى و نصارا و مجوسى و بتپرستهاى هند و تمام ممالک کفر و کلیه فرق عالم، مگرخواص از مؤمنین، طالب قوت آن بودند و تقویت آن مىنمودند . (17)
« - آخر مقبول کدام احمق است که کفر حامى اسلام شود و ملکم نصارى (18) حامى اسلام باشد .
- اى عزیز، اگر مقصود حفظ شرع بود نمىگفتند که مشروطه محبوب ماست، نخواهیم راضى شد که کلمه مشروعه نزد او نوشته شود .
- اگر بناى آن بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضو از روس پول مىگرفت و دیگر از انگلیس؟» (19)
آیا عاقلى هست که نداند و نفهمد که این اساس را به اندک زمانى به جایى خواهند رساند که به سبب قوانین آن اسمى و رسمى از اسلام باقى نماند؟ (20)
شیخ شهید معتقد بود: مفاسد سیاسى، اجتماعى و فرهنگى پدید آمده پس از تشکیل مجلس، اولا و بالذات مربوط به هدف قرار گرفتن «مشروطیت» به عنوان آرمان نهضت مىباشد . از اینرو، راه چاره را نفى اساس مشروطیت دید و از به کارگیرى این عنوان به عنوان یک واژه خطرناک نهى مىفرمود . در رساله تذکرة الغافل، پس از برشمردن مفاسد اجتماعى پدید آمده بعد از مشروطه مىنویسد: «معلوم همه شد که این مفاسد یا از مقتضیات مجلس بوده و یا از لوازم وجودش . لذا، مىگفتند: منع آنها مخالف با عنوان مشروطیت است .» (21)
شاید برخى گمان کنند که شیخ شهید نورى و اطرافیانش موضع تندى در مقابل مشروطه اتخاذ کردند و به جاى بحث و برخورد منطقى، مشروطهخواهان را به کفر و الحاد متهم نمودند، ولى حقیقت آن است که در دو رساله نسبتا مبسوط باقى مانده از شیخ شهید، حجم زیادى از مطالب مربوط به افشاگرى و تحلیل ماهیت نهضت مشروطه و بیان نشانههاى انحراف در آن مىباشد; یعنى تکفیر و تفسیقهاى آن مرحوم همواره همراه با دلایل فراوان و شواهد متعدد بوده است . به گونهاى که در میان علماى تهران، احدى به اندازه شیخ شهید در مورد ماهیت مشروطه غربى و ترفندها و اهداف بانیان آن نوشته ندارد .
شیخ در بیانات خود، سعى مىکرد براى توده مسلمانان این حقیقت را فاش کند که مشروطیت غربى در پس آن است که حاکمیت الهى را محو نموده، عقل خود بنیاد و به تعبیر بهتر، انسان ناقص العقل را به جاى خدا بنشاند; مىفرمود: «برادر عزیزم، [بدان] که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیئت مقننه مملکتباشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونى مستقلا مطابق با اکثر آراء بنویسند، موافق مقتضى عصر، به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر، بلکه هرچه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد، او را قانون مملکتى قرار بدهند .» (22)
این جملات کاملا نشان مىدهند که شیخ شهید با اصل قانونگذارى و مجلس مخالفت نداشته، بلکه با قانونگذارى بىمبالات به موافقتیا مخالفتبا شریعتسرستیز داشته است .
مخالفتشیخ با آزادى و مساوات نیز دقیقا از همین منظر قابل تفسیر مىباشد; یعنى آن شهید بزرگوار با «آزادى» به معناى رهایى از عبودیتخداوند و «برابرى» به معناى تساوى حقوق همه اقشار جامعه، اعم از زن و مرد و کافر و مسلمان و بالغ و نابالغ، مخالف بوده است .
شیخ شهید براى مردم مسلمانى که به عشق رهایى از استبداد و برپایى عدالت اجتماعى حول محور احکام دین و با نظارت عالمان دینى به عرصه مبارزه آمده بودند، علنا توطئههاى پشت پرده مشروطهگران سکولار را فاش کرد; مىفرمود: «اگر در اساسیه، محض تدلیس از باب لابدى نوشتند، باید موادش مطابق شرع باشد، ولى باز در همان نوشتند که تمام مواد قانونیه قابل تغییر است و از جمله مواد، ماده موافق شرع بودن اوست .» (23)
شهید نورى براى فروپاشى ابهت و نفوذ کلام مجلس شوراى ملى که مشروطهگران سکولار به شدت در پى قداستبخشیدن به آن بودند، اساسا مشروعیت و اعتبار وکالت نمایندگان مجلس براى قانونگذارى در امور عامه را زیر سؤال مىبرد و علتش هم این بود که شیخ مىدانست آنها درصدد حذف رهبران دینى هستند . از اینرو، نمىتوان آنها را به عنوان نمایندگان و کارگزاران ماذون از سوى نهاد مرجعیت و اجتهاد مشروع دانست . بدین روى، مىفرمود: «مگر نمىدانید که در امور عامه وکالت صحیح نیست و این باب، باب ولایتشرعیه است; یعنى تکلم در امور عامه و مصالح عمومى ناس، مخصوص استبه امام علیه السلام یا نواب عام او، و ربطى به دیگران ندارد و دخالت غیر آنها در امور حرام و غصب نمودن مسند پیغمبر صلى الله علیه و آله و امام علیه السلام است .» (24)
البته چنانکه پیشتر اشاره شد، شیخ با اصل قانونگذارى و انتخاب وکیل و تشکیل مجلس مخالفتى نداشت . شاهد گویاى این مطلب آن است که در آغاز تشکیل مجلس، نه تنها با انعقاد آن مخالفتى ننمود، بلکه شخصا در مجلس حضور پیدا مىکرد . خالفتشیخ از زمانى آغاز شد که فهمید قاطبه نمایندگان مجلس درصدد هدم شریعت و ممانعت از حضور دیانت در عرصه سیاست هستند . بنابراین، باید گفت: چون مشروعیت قانونگذارى نمایندگان به تایید صلاحیت آنان نزد فقها و مراجعه دینى به عنوان نواب عام امام عصر - عجالله تعالى فرجه - مىباشد و بسیارى از نمایندگان عصر مشروطه به علت مخالفت علنى با احکام شریعت، صلاحیت قانونگذارى و ماذون بودن از طرف نواب عام را از کف داده بودند، شیخ شهید اساسا مشروعیت وکالت و قانونگذارى را از آنان ساقط شده اعلان فرمود، و گرنه شیخ در آغاز نهضتبا تشکیل مجلس عدالتخانه براى محدود کردن خودکامگى دستگاه حاکم کاملا موافق بود و مخالفتش از زمانى آغاز گردید که فهمید بنا بر این است که به جاى دستگاه به ظاهر مسلمان ولى بىمبالات نسبتبه دستورات شرعى، رژیمى روى کار بیاید که اساسا اسلام را از ریشه قبول ندارد و درصدد اکمیتبخشیدن به مکاتب اومانیستى و لیبرالیستى غرب است . از اینرو، مىفرمود: «تمام مفاسد ملکى و مخاطرات دینى از اینجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط براى کارهاى دولتى و دیوانى و دربارى، که به دلخواه اداره مىشد، قوانینى قرار بدهد که پادشاه و هیات سلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدى و تطاول را مسدود نماید . امروز مىبینیم در مجلس شورا کتب قانونى پارلمنت فرنگ را آورده و در دایره احتیاج به قانون توسعه قائل شدهاند . غافل از اینکه ملل اروپا شریعت مدونه نداشتهاند لهذا براى هر عنوان نظامنامه نگاشتهاند .» (25)
همانگونه که اشاره شد، یکى از اقدامهاى شیخ شهید براى مبارزه با مشروطه خواهان تندرو و فرنگىمآب انتشار روزنامه بود . آن مرحوم به همت دوستان خود، در ایام تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام روزنامهاى منتشر مىکرد که هم وغم آن نفى مجلس و خنثا کردن توطئههاى مشروطهخواهان سکولار بود . این اقدام شیخ در آن شرایط، که بیشتر روزنامهها به وسیله معارضان مذهب و روحانیت منتشر شد، کار مغتنم و مبارکى بود که به سبب چاپ پیگیر و مرتب و درج مطالب روشنگر و افشاگرانه و بیان ضعفها و چالشهاى مشروطه غربى با اسلام، افکار بسیارى از نیروهاى مذهبى را به سوى مخالفت و یا دست کم تردید و تجدیدنظر در حمایت از مشروطیتسوق داد . براى اطلاع از محتواى مطالب این روزنامهها و اهمیت مطالب مندرج در آنها و میزان روشنگرى آنها براى جامعه، محتواى یکى از شمارههاى آن، که سیر انحراف نهضت مشروطیت را به تصویر کشیده و خواننده را در جریان روند استحاله قرار داده است، نقل مىشود:
نمونهاى از روزنامه شیخ فضلالله نورى:
مطبوع در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم سلامالله علیه و على آبائه الکرام
براى انتباه و رفع اشتباه از برادران دینى
روز دوشنبه هیجدهم جمادى الثانیه (1325)
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح مقاصد حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقاى حاجى شیخ فضلالله - سلمه الله - و سایر مهاجران زاویه مقدسه از علماء عظام و غیرهم آن است که سال گذشته از سمت فرنگستان سخنى بمملکت ما سرایت کرد و آن سخن این بود که هر دولتى که پادشاه و وزراء و حکامش بدلخواه خود با رعیت رفتار مىکنند، آن دولتسرچشمه ظلم و تعدى و تطاول است و ممکلتى که ابواب ظلم و تعدى و تطاول در آن مفتوح باشد، آبادانى برنمىدارد و لایزال بر پریشانى رعیت و بىسامانى اهالى مىافزاید، تا آنجا که بالمره (26) آن مملکت از استقلال مىافتد و در هاضمه جانورهاى جهانخور تحلیل مىرود و گفتند: معالجه این مرض مهلک مفنى، آن است که مردم جمع بشوند و از پادشاه بخواهند که سلطنت دلخواهانه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتى و خدمات دیوانى و وظائف دربارى قرارى بگذارند که من بعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم را هیچ وقت از آن قرار تخطى نکند و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صحیح از خود رعایا بتصویب یکدیگر بنویسند و بصحه پادشاه رسانیده، در مملکت منتشر نمایند و گفتند: نام آن حکمرانى قراردادى «سلطنت مشروطه است» و نام قرارداددهندگان «وکلاء» و یا «مبعوثین» است و نام مذکر مذاکرات آنها «مجلس شوراى ملى» است و نام قراردادهاى آنها «قانون» است و نام کتابچهاى که آن قراردادها را در آن مىنویسند «نظامنامه» است .
سلسله علماء عظام و حجج اسلام چون از این تقریر و این ترتیب استحضار تام بهم رسانیدند، مکرر با یکدیگر ملاقات نمودند و مقالات سرودند و همه تصدیق فرمودند که این خرابى در مملکت ایران از بىقانونى و ناحسابى دولت است و باید از دولت تحصیل مجلس شوراى ملى کرد که تکالیف دوایر دولتى را معین و تصرفاتشان را محدود نماید، تا آنکه - بحمدالله تعالى - پادشاه مرحوم موفق و مساعى علماء عظام مشکور و مجلس دارالشوراى کبراى اسلامى مفتوح شد . و اعلى حضرت اقدس شاهنشاه عصر - خلدالله سلطانه - هم باین سعادت مساعدت که مبذول مىفرمایند فائز گردید . پس عنوان سخن و مبدا مذاکرات بىقانونى دوایر دولتبود و حاجت ما مردم ایران هم بوضع اصول و قوانین در وظایف دربارى و معاملات دیوانى انحصار داشت و بعد همین که مذاکرات مجلس شروع شد و عناوین دائر باصل مشروطیت و حدود آن در میان آمد، از اثناء نطقها و لوائح و جرائد امورى به ظهور رسید که هیچکس منتظر نبود و زائدالوصف مایه وحشت و حیرت رؤساء روحانى و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین شد .
از آن جمله در منشور سلطانى، که نوشته بود مجلس شوراى ملى اسلامى دادیم، لفظ «اسلامى» گم شد و رفت که رفت . این فقره سند صحیح دارد، عندالحاجه مذکور و مشهود مىشود . و دیگر در موقع اصدار دستخط مشروطیت از اعلى حضرت اقدس شاهنشاه عصر - دام ظله المدود - در مجلس در حضور هزار نفس، بلکه بیشتر صریحا گفتند که ما مشروعه نمىخواهیم .
و دیگر براى العین همه دیدیم و مىبینیم که از بدو افتتاح این مجلس، جماعت لاقید لاابالى لامذهب از کسانى که سابقا معروف به «بابى بودن» بودهاند و کسانى که منکر شریعت و معتقد به طبیعت هستند، همه در حرکت آمده و به چرخ افتادهاند . سنگهاست که به سینه مىزنند و جنگهاست که با خلق خدا مىکنند .
و دیگر روزنامهها و شبنامهها پیدا شد، اکثر مشتمل بر سب علماء اعلام و طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد و فروعى را از آن تغییر داده، تبدیل باحسن و انسب نمود و آن قوانینى که به مقتضاى یکهزار و سیصد سال پیش قرار داده شده است، باید همه را با اوضاع و احوال مقتضیات امروز مطابق ساخت، از قبیل اباحه مسکرات و اشاعه فاحشهخانهها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضهخوانى و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و در تسویه طرق و شوارع و در احداث راههاى آهن و در استجلاب صنایع فرنگ و از قبیل استهزاء مسلمانها در حواله دادن شمشیر حضرت ابوالفضل و یا بسر پل صراط و اینکه افکار و گفتار رسول مختار صلى الله علیه و آله - العیاذ بالله - از روى بخار خوراکىهاى اعراب بوده است; مثل شیر شتر و گوشتسوسمار و اینکه امروز در فرنگستان فیلسوف هستند خیلى از انبیاء و مرسلین آگاهتر و داناتر و بزرگتر و - نستجیر بالله - حضرت حجة بن الحسن - عجل الله تعالى فرجه - را امام موهوم خواندن و اوراق قرآن مجید را در مقواهاى ادوات قمار به کار بردن و صفحات مشتمل بر اسم جلاله و آیات سماویه را در صحن مجلش شورا دریدن و پاشیدن . و انگارى اینکه مردم بىتربیت ایران سالى بیست کرور تومان مىبرند و قدرى آب مىآورند که زمزم است و قدرى خاک که تربت است و اینکه اگر این مردم وحشى و بربرى نبودند، این همه گوسفند و گاو و شتر در عید قربان نمىکشتند و قیمت آن را صرف پل سازى و راهپردازى مىکردند و اینکه تمام ملل روى زمین باید در حقوق مساوى بوده، ذمى و مسلم خونشان متکافو باشد و با همدیگر درآمیزند و به یکدیگر زن بدهند و زن بگیرند . (زنده باد مساوات!)
و دیگر ظهور هرج و مرج در اطراف ممالک محروسه و سلب امنیت و خلاف نظم و شیوع خونریزى و تاخت و تاز و اثاره فتن و مفاسد در هر صقع [منطقه] و هر ناحیه و رواج رقابت و خصومت و معادات در میان اهالى شهرهاى بزرگ، خصوصا حوادث و سوانحى که در صفحه آذربایجان و سرحدات آن اتفاق افتاده و کشتارها که در کرمانشهان و فارس و حدود نهاوند و غیرها واقع شده است .
و دیگر تجرى طبقات مردم در فسق و فجور و منکرات، مىفرمایند: چون ما و شماها همگى در طهران هستیم، فقط طهران را از شما مىپرسیم: آیا از وقتى که اسم «آزادى» در این شهر شایع شده است، سستى عقاید اهالى و درجه هرزگىها و بىباکىها از کجا به کجا رسیده است؟ هیچ وقتشنیده بودید که یهودى با بچه مسلمان لواط کرده باشد؟ از گذر لوطى صالح بپرسید . و هیچ وقت دیده بودید که یهودى علىالراس دختر مسلمان را کشیده باشد؟ امسال همگى دیدید . یا مستحضر شدید ذاکرین و وعاظ مىگویند که امسال مجالس روضهخوانى و تکایاى عزادارى و اهتمام مردم در این عبادت، که از شعائر بزرگ شیعهخانه است، نزدیک به نصف به تعطیل گذشت و متروک شد . آیا هیچ انتظار چنین نتیجه را داشتید و هیچ شنیده بودید تا این تاریخ که یک آدمى در دنیا گفته و یا نوشته و پراکنده کرده باشد که الوهیتخدا مشروطه است؟ «و لقد قالوا کلمة الکفر .» و هیچ شنیده بودید در این یک هزار و سیصد و چند سالى که از عمر اسلام - ایدالله انصاره - گذشته است، صورت یکى از مجددین دین را که در عداد کلینى و علمالهدى و محقق و شهیدین شمرده شود، به شکل حیوانى بارکش کشیده و تشهیر کرده باشند؟
و دیگر افتتاح رسوم و سیر معموله بلاد کفر در قبةالاسلام، تاریخ هجرى هیچ خبر نمىدهد که در ممالک اسلامیه مجلس ترحیم و ختم قرآن را به دستور فرنگستان تشکیل داده باشند . مسجد جامع پاىتخت اسلام فاتحه وزارى صدیقه طاهره - سلامالله علیها - بسیره خاصه فرنگان گلریزى کردن و دستمالهاى مشکى بر بازوى دستجات اطفال مسلمین بستن و جماعات زردشتىها را در خانه خدا وارد ساختن و در مجلس فاتحه مخصوصا آلافرنگها و پاریس پرستها را مستخدم قرار دادن و ارباب عمایم و بزرگان شریعت را طوعا یا کرها به آن محضر مطهر کشیدن . اى پیروان دین اسلام! هیچ ختمى به این شکل دیده و یا شنیده بودید و هیچ شنیده بودید که رؤساء روحانى شما را عنفا در مجلس در قطار مادامهاى فرنگان کشیده و در ازدحامى که سراپا علىرغم اسلام و اسلامیان است، حاضر و مستبشر داشته باشند . آن بازار شام، آن شیپور سلام، آن آتش بازىها، آن ورود سفرا، آن عادیات خارجه، آن هورا کشیدنها و آن همه کتیبههاى «زنده باد» ، «زنده باد» ، «زنده باد» و «زنده باد مساوات» و «برادرى - برابرى» . مىخواستید یکى را بنویسید: «زنده باد شریعت» ، «زنده باد قرآن» ، «زنده باد اسلام» . حقیقتا چشم خاتم انبیاء روشن و خاطر خاتم اوصیاء خرسند، قرة الاعین سرة الانفس! شما را اى مسلمانها! اى اهل طهران! به قرآن مجید، به امیرالمؤمنین، به سیدالشهداء، به امام زمان - ارواحنا لهم الفداء - قسم مىدهیم کهاى پیغمبر شما حاضر بود و آن هنگامه جلو خان نگارستان را مىدید، چه مىفرمود؟ آیا نفرین مىکرد یا تبریک مىگفت؟ و آیا مىفرمود: خوب جشنى براى مجلس گرفتهاید، یا مىفرمود: خوب ختمى براى اسلام گذاشتهاید؟ آیا مىفرمود: زنده باد مشروطه، یا مىفرمود: اهکذا تخلفون محمدا فى امته؟
الها که نعمت مجلس شوراى ملى اسلامى خصم لامذهبان باد. از طرف هیئت مهاجرین الى الله به جماعت آزادىخواه اعلان مىشود که اگر هزار تن از این حقهها بزنید و ساعتى صد سحر بابلى بکنید، به هیچ نتیجه نایل نخواهید شد و سحر با معجزه پهلو نخواهد زد و ما تن به تضعیف اسلام و تحریف احکام نخواهیم داد، مادام منا الروح فى الجثمان . و دیگرهاى دیگر هم هست، بلکه بسیار است; زیرا که این طفل یک ساله ره صد ساله پیموده است، ولى از تذکار و تعداد آنها مىترسم برخى از صنادید سلسله و عظماء علماء عصر - و فقهم الله ما یحب و یرضى - آزرده شوند ورنه سخن بسیار است .
