تربیتسیاسى کارگزاران در مدرسه امام على علیه السلام
آرشیو
چکیده
متن
تربیتسیاسى کارگزاران در مدرسه امام على علیه السلام
محمد احسانى
فارغالتحصیل کارشناسى ارشد علوم تربیتى از مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینىرحمه الله
چکیده:
نهجالبلاغه پس از قرآن کریم، سرچشمه زلال معارف الهى است. گذشته از معارف الهى، بسیارى از مسائل سیاسى، اجتماعى و حوادث تاریخى نیز در آن بیان شده و معیارهاى اخلاقى و راهکارهاى عملى فراوانى براى حل مشکلات اجتماعى و رفع بحرانهاى سیاسى در این کتاب شریف ارائه گردیده است. این مجموعه همچنین با گفتههاى آن حضرت، تصویرى از حکومت جائر مخالفان نظام علوى مىنمایاند که اشراف شهوتران و طغیانگر در آن ایفاى نقش مىکردند. علاوه بر این، نهجالبلاغه، اصول و روشهاى تربیتى را نیز به تصویر مىکشد. عهدنامه امامعلیه السلام به مالک اشتر نخعى برنامه مدونى است از یک نظام اسلامى در همه ابعاد آن; سیاست را همگام با اخلاق، دیانت و ارزشهاى دینى ارائه کرده و این در اصلاح رفتارهاى سیاسى مدیران و فرمانروایان نقشى بسزا دارد.
این نبشتار به نوبه خود، تلاشى است درباره نمایاندن جلوههایى از تربیتسیاسى کارگزاران و زمامداران اسلامى که بر اساس اندیشههاى سیاسى حضرت على علیه السلام تدوین یافته است.
مفهوم «تربیتسیاسى»
گرچه ارائه تعریف جامع و مانعى از «تربیت» و «سیاست» و نیز «تربیتسیاسى» دشوار است، ولى با مراجعه به معانى لغوى این واژهها و تعاریف گوناگونى که براى آنها ذکر شده، مىتوان تا حدى مفهوم «تربیتسیاسى» را به دست آورد. «تربیت» در لغت، به معناى پرورانیدن یا پرورش دادن و بارآوردن; (1) یعنى به فعلیت رساندن نیروهاى بالقوه متربى است. در اصطلاح، تعاریف متعددى از آن ارائه شده که در عین تعدد، همگى در این زمینه توافق دارند که تربیت فرایندى است که نتیجهاش تغییر رفتار فرد - اعم از فردى و اجتماعى - و کسب هنجارهاى مورد قبولمىباشد.
«سیاست» نیز در لغتبه معناى اصلاح امور خلق، اداره کارهاى مملکت، حکم راندن بر رعیت و ریاست کردن (2) آمده،
اما در اصطلاح، تعریفهاى مختلفى از آن شدهاست که این موضوعبهاختلاف فکرى و نظرى صاحبنظران سیاسى بازمىگردد. با این وجود، تقریبا همه اندیشمندان سیاسى بر این نکته اتفاق نظر دارند که منظور از «سیاست» مدیریت و تدبیر امور جامعه در مسیر زندگى معقول همراه با عزت و رفاه عمومى است.
با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان گفت: «تربیتسیاسى» فرایندى است فراگیر و تدریجى که در جهت تربیتشهروندان مسؤول و وظیفهشناس و نیز پرورش کارگزاران کاردان و شایسته براى اداره امور جامعه صورت مىگیرد.
این مفهوم از «تربیتسیاسى» از مجموع فرمانها و دستورالعملهاى سیاسى - اخلاقى مندرج در خطبهها، نامهها و حکمتهاى نهجالبلاغه به دست مىآید. بدینروى چنین تربیتى در این مقال، داراى ویژگىهاى ذیل است:
1. فرایندى است فراگیر و دایمى; بدین معنا که براى عموم افراد بوده و در هر زمانى قابل اجراست و اختصاص به زمان خاصى ندارد.
2. تحقق چنین چیزى تدریجى است و نیاز به زمان دارد; به صورت دفعى قابل حصول نیست.
3. ارتباط عمیقى با باورها و ارزشهاى دینى دارد.
4. به تامین نیازهاى مادى و معنوى جامعه - هر دو - توجه دارد.
اهمیت تربیتسیاسى
تربیتسیاسى مهمترین نوع تربیت است که در تحقق هدفهاى مادى و معنوى جامعه نقش اساسى دارد. هر ملتى بر اساس اصول و معیارهاى مورد قبول خود، از زندگى، یک سلسله هدفهایى در نظر مىگیرد و در تحقق آنها مىکوشد. اما دستیابى به این اهداف، تامین نیازها و پیشرفت جامعه در همه ابعاد، مستلزم وجود فرهنگ سیاسى قدرتمندى است که متناسب با اوضاع و احوال سیاسى - اجتماعى روز باشد. وجود چنین فرهنگى مبتنى بر اندیشههاى دینى، در میان نسل جوان جامعه از اهمیتخاصى برخوردار است. از اینروست که تربیتسیاسى براى آگاه ساختن مردم، به ویژه جوانان و نوجوانان، از مسائل سیاسى، اجتماعى و اندیشههاى اساسى نظام حاکم ضرورت دارد; زیرا تربیتسیاسى فرایندى است که طبقات گوناگون جامعه را با معیارها و اصول بنیادین حکومت آشنا ساخته، فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى را چنان به هم نزدیک مىسازد که هیچگونه اصطکاک و برخوردى بحرانزا روى ندهد. (3)
تربیتسیاسى در جامعه اسلامى ما، با توجه به قشر عظیم جوان آن از اهمیتبیشترى برخوردار است.
اما متاسفانه نظام آموزش کنونى کشور جوابگوى این مهم نیست و برنامههاى آموزشى - تربیتى متناسب با سطح نیازهاى فرهنگى و اجتماعى جامعه نمىباشد. بنابراین، بر تمام دستاندرکاران نظام آموزشى کشور لازم است که به ربیتسیاسى نسل جوان توجه نموده، شرایط لازم را براى تربیت نیروهاى شایسته و کاردان براى اداره هرچه بهتر جامعه فراهم سازند. بىتوجهى به این موضوع، دستکم دو پیامد منفى در پى خواهد داشت:
1. بىاعتنایى جوانان نسبتبه سرنوشت کشور.
2. آسیبپذیرى آنان که ممکن است فریب دشمنان را بخورند و آلت دستبیگانگان قرار گیرند. (4)
هدف تربیتسیاسى
هدف از تربیتسیاسى متناسب با هر مکتبى متفاوت است; هر مکتب سیاسى بر معیار اصول و مبانى نظرى خود، هدفهاى خاصى را در تربیتسیاسى دنبال مىکند. مکتب اسلام که به همه ابعاد زندگى - دنیا و آخرت، فرد و اجتماع، حکومت و سیاست، اقتصاد و فرهنگ - توجه دارد، از منظر خاصى به سیاست و حکومت مىنگرد; چون حکومتبه عنوان اساسىترین نهاد اجتماعى مورد عنایت اسلام بوده و از اینرو، قوانین عادلانهاى براى اداره جامعه و اجراى حدود الهى تشریع کرده است. (5)
ازآنجا که هدف از برقرارى حکومت دراسلام، اجراى احکام الهى و تامین نیازهاى مادى و معنوى جامعه است، تربیتسیاسى نیز دقیقا در همین زمینه انجام مىگیرد. در نظام اسلامى، باید افرادى را براى اداره امور سیاسى - اجتماعىکشورتربیت کرد که هنگام تصدى منصب، اولا، خوددیندار وپایبند ارزشهاى دینى و اخلاقى باشند و ثانیا، بتوانند دستورات اسلام را در جامعه اجرا کنند.
بنابراین، هدف از تربیتسیاسى در اسلام، نخست تربیتشهروندانى آگاه، متعهد و مسؤول است، به گونهاى که در قبال مسائلسیاسى -اجتماعى جامعه بىتفاوت نبوده، احساس وظیفه کنند، در مرحله بعد، پرورش کارگزارن در دو بعد علم و عمل مورد نظر است; زیرازمامدار کارآمد از یک سو، به علم و دانش - دینى و فنى - نیازمند است. ازسوى دیگر، به رفتار و برخورد مناسب با مردم، اگر این دو جنبه باهمتلفیقگردد، امورجامعهاصلاحمىشود.
در اندیشه سیاسى امام علىعلیه السلام، دانش و تقوا و تلفیق این دو در عمل، از شروط لازم براى مدیریت و زمامدارى است; چرا که مدیر و حاکم ناآگاه و بىتقوا جامعه را بهگمراهى و فسادمىکشاند. حضرتعلىعلیه السلام در این زمینه مىفرماید: «نباید نادان بر ناموس و جان مسلمانان حاکم شود، وگرنه آنهارابه گمراهى مىبرد» (6) باز مىفرماید: «حکومت و اداره جامعه بر اساس تقوا و پرهیزگارى نه به کسى آسیب مىرساند و نه کشتزار قومى را از بین مىبرد» ; (7) زیرا تقوا خانهاى است چون دژ استوار (8) که انسان را از هر گناه و سرکشى نگه مىدارد.
بر این اساس، مىتوان گفت: هدف از تربیتسیاسى در اسلام تربیت عموم مردم، به خصوص سیاستمداران و زمامداران اندیشمند و متقى، بر اساس اصول و اخلاق اسلامى است; زیرا هرگاه زمامدار جامعه کاردان و متقى باشد، تقواى او مانع استبداد و انحراف وى از ارزشهاى اسلامى مىشود. دراین صورت، علاوه بر رعایت احکام و حقوق اسلامى، عدالت اجتماعى نیز برقرار و مردم هدایت و سعادتمند خواهند شد.
قلمرو تربیتسیاسى
تعیین قلمرو تربیتسیاسى بسیار مشکل است و نمىتوان حد و مرز دقیق آن را به آسانى مشخص کرد; چون هیچ جنبهاى اززندگىفردى و اجتماعى انسان نیست که با تربیت و سیاست در ارتباط نباشد و دراین دو قلمرو قرار نگیرد. با این وجود، شناخت مرزهاى تربیتسیاسى به شناختحوزههاى تربیت و سیاستبستگى دارد که وجه اشتراک آن دو، قلمرو تربیتسیاسى را معین مىکند.
از یک سو، تربیت داراى حوزههاى وسیعى است که سراسر زندگى انسان را در برمىگیرد. از سوى دیگر، زندگى بشر با سیاست عجین است. پس تربیت و سیاستبه نحوى همه افراد، گروهها و طبقات گوناگون را فرا مىگیرد و مردم چه بخواهند و چه نخواهند، تحت تاثیر آن قرار مىگیرند. (9) اما از دیگر سو، سیاستبه هر مفهومى که باشد، یکى از حوزههاى مهم آن مدیریت جامعه و راهبرد امور عمومى در جهتخیر و صلاح مردم است. تربیتسیاسى - به مفهومى که ذکر شد - در همین قلمرو قابل تطبیق و اجراست.
بنابراین، تربیتسیاسى در حوزه سیاست قرار مىگیرد و قلمرو آن محدود به دامنه رفتار سیاسى است. اگر رفتار سیاسى را با هرگونه فعالیتسیاسى برابر بدانیم، قلمرو تربیتسیاسى توسعه مىیابد; (10) چون شامل همه حرکتهاى سیاسى در سطح جامعه مىشود. ولى اگر دامنه رفتار سیاسى را به رفتار سیاستمداران حاکم در جامعه محدود کنیم; قلمرو تربیتسیاسى نیز به همان اندازه محدود مىگردد.
آنچه از خطبهها، نامهها و کلمات نهجالبلاغه برمىآید معناى اول را تایید مىکند. این گفتهها معمولا در مجامع عمومى ایراد شده وطرفخطابامامعلیه السلام عموممردم بوده است. به همین دلیل، در بسیارى از سخنان آن حضرت، عباراتى همچون «ایها الناس» و «عبادالله» وجود دارد که همه انسانها را دربرمىگیرد. براى مثال، درباره تقوا و دورى از دنیا مىفرماید: «بندگان خدا، شما را به تقوا و پرهیز از دنیا سفارش مىکنم. » (11) «اى مردم، زهد یعنى کوتاهى آرزو و شکر در برابر نعمت و پارسایى در برابر گناهان. » (12)
با این حال، دستورالعملهاى سیاسى نهجالبلاغه مثل نامهها، بیشتر متوجه کارگزاران و مدیران جامعه است; چون فرمانها غالبا به مدیران ارشد نظام اسلامى که منصوبان حضرت بودهاند و براى اجراى هر چه بهتر برنامهها صادر شده است. از اینرو، قلمرو تربیتسیاسى از منظر نهجالبلاغه در قالب رفتار سیاسى موجود در جامعه، اعم از شهروندان و کارگزاران، تعیین مىگردد. بدینروى، ربیتسیاسى همه افراد جامعه را در بر مىگیرد و باید براى بالا بردن سطح فکرى آنان به صورت فراگیر در اجتماع اجرا شود، به خصوص در مورد کارگزاران و سیاستمداران که به دلیل موقعیت اجتماعى آنها، اجراى تربیتسیاسى از همیتخاصى برخوردار است. از اینرو، سفارشها و دستورات گوناگون آن حضرتبه کارگزاران نشاندهندهاهتمام ایشان به اجراى عدالت اجتماعىاست که درحقیقت، محصول تربیت زمامداران مىباشد.
عوامل تربیتسیاسى
تربیتسیاسى یکى از شاخههاى تربیت و تحت تاثیر عواملى است که بر تربیت مؤثر واقع مىشود. منظور از «عوامل تربیتسیاسى» عناصرى است که به نحوى در نگرش، اندیشه و رفتار سیاسى فرد تاثیر مىگذارد و خط مشى سیاسى او را شکل مىدهد. عوامل ربیتسیاسى در نهجالبلاغه متعدد است و این از فرازهاى گوناگون کلمات امام علىعلیه السلام برمىآید. هر چند بررسى همه این عوامل در این مختصر نمىگنجد، ولى به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مىشود:
1- دین و ایمان
مهمترین عامل تربیت در کلام امام على علیه السلام، به خصوص نهجالبلاغه، دین و ایمان به محتواى دینى است. دین و برنامههاى عملى آن از جهات گوناگون بر شکلگیرى شخصیت، افکار و رفتار انسان تاثیر مىگذارد; به گونهاى که فرد تمامى برنامههاى زندگىاش را از دین و الگوهاى دینى فرا مىگیرد; همانگونه که بینشهاى دینى رفتار فردى و خانوادگى را تحت تاثیر قرار مىدهد و گرایشهاى سیاسى - اجتماعى را نیز هدایت مىنماید. امروزه بسیارى از کشورهاى جهان در شرق و غرب بیشتر برنامهها و سیاستهاى کلىشان برخاسته از سوابق دینى آنهاست. اگر دین حق باشد و از قواعد فطرى و الهى تبعیت نماید، بر خط مشى انسان تاثیر ثبتخواهد گذاشت، وگرنه تاثیرات منفى از خود بر جاى مىگذارد.
دین عامل بسیار مهم مهار قدرت و جلوگیرى از فساد سیاسى - اجتماعى است. در بیانات و فرمانهاى حضرت علىعلیه السلام، بر رعایت احکام و دستورات خداوند و پیروى از دین مقدس اسلام مکرر تاکید شده است. آن حضرت در خطبه 189 نهجالبلاغه، ضمن ارائه توصیف جامع از دین اسلام، همگان را به پیروى از آن دعوت مىکنند: «پس آن (دین اسلام) را محترم و بزرگ داشته، از آن پیروى نمایید و حق آن را ادا کنید. » (13) این از آن روست که عمل به احکام اسلام موجب سعادت دنیا و آخرت انسان است. اگر زمامدار و رئیس کشور، مؤمن و متدین به آیین اسلام باشد، ایمان و تدین او مانع استبدادش مىگردد. اسلام بر تربیت اخلاقى، تقوا و خودسازى زمامداران و مدیران جامعه تاکید بسیار دارد; چون ابزارهاى قدرت و فرمانروایى بیشتر در اختیار حاکمان قرار دارد و از اینرو، نیاز آنها به تربیت اخلاقى و سیاسى نیز افزونتر است.
همچنین حضرت على علیه السلام در نامهاى خطاب به عمرو عاص، او را از استفاده نامناسب از دین و پیامدهاى زیانبار آن آگاه نموده، مىفرمایند: «پس تو (اى عمروعاص) ، دین خود را تابع دنیاى کسى (معاویه) قرار دادى که گمراهى او آشکار و پردهاش دریده است. تو دنبال چنین کسى رفتى و بخشش او را خواستى. پس دنیا و آخرت خود را به باد دادى و اگر به حق چنگ مىزدى، آنچه (از دنیا و آخرت) مىخواستى به آن مىرسیدى. » (14)
نقش دین در تربیت
الف - فردى:
ایمان به خدا، که یکى از ارکان مهم دین است، در تقویت اراده و اعتماد به نفس انسان، به خصوص حاکمان و مدیران جامعه، تاثیر فراوان دارد. یاد خدا و اعتقاد به او موجب آرامش روحى و اطمینان خاطر فرد شده، او را در برابر حوادث و گرفتارىها قوى مىسازد: «آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد. » (رعد: 28) از اینجاست که افراد مؤمن در انجام وظیفه و خدمتبه مردم، هرگز احساس خستگى نمىکنند، بلکه با جدیت تمام، به کارهاى سودمند خود براى اجتماع ادامه مىدهند و با سرمایه ایمان است که آنها مىتوانند کارهاى شایسته انجام دهند. حضرت علىعلیه السلام درباره ایمان و نقش آن در انجام کار خیر و نیل بشر به سعادت مىفرماید: «راه ایمان روشنترین راه است و درخشندهتر از چراغ. پس به وسیله ایمان و اعتقاد به خدا، مىتوان بر انجام کارهاى نیکهدایتشد. » (15) بنابراین، دین و ایمان عامل قوى در تقویت اراده زمامداران است، به نحوى که آنان مىتوانند در اثر تبعیت از دین و تقویت ایمان بر خواستههاى نفسانى خویش غالب آیند و در راه خدا و خدمتبه خلق خدا گام بردارند. رهبران دینى و سیاستمداران واقعى در طول تاریخ چنین بودهاند.
ب - اجتماعى:
دین از نظر اجتماعى، وحدتآفرین و مهمترین عاملى است که مىتواند گروههاى پراکنده را گرد هم آورد. در بسیارى از آیات قرآن به این مساله اشاره شده و دین اسلام به عنوان «صراط مستقیم» و یگانه محور اجتماع مردم معرفى گردیده است. خداوند مىفرماید: «و این [دین] راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید و از راههاى پراکنده (و انحرافى) پیروى ننمایید که شما را از طریق حق دور مىسازد» (انعام: 153) حضرت علىعلیه السلام نیز در موارد متعددى از نهج البلاغه، با توصیفى جامع از دین اسلام، آن را عامل وحدت و موجب نجات جامعه از بدبختى مىدانند و در این زمینه مىفرمایند: دین نور و روشنى استبراى کسانى که بخواهند در راه راست قدم بردارند و از ضلالت و گمراهى نجات یابند; عامل نجات و رهایى از عذاب براى کسانى است که به آن تصدیق و اعتراف کنند. » (16)
ج - اخلاقى:
مهمترین نقش تربیتى دین و ایمان، اصلاح اخلاق و رفتار مردم است; زیرا اصلاح رفتارهاى فردى و اجتماعى تنها در سایه گرویدن به دین و تبعیت از دستورات آن امکانپذیر است. انبیا و اولیاى الهى، که همگان مبلغان دینى و فرستادگان خدا بودند، هر یک به نوبه خود مردم را به رفتار نیکو و اخلاق حسنة دعوت مىکردند; به خصوص پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله که در این زمینه، بسیار تلاش کردند تا توانستند عربهاى دوره جاهلیت را با دین توحید و اخلاق اسلامى آشنا سازند. در روایت معروفى از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: «من مبعوث شدهام تا مکارم اخلاق را به حد کمال برسانم. » (17) قرآن درباره اخلاق پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «تو ملکات اخلاقى بس بزرگى دارى. » (قلم: 40) و با همین اخلاق بود که ایشان توانستبر مشکلات فایق آید و مردم را هدایت کند. بنابراین، یکى از نقشهاى مهم دین نقش تربیتى آن است و با پیروى از ارزشهاى دینى، مىتوان به کمالات اصیل انسانى نایل گردید.
2- خانواده
کانون خانواده در نظام تعلیم و تربیت، از جایگاه خاصى برخوردار است و کارشناسان امور تربیتى همواره بر اهمیت آن تاکید کردهاند; زیرا خانواده نخستین محیطى است که کودک در آن قدم مىگذارد و تحت تاثیر کنشها، نگرشها و عملکرد اعضاى خانواده، به خصوص پدر و مادر قرار مىگیرد. زیربناى شخصیت انسان در دامان پدر و مادر پىریزى شده، به مرور زمان شکل مىگیرد. کودک در محیط خانه، از چگونگى روابط انسانى آگاه مىشود و مىآموزد که چگونه باید با دیگران ارتباط برقرار کند. اندیشههاى سیاسى - اجتماعى فرد بیش از همه برایند نگرشها و گفتارهایى است که در محیط خانه به او تلقین مىشود.
