آسیبشناسى مدینة النبى از دیدگاه امام علىعلیه السلام
آرشیو
چکیده
متن
یک بررسى اجمالى در نهجالبلاغه مبین نکوهش شدید دنیا و نفى دنیاگرایى توسط امام علىعلیه السلام است. به طورى که امام، در 152 مورد از جمع 800 خطبه، نامه و کلمه قصار، به مساله دنیا پرداخته و در 135 مورد به نکوهش شدید آن پرداخته است. این مساله عادى نیست، بلکه حاکى از وجود آسیب و مشکلى در درون نظام اجتماعى و سیاسى است. بررسى تاریخ اسلام و خصوصا شیوه خلافت عثمان حاکى از حیف و میل زیاد بیتالمال و گرایش به نوعى اشرافیت و زراندوزى مىباشد. به طورى که امام علىعلیه السلام آن را یک آفت و آسیب جدى اجتماعى دیده و به عنوان امام جامعه مسلمین درصدد درمان این آسیب و حفظ اصول و آموزههاى مدینةالنبى از جمله سادهزیستى مىباشد. از این جهت، همواره این آسیب را به جامعه گوشزد مىکند و از خلیفه و مردم مىخواهد که به سمت دنیا گرایش پیدا نکنند و مرتبا با سخیفترین و موهنترین واژهها، پیامدهاى نامطلوب و ماهیت ناپایدار و فریبنده دنیا را، یادآور مىگردد.
طرح مساله
با نگاهى به مجموعه خطبهها، نامهها و کلمات قصار امام علىعلیه السلام در نهجالبلاغه، یکى از موضوعاتى که توجه هر محققى را به خود جلب مىکند نگرش امامعلیه السلام به دنیا است. در هر جا ایشان به دنیا اشارهاى نموده و یا به بررسى ابعاد و ویژگىهاى آن پرداخته، به نوعى آن را مذمت نموده و دنیاگرایان را سرزنش کرده است. کم نیستخطبهها، نامهها و کلمات آن حضرت که در آنها، دنیا با موهنترین کلمات و واژهها نکوهش شده است. با بررسى 152 خطبه، نامه و کلمه قصار امامعلیه السلام در نهجالبلاغه که به بحث دنیا پرداخته، در 135 مورد، دنیا مذمتشده و فانى، ناپایدار و فریبنده معرفى گردیده و در 17 مورد نیز جملاتى کلى درباره آن آمده است:
اگر بخواهیم محققانه در این مساله تامل کنیم، این نوع نگرش نمىتواند موضوعى عادى و طبیعى قلمداد گردد، بلکه حاکى از برخى مسائل و معضلات اجتماعى است; عادى نیست که ایشان در طول عمر شریف خود در 800 مورد به بیان مسائل گوناگون سیاسى، اجتماعى و دینى بپردازند، در 152 مورد آن مساله دنیا را مطرح کنند و از این میان، در 135 مورد دنیا را مورد سرزنش شدید قرار دهند و آن را تحقیر کنند. باید دید علت چیست.
علاوه بر حجم کمى مطالبى که در رد و سرزنش دنیا آمده، تحقیر دنیا در نهجالبلاغه از عمق کیفى زیادى برخوردار است. با تامل در این کتاب، ملاحظه مىگردد که امام على علیه السلام حقیرانهترین، سخیفترین و موهنترین کلمات را به دنیا نسبت دادهاند. براى دقتبیشتر، به جملات ذیل توجه کنید:
«دنیا آبشخورى است تیره و تار . . . ظاهر آن فریبنده و باطن و درون آن کشنده، فریبکارى است زودگذر، سایهاى است ناپایدار، تکیهگاهى است نااستوار. » (1)
«من شما را از دنیا مىترسانم که در کام شیرین است، . . . متاع اندک را زیبا نماید، . . . خود را با زیور غرور بیاراید، . . . فنا شوندهاى است مرگبار، کشندهاى است تبهکار . . . . » (2)
«همانا دنیا نهایت دیدگاه کسى است که دیدهاش کور است و از دیدن جز دنیا محجور. . . » (3)
«بندگان خدا، شما را به ترس از خدا مىخوانم و از دنیاتان مىترسانم که دنیا خانه رختبستن است و کوى زندگانى تلخ و به نامراد نشستن. » (4)
«دنیاخواهان، سگهاى فریادکننده و درندگانى شکارجو هستند . . . دنیا ایشان را به راه کورى و گمراهى مىبرد. (5)
«. . . اى دنیا، از من دور شو که مهارت بر کوهانت است، من از چنگالت جسته و از دامهایت رستهام . . . کجایند کسانى که . . . فریبشان دادى. » (6)
«داستان دنیا مانند مار است که چون دستبر آن بکشى نرم است، اما زهرش کشنده. » (7)
«فهمیدهاید که این دنیاى شما نزد من خوارتر است از عطسه بز ماده. » (8)
«این دنیاى شما از برگ جویدهاى که در دهان ملخى باشد نزد من خوارتر و بىارزشتر است. » (9)
«به خدا سوگند، این دنیاى شما در نظر من از استخوان خنزیرى که در دستشخص جذامى باشد، پستتر است. » (10)
درصدد است تا علل و عوامل جامعهشناختى را که موجب چنین نگرش و گفتارهایى شده بررسى کند و بیان دارد که چه آسیبى جامعه نبوى را تهدید مىنمود که امامعلیه السلام به عنوان پیشواى مسلمانان چنانبرترک دنیا وتوجه به آخرت تاکید مىنمودند.
تعریف «آسیب اجتماعى»
«آسیبشناسى اجتماعى» (11) مفهومى است که از علوم زیستى گرفته شده و بر شبیه دانستن جامعه با اندامواره انسان مبتنى مىباشد. از دیدگاه انداموارهاى، جامعه شبیه بدن است; همانگونه که بدن متشکل از سلول، اعضا، جوارح و قوه تصمیمگیرى است، جامعه نیز از خانواده، نهادها و در نهایت، قوه تصمیمگیرى تشکیل شده است. از این منظر، همانگونه که اندامهاى بدن دچار بیمارى و اختلال مىشود، جامعه نیز دچار بیمارى و اختلال مىگردد. از این دیدگاه، اصطلاح آسیبشناسى اجتماعى براى مطالعه ریشه بىنظمىهاى اجتماعى به کار مىرود. (12) نزد اهالى مکتب داروینیسم اجتماعى، هر نوع پدیده و عاملى که موجب اختلال در روند تغییر و رشد جامعه شود به عنوان «آسیب» و «مشکل» تلقى خواهد شد. (13)
مىتوان گفت: زمانى که افراد یا گروههایى به تدریج، از هنجارهاى اجتماعى روى بر مىتابند و هنجارها را مىشکنند و راهى دیگر در پیش مىگیرند، دچار کجروى، انحراف و آسیب شدهاند. این انحراف و آسیب زمانى که دامنگیر یکى از نهادهاى اجتماعى به خصوص نهاد سیاسى یا حکومتشود، سریعا و عمیقا جامعه را فرا مىگیرد; چه اینکه به گفته لیلین فلد (14) ، «حکومتبه عنوان قوه حاکم و تجسم وحدت جامعه، ارادههاى افراد جامعه را به خود جذب مىکند و سپس به صورت اراده جمعى مستقیما یا به میانجى شؤون دیگر، باز به افراد باز مىتاباند. » (15)
از این نظر، آسیبهایى که نظام سیاسى را فرا مىگیرد به سرعت و در سطحى وسیع، دامنگیر جامعه مىشود، به گونهاى که در برخى موارد، به گفته فارابى، فیلسوف اسلامى «مدینه فاضله» را به «مدینه متبدله» تبدیل مىنماید:
«جامعهمتبدله جامعهاىاست که درگذشته، جامعه فاضله بوده است، ولى دگرگون شده و رفتار و اندیشههایى غیرازجامعه فاضله در آن رخنه کردهو به جامعهغیرفاضله تغییرهویت داده است. » (16)
آسیبشناسى مدینةالنبى از نظرگاه امام على علیه السلام
بررسى تاریخ اسلام، به خصوص وقایع پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، بالاخص در عهد خلیفه سوم بیانگر نوعى تغییر جهتخلافت اسلامى و به دنبال آن جامعه اسلامى از ارزشها و ویژگىهاى اجتماعى مدینة النبى است.
