واکنش هاى متفاوت درمقابل دعوت حضرت ابراهیم(علیه السلام); نگاهى به شیوه امر به معروف و نهى ازمنکردرجامعه
آرشیو
چکیده
متن
ابراهیم(علیه السلام) آزر و بت پرستان و ستاره پرستان را به توحید دعوت نمود. این دعوت، همراه با احترام و محبت و بدور از سخنان زشت و خشونت آمیز بود، حتى اجبار و زورگویى در سخنانش دیده نشد، بلکه مواعظ ایشان همواره همراه با دلایل کاملاً منطقى و معقول بود.
اما واکنش مردم در برابر دعوت حضرت ابراهیم(علیه السلام) دوگونه بود: اکثریت مردم از دعوت روى گردانده، به مخالفت و مبارزه با وى پرداختند; و گروه اندکى ایمان آورده، به همراه ایشان از سرزمین بابل خارج گردیدند.
در این نبشتار سعى شده تا واکنش هاى متفاوت جامعه در مقابل دعوت ابراهیم(علیه السلام) با استعانت از آیات قرآن کریم و روایات صحیح مورد بررسى قرار گیرد.
روى گردانى از دعوت
به دنبال دعوت ابراهیم(علیه السلام)، آزر و همچنین قوم بت پرست و نیز نمرود از او روى گردانده، به مبارزه با وى پرداختندکه درذیل، چگونگى برخوردآن ها بررسى خواهد شد:
الف. مخالفت آزر با حضرت ابراهیم(علیه السلام)
با توجه به آنچه گذشت، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در عباراتى لطیف و اشاراتى نیکو که حاکى از مهربانى و عطوفت، صبر و بردبارى، لطف و احترام وافر ایشان بود و نیز با بیان دلایل قانع کننده، که افکار خفته را به حرکت وا مى داشت، آزر را به توحید دعوت نمود و از او خواست که تنها خداى یکتا را بپرستد و از عبادت مشتى سنگ و چوپ خوددارى نماید. سپس او را به حق دعوت نمود و بطلان عبادت بت ها را بیان کرد; بت هایى که دعاى عبادت کنندگان را نمى شنوند و جایگاه آن ها را نمى بینند، پس چگونه رفع حاجت آن ها مى کنند یا خیر و برکت در روزى و یا نصرت به آن ها مى رسانند؟1 اما آزر، که در دربار نمرود به شوکت و جلال خاصى رسیده بود، حاضر نبود مقام خود را از دست بدهد و به عبادت خداوند تعالى بپردازد. از این رو، در جمله اى خصمانه و تهدیدآمیز از حضرت ابراهیم(علیه السلام) روى برگرداند. قرآن کریم سخن آزر را چنین نقل مى فرماید: «قال اراغب انت عن الهتى یا ابراهیم لئن لم تنته لارجمنّک و اهجرنی ملیّاً» (مریم: 46); گفت: (اى ابراهیم) آیا تو از معبودهاى من روى گردانى؟ اگر (ازاین کار) دست برندارى، تو را سنگسارمى کنموبراى مدتى طولانى از من دور شو.
در بررسى کلام آزر، چند مطلب قابل توجه است:
1. تهدید به مرگ
آزر در مقابل سخنان حضرت ابراهیم(علیه السلام)مخالفت شدیدى از خود بروز داد. وى در پاسخ دعوت حضرت ابراهیم(علیه السلام)، او را از خود طرد نمود و به بدترین نوع مرگ ـ سنگسار کردن ـ تهدید نمود.
2. دستور به دور شدن
آزر با خشونت، حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به دور شدن از وى امر نمود. روایات وارده درباره این موضوع چنین است:
الف. حسن و مجاهد و سعید بن جبیر و سدى درباره «واهجرنى ملیّاً» گویند: یعنى براى مدتى دراز از من دور شو.
ب. ابن عباس و قتاده و عطاء و ضحّاک گویند: یعنى از من دور شو تا از عقوبت من سالم بمانى.2
ج. ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابن عباس درباره «واهجرنى ملیّاً» آورده اند که گفت: «اجتنبنی سالماً قبل ان یصیبک منّی عقوبة»; براى این که سالم بمانى و عقوبت من به تو نرسد، از من دور شو.
د. عبد بن حمید از عکرمه مانند روایت مزبور را آورده است.3
3. گفتار دور از ادب
چنان که ملاحظه شد، حضرت ابراهیم(علیه السلام) با کلام «یا ابت» و سخنان مؤدّبانه، مهربانى و دل سوزى خود را به آزر بیان کرد. اما آزر در کلام خود، به چند شکل، نسبت به ایشان بى احترامى نمود که عبارتند از:
اول. پاسخ چند جمله مؤدّبانه حضرت ابراهیم(علیه السلام) را در یک جمله خصمانه بیان نمود.
دوم. کلام خود را با آوردن همزه استفهام، که متضمّن معناى انکار است، شروع نمود.
سوم. در مقابل خطاب حضرت ابراهیم(علیه السلام) به صورت «یا ابت»، آزر ایشان را به اسم خطاب کرد، در صورتى که مى توانست با گفتن «یا بنى» رابطه نزدیک تر با ایشان برقرار نماید و جواب صحیح ترى به لطف ایشان بدهد.4
چهارم. آزر، حضرت ابراهیم(علیه السلام) را با تأکید فراوان تهدید کرد. لام و نون تأکید ثقیله در «لارجمنّک» این مطلب را به وضوح نشان مى دهد.
پنجم. از تعبیر توهین آمیز «واهجرنى ملیّا» استفاده کرد که افراد خشن نسبت به مخالفان خود به کار مى برند.5
تمامى موارد مذکور خشونت و خصومت آزر را نسبت به حضرت ابراهیم(علیه السلام)نشان مى دهند.
واکنش حضرت ابراهیم(علیه السلام)نسبت به آزر
در مقابل برخورد ناپسند و تهدید و تشدید آزر، حضرت ابراهیم(علیه السلام)که خوش خلق و نرم زبان بود، از در شفقت و مهربانى با وى در آمد. چنانکه از آیات قرآن برمى آید، رفتار حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل تهدید پدر بدین گونه بود:
1. ادب مضاعف در دعوت و ارشاد: حضرت ابراهیم(علیه السلام) با بزرگوارى، در مقابل سخنان درشت و سرد آزر، به او سلام کرد. قرآن کریم سخن او را چنین بیان مى فرماید: «قال سلامٌ علیک ساستغفر لک ربّى انّه کان بی حفیّاً» (مریم: 47); (ابراهیم) گفت: سلام بر تو. من به زودى از پروردگارم برایت تقاضاى عفو مى کنم; چرا که همواره نسبت به من مهربان بوده است.
لازم به ذکر است که در مورد سلام، نظرات گوناگونى وجود دارد که عبارتند از:
1. تودیع: «سلام» در کلام عرب، به معناى تودیع و متارکه است.6 این سلام نیز ممکن است تودیع و خداحافظى باشد که با گفتن آن و چند جمله بعد، حضرت ابراهیم(علیه السلام)آزر را ترک گفت; و یا ممکن است به عنوان ترک دعوى گفته باشد; همان گونه که در قرآن آمده است: «... لنا اعمالنا و لکم اعمالکم سلامٌ علیکم لا نبتغى الجاهلین» (قصص:55); اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان. سلام بر شما (سلام وداع) ما خواهان جاهلان نیستیم.7 از این رو، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقام وداع و ترک وى برآمد و سیئه را به حسنه پاسخ فرمود.8
2. احسان و امنیت: حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل تهدید آزر، به او سلام کرد; سلامى که در آن احسان و امنیت است. سلام عادت بزرگواران است و او با تقدیم آن، جهالت پدر را تلافى کرد. این همان دستورى است که قرآن کریم در آیه «.. واذا مرّوا باللّغو مرّوا کراماً» (فرقان: 72) داده است: و هنگامى که با لغو و بیهودگى برخورد کنند، بزرگوارانه از آن مى گذرند.
و نیز آیه «... و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» (فرقان: 63); و هنگامى که جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آن ها سلام گویند (و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى گذرند.)9
در مجموع، باید گفت: حضرت ابراهیم(علیه السلام) با سلام خود به آزر، دفع سیئه به حسنه نمود و او را مطمئن ساخت که آزار و اذیتى از جانب وى آزر را تهدید نمى کند. سپس با او خداحافظى کرد و ترک دعوت نمود. به عبارت دیگر، این خداحافظى به معناى ترک فیزیکى آن ها نیست; زیرا پس از گذشت مدت ها از این گفتوشنود، از قوم خود دورى گزید.10
3. طلب استغفار: حضرت ابراهیم به دنبال سلام به آزر، به وى وعده داد که اگر دست از پرستش بت ها بردارد11 و به خداى یکتا ایمان آورد12 و تسلیم حق شود،13 شفاعت او را نزد خداوند نموده، براى او از درگاه خداوند متعال درخواست عفو و بخشش نماید، تا اگر آزر به خاطر ترس از عقوبت گناهانش تسلیم حق نشد و ایمان نیاورد، مطمئن گردد که خداوند گناهان او را خواهد آمرزید; شاید به طمع این معنا ایمان آورد و به سعادت رسد.
4. وفاى به عهد: حضرت ابراهیم(علیه السلام)به وعده اى که داده بود، وفا نمود و براى آزر از خداوند متعال طلب آمرزش کرد; چنان که قرآن مى فرماید: «و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الاّ عن موعدة وعدها ایّاه...» (توبه: 114); و استغفار ابراهیم براى پدرش (عمویش آزر) فقط به خاطر وعده اى بود که به وى داده بود (تا وى را به سوى ایمان جذب کند.)
ابن اثیر علت استغفار حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى آزر را به سبب وعده ایشان مى داند.14 او احتمال مى داد که پدرش جاهل، قاصر و مستضعف است و اگر حق برایش روشن گردد، از آن پى روى مى کند و شمول رحمت الهى به امثال این گونه اشخاص امرى ممکن است. و چون این احتمال را مى داد، خواست عواطف او را با این وعده تحریک کند; اما در عین حال، آمرزش خداوند را نیز برایش حتمى نکرد و آن را به صورت امیدوارى وعده داد; به دلیل این که گفت: «انّه کان بی حفیّاً» پروردگار من همواره به من لطف داشته است.15
برخى گفته اند که پدرش وعده داد که هر گاه او برایش طلب آمرزش کند، ایمان خواهد آورد و حضرت ابراهیم(علیه السلام) روى این وعده بود که براى او استغفار کرد. پس هنگامى که متوجه شد که پدرش دشمن خداست و به وعده خویش وفا نمى کند، از وى بى زارى جست و برایش دعا ننمود.16 به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم(علیه السلام)وقتى پافشارى آزر را بر دین و آیین باطل مشاهده کرد و این که بت ها را ترک نمى گوید17 و بر کفرش باقى مانده است18 و با خداوند متعال دشمنى مى کند19 از او تبرّى جست; چنانچه قرآن مى فرماید: «... فلمّا تبیّن له انّه عدوّ للّه تبرّأ منه انّ ابراهیم لاوّاه حلیم) (توبه: 114); اما هنگامى که براى او روشن شد که وى دشمن خداست، از او بى زارى جست. به یقین، ابراهیم مهربان و بردبار بود.
در مجموع، باید گفت: حضرت ابراهیم(علیه السلام) به دنبال دعوت آزر به سوى حق، با مخالفت شدید او روبه رو شد. اما متانت خود را از دست نداد و وظیفه اش را در هدایت به سوى حق از یاد نبرد. بدین روى، بر او سلام کرد و وعده طلب مغفرت از پروردگار را به وى داد تا شاید بدین طریق، امید را در او ایجاد نموده، راه ایمان آوردن را برایش سهل گرداند و به دنبال آن نیز به وعده خود وفا نمود. اما به محض آن که متوجه شد آزر با خداوند متعال دشمنى مىورزد، از او بى زارى جست.
راه و رسم تمامى پیامبران(علیهم السلام) در دعوت و ارشاد به سوى خداوند متعال، بر پایه ادب و احترام و بیدار نمودن فطرت ها بوده است. حضرت ابراهیم(علیه السلام)نیز در تمامى مراحل دعوت و تبرّى خود، الگوى نمونه و نیکویى براى تمام انسان ها در امر به معروف و نهى از منکر است.
