آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

نتایج حاصل از این بررسى را مى توان به صورت ذیل فهرست کرد:
1. اسلام درصدد ساختن جهانى است که همه انسان ها بتوانند با تفاهم و تعاون زندگى کنند. تاریخ روابط بین الملل در اسلام، میزان گرایش جامعه اسلامى به روابط بین المللى و احترام به اصول حاکم بر آن را به خوبى نشان مى دهد.
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در مورد برقرارى ارتباط بین المللى اهتمام خاصى داشت. ایمان، قاطعیت، توکّل بر خدا و اعتماد به نفس اساس سیاست بین المللى آن حضرت را تشکیل مى دادند. ارسال نامه و سفیر به زمامداران آن روز، به ویژه امپراتوران روم و ایران، از رویدادهاى نادر تاریخ روابط بین الملل به شمار مى آیند. در عصر رسالت، اصول و معیارهاى دینى در حد رعایت سیادت و کرامت انسانى حفظ مى گردیدند. این شیوه در دوران خلفا تا حدى محفوظ ماند.
2. با روى کارآمدن امویان به تدریج، انحراف در روابط بین المللى مسلمانان پدیدار گشت. انحراف در دوره عبّاسیان گسترش یافت و در زمان امپراتورى عثمانى، عمق بیش ترى پیدا کرد.
مستشرقان و عده اى از نویسندگان مسلمان به جاى آن که به منابع اصیل اسلامى استناد کنند، با تکیه بر عملکرد حاکمان جامعه اسلامى در برخى از مقاطع تاریخ، اسلام را «دین جنگ» معرفى کرده اند.
واقع امر این است که انحراف پدید آمده در عصر عثمانیان و پیش از آن هرگز بیانگر سیاست بین المللى اسلام نیست. دفاع از عملکرد آنان نه منطقى است و نه با معیارهاى اسلامى منطبق مى باشد.
3. در دوران معاصر، به ویژه پس از انحلال امپراتورى عثمانى (1919 م)، غربیان سلطه خود را بر جهان اسلام با تقسیم و تبدیل آن به کشورهاى وابسته به غرب تثبیت کردند. با طرح توطئه جدایى سیاست از دین و گرایش حکومت هاى نوظهور به نظام سیاسى ـ حقوقى غرب، دولت و قانون در این کشورها از شریعت فاصله گرفتند و نظام حقوقى غرب جایگزین آن گردید. مصطفى کمال ملقب به «پدر ترک!» با الغاى رسمى خلافت در ترکیه، این طرح خائنانه را کامل کرد. طى این روند، معیارها و مناسبات در روابط بین المللى جهان اسلام بر اساس تفکر غربى شکل گرفتند و تمایز جهان اسلام با غیر آن از بین رفت.
4. در کنار این حرکت غربگرا، جنبش هایى در قرن نوزدهم میلادى با عنوان «پان اسلامیسم» به وجود آمدند. هدف آن ها تأمین وحدت جهان اسلام و احیاى مجدّد اصول و معیارهاى اسلامى در زمینه روابط بین المللى بود. جنبش «مهدى سودانى»، جنبش «هندى خلافت» و تلاش محمدعلى جناح از مهم ترین آن هاست. متأسفانه همه این حرکت هاى پیشرو به دلیل ضعف هاى نظرى و شیوه هاى نادرست عملى نتوانستند به نتیجه برسند و در شبکه ساختارها، روابط و مناسبات قدرت حاکم به شدت سرکوب شدند.
5. از مهم ترین اقدامات جهان اسلام در دوران معاصر، تأسیس «سازمان کنفرانس اسلامى» در 1348 هـ . ش است. این سازمان تاکنون تلاش هایى در سطح بین المللى، به ویژه کشورهاى اسلامى، انجام داده است. از کارهاى ارزشمند آن تدوین «اعلامیه حقوق بشر اسلامى» را مى توان نام برد. این اعلامیه نواورى هایى دارد که جاى آن در حقوق بشر غربى خالى است. بارزترین مشخصه آن رابط دادن حقوق بشر به مبناى دینى و عدم مخالفت آن با شریعت اسلام است. «سازمان کنفرانس اسلامى» با وجود عملکردهاى مثبت، هنوز نتوانسته است انتظار جهان اسلام را تأمین کند.
6. در شرایطى که سرنوشت جهان اسلام در هاله اى از ابهام قرار داشت، انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى1 شخصیت برجسته روحانى، در ایران به پیروزى رسید. یک بار دیگر بارقه امید بر دل هاى مسلمانان طرفدار حاکمیت اسلام جوانه زد. این انقلاب معمار حکومت اسلامى است که در قریب هزار سال گذشته سابقه نداشته و اولین حکومت از این نوع است. رهبرى این انقلاب را مردى به عهده داشت که در هیچ شرایطى تعهد خود را در قبال اسلام و مسلمانان نادیده نگرفت. بدون شک، این انقلاب یک تحفه الهى و هدیه غیبى است که از سوى خداوند به مسلمانان عنایت شده است.
انقلاب اسلامى با طرح اصول و معیارهاى اسلامى، تحرّک تازه اى در روابط بین الملل جهان اسلام به وجود آورد. احیاى اندیشه «امّت اسلامى»، اصل نفى سلطه جویى و سلطه پذیرى» و داشتن رابطه صلح آمیز با کشورهاى غیر محارب اصول روابط خارجى جمهورى اسلامى ایران به شمار مى آیند. توفیق نظام اسلامى در عمل کردن به اصول و پر کردن شکاف بین نظر و عمل است.
طرح مسأله
اسلام، دینى اجتماعى است و احکام آن یک رشته اصول به هم پیوسته اى را بنا مى نهند که تمام روابط یک مسلمان (رابطه با خدا و دیگر انسان ها و همه امورش) را شامل مى شود. از این رو، اسلام در عین آن که یک دین و مجموعه اخلاقى است، یک نظام حقوقى نیز مى باشد و این سومین عنصرى است که ویژگى هاى اسلام را کامل مى سازد.
اجتماعى بودن اسلام ویژگى برجسته اى است که آن را دین عملى و واجد یک نظام حقوقى کاملا انسانى ساخته است. تأثیر اسلام بر جامعه عربى اعجاب انگیز بوده و قلمرو این تأثیر قابل اندازه گیرى نمى باشد. انقلاب اسلامى به جامعه عرب هویّت بخشید و براى آنان سازمان خانواده، قوانین جزایى، معاملات تجارى، قرارداد و قانون هاى گوناگون و تعهد به این عناوین را به ارمغان آورد; از قبایل پراکنده عرب، امّت واحده ساخت; با ایجاد دولت مرکزى مبتنى بر حاکمیت قانون، مصالح عامّه و حقوق بنیادین بشر، همواره از برادرى انسانى و صلح جهانى حمایت کرد; و از همان روزهاى آغازین حکومت اسلامى، فکر و اندیشه همزیستى مسالمت آمیز را مطرح نمود. سیره عملى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و پى روى جدّى مسلمانان از آن به تدریج، فکر زندگى انسانى در میان پیروان دیگر ادیان الهى، به ویژه مسیحیان را که تحت فشار کلیسا، از آزادى عقیده حتى در محدوده آیین مسیحى محروم بودند، ایجاد کرد و سرانجام، خواست عمومى در جهت تدوین حقوق در روابط بین الملل شکل گرفت.
شاهداین مدعا، اعترافات دانشمندان سده شانزده و هفده میلادى اروپا مانند ژان ژاک روسو، ولتر، شوپنهاور، ژرژسل و بوآزار به این حقیقت است.1
مارسل بوآزار مى گوید: «دیدگاه جهانى اسلام با دو امتیاز نیرومند درخشش ویژه اى داشت: یکى ایمان به خدا و دیگرى انکار هرگونه برترى نژادى و قومى و تأکید بر برابرى انسان ها. با اعلام این اصول، پیامبر توانست عصبیّت قومى و نژادى عرب جاهلى اقوام یهود و مشرکین مکّه را ریشه کن سازد. هیچ دیانتى به اندازه اسلام به بشر شخصیت نداده است... رفتار پیامبر با اقوام یهود و نصارا برادرانه بوده است... اسلام در صدد ساختن جهانى است که همه انسان ها، حتى آنانى که به دین سابق خود وفادار مانده اند، با تفاهم و همکارى، برادرى، برابرى زندگى کنند.»2
تاریخ روابط بین الملل اسلام گواه صادقى بر قدمت نظام حقوق بین الملل اسلامى است و میزان گرایش جامعه اسلامى به ایجاد روابط بین المللى و احترام به مقررّات حاکم بر آن رانمایان مى کند.
