آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

قرآن کریم به سبب نقشى که در عرصه‏هاى گوناگون علمى، فرهنگى، اخلاقى، فردى و اجتماعى بشر داشته است، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده و از جهات گوناگون مورد تحلیل و بررسى قرار گرفته و هر روز سؤالات و تحقیقات جدیدى درباره آن انجام مى‏گیرد. الهى بودن الفاظ این کتاب از جمله مسائلى است که از دیرباز مورد توجه بوده، اکنون نیز مورد توجه محافل علمى است. سه دیدگاه کلى در این باب مطرح مى‏باشد:(1)
1. حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله محتواى نازل شده را در قالب الفاظ بیان فرموده است.
2. حضرت جبرئیل محتواى قرآن را از خداوند گرفته و آن را در قالب الفاظ براى حضرت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیان کرده است.
3. الفاظ قرآن کریم نیز همانند محتواى آن الهى هستند.(2)
دیدگاه مقبول و مشهور در میان اندیشمندان اسلامى الهى بودن الفاظ قرآنى است.(3) از طرق گوناگون مى‏توان بر این نظر شاهد آورد: اول، تحدّى قرآن کریم به همانندآورى و اعجاز بیانى آن؛ دوم، مقایسه بین واژگان قرآن کریم با احادیث قدسى و نبوى(4)؛ سوم، عرضه این مسأله به پیشگاه قرآن و دریافت پاسخ از آن. در این نوشتار، راه اخیر مطمئن‏تر دنبال شده و با تفحّص در قرآن کریم، نخست واژگان و عباراتى که بر الهى بودن الفاظ قرآن کریم دلالت دارند استخراج شده و تحلیل و بررسى گردیده؛ سپس چند نمونه از آیات که به تنهایى دلالت بر الهى بودن الفاظ قرآن دارند مورد بررسى قرار گرفته است:
آفتاب آمد دلیل آفتاب  گر دلیلت باید از وى رومتاب
1و2. «قرآن» و «قرأ»
واژه «قرآن» در بیش از شصت مورد، بر وحى نازل شده بر پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اطلاق شده است؛ مانند:
ـ «شَهرُ رَمضان الّذى اُنزِلَ فیه القُرآنُ» (بقره: 185)؛ رمضان [ماهى ]است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است.
ـ «وَ اوحىَ الىَّ هذا القُرآنُ لاُنذِرَکُمْ بِه» (انعام: 19)؛ و این قرآن به من وحى شده است تا به وسیله آن شما را هشدار دهم.
ـ «وَ لَقَد آتیناکَ سبعا مِن المَثانی و القُرآنَ العظیم.» (حجر: 87)؛ به راستى که به تو سبع المثانى [سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا کردیم.
بدون شک، واژه «قرآن» نام کتاب الهى مسلمانان است، اما در معناى لغوى این واژه و وجه تسمیه این کتاب مقدّس به این نام، وجوهى بیان شده است(5) که مى‏توان آن‏ها را به دو دسته کلى (جامد و مشتق) تقسیم نمود که عبارتند از:
1. واژه «قرآن»، همانند تورات و انجیل، جامد است و خداوند به عنوان اسم خاص آن را بر کلام خود اطلاق کرده.
2. این واژه مشتق از کلمه «قرائن» مى‏باشد و این کتاب از آن نظر «قرآن» نامیده شده که آیاتش قرینه و مشابه هم بوده، یکدیگر را تصدیق مى‏کنند.
3. واژه «قرآن» از «قرأت الشى‏ء بالشى‏ء» (چیزى را به چیزى ضمیمه کردم) گرفته شده و چون حروف و آیات و سوره‏هایش به همدیگر ضمیمه‏اند، این نام بر آن نهاده شده است.
4. این واژه بر وزن «فُعلان» وصف و مشتق از «قرء» (جمع کردن) مى‏باشد و چون این کتاب الهى، تمام ثمرات کتب آسمانى پیش از خود را در بردارد، این نام بر آن اطلاق شده است.(6)
5. بر وزن «غُفران»، مصدر و از ماده «قرَأَ» (خواندن) است، از باب تسمیه مصدر (قرآن) به اسم مفعول (مقروء)؛ مثل «کتاب» که به معناى نوشتن است به «مکتوب»، یعنى نوشته شده، اطلاق مى‏شود.
به نظر مى‏رسد از میان وجوه پنج‏گانه مزبور، سه وجه نخست قابل اعتنا نبوده(7) و وجه پنجم از همه قوى‏تر است و دلالت دارد بر این‏که در این نام‏گذارى، الفاظ نیز مدنظر بوده‏اند.
ادلّه و شواهدى که این وجه را تقویت مى‏کنند عبارتند از:
الف. مشتق از «قرأ» (خواندن) مى‏باشد(8) که به صورت علم به کار رفته است.(9) جالب توجه این‏که خلیل بن احمد، لغوى شیعى قرن دوم، مى‏نویسد: «قرائت فقط در مورد خواندن از روى نوشته‏اى مانند شعر یا حدیث استعمال مى‏شود.»(10)
ب. واژه «قرآن» در دو آیه بر مطلق خواندن اطلاق شده است:
ـ «وَ اِذا تُتلى عَلیهِم آیاتُنا بَیِّنات قالَ الَّذینَ لا یرجونَ لقاءَنا ائت بقرآن غیر هذا او بدّله...» (یونس: 15)؛ و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، کسانى که به دیدار ما امید ندارند، گویند خواندنى جز این بیاور، یا آن را دگرگون کن.
ـ «وَ ما تکونُ فی شأن و ما تتلوا منه مِن قرءان و لا تعلمون من عمل الاّ کُنّا علیکم شهودا» (یونس: 61)؛ در هیچ کارى نباشى و از آن هیچ خواندنى بر نخوانى و [شما مردم [هیچ کارى نمى‏کنید، مگر این‏که ما بر شما گواهیم.
در آیه چهارم سوره «مزّمل» (و رتّل القرآن ترتیلا) و آیه آخر همین سوره (فاقرؤا ما تیسَّر من القرءانِ) واژه «قرآن» همراه با فرمان به ترتیل و قرائت (خواندن) آمده است. از این‏رو، مراد از آن، امر خواندنى است.
ج. در چهار مورد نیز «قرآن» به معناى مصدرى (خواندن) آمده است؛(11) مانند: «انّ علینا جَمعَهُ و قُرءانَهَ فاذا قرَأناه فاتّبع قرءانَه.» (قیامة: 17و18)
در این آیه کلمات «قرآن» و «جمع» همراه هم آورده شده و با واو عاطفه عطف شده‏اند و عطف با واو در نظر ادیبان نشان دهنده مغایرت میان معطوف و معطوف علیه است.
از ابن عباس نقل شده است که «فاتبّع قرءانه»؛ یعنى خواندن آن را پى‏روى کن.(12) و «انّ علینَا جمعَهُ و قرءانه»؛ یعنى ما آن را در سینه تو جمع مى‏کنیم، سپس مى‏خوانیم.(13)
مرحوم علّامه طباطبائى در ذیل همین آیه مى‏نویسد: «قرآن» در این‏جا، مثل «فرقان» و «رجحان»، مصدر است و خداوند سبحان طبق این آیه، قرائت قرآن بر پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را خود به عهده گرفته و به حضرت فرموده است: وقتى ما قرآن را خواندیم، هنگام پایان آن، با پى‏روى از ما، تو نیز بخوان.(14)
بنابراین، کلمه قرآن در این آیه، به معناى «خواندن» آمده، نه جمع کردن، و گرنه تکرار آن امر لغوى بوده و با فصاحت قرآنى سازگارى ندارد.