زمان تبرّى حضرت ابراهیم(علیه السلام) نسبت به آزر
آنچه در این قسمت بیش تر جلب توجه مى کند، روایات وارده در مورد زمان تبرّى حضرت ابراهیم(علیه السلام) نسبت به آزر است. این مسأله به سه شکل در روایات شیعه و اهل سنّت مطرح شده است:
1. زمان تبرّى از نظر روایات شیعه: در روایات شیعه، زمان تبرّى حضرت ابراهیم(علیه السلام) محض اطلاع یافتن ایشان از دشمنى آزر با خداوند متعال مى باشد; چنانچه در روایات و تفاسیر وارد شده است:
1) در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که ایشان به یکى از اصحاب فرمود: نظر مردم درباره قول خداوند ـ عزّو جل ـ که مى فرماید: «و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الاّ عن موعدة وعدها ایّاه...» چیست؟ گفتم: مى گویند: حضرت ابراهیم(علیه السلام) به پدرش وعده داد که براى او استغفار کند. حضرت فرمود: چنین نیست، بلکه حضرت ابراهیم(علیه السلام) به او وعده داد اگر اسلام آورد، برایش استغفار نماید. وقتى معلوم شد که او دشمن خداست از او بیزارى جست.20
2) على بن ابراهیم نیز آورده است: حضرت ابراهیم(علیه السلام) به پدرش گفت: اگر بت ها را نپرستى، براى تو استغفار مى کنم. ولى وقتى متوجه شد که او عبادت بت ها را کنار نگذاشته است، از او تبرّى جست.21
3) در برخى از تفاسیر آمده است که با توجه به این آیه معلوم مى شود مشرکان دشمنان خدا و جهنمى هستند و در نتیجه، نباید براى آن ها استغفار کرد. اگر حضرت ابراهیم براى پدر مشرکش استغفار کرد، براى این بود که در آغاز، تصور مى کرد پدرش هرچند مشرک است، ولى با خدا دشمنى و عنادى ندارد و چون قبلاً به او وعده استغفار داده بود، لاجرم براى او طلب مغفرت کرد. ولى وقتى فهمید که او دشمن خداست و بر شرک و ضلالت خود اصرار مىورزد، از او بى زارى جست.22
4) سید مرتضى در کتاب خود آورده است: شاید استغفار حضرت براى آزر بدین دلیل بود که پدر حضرت ابراهیم(علیه السلام) به وى وعده داد که ایمان مى آورد، ولى از روى نفاق، خود را مؤمن نشان داد تا این که حضرت براى او استغفار کند. اما حضرت ابراهیم(صلى الله علیه وآله)وقتى متوجه شد که او بر کفرش باقى مانده است، برایش استغفار ننمود و از او تبرّى جست.23
2. زمان تبرّى در روایات اهل سنتّ: روایات اهل سنّت در این باره به دو گونه ذکر شده است:
الف. زمان مرگ آزر: غالب روایات بر این عقیده اند که حضرت ابراهیم(علیه السلام)مادامى که آزر زنده بود، برایش طلب بخشش و استغفار نمود. روایات ذکر شده به قرار ذیل مى باشند:
1) ابن عباس و مجاهد و قتاده گویند: عداوت و دشمنى او با خدا هنگامى آشکار شد که او در حال کفر مرد.24
2) ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردویه به طریقى از ابن ابى طلحه از ابن عباس آورده، که وى گفت: «کانوا یستغفرون لهم حتّى نزلت هذه الایة فلّما نزلت امسکوا عن الاستغفار لامواتهم و لم ینهوا ان یستغفروا للاحیاء حتى یموتوا، ثمّ انزل الله تعالى: " و ما کان استغفار ابراهیم لابیه"; یعنى استغفر له ما کان حیّاً، فلما مات امسک عن الاستغفار»; مؤمنان براى مرده هاى خود (از مشرکان) استغفار مى کردند تا این که این آیه نازل شد. در این موقع، از استغفار براى امواتشان (که مشرک بودند) خوددارى مى کردند. ولى از طلب استغفار براى زندگان نهى نشدند، تا زمانى که بمیرند. سپس خداوند تعالى این آیه را نازل کرد; یعنى مادامى که زنده بود، براى او استغفار نمود و زمانى که مرد، از استغفار کردن خوددارى کرد.25
3) فریابى و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوشیخ و ابوبکر شافعى در فوائدش و الضیاء در مختارش از ابن عباس آورده است که وى گفت: «لم یزل ابراهیم یستغفر لابیه حتى مات، فلمّا مات تبیّن له انّه عدوٌ لله فتبرّأ منه»; پیوسته ابراهیم براى پدرش استغفار کرد تا این که او مرد، و وقتى از دنیا رفت، براى ابراهیم مشخص شد که او دشمن خدا بوده است. بنابراین، از او تبرّى جست.26
4) عبدالرزاق از ابن عباس آورده است که وى درباره آیه «فلّما تبیّن له انّه عدوٌّ للّه» گوید: «لمّا مات على کفره»; وقتى آزر از دنیا رفت، هنوز بر کفر بود.27
البته قابل توجه است که تمام روایات ذکر شده به طرق گوناگون به ابن عباس مى رسد.
5) حسن گوید: البته این مطلب (که پدرش دشمن خداست) در موقع مردن پدرش براى او معلوم شد و اگراین را استثنا نکرده بود، گمان مى شد که استغفار براى کفّار مطلقاً جایز است، بدون وعده دادن به ایمان از سوى ایشان. پس منع شدند از این که در این مطلب خصوصى به او اقتدا کنند.
6) حسن و جبّائى گویند: آزر با حضرت ابراهیم(علیه السلام) نفاق مى کرد و به او نشان مى داد که مسلمان است، تا استغفار براى او کند.28 ولى وقتى روشن شد که آزر بر کفر خود باقى مانده است، از استغفار دست کشید و از او تبرّى جست.
ب. در قیامت: در برخى روایات اهل سنّت آمده است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)حتى در قیامت نیز از آزر شفاعت مى کند و زمانى که خداوند با او مخالفت مىورزد، از آزر تبرّى مى جوید:
در حدیثى، ابوهریره از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) آورده که حضرت ابراهیم(علیه السلام) پدرش را ملاقات مى کند، پس مى گوید: «یا ربّ انّک وعدتنى ان لا تخزینى یوم یبعثون.» خداوند مى فرماید: بهشت را بر کافران حرام کردم.29 طبق این خبر حضرت ابراهیم(علیه السلام) در قیامت از آزر شفاعت خواهد کرد ولى خداوند شفاعتش را نمى پذیرد.30 و در آن هنگام حضرت ابراهیم(علیه السلام) متوجه مى شود که او دشمن خداست از او تبرّى مى جوید.
بررسى روایات:
1) با توجه به روایات شیعه، حضرت ابراهیم(علیه السلام) به محض این که دانست دعوت وى در آزر تأثیرى ندارد و وى دشمن خداست، از او بى زارى جست.
2) با توجه به روایات اهل سنّت، حضرت ابراهیم(علیه السلام) تا زمان مرگ آزر، براى او طلب بخشش کرد. آنان سپس طبق این روایات، نتیجه گیرى مى کنند که استغفار براى مشرکان زنده ایرادى ندارد، بلکه نباید طلب غفران براى مشرکان مرده نمود، حتى گروهى معتقد به شفاعت حضرت ابراهیم(علیه السلام)در قیامت نسبت به آزر هستند.
3) در برخى از روایات آمده است که آزر به نفاق، خود را مسلمان جلوه مى داد تا حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى او طلب مغفرت کند.
در تحلیل روایات شیعه و اهل سنّت درباره «زمان تبرّى»، مسائل ذیل حایز اهمیتند:
1. مهم ترین ملاک بررسى صحّت روایات، قرآن کریم مى باشد. آنچه از ظاهر آیات قرآن کریم برمى آید این است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از خروج از غار ـ که طبق روایتى ابن مسکان از امام صادق(علیه السلام) آورده است: «... حتى اتى له فى الغار ثلاثة عشر سنة...»; تا این که حضرت ابراهیم(علیه السلام)سیزده سال در غار ماند.31 ـ آزر و قوم بت پرست را به توحید ارشاد کرد32 و در این راه، نهایت سعى و کوشش خود را ابراز داشت. حضرت در ادامه مبارزه با بت پرستى، بت ها را در هم شکست و بدین دلیل، محکوم به سوختن در آتش گردید. پس از نجات از آتش، به شامات هجرت کرد و از آزر و قوم او بى زارى جست. به عبارت دیگر، تبرّى ایشان از آزر در سن جوانى بود و هنگام خروج ایشان از بابل، آزر وفات ننموده بود; زیرا در مورد وفات آزر، پیش از خروج حضرت ابراهیم(علیه السلام) از بابل سخنى به میان نیامده است.
2. طبق برخى از روایات اهل سنّت، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در قیامت نیز از آزر شفاعت مى کند. در این باره، باید گفت: این مطلب مخالف ظاهر آیات قرآن است و از این رو، قابل قبول نمى باشد. قرآن کریم در سوره توبه مى فرماید: «ما کان للنّبىّ و الّذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین ولو کانوا اولى قربى من بعد ما تبیّن لهم انّهم اصحاب الجحیم» (توبه: 113); پیغمبر و کسانى که ایمان آورده اند نباید براى مشرکان آمرزش بخواهند، پس از آن که براى ایشان روشن گردد که آن ها اهل دوزخند.
خداوند متعال تکلیف مى کند که مؤمنان نباید براى خویشاوندان مشرک خود، که از شرک روى گردان نیستند، طلب آمرزش کنند و این مطلب را به صورت تکلیف و وظیفه شرعى در دنیا بیان مى دارد و به دنبال ذکر این حرمت، دعاى حضرت ابراهیم(علیه السلام) را از آن استثنا مى کند و مى فرماید: دعاى ابراهیم مخالف این وظیفه عمومى نبود و ایشان بر خلاف تکلیف عمومى عمل نکرد، بلکه ایشان در حقیقت، وفاى به وعده نمود و وقتى متوجه شد که آزر دشمن خداست، از او تبرّى و بى زارى جست.
3. غالب روایات اهل سنّت معتقد به تبرّى حضرت ابراهیم(علیه السلام)در دنیا و هنگام مرگ آزر هستند و برخى معتقد به تبرّى او در قیامت مى باشند. این اختلافات فاحش در روایات اهل سنّت قابل دقت است.
ب. مخالفت بت پرستان با حضرت ابراهیم(علیه السلام)
بت پرستان بابل به تأثیر اجرام آسمانى و بت ها در زندگى و سرنوشت خود اعتقاد داشتند. آن ها منکر وجود خداوند خالق آسمان ها و زمین نبودند، بلکه بت ها را شفیع درگاه الهى دانسته، در عبادت خداوند شریک قرار مى دادند.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) با تکیه بر خالقیت، که مورد قبول همه مشرکان بود، شرک در ربوبیت را رد کرد. وى به محض ورود به صحنه اجتماع و برخورد با بت پرستان، براساس بینایى ها و دلایل خدادادى، که مبتنى بر وحى و الهام بود، به مخالفت با ایشان پرداخت و گفت: این صورتک ها چیست که شما بدان ها روى کرده و بر درگاهشان سر تعظیم فرود آورده اید؟33 حضرت ابراهیم(علیه السلام)با بیان این سخنان، قصد داشت تا حقیقت و حقارت بت ها را براى قومش مشخص سازد. مشرکان در جواب گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آن ها را عبادت مى کنند!
حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل پاسخ پوچ و بى اساس آن ها فرمود: شما و پدرانتان در گم راهى آشکارى هستید. گفتار آن حضرت همراه با مذمّت و سرزنش بت پرستان بود، ضمن آن که نشان دهنده بطلان دلیل و در خطا و اشتباه بودن پدران آن ها نیز بود. برخى از مفسّران نیز این نکات را بیان نموده اند.34 قرآن سخن حضرت ابراهیم(علیه السلام)را چنین بیان مى فرماید: «قال لقد کنتم انتم و آباؤکم فى ضلال مبین» (انبیاء:54); گفت: مسلّماً، هم شما و هم پدرانتان در گم راهى آشکارى بوده اید.
اما قوم بت پرست به جاى کشف حقیقت، به مخالفت با فطرت و دین توحید پرداختند و دو راه در پیش گرفتند:
1. انکار حقیقت
بت پرستان که به پرستش بت ها عادت کرده بودند، حقیقت را مخالف افکار خود پنداشتند. از این رو، آن را انکار نمودند. اشخاص مقلّد و بى اراده زمانى که مطلبى مخالف عقیده خود مى شنوند، بدون تأمل در موضوع و ریشه یابى آن، به سرعت به مخالفت و انکار مى پردازند. مؤیّد این مطلب سخن برخى از مفسّران است که مى گویند: «این نحوه سؤال، شیوه مردم مقلّد و تابع بدون بصیرت است که وقتى مى بینند شخصى منکر روش و سنت ایشان است، استبعاد مى کنند و به هیچ وجه احتمال نمى دهند که ممکن است آن شخص درست بگوید.»35
قرآن سخن بت پرستان را چنین بیان مى فرماید: «قالوا اجئتنا بالحق ام انت من اللّاعبین.» (انبیاء: 55); آیا مطلب حقى براى ما آورده اى، یا شوخى مى کنى؟
2. مناظره با حضرت ابراهیم(علیه السلام)
اشخاصى که افکارشان به جمود کشیده شده بود، پس از انکار حقیقت، به مناظره و مخاصمه با حضرت ابراهیم(علیه السلام)پرداختند36 و راه تهدید را در پیش گرفتند و او را از معبودهاى خود بیم دادند.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) بنا به فرمایش قرآن کریم، در پاسخ به آن ها فرمود: «... اتحاجّونّى فى اللّه و قد هدان و لا اخاف ما تشرکون به الاّ ان یشاء ربّى شیئاً وسع ربّى کلّ شىء علماً افلا تتذکّرون. و کیف اخاف ما اشرکتم و لا تخافون انّکم اشرکتم باللّه ما لم ینزّل به علیکم سلطاناً فاىّ الفریقین احقّ بالامن ان کنتم تعلمون.» (انعام: 80 و81) آیا درباره خدا با من گفتوگو و ستیز مى کنید؟ در حالى که خداوند مرا (با دلایل روشن) هدایت کرده است و من از آنچه شما همتاى (خدا) قرار مى دهید، نمى ترسم، (و به من زیانى نمى رسانند)، مگر پروردگارم چیزى بخواهد. وسعت آگاهى پروردگارم همه چیز را برمى گیرد. آیا متذکر (و بیدار) نمى شوید؟ چگونه من از بت هاى شما بترسم، در حالى که شما از این نمى ترسید که براى خدا، همتایى قرار داده اید که هیچ گونه دلیلى درباره آن بر شما نازل نکرده است؟ (راست بگویید) کدام یک از این دو دسته (بت پرستان و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنى (از مجازات) هستند، اگر مى دانید؟
علّامه طباطبائى معقتدند که خداى تعالى احتجاج هاى حضرت ابراهیم(علیه السلام)را به دو قسم نموده است: یکى احتجاج هایى است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)پیش از اعلان بى زارى از بت ها داشت و دیگرى محاجّه و مناظره اى است که پس از اظهار بى زارى از بت ها اعلان کرد.37
واکنش حضرت ابراهیم(علیه السلام)در مقابل بت پرستان
حضرت ابراهیم(علیه السلام) به شیوه هاى گوناگون، قصد راه نمایى و ارشاد بت پرستان را به راه حق داشت. ایشان در این مرحله، شیوه نوینى در پیش گرفت: ابتدا پرسش هایى از بت پرستان نمود و بلافاصله خود به پاسخ دادن پرداخت، تا به آن ها بفهماند که در شریک قرار دادن براى خدا، هیچ دلیل قانع کننده اى ندارند و جزو هدایت یافتگان نیستند. شیوه حضرت ابراهیم(علیه السلام)در مخالفت با بت پرستان به قرار ذیل بود:
1. اشاره به وضوح توحید و یگانگى: ایشان پس از بیان سؤال از بت پرستان، خود بلافاصله به آن پاسخ داد و به معرفى ربّ حقیقى پرداخت. برخى از مفسّران معتقدند که این شیوه در استدلالات علمى بسیار مؤثر است که گاهى استدلال کننده سؤالى از طرف مقابل بپرسد و خودش بلافاصله به پاسخ آن بپردازد. این اشاره است به آن که مطلب به قدرى روشن و بدیهى است که هرکس پاسخ آن را باید بداند.38
2. معرفى هدایت یافتگان: حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از آن که ایمان به توحید را امرى روشن و فطرى قلمداد نمود، به معرفى ره یافتگان اقدام کرد و فرمود: «الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» (انعام: 82); (آرى) آن ها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنى تنها از آنِ آن هاست، و آن ها هدایت یافتگانند.
