مرجعیت دینى و فعالیت هاى سیاسى آیة اللّه آخوند خراسانى
آرشیو
چکیده
متن
محمدکاظم فرزند ملاحسین در سال 1255 هـ .ق در مشهد مقدس به دنیا آمد. در حرکت به سوى نجف اشرف، وارد شهر سبزوار گردید و از محضر استاد فرزانه، زاهد زمانه، مرحوم حاج ملّاهادى سبزوارى، فیلسوف نامى، کسب فیض نمود. سپس در مسیر حرکت وارد تهران شد و مدتى در مدرسه «صدر» رحل اقامت افکند و در محضر ملاحسین خوئى تلمذ کرد.
مرحوم آیة الله سید هبة الدین شهرستانى در شماره هشتم مجلّد دوم مجلة العلم نوشته اند که محمدکاظم در سن 22 سالگى پس از تحصیل علوم عقلى و نقلى، در رجب 1277 هجرى از مشهد به قصد نجف حرکت کرد و چون تهران را شهرى بزرگ یافت، که در آن استادان فلسفه به سر مى بردند، مدت شش ماه و یا مطابق نقل دیگرى 13 ماه در آن جا اقامت نمود و پس از بهره گیرى از دانش آنان، در ذیحجه سال 1278 هـ. ق تهران را به قصد نجف ترک نمود.1
مرحوم آخوند اندکى پس از ورود به نجف اشرف، در یک امتحان الهى همسر و فرزندش را از دست داد و مدت ها به صورت انفرادى با تنگ دستى در حجره اى به سر مى برد و با جدیّت به درس و بحث مى پرداخت.
یکى از استادان بزرگوار و سرشناس وى در نجف اشرف، مرحوم شیخ اعظم مرتضى انصارى صاحب کتاب پر ارج رسائل و مکاسب بود. مرحوم آخوند در مجلس درس شیخ تا بدان جا پیشرفت کرد که توانست با استاد در بعضى از بحث هاى مهم اصول فقه مناظره کند و همین موجب شد که سایر همدرس هاى وى به او لقب «آخوند» دهند.
از دیگر استادان آخوند، عالم عارف کامل و فقیه فاضل مرحوم حاج سیدعلى شوشترى (ف. 1283 هـ. ق) بود که در مخالفت با هوا و هوس و در پارسایى شهره بود.
آخوند خراسانى نزد دو تن از استادان جناب شیخ راضى و سیدمهدى قزوینى، نیز فقه و اصول خواند. همچنین در درس مرحوم میرزاى شیرازى نیز شرکت مى کرد.2
مقام علمى
آقا سید حسن نجفى قوچانى که سال ها در محضر آخوند تلمّذ کرد، درباره مقام علمى و صفات و مجلس درس استاد خود مى نویسد: در جودت ذهن و استقامت فهم، بى نظیر، و در قوّه بیان و کیفیت تفهیم و تفاهم بلامثیل، و در مدارج کمالات علمیه و عملیه، خورشید جهان تاب و در سیرصعود به اوج رسید...
این بزرگوار در علوم عقلیه و شرعیه، از حکمت و کلام و احکام و فقه و اصول و مانند آن سرآمد روزگار بود، حتى در سیاست متداول بین دول و کیفیت تنظیم ادارات مملکتى که شغل آن جناب نبود مهارت بسزایى داشت.3
شاگردان معروف آخوند
مرحوم آخوند در عمر پربرکت خود، شاگردان زیادى پرورش داد که بسیارى از آن ها در سنگر مرجعیت و تبلیغ دین و مبارزه با ستمگران و قطع ایادى سلطه گر، در موقعیت ممتازى قرار داشتند. معاریف شاگردان وى عبارتند از:
آیة الله سیدابوالحسن اصفهانى (1284ـ1365); شیخ ابوالقاسم قمى (ف. 1353); سید ابوالقاسم کاشانى (ف. 1381); محمدباقر گلپایگانى; شیخ میرزاآقا تهرانى (1365); آیة اللّه سید محمدتقى خوانسارى (ف. 1371); شیخ جعفر محلاتى (1330); سید جمال الدین گلپایگانى (1295ـ1375); شیخ محمدجواد بلاغى (1282ـ1353); سیدحسن قمشه اى مدّرس (1287ـ1350); حاج آقا حسین بروجردى (1393ـ1380)، سید حسن حمامى (1298ـ1379); حاج آقا حسین قمى (1282ـ1366); سیدصدر الدین صدر (1299ـ1273); شیخ آقا ضیاءالدین عراقى (1278ـ1361); شیخ عبدالکریم حائرى (1276ـ1355)، مؤسس حوزه علمیه قم; سید عبدالله بهبهانى (1256ـ1328)، از مشروطه خواهان بزرگ; سید عبدالهادى شیرازى (1305ـ1382); شیخ محمدعلى شاه آبادى (1293ـ1369); سید هبة الدین شهرستانى (1301ـ1386); آیة الله سیداحمد خوانسارى; شیخ محمدحسین نائینى غروى (1277ـ1389)، صاحب کتاب معروف تنبیه الامة و تنزیه الملّة; حاج آقا بزرگ طهرانى (1293ـ1389); شیخ مهدى مازندرانى (1342); شیخ مهدى خالصى (1276ـ1343); سید محمود شاهرودى، و علماى نامدار دیگر که تا 2200 تن شماره شده اند.4
آثار و تألیفات آخوند خراسانى
آثار فقهى و اصولى وى عبارتند از:
حاشیه بر رسائل مرحوم شیخ انصارى; حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى; رساله اى در مشتق; رساله اى در وقف; رساله اى در رضاع; رساله اى در دماء ثلاثه; رساله اى در اجاره; رساله اى در طلاق; رساله اى درباره رهن; رساله اى درباره معناى عدالت; القضاء و الشهادات; روح الحیاة که فتاواى آقاى آخوند است; تکملة التیصره که در آن با توجه به آراء فقهى مرحوم علامه حلّى یک دوره مسائل فقه اسلامى را تدوین نمود; ذخیرة العباد فى یوم المعاد که رساله عملیه است; اللمعات النیره فى شرح تکلمة التبصره که تبصره مرحوم علّامه حلّى را به صورت استدلالى شرح کرد; کفایة الاصول که مهم ترین اثر نفیس وى است که در سطح عالى حوزه هاى علمیه تدریس مى شود.
مرحوم آخوند در فلسفه نیز حاشیه اى بر اسفار ملاصدرا و حاشیه بر منظومه حاج ملّا هادى سبزوارى نوشت.5
فعالیت هاى سیاسى آخوند خراسانى
اوضاع سیاسى ـ اجتماعى ایران در عصر زعامت آخوند خراسانى
مرحوم آخوند در عصر شاهان قاجار مى زیست. پادشاهان قاجار در کمال بى خبرى و زبونى سلطنت مى کردند و سرزمین هاى وسیعى از ایران در جنگ با روس ها از دست رفته بود و کشور متحمل قراردادهاى ننگین «گلستان» و «ترکمنچاى» و... شده بود.
براى درک موقعیت نهضت مشروطیت لازم است ابتدا اوضاع سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى ایران را مورد مطالعه قراردهیم و ریشه هاى بحران را جستوجو کنیم.
در دوره طولانى سلطنت ناصرالدین شاه، که کشورهاى غربى با آهنگى قابل ملاحظه مدراج ترقّى و تعالى را طى مى کردند ایران در منجلاب بى سوادى، فقر و ستم فرو رفته بود. شاه و درباریان به جاى اصلاحات بنیادى و زمینه سازى صحیح براى پیشرفت علوم و صنایع، رو به عیّاشى و شهوت رانى آورده، در مقابل اروپاى غارت گر نرمخو و کاملاً تسلیم بودند، ولى در اداره جامعه و در ارتباط با مردم، سبعانه برخورد کرده، جوّ اختناق را گسترش مى دادند. رجال کشورى و لشکرى افراد ذلیل و خودباخته اى بودند که با رشوه و پرداخت حق حساب، براى خود القاب دهن پر کن دست و پا کرده، با این عناوین جعلى، با قلدرى و تحکّم از درامد و دست رنج مردم، مالیات هاى کذایى مى گرفتند و آن را صرف خوش گذرانى، زن بارگى و سفرهاى خارجى مى کردند.
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه، با توطئه انگلیس، قسمت هایى از خاک ایران از دست رفت و افغانستان از حاکمیت ایران خارج شد. قسمتى از خاک خراسان، مرو، سرخس و ترکمنستان، نیمى از بلوچستان و عمان و 103 جزیره در خلیج فارس عملاً از دست ایران خارج شد که براى مردم ایران حسرت ها و عقده هایى را به دنبال داشت. این موارد نیز از علل مشروطه خواهى مردم ایران به حساب مى آید.6
به گفته ملک زاده، «در زمان مظفرالدین شاه، میرزا عین الدوله، داماد شاه، که از شاه زادگان درجه اول بود، مردى مستبد و سخت گیر و متکبّر و ممسک بود و از روزى که زمام کشور را به دست گرفت، با یک صولت بى نظیرى شروع به کار کرد و چون مظفرالدین شاه بى حال و به عیش و عشرت مشغول بود، تمام قدرت دولت در شخص عین الدوله متمرکز شد و اراده او بر جان و مال مردم فرمان روایى مى کرد. عین الدوله آزادى خواهان را دشمن مى داشت و بزرگ ترین سدّ راه افکار نوین بود. شدت عمل او به حدى بود که هنوز پاسى از شب نمى گذشت که اهالى پایتخت قادر به قدم گذاردن در کوچه ها نبودند و احدى قدرت انتقاد از دستگاه دولت را نداشت.»7
وقتى علاءالدوله، حاکم مغرور و خودپسند تهران، به بهانه گرانى قند و شکر، حاج سیدهاشم نامى را، که از سادات محترم و از بازرگانان معتبر بود، در بازار به چوب بست و عین الدوله نیز بر کار او صحّه گذاشت، بازاریان که این عمل را توهین نسبت به صنف خود مى دانستند، دکان هاى خود را به عنوان اعتراض بستند و روز بعد (14 شوال 1322 ق) مردم براى اعتراض به اعمال دولت در مسجد شاه اجتماع کردند.
در آن وقت، علما به پشتیبانى از مردم برخاستند و به عنوان همدردى با آنان و آشکار ساختن خشم خود نسبت به اجحاف دولتیان، به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت کردند و متجاوز از دو هزار نفر جمعیت در آن حوالى گرد آمدند.
دکتر مهدى ملک زاده، درباره نقش علماى نجف و موقعیت این شهر در نهضت مشروطیت مى نویسد: «حوزه علمیه نجف، که از علما و مراجع تقلید و طلاب علوم دینیّه تشکیل مى یافت، در تقدیرات مشروطیت ایران یکى از مهم ترین عوامل بود... احکامى که از مقام روحانیت نجف صادر مى شد، براى کلیه شیعیان واجب الاطاعه بود و سرپیچى ازآن در حکم سرپیچى از حدود اسلام بود.»
همین مؤلف مى نویسد: آخوند ملاکاظم خراسانى و حاجى میرزا حسین میرزا خلیل و آقاى شیخ عبدالله مازندرانى به طرف دارى از اصول مشروطیت و حکومت ملى مکلّف نمودند، طرف دارى آن بزرگواران یکى از بزرگ ترین عوامل پیشرفت مشروطیت ایران شد...»8
انگیزه مرحوم آقاى آخوند در حمایت از مشروطیت
آیة اللّه خراسانى، شاگرد میرزاى بزرگ شیرازى، براساس وظیفه دینى، در سنگر مرجعیت براى دفاع از حقوق مسلمانان و شیعیان وارد فعالیت هاى سیاسى گردید. او پیش از جریان مشروطیت، نقش زیادى در رهبرى جامعه داشت و اوضاع ایران را زیر نظر گرفت. وى از رفتار و منش کارگزاران دولت خبر مى گرفت و اگر راه خلاف مى پیمودند، به گونه اى روشن اتخاذ موضع مى کرد.
از این رو، نخستین اطلاعیه وى در انتقاد از امین السلطان به سال 1321 با امضاى سه تن دیگر از علما (شربیانى، ماممقانى و میرزا خلیل تهرانى) صادر شد و سبب برکنارى امین السلطان و گماردن عین الدوله گردید.9
آن گاه که علما در قم بست نشسته بودند، وى در تلگرافى از حادثه اى که سبب بست نشستن آنان شده بود، پرسیده قول هرگونه همکارى به آنان مى دهد.10
مراجع عالى قدر نجف از جمله مرحوم آیة الله خراسانى به حکم نیابت عامّه شان از ناحیه مقدّسه حضرت ولى عصر (عج) خود را غم خوار مردم مظلوم ایران دانستند و براى قطع ید ظالمان و ستم گران قاجار، دست به مشروطه خواهى زدند تا در پرتو آن از محرومان جامعه اسلامى و دستورات بر زمین مانده شریعت اسلام دفاع نمایند و در سایه گسترش عدالت، مسلمانان را به قلّه تمدن و شکوه علمى برسانند. علماى متعهد ایران از جمله شخصیتى همچون آیة الله شیخ فضل الله نورى به همین منظور وارد جریان مشروطه خواهى شدند، ولى مرحوم شیخ از نزدیک مسیر نهایى این حرکت را به سوى دشمنان اسلام یافت و وضعیت سیاسى سابق را در مجموع، بهتر از شرایط ضددینى مشروطه خواهان ملحد دید که در نظام سیاسى نوین، استبداد به شکل جدید و با محتوایى خشن به همراه حذف دیانت باقى مى ماند، اما مرحوم آخوند به این مسأله توجه نداشت.
