آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

این مقاله، که بیش تر ناظر به اوضاع و شرایط اجتماعى حاکم بر کشور بریتانیا است، ترجمه فصل سیزدهم از کتاب «جامعه شناسى زنده» نوشته استیفن مور مى باشد.
در ابتداى مقاله، نویسنده به تعریف نظارت اجتماعى و نیز انواع آن (نظارت رسمى و نظارت غیررسمى) پرداخته و در ادامه به شیوه هاى اعمال نظارت و مکانیزم به کارگیرى آن در جامعه اشاره مى نماید. سپس با بررسى نقش و جایگاه نهادها و کارگزارانى که در جامعه به اعمال نظارت مى پردازند، به نسبى بودن جرم و انحراف اشاره کرده و در این زمینه به عوامل و شرایطى همچون «زمان»، «مکان»، «سن» و «جنس» در تحقق و صدق انحراف و جرم اشاره مى کند و در نهایت با اشاره به انواع نظریه هایى که در تبیین جرم و انحراف مطرح است، از گروه هایى چون «مادها» و «راکرها» که متعلق به دهه 60 در انگلستان بودند، به عنوان نمونه بارزى از گروه هاى منحرف و کجرو نام مى برد.
البته لازم به توضیح است که برخى از مطالب این مقاله قابل نقد و بررسى است. به عنوان مثال، برخلاف اظهارنظر نویسنده که به طور مطلق، منشأ قوانین را نظر اکثریت یا قدرتمندان جامعه مى داند، مى توان به این امر اشاره کرد که بر طبق نظر صائب، منشأ قوانین صحیح، فطرت و عقل انسانى مى باشد. نکته دیگر این که نویسنده همه قوانین را نسبى مى داند، در حالى که مى دانیم، دست کم قوانینى وجود دارد که مطلق بوده و هیچ گونه نسبیتى به آن ها راه ندارد.
همچنین برخلاف نگرش مردم انگلستان نسبت به مجازات اعدام به عنوان یک عمل وحشیانه، آن چنان که نویسنده ابراز مى دارد، بر طبق فطرت و عقل انسانى و آموزه هاى دینى، قصاص و اعدام در مقابل قتل، موجب حفظ حرمت جان انسان ها بوده و بهترین ضامن حفظ حق حیات افراد مى باشد; آن جا که قرآن کریم مى فرماید: «و لکم فى القصاص حیاةٌ یا اولى الالباب» (بقره:179)
نظارت اجتماعى1
جامعه همانند زبان «قواعد» یا «فرهنگ» خود را دارد که ما را در فعالیت هایمان هدایت مى کند، اگرچه ممکن است چندان از آن آگاه نباشیم. هیچ کس در ارزشمندى زبان و قواعد آن مناقشه نمى کند، ولى موقعیت هنگامى متفاوت مى شود که در خصوص قواعد اجتماعى سخن به میان مى آید.
جامعه شناسان در مورد این که چه کسانى واقعاً از قواعد و ارزش هاى اجتماعى سود مى برند، با هم اختلاف نظر دارند. برخى از آنان استدلال مى کنند که همه ما از پیش بینى پذیر بودن زندگى به دلیل داشتن مجموعه اى از ارزش هاى مشترک، بهره مند مى شویم، ولى در مقابل، عده اى دیگر از جامعه شناسان با این ادعا که قواعد و مقرّراتى که رفتارهاى ما را هدایت مى کنند، در نهایت به سود قدرتمندان مى باشند، با این دیدگاه مخالفت مىورزند. آن ها ابراز مى دارند که این قدرتمندان و ثروتمندان هستند که ما را متقاعد مى سازند به شیوه هایى که موردنظر و توجه آن هاست عمل کنیم. پس نظارت اجتماعى فرایندى است که مردم از طریق آن، براى سازگارى با انتظارات عمومى جامعه تشویق مى شوند.
انواع نظارت اجتماعى
نظارت اجتماعى بر دو نوع است: نظارت رسمى و نظارت غیررسمى.
نظارت غیر رسمى
این نوع نظارت بر تأیید یا عدم تأیید کسانى مبتنى است که در حول و حوش ما قرار دارند و ما دیدگاه آن ها را درباره خودمان مهم تلّقى مى کنیم. براى مثال، خانواده، دوستان و گروه همسالان (گروهى از هم سن و سالان که معمولاً ما رفتار خود، دوستان مدرسه اى و همکاران خود را با آن ها مقایسه مى کنیم) اگر رفتارهاى ما را تأیید نکنند، در این صورت، ما معمولاً رفتارهایمان را در جهت سازگارى با انتظارات آن ها تغییر مى دهیم.
نظارت غیررسمى چگونه اعمال مى شود؟ افراد حول و حوش ما ممکن است اظهار کنند که رفتار ما را نمى پسندند، ما را مسخره کنند، با ما مشاجره کنند، شاید براى ما لطیفه بسازند یا حتى ممکن است با ما قطع رابطه کنند.
نظارت اجتماعى غیررسمى بخشى از فرایند جامعه پذیرى است که ما به واسطه آن، با یادگیرى الگوهاى رفتارى مورد انتظار در جامعه، موجود انسانى واقعى مى شویم.
نظارت رسمى
هرگاه مقرّراتى از قبیل مقرّرات مدرسه و یا قوانینى که نظام حقوقى جامعه را تشکیل مى دهند، براى پى روى بر ما عرضه شوند، آن را «نظارت رسمى» مى نامند. این مقرّرات همواره مکتوب هستند.
نظارت رسمى چگونه اعمال مى شود؟ نظارت رسمى معمولاً از طریق مجازات هاى رسمى همچون جریمه براى سرعت غیرمجاز یا زندان براى ارتکاب دزدى، اعمال مى شود.