قومى هم قتلوا امیم اخى
فاذا رمیتیصیبنى سهمى
حالا از برادران پاکیزه نهاد و همکیشان ایرانى نژاد سؤال مىکنیم که آیا این فتنههاى عجیب و این مفسدههاى عظیم در این مملکت واقع شده استیا نه؟ و آیا این حوادث فوقالعاده بعد از تاسیس این وضع جدید تولید گردیده استیا نه؟ احترام مىکنیم و نمىگوییم: این شرور و مفاسد از مجلس متولد شده و اینها اولاد اوست، مىگوییم اینها همزاد اوست . آیا مجلس دارالشوراى کبراى اسلامى به چه جهت و به کدام دلیل، باید این همه فتنه و فساد و آشفتگى بلاد و عباد همزادش بوده باشد؟ از آنجا که همه کس از حقیقتحال مطلع نیست و از اوضاع عصر و اخبار عالم استحضار ندارد . جهت و دلیل را هم حسبالتکلیف، ما خود شرح مىدهیم; زیرا که فرمودند: چون بدعتها ظاهر بشود، بر عالم است که اطلاع خود را اظهار کند . (برادران دینى ما) در این عصر ما فرقهها پیدا شدهاند که بالمره منکر ادیان و حقوق و حدود هستند . این فرقه مستحدثه را بر حسب تفاوت اغراض، اسمهاى مختلف است: «انارشیست» ، «نیهلیست» ، «سوسیالیست» ، «ناطورالیست» ، «بابیست» و اینها یک نحو چالاکى و تردستى در اثاره فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشى که در این کارها کردهاند، هرجا که هستند، آنجا را آشفته و پریشان مىکنند .
سالهاست که دو دسته اخیر از اینها در ایران پیدا شده و مثل شیطان مشغول وسوسه و راهزنى و فریبندگى عوام اضل من الانعام هستند: یکى فرقه بابیه است و دیگرى فرقه طبیعیه . این دو فرقه لفظا مختلف ولبا متفق هستند و مقصد صمیمى آنها نسبتبه مملکت ایران دو امر عظیم است: یکى تغییر مذهب و دیگرى تبدیل سلطنت . این اوقات این دو فرقه از سوءالقضاء هر دو در جهات مجلس شوراى ملى ما مسلمانها وارد و متصرف شدهاند و جدا جلوگیرى از اسلامیت دارالشوراى ایران مىکنند و مىخواهند مجلس شوراى ایران را پارلمنت پاریس بسازند . و اینکه حضرت حجةالاسلام والمسلمین آقاى حاجى شیخ فضلالله - ایده الله - طرف بىارادتى این جماعت واقع شده و مستوجب چندین ناسزا و سب و تهمت در روزنامهها و شبنامهها و لوایح و منابر گردیدهاند، سگهاى جهنم بر او بانگ مىزنند و بابىها مسلم ازو سخت مىرمند، براى همین است که ایشان کما هو حقه بیدار این دو دسته دزد شدهاند و در تنزیه مجلس شوراى از این دو فرقه پلید جدا ایستادهاند و به توفیق الهى تقصیر نخواهند فرمود و از جان و مال دریغ نخواهند داشت تا به جمیع علماء مذهب جعفرى، از عرب و عجم، جمیع این مطالب را محقق و مسلم بکنند و تمام تکالیف حتمیه الهیه این مقام را بر وجه اکمل و اوفى بپردازند . تهدید آن حضرت به غوغاى سفله و اراذل از این جهت است و ارجاف گرفتن مبلغ گزاف از سفارت یا دولتیا دیگرى از این بابت است، و الا همه کس مىداند که خراسان بزرگتر از قاین است و وزارت جنگ مهمتر از حکومتسیستان است و وکلاء مجلس هم امناء ملت هستند و آن تلگرافى که یک لخت کذب صریح و جعل قبیح است، از امناء ملتشایسته نبود و چنین خلاف با قسم و خیانتبر موکلین موجب انعزال است از وکالت، مگر کسانى که هیچ مستحضر نبودهاند و هم الاکثرون بالجمله .
تمام مفاسد ملکى و مخاطرات دینى از اینجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط براى کارهاى دولتى و دیوانى و دربارى، که به دلخواه اداره مىشد، قوانینى قرار بدهد که پادشاه و هیئتسلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدى و تطاول را مسدود نماید . امروز مىبینم در مجلس شورى کتب قانونى پارلمنت فرنگ را آورده و در دائره احتیاج با قانون توسعه قائل شدهاند، غافل از اینکه ملل اروپا شریعت مدونه نداشتهاند . لهذا، براى هر عنوان نظامنامهاى نگاشته اند و در موقع اجرا گذاشتهاند . و ما اهل اسلام شریعتى داریم آسمانى و جاودانى که از بس متین و صحیح و کامل و مستحکم است، نسخ برنمىدارد . صادع آن شریعت در هر موضع، حکمى و براى هر موقع، تکلیفى مقرر فرموده است . پس حاجت ما مردم ایران به وضع قانون منحصر است در کارهاى سلطنتى که بر حسب اتفاقات عالم از رشته شریعتى موضوع شده و در اصطلاح فقهاء دولت جائره و در عرف سیاسیین دولت مستبده گردیده است . بارى بعد از بیدار شدن حضرات مؤسسین مجلس از حجج اسلام و سایر مسلمین به ظهور این فتن و بروز این مفاسد و اینکه تولد این نتایجسوء از دخالت دو دسته دشمنان دین و دولت، که بابیه و طبیعیه هستند، شده است، قرار قاطع بر جلوگیرى ابدى از تصرفات لامذهبان در این اساس متین داده شد و جلوگیرى از دخالت و تصرفات این فرقههاى فاسده مفسده به نگاشتن و ملحوظ داشتن چند فقره است در نظامنامه اساسى:
یکى آنکه در نظامنامه اساسى مجلس بعد از لفظ «مشروطه» لفظ «مشروعه» نوشته شود .
و دیگر آنکه فصل دائره به مراعات موافقت قوانین مجلس با شرع مقدس و مراقبت هیئتى از عدول مجتهدین در هر عصر بر مجلس شورى به همان عبارت که همگى نوشتهایم، بر فصول نظامنامه افزوده شود . و هم مجلس شورى را به هیچ وجه حق دخالت در تعیین آن هیئت از عدول مجتهدین نخواهد بود و اختیار انتخاب و تعیین و سایر جهات راجعه به آن هیئت کلیة با علماء مقلدین هر عصر است، لاغیر . و دیگر آنکه محض جلوگیرى از فرق لامذهب، خاصه مرتدین از دین، که فرقه بابیه و نحو آن است، حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقاى آخوند ملا محمدکاظم - مدظلاله - افزودن فصلى را فرمایش فرمودهاند . حکم ایشان هم معلوم است، باید اطاعتشود و مخصوصا فصلى راجع به اجراء احکام شرعیه درباره فرقه بابیه و سایر زنادقه و ملاحده در نظامنامه اساسیه منظور و مندرج گردید .
و دیگر آنکه چون نظامنامه اساسى مجلس را از روى قانونهاى خارج مذهب ما نوشتهاید، محض ملاحظه مشروعیت و حفظ اسلامیت آن، پارهاى تصرفات در بعضى فصول با حضور همگى حجج اسلامیه شده است . باید آن فصول نیز به همان اصلاحات و تصحیحاتى که همگى فرمودهاند، مندرج شود و هیچ تغییر و ترک به عمل نیاید . براى نمونه آن تصرفات و تصحیحات و اصلاحات، مثلى بیاوریم تا همه برادرهاى دینى بدانند که بدوا چه بوده است و بعد چه شده است; از جمله یک فصل از قانونهاى خارجه که ترجمه کردهاند این است که مطبوعات مطلقا آزاد است; یعنى هرچه را هرکس چاپ کرد احدى را حق چون و چرا نیست . این قانون با شریعت ما نمىسازد و لهذا، علماء عظام تغییر دادند و تصحیح فرمودند; زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعه فحشاء در دین اسلام ممنوع است . کسى را شرعا نمىرسد که کتابهاى گمراهکننده مردم را منتشر کند و یا بدگویى و هرزگى را در حق مسلمانى بنویسد و به مردم برساند . پس چاپ کردن کتابهاى ولتر فرانسوى، که همه ناسزا به انبیاء علیهم السلام و کتاب بیان سید علىمحمد باب شیرازى و نوشتجات میرزا حسینعلى تاکرى و برادر و پسرهایش که خدا یا پیغمبر یا امام بابىها هستند، در روزنامجات و لوایح مشتمل بر کفر و رده و سب علماء اسلام تماما در قانون قرآنى ممنوع و حرام است، لامذهبها مىخواهند این در باز باشد تا این کارها را بتوانند کرد .
بارى، مهاجرین زاویه مقدسه را مقصودى جز تمشیت این فقرات مسطوره، که والله القاهر الغالب المدرک المهلک محض حراست اسلام و حفظ شریعتخیرالانام - علیه و آله الصلوة و السلام - است، نیست . هر وقت وکلاء محترم، که همه دم از مسلمانى و دیندارى و خداشناسى مىزنند، مضایقه و ممانعت و مزاحمتخودشان را نسبتبه این چهار فقره ترک گفتند و اینها را پذیرفتند، احدى از علماء اسلام وطبقات مسلمین را با ایشان سخنى نخواهد بود و مجلس دارالشوراى کبراى ملى اسلامى هم حقیقة به لقب «مقدس» و دعاى «شیدالله ارکانه» شایسته و سزاوار خواهد گردید . «ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب او القى السمع و هو شهید . » (27)
سرانجام، تلاشها و مبارزات شیخ شهید با جناح تندرو و مشروطیت، که در مجلس اول تاثیر چشمگیرى داشتند، آنها را وادار به پذیرش اصلاحات شیخ در متمم قانون اساسى نمود . اما این مقدار مرحوم شیخ فضلالله نورى و یارانش را قانع نکرد; چرا که آنها در کنار گنجاندن مصوبات موردنظر شیخ مانند اصل «نظارت فقها بر مصوبات مجلس» ، راهکارهایى براى فرار از قیود شریعت و نظارت علما در نظر گرفته بودند که ضمانت اجرایى مواد تضمینکننده اسلامیت مصوبات مجلس را از بین مىبرد . از اینرو، مرحوم شیخ شهید به طور کلى، مشروطیت را نفى کرد و آن را مخالف و منافى مبانى و احکام اسلام اعلام نمود .
تلاشهاى شیخ نورى موجب بدبینى عده زیادى از نیروهاى مذهبى نسبتبه مشروطیت گردید; ناامنىها و تندروىها و هرج و مرجها به وجود آمد . پس از تشکیل مجلس اول نیز بر بىرغبتى مردم نسبتبه مشروطیت افزود، به گونهاى که زمینه سرکوب مشروطهخواهان توسط محمدعلى شاه فراهم آمد و او با استفاده از این فرصت پدید آمده، مجلس را به توپ بست .
بدین روى، مشروطهخواهان تندرو پس از فتح تهران، به سراغ شیخ نورى آمده، عقدههاى خویش از دوران استبداد صغیر به با دار کشیدن آن مرد بزرگ، خالى کردند . و این بهترین گواه بر عمق تاثیر مجاهدتهاى شیخ و کارگر بودن ضربه آن شهید به مشروطهگران خودباخته و دینستیز بود; چرا که آنها مىخواستند در یک فضاى آرام و با یک کودتاى بدون سر و صدا، حاکمیت را به دستبگیرند و عنصر دین و روحانیت را از صحنه بیرون کنند، ولى شیخ شهید با مقاومتخود، روند استحاله نهضت را به تاخیر انداخت و طى این دوران، زمینه آگاهى و بیدارى بخش وسیعى از نیروهاى مذهبى را فراهم نمود . ملتى را که چشم بسته به حمایت از اصلاحات مشروطهخواهان سکولار برخاسته بودند، بیدار و به تامل و تردید وادار کرد و مقبولیت و مشروعیت آنان را به شدت زیر سؤال برد، به طورى که پس از اعدام مرحوم نورى، چهره سفاک و خونریز و بىرحم منادیان آزادى غربى روشن گردید . البته این بدین معنا نبود که تمام افراد جامعه به این حقیقت پى بردند; اما خیل کثیرى از مردم متدین فهمیدند: حکومت آرمانى و عادلانهاى که آنها به دنبالش بودند، مشروطهاى نیست که امثال بایرم خان ارمنى و تقىزاده از آن دم مىزنند .
2 . تایید ضمنى و مصادره تدریجى
برخى از علما و روحانیان که عمدتا در حوزه نجف حضور داشتند، به رغم مخالفتباطنى با مشروطه سکولار، اساس مشروطیت را تایید کرده، سعى نمودند در طول زمان، آن را به نفع جنبش عدالتخانه، که بر پایه آموزههاى دینى آغاز شده بود، مصادره کنند . تفاوت اصلى آنها، که در راسشان آیةالله العظمى آخوند خراسانى، مرجع اعلاى شیعه، قرار داشت، با شیخ فضلالله نورى در این بود که آنها از سطح عالى مرجعیتشیعه و رهبرى دینى تشیع نسبتبه مشروطه موضع گرفته بودند . ولى شیخ شهید به عنوان یک فقیه و مجتهد طراز اول تهران وارد عرصه مشروطه شده بود . به طور طبیعى، توان مرجعیت و نفوذ کلام آنها در کشور بیش از یک فقیه و مجتهد پایتختبود . مراجع نجف اشرف در خود توان اصلاح انحرافات را از طریق بىتوجهى به عناصر سکولار مىدیدند و جریان مشروطه غربى را در دل جریان عظیم مشروطهخواهى، که بخش بزرگى از آن حامى مشروطه مشروعه بودند، جریانى کوچک و ضعیف مىدانستند . از اینرو، با اساس مشروطیت مخالفت ننمودند، بلکه سعى کردند با تایید مشروطیت، که در حقیقت همان مشروطه مشروعه بود، مؤلفهها و نظام سیاسى مشروطه را بر مبانى اسلام منطبق ساخته، با اسلامى کردن مشروطه آن را به نفع شریعت مصادره کنند .
این همان برخوردى بود که حضرت امام خمینىقدس سره در انقلاب اسلامى انجام داد . حضرت امام تز «حکومت جمهورى» را از غرب پذیرفت، ولى آن را با مبانى نظام سیاسى اسلام منطبق نمود و نظام «جمهورى اسلامى» را ترتیب داد . به بیان دیگر، حضرت امام ساختار نظام جمهورى را از میان نظامهاى سیاسى روز برگزید، ولى آن را با محتواى «اسلامى» پر کرد .
ولى مرحوم شیخ به دلیل عدم برخوردارى از موقعیت علماى نجف، اگر مثل آنان عمل مىکرد، نمىتوانست در دراز مدت انقلاب مشروطه را اصلاح کند . از سوى دیگر، سکوت و کنارهگیرى از میدان مبارزه او را به عنصرى خنثا مبدل مىساخت . از اینرو، وقتى دید نمىتواند موجب هدایت کل جامعه و هدایت نهضتبه سوى مسیر صحیح آن شود، تمام همت و نیروى خود را بر مبارزه با جریان مشروطه سکولار قرار داد . بنابراین، تحریم مشروطیت در مکتوبات و اعلامیههاى شیخ شهید در حقیقت، به تحریم مشروطه سکولار و دینستیز بازمىگردد، نه مشروطه مشروعه که خود شیخ منادى آن بود .
