رابطه فکر و قلب با فهم قرآن
آرشیو
چکیده
متن
«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزید الظالمین الاخسارا.» (اسراء: 82); و ما از قرآن چیزهایى را فرو مىفرستیم که شفا و رحمتى (الهى) براى اهل ایمان است و ستمگران را جز زیان نمىافزاید.
اى مسلمان تو اگر دارى بصر
در ضمیر خویش و در قرآن نگر
صد جهان تازه در آیات اوست
عصرها پیچیده در آنات اوست
بنده مؤمن ز آیات خداست
هر جهان اندر بر او چون قباست
چون کهن گردد جهانى بر برش
مىدهد قرآن جهان دیگرش (1)
رابطه فکر و قلب با فهم قرآن
خداوند استعداد فراگرفتن علوم را با وسایل لازم و با تنوع و به صورتهاى مختلف تا بىنهایتبه انسان عنایت کرده است و در این راستا انسانهاى شایستهاى همچون انبیاء را نیز پیشگام در همه علوم وپیشهها فرستاده است (2) و بشر در توسعه و تکمیل آن به تکاپو پرداخته و در کسب فهمودستیابىبهشناخت،کهضرورىترین نیاز حیات اوست، با ابزار حس و تجربه; اندیشه و حتى روح و قلب پیش مىرود و براى درک واقعیتها از دو روش کلى اکتسابى و الهامى بهره مىگیرد.
1- فهم اکتسابى
در این نوع فهم و درک، محدودیت در زمان و مکان، تغییر و حرکت تا سرحد فرسودگى، مشروط و مقید بودن واقعیات اطراف خویش به چیزهایى همچون احساسات، محیط اجتماعى، شرایط اقتصادى، مصالح فردى و گروهى، سبب مىشود که انسان تا سرحد نیازمندى در میدان معرفت و شناخت گام بردارد. (3)
سر تعالى و ارتقاء انسان در بعد بینش و آگاهى اکتسابى وابسته به قدرت تفکر و نتیجهگیرى، استدلال و رفع مجهولات از معلومات است که به همان اندازه باعث گسترش آگاهىهاى تازه و ابتکارات نو مىشود و این همان فکر است.
فکر براى انسان ارزش حیاتى دارد تا آن حد که دیگر توانایىهاى آدمى با کنترل فکر سیر کمال را طى مىکنند. (4) با آنکه بهره همه مردم از فکر یکسان نیست و هیچکس را نمىتوان به جهت اینکه از مراتب عالى فکر برخوردار نیست مورد انتقاد و سرزنش قرار داد ولى هر صاحب فکرى که از همان مقدار بهره فکرى خویش استفاده نکند و آن را براى یافتن طریق حق به کار نگیرد، مسلما فکر خود را به تباهى و ضلالت مىکشاند. چنین انسانى به هر اندازه هم از فکر برخوردار باشد قابل سرزنش است و خداوند اینگونه افراد را توبیخ کرده و آنها را پستتر از چهارپایان و دیگر موجودات فاقد فکر و شعور معرفى مىکند: «ایشان جز به مانند چهارپایان نیستند حتى گمراهتر از آنان هستند (5) »
1-1- ویژگىهاى فهم قرآن از طریق فکر و اندیشه
فهم قرآن از طریق فکر داراى ویژگىهاى زیر است:
1- بسیارى از استدلالها و تبیینهاى فکرى درباره آیات به دلیل پیوند با مباحث پیچیده فلسفى براى همگان مفید نیست.
2- مىتوان از این راه در مصاف علمى با شبهات ملحدان سود جست و در مقام مناظره ضعف و سستى دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش متفکرانى که جز به استدلالهاى منطقى و فکرى محض گردن نمىنهند پاسخ گفت.
3- راه فکر وقتى مىتواند در تقویت ایمان دینى و فهم شایسته قرآن مؤثر باشد که در برابر حقیقتخاضع گردد. در این صورت است که با زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار نقش به سزایى در پیشگیرى از آسیب دیدن ایمان، به ویژه در ارتباط با فهم قرآن، ایفا مىکند.
4- با توجه به کارکرد ویژه راه فکر از یک سو، و با نظر به تمایل فطرى ذهن جست و جوگر انسان به بحثهاى عمیق فکرى و ذهنى از سوى دیگر، دانشمندان مسلمان، پژوهشهاى گستردهاى را در زمینه فهم و تفسیر قرآن با توضیحات عقلى و فکرى به انجام رساندهاند که بخشى از آن به پیدایش تفاسیر متعدد و شهیر انجامیده است.
کوتاه سخن آنکه، راه فکر به ویژه براى آن کس که اشتیاق فهم دارد ولى از شهود باطنى در پرتو استکمال روحى و معنوى فاصله دارد، سودمند است. (6) و مسلما تلاش چنین انسان مشتاقى براى تصحیح و تکمیل مستمر فهم قرآن صرفا به کوششى براى دستیابى به منظومه معرفتى متقن و سزاوار اعتنا خلاصه نمىشود، بلکه آثار عملى و محسوس و گاه سرنوشتسازى در حیات او خواهد داشت. و از همینرو است که قرآن توجه ویژهاى به تفکر مبذول داشته و آموزههاى بلندى در اوصاف متفکران شایسته عرضه نموده است.
2-1- کاربرد صحیح فکر از نظر قرآن و اهل بیتعلیهم السلام
کاربرد فکر و اندیشه در قرآن و احادیثبا عبرت گرفتن و بینش پیدا کردن ملازم گشته است و معمولا عبرت و بصیرت در پرتو وقایع تاریخى و پدیدههاى هستى حاصل مىشود، به عنوان نمونه در آیه 176 سوره اعراف آمده است: «... داستانها و حکایتها را بازگو کن شاید که اندیشه کنند (7) »و یا در آیه 191 سوره آل عمران مىخوانیم «آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مىکنند و در آفرینشآسمانها و زمین مىاندیشند...» (8) و به همین خاطر است که سرتاسر قرآن آکنده از داستانهاى تاریخى و پدیدههاى طبیعى و شگفتانگیز است تا فرد روىآورنده به قرآن با خواندن و اندیشیدن درآنهاعبرتگرفته وصاحببصیرت گردد.
