نقدى بر کتاب رفع تبعیض از زنان
آرشیو
چکیده
متن
از آنجا که حقوق زنان در مواردى آنچنانکه شایسته است پاس داشته نمىشود،توجه به حقوق زن و تبیین آن کارى استدرخورتوجه ویکى از موضوعاتى است کههمواره مورد نظر مجامع بینالمللى، بهخصوصنهادهاىحقوقبشرى،قرارگرفتهاست.
سازمان ملل متحد از بدو تاسیستاکنون، اسناد متعددى، اعم از بیانیه وقطعنامه، در جهت تبیین حقوق زن بهتصویب رسانده که مهمترین و جامعتریناین اسناد «کنوانسیون رفع کلیه اشکالتبعیض علیه زنان» (1) است. کنوانسیون یادشده در 18 دسامبر 1979 / 28 آذر 1358طى قطعنامه شماره 180/34 مجمععمومى سازمان ملل متحد به تصویبرسید و در سوم سپتامبر 1981 با گذشتنسى روز از تودیع بیستمین سند الحاق یاتصویب، لازمالاجرا گردید. این کنوانسیونمشتمل بر یک مقدمه نسبتا مشروح و 30ماده است که در 6 بخش تنظیم شده است.
گرچه از زمان تصویب کنوانسیونمذکور، مباحثى در خصوص الحاق و یاعدم الحاق جمهورى اسلامى ایران به آنمطرح بوده، اما تحقیقى جدى نسبتبهمفاد آن جز چند مقاله و یک کتاب صورتنگرفته و از اینرو، شایسته است محققانمحترم، به ویژه حقوقدانان عزیز، به اینموضوع توجه بیشترى مبذول دارند.
تنها کتابى که در این زمینه به رشتهتحریر درآمده کتاب رفع تبعیض از زنان;مقایسه کنوانسیون رفع تبعیض از زنان باقوانین داخلى ایران، توسط خانم مهرانگیزکار مىباشد که از سوى نشر قطره در سال1378براى اولین بار به چاپ رسیده است.
این کتاب، که تنها به بررسى موادماهوى (مواد 1 - 16) کنوانسیون پرداخته،مشتمل بر یک پیشگفتار و هجده فصلاست که فصل اول آن به مباحثى درخصوص حقوق بشر، فصل دوم بهظرفیتهاى انطباق قوانین ایران باکنوانسیون رفع تبعیض از زنان و فصلسوم به بعد در هر فصل، به بررسى یکى ازمواد کنوانسیون پرداخته است.
شیوه بررسى مواد کنوانسیون در کتابیاد شده بدینگونه است که پس از ذکر مادهو توضیح مختصرى درباره آن، به مطالعهتطبیقى پرداخته و موارد انطباق و اختلافماده مورد بحثبا قوانین داخلى جمهورىاسلامى را ذکر کرده و سپس راهحلها رابیان نموده است.
سعى این مقاله بر آن است تا به طورخلاصه، نقدى بر کتاب مذکور داشته باشد.
تعریف «تبعیض»
نویسنده در ص 51، ذیل تبیین مادهیک(1)کنوانسیون، که به تعریف «تبعیضعلیه زنان» اختصاص دارد، آورده است:«تبعیض به معناى رفتار متفاوت بوده وتبعیض جنسى عبارت از: رفتار متفاوت بهدلیل جنسیت است...»
به نظر مىرسد که این تعریف ازاصطلاح «تبعیض» کامل نباشد; زیرا همانگونه که در برخى از کتب لغت نیز آمده«تبعیض عبارت است از: بین دو یا چند نفرمساوى، یکى یا بعضى را امتیاز دادن،رجحان بعضى بر بعض دیگر بدونمرجح.» (2) و از لحاظ حقوقى مىتوانگفت: تبعیض عبارت است از: قایل شدنبه حقوقى براى شخص یا اشخاص مازادبر دیگران بدون آن که جهت ترجیحىوجود داشته باشد. بنابراین، اگر جهتترجیحى در شخص یا اشخاص وجودداشته باشد و با توجه به آن جهت، بهبرخى حقوق و امتیازات قایل شویم، دیگر«تبعیض» صدق نخواهد کرد و مىتوان آنرا «تفاوت» در حقوق نامید. این،«رفتار متفاوت» با وجود دلیل، تبعیضنیست و در نتیجه، کارى مذموم و نکوهیدهنخواهد بود و در مورد زن و مرد نیز«تفاوتهاى طبیعى بین زن و مرد (جسمىو روحى) امرى اجتنابناپذیر است که اینتفاوتها اقتضاى تقسیم مسؤولیتها وترتیب نظام اجتماعى را طلب مىکند کهدر این میان، عنصر تبعیض در جایى تحققپیدامىکند که درصورتتساوى توانایىهاو استعدادها، یکى را بر دیگرى ترجیحدهیم. بنابراین، بدون لحاظ توانایىها واستعدادها و چشمپوشى از نوع نقش ومسؤولیتى که زن و مرد در جامعه براىقوام آن ایفا مىکنند، از زنان درخواستایفاى نقشهاى سنگین اجتماعى کردن،خلافطبیعتوساختارجسمانىاوست...» (3)
تبعیض یا تفاوت در حقوق
همانگونه که ذکر شد، تفاوت در حقوق بهمعناى تبعیض در حقوق نیست، امانویسنده در جاهاى متعددى از کتاب خود،هر ماده قانونى از قوانین جمهورى اسلامىایران را که حاوى تفاوت در حقوق بین زنو مرد دیده، آن را به معناى تبعیض درحقوق پنداشته و خواستار فسخ و لغو آنو همسویى قوانین با مواد کنوانسیون رفعتبعیض شده است.
به عنوان مثال، در ص 61 در توضیحماده 2 کنوانسیون، پس از آنکه مواردى رااز قانون اساسى ذکر مىکند که با بند الف ازماده یاد شده منطبق است، مىنویسد: «...اما مفاهیم چنان است که موقعیتحقوقىبرابر زن و مرد را نوید نمىدهد; زیرا ...تساوى زن و مرد در برابر قانون لزوما بهرفع تبعیض از زن منجر نمىشود، بلکهفقط مىتواند برابرى زن و مرد را در برخىامور تضمین کند. در شرایطى که اصولى ازقانون اساسى و موادى از قوانین داخلى(مدنى، کیفرى، امور حسبى، استخدامىو...) بر تبعیض حقوقى زن و مرد استواراست و بر نابرابرى تاکید دارد، چگونهمىتوان تساوى زن و مرد در برابر قانون رابه تساوى حقوق زن و مرد در تمام امورتعبیر کرد؟»
و در ص 62 آورده است: «با وجودىکه بخش عمدهاى از قوانین داخلى نشان ازحقوق نابرابر زن و مرد دارد، تصریح بهاینکه زن و مرد یکسان در حمایت قانونقرار دارند، به تنهایى چارهساز نیست ولازمه تحقق برابرى آن است که قوانینتبعیضآمیز اصلاح گردد.»
و در ص 64 مىگوید: «... در حالحاضر، قوانین داخلى در بسیارى موارد،کاملا مبتنى بر تبعیض و نابرابرى زن و مردبوده و در برخى موارد، زنان با فقدانحقوق خود مواجه هستند.» در توضیح بند1 ج،ماده2 کنوانسیون در ص 66 نیز بخشعمدهاى از قوانین را «تبعیضآمیز» مىداند.
گرچه انکار نمىشود که ممکن استظاهر برخى از مقررات و قوانین داخلىنسبتبه زنان تبعیضآمیز به نظر برسد وامکان اصلاح و یا فسخ آن وجود داشتهباشد، اما چنین نیست که به طور کلى وبدون ذکر موارد و جزئیات، مدعى شویمبخش عمدهاى از قوانین کاملا مبتنى برتبعیض و نابرابرى زن و مرد مىباشد.بنابراین، اصولا این ادعا، که بخشعمدهاى از قوانین مبتنى بر تبعیضمىباشد، ادعایى استبدون دلیل.
مقررات کیفرى و تبعیض در حقوق
نویسنده ذیل بند (ز) ماده 2 کنوانسیونرفع تبعیض، که خواستار نسخ کلیهمقررات کیفرى ملى مىشود که موجبتبعیض نسبتبه زنان شده، قانون مجازاتاسلامى مصوب سال 1375 و قانون آییندادرسى کیفرى را مورد مطالعه قرار داده وبه ذکر موارد برابرى و نابرابرى زن و مرد دردو قانون یاد شده پرداخته و موارد انطباقو عدم انطباق این دو قانون را با بند (ز) ازماده 2 کنوانسیون متذکر شده است.
وى در ص 91 مىنویسد: «در یکجمعبندى، دیدگاه قوانین کیفرى ایراننسبتبه زن چنین خلاصه مىشود:
1. در زمینه شرایط سنى، کهمسؤولیت کیفرى موکول به آن است،دیدگاه قوانین نسبتبه زن تبعیضآمیزاست; پسران در پایان 15 سالگى مشمولقوانین کیفرى شناخته مىشوند و دختراندر پایان 9 سالگى.
2. در زمینه مجازاتها و اقداماتتامینى و تربیتى و نیز تخفیف مجازات وتعلیق اجراى مجازات و آزادى مشروط،دیدگاه قوانین کیفرى نسبتبه زن و مرد،فاقد جنبههاى تبعیضآمیز است و درمواردى از اجراى احکام جزایى، زنمشمول حمایتهاى خاص قرار گرفتهاست که عمدتا به لحاظ مراعات وضعجنین یا کودک شیرخواره است.
3. در زمینه مجازات حدود، صرفنظراز برخى تفاوتهاى جزئى، دیدگاه قوانینکیفرى نسبتبه زن و مرد یکسان است.
4. در زمینه قصاص، اعم از قصاصنفس یا قصاص عضو، که موضوع تعیینمیزان دیه داراى نقش اساسى مىشود، تبعیض و نابرابرى مشهود است.
5. در زمینه دیات نیز تبعیض ونابرابرى بر پایه ضابطه تعیین دیه، که دیهزن را یک دوم دیه مرد تعیین کرده است،در تمام موارد وجود دارد.
6. در زمینه تعزیرات، موارد تبعیضکمتر به چشم مىخورد، جز در موضوعحجاب که خاص زنان است...
7. در زمینه ارزش شهادت زنان براىاثبات جرم و ارزش سوگند آنان در مقاممدعى، دیدگاه قوانین کیفرى ایران نسبتبه جنس زن بدبینانه است...»
نویسنده در ادامه، به ذکر راهحلهاپرداخته و خواستار اصلاح قوانین کیفرىتبعیضآمیز منطبق با مواد کنوانسیون رفعتبعیض شده است.
گرچه پرداختن به تمام مطلبى کهنویسنده در بیان وجود تبعیض در قوانینکیفرى جمهورى اسلامى ایران بیان کرده ازحوصله این مقاله خارج است، اما به اشارهمىتوان گفت: با توجه به اینکه بر اساساصل چهارم قانون اساسى، کلیه قوانین ومقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى،ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیراینها باید بر اساس موازین اسلامى بوده ونباید قوانین مخالف اسلام باشد، قوانین ومقررات جمهورى اسلامى را مىتوان بهسه دسته تقسیم کرد:
1. قوانینى که نص احکام الهى است;
2. قوانینى که مفاد استنباط فقهاست وگاه بین آنان مورد اختلاف مىباشد;
3. قوانین و مقرراتى که به منظور حفظنظام اجتماعى وضع شده و هیچگونهسابقهاى در اسلام ندارد و تابع مصالح ومفاسد جامعه بوده و به تبع آنها، قابلتغییر است.
قوانین دسته اول قابل تغییر، فسخ و یااصلاح نیست، چه ظاهر آن با قوانینبینالمللى سازگار باشد یا نباشد. از آنجمله،مىتوان بهدیه، قصاص، شهادت زنو مانند آن اشاره کرد و با توجه به اینکهواضع اینگونه قوانین خداوند عادل است،قطعاتبعیضآمیزنخواهندبود،گرچهدرظاهراینگونه باشد و ما علت آن را درک نکنیم.
