آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

تاریخ جنگ روانى از تاریخ حیات بشر جدا نیست، اما همیشه با این عنوان به کار گرفته نشده است و مانند سایر مفاهیم، در بستر تاریخ و همراه با مقتضیات زمان و مکان، متحوّل بوده و سیر تطوّر خود را تا به امروز پیموده است، به گونه اى که در عصر حاضر، با استفاده از فن آورى، بر پیچیدگى آن افزوده شده است.
در تعریف جنگ روانى، آمده است: «استفاده طرّاحى شده از تبلیغات و ابزارهاى مربوط به آن براى نفوذ در خصوصیات فکرى دشمن، با توسّل به شیوه هایى که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملى شود.»1
در قرآن کریم، آیات زیادى وجود دارد که بیش تر آن ها ناظر به جنگ هاى صدر اسلام در عصر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى باشد. بخشى از این آیات در مقام پاسخ گویى به جنگ روانى دشمن بوده و در صدد است که آن ها را خنثى کند، بخش دیگرى از آیات، که جنبه تعرّضى دارد، مى خواهد روحیه طرف مقابل را تحت تأثیر قرار داده، به تسلیم وادارد; بخشى دیگر از آیات نیز در زمانى که مسلمانان احساس ضعف وشکست مى کنند، درصدد تقویت روحیه آنان است.
با مطالعه سنّت نیز مى توان روایات متعددى را در این زمینه ذکر کرد. از مهم ترین روایات در این باب، روایاتى است که حاکى از جواز به کاربردن خدعه در جنگ است: «الحربُ خدعة».2 جنگ روانى از مصادیق بارز «خدعه» به معناى «مکر، حیله و فریب» است.3
در فقه اسلامى، خدعه در جنگ جایز است. علّامه حلّى(رحمه الله)در کتاب هاى تذکره و منتهى بر این مطلب، ادعاى اجماع نموده است.4 روایاتى که علماى اسلام براى جواز خدعه در جنگ بدان استدلال نموده اند، گویاى جواز جنگ روانى است.
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) با نقشى همه جانبه، که در جنگ ها به کار گرفته بود، دگرگونى بزرگى در آیین نبردهاى جدید به وجود آورد. وى جنگ را به تمام جبهه ها کشاند و از هر سلاحى که مى توانست بهره گرفت; هم چنان که نبرد همه جانبه در تمام جبهه ها جریان داشت، «جنگ روانى» نیز با شدت مورد استفاده قرار مى گرفت. جنگ هاى مسلحانه نتیجه عوامل نظامى، اقتصادى و روانى است و به همین دلیل به «نبرد همه جانبه» تعبیر مى شود.5
قرآن کریم به مسلمانان مأموریت داده است تا کلیه نیروها و امکاناتى را که مى توان در راه جنگ و دفاع و رسیدن به قدرتى بازدارنده به خدمت درآورد، فراهم کنند: «و شما بر (مقابله) با آن ها، هر چه در توان دارید، از آلات جنگى و اسبان تازه نفس و آماده، براى تهدید و ترساندن دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم آورید. و بر دیگران که شما بر دشمنى آنان مطلّع نیستید و خدا به آن ها آگاه است نیز مهیّا باشید و...» (انفال 8: 60)
مرحوم طبرسى در این باره مى نویسد: «اطلاق آیه "من قوّه" شامل انواع سلاح ها، افراد آموزش دیده، تأسیسات و آموزشگاه هاى نظامى، استحکامات، وحدت صفوف و نیروها، تلاش و تکاپوى ملى، رشد و قدرت و استقلال اقتصادى، موضع برتر سیاسى، استحکام باورهاى ایدئولوژیک و بالاخره، هر آنچه از پشتوانه مادى و معنوى که مى توان به خدمت جنگ درآورد، مى گردد.»6
با توجه به گستره بحث «جنگ روانى در قرآن و سیره نبوى»، از میان ابزارها و مکانیسم هاى جنگ روانى، در این نوشتار، فقط موضوع «شایعه» مورد بررسى قرار مى گیرد.
تعریف شایعه
آنچه عموماً «شایعه» نامیده مى شود، عبارت از شرح، پیش بینى و توصیف رخدادهایى است که غالباً در قالب غیررسمى و تأیید نشده توسط منابع مسؤول شکل مى گیرد، ولى با این وجود، از سوى بخش عظیمى از توده ها به طور جدّى مورد قبول قرار مى گیرد. در مطالعه «شایعه» با دو تصور مختلف مواجه هستیم. برخى آن را یک پیام مى دانند که از فردى به فرد دیگر انتقال مى یابد، با این ملاحظه که فرد آغازین زنجیره انتقال، یک شاهد عینى است که گزارش او با حقیقت مطابق بوده و تحریف ها در فرایند انتقال صورت مى گیرد. عنصر اساسى و تحلیل، همان گزارش، و مسأله اصلى آن، بیان علت انتقال است. از آن جا که حالت طبیعى ارتباطات، یک هنجار درست فرض مى شود، شایعه، یک حالت مرَضى و نابهنجار به حساب مى آید. برخى دیگر شایعه را ترسیم و نمایش مختصر یک واقعه تصور مى کنند که در تعامل مردمى که درگیر حادثه اند، به طور فشرده بیان مى شود. در این دیدگاه، عنصر تحلیل، موقعیت و شرایط است و مسأله اصلى معلوم کردن این نکته است که آن موضوع چگونه تفسیر مى شود.7
آلپورت و پستمن در کتاب روان شناسى شایعه، «شایعه» را چنین تعریف مى کنند: «شایعه اصطلاحى است که به یک اندیشه واقعى معیّن و ارائه شده اطلاق مى گردد تا شنونده بدان باور یابد. شاید معمولاً از فردى به فرد دیگر، از طریق کلمات شفاهى انتقال مى یابد، بى آن که نیاز به دلیل و مدرکى داشته باشد.»8
در تعریف دیگرى آمده است: «شایعه، ترویج خبرى ساختگى است و واقعیت ندارد و بر پایه بزرگ نمایى، رعب آفرینى و یا تحریف استوار است، در بیان چنین خبرى، جنبه کم رنگى از حقیقت و یا تفسیرى خلاف واقع از خبرى صحیح گنجانده شده است، هدف از پخش چنین خبرى، تأثیر نهادن بر افکار عمومى، ملى، جهانى و یا نوعى دست یابى به اهداف سیاسى، نظامى و یا اقتصادى در قلمرو یک کشور یا جهان است.»9
شایعه مى تواند در زمینه هاى گوناگونى مانند جنگ، شورش ها و هیجانات، حوادث ناگوار، افزایش قیمت ها، روابط سیاسى و مسائل اقتصادى بروز نماید و از آن جا که داراى زمینه ها و موضوع هاى خاصى است، توجه بدان موقّتى است; در شرایط مساعد، ظهور مى کند و با فقدان شرایط از بین مى رود. شایعه لزوماً ساخته ذهن و خیال، دور از واقعیت و یا دروغ محض نیست، بلکه مى تواند در شکل گیرى و انتشار، بعد کم رنگى از حقیقت را در خود داشته باشد.