در ادامه این بحث، ذکر برخى از ویژگىهاى اصولى مدینة النبى خواهد آمد. اما در اینجا فقط اشاره مىشود که بىتوجهى به دنیا و مبارزه با تمرکز ثروت و سادهزیستى از مهمترین مؤلفههاى جامعهشناختى مدینةالنبى محسوب مىشود. در زمان خلیفه سوم، منش ومشىخلافت اسلامى بهسمت نوعى اشرافیت و توجه به ثروتاندوزى و جمعآورى زر و سیم جهتگیرى نمود، چنان که به تدریج، علاوه بر خلیفه و اطرافیان او، بسیارى از کسانى که سوابقى طولانى در مبارزات و جنگهاى زمان رسولاللهصلى الله علیه وآله داشتند نیز به دام دنیاگرایى و زرق و برق آن افتادند.
شواهد تاریخى حاکى است جامعه ساده زیست و بىتوجه به دنیاى زمان رسول خداصلى الله علیه وآله، شتابان به سمت تجملگرایى و جانشینى ارزشهایى همچون مالپرستى و زراندوزى حرکت نمود. در چنین وضعیتى اجتماعى، امام علىعلیه السلام، که شاهد این انحراف از اصول مدینه بنا شده توسط پیامبرصلى الله علیه وآله بودند، به خوبى به آسیبى که دامنگیر جامعه اسلامى شده بود، پى بردند و بدینروى، به طور مرتب و مستمر به نفى و نهى این آفت اجتماعى پرداختند. در واقع، از نظرگاه ایشان، آسیبى که پیکره مدینةالنبى را سخت آلوده، آزرده و بیمار نموده بود چیزى نبود جز دنیاگرایى، تمرکز ثروت و دلبستگى به دنیا و متعلقات آن. از اینروى، ایشان به عنوان یک پزشک، مدام جامعه بیمار و خلافت منحرف شده از سیره نبوى را هشدار مىداد و از این بیمارى نهى مىنمود.
براى درک بهتر این اوضاع و شناخت عمیقتر این آسیب اجتماعى، نگاهى جامعهشناختى به مدینةالنبى پیش و پس از رحلت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بجاست.
مدینةالنبى و مهمترین ویژگىهاى اجتماعى آن پیش از رحلت رسول خدا صلى
الله علیه وآله
منظور از «مدینة النبى» جامعه اسلامى تاسیس شده توسط رسول اللهصلى الله علیه وآله مىباشد که پس از بعثت، در مدینه بنیان گذاشته شد. این دوره از تاریخ اسلام هر چند کوتاه مىباشد، اما به سبب حضور پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و نزول قرآن، ویژگىهاى آن بسیار حایز اهمیت است. جامعهاى که در این مدت کوتاه، توسط پیامبرصلى الله علیه وآله ساخته شد، اصول و ویژگىهایى داشت که در اینجا به چند ویژگى برجسته آن اشاره مىشود:
1- سادهزیستى و پرهیز از دنیاگرایى:
جامعه اسلامى در زمان حیات پیامبرصلى الله علیه وآله، بر اساس تعالیم قرآن و سیره آن حضرت، توجه چندانى به دنیا نداشت. مسلمانان صرفا براى رضاى خدا و برپا داشتن احکام قرآن، با جان و مال جهاد مىکردند. تشکیل مدینةالنبى هر چند در دو مرحله شکل گرفت - ابتدا در مکه و سپس در مدینه - اما در هر دو مرحله، زندگى رسول اللهصلى الله علیه وآله و مسلمانان ساده و زهدگرایانه بود. در مکه، که تحت فشارهاى سیاسىواجتماعىقریش، از بسیارى نعمتهاى الهى محروم شده بودند، زندگىشان بسیار مختصر و زاهدانه بود و در مدینه نیز روى هم رفته، کردار رسول و یاران مثل مکه، مبتنى بر قناعت و زهد بود و در عین اشتغال به امور عادى، از استغراق تام در کارهاى دنیوى اجتناب مىورزید. . . پیامبرهرچند افراط در زهد و پارسایى را غالبا منع مىکرد، اما در عهد وى و بىشک تحت تاثیر آیات قرآنى، مسلمانانغالبا از خوفخدا چندان پرواى لذتهاى جهانى را نداشتند و مخصوصا با سادگى و فقرى که با زندگىشان همراه بود، صبر و زهد و رضا و قناعت را . . . رعایت مىکردند. (17)
این سادهزیستى و بىتوجهى به دنیا هم در زندگى پیامبر صلى الله علیه وآله به عنوان رهبر و رئیس مدینة النبى، سارى و جارى بود و هم در زندگى مسلمانان.
2- مبارزه با تمرکز و تکاثر ثروت:
به دلیل دستورات قرآنى، (18) شکاف طبقاتى زیادى در جامعه اسلامى وجود نداشت. دستورات اجتماعى و اقتصادى قرآن طورى تنظیم شده بود که از تمرکز ثروت در دست اقلیتى محدود جلوگیرى مىکرد; زیرا «جامعهاسلامى . . . عرصه گذشت و بخشش و تعاون است. صحنه برپادارى نماز، اعطاىزکات وصدقات، تخصیصخمس و نذورات و پرداخت قرض الحسنه و انفاق است . . . گرامىترین مردم نزد خداوند باتقواترین آنان مىباشد و تقوا در نیکى به دیگران، برپا داشتن نماز، اعطاى زکات و صدقات، وفاى به عهد، دستگیرى و کمک به نیازمندان، انفاق مال در راه خدا، شکیبایى در سختىها، فروتنى و سادگى، عفو و عدل و اطاعتخدا و رسول است. » (19)
با این دستورات، مدینةالنبى به سمت عدالت اقتصادى و جلوگیرى از کنز مال و ایجاد نابرابرى اجتماعى و شکاف شدید اقتصادى حرکت مىکرد.
نگاهى جامعهشناختى به مدینةالنبى پس از پیامبراکرم صلى الله علیه و
آله
پس از درگذشت رئیس مدینه تازه تاسیس اسلامى، با انحرافى که در رهبرى جامعه اسلامى به وجود آمد و همچنین وقایع سیاسى موجب شدبه مرور، ازاصول وویژگىهاى مدینةالنبى عدول گردد. به تدریج، خلفا از سیره عملى پیامبرصلى الله علیه وآله فاصله گرفتند و به تبع آنان، مسلمانان نیز زاویهاى انحرافى در شیوه زندگى خود گشودند.
انحراف خلفا از سیره نبوى از زمان خلیفه دوم، به خصوص بیشتر توسط عمال و کارگزاران مدینة النبى شروع شد و در زمان خلیفه سوم، توسط شخص خلیفه واطرافیان و اقوام و دوستان او، انحرافى عمیق وشدیدازمشىعملىرسولاللهصلى الله علیه وآله صورت گرفت.
علاوه بر تغییر شیوه و سیره خلفا، فتوحات گسترده سپاهیان اسلام و تصرف اراضى ثروتمند و حاصلخیز آسیا، افریقا و حتى اروپا توسط حکومت اسلامى، ثروت هنگفتى به بیتالمال و خزینه عمومى سرازیر کرد. این دو عامل موجب فاصله گرفتن از اصول و محورهاى اساسى مدینة النبى گردید. از اینرو، به لحاظ اهمیت موضوع، این دو عامل بررسى مىشود:
الف - تاثیر فتوحات بر جامعه اسلامى:
سرزمینهاى گستردهاى همچون شامات، بیروت، صیدا، عرقه، جبیل، بیسان، طبریه، ایران، بعلبک، حمص، انطاکیه، قیساریه، بیت المقدس، مصر، طرابلس، اسکندریه، افریقا، اندلس و قبرس پس از پیامبرصلى الله علیه وآله، در زمان خلفاى دوم و سوم به تصرف سپاهیان اسلام درآمد. این سرزمینها ثروتهاى فراوانى راعایدجامعهاسلامى نمود و جامعه را به سمت دنیاگرایى و زراندوزى و عشرتطلبى سوق داد.