زمانى که روابط میان قبایل عرب و دولت هاى مجاور آن مانند حبشه، امارات، حیره، غسّان و کشور سبا، که ملوک حمیر در آن حکومت مى کردند و نیز روابط دو امپراتورى بزرگ ایران و روم چندان حسنه نبود و همواره بین آنان درگیرى بود،3 پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در زمینه روابط بین المللى اهتمام فراوان داشت. پس از رحلت وى نیز در این جهت تلاش هایى انجام شده است. تاریخ تحوّلات روابط بین المللى اسلام در چند دوره متمایز قابل بحث و بررسى است:
گفتار اول: از عصر رسالت تا دوران حاضر
1ـ روابط بین المللى در عصر رسالت
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در زمینه برقرارى روابط بین المللى، عنایت ویژه اى داشت; ابتدا سعى کرد تا روابط قبایل عرب را، که هر کدام به عنوان واحد سیاسى مستقل بودند، به وجه نیکو تنظیم کند. ادامه این اقدام سازنده سرانجام، از قبایل مختلف عرب، قدرت واحد بلامنازعى ساخت. آن حضرت پیمان هاى متعددى با قبایل عرب منعقد کرده است:
1ـ1. منشور مدینه
«منشور مدینه» از مهم ترین و جامع ترین پیمان هایى است که آن حضرت به عنوان حاکم اسلامى با جوامع یهود مدینه امضا کرد و به موجب آن، بر اصل همزیستى، تعاون و تفاهم بین المللى صحّه گذاشت. مفاد این پیمان، جامعیت و مطابقت آن با اصول انسانى قابل تأمّل هستند. منشور مزبور براى تنظیم روابط داخلى و خارجى مدینه تنظیم شده است.4
1ـ2. معاهده صلح حدیبیه5
این معاهده با توجه به ضرورت هاى زمان در اوضاع و شرایط خاصى بین مسلمانان و قریش منعقد شد. به موجب آن، طرفین باید به مدت ده سال جنگ علیه یکدیگر را ترک مى کردند تا امنیت و صلح عمومى در شبه جزیزه عربستان مستقر شود.6
1ـ3. پیمان صلح دایمى با نصاراى نجران
این پیمان بین حکومت اسلامى و نصاراى نجران به طور دایم منعقد شد. مطابق آن، مسیحیان نجران متعهد شدند سالیانه مبلغى به عنوان مالیات (جزیه) به حکومت اسلامى بپردازند. در برابر، حکومت اسلامى دفاع از آنان و تأمین آزادى دینى شان را به عهده گرفت.7 این در واقع، نوعى تحت الحمایگى یا پیمان حمایت نظامى است.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پس از تنظیم و اصلاح روابط میان قبایل عرب و سامان دادن امور داخلى حکومت اسلامى، ارتباط با دولت ها و حکومت هاى مجاور را آغاز کرد و با اعزام نماینده، فرستادن پیام و انعقاد قرارداد با سران حکومت ها و دولت ها باب ارتباط را گشود و روابط دوستانه و صلح آمیز دولت اسلامى را با آنان گسترش داد.
فرستادن پیام و سفیر نزد امپراتوران روم و ایران در آن شرایط از حوادث و جریان هاى عادى نبود، بلکه این ابتکار آن حضرت در ایجاد و توسعه روابط بین الملل از رویدادهاى نادر تاریخ روابط بین الملل به شمار مى آید. تماس با کشورهاى کوچک به رغم حساسیت هاى دو امپراتورى بزرگ روم و ایران نشانه توفیق پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در ایجاد روابط صلح آمیز است.
نامه هاى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به زمامداران آن روز و دعوت آنان به یکتاپرستى و همزیستى مسالمت آمیز بهترین سند گویا و زنده در این زمینه است.8
2ـ روابط بین المللى در عصر خلفا
پیامبراکرم روابط بین المللى گسترده اى را از سال ششم هجرى با جوامع و ملت ها و دولت ها برقرار کرد. آثار عمده آن پس از وفات آن حضرت در دوران خلفا به ظهور پیوست. سقوط امپراتورى روم در عقب نشینى هرقل از مناطق شام و فروپاشى امپراتورى ایران در زمان خلیفه دوم، بازتاب سیاسى شیوه اى بود که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سال هاى آخر عمر خویش در زمینه توسعه روابط بین الملل اتخاذ کرد.
«فتوحات مسلمانان در عصر خلفا» نامى است که مورّخان به این بازتاب و آثار سیاسى روابط بین المللى پیامبر(صلى الله علیه وآله)داده اند. در واقع، ظهور فعّال و قدرتمند اسلام در عرصه جهانى در آن دوران، قدرت ها را وادار کرد که به این واقعیت تن در دهند که قدرت به حکومت جدید، مکتب نوپا و ملت تازه اى انتقال یافته است.9
سقوط سلطنت هفت صد ساله قیصر روم، آزادى سرزمین هاى عراق و ایران به دست لشکر فاتح اسلام و سقوط قدرت ساسانى و تاج و تحت کیانى و انزواى امپراتورى روم در مدت کوتاه، ثمره شیوه حکیمانه اى است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در زمینه روابط بین المللى اتخاذ کرده بود.10
به بیان دیگر، این پیروزى ها نمى توانند بازتاب عملیات نظامى و نتیجه لشکرکشى و تهاجم جنگى باشند، بنابراین، ریشه این توسعه روزافزون قلمرو حکومت اسلامى را باید در علمکرد سیاسى پیامبر(صلى الله علیه وآله)در عرصه بین المللى جستوجو کرد; زیرا تمامى این پیشرفت ها تبلور و بازتاب سیاستى بود که سنگ بناى آن به دست تواناى آن حضرت گذاشته شد.
به تعبیر یکى از نویسندگان، «دستاورد بزرگ پیروزى هاى مسلمانان این بود که توده هاى وسیعى از مردم جهان در آن دوره با مفاهیم جدیدى در زمینه عدالت، مساوات و کرامت انسانى آشنا شدند. به عنوان نمونه، هنگامى که شاه غسّان در مکّه به ملاقات خلیفه دوم رفت، پیشامد ساده اى که در رفتار وى با یک عرب صحرانشین مسلمان اتفاق افتاد... به دنبال شکایت آن عرب، خلیفه دستور اجراى عدالت داد. براى مردم غسّان این قضیه که یک فرد عادى بتواند دست به روى خلیفه یا شاه بلند کند و از او تقاص نماید، بسیار عبرت آمیز بود و آن ها را به حرکت نوین انسانى، که توسط اسلام آغاز گشته بود، جذب نمود.»11
اما در مجموع، در عصر خلفا، از آن ابتکار و تحرّک که در زمان رسالت در زمینه روابط بین المللى آغاز شده بود، چندان جلوه اى دیده نمى شود; زیرا جنگ هاى داخلى دولت اسلامى را از توجه به روابط بین المللى بازداشتند. ارتباط دولت ها یا قبایل با دولت اسلامى به دلیل زمینه هایى بود که قبلا در زمان حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله)ایجاد شده بود. ولى نکته مهم آن که سیره پیامبر(صلى الله علیه وآله) در عصر خلفا تا حدى محفوظ ماند.
3. انحراف مسلمانان در سیاست بین المللى
در عصر رسالت، علاوه بر ابتکار عملى، در عرصه بین المللى، اصول و معیارهاى الهى در حد رعایت سیادت و کرامت انسانى حفظ مى گردید. ایمان، قاطعیت، اعتماد به نفس و توکّل به خدا زیربناى سیاست بین المللى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) را محکم و استوار ساخته بود. در دوران خلفا، این روند تا حدى محفوظ ماند، هرچند به جلال و شکوه عصر رسالت نبود. اما پس از دوران خلفا، به تدریج انحراف در سیاست بین المللى مسلمانان پدید آمد.
امام على(علیه السلام) این وضعیت را به خوبى پیش بینى کرده و از مسخ ارزش ها خبر داده بود، تا آن جا که فرمود: «آنان اسلام را چون پوستین وارونه مى پوشند.»12 خلاصه آن که شرایط به گونه اى فراهم شد تا حکومتى که مرضى خدا و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)بود، در خارج عینیت پیدا نکند. کسانى روى کار آمدند که برنامه حکومتشان اغلب با دستورات اسلام مغایر بود. سیاست بنى امیّه و بنى عبّاس ضد اسلامى بود; حکومت کاملا سلطنتى شد، و در دوره هاى بعد نیز به همان صورت ادامه پیدا کرد.13 اینک به گوشه هایى از انحراف پدید آمده در سیاست بین المللى مسلمانان اشاره مى کنیم:
3ـ1. امویان و تبدیل خلافت به سلطنت
با روى کار آمدن معاویه، اولین خلیفه اموى14 و تبدیل خلافت به سلطنت، سیاست جدیدى جایگزین سیره صحیح پیامبر(صلى الله علیه وآله)گردید. حکومت معاویه براى تقویت موقعیت داخلى در برابر خطرهاى ناشى از بیدارى مردم، رابطه اش را با دولت روم با اعطاى امتیازات فراوان برقرار ساخت و به نوعى برترى دولت روم را پذیرفت و به اصل سیادت اسلامى لطمه وارد کرد.
یکى از مستشرقان مى نویسد: «معاویه وقتى که خلیفه نشده بود، با على(علیه السلام)، خلیفه چهارم،15 مشغول کشمکش بود، با کنستانس دوم (Constans II) امپراتور روم شرقى، صلح کرد و با اختیار خودش، به سال 658 م عهدنامه اى امضا کرد و ضمن آن تعهد کرد که وجوهى به امپراتورى روم پرداخت کند.»16
3ـ2. متن قرارداد معاویه با کنستانس دوم17
الف. این مصالحه که به منزله متارکه سى ساله است، مابین امپراتور کنستانس، پادشاه تمام بلاد ممالک شرقى و غربى فرنگ و پادشاه روم و یونان و مغرب و غیره، و معاویة بن ابى سفیان، پادشاه تمام بلاد عرب و ایران و توران و میانه ولات عهد، و سرداران طرفین برقرار خواهد بود.
ب. معاویه و اخلاف او همه ساله بدون استثنا، سى هزار عدد مسکوک طلا و 800 نفر از اسراى عیسوى و 800 رأس اسب عربى به قسطنطنیه ارسال خواهد داشت.
ج. امپراتور و اخلاف او متعهد مى شوند که در این مدت سى سال، به متصرفات عرب دست درازى نکنند.
د. معاویه مقرّرى مزبور را به اسم «خراج» به دربار امپراتور خواهد فرستاد.
قبح عمل معاویه در این انحراف آشکار، نه تنها مایه تعجب مسلمانان بوده است، بلکه مورّخان یونانى و ابوالفرج شامى (مورّخ مسیحى) نیز اظهار تعجب مى کنند که اعراب با آن قدرتشان، چگونه باج دادن به نصرانى ها را قبول کردند.
