آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

سید محمدکاظم طباطبائى یزدى در سال 1247 هـ. ق در قریه کسنویه یزد به دنیا آمد، در مدرسه علمیه دو منار یزد ادبیات و سطوح اولیه را گذراند و سپس براى فراگیرى سطوح بالاتر راهى مشهد شد. در آن جا، هیئت و ریاضیات را آموخت و آن گاه به اصفهان آمد و از محضر آیات وقت از جمله شیخ محمدباقر نجفى و سید محمدباقر خوانسارى ـ صاحب روضات الجنّات ـ و آیة اللّه میرزا محمّدهاشم چهارسوقى و آیة اللّه ملامحمّد جعفرآبادى کسب علم و فضل نمود و به مقام هاى بلند علمى دست یافت. سید در سال 1281 هـ. ق در هنگامه رحلت آیة اللّه شیخ مرتضى انصارى(رحمه الله)ـ صاحب مکاسب ـ وارد حوزه نجف اشرف شد و از محضر عالمان نام دارى همچون میرزاى شیرازى، شیخ مهدى جعفرى، شیخ راضى نجفى، شیخ مهدى بن شیخ على آل کاشف الغطا کسب فیض کرد و پس از مهاجرت میرزاى شیرازى در سال 1291 ق به سامرّا، وى در نجف به تدریس و تعلیم فقه و سایر علوم پرداخت.
او در مقام علمى به جایى رسید که در شرح حالش آمده است: «از فحول و متبحرین علماى امامیه قرن (چهاردهم هجرت) و عالمى است متقى عامل، محقق، مدقّق، جامع تمامى علوم دینیه، فروعیه و اصولیه، سیّد علماى امّت، حاصل لواى شریعت، از مفاخر شیعه و رئیس مذهب فرقه محقّه، بالخصوص در فقه جعفرى به نهایت متبحّر، داراى فکرى عمیق و منظرى دقیق، مرجع تقلید اغلب شیعه، علّامه وقت و سرآمد فقهاى عصر...»1
اثر جامع وى که میراث ماندگار شیعه است، کتاب شریف عروة الوثقى مى باشد که امروزه متن درسى بیش تر استادان فن در خارج فقه است; کتابى که در واقع، رساله عملیه ایشان براى شیعیان بود و مریدان و مقلّدانش در ایران، ترکیه، یمن، عربستان، هند و افغانستان از آن استفاده مى کردند. او پس از درگذشت آیة اللّه آخوند خراسانى در سال 1329 ق، رهبر مسلّم شیعیان جهان گردید.
آثار و شاگردان معروف
همان گونه که گذشت، کتاب فقهى عروة الوثقى مهم ترین و جامع ترین اثر سیّد مى باشد که امروزه تمامى فقهاى عظام با آن سر و کار دارند و مرحوم آیة اللّه حکیم مستمسک و مرحوم آیة الله خوئى التنقیح را به عنوان شرحى بر آن به رشته تحریر درآوردند.
کتاب هاى مهم دیگر وى عبارتند از:
1. تعلیقه بر متاجر شیخ انصارى، چاپ تهران
2. رسالة فى حکم الظن المتعلّق باعداد الصلوة و افعالها و کیفیة صلوة الاحتیاط
3. رسالة فى منّجزات المریضى
4. غایة القصوى ترجمه فارسى عروة الوثقى به قلم شیخ عباس قمى، چاپ بغداد
5. رسالة فى التعادل و التراجیح، چاپ تهران
6. الصحیفة الکاظمیة، چاپ بغداد
7. مجموعه بستان نیاز و گلستان راز، چاپ بغداد
8. حاشیه نجاة العباد فى یوم المعاد، شیخ محمدحسن صاحب جواهر
9. حاشیة جامع العباسى، شیخ بهائى
10. حاشیه مجمع المسائل محمدحسن میرزاى شیرازى
11. حاشیه ذخیرة العباد لیوم المعاد، فاضل شربیانى
12. حاشیه فراید الاصول، شیخ مرتضى انصارى
13. الرساله فى جواز اجتماع الامر و النهى، چاپ تهران
14. حاشیه مکاسب شیخ انصارى
15. السؤال و الجواب، چاپ نجف
و برخى کتاب ها و حواشى دیگر.
مرحوم آیة اللّه سید یزدى در تأسیس بناهاى خیریه آثار گران بهایى از خود به یادگار گذاشته که از جمله آن ها دو مدرسه عظیم سیّدکاظم یزدى در نجف اشرف یکى در محله حویش و دیگرى در محله العماره واقع گردیده است.
آیة اللّه سید محمدکاظم یزدى شاگردان بسیارى در حوزه پربار خود پرورش داد که برخى از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند; از جمله معاریف شاگردان ایشان عبارتند از:
1. آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، مؤسس حوزه علمیه قم;
2. آیة اللّه آقا سید محمّدتقى خوانسارى;
3. آیة اللّه سیداحمد خوانسارى;
4. مجاهد شهید شیخ محمّدتقى بافقى;
5. آیة اللّه آقاضیاء عراقى;
6. آیة اللّه مجاهد سیدحسن مدرس;
7. آیة اللّه بروجردى، مرجع عالیقدر جهان اسلام;
8. محمّد تنکابنى مؤلف قصص العلما;
9. شیخ احمد کاشف الغطا;
10. آیة اللّه شیخ محمدحسین کاشف الغطا;
11. آیة اللّه حاج آقاحسین قمى2
مبارزات سیاسى
بعضى از گزارشگران و تاریخ نویسان غیرمتعهد مواضع سید در قبال نهضت مشروطیت را با اتهاماتى به وى، مطرح کردند و او را طرفدار استبداد و ضد مشروطه خواندند و همان رفتار ناجوانمردانه اى را که نسبت به شیخ فضل الله نورى انجام دادند در حق او هم روا داشتند.