در مورد قوانین دسته دوم که ممکناست مورد اختلاف باشد، باید به دلایلابراز شده از سوى هر طرف توجه کرد کهکدام دلیل قوىتر است. از اینرو، قولمطابق با دلیل قوى مقدم است، چه اینقول مطابق با قوانین بینالمللى باشد یانباشد; مثل تعیین سن ورود به مسؤولیتجزایى که در مورد دختران مشهور فقها 9سال و برخى 13 سال را ذکر کردهاند وهرکدام براى اثبات ادعاى خود، دلایلى ذکرنمودهاند. (4)
در خصوص قوانین و مقررات دستهسوم، باید مصلحت جامعه در نظر گرفتهشود و این اختصاص به یک جامعه نیزندارد، تمام جوامع براى حفظ مصالحکشورشان قوانینى وضع مىکنند که چهبسا با قوانین بینالمللى در تعارض باشد.
بنابراین، اینگونه نیست که ظهورهرگونه نابرابرى در قوانین به معناىتبعیض باشد، چه بسا آن قانون حکم الهىبوده که وجه آن بر ما پوشیده و یا ازقوانینى باشد که مصلحت جامعه اسلامىایجاب مىکند.
حضور زنان در صحنههاى سیاسىو اجتماعى
نویسنده در ص 147 هنگام طرح ماده 7کنوانسیون، که به فعالیتهاى اجتماعى وسیاسى زنان پرداخته است، آورده:«فقیهان، مفسران و واعظان ملا و عالم تاپیش از انقلاب 1357 ایران، از حضوراجتماعى زنان ممانعت نموده، فتوا بهحرمتحضور زن در جامعه دادهاند. اینفتواها، تفسیرها و موعظهها با عناوینىمانند وجوب خانهنشینى زنان، حرمتسماع و اسماع صداى زنان، حرمت نگاه بهزنان، حرمتیا عدم وجوب تعلیم زنان،حرمت مرکب سوارى زنان، حرمتتوصیف زنان، حرمت نمایش دادن زینتو زیور، منع زنان از حضور در نمازجماعت، نماز میت، نمازهاى عید وجمعه، منع از مشاوره با زنان و ... به مردممىرسید و افکار عمومى مىپذیرفت تا ازحضور زنان در جامعه جلوگیرى کند. درموارد بسیار نادر و استثنایى، اگر فتوایى بهجواز خروج زنان از چاردیوارى خانه صادرمىشد یا زنان اجازه مىیافتند سخنبگویند، ملزم بودند از آییننامه خاصىپیروى کنند. مواردى از این آییننامه چنینبود: بیش از پنج کلمه نباید حرف بزنند، ازکنار دیوار باید راه بروند، پاى خود را نبایدمحکم بر زمین بگذارند و... این نگرش کههنوز طرفدارانى دارد، در بحبوحه انقلاب،بدون آنکه مورد نقد و بررسى قرار گیرد،متروک شد...»
اولا، نویسنده در ذکر مطالب یاد شدهکلىگویى کرده و هیچگونه دلیلى بر ادعاىخود اقامه نکرده و مشخص ننموده استکه کدام فقیه، مفسر و واعظى به امور یادشده فتوا داده یا در تفسیر یا در سخنرانىخود به این مطالب تصریح کرده است.کلىگویى و سخن بدون دلیل و مدرک وگفتن در شان تحقیق نیست.
ثانیا، ایشان تفکیک نکرده که کداممطالب گفته واعظان است، کدام یکنظریه مفسران و کدام فتواى فقیهان. ودلیل و مدرک قول هر کدام چیست و آیا آندلیل قابل پاسخگویى هستیا خیر؟
ثالثا، کدام فقیه و مجتهدى به وجوبخانهنشینى زنان فتوا داده است؟ و بر فرضآن که فقیهى چنین فتوایى داده باشد، شایددلیل حکمى همانند منع بیرون آمدن زنانپیش از انقلاب 1357، به فساد کشیدهشدن زنان بوده است. کدام مرجع فتوا دادهکه سماع و اسماع صداى زنان حرام است؟با وجود این همه تاکید اسلام بر لزومفراگیرى علم بر تمامى اقشار جامعه، اعم اززن و مرد، از دوران کودکى تا کهنسالى،کدام فقیه فتوا به حرمتیا عدم وجوبعلمآموزى زنان داده است؟ حرمت مرکبسوارى زنان مفاد فتواى کدام مرجع دینىاست؟ منع از حضور زنان در اجتماعاتعبادى، نمازهاى جماعت، میت، جمعه ومانند آن را کدام فقیه تجویز کرده است؟ وبر فرض تجویز، آیا این امکان وجودنداشته که مفاسد رفتن زنان به سوى ایناجتماعات بیش از مصالح آن بوده و بدیندلیل، یک عالم دینى، شرکتبانوان را،حتى در اجتماعات دینى در آن جو آلودهممنوع کرده باشد؟ کدام مرجع دینى، پیشاز انقلاب، نگاه به زنان را حرام مىدانسته،ولى پس از انقلاب نظریهاش تغییر کرده وبه صورت متروک درآمده است؟ مراجعتقریبا در این مساله اتفاق نظر دارند که نگاهمرد به غیر از صورت و دستهاى زننامحرم تا مچ او حرام است و حتى نگاهکردن به وجه و کفین او نیز اگر به قصدلذت باشد، حرام است. (5) این فتوا پیش ازانقلاب بوده و پس از آن هیچگونه تغییرىدرآنحاصل نشده و متروک نگردیده است.
توصیف زنان نیز - به معناى بیانمحاسن زنها - در صورتى که مفسدهآورباشد حرام است. هیچ یک از فقها پس ازانقلاب از این فتوا عدول نکرده و فتوایشمتروک نشده است. همچنین نمایش دادنزینت و زیور براى زنان از نظر فقها حراماست (6) و این فتوا اختصاص به قبل ازانقلاب نداشته و بعد از انقلاب نیز متروکنشده است.
زن و تصدى مشاغل سیاسى واجتماعى
نویسنده در تطبیق قوانین و مقرراتجمهورى اسلامى با بندهاى (الف) و (ب)از ماده 7 کنوانسیون، که در خصوص حقانتخاب کردن و حق انتخاب شدن زنان درتمامى انتخابات و انتصاب به سمتهاىدولتى مىباشد، در صفحات 149 تا 172اظهار داشته است که بر اساس قوانینداخلى ایران، زنان مىتوانند متصدى تماممشاغل نظیر عضویت در مجلس خبرگان،نمایندگى مجلس شوراى اسلامى،عضویت در شوراى نگهبان، عضویت درشوراهاى اسلامى، رهبرى، ریاستجمهورى، وزارت، ریاست قوه قضایه،ریاست دیوان عالى کشور، ریاست صدا وسیما، عضویت در شوراى عالى امنیتملى و عضویت در مجمع تشخیصمصلحت نظام شوند و آنچه را به موجبقانون ادعا کرده است نمىتوانند متصدىشوند مشاغلى نظیر قضاوت و عضویتدر ارتش و سپاه مىباشد. البته مدعى شدهکه اگر کلمه «رجال» در اصل یکصد وپانزدهم قانون اساسى - که اشعار داردرئیس جمهور باید از میان رجال سیاسى ومذهبى انتخاب گردد - به معناى «مردان»باشد، زنان قانونا نمىتواند سمت ریاستجمهورى را نیز به دست آورند.
وى در ادامه مباحثشرط «مرد بودن»براى احراز مشاغل ذکر شده را تبعیض درحق زنان دانسته و سپس اظهارات برخى ازصاحبنظران دینى را مبنى بر اینکه زنانمىتوانند تمام مشاغل، حتى رهبرى،ریاست جمهورى، قضاوت و مانند آن رااحراز کنند، بیان کرده است.
دراینجا دو سؤال اساسى مطرح است:
اول. آیا زن مىتواند در تمام مشاغل وفعالیتهاى سیاسى اشتغال داشته باشد؟
دوم. برفرض کهنتواند برخى ازمناصبرا احراز کند، آیا این تبعیض است؟
در پاسخ به پرسش اول، به نظرمىرسد که زنان بر اساس قوانین و مقرراتجمهورى اسلامى ایران، از دستیابى بهبرخى مناصب و مشاغل محروماند که اینمناصب و مشاغل عبارتند از: رهبرى،ریاست جمهورى، قضاوت و مانند آن.
پرداختن تفصیلى به هر یک از عناوینذکر شده از حوصله این مقاله خارج است.اما به طور خلاصه توضیح کوتاهى دربارههر یک از این عناوین ارائه مىگردد:
رهبرى
بر اساس اصل یکصد و هفتم قانوناساسى، پس از بنیانگذار جمهورىاسلامى ایران، حضرت امام خمینىرحمه الله،تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردماست و خبرگان رهبرى درباره تمامىفقهاى واجد شروط ذکر شده در اصل پنجمو یکصد و نهم، بررسى و مشورتمىکنند و هر کس را که اعلم بر احکام وموضوعات فقهى یا مسائل سیاسى واجتماعى یا داراى مقبولیت عامه یا واجدبرجستگى خاص در یکى از صفات مذکوردر اصل یکصد و نهم تشخیص دهند، بهرهبرى انتخاب مىکنند و در غیر اینصورت، یکى از آنان را به عنوان رهبرانتخاب و معرفى مىنمایند.
اصل پنجم قانون اساسى ویژگىهاىمقام رهبرى را اینگونه بیان مىدارد: «درزمان غیبتحضرت ولىعصر - عجل اللهتعالى فرجه - در جمهورى اسلامى ایران،ولایت امر و امامت امتبر عهده فقیهعادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع و مدیرو مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتمعهدهدار آن مىگردد.» اصل یکصد و نهمقانون اساسى، شرایط و صفات رهبرى رااینگونه برمىشمارد:
«... 1. صلاحیت لازم براى افتا درابواب مختلف فقه;
2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرىامت اسلام;
3. بینش صحیح سیاسى و اجتماعى،تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافىبراى رهبرى...»
آیا مستفاد اصول ذکر شده محرومیتزنان از احراز مقام رهبرى است؟ نویسندهکتاب یکى از کسانى است که مىگوید:اصول مذکور نمىتواند مانعى براى احرازمقام رهبرى توسط زنان شود. وى در ص153 نوشته است: «در شرایط و صفاترهبرى، ذکوریت عنوان نشده است. داشتنشرایطى مانند صلاحیت علمى، عدالت،تقوا، بینش صحیح و تدبیر و مانند آنهامستلزم مرد بودن نیست. بنابراین، قانوناساسىدربحثرهبرىبر مرزبندى جنسیتىنظرندارد. زنانواجدشرایط مىتوانند مانندمردان واجد شرایط در این عرصه حضوریافته و حقوق خود را مطالبه کنند.»
این استدلال نمىتواند مورد قبولباشد، زیرا اولا، ذکر نکردن عنوان ذکوریتدر جمله شروط رهبرى، دلیل بر آن نیستکه زن نیز مىتواند این مقام را به دستآورد; چون بسیارى از شروطى را که یقینداریم رهبر باید واجد آن باشد، در قانوناساسى ذکر نشده است; از جمله: تابعیتجمهورى اسلامى ایران»، حلال زاده بودنو مانند آن.
مؤید این مدعا کلام یکى از اعضاىخبرگان قانون اساسى و شوراى بازنگرىقانون اساسى است. وى مىنویسد: «اگرشرط مرجعیت در جریان بازنگرى حذفشد و لازم نیست فقیه رهبر، که توسطخبرگان انتخاب و معرفى مىشود، مرجعبالفعل باشد، اما شرایط شرعى مرجعیترا باید داشته باشد... از این جهت، بحثطیب مولد یا رجولیتیا بلوغ و امثال آنبه میان نیامده و به مقطوع و مسلم بودنآن اکتفا شده است... .» (7) به عبارت دیگر،در اصول قانون اساسى، در خصوصصفات رهبرى، ذکرى از شرایط زیستى بهمیان نیامده تا به شروطى همانندرجولیت، عاقل بودن، بالغ بودن وحلالزاده بودن تصریح شود.
