پیکار پیروز مرجعیت شیعه علیه استعمار انگلیس
آرشیو
چکیده
متن
آیةالله میرزاى شیرازى (دوم)
ولادت تا مرجعیت
میرزا محمد تقى حائرى شیرازى در سال 1270 قمرى در شیراز به دنیا آمد. وى از علماى بزرگ روحانى، وارسته و شایسته عالم تشیّع بود که پس از درگذشت آیةالله سیدکاظم یزدى، صاحب عروة الوثقى، در سال 1337 قمرى، مرجع تقلید شیعیان گردید. او همچنین از شاگردان آیةالله میرزا محمدحسن شیرازى و فاضل اردکانى بود و پس از درگذشت استادش، وى حوزه درس او را در سامرّاء اداره کرد و به تدریس پرداخت؛ آنگاه به کاظمین رفت و در آنجا نیز حوزه درس ترتیب داد و پس از آن چندى در کربلا و سپس به نجف اشرف رفت و ریاست حوزه علمیه به وى واگذار گردید.(1)
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در شرح حال میرزاى شیرازى (دوم) مىنویسد: «... میرزا محمد تقى حائرى شیرازى، پیشواى انقلاب عراق و نخستین بر افروزنده شعله آن شورش و جنبش، از بزرگترین عالمان و مجتهدان عصر خود بود. او یکى از مشهورترین چهرههاى شناخته شده در علم و تقوا و غیرت شهامت دینى بود... وى وظیفه سنگین و مسؤولیت تعهد شگرف خود را با انجام تکالیف سنگین مرجعیت و رهبرى عالم تشیع در نهایت ایمان و صداقت و شجاعت انجام داد و در همین مسیر و جهت به رهبرى قیام و صدور فتواهاى انقلابى و درس گفتن و تربیت دانشپژوهان دیگر پرداخت.»
مرحوم شیخ آقا بزرگ از قول مرحوم سیدحسن صدر در کتاب تکمله مىنویسد: «بیست سال با وى معاشرت داشتم. در این مدت حتى یک لغزش و خلاف از او ندیده و یک روش ناپسند مستهجن از او مشاهده نکردم. دوازده سال با او هم بحث بودم و همواره نظرهاى دقیق و افکار عمیق و یادآورىهاى علمى و ارزندهاى از او مىشنیدم و استفاده مىبردم....» شیخ آقابزرگ به دنبال این نقل مىنویسد: «من خودم مدت 8 سال در درس آیةالله شیرازى شرکت داشتم و صحّت گفتار مرحوم صدر را مشاهده کردم.»(2)
صاحب ریحانةالادب در شرح حال مرحوم میرزاى شیرازى مىنویسد: «میرزا محمدتقى شیرازى، از فحول علماى امامیه عصر ما و عالمى عامل، فاضل، کامل، عابد، زاهد، متقى، مجتهد اصولى، ادیب بارع، از تلامذه فاضل اردکانى و حاج میرزا محمدحسن شیرازى؛ شعر خوب و طرفه نیز مىگفته، بعد از وفات استاد معظّم شیرازى خود در سامرّاء متصدى اداره حوزه علمیه و تدریس بوده و اخیرا به نجفاشرف رفته و مرجع استفاده فحول و ریاست علمیه فرقه محقّه نوعا بدو منتهى و مرجع تقلید اکثر شیعیان بوده و از تألیفات و آثار قلمى اوست:
1. شرح یا حاشیه مکاسب شیخ مرتضى انصارى که در تهران چاپ شده؛
2. شرح منظومه رضاعیه سید صدرالدین عاملى؛
3. القصائد الفاخره فى مدح العترة الطاهره(3) که دیوان شعرى است به فارسى؛
4. رساله صلاة الجمعه؛
5. رسالة الخلل.»(4)
فعالیتهاى سیاسى
مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى (دوم) پرورده مکتب سامرّائى استادش، میرزاى بزرگ شیرازى، صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو بود که در کنار همرزمش، آیةالله آخوند خراسانى، با استبداد خود کامگان حکّام درون کشورهاى اسلامى و سلطه اجانب به مبارزه برخاستند.
مرحوم میرزاى شیرازى علاوه بر رهبرى انقلاب اسلامى 1920 عراق علیه متجاوزان انگلیس، در جریان حوادث ایران بود و با قرار داد ننگین 1919 وثوقالدوله مخالفت نمود. سرپرسى کاکس، عامل انگلیسى از اواخر سال 1918 در تهران کوشش مىکرد تا قرارداد مزبور را فیما بین دولت وثوقالدوله و انگلیس منعقد کند. او پس از 9 ماه تلاش، آن را عملى ساخت. ایرانیان مقیم کربلا از این جریان با خبر گشته، به آیةالله شیرازى شکایت کردند. وى در 11 آوریل 1919 در نامهاى به وثوقالدوله خواهان لغو آن معاهده ننگین شد. این نامه مورد تأیید و امضاى آیةالله شریعت اصفهانى و سیداسماعیل صدر نیز قرار گرفت، ولى وثوقالدوله به آن بىاعتنایى کرد و معاهده را امضا نمود(5) که مورد خشم و نفرت قاطبه ملت هوشمند ایران قرار گرفت.
مرحوم شیرازى علاوه بر مقامات بلند علمى و افتا، با مردم در ارتباط بود و با رنج و مصایب زندگى آنان همراهى کرد. وى براى مصالح عالیه جهان اسلام و به ویژه مردم مسلمان عراق مىکوشید و در مقابل مطامع غربیان ایستادگى کرد. مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در اینباره مىنویسد: «باید بگویم مقام والاى مرجعیت و گرفتارىهاى بسیار (گرفتارىهاى مربوط به حوزه طلاّب، امور درسى و تحقیقى...) این فقیه بزرگ را از رسیدگى به مسائل طبقات گوناگون مردم باز نداشته بود. او همواره مىکوشید تا از وقت پر خویش، فرصتهایى به دست آرد و با خویشتن خلوت کند و درباره مصالح جامعه و امور مردم بیندیشد. در نتیجه همین آگاهى و اندیشه بود که به اقدامهاى عظیم اجتماعى دست یازید.»(6)
نجف، که از دیرباز به خاطر حضور عالمان و فقیهان متعهد شیعى، مرکز تجمع افکار سیاسیون آزادىخواه عراق و محل مشورت و رایزنى زعماى مسلّح عشایر و انجمنهاى سیاسى گردیده بود، به خوبى در برابر اشغالگران انگلیس در آغاز جنگ جهانى ایستاد و مردم عراق در سال 1920 م / 1337 ه . ق به رهبرى مرجع بزرگ، میرزا محمدتقى شیرازى، و همکارى سایر علما، از جمله آیةالله شیخ الشریعه اصفهانى دست به انقلاب زد و به همین دلیل، انگلیس پس از اشغال عراق، پیش از هر کارى به نجف رفت تا آن شهر را به سازش بکشاند و براى این مقصود کوشش بسیار کرد...(7)
شیخ آقابزرگ تهرانى در شرح زحمات این عالم بزرگ در مقابله با اشغالگران مىنویسد: «از آن جمله موضعگیرى با عظمت وى بود در برابر دولت انگلیس، در واقعه شورش عراق و طلب حقوق بر باد رفته مردم و امر به دفاع و صدور آن فتواى پر اهمیت که عراق را زیر و رو کرد. و این به خاطر عظمت او بود در جامعه و جایى که در دلها داشت.»(8)
نقش میرزاى شیراى در انقلاب اسلامى 1920 عراق علیه اشغالگران
شکست دولت آلمان در جنگ بینالملل اول موجب در هم شکستن دولت عثمانى شد و دولتهاى انگلیس و فرانسه در صدد تصرف متصرفات عثمانى برآمدند. بدینروى، فرانسه لبنان را به قیمومت خود در آورد و دولت انگلیس هم عراق و فلسطین را به چنگ آورد.
آنها به بهانه جلوگیرى از نفوذ آلمانىها و رهاسازى مردم از سلطه عثمانىها وارد عراق شدند و در تاریخ 7 اکتبر 1918، یعنى پس از پایان جنگ جهانى اول، بیانیه انگلیس و فرانسه منتشر شد که طبق آن تصریح گردید: هدفى که موجب ورود فرانسه و انگلیس در جنگ علیه آلمان در خاورمیانه شده است جلوگیرى از طمعورزى آلمان، و آزاد ساختن نهایى ملتهایى است که مدتها زیر سلطه و بردگى ترکهاى عثمانى بودهاند، و همچنین تأسیس حکومتهاى ملّى که متّکى به میل و اراده ساکنان اصلى این مناطق و اختیار آنان باشد.
بدینسان انگلیسىها مىخواستند مردم را آرام سازند تا در برابر اشغالگران مقاومت ننمایند. ولى گذشت زمان نشان داد که این وعدهها چیزى جز فریب و بهانه استیلاى استعمار انگلیس بر ملت عراق، و جزئى از سیاست توسعهطلبى این دولت استعمارى بر مشرق زمین نبوده است. به هر حال، با پایان یافتن جنگ اول جهانى، عراق تحت سیطره انگلیس قرار گرفت و وابسته به حکومت مستعمره هند شد.