احمد کسروى که از دشمنان و بدخواهان معروف روحانیت بود، در کتاب تاریخ مشروطه ایران، با این که هر جا به نام حاج شیخ فضل الله رسیده از خلاف گویى و هرزه گویى خوددارى نکرده است، با وجود این، وحدت مواضع اصولى حاج شیخ با علماى عتبات و انگیزه دینى مرحوم آخوند در دفاع وى از مشروطیت را این گونه مى نویسد: «چنان که گفتیم، جنبش مشروطه را در تهران دو سید (مرحوم آقا سید عبدالله و آقا سید محمد طباطبایى) پدید آوردند و صدرالعلما و حاجى شیخ مرتضى آشتیانى و شیخ محمدرضاى قمى و کسان دیگرى از ملّایان (مانند مرحوم سید جمال الدین افجه اى) با آنان همگام مى بودند. پس در پیشامد بست نشینى در مسجد آدینه (جمعه) و کوچیدن به قم حاجى شیخ فضل الله نیز با آنان همراهى نمود و پس از آن همیشه همراه مى بود.
پس از پیشرفت مشروطه و باز شدن مجلس، دیگران هر یکى بهره اى جسته، به کنار رفتند، ولى دو سید و حاجى شیخ فضل الله همچنان بازماندند و چون مشروطه را پدید آورده خود مى شماردند، از نگهبانى باز نمى ایستادند. دو سید با آن که به نمایندگى برگزیده نشده بودند، همیشه در نشست هاى مجلس مى بودند و به گفتوگوها درمى آمدند. حاجى شیخ فضل الله نیز گاهى مى بود.
... آخوند ملا کاظم خراسانى و حاجى شیخ عبدالله مازندرانى و حاجى میرزا حسین تهرانى، که آنان نیز از نجف به پشتیبانى برخاستند و با تلگراف و نامه ها یاورى هاى بسیار به جایى مى نمودند، همین راه را مى پیمودند و گاهى نیز در پاسخ پرسش هایى که مى رفت، اندیشه خود را باز نموده، چنین مى گفتند: اکنون که صاحب شریعت (امام زمان(علیه السلام)) ناپیداست و اجراى شریعت نمى شود و خواه و ناخواه حکّام جور چیره گردیده اند، بارى بهتر است براى جلوگیرى از خودکامگى و ستم گرى ایشان، قانونى در میان باشد و عقلاى ملّت مجلسى برپا کرده، در کارها شور کنند.»11
درستى این داورى را مى توان از آغاز کتاب تنبیه الامّه مرحوم آیة الله نائینى، که با تقریظ آیة الله آخوند خراسانى منتشر گردید; جستوجو کرد و سرّ حمایت علماى عتبات را نسبت به نهضت مشروطیت دریافت.
در بخشى از تنبیه الامه آمده است: «و بعد مطّلعین بر تواریخ عالم دانسته اند که ملل مسیحى و اروپاییان قبل از جنگ صلیب، چنانچه از تمام شعب حکمت علمیّه بى نصیب بودند، همین قسم از علوم تمدنیه و حکمت عملیّه و احکام سیاسیه هم، یا به واسطه عدم تشریع آن ها در شرایع سابقه و یا از روى تحریف کتب سماویه و در دست نبودن آن ها بى بهره بودند. بعد از آن واقعه عظمیه، عدم فوزشان را به مقصد، به عدم تمدن و بى علمى خود مستند دانستند، علاج این ام الامراض را اهمّ مقاصد خود قرار داده و عاشقانه در مقام طلب برآمدند.
اصول تمدن و سیاسات اسلامیه را از کتاب و سنّت و فرامین صادره از حضرت شاه ولایت ـ علیه افضل الصلوة و السلام ـ و غیرها اخذ و در تواریخ سابقه خود، منصفانه بدان اعتراف و قصور عقل نوع بشر را از وصول به آن اصول و استناد تمام ترقیّات فوق العاده حاصله و کم تر از نصف قرن اول را به متابعت و پى روى آن اقرار کردند، لکن حسن ممارست و مزاولت وجودت استنباط و استخراج آنان و بالعکس سیر قهقرایى و گرفتارى اسلامیان به ذلّ رقیّت و اسارت طواغیت امّت و معرضین از کتاب و سنّت، مآل امر طرفین را به این نتیجه مشهود و حالت حالیه منتهى ساخت.
صدور احکام حجج اسلامیه نجف اشرف، که رؤساى شیعه جعفرى مذهبند، بر وجوب تحصیل این مشروع مقدّس و تعقیب آن به فتواى مشیخه اسلامیه اسلامبول که مرجع اهل سنت اند، براى برائت ساحت مقدس دین اسلام از چنین احکام جوریه مخالف با ضرورت عقل مستقل، حجتى شد ظاهر و لسان عیب جویان را مقطوع ساخت.»12
این کتاب در سال 1327 قمرى با تقریظ دو مرجع عالى قدر و رهبران مشروطه آیات عظام آخوند خراسانى و عبدالله مازندرانى چاپ گردید که اهداف آنان در مشروطه خواهى به خوبى از این عبارات پیداست.
یکى از محققان تاریخ معاصر، درباره علّت حمایت بعضى از علما از نظام نوین مشروطیت و طرفدارى عدّه اى از نظام مشروعه مى نویسد: علما گرچه در طول دوره قاجار و با بهره گیرى آگاهانه از ارتقا، گسترش و تعمیق قدرت خویش در جامعه توانستند تبدیل به رهبران سیاسى مردم در تمام اعتراض هاى کوچک و بزرگ گردند، ولى در نهایت و پس از متزلزل کردن و عقب زدن نظام حاکم، از ارائه طرح جایگزین بازماندند; چون علما طرح حکومت معینى را براى دوره غیبت مورد مطالعه و اجتهاد قرار نداده بودند و یا دست کم درباره آن، تصور سازمان یافته و قالب ریزى شده روشنى نداشتند.
درست است که مرحوم نراقى و صاحب جواهر به حکومت فقیه در عصر غیبت قایل بودند، ولى در جریان مشروطه، کسى آن را مطرح نکرد (نه مشروطه خواه و نه مشروعه خواه.)
درک این مطلب که مشروطه على رغم تضاد با حکومت معصوم، به دلیل مهار ظلم و اجراى نسبى عدالت، از حکومت استبدادى مطلق به حکومت شیعى نزدیک تر است و نیز این اعتقاد علما که به دلیل غیبت امام معصوم، تشکیل حکومت کاملاً عادلانه شیعى نیز میسّر نمى باشد، موجب شد تا ایشان خود را شرعاً موظّف به حمایت از نظام مشروطه دانسته و در راستاى همین وظیفه شرعى، به تبیین مذهبى نظام مشروطیت و ارائه دلایلى براى مشروعیت آن مبادرت ورزند.
باید توجه داشته باشیم که علماى مذکور به هر دلیل، بجز حکومت استبدادى مطلقه، حکومت مشروطه و حکومت معصوم(علیه السلام) حکومت دیگرى را نمى شناختند و یا امکان تحقق آن را نمى دادند.13
به نظر مى رسد نوشتار فوق خالى از تأمّل نیست; زیرا حکومت ولایت فقیه در مقام تصوّر و نظر، حتى گاهى اجراى آن قدمت دیرینه دارد و عالمان معروف شیعه به استناد مشروعیت همین حکومت، وارد دستگاه سلاطین جور گشته و بر اساس قدر متیقّن، از مشروعیت ولایت فقیه و بر پایه حقوق حکومتى خویش دست به فعالیت حکومتى زدند. عالمانى همچون سیّد مرتضى، سید رضى، علّامه حلّى، خواجه نصیرالدین طوسى، محقق کرکى و شیخ بهائى با پیشینه نظرى حکومت ولایت فقیه و با استفاده از حدّاقل حقوق حکومتى خود در زمان سلاطین گذشته، خدمات فراوانى انجام دادند.
مرحوم صاحب جواهر و نراقى و حتى میرزاى شیرازى و آقایان شیخ فضل الله نورى و آخوند خراسانى و نائینى همگى به ولایت فقیه معتقد بودند. باید توجه داشته باشیم کسى همچون آیة الله نورى، که بر مشروطه مشروعه تأکید داشت، قطعاً تصورى از این نوع حکومت داشت که نه استبدادى مطلقه است، و نه مشروطه نامشروع و نه حکومت امام معصوم(علیه السلام)، بلکه دقیقاً همان ولایت فقیه مى باشد او در نظر داشت با اعمال ولایت علما، دستورات قرآن و احادیث را، که تنها در درون کتاب ها باقى مانده بودند به فعلیت درآورد. و اگر شیطنت هاى گروه غرب زده نمى بود، مرحوم شیخ هم مشروطه مشروعه را مطابق ولایت فقیه به اجرا درمى آورد. به همین دلیل، او در مقام جعل قانون، فقهاى عظام را براى دستگاه مقنّنه ضرورى دانست.
تعبیر «مشروطه مشروعه»، که امثال شیخ شهید به کار مى بردند، در حقیقت و باطن خود، همان حکومت و حاکمیت فقیه واجد شرایط است. به عبارت دیگر، لازمه این نظریه حاکمیت عملى فقیه بر امور مسلمانان، است; چرا که تعبیر «مشروعه» طبق تفسیرى که امثال شیخ شهید از آن داشتند; دخالت شرع در تمامى مجارى امور مسلمانان، اعم از دنیوى و اخروى بود. از این رو، مرحوم شیخ نظارت فقهاى پنج گانه بر مصوبات مجلس را مورد تأکید قرار مى داد و روشن است آنچه در مجلس تصویب مى شد ناظر به امور دنیا و معاش مردم و آن چیزى بود که حکومت باید در پى تأمین آن باشد. بنابراین، مى توان گفت تعبیر «مشروعه» داراى دو لازمه انکارناپذیر است:
1. مشروطه مشروعه یعنى مشروطه اى که شرع و قوانین آن در مجارى امور دنیوى و دینى مردم دخالت دارد;
2. اگر بنا باشد شریعت خود را در دنیا و دین مردم نشان دهد، قطعاً بدون دخالت فقیه واجد شرایط میسّر نیست.
با توجه به این دو لازمه براى واژه «مشروطه مشروعه» مى توان ادعا کرد اگر کار بر همان منوال که شیخ تصویر کرده بود پیش مى رفت، خواه ناخواه مى بایست حکومتى تشکیل گردد که مستقیماً تحت نظارت فقیه جامع الشرائط احکام شریعت اجرا گردد و اجراى احکام شریعت جز از این طریق، قابل پیاده شدن نیست.
اسناد فراوانى وجود دارد که مرحوم آخوند نیز براى اجراى دستورات شریعت، رو به مشروطیت آورد و از این نظر، هیچ گونه اختلافى میان او و مرحوم شیخ شهید وجود نداشت.
مرحوم آخوند در نامه اى به یکى از وعّاظ طراز اول ایران، جناب آقا شیخ محمد سلطان المحققین درباره انگیزه خود از حمایت نهضت مشروطیت ایران چنین بیان داشته است: «... غرض ما از این همه زحمت ترقیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه ملهوف و اجراى احکام الهیّه ـ عزّ اسمه ـ و حفظ وقایه بلاد اسلام از تطاول کفّار و امر به معروف و نهى از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه نافعه للقوم بوده است...»14
از تلگراف هاى دیگرى که از سوى طهرانى، خراسانى و مازندرانى به ایران فرستاده شد، چنین آمده است: «پر واضح است که اقدامات مجدّانه داعیان محض حفظ دین مبین و قوّت و شوکت دولت ترقّى ملت و ترقیه حال رعیت و صیانت نفوس و اعراض مسلمین بوده، مکرّراً هم این معنا را نصّاً و خلوصاً تلگرافاً و کتباً به عرض رسانیده...»15
مرحوم آخوند با این نگرش دینى، مشروطه را نوعى ساختار نوین سیاسى مى دانست که اهل شرع نیز باید از آن به عنوان تکیه گاهى براى رسیدن به مقاصد دینى خود از آن سود جویند و به همین دلیل، تأسیس مشروطیت را از اهمّ واجبات شمرده، چنین فتوا داد: «بذل و جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ و سرمویى مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت است.»16
آقاى حائرى در تحقیقى که درباره دلیل شرکت رهبران مذهبى در انقلاب مشروطیت ایران کرده است، مى گوید: دشمنى علما با مظفرالدین شاه به حدى رسید که مرحوم شربیانى او را "سگ" نامید. تلگراف هاى چهارنفر از علماى معروف مقیم نجف به مظفرالدین شاه و عین الدوله صدراعظم وقت به خوبى نشان مى دهد که چه اندازه این مقامات با نفوذ مذهبى از دستگاه حاکمه مظفرالدین شاه ناخشنود بودند. براى اصلاح فساد ادارى و غیره، علماى نجف در یکى از تلگراف هاى خود که در تاریخ 1902 (1320 قمرى) به شاه فرستادند، درخواست تأسیس یک مجلس نمایندگان کرده بودند.
این اختلاف و دشمنى که علما با دستگاه حاکمه قاجار داشتند و درخواست ها و پیشنهادهاى آن ها براى اصلاحات کشورى به خوبى نشان مى دهد که با رژیم حاکم، که بر بنیاد استبداد، ستم و بى دادگرى ریخته شده بود، سخت مخالف بودند.