ثانیا، طبق اصل یکصد و سیزدهمقانون اساسى، رئیس جمهور پس از مقامرهبرى، عالىترین خصیتسیاسىکشور است و از جمله شروط رئیسجمهور بودن رجولیت است. حال اگررئیس جمهور، که شخص دوم مملکتبهحساب مىآید، لازم است مرد باشد،چگونه شخص اول مملکت مىتواند زنباشد؟ بر اساس همان ملاکى که رئیسجمهور باید مرد باشد، رهبر نیز بایداینگونه باشد.
ثالثا، یکى از وظایف و اختیاراترهبرى (بر اساس اصل یکصد و دهم قانوناساسى) نصب عالىترین مقام قوه قضاییه(رئیس این قوه) است. چنانچه خواهدآمد، زن نمىتواند متصدى امر قضا شود.حال چگونه است زنى که نمىتواند حتىیک حکم شرعى صادر کند، بتواندعالىترین مقام قضایى را نصب کند؟
ریاست جمهورى
اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسى درمورد ویژگىهاى رئیس جمهور اظهارمىداد:«رئیس جمهورازمیان رجال مذهبىو سیاسى، که واجد شرایط زیر باشند،انتخاب مىگردد: ایرانىالاصل، تابع ایران،مدیر و مدبر، داراى حسن سابقه و امانتو تقوا، مؤمن و معتقد به مبانى جمهورىاسلامى ایران و مذهب رسمى کشور.»
همچنین قانون انتخابات ریاستجمهورى،مصوب5/4/1364مجلسشوراىاسلامى، شروطنامزدهاىریاستجمهورىرا اینگونه برمىشمرد: «1. از رجال مذهبىسیاسى; 2. ایرانى الاصل; 3. تابعیتکشور جمهورى اسلامى ایران; 4. مدیر ومدبر; 5. داراى حسن سابقه و امانت وتقوا; 6. مؤمن و معتقد به مبانى جمهورىاسلامى ایران و مذهب رسمى کشور.» (8)
در اینباره که زن مىتواند رئیسجمهور شود یا خیر، دو نظر وجود دارد.دلیل اختلاف نیز ابهامى است که در کلمه«رجال سیاسى» در اصل یکصد و پانزدهمو قانون عادى وجود دارد. طرفداران ایننظریه، که زن نمىتواند رئیس جمهورشود، مىگویند: منظور از «رجال سیاسى»،«مردان اهل سیاست» است، ولى مخالفانمىگویند: منظورازاین کلمه «شخصیتهاىسیاسى» است که شامل زنان نیز مىشود.
یکىازقایلان بهنظریهاول نوشته است:«عنوان رجل مذهبى و سیاسى به شدتدایره داوطلبین را محدود مىسازد. به کارگرفتن کلمه «رجال»; به مفهوم آن است کهدر تقسیم وظایف بین زن و مرد، ریاستجمهورى در سهم مردان قرار گرفته ...» (9)
و دیگرى مىنویسد: «اولا، باید ازرجال سیاسى و مذهبى باشد. تصور وبرداشت اولى از این عنوان این است کهباید از مشاهیر و معاریف مذهب وسیاستباشد. معمولا کلمه «رجالمذهبى» یا «رجال سیاسى» به کسانىمىگویند که از شهرت زیادى در این دوبخش برخوردار باشند، در صورتى کهمطلب در اینجا به این صورت نیست.مذاکرات خبرگان اول قانون اساسى بهروشنى نشان مىدهد و من خود از نزدیکدر متن گفتوگوها بودم که بحث اولمساله، شرط رجولیتبود; یعنى رئیسجمهور باید مرد باشد. و در سیستمحکومت اسلامى، زنان نمىتوانند بهسمتحاکمیت، به خصوص در سطحریاست جمهورى، دستیابند و این امردر بحثهاى مبسوط فقهى بیان شدهاست. اما براى آنکه این مطلب با تعبیرسنگینتر، که سوژهاى براى دیگران نشود،بیان شود، این تعبیر انتخاب شد.» (10)
طرفداران نظریه دوم اظهار مىدارند:«اگر کسى واجد شرایطى که براى احرازریاست جمهورى لازم است، باشد - حالچه زن و چه مرد فرقى نمىکند - مىتواندرئیس جمهور شود. مهم این است کهخصوصیاتى را که در قانون آمده است،داشته باشد. بحث ریاست جمهورى بحثىکاملا عرفى است. هرگاه زنان به آن درجه ازکمال، آگاهى و رشد اجتماعى رسیدهباشند که این ویژگىها را در خود ایجادکنند، مشکلى براى رئیس جمهور شدنندارند. منظور از کلمه «رجال» نیز، که دراصل 115 قانون اساسى آمده، به هیچوجه «مردان» نیست و به معناىشخصیتها، بزرگان و برجستگان است.در قانون اساسى، اگر منظور نظر، مردانبود، دیگرلزومى بهاستفاده از کلمه «رجال»نداشت و مستقیما از کلمه «مردان» استفادهمىشد...حال که «رجال» آمده، پس مستفادمىشودکه منظور«مردان» نبوده است.» (11)
و دیگرى گفته است: «به نظر من، هیچمشکلى براى ریاست جمهورى زنانوجود ندارد، نه عرفى و نه شرعى. آنچهمهم است این است که زنان باید براىرسیدن به این مرحله، قابلیتها وتجربیات مدیریتى کافى پیدا کنند تامصداق «رجال مذهبى و سیاسى» قراربگیرند (البته با تفسیرى که ما از رجالسیاسى و مذهبى داریم.)» (12)
بنابراین، علت اختلافنظرها مبهمبودن کلمه «رجال سیاسى و مذهبى»مندرج در اصل یکصد و پانزدهم قانوناساسى است که مخالفان آن را به معناى«مردان» و موافقان آن را به معناى«شخصیتهاىسیاسى ومذهبى» گرفتهاند.
براى رفع این ابهام، دو راه حل وجوددارد: یکى مراجعه به مشروح مذاکراتمجلس خبرگان قانون اساسى و دوماستفسار از شوراى نگهبان.
راه اول: در خلاصه مشروع مذاکراتخبرگان قانون اساسى این است: «اصل115 قانون اساسى، که در خصوص شرایطرئیس جمهور است، در پیشنویس قانوناساسى، اصل 76 بوده و متن آن به قرارذیل: رئیس جمهور باید مسلمان وایرانىالاصل و تابع ایران باشد. این اصلتوسط گروه پنجم خبرگان قانون اساسىمورد بررسى وتحتاصل 88بدین صورتبه جلسه عمومى ارائه شد: "رئیس جمهورباید ایرانى الاصل، تابع ایران، داراىمذهب رسمى کشور و مروج آن، مؤمن بهمبانىجمهورى اسلامى ایران، مرد و داراىحسن سابقه و امانت و تقوا باشد".» (13)
در خصوص متن مزبور، راىگیرى بهعمل آمد، اما به دلیل اضافه بودن آراءنسبتبه تعداد حاضران در جلسه، راىگیرى توسط نایب رئیس مجلسمخدوش اعلام گردید و مجددا راىگیرىبه عمل آمد و اصل بدین صورت تصویبنشد. اما در همین جلسه، در خصوص دوشرط از شروط رئیس جمهور (قید مذهبرسمى کشور و مرد بودن) بحثهایىانجام شد و تعدادى از اعضا به عنوانمخالف و موافق استدلالهاى خود را بیانکردند (14) و پس از آنکه اصل به صورتىکه ذکر شد به تصویب نرسید، دوباره بهگروه ارجاع و در جلسه بعد، بدون بحث ومذاکره دوباره مفاد آن (با ذکر این نکته کهقبلا به اندازه کافى در این مورد بحثشدهاست) راىگیرى به عمل آمد و به صورتکنونى و تحت عنوان اصل یکصد وپانزدهم به تصویب رسید. (15)
نتیجه اینکه با توجه به مشروحمذاکرات یاد شده، به نظر مىرسد اعضاىخبرگان قانون اساسى شرط «مرد بودن» رادر نظر داشتهاند و با توجه به این شرط،کلمه «رجال سیاسى و مذهبى» را در متناصل گنجاندهاند.
راه دوم: رفع ابهام از کلمه «رجالسیاسى و مذهبى» با توجه به اصل نود وهشتمقانون اساسى که تفسیر قانون اساسىرا به عهده شوراى نگهبان گذاشته، چنیناست که شوراى نگهبان با ارائه یک نظریهتفسیرىدراینخصوصبهبحثهاخاتمهدهد.
قضاوت
اصل یکصد و شصت و سوم قانوناساسى تعیین صفات و شروط قاضى راطبق موازین شرعى و فقهى، بر عهدهقانون عادى و مجلس شوراى اسلامىگذاشته است. مجلس شوراى اسلامى نیزدر اجراى این اصل، در مورخه14/2/1361 طى ماده واحدهاى که داراى5 بند و 1 تبصره است، ویژگىهاى قضاترا معین کرده است. ماده واحده مذکورمقرر مىدارد: «قضات از میان "مردان"واجد شرایط زیرانتخاب مىشوند... .» (16)
بنابراین، بر اساس ماده واحده مذکور،تنها «مردان» هستند که مىتوانند به شغلقضاوت اشتغال داشته باشند و زناننمىتوانند چنین شغلى را اتخاذ کنند.
البته علاوه بر مناصبى که ذکر شد،زنان به حکم قانون نمىتوانند بهاشتغالاتى نظیر عضویت در ارتش (17) وسپاه (18) به عنوان کادر نظامى یا اشتغال بهکارهاى سخت، زیانآور، خطرناک و حملبار بیش از حد مجاز با دست و بدوناستفاده از وسایل مکانیکى (19) و مانند آنبپردازند.
در پاسخ پرسش دوم، گرچه بحثتفصیلى متضمن ارائه مقاله مستقلى دراینباره است، اما به طور خلاصه اشارهمىشود که به نظر نمىرسد ممنوعیتزنان از دستیابى به مناصب و مشاغلى کهذکر شد، عنوان «تبعیض» بر خود بگیرد.براى توضیح و تبیین این ادعا، لازم استنکاتى مورد اشاره قرار گیرد: (20)
1. زن و مرد از لحاظ تکوینى داراىاشتراکاتى هستند; همانند اینکه هر دوانساناند; در حرکتبه سوى کمال وکسبکمالات، فرقى بین آن دو نیست; داراىاستعداد مشترک براى ورود در فعالیتهاىسیاسى، اقتصادى و فرهنگى هستند; و در آموزش و پرورش و پژوهش وضع یکسان دارند.
2. با وجود اینکه زن و مرد از لحاظتکوینى اشتراکاتى دارند، از همین جنبه نیزداراى اختلافهایى مىباشند که ایناختلافات اولا، ثابت و دایمى است; زیرابه ندرت اتفاق مىافتد که براى کسى تغییرجنسیتحاصل شود.
ثانیا، عمومى و فراگیر است; زیرا هریک از دو قشر (زن و مرد) نیمى از کلجمعیت را دربرمىگیرد.
ثالثا، منشا آثار مختلفى در زندگىاجتماعى مىشود. پس این موضوع کاملامعقول و عادلانه است که زنان و مردان درکنار حقوق و تکالیف مشترکشان، داراىحقوق و تکالیفى کاملا متفاوت نیز باشند;چرا که در این صورت، هم مصالح مردان وهم زنان و هم جامعه تامین شده است.
اختلافات موجود میان مرد و زن رامىتوان به دو بخش کلى تقسیم کرد:
الف. اختلافات جسمانى;
ب. اختلافات روحى و روانى.
واضح است که زن و مرد از نظرجسمانى، با همدیگر اختلاف دارند ایننیازى به توضیح و تبیین ندارد. از لحاظروحى و روانى نیز میان زن و مرد اختلافوجود دارد: «... احساسات مرد، مبارزانه وجنگى و احساسات و زن، صلحجویانه وبزمى است، مرد متجاوزتر و غوغاگرتراست و زن آرامتر و ساکتتر; زن از توسلبه خشونت علیه دیگران و درباره خودپرهیز مىکند...; احساسات زن از مردجوشانتر است; زن از مرد سریعالهیجانتراست، یعنى زن در مورد امورى که موردعلاقه یا ترسش هست، زودتر و سریعترتحت تاثیر احساسات خویش قرارمىگیرد و مرد سرد مزاجتر از زن است...;زن در علوم استدلالى و مسائل خشکعقلانى به پاى مرد نمىرسد، ولى درادبیات، نقاشى و سایر مسائل که با ذوق واحساسات مربوط است، دست کمى ازمرد ندارد; مرد از زن بیشتر قدرت کتمانراز دارد...; زن از مرد رقیقالقلبتراست...» (21) البته در هر دو قشر افراداستثنایى نیز وجود دارد.