سرپرسى کاکس، که از شخصیتهاى با تجربه استعمار انگلیس بود، به عنوان حاکم سیاسى عراق تعیین گردید و کلیه اختیارات قانونگذارى و اجرایى از سوى دولت انگلیس به او واگذار شد.(9) گفته مىشود: استعمار انگلیس همان زمان ملت عراق را مجبور کرده بود تا نماینده دولت بریتانیا، سرپرسى کاکس، را به عنوان رئیس حکومت عراق بپذیرند و از او فرمانبردارى و اطاعت کنند. از اینرو، مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى پیش از فتواى جهاد، فتواى دیگرى داده بود مبنى بر اینکه انتخاب غیر مسلمان جایز نیست. در این فتوا آمده است: «اِنّ المُسلِمَ لایَجوُزُ لَهُ اَنْ یختارَ غیرَ المسلمِ حاکِما.» (محمدتقى الحائرى الشیرازى)(10)
کاکس در آوریل 1918 به عنوان وزیر مختار انگلیس به تهران منتقل شد و در صدد تهیه و تحمیل قرار داد 1919 وثوقالدوله برآمد و جاى او را در عراق آرنولد ویلسون گرفت. این شخص با کوششهاى فراوان توانست تشکیلات ادارى منظمى در عراق ایجاد کند، ولى اشکال کار او این بود که پختگى سیاسى سرپرسى کاکس را نداشت و روحیه نظامى در او قوىتر بود.(11) به همین دلیل، حکومت انگلیس در تابستان سال 1919 در صدد باز گرداندن کاکس به عراق برآمد، ولى چون هنوز کاکس دستاندر کار قرارداد وثوقالدوله در تهران بود، انتقال او به عراق به تأخیر افتاد.
علماى شیعه در ایجاد انقلاب 1920 عراق علیه اشغالگران انگلیس نقش بنیادى داشتند. در زمان حیات و مرجعیت آیةالله سید محمدکاظم یزدى، صاحب عروةالوثقى، و در زمان اشغال عراق به وسیله انگلیسىها، وى فتوایى بر جهاد علیه انگلیسىها صادر کرد و فرزند خود را به جنگ فرستاد. مرحوم آیةالله یزدى در سال 1919 درگذشت و مرجعیت تام تقلید شیعیان به عهده مرحوم آیةالله محمد تقى شیرازى سپرده شد.
همچنین ویلسون شخصا در سال 1919 براى دیدار با آیةالله شیرازى به کربلا رفت و چون زبان فارسى را به خوبى تکلّم مىکرد، در صدد رشوه دادن برآمد و از آیةالله شیرازى تقاضا کرد که شخصى را به جاى کلیددار و متولّى سامرّاء که سنّى است، از میان شیعیان تعیین کند؛ ولى آیةالله شیرازى بدون درنگ به او پاسخ داد: «کلیددار سامرّاء شخص بسیار خوبى است و من موافق عزل او نیستم.»
ویلسون، مأیوس شد و موضوع بحث را تغییر داد و شروع به بحث در زمینه قرارداد وثوقالدوله نمود، و فواید قراردادى را که سرپرسى کاکس در صدد تنظیم آن بود براى مردم ایران بر شمرد و از آیةالله انتظار داشت که او را تأیید کند؛ ولى آیةالله جواب داد: «ما در عراق هستیم و از عراق حرف مىزنیم، مردم ایران به شؤون زندگى خود آشناتر هستند و در این شرایط صحیح نیست که ما دخالتى در کار مردم ایران بکنیم.»
سپس ویلسون موضوع بحث را به حوادث جنوب ایران و جنگهاى مردم و قبایل جنوب با قشون انگلیس کشاند، و از آیةالله میرزاى شیرازى درخواست کرد که به جلوگیرى از خونریزى و متوقف شدن جنگ فتوا دهد. ولى باز هم مرحوم شیرازى پاسخ داد: «بر من جایز نیست که نسبت به چیزى که نمىدانم فتوى دهم، بخصوص که مردم ایران حکومتى دارند که بر احوال آنها آشناتر است.»
این مذاکرات موجب یأس کامل ویلسون شد و انگلیسىها متوجه شدند نمىتوانند روى آیةالله میرزاى شیرازى تأثیرو نفوذى داشته باشند.
درباره چگونگى آغاز مبارزات ضد انگلیسى مردم عراق به رهبرى میرزاى شیرازى در تاریخ آمده است: قرارداد «سان رمو» در 25 آوریل 1920 در اروپا اعلام شد و طبق آن، مقرّر گردید که عراق و فلسطین تحت قیمومت انگلیس، و سوریه و لبنان تحت قیمومت فرانسه باشند. این مقررات در یکم مى1920 به ویلسون ابلاغ گردید و آن را در عراق اعلان نمود و اعلامیهاى نیز صادر کرد که مردم را در خصوص معناى «قیمومت» آماده سازد.
این بیانیه به «هدف شرافتمندانه، که بریتانیا در قیمومت خود بر عراق تعقیب مىکند، اشاره مىکند و سپس به بدبختىها و مصایبى که عراق در طول تاریخ با آن مواجه بوده است و این که دولت بریتانیا قبول کرده است که عراق را به سوى نفع و خیر هدایت و رهبرى کند»، تصریح مىنماید.(12)
آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى از مخالفان سرسخت قیمومت انگلیس بر عراق بود و همیشه ظلمهاى استعمار انگلیس را در هند و سایر نقاط جهان تبلیغ مىکرد. در هنگامى که انگلیسىها مىخواستند نقشه قیمومت را اجرا کنند، صریحا علیه این نقشه شوم فتوا صادر کرد و این امر تحوّلى در جریان سیاسى عراق به ضرر انگلیسىها محسوب مىشود. میرزاى شیرازى در این فتوا فرمود: هیچیک از مسلمانان حق ندارند فرد غیرمسلمانى را براى حکومت و سلطنت بر مسلمانان برگزینند.
هفده تن از علماى کربلا نیز به عنوان حمایت، این فتوا را امضا و تأیید کردند و نسخههایى از آن به سایر شهرها و مناطق عشایرى فرات ارسال شد و از مردم دعوت گردید تا با اتحاد و همدلى تقاضاى استقلال داشته باشند. به دنبال این فتواى تاریخى آیةالله شیرازى، روز 4 شوّال 1338، مصادف با 21 ژوئن 1920 هزاران نفر از عشایر و مردم کربلا در صحن حضرت سیدالشهداء7 اجتماع کردند و آیةالله شیخ محمد خالصزاده خطبه شورانگیزى ایراد کرد و اظهار داشت: وقتى رؤساى اسلام، مثل آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى و آیةالله شیخ مهدى خالصى، که از نظر جسمى از همه ضعیفتر هستند، با عزم راسخ و ایمان صادق در راه جهاد قدم گذاشتهاند، چگونه ما مىتوانیم از بذل جان خود در راه این نهضت دریغ کنیم؟!
این اجتماع و تظاهرات موجب شد حاکم سیاسى کربلا به نام محمدخان بهادر بهبهانى که از سوى انگلیسىها گماشته شده بود، نامهاى به ویلسون عامل سیاسى انگلیس در عراق ارسال و وضعیت بحرانى کربلا را گوشزد کند و از او درخواست اتخاذ تصمیم فورى براى جلوگیرى از نهضت نماید. ویلسون نیز ماژربولى را با نیروهایى که مجهّز به زرهپوش و مسلسل و توپ بودند به کربلا فرستاد. او شهر کربلا را در روز یکشنبه، 5 شوّال 1338 محاصره کرد و اعلام داشت که هدف او فقط این است که 14 نفر از رؤساى شهر خود را به نیروهاى انگلیس تسلیم کنند.(13)
لازم به یاداورى است که مرحوم میرزاى شیرازى پس از آن که زمینه آگاهى را در مردم پدید آورد و فتواهاى مقدّماتى را صادر کرد، نظر به اهمیت موضوع، براى مشاوره، رایزنى و انتخاب تصمیم مناسب در برابر شیطنت انگلیسىها، دست به تشکیل محفل سرّى زد که از جمله اعضاى آن عبارت بودند از: شیخ مهدى خالصى، سید ابوالقاسم کاشانى و سید هبةالدین شهرستانى. این اجتماعات سرّى میان روحانیان نجف و رؤساى عشایر فرات نیز پى گرفته شدند.(14)
آیةالله شیرازى، که از محاصره شهر کربلا و ورود نیروهاى نظامى انگلیس مطّلع شد، از فرمانده انگلیسى خواست تا براى حل مسالمتآمیز قضیه، پیش از اینکه خطایى مرتکب شود واوضاع را بحرانىتر کند، نزد او بیاید؛ ولى فرمانده انگلیسى در جواب، نامه زیر را نوشت: حضرت العلّامة المجتهد الاکبر آیةالله المیرزا محمدتقى الشیرازى ـ دام علاه ـ بعد از تقدیم مراسم تحیّت و سلام، به عرض آن حضرت مىرسانیم که بخشى از نیروهاى ما به این منطقه وارد شده است تا امنیت را حفظ کند و عدهاى از اشرار را که قصد افساد و غارت اموال و ایجاد رعب در قلوب مردم نمایند، دستگیر کند. نیروهاى ما متعرض افراد صالح و درستکار نمىشوند. ما امیدواریم که شما از این مسأله مطّلع شوید تا رعب و اضطراب از شما برطرف شود و در خاتمه، احترامات فائقه به حضورتان تقدیم مىکنیم. (حاکم حلّه ماژر بولى)(15)
اخطار به تهدید انگلیسىهاى اشغالگر
وقتى این نامه به آیةالله شیرازى رسید، در پاسخ ماژر بولى، او را به راه عقل و صلاح دعوت کرد؛ شاید بتواند از این راه انگلیسىها را از مقاصد شوم خود منصرف سازد. در این پاسخنامه آیةالله آمده است:
به حاکم سیاسى حلّه ماژر بولى هداهالله
نامه شما را خواندیم و بى نهایت از مضمون آن متعجب شدیم؛ زیرا ارسال نیروهاى نظامى به طرف مردمى که حقوق مشروع و ضرورى خود را مطالبه مىکنند، از امور غیر معقول است و با اصول عدل و منطق به هیچ وجه از وجوه منطبق نیست، و احتمال دارد اشخاصى که قصد بهرهبردارى و ایجاد اختلاف بین مردم عراق و انگلیس را دارند، شما را اغفال کرده باشند و بخواهند به این صورت، به مقاصد خود نایل شوند. دو شب پیش، من از شما خواستم که به ملاقات من بیایید؛ براى اینکه شک شما از بین برود و از این نکته غافل نشوید، ولى شما از این امر امتناع کردید، در حالى که نظرات ما در امور مملکت اصلح و نافعتر از اعزام نیروى نظامى و به کار بردن زور است. و فعلاً به شما ابلاغ مىکنم که توسّل به زور از جانب شما در مقابل خواستهاى مردم مخالف عدل و مملکتدارى است و اگر شما باز هم از آمدن امتناع کنید، دستورات رعایت نظم و آرامش را، که من به ملت دادهام، ملغا مىگردند و به ملت اختیار مىدهم که خود هر چه مىخواهد بکند و در این صورت، مسؤولیت نتایج سوئى که حادث شود، به عهده تو و یاران تو خواهد بود... 6 شوّال 1338 ـ محمدتقى الحائرى الشیرازى(16)
فرمانده انگلیسى به راهنمایىهاى مرحوم میرزاى شیرازى اعتنا نکرد و نهضت ضد انگلیسى در عراق فراگیر شد. انگلیسىها براى پیشگیرى از گسترش نهضت، فرزند آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى، به نام میرزا محمدرضا و سید محمدعلى طباطبائى و عدهاى دیگر را دستگیر کردند و به بصره فرستادند و از آنجا به جزیره «هنجام» در هند تبعید نمودند.