در زبان قرآن، واژه هایى که به نوعى مى توانند مفهوم شایعه (اخبارى که صحّت و سقم آن به تأیید نرسیده است) را افاده کند، به چشم مى خورد. «خرص»، «تقوّل» و «اختلاق» از این نمونه ها هستند. «خَرص»، گفتارى است بر اساس ظنّ و تخمین ساخته و پرداخته شود، خواه با واقعیت مطابق باشد یا خیر.10
قرآن کریم مى فرماید: «آنچه مى گویند از روى نادانى است و جز از روى خرص سخن نمى گویند.» (زخرف: 20) در آیه دیگرى مى فرماید: «مرگ بر خرّاصون; آنان که به غفلت در جهل فرو مانده اند.» (ذاریات: 10 ـ11)
از این آیات برمى آید که عنصر اساسى خرص، ظن و گمان و زمینه مشوب به ناآگاهى است و خرص لزوماً خلاف واقع نیست، از این رو، تفسیر خرص به «کذب» درست به نظر مى رسد.
کلمه «تقوّل»، که با لفظ «علیه» متعدّى مى شود، به معناى نسبت دادن چیزى به کسى است، بدون هیچ گونه استناد و دلیل. قرآن کریم مى فرماید: «و اگر پیامبر برخى سخنان را از خود بر ما ببندد...» (الحاقه: 44) این واژه ها نیز عبارت از بافتن سخنان و مطالبى است که به تأیید نرسیده.
واژه «اختلاق» نیز معناى لفظ پیشین را دارد، در قرآن کریم آمده است: «ما در این آخرین آئین، چنین سخنى نشنیده ایم و این جز بافته و پرداخته نیست.» (ص: 7)
کلماتى نیز به فرایند شایعه پراکنى و بعضاً به اهداف آن اشاره دارد; از آن جمله است; شیوع، اذاعه و ارجاف. «شیوع» و «اشاعه» به معناى پراکندن، گسترش و انتشار آمده است. از این رو، مى گویند: "شاعَ الحدیثُ و التَّسرُ و اشاعهُ صاحُبه و رجلٌ مشیاعٌ"11 در قرآن کریم، در بیان ماجراى «افک» آمده است: «براى کسانى که دوست دارند درباره مؤمنان تهمت زنا شایع شود، در دنیا و آخرت، عذابى دردآور مهیّاست.» (نور: 19)
واژه «اذاعه و ذیوع» به معناى ظهور و انتشار است. گویند: «رجل مذیاع»; یعنى کسى که راز را افشا مى کند و جمع آن «مذاییع» است.12 حضرت على(علیه السلام)در وصف مؤمنان راه یافته مى فرماید: «نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگیز، نه در پى اظهار و اشاعه (فحشا) هستند و نه مردمى سفیه و لغوگو.»13
لفظ «اذاعه» علاوه بر معناى «انتشار و پراکندن»، بر «اظهار» نیز دلالت دارد. قرآن کریم مى فرماید: «و چون خبرى، چه ایمنى و چه ترس، به آن هابرسد،آن را درهمه جااظهارمى کنند.»(نساء: 83)
واژه «ارجاف» نیز ـ چنان که پیش از این گفته شد ـ به معناى اشاعه باطل و اخبار دلهره آور و نگران کننده است. این کلمه در اصل به معناى اضطراب است، به این دلیل، به دریا «رجّاف» گویند; زیرا در لرزش و جنبش است. «ارجاف مردم به چیزى» به معناى پخش اخبارى است که موجب پریشانى و سراسیمگى شود. بنابراین، واژه ارجاف به هدف شایعه پراکنى نیز اشاره دارد.
قرآن کریم در سوره نور، نحوه انتقال و انتشار شایعه را (در حدیث افک) چنین تشریح مى کند: «آن گاه که سخن را از دهان یکدیگر مى گرفتید و چیزى بر زبان مى راندید که درباره آن هیچ نمى دانستید، مى پنداشتید که کارى خُرد و آسان است و حال آن که نزد خدا کارى بزرگ بود.» (نور: 15)
«تلّقى» گرفتن سخنى است که دیگرى گفته و تقیید آن به «السِنه» براى دلالت بر آن است که خبر مزبور بدون تحقیق و تدّبر، زبان به زبان مى گردد. جمله «و تَقوُلون بأفواهِکُم» عطف بر جمله گذشته است و در حقیقت، تفسیر آن محسوب مى شود.14
بنابراین، مى توان نتیجه گرفت که «شایعه» خبرى است که زبان به زبان مى گردد و بدون هیچ گونه تفحّص و تحقیق و حصول یقین از صحت یا سقم آن، به صورت شفاهى میان افراد انتشار مى یابد و اگرچه به نظر خُرد و آسان مى آید، ولى مى تواند پیامدهاى گران و زیان بارى براى جامعه داشته باشد.
پیشینه شایعه در اسلام
در تاریخ اسلام نیز آن جا که ابهام و اهمیت رخدادى قطعى بود، شایعات رواج و قوّت مى گرفت. چون جنگ بدر با پیروزى مسلمانان خاتمه یافت، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه را از اُثیل به مدینه فرستاد تا این خبر را به مردم برسانند. آن ها روز یکشنبه و در نیمروز به مدینه رسیدند و در درّه عمیق از هم جدا شدند. عبداللّه در محله بالاى مدینه و زید در محله پایین به خانه انصار سر مى زدند و مى گفتند: اى گروه انصار، شما را مژده باد به سلامت رسول خدا و کشته و اسیرشدن مشرکان! عتبه و شیبه و پسران ربیعه و دو پسر حجّاج، ابوجهل، ابوالبخترى، زمعة بن اسود و امیّة بن خلف کشته شدند و سهیل بن عمرو و گروه زیادى به اسارت درآمدند! بچه ها از پى عبدالله بن رواحه حرکت مى کردند و فریاد مى کشیدند: "ابوجهل بدکار کشته شد."
زید نیز چون به مصلّى رسید، پیام را ابلاغ کرد. مردم حرف زید را باور نمى کردند و مى گفتند زید گریخته است. این حرف مسلمانان را به خشم آورد و ترسیدند. مردى از منافقان به اسامه بن زید گفت: پیامبر شما و همراهانش کشته شده اند. مرد دیگرى از منافقان به ابوالباب گفت: یاران شما چنان پراکنده شده اند که هرگز جمع نخواهند شد. بیش تر اصحاب محمد(صلى الله علیه وآله) و خود او کشته شده اند. نشانه قتل محمد، شتر اوست که زید بر آن سوار است و آن را مى شناسیم، زید هم گریخته است و از ترس نمى فهمد که چه مى گوید.
