آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

آیة‏الله میرزاى شیرازى (دوم)
ولادت تا مرجعیت
میرزا محمد تقى حائرى شیرازى در سال 1270 قمرى در شیراز به دنیا آمد. وى از علماى بزرگ روحانى، وارسته و شایسته عالم تشیّع بود که پس از درگذشت آیة‏الله سیدکاظم یزدى، صاحب عروة الوثقى، در سال 1337 قمرى، مرجع تقلید شیعیان گردید. او همچنین از شاگردان آیة‏الله میرزا محمدحسن شیرازى و فاضل اردکانى بود و پس از درگذشت استادش، وى حوزه درس او را در سامرّاء اداره کرد و به تدریس پرداخت؛ آن‏گاه به کاظمین رفت و در آن‏جا نیز حوزه درس ترتیب داد و پس از آن چندى در کربلا و سپس به نجف اشرف رفت و ریاست حوزه علمیه به وى واگذار گردید.(1)
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در شرح حال میرزاى شیرازى (دوم) مى‏نویسد: «... میرزا محمد تقى حائرى شیرازى، پیشواى انقلاب عراق و نخستین بر افروزنده شعله آن شورش و جنبش، از بزرگ‏ترین عالمان و مجتهدان عصر خود بود. او یکى از مشهورترین چهره‏هاى شناخته شده در علم و تقوا و غیرت شهامت دینى بود... وى وظیفه سنگین و مسؤولیت تعهد شگرف خود را با انجام تکالیف سنگین مرجعیت و رهبرى عالم تشیع در نهایت ایمان و صداقت و شجاعت انجام داد و در همین مسیر و جهت به رهبرى قیام و صدور فتواهاى انقلابى و درس گفتن و تربیت دانش‏پژوهان دیگر پرداخت.»
مرحوم شیخ آقا بزرگ از قول مرحوم سیدحسن صدر در کتاب تکمله مى‏نویسد: «بیست سال با وى معاشرت داشتم. در این مدت حتى یک لغزش و خلاف از او ندیده و یک روش ناپسند مستهجن از او مشاهده نکردم. دوازده سال با او هم بحث بودم و همواره نظرهاى دقیق و افکار عمیق و یادآورى‏هاى علمى و ارزنده‏اى از او مى‏شنیدم و استفاده مى‏بردم....» شیخ آقابزرگ به دنبال این نقل مى‏نویسد: «من خودم مدت 8 سال در درس آیة‏الله شیرازى شرکت داشتم و صحّت گفتار مرحوم صدر را مشاهده کردم.»(2)
صاحب ریحانة‏الادب در شرح حال مرحوم میرزاى شیرازى مى‏نویسد: «میرزا محمدتقى شیرازى، از فحول علماى امامیه عصر ما و عالمى عامل، فاضل، کامل، عابد، زاهد، متقى، مجتهد اصولى، ادیب بارع، از تلامذه فاضل اردکانى و حاج میرزا محمدحسن شیرازى؛ شعر خوب و طرفه نیز مى‏گفته، بعد از وفات استاد معظّم شیرازى خود در سامرّاء متصدى اداره حوزه علمیه و تدریس بوده و اخیرا به نجف‏اشرف رفته و مرجع استفاده فحول و ریاست علمیه فرقه محقّه نوعا بدو منتهى و مرجع تقلید اکثر شیعیان بوده و از تألیفات و آثار قلمى اوست:
1. شرح یا حاشیه مکاسب شیخ مرتضى انصارى که در تهران چاپ شده؛
2. شرح منظومه رضاعیه سید صدرالدین عاملى؛
3. القصائد الفاخره فى مدح العترة الطاهره(3) که دیوان شعرى است به فارسى؛
4. رساله صلاة الجمعه؛
5. رسالة الخلل.»(4)
فعالیت‏هاى سیاسى
مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى (دوم) پرورده مکتب سامرّائى استادش، میرزاى بزرگ شیرازى، صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو بود که در کنار همرزمش، آیة‏الله آخوند خراسانى، با استبداد خود کامگان حکّام درون کشورهاى اسلامى و سلطه اجانب به مبارزه برخاستند.
مرحوم میرزاى شیرازى علاوه بر رهبرى انقلاب اسلامى 1920 عراق علیه متجاوزان انگلیس، در جریان حوادث ایران بود و با قرار داد ننگین 1919 وثوق‏الدوله مخالفت نمود. سرپرسى کاکس، عامل انگلیسى از اواخر سال 1918 در تهران کوشش مى‏کرد تا قرارداد مزبور را فیما بین دولت وثوق‏الدوله و انگلیس منعقد کند. او پس از 9 ماه تلاش، آن را عملى ساخت. ایرانیان مقیم کربلا از این جریان با خبر گشته، به آیة‏الله شیرازى شکایت کردند. وى در 11 آوریل 1919 در نامه‏اى به وثوق‏الدوله خواهان لغو آن معاهده ننگین شد. این نامه مورد تأیید و امضاى آیة‏الله شریعت اصفهانى و سیداسماعیل صدر نیز قرار گرفت، ولى وثوق‏الدوله به آن بى‏اعتنایى کرد و معاهده را امضا نمود(5) که مورد خشم و نفرت قاطبه ملت هوشمند ایران قرار گرفت.