نظارت اجتماعى در عمل
نظارت اجتماعى به دو شیوه رسمى و غیررسمى اعمال مى شود. در جامعه، نهادها یا کارگزارانى وجود دارند که نظارت اجتماعى را بر ما تحمیل مى کنند.
مهم ترین آن ها عبارتند از: خانواده، مدرسه، گروه همسالان، رسانه هاى گروهى، مکان هاى کار، نظام قانونى و تا حدّى دین.
خانواده: جامعه پذیرى اساساً در خانواده روى مى دهد و در خانواده است که ما اخلاق مورد انتظار جامعه را از طریق والدین و خویشاوندان یاد مى گیریم تا درست را از نادرست تمیز دهیم.
خلاف کارى ها]ى کودکان[ با عدم موفقیت پدر و مادر در جامعه پذیر کردن درست آن ها در ارتباط است. ما نه تنها آنچه را عموماً به عنوان درست یا نادرست قلمداد مى شود از والدین مى آموزیم، بلکه همچنین رفتارهایى که مختص مذکر یا مؤنث بودن ماست (نقش هاى جنسى) را از آن ها یاد مى گیریم.
مدرسه: فرایند جامعه پذیرى به طور رسمى در ضمن محتواى درس هایى که آموخته مى شوند و به طور غیررسمى از طریق توقّعاتى که معلّمان و همکلاسان از ما دارند، تداوم مى یابند.
دانش آموزان به دو دسته موفق و شکست خورده تقسیم مى شوند و نگرش مقتضى را براى مقابله با هر یک از وضعیت هاى مذکور توسعه مى بخشند.
گروه همسالان: گروه همسالان افراد هم سن و سال ما هستند که در شکل گیرى نگرش هایمان نسبت به جامعه، به دنبال تأیید آن ها هستیم.
مطالعه گروه هاى هم سن و سال، که در مدارس و کلاس هاى درس حضور مى یابند، نشان مى دهد که چگونه محصلان خود را به دو گروه تقسیم مى کنند، گروهى که با مقررات مدرسه همنوا هستند و گروهى دیگر که مقررات مدرسه را نادیده مى گیرند.
در نتیجه نگرش ها و انتظارات متفاوت معلمین درباره دانش آموزان دسته بالا و پایین، گروه هاى همسالان، ظاهراً از دسته هاى متفاوتى تشکیل مى گردند.
رسانه هاى گروهى: اصطلاح «رسانه هاى گروهى» شامل چیزهایى نظیر مطبوعات، رادیو و تلویزیون مى گردد. رسانه هاى گروهى با فراهم کردن الگوهاى رفتارى که ما تقلید مى کنیم و طرد کردن دیگر اشکال رفتار انحرافى، ما را تحت تأثیر قرار مى دهند.
اگرچه آن ها ما را به طور مستقیم تحت تأثیر قرار نمى دهند، به این معنى که به محض تماشاى برنامه اى در تلویزیون، متمایل نمى شویم که از آن تقلید کنیم; اما رسانه هاى گروهى فضاى فکرى ویژه اى در خصوص رفتار مورد قبول فراهم مى کنند.
از آن جا که رسانه ها بخشى از حاکمیت2 هستند، غالباً آراء و دیدگاه هاى محافظه کارانه را منعکس مى سازند.
محل کار: سازگارى در محیط کار با این واقعیت تأمین مى شود که اگر ما مشکل ساز یا اندکى غیرطبیعى باشیم، ممکن است ترفیع نیافته یا حتى در برخى شرایط خاص، از کار اخراج شویم. براى مثال، اگر ما با ارزش هاى همکارانمان سازگار نباشیم، کارهاى خنده دارى علیه ما صورت خواهند داد تا نشان دهند که ما باید رفتارمان را تغییر دهیم.
نظام قانونى: آخرین و قدرتمندترین نهاد مربوط به نظارت اجتماعى، نظام قانونى یعنى نیروى انتظامى و دادگاه است. مردمى که قانون شکنى مى کنند، دستگیر و محاکمه مى شوند. معمولاً قانون براى آنچه اکثریت مردم نقض جدى ارزش هایشان تلّقى مى کنند، تدارک دیده مى شود.
تمایز بین جرم و انحراف
همان گونه که در بحث «نظارت اجتماعى» ملاحظه شد، میان رفتار غیرمقبول اجتماعى ـ همچون بى ادبى به دیگران ـ و رفتارى همانند دزدى، که رسماً غیرقانونى تلّقى مى شود، تمایز وجود دارد.
جامعه شناسان همه رفتارهاى اجتماعى غیرمقبول را ـ چه خلاف قانون باشد و چه خلاف قانون نباشد ـ «رفتار انحرافى» مى نامند. پس چه دزدى و چه بى ادبى نسبت به دیگران، هر دو رفتار انحرافى تلّقى مى شوند.
«جرم»3، تنها واژه اى است که براى توصیف رفتار خلاف قانون به کار مى رود. دستاورد اصطلاح «انحراف» براى جامعه شناسان این است که ما مى توانیم همه رفتارهایى را که از طرف جامعه مردود است یکسان تصور کنیم. در واقع، این که بعضى از رفتارها غیرقانونى هستند، شکل دیگرى از نظارت اجتماعى است.
از سوى دیگر، مردم کارهاى غیرقانونى را کاملاً متفاوت از اشکال دیگر رفتار نادرست تصور مى کنند. دو مرد جوانى را که با خشونت با یکدیگر مشت زنى مى کنند ]در ذهنتان[ مجّسم کنید. آیا این کار، یک عمل انحرافى است؟ مطمئناً، نه; زیرا اطراف آن ها را مردان و زنانى که آن ها را تشویق و تحسین مى کنند، فرا گرفته اند. علاوه بر آن این عمل، مسابقه مشت زنى است و مشت زن ها براى قهرمانى مشت زنى سنگین وزن در جهان مبارزه مى کنند. ولى از دیگر سو، دو مرد دیگرى را تصور کنید که در خیابان ها با یکدیگر به زد و خورد مى پردازند. احتمالاً واکنش تماشاچیان جدا کردن آن ها یا صدا کردن نیروى انتظامى خواهد بود. بنابراین، رفتار خود به خود انحرافى نیست، بلکه به شرایط و معنایى که از آن به دست مى آید، بستگى دارد.