مجید خدورى، که خود یک مسیحى است، در این زمینه مى گوید: «روى هم رفته، اکثریت فقهاى مسلمان با عمل معاویه مخالف بوده اند.»18 شاید به دلیل انحراف معاویه از احکام قرآن و سازش با دشمنان اسلام و دلایل دیگر است که مسیحیان گفته اند: «اگر مجسمه معاویه در تمام کلیساها نصب شود، هنوز از خدمات او به عالم مسیحیت قدردانى نشده است.»19
3ـ3. گسترش انحراف در دوره عباسیان
این انحراف در دوره عبّاسیان20، به خصوص در عصر هارون الرشید (قرن دوم هجرى)، دوران شکوفایى جهان اسلام، گسترش یافت. روابط خارجى مسلمانان براساس باج گیرى و قدرت طلبى استوار شد و ابتکار عمل در سیاست بین الملل در جهت حفظ قدرت و بهره گیرى مادى به کار گرفته شد. در این دوره، عهدنامه هاى متعددى بین حکومت عبّاسى و امپراتور روم شرقى و دیگران به امضا رسیده است. مسعودى از دوران هارون الرشید تا زمان خودش از دوازده عهدنامه نام برده است.21
متأسفانه اگر حکایت ها و داستان هاى لاتین پذیرفتنى باشد، مى توان تصور کرد که مقصود از روابط سیاسى صرفاً تمایلى بود که بین دو سلطان بزرگ رابطه دوستانه برقرار باشد. شارلمانى و هارون بزرگ ترین فرمانروایان جهان مسیحیت و عالم اسلام، در آن زمان، در این صدد بودند که براى تثبیت موقعیت و مقام خودشان، روابط دوستانه و نزدیکى داشته باشند و اهمیت این مطلب کم تر از آن نبود که علیه قسطنطنیه و قرطبه دسته بندى کرده باشند.22
مطابق منابع اروپایى، ابتکار آغاز روابط سیاسى بین فرانک ها و عباسى ها در سال 765 م به دست پیپین انجام گرفت. همین شخص اولین هیأت سیاسى را نزد المنصور، خلیفه عباسى، اعزام کرد. این در زمانى بود که منصور با امپراتور روم شرقى در جنگ بود. پس از سه سال، هیأت بازگشت و سفیرانى از طرف منصور با هدایایى به اتفاق این هیأت حرکت کرد. پیپین از سفیران مسلمان با کمال احترام پذیرایى نمود.
در سال 802 م شارلمانى پسر پیپین، هیأتى به بغداد فرستاد. گفته اند: آنچه این هیأت تقاضا کرده بود پذیرفته شد و به شارلمانى مقام مقدّس و در خور شأن او داده شد.
بوکلهر عقیده دارد که این ارتباط سیاسى نتیجه دیگرى در برداشت و آن این که در این معامله نوعى تسلط بر بیت المقدّس به شارلمانى داده شد، 23یا این که حکومت تحت الحمایگى در فلسطین به او اعطا شد.
اگر همین عمل خلیفه نالایق عبّاسى پایه و منشأ ادعاهاى حکومت مسیحیان بر بیت المقدّس و نطفه اصلى جنگ هاى صلیبى فرض شود،اشتباه نخواهد بود و به این نتیجه مى رسیم که اگر سیاست عادلانه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در روابط بین الملل پى گیرى مى شد، هرگز انحرافى پیش نمى آمد و امروز جهان اسلام مطمئنّاً وضعیت مطلوب ترى داشت.
4. روابط بین المللى در عصر امپراتورى عثمانى
انحراف از مسیر اسلام، که در لباس پادشاهى ظهور کرد، به تدریج عمق بیش ترى یافت. امپراتورى عثمانى در دوران خود،ضربه هاى فراوانى به اسلام زد; زیرا از یک سو خشونت بى منطق امپراتورى عثمانى در قبال کشورهاى همسایه، که متّکى به قدرت و کشورگشایى بود، دراوج شکوفایى خود و انعطاف ذلیلانه آن در دوران ضعف و از سوى دیگر تصویر بسیار نادرستى از سیاست بین المللى اسلام در اذهان جهانیان، به ویژه غربیان، ترسیم کرد.
همین تصویر غلط موجب شد تا عده اى گمان کنند پذیرش وجود کشورهاى غیراسلامى در صحنه بین المللى و برقرارى روابط سیاسى با آنان بر مبناى همزیستى مسالمت آمیز، سیاست جدیدى بود که به وسیله عثمانى ها وارد جهان اسلام و نظریه بین المللى آن گردید و با این پندار، موجب شد عملکرد نادرست امپراتورى عثمانى را انقلاب اساسى در نظام سیاسى ـ حقوقى اسلام تلقّى نمایند.
برنارد لوئیس مستشرق مى گوید: «خلفاى عثمانى کشورهاى غیرمسلمان را به رسمیت نمى شناختند و روابط مسالمت آمیز با آنان نداشتند. پس از شکست در تسخیر وین در سال 1529 م، تغییر اساسى در رویه آنان پدیدار گشت و موجب شناسایى کشورهاى غیر مسلمان و ایجاد و روابط دوستانه و دیپلماتیک خلیفه مسلمین با آنان گردید. براى اولین بار در روابط خارجى آنان، اصل تساوى کشورهاى مسلمان با غیر مسلمان در روابط بین الملل پذیرفته شد و براى اولین بار، از اصول دیپلماسى و مساعى جمیله در اسلام استفاده شد! و نهادى در دستگاه سیاسى، رسیدگى به مسائل بین المللى و تنظیم امور روابط خارجى را به عهده گرفت.»24
به دنبال شکست عثمانى ها (در سال 1529 م)، قرارداد ننگین «1535 م» بین دولت سلیمان اول عثمانى و شاه فرانسه منعقد گردید.
مجید خدورى، مسیحى عراقى الاصل، با کمال جسارت، انعقاد این قرارداد را انقلاب اساسى در نظام سیاسى ـ حقوقى اسلام تلقّى کرده، مى گوید: «این قرارداد در روابط اسلام و مسیحیت بدعت هایى را ایجاد کرد: اولا، در مقدّمه آن بر اصل تساوى در کشور تکیه و تأکید شده است; ثانیاً، ماده اول قرارداد حاکى از ایجاد صلح معتبر و قابل اطمینانى بین دو کشور بود که براى طرفین مادام الحیات نافذ شناخته مى شد. یک اصل دیگرى از قانون اسلام را، که قرارداد سال 1535 م تعدیل کرد، عبارت از این بود که افراد غیر مسلمانى که در داخل دارالاسلام بیش تر از یک سال اقامت کنند از پرداخت مالیات (جزیه) معاف مى شدند.»
او پس از بیان مواد قرارداد چنین اظهار مى دارد: «به موجب این قرارداد، براى اولین بار خلیفه حالت جنگى دایم بین کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى را ملغى [کرد ]و به صلح دایمى با غیرمسلمانان تن داد، در صورتى که مدت قرارداد صلح در اسلام بیش تر از ده سال پیش بینى نشده بود، به موجب این قرارداد به زمان نامحدودى تغییر یافت. براى اولین بار، مسلمانان براى تحصیل منافع خارجى شان به وسیله اى غیر از جهاد متوسّل شدند و این خود تغییر دیگرى در اصول روابط بین المللى اسلام به شمار مى رود.»25
عثمانى ها غیر از دولت فرانسه، با دولت هاى اتریش، انگلستان، آلمان و روسیه نیز قراردادهایى منعقد نمودند. نظام سرمایه دارى که عثمانى ها در قراردهایشان در مورد تبعه خارجى پذیرا شدند نه در اصل، بلکه در ویژگى هایش هم از قانون اسلام خارج بود.
نقد و ارزیابى
واقع امر این است که انحراف پدید آمده در سیاست بین المللى حکام اسلامى در دوران امپراطورى عثمانى و قبل از آن هرگز به معناى تغییر و تحوّل در سیاست بین المللى اسلام نیست; چه این که گاه شکاف عمیقى میان نظر و عمل مشاهده مى شود. براى مصون ماندن از خطا، باید میان اصول و قواعدى که توسط حقوق اسلامى وضع شده با آنچه بعضى حکّام و فرمانروایان اسلامى در عمل مرتکب گردیده اند و چه بسا سیره عملى آنان خارج از آن اصول و قواعد است، فرق گذاشت.
عدم تفکیک بین دو وادى نظر و عمل، اغلب مستشرقان و حتى عده اى از نویسندگان مسلمان را به خطا افکنده است; چرا که آنان به جاى آن که به تعالیم اسلامى مراجعه و استناد کنند، نظریه هاى خود را بر مبناى عملکرد حکّام در بعضى از مقاطع تاریخ اسلام ارائه نموده اند.
بارزترین این خطاها نمونه هایى است که در چند سطرپیش متذکر شدیم و همه آن ها بر این پیش فرض استوارند که ماهیت حقوق بین الملل اسلامى «حقوق جنگ» است، در حالى که چنین پندارى از اساس باطل است. حقوق بین الملل اسلامى بر اصل اولیه «حقوق صلح» مبتنى است و رابطه اسلام با جهان غیر اسلام هیچ گاه بر اساس جهاد مداوم تبیین و ترسیم نمى شود.
عملکردها و قراردادهاى عثمانیها پیش از آنکه حاکى از اصول و قواعد حقوق بین الملل اسلام باشد، نشان دهنده شرایط خاص زمان این قراردادها است. این حقیقت را مى توان از اظهارات نماینده عثمانى در برابر دعوت دولت هاى اروپایى به دست آورد،آنان همکارى براى حفظ وضع موجود در مقابل فرانسه را خواسته بودند. وى س یاست خارجى امپراتورى را چنین اعلام کرد: «هر کشورى باید دو نوع سیاست خارجى داشته باشد: یکى سیاست خارجى ثابت که مبناى همه رفتار و اعمال خارجى کشور است; دیگرى سیاست موقّتى که در زمان معیّنى بر طبق مقتضیات و اوضاع زمان تعقیب مى گردد.»26
بنابراین دفاع از عملکرد عثمانى ها نه کارى منطقى است و نه با معیارهاى اسلامى منطبق مى باشد. ولى اظهارنظر و بى اطلاعى کسانى که به عنوان «مستشرق» شناخته شده اند و به روشن ترین مسائل اسلامى آگاهى ندارند، قابل توجیه نیست; زیرا سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در زمینه روابط بین الملل از فرازهاى برجسته و کاملا واضح زندگانى آن حضرت است که هرگز قابل توجیه نمى باشد.