اسامه پسر زید مى گوید: نزد پدر آمده پرسیدم: این که مى گویى راست است؟ زید گفت: آرى، به خدا راست است، پسرکم! از این رو، اسامه نزد آن منافق برگشت و گفت: تو از کسانى هستى که نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله)و مسلمانان شایعه پراکنى مى کنند. چون رسول خدا بیاید، گردنت را خواهد زد. منافق گفت: این چیزى بود که من از مردم شنیده بودم.15
در ماجراى مذاکرات صلح حدیبیه، پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز متقابلاً نمایندگانى به سوى قریش فرستاد تا هدف آن حضرت را که زیارت خانه خدا بود، بى پرده به سران شرک ابلاغ کنند. نخست خراش بن امیّة خزاعى مأمور ابلاغ پیام گردید، اما آنان شتر او را پى کردند و نزدیک بود او را را بکشند که با وساطت خویشان او، نجات یافت. بدین روى، پیامبر(صلى الله علیه وآله)، که جدّاً مى خواستند مشکل را از راه مذاکره و دگرگون ساختن افکار سران قریش حل کنند، براى بار دوم تصمیم گرفتند کسى را به نمایندگى اعزام کنند که دست او به خون قریش آلوده نباشد. این مأموریت متوجه عمر بن خطاب شد، اما او به دلایل و بهانه هایى از این کار امتناع ورزید و پیشنهاد کرد که عثمان بن عفّان این کار را بر عهده گیرد. از این رو، عثمان راهى مکه شد و در پناه ابان بن سعید بن عاص وارد شهر گردید. قریش به عثمان اجازه طواف کعبه دادند. اما از بازگشت عثمان جلوگیرى کردند تا شاید در این مدت، راه حلى پیدا کنند. بر اثر تأخیر نماینده پیامبر، هیجان و اضطراب عجیبى در میان مسلمانان پدید آمد و شایعه قتل عثمان به شدت در میان طرفین در منطقه رواج یافت و منجر به موضع گیرى نظامى پیامبر گردید. از این رو، شرایط مساعدى پدید آمد و شایعه مزبور قوّت گیرد. ابهام و اهمیت موضوع، دو عامل اساسى رواج و انتشار شایعه گردید.16
بنابراین، براى تکمیل فرایند شایعه و انتشار آن در سطحى مطلوب، باید انگیزه هاى روانى به ایجاد و تعذیه مستمر آن کمک نماید.17
انواع شایعه
تلاش هاى زیادى از سوى پژوهشگران براى تقسیم شایعات صورت گرفته، اما به دلیل آن که روابط اجتماعى به هم پیوسته و انگیزه هاى درونى جوامع متفاوت است، نمى توان تقسیمى فراگیر به دست داد که در همه جا نافذ و قابل انطباق باشد. بدین روى، زاویه نگرش به شایعات و تقسیم آن ها، گاه از حیث موضوعى است که شایعات درباره آن پرداخته مى شود و گاه به انگیزه هایى است که در وراى آن وجود دارد و گاهى نیز به عامل زمان و یا آثار و نتایج اجتماعى که در مردم به جاى مى گذارد، بیساو (Bysaw) با توجه به عامل زمان، سعى کرده است شایعات را در سه دسته عمده تقسیم بندى کند:18
الف. شایعات خزنده: شایعاتى هستند که به آرامى منتشر مى شوند و مردم آن را به طور پنهانى به یکدیگر منتقل مى کنند و مطالبى که در جامعه علیه مسؤولین آن، براى مشوّه ساختن چهره نظام پخش مى گردند، از این گونه شایعات هستند.
ب. شایعات تند و سریع (آتشین): شایعاتى هستند که چون آتش به خون مى زند. این نوع شایعات در زمانى کوتاه گروه وسیعى را تحت پوشش مى گیرند. آنچه درباره حوادث و فجایع و پیروزى ها و شکست هاى بزرگ در زمان جنگ منتشر مى شوند، از این گونه شایعات است.
ج. شایعات غوطهور (غوّاص): این گونه شایعات هرگاه شرایط را مساعد بیابند، قوت مى گیرند. در غیر این صورت، مستتر مى گردند تا بار دیگر موقعیت فراهم شود. اخبار و مطالبى که در جنگ ها درباره آلوده سازى آب ها، وحشى گرى دشمن در برخورد با زنان و کودکان پخش مى شود، از این نوع شایعات هستند.
علاوه بر این، تقسیم هاى دیگرى نیز براى شایعات وجود دارد: 1. شایعات توّهم انگیز; 2. شایعات رؤیایى; 3. شایعات وحشت; 4. شایعات نجوایى; 5. شایعات معین; 6. شایعات غیر معیّن.