مرحوم شیرازى علاوه بر مقامات بلند علمى و افتا، با مردم در ارتباط بود و با رنج و مصایب زندگى آنان همراهى کرد. وى براى مصالح عالیه جهان اسلام و به ویژه مردم مسلمان عراق مى‏کوشید و در مقابل مطامع غربیان ایستادگى کرد. مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در این‏باره مى‏نویسد: «باید بگویم مقام والاى مرجعیت و گرفتارى‏هاى بسیار (گرفتارى‏هاى مربوط به حوزه طلاّب، امور درسى و تحقیقى...) این فقیه بزرگ را از رسیدگى به مسائل طبقات گوناگون مردم باز نداشته بود. او همواره مى‏کوشید تا از وقت پر خویش، فرصت‏هایى به دست آرد و با خویشتن خلوت کند و درباره مصالح جامعه و امور مردم بیندیشد. در نتیجه همین آگاهى و اندیشه بود که به اقدام‏هاى عظیم اجتماعى دست یازید.»(6)
نجف، که از دیرباز به خاطر حضور عالمان و فقیهان متعهد شیعى، مرکز تجمع افکار سیاسیون آزادى‏خواه عراق و محل مشورت و رایزنى زعماى مسلّح عشایر و انجمن‏هاى سیاسى گردیده بود، به خوبى در برابر اشغالگران انگلیس در آغاز جنگ جهانى ایستاد و مردم عراق در سال 1920 م / 1337 ه . ق به رهبرى مرجع بزرگ، میرزا محمدتقى شیرازى، و همکارى سایر علما، از جمله آیة‏الله شیخ الشریعه اصفهانى دست به انقلاب زد و به همین دلیل، انگلیس پس از اشغال عراق، پیش از هر کارى به نجف رفت تا آن شهر را به سازش بکشاند و براى این مقصود کوشش بسیار کرد...(7)
شیخ آقابزرگ تهرانى در شرح زحمات این عالم بزرگ در مقابله با اشغالگران مى‏نویسد: «از آن جمله موضع‏گیرى با عظمت وى بود در برابر دولت انگلیس، در واقعه شورش عراق و طلب حقوق بر باد رفته مردم و امر به دفاع و صدور آن فتواى پر اهمیت که عراق را زیر و رو کرد. و این به خاطر عظمت او بود در جامعه و جایى که در دل‏ها داشت.»(8)
نقش میرزاى شیراى در انقلاب اسلامى 1920 عراق علیه اشغالگران
شکست دولت آلمان در جنگ بین‏الملل اول موجب در هم شکستن دولت عثمانى شد و دولت‏هاى انگلیس و فرانسه در صدد تصرف متصرفات عثمانى برآمدند. بدین‏روى، فرانسه لبنان را به قیمومت خود در آورد و دولت انگلیس هم عراق و فلسطین را به چنگ آورد.
آن‏ها به بهانه جلوگیرى از نفوذ آلمانى‏ها و رهاسازى مردم از سلطه عثمانى‏ها وارد عراق شدند و در تاریخ 7 اکتبر 1918، یعنى پس از پایان جنگ جهانى اول، بیانیه انگلیس و فرانسه منتشر شد که طبق آن تصریح گردید: هدفى که موجب ورود فرانسه و انگلیس در جنگ علیه آلمان در خاورمیانه شده است جلوگیرى از طمع‏ورزى آلمان، و آزاد ساختن نهایى ملت‏هایى است که مدت‏ها زیر سلطه و بردگى ترک‏هاى عثمانى بوده‏اند، و همچنین تأسیس حکومت‏هاى ملّى که متّکى به میل و اراده ساکنان اصلى این مناطق و اختیار آنان باشد.
بدین‏سان انگلیسى‏ها مى‏خواستند مردم را آرام سازند تا در برابر اشغالگران مقاومت ننمایند. ولى گذشت زمان نشان داد که این وعده‏ها چیزى جز فریب و بهانه استیلاى استعمار انگلیس بر ملت عراق، و جزئى از سیاست توسعه‏طلبى این دولت استعمارى بر مشرق زمین نبوده است. به هر حال، با پایان یافتن جنگ اول جهانى، عراق تحت سیطره انگلیس قرار گرفت و وابسته به حکومت مستعمره هند شد.