اکنون، با توجه به این نکته، به چگونگى برخورد علماى مشروطهخواه نجف با جریان انحرافى مشروطیت مىپردازیم . ولى چون نماینده متنفذ و مؤثر این دسته از علما در تهران مرحوم آیةالله بهبهانى و آیةالله طباطبائى، و در نجف اشرف آیات عظام آخوند خراسانى و ملا عبدالله مازندرانى - رضوانالله علیهم اجمعین - بودند، در این مقام نیز بر اساس نامهها و آثار باقىمانده از این بزرگان بحث را هدایت مىکنیم:
البته چنانکه اشاره شد، در میان این گروه از عالمان، علماى نجف نسبتبه علماى تهران از نفوذ علمى و معنوى افزونترى برخوردار بودند و در حقیقت، رهبرى و قیادت علماى تهران در دست مرحوم آخوند خراسانى قرار داشت . این گروه از علما تا پایان استبداد صغیر و آغاز مجلس دوم با مشروطهخواهان همراهى داشته، اساس جریان مشروطه را تایید مىکردند و مخالفتهایشان بامنورالفکران، مخالفت موردى بوده، نه اساسى و ریشهاى . براى نمونه، مرحوم بهبهانى با منورالفکران در مورد قانون «مساوات» و برخى دیگر از فرقههاى قانون اساسى اختلافنظر داشت، ولى صلاح نمىدانستبه خاطر چند مورد اختلاف نظر، به رو در رویى و مقابله همه جانبه با آنها بپردازد . از اینرو، هم ایشان و هم مرحوم طباطبائى و مرحوم آخوند و سایر عالمان نجف به رغم مخالفت و مبارزه همهجانبه شیخ شهید و اطرافیانش با مجلس اول و اساس مشروطیت، با مجلس اول همکارى مسالمتجویانهاى داشتند، اما پس از فتح تهران و اعدام شیخ شهید، یعنى زمانى که منورالفکران پرده نفاق را کنار زده، به صورت صریح و همهجانبه کمر به قلع و قمع نیروهاى مذهبى بستند، علمایى که به امید مصادره مشروطه به نفع مشروطه مشروعه بودند; نومید گردیدند . پس از فتح تهران، جریانهاى مشروطه خواه به دو جریان «اعتدالیون» و «افراطیون» یا دموکرات جناح اعتدالى اکثریت مجلس و جامعه مشروطهخواه تبدیل شدند . سرداران ملى همچون ستارخان و باقرخان و برخى از شخصیتهاى سیاسى دیگر از این گروه بودند . این دسته در پى استقلال و آبادانى و عزت کشور بودند و رمز آن را کوتاه کردن دست استبداد از امور کشور مىدیدند . آنها تنها با دین و دینداران سرستیز نداشتند، بلکه گاه خود را به رهبران مذهبى نزدیک و با آنان پیوند برقرار مىنمودند . ولى افراطیون و یا سکولارها خواهان ایرانى سرتا پا غربى بودند . آنها براى آبادانى و تمدن، تنها یک معنا قایل بودند و آن همان چیزى بود که در انگلیس و فرانسه و اساسا در اروپا در جریان بود . از اینرو، براى نیل به فرهنگ و تمدن لائیک غرب، پس از محدود کردن قدرت استبداد و در هم شکستن قدرت محمدعلى شاه، در مرحله دوم مبارزه، به سراغ علمایى رفتند که خواهان مشروطه مقید به شریعتبودند، و پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم، جنگ تمام عیارى علیه جناح مذهبى آغاز کردند . رهبرى این دسته از افراطیون به دست لژهاى فراماسونرى و وابستگان نزدیک به انگلیس بود; افرادى همچون اردشیر جى، سرجاسوس انگلستان و عضو لژ بیدارى; حسینقلى خان نواب، فراماسونر و از عوامل دستگاههاى اطلاعاتى انگلستان; سید حسن تقىزاده، محمدعلى فروغى، حیدر عمو اوغلى، على قلىخان سردار اسعد، جعفر قلىخان، سردار بهادر، بایرم خان ارمنى و برخى دیگر از وابستگان به استعمار که پس از فتح تهران، اوضاع سیاسى - اجتماعى را در دست گرفتند و در نخستین گام، اقدام به ترور شخص یا شخصیت علماء و روحانیان حامى مشروطه نمودند . در نخستین گام، از حضور فعال مرحوم بهبهانى در امور سیاسى ممانعتبه عمل آوردند . در آستانه ورود آیةالله بهبهانى به تهران جمعى از فرنگىمآبان گفتند: «اگر آقا بیایند، اصلا نباید مداخله در امور داشته باشند چون این ترتیباتى که پیش آمد، همه به واسطه عدم رفتار به قانون بود . در افتتاح ثانوى مجلس، اصلا نخواهیم گذاشت که آقاى بهبهانى مداخله در امور داشته باشند .» (28) به علاوه، با ترتیب اثر ندادن به دستورها و رهنمودهاى علماى نجف و ارائه شعارها و سخنان و عملکرد تند علیه اسلام و رهبران اسلامى، نجف اشرف و تهران را وادار به واکنش نمودند .
یکى از خطوطى که از این پس علماى نجفى آن را تعقیب مىکردند، جدا کردن مرز مشروطه مورد نظرشان از مشروطه سکولار بود . آنها سعى نمودند از این طریق به مردم بفهمانند سکوت و همراهى اولیه آنها دلیل بر حمایت و همدلى آنان با مشروطهخواهان غربگرا نبوده، بلکه از روز نخست این اختلاف وجود داشت است، ولى به خاطر مصالح مهمتر، تاکنون سکوت کردهاند تا شاید بتوان لجاجت آنها را نسبتبه مذهب و روحانیت از بین برد . ولى وقتى مدارا ثمر نبخشید، نوبتبه افشاگرى و مخالفت رو در رو رسید .
مرحوم آیةالله مازندرانى در نامه 29 جمادىالثانى 1328 ق در این باب چنین مىنویسند:
«اول اینکه در قلع شجره خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قدیم مشروطیتیک دسته مواد فاسده مملکت هم به اغراض دیگر داخل و با ما مساعده بودند . ماها به غرض حفظ بیضه اسلام و صیانت مذهب، سد ابواب تعدى و فعال مایشاء و حاکم ما یرید بودن ظالمین در نفوس و اعراض فاسده دیگر، و ... بعض مقدسین خالى الغرض از مشروطیت هم به واسطه دخول همین مواد فساد در مشروطهخواهان و از روى عدم تمیز این دو امر از همدیگر، به وادى مخالفت افتادند .»
على کل حال، مادامى که اداره استبدادیه سابقه طرف بود، این اختلاف مقصد بروزى نداشت . پس از انهدام آن اداره ملعونه، تباین مقصد علنى شد . ماها ایستادیم که اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبى، که ابداله خللناپذیر است، استوار داریم .
آنها هم در مقام تحصیل مراودات خودشان، به تمام قوا برآمدند . هرچه التماس کردیم که «ان لم یکن [لکم] دین و کنتم لا تخافون المعاد» ، براى حفظ دنیاى خودتان هم اگر واقعا مشروطهخواه و وطنخواهاید، مشروطیت ایران جز بر اساس قدیم مذهبى ممکن نیست استوار و پایدار بماند، به خرج نرفت . وجود قشون همسایه را هم در مملکت اسباب کار خود دانسته، اسباب بقا را فراهم و به کمال سرعت و فعالیت در مقام اجراى مقاصد خود برآمدند .
دوم اینکه چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را، فىالحقیقه - ما دو نفر یعنى حضرت حجةالاسلام آقاى آیةالله خراسانى - دام ظله - و حقیر منحصر دانستند، از انجمن سرى طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگیرى کردیم . بهذا، انجمن سرى مذکور، که مرکز و به همه بلاد شیعه دارد، و بهائیه - لعنهم الله - هم محققا در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمان صورتا غیر مقید به احکام اسلامى، که از مسلک فاسده فرنگیان تقلید کردهاند، هم داخل هستند .
از انجمن سرى مذکور به شیعهاى که در نجف اشرف و غیره دارند، راى در آمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود، نافع و از این به بعد مضر است; باید در سلب این نفوذ بکوشند و مجالس سریه خبر داریم در نجف اشرف منعقد گردیده، اشخاص عوامى که به صورت طلبه محسوب مىشوند در این شعبه داخل و به همین اغراض در نجف اشرف اقامت دارند . اینگونه اشخاص طریق سلب نفوذ را به نشر اکاذیب دانسته; چه کاغذپرانىها به اطراف کردند و در جراید درجه کردند و ظاهرا این شعبه در همه جا مشغول است!» (29)
همانگونه که ملاحظه مىشود، آیةالله مازندرانى شیوه برخورد خود و همفکرانش را به دو مرحله همگانى در عین آگاهى از مقصود رقیب و تلاش براى مصادره مشروطیتبر اساس مذهب تقسیم مىنماید . ولى سرانجام، نتیجه مطلوب حاصل نشد و مشروطهگران سکولار به ترور شخصیت و حذف آنها از عرصه سیاسى اقدام کردند . از اینرو، علما نیز آرام ننشسته، به مقابله رو در رو پرداختند . به رغم برخى دیدگاهها مبنى بر عدم آگاهى علماى مشروطهخواه از نیات عناصر منحرف، صدور نامه مرحوم مازندرانى حکایت از علم و آگاهى آنان به فساد برخى از نیروهاى حامى مشروطه از روزهاى آغازین نهضت دارد . ولى - همانگونه که گذشت - از منظر علماى مشروطه خواه متقاعد نمودن منورالفکران به پذیرش مشروطه مشروعه امرى ممکن بود، اما از منظر شیخ شهید این امر غیرقابل وقوع مىنمود .
به هر تقدیر، با علنى شدن دشمنى مشروطهخواهان فرنگى با اسلام و روحانیت و اصرار بر محو ظاهر شریعت، علماى مشروطهخواه به همان نقطهاى رسیدند که شیخ شهید سه سال قبل بدان رسیده بود; یعنى کاملا از آنها قطع امید کردند و اعلامیههایى علیه آنها صادر نمودند . در یکى از این نامهها، که از سوى آیات عظام مراجع نجف اشرف، مرحوم آخوند خراسانى و شیخ عبدالله مازندرانى، براى عضدالملک نایبالسلطنه ارسال گردیده، آمده است:
«بحمدالله تعالى، ایران مملکتى است اسلامى و قاطبه امر و سرداران عظام ملى و مجاهدین غیور و فداییان اسلام و قاطبه ملتبا اتحاد عنصر غالب بر دیانتحقه اسلامیه ثابت و راسخ و امتیاز مشروطیت و آزادى این مملکت جز بر اساس قویم مذهبى، که ابدالدهر خللناپذیر است، غیر ممکن و حفظ بیضه اسلام و صیانت وطن اسلامى همان تکلیفى را که در هرم اساس استبداد ملعون سابق مقتضى بود، در هرم مقتضى و عشاق آزادى پاریس قبل از آنکه تکلیف الله - عز اسمه - درباره آنها طور دیگر اقتضا کند، به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتى را آسوده و این مملکت ویران را به غمخوارانش واگذارند، تا جبران شکستگى و تدارک خرابى و سد ثغورش [حفاظت از مرزهایش] بپردازند .» (30)
سپس به نمایندگان ملت در مجلس توصیه مىفرمایند تا به غوغاسالارى منورالفکران سکولار و تهدیدهاى آنان اعتنایى نکرده، مشکلات مردم را حل نموده، عناصر خرابکار و فساد برانگیز را از کشور خارج کنند و مصوبات مجلس را با نظرات شوراى نگهبان و بر مبناى مذهب سامان دهند:
«نمایندگان ایران و مبعوثین دین پرست مرغوبیت از هیاهوى این دسته دشمنان دین و وطن را بکلى کنار گذارده، به اتفاق و اتحاد کلمه، عموم آقایان اعلام و امراء و سرداران عظام و مجاهد با همت و غیرت وطن و قاطبه ملت ایران مستظهر و مجدانه بدون هیچ پروا در مقام شست و شوى و اصلاح این مفاسد برآمده، تمام این ترتیبات مفسده و اداره سازىها و معایبهاى دینپرور را الغا و تحمیلات خارجه از تحمل ملت را اسقاط و ایادى فساد این دسته اعادى دین و وطن را از مداخله در امور مملکتبکلى مقطوع و هرکس را از فسادش کاملا ایمنى حاصل نباشد، وجوبا به سمت معشوقش گسیل داشته، قوانین مملکتى را با حضور هیئت مجتهدین عظام نظار، که سابقا به مجلس محترم معرفى شدند، مطابق قانون اساسى عاجلا مرتب و از منکرات اسلامیه و منافات مذهب به کمال شدت و سختى جلوگیرى فرموده ... .» (31)
آنگاه براى جلوگیرى از فتنهگرىها و توطئهها و اشاعه منکرات، به بهانه آزادى بیان، به نایبالسلطنه راهکار کنترل مطبوعات را چنین پیشنهاد مىفرمایند: «هیئت نظارى از عارفین به شرعیات و سیاسیات براى نظر در مطبوعات قبل از طبع هم - چنانچه فعلا در ممالک عثمانى مرسوم است - مقرر، و اصل طبع را بدون امضاى هیئت مجتهدین عظام نظار براى خود و اعیان ارسال فرمایند تا انظار خواهان را هم در این باب، که مفتاح سعادت دین و دنیاى ملت آینده است، مدخلیت دهیم .» (32)
این نامه، که به تاریخ 29 جمادى الثانى 1328 ه . ق نگاشته شده، نشانگر آن است که علماى نجف دیگر از عناصر تندرو ناامید شده، بناى قطع دست آنان در امور سیاسى کشور را دارند .
نکته قابل توجه دیگر اینکه علماى نجف در این نامه، عضدالملک را، که از خاندان قاجار و نایبالسلطنه به حساب مىآمده، مخاطب قرار دادهاند و این نشانگر آن است که آنان مانند مرحوم شیخ شهید به این نتیجه رسیده بودند که استبداد منورالفکران به دلیل تضاد با معنویت و دیانت، افسار گسیختهتر و مرزنشناستر از استبداد قاجار مىباشد . از اینرو، براى تحقق اصلاحات، ابتدا باید ریشه آنها را کند و در مرحله بعد، باقىماندگان قاجاریه را کنار زد .
نکته دیگر در نامه مزبور، عزم جدى علماى نجف براى شرکت و دخالت فعال در مسائل ریز و درشتحوادث انقلاب مىباشد، به گونهاى که راهکارهایى براى نظارت بر روند چاپ مطبوعات ارائه کردهاند و یا وقتى تقىزاده، رهبر تندرو و دینستیز و فرنگى مآب در مشروطه دوم با اعمال تند و با چهره بىنقاب به جنگ دیانت آمد، آن دو عالم بزرگوار نجف در تاریخ 12 ربیع الثانى 1328 به طور صریح، او را فردى فاسدالعقیده معرفى کرده، خواهان اخراجش از کشور شدند . متن حکم آیات عظام خراسانى و مازندرانى در مورد فساد مسلک سیاسى تقىزاده به شرح ذیل مىباشد:
از قصر [شیرین] به طهران .
مقام منیع نیابتسلطنت عظمى، حضرات حجج اسلام - دامتبرکاتهم - مجلس محترم ملى، کابینه وزارت، سرداران اعظم! چون ضدیت مسلک سیدحسن تقىزاده، که جدا تعقیب نموده است، با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسدهاش علنا پرده برداشته است، لذا از عضویت مجلس مقدس ملى و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است .
منعش از دخول در مجلس ملى و مداخله در امور مملکت و ملتبر عموم آقایان علماء اعلام و اولیاء امور و امناء دارالشوراى کبرى و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عساکر معظمه ملیه و طبقات ملت ایران - ایدهم الله بنصرة العزیز - واجب و تبعیدش از مملکت ایران فورا لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنى با صاحب شریعت . بجاى او، امین دین پرست و وطنپرور ملتخواه صحیح المسلک انتخاب فرموده، او را مفسد و فاسد مملکتشناسند و به ملت غیور آذربایجان و سایر انجمنهاى ایالتى و ولایتى هم این حکم الهى - عز اسمه - را اخطار فرمایند و هرکس از او همراهى کند، در همین حکم است . ولا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم، و بجمیع ما رقم .
قد صدر الحکم من الاحقر عبدالله مازندرانى، قد صدرالحکم من الاحقر الجانى محمدکاظم الخراسانى بذلک .» (33)
گرچه حکم مزبور با اعمال نفوذ علیقلى خان سردار اسعد همفکر و هممرام ماسون تقىزاده افشا نشد، یعنى او از نایبالسلطنه، علیرضا خان عضدالملک، خواست که از ابلاغ حکم آیات عظام نجف اشرف خوددارى ورزد، (34) اما نشان داد که علما مشروطه را انقلابى برخاسته از ایمان مذهبى مردم در راه ظلم و ستم دانسته و خود را به عنوان ولى و حاکم الهى حاکم بر جامعه اسلامى مىبینند و از اینرو، حکم اخراج تقىزاده را از مجلس به عنوان یک حکم قانونى و شرعى صادر کردهاند . و از سوى دیگر، منعکسکننده جدیت علماى نجف به درگیرى و مقاومت در مقابل کسانى است که با غوغاسالارى و تهدید و تطمیع مىخواهند مشروطیت را به نفع استعمار مصادره کنند .
در ابتداى نهضت، مانند سایر علما، شیخ شهید دنبال عدالتخانه بود و همراهىاش با انقلابیان به انگیزه لگام زدن بر مرکب چموش و خودمحور درباریان آغاز گردید، ولى وقتى با اصرار منورالفکران و روحانى نمایان خودباخته براى برقرارى مشروطیت و مجلس شورا مواجه شد، آن را پذیرفت، طبق نقل ناظمالاسلام، آیةالله بهبهانى در پاسخ سید جمال واعظ، که خواهان برقرارى مجلس شورا به جاى عدالتخانه بود، فرمود: «این لفظ هنوز زود است و به زبان نیاورید . فقط به همان لفظ عدالتخانه اکتفا کنید تا زمانش برسد .» (35)
مرحوم طباطبائى نیز در مراحل آغاز نهضت، از حکومت مشروطه دفاع مىکرد; نخستین بار در مهاجرت کبرا وى به طور رسمى در جمع علما در حمایت از مشروطیتسخن گفت که با مخالفتشیخ شهید مواجه گردید . البته به نظر مىرسید وجه حمایت مرحوم طباطبائى با مرحوم بهبهانى از حکومت مشروطه متفاوت بود، سخنان مرحوم طباطبائى نشانگر آن است که او قدرى به حکومت مشروطه به عنوان یک حکومت نجاتبخش ملت اعتقاد پیدا کرده بود، ولى مرحوم بهبهانى از روى ناچارى به حکومت مشروطه تن داد . ولى هر دو خواهان مشروطه بودند . اما مرحوم شیخ شهید از همان آغاز با طرح شعار مشروطه مخالف بود .