امام على علیه السلام در نهجالبلاغه به تاثیر مثبت و منفى خانواده بر رفتار سیاسى فرد اشاره دارند. ایشان در نامهاى به معاویه، بىلیاقتى او را در زمامدارى به دلیل سوابق بد خانوادگىاش یادآور شده، مىفرمایند:
«اى معاویه، شما (بنى امیه) کى لیاقتحکمرانى بر رعیت و زمامدارى مسلمانان را داشتهاید; بدون سابقه خیر و نیکو و دارا بودن بزرگوارى و ارجمندى در میان مردم؟» (18)
یعنى پیش از این، هیچگونه برترى و امیتاز خانوداگى نداشتهاى که موجب شود ادعاى خلافت و زمامدارى نمایى. همچنین حضرت در نامه دیگرى خطاب به منذر ابن جارود عبدى، که بر بعضى از شهرهاى فارس از جانب آن حضرت حکمرانى داشت و مرتکب خیانت و فساد مالى شد، به تاثیر خانواده بر رفتار سیاسى فرد اشاره مىکنند و مىفرمایند: «نیکى پدرت مرا فریب داد و گمان کردم که توهم از روش او پیروى مىنمایى و به راه او حرکت مىکنى. پس ناگاه به من خبر رسید که خیانت کرده از سیره پدر و خانوادهات عدول نمودهاى. » (19)
روشن است که نقش خانواده در تربیت و رفتار سیاسى فرد از نظر امام علىعلیه السلام مسلم بوده و حضرت به این موضوع اذعان داشتهاند، وگرنه اشاره به عدم شایستگى معاویه در تصدى خلافت مسلمانان به لحاظ سوابق بد خانوادگى و فامیلى و اشاره به حسن رفتار پدر منذر ابن جارود و تاثیر آن در انتخاب منذر به عنوان والى و حکمران یکى از شهرهاى فارس از جانب آن حضرت، معنا ندارد. بنابراین، مىتوان گفت: خانواده یکى از عوامل مهم در تربیتسیاسى است و اندیشههاى سیاسى فرد بیشتر تحت تاثیر جهتگیرىها، نگرشها و رفتارهاى سیاسى - اجتماعى خانوادگى وى قرار دارد.
حضرت على علیه السلام در یکى از خطبههاى نهجالبلاغه از سوابق خانوادگى، مقام و منزلتش نزد رسول خداصلى الله علیه وآله و چگونگى ارتباطش با آن حضرت سخن مىگوید. ایشان در این بخش از سخنان خود، به بیان نحوه زندگى خویش با رسول خدا صلى الله علیه وآله و آموزههاى اخلاقى و رفتارى، که از آن حضرت فراگرفته است، مىپردازد و در این زمینه مىفرماید:
«شما مقام و منزلتم را نزد رسول الله صلى الله علیه وآله به سبب خویشى نزدیک و مقام بلند و احترام خاصى که نزد آن حضرت داشتم، مىدانید. زمان کودکى مرا در کنارش پرورش داد و تربیت کرد و به سینهاش مىچسبانید، در آغوش مىگرفت و تنش را به من مىمالید و بوى خوشش را به من مىبویانید و خوراکى جویده در دهان من مىنهاد، و من به دنبال او مىرفتم; مانند رفتن بچه شتر دنبال مادرش و در هر روز از اخلاق خود برایم ظاهر مىکرد و مرا به پیروى از آن امر مىنمود. من در حراء نزد او بودم; جز من کسى آن حضرت را نمىدید. نور وحى و رسالت رامىدیدم وبوى نبوت و پیغمبرى را مىبوییدم. » (20)
همانگونه که از این کلمات حضرت به روشنى برمىآید، شخصیت آن حضرت از دوره کودکى کاملا تحت تاثیر رفتار و گفتار پیامبرصلى الله علیه وآله قرار داشته و در حقیقت، او محصول تربیتهاى مؤثررسولاکرمصلى الله علیه وآله است. افکار و اندیشههاى سیاسى - اجتماعى امام علىعلیه السلام برخاسته از همان اندیشههاى الهى رسول اللهصلى الله علیه وآله مىباشد که در دورانکودکىبه اوآموخت و براساس آنتربیت کرد.
امروزه نیز آثار تربیتخانوادگى و فضاى حاکم بر آن در جهتگیرىها، نگرشها و برخوردهاى سیاسى زمامداران و سیاستمداران به خوبى نمایان است. فرمانروایانى که خانوادههاىشان تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار گرفتهاند و فضاى حاکم بر آنها فضاى غیردینى استبه شدت گرایش ضددینى دارند و طرفدار برقرارى رابطه نزدیک با امریکا هستند. این عده، که فریفته ظواهر تمدن غرب شدهاند، در واقع، از سیاستهاى معاویهگونه سردمداران استکبار غرب پیروى مىکنند و از حکومت عادلانه علىعلیه السلام که نمونه آن در جهان امروز، نظام جمهورى اسلامى و حاکمیت ولایت فقیه است، دورى مىجویند. در مقابل، سیاستمدارانى نیز هستند که در اثر تربیت درستخانوادگى و فضاى دینى حاکم بر آن، با تمام توان پشتیبان اسلام مىباشند و از ارزشهاى دینى کاملا حمایت مىکنند. به هر حال، خانواده یکى از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذار در تربیتسیاسى است. از اینرو، لازم است تربیتسیاسى به صورت برنامهاى فراگیر به محیطهاى خانوادگى نیز راه یابد و سیاستهاى کلى نظام اسلامى به افراد آموزش داده شود.
3- ارزشهاى مورد قبول جامعه
عامل دیگرى که خواه ناخواه بر نگرشها و گرایشهاى سیاسى افراد تاثیر مىگذارد، ارزشها و سنتهاى مورد قبول جامعه است. تجربه نشان داده است که انسان تحت تاثیر محیط و فضاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى حاکم بر آن قراردارد، به گونهاى که نمىتوان شخصیت علمى و سیاسى افراد را جدا از شرایط زیست - محیطى آنها تجزیه و تحلیل کرد. از اینرو، ارزشها و سنتهاى رایج در اجتماع به عنوان عاملى مؤثر در تربیتسیاسى حاکمان شناخته مىشود. رهبران سیاسى جهان نمىتوانند بدون در نظر گرفتن هنجارهاى اجتماعى و ارزشهاى موجود در جامعه برنامهریزى کنند و یا طرحى را اجرا نمایند. بر این اساس، تربیتسیاسى در هر جامعه، باید هماهنگ با ارزشهاى دینى و فرهنگى آن جامعه انجام گیرد. به عنوان نمونه، ارزشهاىحاکم در نظام اسلامى ایران، ارزشهاى دینى و اسلامى است. بدینروى، تربیتسیاسى فرمانروایان و سیاستمداران این نظام باید بر اساس اصول و معارف اسلامى باشد.
امام علىعلیه السلام در عهدنامه مالک اشتر در این زمینه مىفرماید: «هرگز سنت نیکى را که پیشتازان این امتبه آن عمل نمودهاند، مشکن; سنتى که موجب انس و لفتبین مردم گردیده و ملتبر اساس آن به زندگى شایستهاى دستیافتهاند. » (21)
از این دستور امامعلیه السلام برمىآید که سنتها و ارزشهاى مورد پذیرش جامعه در صورتى که هماهنگ با ارزشهاى دینى باشد، باید حفظ گردد; چون اینگونه ارزشها، به خصوص ارزشهاى دینى، محور وحدت ملت و مانع تفرقه و جدایى آنهاست. امروزه به روشنى مشاهده مىشود در جامعهاى که ارزشهاى اسلامى حاکم است مردم آن آزاد و مستقل وبهصورتمتحدزندگىمىکنند. به عکس، جوامعى که به ارزشهاى دینى چندان اهمیت نمىدهند و تعهدى نسبتبه انجام احکام الهى ندارند، دچار تفرقه و پراکندگى شده، از وضعیتمناسبىبرخوردار نیستند. بنابراین، هر مدیر و سیاستمدارى که در راس قدرت قرار مىگیرد، حق ندارد نسبتبه ارزشهاى دینى بىاعتنایى نشان دهد، بلکه موظف است مردم را به التزام و تعهد نسبتبه ارزشها دعوت نماید و خود نیز عامل بدان باشد.
روشهاى تربیتسیاسى
آنچه در مباحث تربیتى به ویژه تربیتسیاسى، اهمیت دارد و لازم است مورد بررسى قرار گیرد روشهاى تربیت است تا مربى بتواند با استفاده از آنها افراد شایستهاى پرورش دهد.
امروزه، روشهاى گوناگونى در فرایند تربیتبه وجود آمده و مورد استفاده مربیان قرار مىگیرد که عمدهترین آنها عبارت است از: روش الگودهى، پند و اندرز، عبادت و انجام فرایض، مراقبت، و تحسین وتشویق. اگرچه در سخنان امام علىعلیه السلام به این روشها تصریح نشده است، ولى با دقت در سیره و کلام ایشان، مىتوان این روشها را استنباط کرد. در اینجا، به برخى از روشهاى تربیتسیاسى در کلام امام علىعلیه السلام از نهجالبلاغه اشاره مىشود:
1- الگودهى
به نظر صاحبنظران تربیتى، مؤثرترین و عملىترین روش در تربیت فرد با تمام ابعاد - دینى، اخلاقى، سیاسى - آن ارائه الگو مىباشد. بىتردید، ارائه الگوى مناسب و سرمشق زنده به افراد، بر تربیت آنها از جنبههاى گوناگون تاثیر مىگذارد. از اینرو، خداوند همه انبیاعلیهم السلام به خصوص رسول اکرمصلى الله علیه وآله را به عنوان «اسوة حسنه» و سرمشق نیکو براى مردم معرفى کرده است; مىفرماید: «به راستى شما را در (خصلتها و روش) پیامبر خدا نمونه و سرمشق نیکو و پسندیدهاى است. » (احزاب: 21) پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در تمام ویژگىهاى انسانى و در همه زمینهها، اعم از اخلاق، سیاست و امثال آن الگوست. در سیاست چنان بود که از اقوام و طوایف پراکنده ملتى واحد ساخت و نخستین حکومت اسلامى را در مدینه بنیان نهاد. در واقع، خداوند پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله را برانگیخت تا سرمشقى براى تمام بشریتباشد تا روز قیامت.
علىعلیه السلام نیز با پیروى کامل از رسول خداصلى الله علیه وآله، ایشان را به عنوان بهترین الگو براى عموم مردم، به خصوص اصحاب و یارانش معرفى کردند. بدینروى، هنگام ملاقات با طلحه و زبیر و رد پیشنهادهاى آنان فرمودند: «پس از رسیدن خلافتبه من، بدانچه در قرآن کریم آمده است عمل مىکنم و از هرچه پیامبر سنت نهاده است پیروى مىنمایم و بهنظرات شما احتیاجى ندارم. » (22) همچنینآنحضرتخطاببهعموم مردم فرمودند: «به راهو رسم پیامبرتاناقتدا کنید که بهترین راه و رسمهاست. رفتارتان رابا روش پیامبر تطبیق دهید که هدایت کنندهترین روشهاست. » (23)
از این سفارشهاى حضرت علىعلیه السلام به مسلمانان، به ویژه اصحاب آن حضرت، به خوبى معلوم مىشود که ایشان در تربیت دینى، سیاسى و اخلاقى مردم از شیوه الگودهى استفاده کرده و رسول اکرمصلى الله علیه وآله را به عنوان بهترین سرمشق زندگى به آنان معرفى نموده است. زندگى پیامبرصلى الله علیه وآله در همه شؤون آن، مناسبترین روش براى الگوگیرى است; به گونهاى که پیروى از آن موجب سعادت دنیا و آخرت انسان مىباشد. امام علىعلیه السلام در نامهها و دستورات خود به کارگزاران و احیانا توبیخ آنان در برخى موارد، خود را به عنوان الگوى رفتارى آنان معرفى کردهاند. در همین زمینه، به عثمان بن حنیف، استاندار بصره، مىفرماید: «آگاه باش! هر ماموم و پیروى امام و پیشوایى دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد. بدان که امام و رهبر شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است. آگاه باش! شما توانایى آن را ندارید که چنین باشید، اما مرا با ورع، تلاش، عفت، پاکى و پیمودن راه صحیح یارى دهید. » (24)
بنابراین، یکى از کارامدترین روشهاى تربیت، به ویژه تربیتسیاسى، روش «الگودهى» است.
2. پند و اندرز یا موعظه حسنه
پند و اندرز یا موعظه حسنه، که از روشهاى مؤثر در تربیت است، امروزه نیز بر استفاده از آن در تربیت افراد توصیه مىشود; چون در نفس انسان، گرایشهایى فطرى وجود دارد که احتیاج به ارشاد و تهذیب دارد و این کار با پند و اندرز قابل تحقق است. موعظهاى که از دل و جان پاک برخیزد، جانهاى ره گم کرده را هدایت مىکند و دلهاى سخت را نرم نموده، تسلیم حق مىنماید. امام علىعلیه السلام به فرزندش، امام حسن مجتبىعلیه السلام، وصیت مىکند: «دلت را با موعظه زنده کن» ; (25) زیرا موعظه حسنه دلهاى غافل را بیدار نموده، به حرکت مىآورد.
موعظه حسنه از روشهاى قرآنى است که خداوند براى تربیت آدمیان بدان سفارش نموده و همه انبیاعلیهم السلام نیز آن را به کار بردهاند; چنان که خداوند به پیامبر فرمان مىدهد: «با شیوه حکیمانه و موعظه حسنه مردم را به راه پروردگارت بخوان. » (نحل: 125) حضرت لقمانعلیه السلام نیز از این روش در تربیت فرزندش استفاده کرده است: «آنگاه که لقمان پسر خویش را موعظه کرد و گفت: اى پسرک من، به خدا شرک نورز; به راستى که شرک ستمى بزرگ است. » (لقمان: 13) بدین روى، پند و اندرز به عنوان یک روش قرآنى همواره مورد استفاده پیامبرانعلیهم السلام بوده و آنها در طول تاریخ، براى تربیت انسانها از آن بهره گرفتهاند. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیز به عنوان مربى نمونه، بارها در تربیت و پرورش افراد، این روش را به کار بردند. آن حضرت در برخورد با مشرکان و یا اهل کتاب با زبان بسیار نرم و محبتآمیز، آنها را به اسلام دعوت مىکردند و همین روش موجب جذب افراد مختلف مىگردید تا اینکه به زودى قلمرو کشور اسلامى گسترش یافت. خداوند نیز در این باره مىفرماید: «به برکت رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از اطراف تو پراکنده مىشدند. » (آل عمران: 159)
حضرت علىعلیه السلامنیز از روش پند و اندرز در هدایت مردم، به خصوص تربیت کارگزاران، استفاده کرده، آن را به عنوان «حق ملتبرحاکم» معرفى نمودهاند: «اى مردم، براى منو شما حقوق متقابلى است: از من بر شما و از شما بر من. اما حق شما بر من نصیحت، خیرخواهى و موعظه شماست. » (26) باز مىفرماید: «برامام و زمامدار اسلامى نیست جز آنچه از ناحیه پروردگار به عهده او واگذار شده است: کوتاهى نکردن در موعظه و کوشیدن در نصیحت. » (27)
بنابراین، از منظر امام علىعلیه السلام، نصیحت، حق مردم بر حاکم و زمامدار است که باید در مسیر تربیت و هدایت انان به کار گرفته شود;همانگونهکه خود آن حضرت در تربیت کارگزاران و مدیران، بلکه در تربیت عموم مردم از این روش به خوبى بهره مىگرفتند.
3. نظارت و مراقبت
تربیتبه کمک نظارت و مراقبت از رفتار و بازپرسى و حسابرسى شیوه رایج در تعلیم و تربیت و به ویژه در قلمرو سیاست و اداره امور اجتماعى است. این شیوه در تربیت افراد، اعم از کارگزاران حکومتى و غیر آنها، بسیار مؤثر است و نقش اساسى در اصلاح رفتار فرد دارد. از آنجا که نوع آدمى نیازمند مراقبت و نظارت است و انسان باید احساس کند که ناظران و مراقبانى از بیرون بر اعمال و رفتار و عملکرد او نظارت دارند و نسبتبه کارهاى گذشته باید مورد بازپرسى قرار گیرد، از اینرو، روش مراقبت در تربیت فرد اهمیتبسزایى دارد. خداى متعال توجه انسان را به مراقبان بیرونى جلب مىکند و مىفرماید: «اى پیامبر، به مردم بگو: هرگونه عمل کنید خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مىبینند و به زودى به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانده مىشوید و شما را به آنچه عمل مىکردید، خبر مىدهد. » (توبه: 105)
امام علىعلیه السلام در تربیتسیاسى کارگزاران، از روش نظارت و مراقبتبه خوبى استفاده مىکردند. ایشان در نامه عتابآمیزى به عثمان بن حنیف مىفرماید: «اى پسر حنیف، به من گزارش رسیده که یکى از جوانان اهل بصره تو را به خوان مهمانىاش دعوت کرده و تو نیز بدانجا شتافتهاى، خوردنىهاى نیکو برایت آورده و پى در پى کاسهها پیشت نهادهاند. گمان نمىکردم چنین مهمانىاى را بپذیرى. » (28) هر چند کارى که عثمان بن حنیف مرتکبشد فقطشرکت دریک مهمانى - به اصطلاح - اشرافى بود، نه چیزى بیش از آن، اما در عین حال، امام علىعلیه السلام او را توبیخ کردند; زیرا این کار را در شان کارگزار خود نمىدیدند. حاکم منصوب از جانب علىعلیه السلامباید اوراالگوىخویش قرار دهد و مثل وى رفتار کند و در مجالسى که فقرا بدان راه ندارند شرکت ننماید.
در موارد متعدد دیگرى نیز امیرمؤمنانعلیه السلام هر جا تعدى و انحرافى مىیافتند، فورا خطاکار را بدون هیچ ملاحظهاى تنبیه مىکردند; چنان که وقتى به امامعلیه السلام خبر رسید که یکى از پسرعموهایش - عبدالله بن عباس - دستبه تعدى در اموال مردم گشوده است، در نامهاى، سخت او را تهدید و سرزنش کردند: «پس از خدا بیمدار و مالهاى این مردم را برگردان و اگر چنین نکنى و خدا مرا یارى دهد تا بر تو دستیابم، کیفرت مىدهم و با شمشیرى تو را بزنم که کسى را بدان نزدم جز آنکه به آتش جهنم وارد شد. » (29)
نمونههایى از این دستحاکى از آن است که امام علىعلیه السلام سخت مراقب کارگزاران خودبودند و برکارهاىایشان کاملا نظارت داشتند و به صورت پنهان و آشکار، عملکرد کارمندان را ارزیابى مىکردند. در همین زمینه، امامعلیه السلام به مالک اشتر چنین فرمان مىدهند: «کارهاى کارگزارانت را وارسى کن و افراد شایسته داراى صداقت و وفا را بر رفتار آنان مراقب ساز; زیرا بازرسى پنهان در کار آنان، آنها را به امانتدارى و نرمى با مردمان وادار مىسازد. » (30)
به هر حال، به کارگیرى شیوه مراقبت روش معمول در نظام حکومتى امام علىعلیه السلام براى تربیتسیاسى - اجتماعى کارگزاران بوده است و بر اساس نامههاى ایشان به حاکمان، این روش بهترین راه در حفظ امانت و رعایتحقوق مردم مىباشد.
4- روش عبادت و انجام فرایض
یکى از روشهاى تربیتى موجود در نهجالبلاغه، که در تربیت دینى، اخلاقى، سیاسى و اجتماعى نقش بسزا دارد، روش عبادت و انجام واجبات الهى است. این روش را مىتوان از سیره عملى امام علىعلیه السلام به زمامداران استنباط کرد. همانگونه که علىعلیه السلام نمونه کاملى از یک انسان وارسته و الهى بوده و در تمام فضایل و کمالات معنوى سرامد و ممتاز است، در عبادت و بندگى خدا نیز از همگانپیشى گرفته; عبادتهاى شبانه و راز و نیازهاى عاشقانه او چنان بود که حتى دشمنان را به شگفتى واداشت تا آنجا که به این موضوع اعتراف مىنمودند و از وى ستایش مىکردند.
على علیه السلام گذشته از اینکه خود دلباخته عبادت بود و در بحرانهاى زندگى از آن کمک مىگرفت، زمامداران و کارکنانش را نیز بدان دستور مىداد. در نخستین فرمانش به مالک فرمود:
«اطاعت و عبادت خدا را بر همه چیز مقدم بدار و آنچه را در قرآن کریم آمده است از فرایض و مستحبات الهى بدان عمل کن; چون هیچ کس به سعادت نمىرسد جز با پیروى از دستورات خداوند. » (31) همچنین به مالک سفارش مىکنند: «براى اصلاح نفست، ما بین خود وخدایتبهترین و با عظمتترین اوقات را قرار بده» ; (32) یعنى وقتى را براى حضور در بارگاه خداوندى انتخاب کن که بتوانى همه توجهت را به خدا جلب کنى و در آن اوقات خاص از او مددگیرى.
علىعلیه السلام به همه کارگزارانش به انجام هرچه بهتر فرایض، به خصوص نماز، دستور مىدادند و اهمیت نماز را براى آنان بیان مىداشتند. به محمد ابن ابى بکر فرمودند: «نماز را در وقتى که براى آن تعیین شده استبه جاى آر و بدان هر یک از اعمالت پیرو نماز تواست» ; (33) یعنى اگر نماز را نیکو به جا آورى، کارهاى دیگر تو نیز نیکو خواهد بود و اگر نماز را ضایع کنى، اعمال دیگرت نیز ضایع خواهد بود. به دیگر سخن، نماز اساس دین است; اگر نماز نزد خدا قبول شد، اعمال دیگر نیز قبولاست، وگرنههیچ یکازعباداتپذیرفته نمىشود. به طور کلى، ایشان مىفرماید: «هر که ارتباط خود با خدا را درست کند و از غیرخدا چشم بپوشد، خداوند رابطه او را با مردم درست مىکند و مردم را نسبتبه او مهربان مىسازد. » (34)
بسیارى از مشکلات و بحرانهاى موجود در جوامع اسلامى در اثر غفلت و دورى از خدا پدید آمدهاند که اگر همه رهبران مسلمان به قرآن و سیره رسول اللهصلى الله علیه وآله عمل کنند، همه بحرانها اعم از دینى، اخلاقىوسیاسى - اجتماعى برطرف خواهند شد. امید است که زمامداران روزگارى همه به خدا برگردند و استقلال کشورهاى اسلامى را به ارمغان آورند.
5- تحسین و تشویق
یکى از شیوههاى رایج و کارساز در فرایند تربیت، شیوه تشویق از رفتار و عملکرد مثبت متربیان است; زیرا ساختار روانى و عاطفى انسان به گونهاى است که اگر در برابر کارى که انجام مىدهد مورد تحسین قرارگیرد، به آن کار علاقهمند شده، آن را تکرار مىکند. از اینرو، تشویق و پاداش در اصلاح یا تثبیت رفتار بسیار مؤثر است و شاید بهترین راه در تقویت عملکرد مثبت فرد باشد. کارشناسان امور تربیتى و مربیان پرورشى نیز در طول تاریخ، در تربیت افراد از این روش استفاده کردهاند.