در مورد این که آیا این گفتار ادامه سخن حضرت ابراهیم(علیه السلام)است یا سخن الهى، روایاتى ذکر شده است:
در روایتى از امیرالمؤمنین نقل گردیده که این سخن دنباله گفتوگوى حضرت ابراهیم(علیه السلام) با بت پرستان است.39
بلخى گوید: این قول ابراهیم است، زمانى که دلیل و برهان را براى آن ها ارائه نمود، آن ها را به این موضوع خبر داد که «الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون.»40
ابن اسحاق و ابن زید و طبرى و جبّائى و ابن جریح گویند: این آیه خبرى است که از خداوند تعالى، نه سخن حضرت ابراهیم(علیه السلام)، که خداوند مى فرماید: کسى که خداوند را شناخت و او را و آنچه را بر او واجب نموده است، تصدیق کرد و آن را با ظلم نیامیخت، پس براى او امنیتى از طرف خداوند است، به حصول ثواب، وامنیتى از عقاب، و او به هدایت راه یافته است.41
در مقایسه بین روایات، آنچه به ظاهر آیه نزدیک تر مى باشد این است که سخن از حضرت ابراهیم(علیه السلام) و در ادامه گفتوگوى ایشان با بت پرست ها است، ضمن آن که بر این مطلب در روایتى از امیرالمؤمنین(علیه السلام) تأکید شده است.
مفهوم «ظلم» در آیه
درباره کلمه «ظلم» در این آیه، نظرهاى متفاوتى وجود دارند که عبارتند از:
الف. از منظر روایات شیعه: روایات شیعه درباره «ظلم» معانى ذیل را آورده اند:
1. شرک: در کافى به سند خود ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیه روایت کرده است که حضرت فرمودند: مراد از این ظلم، شرک است.42
2. شک: ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره قول خداوند ـ عزّوجل ـ که مى فرماید: «الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» پرسیدم، حضرت فرمود: «بشک» یعنى: ایمانشان را به شک نیالودند.43
3. ضلالت: در تفسیر عیّاشى از یعقوب بن شعیب از امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیه روایت شده است که حضرت فرمودند: مراد از ظلم ضلالت و مافوق آن است.44
4. خلط ولایت الهى با غیر آن: عبدالرحمن بن کثیر هاشمى از امام صادق(علیه السلام)درباره این آیه آورده است که حضرت فرمود: آن ها که به دستور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در زمینه ولایت و رهبرى امّت اسلامى پس از او ایمان بیاورند و آن را با ولایت و رهبرى دیگرى مخلوط نکنند، امنیت از آن آن هاست.45
خوارج: ابوبصیر درباره این آیه سؤال نمود، حضرت فرمود: اى ابابصیر، به خدا پناه مى بریم که از کسانى باشیم که ایمانشان به ظلم آمیخته شد. سپس فرمود: آن ها خوارج و یارانشان هستند.46
از نظر روایات اهل سنّت: «ظلم» در این آیه، مطابق روایات اهل سنّت به معناى ذیل به کار مى رود:
سیوطى در الدر المنثور، ذیل آیه شریفه 82 سوره انعام از احمد، بخارى، مسلم، ترمذى، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم و دار قطنى در کتاب افراد و ابوالشیخ و ابن مردویه نقل مى کند که همگى از عبدالله بن مسعود آورده اند که وى گفته است: وقتى این آیه نازل شد، اصحاب ناراحت شده، عرض کردند: یا رسول الله، کدام یک از ماست که به خود ظلم نکرده باشد؟ رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمودند: معناى آیه این نیست که شما به نظرتان رسیده. مگر نشنیده اید که «عبد صالح» ظلم را عبارت از شرک دانسته و گفته است: «.. انّ الشرک لظلم عظیم»47
لازم به ذکر است که مراد از «عبد صالح» در این آیه، حضرت لقمان(علیه السلام)است که قرآن کریم این قول را از آن جناب در سوره لقمان حکایت کرده است.
نیز در الدرالمنثور آمده که عبد بن حمید از ابراهیم تیمى نقل کرده است که گفت: مردى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) معناى این آیه را پرسید، حضرت چیزى نگفت تا آن که مرد دیگرى از راه رسید و پس از قبول اسلام، به میدان جنگ درآمد و جنگید و شهید شد. آن گاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رو به سائل نمود و فرمود: این از همان اشخاص بود; او از کسانى بود که ایمان آورد و ایمان خود را به ظلمى پوشیده نساخت.
فریابى و عبد بن حمید و ابن جریر و ابوالشیخ از سلمان فارسى ذکر کردند که از وى در مورد این آیه «و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» سؤال شد، وى گفت: آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید: «.. انّ الشرک لظم عظیم.»48
مقایسه روایات شیعه و اهل سنّت
1) برخى از روایات و منقولات تفسیرى شیعه و غالب روایات اهل سنّت کلمه «ظلم» در این آیه را به معناى «شرک» آورده اند.
2) چنانچه ملاحظه گردید، روایات شیعه «ظلم» را اعم از شرک، شک، ضلالت، خوارج و خلط ولایت الهى با ولایت دیگر بیان داشتید. به عبارت دیگر، در روایات شیعه، «ظلم» داراى معناى گسترده ترى است که شاید بتوان گفت: ظلم در این آیه، به صورت مطلق آمده و در این اطلاق، همه مراتب ظلم به حسب اختلاف مراتب فهم انسان ها مدنظر است; چنانچه علّامه طباطبائى به آن اشاره نموده اند.49
3) روایات شیعه از امامان معصوم(علیهم السلام) مى باشد. از این رو، ارزش دینى، اعتبار و حجیّت دارند، برخلاف غالب روایات اهل سنّت که از صحابه و تابعان نقل شده و در صورت صحّت متن و سند، فقط ارزش علمى دارند.
تطبیق آیه از دیدگاه شیعه: در برخى از روایات، تطبیقى از این آیه شریفه با امیرالمؤمنین على(علیه السلام) دیده مى شود که عبارتند از:
1) ابان بن تغلب گوید: به امام محمد باقر(علیه السلام) درباره قول خداوند تعالى «الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» گفتم: حضرت فرمود: اى ابان، شما مى گویید: آن شرک به خداست و ما مى گوییم، این آیه درباره على بن ابى طالب(علیه السلام) نازل شد; زیرا او به چشم به هم زدنى به خدا شرک نورزید و لات و عزى را نپرستید و او اولین کسى بود که با نبى(صلى الله علیه وآله)نماز گزارد و او اولین کسى بود که پیامبر را تصدیق کرد. پس این آیه در خصوص او نازل شد.50
2) ابومریم گفت: از امام صادق(علیه السلام)درباره این آیه پرسیدم. حضرت فرمود: اى ابا مریم، به خدا قسم، این آیه در خصوص على بن ابى طالب(علیه السلام) است که ایمانش را به شرک و ظلم و دروغ و سرقت خیانت نیالود.51
تطبیق آیه از دیدگاه اهل سنّت
1. سفیان ثورى از منصور از مجاهد از ابن عباس درباره قول خداوند که مى فرماید: «الذین آمنوا...» آورده است که وى گفت: «الّذین صدقوا بالتوحید، قال: هو امیرالمؤمنین»; کسانى که توحید را تصدیق نمودند و او امیرالمؤمنین است. «و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» یعنى: «و لم یخلطوا نظیرها» یعنى: ایمانشان را با مانند ظلم در نیامیختند. و درباره «لم تلبسون الحقّ بالباطل» (آل عمران: 71) گفت: «الشرک» یعنى: (حق) را با شرک (نیالودند); چنانچه خداوند مى فرماید: «انّ الشرک لظلمٌ عظیمٌ» (لقمان: 13); شرک ظلم بزرگى است.
ابن عباس گفت: «واللّه، ما من احد الاّ اسلم بعد شرک ما خلا امیرالمؤمنین» به خدا قسم، احدى مسلمان نشد، مگر پس از شرک، بجز امیرالمؤمنین. در ادامه مى گوید: «اولئک لهم الامن و هم مهتدون» یعنى: «علیا».52
2. ابن مردویه از على بن ابى طالب(علیه السلام) در ذیل این آیه روایت نموده است که فرمود: این آیه تنها در خصوص حضرت ابراهیم(علیه السلام)و اصحابش نازل شده و در این امّت کسى مشمول و مورد آیه نیست.53
بررسى روایات
غالب روایات شیعه و برخى از روایات اهل سنّت حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) را مصداق این آیه مبارکه مى دانند.
سپس خداوند متعال مى فرماید: «و تلک حجّتنا آتیناها ابراهیم على قومه نرفع درجات من نشاء انّ ربّک حکیم علیم» (انعام: 83); این ها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم. درجات هرکس را بخواهیم (و شایسته بدانیم)، بالا مى بریم. پروردگار تو حکیم و داناست.
علّامه طباطبائى مى گویند: حجت مذکور حجتى است قاطع که مقدّمات آن، همه از فطریات اخذ شده اند.54
ابن ابى حاتم و ابوالشیخ از ربیع بن انس درباره قول خداوند که مى فرماید: «و تلک حجّتنا آتیناها ابراهیم على قومه» آورده اند که وى گفت: «ذاک فى الخصومة التى کانت بینه و بین قومه، و الخصومة التى کانت بینه و بین الجبّار الذى یسمّى نمرود»; این حجت ها در خصومتى که بین او و قومش و نیز خصومتى که بین او و نمرود جبار بود، وجود داشت.55
ابوشیخ به طریق مالک بن انس از زید بن اسلم درباره قول خداوند که مى فرماید: «نرفع درجات من نشاء» آورده است که وى گفت: «بالعلم» یعنى: به وسیله علم (درجات هر کس را بخواهیم، بالا مى بریم.)56
جمله «انّ ربک حکیم علیم» این معنا را تثبیت مى کند که همه این برترى ها و امتیازاتى که خداوند به حضرت ابراهیم(علیه السلام)داده از روى حکمت و علم بوده است.57
بر این اساس بود که داستان انحراف حضرت ابراهیم(علیه السلام) از کیش و آیین بت پرستى و ستاره پرستى در همه جا منتشر شد.
مخالفت نمرود با حضرت ابراهیم(علیه السلام)
دیگرى که به مخالفت شدید با حضرت ابراهیم(علیه السلام) پرداخت، نمرود بن کنعان بود. وى پادشاه بابل در زمان حضرت ابراهیم(علیه السلام)58 و از لحاظ مال و قدرت و سلطنت، به مقام والایى رسیده بود. غرور او از یک سو و نادانى و جهالت مردم از سوى دیگر، باعث طغیان او گردید. وى جسارت را به حدى رساند که ادعاى خدایى نمود. مردم نیز مانند بردگان و بندگان از تمامى فرامینش اطاعت مى کردند. علّامه مجلسى مى فرماید: «نمرود اولین کسى بود که ادعاى ربوبیت کرد.»59
درگیرى حضرت ابراهیم(علیه السلام) با نمرود به سبب کفر او در مسأله ربوبیت بود. آن جناب بنابر وظیفه خود، نمرود را به توحید دعوت نمود تا بدین طریق، راه را براى ایمان آوردن گروه کثیرى از مردم که پى رو او هستند، هموار نماید. در این محاجّه، حضرت راه جدیدى در پیش گرفت و آن آوردن استدلال و دلیل از طریق شهود عینى است.