جامعه شناسان وقت زیادى براى تشریح شرایطى که رفتار در آن شرایط برچسب انحرافى مى خورد، صرف کرده اند. اتّصاف و عدم اتّصاف کارها به «انحراف» به شرایط ذیل بستگى دارد:
1. مکان: براى مثال، عمل معاشقه اگر در خیابان ها صورت گیرد، انحراف تلّقى مى شود و حال آن که اگر این کار در محل بسته از قبیل خانه انجام گیرد، چنین تلّقى نمى شود.
2. جامعه: حمل اسلحه در بریتانیا نادرست و در امریکا یک کار طبیعى است.
3. زمان: در حال حاضر، اعدام به عنوان شکلى از مجازات، در بریتانیا وحشیانه تلّقى مى شود، ولى سى سال پیش مردم در مقابل عمل قتل، با اعدام مجازات مى شدند.
4. عمل را چه کسى مرتکب مى شود: در بریتانیا، نوشیدن مشروبات الکلى براى افراد هجده سال به بالا طبیعى و براى افراد پایین تر از هجده سال ممنوع است.
احتمالاً هر قدر فرد یا گروهى قدرتمندتر باشد، رفتار او قابل قبول تر خواهد بود. هرقدر عملى، فاصله اش از ارزش هاى مورد قبول اجتماعى بیش تر باشد، احتمال بیش ترى وجود دارد که آن عمل به عنوان «رفتار انحرافى» طرد گردد.
واضح است که اگر عملى همانند قتل، توسط اکثریت، به شدت مردود شود، غیرقانونى خواهد بود.
البته کارهاى متعددى وجود دارند که غیرقانونى قلمداد مى شوند، ولى در عین حال، به ندرت خشم عمومى نسبت به آن ها برانگیخته مى شود; مثل باز کردن مغازه ها در روزهاى یکشنبه.
ثانیاً، ممکن است یک گروه فشار ویژه تلاش کند تا کار به خصوصى را قانونى یا غیرقانونى بسازد; مانند مبارزه با آزار و اذیت حیوانات در آزمایش هاى آزمایشگاهى. این اقدام گروه فشار «مبارزه اخلاقى» نامیده شده است.
ثالثاً، گروه هایى که در جامعه از قدرت بیش ترى برخوردارند، قوانین را به سود خود تغییر مى دهند. بهترین مثال در این مورد، قوانین مخالف با فعالیت هاى اتحادیه هاى تجارى و پرسود است.
جامعه شناسان مارکسیست عنوان مى کنند که قوانین در بریتانیا، عمدتاً براى حفظ دارایى ]ثروتمندان[ وضع شده است; گروه هایى که در جامعه داراى کم ترین قدرت هستند، طبقه کارگر، جوانان و فقرا اهداف قوانین مزبور و فعالیت هاى پلیس مى باشند.
بر چسب زنى: براى مثال، هاروارد بیکر معتقد است که اصلاً چیزى به عنوان «کار انحرافى» ـ به واقع ـ وجود ندارد، بلکه کار انحرافى صرفاً رفتارى است که مردم چنین برچسبى بر آن مى زنند.
بنابراین، ماهیت نظریه «برچسب زنى» معطوف به کارهایى نیست که افراد انجام مى دهند، بلکه معطوف به واکنش دیگران به آن کارهاست. غالباً یک عمل انحرافى به طور متفاوت ارزیابى مى شود; مثلاً، دزدى ماشین توسط جوانان طبقه متوسط به عنوان یک عمل تهوّرآمیز و شجاعانه ارزیابى مى شود، در حالى که اگر همان کار توسط یک جوان از طبقه کارگر انجام بگیرد، به خصوص اگر سیاه پوست باشد، به احتمال زیاد، او را به بازداشت گاه روانه خواهد کرد. برچسب هاى برجسته ویژه اى مانند «همجنس باز»، «مجرم» یا «لات»، «وحشى» و «بى اعتنا نسبت به دیگران»، همین که یک بار به کسى زده شد، دیگر مشکل خواهد بود که فراموش شود.
یک زندانى، که دوره محکومیتش را گذرانده است، به دست آوردن شغل و بازگشت به زندگى طبیعى را مشکل خواهد یافت; غالباً کارفرمایان، خویشاوندان و دوستان دیگر به او اعتماد ندارند و نگران خواهند بود که همان عمل را مجدداً مرتکب شود. بسیارى از کسانى که به وسیله جامعه انگ بدنامى خورده و طردشده اند، به جرم سابق برگشته اند و در نتیجه، سوءظن درباره مجرم مادرزاد بودن خود را تحقق بخشیده اند که در واقع، به نوعى تحقق بخشیدن به غیب گویى است.
با توجه به این معناست که طرف داران نظریه «برچسب زنى» اظهار مى دارند که غالباً سبب انحراف، خود اعمال مجرمانه نیست، بلکه واکنش دیگران در مقابل آن هاست.
همچنین جامعه شناسان مى گویند: ممکن است که نظارت اجتماعى به جاى مانع بودن از وقوع جرم، به تحقق آن کمک کند. اما منتقدان مناقشه مى کنند که این نظریه قادر نیست کارهاى مجرمانه مردم را، که پیش از برچسب خوردن به وقوع پیوسته اند، توضیح دهند.