در چنین شرایطى، آیةالله کاشانى سران عشایر عرب را جمع کرد و آنها را به برپایى انقلاب و جنگ مسلّحانه بسیج و تهییج کرد. در اجتماع سران مبارز، بعضى از آنان در زمینه توانایى عشایر و مردم در نبرد مسلّحانه تردید داشتند و مىگفتند: هنوز وقت این کار فرا نرسیده است، ولى اکثریت موافق شروع عملیات بودند. در نتیجه، تصمیم گرفتند تا قضیه را با آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى در میان بگذارند. به همین دلیل 5 نفر از میان خود انتخاب کردند تا با ایشان ملاقات داشته باشند.
آنها با آیةالله دیدار کردند و تصمیم خود را با او در میان گذاشتند. آیةالله میرزاى شیرازى ابتدا علاقهاى به انقلاب مسلّحانه نداشت و بیشتر به شیوه مسالمتآمیز معتقد بود و به علاوه، در مورد توانایى عشایر نیز تردید داشت. به همین دلیل، به این عده گفت: «این قضیه بسیار دشوار است و من خوف دارم که عشایر قابلیت جنگ با نیروهاى اشغالگر را نداشته باشند.» ولى حاضران گفتند: عشایر توانایى کافى براى قیام مسلّحانه را دارند. آیةالله شیرازى فرمودند: «من خوف دارم که نظم مختل گردد و امنیت مهمتر از انقلاب است.» حاضران باز هم اصرار کردند که توانایى حفظ امنیت و نظم را دارند و انقلاب باید شروع شود و حداکثر کوشش براى حفظ امنیت به کار رود.
چون آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى چنین دید، فرمود: «اذا کانت هذه نیاتکم و هذه تعهداتکم فالله فى عونکم»؛ اگر نیت شما چنین است و این تعهدات را نیز به عهده مىگیرید، پس خداوند یار و مددکارتان.
آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى به حاضران گفت که این جمله در حقیقت فتوا به انقلاب علیه انگلیس است. ایشان در پاسخ نامهاى که یکى از افراد این گروه به نام جعفر ابوالتمن در تاریخ 10 رمضان 1338، مصادف با ژوئن 1920 نوشت، بیانیهاى کلى خطاب به مردم عراق صادر کرد و در ضمن آن خواستار استقلال عراق و برقرارى حکومت اسلامى گردید که متن آن چنین است: «الى اخوانى العراقیین السلامُ علیکم و رحمة الله و برکاته. اما بعد، برادران شما در بغداد و کاظمین تصمیم گرفتهاند و اتفاق نظر کردهاند که دست به اجتماعات و تظاهرات مسالمتآمیز بزنند و اجتماعات بزرگى با حفظ آرامش به منظور مطالبه حقوق مشروع ملت عراق، که منجر به استقلال عراق و برقرارى حکومت اسلامى خواهد گردید، برگزار گردیده است. هر ناحیه و منطقه از عراق باید هیأتى به بغداد بفرستند و در آنجا تقاضاى استقلال کنند. بر شما و جمیع مسلمانان واجب است که با برادرنتان در بغداد و کاظمین، در این کار شرافتمندانه مساعدت و همکارى کنید و در ضمن، باید اکیدا از اخلال نظم واختلاف و مشاجره پرهیز کنند؛ چون این امر باعث جلوگیرى از وصول به اهداف است و باعث تضییع حقوق شماست که وقت به دست آوردن آن فرا رسید و به شماتوصیه مىکنم که حقوق تمام مذاهب و طرز فکرهاى مختلف را که در عراق زندگى مىکنند، مورد مراقبت قرار دهید و اموال و اعراض آنها را حفظ کنید و کوچکترین صدمهاى به آنها وارد نسازید. خداوند همگى شما را به آنچه مورد رضایت اوست موفق بدارد. و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته الاحقر محمدتقى حائرى شیرازى.»(17)
به دنبال این نامه، نمایندگان مردم دسته دسته به بغداد سرازیر شدند. قدرتهاى انگلیسى نخست کار را به مسامحه و امروز و فردا کردن مىگذرانیدند و سپس شدت عمل نشان دادند. اینجا بود که میرزا فتواى مشهور جهاد خویش را صادر کرد.(18)
پیش از صدور فتوا، در روز 24 مه 1920 مجلس جشنى به مناسبت تولّد نبى اکرم حضرت محمد9 در بغداد تشکیل شد و عده کثیرى از مردم بغداد و کاظمین در این مجلس شرکت کردند، و پس از ایراد نطقهاى آتشین و خطابهاى شدید علیه سلطه انگلیس، 15 نفر را به عنوان نمایندگان مردم بغداد و کاظمین انتخاب کردند تا خواستههاى مردم عراق را به مقامات انگلیسى ابلاغ کنند. اما در این دیدار بود که ویلسون با سخنان تهدیدآمیز، ابراز کرد که هر نوع توسّل به زور را با قدرت سرکوب خواهد کرد و سعى کرد مسأله استقلال عراق را به تأخیر اندازد؛ ولى نمایندگان عراق از او تقاضاى تشکیل فورى حکومت موقت عربى را نمودند، اما نتیجه نداشت. اولین برخورد مسلّحانه در روز اول ژانویه 1920 میان قبیله «رمیثه» و واحدهاى نظامى ارتش انگلیس، که از منطقه دیوانیه اعزام شده بودند، در گرفت و چهار روز بعد، قبایل انقلابى، منطقه «سماوه» را محاصره کردند و خط آهن میان رمیثه ـ دیوانیه و بین رمیثه ـ سماوه و سماوه ـ بصره را منهدم ساختند و انگلیسىها نتوانستند در آن منطقه انقلابیون را سرکوب کنند و مجبور به عقب نشینى شدند، و پادگان سماوه به محاصره انقلابیان عشایر در آمد.(19)
واحدهاى انگلیسى محاصره شده که به دلیل از دست دادن ذخیره غذایى و نظامى در فشار قرار داشتند، از ستاد انگلیسىها تقاضاى کمک کردند و در نهایت، انگلیسىها بمباران هوایى و هجومهاى وحشیانه را به منطقه آغاز کردند. ولى متقابلاً شعله انقلاب در بسیارى از شهرهاى عراق براى مقاومت در برابر ارتش انگلیس زبانه کشید. در این نبرد، تعداد کشته شدگان عشایر به 500 نفر و از انگلیسىها به قریب سه هزار نفر بالغ گردید.
در این هنگام، آیةالله کاشانى در کربلا نزد مرحوم آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى بودند و با سعى و اهتمام از آیةالله میرزاى شیرازى خواستند تا فرمان جهاد عمومى را صادر نمایند. آیةالله میرزاى شیرازى، که در آن زمان حدود 80 سال سن داشتند، فرمان مشهور جهاد علیه انگلیسىها را صادر کردند و به مردم اجازه شرکت در انقلاب مسلّحانه و نبرد را دادند. در این فرمان آمده است: «مطالبة الحقوق واجبةٌ على العراقیین و یَجب علیهم فى ضمن مطالباتهم رعایةُ السلمِ و الاَمنِ و یجوز لهم التوسّلُ بالقوّةِ الدفاعیه اذا امتنع الانجیلز عن قبول مطالبتهم.»(20) (الاحقر محمدتقى الحائرى الشیرازى)
یعنى: مطالبه حقوق بر مردم عراق واجب و بر ایشان است که در ضمن تحقق خواستههایشان، رعایت آرامش و امنیت را بنمایند و در صورتى که انگلیسىها از قبول خواستههاى مردم امتناع نمایند، بر مردم جایز است که براى دفاع متوسّل به زور بشوند.