تشویق و اعطاى پاداش یا وعده آن از روشهایى است که ریشه قرآنى دارد. خداوند ضمن تحسین و قبول کارهاى نیک بندگان، با وعده ثواب و پاداش چند برابر، آنها را به تکرار و ادامه آن تشویق مىکند و مىفرماید: «هر کس نیکى کند و کار خیرى انجام دهد، ده برابر آن مزد دارد. » (انعام: 108) یا مىفرماید:
«هر که به کار نیکى اقدام کند، ، برایش مزدى بهتر از آن خواهد بود، و از عذاب سخت روز قیامت نیز در امان است. » (نحل: 90)
پیامبران الهى علیهم السلام نیز هر یک ضمن دعوت از مردم، مژده و بشارت پاداش را نیز به آنان مىدادند. از اینرو، یکى از وظایف انبیاعلیهم السلام بشارت دادن بوده است; خداوند مىفرماید:
«ما انبیا را نفرستادیم، مگر اینکه بشارت دهنده و بیمرساننده باشند. » (انعام: 48)
همچنین درباره رسول اکرم صلى الله علیه وآله مىفرماید:
«اى پیامبر، تو را گواه و بشارتدهنده و بیمرساننده فرستادیم» (احزاب: 44) ;
یعنى گواه بر اعمال مردم باش، آنان را به نعمتهاى بهشتى بشارت بده و از عذاب آخرت بترسان. امام علىعلیه السلام نیز این روش را در تربیتسیاسى - اجتماعى کارگزاران به کار مىگرفتند. از نامهها و فرمانهاى آن حضرت در نهجالبلاغه درباره کارگزاران و چگونگى برخورد آنان با افراد رده پایین، به خوبى برمىآیدکه روشتشویق مورد توجه ایشان بوده است. به مالک دستور مىدهند: «مبادا نیکوکار و بدکار نزدت یکسان باشند; چون این روش نیکوکار را در نیکى کم انگیزه مىکند و بدکار را به بدى وامىدارد. » (35) منظور این است که مالک به عنوان یک حاکم اسلامى و نماینده علىعلیه السلام، نباید نیکان و بدان را برابر بداند، بلکه باید نیکوکاران را تشویق و بدکاران را مجازات نماید. نیز به مالک فرمودند: آنان (کارگزاران) را در نیکى یارى کن و پیوسته تشویقشان نما و کارهاى مهمى را که انجام دادهاند برشمار، زیرا یاداورى کارهاى نیک آنان را به هیجان درمىآورد و افراد از کار ماندهرابه خواستخداترغیبمىکند» ، (36) بدین معنا که تشویق در افراد ایجاد انگیزه مىکند و آنان را به حرکت و فعالیتبیشتر وامىدارد و حتى افراد بىتفاوت یا بىحال را علاقهمند مىسازد.
بر اساس اندیشه و سیره على علیه السلام، تشویق عامل مؤثرى در ایجاد انگیزه است و مىتواند افراد را به اصلاح یا تثبیت رفتارهاى مطلوب هدایت کند. همانگونه که خود آن حضرت در گفتار و رفتار، به تحسین و تمجید یاران و اصحاب مىپرداختند. ایشان در تحریک و تشویق یاران خود از آنان چنین یاد مىکنند: «شمایید یاران حق و برادران در دین و ایمان و در روز جنگ چون سپر نگهبان; پس مرا یارى کنید به نصیحتى خالى از فریب و نیرنگ و دورویى. » (37)
آنچهاز سخنان علىعلیه السلام بر مىآید این است کهتشویق در تربیت و اصلاح رفتار فرد مؤثر است و ایشان این روش را گذشته از اینکه خود به کار مىگرفتند، دیگران را نیز بدان دستور مىدادند.
ویژگىهاى مثبت کارگزاران
رسیدن به اهداف بلند نظام اسلامى و تحقق برنامههاى آن، تدبیرى مىطلبد که بر اساس آن، بتوان افراد شایستهاى را براى تصدى امور ادارى و اجتماعى کشور تربیت کرد. تربیتسیاسى و پرورش افراد کاردان در امور سیاسى، بر اساس اندیشه امام علىعلیه السلام شاخصهها و محورهایى دارد که لازم است مورد توجه فرمانروایان و دستاندرکاران این مهم قرار گیرد. علىعلیه السلام براى کارگزاران حکومتى ویژگىهایى را در نظر داشتند و براى رسیدن بدانها، شیوههایى را به کار مىگرفتند. در اینجا، به برخى از ویژگىهاى کارگزاران مورد نظر آن حضرت اشاره مىشود:
1- خدامحورى
اولین ویژگى که از فرمانهاى حکومتى حضرت علىعلیه السلام در ارتباط با امور ادارى و سیاسى به دست مىآید و جنبه تربیتى نیز دارد، «خدامحورى» است. کسى که در وادى اداره جامعه و مسائل سیاسى قدم مىگذارد و مىخواهد به مردم خدمت کند، باید در هر شرایطى خدا باور و خدامحور باشد; چون قدرت و ریاستبه طور طبیعى، غرورآفرین است و از اینرو، سیاستمداران بیش از دیگران در معرض لغزش و سقوط قرار دارند. یاد خدا و توجه به او نیرویى است که همواره انسان را در لغزشگاهها و خطرات حفظ مىکند. حضرت علىعلیه السلام بدین دلیل، در دستورالعمل خود به مالک اشتر فرمان مىدهند: «خداوند سبحان را با قلب و دست و زبان یارى نما; زیرا خداى بزرگ یارى و عزت کسى را که یاریش کند و عزیزش بدارد تضمین کرده است. » (38)
منظور از نصرت و حمایت دین خدا، یارى مسلمانان و اجراى احکام اسلامى در جامعه است. کسانى که با قلب و زبان و دست و در یک کلام، با تمام وجود، از دین خدا حمایت کنند و در تمام کارها خدامحور باشند مورد نصرت خداوند قرار مىگیرند; خداوند به این افراد وعده کمک و یارى داده و در این باره خطاب به مؤمنان فرموده است: «اگر شما دین خدا را یارى کنید، خدا یارىتان مىکند. » (محمد: 7)
خدامحورى آثار متعددى همچون اخلاص در عمل، دورى از گناه و قرب الى الله دارد که هر یک به لحاظ تربیتى بسیار مهم است; زیرا هدف عالى در تربیت اسلامى رسیدن به مقام قرب الهى مىباشد و باید تمام فعالیتهاى مربیان در این زمینه صورت گیرد. علاوه بر این، اگر مدیران و سیاستگذاران جامعه بر اساس خداباورى و حقمدارى حرکت کنند و در راه خدا قدم بردارند، خداوند محبت آنها را در دل مردم جاى مىدهد. علىعلیه السلام نیز به این امر اشاره دارند: «هر که آنچه را بین او و بین خداست اصلاح کند، خداوند آنچه را بین او و بین مردم است درست مىکند. » (39) بدینروى، سیاستمداران نظام اسلامى باید به گونهاى تربیتشوند که ویژگى خداباورى در قلب و روح آنان رسوخ کند تا تمام کارهایشان بر اساس خدامحورى انجام گیرد.
2- حقمدارى
از دیگر خصوصیاتى که باید در تربیتسیاسى زمامداران و مدیران بدان توجه شود، «حقمدارى» است. مربیان سیاسى باید افراد را چنان براى اداره امور کشور تربیت نمایند که روحیه حقطلبى و حقمدارى از شاخصههاى وجودى آنان باشد. حضرت علىعلیه السلام در این زمینه، به مالک اشتر براى انتخاب همکاران نزدیکش دستور مىدهند: «افراد حقگو را به خود نزدیک کن، از میان خواص خود کسى را به خود نزدیکتر کن که در حقگویى - گرچه گفتار حق تلخ است - صراحت لهجه داشته باشد. » (40) همچنین آن حضرت درباره حق والى و رعیت مىفرماید: «هرگاه رعیتحق والى و والى حق رعیت را ادا کند، حق در بین آنها عزیز و قواعد دین استوار و روزگار اصلاح مىشود» (41) درباره اجراى حق به مالک مىفرمایند: «حق را براى هر که باشد از نزدیکان و بیگانگان اجرا کن و در انجام این تکلیف بردبار و شکیبا باش، گرچه اجراى حق درباره خویشان و خواص طبق میل قرار نگیرد. » (42)
بنابراین، یکى از صفات برازنده زمامدار، حقگویى و حق مدارى است که طبق کلام رسول خداصلى الله علیه وآله، «حق را باید گفت، هر چند در ذائقه بعضى تلخ آید. » (43) یاران راستین امام علىعلیه السلام - همانند مالک اشتر - در اثر تربیتهاى درست آن حضرت، داراى صفتحقگویى و حقمعیارى بودند و تا آخرین روزهاى زندگى بر آن ثابت قدم ماندند.
3- عدالتخواهى
از شاخصههاى بارز تربیتسیاسى در سیره و گفتار امام علىعلیه السلام عدالتپرورى و عدالتخواهى است. سراسر زندگى آن حضرت نشان دهنده اعتدال و اجراى عدالت در جامعه است. ظلمستیزى ایشان و مبارزه با ستم وبیدادگرى، چه در دوران حکومت و چه پیش از آن، از ویژگىهاى زندگى آن حضرت است; چنانکه دوست و دشمنبدان معترفند. حضرت علىعلیه السلام در دستورالعمل هاى سیاسى خود به فرمانروایان، همواره بر رعایت انصاف و عدالت در بین مردم تاکید مىکردند; همانگونه که فرازهایى از عهدنامه مالکاشتر به این موضوع اختصاص یافته است: «مالکا، انصاف و عدالت رابین خدا و مردم از یک سو و خود و نزدیکانت و هر که هواى او را در سر دارى از سوى دیگر، مراعات کن. » (44)
على علیه السلامدر این فراز از گفتار خود به مالک، او را به رفتار عادلانه با مردم و پرهیز از ظلم و ستم و دورى از تبعیض در بین آنان سفارش مىکنند; یعنى مدیر و فرمانرواى مسلمانان نباید خود و بستگان یا طرفدارانش را در مسائل شخصى و امتیازات اجتماعى بر دیگران مقدم بدارد; زیرا در صورتى که حاکم عدالت را رعایت نکند و افراد خاصى را بر دیگران ترجیح دهد، مرتکب ظلم شده و در حال ستیز با خداست. چنین حاکمانى به زودى محبوبیت مردمى خود را از دست داده، مورد خشم خداوند و نفرت قرار مىگیرند. طبیعى است که با رفتار ناعادلانه و تبعیضآمیز سیاستمداران، نارضایتى عمومى پدید مىآید و در اثر آن، پایههاى قدرت آنان به تدریج رو به ضعف مىگذارد.
برایناساس، یکىازویژگىهاىتربیتسیاسى طبق فرمانهاى حکومتى حضرت علىعلیه السلام عدالتخواهى است. زمامداران مسلمان باید از چنین خصوصیتى برخوردار باشند تا بتوانند حق و عدالت را در جامعه اجرا نمایند. امروزه بیش از هر زمان دیگرى، به خصوص در نظام جمهورى اسلامى، ضرورت این موضوع احساس مىشود; چرا که این نظام براى رسیدن به اهداف بلند خود، نیاز مبرم به نیروهاى متخصص و کاردان داراى ویژگىهاى تعهد، وفادارى و عدالتخواهى دارد. اما متاسفانه بسیارى از کارگزاران نظام اسلامى، به ویژه در ردههاى پایین سیاسى - ادارى از ویژگىهاى مطلوب برخوردار نیستند. از همینروست که گاه نظام با چالشهایى اجرایى، قانونگذارى و یا قضایى روبهرو مىشود.
4- فقرزدایى
عنصر دیگرى که لازم است در تربیتسیاسى مورد توجه قرار گیرد تامین نیازهاى ضرورى مردم است. افرادى را باید براى تصدى امور سیاسى و اجرایى کشور انتخاب کرد که انگیزهاى قوى در ارائه خدمتبه مردم داشته باشند، ایجاد چنین انگیزهاى تنها در اثر تربیت درستبر اساس اندیشههاى دینى برخاسته از قرآن و سنت میسر است. توجه به سیره، رفتار و گفتار امیرالمؤمنین علىعلیه السلام در این زمینه بسیار کارساز و راهگشاست. عملکرد آن حضرت در دوران خلافت و پیش از آن الگوى کاملى براى فقرزدایى و کمکرسانى به نیازمندان مىباشد. علىعلیه السلام، هم خود یار و مددکار فقرا و محرومان بود و هم افرادى را با این ویژگى پرورش داد. دستورات آن حضرت به مجریان و مدیران ارشد حکومت در آن روز، حاکى از اهتمام ایشان به فقرستیزى و تامین اجتماعى است; چنان که خطاب به مالک مىفرماید: «اى مالک، درباره طبقه پایین از مردم، که چارهاى ندارند و در فقر و تنگدستى زندگى مىکنند، خدا را فراموش نکن. آنها عبارتند از: بینوایان، نیازمندان، گرفتاران و زمینگیر شدگان. آنچه را که خداوند از حق خود درباره ایشان دستور داده رعایت کن و براى آنان قسمتى از بیتالمال و سهمى از غنایم خالص اسلامى هر شهر در نظر بگیر. » (45)
از این توصیههاى علىعلیه السلام به مالک نسبتبه فقرزدایى از جامعه برمىآید که حمایت از فقرا ونیازمندان به عنوان یک اصل در حکومت اسلامى مطرح است و براى تحقق آن، باید تلاش کرد; زیرا فقر و کمبود اقتصادى عامل بروز بسیارى از مشکلات، از جمله فساد اخلاقى و ناامنى در جامعه است. از اینروست که علىعلیه السلام به مدیران و کارگزاران نظام اسلامى دستور مىدهند تا از طبقه ضعیف و مستمند و به خصوص کسانى که براى حفظ آبرویشان چیزى نمىخواهند و با فقر زندگى مىکنند، پشتیبانى مالى و اقتصادى نمایند.
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیةالله خامنهاى - مد ظله العالى - نیز بر این امر تاکید دارند و بارها مسؤولان نظام را به مبارزه با فقر، فساد و تبعیض دستور دادهاند. (46) این دستور در واقع، برخاسته از فرمانهایى است که علىعلیه السلام به مالک اشتر و دیگر مدیران جامعه صادر نموده است.
5- امانتدارى
در اندیشه سیاسى علىعلیه السلام امانتدارى یکى از ویژگىهاى برجسته و با اهمیت کارگزاران حکومت است. از این نظر، هر کس در هر پست و مقامى که باشد امانتدار مردم مىباشد و باید در حفظ امانتبکوشد; زیرا اموال، ناموس، حیثیت، شرف و بسیارى از مسائل حیاتى مردم نزد کارگزار دولت قرار داده شده و او مسؤول نگهدارى آنهاست، حتى مقام و منصبى که به او واگذار شده امانت است و بدینروى، باید در انجام وظیفهاش تلاش کند. حضرت علىعلیه السلام گذشته از اینکه خود نمونه کامل امانتدارى در زمینههاى گوناگون بودند، دیگران را نیز به رعایت امانتسفارش مىکردند و مىفرمودند: «امانت را ادا کنید، هر چند صاحبش قاتلان فرزندان انبیا باشد. » (47)
سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام در اینباره فراوان است و رفتار و سیره ایشان نیز از اهمیت امانتدارى حکایت دارد تا آنجا که فرمودند: «برترین و «هر که امانتدار نیست، ایمان ندارد» (49) بنابراین، در تربیتسیاسى کارگزاران، باید خصیصه امانتدارى را در آنها ایجاد و تقویت کرد. آنچه امروزه موجب بروز مشکلات گوناگون در جوامع اسلامى شده این است که رهبران و کارگزاران حکومتى افرادى صالح و امانتدار نیستند. بدین دلیل، باید برنامهریزى کرد تا بر اساس اندیشههاى سیاسى امام علىعلیه السلام سیاستگذاران و مدیران شایسته تربیتشوند، به گونهاى که تمام ویژگىهاى تربیتسیاسى را دارا باشند. با وجود رهبران و کارگزاران تربیتیافته و با صلاحیت، بحرانهاى موجود در کشورهاى اسلامى که غالبا ناشى از بىلیاقتى و بىکفایتى زمامداران است، برطرف خواهد شد.
على علیه السلام نسبتبه اداى امانت در همه موارد، بسیار جدى و سختگیر بودند; به خصوص در مورد امانتهاى مالى از قبیل بیتالمال و اموال مسلمانان تاکید فراوان داشتند. آن حضرت به همه کارگزاران نظام اسلامى در این زمینه سفارش مىنمودند و اگر احیانا خیانتى از آنان سر مىزد، بلافاصله خاطى را مجازات مىکردند; چنان که به زیاد بن ابیه جانشین عبدالله بن عباس، که از عوامل عثمان بود و سابقه خوبى نداشت، فرمودند: «از روى راستى و درستى به خدا سوگند یاد مىکنم، اگر به من خبر برسد که تو - زیاد ابن ابیه - در بیتالمال مسلمانان به چیزى اندک یا بزرگ خیانت کرده، بر خلاف دستور صرف نموده باشى، چنان بر تو سخت گیرم که خوار و ذلیل شوى. » (50) منظور امامعلیه السلام از این هشدار شاید این بوده که در صورت تخلفوخیانتبه بیتالمال، زیاد را از مقام و ریاستبرکنار مىکند و آنچه را از اموال مسلمانان اندوخته است مسترد مىگرداند. بهگونهاى که هم آبرو و حیثیت او در بین مردم برود و هم از نظر مالى، خوار و ذلیل گردد.
همچنین امامعلیه السلام به اشعثبن قیس، والى آذربایجان، مىفرمایند: «مقام فرمانروایى به منزله خوراک براى تو نیست که هر چه را از این طریق به تو مىرسدمالشخصى خودتقراردهى، بلکه امانتى است در اختیار تو که باید از آن مواظبت کنى و قدمى بر خلاف دستورات دین برندارى» (51) نیز آن حضرت به مالک دستور مىدهندکه در انتخاب کارگزاران حکومت دقت کند و سوابق افراد را از مراکز باصلاحیت تحقیق نماید و هر که را بهامانتدارى شهرتداردبرگزیند. فرمودند: «کارمندان را امتحان کن; هر که نزد عموم مردمخوش سابقه و معروف به امانتدارى است، براىانجامکارادارى انتخاب نما. » (52)
ویژگىهاى منفى کارگزاران
تربیتسیاسى هر قدر کارساز و مؤثر باشد و بتواند کارگزاران مؤمن و متعهدى را پرورش دهد، با این وجود، در مقام اجرا و عمل، خواه ناخواه با موانع و مشکلاتى مواجه خواهد شد. اینمشکلات بیشتر ناشى از ویژگىهاى منفى کارگزاران است; زیرا سیاست وقدرت، بهطورطبیعى، آفتزاست و بدینروى، سیاستمداربیشازهرکسدیگرى، در معرض خطا و نافرمانى خدا قرار دارد. در اینجا، به برخى ویژگىهاى منفى، که ممکن است دامنگیر کارگزاران سیاسى
شود و در نتیجه آنها نتوانند به صورت شایسته انجام وظیفه کنند، اشاره مىگردد:
1- غرور و خودبینى
یکى از پیامدهاى قدرت، غرور و خودخواهى است که معمولا پس از احراز مقام فرمانروایى در برخى از سیاستمداران مشاهده مىشود; چون بشر - نوعا - در اثر غفلت از حقیقت و ضعف ایمان به محض رسیدن به مقام و ریاست، دچار غرور و خودبینى مىگردد. تکبر و خودپسندى بزرگترین آفت تربیتسیاسى است و مىتواند تمام آثار تربیت را از بین ببرد. چه بسا دیده شده است زمامدارانى که پس از استقرار در مسند قدرت، همه ارزشها را زیر پا گذاشته و به تعهدات خود در برابر مردم عمل نکردهاند. از اینجاست که حضرت علىعلیه السلام همواره کارگزاران نظام اسلامى را به دورى از تکبر و خودبینى توصیه مىکنند. آن حضرت به مالک مىفرمایند: «بپرهیز از خودپسندى و تکیه به چیزى که تو را به خودخواهى وادارد و بپرهیز از اینکه دوستبدارى تو را مردم بستایند; زیرا حالت غرور و خودبینىمناسبترین فرصتبراى شیطان است تا نیکى نیکوکاران را از بین ببرد. » (53) آنحضرتهمچنین درباره عجب و خودخواهى فرمودند: «هر که به آراء و نظرهاى خود به چشم خودپسندى نگاه کند، دشمنان براو مسلط خواهند شد. » (54)
بر اساس اندیشه سیاسى امام علىعلیه السلام غرور و خودخواهى بزرگترین آفت تربیتسیاسى است که زمامداران را به خودکامگى و سرانجام، به ذلت و خوارى مىکشاند; چون غرور بدترین صفت اخلاقى است که باعث مىشود انسان دستبه ظلم و ستم و نافرمانى بزند. علىعلیه السلام فخر و تکبر را از ویژگىهاى
زمامداران بنىامیه دانسته، آن را عامل فسادشان در زمین به شمار مىآورند; آنجا که خطاب به مردم فرمودند «اگر بنىامیه بر شما مسلط شوند، تکبر و به خود بالیدن و سلطه با قهر و زور و ربودن اموال و فساد در زمین رادرمیان شما آشکار مىسازند» ; (55) یعنى بنىامیه کسانى هستند که به محض رسیدن به مقام و قدرت، در اثر غرور و خودبینى، تمام ارزشهاى اسلامى را کنار گذاشته، آشکارا مرتکب جنایت مىشوند. بنابراین، کارگزار اسلامى نباید در اثر این صفت رذیله، گرفتار وسوسههاى شیطانى شده، از راه حق خارج شود، بلکه همیشه باید مواظب باشد تا به غرور و خودبینى آلوده نگردد.