اساس روابط بین المللى اسلام سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است و اصول بنیادین حقوق بین الملل اسلامى است، نه سیاست جنگ و گریز عثمانى ها; چرا که حکومت آنان به یک امپراتورى ملّى بیش تر شباهت داشت تا حکومت اسلامى.
ابتکارهاى ارزنده پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در زمینه روابط بین المللى از نوادر تاریخ است. نامه هاى آن حضرت به سران دیگر کشورها و انعقاد قراردادهاى متعدد با اقوام و قبایل مستقل عرب، از جمله پیمان صلح دایمى با نصاراى نجران، دلیل بر اهتمام آن حضرت به برقرارى روابط صلح جویانه با دیگر ملت هاست. همچنین پندارهاى باطل مستشرقانى که عملکرد حاکمان به ظاهر مسلمان را ملاک قرار مى دهند، رد مى کند. براى توضیح بیش تر، ترسیم دورنمایى از روابط جهان اسلام با غرب ضرورى مى نماید:
5. دورنمایى از روابط جهان اسلام و غرب
روابط دنیاى اسلام با جهان غرب تا قرن 17 م (12 هجرى) به دلیل اقتدار سیاسى ـ نظامى قدرت هاى مسلمان و ضعف سیاسى ـ اجتماعى اروپاییان، از موضع اقتدار و رقابت آمیز صورت مى گرفت و معمولا با کینه ها و انتقام جویى ها و برد و باخت هاى متقابل همراه بود. مسلمانان حالت تهاجمى نسبت به غرب داشتند و غربیان و اروپاییان در موضع دفاعى قرار داشتند. از قرن 17 م به بعد، این جریان کاملا به عکس شد. عثمانى ها پس از ناکامى در تسخیر «وین» و توقف پیش روى آن ها در اروپا (1683 م / 1094 هـ.) در موضع ضعف و دفاعى قرار گرفتند. غرب تهاجم گسترده خود را به جهان اسلام آغاز کرد.
عوامل بیرونى و درونى باعث شدند که جهان اسلام از همان قرن 16 م / 11 هـ. پس از یک دوره ترّقى و پیشرفت از نظر فرهنگى، علمى، اقتصادى و اجتماعى، دچار انحطاط شود.
تعالیم اسلامى با خرافات و بدعت هاى گوناگونى درآمیختند، تفکر دینى، سیاست و حکومت و اقتصاد اسلامى به عینیت نرسیدند، خیزش و شتاب اولیه اى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خلفاى راشدین به تاریخ مسلمانان عطا کرده بودند، از سوى حکّام بعدى در جهت سرپوش گذاشتن بر خطاها و انحرافات شخصى خویش مورد استفاده قرار گرفت. در نهایت، خطا و انحرافى که از طریق ملوکیت آغاز گردیده بود، رو به فزونى گذارد و ناگزیر جامعه مسلمانان را به سوى انحطاط اخلاقى ـ سیاسى، نظامى سوق داد.
طى یک دوره تقریباً صد ساله پیش از شکست دولت عثمانى، در جنگ سال هاى 1914 تا 1918 تمامى جهان اسلام زیر نفوذ اروپاییان درآمده بود. پس از سال 1919 این نفوذ تثبیت گردید.
از اواخر سده هجدهم میلادى تعرضّات دولت هاى غربى به کشورهاى اسلامى براى مسلمانان ایجاد زحمت و مصیبت کرد و اروپاییان تحصیل منافع آنى را بر این که طبق مساوات و مصالح متقابل با مسلمانان رفتار کنند، ترجیح دادند.
قاضى لوریمر طى نوشته اى که در سال 1883 انتشار داد، جامعه بشرى را به سه ناحیه یا منطقه متمرکز تقسیم کرد: «ناحیه بشریت متمدن، نیمه وحشى، و وحشى; و به ترتیب، براى هر یک، شناسایى حقوق کامل سیاسى و شناسایى حقوق سیاسى جزئى و شناسایى ساده بشرى قایل شد. او در شرحى که نوشت، غیراروپاییان را جزو ملل نیمه وحشى و وحشى به حساب آورد و تأکید کرد که قانون ملل مسیحى را نباید شامل این سرزمین ها دانست.»27
نام برده در مقام تجزیه و تحلیل مبانى ردّ شناسایى، اختلافات دینى را یکى از عوامل دانسته، چنین تأکید مىورزد: «مادام که اسلام باقى است، صلح و سازش پیروان اسلام، حتى با کلیمى ها و مسیحى ها و از این بالاتر با سایر افراد بشر، یک مسأله لاینحلى خواهد بود.»
او تأکید مىورزد که «شناسایى کامل محدود به ادیانى است که دانسته یا ندانسته از منشأ حقایق طبیعى استفاده کرده و آن ادیان اصل "زندگى کنید و بگذارید زندگى کنند" را تبلیغ و ترویج مى کنند.»28
این محقق عالى مقام و مفتى سیاسى (!) اصل «زندگى کنید و بگذارید زندگى کنند» را که مسیح(علیه السلام) فرموده است، شعار سیاسى اروپا قرار داده و مسلمانان را مخالف این اصل دانسته است و در نهایت مهارت و تزویر، با استناد به این اصل، مسلمانان را ملل نیمه وحشى و فاقد صلاحیت شمول قانون جدید ملل مى داند. در نتیجه، آن اتهام را به اسلام نیز سرایت مى دهد. دولت هاى اروپایى هم براساس فتواى سیاسى او با کشورهاى اسلامى برخوردى کردند که تاریخ نظیر آن را کم تر به یاد دارد. ملل متمدنى که براى اسارت ملل شرقى مسابقه گذاشته و با راه اندازى دو جنگ جهانسوز ثابت کردند چگونه به اصل حیاتى منسوب به حضرت مسیح(علیه السلام)احترام مى گذارند!
این در حالى است که اسلام در همان روزهاى آغازین، شعار زندگى مسالمت آمیز را سر داده است.29 قضاوت این قاضى محترم شاید مبتنى بر عملکرد حکّام مسلمان در بعضى از مقاطع تاریخ اسلام بوده و گرنه تعالیم اسلامى براى بهتر زندگى کردن همه انسان هاست. خطاى ناشى از عدم تفکیک بین نظر و عمل، همواره زمینه ساز قضاوت هاى غیرعادلانه بشرى را فراهم مى سازد.
گفتار دوم: روابط بین المللى جهان اسلام در عصر حاضر
پس از جنگ جهانى اول (1914ـ1918 م) و انحلال امپراتورى عثمانى در سال 1919 غربیان سلطه خود را بر قلب سرزمین اسلام در جهان عرب تا تقسیم و تبدیل آن به حکومت هاى وابسته به غرب تثبیت نمودند. طرح نقشه جدایى سیاست از دین و گرایش حاکمان جدید کشورهاى اسلامى به نظام سیاسى ـ حقوقى غرب، دولت و قانون در این کشورها، از شریعت تفکیک و دولت هاى ملّى و نظام حقوقى غرب جایگزین آن شدند. مصطفى کمال نیز که به اصطلاح «پدر ترک!» لقب گرفته بود، مرحله تخریب آخرین آثار سیاسى دنیاى اسلام را با الغاى رسمى خلافت در سال 1924 کامل کرد. این عمل ترکیه بازتاب سیاسى فوق العاده اى داشت. مسلمانان به سادگى از آن نگذشتند. در ماه مه سال 1926 در شهر قاهره، همایشى در این باره تشکیل شد و قطعنامه اى صادر گردید، مبنى بر این که خلافت در اسلام امرى است ضرورى، ولى همایش نتوانست به این حقیقت ترتیب اثرى بدهد.30 دو همایش اسلامى دیگر در مکّه در سال 1926 و در بیت المقدّس به سال 1931 تشکیل شد، اما چندان نتیجه اى نداشتند، همه این تلاش ها از این واقعیت حکایت مى کردند که مسأله خلافت فراموش شده تلقّى نمى گردد.31
نظام سیاسى ـ حقوقى جدید در جهت تثبیت و تحکیم سلطه همه جانبه سیاسى، اقتصادى و فرهنگى غرب بر کشورهاى اسلامى در سایه تفکر ملیّت گرایى به عنوان جایگزین تفکر دینى و عامل جدایى جهان اسلام اعمال گردید تا به حاکمیت نظام حقوقى ـ سیاسى اسلام خاتمه بدهد. به تدریج، پس از جنگ جهانى دوم، تأثیر عمیق نظام سیاسى ـ حقوقى غرب بر نظام کشورهایى اسلامى امید تجلّى دوباره حاکمیت اسلام را بیش از گذشته در هاله اى از ابهام و ناامیدى فرو برد، معیار و مناسبات در روابط بین المللى براساس تفکر غربى شکل گرفت و تمایز جهان اسلام با غیر آن به تدریج از بین رفت.32
در کنار این حرکت غربگرا، جنبش هایى در قرن نوزدهم تحت عنوان «پان اسلامیسم» با تشکیل کنگره هاى اسلامى براى تأمین وحدت جهان اسلام و احیاى مجدّد اصول اسلامى در زمینه روابط بین الملل جهان اسلام با غرب به وجود آمدند.33مانند حرکت هاى جدیدى که براى اتحاد کشورهاى مسلمان و احیاى امپراتورى اسلامى به شکلى که در صدر اسلام عملى مى شد، صورت گرفتند.34 همه این حرکت هاى پیشرو به دلیل ضعف هاى نظرى و شیوه هاى عملى که داشتند، به بار ننشستند و در شبکه ساختارها، روابط و مناسبات قدرت حاکم، به شدت سرکوب شدند.