صدور این فتوا موجب شد که بسیارى از علما و روحانیان از حکم آیةالله شیرازى پىروى کنند و به نوبه خود، فتاواى دیگرى صادر شدند و جهاد علیه انگلیس عمومى گردید، و قبایل مختلف عربى با پاىبندى به اصول و فروع اسلام، خود را براى شرکت در این جهاد و انقلاب آماده ساختند، و جنگ در مناطق گوناگون عراق علیه اشغالگران انگلیس قوّت گرفت.
انگلیسىها به دست و پا افتادند و درخواست تشکیل جلسه با حضور سران قبایل کردند. در آن جلسه، رؤسا و زعماى عراق باز هم تأکید کردند که ما تنها حق مشروع خود را خواهانیم و شروط خود را براى مذاکره چنین ذکر کردند:
1. استقلال کامل و تام عراق؛
2. توقف جنگ در منطقه رمیثه و اطراف آن؛
3. جمعآورى ارتش انگلیس از سرزمین عراق و تمرکز آن در بغداد تا مذاکرات در آنجا براى تعیین سرنوشت عراق شروع شود؛
4. آزادى فرزند میرزاى شیرازى و سایر تبعید شدگان.(21)
انقلاب همه مناطق عراق را فرا گرفت و نیروهاى انگلیس در آن زمان در عراق بین 130 تا 150 هزار نفر بودند که به انواع سلاحهاى جدید، مانند تانک زرهپوش، نیروهاى هوایى و ناوگانى از کشتىهاى جنگى در سواحل خلیج فارس، و تعداد زیادى قایق جنگى مستقر در دجله و فرات، مجهّز بودند. به علاوه در حدود 17 هزار سرباز انگلیسى نیز در مناطق شمال غربى ایران و کرمانشاه بودند که به عنوان نیروهاى ذخیره براى ارتش انگلیس محسوب مىشدند.
شهر کربلا عملاً مرکز انقلاب محسوب مىشد و رؤساى عشایر و علما غالبا جلسات خود را در آنجا برگزار مىکردند. روزى که شروع نبرد مسلحانه در کربلا اعلان شد، عده کثیرى از مردم از خانههاى خود خارج شدند و مسلسلهاى خود را به دوش گرفتند و به تیراندازىهاى هوایى اقدام کردند.
نامه به جامعه ملل
آیةالله شیرازى، که از حکومت انگلیس مأیوس گردید و به او ثابت شد که سیاستمداران انگلیس فکر و هدفى جز استعمار ندارند، نامه ذیل را به جامعه ملل نوشت و از طریق ایران به ژنو فرستاد. قسمتهایى از این نامه به این شرح است: «بعد از اینکه مرجعیت روحانى از طرف امّت اسلامى به من واگذار گردید، من از طرف این امّت به مقام رفیع جامعه ملل به سبب آنچه حکومت اشغالگر انگلیس در عراق انجام مىدهد، از قساوتهاى گوناگون و ریختن خون بىگناهان شکایت مىکنم. زمانى که ملت عراق از دولتهاى انگلیس و فرانسه تقاضا کرد که به وعدههایى که درباره استقلال عراق دادهاند، عمل کنند، نیروى نظامى انگلیس به اتّکاى قدرت، به ملت یورش برد و هر که را که خواست، نابود کرد و هر که را خواست حبس و تبعید نمود؛ خانهها را سوزاندند و ویران کردند، اموال را غارت و مصادره کردند و اعمالى مرتکب شدند که هرگز با روح تمدن مورد ادعاى آنان سازگار نیست و اعمالى که از انگلیس سر زده است، مورد تقبیح هر انسانى است. مردم عراق بعد از آنکه احساس کردند که حکومت انگلیس حاضر به شنیدن مطالب حق آنان نیست و به طرز مسالمتآمیزى نمىتوان قضیه را خاتمه داد، دست به دفاع از نفس و شرف خویش زدند. و چون جامعه ملل یارىدهنده ضعفاست، این مختصر را براى شما بیان کردیم و شما را از نقش حکومت انگلیس در عراق آگاه ساختیم. به جامعه ملل، که نماینده عدالت است، متوسّل مىشویم. پس ملتى را که در صدد دفاع از حقوق خویش است، یارى دهید.» 17 ذى القعده 1338 محمدتقى الحائرى(22)
آیةالله شیرازى به ارسال این نامه اکتفا نکرد، بلکه جبهه نبرد را هر چه بیشتر علیه نیروهاى انگلیس تقویت کرد و به طورى که مؤلّف کتاب الحقائق الناصعه مىنویسد: در میان رجال دین و علما، آیةالله کاشانى و سید محمدعلى هبةالدین شهرستانى و سید احمد خراسانى دست راست او در این نهضت بودند.(23) این مؤلّف از قول آیةالله شیخ محمد خالصى نقل مىکند که آیةالله سید ابوالقاسم کاشانى در جریان انقلاب فتوایى صادر کرد که این فتوا از طرف آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى نیز توشیح شد. طبق این فتوا، کسى که در میدان جهاد کشته مىشود، شهید محسوب مىشود و براى دفن، احتیاج به آداب و رسوم مسلمانان، یعنى غسل و کفن، ندارد.(24)
ارتحال و درگذشت
مصایب و ناراحتىهاى روحى این نهضت در آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى اثر گذاردند و یک روز که براى انجام نماز از صحن کربلا عبور مىکرد، تعداد کثیرى از اجساد و جنازههاى شهدا را، که از جبهههاى جنگ آورده بودند، مشاهده کرد و به شدت متأثر گردید. این آخرین روزى بود که از خانه خود براى اداى فریضه نماز خارج شد؛ زیرا پس از آن به تدریج، صحّت و سلامتى او رو به ضعف نهاد و بسترى گردید. پس از چند روز، در سن 80 سالگى، در غروب روز 17 اوت 1920؛ سوم ذىحجه 1338 دار فانى را وداع گفت و در کربلا دفن گردید و مردم عراق و جهان تشیّع را در سوگ خود به غم و اندوه نشاند. ولى حرکت انقلابى او به وسیله مردانى الهى، بخصوص آیةالله شیخ الشریعه اصفهانى، تداوم یافت. نهضت و مبارزات ضد استعمارى او به عراق حیات جدید بخشید و نام نیکو و خدماتشان میان عراقیان شهرت پیدا کرد و در مراکز علمى و پژوهشى مورد بحث و تحقیق قرار گرفت.(25)
پىنوشتها
1ـ مهدى بامداد، شرح حال رجال ایران (در قرون 12، 13، 14 هجرى) چ چهارم، تهران، زوّار، 1371، ج 5.
2ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 261ـ 262.
3ـ محمدعلى مدرسى، ریحانةالادب، ج 4، ص 122.
4ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263 و ر.ک: محمدرضا حکیمى،بیدارگراناقالیمقبله،قم،دفترتبلیغاتاسلامى،1362،ص104.
5ـ ر.ک: محمد صادقىتهرانى، نگاهى به تاریخ انقلاباسلامى 1920عراق و نقش علماء مجاهدین اسلام، قم، دارالفکر، ص45.
6ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 262.
7ـ ر.ک: استاد حسن الاسدى، ثورة الانجف، ص 66، 36 ـ 364 / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 112.
8ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص262 / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 116.
9ـ ر.ک: على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ج 5، ص 49 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 24.
10ـ خیرالدین زرکلى، الاعلام، ج6، ص 288 ـ 289/ محمد رضا حکیمى، پیشین، ص 117.
11ـ على الوردى، پیشین / محمد صادقى تهرانى، پیشین.
12ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 105 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 44.
13ـ ر.ک: محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 48.
14ـ ر.ک: محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 116 به بعد.
15ـ ر.ک: فریق المزهر آل فرعون، الحقائق الناصعه فى الثورة العراقیه سنه ـ 1920 و نتائجها، بغداد، 1371 ق / 1952 م/محمدصادقىتهرانى، پیشین،ص 49.
16ـ فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ج 1، ص 154 به بعد / ر.ک: محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 50.
17ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 183 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 53بهبعد / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 117ـ118.
18ـ خیرالدین زرکلى، پیشین، ج 6، ص 288 ـ 289 / محمدرضا حکیمى، پیشین.
19ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 235 / فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ج 1، ص 195 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 55.
20ـ شیخ آقا بزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263 / کوتولف، ثورة العشرین الوطنیة التحریریة فى العراق، بغداد و بیروت، 1975، ص 115 ـ 116 / محمد صادقى، پیشین، ص 56.
21ـ ر.ک: فریقالمزهر آلفرعون، ص197ـ 201/ محمد صادقىتهرانى، پیشین، ص59
22ـ محمد صادقى تهرانى،پیشین،ص69.
23ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 298.
24ـ فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ص 349 ـ 350 / محمد صادقى تهرانى، پیشین.
25ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263.
--------------------------------------------------------------------------------
ولادت تا مرجعیت
میرزا محمد تقى حائرى شیرازى در سال 1270 قمرى در شیراز به دنیا آمد. وى از علماى بزرگ روحانى، وارسته و شایسته عالم تشیّع بود که پس از درگذشت آیةالله سیدکاظم یزدى، صاحب عروة الوثقى، در سال 1337 قمرى، مرجع تقلید شیعیان گردید. او همچنین از شاگردان آیةالله میرزا محمدحسن شیرازى و فاضل اردکانى بود و پس از درگذشت استادش، وى حوزه درس او را در سامرّاء اداره کرد و به تدریس پرداخت؛ آنگاه به کاظمین رفت و در آنجا نیز حوزه درس ترتیب داد و پس از آن چندى در کربلا و سپس به نجف اشرف رفت و ریاست حوزه علمیه به وى واگذار گردید.(1)
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در شرح حال میرزاى شیرازى (دوم) مىنویسد: «... میرزا محمد تقى حائرى شیرازى، پیشواى انقلاب عراق و نخستین بر افروزنده شعله آن شورش و جنبش، از بزرگترین عالمان و مجتهدان عصر خود بود. او یکى از مشهورترین چهرههاى شناخته شده در علم و تقوا و غیرت شهامت دینى بود... وى وظیفه سنگین و مسؤولیت تعهد شگرف خود را با انجام تکالیف سنگین مرجعیت و رهبرى عالم تشیع در نهایت ایمان و صداقت و شجاعت انجام داد و در همین مسیر و جهت به رهبرى قیام و صدور فتواهاى انقلابى و درس گفتن و تربیت دانشپژوهان دیگر پرداخت.»
مرحوم شیخ آقا بزرگ از قول مرحوم سیدحسن صدر در کتاب تکمله مىنویسد: «بیست سال با وى معاشرت داشتم. در این مدت حتى یک لغزش و خلاف از او ندیده و یک روش ناپسند مستهجن از او مشاهده نکردم. دوازده سال با او هم بحث بودم و همواره نظرهاى دقیق و افکار عمیق و یادآورىهاى علمى و ارزندهاى از او مىشنیدم و استفاده مىبردم....» شیخ آقابزرگ به دنبال این نقل مىنویسد: «من خودم مدت 8 سال در درس آیةالله شیرازى شرکت داشتم و صحّت گفتار مرحوم صدر را مشاهده کردم.»(2)
صاحب ریحانةالادب در شرح حال مرحوم میرزاى شیرازى مىنویسد: «میرزا محمدتقى شیرازى، از فحول علماى امامیه عصر ما و عالمى عامل، فاضل، کامل، عابد، زاهد، متقى، مجتهد اصولى، ادیب بارع، از تلامذه فاضل اردکانى و حاج میرزا محمدحسن شیرازى؛ شعر خوب و طرفه نیز مىگفته، بعد از وفات استاد معظّم شیرازى خود در سامرّاء متصدى اداره حوزه علمیه و تدریس بوده و اخیرا به نجفاشرف رفته و مرجع استفاده فحول و ریاست علمیه فرقه محقّه نوعا بدو منتهى و مرجع تقلید اکثر شیعیان بوده و از تألیفات و آثار قلمى اوست:
1. شرح یا حاشیه مکاسب شیخ مرتضى انصارى که در تهران چاپ شده؛
2. شرح منظومه رضاعیه سید صدرالدین عاملى؛
3. القصائد الفاخره فى مدح العترة الطاهره(3) که دیوان شعرى است به فارسى؛
4. رساله صلاة الجمعه؛
5. رسالة الخلل.»(4)
فعالیتهاى سیاسى
مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى (دوم) پرورده مکتب سامرّائى استادش، میرزاى بزرگ شیرازى، صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو بود که در کنار همرزمش، آیةالله آخوند خراسانى، با استبداد خود کامگان حکّام درون کشورهاى اسلامى و سلطه اجانب به مبارزه برخاستند.
مرحوم میرزاى شیرازى علاوه بر رهبرى انقلاب اسلامى 1920 عراق علیه متجاوزان انگلیس، در جریان حوادث ایران بود و با قرار داد ننگین 1919 وثوقالدوله مخالفت نمود. سرپرسى کاکس، عامل انگلیسى از اواخر سال 1918 در تهران کوشش مىکرد تا قرارداد مزبور را فیما بین دولت وثوقالدوله و انگلیس منعقد کند. او پس از 9 ماه تلاش، آن را عملى ساخت. ایرانیان مقیم کربلا از این جریان با خبر گشته، به آیةالله شیرازى شکایت کردند. وى در 11 آوریل 1919 در نامهاى به وثوقالدوله خواهان لغو آن معاهده ننگین شد. این نامه مورد تأیید و امضاى آیةالله شریعت اصفهانى و سیداسماعیل صدر نیز قرار گرفت، ولى وثوقالدوله به آن بىاعتنایى کرد و معاهده را امضا نمود(5) که مورد خشم و نفرت قاطبه ملت هوشمند ایران قرار گرفت.
مرحوم شیرازى علاوه بر مقامات بلند علمى و افتا، با مردم در ارتباط بود و با رنج و مصایب زندگى آنان همراهى کرد. وى براى مصالح عالیه جهان اسلام و به ویژه مردم مسلمان عراق مىکوشید و در مقابل مطامع غربیان ایستادگى کرد. مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در اینباره مىنویسد: «باید بگویم مقام والاى مرجعیت و گرفتارىهاى بسیار (گرفتارىهاى مربوط به حوزه طلاّب، امور درسى و تحقیقى...) این فقیه بزرگ را از رسیدگى به مسائل طبقات گوناگون مردم باز نداشته بود. او همواره مىکوشید تا از وقت پر خویش، فرصتهایى به دست آرد و با خویشتن خلوت کند و درباره مصالح جامعه و امور مردم بیندیشد. در نتیجه همین آگاهى و اندیشه بود که به اقدامهاى عظیم اجتماعى دست یازید.»(6)
نجف، که از دیرباز به خاطر حضور عالمان و فقیهان متعهد شیعى، مرکز تجمع افکار سیاسیون آزادىخواه عراق و محل مشورت و رایزنى زعماى مسلّح عشایر و انجمنهاى سیاسى گردیده بود، به خوبى در برابر اشغالگران انگلیس در آغاز جنگ جهانى ایستاد و مردم عراق در سال 1920 م / 1337 ه . ق به رهبرى مرجع بزرگ، میرزا محمدتقى شیرازى، و همکارى سایر علما، از جمله آیةالله شیخ الشریعه اصفهانى دست به انقلاب زد و به همین دلیل، انگلیس پس از اشغال عراق، پیش از هر کارى به نجف رفت تا آن شهر را به سازش بکشاند و براى این مقصود کوشش بسیار کرد...(7)
شیخ آقابزرگ تهرانى در شرح زحمات این عالم بزرگ در مقابله با اشغالگران مىنویسد: «از آن جمله موضعگیرى با عظمت وى بود در برابر دولت انگلیس، در واقعه شورش عراق و طلب حقوق بر باد رفته مردم و امر به دفاع و صدور آن فتواى پر اهمیت که عراق را زیر و رو کرد. و این به خاطر عظمت او بود در جامعه و جایى که در دلها داشت.»(8)
نقش میرزاى شیراى در انقلاب اسلامى 1920 عراق علیه اشغالگران
شکست دولت آلمان در جنگ بینالملل اول موجب در هم شکستن دولت عثمانى شد و دولتهاى انگلیس و فرانسه در صدد تصرف متصرفات عثمانى برآمدند. بدینروى، فرانسه لبنان را به قیمومت خود در آورد و دولت انگلیس هم عراق و فلسطین را به چنگ آورد.
آنها به بهانه جلوگیرى از نفوذ آلمانىها و رهاسازى مردم از سلطه عثمانىها وارد عراق شدند و در تاریخ 7 اکتبر 1918، یعنى پس از پایان جنگ جهانى اول، بیانیه انگلیس و فرانسه منتشر شد که طبق آن تصریح گردید: هدفى که موجب ورود فرانسه و انگلیس در جنگ علیه آلمان در خاورمیانه شده است جلوگیرى از طمعورزى آلمان، و آزاد ساختن نهایى ملتهایى است که مدتها زیر سلطه و بردگى ترکهاى عثمانى بودهاند، و همچنین تأسیس حکومتهاى ملّى که متّکى به میل و اراده ساکنان اصلى این مناطق و اختیار آنان باشد.
بدینسان انگلیسىها مىخواستند مردم را آرام سازند تا در برابر اشغالگران مقاومت ننمایند. ولى گذشت زمان نشان داد که این وعدهها چیزى جز فریب و بهانه استیلاى استعمار انگلیس بر ملت عراق، و جزئى از سیاست توسعهطلبى این دولت استعمارى بر مشرق زمین نبوده است. به هر حال، با پایان یافتن جنگ اول جهانى، عراق تحت سیطره انگلیس قرار گرفت و وابسته به حکومت مستعمره هند شد.