2- انحصارطلبى
منظور از انحصارطلبى آن است که زمامدار و کارگزار در حوزه قدرت و اختیاراتش همه چیز را به خود و وابستگان خود اختصاص مىدهد; بدین معنا که قدرت، سیاست، امکانات و دیگر امتیازات اجتماعى را به اقوام، گروه و جناح سیاسى خود اختصاص داده، دیگران را از آنها محروم سازد. در کلام امیرالمؤمنین علىعلیه السلام، از این خصوصیتبه «استئثار» تعبیر گردیده و فرمانروایان را به شدت از آن بر حذر داشتهاند; چنان که به مالک مىفرمایند: «از امتیازخواهى بپرهیز و از اینکه چیزى را که همه مردم نسبتبه آن یکسانندبهخوداختصاص دهى، دورى کن. هر چند زمامدار نزدیکان و خویشاوندانى دارد که توقع برترى، امتیازگیرى و دخالت در قراردادها بدون رعایت انصاف را دارند، ولى تو تدبیرى بیندیش که با از بین بردن عوامل آنها، ریشه انتظاراتشان را برکنى و به هیچ یک از اطرافیان و وابستگان چیزى اززمینو امثالآنوامگذارو مبادا در تو طمع کنندتاقراردادى بهسودایشانمنعقدکنى، در حالى کهاینکارمایه ضرر سایر مردم مىگردد. » (56)
از اینگونه فرمانهاى امام علىعلیه السلام به مدیران ارشد نظام حکومتى، به خوبى برمىآید که انحصارطلبى و خودکامگى از دیدگاه آن حضرت بزرگترین آفت دولت است. تاریخ، دولتهاى فراوانى را سراغ دارد که در اثر انحصارطلبى و - به اصطلاح - «تمامیتخواهى» زمامداران و مدیران، به سرعت رو به ضعف نهاده و زمینه زوالشان فراهم گردیده و نابود شدهاند. علىعلیه السلام انحصارطلبى را علت اصلى سقوط خلافتعثمان وقتل او معرفى نموده، مىفرمایند: «من قضیه قتل عثمان و مسائل مربوط به آن را در یک بیان جامع براى شما مىگویم: او خودکامگى و خودسرى کرد، تا آنجا که این خصلت در او قوى شد واز حد تجاوز کرد و تا اینکه خشم مردم دامنگیر او گردید. » (57)
امروزه نیز زمامداران بسیارى از کشورهاى اسلامى و غیراسلامى گرفتار خودکامگى و انحصارطلبىهاى گوناگون حزبى، نژادى، زبانى، مذهبى و امثال آن هستند که همین موجب نابسامانىهاى سیاسى و اجتماعى فراوان شده است. بسیارىاز جنگها، تجاوزها و جنایتهاى موجود در جهان معلول انحصارطلبى زمامداران است. از اینرو، دستاندرکاران امور سیاسى - اجتماعى باید تلاش نمایند تا با تربیت درست کارگزاران حکومتى از بروز این آفت جلوگیرى کنند.
3- پیمانشکنى
به نظر کارشناسان سیاسى، تقویت و پاىدارى حکومتها تا حدى بسته به پاىبندى زمامداران به عهد و پیمان است; زیرا پاىبندى زمامداران به وعدههایى که به مردم مىدهند و احیانا براى تحقق آن سوگند یاد مىکنند سبب نفوذ آنان در دلها، کسباطمینانواستوارىنظاممىگردد. امیرمؤمنان علىعلیه السلام در این زمینه به مالک دستور مىدهند: «از اینکه به مردم وعده دهى و به انجام کارى متعهد شوى و سپس تخلف کنى، بپرهیز; چون خلف وعده و پیمانشکنىموجبخشمخداوخلقاست. » (58)
در اندیشه سیاسى امام علىعلیه السلام پاىبندى به عهد و پیمان بهترین وسیله پیوند و الفت میان مردم و زمامداران و موجب استوارى و استحکام دولتهاست. در اینباره مىفرمایند: «از واجبات الهى، هیچ کدام همانند وفاى به عهد و پیمان در میان مردم جهان - با تمام اختلافاتى که دارند - مورد اتفاق نیست; حتى مشرکان زمان جاهلیت نیز - علاوه بر مسلمانان - آن را مراعات مىکردند; چون پیامدهاى پیمانشکنى را آزموده بودند. » (59) بنابراین، مىتوان گفت: سنگ بناى همه امور اجتماعى پاىبندى به عهد و پیمان است و باسستشدنآن، تمامى مناسبات سیاسى - اجتماعى رو به سستى مىگراید. از اینجاست که پیمانشکنى آفتبزرگ تربیتسیاسى است و چون این احتمال وجود دارد که کارگزاران دولتبه وعدههایى که مىدهند عمل نکنند، براى پیشگیرى از این کار، باید زمامدارانى درست کار تربیت کرد; به نحوى که هرگز گرایش به خیانت نداشته باشند.
4- هواپرستى
بىشک، پیروى از هواهاى نفسانى خطرى است که همه انسانها را تهدید مىکند، اما زمامداران به دلیل شرایط خاص خود، پیش از دیگران در معرض این خطر قرار دارند; زیرا همانگونه که گفته شد، قدرت و ریاست معمولا زمینه غفلت و بىتوجهى آنان را به خدا و جهان آخرت فراهم مىسازد. بدینروستکهعلىعلیه السلاممىفرماید: «بدترین زمامدار کسى است که هواى نفس بر او غلبه کند و امارت داشته باشد. » (60)
«در اندیشه سیاسى حضرت علىعلیه السلام هواپرستى و پیروى از خواستههاى نفسانى مانع اصلى تحقق عدالت است. از
اینرو، آن حضرت همیشه دورى گزیدن از هواى نفس را به فرمانروایان توصیه مىکردند; چون هر گاه زمامدار بر اساس خواسته خود عمل کند و هر چه را میل دارد انجام دهد، این روش او را از عدالت و دادگرى باز مىدارد. (61) علىعلیه السلام در جایى دیگر مىفرمایند: «دین اسیر دست اشرار و بدکردارانى است که آن را وسیله رسیدن به هواى نفس و دنیاى خود قرار دادهاند. » (62)
بنابراین، از منظر امام علىعلیه السلام هواپرستى بزرگترین آفت تربیتسیاسى است و اگر زمامداران گرفتار آن شوند، به حق و عدالت عمل نخواهد شد.
راههاى تقویت ویژگىهاى مثبت کارگزاران
هر چند تربیتسیاسى زمامداران - چنان که ذکر شد - با آفتها و پیامدهاى منفى مواجه است که هر یک از آنها به نوبه خود، مىتواند مانع بزرگى در راه تحقق اهداف آن به حساب آید، ولى بر اساس دیدگاه سیاسى امام علىعلیه السلام، راهها و اهرمهایى وجود دارد که مىتوان با استفاده از آنها، از بروز صفتهاى منفى در کارگزاران جلوگیرى و صفتهاى مثبت را در آنان تقویت کرد. علىعلیه السلام در فرمانهاى حکومتى خود به همه زمامداران نظام اسلامى، بر استفاده از این اهرمها تاکید مىکنند. در اینجا لازم استبه برخى از آنها، که به نوعى در تقویت ویژگىهاى مثبت کارگزاران مؤثر است اشاره شود:
1- تقواى الهى
تقواى خدایى نیرویى است که انسان را از همه آفات درونى و بیرونى نگه مىدارد و او را در برابر لغزشها محکم و استوار مىسازد. تقوا در همه شؤون زندگى، به خصوص مسائل سیاسى و ادارى جامعه
بسیار کارساز است; زیرا ملکه تقوا در روح انسان نیرویى پدید مىآورد که به او مصونیت روحى و اخلاقى مىبخشد و او را از خطا و اشتباه باز مىدارد. علىعلیه السلام مىفرماید: «بندگان خدا، بدانید که تقوا خانهاى است چون دژى محکم و استوار. » (63) آن حضرت همچنین درباره «تقوا» مىفرمایند: «تقوا کلید درستى و اندوخته روز قیامت است; از هر بندگى آزاد مىکند و از هر بدبختى رهایى مىبخشد. » (64) و نیز مىفرماید: «هیچ عزتى عزتبخشتر از تقوا نیست. » (65)
تقوا از منظر امام علىعلیه السلام، در تمام سختىها، بحرانها و لغزشگاهها، به ویژه در مسائل سیاسى - اجتماعى و اداره جامعه، حافظ انسان است. از آنجا که زمامدار متقى براى خدا کار مىکند، هیچ یک از آفتهاى تربیتسیاسى متوجه او نیست. از اینرو حضرت علىعلیه السلام پیش از همه، زمامداران حکومتى را به رعایت تقوا دستور مىدهند; مالک را به پرهیزگارى و انجام فرایضى الهى سفارش مىکردند. (66) دیگر کارگزاران را نیز به این مهم توصیه مىنمودند تا در آشکار و نهان از خدا بترسند و نافرمانىاورا مرتکب نشوند. (67)
بنابراین، براى پیشگیرى از آفتهاى احتمالى، لازم است کارگزاران دولت را پرهیزگار و درستکار تربیت کرد; چون زمامدار بىتقوا اسیر هوا و هوس، حرص و طمع و خشم و شهوت است و چنین کسى فقط در پى تامین نیازهاى خود مىباشد. پس اولین شرط مدیر شایسته این است که داراى تقوا باشد تا خطا و اشتباهى از او سر نزند; زیرا مدیر و مسؤول وظیفه سنگینى بر عهده دارد که در صورت ارتکاب خلاف، فساد بزرگ اجتماعى را موجب مىگردد.
2- بىاعتنایى به دنیا
دنیاطلبى و دلبستن به آن یکى از آفتهاى مهم تربیتسیاسى است و به طور قطع، مانع تجلى آثار تربیتى مىگردد; چون بر اساس تفکر امام علىعلیه السلام، دلبستن به دنیا منشا همه خطاهاست. (68) علىعلیه السلام در گفتار و رفتار، بىاعتنایى به دنیا را نشان مىدهند و همگان را بدان توصیه مىکنند. آن حضرت در اینباره فرمودند: «به خدا سوگند که این دنیاى شما در نظر من از استخوان خوکى در دستشخصى جذامى که هیچ کس میلى به آن ندارد، پستتر و کمارزشتر است. » (69) همچنین فرمودند: «دنیاى شما نزد من بىارزشتر از برگ جویدهاى است که در دهان ملخ باشد» (70) اگر زمامدار دلبسته به دنیا بوده و به مادیاتچشمدوختهباشد، قدرت و ریاست را وسیله رسیدن به آن قرار مىدهد و در این راه، هر جنایتى را مرتکب مىشود; همانگونه که تجربه نشان داده است طالبان دنیا با استفاده از قدرت، در جهت تامین منافعمادىخودبرمحرومان جهان مىتازند و حقوق آنان را پاىمال مىسازند.
بنابراین، براى جلوگیرى از آفات زیانبار تربیتسیاسى، باید کارگزاران نظام اسلامى را به گونهاى تربیت کرد که با بىاعتنایى به دنیا انجام وظیفه نمایند; همانطور که سیره امیرالمؤمنین علىعلیه السلام بر دورى از زرق و برق دنیا و بىتوجهى بدان استوار بود. او مکرر همه مردم، به خصوص کارمندان نظام اسلامى، را به زهد و دلنبستن به دنیا دستور مىدادند و مىفرمودند: «از دنیا بپرهیزید; زیرا دنیا در حقیقت، دام شیطان است» (71) شیطان به وسیله دنیا به راحتى مردم را فریب مىدهد و از صراط مستقیم دور مىسازد. متاسفانه امروزه بسیارى از زمامداران جوامع مسلمان گرفتار دنیاطلبى و هواپرستى هستند و بدینروى، هیچگونه تصمیم و ارادهاى نسبتبه اداره جامعه و حفظ استقلال آن ندارند. با توجه به اندیشه امام علىعلیه السلام، بىاعتنایى به دنیا از اهرمهاى مهم در جلوگیرى یا درمان آفتهاى تربیتسیاسى است و باید زمامداران را با این ویژگى به زمامدارى گماشت.
3- توجه به نتایج اعمال
از دیگر عوامل مؤثر در حفظ حاکمان از لغزشها توجه به پیامدهاى دنیایى و اخروى اعمال است. هر انسانى اگر واقعا معتقد به تجسم اعمال و بازگشت نتایج آن در جهان آخرت باشد، به کارهاى خلاف و گناه روى نمىآورد; زیرا هیچ عاقل و خردمندى با لذتهاى زودگذر دنیا زمینه عذاب سخت ابدى قیامت را فراهم نمىکند. بر اساس فرمانها و توصیههاى علىعلیه السلام به زمامداران، توجه به نتایج اعمال، عامل مهمى در مهار و تنظیم رفتار فرمانروایان است. آن حضرت در این زمینه مىفرمایند: «اى بندگان خدا، خداوند در روز قیامت از اعمال کوچک، بزرگ، آشکار و پنهان شما سؤال مىکند» ; (72) یعنى هر کارى در دنیا انجام دهید در آخرت مورد سؤال و تحقیق قرار مىگیرد. به همین دلیل، به مردم هشدار مىدهند: «بپرهیزید از روزى که همه اعمال شما در آن آشکار مىگردد. » (73)
به راستى، توجه به نتیجه کارها در قیامت و پاداش و کیفر در برابر آن، قوىترین عامل در نگهدارى انسان از خطاست. کسانى هستند که با ایمان قوى به معاد و مشاهده نتایج اعمال، هیچگاه حاضر به نافرمانى خدا نیستند. بدینروى با قویتباورهاى دینى و عقیده به معاد، مىتوان از بروز آفتهاى دینى و اجتماعى پیشگیرى کرد و یا در صورت بروز، آن را درمان نمود. بنابراین، از منظر امام علىعلیه السلام، فرمانرواى کارامد و با صلاحیت کسى است که اعتقاد کاملى به قیامت و تجسم اعمال داشته باشد. چنین زمامدارى در اثر ترس از کیفر آخرت، مىتواند خود را به معصیت و گناه آلوده نکند.
4- مشورت با علما
مشاوره از موضوعات مورد تاکید اسلام است. قرآن کریم بدان دستور مىدهد و در این زمینه به پیامبر مىفرماید: «در کارها، با مردم مشورت کن» (آل عمران: 159) ; زیرا شور و تبادل نظر موجب مىشود انسان از تجارب و اندیشههاى دیگران در انجام بهتر کارها استفاده کند.
علىعلیه السلام در این باره مىفرماید: «هر که با افراد کاردان شور نماید، با خرد و اندیشه آنان شریک گردد. » (74) و هر که به افکار و نظرهاى دیگران مراجعه کند موارد خطا و اشتباه را مىشناسد (75) و در نتیجه، کار را درست انجام مىدهد.
امروزه نیز کارشناسان مسائل سیاسى و تربیتى بر اهمیت مشاوره تاکید دارند; به خصوص در زمینه اداره کشور و امور اجتماعى استفاده از تجربهها و افکار علما و حکما را ضرورى مىدانند; چون انسان مصون از خطا و اشتباه نیست و زمامدار و مدیر هر قدر کاردان و آموزش دیده باشد، احتمال اشتباه در تصمیمگیرىهایش وجود دارد. براى اینکه او اشتباه نکند یا کمتر مرتکب خطا گردد، لازم است در جهت اصلاح نابسامانىهاى کشور و استحکام هر چه بیشتر آن، با اندیشمندان و کارشناسان دینى و سیاسى تبادلنظر نماید. علىعلیه السلام به مالک اشتر فرمان مىدهد که براى استحکام و استوار ساختن اصول و پایههاى نظام اسلامى، هر چه بیشتر با علما و دانشمندان و حکیمان گفتوگو و تبادلنظر و هماهنگى نمایند. (76) به عبدالله بن عباس، یکى دیگر از فرمانروایانش، نیز مىفرماید: «این حق توست که نظر مشورتى و کارشناسى خود را در مسائل اجرایى و ادارى جامعه به من اعلام کنى و اگر نپذیرفتم از من اطاعت نمایى. » (77)
براین اساس، مشاوره و تبادلنظر زمامداران با دانشمندان وعلما از بسیارى آفتهاى سیاسى و خطاهاى احتمالى جلوگیرى مىکند. لازم است مدیران و مجریان امور اجتماعى در بسیارى از تصمیمگیرىهاى سیاسى و اجتماعى، به خصوص مسائل فرهنگى و دینى، با علما و دانشمندان اسلامى مذاکره نموده، از نظرات آنها در بهبود کارها و برنامههاى درست استفاده نمایند.
جمعبندى
از آنچه درباره تربیتسیاسى از منظر امام علىعلیه السلام و فرمانهاى حکومتى آن حضرت گفته شد، مىتوان به اهمیت و فراگیر بودن آن درهمه سطوح ومقاطعتحصیلى وحتى درکانونهاى خانوادگى پى برد و توجه مسؤولان و برنامهریزان کشورها را بدان جلب نمود; زیرا با تربیت درست کارگزاران از نظر دینى و سیاسى، مىتوان از بروز بسیارى از بحرانهاى اجتماعى جلوگیرى کرد.
بر اساس اندیشه سیاسى امام علىعلیه السلام، عوامل متعددى در فرایند ربیتسیاسى نقش دارد و باید با در نظر گرفتن آنها، به تربیت زمامداران جامعه پرداخت. نقش دین، خانواده و ارزشهاى مورد قبول جامعه، که ریشه در اعماق فرهنگ و سنت اجتماع دارد، در شکلگیرى نگرشهاى سیاسى و تاثیر آن بر گرایشهاى زمامداران روشن است. همچنین روشهاى اجراى تربیتسیاسى نیز به نوبه خود، داراى اهمیت است، این موضوع از فرمانهاى گوناگون حضرت علىعلیه السلام به زمامداران نظام اسلامى به روشنى قابل استفاده مىباشد.
تربیتسیاسى مبتنى بر اندیشههاى سیاسى و حکومتى حضرت علىعلیه السلام باید ویژگىهایى را در کارگزاران ایجاد کند که به صورت گذرا به آنها اشاره شد. حکومت چند ساله آن حضرت با این ویژگىها همراه بود و خود نیز به مدیران و کارگزاران بر داشتن چنین خصلتهایى سفارش مىکردند. اگر هر زمامدارى این صفات را دارا باشد، به یقین خدماتى که در راه خدا و خدمتبه مردم انجام مىدهد، در عین جلب رضایت مردم، موجب خشنودى خداى متعال نیز خواهد بود.
با اینحال، تربیتسیاسى فرایندى است پیچیده و داراى ابعاد گوناگون که در اجرا، با موانع و مشکلاتى روبهرو مىگردد. ویژگىهاى منفى کارگزاران که جنبه فردى دارد بیشتر به عواملى همچون غرور، هواپرستى، پیمانشکنى، و انحصارطلبى کارگزاران مربوط مىشود. اگر زمامدار داراى چنین ویژگىهایى باشد، بعید است که در راه اهداف عالى نظام اسلامى قدم بردارد. بنابراین، بر اساس اندیشه سیاسى علىعلیه السلام راههاى چارهاى وجود دارد که مىتوان از بروز این ویژگىها جلوگیرى کرد و یا پس از بروز، آنها را درمان نمود. از جمله راههاى پیشگیرى از پیدایش یا از بین بردن این صفات، آراستگى به تقوا، بىاعتنایى به دنیا، توجه به نتایج اعمال و مشورت با علماست. گذشته از این روشهاى تربیتسیاسى نیز در تربیت کارگزاران بسیار مؤثر استکه در ضرورت به کارگیرى درست آن، از ویژگىهاى منفى به دور خواهند بود.
پىنوشتها:
1- علىاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ماده «تربیت»
2- محمد معین، فرهنگ معین، غیاث الدین محمد رامپورى، غیاث اللغة و علىاکبر دهخدا، پیشین، واژه «سیاست»
3- دمیرچىلو، «معاونت پرورشى وزارت آموزش و پرورش» ، مجلهتربیت، سالهشتم، ش. م، ص24
4- غلامعلى حداد عادل، همان، ش. 4، (سال 1377) ، ص 32 - 36
5- جرج جرداق، شگفتىهاى نهج البلاغه، ترجمه فخرالدین حجازى، قم، بعثت، ص 100
6- 7- 8- نهجالبلاغه، خطبه 131/ خ 16/ خ 159
9- حسین جمالى، مبانى علم سیاست، انتشارات سپاه، 1378، ص 17
10- على آقا بخشى و مینو افشارىراد، فرهنگ علوم سیاسى، مرکز اطلاعات و مراکز علمى ایران، 1374، ص 256
11- 12- 13- 14- 15- 16- نهجالبلاغه، خطبه 196/ کلام 81/ خطبه 189 /نامه 39/نامه 155/خ 105
17- سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، ج 19، ص 631
18- 19- نهجالبلاغه، نامه 10/ نامه 71
20- نهجالبلاغه، ترجمه علینقى فیضالاسلام، خطبه 234
21- نهجالبلاغه، نامه 53
22- 23- 24- 25- 26- 27- 28- 29- 30- 31- 32- 33- 34- 35- 36- نهجالبلاغه، خطبه 205/ خ110/نامه 45/نامه 31/ خ 34/ خ 105 / نامه 45/ نامه 41/ نامه 53/ همان/همان/ نامه 27/حکمت 415/ نامه 53/ همان
37- نهجالبلاغه، شرح ابن ابى الحدید، ج 7، ص 285
38- 39- 40- 41- نهجالبلاغه، نامه 53/ حکمت 86/ نامه 53 /خ 207
42- نهجالبلاغه، نامه 53
43- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ص 107
44- 45- نهجالبلاغه، نامه 53/ نامه 53
46- روزنامه جمهورى، 4/5/79/ش 6117
47- 48- محمدمحمدى رىشهرى، میزانالحکمة، ج1، ص214، ماده «امانت» / ماده «الامانة»
49- 50- 51- 52- 53- نهجالبلاغه، نامه 26/ نامه 20/نامه 5/ نامه 53/ نامه 53
54- 55- 56- 57- 58- 59- عبدالواحد آمدى، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 240/ نامه 53/ نامه 53/ حکمت 30/ نامه 53/ همان
60- آمدى، پیشین، ج 1، ص 444
61- 62- 63- 64- 65- 66- 67- نهجالبلاغه، نامه 59/ نامه 53/ خ 157/ خ 23/ حکمت 371/ نامه 53/ نامه 26/
68- بحارالانوار، ج 51، ص 258
69- 70- حکمت 236/ حکمت 224
71- آمدى، پیشین، ج 1، ص 156
72- 73- 74- 75- 76- 77- نهجالبلاغه، نامه 27/ خ 157/ حکمت152/ حکمت164/نامه 53/ حکمت 321
محمد احسانى
فارغالتحصیل کارشناسى ارشد علوم تربیتى از مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینىرحمه الله
چکیده:
نهجالبلاغه پس از قرآن کریم، سرچشمه زلال معارف الهى است. گذشته از معارف الهى، بسیارى از مسائل سیاسى، اجتماعى و حوادث تاریخى نیز در آن بیان شده و معیارهاى اخلاقى و راهکارهاى عملى فراوانى براى حل مشکلات اجتماعى و رفع بحرانهاى سیاسى در این کتاب شریف ارائه گردیده است. این مجموعه همچنین با گفتههاى آن حضرت، تصویرى از حکومت جائر مخالفان نظام علوى مىنمایاند که اشراف شهوتران و طغیانگر در آن ایفاى نقش مىکردند. علاوه بر این، نهجالبلاغه، اصول و روشهاى تربیتى را نیز به تصویر مىکشد. عهدنامه امامعلیه السلام به مالک اشتر نخعى برنامه مدونى است از یک نظام اسلامى در همه ابعاد آن; سیاست را همگام با اخلاق، دیانت و ارزشهاى دینى ارائه کرده و این در اصلاح رفتارهاى سیاسى مدیران و فرمانروایان نقشى بسزا دارد.