د. در نخستین آیات و سوره‏هاى نازل شده بر پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، پس از فرمان دادن به قرائت، این متن «قرآن» نامیده شده است؛ با آن‏که در آن زمان هنوز مجموعه قرآن گردآورى و تدوین نیافته بود؛ و این نکته مؤید این نظر است که قرآن به معناى جمع کردن نیست، بلکه به معناى قرائت و خواندن است.(15)
علّامه طباطبائى درباره وجه نام‏گذارى قرآن به این نام مى‏نویسد: این کتاب قبلاً از جنس خواندنى‏ها نبود و در لوح محفوظ و امّ الکتاب، نزد خداى متعال، مقامى عالى داشت تا در خور فهم بشر شود. خداوند آن را نازل فرمود و در نتیجه، کتابى خواندنى شد؛ چنان که فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلکّم تعقلون.»(16)
طبق وجه چهارم از وجوه پنج‏گانه مذکور که «قرآن» مصدر به معناى جمع کردن باشد(17) نیز واژه «قرآن» بر امر ملفوظ اطلاق مى‏شود؛ زیرا چنان‏که راغب اصفهانى گفته است، کلمه «قرائت» به معناى ضمیمه نمودن حروف و کلمات به همدیگر در زبان است و به هر ضمیمه کردنى «قرائت» گفته نمى‏شود. براى مثال، به جمع کردن عده‏اى انسان گردهم نمى‏گویند: قرأت القوم.(18)
اکنون پس از اثبات اطلاق «قرآن» بر امر ملفوظ، اگر ثابت شود که خداوند متعال آن را بر پیامبرش نازل نموده است، الهى بودن الفاظ این کتاب آسمانى به دست خواهد آمد. علاوه بر آیاتى که ذکر شد، آیات فراوان دیگرى دلالت دارند که آنچه خواندنى است و «قرآن» به آن اطلاق مى‏شود، از سوى خداوند نازل شده است،(19) مانند: «انّا انزلناهُ قرءانا عربیّا لعلکّم تعقِلون» (یوسف: 2)؛ ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم. باشد که بیندیشید.
برخى آیات علاوه بر نزول قرآن، خواندن آن توسط فرشته وحى یا خداوند متعال بر پیامبراکرم9 را نیز مطرح کرده‏اند.(20)
نیز در سوره «اعلى» آیه 6 مى‏فرماید: «سَنُقرءک فلا تنسى»؛ به زودى تو را به خواندن [آیات خود] وامى‏داریم، پس فراموش نخواهى کرد.
بنابراین، کاربرد واژه «قرآن» و «قرائت» در مورد آنچه از سوى خداوند به حضرت پیامبر اکرم9 نازل شده است، بر الهى بودن الفاظ «قرآن» دلالت دارد؛ زیرا صرف بیان محتوا «قرائت» نیست، بلکه بازگویى الفاظ و عبارات نیز لازم است تا «قرائت» بر آن صدق کند. چنان‏که فرق میان قرائت و تکلّم مؤیّد این برداشت است؛ چرا که قرائت عبارت از بازگو کردن عبارات و الفاظ است، در برابر تکلّم که انشاء معنى است با الفاظ و عباراتى که خود انسان تنظیم مى‏کند.(21)
3. عربى
واژه «عربى» در آیات متعددى در مورد قرآن کریم به کار رفته است؛ مانند «انّا انزلناه قرءانا عربیّا لعلکّم تعقلون» (یوسف: 2)؛ همانا ما آن را قرآنى به زبان عربى فرو فرستادیم تا شما بیندیشید.
واژه «عربى» یعنى منسوب به عرب، و «عرب» در لغت به معناى صریح، روشن و فصیح آمده است و قوم عرب را به این دلیل «عرب» گویند که داراى بهترین و فصیح‏ترین زبان و بیان مى‏باشد.(22) بنابراین، عربى به معناى سخن یا انسان عرب زبان یا فصیح مى‏باشد.
آیاتى که این واژه در آن‏ها به کار رفته، چند دسته‏اند:
دسته نخست آیاتى هستند که واژه «عربى» در آن ها به تنهایى وصف قرآن کریم واقع شده است؛ مانند آیه مزبور و آیات ذیل:
ـ «قرءانا عربیّا غیر ذی عوج» (زمر: 28)؛ قرآنى به زبانى عربى که هیچ کژى در آن نیست.
ـ «کتابٌ فصّلت آیاتُه قرءانا عربیّا لقوم یعلمونَ» (فصلت: 3)؛ کتابى است که آیات آن به روشنى بیان شده، قرآنى است به زبان عربى براى مردمى که مى‏دانند.
ـ «اِنّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلکّم تعقلون» (زخرف: 3)؛ ما آن را قرآنى عربى قرار دادیم، باشد که بیندیشید.(23) این دسته آیات دلالت دارند بر این‏که خداوند قرآن را به شکل الفاظ عربى نازل کرده است؛ زیرا اگر مراد از «عربى»، «زبان عربى» باشد، روشن است که زبان، مربوط به الفاظ بوده و محتواى بدون لفظ به هیچ زبانى نیست؛ و اگر مراد، «فصیح» باشد نیز الهى بودن الفاظ قرآن اثبات مى‏گردد؛ زیرا «فصاحت» وصف سخنى است که داراى لفظ باشد و نیز از آیه اخیر استفاده مى‏شود که خداوند ابتدا قرآن را به زبان عربى قرار داد سپس نازل نمود.(24)
دسته دوم آیاتى هستند که در آن‏ها واژه «عربى» همراه با واژه‏هاى «لسان» یا «حکم» وصف قرآن واقع شده است؛ مانند:
ـ «نزّل به الروحُ الامینُ على قلبکَ لتکون من المنذرینَ بلسان عربىٍّ مبین» (شعراء: 193 195)؛ روح الامین آن را بر دلت نازل کرد تا از [جمله[ هشداردهندگان باشى، با زبان عربى روشن.
ـ «و کذلکَ انزلناهُ حُکما عربیّا» (رعد: 37)؛ و این چنین آن [قرآن] را حکمى به زبان عربى فرو فرستادیم.
چنان‏که گفته شد، عربى به هر دو معنا، وصف سخن ملفوظ است. بنابراین، مراد از حکم یا لسان عربى محتواى تنها نیست، به ویژه آن‏که مراد از «لسان»، بیان و نحوه گویش مى‏باشد که مربوط به لفظ است.
ابن منظور مى‏گوید: «و قوله عزّو جلّ "و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه"، اى بلغةِ (به زبان) قومه.»(25)
دسته سوم آیاتى هستند که اعجمى بودن قرآن را نفى مى‏کند؛ مانند «ولو جعلناه قرءانا اعجمیّا لقالوا لولا فصّلت آیاتُه ءاعجمىّ و عربىٌّ» (فصلت: 44)؛ و اگر [این کتاب را] قرآنى غیرعربى گردانیده بودیم، قطعا مى‏گفتند: چرا آیه‏هاى آن روشن بیان نشده‏اند؛ کتابى غیر عربى و [مخاطب آن] عرب زبان؟
واژه «عجم» به معناى غیرعرب و عدم فصاحت آمده و «اعجمى» یعنى زبان غیرعربى.(26) پس این‏که قرآن کریم به زبان غیرعربى نازل نشده است، معلوم مى‏شود به گویش و لغت عربى فرود آمده است.