در سیره نبوى، شایعاتى از هر دسته را مى توان یافت. نمونه اى از شایعات خزنده را در «حدیث افک» مشاهده مى کنیم. این شایعه براى جریحه دار ساختن نزاهت و طهارت اهل بیت(علیهم السلام)پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و به دست عوامل مرموز روانى (حزب نفاق) ساخته و پرداخته گردید و به تدریج، موجى از هیجان و اضطراب را در جامعه اسلامى پدید آورد. این جریان در بازگشت از جنگ «بنى مصطلق» (مریسیع) در ماه شعبان سال ششم هجرى روى داد آن وضعیت پر بیم و اضطراب با نزول آیات الهى به سر آمد و قرآن با قاطعیت کم نظیرى با منافقان برخورد کرد.19
«کسانى که آن دروغ بزرگ را ساخته اند، گروهى هم فکر و مرتبط از شمایند. مپندارید که شما را در آن شرى بود. نه، خیر شما در آن بود. هر مردى از آن ها بدان اندازه از گناه که مرتکب شده است، به کیفر مى رسد و از میان آن ها، آن که بیش ترین بهتان را بر عهده دارد، به عذابى بزرگ گرفتار شود. چرا هنگامى که آن بهتان را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خود گمان نیک نبردند و نگفتند که این تهمتى آشکار است؟ چرا چهار شاهد بر ادعاى خود نیاوردند؟ پس اگر شاهدانى نیاورده اند نزد خدا در زمره دروغ گویانند. اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و آخرت ارزانیتان نمى بود، به سزاى آن سخنان که مى گفتید، شما را عذابى بزرگ مى رسید. آن گاه که آن سخن را از دهان یکدیگر مى گرفتید و چیزى بر زبان مى راندید که درباره آن هیچ نمى دانستید، مى پنداشتید که کارى خرد و آسان است و حال آن که نزد خدا کارى بزرگ بود.» (نور: 11ـ15)
از جمله شایعات تند و شدید که در زمانى کوتاه، گروه وسیعى را زیر پوشش گرفت و انفعال و اضطراب فورى ایجاد کرد، شایعه قتل پیامبر(صلى الله علیه وآله) در نبرد احد بود. در این نبرد، ابن قمیئه لیثى به مصعب بن عمیر پرچمدار سپاه اسلام، حمله آورد و پس از زد و خوردى شدید، او را به شهادت رساند و به گمان این که پیامبر را کشته است، فریاد برآورد: «پیامبر را کشتم!»20
این خبر دروغ به سرعت میان دو طرف درگیر انتشار یافت و قریش یک صدا فریاد مى زدند: «محمد به قتل رسیده است!» در نتیجه، دشمن جرأت یافت و لشگر قریش موج آسا به حرکت درآمد. از سوى دیگر، روحیه مجاهدان مسلمان نیز به شدت تضعیف گردید. حزب نفاق، که در هر صحنه منتظر فرصت جهت تخریب و تضعیف است، به انتشار این خبر دامن زده، گفتند: اگر او پیامبر بود، کشته نمى شد. به آیین نخست خود (جاهلیت) بازگردید! تا آن جا که برخى از مسلمانان به یکدیگر گفتند: کاش در این جا کسى بود که ما او را نزد عبدالله بن اُبىّ مى فرستادیم تا او از ابوسفیان برایمان امان بگیرد. انس بن نضر چون این سخن را شنید، با ناراحتى گفت: اگر محمد کشته شده است، خداى محمد که کشته نشده، برخیزید و در همان راهى که محمد کشته شد، شما هم جنگ کنید! سپاس سر به سوى آسمان بلند کرد و گفت: بار خدایا، من از این سخن ناهنجار اینان به درگاه تو پوزش مى طلبم و از آن بیزارم. آن گاه به میدان آمد و مردانه جنگید تا کشته شد.21
از سوى دیگر، این شایعه چنان در گروهى از صحابه همچون عثمان و عمر مؤثر واقع شد که فرار را بر قرار ترجیح داده، بى درنگ رو به هزیمت نهادند و تا سه روز معلوم نشد که به کجا فرار کرده اند انس چون بر عمر و طلحة بن عبیدالله گذشت، با ناراحتى پرسید: براى چه این جا نشسته اید؟ گفتند: رسول خدا کشته شد انس گفت: پس از مرگ پیامبر زندگى را چه سود؟... برخیزید و به میدان روید تا شما هم چون او به شهادت رسید.22 قرآن کریم ضمن آیاتى، پرده از این شایعه و آثار تخریبى آن برمى دارد.23
نوع دیگر شایعات، شایعات غوطهور است که از شیوه کرّ و فرّ پیروى مى کند و هر از چندى که موقعیت مناسب مى باشد سربرمى آورند و به تحریک و تخریب مى پردازند تا اراده ها را سست و دشمن را در دیده رزمندگان، بزرگ و شکست ناپذیر جلوه دهند. تاریخ غزوات پیامبر(صلى الله علیه وآله) آکنده از این گونه شایعات است که غالباً به وسیله گروه هاى سست عنصر حزب نفاق، به ویژه «مرجفون» در سطح صفوف رزم انتشار مى یافت و تخم یأس و ترس را در دل ها مى پراکند. در ذیل، نمونه هایى از این شایعات را ملاحظه مى کنید:
جنگ بدر
ـ «منافقان و آنان که در دل بیماریى دارند، گفتند: اینان را دینشان فریفته است.»24
ـ آن ها که در دل مرضى دارند، مى بینى که به دوستى با آنان (یهود و نصارا) شتاب مى کنند و مى گویند: مى ترسیم که مبادا در گردش روزگار به ما آسیبى برسد.» (مائده: 52)
جنگ احد
ـ پیش از جنگ احد، عباس، عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، خبر تجهیز سپاه قریش را بى درنگ به مدینه فرستاد و پیک او در قبا، نامه را به پیامبر داد. هنوز پیامبر به مدینه نیامده بود که یهودیان و منافقان در مدینه شایع کردند که خبر خوشى براى پیامبر نرسیده است:25 «آنان که از جنگ باز ایستادند و درباره برادران خود گفتند که اگر سخن ما را شنیده بودند، کشته نمى شدند.» (آل عمران: 168)
ـ «مى گفتند: اگر یقین داشتیم که جنگى در مى گیرد، با شما مى آمدیم» (آل عمران: 167)
جنگ احزاب
ـ «خدا و پیامبرش «جز فریب به ما وعده اى نداده اند.» (احزاب: 12)
ـ «و گروهى از آنان گفتند: اى مردم یثرب، این جا جاى ماندنتان نیست. بازگردید و گروهى از آن ها از پیامبر رخصت مى طلبیدند و مى گفتند: خانه هاى ما را حفاظى نیست. خانه هایشان بى حفاظ نبود، مى خواستند بگریزند. (احزاب: 13)
ـ سلمان فارسى مى گوید: در جنگ احزاب، آن گاه که مشغول حفر خندق بودم ناگهان با سنگى روبه رو شدم که کار را بر من دشوار کرد; کلنگ در آن کارگر نبود. رسول خدا که در آن نزدیکى بود، پیش آمد و کلنگ را گرفت و به سنگ زد و برقى زد. از ضربه دوم و سوم نیز برقى جست و سپس سنگ شکست. سلمان پرسید: یا رسول اللّه، این برق ها چه بود؟ فرمود: تو هم دیدى؟ گفتم: آرى فرمود:
جرقه اول، کلید فتح یمن بود. جرقه دوم، کلید فتح شام و مغرب زمین، جرقه سوم، کلید فتح مشرق و ایران زمین بود که خدا به من عنایت نمود.»26 اى سلمان این ها نشانه فتوحاتى است که پس از من، خداوند براى شما خواهد گشود. شام فتح خواهد شد... و هیچ کس را یاراى ستیز با شما نخواهد بود. یمن نیز براى شما فتح خواهد شد و خاور هم براى شما گشوده خواهد گشت و خسروپرویز پس از فتح کشورش کشته خواهد شد. سلمان گوید: همه این ها را دیدم.27
پیامبر این سخنان را هنگامى فرمود که مى دید چه ترس و بیمى مسلمانان را فرا گرفته است.