مشروطیت موردنظر مرحوم آخوند
مشروطیت با این که ترجمانى از واژه «کنستیتوسیون» (Conistitution) غربى است که در آن، طبق پیشینه تحولات فکرى و سیاسى انقلاب کبیر فرانسه که با سکولاریزم و عارى از هرگونه دین باورى همراه بود، ولى در برداشت اولیه مرحوم آخوند، چنان با دستورات شریعت انطباق داده شد که نتیجه اى جز مشروعیت خواهى شیخ فضل الله نداشت، آیة الله آخوند خراسانى و مازندرانى در لایحه اى مشروطیت را این گونه تعبیر مى کنند: «... مشروطیت هر مملکت عبارت از محدود و مشروطه بودن ادارات سلطنتى و دوایر دولتى است به عدم تخطى از حدود و قوانین موضوعه، بر طبق مذاهب رسمى آن مکتب، و طرف مقابل آن استبدادیت دولت است ]که [عبارت از رها]یى[ و خودسرى است ]و [آزادى سلطنتى است و... آزادى هر ملت هم، که اساس مشروطیت سلطنتى مبتنى بر آن است، عبارت است از: عدم مقهوریت شان در تحت تحکّمات خودسرانه سلطنت و بى مانعى در احقاق مشروعه ملّیه، و رغبت مقابله آن هم عبارت از همین مقهوریت مذکوره و فاقد هر چیز بودن در مقابل ارادت دولت است، و چون مذهب رسمى ایران همان دین قویم اسلام و طریقه حقّه اثناعشریه ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ است، پس حقیقتاً مشروطیت و آزادى ایران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبقه بر احکام خاصّه و عامّه مستفاده از مذاهب و بنیه بر اجراى احکام الهیه ـ عزّ اسمه ـ و حفظ نوامیس شرعیه و ملّیه و منع از منکرات اسلامیات و اشاعه عدالت و محو مبانى ظلم و سدّ ارتکابات خودسرانه.... مطلب این بود ]که [اساس مسلمانى بر این مطلب مبتنى و در فصل دویم متمّم قانون اساسى هم ـ که سابقاً امضا نمودیم ـ ملزوم عدم مخالفت قوانین موضوعه با احکام شرعیه را تصریح و کاملاً این معنا رعایت شده است و امیدواریم که ـ ان شاءالله تعالى ـ عموم ملت هم در انتخاب مبعوثان خود از مردمان صحیح کامل و کسانى که به معاشرت کامله عدم خیانتشان به دین و دولت و مملکت و ملت معلوم باشد، بذل مراقبت نموده و خواهد نمود. مبعوثان عظام هم حق امانت دارى ـ کما ینبغى اداء ـ و سرمویى خیانت را به هیچ کدام البته روا نخواهند داشت...17
الاحقر عبدالله مازندرانى (محل مهر) الاحقرالجانى محمّدکاظم الخراسانى(محل مهر)
شیخ شهید نورى پیش از آن که کاملاً از اصلاح مشروطیت غربى و انطباق آن با مشروعیت دینى ناامید گردد، آخرین بار فرمود: اگر مجلس مطیع علماى نجف است، پس چرا نامه مرحوم آقاى آخوند را، که با وساطتش به دست ریاست مجلس آن روز رسید، در صحن مجلس قرائت نگردید؟! اگر نامه رهبر دینى مشروطه خواهان، جناب آقاى آخوند در مجلس قرائت مى شد، آن وقت همگان متوجه مى شدند مشروطیت موردنظر آخوند همان مشروعیت مطلوب شیخ فضل الله بوده است. البته آن روز مجلسیان شیّاد عمداً آن نامه را، که مخالف نیّات پلیدشان بود، مخفى نمودند و به گونه اى وانمود کردند که گویى اصلاً چنین نامه اى از سوى جناب آخوند در ضرورت رعایت انطباق مقرّرات مجلس با احکام الهى صادر نگردید. ولى خوشبختانه کسروى معلوم الحال متن نامه آقاى آخوند به مجلس را در کتاب تاریخ مشروطه آورده است.
مواضع آخوند خراسانى در برابر مشروطیت پس از سقوط محمدعلى شاه
پس از آن که مبارزان بختیارى و سپاه محمدولى خان تنکابنى با موافقت روس و انگلیس تهران را فتح کردند، خبر عزل محمدعلى شاه و جلوس فرزندش، احمدشاه، به نجف رسید. مرحوم آخوند طى تلگرافى مردم را به آرامش دعوت کرد و از آنان خواست که از آن پس مالیات را به دولت بدهند.
متن تلگراف چنین است: «توسط انجمن هاى ایالتى و ولایتى به عموم ملت ایران اعلام مى شود: ارتفاع حکم اداى مالیات و لزوم اهتمام در رفع انقلابات را سابقاً بعد از تغییر سلطنت اعلام، باز هم تأکیداً اظهار مى شود: الیوم حفظ مملکت اسلامى، به امنیت کامله و تمیکن از اولیاى دولت، متوقّع، و اندک انقلاب موجب مداخله اجانب و دشمنى به دین مبین اسلام است.»18
آیة الله خراسانى پس از سقوط استبداد صغیر، براى تداوم و حفاظت از مشروطیت، آموزش نظامى را واجب نمود. در این باره در یکى از اسناد آمده است: «... معلوم است که حفظ اسلام و پاس بانى ممالک اسلامى تکلیف عامّه مردم است و بر هر فردى از افراد مسلمین واجب است که به حسب قوّه و استعداد خود، در مقام تحصیل مقدّمات آن برآید، در اقدام به لوازم آن کوتاهى نکنند... بر عموم جوانان مسلمین و ابناى ملت اسلامى واجب است که در مشق نظامى و تعلّم قواعد حربیه جدید، که معمول این زمان است، هیچ گونه مسامحه و مساهله ننمایند...»
الاحقر الجانى محمدکاظم الخراسانى (محل خاتم مبارک)19
مرحوم آخوند سپس تلگراف هایى براى ناصرالملک ـ نایب السلطنه احمدشاه ـ و وزارت جنگ و وزارت داخله و ریاست مجلس شوراى ملّى فرستاد و در آن از مجاهدات امرا و سرداران عظام ملى و مجاهدان دین پرست وطن خواه و طبقات ملت ایران در استقرار اساس قویم مشروطیت تشکر کرد و به آن ها پندهاى نیکو داد تا در ایجاد نیروهاى مسلح، که اهمّ تکلیف فورى و مایه نجات مملکت از مهالک و قطع تشّبثات اجانب است، بکوشند و از منهیاتى که دولت قبل مرتکب آن مى شد، از قبیل «تکثیر ادارات مضرّه و توسیع دوائر مفسده و صرف مالیه مملکت از مال ملت مظلومه» بپرهیزند و عفو عمومى بدهند تا زندانیان سیاسى آزاد گردند... و قوانین مملکتى را بکلى با حضور هیأت مجتهدین عظام نظّار ـ که سابقاً به مجلس معرفى شدند ـ مطابق قانون اساسى عاجلاً مترّصد، و از منکرات اسلامیه و منافیات مذهب، به کمال شدت و سختى جلوگیرى فرموده، از ادارات مملکتى به اقل ضرورت اکتفا و مستخدمین در کلیه ادارات، خصوصاً در عدلیه، را از مردمان با قناعت و دیانت و صحیح المسلک و العقیده انتخاب و مصارف را همه به اقلّ آنچه ممکن شود، برقرار فرموده...»20
ناصرالملک، نایب السلطنه ایران، به تلگراف مفصّل آخوند، که حاوى دستورات براى مملکت دارى بود، چنین پاسخ داد: «... از مدلول گرامى تلگراف منیع مورخ 29 جوزا بر ترقیّات قواى عسکریه و اطمینان قلوب عامّه طبقات، که باعث استقلال و استقرار مملکت و آسایش ملت و در واقع و نفس الامر، حاوى تعلیقات و دستورالعمل هاى لازمه بود، اطلاع کامل حاصل و موجب بسى خوشوقتى خاطر و باعث مزید عوالم قلبیه شد... بر ذمّه هر فرد از مسلمین فرض است که در حفظ ثغور و حدود اسلامیان که در واقع حفظ اسلام است، خود را حاضر و آماده سازند و بر اولیاى دولت لازم است که اسباب و ادوات آحاد نظامى را فراهم بیاورند...»21
آخوند خراسانى در مبارزه با اشغال گران روسى
دولت روس و انگلیس براى چپاول هرچه بیش تر منابع ایران با یکدیگر رقابت مى کردند و هر وقت پایه هاى حکومت مرکزى را در ایران سست مى یافتند، به بهانه حفظ منافع تجارى و صیانت جان و مال اتباع خود با قشون وارد خاک ایران مى شدند.
در هنگامه نهضت مشروطیت و در بحبوحه قیام ملت، براى حمایت دولت فاسد وقت، سربازان روسیه تزارى وارد ایران شدند و هیچ گاه مایل به ترک اشغال نبودند.
حضور مداوم بیگانگان در ایران و فجایعى که مرتکب مى شدند خارى در چشم وطن پرستان و آزادى خواهان واقعى بود. اینان چون به تنهایى قدرت مقاومت در برابر روسیه تزارى نداشتند، چشم امید به مراجع دینى خود دوخته بودند تا آن ها بتوانند با نفوذ معنوى که در میان توده هاى مردم دارند، چاره اى براى دفع روسیان بیندیشند.
به همین روى مرحوم آخوند به عنوان مرجع تقلید شیعیان، از روى تعهّد و احساس وظیفه دینى، در اولین قدم، در تلگراف به مجلسیان امتعه روسى را تحریم کرد. در این تلگراف آمده است: «مجلس محترم شوراى ملى ـ شیّد الله تعالى ارکانه... ـ اساس قویم مشروطیت و استقلال وطن، بلکه ارکان دیانتمان در تزلزل و روح ملّیتمان در خطر و حقوق وظیفه ملّیه، بلکه بشریّه مان لگدکوب و تکلیف دینى اسلامى زیاده بر این به انتظار نشستن، دست روى دست گذاردن را اقتضا ندارد.
اگر حقوق بین المللى مرعى و قوانین آن منظور است، سکوت تا کى؟ انتظار تا چند؟ و اگر مجرّد الفاظى بدون واقعیت و خالى از حقیقت است، البته عموم علما و قاطبه مسلمین هم از مقتضیات اسلامیت خود رفع ید نخواهند کرد. و عجالتاً مجاهده اقتصادیه ترک امتعه روسیه بالکلیّه، که اولین قدم دین دارى و وطن خواهى است ـ بعون الله تعالى و حسن تأییده ـ باید سریعاً اقدام شود.»22
دولت روسیه از این اعلامیه مرحوم آخوند از منافع خود نگران گردید و در نامه اى به وى او را تهدید کرد که ما نیز جلوى واردات کالاهاى ایرانى را خواهیم گرفت.
ایشان به فرزند ارشدشان، میرزا مهدى، که همگام با پدر در صف مقدّم مشروطه خواهان بود، دستور داد تا نامه اى در جواب روسیه بنویسد. در بخشى از این نامه آمده است:
«حالا که انقلابات ـ بحمدلله ـ مرتفع، و امنیت ایران با سایر ممالک متقارب و بر هر ذى حسّ عیاناً محسوس است که ابقاى قشون روسیه در ایران همه روزه یک نوع اشکال عظیمى براى ملت و دولت تولید و اختلال جدید فراهم نموده، اسباب تزلزل کلى و منافى استقلال مملکت بوده و هست، مفاسد مترتّبه و اشکالات متولّده هم جز به خروجشان قابل زوال و ارتفاع نیست.»23
سازش روس و انگلیس در تجاوز به خاک ایران و اعتراضات مرحوم آخوند
روسیان چون از ترساندن آخوند و متقاعد ساختن وى مبنى بر عدم تحریم کالاهاى خود مأیوس شدند، تصمیم به شدت عمل و ایجاد رعب و وحشت و تجاوز هرچه بیش تر به حقوق ملت ایران گرفتند و در این کار، انگلیسى ها را نیز با خود همراه و همداستان ساختند.
از سوى دیگر، به گفته مورّخان، دولت ایران پس از استقرار مشروطیت در سال 1911 براى رفع نابسامانى اقتصادى ایران، شوستر امریکایى را به استخدام درآورد. او نیز در همان سال، براى سر وسامان دادن به مسائل مالى و گمرکى، وارد ایران شد و در اندک مدتى توانست با در نظر گرفتن مصالح کشور و انجام اصلاحات لازم، موفقیت هاى قابل توجهى به دست آورد. به همین روى، دولت روسیه که از طرز کار و موفقیت هاى او ناراضى بود، با ادامه خدمتش در ایران مخالفت کرد و با یک تهدید، عزل او را خواستار گردید و متعاقب آن، دست به اقدامات حادّى زد که از آن جمله قتل آزادى خواهان در تبریز، اشغال قزوین و به توپ بستن حرم حضرت رضا(علیه السلام) بود.
دولت تزارى روسیه به دولت ایران اولتیماتوم داد تا ظرف 48 ساعت مستر شوستر، مستشار مالى، را از مملکت اخراج کند و متعهد شود تا مستشاران خارجى هر وزارت خانه را از دولت روس و انگلیس انتخاب کند و اگر بخواهد از کشورهاى دیگر مستشار استخدام نماید، باید این کار با اجازه وزراى مختار روس و انگلیس باشد.
به دنبال این اولتیماتوم قلدرانه، دولت تزارى با دستور فرمان دهى کل قوا، سالدات هاى روسى را مأمور پیش روى در خاک ایران کرد. آن ها نیز مازندران و رشت را اشغال کرده و تا قزوین پیش روى نمودند و تهران را مورد تهدید قرار دادند.
از سوى دیگر، دولت انگلیس نه تنها به این اولتیماتوم اعتراض نکرد، بلکه وزارت خارجه آنان در یادداشتى، دولت روسیه تزارى را تأیید کرد.