واکنش حضرت ابراهیم(علیه السلام)در مقابل نمرود
حضرت ابراهیم(علیه السلام) در برخورد با مخالفت نمرود بن کنعان، که خود را رب الارباب مى دانست، به شیوه جدیدى دست زد که عبارت بود از:
1. مبارزه طلبى با نمرود: قرآن کریم در این باره چنین مى فرماید: «الم تر الى الّذى حاجّ ابراهیم فى ربّه ان آتاه اللّه الملک اذ قال ابراهیم ربّى الّذى یحیى و یمیت قال انا احیى و امیت قال ابراهیم فانّ اللّه یأتى بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الّذى کفر و اللّه لا یهدى القوم الظّالمین» (بقره: 258); آیا ندیدى (و آگاهى ندارى از) کسى (نمرود) که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه و گفتوگو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود (و بر اثر کمى طرفیت، از باده غرور سرمست شده بود.) هنگامى که ابراهیم گفت: خداى من کسى است که زنده مى کند و مى میراند، او گفت: من نیز زنده مى کنم و مى میرانم (و براى اثبات این کار و مشتبه ساختن بر مردم، دستور داد دو زندانى را حاضر کردند; فرمان آزادى یکى و قتل دیگرى را داد) ابراهیم گفت: خداوند، خورشید را از افق مشرق مى آورد (اگر راست مى گویى که حاکم بر جهان هستى تویى)، خورشید را از مغرب بیاور. (در این جا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند قوم ستم گر را هدایت نمى کند.
چنان که آیات بیان مى دارند، حضرت ابراهیم(علیه السلام) به نمرود گفت: «آن کس حق دارد قانون گذارى کند و چگونگى زیست بشر را تحدید و تعیین کند که او را مى آفریند و مى میراند. آرى، ربّ همه اوست و رب من هم اوست.» نمرود، طاغوت آن عصر، در جواب پاسخ داد: «من هم زنده مى کنم و مى میرانم. یک نفر را که محکوم به اعدام است از زندان بیرون آورده، آزادش مى کنم. این مرده محسوب مى شد و من زنده اش کردم. و دیگرى را که آزادانه و بى گناه در کوچه یا خیابان راه مى رود، اعدام مى کنم. این زنده بود و باید زنده مى ماند و من بودم که او را میراندم. بنابراین، خصیصه اى که تو براى "رب" برشمردى، من هم دارم، پس من هم رب هستم.» این جا بود که شبهه ایجاد شد و ممکن بود که هر نادانى سخن او را بپذیرد. بدین روى، حضرت ابراهیم(علیه السلام)بدون این که درنگ کند، شیوه جدیدى در پیش گرفت و آن عبارت بود از:
2. انتقال: «انتقال» یعنى استدلال کننده به استدلال دیگرى غیر از آنچه در پیش گرفته بود، منتقل گردد، چون خصم وجه دلالت را از استدلال اول نفهمیده باشد.60
از این رو، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در رفع شبهه وارده نمرود، استدلال دیگرى عرضه کرد و فرمود: رب من که الله است، آفتاب را از مشرق بیرون مى آورد; اگر تو رب هستى و در این ادعا صادقى، خورشید را از مغرب بیرون بیاور! «... فبهت الّذى کفر.» (بقره: 258) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. چه مى توانست بگوید، ناچار درمانده شده، در پاسخ این نکته مبهوت ماند.61
به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در برخورد با نمرود و دعوت او به توحید، در معرفى پروردگارش مى فرماید: پروردگار من کسى است که داراى قدرت مطلق است; حتى مرگ و زندگى در دست اوست. نمرورد به مغالطه پرداخت و سفسطه کرد که من نیز چنین هستم. حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که ابراهیم به نمرود گفت: اگر راست مى گویى، آن کسى را که کشته اى زنده کن.62
غرض ابراهیم آن بود که بر نمرود ظاهر سازد آن که قادر باشد بر احیا و اماته، باید که بر اتیان آفتاب از مشرق به مغرب نیز توانا باشد.63 به عبارت دیگر، پروردگار خود را وجودى معرفى مى نماید که قادر است نظم عالم را در هم بریزد; زیرا خود به وجود آورنده آن است.
مالک و حاکمى که به مخالفت با حضرت ابراهیم(علیه السلام)پرداخت; بنابر روایات وارده نمرود است; چنانچه در روایات آمده است:
1) طیالسى و ابن ابى حاتم از على بن ابى طالب(علیه السلام)آورده اند که ایشان فرمود: «الّذى حاجّ ابراهیم فى ربّه هو نمرود بن کنعان»; نمرود پسر کنعان همان کسى بود که با ابراهیم درباره پروردگارش به محاجّه پرداخت.64
2) ابن جریر از مجاهد و قتاده و الربیع و السدّى نیز مانند آن را بیان نموده اند.65
به عبارت دیگر، اختلافى بین روایات شیعه و اهل سنّت در این که پادشاه زمان حضرت ابراهیم(علیه السلام) نمرود بوده است، وجود ندارد.
زمان احتجاج حضرت ابراهیم(علیه السلام) با نمرود
در این مورد، دوگونه روایت وجود دارد:
الف. پس از به آتش افکندن حضرت ابراهیم(علیه السلام): 1. از امام صادق(علیه السلام)روایت است که پس از به آتش انداختن حضرت ابراهیم(علیه السلام) و سرد و سالم شدن آن براى او بوده است.66
2. ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم از سدّى آورده اند که وى گفت: زمانى که حضرت ابراهیم(علیه السلام) از آتش خارج شد، وى را نزد پادشاه بردند، که قبلاً به نزد او نرفته بود. سپس نمرود با او به سخن پرداخت و پرسید: پروردگار تو کیست؟ حضرت فرمود: پروردگار من کسى است که زنده مى کند و مى میراند. نمرود گفت: من نیز زنده مى کنم و مى میرانم... حضرت فرمود: پروردگار من خورشید را از مشرق بیرون مى آورد، تو آن را از مغرب بیاور. پس نمرود، که کافر بود، مبهوت ماند.67
ب. پیش از به آتش افکندن حضرت ابراهیم(علیه السلام): مقاتل مى گوید: این احتجاج با جدل در وقت شکستن بت ها و پیش از انداختن حضرت ابراهیم(علیه السلام) در آتش صورت گرفته است.68
به اعتبار عقلى، چنین برمى آید که روایات اول درست باشند; زیرا آیات قرآن کریم بر این مطلب دلالت دارند که حضرت ابراهیم(علیه السلام) قبلا با نمرود ملاقات نکرده بود. وى پیش از شکستن بت ها، از دیدگاه بت پرستان جرمى مرتکب نشده بود، هنگامى که خبر شکسته شدن بت ها به گوش نمرود رسید، وى دستور سوزاندن حضرت را صادر نمود. اما نجات شگفت انگیز او از آتش سبب گردید تا نمرود ایشان را به حضور بطلبد و از دین و آیین او سؤال کند.
مرگ نمرود
ابن عباس مى گوید: خداوند پشه اى را بر نمرود مسلّط ساخت، روى لب نمرود نشست و گزید. نمرود خواست با دست پشه را دور کند پشه به بینى نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسید. پس خداوند او را بدین طریق، چهل شب عذاب نمود، سپس او را هلاک کرد.69
حنان بن سدیر گفت: مردى از اصحاب امام صادق(علیه السلام) به من گفت: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که ایشان فرمود: شدیدترین عذاب در روز قیامت مخصوص هفت نفر است; و در ادامه فرمود: یکى از آن ها نمرود است که با حضرت ابراهیم(علیه السلام)درباره پروردگارش به محاجّه پرداخت.70
پذیرش دعوت
همان گونه که در ابتداى این مبحث گفته شد، در مقابل دعوت ها و مواعظ حضرت ابراهیم(علیه السلام) گروه کثیرى روى برگردانده، به مبارزه با ایشان پرداختند، اما گروه قلیلى نیز ایمان آورده، پى رو ایشان گردیدند. این گروه پس از نجات یافتن حضرت از آتش و دیدن معجزه عظیم الهى، به ایشان روى آوردند.
طبرى در کتاب تاریخ خود، به نقل از ابن اسحاق افرادى را که به حضرت ابراهیم(علیه السلام)گرویده اند، چنین نام مى برد: «لوط، که برادرزاده ابراهیم بود، ایمان آورد. وى لوط، پسر هاران، پسر تارخ بود و هاران برادر ابراهیم بود و برادر دیگرى داشتند که ناحور، پسر تارخ نام داشت. ساره نیز که دختر عموى ابراهیم بود، بدو گروید.71
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 132
2 فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 516
3 جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، الجزء الرابع، ص 491، ذیل آیه 46 سوره مریم
4 ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 170 با تلخیص
5 ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 13، ص 83
6 مولى محسن فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج 3، ص 283
7 تفسیر نمونه، ج 13، ص 84
8 تفسیر الصافى، ج 3، ص 283 / ملّا فتح الله کاشانى، تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج 5، ص 429 با تلخیص
9 المیزان، ج 14، ص 61 با تلخیص
10 المیزان، ج 14، ص 61 با تلخیص
11 على بن ابراهیم قمى، تفسیرالقمى، ج 1، ص 306 / جزائرى، قصص الانبیاء، ص 13
12 علم الهدى، تنزیه الانبیاء، ص 33 / ابن شهرآشوب، متشابه القرآن، ج 1، ص 222
13 مسعود بن عیاشى، تفسیر العیاشى، ج 2، ص 114 ذیل آیه 114 سوره توبه
14 ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 132
15 المیزان، ج 14، ص 61
16 مجمع البیان، ج 3، ص 76 / محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 20
17 تفسیر القمى، ج 1، ص 306 / قصص الانبیا، ص 13
18 تنزیه الانبیا، ص 33 / متشابه القرآن، ج 1، ص 222
19 تفسیرالعیاشى، ج 2، ص 114
20 تفسیر العیاشى، ج 2، ص 114 / بحارالانوار، ج 11، ص 88 / حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 274
21 تفسیرالقمى، ج 1، ص 306 / بحارالانوار، ج 11، ص 77 به نقل از تفسیر قمى
22 المیزان، ج 9، ص 420
23 ر.ک: تنزیه الانبیا، ص 33 / متشابه القران، ج 1، ص 222
24 مجمع البیان، ج 3، ص 76
25 الدرالمنثور، ج 3، ص 505
26 الدرالمنثور، ج 3، ص 508
27 الدرالمنثور، ج 3، همان
28 مجمع البیان،ج 24، ص 362 و نیز ر.ک: متشابه القرآن، ج 1، ص 222
29 بخارى، صحیح بخارى، کتاب تفسیر القرآن، حدیث 4396
30 المیزان، ج 7، ص 167
31 تفسیر قمى، ج 1، ص 207
32 ر.ک: انعام: 74
33 مرتضى عسگرى، نقش ائمه در احیاء دین، ج 1، ص 47
34 مجمع البیان، ج4، ص52/ شیخ طوسى، تفسیرالتبیان، ج 7، ص 256
35 المیزان، ج 14، ص 326
36 ر.ک: الدرالمنثور، ج 3، ص 48
37 المیزان، ج 7، ص 201 با تلخیص
38 تفسیر نمونه، ج 5، ص 319
39 تفسیرالصافى، ج 2، ص 136/ نورالثقلین، ج 1، ص739/ تفسیرنمونه،ج5،ص 319
40 التبیان، ج 4، ص 109
41 التبیان، ج 4، ص 109
42 المیزان، ج7، ص 208/ بحرانى، تفسیرالبرهان، ج2، ص444
43 تفسیرالعیاشى، ج 1، ص 366 / تفسیر الصافى، ج 2، ص 136 / محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 399 / المیزان، ج 7، ص 208 / تفسیر البرهان، ج 2، ص 444 / نورالثقلین، ج 1، ص739/بحارالانوار،ج66،ص154 به نقل از کافى
44 تفسیرالعیاشى،ج1، ص 366/ البرهان، ج2، ص 444 / تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 739
45 تفسیرالعیاشى، ج 1، ص 366 / استرآبادى / تأویل الایات، ص 169 / اصول کافى، ج 1، ص 413 / تفسیر الصافى، ج 2، 136 / تفسیر البرهان، ج2، ص 445 / تفسیر نمونه، ج 5، ص 319
46 تفسیر العیاشى، ج 1، ص 367 / تفسیر الصافى، ج 2، ص 136 / تفسیر البرهان، ج 2، ص 445
47 تفسیر التبیان، ج 4، ص 190 / تفسیر الصافى، ج 2، ص 136 / المیزان، ج 7، ص 208 / تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 739 / ابن بطریق، العمده، ص 173 / تفسیر نمونه، ج 5، ص 319
48 الدر المنثور، ج 3، ص 49، ذیل آیه 82 سوره انعام
49 المیزان، ج 7، ص 208
50 فرات بن فرات، تفسیر فرات کوفى، ص 134 / ابن شهر آشوب، المناقب، ج 3، ص 58 / بحارالانوار، ج 23، ص 367 به نقل از فرات
51 فرات کوفى، ص 134 / بحارالانوار، ج 35، ص 348
52 المناقب، ج1، ص 8 / بحارالانوار، ج 38، ص 232 / شواهد التنزیل، ج 1، ص 262
53 المیزان، ج 7، ص 208
54 المیزان، ج 7، ص 214
55 همان
56 همان
57 همان
58 ابن خلدون، مقدمه، ص133/ البدایة و النهایه، ج 1، ص 139
59 بحارالانوار، ج 12، ص 17
60 جلال الدین سیوطى، الاتقان، ج 2، ص 433
61 نقش ائمه در احیاى دین، ج 1، ص 44
62 قصص الانبیا، ص 104 / تفسیر البرهان، ج 1، ص 529
63 منهج الصادقین، ج 2، ص 103
64 الدر المنثور، ج 1، ص 585
65 الدر المنثور، ج 1، ص 585
66 مجمع البیان، ج 1، ص 367 / منهج الصادقین، ج 2، ص 102 / تفسیر الصافى، ج 1، ص 263 / بحارالانوار، ج 12، ص 16
67 الدر المنثور، ج 1، ص 586
68 تفسیر البرهان، ج 1، ص 529
69 بحارالانوار، ج 12، ص 18
70 تفسیرالعیاشى، ج 1، ص 139 / شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 214 / بحارالانوار، ج 12، ص 37 / تفسیرالبرهان، ج 1، ص 528 / نورالثقلین، ج 1، ص 266
71 محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 1، ص 182
اما واکنش مردم در برابر دعوت حضرت ابراهیم(علیه السلام) دوگونه بود: اکثریت مردم از دعوت روى گردانده، به مخالفت و مبارزه با وى پرداختند; و گروه اندکى ایمان آورده، به همراه ایشان از سرزمین بابل خارج گردیدند.