این نبشتار به نوبه خود، تلاشى است درباره نمایاندن جلوههایى از تربیتسیاسى کارگزاران و زمامداران اسلامى که بر اساس اندیشههاى سیاسى حضرت على علیه السلام تدوین یافته است.
مفهوم «تربیتسیاسى»
گرچه ارائه تعریف جامع و مانعى از «تربیت» و «سیاست» و نیز «تربیتسیاسى» دشوار است، ولى با مراجعه به معانى لغوى این واژهها و تعاریف گوناگونى که براى آنها ذکر شده، مىتوان تا حدى مفهوم «تربیتسیاسى» را به دست آورد. «تربیت» در لغت، به معناى پرورانیدن یا پرورش دادن و بارآوردن; (1) یعنى به فعلیت رساندن نیروهاى بالقوه متربى است. در اصطلاح، تعاریف متعددى از آن ارائه شده که در عین تعدد، همگى در این زمینه توافق دارند که تربیت فرایندى است که نتیجهاش تغییر رفتار فرد - اعم از فردى و اجتماعى - و کسب هنجارهاى مورد قبولمىباشد.
«سیاست» نیز در لغتبه معناى اصلاح امور خلق، اداره کارهاى مملکت، حکم راندن بر رعیت و ریاست کردن (2) آمده،
اما در اصطلاح، تعریفهاى مختلفى از آن شدهاست که این موضوعبهاختلاف فکرى و نظرى صاحبنظران سیاسى بازمىگردد. با این وجود، تقریبا همه اندیشمندان سیاسى بر این نکته اتفاق نظر دارند که منظور از «سیاست» مدیریت و تدبیر امور جامعه در مسیر زندگى معقول همراه با عزت و رفاه عمومى است.
با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان گفت: «تربیتسیاسى» فرایندى است فراگیر و تدریجى که در جهت تربیتشهروندان مسؤول و وظیفهشناس و نیز پرورش کارگزاران کاردان و شایسته براى اداره امور جامعه صورت مىگیرد.
این مفهوم از «تربیتسیاسى» از مجموع فرمانها و دستورالعملهاى سیاسى - اخلاقى مندرج در خطبهها، نامهها و حکمتهاى نهجالبلاغه به دست مىآید. بدینروى چنین تربیتى در این مقال، داراى ویژگىهاى ذیل است:
1. فرایندى است فراگیر و دایمى; بدین معنا که براى عموم افراد بوده و در هر زمانى قابل اجراست و اختصاص به زمان خاصى ندارد.
2. تحقق چنین چیزى تدریجى است و نیاز به زمان دارد; به صورت دفعى قابل حصول نیست.
3. ارتباط عمیقى با باورها و ارزشهاى دینى دارد.
4. به تامین نیازهاى مادى و معنوى جامعه - هر دو - توجه دارد.
اهمیت تربیتسیاسى
تربیتسیاسى مهمترین نوع تربیت است که در تحقق هدفهاى مادى و معنوى جامعه نقش اساسى دارد. هر ملتى بر اساس اصول و معیارهاى مورد قبول خود، از زندگى، یک سلسله هدفهایى در نظر مىگیرد و در تحقق آنها مىکوشد. اما دستیابى به این اهداف، تامین نیازها و پیشرفت جامعه در همه ابعاد، مستلزم وجود فرهنگ سیاسى قدرتمندى است که متناسب با اوضاع و احوال سیاسى - اجتماعى روز باشد. وجود چنین فرهنگى مبتنى بر اندیشههاى دینى، در میان نسل جوان جامعه از اهمیتخاصى برخوردار است. از اینروست که تربیتسیاسى براى آگاه ساختن مردم، به ویژه جوانان و نوجوانان، از مسائل سیاسى، اجتماعى و اندیشههاى اساسى نظام حاکم ضرورت دارد; زیرا تربیتسیاسى فرایندى است که طبقات گوناگون جامعه را با معیارها و اصول بنیادین حکومت آشنا ساخته، فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى را چنان به هم نزدیک مىسازد که هیچگونه اصطکاک و برخوردى بحرانزا روى ندهد. (3)
تربیتسیاسى در جامعه اسلامى ما، با توجه به قشر عظیم جوان آن از اهمیتبیشترى برخوردار است.
اما متاسفانه نظام آموزش کنونى کشور جوابگوى این مهم نیست و برنامههاى آموزشى - تربیتى متناسب با سطح نیازهاى فرهنگى و اجتماعى جامعه نمىباشد. بنابراین، بر تمام دستاندرکاران نظام آموزشى کشور لازم است که به ربیتسیاسى نسل جوان توجه نموده، شرایط لازم را براى تربیت نیروهاى شایسته و کاردان براى اداره هرچه بهتر جامعه فراهم سازند. بىتوجهى به این موضوع، دستکم دو پیامد منفى در پى خواهد داشت:
1. بىاعتنایى جوانان نسبتبه سرنوشت کشور.
2. آسیبپذیرى آنان که ممکن است فریب دشمنان را بخورند و آلت دستبیگانگان قرار گیرند. (4)
هدف تربیتسیاسى
هدف از تربیتسیاسى متناسب با هر مکتبى متفاوت است; هر مکتب سیاسى بر معیار اصول و مبانى نظرى خود، هدفهاى خاصى را در تربیتسیاسى دنبال مىکند. مکتب اسلام که به همه ابعاد زندگى - دنیا و آخرت، فرد و اجتماع، حکومت و سیاست، اقتصاد و فرهنگ - توجه دارد، از منظر خاصى به سیاست و حکومت مىنگرد; چون حکومتبه عنوان اساسىترین نهاد اجتماعى مورد عنایت اسلام بوده و از اینرو، قوانین عادلانهاى براى اداره جامعه و اجراى حدود الهى تشریع کرده است. (5)
ازآنجا که هدف از برقرارى حکومت دراسلام، اجراى احکام الهى و تامین نیازهاى مادى و معنوى جامعه است، تربیتسیاسى نیز دقیقا در همین زمینه انجام مىگیرد. در نظام اسلامى، باید افرادى را براى اداره امور سیاسى - اجتماعىکشورتربیت کرد که هنگام تصدى منصب، اولا، خوددیندار وپایبند ارزشهاى دینى و اخلاقى باشند و ثانیا، بتوانند دستورات اسلام را در جامعه اجرا کنند.
بنابراین، هدف از تربیتسیاسى در اسلام، نخست تربیتشهروندانى آگاه، متعهد و مسؤول است، به گونهاى که در قبال مسائلسیاسى -اجتماعى جامعه بىتفاوت نبوده، احساس وظیفه کنند، در مرحله بعد، پرورش کارگزارن در دو بعد علم و عمل مورد نظر است; زیرازمامدار کارآمد از یک سو، به علم و دانش - دینى و فنى - نیازمند است. ازسوى دیگر، به رفتار و برخورد مناسب با مردم، اگر این دو جنبه باهمتلفیقگردد، امورجامعهاصلاحمىشود.
در اندیشه سیاسى امام علىعلیه السلام، دانش و تقوا و تلفیق این دو در عمل، از شروط لازم براى مدیریت و زمامدارى است; چرا که مدیر و حاکم ناآگاه و بىتقوا جامعه را بهگمراهى و فسادمىکشاند. حضرتعلىعلیه السلام در این زمینه مىفرماید: «نباید نادان بر ناموس و جان مسلمانان حاکم شود، وگرنه آنهارابه گمراهى مىبرد» (6) باز مىفرماید: «حکومت و اداره جامعه بر اساس تقوا و پرهیزگارى نه به کسى آسیب مىرساند و نه کشتزار قومى را از بین مىبرد» ; (7) زیرا تقوا خانهاى است چون دژ استوار (8) که انسان را از هر گناه و سرکشى نگه مىدارد.
بر این اساس، مىتوان گفت: هدف از تربیتسیاسى در اسلام تربیت عموم مردم، به خصوص سیاستمداران و زمامداران اندیشمند و متقى، بر اساس اصول و اخلاق اسلامى است; زیرا هرگاه زمامدار جامعه کاردان و متقى باشد، تقواى او مانع استبداد و انحراف وى از ارزشهاى اسلامى مىشود. دراین صورت، علاوه بر رعایت احکام و حقوق اسلامى، عدالت اجتماعى نیز برقرار و مردم هدایت و سعادتمند خواهند شد.
قلمرو تربیتسیاسى
تعیین قلمرو تربیتسیاسى بسیار مشکل است و نمىتوان حد و مرز دقیق آن را به آسانى مشخص کرد; چون هیچ جنبهاى اززندگىفردى و اجتماعى انسان نیست که با تربیت و سیاست در ارتباط نباشد و دراین دو قلمرو قرار نگیرد. با این وجود، شناخت مرزهاى تربیتسیاسى به شناختحوزههاى تربیت و سیاستبستگى دارد که وجه اشتراک آن دو، قلمرو تربیتسیاسى را معین مىکند.
از یک سو، تربیت داراى حوزههاى وسیعى است که سراسر زندگى انسان را در برمىگیرد. از سوى دیگر، زندگى بشر با سیاست عجین است. پس تربیت و سیاستبه نحوى همه افراد، گروهها و طبقات گوناگون را فرا مىگیرد و مردم چه بخواهند و چه نخواهند، تحت تاثیر آن قرار مىگیرند. (9) اما از دیگر سو، سیاستبه هر مفهومى که باشد، یکى از حوزههاى مهم آن مدیریت جامعه و راهبرد امور عمومى در جهتخیر و صلاح مردم است. تربیتسیاسى - به مفهومى که ذکر شد - در همین قلمرو قابل تطبیق و اجراست.
بنابراین، تربیتسیاسى در حوزه سیاست قرار مىگیرد و قلمرو آن محدود به دامنه رفتار سیاسى است. اگر رفتار سیاسى را با هرگونه فعالیتسیاسى برابر بدانیم، قلمرو تربیتسیاسى توسعه مىیابد; (10) چون شامل همه حرکتهاى سیاسى در سطح جامعه مىشود. ولى اگر دامنه رفتار سیاسى را به رفتار سیاستمداران حاکم در جامعه محدود کنیم; قلمرو تربیتسیاسى نیز به همان اندازه محدود مىگردد.
آنچه از خطبهها، نامهها و کلمات نهجالبلاغه برمىآید معناى اول را تایید مىکند. این گفتهها معمولا در مجامع عمومى ایراد شده وطرفخطابامامعلیه السلام عموممردم بوده است. به همین دلیل، در بسیارى از سخنان آن حضرت، عباراتى همچون «ایها الناس» و «عبادالله» وجود دارد که همه انسانها را دربرمىگیرد. براى مثال، درباره تقوا و دورى از دنیا مىفرماید: «بندگان خدا، شما را به تقوا و پرهیز از دنیا سفارش مىکنم. » (11) «اى مردم، زهد یعنى کوتاهى آرزو و شکر در برابر نعمت و پارسایى در برابر گناهان. » (12)
با این حال، دستورالعملهاى سیاسى نهجالبلاغه مثل نامهها، بیشتر متوجه کارگزاران و مدیران جامعه است; چون فرمانها غالبا به مدیران ارشد نظام اسلامى که منصوبان حضرت بودهاند و براى اجراى هر چه بهتر برنامهها صادر شده است. از اینرو، قلمرو تربیتسیاسى از منظر نهجالبلاغه در قالب رفتار سیاسى موجود در جامعه، اعم از شهروندان و کارگزاران، تعیین مىگردد. بدینروى، ربیتسیاسى همه افراد جامعه را در بر مىگیرد و باید براى بالا بردن سطح فکرى آنان به صورت فراگیر در اجتماع اجرا شود، به خصوص در مورد کارگزاران و سیاستمداران که به دلیل موقعیت اجتماعى آنها، اجراى تربیتسیاسى از همیتخاصى برخوردار است. از اینرو، سفارشها و دستورات گوناگون آن حضرتبه کارگزاران نشاندهندهاهتمام ایشان به اجراى عدالت اجتماعىاست که درحقیقت، محصول تربیت زمامداران مىباشد.
عوامل تربیتسیاسى
تربیتسیاسى یکى از شاخههاى تربیت و تحت تاثیر عواملى است که بر تربیت مؤثر واقع مىشود. منظور از «عوامل تربیتسیاسى» عناصرى است که به نحوى در نگرش، اندیشه و رفتار سیاسى فرد تاثیر مىگذارد و خط مشى سیاسى او را شکل مىدهد. عوامل ربیتسیاسى در نهجالبلاغه متعدد است و این از فرازهاى گوناگون کلمات امام علىعلیه السلام برمىآید. هر چند بررسى همه این عوامل در این مختصر نمىگنجد، ولى به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مىشود:
1- دین و ایمان
مهمترین عامل تربیت در کلام امام على علیه السلام، به خصوص نهجالبلاغه، دین و ایمان به محتواى دینى است. دین و برنامههاى عملى آن از جهات گوناگون بر شکلگیرى شخصیت، افکار و رفتار انسان تاثیر مىگذارد; به گونهاى که فرد تمامى برنامههاى زندگىاش را از دین و الگوهاى دینى فرا مىگیرد; همانگونه که بینشهاى دینى رفتار فردى و خانوادگى را تحت تاثیر قرار مىدهد و گرایشهاى سیاسى - اجتماعى را نیز هدایت مىنماید. امروزه بسیارى از کشورهاى جهان در شرق و غرب بیشتر برنامهها و سیاستهاى کلىشان برخاسته از سوابق دینى آنهاست. اگر دین حق باشد و از قواعد فطرى و الهى تبعیت نماید، بر خط مشى انسان تاثیر ثبتخواهد گذاشت، وگرنه تاثیرات منفى از خود بر جاى مىگذارد.
دین عامل بسیار مهم مهار قدرت و جلوگیرى از فساد سیاسى - اجتماعى است. در بیانات و فرمانهاى حضرت علىعلیه السلام، بر رعایت احکام و دستورات خداوند و پیروى از دین مقدس اسلام مکرر تاکید شده است. آن حضرت در خطبه 189 نهجالبلاغه، ضمن ارائه توصیف جامع از دین اسلام، همگان را به پیروى از آن دعوت مىکنند: «پس آن (دین اسلام) را محترم و بزرگ داشته، از آن پیروى نمایید و حق آن را ادا کنید. » (13) این از آن روست که عمل به احکام اسلام موجب سعادت دنیا و آخرت انسان است. اگر زمامدار و رئیس کشور، مؤمن و متدین به آیین اسلام باشد، ایمان و تدین او مانع استبدادش مىگردد. اسلام بر تربیت اخلاقى، تقوا و خودسازى زمامداران و مدیران جامعه تاکید بسیار دارد; چون ابزارهاى قدرت و فرمانروایى بیشتر در اختیار حاکمان قرار دارد و از اینرو، نیاز آنها به تربیت اخلاقى و سیاسى نیز افزونتر است.
همچنین حضرت على علیه السلام در نامهاى خطاب به عمرو عاص، او را از استفاده نامناسب از دین و پیامدهاى زیانبار آن آگاه نموده، مىفرمایند: «پس تو (اى عمروعاص) ، دین خود را تابع دنیاى کسى (معاویه) قرار دادى که گمراهى او آشکار و پردهاش دریده است. تو دنبال چنین کسى رفتى و بخشش او را خواستى. پس دنیا و آخرت خود را به باد دادى و اگر به حق چنگ مىزدى، آنچه (از دنیا و آخرت) مىخواستى به آن مىرسیدى. » (14)
نقش دین در تربیت
الف - فردى:
ایمان به خدا، که یکى از ارکان مهم دین است، در تقویت اراده و اعتماد به نفس انسان، به خصوص حاکمان و مدیران جامعه، تاثیر فراوان دارد. یاد خدا و اعتقاد به او موجب آرامش روحى و اطمینان خاطر فرد شده، او را در برابر حوادث و گرفتارىها قوى مىسازد: «آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد. » (رعد: 28) از اینجاست که افراد مؤمن در انجام وظیفه و خدمتبه مردم، هرگز احساس خستگى نمىکنند، بلکه با جدیت تمام، به کارهاى سودمند خود براى اجتماع ادامه مىدهند و با سرمایه ایمان است که آنها مىتوانند کارهاى شایسته انجام دهند. حضرت علىعلیه السلام درباره ایمان و نقش آن در انجام کار خیر و نیل بشر به سعادت مىفرماید: «راه ایمان روشنترین راه است و درخشندهتر از چراغ. پس به وسیله ایمان و اعتقاد به خدا، مىتوان بر انجام کارهاى نیکهدایتشد. » (15) بنابراین، دین و ایمان عامل قوى در تقویت اراده زمامداران است، به نحوى که آنان مىتوانند در اثر تبعیت از دین و تقویت ایمان بر خواستههاى نفسانى خویش غالب آیند و در راه خدا و خدمتبه خلق خدا گام بردارند. رهبران دینى و سیاستمداران واقعى در طول تاریخ چنین بودهاند.
ب - اجتماعى:
دین از نظر اجتماعى، وحدتآفرین و مهمترین عاملى است که مىتواند گروههاى پراکنده را گرد هم آورد. در بسیارى از آیات قرآن به این مساله اشاره شده و دین اسلام به عنوان «صراط مستقیم» و یگانه محور اجتماع مردم معرفى گردیده است. خداوند مىفرماید: «و این [دین] راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید و از راههاى پراکنده (و انحرافى) پیروى ننمایید که شما را از طریق حق دور مىسازد» (انعام: 153) حضرت علىعلیه السلام نیز در موارد متعددى از نهج البلاغه، با توصیفى جامع از دین اسلام، آن را عامل وحدت و موجب نجات جامعه از بدبختى مىدانند و در این زمینه مىفرمایند: دین نور و روشنى استبراى کسانى که بخواهند در راه راست قدم بردارند و از ضلالت و گمراهى نجات یابند; عامل نجات و رهایى از عذاب براى کسانى است که به آن تصدیق و اعتراف کنند. » (16)
ج - اخلاقى:
مهمترین نقش تربیتى دین و ایمان، اصلاح اخلاق و رفتار مردم است; زیرا اصلاح رفتارهاى فردى و اجتماعى تنها در سایه گرویدن به دین و تبعیت از دستورات آن امکانپذیر است. انبیا و اولیاى الهى، که همگان مبلغان دینى و فرستادگان خدا بودند، هر یک به نوبه خود مردم را به رفتار نیکو و اخلاق حسنة دعوت مىکردند; به خصوص پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله که در این زمینه، بسیار تلاش کردند تا توانستند عربهاى دوره جاهلیت را با دین توحید و اخلاق اسلامى آشنا سازند. در روایت معروفى از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: «من مبعوث شدهام تا مکارم اخلاق را به حد کمال برسانم. » (17) قرآن درباره اخلاق پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «تو ملکات اخلاقى بس بزرگى دارى. » (قلم: 40) و با همین اخلاق بود که ایشان توانستبر مشکلات فایق آید و مردم را هدایت کند. بنابراین، یکى از نقشهاى مهم دین نقش تربیتى آن است و با پیروى از ارزشهاى دینى، مىتوان به کمالات اصیل انسانى نایل گردید.
2- خانواده
کانون خانواده در نظام تعلیم و تربیت، از جایگاه خاصى برخوردار است و کارشناسان امور تربیتى همواره بر اهمیت آن تاکید کردهاند; زیرا خانواده نخستین محیطى است که کودک در آن قدم مىگذارد و تحت تاثیر کنشها، نگرشها و عملکرد اعضاى خانواده، به خصوص پدر و مادر قرار مىگیرد. زیربناى شخصیت انسان در دامان پدر و مادر پىریزى شده، به مرور زمان شکل مىگیرد. کودک در محیط خانه، از چگونگى روابط انسانى آگاه مىشود و مىآموزد که چگونه باید با دیگران ارتباط برقرار کند. اندیشههاى سیاسى - اجتماعى فرد بیش از همه برایند نگرشها و گفتارهایى است که در محیط خانه به او تلقین مىشود.