جنگ تبوک
ـ «و اگر به تو مصیبى رسد، مى گویند: ما چاره کار خویش پیش از این اندیشیده ایم.» (توبه: 50)
ـ «و بعضى از ایشان پیامبر را مى آزارند و مى گویند: او به سخن هر کس گوش مى دهد (او گوش است)» (توبه: 61)
ـ گفتند: «در هواى گرم به جنگ نروید.» (توبه: 81)
ـ عبدالله بن اُبى، که به همراه گروهى از منافقان از حرکت خوددارى کرد، گفت: محمد مى خواهد با این سختى و در هواى گرم و سرزمین دور با رومیان نبرد کند. آن هم با سپاهى که تاکنون کسى مانندش را ندیده است. گویى محمد جنگ با رومیان را ساده پنداشته است. به خدا، گویا مى بینم که فردا اصحاب محمد همگى به بند اسارت درآیند.28
ـ منافقان نیز به پیروى از سرکرده خویش، همین شیوه را در پیش گرفتند و گفتند: مى پندارند جنگ با رومیان مثل جنگ با دیگران است! به خدا قسم، فردا شما را به ریسمان، بسته خواهیم دید. ودیعة بن ثابت هم گفت: نمى دانم چرا قرآن خوانان ما از همه شکم باره تر و به هنگام جنگ ترسوترند!29
جنگ حنین
در آغاز جنگ حنین که مسلمانان غافلگیر شدند، به هزیمت رفتند. ظاهراً کار به زیان آن ها مى نمود. منافقان کفر و کینه درونى را آشکار ساختند. ابوسفیان گفت: اینان تا کرانه دریا عقب خواهند نشست. کلدة بن حنبل به او گفت: دهانت را ببند، سرورى قریش براى من از ریاست بر «هوازن» بهتر است. سهیل بن عمرو گفت: محمد و یارانش این شکست را چگونه جبران خواهند کرد؟!30
برخى نیز شایعات را براساس موضوع آن ها طبقه بندى کرده اند. بر این اساس، هرگروه از شایعات را، که حول موضوع خاصى دور مى زند، در دسته اى جدا قرار مى دهند. موضوعات دامنه گسترده اى دارند و از مسائل جنسى و بیمارى گرفته تا سیاست، روابط خارجى و اقلیّت ها را شامل مى شود. این شیوه مى تواند فایده زیادى داشته باشد; زیرا تقریباً همه شایعات را شامل مى شود.31
در یک تقسیم بندى دیگر، انگیزه هاى روانى محور قرار گرفته اند. شایعاتى که بر این اساس دسته بندى مى شوند، بسته به انگیزه ها باهم تقاوت دارند که مى توان آن ها را در سه شاخه قرار داد:
1. شایعات رؤیایى که آکنده از خیالات و آرزوها هستند;
2. شایعات خیالى و موهوم که در پى ایجاد ترس و وحشت و اضطراب هستند;
3. شایعات تفرقه انگیز، که ایجاد بدبینى متقابل در نیروها مى کنند.32
اهداف شایعات
اهداف شایعات در جنگ را مى توان به طور کلى در چند مورد خلاصه کرد:
الف. گسیختگى و شکست روانى;
ب. استتار اطلاعات;
ج. تحقیر منابع خبرى;
د. دست یابى به حقایق.33
بنابراین، انتشار شایعات در جنگ با توجه به چنین کارکردهایى، مى تواند نقش تعیین کننده اى در جنگ ایفا نماید. در سیر غزوات پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، گاه شاهد به کارگیرى ماهرانه شایعات به عنوان ابزار جنگ روانى هستیم و این مى رساند که آن حضرت در چهارچوب خط مشى پایدار «دعوت ـ هدایت» و در پرتو حفظ موجودیت نظام و امنیت ملى، اساساً جنگ و ابزار کارامد آن را استثنایى از اصل نیرنگ و فریب دانسته اند; زیرا: «انّ الحرب خدعهُ»34 بر این پایه، از عواملى که اتحاد احزاب مانند یهود بنى قریظه، مشرکان مکه، قبایل غطفان و فزاره را در جنگ خندق متلاشى ساخت و به موقعیت تهدید کننده و بحرانى خاتمه بخشید، انتشار شایعاتى بود که با مشورت و درایت پیامبر توسط نعیم ابن مسعود به اجرا درآمد. نعیم گوید: به پیامبر عرض کردم: اى رسول خدا، هر فرمانى که مى خواهى بده تا من بدان اقدام کنم; زیرا نه قوم من و نه هیچ کس دیگرى از اسلام من اطلاع ندارند. پیامبر فرمودند: «تا آنجا که بتوانى میان نیروهاى دشمن اختلاف و پراکندگى بینداز.» نعیم، که سابقه دوستى با بنى قریظه داشت، به نزد آن ها آمد و مورد استقبال قرار گرفت. به دنبال مأموریت موفقیت آمیز نعیم بن مسعود از هم گسیختن صفوف دشمن، مدد الهى نیز فرود آمد. هوا به یکباره دگرگون شد. باد و طوفانى شدید همراه با سرماى سخت وزیدن گرفت، دیگ هاى غذا را برانداخت، خیمه ها را از جا کند و آتشى برجا نگذارد. احزاب به ستوه آمدند و نمى توانستند تشخیص دهند که به کدام طرف باید بروند. بدین روى، پیشت کردند و شتابان پا به گریز نهادند.35
پخش شایعات گاه چنان مؤثر مى افتد که به فروپاشى کامل نیروهاى مقابل مى انجامد، تا جایى که حتى حاضر مى شوند به عنوان ستون پنجم دشمن عمل کرده، نظام ارتش را مختل سازند. این اقدامات مى تواند سیر تحول جنگ را به کلى دگرگون سازد. معاویه پس از رویارویى نظامى با سپاه امام حسن(علیه السلام)این سیاست را اتخاذ کرد. او با سران سپاه امام على مکاتبه کرد و آنان را تطمیع نمود. به آنان نوشت: حسن بن على با من صلح مى کند. او به عوامل جنگ روانى نیز دستور داد تا این شایعه را در همه جا پخش کنند. چون نیروهاى امام(علیه السلام) به فرمان دهى عبیدالله بن عباس در منطقه مسکن و در برابر سپاه معاویه قرار گرفتند، معاویه شبانه به عبیدالله پیام فرستاد و گفت: حسن با من درباره صلح مراسله کرده و اختیار به من سپرده است. بدین گونه، او را تطمیع کرد و به جانب خود متمایل ساخت. پس از عبیدالله، قیس بن سعد زمام فرمان دهى را به دست گرفت و آنان را به صبر و ثبات فرا خواند. در این هنگام، بُسر بن ارطاة از سوى معاویه به سوى لشکر امام آمد و گفت: واى بر شما! این فرمانده شماست که دست بیعت به ما داده و امام شما، حسن نیز با ما صلح کرده است. پس براى چه خود را به کشتن مى دهید؟ سرانجام، چنان نیروهاى امام حسن(علیه السلام)تضعیف شدند که بعضى از سران سپاه فرار کرده، به معاویه پیوستند و حتى گروهى اعلام آمادگى کردند امام مجتبى(علیه السلام)را در بند تحویل معاویه دهند و در چنین موقعیت بحرانى، امام مجتبى مجبور شدند از در صلح درآیند.36