طبق اسناد موجود، سیّد بر اساس وظیفه و رسالت دینى خود، چون مرحوم آخوند خراسانى و نائینى، با روحیه عدالت خواهى پیش از مشروطیت و پس از آن در مبارزات رهایى بخش و ضد سلطه اجانب شرکت کرد و فتاوایى صادر نمود.
براى آگاهى از علت موضع گیرى سید در قبال مشروطیت، لازم است به شمّه اى از روحیات استکبارستیزى وى در جریانات مختلف سیاسى پرداخته، سپس به انگیزه اسلام خواهى او در جریان مشروطیت عطف توجه شود.
تأسیس «شرکت اسلامیه» و مبارزه با وابستگى اقتصادى
در سال هاى پس از 1300 قمرى، از آن رو که بازرگانان ایرانى با هجوم سرمایه هاى خارجى رو به رو بودند، تصمیم به ایجاد شرکت هایى گرفتند تا در برابر سرمایه گذارى خارجى ایستادگى کنند و احیاناً آن را شکست دهند. به همین دلیل، چندین شرکت به وجود آمد.
علما نیز در مبارزه با نفوذ اقتصادى بیگانگان و گسترش بازرگانى ملى، از تأسیس چنین شرکت هایى حمایت مى کردند. عده اى در سال 1316 هـ. ق، براى ایجاد کارخانه پارچه بافى و نیز اشتغال به بازرگانى پوشاک، دست به تأسیس «شرکت اسلامیّه» در اصفهان زدند و در افتتاح آن برخى از سخنرانان مذهبى مانند ملک المتکلّمین، سیّد جمال الدین واعظ اصفهانى به ایراد سخن پرداختند و مردم را به پشتیبانى از آن دعوت نمودند. سیّدجمال در تقویت این شرکت، رساله اى تحت عنوان «لباس التقوى» نگاشت و با استفاده از آیات قرآن و روایات، ایرانیان را از مصرف کالاهاى خارجى منع نمود و حمایت از «شرکت اسلامیّه» را از وظایف حتمى مسلمانان دانست.
بر این رساله، عالمان برجسته اى همچون آخوند خراسانى، حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل، فاضل شربیانى، حاج میرزا حسین نورى، شریعت اصفهانى، سید اسماعیل بن صدرالدین و آیة اللّه سیّد محمدکاظم طباطبائى یزدى، با کلمات فصیح و بلیغى تقریظ نوشتند وکمک به «شرکت اسلامیه» را در جهت مبارزه با نیروى کفر لازم دانستند. مرحوم سیّد نیز تأکید نمود: «بذل جهد و صرف همّت با روى گرداندن مهما امکن از البسه و اقمشه خارجه لازم است.»3
فتوا در جهاد با استعمار غربى
در زمان مرجعیت فراگیر مرحوم آیة اللّه یزدى دولت ایتالیا قواى خود را براى اشغال کشور لیبى در شمال افریقا به حرکت درآورد. در آن ایام، قسمت شمال ایران در اشغال قواى روس و جنوب آن مورد هجوم انگلیس واقع شده بود. مرحوم سیّد در دفاع از حدود و مرزهاى ممالک اسلامى و براى مقابله با حمله و اشغال قواى استعمارگران فتوایى صادر نمود که نشانگر بیدارى و استعمارستیزى آن بزرگ مرد است. این حکم یا فتوا در ذیحجه سال 1329 ق به عربى صادر گردید که ترجمه آن چنین است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم. در این ایامى که کشورهاى اروپایى مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبى) حمله نموده و از طرفى روس ها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند و انگلیسى ها نیز نیروهاى خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار داده اند، بر عموم مسلمانان، از عرب و ایرانى، واجب است که خود را براى عقب راندن کفار از ممالک اسلامى مهیّا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهاى ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قواى روس و انگلیس از ایران هیچ فروگذار نکنند; زیرا این کار از مهم ترین فرایض اسلامى است، تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبى ها محفوظ بماند.» سیدمحمدکاظم طباطبائى4
در جنگ جهانى اول دولت ترکیه که آن روز «عثمانى» خوانده مى شد و غیر از ایران و افغانستان بر تمامى کشورهاى عربى خاورمیانه و افریقا حکومت مى کرد، با کمک دولت آلمان از یک سو و نیروهاى انگلیسى و فرانسوى از سوى دیگر، وارد جنگ شد تا دامنه جنگ به کشور عراق کشیده شد و آن کشور اسلامى را در معرض خطر قرار داد.
در این هنگام، علماى بزرگ شیعه مقیم عراق، آیة اللّه آقا سیدمحمدکاظم طباطبائى یزدى، آیة اللّه میرزا محمّدتقى شیرازى و آیة اللّه شیخ الشریعه اصفهانى علیه انگلیس، که عراق را اشغال نموده بود، اعلان جهاد دادند و حتى ده ها تن از مجتهدان بزرگ ایرانى و طلّاب علوم دینى به اتفاق سایر علما و مجتهدان شیعه عراقى وارد جنگ شدند و پیشاپیش سپاه عثمانى و عشایر شیعه عراق در مناطق «شعیبه» در اطراف بصره، «مزیرعه» در حومه «قرنه» و «ابى الدعالج» در اطراف، «ناصریه» و «عماره» و «کوت» و «قصیبه» واقع در حومه بغداد، به دفاع از مملکت اسلامى عراق، که مدفن امامان عالى مقام و دومین کشور شیعه نشین جهان و تقریباً میهن دوم ایرانیان محسوب مى شود، پرداختند.