به هر تقدیر، هم بهبهانى و هم طباطبائى در مجلس اول حضور فعال پیدا کردند و هر دو قانون اساسى را امضا نمودند . شاید آنها مانند علماى نجف گمان مىکردند با مدارا و همراهى با مشروطهگران سکولار مىتوان از عناد آنان با دین و روحانیت کاست و حکومتى با ساختار ظاهرى مشروطه، ولى با محتوا و پایههاى دینى تشکیل داد، ولى به مرور زمان در مشروطه دوم، یعنى پس از استبداد صغیر، هر دو مغضوب مشروطهخواهان سکولار واقع شدند . و به این نتیجه رسیدند که کینه منورالفکران با دین و روحانیتبه سبب دلدادگى به تمدن الحادى غرب، ریشهدارتر از آن است که با مدارا و همراهى درمان شود . از اینرو، مرحوم آیةالله بهبهانى نیز در مشروطه دوم با تاسى از علماى نجف اشرف، به مقابله با عناصر دموکرات مجلس و بیرون مجلس پرداخت و از نفوذ سیاسى و دینى اجتماعى خود در میان جناح اعتدالى براى مبارزه با سیاستهاى عناصر سکولار بهره گرفت و به همین دلیل، مغضوب آنها واقع و ترور گردید . ایشان در یکى از پیغامهاى خود، پس از بازگشتبه تهران در مشروطه دوم به سردار اسعد بختیارى، که از رهبران نظامى مشروطه غربى به حساب مىآید و در فتح تهران و تحولات به وجود آمده در مشروطه دوم نقش شایانى ایفا نموده، مىفرماید: «به سردار اسعد بگو: تو آنقدر که به قول خودت شرافت تحصیل کردى، صد مقابل آن براى مملکت و مسلمانى خرابى بار آوردى! بگو: تو آخر کجا شعور وکالت را دارى؟ تو چه مىفهمى وکالت [چه] چیز است؟! تو باید به قوه سرنیزه کار بکنى . مىبینم عن قریب صاحب شریعت از تو انتقامها بکشد . شماها نمىدانید [نمىتوانید] مسلمانى را از بین ببرید .» (36)
آرى، علمایى که با روش ملایم از طریق مدارا با مشروطهگران غربى معامله مىکردند، نتوانستند آنها را به پذیرش مشروطه مشروعه وادار نمایند . از اینرو، به سیاست مقابله صریح متوسل شدند که به قتل آیةالله سید عبدالله بهبهانى و مرگ مشکوک مرحوم آیةالله العظمى آخوند خراسانى انجامید .
درگیرى و مقابله این گروه از علماى مشروطهخواه با جناح تندرو و سکولار مشروطه مشروعیت و مقبولیت آنان را از بین برد و جناح مذهبى و نیروهاى دیندار را به طور یکپارچه در مقابل آنان قرار داد . مرز میان مشروطه مشروعه و مشروطه غربى روشن گردید و بسیارى از چهرههایى که پشت پردههاى نفاق پنهان شده بودند، ماهیتخود را نشان دادند . در چنین فضایى، اگر نیروهاى مذهبى و روحانیتبه طور فعال در صحنه حضور داشتند و برخوردهاى تهاجمى و فعال خود را استمرار مىبخشیدند زمینه پیروزى فراهم بود، ولى ظاهرا تاریخ نشانگر آن است که برخورد نیروهاى مذهبى با موج مشروطه غربگرا پیش از آنکه یک برخورد فعال باشد، یک برخورد انفعالى بود . از اینرو، رنگ مقاومت در برابر جریان سکولار بیشتر به صورت نفى و انکار زبانى و نوشتارى بود، و حال آنکه انقلاب در آن مقطع نیازمند حضور فعال رهبران دینى و نیروهاى مذهبى در صحنه بود . پس از فتح تهران و اعدام شیخ شهید و سخنان کفرآمیز امثال تقىزاده، مردم مسلمان مرز حق و باطل را تشخیص دادند . در چنین شرایطى، اگر علما و روحانیان به صورت فعال در صحنه حضور پیدا مىکردند، به یقین اوضاع را به دست مىگرفتند و نیروهاى سکولار را سختسرکوب مىکردند، ولى متاسفانه بسیارى از نیروهاى مذهبى به دلیل نومیدى از اصلاح امور، از میدان مبارزه کنار کشیدند و همین امر زمینه را براى جولان دادن و ابستگاه استعمار انگلیس و فراماسونرها و پیروان فرق ضاله فراهم آورد .
آن گروه از علمایى که از نجف اشرف به سوى تهران در حرکتبودند نیز در میان راه با مرگ مشکوک آیةالله العظمى آخوند خراسانى از ادامه مسیر منصرف شدند و بدینسان، کانونهاى رهبرى نهضت در نجف اشرف و تهران به شهادت و رحلت دو شخصیتبزرگ و دو رهبر خبیر و بیدار نهضت، یعنى مرحوم آخوند خراسانى و شهید شیخ فضلالله نورى بىفروغ گردید و انقلاب به دست نااهلان افتاد .
جمعبندى
در یک نگاه کلى، مىتوان گفت: روحانیت و رهبران دینى در نهضت مشروطه مانند یک پیکر واحد و یک لشکر به حساب مىآمدند که به دنبال رفع ظلم و خودکامگى و برپایى عدالت و قسط در جامعه بودند . از اینرو، در ابتداى نهضتبراى رسیدن به این هدف مقدس وارد میدان شدند، ولى پس از پیروى نهضت وقتى با تهاجم جریان بیمار منورالفکران دین گریز مواجه گردیدند، ابتدا نیروهاى رده دوم روحانیتبه مقابله با آن برخاستند و سپس نهاد فرماندهى کل نهضت، یعنى مرجعیتشیعه دستبه کار شد . دلیل درگیرى دو مرحلهاى علما با موج استحاله نهضت هم نقابدار بودن رجال مشروطه غربى بوده، به طورى که مقابله همگانى و همهجانبه با آنها در مرحله نخست، براى افکار عمومى قابل توجیه نبود و سکومت محض و مداراى همگانى نیز موجب تسریع عملیات استحاله نهضت و از کف رفتن فرصت مقابله مىشد . از اینرو، مرحوم شیخ فضلالله نورى و اطرافیانش در مرحله نخست، در مقابل موج انحراف ایستادگى کرد و با مشروطهاى که موجب زوال دین در جامعه مىشد، دستبه گریبان شد و به رغم متهم شدن به استبداد و خودکامگى، دستبه مقاومت زد و تا پاى دار ایستادگى کرد و سرانجام روند استحاله نهضت را به تاخیر انداخت .
و در مرحله دوم، پس از فاش شدن نیات شوم و ماهیت پوشالى رهبران مشروطه غربى، سایر رهبران دینى نهضتبپا خاسته، مشروعیت و مقبولیت مشروطه و فساد مسلک سیاسى سردمدارانشان را اعلان کردند و بدین سان، عملیات سکولاریزه کردن نهضت را متوقف ساختند و منورالفکران خودباخته غرب را در غربى کردن ایران در فضایى آرام و در حال خفتگى ملت مسلمان ناکام گذاردند و این سیر به پیش مىرفت تا با حضور فیزیکى فعال در صحنه سیاسى ایران، ابتکار عمل را از دست دشمن مکار بگیرد . اما در میان راه، با ترورها و توطئههاى مشروطهچیان لامذهب رهبران مؤثر روحانیتبه شهادت رسیدند و یا به طرز مشکوکى رحلت نمودند و انقلاب به دست نااهلان افتاد .
پىنوشتها
1 - تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان، ترجمه حسن معاصر، ص 158 .
2 - ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، تهران، آگاه، ج 1، ص 322 .
3الى 5 - محیط مافى هاشم، مقدمات مشروطیت، تهران، فردوسى، ج 1، 1363 ش، ص 108/ص 313/ص 314 .
6 - ر . ک: محمد ترکمان، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات ... و روزنامه شیخ فضلالله نورى، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1362 ش، ج 1، ص 114 .
7 - ر . ک: غلامحسین زرگرىنژاد، رسائل مشروطیت، رساله حرمت مشروطه، ص 166 .
8الى 15 - ر . ک: همان، ص 160/ص 162/ص 162/ص 166/ص 166/ص 167/ص 153/ص 158 .
16و17 - غلامحسینزرگرىنژاد، پیشین، رسالة تذکرة الغافل، ص 178/ص 180 .
18 - مقصود میرزاملکمخانارمنىاز مروجانمشروطهغربى است .
19الى 24 - غلامحسین زرگرىنژاد، پیشین، رساله تذکرة الغافل، ص 181/ص 184 و 185/همان، ص 182/ص 183 .
25 - هما رضوانى، لوایح آقا شیخ فضلالله نورى، تهران، نشر تاریخ ایران، ج 1، 1361 ش، ص 31 .
26 - به طور کلى .
27 - محمد ترکمان، پیشین، ج 1، ص 260 تا 269 .
28 - محمدمهدى شریف کاشانى، واقعات اتفاقیه در روزگار، تهران، نشر تاریخ ایران، ج 1، 1362 ش، ص 418 .
29 - موسى حقانى، مقاله «تهران و تبریز دو کانون پر التهاب مشروطیت» ، فصلنامه تخصصى تاریخ معاصر ایران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش 10 (تابستان 1378)، ص 245 - 246 .
30الى 32 - همان، ص 242 - 243/ص 243 - 244/ص 244 .
33 - اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقىزاده، به کوشش ایرج افشار، جاویدان، ج 1، 1359 ش، ص 207 و 208 .
34 - همان، ص 538، نقل از فصلنامه تخصصى تاریخ معاصر ایران، پیشین، ص 239 .
35 - ناظمالاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 373 .
36 - مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ش 32 ق، نقل از فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش 10، ص 228 .
نخست آنکه مقصود از «روحانیت» و «علماى دینى» در این مبحث، همه علماى و روحانیان عصر مشروطه نیست; زیرا بررسى و تحقیق در مورد واکنش همه علما و رهبران دینى آن عصر در حد گنجایش یک مقاله کوتاه نیست، بلکه مقصود رهبران یا علمایى است که در جنبش مشروطه حضور و تاثیر چشمگیرتر و پردامنهترى داشتهاند . از اینرو، در این بخش واکنش نهاد روحانیت در آیینه رفتار شخصیتهایى همچون آخوند خراسانى، شیخ فضلالله نورى، ملا عبدالله مازندرانى و سید عبدالله بهبهانى - رضوان الله تعالى علیهم اجمعین - بررسى مىگردد; گرچه بزرگانى همچون آقانجفى اصفهانى، سید لارى و ملا قربانعلى زنجانى - قدس الله اسراهم - در هدایت فکرى و عملى نهضت در اصفهان و لارستان و شیراز و زنجان سهم وافرى داشتهاند، ولى چون دامنه و عمق تاثیر آنان در روند کل نهضت کمتر از عالمان نجف و یا تهران بوده، از آنها صرفنظر شده است . علاوه بر این از مرحوم سیدعبدالله بهبهانى و سیدمحمد طباطبایى چندان سخن به میان نیامده; چرا که نقش آنان در مقابل جریان استحاله نهضت قابل توجه نبوده است . اهمیت این دو رهبر مشهور و معروف مشروطه بیشتر به خاطر بسیج نیروها علیه استبداد در آغاز نهضت تا روز پیروزى بوده است، نه در مواجهه با عناصر غربزده و دینستیز .
دوم آنکه در آستانه انقلاب مشروطه روحانیتشیعه با چند واقعیت اجتماعى، که به صورت همزمان ظهور یافته بودند، مواجه گردید که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1 . استبداد قاجار فشار فراوانى بر مردم اعمال مىکرد و ظلم و ستم خوانین و حکام محلى مردم را به تنگ آورده بود، به گونهاى که طاقت جامعه از کف رفت و آمادگى یک انقلاب و انفجار اجتماعى علیه ظلم و استبداد فراهم آمده بود .
2 . وضع اقتصادى مردم به وخامت گرایید و فقر و تنگدستى و اختلاف طبقاتى و بىعدالتى زمینهساز یک واکنش تند اجتماعى و دگرگونى اوضاع گردید .
3 . جریان روشنفکرى از سالیان پیش از انقلاب مشروطه با شعارهاى «مساوات» و «آزادى» و «پیشرفت و ترقى» و با هدف پنهان حاکمیتبخشیدن به لیبرال - دموکراسى غرب، در توده فرهنگى کشور، نفوذ و طبل اصلاحات را به صدا درآورده بود .
4 . مذهب تشیع، که پیش از انقلاب مشروطه، یعنى از عصر حضور امامان شیعه در ایران رواج یافته بود، در معرض خطر جدى قرار گرفت .
در چنین شرایطى، اگر روحانیت و عالمان دینى با یک موضعگیرى حساب شده مردم را از چنگ ظلم و ستم استبداد نمىرهانیدند و به فریاد عدالتخواهى آنان پاسخ مثبت نمىدادند، زمینه تبلیغات و بهرهبردارى منورالفکران علیه دین و رهبران دینى فراهم مىآمد و فکر ناکارآمدى مذهب و روحانیتبراى اداره زندگى دنیوى، که شعار افرادى همچون آخوندزاده و طالب اف بود، در جامعه نهادینه مىشد .
از دیگر سو در چنین شرایطى اگر روحانیتبدون در نظر گرفتن شرایط زمان و عواقب موضعگیرىهایش وارد عرصه سیاست مىشد، بىدرنگ با شکست مواجه مىگردید . از اینرو، در ابتداى نهضت، که هنوز منورالفکران و عناصر دینستیز قدرت و نفوذى در جامعه نداشتند و در ارکان انقلاب لانه نکرده بودند . رهبران دینى به طور یکپارچه براى مهار نیروى استبداد و نجات مسلمانان از ظلم و ستم دستگاه خودکامه قاجار وارد میدان مبارزه شدند و مردم را علیه استبداد بسیج کردند و حتى پس از پیروزى نهضت، در مجلس اول حضور فعال داشتند، به گونهاى که سر اسرینگ رایس در گزارش خود به سر ادوارد گرى مىنویسد: «مجتهدین بزرگ همیشه در جلسات حاضر هستند; با اینکه جزو نمایندگان نمىباشند، اما نقش فعالى بر عهده داشته و در سمت مقابل نمایندگان مىنشینند .» (1)
ولى پس از گسترش نفوذ منورالفکران در ارکان انقلاب و رشد روند استحاله نهضت، رهبران دینى مواضع متفاوتى در برابر موج اصلاحات غیردینى اتخاذ کردند که در یک نگاه کلى مىتوان موضعگیرىهاى مزبور را در قالب دو شیوه برخورد با موج غربى کردن نهضت عدالتخانه بیان نمود:
شیوه نخستشیوه مخالفت صریح و مبارزه رودررو بود که سرانجام، به نفى کامل مشروطه غربى انجامید . این شیوه توسط شیخ شهید فضلالله نورى و یاران مذهبىاش در تهران اتخاذ شد و ضربه سختى به مشروطهخواهان غربگرا وارد آورد، گرچه شیخ به شهادت رسید و یارانش نتوانستند افسار قدرت را به دستبگیرند و مشروطهخواهان غربگرا از مصدر قدرت کنار بزنند، ولى با افشاگرىها و مقابله رودرروى خویش، ماهیت آنان را فاش کردند، به گونهاى که پس از اعدام شیخ، بسیارى از مردم مسلمان فهمیدند بانیان آزادى غربى خود افرادى مستبد و دینستیز و مرزنشناس و همگام با استعمار مىباشند . البته این شیوه برخورد در موقعیتى که هنوز ماهیت منورالفکران دین ستیز هویدا نشده بود، یک پیامد منفى داشت و آن اینکه برخى از نیروهاى مردمى به دلیل عدم اطلاع از نیات شوم آزادى خواهان دین ستیز، بین رفتار شیخ شهید و خاندان قاجار یک همخوانى و تشابه تصور مىنمودند و روحانیت را به همدستى با استبداد متهم مىکردند .
از اینرو، برخى از عالمان دینى شیوه دیگرى اتخاذ کردند که کارکرد خاص شیوه اول را نداشت; یعنى نتوانست در مدتى کوتاه، ضربه کارایى بر روند استحاله وارد سازد، ولى مانع نومیدى و انحراف بخشى از نیروهاى مردمى کماطلاع گردید و مشروطه غربى را در دراز مدت به چالش کشانید . شیوه مزبور در حقیقتشیوه همکارى و مصادره تدریجى بود که سرانجام، به تبیین مرزهاى مشروطه مطلوب و مرحوم آخوند خراسانى انجامید . آنها به دلیل حضور در سطح مرجعیتشیعه، سیطره فکرى و شخصیتى و نفوذ اجتماعى بالایى داشتند، به طورى که نفوذ و رشد فعالیتهاى منورالفکران در ایران نمىتوانست کارکرد و نفوذ کلام آنها را زایل کند . از اینرو، آنها از آغاز تا دوران اوج قدرت مشروطهطلبان سکولار، همچنان در میان طیف مذهبى و توده مسلمان نفوذ داشتند و به سبب همین نفوذ، پس از اعلام شیخ شهید و وخامت اوضاع در مجلس دوم، مرحوم آخوند و برخى از فقهاى نجف عزم حرکتبه ایران و اصلاح وضع مشروطه را کردند که در میان راه، مرحوم آخوند به طرز مشکوکى رحلت نمود .
این گروه از علما سعى مىکردند با تایید اساس مشروطیت و نفى آموزههاى الحادى بانیان مشروطه غربى، مؤلفههاى اساسى نهضت عدالتخانه را به نفع خود مصادره کرده، آنها را از نیل به اهداف شومشان باز دارند . علاوه بر این، مرز میان عدالت و آزادى و مساوات اسلامى و غربى هویدا گردد و مشروطهچیان دینستیز از چشم ملت مسلمان و توده مذهبى افتادند .
اکنون با توجه به این توضیح اجمالى، ابعاد هر یک از دو شیوه مزبور با تفصیل بیشترى بیان مىگردد .
1 . برخورد صریح و مخالفت رو در رو
اگر بخواهیم ریشههاى این برخورد را مورد بررسى قرار دهیم، باید به مبانى فکرى و عملکرد شیخ شهید فضلالله نورى، بانى و رهبر این شیوه برخورد مراجعه کنیم . ایشان در ابتداى نهضت، با تاسیس عدالتخانه و محدود ساختن خودکامگى رژیم قاجار موافقت نمود و حتى همراه مهاجران به قم مهاجرت کرد . پس از پیروزى نهضت نیز بر مجلس و عملکرد آن نظارت داشت، ولى از همان آغاز، حتى پیش از شروع انقلاب، حساسیتخاصى نسبتبه شعارها و اهداف انقلاب از خود بروز مىداد . وى با استفاده از واژههایى مانند «مشروطه» و «آزادى» مخالفت مىکرد و دوستان و همکسوتان خود را از به کارگیرى این واژهها به عنوان یک هدف و آرمان برحذر مىداشت; چنانکه یک بار به ناظمالاسلام، که در روزنامه خود سخن از «مشروطه» و «جمهورى» به میان مىآورد، فرمود: «مشروطه و جمهورى را در روزنامه اسم بردن و منشا فساد شدن مشروع نیست .» (2)
ایشان معتقد بود: استفاده از واژههاى دو پهلو مسیر نفوذ فرهنگ غرب را بر مسلمانان هموار مىکند و منشا فساد و لامذهبى خواهد شد و سرانجامى جز رسوایى نیروهاى مذهبى ندارد . از اینرو، در مهاجرت کبرا در مجلس علما سخت از استعمال واژه «مشروطه» و «آزادى» به عنوان آرمان نهضتخوددارى کرد و فرمود: «سخنى نگویید و حرکتى نفرمایید که رخنه در دین اسلام وارد آید . آن وقت اجانب بر ما سخریه خواهند نمود ... اگر از من مىشنوید، لفظ آزادى را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد .» (3)
اما در عین حال، تا زمانى که مشروطهخواهان به طور علنى به جنگ با برخى از آموزههاى دینى برنخاستند، شیخ شهید به مخالفتبا مشروطه نپرداخت، حتى در اوایل نهضت، شخصا در مجلس حاضر مىشد . (4) ولى وقتى بوى انحراف و مبارزه با احکام اسلام را از مصوبات مجلس و قانون اساسى استشمام کرد، بىدرنگ موضعگیرى شدید خود را آغاز کرد .