آقاى دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب تاریخ سیاسى اسلام مىنویسد: «ثروتهاى فراوان، که از گشودن کشورها سیلوار به مدینه مىرسید، مردم را به رفاه و خوشى متمایل کرد; چندان که بعضىها به عیاشى راغب شدند و نمودارهایى از لهو و تفنن در مدینه رواج یافت. » (20)
آرى، یکى از علل گرایش به دنیاطلبى و عدول از سادهزیستى و زندگى زاهدانه توسط مسلمانان، دستیافتن به ثروتها و دارایىهاى حاصل از فتوحات بود. این دنیاطلبى و زراندوزى ابتدا دامنگیر کارگزاران و عمال حکومتى خلفا شد. عمر، خلیفه دوم، همیشه به مشاطره اموال کارگزاران مىپرداخت; بدین صورت که «هر کس را به ولایتى مىفرستاد، اموال او را مىنوشت و پس از بازگشت، هر چه داشت دو نیمه مىکرد: نیمى را براى بیتالمال برمىداشت و نیمى را به او پس مىداد. » (21)
مشاطره اموال والیان توسط عمر، خود گواهى استبر انحراف کارگزاران مدینةالنبى در عهد خلیفه دوم. مرحوم استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب ارزش میراث صوفیه مىنویسد: «ذوق جمع ثروت از همان آغاز کار فتوحات، در بین مسلمانان پدید آمده بود و غنیمتها و اسیرانى که فاتحان عرب از کشورهاى فتح شده آورده بودند، بسیارى از آنها را، که پیش از آن فقیر بودند، توانگر ساخته بود. » (22)
ب - دنیاگرایى در عهد خلیفه سوم:
خلیفه سوم قریب 12 سال پس از هجرت، به حکم شوراى منتخب خلیفه دوم روى کار آمد. آنچه بیشتر مورخان ذکر کردهاند عدولهاى آشکار و روشن عثمان از سیره نبوى است. در کار خلافت، او دست و بال بنى امیه را باز گذاشت و بسیارى از اموال بیت المال را بذل و بخشش کرد. دستگاه خلافت مسلمانان از زمان وى، عرصه ریخت و پاشهاى بى حد و حصرى شد که نه در زمان رسول اللهصلى الله علیه وآله سابقهاى داشت و نه در زمان خلیفه اول و دوم. این رفتار و شیوه حکومتبه سرعت، دنیاگرایى را در مدینة النبى رواج داد، به گونهاى که علاوه بر خلیفه، بسیارى از نزدیکان او و بسیارى از کسانى که حتى در زمان پیامبر جزو مجاهدان به نام بودند، به ورطه دنیاطلبى غلطیدند.
در اینجا، ابتدا شمهاى از مالاندوزى و دنیاگرایى عثمان ذکر مىگردد و سپس نمونههایى از اشرافیتى که در زمان وى رشد کرد:
1. دنیاگرایى عثمان:
علامه فقید شیخ عبدالحسین امینى نجفى، صاحب کتاب گرانسنگ الغدیر، مىنویسد: «دندانهایى از طلا پهلوى هم مىنهاد و جامههاى شاهانه مىپوشید. محمد بن ربیعه گفت: رداى خز چارگوشه نگارینى در بر عثمان دیدم که 800 دینار طلا مىارزید و خودش گفت: این از نائله (23) است; آن را پوشیدم که چون آن را در بر کنم شاد مىشود . . . بلاذرى مىگوید: در بیتالمال مدینه، جامهدانى بود و در آن گوهرها و زیورهایى، پس عثمان چیزهایى از آن برداشت که برخى از خانوادهاش را با آن بیاراست، مردم در این مورد او را آشکارا نکوهیدند و سخنانى تند به وى گفتند تا بر سر خشم آمد و گفت: این مال خداست، به هر که بخواهم مىدهم و هر که را بخواهم از آن محروم مىدارم. پس خدا بر هر که مخالف باشد، خشم گیرد . . . ما نیازمندىهاى خود را از این غنایم و خراجها تامین مىکنیم. هر چند گروههایى خوش نداشته باشند. » (24)
علامه امینى از کتاب الصواعق المحرقه و سیره حلبى نقل مىکند: «ابوموسى با پیمایشى از زر و سیم به نزد وى شد. پس آنها را میان زنان و دختران خویش تقسیم کرد و بیشتر بیتالمال را در آباد کردن املاک و خانههاى خود به مصرف رساند. » (25)
صاحب الغدیر در ادامه همین بحث آورده است: «ابن سعد در طبقات مىنویسد: . . . روزى که عثمان کشته شد، نزد خزانه دارش 000/500/3 درمو000/150 دینار طلا داشت که همه آنها یغما شد و رفت. هزار شتر در ربذه ازوى برجاماند . . . و مسعودى در مروج مىنویسد: در مدینه، ساختمان کرد و آن را با سنگ و ساروج برافراشت و در آن را از چوب درختساج هندى و درختسرو قرار داد. در مدینه، اموال و چشمهها و بستانها بیندوخت. عبدالله بن عتبه گوید: روزى که عثمان کشته شد، اموال وى نزد خزانهدارش به000/150 دینارطلا و 000/000/1 درم مىرسید و بهاى املاک او در وادى القرى و حنین و دیگر جاها 000/100 دینار طلا بود و گوسفند و شتر فراوان از و بر جاى ماند. ذهبى در دول الاسلام مىنویسد: ثروتهاى کلان از آن او گردید و هزار برده داشت. » (26)
این گوشهاى است از دنیاگرایى و زراندوزى خلیفه مسلمانان. حال سیره نبوى در حکومتدارى کجا و سیره عثمانى کجا؟ ! بدینروى، آیا امام علىعلیه السلام به عنوان پاسدار سیره نبوى و اصول و ارزشهاى مدینة النبى، نباید داد سخن دهد که: «دنیاخواهان، سگهاى فریادکننده و درندگانى شکارجو هستند . . . دنیا ایشان را به راه کورى و گمراهى مىبرد. » (27) ایشان به خوبى، آفت مدینه بنیان نهاده شده به دست پیامبرصلى الله علیه وآله را شناخته بود که این چنین فریاد برمىآورد و مىخواستخلیفه غفلتزده و منحرف از سیره نبوى را هشدار دهد و متنبه نماید.
2. بذل و بخششهاى عثمان:
مرحوم علامه امینى در جلد شانزدهم الغدیر فهرستى از بذل و بخششهاى خلیفه سوم ارائه داده که ملاحظه آن مبین این واقعیت است:
ردیف دریافت کننده هدیه دینار طلا درهم (درم)
1. مروان 000/500
2. ابن ابى سرح 000/100
3. طلحه 000/200
4. عبدالرحمن 000/560/2
5. یعلى بن امیه 000/500
6. زید بن ثابت 000/100
7. عثمان (خلیفه سوم) 000/150
8. عثمان (خلیفه سوم) 000/200
9. حکم 000/300
10. خانواده حکم 000/020/2
11. حارث 000/300
12. سعید 000/100
13. ولید 000/100
14. عبدالله 000/300
15. عبدالله 000/600
16. ابوسفیان 000/200
17. مروان 000/100
18. طلحه 000/200/2
19. طلحه 000/000/30
20. زبیر 000/800/59
21. ابن ابى وقاص 000/250
22. عثمان (خلیفه سوم) 000/500/30
جمع 000/310/4 000/770/126
بدینسان، با این ریخت و پاشهاى بى حد و حصر دستگاه خلافت مسلمانان، امام علىعلیه السلام حق دارند در اولین نطق خود هنگام خلافتبگویند: «به خدا سوگند، اگر عطایا و بخششهاى عثمان و آنچه را بیهوده از بیتالمال مسلمانان به این و آن بخشیده است، بیابم، به صاحبش باز مىگردانم، گرچه زنانى را با آن کابین بسته و یا کنیزانى با آن خریده باشند. » (28)
ایشان به عنوان امام مسلمانان نقش طبیب و پزشک را دارند و باید به درمان بیمارىها، آسیبها و آفتهاى اجتماعى بپردازند; چه اینکه معلم ثانى، فارابى، فیلسوف گرانقدر اسلامى در کتاب فصول منتزعه، یکى از وظایف رئیس مدینه فاضله را حفظ تعادل اخلاقى جامعه و جلوگیرى از انحرافات مىداند; درست مانند «پزشک که شناخت، ایجاد و حفظ کارهایى که به سلامتبدن مىانجامد و جلوگیرى از عارض شدن امراض بر بدن، از وظایف اوست. » (29)
ابوذر، صحابى رسول خداصلى الله علیه وآله و تبعیدى خلیفه سوم به صحراى ربذه، نیز حق دارد که در مقابل این حیف و میلهاى دستگاه خلافت فریاد برآورد که «والذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم» (توبه: 33) ; و آنان را که طلا و نقره ذخیره مىکنند و آن را در راه خدا انفاق نمىکنند، به عذابى دردناک بشارت ده.