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «شخص بینا تنها آن کسى است که چون سخن قرآن را بشنود، بیندیشد و چون نگاه کند بینش پیدا کند و از عبرتها سود ببرد.» (9)
پس در مسیر تفکر، طریق فهم قرآن و آیات پربار آن شایستهترین و پرسودترین راهى است که به کار گرفتن فکر و اندیشه در آن ضرورى است: «و ما سوى تو «ذکر» - یعنى قرآن - را نازل کردیم تا براى مردم هر آنچه را سویشان فرو فرستاده شده بیان کنى و شاید مردم بیندیشند.» (10) و یا در جایى دیگر مىفرماید «و این مثالها را براى مردم مىزنیم تا شاید اندیشه کنند.» (11)
با مرورى به کاربرد واژه فکر در قرآن مىتوان نتیجه گرفت که گویى زمانى فکر به کار مىافتد و نام اندیشه به خود مىگیرد که فقط در جهت تامل آیات الهى باشد زیرا واژه «فکر» در قرآن تنها به صورت «فعل» و آن هم یک مرتبه درباب تفعیل و شانزده مرتبه در باب تفعل به کار رفته است و در اکثر این کاربردها «تفکر» ملازم با آیات الهى آمده است. (12) به عبارت دیگر، رکن اساسى فکر ارتباط با فهم آیات الهى است و با تکیه به تفصیل آیات و تذکرات قرآنى و تبیین شرایع دینى و علمى است که معنا پیدا مىکند. سخن امام صادقعلیه السلام در اینجا گره گشاست:
«به راستى این قرآن مشعل هدایت و چراغ روشنگر تاریکىهاست. باشد که شخص تیزبین در آن دقت کند و چشم خویش را براى دریافت پرتوهاى نورانیش بگشاید. زیرا تفکر مایه حیات قلب روشندل است، همانگونه که جوینده نور در تاریکىها به دنبال تابش نور حرکت مىکند...» (13)
پس متفکر واقعى از دیدگاه قرآن کسى است که فکر را ابزار فهم قرآن و عبادت خدا قرار دهد و چنین حالتى از تفکر است که از عبادت سالیانه هم ارزشمندتر است و از امام صادقعلیه السلام نقل است که فرمود: «اندیشه آیینه کارهاى نیکو و کفاره گناهان و روشنایى دلها و گشایش براى مردم و اصلاح آخرت و معاد و اطلاع بر سر انجام کار و موجب افزایش دانش است.» (14)
2- فهم الهامى یا غیر اکتسابى و قلبى
در این نوع فهم، ادراکات انسان مىتواند تا بىنهایت پیش رود و از قید زمان و چهارچوب ماده فراتر رود و قلههاى بلند عشق و ایمان را فتح کند. و این حالت زمانى است که فطرت و عمل صالح همگام با عقل پیش رود و آدمى در این مسیر هرچه صحیحتر پیش مىرود، آگاهىهاى باطنىاش افزایش پیدا مىکند و منبع وحى را به شایستگى همراهى مىکند و ایمان به خدا و بندگى او را عالىترین جلوه فهم و عقل مىیابد: قال الحسینعلیه السلام «لا یکمل العقل الا باتباع الحق» (15) امام حسینعلیه السلام مىفرماید: «خرد تنها با پیروى از حق به کمال مىرسد» و مسلم است که قرآن را نیز مىتوان از این راه فهمید. اما چگونه و تا چه حد؟ این موضوعى است که در معرفت قلبى و ارتباط آن با وحى و عشق و ایمان باید روشن شود.
1-2- قلب و پیوند آن با وحى
مسلما در اصطلاح قرآن، قلب آن عضو گوشتى بدن نیست هر چند که جهت نشان دادن نقش حیاتى آن و تقریب به ذهن مىتوان تشابهى به آن در نظر داشت:
قلب، آن حالت استعداد درک و شهود حقایق متعالى جداى از تصورات ذهنى است. قلب کانون تلاقى نور عقل و نور وحى است، (16) جایگاه رشد فکر و تحول درونى، (17) محیط کسب علم و توشه تقوى، (18) و خانه ایمان (19) است.
فهم قرآن براى کسى است که قلب دارد: «ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب.» (ق: 37) «به راستى در آن ذکر و یادآورى براى کسى است که قلب دارد».
پیامبرصلى الله علیه وآله، آن پیامگیر کامل محتواى وحى، کسى است که اینگونه قلبى دارد و از آن حقایق لبریز و سرشار مىشود. تنها زبان فکر و استدلال براى آشنایى با قرآن کافى نیست - بلکه مىتواند زیان رسان هم باشد - و زبان دل لازمتر است.
خدا، آن هستى مطلق، زبان دل را مىداند و با آن انسان را مخاطب قرار مىدهد و او را از اعماق هستى و با تمامى وجودش به حرکت مىآورد. در این حالت، فکر و مغز انسانى تحت تاثیر نیستبلکه سراسر وجودش تحت تاثیر قرار مىگیرد: «انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم و اذاتلیت علیهمایاته زادتهم ایمانا...»(انفال:2).
«منحصرا مؤمنان فقط آن کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهاشان بترسد و چون آیههاى وى برایشان بخوانند ایمانشان را بیافزاید و به پروردگار خویش توکل کنند، آنها کسانى هستند که نماز بپا مىدارند و از آنچه روزىشان دادهایم انفاق کنند، آنان، هم آنان، به راستى مؤمنان واقعى هستند...»
این حالت و این احساس عظیم و عمیق انسان با هستى، حالت قلب و دل است. همان دلى که مىخواهد خود را با آیات الهى صیقل دهد و به حالتخضوع و خشوع درآید.
«الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله» (حدید: 16) «آیا وقت آن نرسیده است که ایمانآورندگان دلهایشان براى ذکر خدا به خشوع درآید.»
با قرآن و ذکر الهى است که فرد خود را مىشناسد و به وسعت و عمقپیچیدگى روح و قلبخویش واقفمىشود و به حساسیت و لطافت و آسیبپذیرى شدید روح خویش پى مىبرد. و به میزان سلامتى روح و قلب از حقایق قرآن و ایمان برخوردار مىشود و با انس و مصاحبتبا قرآن زمینه وسوسههاى شیطانى از بین مىرود. (20)
تاکید قرآن بر این نوع از درک با آن همه شدت و حدت (که حدود 132 بار فهم قلبى یا موانع فهم قلبى در قرآن آمده) براى آن است که خداوند یک روح و معنویت عالى و بىنهایتبراى انسان قائل است (21) و بر آدمى واجب است که با پیروى کامل و صادقانه و عاشقانه از احکام الهى - مثلا با انجام واجبات و مستحبات، دورى از محرمات و مکروهات و مجاهدت با نفس - این جو را پاک و سالم نگه دارد تا از قرآن بهره شایسته ببرد. به تعبیر دیگر، دل آدمى طورى ساخته شده است که با نیکىها پیوند دارد و قرآن کتابى است که تمامى نیکىها را بیان مىکند. و بهترین نیکى از آن کسى است که با قرآن در نیت و فکر و عمل صادقانه و قلبى ارتباط برقرار ساخته باشد: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین» (اسراء: 82) «و ما از قرآن آن چیزى را فرو مىفرستیم که شفا و رحمتى براى ایمانآورندگان است».