محیط مافى در مورد موضعگیرى شیخ در قبال قانون اساسى، هنگامى که پیشنویس آن براى امضا به محضر شیخ ارائه گردید، مىنویسد: «ایشان از امضا تبرا کردند، جواب دادند: من بایستى روزى چند در این قوانین غور و دقت کنم . پس از آن اگر از وظیفه شرعى من خارج نباشد، مضایقه از امضا ندارم، والا بدون تامل امضا نخواهم کرد .» (5)
آنگاه پس از مطالعه و دقت، به این نتیجه رسید که قانون مذکور در قریب به بیست مورد مخالف حکم صریح اسلام است و هیچ محمل صحتى ندارد . (6)
از این پس، مخالفت صریح شیخ با مشروطهخواهى غربگرا آغاز شد و با ابزارهاى گوناگونى همچون تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنى علیه السلام و چاپ روزنامه و انتشار اعلامیه و رساله، به مخالفتبا آنها برخاست . البته ناگفته نماند مخالفت صریح شیخ شهید با مشروطیت پس از نومیدى ایشان از اصلاح وضع موجود و تندروى و حملههاى سخت عناصر سکولار به حریم دین و احکام اسلامى آغاز گردید، و گرنه شیخ پیش از این تاریخ، با مشروطهخواهان سر ستیز نداشت و همین امر شاهد گویایى است که حملههاى شیخ به مشروطه غربى باز مىگشت، نه به تشکیل عدالتخانه و محدود کردن قدرت پادشاه خودکامه قاجار .
شیخ شهید در رساله تحریم مشروطه، که اثرى عمیق و عالمانه در میان رسائل مشروطیتبه شمار مىآید، انقلاب مشروطیت را نه تنها یک انقلاب ناموفق و خنثا، بلکه فتنهاى بزرگ از فتنههاى آخرالزمان قلمداد کرده است که ملت را از چاله استبداد قاجار برکشیده، (7) به چاه لامذهبى و بىهویتى مىافکند . او مشروطه را فتنهاى مىخواند که بانیان آن ادیان ساخته شده بشرى و مادیگرایان مىباشند . بدین روى، به صراحت مشروطه را تحریم نمود .
طبق آنچه شیخ شهید در رساله تحریم مشروطه، ذکر نموده بعضى از دلایل ایشان براى تحریم مشروطیت را مىتوان امور ذیل دانست .
1 . مساوات و برابرى، که از اصول موضوعه به شمار مىآید، یعنى اصلى که مىگوید: افراد مملکت متساوى الحقوق هستند [اصل هشتم قانون اساسى]، با تفاوتهایى که در اسلام میان احکام زن و مرد، بالغ و غیر بالغ، پدر و پسر، برادر و خواهر، کافر و مسلمان، ذمى و غیر ذمى، مرتد و غیر مرتد قرار داده شده، کاملا متضاد است . (8)
2 . [طبق اصل هجدهم متمم قانون اساسى] آزادى بیان و قلم تنها در مورد کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین، مقید گردیده، و حال آنکه افترا بستن به دیگران، تهمتبه مسلمان، اذیت و دشنام دادن و اهانت و تحقیر و تهدید نیز مسلما از مرزهاى محرم و قلمروهاى ممنوعهاى است که قلمها نباید بدان مرزها تجاوز کنند . (9)
3 . تعیین مجازات مالى در مورد تخلفات مطبوعاتى با شریعت اسلام سازگار نیست; چرا که در شرع، درباره ارتکاب منهیات مجازات مالى نداریم . (10) [البته این ایراد شیخ شهید مربوط به زمانى است که افراد بدون اذن فقه چنین مجازاتهایى را جعل نمایند ].
شیخ نورى پس از مشاهده تلاش مشروطهگران غربى براى تصویب و اجراى قوانین مبتنى بر عقل خود بنیاد و منقطع از شریعت، اساسا حق قانونگذارى مجلس را امرى خلاف شریعتشمرده و دو اشکال ذیل را مطرح نمود:
4 . یکى از دو ایراد شیخ به اصل دوازدهم متمم قانون اساسى باز مىگشت . طبق فقره مذکور، «حکم و اجراى هیچ مجازاتى نمىشود، مگر به موجب قانون .» شیخ در نقد این اصل مىفرماید: «این حکم مخالف مذهب جعفرى علیه السلام است که در زمان غیبت امام علیه السلام مرجع در حوادث فقهاى شیعه هستند و مجارى امور به ید ایشان است و بعد از تحقیق موازین، احقاق حقوق و اجراى حدود مىنمایند و ابدا منوط به تصویب احدى نخواهد بود .» (11)
5 . دیگر آنکه تشکیل قوه مقننه نیز نوعى بدعتبه شمار مىآید . از منظر شیخ، اگر قوه مقننه بخواهد قوانین جدیدى در هتبرقرارى نظم و حرکت جامعه در عرض قوانین اسلام جعل نماید، این امر به معناى نقصان احکام اسلام براى اداره زندگى بشر است، و حال آنکه احکام اسلام کامل است و اگر بخواهد احکام موضوعات جدید و مسائل مستحدثه را معین کند و در حقیقت در طول احکام اسلام به قانونگذارى بپردازد، باید گفت: این امر تنها شان نواب امام علیه السلام است که توانایى استنباط از کتاب و سنت را دارند، نه کسانى که از بضاعت لازم براى تطبیق اصول احکام اسلام بر فروع آن عاجزند . (12)
آنگاه آن شهید بزرگوار با تکیه بر دلایل مزبور، حرمت مشروطیت را چنین اعلام مىفرماید: «شبهه و ریبى نماند که قانون مشروطه با دین اسلام حضرت خیرالانام - علیه آلاف التحیة و السلام - منافى است و ممکن نیست که مملکت اسلامى در تحت قانون مشروطگى بیاید، مگر به رفع ید از اسلام . پس اگر کسى از مسلمین سعى در این باب نماید که با مسلمانان مشروطه شویم، این سعى و اقدام در اضمحلال دین است و چنین آدمى مرتد است و احکام اربعه مرتد بر او جارى است، هر که باشد، از عارف یا عامى از اولى الشوکة یا ضعیف .» (13)
اما آنچه بیش از دلایل مزبور، شیخ فضلالله نورى را به جهاد و مبارزه تا پاى جان با مشروطهچیان غربزده و عناصر تندرو مجلس واداشت، این بود که ایشان به این نتیجه رسید: شعارهایى همچون «عدالت» و «آزادى» و «مساوات» و اساسا طرح مسئله مشروطه توطئهاى براى دینزدایى از عرصه سیاسى - اجتماعى ایران است . یکى از عوامل مؤثر در مشکوک شدن ایشان نسبتبه مشروطه، ورود چهرههاى بدنام و منحرف در جریان دفاع از نهضت مشروطه و دیگرى به کارگیرى شعارهاى لغزنده و موهوم بود .
شیخ در این مورد مىفرماید: «وقتى که شروع به اجراى این مقصد شد، دیدم دستهاى از مردم که همه وقت مرمى [متهم] به برخى از انحراف بودند، وارد بر کار شدند، کمکم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد .» (14)
از دیگر مواردى که موجب مخالفتشیخ شهید نسبتبه مشروطه گردید، مخالفت علنى برخى از مشروطهخواهان با احکام اسلام بود . براى نمونه، ایشان به کشتن یک مرد مسلمان به جرم قتل یک زردشتى اشاره مىفرماید و معتقد است: این عمل نشانگر آن است که اصل مساوات و برابرى حقوق شهروندى، که جزو اصلى تعالیم مشروطه بوده، در حقیقت در پى یکسان سازى حقوق مسلمان و غیرمسلمان مىباشد، و گرنه هرگز طبق تعالیم اسلام، نفس مسلمان با زردشتى همسان نیست . از اینرو، اگر مسلمانى یک کافر را بکشد، نباید به قتل برسد . (15)
شیخ مىفرمود: «مگر نمىدانى که لازمه مساوات در حقوق از جمله آن است که فرق ضاله و مضله و طایفه امامیه نهج واحد محترم باشند ... پس اگر مقصود، اجراى قانون الهى بود، مساوات بین کفار و مسلمین نمىطلبیدند ... اگر این جماعت مقصود جز اجراى قانون الهى نداشتند، چرا قانون مجازاتشان تمام برخلاف قانون الهى بود؟» (16)
چنانکه گذشت، حمایت افراد ناباب از مشروطیت از امورى بود که شیخ شهید را به ماهیت پوشالى مشروطیت رهنمون ساخت . از اینرو، مىفرمود:
«اگر این اساس به جهت تقویت اسلام بود، چرا تمام اشخاص لاابالى در دین و فرق ضاله، از بهائى و ازلى و کلیه اشخاص فاسدالعقیده و دنیاخواهان و جاهل یهودى و نصارا و مجوسى و بتپرستهاى هند و تمام ممالک کفر و کلیه فرق عالم، مگرخواص از مؤمنین، طالب قوت آن بودند و تقویت آن مىنمودند . (17)
« - آخر مقبول کدام احمق است که کفر حامى اسلام شود و ملکم نصارى (18) حامى اسلام باشد .
- اى عزیز، اگر مقصود حفظ شرع بود نمىگفتند که مشروطه محبوب ماست، نخواهیم راضى شد که کلمه مشروعه نزد او نوشته شود .
- اگر بناى آن بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضو از روس پول مىگرفت و دیگر از انگلیس؟» (19)
آیا عاقلى هست که نداند و نفهمد که این اساس را به اندک زمانى به جایى خواهند رساند که به سبب قوانین آن اسمى و رسمى از اسلام باقى نماند؟ (20)
شیخ شهید معتقد بود: مفاسد سیاسى، اجتماعى و فرهنگى پدید آمده پس از تشکیل مجلس، اولا و بالذات مربوط به هدف قرار گرفتن «مشروطیت» به عنوان آرمان نهضت مىباشد . از اینرو، راه چاره را نفى اساس مشروطیت دید و از به کارگیرى این عنوان به عنوان یک واژه خطرناک نهى مىفرمود . در رساله تذکرة الغافل، پس از برشمردن مفاسد اجتماعى پدید آمده بعد از مشروطه مىنویسد: «معلوم همه شد که این مفاسد یا از مقتضیات مجلس بوده و یا از لوازم وجودش . لذا، مىگفتند: منع آنها مخالف با عنوان مشروطیت است .» (21)
شاید برخى گمان کنند که شیخ شهید نورى و اطرافیانش موضع تندى در مقابل مشروطه اتخاذ کردند و به جاى بحث و برخورد منطقى، مشروطهخواهان را به کفر و الحاد متهم نمودند، ولى حقیقت آن است که در دو رساله نسبتا مبسوط باقى مانده از شیخ شهید، حجم زیادى از مطالب مربوط به افشاگرى و تحلیل ماهیت نهضت مشروطه و بیان نشانههاى انحراف در آن مىباشد; یعنى تکفیر و تفسیقهاى آن مرحوم همواره همراه با دلایل فراوان و شواهد متعدد بوده است . به گونهاى که در میان علماى تهران، احدى به اندازه شیخ شهید در مورد ماهیت مشروطه غربى و ترفندها و اهداف بانیان آن نوشته ندارد .
شیخ در بیانات خود، سعى مىکرد براى توده مسلمانان این حقیقت را فاش کند که مشروطیت غربى در پس آن است که حاکمیت الهى را محو نموده، عقل خود بنیاد و به تعبیر بهتر، انسان ناقص العقل را به جاى خدا بنشاند; مىفرمود: «برادر عزیزم، [بدان] که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیئت مقننه مملکتباشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونى مستقلا مطابق با اکثر آراء بنویسند، موافق مقتضى عصر، به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر، بلکه هرچه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد، او را قانون مملکتى قرار بدهند .» (22)
این جملات کاملا نشان مىدهند که شیخ شهید با اصل قانونگذارى و مجلس مخالفت نداشته، بلکه با قانونگذارى بىمبالات به موافقتیا مخالفتبا شریعتسرستیز داشته است .
مخالفتشیخ با آزادى و مساوات نیز دقیقا از همین منظر قابل تفسیر مىباشد; یعنى آن شهید بزرگوار با «آزادى» به معناى رهایى از عبودیتخداوند و «برابرى» به معناى تساوى حقوق همه اقشار جامعه، اعم از زن و مرد و کافر و مسلمان و بالغ و نابالغ، مخالف بوده است .
شیخ شهید براى مردم مسلمانى که به عشق رهایى از استبداد و برپایى عدالت اجتماعى حول محور احکام دین و با نظارت عالمان دینى به عرصه مبارزه آمده بودند، علنا توطئههاى پشت پرده مشروطهگران سکولار را فاش کرد; مىفرمود: «اگر در اساسیه، محض تدلیس از باب لابدى نوشتند، باید موادش مطابق شرع باشد، ولى باز در همان نوشتند که تمام مواد قانونیه قابل تغییر است و از جمله مواد، ماده موافق شرع بودن اوست .» (23)
شهید نورى براى فروپاشى ابهت و نفوذ کلام مجلس شوراى ملى که مشروطهگران سکولار به شدت در پى قداستبخشیدن به آن بودند، اساسا مشروعیت و اعتبار وکالت نمایندگان مجلس براى قانونگذارى در امور عامه را زیر سؤال مىبرد و علتش هم این بود که شیخ مىدانست آنها درصدد حذف رهبران دینى هستند . از اینرو، نمىتوان آنها را به عنوان نمایندگان و کارگزاران ماذون از سوى نهاد مرجعیت و اجتهاد مشروع دانست . بدین روى، مىفرمود: «مگر نمىدانید که در امور عامه وکالت صحیح نیست و این باب، باب ولایتشرعیه است; یعنى تکلم در امور عامه و مصالح عمومى ناس، مخصوص استبه امام علیه السلام یا نواب عام او، و ربطى به دیگران ندارد و دخالت غیر آنها در امور حرام و غصب نمودن مسند پیغمبر صلى الله علیه و آله و امام علیه السلام است .» (24)
البته چنانکه پیشتر اشاره شد، شیخ با اصل قانونگذارى و انتخاب وکیل و تشکیل مجلس مخالفتى نداشت . شاهد گویاى این مطلب آن است که در آغاز تشکیل مجلس، نه تنها با انعقاد آن مخالفتى ننمود، بلکه شخصا در مجلس حضور پیدا مىکرد . خالفتشیخ از زمانى آغاز شد که فهمید قاطبه نمایندگان مجلس درصدد هدم شریعت و ممانعت از حضور دیانت در عرصه سیاست هستند . بنابراین، باید گفت: چون مشروعیت قانونگذارى نمایندگان به تایید صلاحیت آنان نزد فقها و مراجعه دینى به عنوان نواب عام امام عصر - عجالله تعالى فرجه - مىباشد و بسیارى از نمایندگان عصر مشروطه به علت مخالفت علنى با احکام شریعت، صلاحیت قانونگذارى و ماذون بودن از طرف نواب عام را از کف داده بودند، شیخ شهید اساسا مشروعیت وکالت و قانونگذارى را از آنان ساقط شده اعلان فرمود، و گرنه شیخ در آغاز نهضتبا تشکیل مجلس عدالتخانه براى محدود کردن خودکامگى دستگاه حاکم کاملا موافق بود و مخالفتش از زمانى آغاز گردید که فهمید بنا بر این است که به جاى دستگاه به ظاهر مسلمان ولى بىمبالات نسبتبه دستورات شرعى، رژیمى روى کار بیاید که اساسا اسلام را از ریشه قبول ندارد و درصدد اکمیتبخشیدن به مکاتب اومانیستى و لیبرالیستى غرب است . از اینرو، مىفرمود: «تمام مفاسد ملکى و مخاطرات دینى از اینجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط براى کارهاى دولتى و دیوانى و دربارى، که به دلخواه اداره مىشد، قوانینى قرار بدهد که پادشاه و هیات سلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدى و تطاول را مسدود نماید . امروز مىبینیم در مجلس شورا کتب قانونى پارلمنت فرنگ را آورده و در دایره احتیاج به قانون توسعه قائل شدهاند . غافل از اینکه ملل اروپا شریعت مدونه نداشتهاند لهذا براى هر عنوان نظامنامه نگاشتهاند .» (25)
همانگونه که اشاره شد، یکى از اقدامهاى شیخ شهید براى مبارزه با مشروطه خواهان تندرو و فرنگىمآب انتشار روزنامه بود . آن مرحوم به همت دوستان خود، در ایام تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام روزنامهاى منتشر مىکرد که هم وغم آن نفى مجلس و خنثا کردن توطئههاى مشروطهخواهان سکولار بود . این اقدام شیخ در آن شرایط، که بیشتر روزنامهها به وسیله معارضان مذهب و روحانیت منتشر شد، کار مغتنم و مبارکى بود که به سبب چاپ پیگیر و مرتب و درج مطالب روشنگر و افشاگرانه و بیان ضعفها و چالشهاى مشروطه غربى با اسلام، افکار بسیارى از نیروهاى مذهبى را به سوى مخالفت و یا دست کم تردید و تجدیدنظر در حمایت از مشروطیتسوق داد . براى اطلاع از محتواى مطالب این روزنامهها و اهمیت مطالب مندرج در آنها و میزان روشنگرى آنها براى جامعه، محتواى یکى از شمارههاى آن، که سیر انحراف نهضت مشروطیت را به تصویر کشیده و خواننده را در جریان روند استحاله قرار داده است، نقل مىشود:
نمونهاى از روزنامه شیخ فضلالله نورى:
مطبوع در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم سلامالله علیه و على آبائه الکرام
براى انتباه و رفع اشتباه از برادران دینى
روز دوشنبه هیجدهم جمادى الثانیه (1325)
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح مقاصد حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقاى حاجى شیخ فضلالله - سلمه الله - و سایر مهاجران زاویه مقدسه از علماء عظام و غیرهم آن است که سال گذشته از سمت فرنگستان سخنى بمملکت ما سرایت کرد و آن سخن این بود که هر دولتى که پادشاه و وزراء و حکامش بدلخواه خود با رعیت رفتار مىکنند، آن دولتسرچشمه ظلم و تعدى و تطاول است و ممکلتى که ابواب ظلم و تعدى و تطاول در آن مفتوح باشد، آبادانى برنمىدارد و لایزال بر پریشانى رعیت و بىسامانى اهالى مىافزاید، تا آنجا که بالمره (26) آن مملکت از استقلال مىافتد و در هاضمه جانورهاى جهانخور تحلیل مىرود و گفتند: معالجه این مرض مهلک مفنى، آن است که مردم جمع بشوند و از پادشاه بخواهند که سلطنت دلخواهانه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتى و خدمات دیوانى و وظائف دربارى قرارى بگذارند که من بعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم را هیچ وقت از آن قرار تخطى نکند و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صحیح از خود رعایا بتصویب یکدیگر بنویسند و بصحه پادشاه رسانیده، در مملکت منتشر نمایند و گفتند: نام آن حکمرانى قراردادى «سلطنت مشروطه است» و نام قرارداددهندگان «وکلاء» و یا «مبعوثین» است و نام مذکر مذاکرات آنها «مجلس شوراى ملى» است و نام قراردادهاى آنها «قانون» است و نام کتابچهاى که آن قراردادها را در آن مىنویسند «نظامنامه» است .