از جمله علماى مشهور و عالى قدرى که در آن جنگ شرکت نمودند، آقایانى همچون مرحوم آقا سیّدمحمّد طباطبائى ـ فرزند ارشد آیة اللّه العظمى آقاى سیّدکاظم یزدى ـ برادرش سید محمود طباطبایى، آیة اللّه آقا سیدمصطفى کاشانى و فرزند بزرگوار وى ـ آیة الله سید ابوالقاسم کاشانى ـ آیة اللّه آقا سیدمحمدتقى خوانسارى، آیة اللّه شیخ محمدمهدى خالصى و فرزندش مرحوم شیخ محمد خالصى زاده، سیداسماعیل یزدى، آیة اللّه سیدمحمدسعید حبّوبى، آقا سیدعلى تبریزى، میرزا مهدى خراسانى فرزند آیة الله خراسانى ـ شیخ محمّدرضا شیرازى فرزند آیة الله میرزا محمدتقى شیرازى ـ آیة اللّه سید محسن حکیم، آیة اللّه شیخ محمدحسین کاشف الغطا و بسیارى دیگر از علما و طلاب بودند.
فتواى سیّد در وجوب جهاد با کفّار انگلیس، که در آن زمان براى نماینده خود در کوفه صادر نمود، چنین است:
سیّد بزرگوار، سیدعلى قزوینى ـ ادام اللّه توفیقک
فتواى ما مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفّار به بلاد مسلمین در همه جا پخش شده است. از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار سخت بالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است، بر هر کس لازم است که در عقب راندن قواى دشمن و سعى در حفظ ثغور اسلام، با همه امکاناتى که دارد، غفلت نورزد. اگر اهل جنگ نباشد یا عذرى داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند. از این رو، بر شما هم واجب است که آنچه را گفتیم به دیگران برسانید; زیرا حفظ اسلام بر هر فردى، به هر صورت که امکان دارد، واجب است. النصر من الله تعالى ان شاء اللّه تعالى سیّد محمّدکاظم طباطبائى5
مبارزات آیة اللّه سیّد یزدى علیه روسیه متجاوز، که اصلى ترین پشتوانه مستبدان و محمدعلى شاه در ایران بود، اهمیت خاص دارد. باید به یاد داشت که محمدعلى شاه براى سرکوب جنبش آزادى خواهى مردم در جریان مشروطیت و تحکیم پایه هاى دولت خود، از روسیه مدد خواست. آن ها لیاخوف روسى را وارد کار نمودند و او نیز مجلس را به توپ بست و شاه براى خشنودى روس ها و ایجاد ترس و ارعاب در مردم، اجازه داد تا سربازان روسى وارد آذربایجان شوند. این اقدام خشم و تنفر زیادى در مردم علیه محمدعلى شاه و روس ها به وجود آورد و علما از جمله آیة اللّه سید محمّدکاظم یزدى نیز علیه روسیه، این پشتوانه محمدعلى شاه، دست به کار شدند و جهاد در دفع متجاوزان روسى را واجب شمردند.
در این باره، در تلگرام لاثر، وزیر مختار انگلیس در قسطنطنیه، به وزیر امورخارجه انگلیس آمده است:
موضوع: ایران. تلگرام زیر را از نماینده سیاسى و سرکنسول دولت اعلى حضرت پادشاهى ]انگلیس[ در بغداد دریافت داشته ام: «معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس که مورد تنفّر شدید علما بود، مى گویند شوم تر از تعلّل شاه در اعلام مشروطه است; نمى توانیم انتظار چندان کمکى از علماى نجف و کربلا داشته باشیم. به طورى که شنیده ام، سیّدکاظم یزدى، که تاکنون در سیاست دخالتى نداشت، اینک همقطار روسى ام به من اطلاع مى دهد که نفوذ قابل ملاحظه اى در قفقاز دارد; تلگرافى به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه تقبیح کرده است. درباره این تلگرام من چیزى به سرکنسول روس نگفته ام.»6
به دنبال اشغال ایران توسط روس ها، همه علماى نجف از جمله علماى عرب به عنوان اعتراض به سوى کربلا حرکت کردند و قصد داشتند تا به کاظمین و آن گاه به سوى ایران حرکت کنند. آقاى نجفى قوچانى، از شاگردان آخوند خراسانى، که در پشتیبانى از فعالیت هاى مشروطه خواهى قلم مى زد، در این باره مى نویسد: «چون روس عساکر خود را به ایران سوق داده و تعدّیات جابرانه مى نمود، آقاى آخوند به عزم جهاد و بیرون نمودن روس و سرکوبى محمدعلى میرزا حرکت نمود و من هم با آخوند و تمام طلّاب و مجتهدین دیگر، حتى آقاى آقا سیّدکاظم حرکت نمودیم و یک روز قبل از حرکت آخوند، به کاظمین رفتیم و دیدیم اهالى بغداد از همه مذاهب جهت استقبال و اظهار همدردى تا یک فرسخى بیرون شده بودند.»7