سرپرسى کاکس، که از شخصیتهاى با تجربه استعمار انگلیس بود، به عنوان حاکم سیاسى عراق تعیین گردید و کلیه اختیارات قانونگذارى و اجرایى از سوى دولت انگلیس به او واگذار شد.(9) گفته مىشود: استعمار انگلیس همان زمان ملت عراق را مجبور کرده بود تا نماینده دولت بریتانیا، سرپرسى کاکس، را به عنوان رئیس حکومت عراق بپذیرند و از او فرمانبردارى و اطاعت کنند. از اینرو، مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى پیش از فتواى جهاد، فتواى دیگرى داده بود مبنى بر اینکه انتخاب غیر مسلمان جایز نیست. در این فتوا آمده است: «اِنّ المُسلِمَ لایَجوُزُ لَهُ اَنْ یختارَ غیرَ المسلمِ حاکِما.» (محمدتقى الحائرى الشیرازى)(10)
کاکس در آوریل 1918 به عنوان وزیر مختار انگلیس به تهران منتقل شد و در صدد تهیه و تحمیل قرار داد 1919 وثوقالدوله برآمد و جاى او را در عراق آرنولد ویلسون گرفت. این شخص با کوششهاى فراوان توانست تشکیلات ادارى منظمى در عراق ایجاد کند، ولى اشکال کار او این بود که پختگى سیاسى سرپرسى کاکس را نداشت و روحیه نظامى در او قوىتر بود.(11) به همین دلیل، حکومت انگلیس در تابستان سال 1919 در صدد باز گرداندن کاکس به عراق برآمد، ولى چون هنوز کاکس دستاندر کار قرارداد وثوقالدوله در تهران بود، انتقال او به عراق به تأخیر افتاد.
علماى شیعه در ایجاد انقلاب 1920 عراق علیه اشغالگران انگلیس نقش بنیادى داشتند. در زمان حیات و مرجعیت آیةالله سید محمدکاظم یزدى، صاحب عروةالوثقى، و در زمان اشغال عراق به وسیله انگلیسىها، وى فتوایى بر جهاد علیه انگلیسىها صادر کرد و فرزند خود را به جنگ فرستاد. مرحوم آیةالله یزدى در سال 1919 درگذشت و مرجعیت تام تقلید شیعیان به عهده مرحوم آیةالله محمد تقى شیرازى سپرده شد.
همچنین ویلسون شخصا در سال 1919 براى دیدار با آیةالله شیرازى به کربلا رفت و چون زبان فارسى را به خوبى تکلّم مىکرد، در صدد رشوه دادن برآمد و از آیةالله شیرازى تقاضا کرد که شخصى را به جاى کلیددار و متولّى سامرّاء که سنّى است، از میان شیعیان تعیین کند؛ ولى آیةالله شیرازى بدون درنگ به او پاسخ داد: «کلیددار سامرّاء شخص بسیار خوبى است و من موافق عزل او نیستم.»
ویلسون، مأیوس شد و موضوع بحث را تغییر داد و شروع به بحث در زمینه قرارداد وثوقالدوله نمود، و فواید قراردادى را که سرپرسى کاکس در صدد تنظیم آن بود براى مردم ایران بر شمرد و از آیةالله انتظار داشت که او را تأیید کند؛ ولى آیةالله جواب داد: «ما در عراق هستیم و از عراق حرف مىزنیم، مردم ایران به شؤون زندگى خود آشناتر هستند و در این شرایط صحیح نیست که ما دخالتى در کار مردم ایران بکنیم.»
سپس ویلسون موضوع بحث را به حوادث جنوب ایران و جنگهاى مردم و قبایل جنوب با قشون انگلیس کشاند، و از آیةالله میرزاى شیرازى درخواست کرد که به جلوگیرى از خونریزى و متوقف شدن جنگ فتوا دهد. ولى باز هم مرحوم شیرازى پاسخ داد: «بر من جایز نیست که نسبت به چیزى که نمىدانم فتوى دهم، بخصوص که مردم ایران حکومتى دارند که بر احوال آنها آشناتر است.»
این مذاکرات موجب یأس کامل ویلسون شد و انگلیسىها متوجه شدند نمىتوانند روى آیةالله میرزاى شیرازى تأثیرو نفوذى داشته باشند.
درباره چگونگى آغاز مبارزات ضد انگلیسى مردم عراق به رهبرى میرزاى شیرازى در تاریخ آمده است: قرارداد «سان رمو» در 25 آوریل 1920 در اروپا اعلام شد و طبق آن، مقرّر گردید که عراق و فلسطین تحت قیمومت انگلیس، و سوریه و لبنان تحت قیمومت فرانسه باشند. این مقررات در یکم مى1920 به ویلسون ابلاغ گردید و آن را در عراق اعلان نمود و اعلامیهاى نیز صادر کرد که مردم را در خصوص معناى «قیمومت» آماده سازد.
این بیانیه به «هدف شرافتمندانه، که بریتانیا در قیمومت خود بر عراق تعقیب مىکند، اشاره مىکند و سپس به بدبختىها و مصایبى که عراق در طول تاریخ با آن مواجه بوده است و این که دولت بریتانیا قبول کرده است که عراق را به سوى نفع و خیر هدایت و رهبرى کند»، تصریح مىنماید.(12)
آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى از مخالفان سرسخت قیمومت انگلیس بر عراق بود و همیشه ظلمهاى استعمار انگلیس را در هند و سایر نقاط جهان تبلیغ مىکرد. در هنگامى که انگلیسىها مىخواستند نقشه قیمومت را اجرا کنند، صریحا علیه این نقشه شوم فتوا صادر کرد و این امر تحوّلى در جریان سیاسى عراق به ضرر انگلیسىها محسوب مىشود. میرزاى شیرازى در این فتوا فرمود: هیچیک از مسلمانان حق ندارند فرد غیرمسلمانى را براى حکومت و سلطنت بر مسلمانان برگزینند.
هفده تن از علماى کربلا نیز به عنوان حمایت، این فتوا را امضا و تأیید کردند و نسخههایى از آن به سایر شهرها و مناطق عشایرى فرات ارسال شد و از مردم دعوت گردید تا با اتحاد و همدلى تقاضاى استقلال داشته باشند. به دنبال این فتواى تاریخى آیةالله شیرازى، روز 4 شوّال 1338، مصادف با 21 ژوئن 1920 هزاران نفر از عشایر و مردم کربلا در صحن حضرت سیدالشهداء7 اجتماع کردند و آیةالله شیخ محمد خالصزاده خطبه شورانگیزى ایراد کرد و اظهار داشت: وقتى رؤساى اسلام، مثل آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى و آیةالله شیخ مهدى خالصى، که از نظر جسمى از همه ضعیفتر هستند، با عزم راسخ و ایمان صادق در راه جهاد قدم گذاشتهاند، چگونه ما مىتوانیم از بذل جان خود در راه این نهضت دریغ کنیم؟!
این اجتماع و تظاهرات موجب شد حاکم سیاسى کربلا به نام محمدخان بهادر بهبهانى که از سوى انگلیسىها گماشته شده بود، نامهاى به ویلسون عامل سیاسى انگلیس در عراق ارسال و وضعیت بحرانى کربلا را گوشزد کند و از او درخواست اتخاذ تصمیم فورى براى جلوگیرى از نهضت نماید. ویلسون نیز ماژربولى را با نیروهایى که مجهّز به زرهپوش و مسلسل و توپ بودند به کربلا فرستاد. او شهر کربلا را در روز یکشنبه، 5 شوّال 1338 محاصره کرد و اعلام داشت که هدف او فقط این است که 14 نفر از رؤساى شهر خود را به نیروهاى انگلیس تسلیم کنند.(13)
لازم به یاداورى است که مرحوم میرزاى شیرازى پس از آن که زمینه آگاهى را در مردم پدید آورد و فتواهاى مقدّماتى را صادر کرد، نظر به اهمیت موضوع، براى مشاوره، رایزنى و انتخاب تصمیم مناسب در برابر شیطنت انگلیسىها، دست به تشکیل محفل سرّى زد که از جمله اعضاى آن عبارت بودند از: شیخ مهدى خالصى، سید ابوالقاسم کاشانى و سید هبةالدین شهرستانى. این اجتماعات سرّى میان روحانیان نجف و رؤساى عشایر فرات نیز پى گرفته شدند.(14)
آیةالله شیرازى، که از محاصره شهر کربلا و ورود نیروهاى نظامى انگلیس مطّلع شد، از فرمانده انگلیسى خواست تا براى حل مسالمتآمیز قضیه، پیش از اینکه خطایى مرتکب شود واوضاع را بحرانىتر کند، نزد او بیاید؛ ولى فرمانده انگلیسى در جواب، نامه زیر را نوشت: حضرت العلّامة المجتهد الاکبر آیةالله المیرزا محمدتقى الشیرازى ـ دام علاه ـ بعد از تقدیم مراسم تحیّت و سلام، به عرض آن حضرت مىرسانیم که بخشى از نیروهاى ما به این منطقه وارد شده است تا امنیت را حفظ کند و عدهاى از اشرار را که قصد افساد و غارت اموال و ایجاد رعب در قلوب مردم نمایند، دستگیر کند. نیروهاى ما متعرض افراد صالح و درستکار نمىشوند. ما امیدواریم که شما از این مسأله مطّلع شوید تا رعب و اضطراب از شما برطرف شود و در خاتمه، احترامات فائقه به حضورتان تقدیم مىکنیم. (حاکم حلّه ماژر بولى)(15)
اخطار به تهدید انگلیسىهاى اشغالگر
وقتى این نامه به آیةالله شیرازى رسید، در پاسخ ماژر بولى، او را به راه عقل و صلاح دعوت کرد؛ شاید بتواند از این راه انگلیسىها را از مقاصد شوم خود منصرف سازد. در این پاسخنامه آیةالله آمده است:
به حاکم سیاسى حلّه ماژر بولى هداهالله
نامه شما را خواندیم و بى نهایت از مضمون آن متعجب شدیم؛ زیرا ارسال نیروهاى نظامى به طرف مردمى که حقوق مشروع و ضرورى خود را مطالبه مىکنند، از امور غیر معقول است و با اصول عدل و منطق به هیچ وجه از وجوه منطبق نیست، و احتمال دارد اشخاصى که قصد بهرهبردارى و ایجاد اختلاف بین مردم عراق و انگلیس را دارند، شما را اغفال کرده باشند و بخواهند به این صورت، به مقاصد خود نایل شوند. دو شب پیش، من از شما خواستم که به ملاقات من بیایید؛ براى اینکه شک شما از بین برود و از این نکته غافل نشوید، ولى شما از این امر امتناع کردید، در حالى که نظرات ما در امور مملکت اصلح و نافعتر از اعزام نیروى نظامى و به کار بردن زور است. و فعلاً به شما ابلاغ مىکنم که توسّل به زور از جانب شما در مقابل خواستهاى مردم مخالف عدل و مملکتدارى است و اگر شما باز هم از آمدن امتناع کنید، دستورات رعایت نظم و آرامش را، که من به ملت دادهام، ملغا مىگردند و به ملت اختیار مىدهم که خود هر چه مىخواهد بکند و در این صورت، مسؤولیت نتایج سوئى که حادث شود، به عهده تو و یاران تو خواهد بود... 6 شوّال 1338 ـ محمدتقى الحائرى الشیرازى(16)
فرمانده انگلیسى به راهنمایىهاى مرحوم میرزاى شیرازى اعتنا نکرد و نهضت ضد انگلیسى در عراق فراگیر شد. انگلیسىها براى پیشگیرى از گسترش نهضت، فرزند آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى، به نام میرزا محمدرضا و سید محمدعلى طباطبائى و عدهاى دیگر را دستگیر کردند و به بصره فرستادند و از آنجا به جزیره «هنجام» در هند تبعید نمودند.