امام على علیه السلام در نهجالبلاغه به تاثیر مثبت و منفى خانواده بر رفتار سیاسى فرد اشاره دارند. ایشان در نامهاى به معاویه، بىلیاقتى او را در زمامدارى به دلیل سوابق بد خانوادگىاش یادآور شده، مىفرمایند:
«اى معاویه، شما (بنى امیه) کى لیاقتحکمرانى بر رعیت و زمامدارى مسلمانان را داشتهاید; بدون سابقه خیر و نیکو و دارا بودن بزرگوارى و ارجمندى در میان مردم؟» (18)
یعنى پیش از این، هیچگونه برترى و امیتاز خانوداگى نداشتهاى که موجب شود ادعاى خلافت و زمامدارى نمایى. همچنین حضرت در نامه دیگرى خطاب به منذر ابن جارود عبدى، که بر بعضى از شهرهاى فارس از جانب آن حضرت حکمرانى داشت و مرتکب خیانت و فساد مالى شد، به تاثیر خانواده بر رفتار سیاسى فرد اشاره مىکنند و مىفرمایند: «نیکى پدرت مرا فریب داد و گمان کردم که توهم از روش او پیروى مىنمایى و به راه او حرکت مىکنى. پس ناگاه به من خبر رسید که خیانت کرده از سیره پدر و خانوادهات عدول نمودهاى. » (19)
روشن است که نقش خانواده در تربیت و رفتار سیاسى فرد از نظر امام علىعلیه السلام مسلم بوده و حضرت به این موضوع اذعان داشتهاند، وگرنه اشاره به عدم شایستگى معاویه در تصدى خلافت مسلمانان به لحاظ سوابق بد خانوادگى و فامیلى و اشاره به حسن رفتار پدر منذر ابن جارود و تاثیر آن در انتخاب منذر به عنوان والى و حکمران یکى از شهرهاى فارس از جانب آن حضرت، معنا ندارد. بنابراین، مىتوان گفت: خانواده یکى از عوامل مهم در تربیتسیاسى است و اندیشههاى سیاسى فرد بیشتر تحت تاثیر جهتگیرىها، نگرشها و رفتارهاى سیاسى - اجتماعى خانوادگى وى قرار دارد.
حضرت على علیه السلام در یکى از خطبههاى نهجالبلاغه از سوابق خانوادگى، مقام و منزلتش نزد رسول خداصلى الله علیه وآله و چگونگى ارتباطش با آن حضرت سخن مىگوید. ایشان در این بخش از سخنان خود، به بیان نحوه زندگى خویش با رسول خدا صلى الله علیه وآله و آموزههاى اخلاقى و رفتارى، که از آن حضرت فراگرفته است، مىپردازد و در این زمینه مىفرماید:
«شما مقام و منزلتم را نزد رسول الله صلى الله علیه وآله به سبب خویشى نزدیک و مقام بلند و احترام خاصى که نزد آن حضرت داشتم، مىدانید. زمان کودکى مرا در کنارش پرورش داد و تربیت کرد و به سینهاش مىچسبانید، در آغوش مىگرفت و تنش را به من مىمالید و بوى خوشش را به من مىبویانید و خوراکى جویده در دهان من مىنهاد، و من به دنبال او مىرفتم; مانند رفتن بچه شتر دنبال مادرش و در هر روز از اخلاق خود برایم ظاهر مىکرد و مرا به پیروى از آن امر مىنمود. من در حراء نزد او بودم; جز من کسى آن حضرت را نمىدید. نور وحى و رسالت رامىدیدم وبوى نبوت و پیغمبرى را مىبوییدم. » (20)
همانگونه که از این کلمات حضرت به روشنى برمىآید، شخصیت آن حضرت از دوره کودکى کاملا تحت تاثیر رفتار و گفتار پیامبرصلى الله علیه وآله قرار داشته و در حقیقت، او محصول تربیتهاى مؤثررسولاکرمصلى الله علیه وآله است. افکار و اندیشههاى سیاسى - اجتماعى امام علىعلیه السلام برخاسته از همان اندیشههاى الهى رسول اللهصلى الله علیه وآله مىباشد که در دورانکودکىبه اوآموخت و براساس آنتربیت کرد.
امروزه نیز آثار تربیتخانوادگى و فضاى حاکم بر آن در جهتگیرىها، نگرشها و برخوردهاى سیاسى زمامداران و سیاستمداران به خوبى نمایان است. فرمانروایانى که خانوادههاىشان تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار گرفتهاند و فضاى حاکم بر آنها فضاى غیردینى استبه شدت گرایش ضددینى دارند و طرفدار برقرارى رابطه نزدیک با امریکا هستند. این عده، که فریفته ظواهر تمدن غرب شدهاند، در واقع، از سیاستهاى معاویهگونه سردمداران استکبار غرب پیروى مىکنند و از حکومت عادلانه علىعلیه السلام که نمونه آن در جهان امروز، نظام جمهورى اسلامى و حاکمیت ولایت فقیه است، دورى مىجویند. در مقابل، سیاستمدارانى نیز هستند که در اثر تربیت درستخانوادگى و فضاى دینى حاکم بر آن، با تمام توان پشتیبان اسلام مىباشند و از ارزشهاى دینى کاملا حمایت مىکنند. به هر حال، خانواده یکى از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذار در تربیتسیاسى است. از اینرو، لازم است تربیتسیاسى به صورت برنامهاى فراگیر به محیطهاى خانوادگى نیز راه یابد و سیاستهاى کلى نظام اسلامى به افراد آموزش داده شود.
3- ارزشهاى مورد قبول جامعه
عامل دیگرى که خواه ناخواه بر نگرشها و گرایشهاى سیاسى افراد تاثیر مىگذارد، ارزشها و سنتهاى مورد قبول جامعه است. تجربه نشان داده است که انسان تحت تاثیر محیط و فضاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى حاکم بر آن قراردارد، به گونهاى که نمىتوان شخصیت علمى و سیاسى افراد را جدا از شرایط زیست - محیطى آنها تجزیه و تحلیل کرد. از اینرو، ارزشها و سنتهاى رایج در اجتماع به عنوان عاملى مؤثر در تربیتسیاسى حاکمان شناخته مىشود. رهبران سیاسى جهان نمىتوانند بدون در نظر گرفتن هنجارهاى اجتماعى و ارزشهاى موجود در جامعه برنامهریزى کنند و یا طرحى را اجرا نمایند. بر این اساس، تربیتسیاسى در هر جامعه، باید هماهنگ با ارزشهاى دینى و فرهنگى آن جامعه انجام گیرد. به عنوان نمونه، ارزشهاىحاکم در نظام اسلامى ایران، ارزشهاى دینى و اسلامى است. بدینروى، تربیتسیاسى فرمانروایان و سیاستمداران این نظام باید بر اساس اصول و معارف اسلامى باشد.
امام علىعلیه السلام در عهدنامه مالک اشتر در این زمینه مىفرماید: «هرگز سنت نیکى را که پیشتازان این امتبه آن عمل نمودهاند، مشکن; سنتى که موجب انس و لفتبین مردم گردیده و ملتبر اساس آن به زندگى شایستهاى دستیافتهاند. » (21)
از این دستور امامعلیه السلام برمىآید که سنتها و ارزشهاى مورد پذیرش جامعه در صورتى که هماهنگ با ارزشهاى دینى باشد، باید حفظ گردد; چون اینگونه ارزشها، به خصوص ارزشهاى دینى، محور وحدت ملت و مانع تفرقه و جدایى آنهاست. امروزه به روشنى مشاهده مىشود در جامعهاى که ارزشهاى اسلامى حاکم است مردم آن آزاد و مستقل وبهصورتمتحدزندگىمىکنند. به عکس، جوامعى که به ارزشهاى دینى چندان اهمیت نمىدهند و تعهدى نسبتبه انجام احکام الهى ندارند، دچار تفرقه و پراکندگى شده، از وضعیتمناسبىبرخوردار نیستند. بنابراین، هر مدیر و سیاستمدارى که در راس قدرت قرار مىگیرد، حق ندارد نسبتبه ارزشهاى دینى بىاعتنایى نشان دهد، بلکه موظف است مردم را به التزام و تعهد نسبتبه ارزشها دعوت نماید و خود نیز عامل بدان باشد.
روشهاى تربیتسیاسى
آنچه در مباحث تربیتى به ویژه تربیتسیاسى، اهمیت دارد و لازم است مورد بررسى قرار گیرد روشهاى تربیت است تا مربى بتواند با استفاده از آنها افراد شایستهاى پرورش دهد.
امروزه، روشهاى گوناگونى در فرایند تربیتبه وجود آمده و مورد استفاده مربیان قرار مىگیرد که عمدهترین آنها عبارت است از: روش الگودهى، پند و اندرز، عبادت و انجام فرایض، مراقبت، و تحسین وتشویق. اگرچه در سخنان امام علىعلیه السلام به این روشها تصریح نشده است، ولى با دقت در سیره و کلام ایشان، مىتوان این روشها را استنباط کرد. در اینجا، به برخى از روشهاى تربیتسیاسى در کلام امام علىعلیه السلام از نهجالبلاغه اشاره مىشود:
1- الگودهى
به نظر صاحبنظران تربیتى، مؤثرترین و عملىترین روش در تربیت فرد با تمام ابعاد - دینى، اخلاقى، سیاسى - آن ارائه الگو مىباشد. بىتردید، ارائه الگوى مناسب و سرمشق زنده به افراد، بر تربیت آنها از جنبههاى گوناگون تاثیر مىگذارد. از اینرو، خداوند همه انبیاعلیهم السلام به خصوص رسول اکرمصلى الله علیه وآله را به عنوان «اسوة حسنه» و سرمشق نیکو براى مردم معرفى کرده است; مىفرماید: «به راستى شما را در (خصلتها و روش) پیامبر خدا نمونه و سرمشق نیکو و پسندیدهاى است. » (احزاب: 21) پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در تمام ویژگىهاى انسانى و در همه زمینهها، اعم از اخلاق، سیاست و امثال آن الگوست. در سیاست چنان بود که از اقوام و طوایف پراکنده ملتى واحد ساخت و نخستین حکومت اسلامى را در مدینه بنیان نهاد. در واقع، خداوند پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله را برانگیخت تا سرمشقى براى تمام بشریتباشد تا روز قیامت.
علىعلیه السلام نیز با پیروى کامل از رسول خداصلى الله علیه وآله، ایشان را به عنوان بهترین الگو براى عموم مردم، به خصوص اصحاب و یارانش معرفى کردند. بدینروى، هنگام ملاقات با طلحه و زبیر و رد پیشنهادهاى آنان فرمودند: «پس از رسیدن خلافتبه من، بدانچه در قرآن کریم آمده است عمل مىکنم و از هرچه پیامبر سنت نهاده است پیروى مىنمایم و بهنظرات شما احتیاجى ندارم. » (22) همچنینآنحضرتخطاببهعموم مردم فرمودند: «به راهو رسم پیامبرتاناقتدا کنید که بهترین راه و رسمهاست. رفتارتان رابا روش پیامبر تطبیق دهید که هدایت کنندهترین روشهاست. » (23)
از این سفارشهاى حضرت علىعلیه السلام به مسلمانان، به ویژه اصحاب آن حضرت، به خوبى معلوم مىشود که ایشان در تربیت دینى، سیاسى و اخلاقى مردم از شیوه الگودهى استفاده کرده و رسول اکرمصلى الله علیه وآله را به عنوان بهترین سرمشق زندگى به آنان معرفى نموده است. زندگى پیامبرصلى الله علیه وآله در همه شؤون آن، مناسبترین روش براى الگوگیرى است; به گونهاى که پیروى از آن موجب سعادت دنیا و آخرت انسان مىباشد. امام علىعلیه السلام در نامهها و دستورات خود به کارگزاران و احیانا توبیخ آنان در برخى موارد، خود را به عنوان الگوى رفتارى آنان معرفى کردهاند. در همین زمینه، به عثمان بن حنیف، استاندار بصره، مىفرماید: «آگاه باش! هر ماموم و پیروى امام و پیشوایى دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد. بدان که امام و رهبر شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است. آگاه باش! شما توانایى آن را ندارید که چنین باشید، اما مرا با ورع، تلاش، عفت، پاکى و پیمودن راه صحیح یارى دهید. » (24)
بنابراین، یکى از کارامدترین روشهاى تربیت، به ویژه تربیتسیاسى، روش «الگودهى» است.
2. پند و اندرز یا موعظه حسنه
پند و اندرز یا موعظه حسنه، که از روشهاى مؤثر در تربیت است، امروزه نیز بر استفاده از آن در تربیت افراد توصیه مىشود; چون در نفس انسان، گرایشهایى فطرى وجود دارد که احتیاج به ارشاد و تهذیب دارد و این کار با پند و اندرز قابل تحقق است. موعظهاى که از دل و جان پاک برخیزد، جانهاى ره گم کرده را هدایت مىکند و دلهاى سخت را نرم نموده، تسلیم حق مىنماید. امام علىعلیه السلام به فرزندش، امام حسن مجتبىعلیه السلام، وصیت مىکند: «دلت را با موعظه زنده کن» ; (25) زیرا موعظه حسنه دلهاى غافل را بیدار نموده، به حرکت مىآورد.
موعظه حسنه از روشهاى قرآنى است که خداوند براى تربیت آدمیان بدان سفارش نموده و همه انبیاعلیهم السلام نیز آن را به کار بردهاند; چنان که خداوند به پیامبر فرمان مىدهد: «با شیوه حکیمانه و موعظه حسنه مردم را به راه پروردگارت بخوان. » (نحل: 125) حضرت لقمانعلیه السلام نیز از این روش در تربیت فرزندش استفاده کرده است: «آنگاه که لقمان پسر خویش را موعظه کرد و گفت: اى پسرک من، به خدا شرک نورز; به راستى که شرک ستمى بزرگ است. » (لقمان: 13) بدین روى، پند و اندرز به عنوان یک روش قرآنى همواره مورد استفاده پیامبرانعلیهم السلام بوده و آنها در طول تاریخ، براى تربیت انسانها از آن بهره گرفتهاند. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیز به عنوان مربى نمونه، بارها در تربیت و پرورش افراد، این روش را به کار بردند. آن حضرت در برخورد با مشرکان و یا اهل کتاب با زبان بسیار نرم و محبتآمیز، آنها را به اسلام دعوت مىکردند و همین روش موجب جذب افراد مختلف مىگردید تا اینکه به زودى قلمرو کشور اسلامى گسترش یافت. خداوند نیز در این باره مىفرماید: «به برکت رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از اطراف تو پراکنده مىشدند. » (آل عمران: 159)
حضرت علىعلیه السلامنیز از روش پند و اندرز در هدایت مردم، به خصوص تربیت کارگزاران، استفاده کرده، آن را به عنوان «حق ملتبرحاکم» معرفى نمودهاند: «اى مردم، براى منو شما حقوق متقابلى است: از من بر شما و از شما بر من. اما حق شما بر من نصیحت، خیرخواهى و موعظه شماست. » (26) باز مىفرماید: «برامام و زمامدار اسلامى نیست جز آنچه از ناحیه پروردگار به عهده او واگذار شده است: کوتاهى نکردن در موعظه و کوشیدن در نصیحت. » (27)
بنابراین، از منظر امام علىعلیه السلام، نصیحت، حق مردم بر حاکم و زمامدار است که باید در مسیر تربیت و هدایت انان به کار گرفته شود;همانگونهکه خود آن حضرت در تربیت کارگزاران و مدیران، بلکه در تربیت عموم مردم از این روش به خوبى بهره مىگرفتند.
3. نظارت و مراقبت
تربیتبه کمک نظارت و مراقبت از رفتار و بازپرسى و حسابرسى شیوه رایج در تعلیم و تربیت و به ویژه در قلمرو سیاست و اداره امور اجتماعى است. این شیوه در تربیت افراد، اعم از کارگزاران حکومتى و غیر آنها، بسیار مؤثر است و نقش اساسى در اصلاح رفتار فرد دارد. از آنجا که نوع آدمى نیازمند مراقبت و نظارت است و انسان باید احساس کند که ناظران و مراقبانى از بیرون بر اعمال و رفتار و عملکرد او نظارت دارند و نسبتبه کارهاى گذشته باید مورد بازپرسى قرار گیرد، از اینرو، روش مراقبت در تربیت فرد اهمیتبسزایى دارد. خداى متعال توجه انسان را به مراقبان بیرونى جلب مىکند و مىفرماید: «اى پیامبر، به مردم بگو: هرگونه عمل کنید خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مىبینند و به زودى به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانده مىشوید و شما را به آنچه عمل مىکردید، خبر مىدهد. » (توبه: 105)
امام علىعلیه السلام در تربیتسیاسى کارگزاران، از روش نظارت و مراقبتبه خوبى استفاده مىکردند. ایشان در نامه عتابآمیزى به عثمان بن حنیف مىفرماید: «اى پسر حنیف، به من گزارش رسیده که یکى از جوانان اهل بصره تو را به خوان مهمانىاش دعوت کرده و تو نیز بدانجا شتافتهاى، خوردنىهاى نیکو برایت آورده و پى در پى کاسهها پیشت نهادهاند. گمان نمىکردم چنین مهمانىاى را بپذیرى. » (28) هر چند کارى که عثمان بن حنیف مرتکبشد فقطشرکت دریک مهمانى - به اصطلاح - اشرافى بود، نه چیزى بیش از آن، اما در عین حال، امام علىعلیه السلام او را توبیخ کردند; زیرا این کار را در شان کارگزار خود نمىدیدند. حاکم منصوب از جانب علىعلیه السلامباید اوراالگوىخویش قرار دهد و مثل وى رفتار کند و در مجالسى که فقرا بدان راه ندارند شرکت ننماید.
در موارد متعدد دیگرى نیز امیرمؤمنانعلیه السلام هر جا تعدى و انحرافى مىیافتند، فورا خطاکار را بدون هیچ ملاحظهاى تنبیه مىکردند; چنان که وقتى به امامعلیه السلام خبر رسید که یکى از پسرعموهایش - عبدالله بن عباس - دستبه تعدى در اموال مردم گشوده است، در نامهاى، سخت او را تهدید و سرزنش کردند: «پس از خدا بیمدار و مالهاى این مردم را برگردان و اگر چنین نکنى و خدا مرا یارى دهد تا بر تو دستیابم، کیفرت مىدهم و با شمشیرى تو را بزنم که کسى را بدان نزدم جز آنکه به آتش جهنم وارد شد. » (29)
نمونههایى از این دستحاکى از آن است که امام علىعلیه السلام سخت مراقب کارگزاران خودبودند و برکارهاىایشان کاملا نظارت داشتند و به صورت پنهان و آشکار، عملکرد کارمندان را ارزیابى مىکردند. در همین زمینه، امامعلیه السلام به مالک اشتر چنین فرمان مىدهند: «کارهاى کارگزارانت را وارسى کن و افراد شایسته داراى صداقت و وفا را بر رفتار آنان مراقب ساز; زیرا بازرسى پنهان در کار آنان، آنها را به امانتدارى و نرمى با مردمان وادار مىسازد. » (30)
به هر حال، به کارگیرى شیوه مراقبت روش معمول در نظام حکومتى امام علىعلیه السلام براى تربیتسیاسى - اجتماعى کارگزاران بوده است و بر اساس نامههاى ایشان به حاکمان، این روش بهترین راه در حفظ امانت و رعایتحقوق مردم مىباشد.
4- روش عبادت و انجام فرایض
یکى از روشهاى تربیتى موجود در نهجالبلاغه، که در تربیت دینى، اخلاقى، سیاسى و اجتماعى نقش بسزا دارد، روش عبادت و انجام واجبات الهى است. این روش را مىتوان از سیره عملى امام علىعلیه السلام به زمامداران استنباط کرد. همانگونه که علىعلیه السلام نمونه کاملى از یک انسان وارسته و الهى بوده و در تمام فضایل و کمالات معنوى سرامد و ممتاز است، در عبادت و بندگى خدا نیز از همگانپیشى گرفته; عبادتهاى شبانه و راز و نیازهاى عاشقانه او چنان بود که حتى دشمنان را به شگفتى واداشت تا آنجا که به این موضوع اعتراف مىنمودند و از وى ستایش مىکردند.
على علیه السلام گذشته از اینکه خود دلباخته عبادت بود و در بحرانهاى زندگى از آن کمک مىگرفت، زمامداران و کارکنانش را نیز بدان دستور مىداد. در نخستین فرمانش به مالک فرمود:
«اطاعت و عبادت خدا را بر همه چیز مقدم بدار و آنچه را در قرآن کریم آمده است از فرایض و مستحبات الهى بدان عمل کن; چون هیچ کس به سعادت نمىرسد جز با پیروى از دستورات خداوند. » (31) همچنین به مالک سفارش مىکنند: «براى اصلاح نفست، ما بین خود وخدایتبهترین و با عظمتترین اوقات را قرار بده» ; (32) یعنى وقتى را براى حضور در بارگاه خداوندى انتخاب کن که بتوانى همه توجهت را به خدا جلب کنى و در آن اوقات خاص از او مددگیرى.
علىعلیه السلام به همه کارگزارانش به انجام هرچه بهتر فرایض، به خصوص نماز، دستور مىدادند و اهمیت نماز را براى آنان بیان مىداشتند. به محمد ابن ابى بکر فرمودند: «نماز را در وقتى که براى آن تعیین شده استبه جاى آر و بدان هر یک از اعمالت پیرو نماز تواست» ; (33) یعنى اگر نماز را نیکو به جا آورى، کارهاى دیگر تو نیز نیکو خواهد بود و اگر نماز را ضایع کنى، اعمال دیگرت نیز ضایع خواهد بود. به دیگر سخن، نماز اساس دین است; اگر نماز نزد خدا قبول شد، اعمال دیگر نیز قبولاست، وگرنههیچ یکازعباداتپذیرفته نمىشود. به طور کلى، ایشان مىفرماید: «هر که ارتباط خود با خدا را درست کند و از غیرخدا چشم بپوشد، خداوند رابطه او را با مردم درست مىکند و مردم را نسبتبه او مهربان مىسازد. » (34)
بسیارى از مشکلات و بحرانهاى موجود در جوامع اسلامى در اثر غفلت و دورى از خدا پدید آمدهاند که اگر همه رهبران مسلمان به قرآن و سیره رسول اللهصلى الله علیه وآله عمل کنند، همه بحرانها اعم از دینى، اخلاقىوسیاسى - اجتماعى برطرف خواهند شد. امید است که زمامداران روزگارى همه به خدا برگردند و استقلال کشورهاى اسلامى را به ارمغان آورند.
5- تحسین و تشویق
یکى از شیوههاى رایج و کارساز در فرایند تربیت، شیوه تشویق از رفتار و عملکرد مثبت متربیان است; زیرا ساختار روانى و عاطفى انسان به گونهاى است که اگر در برابر کارى که انجام مىدهد مورد تحسین قرارگیرد، به آن کار علاقهمند شده، آن را تکرار مىکند. از اینرو، تشویق و پاداش در اصلاح یا تثبیت رفتار بسیار مؤثر است و شاید بهترین راه در تقویت عملکرد مثبت فرد باشد. کارشناسان امور تربیتى و مربیان پرورشى نیز در طول تاریخ، در تربیت افراد از این روش استفاده کردهاند.