حائرى در این باره مى نویسد: خبرهاى ناگوار از جمله خبر کشتار ثقه الاسلام تبریزى و هفت نفر دیگر از مشروطه گران آزادیخواه تبریز، علماى عراق را سخت برآشفت. حتى سیّدکاظم یزدى، که خویشتن را از سیاست کنار مى داشت; اعلام کرد که او نیز بر ضدّ روس و انگلیس برخاسته و به دیگر علما خواهد پیوست. باید افزود که یزدى از نجف حرکت نکرد; زیرا ابوالقاسم شیروانى، دیپلمات روس در نجف، او را از حرکت منصرف ساخت،8 ولى فتوایى صادر کرد و در آن، متجاوز روس را محکوم نمود و مسلمانان را به جهاد علیه آنان فراخواند. در این فتوا آمده است: «امروز اروپایى ها به حمله نظامى به کشورهاى اسلامى سرگرم هستند. ایتالیا، طرابلس ]لیبى[ را، وروس و انگلیس به ترتیب شمال و جنوب ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده اند و اسلام رو به نابودى مى رود. بنابراین، بر همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم، واجب است که آماده دفاع از سرزمین هاى اسلامى باشند. مسلمانان باید در راه بیرون راندن سربازان ایتالیایى از طرابلس و نیروى نظامى روس و انگلیس از ایران جان و دارایى خود را فدا کنند. اکنون بزرگ ترین وظیفه مسلمانان این است که ایران و عثمانى را از شر این کفّار صلیبى اشغالگر برهانند.»9
مرجع بیدار و روشنگر شیعه با این فتوا گروه طرف داران محمّدعلى شاه و سرکرده آن ها ـ یعنى دولت روس ـ را از خود خشمگین ساخت. آزاداندیشى سیّد در این گونه فتواها کاملاً آشکار است. وى با احساس مسؤولیت و درک عمیق، با این که از اقدامات و عملکرد ظالمانه مستبدان و دخالت بیگانگان روسى ناخشنود بود، ولى با روشن بینى و اسلام خواهى، اجازه سوء استفاده به اشرار ضد اسلام را نداد و در مقابل مزدوران بیگانه و کج اندیشان ملى، که از نام نیکوى آزادى و مساوات طرح براندازى و اضمحلال اسلام را در کشور اسلامى ایران داشتند، به شدت ایستادگى کرد و همچون همرزم شهیدش، مرحوم آیة اللّه شیخ فضل اللّه نورى، تمامى اتهامات و ناسزاها را به جان خرید و بر خلاف منافع دنیوى خویش، نقشه هاى پلید فتنه افروزان را برملا ساخت و زنگار جهالت را از صراط مستقیم زدود.
مبارزه با مشروطه گران سکولار و ملحد
شواهد تاریخى بسیارى وجود دارد که سیّد با نهضتى که دربردارنده قوانین محدودکننده رفتارهاى حکّام و دولت مردان ظالم بود، مخالفتى نداشت و خود در ابتداى نهضت و در حادثه نوز بلژیکى، که اولین جرقه اساسى آغاز مشروطه خواهى بود، در کنار مرحوم آیة اللّه خراسانى و سایر علماى نجف، در تلگرافى به سیّدعبداللّه بهبهانى، از وى خواست که دفع ید آن ظالم را بنماید.10 بدینوسیله، نهضت مشروطیت با مبارزه همه جانبه علیه نوز بلژیکى شدت گرفت. در این گیر و دار، مظفرالدین شاه سفر خویش را به فرنگ آغاز کرده بود و محمدعلى میرزا، ولیعهد خود، را براى اداره امور کشور گمارده بود و مبارزه همچنان ادامه داشت که ناگهان شایع گردید علماى نجف بر این نظرند که با تصحیح عمل مسیو نوز مشکل حل خواهد گردید. شایعه سازان وابسته خواستند با رفع غایله مسیو نوز با استفاده از نام علماى عتبات، جلوى ادامه مبارزات مشروطه خواهى را بگیرند.
در این زمینه بازرگانان ایرانى در تاریخ 5 ربیع الثانى 1323 در تلگرافى که به آخوند خراسانى و سیدکاظم طباطبائى یزدى مخابره نمودند از این شایعه پرسیدند.
آن دو مجتهد عالیقدر با درک اهمیت توطئه دشمنان در تلگرافى شایعه تصحیح عمل مسیو نوز را تکذیب کردند و تأکید داشتند آنچه که قبلاً به آقاى بهبهانى یادآور گردید، به قوت خود باقى است.11
این سند تاریخى نشانگر تأیید آیة اللّه طباطبایى یزدى نسبت به صدور تلگرافشان به آیة اللّه بهبهانى بوده و حاکى است که در آغاز شکل گیرى نهضت مشروطیت، ایشان از پیشتازان مبارزه با ستمگران و طرفدار برپایى عدالت خانه بود، ولى به تدریج، با بر ملاشدن مواضع مشروطه خواهان ضدّ دین، سیّد با تیزبینى و فراست، خود را با یک نظام اطلاع رسانى سالم مرتبط ساخت تا عالمانه و آگاهانه دست به اتخاذ مواضع بزند; مبادا تا آخر عمر در حسرت و ملامت نفس دچار عذاب روحى گردد.
تجربه نشان داده عالمانى که شتابزده در برابر «حوادث واقعه»12 موضع گیرى کرده اند، چه بسا در شناسایى فتنه ها و چگونگى برخورد با آن، دچار اشتباه گردیده و در تلافى آن، براى همیشه از وظیفه اصلى خود و حضور در عالم سیاست کناره گیرى مى کنند. آیة اللّه سیّد محمّدکاظم طباطبایى یزدى در ادامه نهضت مشروطه و جریان اختلاف میان گروه هاى ایران، با بصیرت درونى به تأمّل مى نشست و با سکوتى معنادار، خود را در جریان کشف حقیقت موضوع قرار مى داد و به وسیله عوامل و مخبران موثّق خویش در ایران جریان را تعقیب مى کرد تا همچون فقیهان پارسا،، پیش از تبیین موضوع و تعیین مسأله، دست به صدور حکم و فرمان نزند. متأسفانه این منش عقلایى را بعضى از خرده گیران نشانه بى تفاوتى مرحوم سیّد در جریان مشروطیت پنداشتند و در خور شأن خود، تهمت ها زدند. ولى بر اساس اسناد موجود، آیة اللّه یزدى بر اساس وظیفه دینى با معتمدان در ارتباط بود و پس از کشف انحراف مسیر حرکت مشروطیت با پذیرش خطرات، در حدّ مرگ، قاطعانه از اسلام دفاع کرد.