کسروى در این باره مى نویسد: «... انگلیس در 14 اکتبر (بیست و یکم مهرماه) با دست نماینده خود در تهران، یادداشت سختى به دولت ایران فرستاد. در این یادداشت، نخست ناامنى جنوب و زیان آن را به بازارگانان انگلیسى و راهزنى هایى که شده بود، یاداورى کرده، آگاهى مى دهد که هرگاه از آن تاریخ تا سه ماه دیگر دولت ایران نتواند راه هاى جنوب را به ایمنى بیاورد، دولت انگلیس ناگزیر خواهد شد به کارهایى برخیزد و نخستین کارى که خواهد کرد این است که نیرویى به نام «امنیه» از هزار و دویست تن از مردم ایران بسیج خواهد کرد که به سرپرستى سرکردگان انگلیسى به ایمنى راه ها بپردازند و ماهانه ایشان را از صدى ده که به گمرک جنوب افزوده شود و از مالیات فارس گرفته، خواهد پرداخت.24
اعتراض آخوند به انگلیس در همدستى آنان با متجاوزان روسى
مرحوم آخوند و شیخ عبدالله مازندرانى در تلگراف اعتراض آمیز خود گفتند: «... هرگز گمان نبود از دولت حق پرست آزادى خواه، که در اقطار عالم خود را معرفى به طرف دارى حقوق نوع بشر فرموده اند، مسلک قدیم و قویم خود را از دست داده، در محو آزادى و استقلال ایران، با دولت روس همدست شوند و نظیر معاملات روس در شمال، نسبت به جنوب ایران، درصدد برآیند، ملت تازه بیدار ایران که به جهت مدافعه ازحقوق وطنیه و گسیختن زنجیر اسارت و خلع طوق رقیّت خاندان سلطنت خود، این همه خون ها ریخته و قربانى ها نموده و خانمان ها بر باد داده تا جان در بدن دارد به رقیّت اجانب تمکین نخواهند کرد... در طریق حفظ استقلال مملکت، که اولین وظیفه دینیه مسلمین است، حاضر و مهیّا خواهد بود. مقام ریاست روحانیه اسلامیه هم در دفاع از حوزه مسلمین از هر نحو اقدامى کوتاهى نخواهد کرد...»25
با وجود این تلگراف ها نه تنها روسیه قشون خود را از ایران فرا نخواند، بلکه به سالدات هاى خود دستور داد که تا قزوین پیش روى کنند و تهران را در معرض خطر سقوط قرار دهند. در تهران مردم باغیرت و حمیّت دست به کار شدند و براى دفاع از مملکت گردهم آمدند; زنان کفن پوشان شعار مى دادند: اگر مردها جرأت مبارزه و جهاد را ندارند، اجازه دهند ما به جهاد برویم.
اولین واکنشى که در نجف به وقوع پیوست ترک نماز جماعت و درس و بحث بود که در حمایت از ایران صورت گرفت. کسروى مى نویسد: «... خروش مردم روز به روز بیش تر مى شد. در عراق، آخوند خراسانى و حاج شیخ مازندرانى به کوشش برخاستند و نخست فتوا به ترک کالاهاى روس داد، و آن را با تلگراف به همه جا آگاهى فرستادند و سپس آخوند بر آن شد که خویشتن براى جهاد و شورانیدن مردم به جنگ روسیان به ایران آید و بى درنگ به آمادگى پرداخت.
این کار جنبش مردم را چندین برابر گردانید، در همه جا، علما به کار برخاستند; مردم را به ترک کالاى روسى واداشتند. ایرانیان از سال ها عادت به چاى خوردن دارند، ولى چون قند آن روسى بود و چاى نیز از خاک روس به ایران مى آمد، در این هنگام، آن را رها کردند و به جاى چراغ نفتى، شمع روشن کردند. از هر چه کالاى روسى بود پرهیز نمودند. در تهران، جوانان و شاگردان دبستان ها در خیابان ها گردیده مغازه ها و دکان ها را ازخرید و فروش کالاهاى روسى باز مى داشتند و هرگاه یکى گوش نمى داد، شیشه هاى مغازه ها و دکان ها را مى شکستند...»26
فرمان جهاد آخوند خراسانى در مقابله با متجاوزان روسى و درگذشت وى
آیة الله خراسانى، به دنبال پیام شفاهى اعتراض آمیز خود به کنسول روسیه، تلگرافى هم بدین منظور به روس ها فرمود، ولى چون گزارش هاى فراوانى از تعدّیات سالدات هاى روسى که تا قزوین پیش آمده بودند، به دستش رسید، فرمان جهاد علیه آنان صادر کرد. در این فرمان آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم. بر کافه مسلمین واضح است که نفاق و اختلافات داخلیه ایران عبده صلیب را کامیاب نموده، براى محو توحید و نبوت ختمى مرتبت، که اهمّ مکنونات دیرینه آن هاست، کاملاً موقع یافته، از یک طرف ایتالیا به طرابلس غرب و از طرف دیگر، روس و انگلیس به شمال و جنوب ایران قشون وارد نمودند. اندک تسامح موجب ذهاب اسلام است.... بر قاطبه مسلمین و صاحبان فطرت اسلامیت و عرق دیانت، خصوصاً عشایر ایلات با حمیّت، واجب عینى است که درمقام دفاع از اسلام و رفع حملات ظالمانه صلیبیان که بالضرورة الدینیة، از اهمّ فرایض دینیه است، اتفاق و اتحاد حقیقى نموده، از تمام اغراض شخصى، که منشأ این همه خرابى هاست، اغماض نمایند، و دعوت اسلام را اجابت و استغاثه شریعت محمدیه(صلى الله علیه وآله) را لبیک گویند.»27
مرحوم آخوند به دنبال این فرمان، تصمیم گرفت تا خود در رأس سایر علما و به اتفاق آنان، براى تهییج عشایر و ایلات و سرکوبى روسیان به ایران بیاید و در همان وقت، تلگرافى به مؤتمن الملک رئیس مجلس شوراى ملى مخابره کرد و آمادگى خود را براى حرکت به سوى ایران اعلام داشت.
بعضى از کسانى که در این ماجرا بودند، در این باره مى نویسند: «... بعد از آن که جمیع علماى نجف و کربلا و کاظمین و سامرّا با آن بزرگوار براى حرکت در دفاع از مملکت اسلامیه متفق شدند، آن بزرگوار مقرّر فرمود که شب چهارشنبه 21 ذى الحجة الحرام 1329 براى دعاى توسل به حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ نقل مکان به سهله و از آن جا از طریق کربلا و کاظمین به اتفاق سایر حجج اسلام به ایران روانه شوند. و خیلى از فضلا و مجتهدین بعد از این قرار روز پیش رفتند و حجرات مسجد سهله را حیازت نموده هر ده دوازده نفر یک حجره گرفتند و اسباب و لوازم سفر را آن جا کشیدند.
از سامرّا حجة الاسلام آقاى آقا میرزا محمدتقى شیرازى، از کاظمین تمام علما از عرب و عجم، و از کربلا حجة الاسلام اقاى صدر و حجة الاسلام آقاى شیخ حسین مازندرانى، حجة الاسلام آقاى شیخ عبدالله مازندرانى و جناب حجة الاسلام آقاى آخوند ملامحمّد خوانسارى و جناب حجة الاسلام آقاى شریعت اصفهانى، جناب حجة الاسلام آقاى سیدعلى تبریزى و جناب حجة الاسلام آقاى شیخ محمدحسین قمشه اى که بسیار پیرمرد و افتاده بود... و سایر علما و جمیع طلاب عازم حرکت شدند.28
مرحوم آخوند در همین شب، که بنا داشت فردا صبح عازم ایران گردد، بیمار شد و نزدیک هاى طلوع آفتاب روحش به جوار رحمت حق پرواز نمود.
مرگ او در چنین شرایطى بسیار مشکوک است; همچنان که بعضى از پزشکان گفتند: احتمال دارد قبلاً در غذاى او سمى ریخته بودند که منجر به ایست قلبى گردید.29
اعتراض هاى آخوند به روند الحادى مشروطیت و فرمان اخراج تقى زاده
از بحث هاى گذشته روشن گردید که جناب آخوند با روى کردى دینى وارد نهضت مشروطیت شد و آن را با معیارهاى اسلامى در مبارزه با ظلم و استبداد و دفاع از حقوق محرومان و مسائلى نظیر اجراى امر به معروف و نهى از منکر سازگار یافت و از روى وظیفه دینى به استقرار آن همّت گمارد. ولى به مرور زمان، پرده ها از مقاصد شوم مشروطه گران ملحد برافتاد و آن ها با به جا گذاشتن سابقه زشتى همچون شهادت آیة الله نورى و به قتل رساندن رهبر دینى مشروطه خواهان آیة الله بهبهانى در نوشته ها و اظهارات خود، دستورهاى اسلام را براى اداره جامعه ناکارامد خوانده، به دستورات اسلام از جمله قصاص اهانت کرده و دراین باره قلم زدند.
مرحوم آخوند به عنوان یک مرجع دینى، همچون شهید شیخ فضل الله نورى خود را موظف مى دید تا در مقابل این جوّ ضد دینى، تلگراف اعتراض آمیزى به مجلس مخابره کند. او در این تلگراف گفت: «دولت باید از نشر مطالب الحادى و فساد برانگیز جلوگیرى و نویسندگان این گونه مطالب را مجازات کند.30
مرحوم آخوند در مقابله با سخنان دموکرات ها، که حکم قصاص را خلاف حکمت و سیاست شمرده بودند، تلگرافى به این مضمون به مرحوم بهبهانى ـ پیش از قتل وى ـ مخابره کرد: «به موجب مکاتیب متکثرّه داخله، در شماره 121 جریده ایران نو، حکم قصاص را خلاف سیاست و حکمت شمرده، به آیه مبارکه "ولکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب" که حکما و فلاسفه غیرمسلمین همه به حکمت هاى مودوعه در آن کریمه اقرار و به فهم آن افتخار دارند، استحقار نموده، البته چگونگى را اعلام، بلکه همین شماره را عاجلاً ارسال فرمایند تا در صورت صدق، حکم الهى ـ عزّ اسمه ـ به عموم مسلمین اعلام شود.»31
آقاى آخوند با مبانى توحیدى و تعبدّى نمى توانست عقاید متجددان ملحد یا کج اندیش را بپذیرد. افرادى همچون تقى زاده، با غرب زدگى دست از معتقدات اسلامى کشیده بودند و در نظریه پردازى هاى خود همچون ملکم خان مى گفتند: ایرانى براى دست رسى به تمدن غربى باید از نظر روحى، جسمى، آداب و اخلاق و حتى پوشش، الگوى اروپایى را بپذیرد. او در حزب «دموکرات» با ترویج و تبلیغ این تفکر وارد مجلس گردیده بود.
بدین روى، آخوند خراسانى و همرزمش شیخ عبدالله مازندرانى وقتى به انحرافات فکرى تقى زاده پى بردند، در تلگرافى دستور اخراج او را از مجلس و تبعید وى را از کشور صادر نمودند.
در این فرمان آمده است: «... چون ضدیّت مسلّم سیاسى سید حسن تقى زاده، که تاکنون جدّاً آن را تعقیب نموده است، با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدّسه بر خود و اعیان ثابت شده است و از مکنونات فاسده اش علناً پرده برداشته است، لذا از عضویت مجلس مقدّس ملّى و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج، قانوناً و شرعاً منعزل است.»32
پس از انتشار این حکم تلگرافى، مجلس شوراى ایران ترتیبات اخراج او را به منظور خروج او از طهران صادر، تقى زاده به تبریز آمد و مدتى در آن جا اقامت و عاقبت به استانبول و متعاقباً به وطن ایده ال خود، که همان اروپا باشد، رفت.»
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 ر. ک: عبدالحسین مجید کفایى ـ مرگى در نور; زندگى آخوند خراسانى، کتابفروشى زوّار، سال 1359، ص 39
2 محمد رازى، آثار الحجة، ص 171
3 کفائى، پیشین، ص 106، به نقل از حیوة الاسلام.
4 همان، ص 128، به بعد نقل از: المصلح المجاهد، و شیخ آقا بزرگ تهرانى
5 همان، ص 326
6 مهدى ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات علمى، مجلد 2ـ1، ص 105
7 همان، ص 219
8 کفائى، همان، ص 157 به بعد، به نقل از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران.
9 احمد کسروى، تاریخ مشروطه ایران، انتشارات امیرکبیر، ص 33، على اکبر ذاکرى، مجله حوزه، ش 76ـ77 (مهر، آبان، آذر، 1375)، ص 285
10 ذاکرى، پیشین، ص 286، به نقل از: واقعات اتفاقیه در روزگار، ج 1، ص 83
11 احمد کسروى، همان، ص 86ـ285 / على دوانى، نهضت روحانیون ایران، انتشارات خیریه امام رضا(علیه السلام)، 1360، ج 1، ص 145 به بعد
12 ر.ک: آیة الله نائینى، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 1ـ4
13 عبدالحسین زرگرى نژاد، رسائل مشروطیت، کویر، ص 79ـ81
14 عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 123
15 احمد کسروى، همان،ص 617
16 همان ،ص 730
17 عبدالحسین زرگرى نژاد، پیشین، ص 485 به بعد
18 عبدالحسین کفایى، پیشین، ص 235
19 حاج آقا روح اللّه نجفى اصفهانى،مکالمات مقیم و مسافر نقل از عبدالحسین زرگرى نژاد، همان، ص 249، 20ـ
20 کفایى، پیشین، ص 235ـ 238
21 عبدالحسین مجیدکفایى،همان، ص 235الى238
22 عبدالحسین مجیدکفایى،همان،ص240
23 عبدالحسین مجیدکفایى،همان، ص 243ـ244
24 احمد کسروى، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص 149
25 کفایى، پیشین، ص 50ـ249
26 کسروى، تاریخ هیجده ساله آذربایجان / ص 241
27 کفائى، همان
28 همان، ص 269، به نقل از حیوة الاسلام
29 عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 18ـ117/ کفایى، همان، ص 277 به بعد
30 على اکبر ذاکرى، همان، ص 377، به نقل از مهدى ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج 6، ص 1289
31 خاطرات و اسناد مستشارالدوله، صادق، به کوشش ایرج افشار، مجموعه دوم، ص 306
32 اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقى زاده، به کوشش ایرج افشار، ص 207
مرحوم آیة الله سید هبة الدین شهرستانى در شماره هشتم مجلّد دوم مجلة العلم نوشته اند که محمدکاظم در سن 22 سالگى پس از تحصیل علوم عقلى و نقلى، در رجب 1277 هجرى از مشهد به قصد نجف حرکت کرد و چون تهران را شهرى بزرگ یافت، که در آن استادان فلسفه به سر مى بردند، مدت شش ماه و یا مطابق نقل دیگرى 13 ماه در آن جا اقامت نمود و پس از بهره گیرى از دانش آنان، در ذیحجه سال 1278 هـ. ق تهران را به قصد نجف ترک نمود.1
مرحوم آخوند اندکى پس از ورود به نجف اشرف، در یک امتحان الهى همسر و فرزندش را از دست داد و مدت ها به صورت انفرادى با تنگ دستى در حجره اى به سر مى برد و با جدیّت به درس و بحث مى پرداخت.