در این نبشتار سعى شده تا واکنش هاى متفاوت جامعه در مقابل دعوت ابراهیم(علیه السلام) با استعانت از آیات قرآن کریم و روایات صحیح مورد بررسى قرار گیرد.
روى گردانى از دعوت
به دنبال دعوت ابراهیم(علیه السلام)، آزر و همچنین قوم بت پرست و نیز نمرود از او روى گردانده، به مبارزه با وى پرداختندکه درذیل، چگونگى برخوردآن ها بررسى خواهد شد:
الف. مخالفت آزر با حضرت ابراهیم(علیه السلام)
با توجه به آنچه گذشت، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در عباراتى لطیف و اشاراتى نیکو که حاکى از مهربانى و عطوفت، صبر و بردبارى، لطف و احترام وافر ایشان بود و نیز با بیان دلایل قانع کننده، که افکار خفته را به حرکت وا مى داشت، آزر را به توحید دعوت نمود و از او خواست که تنها خداى یکتا را بپرستد و از عبادت مشتى سنگ و چوپ خوددارى نماید. سپس او را به حق دعوت نمود و بطلان عبادت بت ها را بیان کرد; بت هایى که دعاى عبادت کنندگان را نمى شنوند و جایگاه آن ها را نمى بینند، پس چگونه رفع حاجت آن ها مى کنند یا خیر و برکت در روزى و یا نصرت به آن ها مى رسانند؟1 اما آزر، که در دربار نمرود به شوکت و جلال خاصى رسیده بود، حاضر نبود مقام خود را از دست بدهد و به عبادت خداوند تعالى بپردازد. از این رو، در جمله اى خصمانه و تهدیدآمیز از حضرت ابراهیم(علیه السلام) روى برگرداند. قرآن کریم سخن آزر را چنین نقل مى فرماید: «قال اراغب انت عن الهتى یا ابراهیم لئن لم تنته لارجمنّک و اهجرنی ملیّاً» (مریم: 46); گفت: (اى ابراهیم) آیا تو از معبودهاى من روى گردانى؟ اگر (ازاین کار) دست برندارى، تو را سنگسارمى کنموبراى مدتى طولانى از من دور شو.
در بررسى کلام آزر، چند مطلب قابل توجه است:
1. تهدید به مرگ
آزر در مقابل سخنان حضرت ابراهیم(علیه السلام)مخالفت شدیدى از خود بروز داد. وى در پاسخ دعوت حضرت ابراهیم(علیه السلام)، او را از خود طرد نمود و به بدترین نوع مرگ ـ سنگسار کردن ـ تهدید نمود.
2. دستور به دور شدن
آزر با خشونت، حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به دور شدن از وى امر نمود. روایات وارده درباره این موضوع چنین است:
الف. حسن و مجاهد و سعید بن جبیر و سدى درباره «واهجرنى ملیّاً» گویند: یعنى براى مدتى دراز از من دور شو.
ب. ابن عباس و قتاده و عطاء و ضحّاک گویند: یعنى از من دور شو تا از عقوبت من سالم بمانى.2
ج. ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابن عباس درباره «واهجرنى ملیّاً» آورده اند که گفت: «اجتنبنی سالماً قبل ان یصیبک منّی عقوبة»; براى این که سالم بمانى و عقوبت من به تو نرسد، از من دور شو.
د. عبد بن حمید از عکرمه مانند روایت مزبور را آورده است.3
3. گفتار دور از ادب
چنان که ملاحظه شد، حضرت ابراهیم(علیه السلام) با کلام «یا ابت» و سخنان مؤدّبانه، مهربانى و دل سوزى خود را به آزر بیان کرد. اما آزر در کلام خود، به چند شکل، نسبت به ایشان بى احترامى نمود که عبارتند از:
اول. پاسخ چند جمله مؤدّبانه حضرت ابراهیم(علیه السلام) را در یک جمله خصمانه بیان نمود.
دوم. کلام خود را با آوردن همزه استفهام، که متضمّن معناى انکار است، شروع نمود.
سوم. در مقابل خطاب حضرت ابراهیم(علیه السلام) به صورت «یا ابت»، آزر ایشان را به اسم خطاب کرد، در صورتى که مى توانست با گفتن «یا بنى» رابطه نزدیک تر با ایشان برقرار نماید و جواب صحیح ترى به لطف ایشان بدهد.4
چهارم. آزر، حضرت ابراهیم(علیه السلام) را با تأکید فراوان تهدید کرد. لام و نون تأکید ثقیله در «لارجمنّک» این مطلب را به وضوح نشان مى دهد.
پنجم. از تعبیر توهین آمیز «واهجرنى ملیّا» استفاده کرد که افراد خشن نسبت به مخالفان خود به کار مى برند.5
تمامى موارد مذکور خشونت و خصومت آزر را نسبت به حضرت ابراهیم(علیه السلام)نشان مى دهند.
واکنش حضرت ابراهیم(علیه السلام)نسبت به آزر
در مقابل برخورد ناپسند و تهدید و تشدید آزر، حضرت ابراهیم(علیه السلام)که خوش خلق و نرم زبان بود، از در شفقت و مهربانى با وى در آمد. چنانکه از آیات قرآن برمى آید، رفتار حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل تهدید پدر بدین گونه بود:
1. ادب مضاعف در دعوت و ارشاد: حضرت ابراهیم(علیه السلام) با بزرگوارى، در مقابل سخنان درشت و سرد آزر، به او سلام کرد. قرآن کریم سخن او را چنین بیان مى فرماید: «قال سلامٌ علیک ساستغفر لک ربّى انّه کان بی حفیّاً» (مریم: 47); (ابراهیم) گفت: سلام بر تو. من به زودى از پروردگارم برایت تقاضاى عفو مى کنم; چرا که همواره نسبت به من مهربان بوده است.
لازم به ذکر است که در مورد سلام، نظرات گوناگونى وجود دارد که عبارتند از:
1. تودیع: «سلام» در کلام عرب، به معناى تودیع و متارکه است.6 این سلام نیز ممکن است تودیع و خداحافظى باشد که با گفتن آن و چند جمله بعد، حضرت ابراهیم(علیه السلام)آزر را ترک گفت; و یا ممکن است به عنوان ترک دعوى گفته باشد; همان گونه که در قرآن آمده است: «... لنا اعمالنا و لکم اعمالکم سلامٌ علیکم لا نبتغى الجاهلین» (قصص:55); اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان. سلام بر شما (سلام وداع) ما خواهان جاهلان نیستیم.7 از این رو، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقام وداع و ترک وى برآمد و سیئه را به حسنه پاسخ فرمود.8
2. احسان و امنیت: حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل تهدید آزر، به او سلام کرد; سلامى که در آن احسان و امنیت است. سلام عادت بزرگواران است و او با تقدیم آن، جهالت پدر را تلافى کرد. این همان دستورى است که قرآن کریم در آیه «.. واذا مرّوا باللّغو مرّوا کراماً» (فرقان: 72) داده است: و هنگامى که با لغو و بیهودگى برخورد کنند، بزرگوارانه از آن مى گذرند.
و نیز آیه «... و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» (فرقان: 63); و هنگامى که جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آن ها سلام گویند (و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى گذرند.)9
در مجموع، باید گفت: حضرت ابراهیم(علیه السلام) با سلام خود به آزر، دفع سیئه به حسنه نمود و او را مطمئن ساخت که آزار و اذیتى از جانب وى آزر را تهدید نمى کند. سپس با او خداحافظى کرد و ترک دعوت نمود. به عبارت دیگر، این خداحافظى به معناى ترک فیزیکى آن ها نیست; زیرا پس از گذشت مدت ها از این گفتوشنود، از قوم خود دورى گزید.10
3. طلب استغفار: حضرت ابراهیم به دنبال سلام به آزر، به وى وعده داد که اگر دست از پرستش بت ها بردارد11 و به خداى یکتا ایمان آورد12 و تسلیم حق شود،13 شفاعت او را نزد خداوند نموده، براى او از درگاه خداوند متعال درخواست عفو و بخشش نماید، تا اگر آزر به خاطر ترس از عقوبت گناهانش تسلیم حق نشد و ایمان نیاورد، مطمئن گردد که خداوند گناهان او را خواهد آمرزید; شاید به طمع این معنا ایمان آورد و به سعادت رسد.
4. وفاى به عهد: حضرت ابراهیم(علیه السلام)به وعده اى که داده بود، وفا نمود و براى آزر از خداوند متعال طلب آمرزش کرد; چنان که قرآن مى فرماید: «و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الاّ عن موعدة وعدها ایّاه...» (توبه: 114); و استغفار ابراهیم براى پدرش (عمویش آزر) فقط به خاطر وعده اى بود که به وى داده بود (تا وى را به سوى ایمان جذب کند.)
ابن اثیر علت استغفار حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى آزر را به سبب وعده ایشان مى داند.14 او احتمال مى داد که پدرش جاهل، قاصر و مستضعف است و اگر حق برایش روشن گردد، از آن پى روى مى کند و شمول رحمت الهى به امثال این گونه اشخاص امرى ممکن است. و چون این احتمال را مى داد، خواست عواطف او را با این وعده تحریک کند; اما در عین حال، آمرزش خداوند را نیز برایش حتمى نکرد و آن را به صورت امیدوارى وعده داد; به دلیل این که گفت: «انّه کان بی حفیّاً» پروردگار من همواره به من لطف داشته است.15
برخى گفته اند که پدرش وعده داد که هر گاه او برایش طلب آمرزش کند، ایمان خواهد آورد و حضرت ابراهیم(علیه السلام) روى این وعده بود که براى او استغفار کرد. پس هنگامى که متوجه شد که پدرش دشمن خداست و به وعده خویش وفا نمى کند، از وى بى زارى جست و برایش دعا ننمود.16 به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم(علیه السلام)وقتى پافشارى آزر را بر دین و آیین باطل مشاهده کرد و این که بت ها را ترک نمى گوید17 و بر کفرش باقى مانده است18 و با خداوند متعال دشمنى مى کند19 از او تبرّى جست; چنانچه قرآن مى فرماید: «... فلمّا تبیّن له انّه عدوّ للّه تبرّأ منه انّ ابراهیم لاوّاه حلیم) (توبه: 114); اما هنگامى که براى او روشن شد که وى دشمن خداست، از او بى زارى جست. به یقین، ابراهیم مهربان و بردبار بود.
در مجموع، باید گفت: حضرت ابراهیم(علیه السلام) به دنبال دعوت آزر به سوى حق، با مخالفت شدید او روبه رو شد. اما متانت خود را از دست نداد و وظیفه اش را در هدایت به سوى حق از یاد نبرد. بدین روى، بر او سلام کرد و وعده طلب مغفرت از پروردگار را به وى داد تا شاید بدین طریق، امید را در او ایجاد نموده، راه ایمان آوردن را برایش سهل گرداند و به دنبال آن نیز به وعده خود وفا نمود. اما به محض آن که متوجه شد آزر با خداوند متعال دشمنى مىورزد، از او بى زارى جست.
راه و رسم تمامى پیامبران(علیهم السلام) در دعوت و ارشاد به سوى خداوند متعال، بر پایه ادب و احترام و بیدار نمودن فطرت ها بوده است. حضرت ابراهیم(علیه السلام)نیز در تمامى مراحل دعوت و تبرّى خود، الگوى نمونه و نیکویى براى تمام انسان ها در امر به معروف و نهى از منکر است.