چه زیباستسخن امام صادقعلیه السلام آنجا که مىفرماید: «من قرا القرآن و لم یخضع لله و لم یرق قلبه و لاینشى حزنا و وجلا فى سره فقد استهان بعظم شان الله تعالى و خسر خسرانا مبینا.» (22)
«کسى که قرآن را تلاوت کند و در برابر خدا خضوع نکند و دلش نرم نشود و در اندرون خویش اندوه و ترسى نیافریند، مقام بزرگ خداوند را سبک شمرده و دچار زیانى آشکار شده است.»
این کلام نورانى امام صادقعلیه السلام در فهم قرآن از راه قلب بسیار مفید و راهگشاست.
2-2- قلب و پیوند آن با عشق
سخن گفتن از خدا و قرآن و فهم آن یک زمینه همدلى و همزبانى و همدردى را مىطلبد و این زمینه در یک فضاى آکنده از محبت و صمیمیت مىتواند وجود پیدا کند و متعالىترین جلوههاى قلبى هر انسان در همین اظهار عشق است و بس. بنابراین، مىتوان گفت که با توجه به فطرت خدایى انسان، سر و کار قرآن پیوسته با این جلوه عشق الهى است; چرا که انسان وقتى بتواند آنچه را که به عشق و علاقهاش متعلق استبراى خویشتن درست و واضح معنا کند آن وقت است که آن عشق و محبتسیرى متنوع و صعودى پیدا مىکند، اینجاست که قرآن هیچ وقت کهنه نمىشود; زیرا قرآن را که باز مىکنید و با توجه به قلب سلیم، و درک شفاء و نور و ایمان، و به دور از هرگونه ظلم، به آن روى مىآورید درمىیابید که زبان قرآن عبارت است از عشق، عشق و عشق; و چنان سخن مىگوید که گویى جز عاشق و معشوق در جهان هیچ چیز دیگر معنایى ندارد، و جز عشق مسالهاى در جهان وجود ندارد.
محور قرآن را در فراق، وصال، قرب و بعد از معشوق، احتیاج و فقر عاشق، استغناء و ناز غمزه معشوق و نزاع با مدعیان دروغین عشق و... مىیابید و بس. (23)
قرآن پیام خداى معشوق و معبود انسانهاى عاشق است، باید به آن دل داد; زیرا مهمترین ویژگى قلب و دل، عشق به خدا و دلدادگى به او است. کدامین عاشق است که پیام معشوق را بشنود و به آن دل ندهد. اگر پیام خدا را مىشنویم و گوش نمىدهیم (تا چه رسد به دل دادن و از قلب مایه گذاشتن) پیداست که از زبان قرآن یعنى زبان عشق محروم هستیم. و مسلما پیام معشوق را نخواهیم شناخت و نخواهیم فهمید: «و اذا قرء القرآن فاستمعوله و انصتوا لعلکم ترحمون» (اعراف: 204) «آنگاه که قرآن خوانده مىشود پس خوب گوش دهید و به آن دل دهید و آرام شوید باشد که مورد رحمت واقع شوید.»
مثالى را در این باره جهت تقریب به ذهن درباره فهم قرآن با عشق بدین صورت مىتوان آورد که: «فرض کنید پسرى از مادرش به دور بوده پس از مدتها دورى و از محل سربازیش، مثلا، براى مادر خویش که مىداند او را بسیار دوست دارد فقط یک نامه مىنویسد. وقتى این نامه به دست مادر مىرسد اگر مادر سواد داشته باشد، نامه را مىخواند، همواره تعبیر مىکند، کلمات و جملات و عبارتهاى آن را پیوسته زیر و رو کرده و براى خویش از سر عشق تعبیرات آن را زمزمه مىکند، مىگوید: این جملهاش این موضوع را مىگوید، از آن جمله منظورش فلان است و ارتباط این جمله با آن جمله چیست، و... و اما اگر بىسواد باشد به هر کس که مىرسد مىگوید آقا این نامه را براى من بخوانید و اگر نامه ادبى هم نوشته شده باشد از استعارات و تشبیهات و تعبیرات آن مىپرسد و آن قدر با این نامه مانوس مىشود که تمام آن را حفظ مىکند; چرا که
خودش را در آن نامه مىبیند و مىیابد. حتى جاى تعجب نیست که اگر بىسواد باشد تنها به خاطر درک محتواى نامه فرزندش راه باسواد شدن را نیز طى کند و...
حال کدامین ما (با پوزش از درگاه خدا) به اندازه عشق یک مادر به پیام فرزندش، به پیام خدا عشق مىورزیم، آن را مىخوانیم، زمزمه مىکنیم، در تفسیر آیات و فهم آنها و روشن شدن مطالب آن صادقانه و عاشقانه کار مىکنیم و به آن دل مىدهیم. اینجاست که پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «الا من اشتاق الى الله فلیستمع کلام الله» (24) «بهوش باشید هر که شوق خدا را دارد و به خدا عشق مىورزد پس باید به سخن خدا گوش فرا دهد.»
3-2- قلب، ایمان، فهم قرآن
با توجه به آنچه در رابطه با قلب و نقش آن در فهم قرآن گفته شد ذکر این نکته ضرورى است که قلب و ایمان نیز ارتباط تنگاتنگ با هم دارند و به صراحتبسیارى از آیات قرآنى جایگاه ایمان قلب است: «اولئک کتب الله فى قلوبهم الایمان.» (مجله: 22) «آنان کسانى هستند که خداوند ایمان را در دلهایشان بنوشت»
«ولکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فى قلوبکم». (حجرات: 9) «ولیکن خداوند ایمان را برایتان دوستداشتنى قرار داده و در دلهایتان استوار کرد.» از یک سو، بر اساس آیه 82 سوره اسراء «ایمان» عامل مهم درک و فهم قرآن است، (25) و از سوى دیگر، این باور با ایمان قلبى به مبدا هستى و عشق به خدا و ایمان به پیامبرصلى الله علیه وآله معنا پیدا مىکند تا بتواند مهمترین عامل درک صحیح قرآن شود و آدمى را با معانى بلند قرآن آشنا کند.
به عبارت دیگر، ایمان امانتبزرگ خداوند است و حمل این امانت، شایستگى مىخواهد، ایمان اکراه بردار نیست و در ایمان نمىشود تقلید کرد و همانگونه که ایمان آزادترین و با حرمتترین انتخاب یکانسان است، هرگونه سخن وعمل که این انتخاب آزاد و حرمت آن را تباه کند، هر چند به نام دین و روىآورى به مردم باشد، قلب آدمى را تباه مىکند و او را از فهم قرآن دور مىکند.
تنها کسانى مىتوانند قرآن را به نحو شایسته بفهمند که خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله را بشناسند و به او ایمان آورند و در ظاهر و باطن به گونهاى باشند که در سینههایشان نمونه کوچکى، هر چند در مقیاس کوچکتر از آنچه تمامى قلب پیامبر را فراگرفته، وجود پیدا کرده باشد.