3. وجود تفاوتهاى ذکر شده به هیچوجه به معناى برترى یکى نسبتبهدیگرى یا پایینتر بودن و ناقصتر بودنیکى نسبتبه دیگرى نیست، بلکه «قانونخلقت از این تفاوتها منظور دیگرىداشته است... این تفاوتها را براى این بهوجود آورده است که پیوند خانوادگى زن ومرد را محکمتر کند... . قانون خلقت،تفاوتهاى زن و مرد را به منظورى شبیهمنظور اختلافات میان اعضاى یک بدنایجاد کرده است. اگر قانون خلقت هر یکاز چشم و گوش و پا و دست و ستونفقرات را در وضع مخصوصى قرار دادهاست، نه از آن جهت است که با دو چشم بهآنها نگاه مىکرده و نظر تبعیض داشته...به هر حال، تفاوتهاى زن و مرد، متناسباستبه نقص و کمال.» (22)
4. با توجه به اینکه زن و مرد داراىاشتراکها و اختلافهاى تکوینى هستند،مسلما در مواردى که آن دو داراى جهاتىمشترک مىباشند، باید برایشان حقوق وتکالیف مشترکى وضع کرد. اما در مواردىکه حقوق و تکالیفشان با زمینههاىتکوینى متفاوت آن دو ارتباط پیدا کند ومصالح ناهمانندى را اقتضاء مىنماید، بهناچار حقوق و تکالیف آن دو نیز بایدمتفاوت باشد که اگر متفاوت نباشد، برخلاف مصالح واقعى آن دو خواهد بود.
با توجه به مطالبى که عنوان شد،پاسخ پرسش مذکور روشن مىشود که درمناصبى نظیر رهبرى، ریاست جمهورى وقضاوت، با توجه به اینکه مرد از لحاظجمسانى از زن نیرومندتر و داراى توانبیشترى است، در کارهایى که نیازمندتوان بیشترى مىباشد، از زن موفقتراست. همچنین عواطف و احساسات درزن بیشتر از مرد است. از اینرو، رقتقلب وى و تاثیرپذیرى او از مرد بیشتراست. مشاغلى که نیازمند صلابت واستدلال استبه مردان واگذار شده، اماکارهایى که بیشتر به احساسات بستگىدارد به زنان محول گردیده است.
البته ذکر این نکته لازم است که درجامعه، زنانى پیدا مىشوند که ممکناست صلابتشان از برخى مردان بیشترباشد. اما قانونگذار همواره اکثریت راملاک قرار مىدهد، نه افراد استثنایى را.
زنان و فعالیتهاى اجتماعى وفرهنگى
نویسنده ذیل ماده 13 کنوانسیون، که درخصوص حقوق یکسان در زمینههاىاقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مىباشد،در صفحه 297، جداسازى زنان و مردان رادر فعالیتهاى تفریحى و ورزشى و کلیهزمینههاى فرهنگى مورد انتقاد قرار دادهاست. همچنین در صفحات 299 و 300نیز بر این مطلب تاکید کرده، در صفحه301 مىنویسد: «تاکید بر حجاب وجداسازى، مانع عمده حضور فعال زناندر عرصههاى فرهنگى است... در برخى ازکنسرتها، محل و جایگاه زنان از مردانجدا بود و به طور بسیار مغشوش و آشفته،زنان و مردان، که بعضا خواهر و برادر، زنو شوهر و یا اعضاى یک خانواده بودند،مىبایستى از هم جدا و تنها بمانند ... دردانشگاهها، حتى در روزهاى ادارى ومحلهاى ادراى، راهروها، اتاقها،آبخورىها، تلفنهاى عمومى،آسانسورها، پاگردها، همه و همه جداشده... در فضاى کتابخانههاى عمومى همخواندن داراى مرز جنسیتى است و...»
این مطالب داراى اشکالاتى است:
اولا، بدون استناد به هرگونه آمار وبدون تحقیق میدانى سخن گفتن و مطالبىکلى عنوان کردن قدر و منزلت تحقیق راتنزل داده، کار تحقیقى را بىاعتبار خواهدکرد. این موضوع در موارد ذکر شده توسطنویسنده مصداق دارد.
ثانیا،وضعمقرراتىکهمصلحتاجتماعىیکجامعهاىایجابمىکند،هرگزنمىتواند«تبعیض» به حساب آید و به عنوان مانعىبر سر راه پیشرفت تصور شود.
ثالثا، جامعه ما اسلامى است و یکى ازوظایف حکومت در اینگونه جوامع،ایجاد زمینه پیشرفت و تکامل واقعى آحادشهروندان. تکامل و سعادت واقعى در نظراسلام، عمل به دستورات الهى، اعم ازانجام واجبات و ترک محرمات است. باتوجه به اینکه اختلاط زن و مرد، بهخصوص در مراکز تفریحى و ورزشى،داراى مفاسد و ناهنجارىهاى اجتماعىاست که مىتواند مانع تکامل و رسیدن بهسعادت واقعى انسان گردد، وظیفهحکومت چارهاندیشى براى مقابله با اینناهنجارىهاست. بنابراین، جداسازى زن ومرد در مراکزى اینچنین، نه تنها به زیانافراد و جامعه نیست، بلکه مىتواند بهعنوان یکى از عوامل مهم پیشرفت جامعهبه حساب آید. علاوه بر این، وضع اینگونهمقررات مختص کشور جمهورى اسلامىایران نیست، بلکه در برخى جوامع دیگرهم به دلیل آزار و اذیتهاى انجام شده اینجداسازى صورت پذیرفته که موجباترضایت زنان را فراهم کرده است.
نویسنده از ص 322 تا پایان کتاب، بهتطبیق قوانین و مقررات جمهورى اسلامىایران با موارد مندرج در ماده 16کنوانسیون پرداخته و مواردى از قوانینداخلى را متعارض با ماده یاد شده دانسته وخواستار تجدیدنظر دراین قوانین به منظورتطابق با ماده مذکور شده است.
به لحاظ اینکه پرداختن به تک تکموارد یاد شده هر یک مقاله مستقلىمىطلبد، در اینجا، از ذکر اشکالات واردبر این قسمت صرفنظر مىشود.
اشکال مهمى که به نحوه بررسى وتحقیق در این کتاب وارد مىباشد ایناست که در بررسىهاى تطبیقى، دو طرفىکه با یکدیگر مورد مقایسه قرار مىگیرندباید نقاط ضعف و قوت هر دو به طورمستدل ذکر شود و حال آنکه در هیچ جاىکتاب مورد بحث این مهم رعایت نشده وعلاوه بر آن، این تحقیق حالت انفعالىدارد; به این معنا که نویسنده مقرراتمندرج در کنوانسیون را اصل و مطابق بانیازهاى روز زنان انگاشته است و هیچگونهانتقادى به این مقررات ندارد و تنها بهنقادى قوانین و مقررات جمهورى اسلامىمبادرت ورزیده و خواستار اصلاح یا لغواین قوانین در جهت تطابق با مقرراتمندرج در کنوانسیون شده است. این درحالى است که بسیارى از قوانین و مقرراتجمهورى اسلامى ایران مفاد احکام قطعىاسلام و مورد اتفاق تمامى فقهاست و بههیچ وجه، تغییر یا تبدیل و یا اصلاح در آنراه ندارد. بنابراین، جاى تعجب است کهچگونه یک محقق مسلمان احکام اسلامرا، که منطبق با فطرت بشر است و از سوىخالق بشر، که آگاه به مصالح و مفاسدواقعى اوست، صادر شده، ناتوان ازپاسخگویى به نیازهاى روز زنان دانسته ومقرراتى را که ساخته ذهن بشرى است کهدر بسیارى از موارد، قادر به تشخیصمصالح و مفاسد خود نیست و در قالبیک کنوانسیون با اهداف و نیات خاصتدوین شده، سعادتبخش دانسته وخواسته قوانین و مقررات جمهورىاسلامى ایران، که غالبا ریشه در وحى دارد،لغو و یا اصلاح گردد.
به نظر مىرسد براى انجام یک کارتطبیقى موفق، لازم است نقاط ضعف وقوت مواد کنوانسیون و همچنین قوانین ومقررات جمهورى اسلامى ایران درخصوص حقوق زنان، به طور مستدل ومستند مورد بررسى قرار گیرد تا روشنشود که آیا کنوانسیون در جهتحقوقزنان بیشتر گام برداشته و یا قوانین داخلىایران که ریشه در وحى دارد و معلوم گرددکه حقوق و تکالیفى که شرع اسلام براىزنان قایل است، سعادت این قشر را تامینمىکند یا مقررات ساخته دستبشر؟
پىنوشتها:
1- Convention on the Elimination of allForms of Discrimination AgainstWomen.
2- محمد معین، فرهنگ فارسى، چاپ چهارم،تهران، امیر کبیر، 1360، ج 1، ص 1024
3- رضا داورى، «کنوانسیون رفع تبعیض از زنان درترازوى نقد»، ماهنامه صبح، ش. 76، ص 49
4- ر. ک. به: مهدى مهریزى، بلوغ دختران، قم،دفتر تبلیغات اسلامى، 1376.
5- «نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم، چه با قصدلذت و چه بدون آن، حرام است و نگاه کردن بهصورت و دستها اگر به قصد لذت باشد، حراماست...»ر.ک.به:امام خمینى، توضیح المسائل، قم،مؤسسه مکتب امیرالمؤمنینعلیه السلام، 1373، ص486
6- امام خمینى در پاسخ به این استفتا که «چنانچهزن با خود زینت داشته باشد مانند حلقه ازدواجیا انگشترى در دستیا چهره آراسته کرده باشد،آیا واجب است وجه و کفین را بپوشاند» فرمودهاست: «پوشاندن از نامحرم در فرض مذکور،واجب است.» و در جواب این استفتا که «حناىدست زن را اگر نامحرم ببیند، چه صورت دارد»فرموده است: «باید از نامحرم مستور کند.» محمدوحیدى، احکام بانوان، قم، دفتر تبلیغاتاسلامى، 1369، ص 19
7- محمد یزدى، قانون اساسى براى همه، تهران،امیر کبیر، 1375، ص 550
8- مجموعه قوانین سال 1364، ص 112 /روزنامه رسمى، ش 11750، مورخ 11/4/64
9- سیدجلال الدین مدنى، حقوق اساسى درجمهورى اسلامى ایران، تهران، سروش، 1369،ج 5، ص 151
10- محمد یزدى، پیشین، ص 581
11- سید محمد بجنوردى، «پاسخ به سؤال کتبى:بالاخره تکلیف رجال چیست؟»، ماهنامه زمان،ش. 35 (سال ششم، تیرماه، 76)، ص 3
12- سهیلا جلودارزاده، «پاسخ به سؤال کتبى:بالاخره تکلیف رجال چیست؟»، ماهنامه زمان،ش. 35 (سال ششم، تیرماه، 76)، ص 4
13- تهران، 1364، اداره کل امور فرهنگى و روابطعمومى مجلس شوراى اسلامى، ج 3، ص 1772
14 و 15- براى اطلاع از مباحث مطرح شده، ر. ک.به: همان، ج 3، ص 1767 - 1771 / ص 1797
16- روزنامه رسمى، ش. 10855، مورخه1/3/1361 / مجموعه قوانین سال 1361، ص 7
17- قانون آرش، مصوب 7/7/1366، ماده 32،روزنامه رسمى،ظ ش. 12441، مورخ 21/8/66
18- قانون و مقررات سپاه پاسداران انقلاباسلامى، مصوب 21/7/1370، ماده 20، همان،ش. 136020، مورخ 27/8/1370
19- قانون کار، ماده 75
20- این قسمتبا استفاده از مباحث جزوه«حقوق و سیاست» حضرت آیةالله مصباح یزدىبه رشته تحریر درآمده است.