سرپرسى کاکس، که از شخصیت‏هاى با تجربه استعمار انگلیس بود، به عنوان حاکم سیاسى عراق تعیین گردید و کلیه اختیارات قانون‏گذارى و اجرایى از سوى دولت انگلیس به او واگذار شد.(9) گفته مى‏شود: استعمار انگلیس همان زمان ملت عراق را مجبور کرده بود تا نماینده دولت بریتانیا، سرپرسى کاکس، را به عنوان رئیس حکومت عراق بپذیرند و از او فرمان‏بردارى و اطاعت کنند. از این‏رو، مرحوم میرزا محمدتقى شیرازى پیش از فتواى جهاد، فتواى دیگرى داده بود مبنى بر این‏که انتخاب غیر مسلمان جایز نیست. در این فتوا آمده است: «اِنّ المُسلِمَ لایَجوُزُ لَهُ اَنْ یختارَ غیرَ المسلمِ حاکِما.» (محمدتقى الحائرى الشیرازى)(10)
کاکس در آوریل 1918 به عنوان وزیر مختار انگلیس به تهران منتقل شد و در صدد تهیه و تحمیل قرار داد 1919 وثوق‏الدوله برآمد و جاى او را در عراق آرنولد ویلسون گرفت. این شخص با کوشش‏هاى فراوان توانست تشکیلات ادارى منظمى در عراق ایجاد کند، ولى اشکال کار او این بود که پختگى سیاسى سرپرسى کاکس را نداشت و روحیه نظامى در او قوى‏تر بود.(11) به همین دلیل، حکومت انگلیس در تابستان سال 1919 در صدد باز گرداندن کاکس به عراق برآمد، ولى چون هنوز کاکس دست‏اندر کار قرارداد وثوق‏الدوله در تهران بود، انتقال او به عراق به تأخیر افتاد.
علماى شیعه در ایجاد انقلاب 1920 عراق علیه اشغالگران انگلیس نقش بنیادى داشتند. در زمان حیات و مرجعیت آیة‏الله سید محمدکاظم یزدى، صاحب عروة‏الوثقى، و در زمان اشغال عراق به وسیله انگلیسى‏ها، وى فتوایى بر جهاد علیه انگلیسى‏ها صادر کرد و فرزند خود را به جنگ فرستاد. مرحوم آیة‏الله یزدى در سال 1919 درگذشت و مرجعیت تام تقلید شیعیان به عهده مرحوم آیة‏الله محمد تقى شیرازى سپرده شد.
همچنین ویلسون شخصا در سال 1919 براى دیدار با آیة‏الله شیرازى به کربلا رفت و چون زبان فارسى را به خوبى تکلّم مى‏کرد، در صدد رشوه دادن برآمد و از آیة‏الله شیرازى تقاضا کرد که شخصى را به جاى کلیددار و متولّى سامرّاء که سنّى است، از میان شیعیان تعیین کند؛ ولى آیة‏الله شیرازى بدون درنگ به او پاسخ داد: «کلیددار سامرّاء شخص بسیار خوبى است و من موافق عزل او نیستم.»
ویلسون، مأیوس شد و موضوع بحث را تغییر داد و شروع به بحث در زمینه قرارداد وثوق‏الدوله نمود، و فواید قراردادى را که سرپرسى کاکس در صدد تنظیم آن بود براى مردم ایران بر شمرد و از آیة‏الله انتظار داشت که او را تأیید کند؛ ولى آیة‏الله جواب داد: «ما در عراق هستیم و از عراق حرف مى‏زنیم، مردم ایران به شؤون زندگى خود آشناتر هستند و در این شرایط صحیح نیست که ما دخالتى در کار مردم ایران بکنیم.»
سپس ویلسون موضوع بحث را به حوادث جنوب ایران و جنگ‏هاى مردم و قبایل جنوب با قشون انگلیس کشاند، و از آیة‏الله میرزاى شیرازى درخواست کرد که به جلوگیرى از خون‏ریزى و متوقف شدن جنگ فتوا دهد. ولى باز هم مرحوم شیرازى پاسخ داد: «بر من جایز نیست که نسبت به چیزى که نمى‏دانم فتوى دهم، بخصوص که مردم ایران حکومتى دارند که بر احوال آن‏ها آشناتر است.»
این مذاکرات موجب یأس کامل ویلسون شد و انگلیسى‏ها متوجه شدند نمى‏توانند روى آیة‏الله میرزاى شیرازى تأثیرو نفوذى داشته باشند.
درباره چگونگى آغاز مبارزات ضد انگلیسى مردم عراق به رهبرى میرزاى شیرازى در تاریخ آمده است: قرارداد «سان رمو» در 25 آوریل 1920 در اروپا اعلام شد و طبق آن، مقرّر گردید که عراق و فلسطین تحت قیمومت انگلیس، و سوریه و لبنان تحت قیمومت فرانسه باشند. این مقررات در یکم مى1920 به ویلسون ابلاغ گردید و آن را در عراق اعلان نمود و اعلامیه‏اى نیز صادر کرد که مردم را در خصوص معناى «قیمومت» آماده سازد.