سلسله علماء عظام و حجج اسلام چون از این تقریر و این ترتیب استحضار تام بهم رسانیدند، مکرر با یکدیگر ملاقات نمودند و مقالات سرودند و همه تصدیق فرمودند که این خرابى در مملکت ایران از بىقانونى و ناحسابى دولت است و باید از دولت تحصیل مجلس شوراى ملى کرد که تکالیف دوایر دولتى را معین و تصرفاتشان را محدود نماید، تا آنکه - بحمدالله تعالى - پادشاه مرحوم موفق و مساعى علماء عظام مشکور و مجلس دارالشوراى کبراى اسلامى مفتوح شد . و اعلى حضرت اقدس شاهنشاه عصر - خلدالله سلطانه - هم باین سعادت مساعدت که مبذول مىفرمایند فائز گردید . پس عنوان سخن و مبدا مذاکرات بىقانونى دوایر دولتبود و حاجت ما مردم ایران هم بوضع اصول و قوانین در وظایف دربارى و معاملات دیوانى انحصار داشت و بعد همین که مذاکرات مجلس شروع شد و عناوین دائر باصل مشروطیت و حدود آن در میان آمد، از اثناء نطقها و لوائح و جرائد امورى به ظهور رسید که هیچکس منتظر نبود و زائدالوصف مایه وحشت و حیرت رؤساء روحانى و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین شد .
از آن جمله در منشور سلطانى، که نوشته بود مجلس شوراى ملى اسلامى دادیم، لفظ «اسلامى» گم شد و رفت که رفت . این فقره سند صحیح دارد، عندالحاجه مذکور و مشهود مىشود . و دیگر در موقع اصدار دستخط مشروطیت از اعلى حضرت اقدس شاهنشاه عصر - دام ظله المدود - در مجلس در حضور هزار نفس، بلکه بیشتر صریحا گفتند که ما مشروعه نمىخواهیم .
و دیگر براى العین همه دیدیم و مىبینیم که از بدو افتتاح این مجلس، جماعت لاقید لاابالى لامذهب از کسانى که سابقا معروف به «بابى بودن» بودهاند و کسانى که منکر شریعت و معتقد به طبیعت هستند، همه در حرکت آمده و به چرخ افتادهاند . سنگهاست که به سینه مىزنند و جنگهاست که با خلق خدا مىکنند .
و دیگر روزنامهها و شبنامهها پیدا شد، اکثر مشتمل بر سب علماء اعلام و طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد و فروعى را از آن تغییر داده، تبدیل باحسن و انسب نمود و آن قوانینى که به مقتضاى یکهزار و سیصد سال پیش قرار داده شده است، باید همه را با اوضاع و احوال مقتضیات امروز مطابق ساخت، از قبیل اباحه مسکرات و اشاعه فاحشهخانهها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضهخوانى و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و در تسویه طرق و شوارع و در احداث راههاى آهن و در استجلاب صنایع فرنگ و از قبیل استهزاء مسلمانها در حواله دادن شمشیر حضرت ابوالفضل و یا بسر پل صراط و اینکه افکار و گفتار رسول مختار صلى الله علیه و آله - العیاذ بالله - از روى بخار خوراکىهاى اعراب بوده است; مثل شیر شتر و گوشتسوسمار و اینکه امروز در فرنگستان فیلسوف هستند خیلى از انبیاء و مرسلین آگاهتر و داناتر و بزرگتر و - نستجیر بالله - حضرت حجة بن الحسن - عجل الله تعالى فرجه - را امام موهوم خواندن و اوراق قرآن مجید را در مقواهاى ادوات قمار به کار بردن و صفحات مشتمل بر اسم جلاله و آیات سماویه را در صحن مجلش شورا دریدن و پاشیدن . و انگارى اینکه مردم بىتربیت ایران سالى بیست کرور تومان مىبرند و قدرى آب مىآورند که زمزم است و قدرى خاک که تربت است و اینکه اگر این مردم وحشى و بربرى نبودند، این همه گوسفند و گاو و شتر در عید قربان نمىکشتند و قیمت آن را صرف پل سازى و راهپردازى مىکردند و اینکه تمام ملل روى زمین باید در حقوق مساوى بوده، ذمى و مسلم خونشان متکافو باشد و با همدیگر درآمیزند و به یکدیگر زن بدهند و زن بگیرند . (زنده باد مساوات!)
و دیگر ظهور هرج و مرج در اطراف ممالک محروسه و سلب امنیت و خلاف نظم و شیوع خونریزى و تاخت و تاز و اثاره فتن و مفاسد در هر صقع [منطقه] و هر ناحیه و رواج رقابت و خصومت و معادات در میان اهالى شهرهاى بزرگ، خصوصا حوادث و سوانحى که در صفحه آذربایجان و سرحدات آن اتفاق افتاده و کشتارها که در کرمانشهان و فارس و حدود نهاوند و غیرها واقع شده است .
و دیگر تجرى طبقات مردم در فسق و فجور و منکرات، مىفرمایند: چون ما و شماها همگى در طهران هستیم، فقط طهران را از شما مىپرسیم: آیا از وقتى که اسم «آزادى» در این شهر شایع شده است، سستى عقاید اهالى و درجه هرزگىها و بىباکىها از کجا به کجا رسیده است؟ هیچ وقتشنیده بودید که یهودى با بچه مسلمان لواط کرده باشد؟ از گذر لوطى صالح بپرسید . و هیچ وقت دیده بودید که یهودى علىالراس دختر مسلمان را کشیده باشد؟ امسال همگى دیدید . یا مستحضر شدید ذاکرین و وعاظ مىگویند که امسال مجالس روضهخوانى و تکایاى عزادارى و اهتمام مردم در این عبادت، که از شعائر بزرگ شیعهخانه است، نزدیک به نصف به تعطیل گذشت و متروک شد . آیا هیچ انتظار چنین نتیجه را داشتید و هیچ شنیده بودید تا این تاریخ که یک آدمى در دنیا گفته و یا نوشته و پراکنده کرده باشد که الوهیتخدا مشروطه است؟ «و لقد قالوا کلمة الکفر .» و هیچ شنیده بودید در این یک هزار و سیصد و چند سالى که از عمر اسلام - ایدالله انصاره - گذشته است، صورت یکى از مجددین دین را که در عداد کلینى و علمالهدى و محقق و شهیدین شمرده شود، به شکل حیوانى بارکش کشیده و تشهیر کرده باشند؟
و دیگر افتتاح رسوم و سیر معموله بلاد کفر در قبةالاسلام، تاریخ هجرى هیچ خبر نمىدهد که در ممالک اسلامیه مجلس ترحیم و ختم قرآن را به دستور فرنگستان تشکیل داده باشند . مسجد جامع پاىتخت اسلام فاتحه وزارى صدیقه طاهره - سلامالله علیها - بسیره خاصه فرنگان گلریزى کردن و دستمالهاى مشکى بر بازوى دستجات اطفال مسلمین بستن و جماعات زردشتىها را در خانه خدا وارد ساختن و در مجلس فاتحه مخصوصا آلافرنگها و پاریس پرستها را مستخدم قرار دادن و ارباب عمایم و بزرگان شریعت را طوعا یا کرها به آن محضر مطهر کشیدن . اى پیروان دین اسلام! هیچ ختمى به این شکل دیده و یا شنیده بودید و هیچ شنیده بودید که رؤساء روحانى شما را عنفا در مجلس در قطار مادامهاى فرنگان کشیده و در ازدحامى که سراپا علىرغم اسلام و اسلامیان است، حاضر و مستبشر داشته باشند . آن بازار شام، آن شیپور سلام، آن آتش بازىها، آن ورود سفرا، آن عادیات خارجه، آن هورا کشیدنها و آن همه کتیبههاى «زنده باد» ، «زنده باد» ، «زنده باد» و «زنده باد مساوات» و «برادرى - برابرى» . مىخواستید یکى را بنویسید: «زنده باد شریعت» ، «زنده باد قرآن» ، «زنده باد اسلام» . حقیقتا چشم خاتم انبیاء روشن و خاطر خاتم اوصیاء خرسند، قرة الاعین سرة الانفس! شما را اى مسلمانها! اى اهل طهران! به قرآن مجید، به امیرالمؤمنین، به سیدالشهداء، به امام زمان - ارواحنا لهم الفداء - قسم مىدهیم کهاى پیغمبر شما حاضر بود و آن هنگامه جلو خان نگارستان را مىدید، چه مىفرمود؟ آیا نفرین مىکرد یا تبریک مىگفت؟ و آیا مىفرمود: خوب جشنى براى مجلس گرفتهاید، یا مىفرمود: خوب ختمى براى اسلام گذاشتهاید؟ آیا مىفرمود: زنده باد مشروطه، یا مىفرمود: اهکذا تخلفون محمدا فى امته؟
الها که نعمت مجلس شوراى ملى اسلامى خصم لامذهبان باد. از طرف هیئت مهاجرین الى الله به جماعت آزادىخواه اعلان مىشود که اگر هزار تن از این حقهها بزنید و ساعتى صد سحر بابلى بکنید، به هیچ نتیجه نایل نخواهید شد و سحر با معجزه پهلو نخواهد زد و ما تن به تضعیف اسلام و تحریف احکام نخواهیم داد، مادام منا الروح فى الجثمان . و دیگرهاى دیگر هم هست، بلکه بسیار است; زیرا که این طفل یک ساله ره صد ساله پیموده است، ولى از تذکار و تعداد آنها مىترسم برخى از صنادید سلسله و عظماء علماء عصر - و فقهم الله ما یحب و یرضى - آزرده شوند ورنه سخن بسیار است .
قومى هم قتلوا امیم اخى
فاذا رمیتیصیبنى سهمى
حالا از برادران پاکیزه نهاد و همکیشان ایرانى نژاد سؤال مىکنیم که آیا این فتنههاى عجیب و این مفسدههاى عظیم در این مملکت واقع شده استیا نه؟ و آیا این حوادث فوقالعاده بعد از تاسیس این وضع جدید تولید گردیده استیا نه؟ احترام مىکنیم و نمىگوییم: این شرور و مفاسد از مجلس متولد شده و اینها اولاد اوست، مىگوییم اینها همزاد اوست . آیا مجلس دارالشوراى کبراى اسلامى به چه جهت و به کدام دلیل، باید این همه فتنه و فساد و آشفتگى بلاد و عباد همزادش بوده باشد؟ از آنجا که همه کس از حقیقتحال مطلع نیست و از اوضاع عصر و اخبار عالم استحضار ندارد . جهت و دلیل را هم حسبالتکلیف، ما خود شرح مىدهیم; زیرا که فرمودند: چون بدعتها ظاهر بشود، بر عالم است که اطلاع خود را اظهار کند . (برادران دینى ما) در این عصر ما فرقهها پیدا شدهاند که بالمره منکر ادیان و حقوق و حدود هستند . این فرقه مستحدثه را بر حسب تفاوت اغراض، اسمهاى مختلف است: «انارشیست» ، «نیهلیست» ، «سوسیالیست» ، «ناطورالیست» ، «بابیست» و اینها یک نحو چالاکى و تردستى در اثاره فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشى که در این کارها کردهاند، هرجا که هستند، آنجا را آشفته و پریشان مىکنند .
سالهاست که دو دسته اخیر از اینها در ایران پیدا شده و مثل شیطان مشغول وسوسه و راهزنى و فریبندگى عوام اضل من الانعام هستند: یکى فرقه بابیه است و دیگرى فرقه طبیعیه . این دو فرقه لفظا مختلف ولبا متفق هستند و مقصد صمیمى آنها نسبتبه مملکت ایران دو امر عظیم است: یکى تغییر مذهب و دیگرى تبدیل سلطنت . این اوقات این دو فرقه از سوءالقضاء هر دو در جهات مجلس شوراى ملى ما مسلمانها وارد و متصرف شدهاند و جدا جلوگیرى از اسلامیت دارالشوراى ایران مىکنند و مىخواهند مجلس شوراى ایران را پارلمنت پاریس بسازند . و اینکه حضرت حجةالاسلام والمسلمین آقاى حاجى شیخ فضلالله - ایده الله - طرف بىارادتى این جماعت واقع شده و مستوجب چندین ناسزا و سب و تهمت در روزنامهها و شبنامهها و لوایح و منابر گردیدهاند، سگهاى جهنم بر او بانگ مىزنند و بابىها مسلم ازو سخت مىرمند، براى همین است که ایشان کما هو حقه بیدار این دو دسته دزد شدهاند و در تنزیه مجلس شوراى از این دو فرقه پلید جدا ایستادهاند و به توفیق الهى تقصیر نخواهند فرمود و از جان و مال دریغ نخواهند داشت تا به جمیع علماء مذهب جعفرى، از عرب و عجم، جمیع این مطالب را محقق و مسلم بکنند و تمام تکالیف حتمیه الهیه این مقام را بر وجه اکمل و اوفى بپردازند . تهدید آن حضرت به غوغاى سفله و اراذل از این جهت است و ارجاف گرفتن مبلغ گزاف از سفارت یا دولتیا دیگرى از این بابت است، و الا همه کس مىداند که خراسان بزرگتر از قاین است و وزارت جنگ مهمتر از حکومتسیستان است و وکلاء مجلس هم امناء ملت هستند و آن تلگرافى که یک لخت کذب صریح و جعل قبیح است، از امناء ملتشایسته نبود و چنین خلاف با قسم و خیانتبر موکلین موجب انعزال است از وکالت، مگر کسانى که هیچ مستحضر نبودهاند و هم الاکثرون بالجمله .
تمام مفاسد ملکى و مخاطرات دینى از اینجا ظهور کرد که قرار بود مجلس شورا فقط براى کارهاى دولتى و دیوانى و دربارى، که به دلخواه اداره مىشد، قوانینى قرار بدهد که پادشاه و هیئتسلطنت را محدود کند و راه ظلم و تعدى و تطاول را مسدود نماید . امروز مىبینم در مجلس شورى کتب قانونى پارلمنت فرنگ را آورده و در دائره احتیاج با قانون توسعه قائل شدهاند، غافل از اینکه ملل اروپا شریعت مدونه نداشتهاند . لهذا، براى هر عنوان نظامنامهاى نگاشته اند و در موقع اجرا گذاشتهاند . و ما اهل اسلام شریعتى داریم آسمانى و جاودانى که از بس متین و صحیح و کامل و مستحکم است، نسخ برنمىدارد . صادع آن شریعت در هر موضع، حکمى و براى هر موقع، تکلیفى مقرر فرموده است . پس حاجت ما مردم ایران به وضع قانون منحصر است در کارهاى سلطنتى که بر حسب اتفاقات عالم از رشته شریعتى موضوع شده و در اصطلاح فقهاء دولت جائره و در عرف سیاسیین دولت مستبده گردیده است . بارى بعد از بیدار شدن حضرات مؤسسین مجلس از حجج اسلام و سایر مسلمین به ظهور این فتن و بروز این مفاسد و اینکه تولد این نتایجسوء از دخالت دو دسته دشمنان دین و دولت، که بابیه و طبیعیه هستند، شده است، قرار قاطع بر جلوگیرى ابدى از تصرفات لامذهبان در این اساس متین داده شد و جلوگیرى از دخالت و تصرفات این فرقههاى فاسده مفسده به نگاشتن و ملحوظ داشتن چند فقره است در نظامنامه اساسى:
یکى آنکه در نظامنامه اساسى مجلس بعد از لفظ «مشروطه» لفظ «مشروعه» نوشته شود .
و دیگر آنکه فصل دائره به مراعات موافقت قوانین مجلس با شرع مقدس و مراقبت هیئتى از عدول مجتهدین در هر عصر بر مجلس شورى به همان عبارت که همگى نوشتهایم، بر فصول نظامنامه افزوده شود . و هم مجلس شورى را به هیچ وجه حق دخالت در تعیین آن هیئت از عدول مجتهدین نخواهد بود و اختیار انتخاب و تعیین و سایر جهات راجعه به آن هیئت کلیة با علماء مقلدین هر عصر است، لاغیر . و دیگر آنکه محض جلوگیرى از فرق لامذهب، خاصه مرتدین از دین، که فرقه بابیه و نحو آن است، حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقاى آخوند ملا محمدکاظم - مدظلاله - افزودن فصلى را فرمایش فرمودهاند . حکم ایشان هم معلوم است، باید اطاعتشود و مخصوصا فصلى راجع به اجراء احکام شرعیه درباره فرقه بابیه و سایر زنادقه و ملاحده در نظامنامه اساسیه منظور و مندرج گردید .