21 و 22- مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن دراسلام، چاپ بیستم، تهران، صدرا، 1374، ص206/ ص200-202
سازمان ملل متحد از بدو تاسیستاکنون، اسناد متعددى، اعم از بیانیه وقطعنامه، در جهت تبیین حقوق زن بهتصویب رسانده که مهمترین و جامعتریناین اسناد «کنوانسیون رفع کلیه اشکالتبعیض علیه زنان» (1) است. کنوانسیون یادشده در 18 دسامبر 1979 / 28 آذر 1358طى قطعنامه شماره 180/34 مجمععمومى سازمان ملل متحد به تصویبرسید و در سوم سپتامبر 1981 با گذشتنسى روز از تودیع بیستمین سند الحاق یاتصویب، لازمالاجرا گردید. این کنوانسیونمشتمل بر یک مقدمه نسبتا مشروح و 30ماده است که در 6 بخش تنظیم شده است.
گرچه از زمان تصویب کنوانسیونمذکور، مباحثى در خصوص الحاق و یاعدم الحاق جمهورى اسلامى ایران به آنمطرح بوده، اما تحقیقى جدى نسبتبهمفاد آن جز چند مقاله و یک کتاب صورتنگرفته و از اینرو، شایسته است محققانمحترم، به ویژه حقوقدانان عزیز، به اینموضوع توجه بیشترى مبذول دارند.
تنها کتابى که در این زمینه به رشتهتحریر درآمده کتاب رفع تبعیض از زنان;مقایسه کنوانسیون رفع تبعیض از زنان باقوانین داخلى ایران، توسط خانم مهرانگیزکار مىباشد که از سوى نشر قطره در سال1378براى اولین بار به چاپ رسیده است.
این کتاب، که تنها به بررسى موادماهوى (مواد 1 - 16) کنوانسیون پرداخته،مشتمل بر یک پیشگفتار و هجده فصلاست که فصل اول آن به مباحثى درخصوص حقوق بشر، فصل دوم بهظرفیتهاى انطباق قوانین ایران باکنوانسیون رفع تبعیض از زنان و فصلسوم به بعد در هر فصل، به بررسى یکى ازمواد کنوانسیون پرداخته است.
شیوه بررسى مواد کنوانسیون در کتابیاد شده بدینگونه است که پس از ذکر مادهو توضیح مختصرى درباره آن، به مطالعهتطبیقى پرداخته و موارد انطباق و اختلافماده مورد بحثبا قوانین داخلى جمهورىاسلامى را ذکر کرده و سپس راهحلها رابیان نموده است.
سعى این مقاله بر آن است تا به طورخلاصه، نقدى بر کتاب مذکور داشته باشد.
تعریف «تبعیض»
نویسنده در ص 51، ذیل تبیین مادهیک(1)کنوانسیون، که به تعریف «تبعیضعلیه زنان» اختصاص دارد، آورده است:«تبعیض به معناى رفتار متفاوت بوده وتبعیض جنسى عبارت از: رفتار متفاوت بهدلیل جنسیت است...»
به نظر مىرسد که این تعریف ازاصطلاح «تبعیض» کامل نباشد; زیرا همانگونه که در برخى از کتب لغت نیز آمده«تبعیض عبارت است از: بین دو یا چند نفرمساوى، یکى یا بعضى را امتیاز دادن،رجحان بعضى بر بعض دیگر بدونمرجح.» (2) و از لحاظ حقوقى مىتوانگفت: تبعیض عبارت است از: قایل شدنبه حقوقى براى شخص یا اشخاص مازادبر دیگران بدون آن که جهت ترجیحىوجود داشته باشد. بنابراین، اگر جهتترجیحى در شخص یا اشخاص وجودداشته باشد و با توجه به آن جهت، بهبرخى حقوق و امتیازات قایل شویم، دیگر«تبعیض» صدق نخواهد کرد و مىتوان آنرا «تفاوت» در حقوق نامید. این،«رفتار متفاوت» با وجود دلیل، تبعیضنیست و در نتیجه، کارى مذموم و نکوهیدهنخواهد بود و در مورد زن و مرد نیز«تفاوتهاى طبیعى بین زن و مرد (جسمىو روحى) امرى اجتنابناپذیر است که اینتفاوتها اقتضاى تقسیم مسؤولیتها وترتیب نظام اجتماعى را طلب مىکند کهدر این میان، عنصر تبعیض در جایى تحققپیدامىکند که درصورتتساوى توانایىهاو استعدادها، یکى را بر دیگرى ترجیحدهیم. بنابراین، بدون لحاظ توانایىها واستعدادها و چشمپوشى از نوع نقش ومسؤولیتى که زن و مرد در جامعه براىقوام آن ایفا مىکنند، از زنان درخواستایفاى نقشهاى سنگین اجتماعى کردن،خلافطبیعتوساختارجسمانىاوست...» (3)
تبعیض یا تفاوت در حقوق
همانگونه که ذکر شد، تفاوت در حقوق بهمعناى تبعیض در حقوق نیست، امانویسنده در جاهاى متعددى از کتاب خود،هر ماده قانونى از قوانین جمهورى اسلامىایران را که حاوى تفاوت در حقوق بین زنو مرد دیده، آن را به معناى تبعیض درحقوق پنداشته و خواستار فسخ و لغو آنو همسویى قوانین با مواد کنوانسیون رفعتبعیض شده است.
به عنوان مثال، در ص 61 در توضیحماده 2 کنوانسیون، پس از آنکه مواردى رااز قانون اساسى ذکر مىکند که با بند الف ازماده یاد شده منطبق است، مىنویسد: «...اما مفاهیم چنان است که موقعیتحقوقىبرابر زن و مرد را نوید نمىدهد; زیرا ...تساوى زن و مرد در برابر قانون لزوما بهرفع تبعیض از زن منجر نمىشود، بلکهفقط مىتواند برابرى زن و مرد را در برخىامور تضمین کند. در شرایطى که اصولى ازقانون اساسى و موادى از قوانین داخلى(مدنى، کیفرى، امور حسبى، استخدامىو...) بر تبعیض حقوقى زن و مرد استواراست و بر نابرابرى تاکید دارد، چگونهمىتوان تساوى زن و مرد در برابر قانون رابه تساوى حقوق زن و مرد در تمام امورتعبیر کرد؟»
و در ص 62 آورده است: «با وجودىکه بخش عمدهاى از قوانین داخلى نشان ازحقوق نابرابر زن و مرد دارد، تصریح بهاینکه زن و مرد یکسان در حمایت قانونقرار دارند، به تنهایى چارهساز نیست ولازمه تحقق برابرى آن است که قوانینتبعیضآمیز اصلاح گردد.»
و در ص 64 مىگوید: «... در حالحاضر، قوانین داخلى در بسیارى موارد،کاملا مبتنى بر تبعیض و نابرابرى زن و مردبوده و در برخى موارد، زنان با فقدانحقوق خود مواجه هستند.» در توضیح بند1 ج،ماده2 کنوانسیون در ص 66 نیز بخشعمدهاى از قوانین را «تبعیضآمیز» مىداند.
گرچه انکار نمىشود که ممکن استظاهر برخى از مقررات و قوانین داخلىنسبتبه زنان تبعیضآمیز به نظر برسد وامکان اصلاح و یا فسخ آن وجود داشتهباشد، اما چنین نیست که به طور کلى وبدون ذکر موارد و جزئیات، مدعى شویمبخش عمدهاى از قوانین کاملا مبتنى برتبعیض و نابرابرى زن و مرد مىباشد.بنابراین، اصولا این ادعا، که بخشعمدهاى از قوانین مبتنى بر تبعیضمىباشد، ادعایى استبدون دلیل.
مقررات کیفرى و تبعیض در حقوق
نویسنده ذیل بند (ز) ماده 2 کنوانسیونرفع تبعیض، که خواستار نسخ کلیهمقررات کیفرى ملى مىشود که موجبتبعیض نسبتبه زنان شده، قانون مجازاتاسلامى مصوب سال 1375 و قانون آییندادرسى کیفرى را مورد مطالعه قرار داده وبه ذکر موارد برابرى و نابرابرى زن و مرد دردو قانون یاد شده پرداخته و موارد انطباقو عدم انطباق این دو قانون را با بند (ز) ازماده 2 کنوانسیون متذکر شده است.
وى در ص 91 مىنویسد: «در یکجمعبندى، دیدگاه قوانین کیفرى ایراننسبتبه زن چنین خلاصه مىشود:
1. در زمینه شرایط سنى، کهمسؤولیت کیفرى موکول به آن است،دیدگاه قوانین نسبتبه زن تبعیضآمیزاست; پسران در پایان 15 سالگى مشمولقوانین کیفرى شناخته مىشوند و دختراندر پایان 9 سالگى.
2. در زمینه مجازاتها و اقداماتتامینى و تربیتى و نیز تخفیف مجازات وتعلیق اجراى مجازات و آزادى مشروط،دیدگاه قوانین کیفرى نسبتبه زن و مرد،فاقد جنبههاى تبعیضآمیز است و درمواردى از اجراى احکام جزایى، زنمشمول حمایتهاى خاص قرار گرفتهاست که عمدتا به لحاظ مراعات وضعجنین یا کودک شیرخواره است.
3. در زمینه مجازات حدود، صرفنظراز برخى تفاوتهاى جزئى، دیدگاه قوانینکیفرى نسبتبه زن و مرد یکسان است.
4. در زمینه قصاص، اعم از قصاصنفس یا قصاص عضو، که موضوع تعیینمیزان دیه داراى نقش اساسى مىشود، تبعیض و نابرابرى مشهود است.
5. در زمینه دیات نیز تبعیض ونابرابرى بر پایه ضابطه تعیین دیه، که دیهزن را یک دوم دیه مرد تعیین کرده است،در تمام موارد وجود دارد.
6. در زمینه تعزیرات، موارد تبعیضکمتر به چشم مىخورد، جز در موضوعحجاب که خاص زنان است...
7. در زمینه ارزش شهادت زنان براىاثبات جرم و ارزش سوگند آنان در مقاممدعى، دیدگاه قوانین کیفرى ایران نسبتبه جنس زن بدبینانه است...»
نویسنده در ادامه، به ذکر راهحلهاپرداخته و خواستار اصلاح قوانین کیفرىتبعیضآمیز منطبق با مواد کنوانسیون رفعتبعیض شده است.
گرچه پرداختن به تمام مطلبى کهنویسنده در بیان وجود تبعیض در قوانینکیفرى جمهورى اسلامى ایران بیان کرده ازحوصله این مقاله خارج است، اما به اشارهمىتوان گفت: با توجه به اینکه بر اساساصل چهارم قانون اساسى، کلیه قوانین ومقررات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى،ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیراینها باید بر اساس موازین اسلامى بوده ونباید قوانین مخالف اسلام باشد، قوانین ومقررات جمهورى اسلامى را مىتوان بهسه دسته تقسیم کرد:
1. قوانینى که نص احکام الهى است;
2. قوانینى که مفاد استنباط فقهاست وگاه بین آنان مورد اختلاف مىباشد;
3. قوانین و مقرراتى که به منظور حفظنظام اجتماعى وضع شده و هیچگونهسابقهاى در اسلام ندارد و تابع مصالح ومفاسد جامعه بوده و به تبع آنها، قابلتغییر است.
قوانین دسته اول قابل تغییر، فسخ و یااصلاح نیست، چه ظاهر آن با قوانینبینالمللى سازگار باشد یا نباشد. از آنجمله،مىتوان بهدیه، قصاص، شهادت زنو مانند آن اشاره کرد و با توجه به اینکهواضع اینگونه قوانین خداوند عادل است،قطعاتبعیضآمیزنخواهندبود،گرچهدرظاهراینگونه باشد و ما علت آن را درک نکنیم.