این بیانیه به «هدف شرافتمندانه، که بریتانیا در قیمومت خود بر عراق تعقیب مى‏کند، اشاره مى‏کند و سپس به بدبختى‏ها و مصایبى که عراق در طول تاریخ با آن مواجه بوده است و این که دولت بریتانیا قبول کرده است که عراق را به سوى نفع و خیر هدایت و رهبرى کند»، تصریح مى‏نماید.(12)
آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى از مخالفان سرسخت قیمومت انگلیس بر عراق بود و همیشه ظلم‏هاى استعمار انگلیس را در هند و سایر نقاط جهان تبلیغ مى‏کرد. در هنگامى که انگلیسى‏ها مى‏خواستند نقشه قیمومت را اجرا کنند، صریحا علیه این نقشه شوم فتوا صادر کرد و این امر تحوّلى در جریان سیاسى عراق به ضرر انگلیسى‏ها محسوب مى‏شود. میرزاى شیرازى در این فتوا فرمود: هیچ‏یک از مسلمانان حق ندارند فرد غیرمسلمانى را براى حکومت و سلطنت بر مسلمانان برگزینند.
هفده تن از علماى کربلا نیز به عنوان حمایت، این فتوا را امضا و تأیید کردند و نسخه‏هایى از آن به سایر شهرها و مناطق عشایرى فرات ارسال شد و از مردم دعوت گردید تا با اتحاد و همدلى تقاضاى استقلال داشته باشند. به دنبال این فتواى تاریخى آیة‏الله شیرازى، روز 4 شوّال 1338، مصادف با 21 ژوئن 1920 هزاران نفر از عشایر و مردم کربلا در صحن حضرت سیدالشهداء7 اجتماع کردند و آیة‏الله شیخ محمد خالص‏زاده خطبه شورانگیزى ایراد کرد و اظهار داشت: وقتى رؤساى اسلام، مثل آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى و آیة‏الله شیخ مهدى خالصى، که از نظر جسمى از همه ضعیف‏تر هستند، با عزم راسخ و ایمان صادق در راه جهاد قدم گذاشته‏اند، چگونه ما مى‏توانیم از بذل جان خود در راه این نهضت دریغ کنیم؟!
این اجتماع و تظاهرات موجب شد حاکم سیاسى کربلا به نام محمدخان بهادر بهبهانى که از سوى انگلیسى‏ها گماشته شده بود، نامه‏اى به ویلسون عامل سیاسى انگلیس در عراق ارسال و وضعیت بحرانى کربلا را گوشزد کند و از او درخواست اتخاذ تصمیم فورى براى جلوگیرى از نهضت نماید. ویلسون نیز ماژربولى را با نیروهایى که مجهّز به زرهپوش و مسلسل و توپ بودند به کربلا فرستاد. او شهر کربلا را در روز یکشنبه، 5 شوّال 1338 محاصره کرد و اعلام داشت که هدف او فقط این است که 14 نفر از رؤساى شهر خود را به نیروهاى انگلیس تسلیم کنند.(13)
لازم به یاداورى است که مرحوم میرزاى شیرازى پس از آن که زمینه آگاهى را در مردم پدید آورد و فتواهاى مقدّماتى را صادر کرد، نظر به اهمیت موضوع، براى مشاوره، رایزنى و انتخاب تصمیم مناسب در برابر شیطنت انگلیسى‏ها، دست به تشکیل محفل سرّى زد که از جمله اعضاى آن عبارت بودند از: شیخ مهدى خالصى، سید ابوالقاسم کاشانى و سید هبة‏الدین شهرستانى. این اجتماعات سرّى میان روحانیان نجف و رؤساى عشایر فرات نیز پى گرفته شدند.(14)
آیة‏الله شیرازى، که از محاصره شهر کربلا و ورود نیروهاى نظامى انگلیس مطّلع شد، از فرمانده انگلیسى خواست تا براى حل مسالمت‏آمیز قضیه، پیش از این‏که خطایى مرتکب شود واوضاع را بحرانى‏تر کند، نزد او بیاید؛ ولى فرمانده انگلیسى در جواب، نامه زیر را نوشت: حضرت العلّامة المجتهد الاکبر آیة‏الله المیرزا محمدتقى الشیرازى ـ دام علاه ـ بعد از تقدیم مراسم تحیّت و سلام، به عرض آن حضرت مى‏رسانیم که بخشى از نیروهاى ما به این منطقه وارد شده است تا امنیت را حفظ کند و عده‏اى از اشرار را که قصد افساد و غارت اموال و ایجاد رعب در قلوب مردم نمایند، دستگیر کند. نیروهاى ما متعرض افراد صالح و درست‏کار نمى‏شوند. ما امیدواریم که شما از این مسأله مطّلع شوید تا رعب و اضطراب از شما برطرف شود و در خاتمه، احترامات فائقه به حضورتان تقدیم مى‏کنیم. (حاکم حلّه ماژر بولى)(15)