تأثیر شایعات
بدون تردید، شایعات با توجه به نوع آن ها و انگیزه هایى که مى آفرینند، تأثیر فراوانى در روحیه شهروندان و رزمندگان مى گذارند. براى مثال، شایعه قریب الوقوع بودن صلح ـ چنان که ذکر شد ـ روح سستى و عدم فداکارى را میان نیروهاى رزمى مى پراکند و یا شایعاتى که با انتشار خبر شکست، رعب و هراس ایجاد مى کنند، تحریک کننده بوده، روحیه شکست پذیرى را دامن مى زنند و به لحاظ تأثیر فوق العاده شایعات درآشفته ساختن افکار عمومىوفروپاشى نیروهاى رزمى، قرآن کریم هرجا سخن از شایعه به میان مى آید، با قاطعیت تمام با آن برخورد کرده و کیفرى سخت براى آن مقرر مى دارد. پیش از این به نمونه هایى اشاره شد.37
به طور کلى، تأثیرات شایعه در جامعه بدین شرح است:
1. گسترش ناامنى، ترس و اضطراب; 2. ایجاد تفرقه و رویارویى بین اقشار جامعه; 3. به خطر افتادن امنیت عمومى جامعه; 4.انحراف افکار عمومى; 5. مصروف شدن نیروى مردم براى انتقال و گسترش شایعه، هرچند ناخودآگاه باشد; 6. ایجاد بدبینى و سلب اعتماد مردم از مسؤولین; 7. حاکم شدن خستگى روحى، یأس و بى تفاوتى در جامعه; 8. نفوذ و حضور تدریجى دشمنان در جامعه به شکلى غیرمحسوس; 9. کاهش اعتماد مردم به وسایل ارتباط جمعى داخلى و نهادهاى رسمى; 10. برهم زدن تعادل حرکت به سمت مطلوب در زمینه هاى گوناگون.
عوامل مؤثر در ترویج شایعه
عواملى که در ترویج شایعه مؤثرند، به اختصار عبارتند از:
1. میزان اهمیت موضوع در جامعه;
2. موقعیت و اوضاع و احوال مناسب;
3. ابهام در خبر یا موضوع;
4. اطلاعات و اخبار متناقض;
5. شدت هیجانات و تشنج هاى عاطفى;
6. خلأ اطلاعات.
بدون شک این سلاح خطرناک، در جایى کارگر خواهد افتاد که اوضاع نفسانى ایمان، تسلیم و تقوا رو به ضعف گذارد. به این لحاظ، ترفندهاى عوامل روانى حزب نفاق در میان مسلمانان مدینه که در معرض آموزش هاى تعالى آفرین و مستقیم پیامبر قرار داشتند و ایمان، تسلیم و تقوا را بر رفتارهاى خویش حاکمیت بخشیده بودند، نه تنها تأثیر نداشت، بلکه نتیجه معکوس به دنبال داشت: «کسانى که منافقان و عوامل روانى دشمن (در جنگ بدر صغرا) به آنان گفتند: مشرکان براى جنگ با شما گرد آمده اند; از آن ها بترسید اما این سخنان بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و چه نیکو یاورى است. (آل عمران: 173)
در مقابل، شایعه سازى و تبلیغات عوامل روانى حزب نفاق بر افرادى که در آن پایه از ایمان و آگاهى نبودند، کاملاً مؤثر بوده از این رو، قبایل بادیه نشین اطراف مدینه، مانند غفار، اشجع و اسلم، که تحت تأثیر تبلیغات منافقان قرار گرفته بودند، دشوارى راه و سختى سفر برایشان قابل تحمّل نبود و گفتار پیامبر در آنان، تحرّکى ایجاد نمى کرد. از این رو، به حضور پیامبر آمدند و از شرکت در جهاد پوزش طلبیدند: «گروهى از بادیه نشینان پوزش طلب از شرکت در جهاد نزد تو آمدند تا به آنان اذن داده شود.» (توبه: 90)
در بررسى شایعه، باید موارد همچون علت انتشار شایعه، انگیزه هایى که تحلیل شایعه توسط شایعات دیگر توجیه مى شود، قوانین حاکم بر ساخت شایعه و نحوه انتشار آن مورد توجه قرار گیرد. بى تردید، پرداختن به هرگونه تجزیه و تحلیل درباره شایعه، مستلزم آگاهى از این مطالب و مبادى است تا با تطبیق آن ها بر پدیده شایعه، به یک ارزیابى درست دست یابیم.
قرآن کریم تجزیه و تحلیل اخبار و گزارش هاى واصله از سوى منابع غیر متعهد را یک اصل لازم الاجرا دانسته، پیش از حصول اطمینان از صحّت و سقم گزارش، از دست زدن به هرگونه اقدام، موضع گیرى و تلاش نهى نموده است. از این اصل در قرآن کریم با واژه «تبیّن» و یک روایت «تثبّت» تعبیر شده است: «اى کسانى که آیمان آورده اید، اگر فاسقى برایتان خبرى آورد، تحقیق کنید تا مبادا از روى نادانى به مردمى آسیب برسانید; آن گاه از کارى که کرده اید، پشیمان شوید.» (حجرات: 6) «فاسق» کسى را گویند که طاعت و تعهدى نسبت به حق ندارد و «نبأ» خبر مهم و معتنابه را گویند و «تبیّن» نیز که با «ابانه» و «استبانه» مترادف است، به معناى روشن ساختن و ایضاح است. از این رو، امر به تبیین در واقع، نهى از ترتیب اثر دادن به گزارش هاى تأیید نشده و اقدام بر آن اساس است.38
مفسرّان درباره این آیه گفته اند که این آیه درباره ولید بن عقبة بن ابى معیط است که از سوى پیامبر مأمور جمع آورى مالیات (زکات) از قبیله «بنى مصطلق» گردید. افراد قبیله وقتى از ورود نماینده پیامبر مطلّع شدند، با خوشحالى به استقبال او شتافتند، ولى از آن جا که میان آن ها و ولید در جاهلیّت، خصومت شدیدى بود و یا بر اثر تصوّر غلط، که آن ها قصد کشتن او را دارند، از انجام مأموریت خوددارى کرده به مدینه بازگشت و به پیامبر گزارش داد که آن ها از آیین اسلام برگشته اند و از پرداخت زکات خوددارى کردند و قصد داشتند خون او را بریزند. پیامبر سخت خشمگین شدند و مسلمانان در آستانه اتخاذ تصمیمى جدّى بودند که آیه مزبور نازل شد.39
بنابراین، براى جلوگیرى از زیان هاى جبران ناپذیر و خطرهاى بزرگ، اسلام دستور به تحقیق و تبیین داده است و تنها گزارش کسانى را مورد اعتماد دانسته که حالت خداترسى درونى آنان را به عدالت یا وثوق سوق داده باشد. از همین رو، برخى موضوعات، شهادت چهار و یا دو عامل ـ آن هم با شروطى خاص ـ براى اثبات صحّت گزارش، لازم دانسته است تا از بروز هرگونه خطر احتمالى جلوگیرى نماید.