اما اندیشه نهایى شدن عصر حاکمیت نظام سیاسى ـ حقوقى اسلام در ممالک اسلامى و در عرصه بین المللى، خواب خوش و امید ناپایدارى بیش نبود. با پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و تأثیر جهانى آن یک بار دیگر بارقه امید بر دل هاى مسلمانان طرفدار حاکمیت اسلام جوانه زد. اینک روابط بین المللى جهان اسلام در عصر حاضر را در دو قسمت جداگانه بررسى مى کنیم:
1ـ روابط بین المللى جهان اسلام پیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران
چنان که گفته شد، در قرن نوزدهم، جنبش هاى اسلامى با نام «پان اسلامیسم» براى وحدت دنیاى اسلام و احیاى مجدّد اصول اسلامى در زمینه روابط بین المللى جهان اسلام به وجود آمدند. در این جا، اشاره به بعضى از آن ها ضرورى است:
1ـ1. جنبش مهدى سودانى
سودان تا اوایل دهه هشتاد قرن 19م از ناحیه چند گروه تحت فشار و ستم قرار داشت: «استعمارگران انگلیسى، حکّام و مأموران ترک و مصر، ملّاکان و تجّار بزرگ محلّى و منطقه اى.» این فشارها و ستم ها به تدریج، زمینه ساز قیام عمومى مسلمانان سودان گردیدند که در نهایت، جنبش «مهدى سودانى» نام گرفت.
رهبرى جنبش، که عملا از سال 1881 م آغاز گردید، با محمدبن احمد معروف به «مهدى سودانى» بود. پیروان محمد را اقشار گوناگون اجتماعى، از جمله روحانیان، تشکیل مى دادند که خواستار حکومت اسلامى بودند.
ریشه هاى فکرى جنبش «مهدى سودانى» از یک سو به تعالیم تصوّف و طریقت هاى صوفیانه با گرایش هاى اصلاحى و اجتماعى، به ویژه تعالیم محمّد غزالى، و از سوى دیگر، به تعالیم و نظریه هاى سید جمال الدین برمى گردند. «مهدى سودانى» مدت چهار سال در خدمت سیّد، تحصیل علم کرد. خود سیّد در متنى که به زبان فرانسوى به بیلنت نوشته ادعا کرده است، که بیش تر اصحاب مهدى سودانى از شاگردان او هستند. سید جمال و شیخ محمد عبده به نحوى با این جنبش در ارتباط بوده اند و سیدجمال در شماره هاى متعدد نشریه عروة الوثقى از مبارزات مهدى تجلیل نموده و مسلمانان را به حمایت از این جنبش دعوت کرده است.35
این جنبش مردم را به اسلام اولیه و احیاى آن، رفع ستمگرى هاى موجود، برقرارى عدالت، برادرى، وحدت اسلامى و جهانى و حکومت اسلامى بر مبناى قرآن و سنّت دعوت مى کرد.
از دیگر ویژگى هاى جنبش «مهدى سودانى»، موضع گیرى شدید آن علیه استعمارگران و به طور مشخص، انگلستان بود.
در منشور رسمى مهدى آمده است: «او بر ضد نفوذ غرب و براى از بین بردن بدعت ها قیام کرده و مى خواهد مردم را به سوى اسلام واقعى بخواند و احکام قرآن و سنّت را اجرا کند، و اولین گام در این راه، بیرون راندن نیروهاى اشغالگر انگلیسى از سودان است.»36
او با این باور، که دعوتش جهانى است، به تقلید از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به پادشاهان دیگر کشورها، از جمله یوحناى چهارم، پادشاه حبشه، نامه فرستاد و آنان را به اسلام دعوت کرد.
در هر حال، جنبش مهدى در آزادسازى سودان و تشکیل حکومت اسلامى توفیق داشت، اما به دلیل اختلافات داخلى و اوضاع خاص بین المللى و به ویژه رقابت هاى استعمارى در افریقا و برترى نظامى و تسلیحاتى و توانایى هاى دولت هاى اروپایى، بخصوص انگلیسى، در آن دوران نتوانست بیش از 13 سال دوام بیاورد.
سودانى ها محمّد را مجدِّد اسلام و احیاگر دین و پدر استقلال سودان مى شناسند.
دیویدسن در این باره مى نویسد: «... آنان (مهدى و پیروانش) گرچه در آثار اروپاییان مسیحى مورد کج فهمى و افترا قرار گرفته اند، اما در حقیقت، مردانى بودند که رؤیاهاى چشمگیر و نیت هاى والا در سر داشتند، مصیبتشان این بود که براى استقرار دوباره نظام گسترده اسلامى قرون وسطى (صدر اسلام) بسیار دیر و در عین حال، براى بازسازى هر ناحیه بزرگ از افریقا براساس طرح منطقى از یک اتحاد چند قومى بسیار زود دست به کار شده بودند، رؤیا و هدفشان به بزرگ ترین بحرانى که افریقا تا آن زمان مى شناخت، در غلتید.»37
نکته قابل تذکر آن که در کتاب ها از مهدى سودانى به «مهدى موعود» تعبیر شده و این امر را به خود او نسبت داده اند، اما به نظر مى رسد که مهدى سودانى و پیروان او خودشان را از منتظران مهدى موعود(علیه السلام)مى دانستند. ادعاى مهدویت از سوى دشمنان چندگانه آن ها با تفسیر خاص از گفتارشان به قصد مخدوش کردن چهره مذهبى ـ دینى جنبش انجام گرفته است.38
1ـ2. جنبش هندى خلافت
با توجه به تعالیم اسلامى و سابقه دیرینه فرهنگ و تمدن اسلامى و قدرت سیاسى مسلمانان، طبیعى بود که مسلمانان هند سلطه انگلیسى ها را نپذیرند. انگلیسى ها نیز به این واقعیت توجه داشتند. از این رو، همواره در صدد تضعیف و حذف عوامل قدرت سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى مسلمانان بودند. در این زمینه در یک سیاست تفرقه افکنانه، هندوها را در برابر مسلمانان تقویت کردند. آنان از سال 1835 م با تصرف اوقاف، تعطیل مدارس دینى هندو جاى گزینى زبان انگلیسى به جاى زبان فارسى، که سال ها زبان رسمى هند بود و منع تجارت مسلمانان، اقداماتى در جهت تضعیف مسلمانان انجام دادند. براى مقابله با توطئه انگلیسى ها به تدریج، جنبش هاى اصلاحى در بین مسلمانان هند به وجود آمدند و در نهایت، به جنبش «هندى خلافت» انجامید.
تاریخ رسمیت یافتن جنبش «هندى خلافت» از سال 1919 و فعالیت عمده آن تا سال 1923 م است. همان گونه که گفته شد، حقیقت این است که این جنبش عملا مدت ها پیش از شروع جنگ جهانى اول، آغاز شده بود که در دو مرحله قابل بررسى است:
در مرحله اول جنبش پان اسلامیسم و خلافت در هند، تا سال 1910 م حوادثى در صحنه بین المللى رخ دادند که موجب تقویت جنبش گردیدند; از جمله جنگ یونان و امپراتورى عثمانى (در سال 1897 م)، طرح تقسیم ایران بین روس و انگلیس (1907 م) و تشدید اشغالگرى اروپاییان در شمال افریقا; عواملى که بیش از پیش مسلمانان هند را متوجه سیاست هاى بین المللى کردند و بر بدبینى آنان نسبت به غرب افزودند.
در مرحله دوم، که از 1910 م تا 1924 م را در بر مى گیرد، حوادثى نظیر حمله ایتالیا به لیبى و اشغال آن سرزمین اسلامى (1911 م)، جنگ هاى بالکان علیه عثمانى (1913ـ1912 م)، حتى اشغال نظامى ایران از سوى روس و انگلیس (1911 م) و به توپ بسته شدن حرم مطهّر امام رضا(علیه السلام) به دست روس ها و سپس جنگ جهانى اول و رویارویى متفقین با عثمانى (1914ـ1918 م) رخ داد که موجب شد جنبش پان اسلامیسم هند وفادارى شان را به دیگر مسلمانان بیش از پیش تقویت کنند. این همدردى ها در آثار متعددى در فاصله 1900 تا 1918 م منعکس شده است.
این احساسات به تدریج، به یک آرمان اساسى مبتنى بر اتحاد مسلمانان و نجات آن ها، از جمله مسلمانان هند و خلافت عثمانى از سلطه استعمار و امپریالیسم غرب مبدّل شدند. جنبش «هندى خلافت» که عملا از سال 1919 م آغاز گردید، تا سال 1922 م تا حدى توانست انگیزه و احساسات مردمى را تحریک کند و به آن ها جهت دهد، اما عملا به جایى نرسید.39
دکتر کلیم صدیقى در مورد کارامد نبودن جنبش خلافت مى گوید: «البته تصویر ذهنى اى که رهبرى جنبش از حکومت اسلامى داشت با حکومت هاى لیبرال و دمکرات رفاهگراى اروپا تفاوت چندانى نداشت. لذا، این تلاش ها به جایى نرسید.»40
1ـ3. تلاش محمدعلى جناح براى تشکیل یک کشور اسلامى
قائد اعظم پاکستان مى گفت: مسلمانان پاکستان را مى خواهند; یعنى کشورى که بتوانند در آن برطبق قانون خاص خود و براساس رشد فرهنگى، سنّت ها و مقررّات اسلامى شان حکومت کنند.
وى در موارد متعددى بر ایجاد یک کشور اسلامى مبتنى بر احکام اسلامى تأکید ورزیده است. در مجموع، دیدگاه او در مورد پاکستان، اسلامى بودن آن بود و این امر به صراحت در مقدّمه قانون اساسى پاکستان (1956 م) و اصلاحیه آن (1962 م) درج گردیده و در قانون اساسى مصوّب 1963، نیز حفظ شده است.41
یکى از متفکران سیاسى به او مى گوید: «عجیب است که مردى مانند شما با همه اطلاعات حقوقى جهانى، در قرن بیستم مى خواهید براساس دین حکومتى تشکیل دهید.»