چرا عده اى برخلاف دیگران مرتکب جرم مى شوند؟
مارکسیست ها با بیان این که این نظریه قادر نیست توضیح دهد چه کسى قدرت برچسب زدن دارد و چرا برچسب مى زند، بر انتقاد به این نظریه مى افزایند.از دیدگاه آن ها، قدرت برچسب زنى بخش مهمى از نظارتى است که بورژواها در اختیار دارند. بورژواها با برچسب زدن به کسانى که قدرت و امتیاز آن ها را تهدید مى کنند، به عنوان افراد «منحرف» مى توانند اثر آن ها را خنثا سازند. بنابراین، افراد جناح هاى چپ به عناوینى مانند «مبارزه جو» یا «بى شعور» و «بى عقل» بر چسب مى خورند.
پسرى را تصور کنید که یک کتاب درسى را مى دزدد; کسى او را نمى بیند و او براى مطالعه به خانه مى رود، همه امتحانات را پشت سر مى گذارد و حالا معلم جامعه شناسى شده است.
در مقابل، پسر دیگرى را تصور کنید که یک کتاب درسى را مى دزدد، در حین دزدى دیده شده، دستگیر مى شود، به مدت هفت سال زندان مى افتد، پس از ترخیص از زندان مى خواهد کتابدار بشود، ولى کسى او را استخدام نمى کند. بنابراین، دوباره دست به دزدى زده و مجدّداً گرفتار مى شود.
سپر بلا قرار دادن و هراس اخلاقى
در نیمه دهه 1960، استفن کوهن چگونگى به تصویر کشیده شدن چهره گروه هاى ماد4 و راکر5 (شیوه پوشش و اشکال رفتارشان) را، که در پى برخى مزاحمت ها و اختلالات جزئى در شهرهاى بریتون و ککتون در رسانه هاى گروهى به تصویر کشیده شده بود، مورد مطالعه و بررسى قرار داد.
این شیوه برخورد رسانه ها نحوه نگرش جوانان را نسبت به خود تحت تأثیر قرار داده و آنان را ترغیب کرده بود به شیوه اى غلط، آن گونه که توسط رسانه ها ارائه گردیده بود، عمل کنند.
هم پلیس و هم دولت مردان، به طور همسان، از طریق گزارش رسانه ها هشدار داده مى شدند. آن ها در مقابل جوانانى که خود را به شکل و شمایل گروه هاى ماد یا راکر در مى آوردند، بر اقدام سرسخت پافشارى مى کردند. نتیجه نهایى آن، برخى آشوب ها و بازداشت ها در سطح گسترده بود.
در مقابل گروه هاى ماد، یک اعتراض شدید همگانى وجود داشت و آن ها در بریتانیا به عنوان تهدیدى جدّى علیه نظم و قانون تلّقى مى شدند. کوهن اظهار کرد که «هراس اخلاقى» بدین معناست که هر وقت تنش هاى جامعه تشدید شدند، گروه هاى خاصى که نوعاً افراد فاقد قدرت و جوانان هستند، به عنوان سپر بلا در مقابل بیش تر مشکلات جوامع مورد سرزنش قرار مى گیرند.
نتیجه سپر بلا قرار دادن این است که توجه بخش عمده افراد جامعه را به طور جمعى، به واکنش در مقابل رفتار مشمئزکننده گروه هاى سپر بلا جلب مى کند. این روى کرد آشکارا به طور تنگاتنگ، با بر چسب زنى در ارتباط است.
از زمان انتشار کتاب کوهن درباره گروه هاى ماد و راکر با عنوان «در باب شرورهاى کوچه و بازار و هراس اخلاقى»، نگرانى اخلاقى درباره آدم هاى شرور و هوچى گران فوتبال، پانکى ها و هیپى هاى صلح طلب وجود داشته است.
نمونه هایى از جرم و بزهکارى
بزهکارى6 کارهاى مجرمانه افراد زیر 17 سال است که دادگاه هاى ویژه اى به نام «دادگاه هاى جوانان»7 به این امور رسیدگى مى کنند.
جرم هاى خاص مردان: نمودار ذیل، شمارى از مردم ویلز و انگلند را به تفکیک سن و جنس نشان مى دهد که در فاصله سال هاى 1961 تا 1984 مرتکب تخلّفات جدّى شدند. شکستگى نمودار در سال 1977 حکایت از آن دارد که از آن سال به بعد، شیوه جدیدى براى برآورد آمار و ارقام به کار گرفته شده است:
نظارت اجتماعى، کج روى و جرم
طبق آمارهاى مقامات رسمى، چه کسانى مرتکب جرم مى شوند؟
هر سال قریب 5/3 میلیون جرم، که مورد توجه جدّى قضات یا هیأت منصفه قرار مى گیرد، به وقوع مى پیوندد. عمده ترین جرم ها مربوط به دزدى و جابه جایى کالاهاى مسروقه (قریب 50%) و در رتبه بعدى جیب برى (قاپ زنى) قرار دارد.
براى بررسى آمارهاى جرم و بزه کارى، چهار نکته داراى اهمیت است:
سن: مقطع بین 14 تا 20 سالگى دوره اى است که به احتمال زیاد، جرایم در این سنین صورت مى گیرد.
جنس: تفاوت بارزى بین میزان جرم ذکور و اناث وجود دارد; میزان جرم ذکور تقریباً 5 برابر میزان جرم اناث است.
طبقه: جرم و بزه کارى به طور مستقیم با طبقه اجتماعى افراد در ارتباط است. براى مثال، میزان جرم در میان جوانان طبقه کارگر 8 برابر از میزان آن در میان جوانان طبقه متوسط بیش تر است.