3. دنیاطلبى برخى از مسلمانان:
فتوحات گسترده مسلمانان درامد زیادى نصیب مسلمانان و دستگاه خلافت نمود. با توجه به عدم رعایت اصول اسلامى و سیره نبوى توسط خلیفه سوم، حتى افرد مشهور و بنامى را، که سالها در غزوات متعددى در رکاب پیامبرصلى الله علیه وآله شمشیر زده بودند، دچار آسیب و آفت دنیاگرایى نمود. مسلم است زمانى که رهبران و سیاستمداران و دستگاه حکومتخود به سمت اشرافىگرى، حیف و میل، ریخت و پاش و تجملگرایى حرکت کنند، الگوهاى اجتماعى تغییر مىکند و رفتار زمامداران توسط مرؤوسان و مردم اقتباس خواهد شد، به خصوص با توجه به اینکه زراندوزى، لذات دنیوى و آنى را در پى دارد و جاذبههاى سهل الوصول آن به سرعت انسانها را مىفریبد و به دام مىاندازد. براى آگاهى از موج دنیاگرایى که اهالى مدینة النبى را در زمان عثمان فرا گرفت، توجه به مواردى که مرحوم علامه امینى در کتاب الغدیر به صورت مستند ذکر نموده جالب است: ایشان به ذکر اموال مسلمانانى مىپردازد که از نخبگان جامعه اسلامى آن روز محسوب مىشدند و هر کدام در دفاع از اسلام و توسعه آن سهم زیادى داشتند. وقتى نخبگان دچار آسیب مىشوند، وضعیت توده مردم روشن است. دقت در این موارد مىتواند ما را متوجه آسیب عمیقى نماید که با گذشت کمتر از سیزده سال از رحلت رئیس مدینه، دامنگیر آن شده بود. مواردى که علامه امینى ذکر مىکند عبارت است از:
زبیر بن عوام:
علامه امینى به نقل از صحیح بخارى مىنویسد: «11 خانه از وى در مدینه بر جاى ماند و 2 خانه در بصره و 1 خانه در کوفه و یکى در مصر. چهار زن داشت که پس از کنار گذاشتن ثلث ماترک او، به هر یک از ایشان 000/200/1 سکه سهم الارث رسید و . . . همه مالش 000/200/50 بود. به گفته ابن هائم، درست آن است که همه مالش 000/800/59 بوده و ابن بطال و قاضى عیاض و دیگران گفتهاند: درست همان است که ابن هائم گفته و بخارى در محاسبه اشتباه کرده است. » (30)
علامه امینى در مورد اموال زبیر همچنین آورده است: «ابن سعد در طبقات مىنویسد: زبیر در مصر و اسکندریه و کوفه زمینهایى داشت و در بصره، خانههایى و غلاتى . . . داشت. مسعودى در مروج مىنویسد: هزار اسب بر جاى گذاشت و هزار غلام و هزار کنیز و زمینهایى چند. » (31)
طلحة بن عبیدالله تیمى: «وى خانهاى در کوفه ساخت که . . . به نام «دارالطلحتین» معروف بود و غله او از عراق روزانه 1000 دینار طلا مىارزید و در ناحیه سرات بیش از اینها که گفتیم داشت. خانهاى در مدینه برافراشت که آن را با آجر و گچ و چوب درختساج هندى بساخت.
محمد بن ابراهیم گفت: درآمد طلحه از غلات عراق میان 400 تا 500 هزار بود و از غلات سرات 000/10 دینار.
موسى بن طلحه گفت: او 000/200/2 درم و 000/200 دینار طلا بر جاى گذاشت.
ابراهیم بن محمد بن طلحه گفت: بهاى آنچه طلحه به جا گذاشتبه 000/000/30 درم مىرسید که 000/200/2 درهم و 000/200 دینار آن پول بود و بقیه کالا.
سعدى، مادر یحیى بن طلحه، گفت: طلحه در حالى مرد که در دستخزانهدارش 000/200/2 بود و آب و ملک و اصله درختهاى او را 000/000/30 درم قیمت گذاشتند.
عمرو بن عاص گفت: طلحه به اندازه 100 پوست گاو پر از طلاهاى بسیار بر جاى گذاشت که در هر یک، تا یکصد پیمانه طلا و نقره جاى داشت.
ابن عبدربه مىگوید: در میان ماترک او، 300 پوست گاو پر از طلا و نقره یافتند. به گفته ابن جوزى، طلحه 300 شتر بار طلا بر جاى گذاشت. » (32)
عبدالرحمن بن عوف زهرى: علامه امینى از ابن سعد نقل مىکند که وى «1000 شتر و 000/13 گوسفند و 100 اسب بر جا گذاشت و منطقه کشاورزى او در جرف، 20 شتر مخصوص براى آبکشى داشت. . . آنقدر شمشهاى طلا بر جاى گذاشت که براى شکستن آن، از تبر استفاده مىشد، به طورى که دستهاى تبرداران از بسیارى کار آبله زد و چهار زن از وى به جا ماند که به هر کدام 000/80 سکه رسید. . .
مسعودى مىنویسد: عبدالرحمن خانه خود را بساخت و آن را پهناور گردانید و در اصطبل او 100 اسب بود و خود 1000 شتر و 000/10 گوسفند داشت و یک هشتم مال او پس از وفات، به 000/84 سکه رسید. » (33)
سعد بن ابى وقاص: علامه امینى از ابن سعد نقل مىکند که وى «در روز مرگ، 000/250 درم داشت و در قصر خود، در عقیق مرد و به گفته مسعودى، خانه خود را در عقیق ساخت و سقف آن را برافراشته و فضاى آن را وسیع گردانید و بالاى آن کنگرهها نهاد. » (34)
یعلى بن امیه: «000/500 دینار طلا بر جا نهاد و بدهىهایى از او بر گردن مردم بود (از مردم بستانکار بود) . . . که بهاى آن به 000/100 دینار طلا مىرسید. » (35)
زید بن ثابت: «به گفته مسعودى در مروج الذهب، چندان طلا و نقره بر جاى نهاد که آنها را با تبر مىشکستند. آب و زمینهایش 000/100 دینار مىارزید. » (36)
خلاصه کلام
سیرى کوتاه در نهج البلاغه، ما را متوجه نکوهشهاى مکرر حضرت علىعلیه السلام نسبتبه دنیا مىکند; در 152 مورد که به بحث درباره دنیا پرداخته، در 135 مورد دنیا را با موهنترین واژهها تحقیر مىکند. از دیدگاه جامعهشناسانه، این موضوع نمىتواند بدون زمینه اجتماعى باشد. باید دلیل این موضوع را در اوضاع اجتماعى و جامعهشناختى حیات حضرت جستوجو کرد.
امام علیه السلام به عنوان رئیس جامعه اسلامى و وارث مدینة النبى درصدد زدودن یک بیمارى اجتماعى و درمان آن بودند و آن چیزى نبود جز «دنیاگرایى» .
دنیاطلبى پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله و به خصوص در زمان خلافت عثمان دامنگیر حکومت و همچنین جامعه اسلامى شد، به گونهاى که میلیونها دینار و درهم توسط خلیفه سوم و اطرافیانش اندوخته شد. یکى از دلایل این موضوع فتوحاتى بود که به ویژه از زمان خلیفه دوم شروع شد و درآمدهاى هنگفتى به خزانه مسلمانان سرازیر کرد. از دیگر سو، مهار درونى نیز به دلیل عدول خلیفه سوم از سیره نبوى - یعنى بىتوجهى به دنیا و سادهزیستى - کارکرد خود را از دست داده بود. مجموعه این عوامل موجب شکلگیرى آسیبى شد که حتى با روى کار آمدن امام علىعلیه السلام به عنوان خلیفه چهارم، درمان آن مقدور و میسور نگردید.
پىنوشتها:
1- نهج البلاغه، ترجمه و شرح علینقى فیضالاسلام، خطبه 83
2- 3- 4- همان، خطبه 133، 1 و 13 / 1 و 5 /
5- 6- 7- همان، نامه 31 / نامه 45/نامه 68
8- همان، خطبه 3
9- همان، خطبه 224
10- همان، قصار، 236
11- Social Patology.
12- هدایتالله ستوده، مقدمهاى بر آسیبشناسى اجتماعى، چاپ دوم، تهران، آواى نور، 1373، ص 11
13- تقى آزاد ارمکى و مهرى بهار، بررسى مسائل اجتماعى، تهران، جهاد، 1377، ص 34
14- Paul Von Lilien Feld.
15- بارنزوبکر، تاریخ اندیشه اجتماعى، ترجمه جواد یوسفیان، تهران، همراه، 1371، ج 2، ص 379
16- محمود رجبى و دیگران، تاریخ تفکر اجتماعى در اسلام، تهران، سمت، 1378، ص 600
17- عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، چاپ سوم، تهران، امیر کبیر، 1353، ص 44 و 45
18- ر. ک. به: سورههاى تکاثر: 10 / توبه: 33
19- ابوالقاسم دبیریان، اقتصاد در قرآن کریم، اقتصاد اسلامى، کتاب دوم، 1359، تهران، ص 29
20- حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، تهران، جاویدان، 1356، ص 291
21- رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، چاپ دوم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369، ج 2، ص 313
22- عبدالحسین زرین کوب، پیشین، ص 48
23- وى دختر فرافضه و همسر عثمان بود.