تشویق و اعطاى پاداش یا وعده آن از روشهایى است که ریشه قرآنى دارد. خداوند ضمن تحسین و قبول کارهاى نیک بندگان، با وعده ثواب و پاداش چند برابر، آنها را به تکرار و ادامه آن تشویق مىکند و مىفرماید: «هر کس نیکى کند و کار خیرى انجام دهد، ده برابر آن مزد دارد. » (انعام: 108) یا مىفرماید:
«هر که به کار نیکى اقدام کند، ، برایش مزدى بهتر از آن خواهد بود، و از عذاب سخت روز قیامت نیز در امان است. » (نحل: 90)
پیامبران الهى علیهم السلام نیز هر یک ضمن دعوت از مردم، مژده و بشارت پاداش را نیز به آنان مىدادند. از اینرو، یکى از وظایف انبیاعلیهم السلام بشارت دادن بوده است; خداوند مىفرماید:
«ما انبیا را نفرستادیم، مگر اینکه بشارت دهنده و بیمرساننده باشند. » (انعام: 48)
همچنین درباره رسول اکرم صلى الله علیه وآله مىفرماید:
«اى پیامبر، تو را گواه و بشارتدهنده و بیمرساننده فرستادیم» (احزاب: 44) ;
یعنى گواه بر اعمال مردم باش، آنان را به نعمتهاى بهشتى بشارت بده و از عذاب آخرت بترسان. امام علىعلیه السلام نیز این روش را در تربیتسیاسى - اجتماعى کارگزاران به کار مىگرفتند. از نامهها و فرمانهاى آن حضرت در نهجالبلاغه درباره کارگزاران و چگونگى برخورد آنان با افراد رده پایین، به خوبى برمىآیدکه روشتشویق مورد توجه ایشان بوده است. به مالک دستور مىدهند: «مبادا نیکوکار و بدکار نزدت یکسان باشند; چون این روش نیکوکار را در نیکى کم انگیزه مىکند و بدکار را به بدى وامىدارد. » (35) منظور این است که مالک به عنوان یک حاکم اسلامى و نماینده علىعلیه السلام، نباید نیکان و بدان را برابر بداند، بلکه باید نیکوکاران را تشویق و بدکاران را مجازات نماید. نیز به مالک فرمودند: آنان (کارگزاران) را در نیکى یارى کن و پیوسته تشویقشان نما و کارهاى مهمى را که انجام دادهاند برشمار، زیرا یاداورى کارهاى نیک آنان را به هیجان درمىآورد و افراد از کار ماندهرابه خواستخداترغیبمىکند» ، (36) بدین معنا که تشویق در افراد ایجاد انگیزه مىکند و آنان را به حرکت و فعالیتبیشتر وامىدارد و حتى افراد بىتفاوت یا بىحال را علاقهمند مىسازد.
بر اساس اندیشه و سیره على علیه السلام، تشویق عامل مؤثرى در ایجاد انگیزه است و مىتواند افراد را به اصلاح یا تثبیت رفتارهاى مطلوب هدایت کند. همانگونه که خود آن حضرت در گفتار و رفتار، به تحسین و تمجید یاران و اصحاب مىپرداختند. ایشان در تحریک و تشویق یاران خود از آنان چنین یاد مىکنند: «شمایید یاران حق و برادران در دین و ایمان و در روز جنگ چون سپر نگهبان; پس مرا یارى کنید به نصیحتى خالى از فریب و نیرنگ و دورویى. » (37)
آنچهاز سخنان علىعلیه السلام بر مىآید این است کهتشویق در تربیت و اصلاح رفتار فرد مؤثر است و ایشان این روش را گذشته از اینکه خود به کار مىگرفتند، دیگران را نیز بدان دستور مىدادند.
ویژگىهاى مثبت کارگزاران
رسیدن به اهداف بلند نظام اسلامى و تحقق برنامههاى آن، تدبیرى مىطلبد که بر اساس آن، بتوان افراد شایستهاى را براى تصدى امور ادارى و اجتماعى کشور تربیت کرد. تربیتسیاسى و پرورش افراد کاردان در امور سیاسى، بر اساس اندیشه امام علىعلیه السلام شاخصهها و محورهایى دارد که لازم است مورد توجه فرمانروایان و دستاندرکاران این مهم قرار گیرد. علىعلیه السلام براى کارگزاران حکومتى ویژگىهایى را در نظر داشتند و براى رسیدن بدانها، شیوههایى را به کار مىگرفتند. در اینجا، به برخى از ویژگىهاى کارگزاران مورد نظر آن حضرت اشاره مىشود:
1- خدامحورى
اولین ویژگى که از فرمانهاى حکومتى حضرت علىعلیه السلام در ارتباط با امور ادارى و سیاسى به دست مىآید و جنبه تربیتى نیز دارد، «خدامحورى» است. کسى که در وادى اداره جامعه و مسائل سیاسى قدم مىگذارد و مىخواهد به مردم خدمت کند، باید در هر شرایطى خدا باور و خدامحور باشد; چون قدرت و ریاستبه طور طبیعى، غرورآفرین است و از اینرو، سیاستمداران بیش از دیگران در معرض لغزش و سقوط قرار دارند. یاد خدا و توجه به او نیرویى است که همواره انسان را در لغزشگاهها و خطرات حفظ مىکند. حضرت علىعلیه السلام بدین دلیل، در دستورالعمل خود به مالک اشتر فرمان مىدهند: «خداوند سبحان را با قلب و دست و زبان یارى نما; زیرا خداى بزرگ یارى و عزت کسى را که یاریش کند و عزیزش بدارد تضمین کرده است. » (38)
منظور از نصرت و حمایت دین خدا، یارى مسلمانان و اجراى احکام اسلامى در جامعه است. کسانى که با قلب و زبان و دست و در یک کلام، با تمام وجود، از دین خدا حمایت کنند و در تمام کارها خدامحور باشند مورد نصرت خداوند قرار مىگیرند; خداوند به این افراد وعده کمک و یارى داده و در این باره خطاب به مؤمنان فرموده است: «اگر شما دین خدا را یارى کنید، خدا یارىتان مىکند. » (محمد: 7)
خدامحورى آثار متعددى همچون اخلاص در عمل، دورى از گناه و قرب الى الله دارد که هر یک به لحاظ تربیتى بسیار مهم است; زیرا هدف عالى در تربیت اسلامى رسیدن به مقام قرب الهى مىباشد و باید تمام فعالیتهاى مربیان در این زمینه صورت گیرد. علاوه بر این، اگر مدیران و سیاستگذاران جامعه بر اساس خداباورى و حقمدارى حرکت کنند و در راه خدا قدم بردارند، خداوند محبت آنها را در دل مردم جاى مىدهد. علىعلیه السلام نیز به این امر اشاره دارند: «هر که آنچه را بین او و بین خداست اصلاح کند، خداوند آنچه را بین او و بین مردم است درست مىکند. » (39) بدینروى، سیاستمداران نظام اسلامى باید به گونهاى تربیتشوند که ویژگى خداباورى در قلب و روح آنان رسوخ کند تا تمام کارهایشان بر اساس خدامحورى انجام گیرد.
2- حقمدارى
از دیگر خصوصیاتى که باید در تربیتسیاسى زمامداران و مدیران بدان توجه شود، «حقمدارى» است. مربیان سیاسى باید افراد را چنان براى اداره امور کشور تربیت نمایند که روحیه حقطلبى و حقمدارى از شاخصههاى وجودى آنان باشد. حضرت علىعلیه السلام در این زمینه، به مالک اشتر براى انتخاب همکاران نزدیکش دستور مىدهند: «افراد حقگو را به خود نزدیک کن، از میان خواص خود کسى را به خود نزدیکتر کن که در حقگویى - گرچه گفتار حق تلخ است - صراحت لهجه داشته باشد. » (40) همچنین آن حضرت درباره حق والى و رعیت مىفرماید: «هرگاه رعیتحق والى و والى حق رعیت را ادا کند، حق در بین آنها عزیز و قواعد دین استوار و روزگار اصلاح مىشود» (41) درباره اجراى حق به مالک مىفرمایند: «حق را براى هر که باشد از نزدیکان و بیگانگان اجرا کن و در انجام این تکلیف بردبار و شکیبا باش، گرچه اجراى حق درباره خویشان و خواص طبق میل قرار نگیرد. » (42)
بنابراین، یکى از صفات برازنده زمامدار، حقگویى و حق مدارى است که طبق کلام رسول خداصلى الله علیه وآله، «حق را باید گفت، هر چند در ذائقه بعضى تلخ آید. » (43) یاران راستین امام علىعلیه السلام - همانند مالک اشتر - در اثر تربیتهاى درست آن حضرت، داراى صفتحقگویى و حقمعیارى بودند و تا آخرین روزهاى زندگى بر آن ثابت قدم ماندند.
3- عدالتخواهى
از شاخصههاى بارز تربیتسیاسى در سیره و گفتار امام علىعلیه السلام عدالتپرورى و عدالتخواهى است. سراسر زندگى آن حضرت نشان دهنده اعتدال و اجراى عدالت در جامعه است. ظلمستیزى ایشان و مبارزه با ستم وبیدادگرى، چه در دوران حکومت و چه پیش از آن، از ویژگىهاى زندگى آن حضرت است; چنانکه دوست و دشمنبدان معترفند. حضرت علىعلیه السلام در دستورالعمل هاى سیاسى خود به فرمانروایان، همواره بر رعایت انصاف و عدالت در بین مردم تاکید مىکردند; همانگونه که فرازهایى از عهدنامه مالکاشتر به این موضوع اختصاص یافته است: «مالکا، انصاف و عدالت رابین خدا و مردم از یک سو و خود و نزدیکانت و هر که هواى او را در سر دارى از سوى دیگر، مراعات کن. » (44)
على علیه السلامدر این فراز از گفتار خود به مالک، او را به رفتار عادلانه با مردم و پرهیز از ظلم و ستم و دورى از تبعیض در بین آنان سفارش مىکنند; یعنى مدیر و فرمانرواى مسلمانان نباید خود و بستگان یا طرفدارانش را در مسائل شخصى و امتیازات اجتماعى بر دیگران مقدم بدارد; زیرا در صورتى که حاکم عدالت را رعایت نکند و افراد خاصى را بر دیگران ترجیح دهد، مرتکب ظلم شده و در حال ستیز با خداست. چنین حاکمانى به زودى محبوبیت مردمى خود را از دست داده، مورد خشم خداوند و نفرت قرار مىگیرند. طبیعى است که با رفتار ناعادلانه و تبعیضآمیز سیاستمداران، نارضایتى عمومى پدید مىآید و در اثر آن، پایههاى قدرت آنان به تدریج رو به ضعف مىگذارد.
برایناساس، یکىازویژگىهاىتربیتسیاسى طبق فرمانهاى حکومتى حضرت علىعلیه السلام عدالتخواهى است. زمامداران مسلمان باید از چنین خصوصیتى برخوردار باشند تا بتوانند حق و عدالت را در جامعه اجرا نمایند. امروزه بیش از هر زمان دیگرى، به خصوص در نظام جمهورى اسلامى، ضرورت این موضوع احساس مىشود; چرا که این نظام براى رسیدن به اهداف بلند خود، نیاز مبرم به نیروهاى متخصص و کاردان داراى ویژگىهاى تعهد، وفادارى و عدالتخواهى دارد. اما متاسفانه بسیارى از کارگزاران نظام اسلامى، به ویژه در ردههاى پایین سیاسى - ادارى از ویژگىهاى مطلوب برخوردار نیستند. از همینروست که گاه نظام با چالشهایى اجرایى، قانونگذارى و یا قضایى روبهرو مىشود.
4- فقرزدایى
عنصر دیگرى که لازم است در تربیتسیاسى مورد توجه قرار گیرد تامین نیازهاى ضرورى مردم است. افرادى را باید براى تصدى امور سیاسى و اجرایى کشور انتخاب کرد که انگیزهاى قوى در ارائه خدمتبه مردم داشته باشند، ایجاد چنین انگیزهاى تنها در اثر تربیت درستبر اساس اندیشههاى دینى برخاسته از قرآن و سنت میسر است. توجه به سیره، رفتار و گفتار امیرالمؤمنین علىعلیه السلام در این زمینه بسیار کارساز و راهگشاست. عملکرد آن حضرت در دوران خلافت و پیش از آن الگوى کاملى براى فقرزدایى و کمکرسانى به نیازمندان مىباشد. علىعلیه السلام، هم خود یار و مددکار فقرا و محرومان بود و هم افرادى را با این ویژگى پرورش داد. دستورات آن حضرت به مجریان و مدیران ارشد حکومت در آن روز، حاکى از اهتمام ایشان به فقرستیزى و تامین اجتماعى است; چنان که خطاب به مالک مىفرماید: «اى مالک، درباره طبقه پایین از مردم، که چارهاى ندارند و در فقر و تنگدستى زندگى مىکنند، خدا را فراموش نکن. آنها عبارتند از: بینوایان، نیازمندان، گرفتاران و زمینگیر شدگان. آنچه را که خداوند از حق خود درباره ایشان دستور داده رعایت کن و براى آنان قسمتى از بیتالمال و سهمى از غنایم خالص اسلامى هر شهر در نظر بگیر. » (45)
از این توصیههاى علىعلیه السلام به مالک نسبتبه فقرزدایى از جامعه برمىآید که حمایت از فقرا ونیازمندان به عنوان یک اصل در حکومت اسلامى مطرح است و براى تحقق آن، باید تلاش کرد; زیرا فقر و کمبود اقتصادى عامل بروز بسیارى از مشکلات، از جمله فساد اخلاقى و ناامنى در جامعه است. از اینروست که علىعلیه السلام به مدیران و کارگزاران نظام اسلامى دستور مىدهند تا از طبقه ضعیف و مستمند و به خصوص کسانى که براى حفظ آبرویشان چیزى نمىخواهند و با فقر زندگى مىکنند، پشتیبانى مالى و اقتصادى نمایند.
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیةالله خامنهاى - مد ظله العالى - نیز بر این امر تاکید دارند و بارها مسؤولان نظام را به مبارزه با فقر، فساد و تبعیض دستور دادهاند. (46) این دستور در واقع، برخاسته از فرمانهایى است که علىعلیه السلام به مالک اشتر و دیگر مدیران جامعه صادر نموده است.
5- امانتدارى
در اندیشه سیاسى علىعلیه السلام امانتدارى یکى از ویژگىهاى برجسته و با اهمیت کارگزاران حکومت است. از این نظر، هر کس در هر پست و مقامى که باشد امانتدار مردم مىباشد و باید در حفظ امانتبکوشد; زیرا اموال، ناموس، حیثیت، شرف و بسیارى از مسائل حیاتى مردم نزد کارگزار دولت قرار داده شده و او مسؤول نگهدارى آنهاست، حتى مقام و منصبى که به او واگذار شده امانت است و بدینروى، باید در انجام وظیفهاش تلاش کند. حضرت علىعلیه السلام گذشته از اینکه خود نمونه کامل امانتدارى در زمینههاى گوناگون بودند، دیگران را نیز به رعایت امانتسفارش مىکردند و مىفرمودند: «امانت را ادا کنید، هر چند صاحبش قاتلان فرزندان انبیا باشد. » (47)
سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام در اینباره فراوان است و رفتار و سیره ایشان نیز از اهمیت امانتدارى حکایت دارد تا آنجا که فرمودند: «برترین و «هر که امانتدار نیست، ایمان ندارد» (49) بنابراین، در تربیتسیاسى کارگزاران، باید خصیصه امانتدارى را در آنها ایجاد و تقویت کرد. آنچه امروزه موجب بروز مشکلات گوناگون در جوامع اسلامى شده این است که رهبران و کارگزاران حکومتى افرادى صالح و امانتدار نیستند. بدین دلیل، باید برنامهریزى کرد تا بر اساس اندیشههاى سیاسى امام علىعلیه السلام سیاستگذاران و مدیران شایسته تربیتشوند، به گونهاى که تمام ویژگىهاى تربیتسیاسى را دارا باشند. با وجود رهبران و کارگزاران تربیتیافته و با صلاحیت، بحرانهاى موجود در کشورهاى اسلامى که غالبا ناشى از بىلیاقتى و بىکفایتى زمامداران است، برطرف خواهد شد.
على علیه السلام نسبتبه اداى امانت در همه موارد، بسیار جدى و سختگیر بودند; به خصوص در مورد امانتهاى مالى از قبیل بیتالمال و اموال مسلمانان تاکید فراوان داشتند. آن حضرت به همه کارگزاران نظام اسلامى در این زمینه سفارش مىنمودند و اگر احیانا خیانتى از آنان سر مىزد، بلافاصله خاطى را مجازات مىکردند; چنان که به زیاد بن ابیه جانشین عبدالله بن عباس، که از عوامل عثمان بود و سابقه خوبى نداشت، فرمودند: «از روى راستى و درستى به خدا سوگند یاد مىکنم، اگر به من خبر برسد که تو - زیاد ابن ابیه - در بیتالمال مسلمانان به چیزى اندک یا بزرگ خیانت کرده، بر خلاف دستور صرف نموده باشى، چنان بر تو سخت گیرم که خوار و ذلیل شوى. » (50) منظور امامعلیه السلام از این هشدار شاید این بوده که در صورت تخلفوخیانتبه بیتالمال، زیاد را از مقام و ریاستبرکنار مىکند و آنچه را از اموال مسلمانان اندوخته است مسترد مىگرداند. بهگونهاى که هم آبرو و حیثیت او در بین مردم برود و هم از نظر مالى، خوار و ذلیل گردد.
همچنین امامعلیه السلام به اشعثبن قیس، والى آذربایجان، مىفرمایند: «مقام فرمانروایى به منزله خوراک براى تو نیست که هر چه را از این طریق به تو مىرسدمالشخصى خودتقراردهى، بلکه امانتى است در اختیار تو که باید از آن مواظبت کنى و قدمى بر خلاف دستورات دین برندارى» (51) نیز آن حضرت به مالک دستور مىدهندکه در انتخاب کارگزاران حکومت دقت کند و سوابق افراد را از مراکز باصلاحیت تحقیق نماید و هر که را بهامانتدارى شهرتداردبرگزیند. فرمودند: «کارمندان را امتحان کن; هر که نزد عموم مردمخوش سابقه و معروف به امانتدارى است، براىانجامکارادارى انتخاب نما. » (52)
ویژگىهاى منفى کارگزاران
تربیتسیاسى هر قدر کارساز و مؤثر باشد و بتواند کارگزاران مؤمن و متعهدى را پرورش دهد، با این وجود، در مقام اجرا و عمل، خواه ناخواه با موانع و مشکلاتى مواجه خواهد شد. اینمشکلات بیشتر ناشى از ویژگىهاى منفى کارگزاران است; زیرا سیاست وقدرت، بهطورطبیعى، آفتزاست و بدینروى، سیاستمداربیشازهرکسدیگرى، در معرض خطا و نافرمانى خدا قرار دارد. در اینجا، به برخى ویژگىهاى منفى، که ممکن است دامنگیر کارگزاران سیاسى
شود و در نتیجه آنها نتوانند به صورت شایسته انجام وظیفه کنند، اشاره مىگردد:
1- غرور و خودبینى
یکى از پیامدهاى قدرت، غرور و خودخواهى است که معمولا پس از احراز مقام فرمانروایى در برخى از سیاستمداران مشاهده مىشود; چون بشر - نوعا - در اثر غفلت از حقیقت و ضعف ایمان به محض رسیدن به مقام و ریاست، دچار غرور و خودبینى مىگردد. تکبر و خودپسندى بزرگترین آفت تربیتسیاسى است و مىتواند تمام آثار تربیت را از بین ببرد. چه بسا دیده شده است زمامدارانى که پس از استقرار در مسند قدرت، همه ارزشها را زیر پا گذاشته و به تعهدات خود در برابر مردم عمل نکردهاند. از اینجاست که حضرت علىعلیه السلام همواره کارگزاران نظام اسلامى را به دورى از تکبر و خودبینى توصیه مىکنند. آن حضرت به مالک مىفرمایند: «بپرهیز از خودپسندى و تکیه به چیزى که تو را به خودخواهى وادارد و بپرهیز از اینکه دوستبدارى تو را مردم بستایند; زیرا حالت غرور و خودبینىمناسبترین فرصتبراى شیطان است تا نیکى نیکوکاران را از بین ببرد. » (53) آنحضرتهمچنین درباره عجب و خودخواهى فرمودند: «هر که به آراء و نظرهاى خود به چشم خودپسندى نگاه کند، دشمنان براو مسلط خواهند شد. » (54)
بر اساس اندیشه سیاسى امام علىعلیه السلام غرور و خودخواهى بزرگترین آفت تربیتسیاسى است که زمامداران را به خودکامگى و سرانجام، به ذلت و خوارى مىکشاند; چون غرور بدترین صفت اخلاقى است که باعث مىشود انسان دستبه ظلم و ستم و نافرمانى بزند. علىعلیه السلام فخر و تکبر را از ویژگىهاى
زمامداران بنىامیه دانسته، آن را عامل فسادشان در زمین به شمار مىآورند; آنجا که خطاب به مردم فرمودند «اگر بنىامیه بر شما مسلط شوند، تکبر و به خود بالیدن و سلطه با قهر و زور و ربودن اموال و فساد در زمین رادرمیان شما آشکار مىسازند» ; (55) یعنى بنىامیه کسانى هستند که به محض رسیدن به مقام و قدرت، در اثر غرور و خودبینى، تمام ارزشهاى اسلامى را کنار گذاشته، آشکارا مرتکب جنایت مىشوند. بنابراین، کارگزار اسلامى نباید در اثر این صفت رذیله، گرفتار وسوسههاى شیطانى شده، از راه حق خارج شود، بلکه همیشه باید مواظب باشد تا به غرور و خودبینى آلوده نگردد.