او در جواب مى گوید: «اسلام منطق حیات و داراى مجموعه نظامات اجتماعى است...»42
1ـ 4. سازمان کنفرانس اسلامى
«سازمان کنفرانس اسلامى» سازمان بین المللى قاره اى دینى است; به این معنا که کشورهاى اسلامى از دو قاره آسیا و افریقا براى نیل به اهداف مشترک، آن را تأسیس کرده اند.43(سپتامبر 1969 م / 1348 ش)
چارچوب همکارى ها در قالب منشور سازمان و در یک مقدّمه و چهارده ماده، که مبناى حقوقى همکارى و تفاهم بین المللى را ترسیم مى کنند، مشخص شده است.
اهداف بین المللى سازمان عبارتند از:44 تفاهم و همکارى بین المللى، تلاش در راه تأمین صلح و امنیت بین المللى، رفع تبعیض نژادى و استعمار، ترویج همبستگى اسلامى و حمایت از مبارزات اسلامى.
ماده دوم (بند الف ـ 4) منشور در مورد صلح و امنیت بین المللى از دو جهت قابل توجه است: یکى این که هدف اصلى منشور سازمان ملل متحد را که در ماده «اول بند یک» آمده، مورد تأکید قرار داده است. دیگر این که اقدامات در این جهت باید مبتنى بر حقوق بین الملل عدالت باشند. تأکید بر عدالت براى این است که حقوق و مقررّات بین الملل ممکن است با بسیارى از مبانى و اصول عدالت (جایى که حقوق با اخلاق و معنویات متعارف به مجادله برمى خیزد) در تعارض باشد; چنانچه در کنفرانس «سانفرانسیسکو» (1945) این مسأله مطرح گردید و در منشور سازمان ملل متحد نیز بر اصل عدالت تکیه شده است.
زمینه هاى تاریخى، سیاسى، فرهنگى که ایجاد چنین سازمانى را موجب شدند بسیار قابل تأمّل مى باشند که عمده ترین آن ها عبارتند از:45 نیاز به همبستگى و تفاهم بین کشورهاى اسلامى از سوى مسلمانان و دولت هاى اسلامى، شکست اعراب در جنگ 6 روزه با اسرائیل (ماه ژوئن 1967) و رویداد تلخ آتش سوزى عمدى در «مسجدالاقصى» (18 اوت 1969 / 30 مرداد 1348) که در واقع، آغاز یک توطئه حساب شده از سوى اسرائیل علیه مقدّسات جهان اسلام بود. بدین روى، ایجاد «سازمان کنفرانس اسلامى» در واقع، واکنش و پاسخ به افکار عمومى دنیاى اسلام بود.
ارزیابى عملکرد سازمان کنفرانس اسلامى
منشور «سازمان کنفرانس اسلامى» اصول سیاسى مشترکى تصویر مى کند که نه تنها در کشورهاى اسلامى، بلکه در جامعه جهانى تعهدى به آن ها وجود دارد. تنها وجه متمایز سازمان مبتنى بودن کارکرد آن بر دین به عنوان عامل فرامنطقه اى است. در حقیقت، منشور سازمان نوعى ارزش تأکیدى یا بیانى دارد; یعنى بر محتواى حقوق متعارف و منشور سازمان ملل تأکید مى کند.
«سازمان کنفرانس اسلامى» تاکنون تلاش هایى را در سطح بین المللى، بخصوص دنیاى اسلام، انجام داده است. با ایجاد کمیته ها و مراکز تخصصى متعدد در ابعاد سیاسى، فرهنگى، اجتماعى، علمى و همچنین زمینه هاى اقتصادى، قدم هایى برداشته است که در صورت تأمین بودجه آن ها، قادر است بسیارى از مشکلات جهان اسلام را حل کند.
در آخرین کنفرانس سران کشورهاى اسلامى (دسامبر 1997 م / آذر 1376 ش) در تهران، بر مشارکت بین المللى تأکید شد، در این جلسه، از شرکت دبیر کل سازمان ملل (کوفى عنان) در کنفرانس «عزّت، گفت وگو ومشارکت» استقبال گردید و بر اصلاح سازمان ملل، بخصوص شوراى امنیت، جایگاه مؤثرتر و عالانه تر مجموعه اعضاى «سازمان کنفرانس اسلامى» در بخش هاى سازمان ملل، به ویژه شوراى امنیت، تأکید شد. همچنین مشارکت مؤثر و سازنده کشورهاى اسلامى (54 کشور مسلمان) در اداره بین المللى براى حفظ صلح و امنیت بین المللى و برقرارى نظام نوین جهانى بر اساس برابرى، عدالت و ارتقاى امور اخلاقى و ارزش هاى الهى ضرورى اعلام گردید.
از مهم ترین کارهاى سازمان کنفرانس اسلامى، تدوین «اعلامیه حقوق بشر اسلامى» است که یک مقدّمه و 25 ماده دارد و در سال 1990 م / 1369 ش به تصویب رسید. این جدیدترین و رسمى ترین اعلامیه حقوق بشر اسلامى به شمار مى آید و در واقع، تلاشى از سوى جهان اسلام براى نشان دادن هویّت اسلامى خود در سطح بین المللى. این اعلامیه بیانگر دیدگاه اسلام در مورد حقوقى است که افراد انسانى مى توانند از آن بهره مند باشند و حکومت ها باید آن را تضمین نمایند.
این اعلامیه نوآورى هایى دارد که جاى آن ها در حقوق بشر غربى، خالى است. بارزترین مشخصه اعلامیه حقوق بشر اسلامى ربط دادن حقوق بر مبناى شرعى و اسلامى و قید «عدم مخالفت آن با احکام شرعى» است. همچنین بر فراهم آوردن محیط معنوى و دینى تأکید دارد.46
البته یاداورى جنبه هاى مثبت «سازمان کنفرانس اسلامى» هرگز به معناى تأئید همه عملکردهاى آن نیست.
آنچه گفته آمد، جنبه نظرى دارد. در عمل، این سازمان توفیق چندانى نداشته است. علل عدم موفقیت نسبى آن را مى توان در موارد ذیل خلاصه کرد:
الف. فقدان ابزار کارامد و ساختار «سازمان کنفرانس اسلامى» براى اجراى تصمیمات متخذه در این سازمان. امید است تأسیس و گسترش «دیوان بین المللى دادگسترى اسلامى» بتواند این ضعف ساختارى را جبران کند.
ب. جناح بندى ها و نفوذ اقتصادى برخى از دولت هاى عربى مانند عربستان، کویت، امارات متحده عربى و لیبى از طریق مشارکت فعّال در «بانک توسعه اسلامى» و پرداخت بموقع و کامل حق عضویت این کشورها، موجب افزایش نفوذ آن ها شده در روند فعالیت سازمان و تصمیمات سیاسى و نحوه اعطاى وام تأثیر منفى بر جاى گذاشته است. همچنین صف آرایى نیروها در برابر هم موجب گردیده است نیروها در جهت خنثى کردن یکدیگر صرف شوند تا در جهت تأمین اهداف اصلى منشور سازمان کنفرانس اسلامى.
در عین حال، در صورت تقویت جهات مثبت سازمان و رفع نقایص آن، مى توان به این نهاد بین المللى اسلامى براى تأمین اهداف کشورهاى اسلامى امیدوار بود.
2. روابط بین المللى جهان اسلام پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران
2ـ1. اهمیت انقلاب اسلامى ایران
انقلاب اسلامى ایران یکى از بزرگ ترین رخدادهاى تاریخ قرن معاصر به شمار مى رود که با پیروزى آن در بهمن 1357 ش به رهبرى امام خمینى(قدس سره)شخصیت ممتاز و برجسته روحانى و برپایى حکومت اسلامى تاریخ اسلام، وارد مرحله نوینى شد; سیر قهقرایى و حرکت انحطاطى جهان اسلام تا حدودى متوقّف گردید و دنیاى اسلام ادراک تازه اى از اهداف و منزلت خود پیدا کرد. از این رو، نه صرفاً به عنوان ضرورت ملّى، بلکه به مثابه رسالت جهانى، شناخت درست پدیده انقلاب اسلامى و بازشکافى عمیق زمینه ها و اهداف آن ضرورى مى نماید.
جهان ادعا مى کند که از پیروزى و پویایى انقلاب اسلامى غافلگیر شده است. اولین واکنش دشمنان اسلام این بوده است که با عناوینى از قبیل «اسلام تندرو و ستیزه گر»، «نوظهور» و «انقلابى» اعتبار اسلام را مخدوش کنند. اما این اوصاف بر اسلامى که قرآن مطرح مى کند، منطبق نیستند.
اسلام حرکتى نیست که مسلمانان آن را ابداع کرده باشند، بلکه جنبشى است الهى که از سوى خداوند براى هدایت انسان ها نازل شده و در بستر تاریخ، همگام با پیشرفت انسان به طور جدایى ناپذیر توسعه یافته است. انبیاى الهى و آخرین آن ها، محمّدبن عبداللّه(صلى الله علیه وآله) این رسالت را به اتمام رسانیدند. از آن پس، این حرکت اسلامى به پى روى از آن الگوى کامل در جهت تحقق نتیجه آن (حکومت اسلامى) تلاش نموده است. منتهى، در دوره اى مسلمانان، بخصوص حاکمان جهان اسلام، از مسیر و شیوه مستقیم این حرکت پویا غافل ماندند که نتیجه آن پیدایش اسلام تسلیم پذیر و سازش کار بود. حرکت هاى انقلابى مقطعى ـ چنان که گذشت ـ به دلایل متعدد داخلى و خارجى، چندان نتیجه بخش نبودند. اما انقلاب اسلامى ایران به طور اعجازآمیزى حلقه وصل گم شده میان این رسالت الهى و خط مشى آن را باز گردانید و نتیجه اى که متروک مانده بود، تجلّى پیدا کرد.