24- عبدالحسین امینى نجفى، الغدیر، ترجمه اکبر ثبوت، چاپ سوم، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامى، 1363، ج 16، ص 83 و 84
25- 26- همان، ج 16، ص 84
27- نهج البلاغه، نامه 31
28- محمدجعفر امامى و محمدرضا آشتیانى، ترجمه گویا و شرح فشردهاى بر نهج البلاغه، چاپ هفتم، قم، هدف، 1367، ج 1، ص 83
29- محمود رجبى و دیگران، پیشین، ص 51
30- 31- 32- 33- 34- 35- 36- عبدالحسین امینىنجفى، پیشین، ج 12، ص 80/ ص 81/ ص 81/ ص82/ ص 83/همان /همان
طرح مساله
با نگاهى به مجموعه خطبهها، نامهها و کلمات قصار امام علىعلیه السلام در نهجالبلاغه، یکى از موضوعاتى که توجه هر محققى را به خود جلب مىکند نگرش امامعلیه السلام به دنیا است. در هر جا ایشان به دنیا اشارهاى نموده و یا به بررسى ابعاد و ویژگىهاى آن پرداخته، به نوعى آن را مذمت نموده و دنیاگرایان را سرزنش کرده است. کم نیستخطبهها، نامهها و کلمات آن حضرت که در آنها، دنیا با موهنترین کلمات و واژهها نکوهش شده است. با بررسى 152 خطبه، نامه و کلمه قصار امامعلیه السلام در نهجالبلاغه که به بحث دنیا پرداخته، در 135 مورد، دنیا مذمتشده و فانى، ناپایدار و فریبنده معرفى گردیده و در 17 مورد نیز جملاتى کلى درباره آن آمده است:
اگر بخواهیم محققانه در این مساله تامل کنیم، این نوع نگرش نمىتواند موضوعى عادى و طبیعى قلمداد گردد، بلکه حاکى از برخى مسائل و معضلات اجتماعى است; عادى نیست که ایشان در طول عمر شریف خود در 800 مورد به بیان مسائل گوناگون سیاسى، اجتماعى و دینى بپردازند، در 152 مورد آن مساله دنیا را مطرح کنند و از این میان، در 135 مورد دنیا را مورد سرزنش شدید قرار دهند و آن را تحقیر کنند. باید دید علت چیست.
علاوه بر حجم کمى مطالبى که در رد و سرزنش دنیا آمده، تحقیر دنیا در نهجالبلاغه از عمق کیفى زیادى برخوردار است. با تامل در این کتاب، ملاحظه مىگردد که امام على علیه السلام حقیرانهترین، سخیفترین و موهنترین کلمات را به دنیا نسبت دادهاند. براى دقتبیشتر، به جملات ذیل توجه کنید:
«دنیا آبشخورى است تیره و تار . . . ظاهر آن فریبنده و باطن و درون آن کشنده، فریبکارى است زودگذر، سایهاى است ناپایدار، تکیهگاهى است نااستوار. » (1)
«من شما را از دنیا مىترسانم که در کام شیرین است، . . . متاع اندک را زیبا نماید، . . . خود را با زیور غرور بیاراید، . . . فنا شوندهاى است مرگبار، کشندهاى است تبهکار . . . . » (2)
«همانا دنیا نهایت دیدگاه کسى است که دیدهاش کور است و از دیدن جز دنیا محجور. . . » (3)
«بندگان خدا، شما را به ترس از خدا مىخوانم و از دنیاتان مىترسانم که دنیا خانه رختبستن است و کوى زندگانى تلخ و به نامراد نشستن. » (4)
«دنیاخواهان، سگهاى فریادکننده و درندگانى شکارجو هستند . . . دنیا ایشان را به راه کورى و گمراهى مىبرد. (5)
«. . . اى دنیا، از من دور شو که مهارت بر کوهانت است، من از چنگالت جسته و از دامهایت رستهام . . . کجایند کسانى که . . . فریبشان دادى. » (6)
«داستان دنیا مانند مار است که چون دستبر آن بکشى نرم است، اما زهرش کشنده. » (7)
«فهمیدهاید که این دنیاى شما نزد من خوارتر است از عطسه بز ماده. » (8)
«این دنیاى شما از برگ جویدهاى که در دهان ملخى باشد نزد من خوارتر و بىارزشتر است. » (9)
«به خدا سوگند، این دنیاى شما در نظر من از استخوان خنزیرى که در دستشخص جذامى باشد، پستتر است. » (10)
درصدد است تا علل و عوامل جامعهشناختى را که موجب چنین نگرش و گفتارهایى شده بررسى کند و بیان دارد که چه آسیبى جامعه نبوى را تهدید مىنمود که امامعلیه السلام به عنوان پیشواى مسلمانان چنانبرترک دنیا وتوجه به آخرت تاکید مىنمودند.
تعریف «آسیب اجتماعى»
«آسیبشناسى اجتماعى» (11) مفهومى است که از علوم زیستى گرفته شده و بر شبیه دانستن جامعه با اندامواره انسان مبتنى مىباشد. از دیدگاه انداموارهاى، جامعه شبیه بدن است; همانگونه که بدن متشکل از سلول، اعضا، جوارح و قوه تصمیمگیرى است، جامعه نیز از خانواده، نهادها و در نهایت، قوه تصمیمگیرى تشکیل شده است. از این منظر، همانگونه که اندامهاى بدن دچار بیمارى و اختلال مىشود، جامعه نیز دچار بیمارى و اختلال مىگردد. از این دیدگاه، اصطلاح آسیبشناسى اجتماعى براى مطالعه ریشه بىنظمىهاى اجتماعى به کار مىرود. (12) نزد اهالى مکتب داروینیسم اجتماعى، هر نوع پدیده و عاملى که موجب اختلال در روند تغییر و رشد جامعه شود به عنوان «آسیب» و «مشکل» تلقى خواهد شد. (13)
مىتوان گفت: زمانى که افراد یا گروههایى به تدریج، از هنجارهاى اجتماعى روى بر مىتابند و هنجارها را مىشکنند و راهى دیگر در پیش مىگیرند، دچار کجروى، انحراف و آسیب شدهاند. این انحراف و آسیب زمانى که دامنگیر یکى از نهادهاى اجتماعى به خصوص نهاد سیاسى یا حکومتشود، سریعا و عمیقا جامعه را فرا مىگیرد; چه اینکه به گفته لیلین فلد (14) ، «حکومتبه عنوان قوه حاکم و تجسم وحدت جامعه، ارادههاى افراد جامعه را به خود جذب مىکند و سپس به صورت اراده جمعى مستقیما یا به میانجى شؤون دیگر، باز به افراد باز مىتاباند. » (15)
از این نظر، آسیبهایى که نظام سیاسى را فرا مىگیرد به سرعت و در سطحى وسیع، دامنگیر جامعه مىشود، به گونهاى که در برخى موارد، به گفته فارابى، فیلسوف اسلامى «مدینه فاضله» را به «مدینه متبدله» تبدیل مىنماید:
«جامعهمتبدله جامعهاىاست که درگذشته، جامعه فاضله بوده است، ولى دگرگون شده و رفتار و اندیشههایى غیرازجامعه فاضله در آن رخنه کردهو به جامعهغیرفاضله تغییرهویت داده است. » (16)
آسیبشناسى مدینةالنبى از نظرگاه امام على علیه السلام
بررسى تاریخ اسلام، به خصوص وقایع پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، بالاخص در عهد خلیفه سوم بیانگر نوعى تغییر جهتخلافت اسلامى و به دنبال آن جامعه اسلامى از ارزشها و ویژگىهاى اجتماعى مدینة النبى است.
در ادامه این بحث، ذکر برخى از ویژگىهاى اصولى مدینة النبى خواهد آمد. اما در اینجا فقط اشاره مىشود که بىتوجهى به دنیا و مبارزه با تمرکز ثروت و سادهزیستى از مهمترین مؤلفههاى جامعهشناختى مدینةالنبى محسوب مىشود. در زمان خلیفه سوم، منش ومشىخلافت اسلامى بهسمت نوعى اشرافیت و توجه به ثروتاندوزى و جمعآورى زر و سیم جهتگیرى نمود، چنان که به تدریج، علاوه بر خلیفه و اطرافیان او، بسیارى از کسانى که سوابقى طولانى در مبارزات و جنگهاى زمان رسولاللهصلى الله علیه وآله داشتند نیز به دام دنیاگرایى و زرق و برق آن افتادند.