با توجه به نکات یادشده، روشن مى‏شود که اولاً، نزول قرآن به زبان عربى بوده و عربى بودن در مورد لفظ مطرح است، نه فقط محتوا.
ثانیا، عربى بودن قرآن مستند به خداوند است.(27)
نتیجه این‏که علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارات قرآن نیز از سوى خداوند سبحان بر پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده‏اند.
4. «تلاوت»
این واژه در آیات متعددى در مورد قرآن کریم به کار رفته است:
1. در کاربرد این واژه، لفظ نیز موردنظر مى‏باشد؛ زیرا «تلاوت» به معناى پى‏روى و دنباله‏روى کردن است و به قرائت قرآن از این‏رو «تلاوت» اطلاق شده که آیات آن پى در پى و به دنبال هم خوانده مى‏شوند.(28) پى‏روى حقیقى و واقعى از گوینده‏اى در نقل دقیق کلمات و واژگان و الفاظ به کار رفته در کلام او صورت مى‏گیرد. علاوه بر این، کلمه «تلاوت» به معناى «قرائت» است، با این تفاوت که تلاوت تنها در مورد خواندن دو کلمه و بیش تر به کار مى‏رود، اما قرائت، در تلاوت یک کلمه نیز جایز و جارى است.(29)
2. در آیات متعددى در مورد آنچه بر پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از سوى خدا نازل شده، «تلاوت» به کار رفته است:
الف. در شش آیه، از نزول قرآن بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به تلاوت بر آن حضرت تعبیر شده است؛ مانند: «تلکَ آیاتُ اللّهِ نتلوها علیکَ بالحقّ» (بقره: 252)؛ این آیات خداست که به راستى و درستى بر تو مى‏خوانیم.(30)
در این دسته آیات، اسناد تلاوت به خداوند به معناى قرائت پى در پى آیات توسط خداوند بر پیامبر است.(31)
ب. در دسته دیگرى از آیات، تلاوت آیات الهى توسط پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر مردم مطرح گردیده است؛ مانند: «کَما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلو علیکم آیاتنا» (بقره: 151)؛ همچنان که در میان شما پیامبرى از خودتان فرستادیم که آیات ما را بر شما مى‏خواند.
در این‏گونه آیات نیز تلاوت وحى نازل شده از سوى خدا مطرح است؛ زیرا مى‏فرماید: «یتلوا علیکم آیاتنا.» بنابراین، نمى‏توان گفت آنچه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر مردم مى‏خواند غیر از وحى نازل شده بود.
نتیجه این‏که از کابرد «تلاوت» (که در آن لفظ مدنظر است) در مورد آنچه از سوى خدا بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده، الهى بودن لفظ قرآن استفاده مى‏شود.
5. «کلام اللّه»
این واژه در آیات دو بار بر قرآن کریم اطلاق شده است:
ـ «و ان احدٌ من المشرکینَ استجارکَ فاَجرِه حتّى یسمَعَ کلامَ اللّهِ ثُمَّ ابلغه فأَمنهُ...» (توبه: 6)؛ و هرگاه یکى از مشرکان به تو پناه آورد [که از دین آگاه شود] به او پناه ده تا کلام خدا را بشنود و سپس او را [بى هیچ خوف] به مأمن و منزلش برسان.
ـ «یریدون أن یُبدّلوا کلام اللّهِ...» (فتح: 15)؛ مى‏خواهند سخن خدا را تغییر دهند.
مراد از «کلام الله» در این آیه شریفه، بخشى از قرآن است. اطلاق «کلام اللّه» بر قرآن کریم دلالت بر الهى بودن لفظ آن دارد؛ زیرا «کلام» در لغت، به سخن انتقال‏دهنده معنا(32) و اصوات پشت سرهم براى رساندن معنا گفته شده است.(33) بنابراین، لفظ داشتن و داراى معنا بودن در مفهوم کلام اخذ شده است و به همین دلیل در آیه 6 سوره «توبه» فعل «یسمع» به کار رفته و از شنیدن کلام خدا سخن به میان آمده است.
علاوه بر این‏که استناد سخنى به گوینده، وقتى صادق است که خود او معانى را در قالب الفاظ ریخته باشد و به آن نظم داده باشد؛ اگر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله الفاظ قرآنى را انشا کرده و به معانى، لباس لفظ پوشانده باشد، دیگر قرآن کلام الله نخواهد بود.(34)
نتیجه این‏که با توجه به اطلاق «کلام الله» بر قرآن موجود و مفهوم «کلام» که در آن لفظ داشتن لحاظ شده است، روشن مى‏شود الفاظ قرآن کریم الهى هستند.
6. «قول»
در شش آیه بر وحى نازل شده از سوى خداوند، «قول» اطلاق شده و تعبیر قول بر مجموع دالّ و مدلول اطلاق مى‏شود نه مدلول تنها؛ به بیان دیگر، قول همان سخن ملفوظ همراه با معنا است؛ مانند: «انّا سَنُلقى علیکَ قولا ثقیلا» (مزّمّل: 5)؛ ما به راستى بر تو گفتارى سنگین مى‏افکنیم.
در این آیه، فاعل القا خداوند است که گفتار خویش(35) را بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل مى‏کند.
در آیه دیگر، از قرآن کریم با واژه «قول» تعبیر شده است: «انّه لقولٌ فصلٌ» (طارق: 13)؛ همانا قرآن گفتارى است فیصله‏دهنده.
و نیز آمده است: «انّه لقولُ رسول کریم» (الحاقه: 4 / تکویر: 19)؛ به راستى که قرآن، گفتار فرستاده ارجمندى است.(36)
در سوره «تکویر» منظور از «رسول» به قرینه آیات بعد، حضرت جبرئیل علیه‏السلام است؛(37) زیرا شش صفت بیان شده است که فقط بر او تطبیق مى‏کند.(38) اما در سوره «حاقه» به قرینه سیاق مراد از «رسول کریم»، حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است که در مقابل تفکرات انحرافى کفّار، مبنى بر شاعر یا کاهن بودن آن حضرت، پیامبرى ایشان مورد تأیید قرار گرفته است. گرچه در این جمله، «قرآن»، «قول رسول» معرفى شده است، اما به دلیل این‏که فرستاده، در شأن رسالت خویش، جز سخن فرستنده چیزى نمى‏گوید، این جمله با آیاتى که قرآن را سخن خداوند معرفى نموده، منافاتى ندارد.
نتیجه این‏که چون قرآن سخن و قول خداوند است و در این واژه، عنایت ویژه‏اى به لفظ شده، پس الفاظ قرآن کریم نیز از سوى خداوند مى‏باشند.