در مورد قوانین دسته دوم که ممکناست مورد اختلاف باشد، باید به دلایلابراز شده از سوى هر طرف توجه کرد کهکدام دلیل قوىتر است. از اینرو، قولمطابق با دلیل قوى مقدم است، چه اینقول مطابق با قوانین بینالمللى باشد یانباشد; مثل تعیین سن ورود به مسؤولیتجزایى که در مورد دختران مشهور فقها 9سال و برخى 13 سال را ذکر کردهاند وهرکدام براى اثبات ادعاى خود، دلایلى ذکرنمودهاند. (4)
در خصوص قوانین و مقررات دستهسوم، باید مصلحت جامعه در نظر گرفتهشود و این اختصاص به یک جامعه نیزندارد، تمام جوامع براى حفظ مصالحکشورشان قوانینى وضع مىکنند که چهبسا با قوانین بینالمللى در تعارض باشد.
بنابراین، اینگونه نیست که ظهورهرگونه نابرابرى در قوانین به معناىتبعیض باشد، چه بسا آن قانون حکم الهىبوده که وجه آن بر ما پوشیده و یا ازقوانینى باشد که مصلحت جامعه اسلامىایجاب مىکند.
حضور زنان در صحنههاى سیاسىو اجتماعى
نویسنده در ص 147 هنگام طرح ماده 7کنوانسیون، که به فعالیتهاى اجتماعى وسیاسى زنان پرداخته است، آورده:«فقیهان، مفسران و واعظان ملا و عالم تاپیش از انقلاب 1357 ایران، از حضوراجتماعى زنان ممانعت نموده، فتوا بهحرمتحضور زن در جامعه دادهاند. اینفتواها، تفسیرها و موعظهها با عناوینىمانند وجوب خانهنشینى زنان، حرمتسماع و اسماع صداى زنان، حرمت نگاه بهزنان، حرمتیا عدم وجوب تعلیم زنان،حرمت مرکب سوارى زنان، حرمتتوصیف زنان، حرمت نمایش دادن زینتو زیور، منع زنان از حضور در نمازجماعت، نماز میت، نمازهاى عید وجمعه، منع از مشاوره با زنان و ... به مردممىرسید و افکار عمومى مىپذیرفت تا ازحضور زنان در جامعه جلوگیرى کند. درموارد بسیار نادر و استثنایى، اگر فتوایى بهجواز خروج زنان از چاردیوارى خانه صادرمىشد یا زنان اجازه مىیافتند سخنبگویند، ملزم بودند از آییننامه خاصىپیروى کنند. مواردى از این آییننامه چنینبود: بیش از پنج کلمه نباید حرف بزنند، ازکنار دیوار باید راه بروند، پاى خود را نبایدمحکم بر زمین بگذارند و... این نگرش کههنوز طرفدارانى دارد، در بحبوحه انقلاب،بدون آنکه مورد نقد و بررسى قرار گیرد،متروک شد...»
اولا، نویسنده در ذکر مطالب یاد شدهکلىگویى کرده و هیچگونه دلیلى بر ادعاىخود اقامه نکرده و مشخص ننموده استکه کدام فقیه، مفسر و واعظى به امور یادشده فتوا داده یا در تفسیر یا در سخنرانىخود به این مطالب تصریح کرده است.کلىگویى و سخن بدون دلیل و مدرک وگفتن در شان تحقیق نیست.
ثانیا، ایشان تفکیک نکرده که کداممطالب گفته واعظان است، کدام یکنظریه مفسران و کدام فتواى فقیهان. ودلیل و مدرک قول هر کدام چیست و آیا آندلیل قابل پاسخگویى هستیا خیر؟
ثالثا، کدام فقیه و مجتهدى به وجوبخانهنشینى زنان فتوا داده است؟ و بر فرضآن که فقیهى چنین فتوایى داده باشد، شایددلیل حکمى همانند منع بیرون آمدن زنانپیش از انقلاب 1357، به فساد کشیدهشدن زنان بوده است. کدام مرجع فتوا دادهکه سماع و اسماع صداى زنان حرام است؟با وجود این همه تاکید اسلام بر لزومفراگیرى علم بر تمامى اقشار جامعه، اعم اززن و مرد، از دوران کودکى تا کهنسالى،کدام فقیه فتوا به حرمتیا عدم وجوبعلمآموزى زنان داده است؟ حرمت مرکبسوارى زنان مفاد فتواى کدام مرجع دینىاست؟ منع از حضور زنان در اجتماعاتعبادى، نمازهاى جماعت، میت، جمعه ومانند آن را کدام فقیه تجویز کرده است؟ وبر فرض تجویز، آیا این امکان وجودنداشته که مفاسد رفتن زنان به سوى ایناجتماعات بیش از مصالح آن بوده و بدیندلیل، یک عالم دینى، شرکتبانوان را،حتى در اجتماعات دینى در آن جو آلودهممنوع کرده باشد؟ کدام مرجع دینى، پیشاز انقلاب، نگاه به زنان را حرام مىدانسته،ولى پس از انقلاب نظریهاش تغییر کرده وبه صورت متروک درآمده است؟ مراجعتقریبا در این مساله اتفاق نظر دارند که نگاهمرد به غیر از صورت و دستهاى زننامحرم تا مچ او حرام است و حتى نگاهکردن به وجه و کفین او نیز اگر به قصدلذت باشد، حرام است. (5) این فتوا پیش ازانقلاب بوده و پس از آن هیچگونه تغییرىدرآنحاصل نشده و متروک نگردیده است.
توصیف زنان نیز - به معناى بیانمحاسن زنها - در صورتى که مفسدهآورباشد حرام است. هیچ یک از فقها پس ازانقلاب از این فتوا عدول نکرده و فتوایشمتروک نشده است. همچنین نمایش دادنزینت و زیور براى زنان از نظر فقها حراماست (6) و این فتوا اختصاص به قبل ازانقلاب نداشته و بعد از انقلاب نیز متروکنشده است.
زن و تصدى مشاغل سیاسى واجتماعى
نویسنده در تطبیق قوانین و مقرراتجمهورى اسلامى با بندهاى (الف) و (ب)از ماده 7 کنوانسیون، که در خصوص حقانتخاب کردن و حق انتخاب شدن زنان درتمامى انتخابات و انتصاب به سمتهاىدولتى مىباشد، در صفحات 149 تا 172اظهار داشته است که بر اساس قوانینداخلى ایران، زنان مىتوانند متصدى تماممشاغل نظیر عضویت در مجلس خبرگان،نمایندگى مجلس شوراى اسلامى،عضویت در شوراى نگهبان، عضویت درشوراهاى اسلامى، رهبرى، ریاستجمهورى، وزارت، ریاست قوه قضایه،ریاست دیوان عالى کشور، ریاست صدا وسیما، عضویت در شوراى عالى امنیتملى و عضویت در مجمع تشخیصمصلحت نظام شوند و آنچه را به موجبقانون ادعا کرده است نمىتوانند متصدىشوند مشاغلى نظیر قضاوت و عضویتدر ارتش و سپاه مىباشد. البته مدعى شدهکه اگر کلمه «رجال» در اصل یکصد وپانزدهم قانون اساسى - که اشعار داردرئیس جمهور باید از میان رجال سیاسى ومذهبى انتخاب گردد - به معناى «مردان»باشد، زنان قانونا نمىتواند سمت ریاستجمهورى را نیز به دست آورند.
وى در ادامه مباحثشرط «مرد بودن»براى احراز مشاغل ذکر شده را تبعیض درحق زنان دانسته و سپس اظهارات برخى ازصاحبنظران دینى را مبنى بر اینکه زنانمىتوانند تمام مشاغل، حتى رهبرى،ریاست جمهورى، قضاوت و مانند آن رااحراز کنند، بیان کرده است.
دراینجا دو سؤال اساسى مطرح است:
اول. آیا زن مىتواند در تمام مشاغل وفعالیتهاى سیاسى اشتغال داشته باشد؟
دوم. برفرض کهنتواند برخى ازمناصبرا احراز کند، آیا این تبعیض است؟
در پاسخ به پرسش اول، به نظرمىرسد که زنان بر اساس قوانین و مقرراتجمهورى اسلامى ایران، از دستیابى بهبرخى مناصب و مشاغل محروماند که اینمناصب و مشاغل عبارتند از: رهبرى،ریاست جمهورى، قضاوت و مانند آن.
پرداختن تفصیلى به هر یک از عناوینذکر شده از حوصله این مقاله خارج است.اما به طور خلاصه توضیح کوتاهى دربارههر یک از این عناوین ارائه مىگردد:
رهبرى
بر اساس اصل یکصد و هفتم قانوناساسى، پس از بنیانگذار جمهورىاسلامى ایران، حضرت امام خمینىرحمه الله،تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردماست و خبرگان رهبرى درباره تمامىفقهاى واجد شروط ذکر شده در اصل پنجمو یکصد و نهم، بررسى و مشورتمىکنند و هر کس را که اعلم بر احکام وموضوعات فقهى یا مسائل سیاسى واجتماعى یا داراى مقبولیت عامه یا واجدبرجستگى خاص در یکى از صفات مذکوردر اصل یکصد و نهم تشخیص دهند، بهرهبرى انتخاب مىکنند و در غیر اینصورت، یکى از آنان را به عنوان رهبرانتخاب و معرفى مىنمایند.
اصل پنجم قانون اساسى ویژگىهاىمقام رهبرى را اینگونه بیان مىدارد: «درزمان غیبتحضرت ولىعصر - عجل اللهتعالى فرجه - در جمهورى اسلامى ایران،ولایت امر و امامت امتبر عهده فقیهعادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع و مدیرو مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتمعهدهدار آن مىگردد.» اصل یکصد و نهمقانون اساسى، شرایط و صفات رهبرى رااینگونه برمىشمارد:
«... 1. صلاحیت لازم براى افتا درابواب مختلف فقه;
2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرىامت اسلام;
3. بینش صحیح سیاسى و اجتماعى،تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافىبراى رهبرى...»
آیا مستفاد اصول ذکر شده محرومیتزنان از احراز مقام رهبرى است؟ نویسندهکتاب یکى از کسانى است که مىگوید:اصول مذکور نمىتواند مانعى براى احرازمقام رهبرى توسط زنان شود. وى در ص153 نوشته است: «در شرایط و صفاترهبرى، ذکوریت عنوان نشده است. داشتنشرایطى مانند صلاحیت علمى، عدالت،تقوا، بینش صحیح و تدبیر و مانند آنهامستلزم مرد بودن نیست. بنابراین، قانوناساسىدربحثرهبرىبر مرزبندى جنسیتىنظرندارد. زنانواجدشرایط مىتوانند مانندمردان واجد شرایط در این عرصه حضوریافته و حقوق خود را مطالبه کنند.»
این استدلال نمىتواند مورد قبولباشد، زیرا اولا، ذکر نکردن عنوان ذکوریتدر جمله شروط رهبرى، دلیل بر آن نیستکه زن نیز مىتواند این مقام را به دستآورد; چون بسیارى از شروطى را که یقینداریم رهبر باید واجد آن باشد، در قانوناساسى ذکر نشده است; از جمله: تابعیتجمهورى اسلامى ایران»، حلال زاده بودنو مانند آن.
مؤید این مدعا کلام یکى از اعضاىخبرگان قانون اساسى و شوراى بازنگرىقانون اساسى است. وى مىنویسد: «اگرشرط مرجعیت در جریان بازنگرى حذفشد و لازم نیست فقیه رهبر، که توسطخبرگان انتخاب و معرفى مىشود، مرجعبالفعل باشد، اما شرایط شرعى مرجعیترا باید داشته باشد... از این جهت، بحثطیب مولد یا رجولیتیا بلوغ و امثال آنبه میان نیامده و به مقطوع و مسلم بودنآن اکتفا شده است... .» (7) به عبارت دیگر،در اصول قانون اساسى، در خصوصصفات رهبرى، ذکرى از شرایط زیستى بهمیان نیامده تا به شروطى همانندرجولیت، عاقل بودن، بالغ بودن وحلالزاده بودن تصریح شود.
ثانیا، طبق اصل یکصد و سیزدهمقانون اساسى، رئیس جمهور پس از مقامرهبرى، عالىترین خصیتسیاسىکشور است و از جمله شروط رئیسجمهور بودن رجولیت است. حال اگررئیس جمهور، که شخص دوم مملکتبهحساب مىآید، لازم است مرد باشد،چگونه شخص اول مملکت مىتواند زنباشد؟ بر اساس همان ملاکى که رئیسجمهور باید مرد باشد، رهبر نیز بایداینگونه باشد.