شواهد تاریخى حاکى است جامعه ساده زیست و بىتوجه به دنیاى زمان رسول خداصلى الله علیه وآله، شتابان به سمت تجملگرایى و جانشینى ارزشهایى همچون مالپرستى و زراندوزى حرکت نمود. در چنین وضعیتى اجتماعى، امام علىعلیه السلام، که شاهد این انحراف از اصول مدینه بنا شده توسط پیامبرصلى الله علیه وآله بودند، به خوبى به آسیبى که دامنگیر جامعه اسلامى شده بود، پى بردند و بدینروى، به طور مرتب و مستمر به نفى و نهى این آفت اجتماعى پرداختند. در واقع، از نظرگاه ایشان، آسیبى که پیکره مدینةالنبى را سخت آلوده، آزرده و بیمار نموده بود چیزى نبود جز دنیاگرایى، تمرکز ثروت و دلبستگى به دنیا و متعلقات آن. از اینروى، ایشان به عنوان یک پزشک، مدام جامعه بیمار و خلافت منحرف شده از سیره نبوى را هشدار مىداد و از این بیمارى نهى مىنمود.
براى درک بهتر این اوضاع و شناخت عمیقتر این آسیب اجتماعى، نگاهى جامعهشناختى به مدینةالنبى پیش و پس از رحلت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بجاست.
مدینةالنبى و مهمترین ویژگىهاى اجتماعى آن پیش از رحلت رسول خدا صلى
الله علیه وآله
منظور از «مدینة النبى» جامعه اسلامى تاسیس شده توسط رسول اللهصلى الله علیه وآله مىباشد که پس از بعثت، در مدینه بنیان گذاشته شد. این دوره از تاریخ اسلام هر چند کوتاه مىباشد، اما به سبب حضور پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و نزول قرآن، ویژگىهاى آن بسیار حایز اهمیت است. جامعهاى که در این مدت کوتاه، توسط پیامبرصلى الله علیه وآله ساخته شد، اصول و ویژگىهایى داشت که در اینجا به چند ویژگى برجسته آن اشاره مىشود:
1- سادهزیستى و پرهیز از دنیاگرایى:
جامعه اسلامى در زمان حیات پیامبرصلى الله علیه وآله، بر اساس تعالیم قرآن و سیره آن حضرت، توجه چندانى به دنیا نداشت. مسلمانان صرفا براى رضاى خدا و برپا داشتن احکام قرآن، با جان و مال جهاد مىکردند. تشکیل مدینةالنبى هر چند در دو مرحله شکل گرفت - ابتدا در مکه و سپس در مدینه - اما در هر دو مرحله، زندگى رسول اللهصلى الله علیه وآله و مسلمانان ساده و زهدگرایانه بود. در مکه، که تحت فشارهاى سیاسىواجتماعىقریش، از بسیارى نعمتهاى الهى محروم شده بودند، زندگىشان بسیار مختصر و زاهدانه بود و در مدینه نیز روى هم رفته، کردار رسول و یاران مثل مکه، مبتنى بر قناعت و زهد بود و در عین اشتغال به امور عادى، از استغراق تام در کارهاى دنیوى اجتناب مىورزید. . . پیامبرهرچند افراط در زهد و پارسایى را غالبا منع مىکرد، اما در عهد وى و بىشک تحت تاثیر آیات قرآنى، مسلمانانغالبا از خوفخدا چندان پرواى لذتهاى جهانى را نداشتند و مخصوصا با سادگى و فقرى که با زندگىشان همراه بود، صبر و زهد و رضا و قناعت را . . . رعایت مىکردند. (17)
این سادهزیستى و بىتوجهى به دنیا هم در زندگى پیامبر صلى الله علیه وآله به عنوان رهبر و رئیس مدینة النبى، سارى و جارى بود و هم در زندگى مسلمانان.
2- مبارزه با تمرکز و تکاثر ثروت:
به دلیل دستورات قرآنى، (18) شکاف طبقاتى زیادى در جامعه اسلامى وجود نداشت. دستورات اجتماعى و اقتصادى قرآن طورى تنظیم شده بود که از تمرکز ثروت در دست اقلیتى محدود جلوگیرى مىکرد; زیرا «جامعهاسلامى . . . عرصه گذشت و بخشش و تعاون است. صحنه برپادارى نماز، اعطاىزکات وصدقات، تخصیصخمس و نذورات و پرداخت قرض الحسنه و انفاق است . . . گرامىترین مردم نزد خداوند باتقواترین آنان مىباشد و تقوا در نیکى به دیگران، برپا داشتن نماز، اعطاى زکات و صدقات، وفاى به عهد، دستگیرى و کمک به نیازمندان، انفاق مال در راه خدا، شکیبایى در سختىها، فروتنى و سادگى، عفو و عدل و اطاعتخدا و رسول است. » (19)
با این دستورات، مدینةالنبى به سمت عدالت اقتصادى و جلوگیرى از کنز مال و ایجاد نابرابرى اجتماعى و شکاف شدید اقتصادى حرکت مىکرد.
نگاهى جامعهشناختى به مدینةالنبى پس از پیامبراکرم صلى الله علیه و
آله
پس از درگذشت رئیس مدینه تازه تاسیس اسلامى، با انحرافى که در رهبرى جامعه اسلامى به وجود آمد و همچنین وقایع سیاسى موجب شدبه مرور، ازاصول وویژگىهاى مدینةالنبى عدول گردد. به تدریج، خلفا از سیره عملى پیامبرصلى الله علیه وآله فاصله گرفتند و به تبع آنان، مسلمانان نیز زاویهاى انحرافى در شیوه زندگى خود گشودند.
انحراف خلفا از سیره نبوى از زمان خلیفه دوم، به خصوص بیشتر توسط عمال و کارگزاران مدینة النبى شروع شد و در زمان خلیفه سوم، توسط شخص خلیفه واطرافیان و اقوام و دوستان او، انحرافى عمیق وشدیدازمشىعملىرسولاللهصلى الله علیه وآله صورت گرفت.
علاوه بر تغییر شیوه و سیره خلفا، فتوحات گسترده سپاهیان اسلام و تصرف اراضى ثروتمند و حاصلخیز آسیا، افریقا و حتى اروپا توسط حکومت اسلامى، ثروت هنگفتى به بیتالمال و خزینه عمومى سرازیر کرد. این دو عامل موجب فاصله گرفتن از اصول و محورهاى اساسى مدینة النبى گردید. از اینرو، به لحاظ اهمیت موضوع، این دو عامل بررسى مىشود:
الف - تاثیر فتوحات بر جامعه اسلامى:
سرزمینهاى گستردهاى همچون شامات، بیروت، صیدا، عرقه، جبیل، بیسان، طبریه، ایران، بعلبک، حمص، انطاکیه، قیساریه، بیت المقدس، مصر، طرابلس، اسکندریه، افریقا، اندلس و قبرس پس از پیامبرصلى الله علیه وآله، در زمان خلفاى دوم و سوم به تصرف سپاهیان اسلام درآمد. این سرزمینها ثروتهاى فراوانى راعایدجامعهاسلامى نمود و جامعه را به سمت دنیاگرایى و زراندوزى و عشرتطلبى سوق داد.
آقاى دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب تاریخ سیاسى اسلام مىنویسد: «ثروتهاى فراوان، که از گشودن کشورها سیلوار به مدینه مىرسید، مردم را به رفاه و خوشى متمایل کرد; چندان که بعضىها به عیاشى راغب شدند و نمودارهایى از لهو و تفنن در مدینه رواج یافت. » (20)
آرى، یکى از علل گرایش به دنیاطلبى و عدول از سادهزیستى و زندگى زاهدانه توسط مسلمانان، دستیافتن به ثروتها و دارایىهاى حاصل از فتوحات بود. این دنیاطلبى و زراندوزى ابتدا دامنگیر کارگزاران و عمال حکومتى خلفا شد. عمر، خلیفه دوم، همیشه به مشاطره اموال کارگزاران مىپرداخت; بدین صورت که «هر کس را به ولایتى مىفرستاد، اموال او را مىنوشت و پس از بازگشت، هر چه داشت دو نیمه مىکرد: نیمى را براى بیتالمال برمىداشت و نیمى را به او پس مىداد. » (21)
مشاطره اموال والیان توسط عمر، خود گواهى استبر انحراف کارگزاران مدینةالنبى در عهد خلیفه دوم. مرحوم استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب ارزش میراث صوفیه مىنویسد: «ذوق جمع ثروت از همان آغاز کار فتوحات، در بین مسلمانان پدید آمده بود و غنیمتها و اسیرانى که فاتحان عرب از کشورهاى فتح شده آورده بودند، بسیارى از آنها را، که پیش از آن فقیر بودند، توانگر ساخته بود. » (22)
ب - دنیاگرایى در عهد خلیفه سوم:
خلیفه سوم قریب 12 سال پس از هجرت، به حکم شوراى منتخب خلیفه دوم روى کار آمد. آنچه بیشتر مورخان ذکر کردهاند عدولهاى آشکار و روشن عثمان از سیره نبوى است. در کار خلافت، او دست و بال بنى امیه را باز گذاشت و بسیارى از اموال بیت المال را بذل و بخشش کرد. دستگاه خلافت مسلمانان از زمان وى، عرصه ریخت و پاشهاى بى حد و حصرى شد که نه در زمان رسول اللهصلى الله علیه وآله سابقهاى داشت و نه در زمان خلیفه اول و دوم. این رفتار و شیوه حکومتبه سرعت، دنیاگرایى را در مدینة النبى رواج داد، به گونهاى که علاوه بر خلیفه، بسیارى از نزدیکان او و بسیارى از کسانى که حتى در زمان پیامبر جزو مجاهدان به نام بودند، به ورطه دنیاطلبى غلطیدند.