و دیگر آنکه چون نظامنامه اساسى مجلس را از روى قانونهاى خارج مذهب ما نوشتهاید، محض ملاحظه مشروعیت و حفظ اسلامیت آن، پارهاى تصرفات در بعضى فصول با حضور همگى حجج اسلامیه شده است . باید آن فصول نیز به همان اصلاحات و تصحیحاتى که همگى فرمودهاند، مندرج شود و هیچ تغییر و ترک به عمل نیاید . براى نمونه آن تصرفات و تصحیحات و اصلاحات، مثلى بیاوریم تا همه برادرهاى دینى بدانند که بدوا چه بوده است و بعد چه شده است; از جمله یک فصل از قانونهاى خارجه که ترجمه کردهاند این است که مطبوعات مطلقا آزاد است; یعنى هرچه را هرکس چاپ کرد احدى را حق چون و چرا نیست . این قانون با شریعت ما نمىسازد و لهذا، علماء عظام تغییر دادند و تصحیح فرمودند; زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعه فحشاء در دین اسلام ممنوع است . کسى را شرعا نمىرسد که کتابهاى گمراهکننده مردم را منتشر کند و یا بدگویى و هرزگى را در حق مسلمانى بنویسد و به مردم برساند . پس چاپ کردن کتابهاى ولتر فرانسوى، که همه ناسزا به انبیاء علیهم السلام و کتاب بیان سید علىمحمد باب شیرازى و نوشتجات میرزا حسینعلى تاکرى و برادر و پسرهایش که خدا یا پیغمبر یا امام بابىها هستند، در روزنامجات و لوایح مشتمل بر کفر و رده و سب علماء اسلام تماما در قانون قرآنى ممنوع و حرام است، لامذهبها مىخواهند این در باز باشد تا این کارها را بتوانند کرد .
بارى، مهاجرین زاویه مقدسه را مقصودى جز تمشیت این فقرات مسطوره، که والله القاهر الغالب المدرک المهلک محض حراست اسلام و حفظ شریعتخیرالانام - علیه و آله الصلوة و السلام - است، نیست . هر وقت وکلاء محترم، که همه دم از مسلمانى و دیندارى و خداشناسى مىزنند، مضایقه و ممانعت و مزاحمتخودشان را نسبتبه این چهار فقره ترک گفتند و اینها را پذیرفتند، احدى از علماء اسلام وطبقات مسلمین را با ایشان سخنى نخواهد بود و مجلس دارالشوراى کبراى ملى اسلامى هم حقیقة به لقب «مقدس» و دعاى «شیدالله ارکانه» شایسته و سزاوار خواهد گردید . «ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب او القى السمع و هو شهید . » (27)
سرانجام، تلاشها و مبارزات شیخ شهید با جناح تندرو و مشروطیت، که در مجلس اول تاثیر چشمگیرى داشتند، آنها را وادار به پذیرش اصلاحات شیخ در متمم قانون اساسى نمود . اما این مقدار مرحوم شیخ فضلالله نورى و یارانش را قانع نکرد; چرا که آنها در کنار گنجاندن مصوبات موردنظر شیخ مانند اصل «نظارت فقها بر مصوبات مجلس» ، راهکارهایى براى فرار از قیود شریعت و نظارت علما در نظر گرفته بودند که ضمانت اجرایى مواد تضمینکننده اسلامیت مصوبات مجلس را از بین مىبرد . از اینرو، مرحوم شیخ شهید به طور کلى، مشروطیت را نفى کرد و آن را مخالف و منافى مبانى و احکام اسلام اعلام نمود .
تلاشهاى شیخ نورى موجب بدبینى عده زیادى از نیروهاى مذهبى نسبتبه مشروطیت گردید; ناامنىها و تندروىها و هرج و مرجها به وجود آمد . پس از تشکیل مجلس اول نیز بر بىرغبتى مردم نسبتبه مشروطیت افزود، به گونهاى که زمینه سرکوب مشروطهخواهان توسط محمدعلى شاه فراهم آمد و او با استفاده از این فرصت پدید آمده، مجلس را به توپ بست .
بدین روى، مشروطهخواهان تندرو پس از فتح تهران، به سراغ شیخ نورى آمده، عقدههاى خویش از دوران استبداد صغیر به با دار کشیدن آن مرد بزرگ، خالى کردند . و این بهترین گواه بر عمق تاثیر مجاهدتهاى شیخ و کارگر بودن ضربه آن شهید به مشروطهگران خودباخته و دینستیز بود; چرا که آنها مىخواستند در یک فضاى آرام و با یک کودتاى بدون سر و صدا، حاکمیت را به دستبگیرند و عنصر دین و روحانیت را از صحنه بیرون کنند، ولى شیخ شهید با مقاومتخود، روند استحاله نهضت را به تاخیر انداخت و طى این دوران، زمینه آگاهى و بیدارى بخش وسیعى از نیروهاى مذهبى را فراهم نمود . ملتى را که چشم بسته به حمایت از اصلاحات مشروطهخواهان سکولار برخاسته بودند، بیدار و به تامل و تردید وادار کرد و مقبولیت و مشروعیت آنان را به شدت زیر سؤال برد، به طورى که پس از اعدام مرحوم نورى، چهره سفاک و خونریز و بىرحم منادیان آزادى غربى روشن گردید . البته این بدین معنا نبود که تمام افراد جامعه به این حقیقت پى بردند; اما خیل کثیرى از مردم متدین فهمیدند: حکومت آرمانى و عادلانهاى که آنها به دنبالش بودند، مشروطهاى نیست که امثال بایرم خان ارمنى و تقىزاده از آن دم مىزنند .
2 . تایید ضمنى و مصادره تدریجى
برخى از علما و روحانیان که عمدتا در حوزه نجف حضور داشتند، به رغم مخالفتباطنى با مشروطه سکولار، اساس مشروطیت را تایید کرده، سعى نمودند در طول زمان، آن را به نفع جنبش عدالتخانه، که بر پایه آموزههاى دینى آغاز شده بود، مصادره کنند . تفاوت اصلى آنها، که در راسشان آیةالله العظمى آخوند خراسانى، مرجع اعلاى شیعه، قرار داشت، با شیخ فضلالله نورى در این بود که آنها از سطح عالى مرجعیتشیعه و رهبرى دینى تشیع نسبتبه مشروطه موضع گرفته بودند . ولى شیخ شهید به عنوان یک فقیه و مجتهد طراز اول تهران وارد عرصه مشروطه شده بود . به طور طبیعى، توان مرجعیت و نفوذ کلام آنها در کشور بیش از یک فقیه و مجتهد پایتختبود . مراجع نجف اشرف در خود توان اصلاح انحرافات را از طریق بىتوجهى به عناصر سکولار مىدیدند و جریان مشروطه غربى را در دل جریان عظیم مشروطهخواهى، که بخش بزرگى از آن حامى مشروطه مشروعه بودند، جریانى کوچک و ضعیف مىدانستند . از اینرو، با اساس مشروطیت مخالفت ننمودند، بلکه سعى کردند با تایید مشروطیت، که در حقیقت همان مشروطه مشروعه بود، مؤلفهها و نظام سیاسى مشروطه را بر مبانى اسلام منطبق ساخته، با اسلامى کردن مشروطه آن را به نفع شریعت مصادره کنند .
این همان برخوردى بود که حضرت امام خمینىقدس سره در انقلاب اسلامى انجام داد . حضرت امام تز «حکومت جمهورى» را از غرب پذیرفت، ولى آن را با مبانى نظام سیاسى اسلام منطبق نمود و نظام «جمهورى اسلامى» را ترتیب داد . به بیان دیگر، حضرت امام ساختار نظام جمهورى را از میان نظامهاى سیاسى روز برگزید، ولى آن را با محتواى «اسلامى» پر کرد .
ولى مرحوم شیخ به دلیل عدم برخوردارى از موقعیت علماى نجف، اگر مثل آنان عمل مىکرد، نمىتوانست در دراز مدت انقلاب مشروطه را اصلاح کند . از سوى دیگر، سکوت و کنارهگیرى از میدان مبارزه او را به عنصرى خنثا مبدل مىساخت . از اینرو، وقتى دید نمىتواند موجب هدایت کل جامعه و هدایت نهضتبه سوى مسیر صحیح آن شود، تمام همت و نیروى خود را بر مبارزه با جریان مشروطه سکولار قرار داد . بنابراین، تحریم مشروطیت در مکتوبات و اعلامیههاى شیخ شهید در حقیقت، به تحریم مشروطه سکولار و دینستیز بازمىگردد، نه مشروطه مشروعه که خود شیخ منادى آن بود .
اکنون، با توجه به این نکته، به چگونگى برخورد علماى مشروطهخواه نجف با جریان انحرافى مشروطیت مىپردازیم . ولى چون نماینده متنفذ و مؤثر این دسته از علما در تهران مرحوم آیةالله بهبهانى و آیةالله طباطبائى، و در نجف اشرف آیات عظام آخوند خراسانى و ملا عبدالله مازندرانى - رضوانالله علیهم اجمعین - بودند، در این مقام نیز بر اساس نامهها و آثار باقىمانده از این بزرگان بحث را هدایت مىکنیم:
البته چنانکه اشاره شد، در میان این گروه از عالمان، علماى نجف نسبتبه علماى تهران از نفوذ علمى و معنوى افزونترى برخوردار بودند و در حقیقت، رهبرى و قیادت علماى تهران در دست مرحوم آخوند خراسانى قرار داشت . این گروه از علما تا پایان استبداد صغیر و آغاز مجلس دوم با مشروطهخواهان همراهى داشته، اساس جریان مشروطه را تایید مىکردند و مخالفتهایشان بامنورالفکران، مخالفت موردى بوده، نه اساسى و ریشهاى . براى نمونه، مرحوم بهبهانى با منورالفکران در مورد قانون «مساوات» و برخى دیگر از فرقههاى قانون اساسى اختلافنظر داشت، ولى صلاح نمىدانستبه خاطر چند مورد اختلاف نظر، به رو در رویى و مقابله همه جانبه با آنها بپردازد . از اینرو، هم ایشان و هم مرحوم طباطبائى و مرحوم آخوند و سایر عالمان نجف به رغم مخالفت و مبارزه همهجانبه شیخ شهید و اطرافیانش با مجلس اول و اساس مشروطیت، با مجلس اول همکارى مسالمتجویانهاى داشتند، اما پس از فتح تهران و اعدام شیخ شهید، یعنى زمانى که منورالفکران پرده نفاق را کنار زده، به صورت صریح و همهجانبه کمر به قلع و قمع نیروهاى مذهبى بستند، علمایى که به امید مصادره مشروطه به نفع مشروطه مشروعه بودند; نومید گردیدند . پس از فتح تهران، جریانهاى مشروطه خواه به دو جریان «اعتدالیون» و «افراطیون» یا دموکرات جناح اعتدالى اکثریت مجلس و جامعه مشروطهخواه تبدیل شدند . سرداران ملى همچون ستارخان و باقرخان و برخى از شخصیتهاى سیاسى دیگر از این گروه بودند . این دسته در پى استقلال و آبادانى و عزت کشور بودند و رمز آن را کوتاه کردن دست استبداد از امور کشور مىدیدند . آنها تنها با دین و دینداران سرستیز نداشتند، بلکه گاه خود را به رهبران مذهبى نزدیک و با آنان پیوند برقرار مىنمودند . ولى افراطیون و یا سکولارها خواهان ایرانى سرتا پا غربى بودند . آنها براى آبادانى و تمدن، تنها یک معنا قایل بودند و آن همان چیزى بود که در انگلیس و فرانسه و اساسا در اروپا در جریان بود . از اینرو، براى نیل به فرهنگ و تمدن لائیک غرب، پس از محدود کردن قدرت استبداد و در هم شکستن قدرت محمدعلى شاه، در مرحله دوم مبارزه، به سراغ علمایى رفتند که خواهان مشروطه مقید به شریعتبودند، و پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم، جنگ تمام عیارى علیه جناح مذهبى آغاز کردند . رهبرى این دسته از افراطیون به دست لژهاى فراماسونرى و وابستگان نزدیک به انگلیس بود; افرادى همچون اردشیر جى، سرجاسوس انگلستان و عضو لژ بیدارى; حسینقلى خان نواب، فراماسونر و از عوامل دستگاههاى اطلاعاتى انگلستان; سید حسن تقىزاده، محمدعلى فروغى، حیدر عمو اوغلى، على قلىخان سردار اسعد، جعفر قلىخان، سردار بهادر، بایرم خان ارمنى و برخى دیگر از وابستگان به استعمار که پس از فتح تهران، اوضاع سیاسى - اجتماعى را در دست گرفتند و در نخستین گام، اقدام به ترور شخص یا شخصیت علماء و روحانیان حامى مشروطه نمودند . در نخستین گام، از حضور فعال مرحوم بهبهانى در امور سیاسى ممانعتبه عمل آوردند . در آستانه ورود آیةالله بهبهانى به تهران جمعى از فرنگىمآبان گفتند: «اگر آقا بیایند، اصلا نباید مداخله در امور داشته باشند چون این ترتیباتى که پیش آمد، همه به واسطه عدم رفتار به قانون بود . در افتتاح ثانوى مجلس، اصلا نخواهیم گذاشت که آقاى بهبهانى مداخله در امور داشته باشند .» (28) به علاوه، با ترتیب اثر ندادن به دستورها و رهنمودهاى علماى نجف و ارائه شعارها و سخنان و عملکرد تند علیه اسلام و رهبران اسلامى، نجف اشرف و تهران را وادار به واکنش نمودند .
یکى از خطوطى که از این پس علماى نجفى آن را تعقیب مىکردند، جدا کردن مرز مشروطه مورد نظرشان از مشروطه سکولار بود . آنها سعى نمودند از این طریق به مردم بفهمانند سکوت و همراهى اولیه آنها دلیل بر حمایت و همدلى آنان با مشروطهخواهان غربگرا نبوده، بلکه از روز نخست این اختلاف وجود داشت است، ولى به خاطر مصالح مهمتر، تاکنون سکوت کردهاند تا شاید بتوان لجاجت آنها را نسبتبه مذهب و روحانیت از بین برد . ولى وقتى مدارا ثمر نبخشید، نوبتبه افشاگرى و مخالفت رو در رو رسید .
مرحوم آیةالله مازندرانى در نامه 29 جمادىالثانى 1328 ق در این باب چنین مىنویسند:
«اول اینکه در قلع شجره خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قدیم مشروطیتیک دسته مواد فاسده مملکت هم به اغراض دیگر داخل و با ما مساعده بودند . ماها به غرض حفظ بیضه اسلام و صیانت مذهب، سد ابواب تعدى و فعال مایشاء و حاکم ما یرید بودن ظالمین در نفوس و اعراض فاسده دیگر، و ... بعض مقدسین خالى الغرض از مشروطیت هم به واسطه دخول همین مواد فساد در مشروطهخواهان و از روى عدم تمیز این دو امر از همدیگر، به وادى مخالفت افتادند .»
على کل حال، مادامى که اداره استبدادیه سابقه طرف بود، این اختلاف مقصد بروزى نداشت . پس از انهدام آن اداره ملعونه، تباین مقصد علنى شد . ماها ایستادیم که اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبى، که ابداله خللناپذیر است، استوار داریم .
آنها هم در مقام تحصیل مراودات خودشان، به تمام قوا برآمدند . هرچه التماس کردیم که «ان لم یکن [لکم] دین و کنتم لا تخافون المعاد» ، براى حفظ دنیاى خودتان هم اگر واقعا مشروطهخواه و وطنخواهاید، مشروطیت ایران جز بر اساس قدیم مذهبى ممکن نیست استوار و پایدار بماند، به خرج نرفت . وجود قشون همسایه را هم در مملکت اسباب کار خود دانسته، اسباب بقا را فراهم و به کمال سرعت و فعالیت در مقام اجراى مقاصد خود برآمدند .
دوم اینکه چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را، فىالحقیقه - ما دو نفر یعنى حضرت حجةالاسلام آقاى آیةالله خراسانى - دام ظله - و حقیر منحصر دانستند، از انجمن سرى طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگیرى کردیم . بهذا، انجمن سرى مذکور، که مرکز و به همه بلاد شیعه دارد، و بهائیه - لعنهم الله - هم محققا در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمان صورتا غیر مقید به احکام اسلامى، که از مسلک فاسده فرنگیان تقلید کردهاند، هم داخل هستند .
از انجمن سرى مذکور به شیعهاى که در نجف اشرف و غیره دارند، راى در آمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود، نافع و از این به بعد مضر است; باید در سلب این نفوذ بکوشند و مجالس سریه خبر داریم در نجف اشرف منعقد گردیده، اشخاص عوامى که به صورت طلبه محسوب مىشوند در این شعبه داخل و به همین اغراض در نجف اشرف اقامت دارند . اینگونه اشخاص طریق سلب نفوذ را به نشر اکاذیب دانسته; چه کاغذپرانىها به اطراف کردند و در جراید درجه کردند و ظاهرا این شعبه در همه جا مشغول است!» (29)
همانگونه که ملاحظه مىشود، آیةالله مازندرانى شیوه برخورد خود و همفکرانش را به دو مرحله همگانى در عین آگاهى از مقصود رقیب و تلاش براى مصادره مشروطیتبر اساس مذهب تقسیم مىنماید . ولى سرانجام، نتیجه مطلوب حاصل نشد و مشروطهگران سکولار به ترور شخصیت و حذف آنها از عرصه سیاسى اقدام کردند . از اینرو، علما نیز آرام ننشسته، به مقابله رو در رو پرداختند . به رغم برخى دیدگاهها مبنى بر عدم آگاهى علماى مشروطهخواه از نیات عناصر منحرف، صدور نامه مرحوم مازندرانى حکایت از علم و آگاهى آنان به فساد برخى از نیروهاى حامى مشروطه از روزهاى آغازین نهضت دارد . ولى - همانگونه که گذشت - از منظر علماى مشروطه خواه متقاعد نمودن منورالفکران به پذیرش مشروطه مشروعه امرى ممکن بود، اما از منظر شیخ شهید این امر غیرقابل وقوع مىنمود .