ثالثا، یکى از وظایف و اختیاراترهبرى (بر اساس اصل یکصد و دهم قانوناساسى) نصب عالىترین مقام قوه قضاییه(رئیس این قوه) است. چنانچه خواهدآمد، زن نمىتواند متصدى امر قضا شود.حال چگونه است زنى که نمىتواند حتىیک حکم شرعى صادر کند، بتواندعالىترین مقام قضایى را نصب کند؟
ریاست جمهورى
اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسى درمورد ویژگىهاى رئیس جمهور اظهارمىداد:«رئیس جمهورازمیان رجال مذهبىو سیاسى، که واجد شرایط زیر باشند،انتخاب مىگردد: ایرانىالاصل، تابع ایران،مدیر و مدبر، داراى حسن سابقه و امانتو تقوا، مؤمن و معتقد به مبانى جمهورىاسلامى ایران و مذهب رسمى کشور.»
همچنین قانون انتخابات ریاستجمهورى،مصوب5/4/1364مجلسشوراىاسلامى، شروطنامزدهاىریاستجمهورىرا اینگونه برمىشمرد: «1. از رجال مذهبىسیاسى; 2. ایرانى الاصل; 3. تابعیتکشور جمهورى اسلامى ایران; 4. مدیر ومدبر; 5. داراى حسن سابقه و امانت وتقوا; 6. مؤمن و معتقد به مبانى جمهورىاسلامى ایران و مذهب رسمى کشور.» (8)
در اینباره که زن مىتواند رئیسجمهور شود یا خیر، دو نظر وجود دارد.دلیل اختلاف نیز ابهامى است که در کلمه«رجال سیاسى» در اصل یکصد و پانزدهمو قانون عادى وجود دارد. طرفداران ایننظریه، که زن نمىتواند رئیس جمهورشود، مىگویند: منظور از «رجال سیاسى»،«مردان اهل سیاست» است، ولى مخالفانمىگویند: منظورازاین کلمه «شخصیتهاىسیاسى» است که شامل زنان نیز مىشود.
یکىازقایلان بهنظریهاول نوشته است:«عنوان رجل مذهبى و سیاسى به شدتدایره داوطلبین را محدود مىسازد. به کارگرفتن کلمه «رجال»; به مفهوم آن است کهدر تقسیم وظایف بین زن و مرد، ریاستجمهورى در سهم مردان قرار گرفته ...» (9)
و دیگرى مىنویسد: «اولا، باید ازرجال سیاسى و مذهبى باشد. تصور وبرداشت اولى از این عنوان این است کهباید از مشاهیر و معاریف مذهب وسیاستباشد. معمولا کلمه «رجالمذهبى» یا «رجال سیاسى» به کسانىمىگویند که از شهرت زیادى در این دوبخش برخوردار باشند، در صورتى کهمطلب در اینجا به این صورت نیست.مذاکرات خبرگان اول قانون اساسى بهروشنى نشان مىدهد و من خود از نزدیکدر متن گفتوگوها بودم که بحث اولمساله، شرط رجولیتبود; یعنى رئیسجمهور باید مرد باشد. و در سیستمحکومت اسلامى، زنان نمىتوانند بهسمتحاکمیت، به خصوص در سطحریاست جمهورى، دستیابند و این امردر بحثهاى مبسوط فقهى بیان شدهاست. اما براى آنکه این مطلب با تعبیرسنگینتر، که سوژهاى براى دیگران نشود،بیان شود، این تعبیر انتخاب شد.» (10)
طرفداران نظریه دوم اظهار مىدارند:«اگر کسى واجد شرایطى که براى احرازریاست جمهورى لازم است، باشد - حالچه زن و چه مرد فرقى نمىکند - مىتواندرئیس جمهور شود. مهم این است کهخصوصیاتى را که در قانون آمده است،داشته باشد. بحث ریاست جمهورى بحثىکاملا عرفى است. هرگاه زنان به آن درجه ازکمال، آگاهى و رشد اجتماعى رسیدهباشند که این ویژگىها را در خود ایجادکنند، مشکلى براى رئیس جمهور شدنندارند. منظور از کلمه «رجال» نیز، که دراصل 115 قانون اساسى آمده، به هیچوجه «مردان» نیست و به معناىشخصیتها، بزرگان و برجستگان است.در قانون اساسى، اگر منظور نظر، مردانبود، دیگرلزومى بهاستفاده از کلمه «رجال»نداشت و مستقیما از کلمه «مردان» استفادهمىشد...حال که «رجال» آمده، پس مستفادمىشودکه منظور«مردان» نبوده است.» (11)
و دیگرى گفته است: «به نظر من، هیچمشکلى براى ریاست جمهورى زنانوجود ندارد، نه عرفى و نه شرعى. آنچهمهم است این است که زنان باید براىرسیدن به این مرحله، قابلیتها وتجربیات مدیریتى کافى پیدا کنند تامصداق «رجال مذهبى و سیاسى» قراربگیرند (البته با تفسیرى که ما از رجالسیاسى و مذهبى داریم.)» (12)
بنابراین، علت اختلافنظرها مبهمبودن کلمه «رجال سیاسى و مذهبى»مندرج در اصل یکصد و پانزدهم قانوناساسى است که مخالفان آن را به معناى«مردان» و موافقان آن را به معناى«شخصیتهاىسیاسى ومذهبى» گرفتهاند.
براى رفع این ابهام، دو راه حل وجوددارد: یکى مراجعه به مشروح مذاکراتمجلس خبرگان قانون اساسى و دوماستفسار از شوراى نگهبان.
راه اول: در خلاصه مشروع مذاکراتخبرگان قانون اساسى این است: «اصل115 قانون اساسى، که در خصوص شرایطرئیس جمهور است، در پیشنویس قانوناساسى، اصل 76 بوده و متن آن به قرارذیل: رئیس جمهور باید مسلمان وایرانىالاصل و تابع ایران باشد. این اصلتوسط گروه پنجم خبرگان قانون اساسىمورد بررسى وتحتاصل 88بدین صورتبه جلسه عمومى ارائه شد: "رئیس جمهورباید ایرانى الاصل، تابع ایران، داراىمذهب رسمى کشور و مروج آن، مؤمن بهمبانىجمهورى اسلامى ایران، مرد و داراىحسن سابقه و امانت و تقوا باشد".» (13)
در خصوص متن مزبور، راىگیرى بهعمل آمد، اما به دلیل اضافه بودن آراءنسبتبه تعداد حاضران در جلسه، راىگیرى توسط نایب رئیس مجلسمخدوش اعلام گردید و مجددا راىگیرىبه عمل آمد و اصل بدین صورت تصویبنشد. اما در همین جلسه، در خصوص دوشرط از شروط رئیس جمهور (قید مذهبرسمى کشور و مرد بودن) بحثهایىانجام شد و تعدادى از اعضا به عنوانمخالف و موافق استدلالهاى خود را بیانکردند (14) و پس از آنکه اصل به صورتىکه ذکر شد به تصویب نرسید، دوباره بهگروه ارجاع و در جلسه بعد، بدون بحث ومذاکره دوباره مفاد آن (با ذکر این نکته کهقبلا به اندازه کافى در این مورد بحثشدهاست) راىگیرى به عمل آمد و به صورتکنونى و تحت عنوان اصل یکصد وپانزدهم به تصویب رسید. (15)
نتیجه اینکه با توجه به مشروحمذاکرات یاد شده، به نظر مىرسد اعضاىخبرگان قانون اساسى شرط «مرد بودن» رادر نظر داشتهاند و با توجه به این شرط،کلمه «رجال سیاسى و مذهبى» را در متناصل گنجاندهاند.
راه دوم: رفع ابهام از کلمه «رجالسیاسى و مذهبى» با توجه به اصل نود وهشتمقانون اساسى که تفسیر قانون اساسىرا به عهده شوراى نگهبان گذاشته، چنیناست که شوراى نگهبان با ارائه یک نظریهتفسیرىدراینخصوصبهبحثهاخاتمهدهد.
قضاوت
اصل یکصد و شصت و سوم قانوناساسى تعیین صفات و شروط قاضى راطبق موازین شرعى و فقهى، بر عهدهقانون عادى و مجلس شوراى اسلامىگذاشته است. مجلس شوراى اسلامى نیزدر اجراى این اصل، در مورخه14/2/1361 طى ماده واحدهاى که داراى5 بند و 1 تبصره است، ویژگىهاى قضاترا معین کرده است. ماده واحده مذکورمقرر مىدارد: «قضات از میان "مردان"واجد شرایط زیرانتخاب مىشوند... .» (16)
بنابراین، بر اساس ماده واحده مذکور،تنها «مردان» هستند که مىتوانند به شغلقضاوت اشتغال داشته باشند و زناننمىتوانند چنین شغلى را اتخاذ کنند.
البته علاوه بر مناصبى که ذکر شد،زنان به حکم قانون نمىتوانند بهاشتغالاتى نظیر عضویت در ارتش (17) وسپاه (18) به عنوان کادر نظامى یا اشتغال بهکارهاى سخت، زیانآور، خطرناک و حملبار بیش از حد مجاز با دست و بدوناستفاده از وسایل مکانیکى (19) و مانند آنبپردازند.
در پاسخ پرسش دوم، گرچه بحثتفصیلى متضمن ارائه مقاله مستقلى دراینباره است، اما به طور خلاصه اشارهمىشود که به نظر نمىرسد ممنوعیتزنان از دستیابى به مناصب و مشاغلى کهذکر شد، عنوان «تبعیض» بر خود بگیرد.براى توضیح و تبیین این ادعا، لازم استنکاتى مورد اشاره قرار گیرد: (20)
1. زن و مرد از لحاظ تکوینى داراىاشتراکاتى هستند; همانند اینکه هر دوانساناند; در حرکتبه سوى کمال وکسبکمالات، فرقى بین آن دو نیست; داراىاستعداد مشترک براى ورود در فعالیتهاىسیاسى، اقتصادى و فرهنگى هستند; و در آموزش و پرورش و پژوهش وضع یکسان دارند.
2. با وجود اینکه زن و مرد از لحاظتکوینى اشتراکاتى دارند، از همین جنبه نیزداراى اختلافهایى مىباشند که ایناختلافات اولا، ثابت و دایمى است; زیرابه ندرت اتفاق مىافتد که براى کسى تغییرجنسیتحاصل شود.
ثانیا، عمومى و فراگیر است; زیرا هریک از دو قشر (زن و مرد) نیمى از کلجمعیت را دربرمىگیرد.
ثالثا، منشا آثار مختلفى در زندگىاجتماعى مىشود. پس این موضوع کاملامعقول و عادلانه است که زنان و مردان درکنار حقوق و تکالیف مشترکشان، داراىحقوق و تکالیفى کاملا متفاوت نیز باشند;چرا که در این صورت، هم مصالح مردان وهم زنان و هم جامعه تامین شده است.
اختلافات موجود میان مرد و زن رامىتوان به دو بخش کلى تقسیم کرد:
الف. اختلافات جسمانى;
ب. اختلافات روحى و روانى.
واضح است که زن و مرد از نظرجسمانى، با همدیگر اختلاف دارند ایننیازى به توضیح و تبیین ندارد. از لحاظروحى و روانى نیز میان زن و مرد اختلافوجود دارد: «... احساسات مرد، مبارزانه وجنگى و احساسات و زن، صلحجویانه وبزمى است، مرد متجاوزتر و غوغاگرتراست و زن آرامتر و ساکتتر; زن از توسلبه خشونت علیه دیگران و درباره خودپرهیز مىکند...; احساسات زن از مردجوشانتر است; زن از مرد سریعالهیجانتراست، یعنى زن در مورد امورى که موردعلاقه یا ترسش هست، زودتر و سریعترتحت تاثیر احساسات خویش قرارمىگیرد و مرد سرد مزاجتر از زن است...;زن در علوم استدلالى و مسائل خشکعقلانى به پاى مرد نمىرسد، ولى درادبیات، نقاشى و سایر مسائل که با ذوق واحساسات مربوط است، دست کمى ازمرد ندارد; مرد از زن بیشتر قدرت کتمانراز دارد...; زن از مرد رقیقالقلبتراست...» (21) البته در هر دو قشر افراداستثنایى نیز وجود دارد.