نکته دیگر این‏که واژه «قُلْ» 332 بار در قرآن همراه با مقول خود آمده است؛ مانند: «قُل اعوذُ بربِّ النّاس» (ناس: 1)؛ بگو پناه مى‏برم به پروردگار مردم. در این موارد، واژه «قل» علاوه بر مقول توسط آن حضرت بر مردم تلاوت مى‏گردد. از این آیات نیز الهى بودن الفاظ قرآن استفاده مى‏شود؛ زیرا با فرض نزول صرف محتوا، نیازى به تلاوت کلمه «قل» توسط پیامبر نبود، بلکه آن حضرت باید تنها به ابلاغ مقول بسنده مى‏نمود.(39)
7. «حدیث»
واژه «حدیث» در چهار آیه بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند:
ـ «فعلَّک باخعٌ نفسکَ علَى ءاثارهم اِن لَم یُؤمنوا بهذا الحدیثِ اسفا» (کهف: 6)؛ شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پى‏گیرى [کار]شان تباه کنى.
ـ «اَم یقولونَ تقوّلَهُ بَل لا یؤمنونَ فَلیأتوا بحدیث مثلهِ اِن کانوا صادقین» (طور: 34)؛ یا مى‏گویند: آن را بربافته، [نه [بلکه باور ندارند. پس اگر راست مى‏گویند، سخنى مثل آن بیاورند.
ـ «تنزیلٌ منِ ربِّ العالمینَ افبهذا الحدیثِ انتم مُدهنون» (واقعه: 18) [این کتاب] نازل شده از سوى ربّ العالمین است. آیا این سخن را سبک [و سست[ مى‏گیرید؟(40)
در آیه دیگر، تعبیر «احسن الحدیث» بر قرآن اطلاق شده است:(41)
«اللّه نَزّل احسنَ الحدیث کتابا متشابها» (زمر: 23)؛ خداوند زیباترین سخن را [به صورت] کتابى متشابه نازل کرده است.
برخى از مفسّران واژه «حدیث» را در سه آیه دیگر بر قرآن تفسیر کرده‏اند؛(42) مانند: «أفمن هذا الحدیث تعجبون» (نجم: 59)؛ آیا از این سخن عجب دارید؟(43)
در تمام این آیات، واژه «حدیث» به قرآن نازل گردیده از سوى خداوند اطلاق شده، به ویژه در آیات 23 «زمر» و 81 «واقعه» که از فرو فرستادن «حدیث» و «احسن الحدیث» سخن به میان آمده است. این واژه از نظر ریشه لغوى، مشتق از «حدث» (تازه و جدید)(44) به معناى کلام و سخنى(45) است که از طریق گوش یا وحى در بیدارى یا خواب به انسان برسد.(46) کاربرد قرآنى این واژه نیز نشان مى‏دهد که حدیث در فرهنگ قرآن، به کلام و سخن اطلاق مى‏شود؛(47) از جمله در آیه «... فلا تقعدوا مَعهم حتّى یخوضوا فى حدیث غیره...» (نساء: 140)؛ با آنان ننشینید تا به گفتارى دیگر بپردازند...(48)
با توجه به ریشه «حدیث»، به سخن از آن نظر که اجزاى آن یکى پس از دیگرى به وجود مى‏آیند، «حدیث» اطلاق مى‏شود. بنابراین، خداوند از آن نظر «قرآن» را «حدیث» نامیده که کلام ملفوظ و سخن است.(49)
نتیجه: با توجه به این‏که در آیات مزبور، از «قرآن» به «حدیث» تعبیر شده و از فرو فرستادن حدیث سخن گفته و در حدیث لفظ نیز مورد عنایت است، معلوم مى‏شود الفاظ قرآن کریم نیز الهى هستند.
از کاربرد واژه «حدیث» در آیه 34 «طور» نیز الهى بودن الفاظ قرآن استفاده مى‏شود که مى‏فرماید: «فَلیأتوا بحدیث مثله اِن کُنتم صادقین» چون در این آیه شریفه، با تحدّى از مخاطبان خواسته شده است حدیثى مثل قرآن بیاورند، با توجه به مفهوم «حدیث» معلوم مى‏شود که قرآن کریم از بعد لفظى نیز معجزه الهى است.
8. «کتاب»
واژه «کتاب» به صورت نامى مستقل براى قرآن کریم در یکصد مورد به کار رفته است و بر مجموعه‏اى از الفاظ اطلاق مى‏شود؛ زیرا «کتب» به معناى ضمیمه کردن چیزى به چیز دیگر(50) از جمله ضمیمه کردن حروف به یکدیگر در هنگام نوشتن است.(51) «کتاب» در کاربرد غیر مصدرى، به معناى «مکتوب» است. گاهى به «کلام» نیز «کتاب» گفته مى‏شود؛ زیرا حروف آن در تلفّظ، به یکدیگر ضمیمه مى‏شوند. از این‏رو، به کلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «کتاب» اطلاق شده است.
در آیات متعددى آمده است که قرآن به صورت کتاب از سوى خداوند نازل شده است؛ مانند: «هو الّذی اَنزَل علیکَ الکتابَ مِنه آیاتٌ محکماتٌ هُنّ اُمُّ الکتاب و اُخَرُ متشابهات...» (آل عمران: 7)؛ اوست [آن خدایى] که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخى از آن، آیه‏هاى محکمند که آن‏ها اصل کتابند و برخى دیگر متشابهند... .
در این آیه و آیات مشابه آن،(52) سخن از انزال یا تنزیل کتاب بر پیامبر رفته و مقصود از آن نیز قطعا قرآن کریم است. بنابراین، از کاربرد واژه «کتاب» (الفاظ منظم) در مورد آنچه از سوى خداوند بر پیامبر نازل شده است، معلوم مى‏شود الفاظ قرآن نیز الهى است.
9. «صحف»
واژه «صحف» در دو مورد بر قرآن اطلاق شده است: «کلاّ انّها تذکرةٌ فمن شاءَ ذکَرَه فی صُحف مُکرّمةِ مرفوعة مطهّرة» (عبس: 1411)؛ به راستى این [آیات قرآنى[ پندى است [براى آدمیان. [پس هرکه خواهد، از آن پند گیرد، در دفترهایى است گرامى داشته، بلندپایه و پاکیزه.
در این آیه شریفه، «صحف»، ظرف قرآن است: «رسولٌ مِن اللّهِ یتلوا صُحُفا مطهَّرةً» (بیّنه: 2)؛ فرستاده‏اى از سوى خدا که صحیفه‏هاى پاک را تلاوت مى‏کند.
واژه «صحف» جمع «صحیفه» به معناى شى‏ء گسترده مى‏باشد.(53)
در آیات قرآن، مقصود از «صحف»، لوحه‏هاى نورانى و غیرمادى است که وحى برآن‏ها ثبت بوده و بیانگر وجود کتبى قرآن پیش از نزول است؛ زیرا در عربى به هر چیزى که در آن مطلبى نگاشته شده باشد، «صحیفه» اطلاق مى‏کنند.(54) از این‏رو، علّامه طباطبائى معتقد است آیه سوره «عبس» ظهور دارد بر این‏که قرآن به دست فرشتگان در لوحه‏هاى متعددى نوشته شده بود.(55)
عبارت دو آیه بعد مؤیّد این ظهور است؛ مى‏فرماید: «بایدی سفرة کرام برَرة» (عبس: 15 و 16)؛ آن‏ها [آیات قرآنى ] در دست سفیرانى بزرگوار و نیکوکار هستند.