انقلاب اسلامى ایران معمار ایجاد حکومت اسلامى است که در قریب هزار سال گذشته سابقه نداشت و اولین حکومت از این نوع است. رهبرى این انقلاب را مردى به عهده داشت که در هیچ شرایطى تعهد خود را در قبال اسلام و مسلمانان نادیده نگرفت. اجتهاد امام خمینى(قدس سره)بر طبق روش اصولیان، چنان عمل نمود که عملا شکاف بین مذاهب شیعه و سنّى را در امور حکومتى و سیاسى پر کرد و نیروى جدیدى در جنبش جهان اسلام در سراسر جهان به وجود آورد و انتظارات مسلمانان را در مورد آینده امّت اسلامى بالا برد.
«بنابراین، شک نباید کرد که انقلاب اسلامى ایران از همه انقلاب ها جداست، هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام، و تردیدى نیست که این یک تحفه الهى و هدیه غیبى بوده که از جانب خداوند منّان بر این ملت مظلوم و غارت زده عنایت شده است.»47
ثمره انقلاب اسلامى «جمهورى اسلامى ایران» است که چنین تعریف شده:
جمهورى اسلامى ایران نظامى است بر پایه ایمان به:
1. خداى یکتا (لااله الا اللّه) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر او;
2. وحى الهى و نقش بنیادین آن در بیان قوانین;
3. معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملى انسان به سوى خدا;
4. عدل خدا در خلقت و تشریع;
5. امامت و رهبرى مستمر و نقش اساسى آن در تداوم انقلاب اسلامى;
6. کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توأم با مسؤولیت او در برابر خدا که از راه:
الف. اجتهاد مستمر فقهاى جامع شرایط براساس کتاب و سنّت معصومین(علیهم السلام);
ب. استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشرى و تلاش در پیشبرد آن ها;
ج. نفى هرگونه ستمگرى و ستم کشى و سلطه گرى و سلطه پذیرى، قسط و عدل و استقلال سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و همبستگى را تأمین مى کند.48
2ـ2. اصول سیاست خارجى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
پایه ریزى روابط خارجى نظام اسلامى ایران را باید در خطابه ها و مصاحبه هاى امام خمینى یا بنیانگذار نهضت، در سال هاى انقلاب، به ویژه در هنگامه سقوط نظام شاهنشاهى ردیابى کرد. ایشان در آن دوران، بر معیارهایى تکیه نمود که پس از پیروزى انقلاب اسلامى به عنوان اصول سیاست خارجى جمهورى اسلامى تجلّى پیدا کردند. اصولى که تحرّک تازه اى در روابط بین الملل جهان اسلام به وجود آوردند عبارتند از:
الف. نفى هرگونه سلطه جویى و سلطه پذیرى49
امام خمینى(قدس سره)، همواره بر اصل سیاست «نه شرقى، نه غربى» تأکید داشت تا همه حرکت هاى نظام باید از آن اصل رنگ بگیرند.
مفهوم سیاست «نه شرقى، نه غربى» نفى سلطه اجانب است، نه قطع رابطه با کشورهایى که به نحوى در این تقسیم بندى ها قرار دارند. پیام تاریخى امام به گورباچف بهترین گواه بر این مدعاست.50 سیاست «نه شرقى، نه غربى» با عنایت به خاستگاه زمانى آن51، از مصادیق اصل نفى سبیل بوده، مبناى قرآنى دارد. 52 امام خمینى(قدس سره) در مواردى ـ چه پیش و چه پس از پیروزى انقلاب ـ مستندات این شعار را از قرآن بیان کرد.53 علاوه بر این اصل «نفى سبیل» یکى از مبانى حقوق بین الملل اسلامى است که همه عالمان اسلامى بر آن اتفاق دارند.54
رهبرى انقلاب حکومت اسلامى را چنان هدایت نمود و این شعار در تار و پود نظام به گونه اى نفوذ کرد که حذف آن مساوى با تبدیل نظام تلقّى مى گردد. در آثار امام خمینى(قدس سره) بیش از سى صد بار به مضمون هایى بر مى خوریم که اصل «نه شرقى، نه غربى» را در دل خود دارند. و بیش از دویست بار واژه استقلال را، که از بُعدى داراى همان معناست، مى توان دید.55 تأکید ایشان بر این اصل به این دلیل بود که سیاست «نه شرقى، نه غربى» اصلى است که راهبرد نظام بر آن مبتنى است، نه این که یک شعار سیاسى باشد. اصل مزبور در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، به عنوان اصل سیاست خارجى مطرح است.56
امام خمینى(قدس سره) احیاگر اصل نفى سلطه اجانب (سیاست «نه شرقى، نه غربى» ـ در وصیت نامه اش نیز بر این اصل تأکید نمود: «وصیت من به وزراى خارجه در این زمان و زمان هاى بعد آن است که مسؤولیت شما بسیار زیاد است، چه در اصلاح و تحوّل وزارتخانه ها و سفارتخانه ها، چه در سیاست خارجى، حفظ استقلال و منافع کشور در روابط حسنه با دولت هایى که قصد دخالت در امور کشور ما را ندارند و از هر امرى که شائبه وابستگى با همه ابعادى که دارد، به طور قاطع احتراز نمایید و باید بدانید که وابستگى در بعضى امور، هرچند ممکن است ظاهر فریبنده اى داشته باشد و یا منفعت و فایده اى در حال داشته باشد، لکن در نتیجه، ریشه کشور را به تباهى خواهد کشید.»57
اصل مزبور این اندیشه ناب اسلامى را در ذهن متبادر مى سازد که دست یابى به کمالات و ارزش هاى متعالى با گرایش به شرق وغرب امکان پذیرنیست،58بلکه ایمان اسلامى و اراده ملّى چاشنى رهایى از هرگونه وابستگى و عامل پیشرفت هستند.
ب. احیاى اندیشه «امت اسلامى»
اندیشه «امّت اسلامى» مبناى قرآنى دارد 59و احیاى آن مى تواند عظمت از دست رفته مسلمانان را به جهان اسلام بازگرداند. انقلاب اسلامى ایران، که حرکتى براى پیروزى تمامى مستضعفان بر مستکبران است، در صدد احیاى اندیشه امّت اسلامى در جهان است. قانون اساسى آن با توجه به محتواى اسلامى که دارد، زمینه تداوم این انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم مى کند; به ویژه در گسترش روابط بین المللى با دیگر نهضت هاى اسلامى و مردمى مى کوشد تا راه تشکیل امّت واحد جهانى را هموار کند و استمرار مبارزه در نجات ملت هاى محروم در جهان قوام یابد.
«به حکم آیه کریمه «اَنّ هذه اُمتَّکُم اُمَّةً واحدةً و انَا ربَکُّم فاعبدون» (انبیاء: 92) همه مسلمانان یک امّت اند و دولت جمهورى اسلامى ایران موظف است سیاست کلى خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامى قرار دهد و کوشش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام را تحقق بخشد.»60
تنظیم سیاست خارجى کشور براساس معیارهاى اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان جهان و حمایت بى دریغ از مستضعفان جهان از وظایف جمهورى اسلامى است.61
امام خمینى(قدس سره) احیاگر اندیشه امّت اسلامى در وصیت نامه سیاسى ـ الهى اش چنین مى نویسد: «... و وصیت من به ملت هاى کشورهاى اسلامى است که انتظار نداشته باشید که از خارج کسى به شما در رسیدن به هدف، که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است، کمک کند; خود باید به این امر حیاتى که آزادى و استقلال را تحقق مى بخشد، قیام کنید... او از مسلمانان مى خواهد که از نژادپرستى پرهیز کنند، چه این که اسلام آنان را برادر خوانده است و تأکید مى کند اگر این برادرى دینى و ایمانى با همّت ملت ها و دولت ها و با تأیید خداوند متعال روزى تحقق یابد، خواهید دید که بزرگ ترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل مى دهند.»62
ج. حمایت از مبارزات حق طلبانه
حمایت از مبارزات حق طلبانه ملت هاى تحت ستم و نجات آنان از اهداف انبیاى الهى(علیهم السلام) است. اسلام در این خصوص، توجه خاصى مبذول داشته است. قرآن کریم پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)را این گونه معرفى مى کند: «لیضعَ عنهم اِصرهم و الاغلالَ الّتى کانت علیهم» (اعراف: 157); از دوش آنان قید و بندهایى را که براى شان بوده است بر مى دارد.