در اینجا، ابتدا شمهاى از مالاندوزى و دنیاگرایى عثمان ذکر مىگردد و سپس نمونههایى از اشرافیتى که در زمان وى رشد کرد:
1. دنیاگرایى عثمان:
علامه فقید شیخ عبدالحسین امینى نجفى، صاحب کتاب گرانسنگ الغدیر، مىنویسد: «دندانهایى از طلا پهلوى هم مىنهاد و جامههاى شاهانه مىپوشید. محمد بن ربیعه گفت: رداى خز چارگوشه نگارینى در بر عثمان دیدم که 800 دینار طلا مىارزید و خودش گفت: این از نائله (23) است; آن را پوشیدم که چون آن را در بر کنم شاد مىشود . . . بلاذرى مىگوید: در بیتالمال مدینه، جامهدانى بود و در آن گوهرها و زیورهایى، پس عثمان چیزهایى از آن برداشت که برخى از خانوادهاش را با آن بیاراست، مردم در این مورد او را آشکارا نکوهیدند و سخنانى تند به وى گفتند تا بر سر خشم آمد و گفت: این مال خداست، به هر که بخواهم مىدهم و هر که را بخواهم از آن محروم مىدارم. پس خدا بر هر که مخالف باشد، خشم گیرد . . . ما نیازمندىهاى خود را از این غنایم و خراجها تامین مىکنیم. هر چند گروههایى خوش نداشته باشند. » (24)
علامه امینى از کتاب الصواعق المحرقه و سیره حلبى نقل مىکند: «ابوموسى با پیمایشى از زر و سیم به نزد وى شد. پس آنها را میان زنان و دختران خویش تقسیم کرد و بیشتر بیتالمال را در آباد کردن املاک و خانههاى خود به مصرف رساند. » (25)
صاحب الغدیر در ادامه همین بحث آورده است: «ابن سعد در طبقات مىنویسد: . . . روزى که عثمان کشته شد، نزد خزانه دارش 000/500/3 درمو000/150 دینار طلا داشت که همه آنها یغما شد و رفت. هزار شتر در ربذه ازوى برجاماند . . . و مسعودى در مروج مىنویسد: در مدینه، ساختمان کرد و آن را با سنگ و ساروج برافراشت و در آن را از چوب درختساج هندى و درختسرو قرار داد. در مدینه، اموال و چشمهها و بستانها بیندوخت. عبدالله بن عتبه گوید: روزى که عثمان کشته شد، اموال وى نزد خزانهدارش به000/150 دینارطلا و 000/000/1 درم مىرسید و بهاى املاک او در وادى القرى و حنین و دیگر جاها 000/100 دینار طلا بود و گوسفند و شتر فراوان از و بر جاى ماند. ذهبى در دول الاسلام مىنویسد: ثروتهاى کلان از آن او گردید و هزار برده داشت. » (26)
این گوشهاى است از دنیاگرایى و زراندوزى خلیفه مسلمانان. حال سیره نبوى در حکومتدارى کجا و سیره عثمانى کجا؟ ! بدینروى، آیا امام علىعلیه السلام به عنوان پاسدار سیره نبوى و اصول و ارزشهاى مدینة النبى، نباید داد سخن دهد که: «دنیاخواهان، سگهاى فریادکننده و درندگانى شکارجو هستند . . . دنیا ایشان را به راه کورى و گمراهى مىبرد. » (27) ایشان به خوبى، آفت مدینه بنیان نهاده شده به دست پیامبرصلى الله علیه وآله را شناخته بود که این چنین فریاد برمىآورد و مىخواستخلیفه غفلتزده و منحرف از سیره نبوى را هشدار دهد و متنبه نماید.
2. بذل و بخششهاى عثمان:
مرحوم علامه امینى در جلد شانزدهم الغدیر فهرستى از بذل و بخششهاى خلیفه سوم ارائه داده که ملاحظه آن مبین این واقعیت است:
ردیف دریافت کننده هدیه دینار طلا درهم (درم)
1. مروان 000/500
2. ابن ابى سرح 000/100
3. طلحه 000/200
4. عبدالرحمن 000/560/2
5. یعلى بن امیه 000/500
6. زید بن ثابت 000/100
7. عثمان (خلیفه سوم) 000/150
8. عثمان (خلیفه سوم) 000/200
9. حکم 000/300
10. خانواده حکم 000/020/2
11. حارث 000/300
12. سعید 000/100
13. ولید 000/100
14. عبدالله 000/300
15. عبدالله 000/600
16. ابوسفیان 000/200
17. مروان 000/100
18. طلحه 000/200/2
19. طلحه 000/000/30
20. زبیر 000/800/59
21. ابن ابى وقاص 000/250
22. عثمان (خلیفه سوم) 000/500/30
جمع 000/310/4 000/770/126
بدینسان، با این ریخت و پاشهاى بى حد و حصر دستگاه خلافت مسلمانان، امام علىعلیه السلام حق دارند در اولین نطق خود هنگام خلافتبگویند: «به خدا سوگند، اگر عطایا و بخششهاى عثمان و آنچه را بیهوده از بیتالمال مسلمانان به این و آن بخشیده است، بیابم، به صاحبش باز مىگردانم، گرچه زنانى را با آن کابین بسته و یا کنیزانى با آن خریده باشند. » (28)
ایشان به عنوان امام مسلمانان نقش طبیب و پزشک را دارند و باید به درمان بیمارىها، آسیبها و آفتهاى اجتماعى بپردازند; چه اینکه معلم ثانى، فارابى، فیلسوف گرانقدر اسلامى در کتاب فصول منتزعه، یکى از وظایف رئیس مدینه فاضله را حفظ تعادل اخلاقى جامعه و جلوگیرى از انحرافات مىداند; درست مانند «پزشک که شناخت، ایجاد و حفظ کارهایى که به سلامتبدن مىانجامد و جلوگیرى از عارض شدن امراض بر بدن، از وظایف اوست. » (29)
ابوذر، صحابى رسول خداصلى الله علیه وآله و تبعیدى خلیفه سوم به صحراى ربذه، نیز حق دارد که در مقابل این حیف و میلهاى دستگاه خلافت فریاد برآورد که «والذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم» (توبه: 33) ; و آنان را که طلا و نقره ذخیره مىکنند و آن را در راه خدا انفاق نمىکنند، به عذابى دردناک بشارت ده.