آیة اللّه سید یزدى همچون سایر سنگربانان شریعت و نگهبانان جامعه اسلامى، با دورى گزیدن از دنیا و شهرت و مقام، نقشه هاى دشمنان را با بصیرت خنثا کرد و خود را در معرض حملات ناجوانمردانه افرادى بى هویت و خائن قرار داد. مغرضان سیّد را به دلیل موضع گیرى بر حق او مورد حمله قرار دادند و شخصیتى وارونه و دنیاگرایانه از او ساختند. وى با آن که در زهد و پارسایى و بى اعتنایى به دنیا زبانزد دوست و دشمن بود، ولى تاریخ نویسانى همچون کسروى، که خود در کمین ویران سازى دیانت بودند، از حافظان شریعت اصیل محمّدى امثال سید دل آزرده گردیدند. او با بغض و کینه درباره وى مى نویسد: «سید کاظم جز سود خود را نمى جست و جز در پى دستگاه آیة اللهى نبود»13
ملک زاده نیز خردورزى سیّد در کشف موضوعات و مخالفت او با روند ضد دینى مشروطه خواهان ملحد را ناشى از فریب خوردگى سیّد در ارتباط با نظام اطلاع رسانى طرف داران شیخ فضل اللّه دانسته، مى نویسد: «سید کاظم یزدى، که یکى از اعلم روحانیون نجف بود، فریب نمایندگان شیخ فضل اللّه را خورد و علناً بر خلاف مشروطیت قیام کرد و در نتیجه، آشوب ضد انقلاب در تهران برپا شد.»14
فقها بر اساس رسالت دینى خود، پیش از اتخاذ هرگونه موضعى، باید در جریان اصل حادثه قرار گیرند; مواضع مصلحانه آیة اللّه سید یزدى نسبت به مشروطه نیز همچون شیخ فضل الله ناشى از بیم و هراسى بود که مشروطه بدان گرفتار گردیده بود. امروزه آشکارا درستى و صحت مواضع مصلحان واقعى روشن شده که روند انحرافى مشروطیت محصولى جز دین زدایى و اجراى استعمار نامرئى انگلیس در تحمیل «سلطنت رضاخان» و خاندان منحوس پهلوى نداشت و وابستگى و ستمگرى در ایران عمیق تر گردید.
سید مهدى موسوى اصفهانى کاظمى، که شاگرد مرحوم آیة اللّه یزدى و نائینى بود، مى نویسد: «مشروطه خواهان کوشش کردند که یزدى را در انقلاب درگیر سازند تا از پشتیبانى و نفوذ او برخوردار گردند. مشروطه گران مى خواستند یزدى را گم راه کنند، ولى یزدى به وسیله آشنایانش در تهران، اصفهان، تبریز و همدان به تحقیقات سرّى پیرامون اصول مشروطه گرى پرداخت و چون خواسته هاى مشروطه گران را نادرست یافت، گوشه گیرى گزید و در نتیجه، در حال بیم و نگرانى مى زیست.»15
مرحوم آیة اللّه سیدکاظم طباطبایى یزدى در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضدّ دینى ادامه این حرکت را به مثابه شبى ظلمانى و آسمانى تیره و تار در افقى نامعلوم و مبهم یافت و براى کشف حقایق سکوت کرد و در هنگامه اختلاف مجلس، بر خلاف آیة اللّه آخوند خراسانى، ملا عبداللّه مازندرانى و حاج میرزا حسین میرخلیل تهرانى، حاضر نشد در این فضا تلگرافى در تأیید مشروطه و مجلس امضا کند تا مبادا بدخواهان آن را در تضعیف مرحوم شیخ فضل اللّه تبلیغ کنند.16این گونه موضع گیرى هاى شجاعانه سیّد براساس اسنادى که ارائه خواهد شد، امنیت جانى وى را سلب نمود.
در تواریخ مشروطه آمده است که از میان مراجع تقلید نجف اشرف، آیة اللّه آقا سیدکاظم یزدى مخالف مشروطه بود، ولى باید دانست که هیچ مرجع تقلید و روحانى عالى مقام شیعه با حکومت خودکامه موافق نبوده و با آزادى ملت مسلمان و مبارزه با ظلم و ستم مخالفت نداشته است. شواهد تاریخى گواهى مى دهد که مرحوم سیّد از کجروى هاى عناصر ـ به اصطلاح ـ مشروطه خواه متألّم و متأثر گردید و به عنوان مرجع تقلید و عالم شیعى نمى توانست مفاسد مشروطه در مقابله با شریعت و مسخ آن را نادیده بگیرد. وى سرانجام، بر اساس وظیفه الهى، سکوت خود را شکست و علیه بدخواهان و در حمایت از مواضع شیخ فضل اللّه نورى در فضایى پر از خطر و ترور، مبارزات جانانه خود را با کج اندیشان مشروطه خواه سکولار و ملحد شروع کرد.
زمانى که قانون اساسى طرح شد، مشروعه خواهان خواستار تصویب قوانین اسلامى شدند و علیه خیانت پیشگانى که قوانین لاییک ملهم از غرب را در قانون گنجانده بودند، به مبارزه پرداختند و از مرجع تقلیدشان، آیة اللّه طباطبایى یزدى، نظر خواستند. او نیز از روى وظیفه شرعى، سکوت خود را شکست و رسماً علیه مشروطه نظر داد.