زمان تبرّى حضرت ابراهیم(علیه السلام) نسبت به آزر
آنچه در این قسمت بیش تر جلب توجه مى کند، روایات وارده در مورد زمان تبرّى حضرت ابراهیم(علیه السلام) نسبت به آزر است. این مسأله به سه شکل در روایات شیعه و اهل سنّت مطرح شده است:
1. زمان تبرّى از نظر روایات شیعه: در روایات شیعه، زمان تبرّى حضرت ابراهیم(علیه السلام) محض اطلاع یافتن ایشان از دشمنى آزر با خداوند متعال مى باشد; چنانچه در روایات و تفاسیر وارد شده است:
1) در روایتى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که ایشان به یکى از اصحاب فرمود: نظر مردم درباره قول خداوند ـ عزّو جل ـ که مى فرماید: «و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الاّ عن موعدة وعدها ایّاه...» چیست؟ گفتم: مى گویند: حضرت ابراهیم(علیه السلام) به پدرش وعده داد که براى او استغفار کند. حضرت فرمود: چنین نیست، بلکه حضرت ابراهیم(علیه السلام) به او وعده داد اگر اسلام آورد، برایش استغفار نماید. وقتى معلوم شد که او دشمن خداست از او بیزارى جست.20
2) على بن ابراهیم نیز آورده است: حضرت ابراهیم(علیه السلام) به پدرش گفت: اگر بت ها را نپرستى، براى تو استغفار مى کنم. ولى وقتى متوجه شد که او عبادت بت ها را کنار نگذاشته است، از او تبرّى جست.21
3) در برخى از تفاسیر آمده است که با توجه به این آیه معلوم مى شود مشرکان دشمنان خدا و جهنمى هستند و در نتیجه، نباید براى آن ها استغفار کرد. اگر حضرت ابراهیم براى پدر مشرکش استغفار کرد، براى این بود که در آغاز، تصور مى کرد پدرش هرچند مشرک است، ولى با خدا دشمنى و عنادى ندارد و چون قبلاً به او وعده استغفار داده بود، لاجرم براى او طلب مغفرت کرد. ولى وقتى فهمید که او دشمن خداست و بر شرک و ضلالت خود اصرار مىورزد، از او بى زارى جست.22
4) سید مرتضى در کتاب خود آورده است: شاید استغفار حضرت براى آزر بدین دلیل بود که پدر حضرت ابراهیم(علیه السلام) به وى وعده داد که ایمان مى آورد، ولى از روى نفاق، خود را مؤمن نشان داد تا این که حضرت براى او استغفار کند. اما حضرت ابراهیم(صلى الله علیه وآله)وقتى متوجه شد که او بر کفرش باقى مانده است، برایش استغفار ننمود و از او تبرّى جست.23
2. زمان تبرّى در روایات اهل سنتّ: روایات اهل سنّت در این باره به دو گونه ذکر شده است:
الف. زمان مرگ آزر: غالب روایات بر این عقیده اند که حضرت ابراهیم(علیه السلام)مادامى که آزر زنده بود، برایش طلب بخشش و استغفار نمود. روایات ذکر شده به قرار ذیل مى باشند:
1) ابن عباس و مجاهد و قتاده گویند: عداوت و دشمنى او با خدا هنگامى آشکار شد که او در حال کفر مرد.24
2) ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردویه به طریقى از ابن ابى طلحه از ابن عباس آورده، که وى گفت: «کانوا یستغفرون لهم حتّى نزلت هذه الایة فلّما نزلت امسکوا عن الاستغفار لامواتهم و لم ینهوا ان یستغفروا للاحیاء حتى یموتوا، ثمّ انزل الله تعالى: " و ما کان استغفار ابراهیم لابیه"; یعنى استغفر له ما کان حیّاً، فلما مات امسک عن الاستغفار»; مؤمنان براى مرده هاى خود (از مشرکان) استغفار مى کردند تا این که این آیه نازل شد. در این موقع، از استغفار براى امواتشان (که مشرک بودند) خوددارى مى کردند. ولى از طلب استغفار براى زندگان نهى نشدند، تا زمانى که بمیرند. سپس خداوند تعالى این آیه را نازل کرد; یعنى مادامى که زنده بود، براى او استغفار نمود و زمانى که مرد، از استغفار کردن خوددارى کرد.25
3) فریابى و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوشیخ و ابوبکر شافعى در فوائدش و الضیاء در مختارش از ابن عباس آورده است که وى گفت: «لم یزل ابراهیم یستغفر لابیه حتى مات، فلمّا مات تبیّن له انّه عدوٌ لله فتبرّأ منه»; پیوسته ابراهیم براى پدرش استغفار کرد تا این که او مرد، و وقتى از دنیا رفت، براى ابراهیم مشخص شد که او دشمن خدا بوده است. بنابراین، از او تبرّى جست.26
4) عبدالرزاق از ابن عباس آورده است که وى درباره آیه «فلّما تبیّن له انّه عدوٌّ للّه» گوید: «لمّا مات على کفره»; وقتى آزر از دنیا رفت، هنوز بر کفر بود.27
البته قابل توجه است که تمام روایات ذکر شده به طرق گوناگون به ابن عباس مى رسد.
5) حسن گوید: البته این مطلب (که پدرش دشمن خداست) در موقع مردن پدرش براى او معلوم شد و اگراین را استثنا نکرده بود، گمان مى شد که استغفار براى کفّار مطلقاً جایز است، بدون وعده دادن به ایمان از سوى ایشان. پس منع شدند از این که در این مطلب خصوصى به او اقتدا کنند.
6) حسن و جبّائى گویند: آزر با حضرت ابراهیم(علیه السلام) نفاق مى کرد و به او نشان مى داد که مسلمان است، تا استغفار براى او کند.28 ولى وقتى روشن شد که آزر بر کفر خود باقى مانده است، از استغفار دست کشید و از او تبرّى جست.
ب. در قیامت: در برخى روایات اهل سنّت آمده است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)حتى در قیامت نیز از آزر شفاعت مى کند و زمانى که خداوند با او مخالفت مىورزد، از آزر تبرّى مى جوید:
در حدیثى، ابوهریره از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) آورده که حضرت ابراهیم(علیه السلام) پدرش را ملاقات مى کند، پس مى گوید: «یا ربّ انّک وعدتنى ان لا تخزینى یوم یبعثون.» خداوند مى فرماید: بهشت را بر کافران حرام کردم.29 طبق این خبر حضرت ابراهیم(علیه السلام) در قیامت از آزر شفاعت خواهد کرد ولى خداوند شفاعتش را نمى پذیرد.30 و در آن هنگام حضرت ابراهیم(علیه السلام) متوجه مى شود که او دشمن خداست از او تبرّى مى جوید.
بررسى روایات:
1) با توجه به روایات شیعه، حضرت ابراهیم(علیه السلام) به محض این که دانست دعوت وى در آزر تأثیرى ندارد و وى دشمن خداست، از او بى زارى جست.
2) با توجه به روایات اهل سنّت، حضرت ابراهیم(علیه السلام) تا زمان مرگ آزر، براى او طلب بخشش کرد. آنان سپس طبق این روایات، نتیجه گیرى مى کنند که استغفار براى مشرکان زنده ایرادى ندارد، بلکه نباید طلب غفران براى مشرکان مرده نمود، حتى گروهى معتقد به شفاعت حضرت ابراهیم(علیه السلام)در قیامت نسبت به آزر هستند.
3) در برخى از روایات آمده است که آزر به نفاق، خود را مسلمان جلوه مى داد تا حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى او طلب مغفرت کند.
در تحلیل روایات شیعه و اهل سنّت درباره «زمان تبرّى»، مسائل ذیل حایز اهمیتند:
1. مهم ترین ملاک بررسى صحّت روایات، قرآن کریم مى باشد. آنچه از ظاهر آیات قرآن کریم برمى آید این است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از خروج از غار ـ که طبق روایتى ابن مسکان از امام صادق(علیه السلام) آورده است: «... حتى اتى له فى الغار ثلاثة عشر سنة...»; تا این که حضرت ابراهیم(علیه السلام)سیزده سال در غار ماند.31 ـ آزر و قوم بت پرست را به توحید ارشاد کرد32 و در این راه، نهایت سعى و کوشش خود را ابراز داشت. حضرت در ادامه مبارزه با بت پرستى، بت ها را در هم شکست و بدین دلیل، محکوم به سوختن در آتش گردید. پس از نجات از آتش، به شامات هجرت کرد و از آزر و قوم او بى زارى جست. به عبارت دیگر، تبرّى ایشان از آزر در سن جوانى بود و هنگام خروج ایشان از بابل، آزر وفات ننموده بود; زیرا در مورد وفات آزر، پیش از خروج حضرت ابراهیم(علیه السلام) از بابل سخنى به میان نیامده است.
2. طبق برخى از روایات اهل سنّت، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در قیامت نیز از آزر شفاعت مى کند. در این باره، باید گفت: این مطلب مخالف ظاهر آیات قرآن است و از این رو، قابل قبول نمى باشد. قرآن کریم در سوره توبه مى فرماید: «ما کان للنّبىّ و الّذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین ولو کانوا اولى قربى من بعد ما تبیّن لهم انّهم اصحاب الجحیم» (توبه: 113); پیغمبر و کسانى که ایمان آورده اند نباید براى مشرکان آمرزش بخواهند، پس از آن که براى ایشان روشن گردد که آن ها اهل دوزخند.
خداوند متعال تکلیف مى کند که مؤمنان نباید براى خویشاوندان مشرک خود، که از شرک روى گردان نیستند، طلب آمرزش کنند و این مطلب را به صورت تکلیف و وظیفه شرعى در دنیا بیان مى دارد و به دنبال ذکر این حرمت، دعاى حضرت ابراهیم(علیه السلام) را از آن استثنا مى کند و مى فرماید: دعاى ابراهیم مخالف این وظیفه عمومى نبود و ایشان بر خلاف تکلیف عمومى عمل نکرد، بلکه ایشان در حقیقت، وفاى به وعده نمود و وقتى متوجه شد که آزر دشمن خداست، از او تبرّى و بى زارى جست.
3. غالب روایات اهل سنّت معتقد به تبرّى حضرت ابراهیم(علیه السلام)در دنیا و هنگام مرگ آزر هستند و برخى معتقد به تبرّى او در قیامت مى باشند. این اختلافات فاحش در روایات اهل سنّت قابل دقت است.
ب. مخالفت بت پرستان با حضرت ابراهیم(علیه السلام)
بت پرستان بابل به تأثیر اجرام آسمانى و بت ها در زندگى و سرنوشت خود اعتقاد داشتند. آن ها منکر وجود خداوند خالق آسمان ها و زمین نبودند، بلکه بت ها را شفیع درگاه الهى دانسته، در عبادت خداوند شریک قرار مى دادند.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) با تکیه بر خالقیت، که مورد قبول همه مشرکان بود، شرک در ربوبیت را رد کرد. وى به محض ورود به صحنه اجتماع و برخورد با بت پرستان، براساس بینایى ها و دلایل خدادادى، که مبتنى بر وحى و الهام بود، به مخالفت با ایشان پرداخت و گفت: این صورتک ها چیست که شما بدان ها روى کرده و بر درگاهشان سر تعظیم فرود آورده اید؟33 حضرت ابراهیم(علیه السلام)با بیان این سخنان، قصد داشت تا حقیقت و حقارت بت ها را براى قومش مشخص سازد. مشرکان در جواب گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آن ها را عبادت مى کنند!
حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل پاسخ پوچ و بى اساس آن ها فرمود: شما و پدرانتان در گم راهى آشکارى هستید. گفتار آن حضرت همراه با مذمّت و سرزنش بت پرستان بود، ضمن آن که نشان دهنده بطلان دلیل و در خطا و اشتباه بودن پدران آن ها نیز بود. برخى از مفسّران نیز این نکات را بیان نموده اند.34 قرآن سخن حضرت ابراهیم(علیه السلام)را چنین بیان مى فرماید: «قال لقد کنتم انتم و آباؤکم فى ضلال مبین» (انبیاء:54); گفت: مسلّماً، هم شما و هم پدرانتان در گم راهى آشکارى بوده اید.
اما قوم بت پرست به جاى کشف حقیقت، به مخالفت با فطرت و دین توحید پرداختند و دو راه در پیش گرفتند:
1. انکار حقیقت
بت پرستان که به پرستش بت ها عادت کرده بودند، حقیقت را مخالف افکار خود پنداشتند. از این رو، آن را انکار نمودند. اشخاص مقلّد و بى اراده زمانى که مطلبى مخالف عقیده خود مى شنوند، بدون تأمل در موضوع و ریشه یابى آن، به سرعت به مخالفت و انکار مى پردازند. مؤیّد این مطلب سخن برخى از مفسّران است که مى گویند: «این نحوه سؤال، شیوه مردم مقلّد و تابع بدون بصیرت است که وقتى مى بینند شخصى منکر روش و سنت ایشان است، استبعاد مى کنند و به هیچ وجه احتمال نمى دهند که ممکن است آن شخص درست بگوید.»35
قرآن سخن بت پرستان را چنین بیان مى فرماید: «قالوا اجئتنا بالحق ام انت من اللّاعبین.» (انبیاء: 55); آیا مطلب حقى براى ما آورده اى، یا شوخى مى کنى؟
2. مناظره با حضرت ابراهیم(علیه السلام)
اشخاصى که افکارشان به جمود کشیده شده بود، پس از انکار حقیقت، به مناظره و مخاصمه با حضرت ابراهیم(علیه السلام)پرداختند36 و راه تهدید را در پیش گرفتند و او را از معبودهاى خود بیم دادند.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) بنا به فرمایش قرآن کریم، در پاسخ به آن ها فرمود: «... اتحاجّونّى فى اللّه و قد هدان و لا اخاف ما تشرکون به الاّ ان یشاء ربّى شیئاً وسع ربّى کلّ شىء علماً افلا تتذکّرون. و کیف اخاف ما اشرکتم و لا تخافون انّکم اشرکتم باللّه ما لم ینزّل به علیکم سلطاناً فاىّ الفریقین احقّ بالامن ان کنتم تعلمون.» (انعام: 80 و81) آیا درباره خدا با من گفتوگو و ستیز مى کنید؟ در حالى که خداوند مرا (با دلایل روشن) هدایت کرده است و من از آنچه شما همتاى (خدا) قرار مى دهید، نمى ترسم، (و به من زیانى نمى رسانند)، مگر پروردگارم چیزى بخواهد. وسعت آگاهى پروردگارم همه چیز را برمى گیرد. آیا متذکر (و بیدار) نمى شوید؟ چگونه من از بت هاى شما بترسم، در حالى که شما از این نمى ترسید که براى خدا، همتایى قرار داده اید که هیچ گونه دلیلى درباره آن بر شما نازل نکرده است؟ (راست بگویید) کدام یک از این دو دسته (بت پرستان و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنى (از مجازات) هستند، اگر مى دانید؟
علّامه طباطبائى معقتدند که خداى تعالى احتجاج هاى حضرت ابراهیم(علیه السلام)را به دو قسم نموده است: یکى احتجاج هایى است که حضرت ابراهیم(علیه السلام)پیش از اعلان بى زارى از بت ها داشت و دیگرى محاجّه و مناظره اى است که پس از اظهار بى زارى از بت ها اعلان کرد.37
واکنش حضرت ابراهیم(علیه السلام)در مقابل بت پرستان
حضرت ابراهیم(علیه السلام) به شیوه هاى گوناگون، قصد راه نمایى و ارشاد بت پرستان را به راه حق داشت. ایشان در این مرحله، شیوه نوینى در پیش گرفت: ابتدا پرسش هایى از بت پرستان نمود و بلافاصله خود به پاسخ دادن پرداخت، تا به آن ها بفهماند که در شریک قرار دادن براى خدا، هیچ دلیل قانع کننده اى ندارند و جزو هدایت یافتگان نیستند. شیوه حضرت ابراهیم(علیه السلام)در مخالفت با بت پرستان به قرار ذیل بود:
1. اشاره به وضوح توحید و یگانگى: ایشان پس از بیان سؤال از بت پرستان، خود بلافاصله به آن پاسخ داد و به معرفى ربّ حقیقى پرداخت. برخى از مفسّران معتقدند که این شیوه در استدلالات علمى بسیار مؤثر است که گاهى استدلال کننده سؤالى از طرف مقابل بپرسد و خودش بلافاصله به پاسخ آن بپردازد. این اشاره است به آن که مطلب به قدرى روشن و بدیهى است که هرکس پاسخ آن را باید بداند.38
2. معرفى هدایت یافتگان: حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از آن که ایمان به توحید را امرى روشن و فطرى قلمداد نمود، به معرفى ره یافتگان اقدام کرد و فرمود: «الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» (انعام: 82); (آرى) آن ها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنى تنها از آنِ آن هاست، و آن ها هدایت یافتگانند.