3. دنیاطلبى برخى از مسلمانان:
فتوحات گسترده مسلمانان درامد زیادى نصیب مسلمانان و دستگاه خلافت نمود. با توجه به عدم رعایت اصول اسلامى و سیره نبوى توسط خلیفه سوم، حتى افرد مشهور و بنامى را، که سالها در غزوات متعددى در رکاب پیامبرصلى الله علیه وآله شمشیر زده بودند، دچار آسیب و آفت دنیاگرایى نمود. مسلم است زمانى که رهبران و سیاستمداران و دستگاه حکومتخود به سمت اشرافىگرى، حیف و میل، ریخت و پاش و تجملگرایى حرکت کنند، الگوهاى اجتماعى تغییر مىکند و رفتار زمامداران توسط مرؤوسان و مردم اقتباس خواهد شد، به خصوص با توجه به اینکه زراندوزى، لذات دنیوى و آنى را در پى دارد و جاذبههاى سهل الوصول آن به سرعت انسانها را مىفریبد و به دام مىاندازد. براى آگاهى از موج دنیاگرایى که اهالى مدینة النبى را در زمان عثمان فرا گرفت، توجه به مواردى که مرحوم علامه امینى در کتاب الغدیر به صورت مستند ذکر نموده جالب است: ایشان به ذکر اموال مسلمانانى مىپردازد که از نخبگان جامعه اسلامى آن روز محسوب مىشدند و هر کدام در دفاع از اسلام و توسعه آن سهم زیادى داشتند. وقتى نخبگان دچار آسیب مىشوند، وضعیت توده مردم روشن است. دقت در این موارد مىتواند ما را متوجه آسیب عمیقى نماید که با گذشت کمتر از سیزده سال از رحلت رئیس مدینه، دامنگیر آن شده بود. مواردى که علامه امینى ذکر مىکند عبارت است از:
زبیر بن عوام:
علامه امینى به نقل از صحیح بخارى مىنویسد: «11 خانه از وى در مدینه بر جاى ماند و 2 خانه در بصره و 1 خانه در کوفه و یکى در مصر. چهار زن داشت که پس از کنار گذاشتن ثلث ماترک او، به هر یک از ایشان 000/200/1 سکه سهم الارث رسید و . . . همه مالش 000/200/50 بود. به گفته ابن هائم، درست آن است که همه مالش 000/800/59 بوده و ابن بطال و قاضى عیاض و دیگران گفتهاند: درست همان است که ابن هائم گفته و بخارى در محاسبه اشتباه کرده است. » (30)
علامه امینى در مورد اموال زبیر همچنین آورده است: «ابن سعد در طبقات مىنویسد: زبیر در مصر و اسکندریه و کوفه زمینهایى داشت و در بصره، خانههایى و غلاتى . . . داشت. مسعودى در مروج مىنویسد: هزار اسب بر جاى گذاشت و هزار غلام و هزار کنیز و زمینهایى چند. » (31)
طلحة بن عبیدالله تیمى: «وى خانهاى در کوفه ساخت که . . . به نام «دارالطلحتین» معروف بود و غله او از عراق روزانه 1000 دینار طلا مىارزید و در ناحیه سرات بیش از اینها که گفتیم داشت. خانهاى در مدینه برافراشت که آن را با آجر و گچ و چوب درختساج هندى بساخت.
محمد بن ابراهیم گفت: درآمد طلحه از غلات عراق میان 400 تا 500 هزار بود و از غلات سرات 000/10 دینار.
موسى بن طلحه گفت: او 000/200/2 درم و 000/200 دینار طلا بر جاى گذاشت.
ابراهیم بن محمد بن طلحه گفت: بهاى آنچه طلحه به جا گذاشتبه 000/000/30 درم مىرسید که 000/200/2 درهم و 000/200 دینار آن پول بود و بقیه کالا.
سعدى، مادر یحیى بن طلحه، گفت: طلحه در حالى مرد که در دستخزانهدارش 000/200/2 بود و آب و ملک و اصله درختهاى او را 000/000/30 درم قیمت گذاشتند.
عمرو بن عاص گفت: طلحه به اندازه 100 پوست گاو پر از طلاهاى بسیار بر جاى گذاشت که در هر یک، تا یکصد پیمانه طلا و نقره جاى داشت.
ابن عبدربه مىگوید: در میان ماترک او، 300 پوست گاو پر از طلا و نقره یافتند. به گفته ابن جوزى، طلحه 300 شتر بار طلا بر جاى گذاشت. » (32)
عبدالرحمن بن عوف زهرى: علامه امینى از ابن سعد نقل مىکند که وى «1000 شتر و 000/13 گوسفند و 100 اسب بر جا گذاشت و منطقه کشاورزى او در جرف، 20 شتر مخصوص براى آبکشى داشت. . . آنقدر شمشهاى طلا بر جاى گذاشت که براى شکستن آن، از تبر استفاده مىشد، به طورى که دستهاى تبرداران از بسیارى کار آبله زد و چهار زن از وى به جا ماند که به هر کدام 000/80 سکه رسید. . .
مسعودى مىنویسد: عبدالرحمن خانه خود را بساخت و آن را پهناور گردانید و در اصطبل او 100 اسب بود و خود 1000 شتر و 000/10 گوسفند داشت و یک هشتم مال او پس از وفات، به 000/84 سکه رسید. » (33)
سعد بن ابى وقاص: علامه امینى از ابن سعد نقل مىکند که وى «در روز مرگ، 000/250 درم داشت و در قصر خود، در عقیق مرد و به گفته مسعودى، خانه خود را در عقیق ساخت و سقف آن را برافراشته و فضاى آن را وسیع گردانید و بالاى آن کنگرهها نهاد. » (34)
یعلى بن امیه: «000/500 دینار طلا بر جا نهاد و بدهىهایى از او بر گردن مردم بود (از مردم بستانکار بود) . . . که بهاى آن به 000/100 دینار طلا مىرسید. » (35)
زید بن ثابت: «به گفته مسعودى در مروج الذهب، چندان طلا و نقره بر جاى نهاد که آنها را با تبر مىشکستند. آب و زمینهایش 000/100 دینار مىارزید. » (36)
خلاصه کلام
سیرى کوتاه در نهج البلاغه، ما را متوجه نکوهشهاى مکرر حضرت علىعلیه السلام نسبتبه دنیا مىکند; در 152 مورد که به بحث درباره دنیا پرداخته، در 135 مورد دنیا را با موهنترین واژهها تحقیر مىکند. از دیدگاه جامعهشناسانه، این موضوع نمىتواند بدون زمینه اجتماعى باشد. باید دلیل این موضوع را در اوضاع اجتماعى و جامعهشناختى حیات حضرت جستوجو کرد.
امام علیه السلام به عنوان رئیس جامعه اسلامى و وارث مدینة النبى درصدد زدودن یک بیمارى اجتماعى و درمان آن بودند و آن چیزى نبود جز «دنیاگرایى» .
دنیاطلبى پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله و به خصوص در زمان خلافت عثمان دامنگیر حکومت و همچنین جامعه اسلامى شد، به گونهاى که میلیونها دینار و درهم توسط خلیفه سوم و اطرافیانش اندوخته شد. یکى از دلایل این موضوع فتوحاتى بود که به ویژه از زمان خلیفه دوم شروع شد و درآمدهاى هنگفتى به خزانه مسلمانان سرازیر کرد. از دیگر سو، مهار درونى نیز به دلیل عدول خلیفه سوم از سیره نبوى - یعنى بىتوجهى به دنیا و سادهزیستى - کارکرد خود را از دست داده بود. مجموعه این عوامل موجب شکلگیرى آسیبى شد که حتى با روى کار آمدن امام علىعلیه السلام به عنوان خلیفه چهارم، درمان آن مقدور و میسور نگردید.
پىنوشتها:
1- نهج البلاغه، ترجمه و شرح علینقى فیضالاسلام، خطبه 83
2- 3- 4- همان، خطبه 133، 1 و 13 / 1 و 5 /
5- 6- 7- همان، نامه 31 / نامه 45/نامه 68
8- همان، خطبه 3
9- همان، خطبه 224
10- همان، قصار، 236
11- Social Patology.
12- هدایتالله ستوده، مقدمهاى بر آسیبشناسى اجتماعى، چاپ دوم، تهران، آواى نور، 1373، ص 11
13- تقى آزاد ارمکى و مهرى بهار، بررسى مسائل اجتماعى، تهران، جهاد، 1377، ص 34
14- Paul Von Lilien Feld.
15- بارنزوبکر، تاریخ اندیشه اجتماعى، ترجمه جواد یوسفیان، تهران، همراه، 1371، ج 2، ص 379
16- محمود رجبى و دیگران، تاریخ تفکر اجتماعى در اسلام، تهران، سمت، 1378، ص 600
17- عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، چاپ سوم، تهران، امیر کبیر، 1353، ص 44 و 45
18- ر. ک. به: سورههاى تکاثر: 10 / توبه: 33
19- ابوالقاسم دبیریان، اقتصاد در قرآن کریم، اقتصاد اسلامى، کتاب دوم، 1359، تهران، ص 29
20- حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، تهران، جاویدان، 1356، ص 291
21- رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، چاپ دوم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369، ج 2، ص 313
22- عبدالحسین زرین کوب، پیشین، ص 48
23- وى دختر فرافضه و همسر عثمان بود.
24- عبدالحسین امینى نجفى، الغدیر، ترجمه اکبر ثبوت، چاپ سوم، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامى، 1363، ج 16، ص 83 و 84
25- 26- همان، ج 16، ص 84
27- نهج البلاغه، نامه 31
28- محمدجعفر امامى و محمدرضا آشتیانى، ترجمه گویا و شرح فشردهاى بر نهج البلاغه، چاپ هفتم، قم، هدف، 1367، ج 1، ص 83
29- محمود رجبى و دیگران، پیشین، ص 51
30- 31- 32- 33- 34- 35- 36- عبدالحسین امینىنجفى، پیشین، ج 12، ص 80/ ص 81/ ص 81/ ص82/ ص 83/همان /همان