مکان: میزان جرم در نواحى مرکزى شهر به طور معنادارى از میزان آن در حومه و نواحى روستایى بالاتر است.
تبیین هایى درباره جرم و بزه کارى
چرا مردم مرتکب جرم مى شوند؟
سن: «جوانى» دوره اى است که در آن فشار شدیدى از لحاظ هیجان و داشتن خنده و خوشى وجود دارد. جستوجوى خوشى غالباً با قانون تصادم پیدا مى کند. این سخن به جاست که بگوییم: جوانى دوره اى از زندگى است که نظارت اجتماعى در آن ضعیف است.
گفته شده است که ضعف نظارت اجتماعى همراه با جستوجوى هیجان، منجر به کشیده شدن به بزه کارى مى شود. مردم وقتى پا به سن مى گذارند، به سبب ثباتى که با ازدواج، خانواده و شغل به دست مى آورند، از بزه کارى فاصله مى گیرند. (البته این بدین معناست که اگر میزان بى کارى همچنان بالا باقى بماند، ممکن است جوانان هیچ گاه از محدوده جرم خارج نشوند.)
جنسیت: انتظارات متفاوتى که ما درباره پسران و دختران داریم، هنگامى که بزرگ مى شویم اثر خود را بر ما باقى مى گذارند. براى مثال، ارزش هاى نوعى مردانه مى توانند به طور مستقیم، به ستیزه گرى منجر شوند. از سوى دیگر، ارزش هاى زنانه بر سازگارى، خانه دارى و فرزندآورى تأکید دارند; ارزش هایى که فرصت هاى بزه کارى را به شدت کاهش مى دهند.
زنان و جرم: آمارهاى جرم نشان مى دهد که احتمالاً زنان نسبت به مردان کم تر مرتکب جرم مى شوند. براى مثال، زنان فقط 12% از کل متخلفان را تشکیل مى دهند و در جرایم جدّى ترى نظیر جیب برى، زخمى کردن و آدم کشى، آن ها فقط 5% از کل متخلفان را در برمى گیرند.
در گذشته، این امر با تفاوت هاى فیزیکى بین مردان و زنان توضیح داده شده است. هرچند فمینیست ها این امر را مورد مناقشه قرار داده اند.
فرانسیس هایدنسون در کتاب زنان و جرم، اظهار مى دارد که بسیارى از تبیین ها درباره سازگارى زنان بیان مى دارند که آن ها، به خصوص به واسطه نقش هایى که از آن ها انتظار مى رود که در جامعه ایفا کنند، از محدودیت هاى بیش ترى برخوردارند. اگر فردى تحت فشار تر و خشک کردن بچه هاى دو قلو و لوازم آن باشد، به سختى مى تواند سرقتى را ترتیب دهد.
مراقبت از یک خویشاوند سال خورده، که حواسش را از دست داده است، به یک زن فرصت طرح دستبرد به بانک را نمى دهد. در واقع، زنان با مسؤولیت هایى که آن ها را محدود مى کند، بار سنگینى را تحمّل مى کنند. رفتار مناسب براى زنان در ملأ عام، از رفتار مناسب مردان در آن جا متفاوت است.
براى مثال، در جامعه، مردان عملاً حق انحصارى استفاده از زور و خشونت را دارند، در حالى که خشونت از طرف زنان ]در جامعه [غیرقابل قبول است. این امر تقریباً براى مردان یک امر طبیعى است.
مدارکى وجود دارد دالّ بر این که پلیس با جرم هاى اناث متفاوت ]از جرم هاى ذکور[ برخورد مى کند; آن ها تصور مى کنند که اناث نسبت به قانون وفادارتر از ذکورند و بنابراین، ]توسط دیگران[ به سوى جرم کشیده شده و گم راه گشته اند. این امر، به خصوص در مورد بزه کارى اناث صادق است. دخترانى که به واسطه اعمال بزه کارانه دستگیر مى شوند، احتمالاً بیش تر تحت مراقبت و حفاظت قرار مى گیرند تا مردان بزه کار.
بعضى اوقات پلیس در مورد زنان با مداراى بیش ترى عمل مى کند تا در مورد مردان. براى مثال، نزاع دو دختر کم تر احتمال دارد که به دست گیرى آن ها منجر شود تا نزاع مردان; زیرا نزاع زنان زیاد جدّى تلّقى نمى شود. این امر بار دیگر نشان دهنده دیدگاه هاى متفاوت پلیس نسبت به زنان و مردان است.
طبقه: بیش تر بزه کاران و مجرمانى که توسط پلیس دستگیر شده اند، جزو طبقه کارگر هستند. این امر داراى تبیین هاى متفاوتى است.
خرده فرهنگ طبقه کارگر: ارزش هاى طبقه کارگر نظیر زمختى و لذات آنى، به سادگى مى توانند طبقه کارگر را به فعالیت هاى مجرمانه سوق دهند.
جامعه پذیرى ضعیف: اغلب این عامل در میان طبقه کارگر یافت مى شود. والدین در تربیت فرزندشان براى پذیرش ارزش هاى جامعه ناموفق هستند.
نابسامانى: اگر جامعه در فراهم سازى شیوه هاى کافى براى موفقیت مردم، توفیق نداشته باشد، آن ها احساس ناکامى کرده، احتمالاً به سوى جرم کشیده خواهند شد. این امر، به خصوص در دوره هاى بى کارى، بیش تر نمود خواهد داشت.
اصطلاح «آنومى» (Anomy) به وضعیتى اشاره دارد که در آن، تعداد بسیارى از مردم از ارزش هاى مقبول نزد همگان پى روى نکرده، در عوض، اشکال مختلف رفتار انحرافى ـ نظیر دزدى یا خرید و فروش مواد مخدّر ـ را برمى گزینند.