اخطار به تهدید انگلیسى‏هاى اشغالگر
وقتى این نامه به آیة‏الله شیرازى رسید، در پاسخ ماژر بولى، او را به راه عقل و صلاح دعوت کرد؛ شاید بتواند از این راه انگلیسى‏ها را از مقاصد شوم خود منصرف سازد. در این پاسخنامه آیة‏الله آمده است:
به حاکم سیاسى حلّه ماژر بولى هداه‏الله
نامه شما را خواندیم و بى نهایت از مضمون آن متعجب شدیم؛ زیرا ارسال نیروهاى نظامى به طرف مردمى که حقوق مشروع و ضرورى خود را مطالبه مى‏کنند، از امور غیر معقول است و با اصول عدل و منطق به هیچ وجه از وجوه منطبق نیست، و احتمال دارد اشخاصى که قصد بهره‏بردارى و ایجاد اختلاف بین مردم عراق و انگلیس را دارند، شما را اغفال کرده باشند و بخواهند به این صورت، به مقاصد خود نایل شوند. دو شب پیش، من از شما خواستم که به ملاقات من بیایید؛ براى این‏که شک شما از بین برود و از این نکته غافل نشوید، ولى شما از این امر امتناع کردید، در حالى که نظرات ما در امور مملکت اصلح و نافع‏تر از اعزام نیروى نظامى و به کار بردن زور است. و فعلاً به شما ابلاغ مى‏کنم که توسّل به زور از جانب شما در مقابل خواست‏هاى مردم مخالف عدل و مملکت‏دارى است و اگر شما باز هم از آمدن امتناع کنید، دستورات رعایت نظم و آرامش را، که من به ملت داده‏ام، ملغا مى‏گردند و به ملت اختیار مى‏دهم که خود هر چه مى‏خواهد بکند و در این صورت، مسؤولیت نتایج سوئى که حادث شود، به عهده تو و یاران تو خواهد بود... 6 شوّال 1338 ـ محمدتقى الحائرى الشیرازى(16)
فرمانده انگلیسى به راهنمایى‏هاى مرحوم میرزاى شیرازى اعتنا نکرد و نهضت ضد انگلیسى در عراق فراگیر شد. انگلیسى‏ها براى پیش‏گیرى از گسترش نهضت، فرزند آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى، به نام میرزا محمدرضا و سید محمدعلى طباطبائى و عده‏اى دیگر را دستگیر کردند و به بصره فرستادند و از آن‏جا به جزیره «هنجام» در هند تبعید نمودند.
در چنین شرایطى، آیة‏الله کاشانى سران عشایر عرب را جمع کرد و آن‏ها را به برپایى انقلاب و جنگ مسلّحانه بسیج و تهییج کرد. در اجتماع سران مبارز، بعضى از آنان در زمینه توانایى عشایر و مردم در نبرد مسلّحانه تردید داشتند و مى‏گفتند: هنوز وقت این کار فرا نرسیده است، ولى اکثریت موافق شروع عملیات بودند. در نتیجه، تصمیم گرفتند تا قضیه را با آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى در میان بگذارند. به همین دلیل 5 نفر از میان خود انتخاب کردند تا با ایشان ملاقات داشته باشند.
آن‏ها با آیة‏الله دیدار کردند و تصمیم خود را با او در میان گذاشتند. آیة‏الله میرزاى شیرازى ابتدا علاقه‏اى به انقلاب مسلّحانه نداشت و بیش‏تر به شیوه مسالمت‏آمیز معتقد بود و به علاوه، در مورد توانایى عشایر نیز تردید داشت. به همین دلیل، به این عده گفت: «این قضیه بسیار دشوار است و من خوف دارم که عشایر قابلیت جنگ با نیروهاى اشغالگر را نداشته باشند.» ولى حاضران گفتند: عشایر توانایى کافى براى قیام مسلّحانه را دارند. آیة‏الله شیرازى فرمودند: «من خوف دارم که نظم مختل گردد و امنیت مهم‏تر از انقلاب است.» حاضران باز هم اصرار کردند که توانایى حفظ امنیت و نظم را دارند و انقلاب باید شروع شود و حداکثر کوشش براى حفظ امنیت به کار رود.
چون آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى چنین دید، فرمود: «اذا کانت هذه نیاتکم و هذه تعهداتکم فالله فى عونکم»؛ اگر نیت شما چنین است و این تعهدات را نیز به عهده مى‏گیرید، پس خداوند یار و مددکارتان.
آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى به حاضران گفت که این جمله در حقیقت فتوا به انقلاب علیه انگلیس است. ایشان در پاسخ نامه‏اى که یکى از افراد این گروه به نام جعفر ابوالتمن در تاریخ 10 رمضان 1338، مصادف با ژوئن 1920 نوشت، بیانیه‏اى کلى خطاب به مردم عراق صادر کرد و در ضمن آن خواستار استقلال عراق و برقرارى حکومت اسلامى گردید که متن آن چنین است: «الى اخوانى العراقیین السلامُ علیکم و رحمة الله و برکاته. اما بعد، برادران شما در بغداد و کاظمین تصمیم گرفته‏اند و اتفاق نظر کرده‏اند که دست به اجتماعات و تظاهرات مسالمت‏آمیز بزنند و اجتماعات بزرگى با حفظ آرامش به منظور مطالبه حقوق مشروع ملت عراق، که منجر به استقلال عراق و برقرارى حکومت اسلامى خواهد گردید، برگزار گردیده است. هر ناحیه و منطقه از عراق باید هیأتى به بغداد بفرستند و در آن‏جا تقاضاى استقلال کنند. بر شما و جمیع مسلمانان واجب است که با برادرنتان در بغداد و کاظمین، در این کار شرافتمندانه مساعدت و همکارى کنید و در ضمن، باید اکیدا از اخلال نظم واختلاف و مشاجره پرهیز کنند؛ چون این امر باعث جلوگیرى از وصول به اهداف است و باعث تضییع حقوق شماست که وقت به دست آوردن آن فرا رسید و به شماتوصیه مى‏کنم که حقوق تمام مذاهب و طرز فکرهاى مختلف را که در عراق زندگى مى‏کنند، مورد مراقبت قرار دهید و اموال و اعراض آن‏ها را حفظ کنید و کوچک‏ترین صدمه‏اى به آن‏ها وارد نسازید. خداوند همگى شما را به آنچه مورد رضایت اوست موفق بدارد. و السلام علیکم و رحمة‏الله و برکاته الاحقر محمدتقى حائرى شیرازى.»(17)
به دنبال این نامه، نمایندگان مردم دسته دسته به بغداد سرازیر شدند. قدرت‏هاى انگلیسى نخست کار را به مسامحه و امروز و فردا کردن مى‏گذرانیدند و سپس شدت عمل نشان دادند. این‏جا بود که میرزا فتواى مشهور جهاد خویش را صادر کرد.(18)
پیش از صدور فتوا، در روز 24 مه 1920 مجلس جشنى به مناسبت تولّد نبى اکرم حضرت محمد9 در بغداد تشکیل شد و عده کثیرى از مردم بغداد و کاظمین در این مجلس شرکت کردند، و پس از ایراد نطق‏هاى آتشین و خطاب‏هاى شدید علیه سلطه انگلیس، 15 نفر را به عنوان نمایندگان مردم بغداد و کاظمین انتخاب کردند تا خواسته‏هاى مردم عراق را به مقامات انگلیسى ابلاغ کنند. اما در این دیدار بود که ویلسون با سخنان تهدیدآمیز، ابراز کرد که هر نوع توسّل به زور را با قدرت سرکوب خواهد کرد و سعى کرد مسأله استقلال عراق را به تأخیر اندازد؛ ولى نمایندگان عراق از او تقاضاى تشکیل فورى حکومت موقت عربى را نمودند، اما نتیجه نداشت. اولین برخورد مسلّحانه در روز اول ژانویه 1920 میان قبیله «رمیثه» و واحدهاى نظامى ارتش انگلیس، که از منطقه دیوانیه اعزام شده بودند، در گرفت و چهار روز بعد، قبایل انقلابى، منطقه «سماوه» را محاصره کردند و خط آهن میان رمیثه ـ دیوانیه و بین رمیثه ـ سماوه و سماوه ـ بصره را منهدم ساختند و انگلیسى‏ها نتوانستند در آن منطقه انقلابیون را سرکوب کنند و مجبور به عقب نشینى شدند، و پادگان سماوه به محاصره انقلابیان عشایر در آمد.(19)
واحدهاى انگلیسى محاصره شده که به دلیل از دست دادن ذخیره غذایى و نظامى در فشار قرار داشتند، از ستاد انگلیسى‏ها تقاضاى کمک کردند و در نهایت، انگلیسى‏ها بمباران هوایى و هجوم‏هاى وحشیانه را به منطقه آغاز کردند. ولى متقابلاً شعله انقلاب در بسیارى از شهرهاى عراق براى مقاومت در برابر ارتش انگلیس زبانه کشید. در این نبرد، تعداد کشته شدگان عشایر به 500 نفر و از انگلیسى‏ها به قریب سه هزار نفر بالغ گردید.
در این هنگام، آیة‏الله کاشانى در کربلا نزد مرحوم آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى بودند و با سعى و اهتمام از آیة‏الله میرزاى شیرازى خواستند تا فرمان جهاد عمومى را صادر نمایند. آیة‏الله میرزاى شیرازى، که در آن زمان حدود 80 سال سن داشتند، فرمان مشهور جهاد علیه انگلیسى‏ها را صادر کردند و به مردم اجازه شرکت در انقلاب مسلّحانه و نبرد را دادند. در این فرمان آمده است: «مطالبة الحقوق واجبةٌ على العراقیین و یَجب علیهم فى ضمن مطالباتهم رعایةُ السلمِ و الاَمنِ و یجوز لهم التوسّلُ بالقوّةِ الدفاعیه اذا امتنع الانجیلز عن قبول مطالبتهم.»(20) (الاحقر محمدتقى الحائرى الشیرازى)
یعنى: مطالبه حقوق بر مردم عراق واجب و بر ایشان است که در ضمن تحقق خواسته‏هایشان، رعایت آرامش و امنیت را بنمایند و در صورتى که انگلیسى‏ها از قبول خواسته‏هاى مردم امتناع نمایند، بر مردم جایز است که براى دفاع متوسّل به زور بشوند.