یکى از استادان بزرگوار و سرشناس وى در نجف اشرف، مرحوم شیخ اعظم مرتضى انصارى صاحب کتاب پر ارج رسائل و مکاسب بود. مرحوم آخوند در مجلس درس شیخ تا بدان جا پیشرفت کرد که توانست با استاد در بعضى از بحث هاى مهم اصول فقه مناظره کند و همین موجب شد که سایر همدرس هاى وى به او لقب «آخوند» دهند.
از دیگر استادان آخوند، عالم عارف کامل و فقیه فاضل مرحوم حاج سیدعلى شوشترى (ف. 1283 هـ. ق) بود که در مخالفت با هوا و هوس و در پارسایى شهره بود.
آخوند خراسانى نزد دو تن از استادان جناب شیخ راضى و سیدمهدى قزوینى، نیز فقه و اصول خواند. همچنین در درس مرحوم میرزاى شیرازى نیز شرکت مى کرد.2
مقام علمى
آقا سید حسن نجفى قوچانى که سال ها در محضر آخوند تلمّذ کرد، درباره مقام علمى و صفات و مجلس درس استاد خود مى نویسد: در جودت ذهن و استقامت فهم، بى نظیر، و در قوّه بیان و کیفیت تفهیم و تفاهم بلامثیل، و در مدارج کمالات علمیه و عملیه، خورشید جهان تاب و در سیرصعود به اوج رسید...
این بزرگوار در علوم عقلیه و شرعیه، از حکمت و کلام و احکام و فقه و اصول و مانند آن سرآمد روزگار بود، حتى در سیاست متداول بین دول و کیفیت تنظیم ادارات مملکتى که شغل آن جناب نبود مهارت بسزایى داشت.3
شاگردان معروف آخوند
مرحوم آخوند در عمر پربرکت خود، شاگردان زیادى پرورش داد که بسیارى از آن ها در سنگر مرجعیت و تبلیغ دین و مبارزه با ستمگران و قطع ایادى سلطه گر، در موقعیت ممتازى قرار داشتند. معاریف شاگردان وى عبارتند از:
آیة الله سیدابوالحسن اصفهانى (1284ـ1365); شیخ ابوالقاسم قمى (ف. 1353); سید ابوالقاسم کاشانى (ف. 1381); محمدباقر گلپایگانى; شیخ میرزاآقا تهرانى (1365); آیة اللّه سید محمدتقى خوانسارى (ف. 1371); شیخ جعفر محلاتى (1330); سید جمال الدین گلپایگانى (1295ـ1375); شیخ محمدجواد بلاغى (1282ـ1353); سیدحسن قمشه اى مدّرس (1287ـ1350); حاج آقا حسین بروجردى (1393ـ1380)، سید حسن حمامى (1298ـ1379); حاج آقا حسین قمى (1282ـ1366); سیدصدر الدین صدر (1299ـ1273); شیخ آقا ضیاءالدین عراقى (1278ـ1361); شیخ عبدالکریم حائرى (1276ـ1355)، مؤسس حوزه علمیه قم; سید عبدالله بهبهانى (1256ـ1328)، از مشروطه خواهان بزرگ; سید عبدالهادى شیرازى (1305ـ1382); شیخ محمدعلى شاه آبادى (1293ـ1369); سید هبة الدین شهرستانى (1301ـ1386); آیة الله سیداحمد خوانسارى; شیخ محمدحسین نائینى غروى (1277ـ1389)، صاحب کتاب معروف تنبیه الامة و تنزیه الملّة; حاج آقا بزرگ طهرانى (1293ـ1389); شیخ مهدى مازندرانى (1342); شیخ مهدى خالصى (1276ـ1343); سید محمود شاهرودى، و علماى نامدار دیگر که تا 2200 تن شماره شده اند.4
آثار و تألیفات آخوند خراسانى
آثار فقهى و اصولى وى عبارتند از:
حاشیه بر رسائل مرحوم شیخ انصارى; حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى; رساله اى در مشتق; رساله اى در وقف; رساله اى در رضاع; رساله اى در دماء ثلاثه; رساله اى در اجاره; رساله اى در طلاق; رساله اى درباره رهن; رساله اى درباره معناى عدالت; القضاء و الشهادات; روح الحیاة که فتاواى آقاى آخوند است; تکملة التیصره که در آن با توجه به آراء فقهى مرحوم علامه حلّى یک دوره مسائل فقه اسلامى را تدوین نمود; ذخیرة العباد فى یوم المعاد که رساله عملیه است; اللمعات النیره فى شرح تکلمة التبصره که تبصره مرحوم علّامه حلّى را به صورت استدلالى شرح کرد; کفایة الاصول که مهم ترین اثر نفیس وى است که در سطح عالى حوزه هاى علمیه تدریس مى شود.
مرحوم آخوند در فلسفه نیز حاشیه اى بر اسفار ملاصدرا و حاشیه بر منظومه حاج ملّا هادى سبزوارى نوشت.5
فعالیت هاى سیاسى آخوند خراسانى
اوضاع سیاسى ـ اجتماعى ایران در عصر زعامت آخوند خراسانى
مرحوم آخوند در عصر شاهان قاجار مى زیست. پادشاهان قاجار در کمال بى خبرى و زبونى سلطنت مى کردند و سرزمین هاى وسیعى از ایران در جنگ با روس ها از دست رفته بود و کشور متحمل قراردادهاى ننگین «گلستان» و «ترکمنچاى» و... شده بود.
براى درک موقعیت نهضت مشروطیت لازم است ابتدا اوضاع سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى ایران را مورد مطالعه قراردهیم و ریشه هاى بحران را جستوجو کنیم.
در دوره طولانى سلطنت ناصرالدین شاه، که کشورهاى غربى با آهنگى قابل ملاحظه مدراج ترقّى و تعالى را طى مى کردند ایران در منجلاب بى سوادى، فقر و ستم فرو رفته بود. شاه و درباریان به جاى اصلاحات بنیادى و زمینه سازى صحیح براى پیشرفت علوم و صنایع، رو به عیّاشى و شهوت رانى آورده، در مقابل اروپاى غارت گر نرمخو و کاملاً تسلیم بودند، ولى در اداره جامعه و در ارتباط با مردم، سبعانه برخورد کرده، جوّ اختناق را گسترش مى دادند. رجال کشورى و لشکرى افراد ذلیل و خودباخته اى بودند که با رشوه و پرداخت حق حساب، براى خود القاب دهن پر کن دست و پا کرده، با این عناوین جعلى، با قلدرى و تحکّم از درامد و دست رنج مردم، مالیات هاى کذایى مى گرفتند و آن را صرف خوش گذرانى، زن بارگى و سفرهاى خارجى مى کردند.
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه، با توطئه انگلیس، قسمت هایى از خاک ایران از دست رفت و افغانستان از حاکمیت ایران خارج شد. قسمتى از خاک خراسان، مرو، سرخس و ترکمنستان، نیمى از بلوچستان و عمان و 103 جزیره در خلیج فارس عملاً از دست ایران خارج شد که براى مردم ایران حسرت ها و عقده هایى را به دنبال داشت. این موارد نیز از علل مشروطه خواهى مردم ایران به حساب مى آید.6
به گفته ملک زاده، «در زمان مظفرالدین شاه، میرزا عین الدوله، داماد شاه، که از شاه زادگان درجه اول بود، مردى مستبد و سخت گیر و متکبّر و ممسک بود و از روزى که زمام کشور را به دست گرفت، با یک صولت بى نظیرى شروع به کار کرد و چون مظفرالدین شاه بى حال و به عیش و عشرت مشغول بود، تمام قدرت دولت در شخص عین الدوله متمرکز شد و اراده او بر جان و مال مردم فرمان روایى مى کرد. عین الدوله آزادى خواهان را دشمن مى داشت و بزرگ ترین سدّ راه افکار نوین بود. شدت عمل او به حدى بود که هنوز پاسى از شب نمى گذشت که اهالى پایتخت قادر به قدم گذاردن در کوچه ها نبودند و احدى قدرت انتقاد از دستگاه دولت را نداشت.»7
وقتى علاءالدوله، حاکم مغرور و خودپسند تهران، به بهانه گرانى قند و شکر، حاج سیدهاشم نامى را، که از سادات محترم و از بازرگانان معتبر بود، در بازار به چوب بست و عین الدوله نیز بر کار او صحّه گذاشت، بازاریان که این عمل را توهین نسبت به صنف خود مى دانستند، دکان هاى خود را به عنوان اعتراض بستند و روز بعد (14 شوال 1322 ق) مردم براى اعتراض به اعمال دولت در مسجد شاه اجتماع کردند.
در آن وقت، علما به پشتیبانى از مردم برخاستند و به عنوان همدردى با آنان و آشکار ساختن خشم خود نسبت به اجحاف دولتیان، به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت کردند و متجاوز از دو هزار نفر جمعیت در آن حوالى گرد آمدند.
دکتر مهدى ملک زاده، درباره نقش علماى نجف و موقعیت این شهر در نهضت مشروطیت مى نویسد: «حوزه علمیه نجف، که از علما و مراجع تقلید و طلاب علوم دینیّه تشکیل مى یافت، در تقدیرات مشروطیت ایران یکى از مهم ترین عوامل بود... احکامى که از مقام روحانیت نجف صادر مى شد، براى کلیه شیعیان واجب الاطاعه بود و سرپیچى ازآن در حکم سرپیچى از حدود اسلام بود.»
همین مؤلف مى نویسد: آخوند ملاکاظم خراسانى و حاجى میرزا حسین میرزا خلیل و آقاى شیخ عبدالله مازندرانى به طرف دارى از اصول مشروطیت و حکومت ملى مکلّف نمودند، طرف دارى آن بزرگواران یکى از بزرگ ترین عوامل پیشرفت مشروطیت ایران شد...»8
انگیزه مرحوم آقاى آخوند در حمایت از مشروطیت
آیة اللّه خراسانى، شاگرد میرزاى بزرگ شیرازى، براساس وظیفه دینى، در سنگر مرجعیت براى دفاع از حقوق مسلمانان و شیعیان وارد فعالیت هاى سیاسى گردید. او پیش از جریان مشروطیت، نقش زیادى در رهبرى جامعه داشت و اوضاع ایران را زیر نظر گرفت. وى از رفتار و منش کارگزاران دولت خبر مى گرفت و اگر راه خلاف مى پیمودند، به گونه اى روشن اتخاذ موضع مى کرد.
از این رو، نخستین اطلاعیه وى در انتقاد از امین السلطان به سال 1321 با امضاى سه تن دیگر از علما (شربیانى، ماممقانى و میرزا خلیل تهرانى) صادر شد و سبب برکنارى امین السلطان و گماردن عین الدوله گردید.9
آن گاه که علما در قم بست نشسته بودند، وى در تلگرافى از حادثه اى که سبب بست نشستن آنان شده بود، پرسیده قول هرگونه همکارى به آنان مى دهد.10
مراجع عالى قدر نجف از جمله مرحوم آیة الله خراسانى به حکم نیابت عامّه شان از ناحیه مقدّسه حضرت ولى عصر (عج) خود را غم خوار مردم مظلوم ایران دانستند و براى قطع ید ظالمان و ستم گران قاجار، دست به مشروطه خواهى زدند تا در پرتو آن از محرومان جامعه اسلامى و دستورات بر زمین مانده شریعت اسلام دفاع نمایند و در سایه گسترش عدالت، مسلمانان را به قلّه تمدن و شکوه علمى برسانند. علماى متعهد ایران از جمله شخصیتى همچون آیة الله شیخ فضل الله نورى به همین منظور وارد جریان مشروطه خواهى شدند، ولى مرحوم شیخ از نزدیک مسیر نهایى این حرکت را به سوى دشمنان اسلام یافت و وضعیت سیاسى سابق را در مجموع، بهتر از شرایط ضددینى مشروطه خواهان ملحد دید که در نظام سیاسى نوین، استبداد به شکل جدید و با محتوایى خشن به همراه حذف دیانت باقى مى ماند، اما مرحوم آخوند به این مسأله توجه نداشت.