ضمیر «ها» در «انّها» به آیات قرآن(56) یا به خود قرآن(57) برمى‏گردد. «سفره» جمع «سفیر» به معناى فرستاده بوده و مقصود از آن فرشتگان حامل وحى است.(58)
ظهور آیه 2 سوره «بیّنه» در الهى بودن الفاظ قرآن قوى‏تر است؛ زیرا در این آیه شریفه، علاوه بر کاربرد واژه «صحف» در مورد قرآن، فاعل فعل «یتلوا» (مى‏خواند) پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏باشد که مى‏فهماند آن حضرت از روى آن «صحف»، آیات الهى را مى‏خوانده؛ چون مقصود از «رسول» به قرینه سیاق، قطعا حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است.
باید توجه داشت که مراد از «صحف»، اوراقى که قرآن پس از نزول، روى آن‏ها نوشته مى‏شد نیست، بلکه پیامبر از روى تابلوهاى غیرمادى قرآن را مى‏خوانده است؛ زیرا «صحف» با دو وصف «مطهّرة» و «مرفوعة» آمده و این دو وصف بر شى‏ء مادى اطلاق نمى‏شوند.
نتیجه: با توجه به این‏که قرآن نازل شده، در «صحف» بوده و در معناى «صحف» نقش بستن الفاظ مورد عنایت است و از سوى دیگر، حضرت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قرآن را از روى «صحف» الهى تلاوت مى‏نمود، روش مى‏گردد که الفاظ این کتاب آسمانى الهى هستند.(59)
10. «سوره»
در ریشه لغوى این واژه و نیز وجه تسمیه سوره‏هاى قرآن به این عنوان، اختلاف است،(60) اما على‏رغم این اختلاف، به یقین اصطلاح «سوره» یک حقیقت قرآنى(61) بوده، در تمام ده مورد کاربرد قرآنى آن، بدون نیاز به قرینه، بر بخشى از قرآن موجود، که داراى الفاظ است، اطلاق شده؛ مانند: «واذا ما اُنزلت سورةٌ نظرَ بعضهم الى بعض هل یراکم مِن احد ثمّ انصرفوا...» (توبه: 127)؛ و هرگاه سوره‏اى نازل شود، بعضى از آن‏ها به بعضى دیگر [از روى تمسخر و انکار ]اشاره کرده، مى‏گویند: آیا شما را کسى [از مؤمنان در محضر پیامبر] دیده و شناخته، یا نه؟ آن گاه همه برمى‏گردند...(62)
پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله این واژه را در همین معناى مصطلح به کار برده‏اند(63) و مرادشان الفاظ و محتواى سوره‏ها بوده است. همچنین تلقّى مسلمانان همواره از صدر اسلام تاکنون از این واژه، همین معنا بوده است.
ابن عباس مى‏گوید: پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» از پایان یک سوره و آغاز سوره دیگر آگاهى پیدا مى‏کرد.(64)
صحابه پیامبر، به ویژه نویسندگان وحى نیز این مطلب را به خوبى مى‏دانستند.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: پایان یک سوره با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» به عنوان ابتداى سوره دیگر شناخته مى‏شد.(65)
واژه «سوره» در اصطلاح علوم قرآنى نیز به بخشى از قرآن کریم، که مشتمل بر آیاتى چند و داراى ابتدا و انتها باشد، اطلاق گردیده است.(66)
خداى سبحان در آیات متعددى فرو فرستادن «سوره» را به خود نسبت داده، فرموده است: «سورةٌ انزلناها» (نور: 1) [این [سوره‏اى است که فرو فرستادیم.
با توجه به معنایى که براى «سوره» بیان شد، معلوم مى‏گردد الفاظ سوره‏هاى قرآن الهى هستند.
علاوه بر واژگان و عباراتى که بیان کردیم، آیات فراوانى نیز به تنهایى بر الهى بودن الفاظ قرآن کریم بر دلالت دارند که در این قسمت به بررسى برخى از آن‏ها مى‏پردازیم.
1. «وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَدْرَاکُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (یونس: 15 و16)؛ و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود آنان که به دیدار ما امید ندارند مى‏گویند: قرآن دیگرى جز این بیاور یا آن را عوض کن، بگو: مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم جز آنچه را که به من وحى مى‏شود پیروى نمى‏کنم، اگر پروردگارم را نافرمانى کنم از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم؛ بگو: اگر خدا مى‏خواست آن را بر شما نمى‏خواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نمى‏گردانید، قطعا پیش از [آوردن [آن روزگارى در میان شما به سر برده‏ام. آیا فکر نمى‏کنید آیه شریفه بیان مى‏کند که کافران، به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پیشنهاد داده بودند که یا قرآن دیگرى بیاورد و یا آن را از پیش خود تغییر دهد و خداوند متعال به پیامبر خویش تلقین مى‏کند که در جواب آنان بگو: مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى؛ تغییر و تبدیل قرآن در اختیار من نیست و من حق ندارم از پیش خود آن‏گونه که مى‏خواهم آن را تغییر دهم؛ زیرا قرآن گفتار من نیست و تنها وحى الهى است که خدا به من دستور داده از آن پیروى کنم. در این آیه به صراحت از پیامبر سلب اختیار در مورد وحى قرآنى شده و متعلق این سلب اختیار به جهت اطلاق آن هرگونه تغییر و تبدیل در الفاظ و معانى قرآن را شامل مى‏شود و اختصاص دادن آن به تغییر معناى آیه، ادعاى بدون دلیل است(67) و این سلب اختیار نشان‏دهنده آن است که الفاظ و عبارات قرآن همانند مفاد و معناى آن از پیامبر نیست و گرنه هر انسانى مى‏تواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات دیگرى بگوید.(68)
2. «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قیامت:18- 16)؛ زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [قرآن [حرکت مده؛ چرا که جمع‏کردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس هر گاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروى کن.
این آیه به وضوح بر الهى بودن الفاظ دلالت دارد؛ از آن استفاده مى‏شود که پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هنگام دریافت وحى براى حفظ و از بر نمودن آیات و ترس از فراموشى، مرتب آن را تکرار مى‏فرمود که از این کار نهى شده و خداوند متعال وعده داد که جمع قرآن به عهده اوست. جمع شامل حفظ با تمام انواع آن مى‏شود؛ چرا که قرآن را نخست آن حضرت دریافت مى‏کرد و اگر قرآن از حافظه مبارک محو مى‏شد راه دیگرى براى دریافت قرآن نبود. بنابراین، در این آیه خداوند متعال نسبت به حفظ قرآن از تمام جهات از جمله حفظ آن در سینه، به آن حضرت اطمینان مى‏دهد تا آن حضرت بدون عجله پس از خواندن خداوند یا فرشته وحى با آرامش از خواندن آن را پى‏روى کند؛ چنان‏که در سوره «اعلى» آیه 6 نیز این اطمینان بخشى را با عبارت دیگرى بیان داشته و مى‏فرماید: «سَنُقرءک فلا تنسى» به زودى تو را به خواندن [آیات خود [وامى‏داریم، پس فراموش نخواهى کرد.(69)
مؤیّد این برداشت روایت ابن عباس است که نقل مى‏کند: پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وقتى قرآن برایش نازل مى‏شد از جهت حرص و علاقه‏اى که به حفظ و ضبط آن داشت، در حرکت دادن زبانش بران خواندن آن شتاب و عجله مى‏کرد تا مبادا آن را فراموش کند؛ از این‏رو، خداوند از این کار منع فرمود.(70)
3. «وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدا» (کهف: 27) و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان، کلمات او را تغییردهنده‏اى نیست و جز او هرگز پناهى نخواهى یافت.