2- انحصارطلبى
منظور از انحصارطلبى آن است که زمامدار و کارگزار در حوزه قدرت و اختیاراتش همه چیز را به خود و وابستگان خود اختصاص مىدهد; بدین معنا که قدرت، سیاست، امکانات و دیگر امتیازات اجتماعى را به اقوام، گروه و جناح سیاسى خود اختصاص داده، دیگران را از آنها محروم سازد. در کلام امیرالمؤمنین علىعلیه السلام، از این خصوصیتبه «استئثار» تعبیر گردیده و فرمانروایان را به شدت از آن بر حذر داشتهاند; چنان که به مالک مىفرمایند: «از امتیازخواهى بپرهیز و از اینکه چیزى را که همه مردم نسبتبه آن یکسانندبهخوداختصاص دهى، دورى کن. هر چند زمامدار نزدیکان و خویشاوندانى دارد که توقع برترى، امتیازگیرى و دخالت در قراردادها بدون رعایت انصاف را دارند، ولى تو تدبیرى بیندیش که با از بین بردن عوامل آنها، ریشه انتظاراتشان را برکنى و به هیچ یک از اطرافیان و وابستگان چیزى اززمینو امثالآنوامگذارو مبادا در تو طمع کنندتاقراردادى بهسودایشانمنعقدکنى، در حالى کهاینکارمایه ضرر سایر مردم مىگردد. » (56)
از اینگونه فرمانهاى امام علىعلیه السلام به مدیران ارشد نظام حکومتى، به خوبى برمىآید که انحصارطلبى و خودکامگى از دیدگاه آن حضرت بزرگترین آفت دولت است. تاریخ، دولتهاى فراوانى را سراغ دارد که در اثر انحصارطلبى و - به اصطلاح - «تمامیتخواهى» زمامداران و مدیران، به سرعت رو به ضعف نهاده و زمینه زوالشان فراهم گردیده و نابود شدهاند. علىعلیه السلام انحصارطلبى را علت اصلى سقوط خلافتعثمان وقتل او معرفى نموده، مىفرمایند: «من قضیه قتل عثمان و مسائل مربوط به آن را در یک بیان جامع براى شما مىگویم: او خودکامگى و خودسرى کرد، تا آنجا که این خصلت در او قوى شد واز حد تجاوز کرد و تا اینکه خشم مردم دامنگیر او گردید. » (57)
امروزه نیز زمامداران بسیارى از کشورهاى اسلامى و غیراسلامى گرفتار خودکامگى و انحصارطلبىهاى گوناگون حزبى، نژادى، زبانى، مذهبى و امثال آن هستند که همین موجب نابسامانىهاى سیاسى و اجتماعى فراوان شده است. بسیارىاز جنگها، تجاوزها و جنایتهاى موجود در جهان معلول انحصارطلبى زمامداران است. از اینرو، دستاندرکاران امور سیاسى - اجتماعى باید تلاش نمایند تا با تربیت درست کارگزاران حکومتى از بروز این آفت جلوگیرى کنند.
3- پیمانشکنى
به نظر کارشناسان سیاسى، تقویت و پاىدارى حکومتها تا حدى بسته به پاىبندى زمامداران به عهد و پیمان است; زیرا پاىبندى زمامداران به وعدههایى که به مردم مىدهند و احیانا براى تحقق آن سوگند یاد مىکنند سبب نفوذ آنان در دلها، کسباطمینانواستوارىنظاممىگردد. امیرمؤمنان علىعلیه السلام در این زمینه به مالک دستور مىدهند: «از اینکه به مردم وعده دهى و به انجام کارى متعهد شوى و سپس تخلف کنى، بپرهیز; چون خلف وعده و پیمانشکنىموجبخشمخداوخلقاست. » (58)
در اندیشه سیاسى امام علىعلیه السلام پاىبندى به عهد و پیمان بهترین وسیله پیوند و الفت میان مردم و زمامداران و موجب استوارى و استحکام دولتهاست. در اینباره مىفرمایند: «از واجبات الهى، هیچ کدام همانند وفاى به عهد و پیمان در میان مردم جهان - با تمام اختلافاتى که دارند - مورد اتفاق نیست; حتى مشرکان زمان جاهلیت نیز - علاوه بر مسلمانان - آن را مراعات مىکردند; چون پیامدهاى پیمانشکنى را آزموده بودند. » (59) بنابراین، مىتوان گفت: سنگ بناى همه امور اجتماعى پاىبندى به عهد و پیمان است و باسستشدنآن، تمامى مناسبات سیاسى - اجتماعى رو به سستى مىگراید. از اینجاست که پیمانشکنى آفتبزرگ تربیتسیاسى است و چون این احتمال وجود دارد که کارگزاران دولتبه وعدههایى که مىدهند عمل نکنند، براى پیشگیرى از این کار، باید زمامدارانى درست کار تربیت کرد; به نحوى که هرگز گرایش به خیانت نداشته باشند.
4- هواپرستى
بىشک، پیروى از هواهاى نفسانى خطرى است که همه انسانها را تهدید مىکند، اما زمامداران به دلیل شرایط خاص خود، پیش از دیگران در معرض این خطر قرار دارند; زیرا همانگونه که گفته شد، قدرت و ریاست معمولا زمینه غفلت و بىتوجهى آنان را به خدا و جهان آخرت فراهم مىسازد. بدینروستکهعلىعلیه السلاممىفرماید: «بدترین زمامدار کسى است که هواى نفس بر او غلبه کند و امارت داشته باشد. » (60)
«در اندیشه سیاسى حضرت علىعلیه السلام هواپرستى و پیروى از خواستههاى نفسانى مانع اصلى تحقق عدالت است. از
اینرو، آن حضرت همیشه دورى گزیدن از هواى نفس را به فرمانروایان توصیه مىکردند; چون هر گاه زمامدار بر اساس خواسته خود عمل کند و هر چه را میل دارد انجام دهد، این روش او را از عدالت و دادگرى باز مىدارد. (61) علىعلیه السلام در جایى دیگر مىفرمایند: «دین اسیر دست اشرار و بدکردارانى است که آن را وسیله رسیدن به هواى نفس و دنیاى خود قرار دادهاند. » (62)
بنابراین، از منظر امام علىعلیه السلام هواپرستى بزرگترین آفت تربیتسیاسى است و اگر زمامداران گرفتار آن شوند، به حق و عدالت عمل نخواهد شد.
راههاى تقویت ویژگىهاى مثبت کارگزاران
هر چند تربیتسیاسى زمامداران - چنان که ذکر شد - با آفتها و پیامدهاى منفى مواجه است که هر یک از آنها به نوبه خود، مىتواند مانع بزرگى در راه تحقق اهداف آن به حساب آید، ولى بر اساس دیدگاه سیاسى امام علىعلیه السلام، راهها و اهرمهایى وجود دارد که مىتوان با استفاده از آنها، از بروز صفتهاى منفى در کارگزاران جلوگیرى و صفتهاى مثبت را در آنان تقویت کرد. علىعلیه السلام در فرمانهاى حکومتى خود به همه زمامداران نظام اسلامى، بر استفاده از این اهرمها تاکید مىکنند. در اینجا لازم استبه برخى از آنها، که به نوعى در تقویت ویژگىهاى مثبت کارگزاران مؤثر است اشاره شود:
1- تقواى الهى
تقواى خدایى نیرویى است که انسان را از همه آفات درونى و بیرونى نگه مىدارد و او را در برابر لغزشها محکم و استوار مىسازد. تقوا در همه شؤون زندگى، به خصوص مسائل سیاسى و ادارى جامعه
بسیار کارساز است; زیرا ملکه تقوا در روح انسان نیرویى پدید مىآورد که به او مصونیت روحى و اخلاقى مىبخشد و او را از خطا و اشتباه باز مىدارد. علىعلیه السلام مىفرماید: «بندگان خدا، بدانید که تقوا خانهاى است چون دژى محکم و استوار. » (63) آن حضرت همچنین درباره «تقوا» مىفرمایند: «تقوا کلید درستى و اندوخته روز قیامت است; از هر بندگى آزاد مىکند و از هر بدبختى رهایى مىبخشد. » (64) و نیز مىفرماید: «هیچ عزتى عزتبخشتر از تقوا نیست. » (65)
تقوا از منظر امام علىعلیه السلام، در تمام سختىها، بحرانها و لغزشگاهها، به ویژه در مسائل سیاسى - اجتماعى و اداره جامعه، حافظ انسان است. از آنجا که زمامدار متقى براى خدا کار مىکند، هیچ یک از آفتهاى تربیتسیاسى متوجه او نیست. از اینرو حضرت علىعلیه السلام پیش از همه، زمامداران حکومتى را به رعایت تقوا دستور مىدهند; مالک را به پرهیزگارى و انجام فرایضى الهى سفارش مىکردند. (66) دیگر کارگزاران را نیز به این مهم توصیه مىنمودند تا در آشکار و نهان از خدا بترسند و نافرمانىاورا مرتکب نشوند. (67)
بنابراین، براى پیشگیرى از آفتهاى احتمالى، لازم است کارگزاران دولت را پرهیزگار و درستکار تربیت کرد; چون زمامدار بىتقوا اسیر هوا و هوس، حرص و طمع و خشم و شهوت است و چنین کسى فقط در پى تامین نیازهاى خود مىباشد. پس اولین شرط مدیر شایسته این است که داراى تقوا باشد تا خطا و اشتباهى از او سر نزند; زیرا مدیر و مسؤول وظیفه سنگینى بر عهده دارد که در صورت ارتکاب خلاف، فساد بزرگ اجتماعى را موجب مىگردد.
2- بىاعتنایى به دنیا
دنیاطلبى و دلبستن به آن یکى از آفتهاى مهم تربیتسیاسى است و به طور قطع، مانع تجلى آثار تربیتى مىگردد; چون بر اساس تفکر امام علىعلیه السلام، دلبستن به دنیا منشا همه خطاهاست. (68) علىعلیه السلام در گفتار و رفتار، بىاعتنایى به دنیا را نشان مىدهند و همگان را بدان توصیه مىکنند. آن حضرت در اینباره فرمودند: «به خدا سوگند که این دنیاى شما در نظر من از استخوان خوکى در دستشخصى جذامى که هیچ کس میلى به آن ندارد، پستتر و کمارزشتر است. » (69) همچنین فرمودند: «دنیاى شما نزد من بىارزشتر از برگ جویدهاى است که در دهان ملخ باشد» (70) اگر زمامدار دلبسته به دنیا بوده و به مادیاتچشمدوختهباشد، قدرت و ریاست را وسیله رسیدن به آن قرار مىدهد و در این راه، هر جنایتى را مرتکب مىشود; همانگونه که تجربه نشان داده است طالبان دنیا با استفاده از قدرت، در جهت تامین منافعمادىخودبرمحرومان جهان مىتازند و حقوق آنان را پاىمال مىسازند.
بنابراین، براى جلوگیرى از آفات زیانبار تربیتسیاسى، باید کارگزاران نظام اسلامى را به گونهاى تربیت کرد که با بىاعتنایى به دنیا انجام وظیفه نمایند; همانطور که سیره امیرالمؤمنین علىعلیه السلام بر دورى از زرق و برق دنیا و بىتوجهى بدان استوار بود. او مکرر همه مردم، به خصوص کارمندان نظام اسلامى، را به زهد و دلنبستن به دنیا دستور مىدادند و مىفرمودند: «از دنیا بپرهیزید; زیرا دنیا در حقیقت، دام شیطان است» (71) شیطان به وسیله دنیا به راحتى مردم را فریب مىدهد و از صراط مستقیم دور مىسازد. متاسفانه امروزه بسیارى از زمامداران جوامع مسلمان گرفتار دنیاطلبى و هواپرستى هستند و بدینروى، هیچگونه تصمیم و ارادهاى نسبتبه اداره جامعه و حفظ استقلال آن ندارند. با توجه به اندیشه امام علىعلیه السلام، بىاعتنایى به دنیا از اهرمهاى مهم در جلوگیرى یا درمان آفتهاى تربیتسیاسى است و باید زمامداران را با این ویژگى به زمامدارى گماشت.
3- توجه به نتایج اعمال
از دیگر عوامل مؤثر در حفظ حاکمان از لغزشها توجه به پیامدهاى دنیایى و اخروى اعمال است. هر انسانى اگر واقعا معتقد به تجسم اعمال و بازگشت نتایج آن در جهان آخرت باشد، به کارهاى خلاف و گناه روى نمىآورد; زیرا هیچ عاقل و خردمندى با لذتهاى زودگذر دنیا زمینه عذاب سخت ابدى قیامت را فراهم نمىکند. بر اساس فرمانها و توصیههاى علىعلیه السلام به زمامداران، توجه به نتایج اعمال، عامل مهمى در مهار و تنظیم رفتار فرمانروایان است. آن حضرت در این زمینه مىفرمایند: «اى بندگان خدا، خداوند در روز قیامت از اعمال کوچک، بزرگ، آشکار و پنهان شما سؤال مىکند» ; (72) یعنى هر کارى در دنیا انجام دهید در آخرت مورد سؤال و تحقیق قرار مىگیرد. به همین دلیل، به مردم هشدار مىدهند: «بپرهیزید از روزى که همه اعمال شما در آن آشکار مىگردد. » (73)
به راستى، توجه به نتیجه کارها در قیامت و پاداش و کیفر در برابر آن، قوىترین عامل در نگهدارى انسان از خطاست. کسانى هستند که با ایمان قوى به معاد و مشاهده نتایج اعمال، هیچگاه حاضر به نافرمانى خدا نیستند. بدینروى با قویتباورهاى دینى و عقیده به معاد، مىتوان از بروز آفتهاى دینى و اجتماعى پیشگیرى کرد و یا در صورت بروز، آن را درمان نمود. بنابراین، از منظر امام علىعلیه السلام، فرمانرواى کارامد و با صلاحیت کسى است که اعتقاد کاملى به قیامت و تجسم اعمال داشته باشد. چنین زمامدارى در اثر ترس از کیفر آخرت، مىتواند خود را به معصیت و گناه آلوده نکند.
4- مشورت با علما
مشاوره از موضوعات مورد تاکید اسلام است. قرآن کریم بدان دستور مىدهد و در این زمینه به پیامبر مىفرماید: «در کارها، با مردم مشورت کن» (آل عمران: 159) ; زیرا شور و تبادل نظر موجب مىشود انسان از تجارب و اندیشههاى دیگران در انجام بهتر کارها استفاده کند.
علىعلیه السلام در این باره مىفرماید: «هر که با افراد کاردان شور نماید، با خرد و اندیشه آنان شریک گردد. » (74) و هر که به افکار و نظرهاى دیگران مراجعه کند موارد خطا و اشتباه را مىشناسد (75) و در نتیجه، کار را درست انجام مىدهد.
امروزه نیز کارشناسان مسائل سیاسى و تربیتى بر اهمیت مشاوره تاکید دارند; به خصوص در زمینه اداره کشور و امور اجتماعى استفاده از تجربهها و افکار علما و حکما را ضرورى مىدانند; چون انسان مصون از خطا و اشتباه نیست و زمامدار و مدیر هر قدر کاردان و آموزش دیده باشد، احتمال اشتباه در تصمیمگیرىهایش وجود دارد. براى اینکه او اشتباه نکند یا کمتر مرتکب خطا گردد، لازم است در جهت اصلاح نابسامانىهاى کشور و استحکام هر چه بیشتر آن، با اندیشمندان و کارشناسان دینى و سیاسى تبادلنظر نماید. علىعلیه السلام به مالک اشتر فرمان مىدهد که براى استحکام و استوار ساختن اصول و پایههاى نظام اسلامى، هر چه بیشتر با علما و دانشمندان و حکیمان گفتوگو و تبادلنظر و هماهنگى نمایند. (76) به عبدالله بن عباس، یکى دیگر از فرمانروایانش، نیز مىفرماید: «این حق توست که نظر مشورتى و کارشناسى خود را در مسائل اجرایى و ادارى جامعه به من اعلام کنى و اگر نپذیرفتم از من اطاعت نمایى. » (77)
براین اساس، مشاوره و تبادلنظر زمامداران با دانشمندان وعلما از بسیارى آفتهاى سیاسى و خطاهاى احتمالى جلوگیرى مىکند. لازم است مدیران و مجریان امور اجتماعى در بسیارى از تصمیمگیرىهاى سیاسى و اجتماعى، به خصوص مسائل فرهنگى و دینى، با علما و دانشمندان اسلامى مذاکره نموده، از نظرات آنها در بهبود کارها و برنامههاى درست استفاده نمایند.
جمعبندى
از آنچه درباره تربیتسیاسى از منظر امام علىعلیه السلام و فرمانهاى حکومتى آن حضرت گفته شد، مىتوان به اهمیت و فراگیر بودن آن درهمه سطوح ومقاطعتحصیلى وحتى درکانونهاى خانوادگى پى برد و توجه مسؤولان و برنامهریزان کشورها را بدان جلب نمود; زیرا با تربیت درست کارگزاران از نظر دینى و سیاسى، مىتوان از بروز بسیارى از بحرانهاى اجتماعى جلوگیرى کرد.
بر اساس اندیشه سیاسى امام علىعلیه السلام، عوامل متعددى در فرایند ربیتسیاسى نقش دارد و باید با در نظر گرفتن آنها، به تربیت زمامداران جامعه پرداخت. نقش دین، خانواده و ارزشهاى مورد قبول جامعه، که ریشه در اعماق فرهنگ و سنت اجتماع دارد، در شکلگیرى نگرشهاى سیاسى و تاثیر آن بر گرایشهاى زمامداران روشن است. همچنین روشهاى اجراى تربیتسیاسى نیز به نوبه خود، داراى اهمیت است، این موضوع از فرمانهاى گوناگون حضرت علىعلیه السلام به زمامداران نظام اسلامى به روشنى قابل استفاده مىباشد.
تربیتسیاسى مبتنى بر اندیشههاى سیاسى و حکومتى حضرت علىعلیه السلام باید ویژگىهایى را در کارگزاران ایجاد کند که به صورت گذرا به آنها اشاره شد. حکومت چند ساله آن حضرت با این ویژگىها همراه بود و خود نیز به مدیران و کارگزاران بر داشتن چنین خصلتهایى سفارش مىکردند. اگر هر زمامدارى این صفات را دارا باشد، به یقین خدماتى که در راه خدا و خدمتبه مردم انجام مىدهد، در عین جلب رضایت مردم، موجب خشنودى خداى متعال نیز خواهد بود.
با اینحال، تربیتسیاسى فرایندى است پیچیده و داراى ابعاد گوناگون که در اجرا، با موانع و مشکلاتى روبهرو مىگردد. ویژگىهاى منفى کارگزاران که جنبه فردى دارد بیشتر به عواملى همچون غرور، هواپرستى، پیمانشکنى، و انحصارطلبى کارگزاران مربوط مىشود. اگر زمامدار داراى چنین ویژگىهایى باشد، بعید است که در راه اهداف عالى نظام اسلامى قدم بردارد. بنابراین، بر اساس اندیشه سیاسى علىعلیه السلام راههاى چارهاى وجود دارد که مىتوان از بروز این ویژگىها جلوگیرى کرد و یا پس از بروز، آنها را درمان نمود. از جمله راههاى پیشگیرى از پیدایش یا از بین بردن این صفات، آراستگى به تقوا، بىاعتنایى به دنیا، توجه به نتایج اعمال و مشورت با علماست. گذشته از این روشهاى تربیتسیاسى نیز در تربیت کارگزاران بسیار مؤثر استکه در ضرورت به کارگیرى درست آن، از ویژگىهاى منفى به دور خواهند بود.
پىنوشتها:
1- علىاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ماده «تربیت»
2- محمد معین، فرهنگ معین، غیاث الدین محمد رامپورى، غیاث اللغة و علىاکبر دهخدا، پیشین، واژه «سیاست»
3- دمیرچىلو، «معاونت پرورشى وزارت آموزش و پرورش» ، مجلهتربیت، سالهشتم، ش. م، ص24
4- غلامعلى حداد عادل، همان، ش. 4، (سال 1377) ، ص 32 - 36
5- جرج جرداق، شگفتىهاى نهج البلاغه، ترجمه فخرالدین حجازى، قم، بعثت، ص 100
6- 7- 8- نهجالبلاغه، خطبه 131/ خ 16/ خ 159
9- حسین جمالى، مبانى علم سیاست، انتشارات سپاه، 1378، ص 17
10- على آقا بخشى و مینو افشارىراد، فرهنگ علوم سیاسى، مرکز اطلاعات و مراکز علمى ایران، 1374، ص 256
11- 12- 13- 14- 15- 16- نهجالبلاغه، خطبه 196/ کلام 81/ خطبه 189 /نامه 39/نامه 155/خ 105
17- سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، ج 19، ص 631
18- 19- نهجالبلاغه، نامه 10/ نامه 71
20- نهجالبلاغه، ترجمه علینقى فیضالاسلام، خطبه 234
21- نهجالبلاغه، نامه 53
22- 23- 24- 25- 26- 27- 28- 29- 30- 31- 32- 33- 34- 35- 36- نهجالبلاغه، خطبه 205/ خ110/نامه 45/نامه 31/ خ 34/ خ 105 / نامه 45/ نامه 41/ نامه 53/ همان/همان/ نامه 27/حکمت 415/ نامه 53/ همان
37- نهجالبلاغه، شرح ابن ابى الحدید، ج 7، ص 285
38- 39- 40- 41- نهجالبلاغه، نامه 53/ حکمت 86/ نامه 53 /خ 207
42- نهجالبلاغه، نامه 53
43- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ص 107
44- 45- نهجالبلاغه، نامه 53/ نامه 53
46- روزنامه جمهورى، 4/5/79/ش 6117
47- 48- محمدمحمدى رىشهرى، میزانالحکمة، ج1، ص214، ماده «امانت» / ماده «الامانة»
49- 50- 51- 52- 53- نهجالبلاغه، نامه 26/ نامه 20/نامه 5/ نامه 53/ نامه 53
54- 55- 56- 57- 58- 59- عبدالواحد آمدى، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 240/ نامه 53/ نامه 53/ حکمت 30/ نامه 53/ همان
60- آمدى، پیشین، ج 1، ص 444
61- 62- 63- 64- 65- 66- 67- نهجالبلاغه، نامه 59/ نامه 53/ خ 157/ خ 23/ حکمت 371/ نامه 53/ نامه 26/
68- بحارالانوار، ج 51، ص 258
69- 70- حکمت 236/ حکمت 224
71- آمدى، پیشین، ج 1، ص 156
72- 73- 74- 75- 76- 77- نهجالبلاغه، نامه 27/ خ 157/ حکمت152/ حکمت164/نامه 53/ حکمت 321