در چنین شرایطى، آیةالله کاشانى سران عشایر عرب را جمع کرد و آنها را به برپایى انقلاب و جنگ مسلّحانه بسیج و تهییج کرد. در اجتماع سران مبارز، بعضى از آنان در زمینه توانایى عشایر و مردم در نبرد مسلّحانه تردید داشتند و مىگفتند: هنوز وقت این کار فرا نرسیده است، ولى اکثریت موافق شروع عملیات بودند. در نتیجه، تصمیم گرفتند تا قضیه را با آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى در میان بگذارند. به همین دلیل 5 نفر از میان خود انتخاب کردند تا با ایشان ملاقات داشته باشند.
آنها با آیةالله دیدار کردند و تصمیم خود را با او در میان گذاشتند. آیةالله میرزاى شیرازى ابتدا علاقهاى به انقلاب مسلّحانه نداشت و بیشتر به شیوه مسالمتآمیز معتقد بود و به علاوه، در مورد توانایى عشایر نیز تردید داشت. به همین دلیل، به این عده گفت: «این قضیه بسیار دشوار است و من خوف دارم که عشایر قابلیت جنگ با نیروهاى اشغالگر را نداشته باشند.» ولى حاضران گفتند: عشایر توانایى کافى براى قیام مسلّحانه را دارند. آیةالله شیرازى فرمودند: «من خوف دارم که نظم مختل گردد و امنیت مهمتر از انقلاب است.» حاضران باز هم اصرار کردند که توانایى حفظ امنیت و نظم را دارند و انقلاب باید شروع شود و حداکثر کوشش براى حفظ امنیت به کار رود.
چون آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى چنین دید، فرمود: «اذا کانت هذه نیاتکم و هذه تعهداتکم فالله فى عونکم»؛ اگر نیت شما چنین است و این تعهدات را نیز به عهده مىگیرید، پس خداوند یار و مددکارتان.
آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى به حاضران گفت که این جمله در حقیقت فتوا به انقلاب علیه انگلیس است. ایشان در پاسخ نامهاى که یکى از افراد این گروه به نام جعفر ابوالتمن در تاریخ 10 رمضان 1338، مصادف با ژوئن 1920 نوشت، بیانیهاى کلى خطاب به مردم عراق صادر کرد و در ضمن آن خواستار استقلال عراق و برقرارى حکومت اسلامى گردید که متن آن چنین است: «الى اخوانى العراقیین السلامُ علیکم و رحمة الله و برکاته. اما بعد، برادران شما در بغداد و کاظمین تصمیم گرفتهاند و اتفاق نظر کردهاند که دست به اجتماعات و تظاهرات مسالمتآمیز بزنند و اجتماعات بزرگى با حفظ آرامش به منظور مطالبه حقوق مشروع ملت عراق، که منجر به استقلال عراق و برقرارى حکومت اسلامى خواهد گردید، برگزار گردیده است. هر ناحیه و منطقه از عراق باید هیأتى به بغداد بفرستند و در آنجا تقاضاى استقلال کنند. بر شما و جمیع مسلمانان واجب است که با برادرنتان در بغداد و کاظمین، در این کار شرافتمندانه مساعدت و همکارى کنید و در ضمن، باید اکیدا از اخلال نظم واختلاف و مشاجره پرهیز کنند؛ چون این امر باعث جلوگیرى از وصول به اهداف است و باعث تضییع حقوق شماست که وقت به دست آوردن آن فرا رسید و به شماتوصیه مىکنم که حقوق تمام مذاهب و طرز فکرهاى مختلف را که در عراق زندگى مىکنند، مورد مراقبت قرار دهید و اموال و اعراض آنها را حفظ کنید و کوچکترین صدمهاى به آنها وارد نسازید. خداوند همگى شما را به آنچه مورد رضایت اوست موفق بدارد. و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته الاحقر محمدتقى حائرى شیرازى.»(17)
به دنبال این نامه، نمایندگان مردم دسته دسته به بغداد سرازیر شدند. قدرتهاى انگلیسى نخست کار را به مسامحه و امروز و فردا کردن مىگذرانیدند و سپس شدت عمل نشان دادند. اینجا بود که میرزا فتواى مشهور جهاد خویش را صادر کرد.(18)
پیش از صدور فتوا، در روز 24 مه 1920 مجلس جشنى به مناسبت تولّد نبى اکرم حضرت محمد9 در بغداد تشکیل شد و عده کثیرى از مردم بغداد و کاظمین در این مجلس شرکت کردند، و پس از ایراد نطقهاى آتشین و خطابهاى شدید علیه سلطه انگلیس، 15 نفر را به عنوان نمایندگان مردم بغداد و کاظمین انتخاب کردند تا خواستههاى مردم عراق را به مقامات انگلیسى ابلاغ کنند. اما در این دیدار بود که ویلسون با سخنان تهدیدآمیز، ابراز کرد که هر نوع توسّل به زور را با قدرت سرکوب خواهد کرد و سعى کرد مسأله استقلال عراق را به تأخیر اندازد؛ ولى نمایندگان عراق از او تقاضاى تشکیل فورى حکومت موقت عربى را نمودند، اما نتیجه نداشت. اولین برخورد مسلّحانه در روز اول ژانویه 1920 میان قبیله «رمیثه» و واحدهاى نظامى ارتش انگلیس، که از منطقه دیوانیه اعزام شده بودند، در گرفت و چهار روز بعد، قبایل انقلابى، منطقه «سماوه» را محاصره کردند و خط آهن میان رمیثه ـ دیوانیه و بین رمیثه ـ سماوه و سماوه ـ بصره را منهدم ساختند و انگلیسىها نتوانستند در آن منطقه انقلابیون را سرکوب کنند و مجبور به عقب نشینى شدند، و پادگان سماوه به محاصره انقلابیان عشایر در آمد.(19)
واحدهاى انگلیسى محاصره شده که به دلیل از دست دادن ذخیره غذایى و نظامى در فشار قرار داشتند، از ستاد انگلیسىها تقاضاى کمک کردند و در نهایت، انگلیسىها بمباران هوایى و هجومهاى وحشیانه را به منطقه آغاز کردند. ولى متقابلاً شعله انقلاب در بسیارى از شهرهاى عراق براى مقاومت در برابر ارتش انگلیس زبانه کشید. در این نبرد، تعداد کشته شدگان عشایر به 500 نفر و از انگلیسىها به قریب سه هزار نفر بالغ گردید.
در این هنگام، آیةالله کاشانى در کربلا نزد مرحوم آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى بودند و با سعى و اهتمام از آیةالله میرزاى شیرازى خواستند تا فرمان جهاد عمومى را صادر نمایند. آیةالله میرزاى شیرازى، که در آن زمان حدود 80 سال سن داشتند، فرمان مشهور جهاد علیه انگلیسىها را صادر کردند و به مردم اجازه شرکت در انقلاب مسلّحانه و نبرد را دادند. در این فرمان آمده است: «مطالبة الحقوق واجبةٌ على العراقیین و یَجب علیهم فى ضمن مطالباتهم رعایةُ السلمِ و الاَمنِ و یجوز لهم التوسّلُ بالقوّةِ الدفاعیه اذا امتنع الانجیلز عن قبول مطالبتهم.»(20) (الاحقر محمدتقى الحائرى الشیرازى)
یعنى: مطالبه حقوق بر مردم عراق واجب و بر ایشان است که در ضمن تحقق خواستههایشان، رعایت آرامش و امنیت را بنمایند و در صورتى که انگلیسىها از قبول خواستههاى مردم امتناع نمایند، بر مردم جایز است که براى دفاع متوسّل به زور بشوند.