مصداق «کتاب» در این آیه، کلمات الهى معرفى شده است و وجه تشابه میان کتاب و کلام در این است که کتب به معناى ضمیمه کردن چیزى به چیز دیگر(71) از جمله ضمیمه کردن حروف به یکدیگر در هنگام نوشتن است.(72) و کلام عبارت است از ضمیمه کردن حروف به یکدیگر در هنگام تلفّظ و سخن انتقال‏دهنده معنا(73) و اصوات پشت سرهم براى رساندن معنا؛ از این‏رو، در این آیه به کلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «کتاب» اطلاق شده است.
در این آیه مصداق آنچه وحى شده، کتاب معرفى مى‏شود: «مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ.» و با بیانى که گذشت، روشن مى‏شود که کتاب همان کلمات خدا (سخنان انتقال‏دهنده معنا) است و خداوند به پیامبرش فرمان مى‏دهد که کتاب را، که همان کلمات خداوند است، بخواند و در ادامه از این راز پرده برمى‏دارد که «لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ»؛ کسى را یاراى تبدیل و تغییر سخن خدا نیست و این جمله از دو جهت اطلاق دارد: اول، از جهت فعل تبدیل که شامل تبدیل الفاظ و معانى هردو است؛ دوم، از جهت فاعل که شامل خود پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و دیگران مى‏شود و ادامه آیه قرینه بر این اطلاق است؛ زیرا هر کس بخواهد هر نوع تبدیل و تغییرى در قرآن انجام دهد با خود خدا طرف است.
4. آیات تحدى مانند «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا» (اسرا: 88) بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخى از آن‏ها پشتیبان برخى [دیگر [باشند. این آیه با این نظریه که الفاظ قرآن ساخته و پرداخته نبى‏اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله باشد منافات دارد؛ چرا که آن حضرت انسان است و اگر الفاظ و عبارات قرآن از آن حضرت باشد باید بتواند مانند آن را بسازد؛ زیرا هر انسانى مى‏تواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات دیگرى بگوید، در حالى که:
اولاً: تحدى قرآن بیش‏تر از جنبه اعجاز معانى، به اعجاز بیانى قرآن و ساختار لفظى قرآن اشاره دارد؛ ثانیا: دامنه این تحدى نه تنها کافران و مشرکان، بلکه تمام انسان‏ها و حتى شخص پیامبرگرامى اسلام را نیز دربر مى‏گیرد؛ بنابراین، خود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز به عنوان یک انسان بدون وحى الهى توان آوردن چنین کتابى (با این ساختار لفظى) را ندارد.(74)
از مباحثى که گذشت، به این نتیجه رسیدیم که الفاظ قرآن کریم نیز الهى است و بر این مطلب، آثارى مترتّب مى‏شود؛ از جمله:
1. نکته سنجى‏ها در تفسیر تعابیر و کلمات قرآن: حروف و هیأت کلمه‏ها و جایگاه آن‏ها از جمله در فهم معانى آن‏ها نقش اساسى دارند. بنابراین، نخستین گام مفسّر براى فهم آیات قرآن، اثبات الهى بودن الفاظ و عبارات قرآن است تا در سایه آن بتواند به نکته‏سنجى در کلمات و عبارات قرآن بپردازد و به تفسیر آن‏ها همت گمارد.
2. عدم جواز جایگزین کردن الفاظ دیگر به جاى واژگان قرآن: در بحث قرائات، از جواز و عدم جواز جایگزین کردن مترادفات به جاى یکدیگر گفت‏وگو مى‏شود؛ مانند «کالصوف المنفوش» به جاى «کالعهن المنفوش» (قارعه: 5) وقتى اثبات شد که الفاظ قرآن الهى هستند، هرگونه تغییر اجتهادى(75) در لفظ قرآن ناروا محسوب مى‏شود.
3. معیار بودن عبارات قرآن: وقتى الهى بودن الفاظ قرآن اثبات شد، اگر برخى از قواعد علم صرف، نحو، معانى و بیان با عباراتى از قرآن کریم، ناسازگار بود، این ناسازگارى دلیل عدم صحّت یا دست کم، نشانه ضعف آن قاعده است.
 پى‏نوشت‏ها
1ـ این مسأله در مورد تورات و انجیل نیز مطرح است. دیدگاه غالب یهودیان قدیم و مسیحیان کاتولیک و پروتستان‏هاى محافظه‏کار بر الهى بودن الفاظ کتاب مقدس بوده است. ر.ک: مایکل پترسون، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى، تهران، طرح نو، 1376، ص 438 / جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدى، 1373، ص 119 120 / توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توقیفى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377، ص 26.
2ـ بدرالدین زرکشى، البرهان فى علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه، بى‏تا، ج 1، ص 229 230 / جلال‏الدین سیوطى، الاتقان، تحقیق محمدابوالفضل‏ابراهیم،منشورات‏رضى، ص 157.
3ـ محمدحسین طباطبائى، المیزان، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1411 ق، ج 15، ص 317 / قرآن در اسلام، قم دفتر انتشارات اسلامى، 1374 ش، ص 72 / میرزا ابوالحسن شعرانى، راه سعادت، تهران کتابخانه صدوق، 1363 ش، ص 23 / محمد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج 1، ص 48 / عبدالله جوادى آملى، شریعت در آیینه وحى، تهران، مرکز نشر فرهنگى رجا، 1372 ش، ص 48 / صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى، اسرار الایات، با مقدمه محمد خواجوى، تهران، انجمن اسلامى حکمت و فلسفه ایران، 1360، ص 53ـ 52 / سید احمدخان هندى، تفسیر القرآن و هو الهدى و الفرقان، ترجمه سید محمدتقى فخر داعى گیلانى، کتابخانه و چاپخانه علمى، بى‏تا، ج 1، ص 7.
4ـ تفاوت قرآن و حدیث از لحاظ سبک بیان و شیوه ترکیب کلمات و جملات، بهترین گواه بر عدم دخالت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در شکل‏گیرى ساختار لفظى و بیانى قرآن است. (موسى احمدى، «وحیانى بودن الفاظ قرآن»، مجله پژوهش‏هاى قرآنى، سال ششم، ش 22ـ 21، بهار و تابستان 1379، ص 234.)
5ـ بدرالدین زرکشى، همان، ج 1، ص 277ـ 278 / جلال‏الدین سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، منشورات الشریف الرضى، بى‏تا، ج 1، ص 182ـ 181.
6ـ ابوالقاسم راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن.
7ـ براى اطلاع از بطلان اقوال یادشده، ر.ک: محمد عبدالعظیم زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، 1408 ق، ج 1، ص 1514.
8ـ علّامه طباطبائى مى‏فرماید: «قرآن اسم کتابى است که بر پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده است، به اعتبار این‏که مقروء (خوانده شده) است؛ چنان‏که فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلکّم تعقلون» (زخرف: 3) / محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397 ق، ج 2، ص 18 / همچنین ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین / محمد مرتضى الزبیدى، تاج العروس.