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم و هم الذین یؤمنون به و یعرفونه فاما غیرهم فما اشد اشکاله علیهم و ابعده من مذاهب قلوبهم...» (بحارالانوار، ج 92، ص 10) «منحصرا قرآن نمونههایى براى مردم داناست نه غیر آنان همان عالمانى که به آن ایمان مىآورند و آن را مىشناسند ولى براى دیگران چقدر مشکل است و چهاندازه ازدسترس عقل ودلهایشانبه دور است!»
ایمان چنان سهلالوصول و ارزان نیست که به دست هر کسى بیفتد، امرى قلبى است که با تمامى زندگى آدمى سر و کار دارد و تمامى هویتیک انسان است. پس فهم حقایق قرآن نیز براى کسى امکانپذیر است که در پى تسلیم درونى و برونى به خدا و برگزیده خدا برآمده و تابع امر آنها باشد. و اینجاست که امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «ما مردم را مؤمن نمىشماریم مگر آنکه جمیع اوامر ما را متابعت نماید...» (26)
خلیفه خدا در زمین بودن یعنى مطیع خدا بودن، شنونده خوبى براى کلام خدا بودن، تسلیمى در اوج اختیار و در عین بیزارى از طاغوت همراه با شناختخدا و عشق به او و فرمانبردارى از او. (27) چنین قلبى شایسته نور خداست و حق اوست که از این سفره الهى و تجلى خداوندى به زیباترین وجه بهره ببرد و پیوسته با عنصر اعتماد، (28) عشق، (29) و امید (30) به امنیت در بارگاه الهى زندگى مىکند (31) و در این حالت، فرد مؤمن چنان مجذوب سخن حق مىشود که حالتخدایى پیدا مىکند: «قال الله تعالى: لاتسعنى ارضى ولاسمائى ولکن یسعنى قلب عبدى المؤمن» (الغوالى، ج 4، ص 7) «نه زمینم گنجایشم را دارد و نه آسمانم، ولى قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد.»
بنابراین، آنچه که قرآن در تعلیماتش مد نظر دارد، پرورش انسانهایى است که هم از سلاح علم بهرهمند هستند و هم از دلى آکنده از ایمان به محبوب خویش; و این دو را با بهترین شیوه و عالىترین وجه در راه حق به کار مىگیرند; انسانهایى که نمونههاى بارز آن خود پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام و یاران شایسته و راستین آنها مىباشند. همانهایى که اهداف قرآن را پیوسته در دل و قلب خویش به یقین باور داشته و در عمل با پذیرش حقایق قرآنى همیشه قرین عبادتند; یعنى عاشقانه در پى سپاسگزارى از خدایى که شایسته عبادت استبرمىآیند و هدف قرآن را برآورده مىسازند. (32) و تنها توصیه قرآن نیز همین است آنجا که مىفرماید: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنین» (یونس: 57) «اى مردم از جانب پروردگارتان سوى شما پندى رسیده با شفایى براى (آن مرضهایى که) در سینههاست، کتابى که رحمت و هدایتبراى مؤمنان است.»
پىنوشتها:
1- از اشعار اقبال لاهورى
2- تقیید العلم، ابوبکر احمد بن على بن ثابت الخطیب بغدادى، به تحقیق یوسف العش، چاپ دوم، بیروت، 1974 م. ص 29
3- احیاء فکر دینى در اسلام، اقبال لاهورى، چاپ دوم، انتشارات جاویدان، 1363 ش، ص 47
4- فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، چاپ اول، نشر ذره، 1370 ش، ج 8، ص 38، واژه فکر
5- فرقان: 44
6- به قول مولوى:
چشم اگر دارى تو کورانه میا
ور ندارى چشم دستآور عصا
آن عصاى حزم و استدلال را
چون ندارى دید، مىکن پیشوا
7- فاقصص القصص لعلهم یتفکرون
8- الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض
9- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 153
10- وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون، نحل: 44
11- و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون، حشر: 21
12- اعراف: 176، یونس: 24، رعد: 3، نحل: 11 و...
13- ان هذا القرآن فیه منارالهدى و مصابیح الدجى فلیجل جال بصره و یفتح للضیاء نظره فان التفکر حیاة القلب کما یمشى المستنیر فى الظلمات بالنور. (اصول کافى، ج 2، ص 446).
14- مصباح الشریعة، باب تفکر، امام علىعلیه السلام نیز تعبیراتى به مانند همین سخن را دارند.
15- الحیاة، عادل الادیب، مشهد، مجمع البحوثالاسلامیه، 1408ق، جاول، ص62
16- 17- المفردات، راغب اصفهانى، واژه قلب، ص 272
18- 19- قاموس قرآن، علىاکبر قریشى، واژه قلب، ج 6، ص 23
20- آشنایىباقرآن،محمودرجبى،چاول، معاونتاموراساتید،1376ش، ص17
21- چون از روح خویش بر وى دمیده است: اولئک کتب الله فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه، مجادله: 22
22- مصباح الشریعه، منسوب به امام جعفر صادقعلیه السلام، شرح عبدالرزاق گیلانى، چاپ سوم، نشر صدوق، 1366 ش، باب 14، ص 87
23- عشق در این دیدگاه یعنى بىتابى انسان در اتصال و ارتباط نیازمندانه و آگاهانه و مستمر با معشوق یعنى خدا.
«طفیل هستى عشقاند آدمى و پرى
ارادتى بنما تا سعادتى ببرى.»
24- کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین متقى هندى، به تصحیح صفوه السقا، چاپ پنجم، بیروت، خ 2541
25- «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین...»
26- کافى، ج 2، ص 78
27- محتواى آیةالکرسى
28- و من یتوکل على الله فهو حسبه، طلاق: 3
29- یحبهم و یحبونه، مائده: 54
30- لاتیاسوا من رحمة الله، یوسف: 87
31- فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر، قمر: 55
32- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 193، علىعلیه السلام در توصیف متقین مىفرماید:... تالین لاجزاء القرآن یرتلونها ترتیلا... مؤمنان پرهیزگار همان کسانى هستند که در شب همواره بر پا ایستادهاند، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مىکنند، با آن جان خویش را محزون ساخته و داروى درد خود را از آن مىگیرند هر گاه به آیهاى برسند که در آن تشویق باشد با علاقه فراوان به آن روى مىآورند و جانشان با شوق بسیار در آن خیره مىشود و آن را همواره نصب العین خود قرار مىدهند و هر گاه به آیهاى برخورد کنند که در آن ترساندن و بیمى باشد گوشهاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مىکنند و صداى ناله و به هم خوردن زبانههاى آتش با آن وضع مهیبش در درون گوششان طنینانداز است آنها در پیشگاه خدا به رکوع مىروند و پیشانى و دست و پاى خویش را بر خاک مىسایند و از خداوند آزادى خود را از آتش جهنم درخواست مىکنند... .