مقابله با شایعات
شایعات تأثیر فراوانى در روحیه ملى هر جامعه اى دارد و در هنگام جنگ به دلیل زیان هاى بزرگى که بر جبهه داخلى وارد مى آورند، اهمیت بیش ترى مى یابند.
آشکار ساختن حقایق و گزارش هاى صحیح و هماهنگى دستگاه هاى دولتى، مادام که با آگاهى کافى از خطر و اهمیت شایعات و انگیزه هاى پشت پرده همراه نباشد و در محو شایعات مؤثر نخواهد بود.40
موارد ذیل براى مقابله با شایعات کارساز است:
1. ایمان و اعتماد به بیانیه ها و گزارش هاى رسمى;
2. ارائه حساب شده حقایق و واقعیت ها در سطح وسیع براى پرکردن خلأ خبرى، مشروط بر حذف جزئیاتى که ممکن است دشمن از آن ها بهره بردارى کند;
3. اطمینان و اعتماد به فرماندهان و رهبران و مجموعه نظام حکومتى;
4. ایجاد فرصت هاى کار، اشتغال و تولید; زیرا خستگى، کسالت و بیکارى، زمینه مناسبى براى تکوین، ترویج و پذیرش شایعات است.
5. کشف تبلیغات دشمن و مبارزه با عوامل شایعه پراکن داخلى.41
کیفر
در اسلام دو کیفر سخت براى این گونه افراد مقرّر گشته است:42
1. تبعید: «... تو را بر آن ها مسلّط مى گردانیم تا پس از آن جز اندکى با تو در شهر همسایه نباشند.» (احزاب: 60)
2. قتل: «اینان لعنت شدگانند; هرجا یافته شوند باید دستگیر گردند و به سختى کشته شوند.» (احزاب: 61)
پیش گیرى
در تعالیم و آموزه هاى دینى، راه هاى گوناگونى براى پیش گیرى مقابله و محو شایعات ارائه شده است که در ذیل، به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف. تشکیک: پیش از اقدام به تجزیه و تحلیل شایعه، باید در حدّى منطقى نسبت به آن، موضع تردید و شک در پیش گرفت، آن را جزمى و قطعى تلقى نکرد و به یک باره به قبول و نشر آن اقدام نکرد. قرآن کریم در پى انتشار «حدیث افک» مى فرماید: «چرا هنگامى که آن بهتان را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خود گمان نیک نبردید و نگفتیدکه این تهمتى آشکاراست؟» (نور:12)
بنابراین تشکیک به عنوان یک رفتار معقول، اولین گام در برخورد با هر شایعه و زمینه ساز ورود به مدخل تحلیل و تبیین است.
ب. سکوت: ابتدایى ترین شکل انتقال شایعه، دهان به دهان گشتن آن و سپس انتشار در سطح وسیع است.43 از این رو، براى جلوگیرى از فراگیرشدن شایعه در مقیاسى دامنه دار، باید آن را در نقطه آغاز سرکوب و زنجیره انتقال آن را قطع کرد.قرآن کریم در ادامه بیان «حدیث افک» این راه را پیش رو مى گذارد. «چرا آن گاه که این سخن را شنیدید، نگفتید: ما را نشاید که آن را باز گوییم» (نور: 16) این آیه لحن توبیخ آمیز دارد و به آن دلیل، مسلمانان را به اظهار این گفته (این تهمتى بزرگ است) فرا مى خواند که از آگاهى یافتن از حقیقت امر، معذور و ناتوان نبودند.44
از این جا، مى توان نتیجه گرفت عامل مهمى که موجب بروز و رفتار «تشکیک» و «سکوت» مى شود، حاکمیت حالت نفسانى «تقوا» بر روند پاسخ دهى آدمى است. هسته اولیه تقوا، عبارت از پروا گرفتن از نفس کار زشت و پلیدى است. آن گاه پروا گرفتن از آثار و عواقب سوءکار زشت به میان مى آید. سرانجام، پاییدن خویشتن از خشم خدا، عذاب آخرت و آثار و عواقب شوم کار زشت و پلیدى.45
انعطاف
یکى از اهداف دشمن از پخش شایعات تهاجمى، ایجاد دامى براى دست یابى به اخبار و اطلاعات خطیر و تعیین کننده و استفاده از آن ها در وارد ساختن ضربه هاى مؤثر و کارى است. بدین منظور، از شایعاتى که مى تواند سازمان نیروهاى رزمى را دست خوش هرج و مرج و آشفتگى سازد، انتشار و اذاعه خبر انهدام مرکز فرمان دهى و هدایت عملیات است که از یک سو، به منظور فروپاشى روحیه رزمى و از سوى دیگر، براى دست یافتن به آخرین اطلاعات واقعى و از زبان طرف درگیر صورت مى گیرد. این شیوه در جنگ احد نقش داشت و دشمن شایع کرد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) کشته شد. این شایعه به سرعت بین صفوف مسلمانان رخنه کرد و موقعیت را به سود دشمن تغییر داد. آنان از هر سو، رو به گریز نهادند. مردم از کنار پیامبر مى گذشتند و به آن حضرت توجهى نمى کردند. پیامبر آنان را از پشت سر فرا مى خواند، آن ها بدون اعتنا تا «مهراس» گریختند. چون پیامبر در دامنه کوه با ایشان رسید، گرد او جمع شدند و یارى اش کردند. کعب بن مالک گوید: «من که در دامنه کوه بودم، اولین کسى بودم که پیامبر را، با آن که کلاهخود بر سر داشت، شناختم و فریاد کشیدم: این رسول خداست که زنده و سرپاست، ولى پیامبر دست خود را روى دهان خویش گذاشتند و به من اشاره نمودند که ساکت باشم. سپس زره جنگى مرا که زرد بود، خواستند آن را پوشیدند و جامه جنگى خود را بیرون آوردند و من پوشیدم.46
بنابراین، پیامبر بر آن بود که دشمن را از نیل به هدف خویش ـ یعنى اطلاع از زنده بودن پیامبر ـ ناکام گذارد. آیه اى که در بحبوحه جنگ احد بر رسول گرامى خدا نازل شد، همین آهنگ را دارد: «جز این نیست که محمد پیامبرى است که پیش از او نیز پیامبرانى دیگر بوده اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به آیین نخست خود باز مى گردید؟ هر که بازگردد، هیچ زیانى به خدا نخواهد رسانید. خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.» (آل عمران: 144)
ملاحظه مى شود که قرآن کریم با ظرافت تمام، واقعیت خبر (زنده بودن پیامبر) را به کلى پنهان داشته، هیچ گونه اطلاعاتى در این زمینه نمى دهد، بلکه با انعطاف به مطلب دیگر و گشودن بحث در آن وادى، نهایت درایت را ایجاد زاویه انحرافى در برابر شایعه مى داند و مى فرماید: محمد تنها فرستاده اى از سوى خدا براى ابلاغ پیام اوست; اگر به مرگ یا شهادت درگذرد، باز شما به آیین جاهلیت رجوع مى کنید؟ شما را نشاید که ایمانتان را به حیات او گره زنید; چه آن که زمام امور به دست خدا و آیین او جاوادنه است.