در مورد این که آیا این گفتار ادامه سخن حضرت ابراهیم(علیه السلام)است یا سخن الهى، روایاتى ذکر شده است:
در روایتى از امیرالمؤمنین نقل گردیده که این سخن دنباله گفتوگوى حضرت ابراهیم(علیه السلام) با بت پرستان است.39
بلخى گوید: این قول ابراهیم است، زمانى که دلیل و برهان را براى آن ها ارائه نمود، آن ها را به این موضوع خبر داد که «الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون.»40
ابن اسحاق و ابن زید و طبرى و جبّائى و ابن جریح گویند: این آیه خبرى است که از خداوند تعالى، نه سخن حضرت ابراهیم(علیه السلام)، که خداوند مى فرماید: کسى که خداوند را شناخت و او را و آنچه را بر او واجب نموده است، تصدیق کرد و آن را با ظلم نیامیخت، پس براى او امنیتى از طرف خداوند است، به حصول ثواب، وامنیتى از عقاب، و او به هدایت راه یافته است.41
در مقایسه بین روایات، آنچه به ظاهر آیه نزدیک تر مى باشد این است که سخن از حضرت ابراهیم(علیه السلام) و در ادامه گفتوگوى ایشان با بت پرست ها است، ضمن آن که بر این مطلب در روایتى از امیرالمؤمنین(علیه السلام) تأکید شده است.
مفهوم «ظلم» در آیه
درباره کلمه «ظلم» در این آیه، نظرهاى متفاوتى وجود دارند که عبارتند از:
الف. از منظر روایات شیعه: روایات شیعه درباره «ظلم» معانى ذیل را آورده اند:
1. شرک: در کافى به سند خود ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیه روایت کرده است که حضرت فرمودند: مراد از این ظلم، شرک است.42
2. شک: ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره قول خداوند ـ عزّوجل ـ که مى فرماید: «الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» پرسیدم، حضرت فرمود: «بشک» یعنى: ایمانشان را به شک نیالودند.43
3. ضلالت: در تفسیر عیّاشى از یعقوب بن شعیب از امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیه روایت شده است که حضرت فرمودند: مراد از ظلم ضلالت و مافوق آن است.44
4. خلط ولایت الهى با غیر آن: عبدالرحمن بن کثیر هاشمى از امام صادق(علیه السلام)درباره این آیه آورده است که حضرت فرمود: آن ها که به دستور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در زمینه ولایت و رهبرى امّت اسلامى پس از او ایمان بیاورند و آن را با ولایت و رهبرى دیگرى مخلوط نکنند، امنیت از آن آن هاست.45
خوارج: ابوبصیر درباره این آیه سؤال نمود، حضرت فرمود: اى ابابصیر، به خدا پناه مى بریم که از کسانى باشیم که ایمانشان به ظلم آمیخته شد. سپس فرمود: آن ها خوارج و یارانشان هستند.46
از نظر روایات اهل سنّت: «ظلم» در این آیه، مطابق روایات اهل سنّت به معناى ذیل به کار مى رود:
سیوطى در الدر المنثور، ذیل آیه شریفه 82 سوره انعام از احمد، بخارى، مسلم، ترمذى، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم و دار قطنى در کتاب افراد و ابوالشیخ و ابن مردویه نقل مى کند که همگى از عبدالله بن مسعود آورده اند که وى گفته است: وقتى این آیه نازل شد، اصحاب ناراحت شده، عرض کردند: یا رسول الله، کدام یک از ماست که به خود ظلم نکرده باشد؟ رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمودند: معناى آیه این نیست که شما به نظرتان رسیده. مگر نشنیده اید که «عبد صالح» ظلم را عبارت از شرک دانسته و گفته است: «.. انّ الشرک لظلم عظیم»47
لازم به ذکر است که مراد از «عبد صالح» در این آیه، حضرت لقمان(علیه السلام)است که قرآن کریم این قول را از آن جناب در سوره لقمان حکایت کرده است.
نیز در الدرالمنثور آمده که عبد بن حمید از ابراهیم تیمى نقل کرده است که گفت: مردى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) معناى این آیه را پرسید، حضرت چیزى نگفت تا آن که مرد دیگرى از راه رسید و پس از قبول اسلام، به میدان جنگ درآمد و جنگید و شهید شد. آن گاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رو به سائل نمود و فرمود: این از همان اشخاص بود; او از کسانى بود که ایمان آورد و ایمان خود را به ظلمى پوشیده نساخت.
فریابى و عبد بن حمید و ابن جریر و ابوالشیخ از سلمان فارسى ذکر کردند که از وى در مورد این آیه «و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» سؤال شد، وى گفت: آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید: «.. انّ الشرک لظم عظیم.»48
مقایسه روایات شیعه و اهل سنّت
1) برخى از روایات و منقولات تفسیرى شیعه و غالب روایات اهل سنّت کلمه «ظلم» در این آیه را به معناى «شرک» آورده اند.
2) چنانچه ملاحظه گردید، روایات شیعه «ظلم» را اعم از شرک، شک، ضلالت، خوارج و خلط ولایت الهى با ولایت دیگر بیان داشتید. به عبارت دیگر، در روایات شیعه، «ظلم» داراى معناى گسترده ترى است که شاید بتوان گفت: ظلم در این آیه، به صورت مطلق آمده و در این اطلاق، همه مراتب ظلم به حسب اختلاف مراتب فهم انسان ها مدنظر است; چنانچه علّامه طباطبائى به آن اشاره نموده اند.49
3) روایات شیعه از امامان معصوم(علیهم السلام) مى باشد. از این رو، ارزش دینى، اعتبار و حجیّت دارند، برخلاف غالب روایات اهل سنّت که از صحابه و تابعان نقل شده و در صورت صحّت متن و سند، فقط ارزش علمى دارند.
تطبیق آیه از دیدگاه شیعه: در برخى از روایات، تطبیقى از این آیه شریفه با امیرالمؤمنین على(علیه السلام) دیده مى شود که عبارتند از:
1) ابان بن تغلب گوید: به امام محمد باقر(علیه السلام) درباره قول خداوند تعالى «الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» گفتم: حضرت فرمود: اى ابان، شما مى گویید: آن شرک به خداست و ما مى گوییم، این آیه درباره على بن ابى طالب(علیه السلام) نازل شد; زیرا او به چشم به هم زدنى به خدا شرک نورزید و لات و عزى را نپرستید و او اولین کسى بود که با نبى(صلى الله علیه وآله)نماز گزارد و او اولین کسى بود که پیامبر را تصدیق کرد. پس این آیه در خصوص او نازل شد.50
2) ابومریم گفت: از امام صادق(علیه السلام)درباره این آیه پرسیدم. حضرت فرمود: اى ابا مریم، به خدا قسم، این آیه در خصوص على بن ابى طالب(علیه السلام) است که ایمانش را به شرک و ظلم و دروغ و سرقت خیانت نیالود.51
تطبیق آیه از دیدگاه اهل سنّت
1. سفیان ثورى از منصور از مجاهد از ابن عباس درباره قول خداوند که مى فرماید: «الذین آمنوا...» آورده است که وى گفت: «الّذین صدقوا بالتوحید، قال: هو امیرالمؤمنین»; کسانى که توحید را تصدیق نمودند و او امیرالمؤمنین است. «و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» یعنى: «و لم یخلطوا نظیرها» یعنى: ایمانشان را با مانند ظلم در نیامیختند. و درباره «لم تلبسون الحقّ بالباطل» (آل عمران: 71) گفت: «الشرک» یعنى: (حق) را با شرک (نیالودند); چنانچه خداوند مى فرماید: «انّ الشرک لظلمٌ عظیمٌ» (لقمان: 13); شرک ظلم بزرگى است.
ابن عباس گفت: «واللّه، ما من احد الاّ اسلم بعد شرک ما خلا امیرالمؤمنین» به خدا قسم، احدى مسلمان نشد، مگر پس از شرک، بجز امیرالمؤمنین. در ادامه مى گوید: «اولئک لهم الامن و هم مهتدون» یعنى: «علیا».52
2. ابن مردویه از على بن ابى طالب(علیه السلام) در ذیل این آیه روایت نموده است که فرمود: این آیه تنها در خصوص حضرت ابراهیم(علیه السلام)و اصحابش نازل شده و در این امّت کسى مشمول و مورد آیه نیست.53
بررسى روایات
غالب روایات شیعه و برخى از روایات اهل سنّت حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) را مصداق این آیه مبارکه مى دانند.
سپس خداوند متعال مى فرماید: «و تلک حجّتنا آتیناها ابراهیم على قومه نرفع درجات من نشاء انّ ربّک حکیم علیم» (انعام: 83); این ها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم. درجات هرکس را بخواهیم (و شایسته بدانیم)، بالا مى بریم. پروردگار تو حکیم و داناست.
علّامه طباطبائى مى گویند: حجت مذکور حجتى است قاطع که مقدّمات آن، همه از فطریات اخذ شده اند.54
ابن ابى حاتم و ابوالشیخ از ربیع بن انس درباره قول خداوند که مى فرماید: «و تلک حجّتنا آتیناها ابراهیم على قومه» آورده اند که وى گفت: «ذاک فى الخصومة التى کانت بینه و بین قومه، و الخصومة التى کانت بینه و بین الجبّار الذى یسمّى نمرود»; این حجت ها در خصومتى که بین او و قومش و نیز خصومتى که بین او و نمرود جبار بود، وجود داشت.55
ابوشیخ به طریق مالک بن انس از زید بن اسلم درباره قول خداوند که مى فرماید: «نرفع درجات من نشاء» آورده است که وى گفت: «بالعلم» یعنى: به وسیله علم (درجات هر کس را بخواهیم، بالا مى بریم.)56
جمله «انّ ربک حکیم علیم» این معنا را تثبیت مى کند که همه این برترى ها و امتیازاتى که خداوند به حضرت ابراهیم(علیه السلام)داده از روى حکمت و علم بوده است.57
بر این اساس بود که داستان انحراف حضرت ابراهیم(علیه السلام) از کیش و آیین بت پرستى و ستاره پرستى در همه جا منتشر شد.
مخالفت نمرود با حضرت ابراهیم(علیه السلام)
دیگرى که به مخالفت شدید با حضرت ابراهیم(علیه السلام) پرداخت، نمرود بن کنعان بود. وى پادشاه بابل در زمان حضرت ابراهیم(علیه السلام)58 و از لحاظ مال و قدرت و سلطنت، به مقام والایى رسیده بود. غرور او از یک سو و نادانى و جهالت مردم از سوى دیگر، باعث طغیان او گردید. وى جسارت را به حدى رساند که ادعاى خدایى نمود. مردم نیز مانند بردگان و بندگان از تمامى فرامینش اطاعت مى کردند. علّامه مجلسى مى فرماید: «نمرود اولین کسى بود که ادعاى ربوبیت کرد.»59
درگیرى حضرت ابراهیم(علیه السلام) با نمرود به سبب کفر او در مسأله ربوبیت بود. آن جناب بنابر وظیفه خود، نمرود را به توحید دعوت نمود تا بدین طریق، راه را براى ایمان آوردن گروه کثیرى از مردم که پى رو او هستند، هموار نماید. در این محاجّه، حضرت راه جدیدى در پیش گرفت و آن آوردن استدلال و دلیل از طریق شهود عینى است.
واکنش حضرت ابراهیم(علیه السلام)در مقابل نمرود
حضرت ابراهیم(علیه السلام) در برخورد با مخالفت نمرود بن کنعان، که خود را رب الارباب مى دانست، به شیوه جدیدى دست زد که عبارت بود از:
1. مبارزه طلبى با نمرود: قرآن کریم در این باره چنین مى فرماید: «الم تر الى الّذى حاجّ ابراهیم فى ربّه ان آتاه اللّه الملک اذ قال ابراهیم ربّى الّذى یحیى و یمیت قال انا احیى و امیت قال ابراهیم فانّ اللّه یأتى بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الّذى کفر و اللّه لا یهدى القوم الظّالمین» (بقره: 258); آیا ندیدى (و آگاهى ندارى از) کسى (نمرود) که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه و گفتوگو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود (و بر اثر کمى طرفیت، از باده غرور سرمست شده بود.) هنگامى که ابراهیم گفت: خداى من کسى است که زنده مى کند و مى میراند، او گفت: من نیز زنده مى کنم و مى میرانم (و براى اثبات این کار و مشتبه ساختن بر مردم، دستور داد دو زندانى را حاضر کردند; فرمان آزادى یکى و قتل دیگرى را داد) ابراهیم گفت: خداوند، خورشید را از افق مشرق مى آورد (اگر راست مى گویى که حاکم بر جهان هستى تویى)، خورشید را از مغرب بیاور. (در این جا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند قوم ستم گر را هدایت نمى کند.