احمد کسروى که از دشمنان و بدخواهان معروف روحانیت بود، در کتاب تاریخ مشروطه ایران، با این که هر جا به نام حاج شیخ فضل الله رسیده از خلاف گویى و هرزه گویى خوددارى نکرده است، با وجود این، وحدت مواضع اصولى حاج شیخ با علماى عتبات و انگیزه دینى مرحوم آخوند در دفاع وى از مشروطیت را این گونه مى نویسد: «چنان که گفتیم، جنبش مشروطه را در تهران دو سید (مرحوم آقا سید عبدالله و آقا سید محمد طباطبایى) پدید آوردند و صدرالعلما و حاجى شیخ مرتضى آشتیانى و شیخ محمدرضاى قمى و کسان دیگرى از ملّایان (مانند مرحوم سید جمال الدین افجه اى) با آنان همگام مى بودند. پس در پیشامد بست نشینى در مسجد آدینه (جمعه) و کوچیدن به قم حاجى شیخ فضل الله نیز با آنان همراهى نمود و پس از آن همیشه همراه مى بود.
پس از پیشرفت مشروطه و باز شدن مجلس، دیگران هر یکى بهره اى جسته، به کنار رفتند، ولى دو سید و حاجى شیخ فضل الله همچنان بازماندند و چون مشروطه را پدید آورده خود مى شماردند، از نگهبانى باز نمى ایستادند. دو سید با آن که به نمایندگى برگزیده نشده بودند، همیشه در نشست هاى مجلس مى بودند و به گفتوگوها درمى آمدند. حاجى شیخ فضل الله نیز گاهى مى بود.
... آخوند ملا کاظم خراسانى و حاجى شیخ عبدالله مازندرانى و حاجى میرزا حسین تهرانى، که آنان نیز از نجف به پشتیبانى برخاستند و با تلگراف و نامه ها یاورى هاى بسیار به جایى مى نمودند، همین راه را مى پیمودند و گاهى نیز در پاسخ پرسش هایى که مى رفت، اندیشه خود را باز نموده، چنین مى گفتند: اکنون که صاحب شریعت (امام زمان(علیه السلام)) ناپیداست و اجراى شریعت نمى شود و خواه و ناخواه حکّام جور چیره گردیده اند، بارى بهتر است براى جلوگیرى از خودکامگى و ستم گرى ایشان، قانونى در میان باشد و عقلاى ملّت مجلسى برپا کرده، در کارها شور کنند.»11
درستى این داورى را مى توان از آغاز کتاب تنبیه الامّه مرحوم آیة الله نائینى، که با تقریظ آیة الله آخوند خراسانى منتشر گردید; جستوجو کرد و سرّ حمایت علماى عتبات را نسبت به نهضت مشروطیت دریافت.
در بخشى از تنبیه الامه آمده است: «و بعد مطّلعین بر تواریخ عالم دانسته اند که ملل مسیحى و اروپاییان قبل از جنگ صلیب، چنانچه از تمام شعب حکمت علمیّه بى نصیب بودند، همین قسم از علوم تمدنیه و حکمت عملیّه و احکام سیاسیه هم، یا به واسطه عدم تشریع آن ها در شرایع سابقه و یا از روى تحریف کتب سماویه و در دست نبودن آن ها بى بهره بودند. بعد از آن واقعه عظمیه، عدم فوزشان را به مقصد، به عدم تمدن و بى علمى خود مستند دانستند، علاج این ام الامراض را اهمّ مقاصد خود قرار داده و عاشقانه در مقام طلب برآمدند.
اصول تمدن و سیاسات اسلامیه را از کتاب و سنّت و فرامین صادره از حضرت شاه ولایت ـ علیه افضل الصلوة و السلام ـ و غیرها اخذ و در تواریخ سابقه خود، منصفانه بدان اعتراف و قصور عقل نوع بشر را از وصول به آن اصول و استناد تمام ترقیّات فوق العاده حاصله و کم تر از نصف قرن اول را به متابعت و پى روى آن اقرار کردند، لکن حسن ممارست و مزاولت وجودت استنباط و استخراج آنان و بالعکس سیر قهقرایى و گرفتارى اسلامیان به ذلّ رقیّت و اسارت طواغیت امّت و معرضین از کتاب و سنّت، مآل امر طرفین را به این نتیجه مشهود و حالت حالیه منتهى ساخت.
صدور احکام حجج اسلامیه نجف اشرف، که رؤساى شیعه جعفرى مذهبند، بر وجوب تحصیل این مشروع مقدّس و تعقیب آن به فتواى مشیخه اسلامیه اسلامبول که مرجع اهل سنت اند، براى برائت ساحت مقدس دین اسلام از چنین احکام جوریه مخالف با ضرورت عقل مستقل، حجتى شد ظاهر و لسان عیب جویان را مقطوع ساخت.»12
این کتاب در سال 1327 قمرى با تقریظ دو مرجع عالى قدر و رهبران مشروطه آیات عظام آخوند خراسانى و عبدالله مازندرانى چاپ گردید که اهداف آنان در مشروطه خواهى به خوبى از این عبارات پیداست.
یکى از محققان تاریخ معاصر، درباره علّت حمایت بعضى از علما از نظام نوین مشروطیت و طرفدارى عدّه اى از نظام مشروعه مى نویسد: علما گرچه در طول دوره قاجار و با بهره گیرى آگاهانه از ارتقا، گسترش و تعمیق قدرت خویش در جامعه توانستند تبدیل به رهبران سیاسى مردم در تمام اعتراض هاى کوچک و بزرگ گردند، ولى در نهایت و پس از متزلزل کردن و عقب زدن نظام حاکم، از ارائه طرح جایگزین بازماندند; چون علما طرح حکومت معینى را براى دوره غیبت مورد مطالعه و اجتهاد قرار نداده بودند و یا دست کم درباره آن، تصور سازمان یافته و قالب ریزى شده روشنى نداشتند.
درست است که مرحوم نراقى و صاحب جواهر به حکومت فقیه در عصر غیبت قایل بودند، ولى در جریان مشروطه، کسى آن را مطرح نکرد (نه مشروطه خواه و نه مشروعه خواه.)
درک این مطلب که مشروطه على رغم تضاد با حکومت معصوم، به دلیل مهار ظلم و اجراى نسبى عدالت، از حکومت استبدادى مطلق به حکومت شیعى نزدیک تر است و نیز این اعتقاد علما که به دلیل غیبت امام معصوم، تشکیل حکومت کاملاً عادلانه شیعى نیز میسّر نمى باشد، موجب شد تا ایشان خود را شرعاً موظّف به حمایت از نظام مشروطه دانسته و در راستاى همین وظیفه شرعى، به تبیین مذهبى نظام مشروطیت و ارائه دلایلى براى مشروعیت آن مبادرت ورزند.
باید توجه داشته باشیم که علماى مذکور به هر دلیل، بجز حکومت استبدادى مطلقه، حکومت مشروطه و حکومت معصوم(علیه السلام) حکومت دیگرى را نمى شناختند و یا امکان تحقق آن را نمى دادند.13
به نظر مى رسد نوشتار فوق خالى از تأمّل نیست; زیرا حکومت ولایت فقیه در مقام تصوّر و نظر، حتى گاهى اجراى آن قدمت دیرینه دارد و عالمان معروف شیعه به استناد مشروعیت همین حکومت، وارد دستگاه سلاطین جور گشته و بر اساس قدر متیقّن، از مشروعیت ولایت فقیه و بر پایه حقوق حکومتى خویش دست به فعالیت حکومتى زدند. عالمانى همچون سیّد مرتضى، سید رضى، علّامه حلّى، خواجه نصیرالدین طوسى، محقق کرکى و شیخ بهائى با پیشینه نظرى حکومت ولایت فقیه و با استفاده از حدّاقل حقوق حکومتى خود در زمان سلاطین گذشته، خدمات فراوانى انجام دادند.
مرحوم صاحب جواهر و نراقى و حتى میرزاى شیرازى و آقایان شیخ فضل الله نورى و آخوند خراسانى و نائینى همگى به ولایت فقیه معتقد بودند. باید توجه داشته باشیم کسى همچون آیة الله نورى، که بر مشروطه مشروعه تأکید داشت، قطعاً تصورى از این نوع حکومت داشت که نه استبدادى مطلقه است، و نه مشروطه نامشروع و نه حکومت امام معصوم(علیه السلام)، بلکه دقیقاً همان ولایت فقیه مى باشد او در نظر داشت با اعمال ولایت علما، دستورات قرآن و احادیث را، که تنها در درون کتاب ها باقى مانده بودند به فعلیت درآورد. و اگر شیطنت هاى گروه غرب زده نمى بود، مرحوم شیخ هم مشروطه مشروعه را مطابق ولایت فقیه به اجرا درمى آورد. به همین دلیل، او در مقام جعل قانون، فقهاى عظام را براى دستگاه مقنّنه ضرورى دانست.
تعبیر «مشروطه مشروعه»، که امثال شیخ شهید به کار مى بردند، در حقیقت و باطن خود، همان حکومت و حاکمیت فقیه واجد شرایط است. به عبارت دیگر، لازمه این نظریه حاکمیت عملى فقیه بر امور مسلمانان، است; چرا که تعبیر «مشروعه» طبق تفسیرى که امثال شیخ شهید از آن داشتند; دخالت شرع در تمامى مجارى امور مسلمانان، اعم از دنیوى و اخروى بود. از این رو، مرحوم شیخ نظارت فقهاى پنج گانه بر مصوبات مجلس را مورد تأکید قرار مى داد و روشن است آنچه در مجلس تصویب مى شد ناظر به امور دنیا و معاش مردم و آن چیزى بود که حکومت باید در پى تأمین آن باشد. بنابراین، مى توان گفت تعبیر «مشروعه» داراى دو لازمه انکارناپذیر است:
1. مشروطه مشروعه یعنى مشروطه اى که شرع و قوانین آن در مجارى امور دنیوى و دینى مردم دخالت دارد;
2. اگر بنا باشد شریعت خود را در دنیا و دین مردم نشان دهد، قطعاً بدون دخالت فقیه واجد شرایط میسّر نیست.
با توجه به این دو لازمه براى واژه «مشروطه مشروعه» مى توان ادعا کرد اگر کار بر همان منوال که شیخ تصویر کرده بود پیش مى رفت، خواه ناخواه مى بایست حکومتى تشکیل گردد که مستقیماً تحت نظارت فقیه جامع الشرائط احکام شریعت اجرا گردد و اجراى احکام شریعت جز از این طریق، قابل پیاده شدن نیست.
اسناد فراوانى وجود دارد که مرحوم آخوند نیز براى اجراى دستورات شریعت، رو به مشروطیت آورد و از این نظر، هیچ گونه اختلافى میان او و مرحوم شیخ شهید وجود نداشت.
مرحوم آخوند در نامه اى به یکى از وعّاظ طراز اول ایران، جناب آقا شیخ محمد سلطان المحققین درباره انگیزه خود از حمایت نهضت مشروطیت ایران چنین بیان داشته است: «... غرض ما از این همه زحمت ترقیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه ملهوف و اجراى احکام الهیّه ـ عزّ اسمه ـ و حفظ وقایه بلاد اسلام از تطاول کفّار و امر به معروف و نهى از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه نافعه للقوم بوده است...»14
از تلگراف هاى دیگرى که از سوى طهرانى، خراسانى و مازندرانى به ایران فرستاده شد، چنین آمده است: «پر واضح است که اقدامات مجدّانه داعیان محض حفظ دین مبین و قوّت و شوکت دولت ترقّى ملت و ترقیه حال رعیت و صیانت نفوس و اعراض مسلمین بوده، مکرّراً هم این معنا را نصّاً و خلوصاً تلگرافاً و کتباً به عرض رسانیده...»15
مرحوم آخوند با این نگرش دینى، مشروطه را نوعى ساختار نوین سیاسى مى دانست که اهل شرع نیز باید از آن به عنوان تکیه گاهى براى رسیدن به مقاصد دینى خود از آن سود جویند و به همین دلیل، تأسیس مشروطیت را از اهمّ واجبات شمرده، چنین فتوا داد: «بذل و جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ و سرمویى مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت است.»16
آقاى حائرى در تحقیقى که درباره دلیل شرکت رهبران مذهبى در انقلاب مشروطیت ایران کرده است، مى گوید: دشمنى علما با مظفرالدین شاه به حدى رسید که مرحوم شربیانى او را "سگ" نامید. تلگراف هاى چهارنفر از علماى معروف مقیم نجف به مظفرالدین شاه و عین الدوله صدراعظم وقت به خوبى نشان مى دهد که چه اندازه این مقامات با نفوذ مذهبى از دستگاه حاکمه مظفرالدین شاه ناخشنود بودند. براى اصلاح فساد ادارى و غیره، علماى نجف در یکى از تلگراف هاى خود که در تاریخ 1902 (1320 قمرى) به شاه فرستادند، درخواست تأسیس یک مجلس نمایندگان کرده بودند.
این اختلاف و دشمنى که علما با دستگاه حاکمه قاجار داشتند و درخواست ها و پیشنهادهاى آن ها براى اصلاحات کشورى به خوبى نشان مى دهد که با رژیم حاکم، که بر بنیاد استبداد، ستم و بى دادگرى ریخته شده بود، سخت مخالف بودند.