اى مسلمان تو اگر دارى بصر
در ضمیر خویش و در قرآن نگر
صد جهان تازه در آیات اوست
عصرها پیچیده در آنات اوست
بنده مؤمن ز آیات خداست
هر جهان اندر بر او چون قباست
چون کهن گردد جهانى بر برش
مىدهد قرآن جهان دیگرش (1)
رابطه فکر و قلب با فهم قرآن
خداوند استعداد فراگرفتن علوم را با وسایل لازم و با تنوع و به صورتهاى مختلف تا بىنهایتبه انسان عنایت کرده است و در این راستا انسانهاى شایستهاى همچون انبیاء را نیز پیشگام در همه علوم وپیشهها فرستاده است (2) و بشر در توسعه و تکمیل آن به تکاپو پرداخته و در کسب فهمودستیابىبهشناخت،کهضرورىترین نیاز حیات اوست، با ابزار حس و تجربه; اندیشه و حتى روح و قلب پیش مىرود و براى درک واقعیتها از دو روش کلى اکتسابى و الهامى بهره مىگیرد.
1- فهم اکتسابى
در این نوع فهم و درک، محدودیت در زمان و مکان، تغییر و حرکت تا سرحد فرسودگى، مشروط و مقید بودن واقعیات اطراف خویش به چیزهایى همچون احساسات، محیط اجتماعى، شرایط اقتصادى، مصالح فردى و گروهى، سبب مىشود که انسان تا سرحد نیازمندى در میدان معرفت و شناخت گام بردارد. (3)
سر تعالى و ارتقاء انسان در بعد بینش و آگاهى اکتسابى وابسته به قدرت تفکر و نتیجهگیرى، استدلال و رفع مجهولات از معلومات است که به همان اندازه باعث گسترش آگاهىهاى تازه و ابتکارات نو مىشود و این همان فکر است.
فکر براى انسان ارزش حیاتى دارد تا آن حد که دیگر توانایىهاى آدمى با کنترل فکر سیر کمال را طى مىکنند. (4) با آنکه بهره همه مردم از فکر یکسان نیست و هیچکس را نمىتوان به جهت اینکه از مراتب عالى فکر برخوردار نیست مورد انتقاد و سرزنش قرار داد ولى هر صاحب فکرى که از همان مقدار بهره فکرى خویش استفاده نکند و آن را براى یافتن طریق حق به کار نگیرد، مسلما فکر خود را به تباهى و ضلالت مىکشاند. چنین انسانى به هر اندازه هم از فکر برخوردار باشد قابل سرزنش است و خداوند اینگونه افراد را توبیخ کرده و آنها را پستتر از چهارپایان و دیگر موجودات فاقد فکر و شعور معرفى مىکند: «ایشان جز به مانند چهارپایان نیستند حتى گمراهتر از آنان هستند (5) »
1-1- ویژگىهاى فهم قرآن از طریق فکر و اندیشه
فهم قرآن از طریق فکر داراى ویژگىهاى زیر است:
1- بسیارى از استدلالها و تبیینهاى فکرى درباره آیات به دلیل پیوند با مباحث پیچیده فلسفى براى همگان مفید نیست.
2- مىتوان از این راه در مصاف علمى با شبهات ملحدان سود جست و در مقام مناظره ضعف و سستى دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش متفکرانى که جز به استدلالهاى منطقى و فکرى محض گردن نمىنهند پاسخ گفت.
3- راه فکر وقتى مىتواند در تقویت ایمان دینى و فهم شایسته قرآن مؤثر باشد که در برابر حقیقتخاضع گردد. در این صورت است که با زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار نقش به سزایى در پیشگیرى از آسیب دیدن ایمان، به ویژه در ارتباط با فهم قرآن، ایفا مىکند.
4- با توجه به کارکرد ویژه راه فکر از یک سو، و با نظر به تمایل فطرى ذهن جست و جوگر انسان به بحثهاى عمیق فکرى و ذهنى از سوى دیگر، دانشمندان مسلمان، پژوهشهاى گستردهاى را در زمینه فهم و تفسیر قرآن با توضیحات عقلى و فکرى به انجام رساندهاند که بخشى از آن به پیدایش تفاسیر متعدد و شهیر انجامیده است.
کوتاه سخن آنکه، راه فکر به ویژه براى آن کس که اشتیاق فهم دارد ولى از شهود باطنى در پرتو استکمال روحى و معنوى فاصله دارد، سودمند است. (6) و مسلما تلاش چنین انسان مشتاقى براى تصحیح و تکمیل مستمر فهم قرآن صرفا به کوششى براى دستیابى به منظومه معرفتى متقن و سزاوار اعتنا خلاصه نمىشود، بلکه آثار عملى و محسوس و گاه سرنوشتسازى در حیات او خواهد داشت. و از همینرو است که قرآن توجه ویژهاى به تفکر مبذول داشته و آموزههاى بلندى در اوصاف متفکران شایسته عرضه نموده است.
2-1- کاربرد صحیح فکر از نظر قرآن و اهل بیتعلیهم السلام
کاربرد فکر و اندیشه در قرآن و احادیثبا عبرت گرفتن و بینش پیدا کردن ملازم گشته است و معمولا عبرت و بصیرت در پرتو وقایع تاریخى و پدیدههاى هستى حاصل مىشود، به عنوان نمونه در آیه 176 سوره اعراف آمده است: «... داستانها و حکایتها را بازگو کن شاید که اندیشه کنند (7) »و یا در آیه 191 سوره آل عمران مىخوانیم «آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مىکنند و در آفرینشآسمانها و زمین مىاندیشند...» (8) و به همین خاطر است که سرتاسر قرآن آکنده از داستانهاى تاریخى و پدیدههاى طبیعى و شگفتانگیز است تا فرد روىآورنده به قرآن با خواندن و اندیشیدن درآنهاعبرتگرفته وصاحببصیرت گردد.