چنان که آیات بیان مى دارند، حضرت ابراهیم(علیه السلام) به نمرود گفت: «آن کس حق دارد قانون گذارى کند و چگونگى زیست بشر را تحدید و تعیین کند که او را مى آفریند و مى میراند. آرى، ربّ همه اوست و رب من هم اوست.» نمرود، طاغوت آن عصر، در جواب پاسخ داد: «من هم زنده مى کنم و مى میرانم. یک نفر را که محکوم به اعدام است از زندان بیرون آورده، آزادش مى کنم. این مرده محسوب مى شد و من زنده اش کردم. و دیگرى را که آزادانه و بى گناه در کوچه یا خیابان راه مى رود، اعدام مى کنم. این زنده بود و باید زنده مى ماند و من بودم که او را میراندم. بنابراین، خصیصه اى که تو براى "رب" برشمردى، من هم دارم، پس من هم رب هستم.» این جا بود که شبهه ایجاد شد و ممکن بود که هر نادانى سخن او را بپذیرد. بدین روى، حضرت ابراهیم(علیه السلام)بدون این که درنگ کند، شیوه جدیدى در پیش گرفت و آن عبارت بود از:
2. انتقال: «انتقال» یعنى استدلال کننده به استدلال دیگرى غیر از آنچه در پیش گرفته بود، منتقل گردد، چون خصم وجه دلالت را از استدلال اول نفهمیده باشد.60
از این رو، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در رفع شبهه وارده نمرود، استدلال دیگرى عرضه کرد و فرمود: رب من که الله است، آفتاب را از مشرق بیرون مى آورد; اگر تو رب هستى و در این ادعا صادقى، خورشید را از مغرب بیرون بیاور! «... فبهت الّذى کفر.» (بقره: 258) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. چه مى توانست بگوید، ناچار درمانده شده، در پاسخ این نکته مبهوت ماند.61
به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم(علیه السلام) در برخورد با نمرود و دعوت او به توحید، در معرفى پروردگارش مى فرماید: پروردگار من کسى است که داراى قدرت مطلق است; حتى مرگ و زندگى در دست اوست. نمرورد به مغالطه پرداخت و سفسطه کرد که من نیز چنین هستم. حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که ابراهیم به نمرود گفت: اگر راست مى گویى، آن کسى را که کشته اى زنده کن.62
غرض ابراهیم آن بود که بر نمرود ظاهر سازد آن که قادر باشد بر احیا و اماته، باید که بر اتیان آفتاب از مشرق به مغرب نیز توانا باشد.63 به عبارت دیگر، پروردگار خود را وجودى معرفى مى نماید که قادر است نظم عالم را در هم بریزد; زیرا خود به وجود آورنده آن است.
مالک و حاکمى که به مخالفت با حضرت ابراهیم(علیه السلام)پرداخت; بنابر روایات وارده نمرود است; چنانچه در روایات آمده است:
1) طیالسى و ابن ابى حاتم از على بن ابى طالب(علیه السلام)آورده اند که ایشان فرمود: «الّذى حاجّ ابراهیم فى ربّه هو نمرود بن کنعان»; نمرود پسر کنعان همان کسى بود که با ابراهیم درباره پروردگارش به محاجّه پرداخت.64
2) ابن جریر از مجاهد و قتاده و الربیع و السدّى نیز مانند آن را بیان نموده اند.65
به عبارت دیگر، اختلافى بین روایات شیعه و اهل سنّت در این که پادشاه زمان حضرت ابراهیم(علیه السلام) نمرود بوده است، وجود ندارد.
زمان احتجاج حضرت ابراهیم(علیه السلام) با نمرود
در این مورد، دوگونه روایت وجود دارد:
الف. پس از به آتش افکندن حضرت ابراهیم(علیه السلام): 1. از امام صادق(علیه السلام)روایت است که پس از به آتش انداختن حضرت ابراهیم(علیه السلام) و سرد و سالم شدن آن براى او بوده است.66
2. ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم از سدّى آورده اند که وى گفت: زمانى که حضرت ابراهیم(علیه السلام) از آتش خارج شد، وى را نزد پادشاه بردند، که قبلاً به نزد او نرفته بود. سپس نمرود با او به سخن پرداخت و پرسید: پروردگار تو کیست؟ حضرت فرمود: پروردگار من کسى است که زنده مى کند و مى میراند. نمرود گفت: من نیز زنده مى کنم و مى میرانم... حضرت فرمود: پروردگار من خورشید را از مشرق بیرون مى آورد، تو آن را از مغرب بیاور. پس نمرود، که کافر بود، مبهوت ماند.67
ب. پیش از به آتش افکندن حضرت ابراهیم(علیه السلام): مقاتل مى گوید: این احتجاج با جدل در وقت شکستن بت ها و پیش از انداختن حضرت ابراهیم(علیه السلام) در آتش صورت گرفته است.68
به اعتبار عقلى، چنین برمى آید که روایات اول درست باشند; زیرا آیات قرآن کریم بر این مطلب دلالت دارند که حضرت ابراهیم(علیه السلام) قبلا با نمرود ملاقات نکرده بود. وى پیش از شکستن بت ها، از دیدگاه بت پرستان جرمى مرتکب نشده بود، هنگامى که خبر شکسته شدن بت ها به گوش نمرود رسید، وى دستور سوزاندن حضرت را صادر نمود. اما نجات شگفت انگیز او از آتش سبب گردید تا نمرود ایشان را به حضور بطلبد و از دین و آیین او سؤال کند.
مرگ نمرود
ابن عباس مى گوید: خداوند پشه اى را بر نمرود مسلّط ساخت، روى لب نمرود نشست و گزید. نمرود خواست با دست پشه را دور کند پشه به بینى نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسید. پس خداوند او را بدین طریق، چهل شب عذاب نمود، سپس او را هلاک کرد.69
حنان بن سدیر گفت: مردى از اصحاب امام صادق(علیه السلام) به من گفت: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که ایشان فرمود: شدیدترین عذاب در روز قیامت مخصوص هفت نفر است; و در ادامه فرمود: یکى از آن ها نمرود است که با حضرت ابراهیم(علیه السلام)درباره پروردگارش به محاجّه پرداخت.70
پذیرش دعوت
همان گونه که در ابتداى این مبحث گفته شد، در مقابل دعوت ها و مواعظ حضرت ابراهیم(علیه السلام) گروه کثیرى روى برگردانده، به مبارزه با ایشان پرداختند، اما گروه قلیلى نیز ایمان آورده، پى رو ایشان گردیدند. این گروه پس از نجات یافتن حضرت از آتش و دیدن معجزه عظیم الهى، به ایشان روى آوردند.
طبرى در کتاب تاریخ خود، به نقل از ابن اسحاق افرادى را که به حضرت ابراهیم(علیه السلام)گرویده اند، چنین نام مى برد: «لوط، که برادرزاده ابراهیم بود، ایمان آورد. وى لوط، پسر هاران، پسر تارخ بود و هاران برادر ابراهیم بود و برادر دیگرى داشتند که ناحور، پسر تارخ نام داشت. ساره نیز که دختر عموى ابراهیم بود، بدو گروید.71
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 132
2 فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 516
3 جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، الجزء الرابع، ص 491، ذیل آیه 46 سوره مریم
4 ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 170 با تلخیص
5 ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 13، ص 83
6 مولى محسن فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج 3، ص 283
7 تفسیر نمونه، ج 13، ص 84
8 تفسیر الصافى، ج 3، ص 283 / ملّا فتح الله کاشانى، تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج 5، ص 429 با تلخیص
9 المیزان، ج 14، ص 61 با تلخیص
10 المیزان، ج 14، ص 61 با تلخیص
11 على بن ابراهیم قمى، تفسیرالقمى، ج 1، ص 306 / جزائرى، قصص الانبیاء، ص 13
12 علم الهدى، تنزیه الانبیاء، ص 33 / ابن شهرآشوب، متشابه القرآن، ج 1، ص 222
13 مسعود بن عیاشى، تفسیر العیاشى، ج 2، ص 114 ذیل آیه 114 سوره توبه
14 ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 132
15 المیزان، ج 14، ص 61
16 مجمع البیان، ج 3، ص 76 / محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 12، ص 20
17 تفسیر القمى، ج 1، ص 306 / قصص الانبیا، ص 13
18 تنزیه الانبیا، ص 33 / متشابه القرآن، ج 1، ص 222
19 تفسیرالعیاشى، ج 2، ص 114
20 تفسیر العیاشى، ج 2، ص 114 / بحارالانوار، ج 11، ص 88 / حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 274
21 تفسیرالقمى، ج 1، ص 306 / بحارالانوار، ج 11، ص 77 به نقل از تفسیر قمى
22 المیزان، ج 9، ص 420
23 ر.ک: تنزیه الانبیا، ص 33 / متشابه القران، ج 1، ص 222
24 مجمع البیان، ج 3، ص 76
25 الدرالمنثور، ج 3، ص 505
26 الدرالمنثور، ج 3، ص 508
27 الدرالمنثور، ج 3، همان
28 مجمع البیان،ج 24، ص 362 و نیز ر.ک: متشابه القرآن، ج 1، ص 222
29 بخارى، صحیح بخارى، کتاب تفسیر القرآن، حدیث 4396
30 المیزان، ج 7، ص 167
31 تفسیر قمى، ج 1، ص 207
32 ر.ک: انعام: 74
33 مرتضى عسگرى، نقش ائمه در احیاء دین، ج 1، ص 47
34 مجمع البیان، ج4، ص52/ شیخ طوسى، تفسیرالتبیان، ج 7، ص 256
35 المیزان، ج 14، ص 326
36 ر.ک: الدرالمنثور، ج 3، ص 48
37 المیزان، ج 7، ص 201 با تلخیص
38 تفسیر نمونه، ج 5، ص 319
39 تفسیرالصافى، ج 2، ص 136/ نورالثقلین، ج 1، ص739/ تفسیرنمونه،ج5،ص 319
40 التبیان، ج 4، ص 109
41 التبیان، ج 4، ص 109
42 المیزان، ج7، ص 208/ بحرانى، تفسیرالبرهان، ج2، ص444
43 تفسیرالعیاشى، ج 1، ص 366 / تفسیر الصافى، ج 2، ص 136 / محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 399 / المیزان، ج 7، ص 208 / تفسیر البرهان، ج 2، ص 444 / نورالثقلین، ج 1، ص739/بحارالانوار،ج66،ص154 به نقل از کافى
44 تفسیرالعیاشى،ج1، ص 366/ البرهان، ج2، ص 444 / تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 739
45 تفسیرالعیاشى، ج 1، ص 366 / استرآبادى / تأویل الایات، ص 169 / اصول کافى، ج 1، ص 413 / تفسیر الصافى، ج 2، 136 / تفسیر البرهان، ج2، ص 445 / تفسیر نمونه، ج 5، ص 319
46 تفسیر العیاشى، ج 1، ص 367 / تفسیر الصافى، ج 2، ص 136 / تفسیر البرهان، ج 2، ص 445
47 تفسیر التبیان، ج 4، ص 190 / تفسیر الصافى، ج 2، ص 136 / المیزان، ج 7، ص 208 / تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 739 / ابن بطریق، العمده، ص 173 / تفسیر نمونه، ج 5، ص 319
48 الدر المنثور، ج 3، ص 49، ذیل آیه 82 سوره انعام
49 المیزان، ج 7، ص 208
50 فرات بن فرات، تفسیر فرات کوفى، ص 134 / ابن شهر آشوب، المناقب، ج 3، ص 58 / بحارالانوار، ج 23، ص 367 به نقل از فرات
51 فرات کوفى، ص 134 / بحارالانوار، ج 35، ص 348
52 المناقب، ج1، ص 8 / بحارالانوار، ج 38، ص 232 / شواهد التنزیل، ج 1، ص 262
53 المیزان، ج 7، ص 208
54 المیزان، ج 7، ص 214
55 همان
56 همان
57 همان
58 ابن خلدون، مقدمه، ص133/ البدایة و النهایه، ج 1، ص 139
59 بحارالانوار، ج 12، ص 17
60 جلال الدین سیوطى، الاتقان، ج 2، ص 433
61 نقش ائمه در احیاى دین، ج 1، ص 44
62 قصص الانبیا، ص 104 / تفسیر البرهان، ج 1، ص 529
63 منهج الصادقین، ج 2، ص 103
64 الدر المنثور، ج 1، ص 585
65 الدر المنثور، ج 1، ص 585
66 مجمع البیان، ج 1، ص 367 / منهج الصادقین، ج 2، ص 102 / تفسیر الصافى، ج 1، ص 263 / بحارالانوار، ج 12، ص 16
67 الدر المنثور، ج 1، ص 586
68 تفسیر البرهان، ج 1، ص 529
69 بحارالانوار، ج 12، ص 18
70 تفسیرالعیاشى، ج 1، ص 139 / شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 214 / بحارالانوار، ج 12، ص 37 / تفسیرالبرهان، ج 1، ص 528 / نورالثقلین، ج 1، ص 266
71 محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 1، ص 182