مشروطیت موردنظر مرحوم آخوند
مشروطیت با این که ترجمانى از واژه «کنستیتوسیون» (Conistitution) غربى است که در آن، طبق پیشینه تحولات فکرى و سیاسى انقلاب کبیر فرانسه که با سکولاریزم و عارى از هرگونه دین باورى همراه بود، ولى در برداشت اولیه مرحوم آخوند، چنان با دستورات شریعت انطباق داده شد که نتیجه اى جز مشروعیت خواهى شیخ فضل الله نداشت، آیة الله آخوند خراسانى و مازندرانى در لایحه اى مشروطیت را این گونه تعبیر مى کنند: «... مشروطیت هر مملکت عبارت از محدود و مشروطه بودن ادارات سلطنتى و دوایر دولتى است به عدم تخطى از حدود و قوانین موضوعه، بر طبق مذاهب رسمى آن مکتب، و طرف مقابل آن استبدادیت دولت است ]که [عبارت از رها]یى[ و خودسرى است ]و [آزادى سلطنتى است و... آزادى هر ملت هم، که اساس مشروطیت سلطنتى مبتنى بر آن است، عبارت است از: عدم مقهوریت شان در تحت تحکّمات خودسرانه سلطنت و بى مانعى در احقاق مشروعه ملّیه، و رغبت مقابله آن هم عبارت از همین مقهوریت مذکوره و فاقد هر چیز بودن در مقابل ارادت دولت است، و چون مذهب رسمى ایران همان دین قویم اسلام و طریقه حقّه اثناعشریه ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ است، پس حقیقتاً مشروطیت و آزادى ایران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانین منطبقه بر احکام خاصّه و عامّه مستفاده از مذاهب و بنیه بر اجراى احکام الهیه ـ عزّ اسمه ـ و حفظ نوامیس شرعیه و ملّیه و منع از منکرات اسلامیات و اشاعه عدالت و محو مبانى ظلم و سدّ ارتکابات خودسرانه.... مطلب این بود ]که [اساس مسلمانى بر این مطلب مبتنى و در فصل دویم متمّم قانون اساسى هم ـ که سابقاً امضا نمودیم ـ ملزوم عدم مخالفت قوانین موضوعه با احکام شرعیه را تصریح و کاملاً این معنا رعایت شده است و امیدواریم که ـ ان شاءالله تعالى ـ عموم ملت هم در انتخاب مبعوثان خود از مردمان صحیح کامل و کسانى که به معاشرت کامله عدم خیانتشان به دین و دولت و مملکت و ملت معلوم باشد، بذل مراقبت نموده و خواهد نمود. مبعوثان عظام هم حق امانت دارى ـ کما ینبغى اداء ـ و سرمویى خیانت را به هیچ کدام البته روا نخواهند داشت...17
الاحقر عبدالله مازندرانى (محل مهر) الاحقرالجانى محمّدکاظم الخراسانى(محل مهر)
شیخ شهید نورى پیش از آن که کاملاً از اصلاح مشروطیت غربى و انطباق آن با مشروعیت دینى ناامید گردد، آخرین بار فرمود: اگر مجلس مطیع علماى نجف است، پس چرا نامه مرحوم آقاى آخوند را، که با وساطتش به دست ریاست مجلس آن روز رسید، در صحن مجلس قرائت نگردید؟! اگر نامه رهبر دینى مشروطه خواهان، جناب آقاى آخوند در مجلس قرائت مى شد، آن وقت همگان متوجه مى شدند مشروطیت موردنظر آخوند همان مشروعیت مطلوب شیخ فضل الله بوده است. البته آن روز مجلسیان شیّاد عمداً آن نامه را، که مخالف نیّات پلیدشان بود، مخفى نمودند و به گونه اى وانمود کردند که گویى اصلاً چنین نامه اى از سوى جناب آخوند در ضرورت رعایت انطباق مقرّرات مجلس با احکام الهى صادر نگردید. ولى خوشبختانه کسروى معلوم الحال متن نامه آقاى آخوند به مجلس را در کتاب تاریخ مشروطه آورده است.
مواضع آخوند خراسانى در برابر مشروطیت پس از سقوط محمدعلى شاه
پس از آن که مبارزان بختیارى و سپاه محمدولى خان تنکابنى با موافقت روس و انگلیس تهران را فتح کردند، خبر عزل محمدعلى شاه و جلوس فرزندش، احمدشاه، به نجف رسید. مرحوم آخوند طى تلگرافى مردم را به آرامش دعوت کرد و از آنان خواست که از آن پس مالیات را به دولت بدهند.
متن تلگراف چنین است: «توسط انجمن هاى ایالتى و ولایتى به عموم ملت ایران اعلام مى شود: ارتفاع حکم اداى مالیات و لزوم اهتمام در رفع انقلابات را سابقاً بعد از تغییر سلطنت اعلام، باز هم تأکیداً اظهار مى شود: الیوم حفظ مملکت اسلامى، به امنیت کامله و تمیکن از اولیاى دولت، متوقّع، و اندک انقلاب موجب مداخله اجانب و دشمنى به دین مبین اسلام است.»18
آیة الله خراسانى پس از سقوط استبداد صغیر، براى تداوم و حفاظت از مشروطیت، آموزش نظامى را واجب نمود. در این باره در یکى از اسناد آمده است: «... معلوم است که حفظ اسلام و پاس بانى ممالک اسلامى تکلیف عامّه مردم است و بر هر فردى از افراد مسلمین واجب است که به حسب قوّه و استعداد خود، در مقام تحصیل مقدّمات آن برآید، در اقدام به لوازم آن کوتاهى نکنند... بر عموم جوانان مسلمین و ابناى ملت اسلامى واجب است که در مشق نظامى و تعلّم قواعد حربیه جدید، که معمول این زمان است، هیچ گونه مسامحه و مساهله ننمایند...»
الاحقر الجانى محمدکاظم الخراسانى (محل خاتم مبارک)19
مرحوم آخوند سپس تلگراف هایى براى ناصرالملک ـ نایب السلطنه احمدشاه ـ و وزارت جنگ و وزارت داخله و ریاست مجلس شوراى ملّى فرستاد و در آن از مجاهدات امرا و سرداران عظام ملى و مجاهدان دین پرست وطن خواه و طبقات ملت ایران در استقرار اساس قویم مشروطیت تشکر کرد و به آن ها پندهاى نیکو داد تا در ایجاد نیروهاى مسلح، که اهمّ تکلیف فورى و مایه نجات مملکت از مهالک و قطع تشّبثات اجانب است، بکوشند و از منهیاتى که دولت قبل مرتکب آن مى شد، از قبیل «تکثیر ادارات مضرّه و توسیع دوائر مفسده و صرف مالیه مملکت از مال ملت مظلومه» بپرهیزند و عفو عمومى بدهند تا زندانیان سیاسى آزاد گردند... و قوانین مملکتى را بکلى با حضور هیأت مجتهدین عظام نظّار ـ که سابقاً به مجلس معرفى شدند ـ مطابق قانون اساسى عاجلاً مترّصد، و از منکرات اسلامیه و منافیات مذهب، به کمال شدت و سختى جلوگیرى فرموده، از ادارات مملکتى به اقل ضرورت اکتفا و مستخدمین در کلیه ادارات، خصوصاً در عدلیه، را از مردمان با قناعت و دیانت و صحیح المسلک و العقیده انتخاب و مصارف را همه به اقلّ آنچه ممکن شود، برقرار فرموده...»20
ناصرالملک، نایب السلطنه ایران، به تلگراف مفصّل آخوند، که حاوى دستورات براى مملکت دارى بود، چنین پاسخ داد: «... از مدلول گرامى تلگراف منیع مورخ 29 جوزا بر ترقیّات قواى عسکریه و اطمینان قلوب عامّه طبقات، که باعث استقلال و استقرار مملکت و آسایش ملت و در واقع و نفس الامر، حاوى تعلیقات و دستورالعمل هاى لازمه بود، اطلاع کامل حاصل و موجب بسى خوشوقتى خاطر و باعث مزید عوالم قلبیه شد... بر ذمّه هر فرد از مسلمین فرض است که در حفظ ثغور و حدود اسلامیان که در واقع حفظ اسلام است، خود را حاضر و آماده سازند و بر اولیاى دولت لازم است که اسباب و ادوات آحاد نظامى را فراهم بیاورند...»21
آخوند خراسانى در مبارزه با اشغال گران روسى
دولت روس و انگلیس براى چپاول هرچه بیش تر منابع ایران با یکدیگر رقابت مى کردند و هر وقت پایه هاى حکومت مرکزى را در ایران سست مى یافتند، به بهانه حفظ منافع تجارى و صیانت جان و مال اتباع خود با قشون وارد خاک ایران مى شدند.
در هنگامه نهضت مشروطیت و در بحبوحه قیام ملت، براى حمایت دولت فاسد وقت، سربازان روسیه تزارى وارد ایران شدند و هیچ گاه مایل به ترک اشغال نبودند.
حضور مداوم بیگانگان در ایران و فجایعى که مرتکب مى شدند خارى در چشم وطن پرستان و آزادى خواهان واقعى بود. اینان چون به تنهایى قدرت مقاومت در برابر روسیه تزارى نداشتند، چشم امید به مراجع دینى خود دوخته بودند تا آن ها بتوانند با نفوذ معنوى که در میان توده هاى مردم دارند، چاره اى براى دفع روسیان بیندیشند.
به همین روى مرحوم آخوند به عنوان مرجع تقلید شیعیان، از روى تعهّد و احساس وظیفه دینى، در اولین قدم، در تلگراف به مجلسیان امتعه روسى را تحریم کرد. در این تلگراف آمده است: «مجلس محترم شوراى ملى ـ شیّد الله تعالى ارکانه... ـ اساس قویم مشروطیت و استقلال وطن، بلکه ارکان دیانتمان در تزلزل و روح ملّیتمان در خطر و حقوق وظیفه ملّیه، بلکه بشریّه مان لگدکوب و تکلیف دینى اسلامى زیاده بر این به انتظار نشستن، دست روى دست گذاردن را اقتضا ندارد.
اگر حقوق بین المللى مرعى و قوانین آن منظور است، سکوت تا کى؟ انتظار تا چند؟ و اگر مجرّد الفاظى بدون واقعیت و خالى از حقیقت است، البته عموم علما و قاطبه مسلمین هم از مقتضیات اسلامیت خود رفع ید نخواهند کرد. و عجالتاً مجاهده اقتصادیه ترک امتعه روسیه بالکلیّه، که اولین قدم دین دارى و وطن خواهى است ـ بعون الله تعالى و حسن تأییده ـ باید سریعاً اقدام شود.»22
دولت روسیه از این اعلامیه مرحوم آخوند از منافع خود نگران گردید و در نامه اى به وى او را تهدید کرد که ما نیز جلوى واردات کالاهاى ایرانى را خواهیم گرفت.
ایشان به فرزند ارشدشان، میرزا مهدى، که همگام با پدر در صف مقدّم مشروطه خواهان بود، دستور داد تا نامه اى در جواب روسیه بنویسد. در بخشى از این نامه آمده است:
«حالا که انقلابات ـ بحمدلله ـ مرتفع، و امنیت ایران با سایر ممالک متقارب و بر هر ذى حسّ عیاناً محسوس است که ابقاى قشون روسیه در ایران همه روزه یک نوع اشکال عظیمى براى ملت و دولت تولید و اختلال جدید فراهم نموده، اسباب تزلزل کلى و منافى استقلال مملکت بوده و هست، مفاسد مترتّبه و اشکالات متولّده هم جز به خروجشان قابل زوال و ارتفاع نیست.»23
سازش روس و انگلیس در تجاوز به خاک ایران و اعتراضات مرحوم آخوند
روسیان چون از ترساندن آخوند و متقاعد ساختن وى مبنى بر عدم تحریم کالاهاى خود مأیوس شدند، تصمیم به شدت عمل و ایجاد رعب و وحشت و تجاوز هرچه بیش تر به حقوق ملت ایران گرفتند و در این کار، انگلیسى ها را نیز با خود همراه و همداستان ساختند.
از سوى دیگر، به گفته مورّخان، دولت ایران پس از استقرار مشروطیت در سال 1911 براى رفع نابسامانى اقتصادى ایران، شوستر امریکایى را به استخدام درآورد. او نیز در همان سال، براى سر وسامان دادن به مسائل مالى و گمرکى، وارد ایران شد و در اندک مدتى توانست با در نظر گرفتن مصالح کشور و انجام اصلاحات لازم، موفقیت هاى قابل توجهى به دست آورد. به همین روى، دولت روسیه که از طرز کار و موفقیت هاى او ناراضى بود، با ادامه خدمتش در ایران مخالفت کرد و با یک تهدید، عزل او را خواستار گردید و متعاقب آن، دست به اقدامات حادّى زد که از آن جمله قتل آزادى خواهان در تبریز، اشغال قزوین و به توپ بستن حرم حضرت رضا(علیه السلام) بود.
دولت تزارى روسیه به دولت ایران اولتیماتوم داد تا ظرف 48 ساعت مستر شوستر، مستشار مالى، را از مملکت اخراج کند و متعهد شود تا مستشاران خارجى هر وزارت خانه را از دولت روس و انگلیس انتخاب کند و اگر بخواهد از کشورهاى دیگر مستشار استخدام نماید، باید این کار با اجازه وزراى مختار روس و انگلیس باشد.
به دنبال این اولتیماتوم قلدرانه، دولت تزارى با دستور فرمان دهى کل قوا، سالدات هاى روسى را مأمور پیش روى در خاک ایران کرد. آن ها نیز مازندران و رشت را اشغال کرده و تا قزوین پیش روى نمودند و تهران را مورد تهدید قرار دادند.
از سوى دیگر، دولت انگلیس نه تنها به این اولتیماتوم اعتراض نکرد، بلکه وزارت خارجه آنان در یادداشتى، دولت روسیه تزارى را تأیید کرد.