از مهم ترین قید و بندها، وجود قدرت هاى ستمگر است که باید نفى گردند. در قانون اساسى، بر این امر تأکید شده است: «جمهورى اسلامى ایران سعادت انسان در کل جامعه بشرى را آرمان خود مى داند و استقلال و آزادى و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مى شناسد. بنابراین، در عین خوددارى کامل از هرگونه دخالت در امور داخلى ملت هاى دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین، در هر نقطه از جهان حمایت مى کند.»63
د. توجه به حقوق اقلیت هاى دینى
از اصولى که در نظام جمهورى اسلامى ایران مورد تأکید قرار گرفته، تأمین حقوق همه جانبه افراد، از زن و مرد، ایجاد امنیت قضایى عادلانه براى همه و تساوى عموم در برابر قانون، رفع تبعیض هاى ناروا و ایجاد امکانات عادلانه براى همه در تمامى زمینه هاى مادى و معنوى است.64 در چنین نظامى، اقلیّت هاى دینى مى توانند با کمال آرامش زندگى کنند. در قانون اساسى، حقوق اقلیّت هاى دینى چنین آورده شده است: «ایرانیان زرتشتى، کلیمى، مسیحى تنها اقلّیت هاى دینى شناخته مى شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینى خود آزادند و در احوالات شخصیه و تعلیمات دینى، بر طبق آیین خود عمل مى کنند.»65
هـ . رابطه صلح آمیز با دولت هاى غیرمتحارب
در قانون اساسى، بر داشتن رابطه نیکو با کشورهایى که قصد سلطه و دخالت در امور ایران ندارند، تأکید شده است: «سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران بر اساس... روابط صلح آمیز متقابل با دول غیرمتحارب استوار است.66
در جاى دیگر تأکید مى کند: «به حکم آیه شریفه "لایَنهاکم اللّهُ عن الذینَ لم یُقاتلوکم فى الدین و لم یُخرجوکم مِن دیارِکم أن تبرّوهم و تُقسطوا اِلیهم اِن اللّهَ یُحِبُّ المُقسطین" (ممتحنه: 8); دولت جمهورى اسلامى ایران و مسلمانان مؤظفّند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمایند و حقوق انسانى آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانى اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ایران توطئه و اقدام نکنند.»67
آنچه گفته شد، آرمان هاى انقلاب اسلامى ایران است که در قانون اساسى آن آمده، اما در عرصه عمل، گذشت زمان نشان خواهد داد که چگونه و تا چه حد آرمان هاى مزبور عملى خواهند شد; چه این که همواره شکاف عمیقى بین گفتار و کردار یا نظریه و عمل در عملکردهاى بشر و دولت هاى بشرى وجود داشته است. توفیق انقلاب اسلامى ایران در گرو پر کردن این شکاف و از بین بردن فاصله بین گفتار و کردار است. آنچه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران آمده است، بدون شک اساس و منشأ قرآنى دارد، اما مهم تر از آن تطبیق و عمل کردن محتواى قانون اساسى است که رسالت پیامبرگونه اى مى طلبد تا کاروان انقلاب اسلامى به سر منزل مقصود برسد.
پى نوشت ها
1ـ محمد ابراهیمى وعلى رضاحسینى، اسلام و حقوق بین الملل عمومى، تهران، سمت ،1372، ج 1، ص 51.
2ـ مارسل بوازار، اسلام و جهان امروز، ترجمه مسعود محمد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1369، ص 202ـ 204.
3ـ عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1373، ج 3، ص 127ـ 132.
4ـ محمد بن هشام، السیرة الّنبویة، لبنان، داراحیاء التراث العربى، 1985، ج 2، ص 147 ـ 150 / عزالدین بن الاثیر، الکامل فى التاریخ، الطبعه الرابعه، بیروت داراحیاءالتراث العربى،ج1،ص584.
5ـ «معاهده (مهادنه): قرارداد مبنى برترک جنگ براى مدت معیّن»: ر.ک. محمدحسین نجفى، جواهرالکلام، بیروت، داراحیاء ا6ـ محمدبن هشام، پیشین، ج 3، ص 331ـ 334.
6- اث العربى، بى تا، ج 21، ص 291.
7ـ احمد بلادزى، فتوح البلدان، ترجمه محمّد توکّل، نشر نقره، 1367، ص 99.
8ـ ر.ک: محمدبن هشام، پیشین، ج 4، ص 254 / عزالدین ابن اثیر، پیشین، ص 594 ـ 591 / على احمدى میانجى، مکاتیب الرسول، طهران، دارالحدیث الثقافیه، 1419 هـ ق، الجزء الثانى، ص 315 ـ 508/ محمد حمیداله، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوى و الخلافة الّراشده، بى جا، دارالنفاس، 1407.
9ـ گوستاولوبون، تمدّن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینى، تهران، اسلامیه، 1374، ص 57ـ 163.
10ـ عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ج 3، ص 135.
11ـ عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ج 3، ص 135.
12ـ نهج البلاغه،محمددشتى،قم،آل طه،1379،خ 18،ص 202.
13ـ روح اللّه الموسوى خمینى، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم نشر و آثار امام خمینى، 1373، ص 25ـ26.
14ـ سلسله بنى امیّه با روى کار آمدن معاویه در سال (41 هـ.ق) آغاز، و در سال (132 هـ.ق) با قتل مروان منقرض شد.
15ـ این گفته مطابق نظر اهل سنّت است. به اعتقاد شیعه، حضرت على(علیه السلام)جانشین و خلیفه بلافصل پیامبر اکرم مى باشد. ر.ک: احمد امینى، الغدیر فى الکتاب و السنة و الأدب، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1366.
16ـ مجید خدورى،جنگ و صلح در قانون اسلام، تهران، اقبال و شرکاء، 1335، ص 324.
17ـ همان، ص 334 (پاورقى)، به نقل از: اعتمادالسلطنه، حجة السعادة فى حجة الشهادة، به شرح مندرج در هادى المحققین، فلسفه شهادت یا رمز محبت، شیراز، گلستان، 1374.
18ـ مجید خدورى، پیشین، ص 325 / ص 333 (پاورقى).
19ـ مجید خدورى، پیشین، ص 325 / ص 333 (پاورقى).
20ـ سلسله عبّاسیان از سال (132 هـ.ق) با روى کار آمدن عبدالله سفّاح آغاز شد و در سال (656 هـ.ق) با کشته شدن معتصم به پایان رسید.
21ـ على مسعودى، التنبیه و الأشراف، قاهره، 1938 م / 1357 هـ ، ص 160ـ 166.
22- مجید خدورى، پیشین، ص 371 (سخن مترجم)/ ص 368 ـ 371.
23ـ مجید خدورى، پیشین، ص 371 (سخن مترجم)/ ص 368 ـ 371.
24ـ برناردلوئیس، نخستین مسلمانان در اروپا، ترجمه م .قائد، تهران، نشر مرکز، 1374، ص 82 / حمید بهزادى، «روابط بین المللى اسلام در دوره امپراتورى عثمانى»، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى، دانشگاه تهران، ش 12، (زمستان 1351)، ص 116 و 117.
25ـ مجید خدورى، پیشین، ص 407ـ411.
26ـ عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ج 3، ص 141.
27ـ ر.ک: به نقل از: جیمس لوریمر، مؤسسات حقوق ملل، چاپ ادنبورک، 1883، ج 1، ص 101، مجید خدورى، پیشین، ص 423.
28ـ همان، ص 12 و ص 424.
29ـ آل عمران: 64.
30ـ براى اقداماتى که منجر به انحلال خلافت شد، ر.ک: اِ ـ جى. توین بى، مطالعه در امور بین المللى سال 1925، (چ لندن به سال 1927) ج1،ص 81 ـ 90.
31ـ براى اقداماتى که منجر به انحلال خلافت شد، ر.ک: اِ ـ جى. توین بى، مطالعه در امور بین المللى سال 1925، (چ لندن به سال 1927) ج1،ص 81 ـ 90.
32ـ ر.ک: سیداحمد موثّقى، جنبش هاى اسلامى معاصر، تهران، سمت، 1374 / نورمن اندرسون، تحولات حقوقى جهان اسلام، ترجمه فخرالدین اصغرى و دیگران، دفترتبلیغات اسلامى،1376.
33ـ عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ج 3، ص 142.
34ـ ر.ک: برنارد لوئیس، پیشین، ص 82 به بعد / حمید بهزادى، پیشین.
35ـ سیداحمد، موثقى، پیشین ص 258
36- سیداحمد، موثقى، پیشین، ص 264
37- سیداحمد، موثقى، پیشین، ص 266
38- سیداحمد، موثقى، پیشین، ص 236
39- سیداحمد، موثقى، پیشین، ص 276 به بعد.
40ـ کلیم صدیقى، مسائل نهضت هاى اسلامى، ترجمه هادى خسروشاهى، تهران، اطلاعات، 1375، ص 142.
41ـ نورمن اندرسون، پیشین، ص 243 به بعد.
42ـ مجید خدورى، پیشین، ص 446، (گفتار مترجم)
43ـ فرزاد ممدوحى، سازمان سازمان کنفرانس اسلامى، چ دوم، تهران، وزارت امورخارجه، 1375، ص 21.
44ـ منشور سازمان کنفرانس اسلامى، ماده دوم، قسمت الف.
45ـ ر.ک: فرزاد ممدوحى، پیشین، ص 6 ـ 13.
46ـ ر.ک: مواد 3، 7، 12، 20، بند ب ماده 11 (راجع به محو استعمار); بند الف ماده 17 و بند الف ماده 18 (راجع به فراهم آوردن محیط معنوى و دینى).
47ـ روح اللّه خمینى، صحیفه امام; وصیتنامه سیاسى ـ الهى امام خمینى، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1368، ص 10.
48ـ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل دوم.
49 همان، اصل 154: «سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران بر اساس نفى هرگونه سلطه جویى و سلطه پذیرى، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضى کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاى سلطه گر در روابط صلح آمیز با دول غیر متحارب است.
50ـ پیام تاریخى امام خمینى به گورباچف(10/10/1367) براى دعوت او به اسلام.
51ـ دهه هشتاد «جهان دو قطبى به سرکردگى امریکا و شوروى».
52ـ نساء: 141.
53ـ در پیام راجع به تحریم لایحه کاپیتالاسیون (4/8/1343) و در پیام (14/8/57) راجع به تبلیغات اجانب.
54ـ ر.ک.به: اصل «نفى سبیل» در همین رساله.
55ـ دفتر مطالعات سیاسى ـ بین المللى وابسته به وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ایران، مخاطبین در وصیتنامه سیاسى ـ الهى امام خمینى، 1371 ص 60.
56ـ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل 152 و 153، اصل 43، بند 8.
57ـ روح اللّه، خمینى، پیشین، ص 32.
58ـ بقره: 177.
59ـ «أن هذهِ اُمَّتکُم امّةً واحدةً»، این است امّت شما که امّت یگانه است. (انبیاء:92)
60ـ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل یازدهم.
61ـ همان، اصل سوم، بند 16.
62ـ روح اللّه موسوى خمینى، پیشین، ص 33.
63ـ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل 154.
64ـ همان، اصل سوم، بند 14.
65ـ همان، اصل 13. براى اطلاعات بیش تر ر.ک. همان، اصل 14، 26، 64 و 67.
66ـ همان، اصل 152.
67ـ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل 14.

تبلیغات