صدور این فتوا موجب شد که بسیارى از علما و روحانیان از حکم آیة‏الله شیرازى پى‏روى کنند و به نوبه خود، فتاواى دیگرى صادر شدند و جهاد علیه انگلیس عمومى گردید، و قبایل مختلف عربى با پاى‏بندى به اصول و فروع اسلام، خود را براى شرکت در این جهاد و انقلاب آماده ساختند، و جنگ در مناطق گوناگون عراق علیه اشغالگران انگلیس قوّت گرفت.
انگلیسى‏ها به دست و پا افتادند و درخواست تشکیل جلسه با حضور سران قبایل کردند. در آن جلسه، رؤسا و زعماى عراق باز هم تأکید کردند که ما تنها حق مشروع خود را خواهانیم و شروط خود را براى مذاکره چنین ذکر کردند:
1. استقلال کامل و تام عراق؛
2. توقف جنگ در منطقه رمیثه و اطراف آن؛
3. جمع‏آورى ارتش انگلیس از سرزمین عراق و تمرکز آن در بغداد تا مذاکرات در آن‏جا براى تعیین سرنوشت عراق شروع شود؛
4. آزادى فرزند میرزاى شیرازى و سایر تبعید شدگان.(21)
انقلاب همه مناطق عراق را فرا گرفت و نیروهاى انگلیس در آن زمان در عراق بین 130 تا 150 هزار نفر بودند که به انواع سلاح‏هاى جدید، مانند تانک زرهپوش، نیروهاى هوایى و ناوگانى از کشتى‏هاى جنگى در سواحل خلیج فارس، و تعداد زیادى قایق جنگى مستقر در دجله و فرات، مجهّز بودند. به علاوه در حدود 17 هزار سرباز انگلیسى نیز در مناطق شمال غربى ایران و کرمانشاه بودند که به عنوان نیروهاى ذخیره براى ارتش انگلیس محسوب مى‏شدند.
شهر کربلا عملاً مرکز انقلاب محسوب مى‏شد و رؤساى عشایر و علما غالبا جلسات خود را در آن‏جا برگزار مى‏کردند. روزى که شروع نبرد مسلحانه در کربلا اعلان شد، عده کثیرى از مردم از خانه‏هاى خود خارج شدند و مسلسل‏هاى خود را به دوش گرفتند و به تیراندازى‏هاى هوایى اقدام کردند.
نامه به جامعه ملل
آیة‏الله شیرازى، که از حکومت انگلیس مأیوس گردید و به او ثابت شد که سیاست‏مداران انگلیس فکر و هدفى جز استعمار ندارند، نامه ذیل را به جامعه ملل نوشت و از طریق ایران به ژنو فرستاد. قسمت‏هایى از این نامه به این شرح است: «بعد از این‏که مرجعیت روحانى از طرف امّت اسلامى به من واگذار گردید، من از طرف این امّت به مقام رفیع جامعه ملل به سبب آنچه حکومت اشغالگر انگلیس در عراق انجام مى‏دهد، از قساوت‏هاى گوناگون و ریختن خون بى‏گناهان شکایت مى‏کنم. زمانى که ملت عراق از دولت‏هاى انگلیس و فرانسه تقاضا کرد که به وعده‏هایى که درباره استقلال عراق داده‏اند، عمل کنند، نیروى نظامى انگلیس به اتّکاى قدرت، به ملت یورش برد و هر که را که خواست، نابود کرد و هر که را خواست حبس و تبعید نمود؛ خانه‏ها را سوزاندند و ویران کردند، اموال را غارت و مصادره کردند و اعمالى مرتکب شدند که هرگز با روح تمدن مورد ادعاى آنان سازگار نیست و اعمالى که از انگلیس سر زده است، مورد تقبیح هر انسانى است. مردم عراق بعد از آن‏که احساس کردند که حکومت انگلیس حاضر به شنیدن مطالب حق آنان نیست و به طرز مسالمت‏آمیزى نمى‏توان قضیه را خاتمه داد، دست به دفاع از نفس و شرف خویش زدند. و چون جامعه ملل یارى‏دهنده ضعفاست، این مختصر را براى شما بیان کردیم و شما را از نقش حکومت انگلیس در عراق آگاه ساختیم. به جامعه ملل، که نماینده عدالت است، متوسّل مى‏شویم. پس ملتى را که در صدد دفاع از حقوق خویش است، یارى دهید.» 17 ذى القعده 1338 محمدتقى الحائرى(22)
آیة‏الله شیرازى به ارسال این نامه اکتفا نکرد، بلکه جبهه نبرد را هر چه بیش‏تر علیه نیروهاى انگلیس تقویت کرد و به طورى که مؤلّف کتاب الحقائق الناصعه مى‏نویسد: در میان رجال دین و علما، آیة‏الله کاشانى و سید محمدعلى هبة‏الدین شهرستانى و سید احمد خراسانى دست راست او در این نهضت بودند.(23) این مؤلّف از قول آیة‏الله شیخ محمد خالصى نقل مى‏کند که آیة‏الله سید ابوالقاسم کاشانى در جریان انقلاب فتوایى صادر کرد که این فتوا از طرف آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى نیز توشیح شد. طبق این فتوا، کسى که در میدان جهاد کشته مى‏شود، شهید محسوب مى‏شود و براى دفن، احتیاج به آداب و رسوم مسلمانان، یعنى غسل و کفن، ندارد.(24)