نخستین بیانیه وى در 23 جمادى الاول سال 1325 ق به آخوند ملا على در تهران مخابره شد و در روز یکشنبه هفدهم جمادى الثانى 1325 ق در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم چاپ و منتشر گردید. در این بیانیه، انگیزه سکوت پیشین خود و شکستن آن را در این زمان اعلام داشت: «در این حوادث واقعه و فتن مستحدثه، ناچار سکوت را اصلح دانسته، مداخله در این قسم امور را که مستتبع بعضى لوازم است برخود روا نداشتم. ولى از تواتر ناملایمات و اصغاى نشر کفر و زندقه و الحاد در سواد اعظم ایران، به قدرى ملول و متأثر شده که لابد شدم به حسب وقت، آنچه تکلیف الهى است، ادا نمایم...»17
وى در ادامه این بیانیه خواهان جلوگیرى روزنامه ها و مجله هایى مى شود که علیه دین مبین اسلام سخن مى گویند و به بهانه آزادى، مطالب کفرآمیز نشر مى دهند.
سید در تلگرافى دیگر، به تاریخ 26 جمادى الثانى 1325 بار دیگر از وضع نابسامان روزنامه ها و نشریه ها و نشر مطالب کفرآمیز، ابراز ناراحتى مى کند و همگان را به حفظ دین مبین و صیانت از عقاید مسلمانان فرا مى خواند و در ادامه، غم و اندوه خود را از مهاجرات علما به آستان حضرت عبدالعظیم و اذیت و آزار نمایندگان خود در یزد ابراز مى دارد.18
وى در تلگرافى به آمیر سیدحسین قمى در این باره مى نویسد: «بسم اللّه الرحمن الرحیم و لا حول ولا قوة الاّ باللّه العلى العظیم فى الحقیقه، این اوقات مصداق آیه شریفه «ظهرَ الفسادُ فِى البرِّ والبحرِ بما کسبت اَیدِى النّاسِ» مى باشد. على التّوالى، ناملایمات در تزاید; و عمده آن از تجرّى بى اندازه مبدعین و ملحدین و اشاعه کفریات و زندقه، که ناشى از گمان حریّت قلم و لسان است که منشأ خرابى ها شده. چندى قبل قرة العیون محترم، آقا سیّدمحمّد ـ حفظه اللّه تعالى ـ بعضى از آن را معروض داشته، باعث مزاحمت فعلیّه آن است که جنابان مستطابان عمدتى العلماء العاملین، آقاى آخوند ملّا حسن مالمیرى و آقاى حاجى میرزا آقا ـ دام تأییدهما ـ که از علماى به قاعده موجّه مسموع الکلمه عند عامة اهل البلد و در حقیقت، مورد اطمینان این جانب مى باشد، در دارالعباده یزد توهینات به ایشان وارد آمده; دور نیست آن جناب قضایاى ایشان را مستحضر باشد، چنان که ممکن باشد، تدارکى بفرمایید. دیگر آن که هفته گذشته تلگرافى مشوّش خاطر مشوّه الامضا به عنوان این جانب رسید. محصل آن تشکّى از وضع زمان، ضعف ایمان خلق و تجرى ملحدین به اشاعه کفر و زندقه علناً بر منابر مسلمین است و اخبار به این که به آن واسطه، نوع علما به حضرت عبدالعظیم ـ سلام اللّه علیه ـ حرکت فرموده بى نهایت از آن متألم گردید و چنین ظاهر بود که امضا از جناب ثقة الاسلام آخوند آملى ـ دام تأییده ـ بوده، لازم دانسته تلگرافى روز گذشته نوشته، فرستادم تلگرافخانه رأساً به طهران بزنند. البته به نظر شریف رسیده، امیدوارم از اهتمامات صحیحه آن جناب با نهایت متانت، موجبات حفظ دین مبین و عقاید مسلمین را منظور دارید و ملتفت باشید مبادا آثار فتنه در این مقام شده. کیفیت حالات را مرقوم دارید و از بشارت سلامتى مستحضرم دارید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته الاحقر سیّد محمّدکاظم الطباطبائى»19
موضع گیرى صریح رئیس الملّة والدین موجب تقویت مشروعه خواهان ایران گردید و مزدوران و بیگانگان را آنچنان عصبانى کرد و به خشونت واداشت که على رغم شعار دروغین آزادى خواهى شان، نتوانستند هیچ صدایى بجز صداهاى مغرضانه اصحاب خود را تحمل کنند و به وسیله عوامل خود در نجف، توطئه قتل سید را چیدند.