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «شخص بینا تنها آن کسى است که چون سخن قرآن را بشنود، بیندیشد و چون نگاه کند بینش پیدا کند و از عبرتها سود ببرد.» (9)
پس در مسیر تفکر، طریق فهم قرآن و آیات پربار آن شایستهترین و پرسودترین راهى است که به کار گرفتن فکر و اندیشه در آن ضرورى است: «و ما سوى تو «ذکر» - یعنى قرآن - را نازل کردیم تا براى مردم هر آنچه را سویشان فرو فرستاده شده بیان کنى و شاید مردم بیندیشند.» (10) و یا در جایى دیگر مىفرماید «و این مثالها را براى مردم مىزنیم تا شاید اندیشه کنند.» (11)
با مرورى به کاربرد واژه فکر در قرآن مىتوان نتیجه گرفت که گویى زمانى فکر به کار مىافتد و نام اندیشه به خود مىگیرد که فقط در جهت تامل آیات الهى باشد زیرا واژه «فکر» در قرآن تنها به صورت «فعل» و آن هم یک مرتبه درباب تفعیل و شانزده مرتبه در باب تفعل به کار رفته است و در اکثر این کاربردها «تفکر» ملازم با آیات الهى آمده است. (12) به عبارت دیگر، رکن اساسى فکر ارتباط با فهم آیات الهى است و با تکیه به تفصیل آیات و تذکرات قرآنى و تبیین شرایع دینى و علمى است که معنا پیدا مىکند. سخن امام صادقعلیه السلام در اینجا گره گشاست:
«به راستى این قرآن مشعل هدایت و چراغ روشنگر تاریکىهاست. باشد که شخص تیزبین در آن دقت کند و چشم خویش را براى دریافت پرتوهاى نورانیش بگشاید. زیرا تفکر مایه حیات قلب روشندل است، همانگونه که جوینده نور در تاریکىها به دنبال تابش نور حرکت مىکند...» (13)
پس متفکر واقعى از دیدگاه قرآن کسى است که فکر را ابزار فهم قرآن و عبادت خدا قرار دهد و چنین حالتى از تفکر است که از عبادت سالیانه هم ارزشمندتر است و از امام صادقعلیه السلام نقل است که فرمود: «اندیشه آیینه کارهاى نیکو و کفاره گناهان و روشنایى دلها و گشایش براى مردم و اصلاح آخرت و معاد و اطلاع بر سر انجام کار و موجب افزایش دانش است.» (14)
2- فهم الهامى یا غیر اکتسابى و قلبى
در این نوع فهم، ادراکات انسان مىتواند تا بىنهایت پیش رود و از قید زمان و چهارچوب ماده فراتر رود و قلههاى بلند عشق و ایمان را فتح کند. و این حالت زمانى است که فطرت و عمل صالح همگام با عقل پیش رود و آدمى در این مسیر هرچه صحیحتر پیش مىرود، آگاهىهاى باطنىاش افزایش پیدا مىکند و منبع وحى را به شایستگى همراهى مىکند و ایمان به خدا و بندگى او را عالىترین جلوه فهم و عقل مىیابد: قال الحسینعلیه السلام «لا یکمل العقل الا باتباع الحق» (15) امام حسینعلیه السلام مىفرماید: «خرد تنها با پیروى از حق به کمال مىرسد» و مسلم است که قرآن را نیز مىتوان از این راه فهمید. اما چگونه و تا چه حد؟ این موضوعى است که در معرفت قلبى و ارتباط آن با وحى و عشق و ایمان باید روشن شود.
1-2- قلب و پیوند آن با وحى
مسلما در اصطلاح قرآن، قلب آن عضو گوشتى بدن نیست هر چند که جهت نشان دادن نقش حیاتى آن و تقریب به ذهن مىتوان تشابهى به آن در نظر داشت:
قلب، آن حالت استعداد درک و شهود حقایق متعالى جداى از تصورات ذهنى است. قلب کانون تلاقى نور عقل و نور وحى است، (16) جایگاه رشد فکر و تحول درونى، (17) محیط کسب علم و توشه تقوى، (18) و خانه ایمان (19) است.
فهم قرآن براى کسى است که قلب دارد: «ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب.» (ق: 37) «به راستى در آن ذکر و یادآورى براى کسى است که قلب دارد».
پیامبرصلى الله علیه وآله، آن پیامگیر کامل محتواى وحى، کسى است که اینگونه قلبى دارد و از آن حقایق لبریز و سرشار مىشود. تنها زبان فکر و استدلال براى آشنایى با قرآن کافى نیست - بلکه مىتواند زیان رسان هم باشد - و زبان دل لازمتر است.
خدا، آن هستى مطلق، زبان دل را مىداند و با آن انسان را مخاطب قرار مىدهد و او را از اعماق هستى و با تمامى وجودش به حرکت مىآورد. در این حالت، فکر و مغز انسانى تحت تاثیر نیستبلکه سراسر وجودش تحت تاثیر قرار مىگیرد: «انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم و اذاتلیت علیهمایاته زادتهم ایمانا...»(انفال:2).
«منحصرا مؤمنان فقط آن کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهاشان بترسد و چون آیههاى وى برایشان بخوانند ایمانشان را بیافزاید و به پروردگار خویش توکل کنند، آنها کسانى هستند که نماز بپا مىدارند و از آنچه روزىشان دادهایم انفاق کنند، آنان، هم آنان، به راستى مؤمنان واقعى هستند...»
این حالت و این احساس عظیم و عمیق انسان با هستى، حالت قلب و دل است. همان دلى که مىخواهد خود را با آیات الهى صیقل دهد و به حالتخضوع و خشوع درآید.
«الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله» (حدید: 16) «آیا وقت آن نرسیده است که ایمانآورندگان دلهایشان براى ذکر خدا به خشوع درآید.»
با قرآن و ذکر الهى است که فرد خود را مىشناسد و به وسعت و عمقپیچیدگى روح و قلبخویش واقفمىشود و به حساسیت و لطافت و آسیبپذیرى شدید روح خویش پى مىبرد. و به میزان سلامتى روح و قلب از حقایق قرآن و ایمان برخوردار مىشود و با انس و مصاحبتبا قرآن زمینه وسوسههاى شیطانى از بین مىرود. (20)
تاکید قرآن بر این نوع از درک با آن همه شدت و حدت (که حدود 132 بار فهم قلبى یا موانع فهم قلبى در قرآن آمده) براى آن است که خداوند یک روح و معنویت عالى و بىنهایتبراى انسان قائل است (21) و بر آدمى واجب است که با پیروى کامل و صادقانه و عاشقانه از احکام الهى - مثلا با انجام واجبات و مستحبات، دورى از محرمات و مکروهات و مجاهدت با نفس - این جو را پاک و سالم نگه دارد تا از قرآن بهره شایسته ببرد. به تعبیر دیگر، دل آدمى طورى ساخته شده است که با نیکىها پیوند دارد و قرآن کتابى است که تمامى نیکىها را بیان مىکند. و بهترین نیکى از آن کسى است که با قرآن در نیت و فکر و عمل صادقانه و قلبى ارتباط برقرار ساخته باشد: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین» (اسراء: 82) «و ما از قرآن آن چیزى را فرو مىفرستیم که شفا و رحمتى براى ایمانآورندگان است».
چه زیباستسخن امام صادقعلیه السلام آنجا که مىفرماید: «من قرا القرآن و لم یخضع لله و لم یرق قلبه و لاینشى حزنا و وجلا فى سره فقد استهان بعظم شان الله تعالى و خسر خسرانا مبینا.» (22)
«کسى که قرآن را تلاوت کند و در برابر خدا خضوع نکند و دلش نرم نشود و در اندرون خویش اندوه و ترسى نیافریند، مقام بزرگ خداوند را سبک شمرده و دچار زیانى آشکار شده است.»