ارتحال و درگذشت
مصایب و ناراحتى‏هاى روحى این نهضت در آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى اثر گذاردند و یک روز که براى انجام نماز از صحن کربلا عبور مى‏کرد، تعداد کثیرى از اجساد و جنازه‏هاى شهدا را، که از جبهه‏هاى جنگ آورده بودند، مشاهده کرد و به شدت متأثر گردید. این آخرین روزى بود که از خانه خود براى اداى فریضه نماز خارج شد؛ زیرا پس از آن به تدریج، صحّت و سلامتى او رو به ضعف نهاد و بسترى گردید. پس از چند روز، در سن 80 سالگى، در غروب روز 17 اوت 1920؛ سوم ذى‏حجه 1338 دار فانى را وداع گفت و در کربلا دفن گردید و مردم عراق و جهان تشیّع را در سوگ خود به غم و اندوه نشاند. ولى حرکت انقلابى او به وسیله مردانى الهى، بخصوص آیة‏الله شیخ الشریعه اصفهانى، تداوم یافت. نهضت و مبارزات ضد استعمارى او به عراق حیات جدید بخشید و نام نیکو و خدماتشان میان عراقیان شهرت پیدا کرد و در مراکز علمى و پژوهشى مورد بحث و تحقیق قرار گرفت.(25)
پى‏نوشت‏ها
1ـ مهدى بامداد، شرح حال رجال ایران (در قرون 12، 13، 14 هجرى) چ چهارم، تهران، زوّار، 1371، ج 5.
2ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج 1، ص 261ـ 262.
3ـ محمدعلى مدرسى، ریحانة‏الادب، ج 4، ص 122.
4ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263 و ر.ک: محمدرضا حکیمى،بیدارگران‏اقالیم‏قبله،قم،دفترتبلیغات‏اسلامى،1362،ص104.
5ـ ر.ک: محمد صادقى‏تهرانى، نگاهى به تاریخ انقلاب‏اسلامى 1920عراق و نقش علماء مجاهدین اسلام، قم، دارالفکر، ص45.
6ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 262.
7ـ ر.ک: استاد حسن الاسدى، ثورة الانجف، ص 66، 36 ـ 364 / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 112.
8ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص262 / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 116.
9ـ ر.ک: على الوردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ج 5، ص 49 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 24.
10ـ خیرالدین زرکلى، الاعلام، ج6، ص 288 ـ 289/ محمد رضا حکیمى، پیشین، ص 117.
11ـ على الوردى، پیشین / محمد صادقى تهرانى، پیشین.
12ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 105 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 44.
13ـ ر.ک: محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 48.
14ـ ر.ک: محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 116 به بعد.
15ـ ر.ک: فریق المزهر آل فرعون، الحقائق الناصعه فى الثورة العراقیه سنه ـ 1920 و نتائجها، بغداد، 1371 ق / 1952 م/محمدصادقى‏تهرانى، پیشین،ص 49.
16ـ فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ج 1، ص 154 به بعد / ر.ک: محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 50.
17ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 183 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 53به‏بعد / محمدرضا حکیمى، پیشین، ص 117ـ118.
18ـ خیرالدین زرکلى، پیشین، ج 6، ص 288 ـ 289 / محمدرضا حکیمى، پیشین.
19ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 235 / فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ج 1، ص 195 / محمد صادقى تهرانى، پیشین، ص 55.
20ـ شیخ آقا بزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263 / کوتولف، ثورة العشرین الوطنیة التحریریة فى العراق، بغداد و بیروت، 1975، ص 115 ـ 116 / محمد صادقى، پیشین، ص 56.
21ـ ر.ک: فریق‏المزهر آل‏فرعون، ص197ـ 201/ محمد صادقى‏تهرانى، پیشین، ص59
22ـ محمد صادقى تهرانى،پیشین،ص69.
23ـ على الوردى، پیشین، ج 5، ص 298.
24ـ فریق المزهر آل فرعون، پیشین، ص 349 ـ 350 / محمد صادقى تهرانى، پیشین.
25ـ شیخ آقابزرگ تهرانى، پیشین، ج 1، ص 263.
--------------------------------------------------------------------------------

تبلیغات