حتى آن گاه که مشرکان صحنه جنگ را ترک گفته، آهنگ مکه داشتند، هنوز هم حقیقت براى سپاه قریش در پرده ابهام بود. ابوسفیان پس از اظهار خوشحالى از این پیروزى و وعده جنگ در سال بعد، پرسید، اى عمر، تو را به دینت سوگند مى دهم که راست بگویى، آیا محمد را کشته ایم؟ وى پاسخ داد: هرگز، او هم اکنون گفتار تو را مى شنود. ابوسفیان گفت: تو پیش من راست گوتر از ابن قمیئه اى. ابن قمیئه به او گفته بود که پیامبر را کشته است.47
بدین سان، پیامبر و قرآن کریم با کیاست کامل مانع از اطلاع دشمن بر اسرار نظامى مسلمانان شدند.
در پایان، اشاره به سخن ویرجیل (Virgil) شاعر رومى سده اول پیش از میلاد در مورد شایعه و سرعت انتقال آن به جاست. وى مى گوید: «اى شایعه، هیچ شیطان دیگرى از تو سریع تر و تندتر نیست، تو با هر حرکتى که به جلو مى روى و پیشرفت مى کنى، قدرت ویران کننده و تخریبى بیش ترى به دست مى آورى!»48
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ جان ام کالینز، استراتژى بزرگ، کورش بابندى، تهران، دفتر مطالعات وزارت خارجه، 1370، ص 478
2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 617، روایت 483، باب 12
3ـ قاموس المنجد، ماده خدع
4ـ محمدحسن نجفى، جواهراللام، چاپ 3، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1362، ج 21، ص 80
5ـ مصطفى طلاس، پیامبر و آئین نبرد، ترجمه حسن اکبرى مرزناک، مؤسسه انتشارات بعثت، بى تا، ص 515 و 516
6ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، به تصحیح رسولى محلاتى و یزدى طباطبایى، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1988، ج 4، ص 852 ـ 853 و نیز طباطبایى، ج 9، ص 1149 ـ 1175
7. David L. sill (ED), International Encyclopedia Of the social Sciences (U.S.A, 1972), VOl. 13, pp. 576-577
8. The Psychology of Rumor (Alport and Postman, New York, 1948), IX,X,XI.
9ـ مختار التهامى، الرأى العام و الحرب النفسیه، مصر، دارالمعارف، 1967، ج 1، ص 102 ـ 106
10ـ ر. ک. به: راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، مصر، مطبعه المیمنیه، 1324 هـ.
11ـ ر. ک. به: جارالله زمخشرى، اساس البلاغه، تحقیق عبدالرحیم محمود، بى تا
12ـ ابن فارس، معجم مقائیس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمدهارون،دارالکتب العلمیه
13ـ نهج البلاغه، خطبه 103
14ـطباطبایى، تفسیر المیزان، ج 15، ص 92
15ـ واقدى. ج 1، ص 114 ـ 115
16ـ واقدى، پیشین، ج 2، ص 600 ـ 603
17ـ صلاح نصر، الحرب النفسیّة معرکة الکلمة و المعتقد، قاهره، دارالقاهره، 1967، ج 1، ص 319 ـ 320
18ـ جهت اطلاع بیش تر ر. ک. به:
S.A.Bysow,Geruchts,koiher,
19(yiertejahrschrift fur sozideogie, 1928) ـ واقدى، پیشین، ج 2، ص 426 ـ 436
20ـ واقدى، پیشین، ج 1، ص 232
21ـ طبرسى، پیشین، ج 2، ص 849
22ـ ابن هشام، سیره، ج 1، ص 88
23ـ ر. ک. به: آل عمران: 153ـ 155
24ـ ر. ک. به: جلال الدین سیوطى، الدّر المنثور، ج 3، ص 91
25ـ واقدى، پیشین، ج 1، ص 204
26ـ ابن هشام، پیشین، ج 3، ص 230
27 28 29 30ـ واقدى، پیشین، ج 2، ص 450 / ج 3، ص 955ـ 966 / ص 1003ـ 1004 / ج 1، ص 910ـ 911
31ـ ج ا. اروینگ، روانشناسان کانادایى در سال 1943 شایعات مربوط به جنگ را به شش مورد تفکیک کرده است.
J. A: Iruing, the psychological analysis of wartime rumor patterhs in canada, 1943, 3 / 40 - 44
32ـ صلاح نصر، پیشین، ج 1، ص 325 ـ 329
33ـ همان، ص 335ـ 337
34ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 33، ص 331، روایت 56، باب 22
35ـ جهت اطلاع بیش تر: واقدى، پیشین، ج 2، ص 480 ـ 487
36ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت،دارالکتب العربیه،1967،ج16،ص42
37ـ ر. ک. به: احزاب: 60 ـ 61 و نور 11 ـ 20
38ـ محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، چاپ دوم،بیروت،مؤسسه الاعلمى للمطبوعات،1393 ق، ج 8، ص 311
39ـ طبرسى، پیشین، ج 9، ص 198
40ـ صلاح نصر، پیشین، ج 9، ص 399 ـ 402
41ـ صلاح نصر، ج 1، ص 407 ـ 408
42ـ محمدبن ادریس حصاص، احکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1400 ق، ج 5، ص 245
43ـ ر. ک. به: نور: 15
44ـ فخر رازى، التفسیر الکبیر، چاپ سوم، بیروت دارالاحیاء التراث العربى، بى تا، ج 23، ص 181
45ـ جلال الدین فارسى، فلسفه انقلاب اسلامى، تهران، امیرکبیر، 1368، ص 41
46ـ همان، ص 42
47ـ واقدى، پیشین، ج 1، ص 293 ـ 294
48. Koehig Fredrick, "Rumer in the Market Place" Aubm house (Pubishing company , 1985), p. 183

تبلیغات