9ـ خلیل بن احمد فراهیدى، همان / مجدالدین فیروزآبادى، القاموس المحیط / احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه / سعید الخورى الشرتونى، اقرب الموارد / اسماعیل بن حمّاد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة / راغب اصفهانى، همان / محمد مرتضى الزبیدى، همان / محمد عبدالعظیم زرقانى، همان، ص 16 / فخرالدین طریحى، مجمع البحرین / احمدبن محمد فیّومى، مصباح المنیر.
10ـ احمدبن‏محمد فیومى،همان/ محمدعبدالعظیم‏زرقانى، همان.
11ـ خلیل بن احمد فراهیدى، همان؛ در اقرب الموارد و قاموس المحیط نیز بدان اشاره شده است.
12ـ دو مورد در سوره «اسراء» آیه 78 و دو مورد دیگر در متن آمده است.
13ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، بیروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 109، ص 600.
14و15ـ محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، انتشارات اسلامى، بى‏تا، ج20، ص 110 / ص 109/ ج 2، ص 12.
16ـ ر.ک: نصر حامد ابوزید، معناى متن: پژوهشى در علوم قرآن، ترجمه مرتضى کریمى‏نیا، چ 1، تهران، انتشارات طرح نو، 1380 ش، ص 112.
17ـ محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، انتشارات اسلامى، بى‏تا، ج 20، ص 110/ ص 109/ ج 2، ص 12.
18ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 1، ص 274 و ج 5، ص 396.
19ـ ابوالقاسم راغب اصفهانى، همان.
20ـ یوسف: 3 / اسراء: 82 / طه: 2و113 / فرقان: 32 / نمل: 6 / زخرف:31 / انسان: 23 / شورى: 7.
21ـ قیامت: 17و18.
22ـ ر.ک: محمدهادى معرفت، علوم قرآنى، چ 1، موسسه التمهید، 1378 ش، ص 58.
23ـ ر.ک: العین، معجم مقاییس اللغة، مصباح المنیر، معجم المفردات لالفاظ القرآن.
24ـ از معناى آیه شریفه «بلسان عربى مبین» پرسیده شد، امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام فرمودند: زبان عرب گویایى دیگر زبان‏ها را دارد، در حالى که زبان‏هاى دیگر گویایى زبان عربى را ندارند. (سیدهاشم بحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1415 ق، ج 4، ص 188. همچنین ر.ک: طه: 13؛ شورى: 7)
25ـ ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 2، ص 18.
26ـ ابن منظور، لسان العرب.
27ـ ر.ک: کتاب العین، معجم مقاییس اللغه، مصباح المنیر.
28ـ یوسف: 2 / طه: 113 / فصلّت: 3 / شورى: 7 / زخرف: 3 / شعراء: 195.
29ـ ابن فارس در معجم مقاییس اللغه، ذیل ماده «تلو» مى‏نویسد: «تلى: اصل واحد و هوالاتباع... و منه تلاوة القرآن لانّه یتبّع آیةً بعد آیة.» همچنین فیومى در مصباح المنیر مى‏نویسد: «تلوتُ الرجل... تبعته.» راغب نیز در مفردات چنین معنایى نقل کرده است. / همچنین ر.ک: محمدحسین طباطبائى، همان، ج 1، ص 335.
30ـ ر.ک: ابوهلال عسکرى، الفروق اللغویه، قم، مکتبة بصیرتى ،1410 ق، ص 48. این تفاوت با لحاظ اصل لغوى "تلاوت"، که به معناى دنباله روى است، قابل فهم مى باشد.
31ـ موارد دیگر از این قرارند: آل عمران: 58 و 108 / جاثیه: 6 / قصص: 3 / صافات: 3.
32ـ ر.ک: ابوجعفر محمدبن حسن طوسى، تفسیر التبیان، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1409 ق، ج 2، ص 302.
33ـ احمد بن فارس، همان، ماده «کلم».
34ـ احمدبن محمد فیومى، همان.
35ـ على باقرى، مقاله «وحیانى بودن الفاظ و کلمات قرآنى»، مجله پژوهش‏ها، ش دوم‏وسوم،تابستان‏وپاییز1387ش،ص121.
36ـ مقصود از «قول» در آیه مذکور، بنابر دیدگاه مفسّران، «قرآن کریم» است. براى نمونه، ر.ک: ابوجعفر طوسى، همان، ج 10، ص 162 / فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 109، ص 570 / محمدحسین طباطبائى، همان، ج 20، ص 6361.
37ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ص 677 / محمدحسین طباطبائى، همان، ص 218.
38ـ شش صفت عبارتند از: رسول، کریم، ذى قوه، مکین عند ذى العرش، مطاع، امین.
39ـ این حقیقت، با لحاظ این‏که خداى متعال پیامبرش را از تصرّف در منطوق و ظواهر آیات یا تحریف و تغییر آن‏ها به شدت منع کرده، وضوح بیش‏ترى مى‏یابد. آیاتى مانند: «ولو تقوَّل علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا منه الوتین» (الحاقة: 4644)؛ «و اگر وى [پیامبر] برخى سخنان را بر ما برمى‏بافت، هر آینه او را به دست راست (کنایه از قوت و توانایى یا سختى و شدت) مى‏گرفتیم.» و نیز اسراء: 73 / کهف: 27.
40ـ مورد چهارم: قلم: 44.
41ـ ر.ک: ابوجعفر محمدبن حسن طوسى، همان، ج 3، ص 263 / محمد المشهدى، کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 11، ص 297 / محمدبن حسن طوسى، همان، ج 9، ص 21 / سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 17، ص 270 / مولى محسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 9، ص 21.
42ـ ر.ک: التبیان، ج 3، ص 363 / مجمع‏البیان، ج 2، ص 78 و ج 3، ص 269 / تفسیر صافى، ج 3، ص 55 / کنزالدقائق، ج 3، ص 479 و ج 6، ص 401 و ج 12، ص 522 / تفسیر برهان، ج 3، ص 276 / تفسیر قمى، ج 1، ص 358.
43ـ دو مورد دیگر: نساء: 78 / یوسف: 111.
44ـ ر.ک: معجم مقاییس اللغه، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، مصباح المنیر.
45ـ احمدبن محمد فیومى، همان / ابوالقاسم راغب اصفهانى، همان.
46ـ ابوالقاسم راغب اصفهانى، همان.
47ـ تفسیر تبیان، ج 9، ص 249 / مجمع البیان، ج 2، ص 495 و ج 5، ص 72 / تفسیر صافى، ج 5، ص 4 / کنزالدقائق، ج 11، ص 297 / المیزان، ج 17، ص 270 و ج 18، ص 170.
48ـ موارد دیگر: انعام: 68، جاثیه: 6، ذاریات: 24، مرسلات: 50.