کسروى در این باره مى نویسد: «... انگلیس در 14 اکتبر (بیست و یکم مهرماه) با دست نماینده خود در تهران، یادداشت سختى به دولت ایران فرستاد. در این یادداشت، نخست ناامنى جنوب و زیان آن را به بازارگانان انگلیسى و راهزنى هایى که شده بود، یاداورى کرده، آگاهى مى دهد که هرگاه از آن تاریخ تا سه ماه دیگر دولت ایران نتواند راه هاى جنوب را به ایمنى بیاورد، دولت انگلیس ناگزیر خواهد شد به کارهایى برخیزد و نخستین کارى که خواهد کرد این است که نیرویى به نام «امنیه» از هزار و دویست تن از مردم ایران بسیج خواهد کرد که به سرپرستى سرکردگان انگلیسى به ایمنى راه ها بپردازند و ماهانه ایشان را از صدى ده که به گمرک جنوب افزوده شود و از مالیات فارس گرفته، خواهد پرداخت.24
اعتراض آخوند به انگلیس در همدستى آنان با متجاوزان روسى
مرحوم آخوند و شیخ عبدالله مازندرانى در تلگراف اعتراض آمیز خود گفتند: «... هرگز گمان نبود از دولت حق پرست آزادى خواه، که در اقطار عالم خود را معرفى به طرف دارى حقوق نوع بشر فرموده اند، مسلک قدیم و قویم خود را از دست داده، در محو آزادى و استقلال ایران، با دولت روس همدست شوند و نظیر معاملات روس در شمال، نسبت به جنوب ایران، درصدد برآیند، ملت تازه بیدار ایران که به جهت مدافعه ازحقوق وطنیه و گسیختن زنجیر اسارت و خلع طوق رقیّت خاندان سلطنت خود، این همه خون ها ریخته و قربانى ها نموده و خانمان ها بر باد داده تا جان در بدن دارد به رقیّت اجانب تمکین نخواهند کرد... در طریق حفظ استقلال مملکت، که اولین وظیفه دینیه مسلمین است، حاضر و مهیّا خواهد بود. مقام ریاست روحانیه اسلامیه هم در دفاع از حوزه مسلمین از هر نحو اقدامى کوتاهى نخواهد کرد...»25
با وجود این تلگراف ها نه تنها روسیه قشون خود را از ایران فرا نخواند، بلکه به سالدات هاى خود دستور داد که تا قزوین پیش روى کنند و تهران را در معرض خطر سقوط قرار دهند. در تهران مردم باغیرت و حمیّت دست به کار شدند و براى دفاع از مملکت گردهم آمدند; زنان کفن پوشان شعار مى دادند: اگر مردها جرأت مبارزه و جهاد را ندارند، اجازه دهند ما به جهاد برویم.
اولین واکنشى که در نجف به وقوع پیوست ترک نماز جماعت و درس و بحث بود که در حمایت از ایران صورت گرفت. کسروى مى نویسد: «... خروش مردم روز به روز بیش تر مى شد. در عراق، آخوند خراسانى و حاج شیخ مازندرانى به کوشش برخاستند و نخست فتوا به ترک کالاهاى روس داد، و آن را با تلگراف به همه جا آگاهى فرستادند و سپس آخوند بر آن شد که خویشتن براى جهاد و شورانیدن مردم به جنگ روسیان به ایران آید و بى درنگ به آمادگى پرداخت.
این کار جنبش مردم را چندین برابر گردانید، در همه جا، علما به کار برخاستند; مردم را به ترک کالاى روسى واداشتند. ایرانیان از سال ها عادت به چاى خوردن دارند، ولى چون قند آن روسى بود و چاى نیز از خاک روس به ایران مى آمد، در این هنگام، آن را رها کردند و به جاى چراغ نفتى، شمع روشن کردند. از هر چه کالاى روسى بود پرهیز نمودند. در تهران، جوانان و شاگردان دبستان ها در خیابان ها گردیده مغازه ها و دکان ها را ازخرید و فروش کالاهاى روسى باز مى داشتند و هرگاه یکى گوش نمى داد، شیشه هاى مغازه ها و دکان ها را مى شکستند...»26
فرمان جهاد آخوند خراسانى در مقابله با متجاوزان روسى و درگذشت وى
آیة الله خراسانى، به دنبال پیام شفاهى اعتراض آمیز خود به کنسول روسیه، تلگرافى هم بدین منظور به روس ها فرمود، ولى چون گزارش هاى فراوانى از تعدّیات سالدات هاى روسى که تا قزوین پیش آمده بودند، به دستش رسید، فرمان جهاد علیه آنان صادر کرد. در این فرمان آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم. بر کافه مسلمین واضح است که نفاق و اختلافات داخلیه ایران عبده صلیب را کامیاب نموده، براى محو توحید و نبوت ختمى مرتبت، که اهمّ مکنونات دیرینه آن هاست، کاملاً موقع یافته، از یک طرف ایتالیا به طرابلس غرب و از طرف دیگر، روس و انگلیس به شمال و جنوب ایران قشون وارد نمودند. اندک تسامح موجب ذهاب اسلام است.... بر قاطبه مسلمین و صاحبان فطرت اسلامیت و عرق دیانت، خصوصاً عشایر ایلات با حمیّت، واجب عینى است که درمقام دفاع از اسلام و رفع حملات ظالمانه صلیبیان که بالضرورة الدینیة، از اهمّ فرایض دینیه است، اتفاق و اتحاد حقیقى نموده، از تمام اغراض شخصى، که منشأ این همه خرابى هاست، اغماض نمایند، و دعوت اسلام را اجابت و استغاثه شریعت محمدیه(صلى الله علیه وآله) را لبیک گویند.»27
مرحوم آخوند به دنبال این فرمان، تصمیم گرفت تا خود در رأس سایر علما و به اتفاق آنان، براى تهییج عشایر و ایلات و سرکوبى روسیان به ایران بیاید و در همان وقت، تلگرافى به مؤتمن الملک رئیس مجلس شوراى ملى مخابره کرد و آمادگى خود را براى حرکت به سوى ایران اعلام داشت.
بعضى از کسانى که در این ماجرا بودند، در این باره مى نویسند: «... بعد از آن که جمیع علماى نجف و کربلا و کاظمین و سامرّا با آن بزرگوار براى حرکت در دفاع از مملکت اسلامیه متفق شدند، آن بزرگوار مقرّر فرمود که شب چهارشنبه 21 ذى الحجة الحرام 1329 براى دعاى توسل به حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ نقل مکان به سهله و از آن جا از طریق کربلا و کاظمین به اتفاق سایر حجج اسلام به ایران روانه شوند. و خیلى از فضلا و مجتهدین بعد از این قرار روز پیش رفتند و حجرات مسجد سهله را حیازت نموده هر ده دوازده نفر یک حجره گرفتند و اسباب و لوازم سفر را آن جا کشیدند.
از سامرّا حجة الاسلام آقاى آقا میرزا محمدتقى شیرازى، از کاظمین تمام علما از عرب و عجم، و از کربلا حجة الاسلام اقاى صدر و حجة الاسلام آقاى شیخ حسین مازندرانى، حجة الاسلام آقاى شیخ عبدالله مازندرانى و جناب حجة الاسلام آقاى آخوند ملامحمّد خوانسارى و جناب حجة الاسلام آقاى شریعت اصفهانى، جناب حجة الاسلام آقاى سیدعلى تبریزى و جناب حجة الاسلام آقاى شیخ محمدحسین قمشه اى که بسیار پیرمرد و افتاده بود... و سایر علما و جمیع طلاب عازم حرکت شدند.28
مرحوم آخوند در همین شب، که بنا داشت فردا صبح عازم ایران گردد، بیمار شد و نزدیک هاى طلوع آفتاب روحش به جوار رحمت حق پرواز نمود.
مرگ او در چنین شرایطى بسیار مشکوک است; همچنان که بعضى از پزشکان گفتند: احتمال دارد قبلاً در غذاى او سمى ریخته بودند که منجر به ایست قلبى گردید.29
اعتراض هاى آخوند به روند الحادى مشروطیت و فرمان اخراج تقى زاده
از بحث هاى گذشته روشن گردید که جناب آخوند با روى کردى دینى وارد نهضت مشروطیت شد و آن را با معیارهاى اسلامى در مبارزه با ظلم و استبداد و دفاع از حقوق محرومان و مسائلى نظیر اجراى امر به معروف و نهى از منکر سازگار یافت و از روى وظیفه دینى به استقرار آن همّت گمارد. ولى به مرور زمان، پرده ها از مقاصد شوم مشروطه گران ملحد برافتاد و آن ها با به جا گذاشتن سابقه زشتى همچون شهادت آیة الله نورى و به قتل رساندن رهبر دینى مشروطه خواهان آیة الله بهبهانى در نوشته ها و اظهارات خود، دستورهاى اسلام را براى اداره جامعه ناکارامد خوانده، به دستورات اسلام از جمله قصاص اهانت کرده و دراین باره قلم زدند.
مرحوم آخوند به عنوان یک مرجع دینى، همچون شهید شیخ فضل الله نورى خود را موظف مى دید تا در مقابل این جوّ ضد دینى، تلگراف اعتراض آمیزى به مجلس مخابره کند. او در این تلگراف گفت: «دولت باید از نشر مطالب الحادى و فساد برانگیز جلوگیرى و نویسندگان این گونه مطالب را مجازات کند.30
مرحوم آخوند در مقابله با سخنان دموکرات ها، که حکم قصاص را خلاف حکمت و سیاست شمرده بودند، تلگرافى به این مضمون به مرحوم بهبهانى ـ پیش از قتل وى ـ مخابره کرد: «به موجب مکاتیب متکثرّه داخله، در شماره 121 جریده ایران نو، حکم قصاص را خلاف سیاست و حکمت شمرده، به آیه مبارکه "ولکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب" که حکما و فلاسفه غیرمسلمین همه به حکمت هاى مودوعه در آن کریمه اقرار و به فهم آن افتخار دارند، استحقار نموده، البته چگونگى را اعلام، بلکه همین شماره را عاجلاً ارسال فرمایند تا در صورت صدق، حکم الهى ـ عزّ اسمه ـ به عموم مسلمین اعلام شود.»31
آقاى آخوند با مبانى توحیدى و تعبدّى نمى توانست عقاید متجددان ملحد یا کج اندیش را بپذیرد. افرادى همچون تقى زاده، با غرب زدگى دست از معتقدات اسلامى کشیده بودند و در نظریه پردازى هاى خود همچون ملکم خان مى گفتند: ایرانى براى دست رسى به تمدن غربى باید از نظر روحى، جسمى، آداب و اخلاق و حتى پوشش، الگوى اروپایى را بپذیرد. او در حزب «دموکرات» با ترویج و تبلیغ این تفکر وارد مجلس گردیده بود.
بدین روى، آخوند خراسانى و همرزمش شیخ عبدالله مازندرانى وقتى به انحرافات فکرى تقى زاده پى بردند، در تلگرافى دستور اخراج او را از مجلس و تبعید وى را از کشور صادر نمودند.
در این فرمان آمده است: «... چون ضدیّت مسلّم سیاسى سید حسن تقى زاده، که تاکنون جدّاً آن را تعقیب نموده است، با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدّسه بر خود و اعیان ثابت شده است و از مکنونات فاسده اش علناً پرده برداشته است، لذا از عضویت مجلس مقدّس ملّى و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج، قانوناً و شرعاً منعزل است.»32
پس از انتشار این حکم تلگرافى، مجلس شوراى ایران ترتیبات اخراج او را به منظور خروج او از طهران صادر، تقى زاده به تبریز آمد و مدتى در آن جا اقامت و عاقبت به استانبول و متعاقباً به وطن ایده ال خود، که همان اروپا باشد، رفت.»
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 ر. ک: عبدالحسین مجید کفایى ـ مرگى در نور; زندگى آخوند خراسانى، کتابفروشى زوّار، سال 1359، ص 39
2 محمد رازى، آثار الحجة، ص 171
3 کفائى، پیشین، ص 106، به نقل از حیوة الاسلام.
4 همان، ص 128، به بعد نقل از: المصلح المجاهد، و شیخ آقا بزرگ تهرانى
5 همان، ص 326
6 مهدى ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات علمى، مجلد 2ـ1، ص 105
7 همان، ص 219
8 کفائى، همان، ص 157 به بعد، به نقل از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران.
9 احمد کسروى، تاریخ مشروطه ایران، انتشارات امیرکبیر، ص 33، على اکبر ذاکرى، مجله حوزه، ش 76ـ77 (مهر، آبان، آذر، 1375)، ص 285
10 ذاکرى، پیشین، ص 286، به نقل از: واقعات اتفاقیه در روزگار، ج 1، ص 83
11 احمد کسروى، همان، ص 86ـ285 / على دوانى، نهضت روحانیون ایران، انتشارات خیریه امام رضا(علیه السلام)، 1360، ج 1، ص 145 به بعد
12 ر.ک: آیة الله نائینى، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 1ـ4
13 عبدالحسین زرگرى نژاد، رسائل مشروطیت، کویر، ص 79ـ81
14 عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 123
15 احمد کسروى، همان،ص 617
16 همان ،ص 730
17 عبدالحسین زرگرى نژاد، پیشین، ص 485 به بعد
18 عبدالحسین کفایى، پیشین، ص 235
19 حاج آقا روح اللّه نجفى اصفهانى،مکالمات مقیم و مسافر نقل از عبدالحسین زرگرى نژاد، همان، ص 249، 20ـ
20 کفایى، پیشین، ص 235ـ 238
21 عبدالحسین مجیدکفایى،همان، ص 235الى238
22 عبدالحسین مجیدکفایى،همان،ص240
23 عبدالحسین مجیدکفایى،همان، ص 243ـ244
24 احمد کسروى، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص 149
25 کفایى، پیشین، ص 50ـ249
26 کسروى، تاریخ هیجده ساله آذربایجان / ص 241
27 کفائى، همان
28 همان، ص 269، به نقل از حیوة الاسلام
29 عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 18ـ117/ کفایى، همان، ص 277 به بعد
30 على اکبر ذاکرى، همان، ص 377، به نقل از مهدى ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج 6، ص 1289
31 خاطرات و اسناد مستشارالدوله، صادق، به کوشش ایرج افشار، مجموعه دوم، ص 306
32 اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقى زاده، به کوشش ایرج افشار، ص 207