به هر تقدیر، با علنى شدن دشمنى مشروطهخواهان فرنگى با اسلام و روحانیت و اصرار بر محو ظاهر شریعت، علماى مشروطهخواه به همان نقطهاى رسیدند که شیخ شهید سه سال قبل بدان رسیده بود; یعنى کاملا از آنها قطع امید کردند و اعلامیههایى علیه آنها صادر نمودند . در یکى از این نامهها، که از سوى آیات عظام مراجع نجف اشرف، مرحوم آخوند خراسانى و شیخ عبدالله مازندرانى، براى عضدالملک نایبالسلطنه ارسال گردیده، آمده است:
«بحمدالله تعالى، ایران مملکتى است اسلامى و قاطبه امر و سرداران عظام ملى و مجاهدین غیور و فداییان اسلام و قاطبه ملتبا اتحاد عنصر غالب بر دیانتحقه اسلامیه ثابت و راسخ و امتیاز مشروطیت و آزادى این مملکت جز بر اساس قویم مذهبى، که ابدالدهر خللناپذیر است، غیر ممکن و حفظ بیضه اسلام و صیانت وطن اسلامى همان تکلیفى را که در هرم اساس استبداد ملعون سابق مقتضى بود، در هرم مقتضى و عشاق آزادى پاریس قبل از آنکه تکلیف الله - عز اسمه - درباره آنها طور دیگر اقتضا کند، به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتى را آسوده و این مملکت ویران را به غمخوارانش واگذارند، تا جبران شکستگى و تدارک خرابى و سد ثغورش [حفاظت از مرزهایش] بپردازند .» (30)
سپس به نمایندگان ملت در مجلس توصیه مىفرمایند تا به غوغاسالارى منورالفکران سکولار و تهدیدهاى آنان اعتنایى نکرده، مشکلات مردم را حل نموده، عناصر خرابکار و فساد برانگیز را از کشور خارج کنند و مصوبات مجلس را با نظرات شوراى نگهبان و بر مبناى مذهب سامان دهند:
«نمایندگان ایران و مبعوثین دین پرست مرغوبیت از هیاهوى این دسته دشمنان دین و وطن را بکلى کنار گذارده، به اتفاق و اتحاد کلمه، عموم آقایان اعلام و امراء و سرداران عظام و مجاهد با همت و غیرت وطن و قاطبه ملت ایران مستظهر و مجدانه بدون هیچ پروا در مقام شست و شوى و اصلاح این مفاسد برآمده، تمام این ترتیبات مفسده و اداره سازىها و معایبهاى دینپرور را الغا و تحمیلات خارجه از تحمل ملت را اسقاط و ایادى فساد این دسته اعادى دین و وطن را از مداخله در امور مملکتبکلى مقطوع و هرکس را از فسادش کاملا ایمنى حاصل نباشد، وجوبا به سمت معشوقش گسیل داشته، قوانین مملکتى را با حضور هیئت مجتهدین عظام نظار، که سابقا به مجلس محترم معرفى شدند، مطابق قانون اساسى عاجلا مرتب و از منکرات اسلامیه و منافات مذهب به کمال شدت و سختى جلوگیرى فرموده ... .» (31)
آنگاه براى جلوگیرى از فتنهگرىها و توطئهها و اشاعه منکرات، به بهانه آزادى بیان، به نایبالسلطنه راهکار کنترل مطبوعات را چنین پیشنهاد مىفرمایند: «هیئت نظارى از عارفین به شرعیات و سیاسیات براى نظر در مطبوعات قبل از طبع هم - چنانچه فعلا در ممالک عثمانى مرسوم است - مقرر، و اصل طبع را بدون امضاى هیئت مجتهدین عظام نظار براى خود و اعیان ارسال فرمایند تا انظار خواهان را هم در این باب، که مفتاح سعادت دین و دنیاى ملت آینده است، مدخلیت دهیم .» (32)
این نامه، که به تاریخ 29 جمادى الثانى 1328 ه . ق نگاشته شده، نشانگر آن است که علماى نجف دیگر از عناصر تندرو ناامید شده، بناى قطع دست آنان در امور سیاسى کشور را دارند .
نکته قابل توجه دیگر اینکه علماى نجف در این نامه، عضدالملک را، که از خاندان قاجار و نایبالسلطنه به حساب مىآمده، مخاطب قرار دادهاند و این نشانگر آن است که آنان مانند مرحوم شیخ شهید به این نتیجه رسیده بودند که استبداد منورالفکران به دلیل تضاد با معنویت و دیانت، افسار گسیختهتر و مرزنشناستر از استبداد قاجار مىباشد . از اینرو، براى تحقق اصلاحات، ابتدا باید ریشه آنها را کند و در مرحله بعد، باقىماندگان قاجاریه را کنار زد .
نکته دیگر در نامه مزبور، عزم جدى علماى نجف براى شرکت و دخالت فعال در مسائل ریز و درشتحوادث انقلاب مىباشد، به گونهاى که راهکارهایى براى نظارت بر روند چاپ مطبوعات ارائه کردهاند و یا وقتى تقىزاده، رهبر تندرو و دینستیز و فرنگى مآب در مشروطه دوم با اعمال تند و با چهره بىنقاب به جنگ دیانت آمد، آن دو عالم بزرگوار نجف در تاریخ 12 ربیع الثانى 1328 به طور صریح، او را فردى فاسدالعقیده معرفى کرده، خواهان اخراجش از کشور شدند . متن حکم آیات عظام خراسانى و مازندرانى در مورد فساد مسلک سیاسى تقىزاده به شرح ذیل مىباشد:
از قصر [شیرین] به طهران .
مقام منیع نیابتسلطنت عظمى، حضرات حجج اسلام - دامتبرکاتهم - مجلس محترم ملى، کابینه وزارت، سرداران اعظم! چون ضدیت مسلک سیدحسن تقىزاده، که جدا تعقیب نموده است، با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسدهاش علنا پرده برداشته است، لذا از عضویت مجلس مقدس ملى و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است .
منعش از دخول در مجلس ملى و مداخله در امور مملکت و ملتبر عموم آقایان علماء اعلام و اولیاء امور و امناء دارالشوراى کبرى و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عساکر معظمه ملیه و طبقات ملت ایران - ایدهم الله بنصرة العزیز - واجب و تبعیدش از مملکت ایران فورا لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنى با صاحب شریعت . بجاى او، امین دین پرست و وطنپرور ملتخواه صحیح المسلک انتخاب فرموده، او را مفسد و فاسد مملکتشناسند و به ملت غیور آذربایجان و سایر انجمنهاى ایالتى و ولایتى هم این حکم الهى - عز اسمه - را اخطار فرمایند و هرکس از او همراهى کند، در همین حکم است . ولا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم، و بجمیع ما رقم .
قد صدر الحکم من الاحقر عبدالله مازندرانى، قد صدرالحکم من الاحقر الجانى محمدکاظم الخراسانى بذلک .» (33)
گرچه حکم مزبور با اعمال نفوذ علیقلى خان سردار اسعد همفکر و هممرام ماسون تقىزاده افشا نشد، یعنى او از نایبالسلطنه، علیرضا خان عضدالملک، خواست که از ابلاغ حکم آیات عظام نجف اشرف خوددارى ورزد، (34) اما نشان داد که علما مشروطه را انقلابى برخاسته از ایمان مذهبى مردم در راه ظلم و ستم دانسته و خود را به عنوان ولى و حاکم الهى حاکم بر جامعه اسلامى مىبینند و از اینرو، حکم اخراج تقىزاده را از مجلس به عنوان یک حکم قانونى و شرعى صادر کردهاند . و از سوى دیگر، منعکسکننده جدیت علماى نجف به درگیرى و مقاومت در مقابل کسانى است که با غوغاسالارى و تهدید و تطمیع مىخواهند مشروطیت را به نفع استعمار مصادره کنند .
در ابتداى نهضت، مانند سایر علما، شیخ شهید دنبال عدالتخانه بود و همراهىاش با انقلابیان به انگیزه لگام زدن بر مرکب چموش و خودمحور درباریان آغاز گردید، ولى وقتى با اصرار منورالفکران و روحانى نمایان خودباخته براى برقرارى مشروطیت و مجلس شورا مواجه شد، آن را پذیرفت، طبق نقل ناظمالاسلام، آیةالله بهبهانى در پاسخ سید جمال واعظ، که خواهان برقرارى مجلس شورا به جاى عدالتخانه بود، فرمود: «این لفظ هنوز زود است و به زبان نیاورید . فقط به همان لفظ عدالتخانه اکتفا کنید تا زمانش برسد .» (35)
مرحوم طباطبائى نیز در مراحل آغاز نهضت، از حکومت مشروطه دفاع مىکرد; نخستین بار در مهاجرت کبرا وى به طور رسمى در جمع علما در حمایت از مشروطیتسخن گفت که با مخالفتشیخ شهید مواجه گردید . البته به نظر مىرسید وجه حمایت مرحوم طباطبائى با مرحوم بهبهانى از حکومت مشروطه متفاوت بود، سخنان مرحوم طباطبائى نشانگر آن است که او قدرى به حکومت مشروطه به عنوان یک حکومت نجاتبخش ملت اعتقاد پیدا کرده بود، ولى مرحوم بهبهانى از روى ناچارى به حکومت مشروطه تن داد . ولى هر دو خواهان مشروطه بودند . اما مرحوم شیخ شهید از همان آغاز با طرح شعار مشروطه مخالف بود .
به هر تقدیر، هم بهبهانى و هم طباطبائى در مجلس اول حضور فعال پیدا کردند و هر دو قانون اساسى را امضا نمودند . شاید آنها مانند علماى نجف گمان مىکردند با مدارا و همراهى با مشروطهگران سکولار مىتوان از عناد آنان با دین و روحانیت کاست و حکومتى با ساختار ظاهرى مشروطه، ولى با محتوا و پایههاى دینى تشکیل داد، ولى به مرور زمان در مشروطه دوم، یعنى پس از استبداد صغیر، هر دو مغضوب مشروطهخواهان سکولار واقع شدند . و به این نتیجه رسیدند که کینه منورالفکران با دین و روحانیتبه سبب دلدادگى به تمدن الحادى غرب، ریشهدارتر از آن است که با مدارا و همراهى درمان شود . از اینرو، مرحوم آیةالله بهبهانى نیز در مشروطه دوم با تاسى از علماى نجف اشرف، به مقابله با عناصر دموکرات مجلس و بیرون مجلس پرداخت و از نفوذ سیاسى و دینى اجتماعى خود در میان جناح اعتدالى براى مبارزه با سیاستهاى عناصر سکولار بهره گرفت و به همین دلیل، مغضوب آنها واقع و ترور گردید . ایشان در یکى از پیغامهاى خود، پس از بازگشتبه تهران در مشروطه دوم به سردار اسعد بختیارى، که از رهبران نظامى مشروطه غربى به حساب مىآید و در فتح تهران و تحولات به وجود آمده در مشروطه دوم نقش شایانى ایفا نموده، مىفرماید: «به سردار اسعد بگو: تو آنقدر که به قول خودت شرافت تحصیل کردى، صد مقابل آن براى مملکت و مسلمانى خرابى بار آوردى! بگو: تو آخر کجا شعور وکالت را دارى؟ تو چه مىفهمى وکالت [چه] چیز است؟! تو باید به قوه سرنیزه کار بکنى . مىبینم عن قریب صاحب شریعت از تو انتقامها بکشد . شماها نمىدانید [نمىتوانید] مسلمانى را از بین ببرید .» (36)
آرى، علمایى که با روش ملایم از طریق مدارا با مشروطهگران غربى معامله مىکردند، نتوانستند آنها را به پذیرش مشروطه مشروعه وادار نمایند . از اینرو، به سیاست مقابله صریح متوسل شدند که به قتل آیةالله سید عبدالله بهبهانى و مرگ مشکوک مرحوم آیةالله العظمى آخوند خراسانى انجامید .
درگیرى و مقابله این گروه از علماى مشروطهخواه با جناح تندرو و سکولار مشروطه مشروعیت و مقبولیت آنان را از بین برد و جناح مذهبى و نیروهاى دیندار را به طور یکپارچه در مقابل آنان قرار داد . مرز میان مشروطه مشروعه و مشروطه غربى روشن گردید و بسیارى از چهرههایى که پشت پردههاى نفاق پنهان شده بودند، ماهیتخود را نشان دادند . در چنین فضایى، اگر نیروهاى مذهبى و روحانیتبه طور فعال در صحنه حضور داشتند و برخوردهاى تهاجمى و فعال خود را استمرار مىبخشیدند زمینه پیروزى فراهم بود، ولى ظاهرا تاریخ نشانگر آن است که برخورد نیروهاى مذهبى با موج مشروطه غربگرا پیش از آنکه یک برخورد فعال باشد، یک برخورد انفعالى بود . از اینرو، رنگ مقاومت در برابر جریان سکولار بیشتر به صورت نفى و انکار زبانى و نوشتارى بود، و حال آنکه انقلاب در آن مقطع نیازمند حضور فعال رهبران دینى و نیروهاى مذهبى در صحنه بود . پس از فتح تهران و اعدام شیخ شهید و سخنان کفرآمیز امثال تقىزاده، مردم مسلمان مرز حق و باطل را تشخیص دادند . در چنین شرایطى، اگر علما و روحانیان به صورت فعال در صحنه حضور پیدا مىکردند، به یقین اوضاع را به دست مىگرفتند و نیروهاى سکولار را سختسرکوب مىکردند، ولى متاسفانه بسیارى از نیروهاى مذهبى به دلیل نومیدى از اصلاح امور، از میدان مبارزه کنار کشیدند و همین امر زمینه را براى جولان دادن و ابستگاه استعمار انگلیس و فراماسونرها و پیروان فرق ضاله فراهم آورد .
آن گروه از علمایى که از نجف اشرف به سوى تهران در حرکتبودند نیز در میان راه با مرگ مشکوک آیةالله العظمى آخوند خراسانى از ادامه مسیر منصرف شدند و بدینسان، کانونهاى رهبرى نهضت در نجف اشرف و تهران به شهادت و رحلت دو شخصیتبزرگ و دو رهبر خبیر و بیدار نهضت، یعنى مرحوم آخوند خراسانى و شهید شیخ فضلالله نورى بىفروغ گردید و انقلاب به دست نااهلان افتاد .
جمعبندى
در یک نگاه کلى، مىتوان گفت: روحانیت و رهبران دینى در نهضت مشروطه مانند یک پیکر واحد و یک لشکر به حساب مىآمدند که به دنبال رفع ظلم و خودکامگى و برپایى عدالت و قسط در جامعه بودند . از اینرو، در ابتداى نهضتبراى رسیدن به این هدف مقدس وارد میدان شدند، ولى پس از پیروى نهضت وقتى با تهاجم جریان بیمار منورالفکران دین گریز مواجه گردیدند، ابتدا نیروهاى رده دوم روحانیتبه مقابله با آن برخاستند و سپس نهاد فرماندهى کل نهضت، یعنى مرجعیتشیعه دستبه کار شد . دلیل درگیرى دو مرحلهاى علما با موج استحاله نهضت هم نقابدار بودن رجال مشروطه غربى بوده، به طورى که مقابله همگانى و همهجانبه با آنها در مرحله نخست، براى افکار عمومى قابل توجیه نبود و سکومت محض و مداراى همگانى نیز موجب تسریع عملیات استحاله نهضت و از کف رفتن فرصت مقابله مىشد . از اینرو، مرحوم شیخ فضلالله نورى و اطرافیانش در مرحله نخست، در مقابل موج انحراف ایستادگى کرد و با مشروطهاى که موجب زوال دین در جامعه مىشد، دستبه گریبان شد و به رغم متهم شدن به استبداد و خودکامگى، دستبه مقاومت زد و تا پاى دار ایستادگى کرد و سرانجام روند استحاله نهضت را به تاخیر انداخت .
و در مرحله دوم، پس از فاش شدن نیات شوم و ماهیت پوشالى رهبران مشروطه غربى، سایر رهبران دینى نهضتبپا خاسته، مشروعیت و مقبولیت مشروطه و فساد مسلک سیاسى سردمدارانشان را اعلان کردند و بدین سان، عملیات سکولاریزه کردن نهضت را متوقف ساختند و منورالفکران خودباخته غرب را در غربى کردن ایران در فضایى آرام و در حال خفتگى ملت مسلمان ناکام گذاردند و این سیر به پیش مىرفت تا با حضور فیزیکى فعال در صحنه سیاسى ایران، ابتکار عمل را از دست دشمن مکار بگیرد . اما در میان راه، با ترورها و توطئههاى مشروطهچیان لامذهب رهبران مؤثر روحانیتبه شهادت رسیدند و یا به طرز مشکوکى رحلت نمودند و انقلاب به دست نااهلان افتاد .
پىنوشتها
1 - تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان، ترجمه حسن معاصر، ص 158 .
2 - ناظم الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، تهران، آگاه، ج 1، ص 322 .
3الى 5 - محیط مافى هاشم، مقدمات مشروطیت، تهران، فردوسى، ج 1، 1363 ش، ص 108/ص 313/ص 314 .
6 - ر . ک: محمد ترکمان، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات ... و روزنامه شیخ فضلالله نورى، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1362 ش، ج 1، ص 114 .
7 - ر . ک: غلامحسین زرگرىنژاد، رسائل مشروطیت، رساله حرمت مشروطه، ص 166 .
8الى 15 - ر . ک: همان، ص 160/ص 162/ص 162/ص 166/ص 166/ص 167/ص 153/ص 158 .
16و17 - غلامحسینزرگرىنژاد، پیشین، رسالة تذکرة الغافل، ص 178/ص 180 .
18 - مقصود میرزاملکمخانارمنىاز مروجانمشروطهغربى است .
19الى 24 - غلامحسین زرگرىنژاد، پیشین، رساله تذکرة الغافل، ص 181/ص 184 و 185/همان، ص 182/ص 183 .
25 - هما رضوانى، لوایح آقا شیخ فضلالله نورى، تهران، نشر تاریخ ایران، ج 1، 1361 ش، ص 31 .
26 - به طور کلى .
27 - محمد ترکمان، پیشین، ج 1، ص 260 تا 269 .
28 - محمدمهدى شریف کاشانى، واقعات اتفاقیه در روزگار، تهران، نشر تاریخ ایران، ج 1، 1362 ش، ص 418 .
29 - موسى حقانى، مقاله «تهران و تبریز دو کانون پر التهاب مشروطیت» ، فصلنامه تخصصى تاریخ معاصر ایران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش 10 (تابستان 1378)، ص 245 - 246 .
30الى 32 - همان، ص 242 - 243/ص 243 - 244/ص 244 .
33 - اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقىزاده، به کوشش ایرج افشار، جاویدان، ج 1، 1359 ش، ص 207 و 208 .
34 - همان، ص 538، نقل از فصلنامه تخصصى تاریخ معاصر ایران، پیشین، ص 239 .
35 - ناظمالاسلام کرمانى، پیشین، ج 1، ص 373 .
36 - مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ش 32 ق، نقل از فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال سوم، ش 10، ص 228 .