این کلام نورانى امام صادقعلیه السلام در فهم قرآن از راه قلب بسیار مفید و راهگشاست.
2-2- قلب و پیوند آن با عشق
سخن گفتن از خدا و قرآن و فهم آن یک زمینه همدلى و همزبانى و همدردى را مىطلبد و این زمینه در یک فضاى آکنده از محبت و صمیمیت مىتواند وجود پیدا کند و متعالىترین جلوههاى قلبى هر انسان در همین اظهار عشق است و بس. بنابراین، مىتوان گفت که با توجه به فطرت خدایى انسان، سر و کار قرآن پیوسته با این جلوه عشق الهى است; چرا که انسان وقتى بتواند آنچه را که به عشق و علاقهاش متعلق استبراى خویشتن درست و واضح معنا کند آن وقت است که آن عشق و محبتسیرى متنوع و صعودى پیدا مىکند، اینجاست که قرآن هیچ وقت کهنه نمىشود; زیرا قرآن را که باز مىکنید و با توجه به قلب سلیم، و درک شفاء و نور و ایمان، و به دور از هرگونه ظلم، به آن روى مىآورید درمىیابید که زبان قرآن عبارت است از عشق، عشق و عشق; و چنان سخن مىگوید که گویى جز عاشق و معشوق در جهان هیچ چیز دیگر معنایى ندارد، و جز عشق مسالهاى در جهان وجود ندارد.
محور قرآن را در فراق، وصال، قرب و بعد از معشوق، احتیاج و فقر عاشق، استغناء و ناز غمزه معشوق و نزاع با مدعیان دروغین عشق و... مىیابید و بس. (23)
قرآن پیام خداى معشوق و معبود انسانهاى عاشق است، باید به آن دل داد; زیرا مهمترین ویژگى قلب و دل، عشق به خدا و دلدادگى به او است. کدامین عاشق است که پیام معشوق را بشنود و به آن دل ندهد. اگر پیام خدا را مىشنویم و گوش نمىدهیم (تا چه رسد به دل دادن و از قلب مایه گذاشتن) پیداست که از زبان قرآن یعنى زبان عشق محروم هستیم. و مسلما پیام معشوق را نخواهیم شناخت و نخواهیم فهمید: «و اذا قرء القرآن فاستمعوله و انصتوا لعلکم ترحمون» (اعراف: 204) «آنگاه که قرآن خوانده مىشود پس خوب گوش دهید و به آن دل دهید و آرام شوید باشد که مورد رحمت واقع شوید.»
مثالى را در این باره جهت تقریب به ذهن درباره فهم قرآن با عشق بدین صورت مىتوان آورد که: «فرض کنید پسرى از مادرش به دور بوده پس از مدتها دورى و از محل سربازیش، مثلا، براى مادر خویش که مىداند او را بسیار دوست دارد فقط یک نامه مىنویسد. وقتى این نامه به دست مادر مىرسد اگر مادر سواد داشته باشد، نامه را مىخواند، همواره تعبیر مىکند، کلمات و جملات و عبارتهاى آن را پیوسته زیر و رو کرده و براى خویش از سر عشق تعبیرات آن را زمزمه مىکند، مىگوید: این جملهاش این موضوع را مىگوید، از آن جمله منظورش فلان است و ارتباط این جمله با آن جمله چیست، و... و اما اگر بىسواد باشد به هر کس که مىرسد مىگوید آقا این نامه را براى من بخوانید و اگر نامه ادبى هم نوشته شده باشد از استعارات و تشبیهات و تعبیرات آن مىپرسد و آن قدر با این نامه مانوس مىشود که تمام آن را حفظ مىکند; چرا که
خودش را در آن نامه مىبیند و مىیابد. حتى جاى تعجب نیست که اگر بىسواد باشد تنها به خاطر درک محتواى نامه فرزندش راه باسواد شدن را نیز طى کند و...
حال کدامین ما (با پوزش از درگاه خدا) به اندازه عشق یک مادر به پیام فرزندش، به پیام خدا عشق مىورزیم، آن را مىخوانیم، زمزمه مىکنیم، در تفسیر آیات و فهم آنها و روشن شدن مطالب آن صادقانه و عاشقانه کار مىکنیم و به آن دل مىدهیم. اینجاست که پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «الا من اشتاق الى الله فلیستمع کلام الله» (24) «بهوش باشید هر که شوق خدا را دارد و به خدا عشق مىورزد پس باید به سخن خدا گوش فرا دهد.»
3-2- قلب، ایمان، فهم قرآن
با توجه به آنچه در رابطه با قلب و نقش آن در فهم قرآن گفته شد ذکر این نکته ضرورى است که قلب و ایمان نیز ارتباط تنگاتنگ با هم دارند و به صراحتبسیارى از آیات قرآنى جایگاه ایمان قلب است: «اولئک کتب الله فى قلوبهم الایمان.» (مجله: 22) «آنان کسانى هستند که خداوند ایمان را در دلهایشان بنوشت»
«ولکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فى قلوبکم». (حجرات: 9) «ولیکن خداوند ایمان را برایتان دوستداشتنى قرار داده و در دلهایتان استوار کرد.» از یک سو، بر اساس آیه 82 سوره اسراء «ایمان» عامل مهم درک و فهم قرآن است، (25) و از سوى دیگر، این باور با ایمان قلبى به مبدا هستى و عشق به خدا و ایمان به پیامبرصلى الله علیه وآله معنا پیدا مىکند تا بتواند مهمترین عامل درک صحیح قرآن شود و آدمى را با معانى بلند قرآن آشنا کند.
به عبارت دیگر، ایمان امانتبزرگ خداوند است و حمل این امانت، شایستگى مىخواهد، ایمان اکراه بردار نیست و در ایمان نمىشود تقلید کرد و همانگونه که ایمان آزادترین و با حرمتترین انتخاب یکانسان است، هرگونه سخن وعمل که این انتخاب آزاد و حرمت آن را تباه کند، هر چند به نام دین و روىآورى به مردم باشد، قلب آدمى را تباه مىکند و او را از فهم قرآن دور مىکند.
تنها کسانى مىتوانند قرآن را به نحو شایسته بفهمند که خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله را بشناسند و به او ایمان آورند و در ظاهر و باطن به گونهاى باشند که در سینههایشان نمونه کوچکى، هر چند در مقیاس کوچکتر از آنچه تمامى قلب پیامبر را فراگرفته، وجود پیدا کرده باشد.