مدرس تبریزى مى نویسد: «در موقع نهضت ملى ایران ]مشروطیت[ و تبدیل اصول سلطنت، قتل وى تصمیم گرفته شد، لکن رؤسا و شیوخ احزاب نجف گرداگرد خانه او را محاصره کرده و در حفظ و حراست وى، اهتمام تمام به کار بردند تا آن که غایله هایله رفع و ریاست مذهبى به او منتهى و مسلّم عموم گردید.»20
درباره مبارزات و ایستادگى سید یزدى در دفاع از آرمان هاى اسلامى و مقابله با کج اندیشان و ملحدان به ظاهر طرفدار مشروطیت در مجموعه اى از مکتوبات آمده است: «... پاکت دوم به تاریخ هشتم جمادى الثانیه از طرف جناب مستطاب ملاذالانام شریعتمدار آقاى آقا سیّداحمد طباطبایى ـ دام افضاله العالى ـ ایضاً. قرة العینا! خط شریف رسید. از سلامتى شما و بستگان خوشوقتم. وقایع نجف خیلى است; اجمالاً از روزى که براى اخذ صورت تلگراف امضاى مطلق از مجلس، از حضرت والد خواستند و ایشان شرط مطابقه با شرع داد و صورت تلگراف مرقوم فرمودند، بعضى از مردمان لاقید بى معنى، که عشق به حرّیت در ادیان را دارند، بنابر هرزه گى گذاشتند و توعید بر قتل ایشان وداعى را نوشته، بر درهاى صحن چسبانیدند. عموم مردم نجف بطلان و فساد اهل غرض را دانستند، خیلى در اذهان عموم بدى خیالات جاى کرد، خاصّه عرب ها و در همه مجالس، بدگویى از اهل فساد مى شود; و رسید حدّ مطلب به آن جا که لابد خطوط پُسته قبل، شرح آن را دارد و شنیده اید که عامّه کسبه از عرب و عجم خاصه مشایخ عرب، چون که جسارت لسانى اهل فساد را شنیده بودند و هم گفته شده بود که سیّد را خواهیم کشت یا بنویسید که مطلقاً همراهى ]با مشروطه گران[ واجب است، براى حفظ حضرت والد هجوم کردند و در محل نمازجماعت فریاد مى زند که "کجایند کسانى که مى خواهند براى گرفتن تلگراف امضاى کفریات، سید را بکشند" غوغایى شد که الحق، دین اسلام قوّتى تازه گرفت، واقعاً مددى بود از غیب و از نظر حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ و حضرت والد را با سلام و صلوات به خانه رسانید و فعلاً هم حکومت عثمانى در امضا گرفتن و نفى بلد نمودن مفسدین است و صریحاً به توسط رئیس بلدیه به آقایان پیغام داد که این جا بلد خارجه است، صحبت مشروطه موقوف، والاّ بروید به دیار خود! خلاصه فعلاً عامّه مردم از استماع ظهور کفریات در بلاد عجم، که از مسافرین خودشان، که به ارض اقدس رفته، مراجعت کرده، شنیده اند بر مشروطه صریحاً در کوچه و بازار لعن مى کنند و احدى جرأت ذکر خبر مشروطه را ندارد. للّه الحمد، باطن اسلام کفر ملحدین و زنادقه را فاش نمود. اجمالاً خیلى مطلب موهن شده است. شما و سایر مقدّسین از اهل علم جلوگیرى از کفر و الحاد زنادقه بنمایید که ان شاء اللّه امرمجلس موافق رضاى خدا و رسول و مطابق شریعت مطهره اقامه شود و منافى با شرع نباشد و دین مردم ومعرفة اللّه ـ جلّ شأنه ـ که اصل غرض از بعثت انبیا و مرسلین است، از بین نرود و زحمات اجداد طاهرین و شهادت خود و اصحاب، که براى حفظ دین و هدایت مردم بوده است، از دست نرود. والسلام ـ على الطباطبایى ـ 2 رجب 132521
آنچه در این سند تاریخى آمده است، به خوبى مواضع سیّد و طرفدارانش را در قبال ضرورت مجلس و جداسازى حساب مشروطه اسلامى از مشروطه لاییک روشن مى سازد و اظهارات مغرضان را از اعتبار ساقط مى سازد. با این وجود، مورّخان مغرض سعى کرده اند سیّد یزدى را بدنام کرده، او را مخالف هرگونه استبدادزدایى و ظلم ستیزى معرفى نمایند تا او را هم راه شیخ فصل الله نورى در یک مظلومیت تاریخى در جناح مستبدان محکوم به مرگ بدانند و با فتنه افروزى و اغراض پلید، در قالب نواندیشى و اصلاح خواهى براى خود بازار گرمى درست کنند.
مشروطه خواهان کج اندیش یا ملحد، به نام «آزادى اندیشه» در تحمیل افکار باطل خود، استبداد روا داشتند و با تهدید، از آیة اللّه سیّد یزدى تأیید مشروطه منحرف را مطالبه مى نمودند. از یکى از روحانیان سرشناس یزد نقل شده است: روزى یکى از اهالى یزد به بهانه پرسش مسأله اى خدمت سیّد یزدى رسید و به محض حضور، نامه اى دالّ بر تأیید مشروطه جلوى آقا نهاد و با تهدید اسلحه خواستار امضاى آن شد. سید سینه را سپر کرد و گفت: من سال هاست آماده شهادتم.
در النجوم المسرده به نقل از سیّدهاشم بنى سیّد عبدالحى آمده است: «یکى از اشرار به چنین کارى مبادرت کرده و سیّد در پاسخ گفته:
«جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است.»22
سیّد در اوج غربت و مظلومیت و با دلى پر خون دست به اصلاحات واقعى زد که ثمره آن حقیقت ماندگار و همیشه جاویدان تشیّع در پهنه ایران اسلامى است. مجاهدات این چنین مردانى موجب گشت تا اسلام ناب محمدى(صلى الله علیه وآله) در مقابل توطئه هاى غربزدگان مزدور باقى بماند و نهضت امام خمینى(رحمه الله)از آن جوانه زند.