ناکامى منزلتى: به احتمال زیاد، جوانان طبقه کارگر در مدارس شکست خورده و پایین تر از همه گروه ها قرار مى گیرند. آنان احساس مى کنند که مورد تحقیر همگان قرار گرفته اند و در نتیجه، ناکامى هایشان را به شکل رفتارهاى انحرافى ـ که به آن ها کمک مى کند تا تلافى شان را از جامعه در بیاورند ـ بروز مى دهند.
ارزیابى و نقد دیدگاه مذکور
]در جامعه[ براى ثروتمندان یک قانون و براى فقیران، قانون دیگرى وجود دارد. نویسندگان مارکسیست اظهار مى دارند که تبیین هایى که تا به حال ارائه شده، یک نکته مهم و بدیهى را نادیده گرفته اند و آن این است که صاحبان قدرت قوانینى را وضع مى کنند که به سود آن ها و بر ضد منافع طبقه کارگر باشد. اگر واقعیت از این قرار باشد که تاکنون ارائه شده است، به نظر مى رسد که طبقه کارگر بیش ترین جرم را مرتکب شده باشد. براى مثال، سرقت پول از بانک به سرعت به وسیله پلیس تحت تعقیب قرار مى گیرد، اما کلاه بردارى در بورس اوراق بهادار و اجتناب از پرداخت مالیات به ندرت مجازات شده، یا حتى مورد بازجویى قرار مى گیرد.
اماکن
جرم در نواحى مرکزى شهر و برخى از مناطق مسکونىِ مسأله دار از میزان بالایى برخوردار است; زیرا مردمى که در این نواحى متراکم شده اند، غالباً فقیرتر بوده و نسبت به قسمت عمده جمعیت داراى مشکلات اجتماعى بیش ترى هستند. در نتیجه، تبیین هایى که در سطور پیشین درباره طبقه کارگر مطرح شد، در این جا واقعیت مى یابد.
تبیین دیگرى که توسط تعدادى از جامعه شناسان مطرح شده، این است که مراقبت هاى پلیس در نواحى مرکزى شهر، به خصوص نواحى اى که سیاه پوستان زیادى در آن به سر مى برند، سخت و خشن است.
در واقع، این گونه اظهار شده است که سیاهان مورد آزار و اذیت پلیس قرار مى گیرند. در نتیجه، میزان بازداشت ها و تنش هاى اجتماعى، که ممکن است در شرایط ویژه اى منجر به آشوب شود، بالا خواهد بود.
تبیین هاى غیر جامعه شناختى
روان شناسان عنوان کرده اند که گروه هاى ]شخصیتى[ خاصى از مردم هستند که بیش تر مستعد ضد اجتماعى بودن هستند. برخى از آنان تا آن جا پیش رفته اند که حتى گفته اند: افراد خاصى با تمایلات ضد اجتماعى متولّد مى شوند.
هنس آیزنک، روان شناس معروف، چنین عنوان نموده است که اصولاً حاصل اجتماعى شدن در دوران کودکى (جامعه پذیرى) و غرایز طبیعى، دو گروه شخصیتى است که عبارتند از: «گروه هاى شخصیتى درون گرا» و «گروه هاى شخصیتى برون گرا».
]شخصیت[ درون گرا آرام و محتاط بوده، احساسات خود را نظارت مى کند، به ندرت به شیوه پرخاش گرانه رفتار مى کند و به زودى از کوره در نمى رود، ولى ]شخصیت [برون گرا عاشق تفریحات و گردش است و غالباً تمایل به پرخاشگرى داشته، به سرعت از کوره در مى رود، احساسات خود را به صورت جدّى کنترل نمى کند و هیچ گاه شخص قابل اعتمادى نیست.
به نظر آیزنک، فرد برون گرا بیش تر در معرض ارتکاب جرم مى باشد، مگر این که والدینش او را تربیت کرده، یک وجدان قوى در او پدید آورده باشند تا امیال خود را کنترل کند.
روان شناس مشهور دیگرى به نام باولباى چنین عنوان کرده است که احتمال دارد کسانى که در دوران کودکى شان از محبت و مهر مادرى محروم بوده اند، بعدها مجرم شوند.
جامعه شناسان در این که این تبیین، تبیین کاملى براى جرم باشد، تردید دارند. در مقابل، آن ها عنوان کرده اند که عوامل فرهنگى از دو جهت مهم هستند: نخست از این جهت که به فرد کمک مى کند تا در مورد این که کدام عمل غیرقانونى است، دست به تصمیم بزند، جهت دوم عبارت است از: برانگیختن فرد به ارتکاب جرم. جامعه شناسان به چنین عواملى به عنوان «عوامل احساس ناکامى» اشاره مى کنند که این احساس یا به دنبال شکست در مدرسه (ناکامى منزلتى) و یا عدم توانایى خرید کالاهاى مصرفى مورد تبلیغ رسانه ها به سبب داشتن مشاغلى کم درآمد و یا دست مزد پایین و یا به دلیل ارزش هاى همسایگى در محله هایى که جرم شیوه مورد قبول زندگى تلّقى مى شود (خرده فرهنگ) پیش مى آید.
جامعه شناسان به دنبال این مسأله هستند که قوانین را چه کسانى و به سود چه کسانى وضع مى کنند؟ در حالى که برخى از جامعه شناسان عنوان مى کنند که «قانون» بازتاب ارزش هاى اکثریت یک جامعه است، عده دیگرى از آن ها قانون را بازتاب خواست قدرتمندان جامعه مى دانند.
در هر دو استدلال، قانون به عنوان یک امر طبیعى نیست که مردم به طور مادرزادى آن را نقض کنند، بلکه قانون پدیده اى اجتماعى است که از یک جامعه به جامعه دیگر تفاوت مى کند.