49ـ شیخ طبرسى ذیل آیه 23 سوره «زمر» مى‏فرماید: «الله نزّل احسن الحدث» یعنى القرآن، سمّاه الله حدیثا لانّه کلام الله. الکلام سمّى حدیثا کما یسمّى کلام النبى حدیثا...» (مجمع‏البیان، ج 87، ص 772) وى در وجه اطلاق احسن الحدیث بر قرآن کریم، چنین مى‏نویسد: «چون در حد بالاى فصاحت قرار دارد و به جهت اعجاز و اشتمال بر آنچه مکلّف بدان نیاز دارد، «احسن الحدیث» نامیده شده است. (همان) علّامه طباطبائى وجه اطلاق «احسن الحدیث» بر قرآن کریم را این‏گونه بیان نموده است: «احسن الحدیث به معناى "احسن القول" است و چون قرآن مشتمل بر حق محض است، بدون آن که باطلى در آن راه یافته باشد، "احسن الحدیث" نامیده شده است.» (محمدحسین طباطبائى، همان، ج 17، ص 256)
50ـ احمد بن فارس، همان / اسماعیل بن حمّاد، همان.
51ـ راغب اصفهانى، همان.
52ـ مانند بقره: 176، آل عمران: 3، نساء: 105 و 113، مائده: 48.
53ـ در معجم مقاییس اللغه آمده است: «اصلٌ صحیحٌ یدلُّ على انبساط فى شى‏ء وسعة...» همچنین راغب در مفردات مى‏نویسد: «الصحیفة: المبسوط من الشى‏ء»
54ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 109، ص 664.
55ـ ر.ک: محمدحسین طباطبائى، همان، ج 20، ص 202.
56ـ ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، همان، ص 665.
57ـ محمدحسین طباطبائى، همان، ص 201. تأنیث ضمیر بنابر رجوع آن به قران، به دلیل تأنیث خبر «انّ» است.
58ـ فضل بن حسن طبرسى، همان / محمدحسین طباطبائى، همان، ص 202.
59ـ محمدحسین طباطبائى، همان، ص 337. پرسش قابل طرح در این جا، چگونگى جمع میان تلاوت حضرت پیامبراکرم از روى صحف (در آیه 2 سوره بیّنه) با امّى بودن آن حضرت (در آیات 157 و 158 سوره اعراف) است.
پاسخ: اولا، طبق آیه 48 سوره «عنکبوت» (و ما کنت تتلو من قبله من کتاب ولا تخطُّه بیمینک اذا لارتاب المبطلون)، آن حضرت پیش از نبوّت، خواندن و نوشتن نمى‏دانست، اما پس از نبوّت، به هر دو آگاهى داشت؛ زیرا: الف. قید «من قبله» پیش از نزول قرآن را مطرح ساخته است. ب. تعلیل «اذا لارتاب المبطلون» مقتضى نفى خواندن و نوشتن، پیش از نبوت است؛ زیرا در چنین فرضى، باطل‏گرایان در رسالت آن حضرت شک مى‏کردند. (ر.ک: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 78، ص 450)ثانیا، صحفى که در این آیات به آن‏ها اشاره شده، مکتوباتى مادى نبوده‏اند. این نکته از آیات 1613 سوره عبس به روشنى قابل استفاده است؛ زیرا دفترهایى که در دست ملائکه حامل وحى است، فرض مادى بودن ندارند. از این‏رو، خواندن پیامبر نیز خواندن از روى صحف مادى نبوده و چنان تلاوتى، ملازم با سواد متعارف نیست.
60ـ احمد بن یوسف مى‏نویسد: «والسورة: الدرجة الرفیعه... و سمیّت سورة القرآن بذلک لانّ صاحبها یشرف بها و ترفعه. و قیل: اشتقاقها من السؤر و هو التقیة. و منه: اسأروا فى الاناء... و یدلّ على ذلک ان تمیما و غیرها یهمزون. فیقولون: سورة بالهمزه و سمیّت سورة القرآن بذلک، لانّها قطعة منه و هى على هذه مخففةٌ من الهمزة. و قیل: اشتقاقها من سور البناء لانّها تحیط بقارئها و تحفظه کسور المدینة ولکن جمع سورة القرآن: سور (بفتح الواو) و جمع سورة البناء: سور (بسکونها) ففرّقوا بینها فى الجمع» (احمد بن یوسف، الدرالمصون فى علوم الکتاب المکنون، سوریه، دارالقلم، 1406 ق، ج 1، ص 201)
61ـ براى بررسى معناى حقیقت قرآنى ر.ک: على‏اکبر بابایى و دیگران، زیرنظر محمود رجبى، روش‏شناسى تفسیر قرآن کریم، پژوهشکده حوزه‏ودانشگاه، سازمان‏سمت،تهران، 1379، ص 84.
62ـ موارد دیگر عبارتند از: بقره: 23، توبه: 64، 86و 124، یونس: 38، نور: 1، محمد: 20، (دو بار در یک آیه)
63ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، چاپ دوم، اسلامیه، ج 92، ص 260، ح 55؛ ص 263، ح 5، ص 278، ح 3، ص 290، ح 4، ص 291، ح 6.
64ـ حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، حلب، مکتب المطبوعات الاسلامیه، ج 1، ص 231.
65ـ محمدبن مسعود عیّاشى، تفسیر عیّاشى، تهران، افست، مکتبة الاسلامیه، ج 1، ص 19، ح 5.
66ـ زرکشى، البرهان فى علوم القرآن، بیروت، دارالجیل، 1408 ق، ج 1، ص 264 / مرکز فرهنگ و معارف قرآن، علوم القرآن عندالمفسّرین، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1374، ج 1، ص 265 به بعد.
67ـ ر.ک: نصر حامد ابوزید، معناى متن: پژوهشى در علوم قرآن، ترجمه مرتضى کریمى‏نیا، چ 1، تهران: انتشارات طرح نو، 1380ش، ص 518.
68ـ ر.ک: محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، چ 3، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397 ق.
69ـ ر.ک: التبیان، ج 10، ص 195 / مجمع البیان، ج 5، ص 396 / تفسیر الصافى، ج 5 ص 256؛ نظر دیگر راجع به آیه این است که در این آیه حضرت مکلّف مى‏شود در هنگام دریافت وحى رعایت ادب نموده و پیش از پایان یافتن وحى آیاتى که هنوز خوانده نشده را نخواند. (ر.ک: المیزان، ج 20، ص 195)
70ـ مجمع‏البیان، ج 5، ص 396.
71ـ احمد بن فارس، همان / اسماعیل بن حمّاد، همان.
72ـ راغب اصفهانى، همان.
73ـ احمد بن فارس، همان، ماده «کلم».
74ـ ر.ک: محمدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 57و59و369.
75ـ اختلاف در قرائات داراى وجوهى چند است: الف. اختلاف در اعراب کلمه، اعم از مغیّر معنا و غیر آن، مانند: «هؤلاء بناتى هنّ اطهر لکم» (هود: 78) با نصب و رفع «اطهر» و مانند «ربّنا باعد بین اسفارنا» (سبأ: 19) به صورت ماضى و امر؛ ب. اختلاف در حروف کلمه؛ مانند «کیف ننشزها» (بقره: 259) با حرف زاء و راء؛ ج. اختلاف در خود کلمه؛ مانند مثال متن. د. اختلاف در تقدیم یا تأخیر؛ مانند: «جاءت سکرة الموت بالحق» (یس: 35) و سکرة الحق بالموت؛ ه. اختلاف به زیاده و نقصان؛ مانند: «و ما عملت ایدیهم» (واقعه: 25) و ماعملته. (ر.ک: محمدبن حسن طوسى، همان، مقدّمه)
--------------------------------------------------------------------------------

تبلیغات