3. وجود تفاوتهاى ذکر شده به هیچوجه به معناى برترى یکى نسبتبهدیگرى یا پایینتر بودن و ناقصتر بودنیکى نسبتبه دیگرى نیست، بلکه «قانونخلقت از این تفاوتها منظور دیگرىداشته است... این تفاوتها را براى این بهوجود آورده است که پیوند خانوادگى زن ومرد را محکمتر کند... . قانون خلقت،تفاوتهاى زن و مرد را به منظورى شبیهمنظور اختلافات میان اعضاى یک بدنایجاد کرده است. اگر قانون خلقت هر یکاز چشم و گوش و پا و دست و ستونفقرات را در وضع مخصوصى قرار دادهاست، نه از آن جهت است که با دو چشم بهآنها نگاه مىکرده و نظر تبعیض داشته...به هر حال، تفاوتهاى زن و مرد، متناسباستبه نقص و کمال.» (22)
4. با توجه به اینکه زن و مرد داراىاشتراکها و اختلافهاى تکوینى هستند،مسلما در مواردى که آن دو داراى جهاتىمشترک مىباشند، باید برایشان حقوق وتکالیف مشترکى وضع کرد. اما در مواردىکه حقوق و تکالیفشان با زمینههاىتکوینى متفاوت آن دو ارتباط پیدا کند ومصالح ناهمانندى را اقتضاء مىنماید، بهناچار حقوق و تکالیف آن دو نیز بایدمتفاوت باشد که اگر متفاوت نباشد، برخلاف مصالح واقعى آن دو خواهد بود.
با توجه به مطالبى که عنوان شد،پاسخ پرسش مذکور روشن مىشود که درمناصبى نظیر رهبرى، ریاست جمهورى وقضاوت، با توجه به اینکه مرد از لحاظجمسانى از زن نیرومندتر و داراى توانبیشترى است، در کارهایى که نیازمندتوان بیشترى مىباشد، از زن موفقتراست. همچنین عواطف و احساسات درزن بیشتر از مرد است. از اینرو، رقتقلب وى و تاثیرپذیرى او از مرد بیشتراست. مشاغلى که نیازمند صلابت واستدلال استبه مردان واگذار شده، اماکارهایى که بیشتر به احساسات بستگىدارد به زنان محول گردیده است.
البته ذکر این نکته لازم است که درجامعه، زنانى پیدا مىشوند که ممکناست صلابتشان از برخى مردان بیشترباشد. اما قانونگذار همواره اکثریت راملاک قرار مىدهد، نه افراد استثنایى را.
زنان و فعالیتهاى اجتماعى وفرهنگى
نویسنده ذیل ماده 13 کنوانسیون، که درخصوص حقوق یکسان در زمینههاىاقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مىباشد،در صفحه 297، جداسازى زنان و مردان رادر فعالیتهاى تفریحى و ورزشى و کلیهزمینههاى فرهنگى مورد انتقاد قرار دادهاست. همچنین در صفحات 299 و 300نیز بر این مطلب تاکید کرده، در صفحه301 مىنویسد: «تاکید بر حجاب وجداسازى، مانع عمده حضور فعال زناندر عرصههاى فرهنگى است... در برخى ازکنسرتها، محل و جایگاه زنان از مردانجدا بود و به طور بسیار مغشوش و آشفته،زنان و مردان، که بعضا خواهر و برادر، زنو شوهر و یا اعضاى یک خانواده بودند،مىبایستى از هم جدا و تنها بمانند ... دردانشگاهها، حتى در روزهاى ادارى ومحلهاى ادراى، راهروها، اتاقها،آبخورىها، تلفنهاى عمومى،آسانسورها، پاگردها، همه و همه جداشده... در فضاى کتابخانههاى عمومى همخواندن داراى مرز جنسیتى است و...»
این مطالب داراى اشکالاتى است:
اولا، بدون استناد به هرگونه آمار وبدون تحقیق میدانى سخن گفتن و مطالبىکلى عنوان کردن قدر و منزلت تحقیق راتنزل داده، کار تحقیقى را بىاعتبار خواهدکرد. این موضوع در موارد ذکر شده توسطنویسنده مصداق دارد.
ثانیا،وضعمقرراتىکهمصلحتاجتماعىیکجامعهاىایجابمىکند،هرگزنمىتواند«تبعیض» به حساب آید و به عنوان مانعىبر سر راه پیشرفت تصور شود.
ثالثا، جامعه ما اسلامى است و یکى ازوظایف حکومت در اینگونه جوامع،ایجاد زمینه پیشرفت و تکامل واقعى آحادشهروندان. تکامل و سعادت واقعى در نظراسلام، عمل به دستورات الهى، اعم ازانجام واجبات و ترک محرمات است. باتوجه به اینکه اختلاط زن و مرد، بهخصوص در مراکز تفریحى و ورزشى،داراى مفاسد و ناهنجارىهاى اجتماعىاست که مىتواند مانع تکامل و رسیدن بهسعادت واقعى انسان گردد، وظیفهحکومت چارهاندیشى براى مقابله با اینناهنجارىهاست. بنابراین، جداسازى زن ومرد در مراکزى اینچنین، نه تنها به زیانافراد و جامعه نیست، بلکه مىتواند بهعنوان یکى از عوامل مهم پیشرفت جامعهبه حساب آید. علاوه بر این، وضع اینگونهمقررات مختص کشور جمهورى اسلامىایران نیست، بلکه در برخى جوامع دیگرهم به دلیل آزار و اذیتهاى انجام شده اینجداسازى صورت پذیرفته که موجباترضایت زنان را فراهم کرده است.
نویسنده از ص 322 تا پایان کتاب، بهتطبیق قوانین و مقررات جمهورى اسلامىایران با موارد مندرج در ماده 16کنوانسیون پرداخته و مواردى از قوانینداخلى را متعارض با ماده یاد شده دانسته وخواستار تجدیدنظر دراین قوانین به منظورتطابق با ماده مذکور شده است.
به لحاظ اینکه پرداختن به تک تکموارد یاد شده هر یک مقاله مستقلىمىطلبد، در اینجا، از ذکر اشکالات واردبر این قسمت صرفنظر مىشود.
اشکال مهمى که به نحوه بررسى وتحقیق در این کتاب وارد مىباشد ایناست که در بررسىهاى تطبیقى، دو طرفىکه با یکدیگر مورد مقایسه قرار مىگیرندباید نقاط ضعف و قوت هر دو به طورمستدل ذکر شود و حال آنکه در هیچ جاىکتاب مورد بحث این مهم رعایت نشده وعلاوه بر آن، این تحقیق حالت انفعالىدارد; به این معنا که نویسنده مقرراتمندرج در کنوانسیون را اصل و مطابق بانیازهاى روز زنان انگاشته است و هیچگونهانتقادى به این مقررات ندارد و تنها بهنقادى قوانین و مقررات جمهورى اسلامىمبادرت ورزیده و خواستار اصلاح یا لغواین قوانین در جهت تطابق با مقرراتمندرج در کنوانسیون شده است. این درحالى است که بسیارى از قوانین و مقرراتجمهورى اسلامى ایران مفاد احکام قطعىاسلام و مورد اتفاق تمامى فقهاست و بههیچ وجه، تغییر یا تبدیل و یا اصلاح در آنراه ندارد. بنابراین، جاى تعجب است کهچگونه یک محقق مسلمان احکام اسلامرا، که منطبق با فطرت بشر است و از سوىخالق بشر، که آگاه به مصالح و مفاسدواقعى اوست، صادر شده، ناتوان ازپاسخگویى به نیازهاى روز زنان دانسته ومقرراتى را که ساخته ذهن بشرى است کهدر بسیارى از موارد، قادر به تشخیصمصالح و مفاسد خود نیست و در قالبیک کنوانسیون با اهداف و نیات خاصتدوین شده، سعادتبخش دانسته وخواسته قوانین و مقررات جمهورىاسلامى ایران، که غالبا ریشه در وحى دارد،لغو و یا اصلاح گردد.
به نظر مىرسد براى انجام یک کارتطبیقى موفق، لازم است نقاط ضعف وقوت مواد کنوانسیون و همچنین قوانین ومقررات جمهورى اسلامى ایران درخصوص حقوق زنان، به طور مستدل ومستند مورد بررسى قرار گیرد تا روشنشود که آیا کنوانسیون در جهتحقوقزنان بیشتر گام برداشته و یا قوانین داخلىایران که ریشه در وحى دارد و معلوم گرددکه حقوق و تکالیفى که شرع اسلام براىزنان قایل است، سعادت این قشر را تامینمىکند یا مقررات ساخته دستبشر؟
پىنوشتها:
1- Convention on the Elimination of allForms of Discrimination AgainstWomen.
2- محمد معین، فرهنگ فارسى، چاپ چهارم،تهران، امیر کبیر، 1360، ج 1، ص 1024
3- رضا داورى، «کنوانسیون رفع تبعیض از زنان درترازوى نقد»، ماهنامه صبح، ش. 76، ص 49
4- ر. ک. به: مهدى مهریزى، بلوغ دختران، قم،دفتر تبلیغات اسلامى، 1376.
5- «نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم، چه با قصدلذت و چه بدون آن، حرام است و نگاه کردن بهصورت و دستها اگر به قصد لذت باشد، حراماست...»ر.ک.به:امام خمینى، توضیح المسائل، قم،مؤسسه مکتب امیرالمؤمنینعلیه السلام، 1373، ص486
6- امام خمینى در پاسخ به این استفتا که «چنانچهزن با خود زینت داشته باشد مانند حلقه ازدواجیا انگشترى در دستیا چهره آراسته کرده باشد،آیا واجب است وجه و کفین را بپوشاند» فرمودهاست: «پوشاندن از نامحرم در فرض مذکور،واجب است.» و در جواب این استفتا که «حناىدست زن را اگر نامحرم ببیند، چه صورت دارد»فرموده است: «باید از نامحرم مستور کند.» محمدوحیدى، احکام بانوان، قم، دفتر تبلیغاتاسلامى، 1369، ص 19
7- محمد یزدى، قانون اساسى براى همه، تهران،امیر کبیر، 1375، ص 550
8- مجموعه قوانین سال 1364، ص 112 /روزنامه رسمى، ش 11750، مورخ 11/4/64
9- سیدجلال الدین مدنى، حقوق اساسى درجمهورى اسلامى ایران، تهران، سروش، 1369،ج 5، ص 151
10- محمد یزدى، پیشین، ص 581
11- سید محمد بجنوردى، «پاسخ به سؤال کتبى:بالاخره تکلیف رجال چیست؟»، ماهنامه زمان،ش. 35 (سال ششم، تیرماه، 76)، ص 3
12- سهیلا جلودارزاده، «پاسخ به سؤال کتبى:بالاخره تکلیف رجال چیست؟»، ماهنامه زمان،ش. 35 (سال ششم، تیرماه، 76)، ص 4
13- تهران، 1364، اداره کل امور فرهنگى و روابطعمومى مجلس شوراى اسلامى، ج 3، ص 1772
14 و 15- براى اطلاع از مباحث مطرح شده، ر. ک.به: همان، ج 3، ص 1767 - 1771 / ص 1797
16- روزنامه رسمى، ش. 10855، مورخه1/3/1361 / مجموعه قوانین سال 1361، ص 7
17- قانون آرش، مصوب 7/7/1366، ماده 32،روزنامه رسمى،ظ ش. 12441، مورخ 21/8/66
18- قانون و مقررات سپاه پاسداران انقلاباسلامى، مصوب 21/7/1370، ماده 20، همان،ش. 136020، مورخ 27/8/1370
19- قانون کار، ماده 75
20- این قسمتبا استفاده از مباحث جزوه«حقوق و سیاست» حضرت آیةالله مصباح یزدىبه رشته تحریر درآمده است.
21 و 22- مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن دراسلام، چاپ بیستم، تهران، صدرا، 1374، ص206/ ص200-202