جرم هاى یقه سفیدان
هنگامى که سخن از جرم به میان مى آید، بیش تر مردم دزدان بانکى را تصور مى کنند که به کارمندان بانک دستبرد زده و به درون اتومبیل سریع السیر مى پرند و فرار مى کنند، در صورتى که بسیارى از سرقت هاى پولى و آسیب ها توسط مجرمان یقه سفید به وقوع مى پیوندد. عناوینى همچون «نگهبان به سوى افرادى که در خیابان اصلى به بانکى یورش برده بودند، تیراندازى کرده» و «پیر زن و ربوده شدن پس انداز او توسط دو تبه کار» نمونه هایى از انواع عناوین روزنامه ها هستند که در شکل گیرى تصورات ما درباره جرم ایفاى نقش مى کنند. با وجود این، عده اى از مردم تصور مى کنند که جرم هاى خیابانى براى ملت داراى صدمات و ضررهاى کم ترى از جرم هایى هستند که در اصطلاح جامعه شناسان، جرایم «یقه سفیدى» نامیده مى شوند.
جرایم «یقه سفیدى» غالباً شامل اختلاس پول از شرکت ها یا حتى افراد خصوصى مى باشد.
گاهى مدیرى براى سرقت پول، گزارش هایى ]مالى[ جعل مى کند. در چنین مواردى، وقتى کارفرمایان به این جرایم پى مى برند، ترجیح مى دهند که متخلّفان را از کار برکنار کرده، از پخش اخبار مربوطه به آن ها جلوگیرى کنند; زیرا ممکن است این امر به وجهه شرکت آن ها آسیب برساند.
هرچند این قسم از جرایم «یقه سفیدى» داراى اهمیت هستند، ولى در قبال جرایم به مراتب جدّى ترى، که به طور عمدى به وسیله شرکت ها یا مدیران ارشد آن ها براى بالا بردن سود مؤسسه تحت پوشش خود به وقوع مى پیوندد، بى اهمیت جلوه مى کنند.
یکى از مشکلات اساسى در رابطه با مطالعه این نوع جرایم در کشور بریتانیا، این است که آن ها کم تر کشف شده و به ندرت به دادگاه ارجاع داده مى شوند. روى هم رفته، ممکن است مدیران این شرکت ها اشخاص مهمى بوده و با قدرت هاى اقتصادى و سیاسى دنیا در تماس باشند.
اما نکته مهم دیگرى که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که بسیارى از تعاریف ما از جرم، تحت تأثیر گروه هاى قدرتمند جامعه مى باشد.
این گروه ها توانایى آن را دارند که رفتارهاى ویژه اى را برچسب جرم زده و به وسیله پلیس، مرتکبان آن ها را مورد تعقیب قرار دهند، در حالى که فعالیت هایى که شما براى مردم زیان بار تلّقى مى کنید، تحت پوشش «حقوق کیفرى» قرار نمى گیرند، و اگر تحت پوشش این حقوق قرار بگیرند، کم تر اجرا مى شوند. براى مثال، کشیدن سیگار را در نظر بگیرید; تقریباً همگان (غیر از شرکت هاى تولیدکننده سیگار) اذعان مى کنند که استعمال تنباکو، خطر ابتلا به سرطان را به شدت افزایش مى دهد، اما هنوز سیگارها اجازه فروش دارند. اما درباره تفاوت نگرش اکثریت مردم درباره کسانى که از پرداخت مالیات اجتناب مىورزند و امنیت اجتماعى را به خطر مى اندازند، چه طور؟ اگر شما داراى مشاغل بدون مغازه (مثل افرادى که با اتومبیل خود، کالاهایى را به فروش مى رسانند) باشید و بتوانید از پرداخت مالیات فرار کنید، پس مرحبا!
ولى اگر شما بدون اجازه بخش بهداشت و امنیت اجتماعى، چیزى را بردارید آن گاه با حجم سنگینى از قوانین روبه رو مى شوید.
آخرین مثال مربوط به قوانین سلامتى و ایمنى کارگران در محل کار است. با کمال تأسف به نظر کارفرمایان، عمل به قوانین ایمنى کارگران، براى آن ها بسیار گران تمام مى شود. در نتیجه، بعضى از کارفرمایان ترجیح مى دهند که آن ها را نادیده بگیرند. براى مثال، در این جا گفتوگوى یک عضو اتحادیه تجارى در کارخانه اسباب بازى را مورد توجه قرار مى دهیم:
«وقتى بازرس به کارخانه سر مى زند، ما همواره سیم کشى مخاطره آمیز، ماشین هاى از کار افتاده، توده هایى از جعبه هاى سنگین غیر ایمنى و غیره را نشان مى دهیم. او براى دیدن مدیر به داخل رفته و پس از بیست دقیقه، بیرون مى آید. این داستان تکرارى همیشگى است که اگر بخواهیم بر شکایت هایمان پافشارى کنیم، صاحبان کارخانه، کارخانه را تعطیل کرده و تولیدشان را به شرق دور (آن جا که کارخانه هاى اصلى واقع شده اند) منتقل خواهند کرد. و اگر آرامش را حفظ کنیم، تولید همین جا ادامه خواهد یافت. خوب، وقتى که صدها شغل در خطر است، چه کارى از تو ساخته است؟ ما غالباً دهانمان بسته است.
آمارهاى جرم
آیا آمارهاى رسمى جرم باورکردنى اند؟
بحث هایى که تاکنون درباره جرم و بزه کارى صورت گرفته، این فرضیه را پدید آورده که آمارهاى رسمى جرم، مقدار و نوع جرمى را که توسط مردم وقوع یافته و آن ها در قبال آن مسؤولند، دقیقاً منعکس مى سازند. ولى این ]فرض[ ممکن است درست نباشد.