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم و هم الذین یؤمنون به و یعرفونه فاما غیرهم فما اشد اشکاله علیهم و ابعده من مذاهب قلوبهم...» (بحارالانوار، ج 92، ص 10) «منحصرا قرآن نمونههایى براى مردم داناست نه غیر آنان همان عالمانى که به آن ایمان مىآورند و آن را مىشناسند ولى براى دیگران چقدر مشکل است و چهاندازه ازدسترس عقل ودلهایشانبه دور است!»
ایمان چنان سهلالوصول و ارزان نیست که به دست هر کسى بیفتد، امرى قلبى است که با تمامى زندگى آدمى سر و کار دارد و تمامى هویتیک انسان است. پس فهم حقایق قرآن نیز براى کسى امکانپذیر است که در پى تسلیم درونى و برونى به خدا و برگزیده خدا برآمده و تابع امر آنها باشد. و اینجاست که امام صادقعلیه السلام مىفرماید: «ما مردم را مؤمن نمىشماریم مگر آنکه جمیع اوامر ما را متابعت نماید...» (26)
خلیفه خدا در زمین بودن یعنى مطیع خدا بودن، شنونده خوبى براى کلام خدا بودن، تسلیمى در اوج اختیار و در عین بیزارى از طاغوت همراه با شناختخدا و عشق به او و فرمانبردارى از او. (27) چنین قلبى شایسته نور خداست و حق اوست که از این سفره الهى و تجلى خداوندى به زیباترین وجه بهره ببرد و پیوسته با عنصر اعتماد، (28) عشق، (29) و امید (30) به امنیت در بارگاه الهى زندگى مىکند (31) و در این حالت، فرد مؤمن چنان مجذوب سخن حق مىشود که حالتخدایى پیدا مىکند: «قال الله تعالى: لاتسعنى ارضى ولاسمائى ولکن یسعنى قلب عبدى المؤمن» (الغوالى، ج 4، ص 7) «نه زمینم گنجایشم را دارد و نه آسمانم، ولى قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد.»
بنابراین، آنچه که قرآن در تعلیماتش مد نظر دارد، پرورش انسانهایى است که هم از سلاح علم بهرهمند هستند و هم از دلى آکنده از ایمان به محبوب خویش; و این دو را با بهترین شیوه و عالىترین وجه در راه حق به کار مىگیرند; انسانهایى که نمونههاى بارز آن خود پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام و یاران شایسته و راستین آنها مىباشند. همانهایى که اهداف قرآن را پیوسته در دل و قلب خویش به یقین باور داشته و در عمل با پذیرش حقایق قرآنى همیشه قرین عبادتند; یعنى عاشقانه در پى سپاسگزارى از خدایى که شایسته عبادت استبرمىآیند و هدف قرآن را برآورده مىسازند. (32) و تنها توصیه قرآن نیز همین است آنجا که مىفرماید: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنین» (یونس: 57) «اى مردم از جانب پروردگارتان سوى شما پندى رسیده با شفایى براى (آن مرضهایى که) در سینههاست، کتابى که رحمت و هدایتبراى مؤمنان است.»
پىنوشتها:
1- از اشعار اقبال لاهورى
2- تقیید العلم، ابوبکر احمد بن على بن ثابت الخطیب بغدادى، به تحقیق یوسف العش، چاپ دوم، بیروت، 1974 م. ص 29
3- احیاء فکر دینى در اسلام، اقبال لاهورى، چاپ دوم، انتشارات جاویدان، 1363 ش، ص 47
4- فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، چاپ اول، نشر ذره، 1370 ش، ج 8، ص 38، واژه فکر
5- فرقان: 44
6- به قول مولوى:
چشم اگر دارى تو کورانه میا
ور ندارى چشم دستآور عصا
آن عصاى حزم و استدلال را
چون ندارى دید، مىکن پیشوا
7- فاقصص القصص لعلهم یتفکرون
8- الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض
9- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 153
10- وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون، نحل: 44
11- و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون، حشر: 21
12- اعراف: 176، یونس: 24، رعد: 3، نحل: 11 و...
13- ان هذا القرآن فیه منارالهدى و مصابیح الدجى فلیجل جال بصره و یفتح للضیاء نظره فان التفکر حیاة القلب کما یمشى المستنیر فى الظلمات بالنور. (اصول کافى، ج 2، ص 446).
14- مصباح الشریعة، باب تفکر، امام علىعلیه السلام نیز تعبیراتى به مانند همین سخن را دارند.
15- الحیاة، عادل الادیب، مشهد، مجمع البحوثالاسلامیه، 1408ق، جاول، ص62
16- 17- المفردات، راغب اصفهانى، واژه قلب، ص 272
18- 19- قاموس قرآن، علىاکبر قریشى، واژه قلب، ج 6، ص 23
20- آشنایىباقرآن،محمودرجبى،چاول، معاونتاموراساتید،1376ش، ص17
21- چون از روح خویش بر وى دمیده است: اولئک کتب الله فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه، مجادله: 22
22- مصباح الشریعه، منسوب به امام جعفر صادقعلیه السلام، شرح عبدالرزاق گیلانى، چاپ سوم، نشر صدوق، 1366 ش، باب 14، ص 87
23- عشق در این دیدگاه یعنى بىتابى انسان در اتصال و ارتباط نیازمندانه و آگاهانه و مستمر با معشوق یعنى خدا.
«طفیل هستى عشقاند آدمى و پرى
ارادتى بنما تا سعادتى ببرى.»
24- کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، علاءالدین متقى هندى، به تصحیح صفوه السقا، چاپ پنجم، بیروت، خ 2541
25- «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین...»
26- کافى، ج 2، ص 78
27- محتواى آیةالکرسى
28- و من یتوکل على الله فهو حسبه، طلاق: 3
29- یحبهم و یحبونه، مائده: 54
30- لاتیاسوا من رحمة الله، یوسف: 87
31- فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر، قمر: 55
32- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 193، علىعلیه السلام در توصیف متقین مىفرماید:... تالین لاجزاء القرآن یرتلونها ترتیلا... مؤمنان پرهیزگار همان کسانى هستند که در شب همواره بر پا ایستادهاند، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مىکنند، با آن جان خویش را محزون ساخته و داروى درد خود را از آن مىگیرند هر گاه به آیهاى برسند که در آن تشویق باشد با علاقه فراوان به آن روى مىآورند و جانشان با شوق بسیار در آن خیره مىشود و آن را همواره نصب العین خود قرار مىدهند و هر گاه به آیهاى برخورد کنند که در آن ترساندن و بیمى باشد گوشهاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مىکنند و صداى ناله و به هم خوردن زبانههاى آتش با آن وضع مهیبش در درون گوششان طنینانداز است آنها در پیشگاه خدا به رکوع مىروند و پیشانى و دست و پاى خویش را بر خاک مىسایند و از خداوند آزادى خود را از آتش جهنم درخواست مىکنند... .