صدور این فتوا موجب شد که بسیارى از علما و روحانیان از حکم آیةالله شیرازى پىروى کنند و به نوبه خود، فتاواى دیگرى صادر شدند و جهاد علیه انگلیس عمومى گردید، و قبایل مختلف عربى با پاىبندى به اصول و فروع اسلام، خود را براى شرکت در این جهاد و انقلاب آماده ساختند، و جنگ در مناطق گوناگون عراق علیه اشغالگران انگلیس قوّت گرفت.
انگلیسىها به دست و پا افتادند و درخواست تشکیل جلسه با حضور سران قبایل کردند. در آن جلسه، رؤسا و زعماى عراق باز هم تأکید کردند که ما تنها حق مشروع خود را خواهانیم و شروط خود را براى مذاکره چنین ذکر کردند:
1. استقلال کامل و تام عراق؛
2. توقف جنگ در منطقه رمیثه و اطراف آن؛
3. جمعآورى ارتش انگلیس از سرزمین عراق و تمرکز آن در بغداد تا مذاکرات در آنجا براى تعیین سرنوشت عراق شروع شود؛
4. آزادى فرزند میرزاى شیرازى و سایر تبعید شدگان.(21)
انقلاب همه مناطق عراق را فرا گرفت و نیروهاى انگلیس در آن زمان در عراق بین 130 تا 150 هزار نفر بودند که به انواع سلاحهاى جدید، مانند تانک زرهپوش، نیروهاى هوایى و ناوگانى از کشتىهاى جنگى در سواحل خلیج فارس، و تعداد زیادى قایق جنگى مستقر در دجله و فرات، مجهّز بودند. به علاوه در حدود 17 هزار سرباز انگلیسى نیز در مناطق شمال غربى ایران و کرمانشاه بودند که به عنوان نیروهاى ذخیره براى ارتش انگلیس محسوب مىشدند.
شهر کربلا عملاً مرکز انقلاب محسوب مىشد و رؤساى عشایر و علما غالبا جلسات خود را در آنجا برگزار مىکردند. روزى که شروع نبرد مسلحانه در کربلا اعلان شد، عده کثیرى از مردم از خانههاى خود خارج شدند و مسلسلهاى خود را به دوش گرفتند و به تیراندازىهاى هوایى اقدام کردند.
نامه به جامعه ملل
آیةالله شیرازى، که از حکومت انگلیس مأیوس گردید و به او ثابت شد که سیاستمداران انگلیس فکر و هدفى جز استعمار ندارند، نامه ذیل را به جامعه ملل نوشت و از طریق ایران به ژنو فرستاد. قسمتهایى از این نامه به این شرح است: «بعد از اینکه مرجعیت روحانى از طرف امّت اسلامى به من واگذار گردید، من از طرف این امّت به مقام رفیع جامعه ملل به سبب آنچه حکومت اشغالگر انگلیس در عراق انجام مىدهد، از قساوتهاى گوناگون و ریختن خون بىگناهان شکایت مىکنم. زمانى که ملت عراق از دولتهاى انگلیس و فرانسه تقاضا کرد که به وعدههایى که درباره استقلال عراق دادهاند، عمل کنند، نیروى نظامى انگلیس به اتّکاى قدرت، به ملت یورش برد و هر که را که خواست، نابود کرد و هر که را خواست حبس و تبعید نمود؛ خانهها را سوزاندند و ویران کردند، اموال را غارت و مصادره کردند و اعمالى مرتکب شدند که هرگز با روح تمدن مورد ادعاى آنان سازگار نیست و اعمالى که از انگلیس سر زده است، مورد تقبیح هر انسانى است. مردم عراق بعد از آنکه احساس کردند که حکومت انگلیس حاضر به شنیدن مطالب حق آنان نیست و به طرز مسالمتآمیزى نمىتوان قضیه را خاتمه داد، دست به دفاع از نفس و شرف خویش زدند. و چون جامعه ملل یارىدهنده ضعفاست، این مختصر را براى شما بیان کردیم و شما را از نقش حکومت انگلیس در عراق آگاه ساختیم. به جامعه ملل، که نماینده عدالت است، متوسّل مىشویم. پس ملتى را که در صدد دفاع از حقوق خویش است، یارى دهید.» 17 ذى القعده 1338 محمدتقى الحائرى(22)
آیةالله شیرازى به ارسال این نامه اکتفا نکرد، بلکه جبهه نبرد را هر چه بیشتر علیه نیروهاى انگلیس تقویت کرد و به طورى که مؤلّف کتاب الحقائق الناصعه مىنویسد: در میان رجال دین و علما، آیةالله کاشانى و سید محمدعلى هبةالدین شهرستانى و سید احمد خراسانى دست راست او در این نهضت بودند.(23) این مؤلّف از قول آیةالله شیخ محمد خالصى نقل مىکند که آیةالله سید ابوالقاسم کاشانى در جریان انقلاب فتوایى صادر کرد که این فتوا از طرف آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى نیز توشیح شد. طبق این فتوا، کسى که در میدان جهاد کشته مىشود، شهید محسوب مىشود و براى دفن، احتیاج به آداب و رسوم مسلمانان، یعنى غسل و کفن، ندارد.(24)
ارتحال و درگذشت
مصایب و ناراحتىهاى روحى این نهضت در آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى اثر گذاردند و یک روز که براى انجام نماز از صحن کربلا عبور مىکرد، تعداد کثیرى از اجساد و جنازههاى شهدا را، که از جبهههاى جنگ آورده بودند، مشاهده کرد و به شدت متأثر گردید. این آخرین روزى بود که از خانه خود براى اداى فریضه نماز خارج شد؛ زیرا پس از آن به تدریج، صحّت و سلامتى او رو به ضعف نهاد و بسترى گردید. پس از چند روز، در سن 80 سالگى، در غروب روز 17 اوت 1920؛ سوم ذىحجه 1338 دار فانى را وداع گفت و در کربلا دفن گردید و مردم عراق و جهان تشیّع را در سوگ خود به غم و اندوه نشاند. ولى حرکت انقلابى او به وسیله مردانى الهى، بخصوص آیةالله شیخ الشریعه اصفهانى، تداوم یافت. نهضت و مبارزات ضد استعمارى او به عراق حیات جدید بخشید و نام نیکو و خدماتشان میان عراقیان شهرت پیدا کرد و در مراکز علمى و پژوهشى مورد بحث و تحقیق قرار گرفت.(25)
پىنوشتها
1ـ مهدى بامداد، شرح حال رجال ایران (در قرون 12، 13، 14 هجرى) چ چهارم، تهران، زوّار، 1371، ج 5.
2ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 261ـ 262.
3ـ محمدعلى مدرسى، ریحانةالادب، ج 4، ص 122.
4ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263 و ر.ک: محمدرضا حکیمى،بیدارگراناقالیمقبله،قم،دفترتبلیغاتاسلامى،1362،ص104.
5ـ ر.ک: محمد صادقىتهرانى، نگاهى به تاریخ انقلاباسلامى 1920عراق و نقش علماء مجاهدین اسلام، قم، دارالفکر، ص45.
6ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 262.
7ـ ر.ک: استاد حسن الاسدى، ثورة الانجف، ص 66، 36 ـ 364 / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 112.
8ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص262 / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 116.
9ـ ر.ک: على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ج 5، ص 49 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 24.
10ـ خیرالدین زرکلى، الاعلام، ج6، ص 288 ـ 289/ محمد رضا حکیمى، پیشین، ص 117.
11ـ على الوردى، پیشین / محمد صادقى تهرانى، پیشین.
12ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 105 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 44.
13ـ ر.ک: محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 48.
14ـ ر.ک: محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 116 به بعد.
15ـ ر.ک: فریق المزهر آل فرعون، الحقائق الناصعه فى الثورة العراقیه سنه ـ 1920 و نتائجها، بغداد، 1371 ق / 1952 م/محمدصادقىتهرانى، پیشین،ص 49.
16ـ فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ج 1، ص 154 به بعد / ر.ک: محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 50.
17ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 183 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 53بهبعد / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 117ـ118.
18ـ خیرالدین زرکلى، پیشین، ج 6، ص 288 ـ 289 / محمدرضا حکیمى، پیشین.
19ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 235 / فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ج 1، ص 195 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 55.
20ـ شیخ آقا بزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263 / کوتولف، ثورة العشرین الوطنیة التحریریة فى العراق، بغداد و بیروت، 1975، ص 115 ـ 116 / محمد صادقى، پیشین، ص 56.
21ـ ر.ک: فریقالمزهر آلفرعون، ص197ـ 201/ محمد صادقىتهرانى، پیشین، ص59
22ـ محمد صادقى تهرانى،پیشین،ص69.
23ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 298.
24ـ فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ص 349 ـ 350 / محمد صادقى تهرانى، پیشین.
25ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263.
--------------------------------------------------------------------------------