جامعه شناسانى که صحّت و سقم آمارهاى رسمى جرم را مورد بررسى قرار مى دهند، به این نتیجه شگفت انگیز رسیده اند که فقط بخش کوچکى از جرم ها به پلیس گزارش مى شود.
براى مثال، فقط کم تر از یک چهارم اعمال خراب کارانه به پلیس گزارش مى شود. تفاوت بین آمارهاى رسمى جرم و آنچه به واقع رخ مى دهد، به عنوان بخش تاریک نمودار (dark Figur) شناخته مى شود.
سه عامل آمارهاى رسمى جرم را تحت تأثیر قرار مى دهند:
1
. عملیات گزارش جرم به پلیس;
2. عملیات ثبت و ضبط جرم;
3. فعالیت هاى خود پلیس.
میزان واقعى جرم
نمودار ذیل شمارى از جرم هاى رخ داده را در قیاس با تعدادى از تخلّفات گزارش شده به پلیس نشان مى دهد:
گزارش جرم به نیروى انتظامى
مردم معمولاً به دلایل ذیل، موفق نمى شوند جرم ها را به پلیس گزارش کنند:
1. آن ها را خیلى ناچیز تلّقى مى کنند (مثل ایجاد خراش در کناره هاى یک ماشین);
2. باور نمى کنند که پلیس بتواند کارى در آن مورد انجام دهد (مثل کیف زنى در یک بازار شلوغ);
3. آن را امرى خصوصى تلّقى مى کنند (مثل دزدى عضوى از خانواده از عضو دیگران);
4. احساس حقارت مى کنند (مثل تعدّى و تجاوز جنسى).
ولى مردم اگر مطمئن باشند که جرم ها مورد تعقیب قرار خواهند گرفت، آن ها را گزارش مى کنند (مثل سرقت ماشین)، اما مدارکى وجود دارد که نشان مى دهد مردم ادعاهاى دروغینى را در موارد دله دزدى مطرح مى کنند که تا ادعاى خسارت بیش ترى از شرکت بیمه نمایند.
ثبت جرم
پلیس در مورد این که آیا عملى شایسته است به عنوان «عمل مجرمانه» شناخته شود و ثبت گردد یا نه، معیارهاى خود را به کار مى گیرد; در مواردى آن ها احساس مى کنند که نیازى به مداخله نیست; نظیر مشاجره بین زن و شوهر; در مواردى آن ها خلافى را بسیار ناچیز تلّقى مى کنند و تنها به تذکر و توبیخ خلاف کار مى پردازند (مثل دوچرخه سوارى در پیاده رو).
باید در تفسیر و تعبیر آمارهاى رسمى در مورد جرم، احتیاط بیش ترى کرد. به موازات تغییر قانون یا عوض شدن تفسیر پلیس در مورد قانون، ممکن است شاهد افزایش یا کاهش خلاف خاصى باشیم.
براى مثال، پلیس قانونى را که طى نیم قرن بلا استفاده مانده بود، در جریان اعتصابات معدن چیان در سال 1984 ـ 1985 به کار گرفت.
نکته اى که باید متذکر شد عبارت از این است که نیروهاى انتظامى قوانـین را در بخش هاى گوناگون کشور به طور متفاوتى ثبت و اجرا مى کنند. براى نمـونه، پلیس کلان شهرها در مورد فحشا، مسامحه کارتر از نیروهاى پلیس محلى هستند. این امر به تفاوت آمارهاى رسمى فحشا منجر خواهد شد.
فعالیت هاى پلیس
نیروى انتظامى بیش تر براى گشت زنى در نواحى مرکزى شهر به کار گرفته مى شوند. این امر سبب شده است که بعضى از محققان استدلال کنند که نیروهاى مزبور تنها به سبب حضورشان در آن نواحى، جرایم بیش ترى کشف مى کنند.
افسران پلیس با فرضیه هاى مخصوصى درباره «جرم» مشغول به کار مى شوند. براى مثال، این فرضیه بیش تر آن ها را وامى دارد که جوانان طبقه کارگر را متوقف سازند، که به طور طبیعى ممکن است نسبت جوانان مذکور را در آمارهاى رسمى جرم افزایش دهد. همین طور نگرش هاى نژادپرستانه بخش هایى از پلیس آن ها را وادار کرده است تا جوانان سیاه پوست را هدف خود قرار دهند.
نکته پایانى این که پلیس بیش تر تحت تأثیر رسانه ها قرار گرفته و ممکن است به انواع خاصى از جرایم، حسّاس (یا بد گمان) شود. این امر منجر به هجوم یا هراس اخلاقى در مورد جرایم مذکور یا کسانى که مظنون به ارتکاب این جرایم هستند، مى گردد و در نتیجه، آمارهاى این شکل از تخلّف به طور هشدار دهنده اى بالا مى رود.
نمونه معروف این مورد، افزایش سریع آمار کیف زنى در نیمه دهه 1970 مى باشد; زمانى که پلیس در مقابل تعدادى از مقالات روزنامه هاى رنگى واکنش نشان داد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
* این مقاله ترجمه فصل سیزدهم از کتاب جامعه شناسى زنده مى باشد.
Sociology Alive Stephoen Moore, Stanley Thornes (publishers, L.T.P.1987)
1 Social Control
2Establishment
3 Crime
4 (Mode) مادها گروهى از جوانان دهه 60 بریتانیا بودند که لباس هاى شیک و مرتّب مى پوشیدند و موتور اسکوتر (موتورهایى شبیه وسپا) سوار مى شدند.
5 (rocker) راکرها گروهى از جوانان شرور انگلیسى دهه 60 یا پیروان بعدى آن ها بودند که از مشخصه هایشان پوشیدن کت چرمى و سوار شدن موتور سیکلت بود.
6Delinquency
7 Juvenile Courts

تبلیغات