با توجه به اسناد و شواهد موجود، مرحوم آیة اللّه یزدى به دلیل رفتار الحادى مشروطه خواهان، همواره از آیة اللّه شیخ فضل اللّه حمایت مى کرد. به همین دلیل، دچار مخاطرات فراوان شد. از جمله اسناد، نامه اى است که در همان روز، یکى از پیروان آیة اللّه سیّد کاظم یزدى به نام شیخ عبدالحسین یزدى به پسرش سیّد احمد، که در حضرت عبدالعظیم نزد حاج شیخ فضل اللّه بود، نوشته و این موضوع را ذکر کرده است. در این نامه، که در یکى از روزنامه هاى بست نشینان به چاپ رسیده، آمده است: «به عرض مى رساند، امید که خداوند وجود جناب عالى را از جمیع آلام و اسقام مصون و محروس بدارد. تلواً فى الجمله، شرح بعضى وقایع را به عرض مى رسانم که حضرات مفسدین آن حدود خواستند تلگراف مساعد با اغراض خبیثه خود، که فى الحقیقه هدم اسلام و پایمال کردن کلمه طیبه لا اله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه ـ صلى الله علیه و آله و سلّم ـ بود، از حضرت مستطاب حجة الاسلام و آیة اللّه فى الانام حضرت آقا بگیرند، امتناع شدید مى فرمودند. لذا مفسدین در مقام صدمه و اذیت آن وجود مبارک برآمدند، حتى تهدید به قتل و در صورتى که مشتمل بر این معنا و دو شکل شش لول بر آن کشیدند، نوشتند و بر درهاى صحن مقدس چسبانیدند. اهل نجف از عرب و عجم که این معنا را دیدند، از بطلان این امر و اغراض مفسدین مطلّع شدند، به کلمه واحده آن ها را لعن کردند و این معنا موجب شد که متدینین و علما و اهل علم مُتمکّن از بدگویى و انکار این امر مشؤوم شدند و بحمداللّه، اهل حق قوّتى گرفتند لاینقطع شیوخ اعراب و علماى ایشان از حضرت آقا و اصحاب ایشان سؤال از مرتکبین این امر شنیع مى نمودند که آن ها را به مجازات خود برسانند و تلف کنند. از خود حضرت آقا جوابى به غیر آن که "به خدا واگذاشتم و احدى را نمى شناسیم" شنیده نشد و یک روز خود آقا هم بر منبر درس به محضر همه آقایان طلّاب فرمودند که "امر راجع به دین اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمین باید بشود و حفظ شوکت مذهب جعفرى ـ صلوات الله علیه و على آبائه الطاهرین و ابنائه المعصومین ـ و دماء باید بشود و این معنا جز به مطابقت با شریعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم، چیزى از عمر من باقى نمانده که از آن خائف باشم و از دین خود دست بردارم."» العبد عبدالحسین یزدى23
درگذشت
مرجع بیدار، حضرت آیة اللّه سیّد محمّدکاظم یزدى، که در عرصه هاى اخلاق و سیاست بر اساس اهداف مقدس و با تلاش و مجاهده و ساده زیستى زندگى کرده بود، سرانجام، درسال 1337 ق / 18 اردیبهشت 1297 ش بر اثر بیمارى ذات الریّه درگذشت و در شهر نجف و در باب طوسى صحن مرتضوى به خاک سپرده شد.24
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ محمدعلى مدرسى تبریزى، ریحانة الادب، چاپخانه شرکت سهامى طبع کتاب، 1328 ش.، ج 4، از مجلد 3 ـ 4
2ـ محمدمهدى الموسوى الاصفهانى الکاظمى، احسن الودیعه، چاپ بغداد، ج 1، ص 192 ـ 191 / میرزا محمدمهدى الکهنوى الکشمیرى، نجوم السماء، انتشارات بصیرتى، قم، ج 2، ص 279 / مدرسى، ریحانة الادب، ج 3 و 4، ص 335 / ر. ک. به: فرماندارى یزد، شکوه پارسایى و پایدارى، مؤسسه انتشارات یزد، ص 64 ـ 70 و از 95 ـ 103
3ـ عبدالهادى حائرى، تشیّع و مشروطیت در ایران، تهران، امیر کبیر، 1360، ص 131 به نقل از: سیدجمال الدین اصفهانى، لباس التقوى، ص 2 ـ 15
4ـ على دوانى، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگى امام رضا(علیه السلام)، 1360، ص131به نقل از: آیة الله سیدهبة الدین شهرستانى،مجله العلم،سال دوم، ش. 6
5ـ متن عربى این فتوا در مجله عربى اضواء چاپ بغداد، سال سوم، ش. 10 آمده است. به نقل از دوانى، پیشین، ص 214
6ـ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، ج 2، ص 1219 / عبدالهادى حائرى، پیشین، ص 113
7ـ آقا نجفى قوچانى، سیاحت شرق، امیر کبیر، 1376، ص 8 ـ 467
8ـ ناظم الدین زاده، هجوم روس، ص 21 ـ 116 و نیز ر. ک. به: همان تشیّع و مشروطیت در ایران، ص 161
9ـ عبدالهادى حائرى، پیشین، ص 161 به نقل از: العلم، ش. 2 (1911) ص 85 ـ 282
10ـ محمدمهدى شریف کاشانى، واقعیات اتفاقیّه در روزگار، نشر تاریخ ایران، 1362، ص 23
11ـ همان، ص 25
12ـ مفاد روایت حضرت حجت ـ سلام اللّه علیه ـ «فامآ الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى روات احادیثنا.»
13ـ احمد کسروى، تاریخ مشروطه، چاپ چهاردهم، امیر کبیر، ج 1، ص 381
14ـ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،انتشارات علمى،چاپ چهارم،ج3،ص 478
15ـ عبدالهادى حائرى، پیشین، ص 201 به نقل از: احسن الودیعه، ج 1، ص 53 ـ 54
16ـ ر. ک. به: ابراهیم صفایى، رهبران مشروطه، چاپ دوم، سازمان انتشارات جاوید، 1362، پاورقى
17ـ محمد ترکمان، مجموعه اى از: رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل الله نورى، مؤسسه خدمات فرهنگى، ج اول، ص 256
18ـ همان، ص 304 ـ 305
19ـ ترکمان، روزنامه شیخ شهید 304 ـ 305
20ـ محمد على مدرسى، پیشین
21ـ محمد ترکمان، پیشین، ص 310 ـ 312
22ـ شکوه پارسائى و پایدارى، ص 20 به نقل از: النجموم المسرّدة، ص 12، تعلیقات
23ـ ر. ک. به: کسروى، پیشین، ص 4 ـ 383
24ـ محمد على مدرسى، پیشین

تبلیغات